نامه ای به خدا

26
ام ه ن ب دا خ دا ه خ ب ه ای م ا ن وع : ض و م ی ز سب ر ه ش) ا ت ی ن$ ا( ل ت ح ده : را ت* ی ک ه ی ه ت/ ان ت ل لا خ م ن ا وطه : خ ب ز م ز ب; ب د1

Upload: erica-stevens

Post on 07-Aug-2015

67 views

Category:

Documents


2 download

TRANSCRIPT

Page 1: نامه ای به خدا

خدا نام به

خدا : به ای نامه موضوع

آنیتــــــــا : ) ( راحیـــــــــــل کننده تهیهشهرسبزی

جاللیان : خانم مربوطه دبیر

رضوان : نمونه مدرسه

1

Page 2: نامه ای به خدا

خدا به ای نامه

سالم

مهربانم خدای خدمت سالم عرض با

بزنم حرف خیلی برایت دیشب میخواست دلم

شب نماز سر امد یادت

فقط و فقط نشد این شاید و نشد اما بگویم ها حرف خیلی داشتم دوستبود من کوتاهی

ناگفته دیشب که های حرف تا امدم من و شد توفیقی و شد فرصتی امروز ولیبگویم را ماند

برسم ها ناگفته به تا کنم شروع گفته از بگذار

هایت نداده و ها داده خاطر به شاکرم ازت اول مهربان خدای

من و بودی که هایی لحظه حتی بودی من با که بسیاری هایی لحظه خاطر بهبودم غافل

هایم لب بر تو و دیدمت من و بودی که ممنونم تو از هایی لحظه خاطر به خدایانشاندی وجود عمق از لبخندی

ممنونم تو از خدایا

پاک را اشکهایم تو تنها و گریستم دلتنگی سر از که وقتی ممنونم تو از خدایانمودی ارام را آرامم نا قلب و کردی

تو بنده هم هنوز که خوشحالم و دارم دوست تورا وجود تمام با مهربانا خدایاداری دوست مرا تو و هستم

را دوستانم دارم دوست خدایا نوشتم و شود وا دلم تا بنویسم اینجا امدم خدایابیاوری ارامش قلبهایشان بر و گردانی موفق همیشه

2

Page 3: نامه ای به خدا

بگذار کنم حس را عشقت نفس بگذار کن رخنه جانم روح و قلب به خدایابگیرم ارام لطفت اغوش در کودکی همچون

ابدی سعادت و رسیدنت شوق در دارم دلی خدایا

کن عطا موهبتی چنین مرا

وامگذار خود حال به انی از کمتر و آنی مرا خدا

بندگان هادی ای کن هدایت مرا خدایا

دارم دوستت

سالممممممممممممممممممم

خوشحالم خیلی یعنی خوشحالم یعنی سالم این

خدا از ممنونم یعننی

ممنونم ازت خیلی خیلی ازت ممنونم خدا سالم

که کردی 20ممنونم خوشحالم خیلی خوب بیست یه دادی

بهم خدا نمیشد بدی 20باورم

بود گرفته غریبانه انقدر دلم

میگرفتم دلم رسید می اینجاش به وقتی میدادم بیست خودم به بودم خدا من اگهاومده دلم مهمونی به ها غصه انگاری دلتنگ و دلگیر پاییز غروبای هوای مثل

بودند

خدا بزرگه خدا میگفتم بود امیدی نا ته که اونجا نیستم خدا که من میگفتم ولیخوبه

که دارم باور من ایمان خدایی لطف به من دارم ایمان معجزه به من میگفتمبود امیدوار و داشت امید میشه

کن بزرگی بزرگی خدایا میگفتم

خیلی از بیشتر و خیلی خوشحالم خیلی خدایا

3

Page 4: نامه ای به خدا

ممنونم خدایا دارم ایمان تو به من خدا یه 20اره که کنم تالشمو تمام خدایا دادی کردی لطف بهم اینکه از نشی پشیمون دادی بیست بهم امروز اینکه از روزی

