تسرهف - khoysociety.comkhoysociety.com/images/khoynegar/khoynegar8.pdf ·...

م فتحالهی دکتر ابراهی گذشته / هویتابیشت / بازیددا یا2 ن جوادی حسیغی / لزله بو ز3 حمدتقیگو با دکتر م یدار و گفتو د تاریخ /ستادی انامه تاستانهای شاه ازدا4 یخوی مامی اصة عباسیی و خحمد خوی م حکیم8 حمد لطفی م توسعة خوی / عمران و10 عران بزم شا11 رتضی شمس، آقاسی، دکتر محمدری از: مشعا انزاده، ، گیو قهرمادل، هاشم عابدیم صاحبل برین، بهرا خلیدکبارییرحمید سی ناصحی، ممدحسن سیدمح انزابیپورمرضاگو با غ گفتود کنم از هوای خوی / جان بخشدم چو یا16 گو با حاج علی ملکی گفتوف اول را میزد / حرزارعتماد در با ا20 رزادها پرویز جباگو ب گفتواهان! / بیپن برای پناهگاهی22 زادهحمد عارف مسی/ صفحة انگلی24 امه خوینگارها در ماهنیط پذیرش مقاله شراده باشد. دیگر چاپ نش در جایً قبه یا تایپ شود. نا نوشت خط خوا روی کاغذ و باان، در یکک خط درمی مقاله ی باشد.12 پی با فونت نویس یا یکصفحة تای اکثر سه صفحة دست مقاله حد حجم فرعی باشد.ترهای و تیتر اصلی تی له دارای مقا ، پیوست مقاله باشد. معرفی کوتاهیمراه هترجم بهویسنده یا مه عکس از ن یک قطع ار مقدور نیست. یا دنبالهد نیهای طومکان درج مقالهت مجله، اجم صفحا با توجه به حه آزاد است.ش و تلخیص آثار رسیدد، ویرایه در قبول، ر مجلن تهرانستاقیم اهای میجمع خویه داخلی م نشریعرسانیعی و اطجتما فرهنگی، انامه ماه1390 وردین ماه / فر8 ول / شمارهل ا سا فهرستم فتحالهیر مسئول: دکتر ابراهی مدی نی سردبیر: ابراهیم اصسزادهعبااعیل م تحریریه: اسم همکار صفرخانلوداخلی: آرزو مدیریست: مهسا قبای طراح گرافی ملکی موسوی عکس و گزارش: علی خادمیفردحمدکاری: نورم با هم پاشاپور : داریوشع در خوی توزیی ـ مطبوعاتی فرهنگابان شریعت خی0461 2232513 : تلفنE-mail: khoynegar@gmail. com 14155-1514 : صندوق پستی88345217 : تلفن88345218 : نمابری: تهران، نشان،) یوسف آباد(آبادی الدیناسد خیابان سیدجمال89 خیابان چهلستون، شمارة

Upload: others

Post on 04-Sep-2019

5 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

2 یادداشت / بازیابی هویت گذشته / دکتر‌ابراهیم‌فتح‌‌الهی3 زلزله بوالغی / حسین‌جوادی

4 ازداستان های شاهنامه تا استادی تاریخ / دیدار‌و‌گفت‌و‌گو‌با‌دکتر‌محمدتقی‌امامی‌خویی

8 حکیم محمد خویی و خالصة عباسی 10 عمران و توسعة خوی / محمد‌لطفی

11 بزم شاعران اشعاری از: محمد آقاسی، دکتر مرتضی شمس،

خلیل برین، بهرام صاحبدل، هاشم عابدی، گیو قهرمان زاده، سیدمحمدحسن ناصحی، میرحمید سیدکباری

16 جان بخشدم چو یاد کنم از هوای خوی / گفت‌و‌گو‌با‌غالم‌رضا‌انزابی‌پور

20 اعتماد در بازار حرف اول را می زد / گفت‌و‌گو‌با‌حاج‌علی‌ملکی22 پناهگاهی برای بی پناهان! / گفت‌و‌‌گو‌با‌پرویز‌جبارزاده

24 صفحة انگلیسی/ عارف‌محمدزاده

شرایط پذیرش مقاله ها در ماهنامه خوی نگار•‌‌‌‌قبال‌در‌جای‌دیگر‌چاپ‌نشده‌باشد.