ازت ممونم مهربونم خدایا نشی پشیمون

کردی لطف که ممنونم

شکرت بگم باید خدایا

دادی بیست بهم شنیدم انی  وقتی و ای لحظه ایستاد می حرکت از قلبم داشت همه با داری دوست منو تو دیدم که دوستم بدیبود که ممنونم و کردم که هایی

هم بعد به این از که که میکنم تالشمو همه من خدایا داری امید بهم هنوز و داریبشم موفق

یه اینم و ماهی یه حدود البته خوب بنده یه شدم خوب که هست مدتی یه وشدی خوب شدی خانوم خانومی میگه که عزیزی قولی به است است معجزه

از و دارم تو چون بنده خوشحالم بگه بهم خدا روزی یه امیدوارم هم باز وخوشحالم افریدنت

برسم ارزوهام و اهدافم به بتونم و باشم موفق هم بعد به این از امیدوارم و

دارم دوستت و شکرت خدایا

تلنگری با گاهی و هستی که ممنونم ازت خیلی من خدایا ولی بنویسم چی

میکنی پاکم کارا این با داری میکنم احساس گاهی میکنی رو زیرو منو

ندارم را رنجی و درد هیچ تحمل گاهی گرچه خوشحالم

که اتفاقی هر باشم اتفاقی هر اماده باید بپذیر پاکیزه منو خدایا میگم وقتی ولیتوست  خالی غیر چه هر و گناه از منو کنه

کنی کمکم همیشه مثل میخواهم میدونی خدایا

میکنم التماست

سالم

باشه دلم حرفهای ام نوشته و بنویسم دارم دوست خیلی

خدایا ممنونم بگم هم تهش و بنویسم

خدا سالم

4

Page 5: نامه ای به خدا

رو مهربونی این گاهی ماها که مهربونی انقدر میدونستی هیچ تو مهربونی خدایامیفهمیم بد و نمیبینیم

میاریم کم و عجولیم و میدونیم کمتر که اینه وسط این ما تقصیر ببخشی بایدطاقتیم کم هم شاید

میاریم کم گاهی میشه سخت زندگی فشار گاهی نمیشه دیگه خدایا راستش ولی

داد و بگیم و هست دلمون تو هرچی داریم دوست که میاریم کم انقدر گاهیبزنیم

مهربونی تو ولی خدایا

بده هم طاقتش حداقل میدی دردی وقتی بگم میخواد دلم خدایا

بده هم صبرش

غصه انقدر تا نباشیم تاب بی اینقدر تا کنیم احساس و بفهمیم که کن کمکمونبگیم میاد زبونمون به که هرچی که نباشیم دار

کم خیلی شده کم طاقتا خدایا

سخته هم خودمون برای باورش که میاریم کم اینقدر گاهی

تموم بگه میتونه چقدر کنه تحمل میتونه چقدر ادم یه مگه میگم گاهی خدایامیشه

وقتی نمیکنی فکرشو حتی که اتفاق یه وقتی نمیشه ادم میل باب اتفاقا وقتینمیشه اخرش میکنه دعا شب هزار که چیزی یه واسه

اشتباهه حکمتت تو نمیگم من میشکنه ادم

استجابت بود همتا بی خودت مثل دیدم تو در من که مهربانی و بزرگی خدا نهبس و بود معجزه دیدم که دعایی

این بفهمیم تا کنیم پاک رو قلبماون کنی کمکون بیای قلبمون به میخواد دلمرو حکمت

بده درک قدرت بهم بده قلب ارامش بهم خدایا

محتاجم هم خیلی محتاجم خدایا

که میخواد خیلی قلبهای تنگ واست هات بنده از خیلی قلبهای زمین این تو خدایامیخوام رو خودت به رسیدن راه سعادت راه خدایا بیایی قلبشون به

کنم نیگات میکشم خجالت که هست مدتی گنهکارم میدونم خوب خدایا

5

Page 6: نامه ای به خدا

کردم گناهی اگر کردم اشتباهی اگر خدایا

کردم خطایی اگر

بدی ارامش روحم به قلبم به کنی کمکم دارم دوست نکنم دیگه دارم دوست

ام شرمنده خدایا

میترسم باشم نداشته رسی فریاد قیامت فردای اینکه از من بده فرصت بهم

میترسم جهنم اتش از من

دارم دوست بشه تمام ام زندگی فرصت اینکه از قبل کنم جبران باید خدایانباشم تو شرمنده قیامت فردای

بندگی لیاقت بده  خدایا بهم رو خودت

دارد گونه غریب و غریب حالتی دلم خدایا

دارم دوست دارد غصه دلم وقتی گاهی  خدایا ها غصه از بشورم دربیارم قلبمو وجودمو همه بغض و میشم طافت بی طاقت بی که هست زیاد انقدر رنج این

احساس میخواهم  میگیره بدم انصراف میخواهم بدم ادامه نمیتونم دیگه میکنم نمیشه نمیشه ولی برم و بزارم

بود امیدوارم و رفت ارامش  باید به خدایا خوشی احساس یه به میرسی جایی به بدم نظم افکارم به بتونم تا دارم نیاز قلبی

حیف خدا ...حیف

خدا دارم دوستت

چی همه تو باش کمکم و باش داشته هاتو بنده هوای

داری خانه شکسته قلب در که گفتی خود تو خداوندا

کن وفا خود عهد به جانا من قلب شکسته

دارم دوستت

باران زالل های قطره مهربانی به سالمس

نمیکنم فراموشت نیستم گاهی خدایا

بزنم حرف تو با اگر میرود یادم که هستم گیر در انقدر نیستم که گاههایی همه درمیشود حل گرفتاریها این تمام

6

Page 7: نامه ای به خدا

بنویسم امدم امروز که این

نبود فرصتی ولی بودم یادت نبودم وفا بی نمیامدم که ست مدتی بگویم میخواهمامدم امروز بنویسم برایت کمی  تا تنگ دل این شاید که بنویسم بنویسم که

گردد اسوده

شکر را ات نداده و داده خدایا بگویم میخواهم حرفهایم شروع در

بود هم هایت داده هایت نداده اول در نرود یادم که

شکوه , نشود گله نشود حرفهایم به  که نگویم که بودم بدی بنده نکنم احساس که ناسپاسم خودم

ات بنده رسوایی بر و اشکاری هایت بنده نهان از تو که بگویم حرفهایم کدام ازنیستی راضی

خطی خطی گهگاهی را اخرتم دفتر این در نیست حرفی گنهکارم که این درنیست حرفی کردم

امید به که غفلتها اینهمه میان ها خطی خط همه این میان هست دلی اینجا ولیاست امیدوار بخششت

میدانی هم چرایش است تنگ غریب و عمیق برایت دلی زمین این اینجا

بده ارامش قلبم بر عزیزا مهربانا بارالها خدایا

به کن کمکم خدایا نلغزد ها مرارت و ها سختی در پای که بخش قوتی ایمانم برباورهایم در یقین به ایمانم در یقین به برسم یقین

اعتقاداتم در یقین به

و ام گفته دروغ نلغزیدم بگویم اگر پس میشناسی را من من از بهتر خودت خدایاام کرده اسرار خود بدی بر

عشقا به ایمان به بردارم قدم اعتقاد با تو به رسیدن راه در کن کمکم خدایا

مهمانی این از رنج بی دلی با ارام دلی با و پاک دلی با که کن مرحمتی و بگذارروم بیرون

کریم و بزرگی در و ای بخشنده که میدانم خوب مهربانی میدانم خوب خدایاکه میدهند رنجم ها غصه انقدر گاهی ولی ندارم شکی خودم جان به بودنت

نیست کافی خدایا بگویم و بزنم فریاد شکوه سر از دارم دوست

نیست کافی

7

Page 8: نامه ای به خدا

مرحم میدهی هم همدرد میدهی درد که جایی که شکر را حمکتت هم باز خدایامیدهی هم همراه میدهی هم

در را هایم غصه که دارم ان توان نه و میخواهم نه من که میدانی خوب تو ولیکنم شریکش یا دهم جای دیگری دل