•‌‌‌‌مقاله‌‌یک‌خط‌درمیان،‌در‌یک‌روی‌کاغذ‌و‌با‌خط‌خوانا‌نوشته‌یا‌تایپ‌شود.•‌‌‌‌حجم‌مقاله‌حداکثر‌سه‌صفحة‌دست‌نویس‌یا‌یک‌صفحة‌تایپی‌با‌فونت‌‌12باشد.

•‌‌‌‌مقاله‌‌دارای‌تیتر‌اصلی‌و‌تیترهای‌فرعی‌باشد.•‌‌‌‌یک‌قطعه‌عکس‌از‌نویسنده‌یا‌مترجم‌به‌همراه‌معرفی‌کوتاهی،‌پیوست‌‌مقاله‌باشد.

•‌‌‌‌با‌توجه‌به‌حجم‌صفحات‌مجله،‌امکان‌درج‌مقاله‌های‌طوالنی‌یا‌دنباله‌دار‌مقدور‌نیست.•‌‌‌‌مجله‌در‌قبول،‌رد،‌ویرایش‌و‌تلخیص‌آثار‌رسیده‌آزاد‌است.

نشریه داخلی مجمع خویی های مقیم استان تهرانماهنامه فرهنگی، اجتماعی و اطالع رسانی

سال اول / شماره 8 / فروردین ماه 1390

فهرست

مدیر مسئول: دکتر ابراهیم فتح الهیسردبیر: ابراهیم اصالنی

همکار تحریریه: اسماعیل مالعباس زادهمدیرداخلی: آرزو صفرخانلو

طراح گرافیست: مهسا قباییعکس و گزارش: علی موسوی ملکی

با همکاری: نورمحمد خادمی فردتوزیع در خوی: داریوش پاشاپور

خیابان شریعتیـ مطبوعاتی فرهنگتلفن: 2232513 0461

E-mail: [email protected]

صندوق پستی: 14155-1514 تلفن: 88345217نمابر: 88345218

نشانی: تهران، خیابان سیدجمال الدین اسدآبادی)یوسف آباد (،

خیابان چهل ستون، شمارة 89

بازیابی هویت گذشتهیادداشت

دکتر‌ابراهیم‌فتح‌الهی

در‌سال‌های‌نه‌چندان‌دور‌شهر‌خوی‌مرکز‌شمال‌غرب‌کشور‌بوده‌است.‌واقع‌شدن‌در‌جادة‌ابریشم‌و‌داشتن‌نزدیک‌ترین‌فاصله‌با‌دروازه‌های‌اروپا،‌موقعیت‌خاصی‌به‌این‌شهر‌داده‌بود.‌تاجران‌و‌جهانگردان‌برای‌حضور‌در‌کشورهای‌خارجی‌پول‌خود‌را‌در‌این‌شهر‌به‌ارز‌تبدیل‌می‌کردند.‌مردان‌فهیم‌و‌متمدن‌این‌شهر‌همواره‌اهل‌علم‌و‌ادب‌و‌اندیشه‌بوده‌و‌در‌هرجا‌حضور‌یافته‌اند‌منشأ‌خیر‌و‌برکت‌شده‌اند.س��رعت‌تحوالت‌کش��ور‌در‌یک‌صدسال‌اخیر‌و‌تغییر‌نقشة‌تقس��یمات‌کشوری‌و‌سیاست‌های‌

تمرکزگرایانه‌مانع‌از‌بالندگی‌و‌رشد‌و‌ترقی‌شایستة‌این‌شهر‌شده‌است.بازیابی‌هویت‌گذشته‌و‌رسیدن‌به‌جایگاه‌شایسته‌نیازمند‌تقویت‌زیرساخت‌ها،‌مطالعات‌بنیادین‌در‌خصوص‌توسعه،‌سازماندهی‌مدیریت‌های‌کالن‌و‌ارتقای‌سطح‌مدیریت‌این‌شهر‌است.‌انتظار‌می‌رود‌صاحب‌نظران‌و‌متخصصین‌مسائل‌اجتماعی‌و‌افراد‌آشنا‌به‌سیستم‌های‌مدیریتی‌و‌اصالح‌

رفتار‌سازمانی‌تالش‌های‌جدی‌را‌در‌‌این‌زمینه‌ها‌به‌عمل‌آورند.شهرس��تان‌خوی‌به‌دلیل‌زمینه‌های‌خاص‌فرهنگی‌و‌مذهبی،‌همیشه‌به‌عنوان‌قطب‌فرهنگی‌و‌مذهبی‌منطقه‌ایفای‌نقش‌کرده‌و‌در‌پرورش‌انس��ان‌های‌دانش��مند‌و‌تحصیل‌کرده‌در‌اکثر‌رشته‌های‌تخصصی‌سرآمد‌بوده‌است.‌اما‌به‌دلیل‌محدودیت‌زمینه‌و‌عدم‌توجه‌به‌این‌نیروهای‌

فکری‌اکثرا‌در‌س��ایر‌ش��هرهای‌کش��ور‌مشغول‌خدمت‌هس��تند.‌در‌دوران‌جهاد‌مقدس‌و‌روزگار‌جبهه‌و‌جنگ‌بیشترین‌فرماندهان‌گردان‌ها‌و‌تیپ‌ها‌از‌رزمندگان‌و‌بسیجیان‌خوی‌بوده‌اند.