بس و کاست رنج از کاست ها غم از بود خوب باید دارم باور که چون

امد خواهم امابازهم میروم خدایا

ها تر قبل و ها قبل از بیشتر و همیشه مثل دارم دوباره دوستت سالمی

سالم

است هستی تمامی مهربانیش گستره که مهربانی بر سالم

بیراهه به راه جستجویش در گاهی ما ولی هست همیشه که مهربانی بر سالممیرویم

سالم خوبم خدای

نامه برام که بود کی بار اخرین میدونی میگی که میدونی مندی گله که میدونمنوشتی

هی هی بود  هی کی خدا به ام نامه اخرین تاریخ رفته یادم که شدم گرفتار چقدر

بگم چیزی یه امروز  اومدم کی اونم افتاد خب اتفاق یه

خوب اتفاق یه امروز حتما نه شاید هست امروز اتفاق امروزم نامه دلیل شایدافتاد

اتفاق یه امروز افتاق از غیر به چون بگم دوره این اول از بگم اول از بزار ولیموجود یه بود مریض یه یافتن شفا اونم قبل روز سه دو در افتاد هم دیگه خوب

مادر نام به موجودی

شد خوب الحمدالله که بود کرده سکته دوستام از یکی مادر

و برادراش و خواهراش دعای و دوستم دعایم و من دعای که ممنونم خدا ممنونمکردی اجابت باباشو

بعد که کردی کاری که ممنونم کردی خوب مامانشو که تو 40ممنونم بستری روز گردوندی برش خونش به بیمارستان

داشتم دوست چون ها نگفتم کسی به ولی شه خوب نمیکردم فکر من راستشکردی خوبش هم خیلی کردی خوبش تو ولی شه خوب

8

Page 9: نامه ای به خدا

مهربانم خدای ممنونم

خدایم مهربان

گرفته دلم

بکن ای چاره

بکن فکری

است گرفته دنیا از دلم

است گرفته هم خودم از حتی دلم

کنم چه گرفتگی دل این با بگو تو مهربانا خدایا

ناتوانم قلب بر است عمیق رنجی که

دلتنگم عزیزا خدایا

شوق سر از ای خنده دلتنگ

شوق سر از ای گریه دلتنگ دلتنگم

حاجتی شدن برآورده برای نماز رکعت دو دلتنگ

لبخندی عمق   دلتنگ از گیرد   که سرچشمه وجودم

کند محو نظرم در را روزگار این بدی و کند سرخوشم که احساسی دلتنگ

فرما اجابت را دعایم الحاجات قاضی یا خدایا

ای کننده اجابت تنها تو که

دارم را تو تنها من خدایا

صدایت وجودم تمام با کنم   خدایا می

یکشف و دعاه اذا مضطر یجیب سوء  امن

بهترینی تو که کنم اعتراف بگذار خدایا

ندارد و نداشته همتایی هرگز که بهترینی

داری صبری عجب بگویم بگذار خدایا

جاللیتت بر بزرگیت بر مرحبا بگویم بگذار

9

Page 10: نامه ای به خدا

بریزم اشک و بگذارم خاک بر سجده دلتنگتم   بگذار که

بریزم برایت تنها که اشکی دلتنگ

ببخشی که باشم امیدوار و بریزم اشک

گناهانم از بگذری

پرده تو ولی و کردم گناه حضورت در و دیدم را تو من که مرا ببخش خدایاکردی سکوت و افکندی

ببخش   خدایا منو میکنم خواهش ببخش منو

بودم تو شرمنده عمری من خدایا

ستار ... راستی به نزدی دم تو ولی نکردم بندگی برایت بارگاهت در عمری خدایاتوست شایسته تنها تنها العیوب

ماست از ما بدی خوبی تو خدایا

الراحیمن ارحم یا خدایا

و رنج و غم زندان این از کن رهایم و را من ببخش بخشندگان ترین بخشنده ایرهاندی زندان از را یوسف که چنان ...محنت

دادی نجات گرفتاری از را یونست که چنان

العالمین رب یا کن   خدایا حقم در کن لطفی جهانیان و جهان خالق و پروردگار ای ام گرفته بسویت را دستهایم بکن خود مدیون عمری مرا امیدواری   و تمام با

میزنم صدا را نکن   نامت را    ناامیدم روحم کن آرامم و بگیر دستهایت در را دلم بده جال

که این از ننوشتم ای نامه برایت هست وقت خیلی میدونم مهربانم خدای سالمببخش مرا بودم غافل مدت این

این در که چیزهایی همه از برایت و بیایم میخواستم که بود وقت خیلی خدایابنویسم ام اموخته مدت

تو عزیزا مهربانا در  خدایا نفس همچون و داری حضور ما زندگی در همیشه ناظری رفتارمان و اعمال تمام بر و هستی جاری هایمان لحظه لحظه

نوشتن به دوباره مرا و کردی حقم در که بود محبت یا لطف نمیدونم جونم خداواداشتی

10

Page 11: نامه ای به خدا

, تو بنده من میکنم تعجب برایت مینویسم اینکه از تو  گاهی سرکش هنوزم  بنده هستم تو لطف سایه در هم هنوز مینویسم هم

خدایا بگویم سخن تر صمیمانه کمی میخواست دلم شده تنگ برایت دلم خدایازده خجالت داری دوست هم هنوز تو اینکه از گاهی که بگویم برایت میخواهد دلم

نیست ناشکری سر از شکایتم ولی میکنم شکایت خیلی میدانم خدایا میشومهست و بوده بیطاقتی سر از ام گله یا شکایت

خودم نمیتوانم هم خودم حتی که میشوم طاقت بی چنان کنم  گاهی تحمل را زمان هنوز ولی دادی وعده من به تو آن   خدایا این  انجام و نرسیده وعده

کرده نفوذ جانم عمق تا که غمی گذاشته روانم و روح بر را عمیق دردی  نرسیدنبزنم فریاد میخواد دلم که پیچم می خود در چنان درد همین سر از گاهی و

نبوده حکمت از خالی که میدانم گذاشتی وجودم در را درد این چرا نمیدانم خدایانیست بس سال اینهمه نیست بس من مهربان من خدای ولی نیست و

عاجزم هم خیلی عاجزم حکمت این درک از خدایا گفتم خیال بی

روزی میدانم بگویم چه هستی راضی تو وقتی خیال بی تمام  این خدایا درد شرمنده کردم شکوه اگر ام شرمنده خدایا کی نمیدانم ولی میشود

بدترین  خدایا در گاهی چرا دارند نیاز تو حضور لمس به زمین این در بندگانت همه گاهی زمین این بندگانت خدایا میگذاری هایشان میکشند  لحظه عذاب

غم این از شوند رها دارند دوست میگیرد بر در را وجودشان تمام غم گاهی

معنای به تا کن رهایشان درد زندان از غم زندان از کن رهایشان ها غم از خدایاشود نمایان وجودشان همه در لبخند بخندند واقعی

عجزانه میکنم خواهش خدایا دارند مشکالت خیلی که دارم دوستانی خدایانگذار تنهایشان مشکالتشان در خدایا کن حل را مشکالتشان

امید ولی میزنند پا و دست مریضی در روز هر که میشناسم را هایی ادم خدایاخدایا فرست فرو آن بر رحمتی خدایا حضور به تو مهربانی به تو رحمت به دارند

کن کاری خدایا دلگیرند نمیکنند حس را تو اینکه از که شناسم می را ادمهاییخدایا کن لطف انها بر و بگذر گناهشان از بزرگی تو خدایا کنند حس را حضورت

میکنم خواهش

رنج کمتر کن کمکشان خدایا اند کشیده رنج خیلی که دیدم را ادمهایی خدایاکنند استواری ها رنج این بر تا ده صبرشان و بکشند

11

Page 12: نامه ای به خدا

بده امید انسانها ما به میکنم خواهش خدایا هستی میدانم من هستی تو خدایاتو درگاه از و نابودیم بلغزد اگر که بلغزد ایمانمان پای دور نگذار

شویم دور تو که نباش راضی نگذار خدایا

بزرگی به مارا ولی میکنیم رفتاری بد گاهی که میدانم خدایا توایم بنده ما خدایاباش مراقبمان همواره ببخش خودت

مینویسم که منم این که نمیکنم باور خودمم حتی سالم

نزدیکیست این در که خدایی و ام زنده خودم برای تنها

جنگیم می حیات برای دنیا این در حساب  تنها هرکسی از زندگی از غافلیم اما دیگر چیز نه منافع برای تنها میبریم

نیست , دیگر هست قیامتی اگر هست هستی اگر

خدا برای کسی دیگر نمیکند یادی خدا از کسی دیگر مرد مطهری مرد شریعتینویسد نمی

میگیریم , را سراغش هایمان غم در رویهایمان در فقط هست خدایی . اگر

روح نه جنگیدددد شکم برای باید که ایم باورانده خودمان برای دیگر

کنیم زندگی برایش بخواهیم که نیست روحی دیگر

خودش از خدایش برای تا بود زنده شریعتی بود دیروز مانند هم امروز کاش.بنویسد

کند جستجو طبیعت میان را خدایش تا بود زنده سپهری

فرو پی در که ادمیان این میان که حالی در بنویسم چگونه اما دارم نوشتن هوایهستند ها روح در خنجرشان بردن

اسیرم

زندگی دنبال به روحم دنبال به رفت خواهم کی خدا دنبال به ....من

مهربانم خدای بر سالمی

نویسم نمی بودم گفته

بودم برایت نوشتن مشتاق همه از بیشتر دوغ چرا ولی

بود شده تنگ بایت دلم

12

Page 13: نامه ای به خدا

زمان همه

بزن حاضری بگویم کفر ام امده خدایا نوشتم که زمانی حتی

بود تلخ و سخت روزهایم میکنی باور بریم تو از که مدت این در خدایا

نداشتم را شکست این تحمل بگویم راستش

به مرا مدت این در که دیگر دلیل و شود حالم شامل تو عنایت که داشتم امیدبودم کرده موفقیت برای تالشم تمام که مدتی در که بود این رساند خواندن کفردیگر پایانی های لحظه در که انقدر بودم شده اذیت خیلی بودم کشیده رنج خیلیتمام ها رنج این تمام شود تمام میکردم شماری ها لحظه و بودم شده طاقت بی

هایم کابوس

میشدم اماده موفقیت و پیروزی برای که زمانی درست من و شد تمام روزها انقرارمون گذاشتم تنهایم خدایا گفتم که بود لحظه همان و خوردم جانانه شکستی

و قول همه ان شد چه بودی داده همراهی قول که تو خدایا گفتم و نبود این کهقرار

شکنی عهد بودی   چرا من با اخر تا همیشه که تو کردی من با

رساندی سرانجم به تلخ چنین چرا بودم برداشته قدم تو همراهی امید به که م

که هایی شکوه و بردم کار به که هایی واژه تمام گفتن از خجولم دیگر خدایاکردم

بخششی امید و تو بارگاه در روسیاهم و شرمنده و خودم از دلگیرم االن خدایارسیدنی برای را تالشم کنم اغاز دوباره تا کنی کمکم دوباره میخواهد دلم و دارم

زیبا

ولی گناهگار و روسیاهم و بودم بدی بنده میدانم خودم با کردم بد میدانم خدایانشود تکرار دیگر میدهم قول

بود این محتوایش که زد پیامی برایم خوبم دوستان از یکی شبی هست یادم خدایاگنهکار که دیدیم چه تو در ما و داری دوستمان عاشقانه که دیدی چه ما در که

شدیم

منی با کرد چه فهمید که دلم ولی میکند چه من با پیامش این که ندانست دوستمبودم گشته درمانده و بودم نومید خودم از که منی با بودم بریده که

نکرده من حق در مخلوقی هیچ که لطفی ان کردی لطف حقم در تو مهربانا خدایاچه تو و خواستم بخشش و ریختم توبه اشک و نشستم بارگاهت در که شب ان

پایان تا و نشستم همیشه از تر شرمنده من و زدی لبخند و کردی نگاه ارام

13

Page 14: نامه ای به خدا

الیق بهتر و شوم خوب تا ببخشی ام امده کردم بد میدانم خدایا گریستمدوستیت الیق مهربانییت

همراهیت الیق

ببخش مرا خدایا ام زشتی تمام با هایم بدی تمام با دارم دوستت میخواهم خدایا ندارم این برای توانی ولی بزنم صدایت

منی مهربان تو منی خالق و منی خدای تو

ده نجاتم

ده نجاتم برزخ این از

را برزخیان حال میفهم حاال میدانی

کنم نوشتن ترک میخواهم خدا

دیگری برای نه و خودم برای نه ننویسم دیگر میخواهم

دارم نیاز تو به وقتی از بیشتر کن کمکم خدایا

ندارم هم اصال ندارم خوشی حال روزها این

!معبودم

کن ام یاری هیچم تو ...بی

وجودم تنها میخواهم را تو فقط

کن رهایم ام شکسته دل

ده نشانم را درخشانت خورشید

نورش با تاریکی  تا چاه بیایم  از بیرون

ده نجاتم ده نجاتم

خدا ای است شده تنگ تو برای دلم

است گرفته عجیب بودنت برای دلم

14

Page 15: نامه ای به خدا

انگار که شوم می خاموش چنان گاهی نیست فرصتی دام نوشتنی احساس گاهیاز بگویم سخن تو برای میخواهد دلم من مهربان خدای من خدای هستم انگار نه

هایم غصه از هایم دلتنگی از گذشت من بر مدت این در انچه

هستی و بودی حالم شاهد من از بهتر خودت که میدانم و

قرارم بی و تاب بی اینگونه چرا من و هستی و بودی که تو مهربانم خدای

میکردی آرامم ام لحظه لحظه هر بودی که تو

کافیست هستی که تو خدایا گفتم که شبهای از بگویم برایت چگونه

است بس مرا هستی که تو

کردم خطا کجا خدایا

نمیدانم خوبم خدای فردایم برای بسازم راهی که بود این تالشم تمام اینکه جزببین کن عدل و بیا خودت ولی بگرفتی من از قرار و آرامش امتحان از بعد چرا

بود انصاف

کردم گریه که ها شب چه دانستی می خوب که خودت

خدا کردم تکرار خود با بار هر و نیاوردم بر دم و پچیدم خود به درد از که شب چهباشم موفق تا میکند کمکم و هست من با

نخواستم بد هرگز نخواستم بد قسم خداونیت ذات به خدایا

خدایا بود کی خواستم اگر هم  خواستم شکست را قلبم که کسی بر حتی من بخواهم بد معشوقم برای چرا عاشقم اگر عاشقم من فقط نکردم نفرینی

فریادی اگر ولی میکنم قبول باشد کردم خطا ماه دو این در کردم خطا خدایابه بتوانم که بود این برای قسم خودم جان به بود ای شکوه و ناله اگر کردمنکرد باور مرا که نباشم کسی یاری دست نیازمند کنم تکیه خودم تنها و خودم

نیاوردم بر دم و شکست را غرورم که باشم کسی یاری دست نیازمند

داشتیم یاری چشم زیاران ما

پنداشتیم می آنچه بود غلط خود

درون قلبی مهربانا تپد  خدایا می دلم

توست حضور تویی تسالیش تنها

15

Page 16: نامه ای به خدا

را تو که ارامشی برایم است خوب هست که همین خدایا همیشه شبها آن یادتبود خواهی بازهم نرفته که یادت خدایا نمیگذاری تنهایم و میکنی کمکم و دارم

قبل مثل مگرنه

بودی تو امیدم تنها و میریختم اشک صدا بی که میخواسمت که شبها آن مثلهست یادت

نه بزنی جا نکند آخرش تا باشی که اول روز همان دادی قول من به تو خدایااخر تا بود خواهی تو .نمیشود

حضورتم . محتاج

16