بهره‌گیری‌از‌تجربیات‌مدیریتی‌و‌توان‌انقالبی‌این‌عزیزان‌در‌ارتقای‌سطح‌مدیریتی‌و‌رشد‌و‌توسعة‌خوی‌مؤثر‌خواهد‌بود.بومی‌زدگی‌و‌روزمره‌بودن‌و‌چرخة‌بستة‌مدیریت‌همواره‌آفت‌جوامع‌بوده‌است.‌برعکس،‌داشتن‌نگاه‌تحول‌گرا‌و‌روزآمد‌و‌

کارآمد‌در‌مدیریت،‌می‌تواند‌جبران‌عقب‌افتادگی‌های‌گذشته‌باشد.زمینه‌ها‌و‌بس��ترهای‌جدید‌توس��عه‌در‌خوی‌اعم‌از‌داش��تن‌فرودگاه،‌نزدیکی‌به‌خط‌راه‌آهن‌بین‌المللی،‌افتتاح‌مرز‌رازی،‌همجواری‌با‌چند‌کش��ور‌خارجی،‌اقتصاد‌قوی‌و‌بازاریان‌فعال،‌داش��تن‌نیروهای‌روش��نفکر‌و‌فرهیخته‌و...،‌همگی‌دالیلی‌هستند‌که‌آیندة‌درخشان‌و‌پیشرفته‌ای‌را‌برای‌این‌شهر‌نوید‌می‌دهند.‌در‌کنار‌این‌زمینه‌ها‌عوامل‌دیگری‌چون‌راه‌‌اندازی‌صداوس��یمای‌مستقل،‌تأسیس‌دانش��گاه‌جامع‌دولتی،‌افزایش‌تعداد‌نمایندگان‌مجلس‌به‌‌3نفر،‌تقویت‌شهرک‌صنعتی،‌تأسیس‌پایانه‌فعال‌در‌نزدیکی‌فرودگاه‌با‌قابلیت‌دپوی‌کاال‌برای‌همة‌نقاط‌کشور‌و‌مرکزیت‌عمده‌برای‌صادرات‌کاال‌به‌‌اروپا‌

و...‌جزء‌برنامه‌هایی‌است‌که‌باید‌توسط‌مدیران‌و‌برنامه‌ریزان‌شهر‌پیگیری‌شود.همة‌آنچه‌گفتیم‌به‌یک‌امر‌دیگر‌نیز‌بستگی‌دارد‌و‌آن‌این‌است:‌‌همة‌کسانی‌که‌دلشان‌برای‌رشد‌و‌تعالی‌شهر‌خوی‌می‌تپد‌با‌اتحاد‌و‌همدلی‌خود،‌توانایی‌های‌این‌شهر‌را‌در‌میدان‌عمل‌به‌اثبات‌برسانند.‌کشمکش‌های‌سیاسی‌در‌طول‌سی‌سال‌گذشته‌یکی‌از‌موانع‌جدی‌توسعه‌بوده‌و‌مهاجرت‌نیروهای‌فکری‌و‌سرمایه‌های‌اقتصادی‌این‌شهر‌را‌به‌دنبال‌داشته‌است.‌

شهری‌که‌فقیر‌بوده‌و‌از‌نیروهای‌فکری‌و‌مدیریتی‌خالی‌باشد‌چشم‌انداز‌روشنی‌برای‌آینده‌نخواهد‌داشت.امروز،‌روزی‌اس��ت‌که‌باید‌عرصه‌را‌برای‌همة‌اصحاب‌فرهنگ،‌عالمان‌و‌اندیش��مندان‌و‌دلس��وزان‌و‌انقالبیون‌‌واقعی‌که‌س��ال‌های‌‌56و‌‌57را‌درک‌کرده‌و‌هش��ت‌سال‌جهاد‌مقدس‌را‌مدیریت‌کرده‌اند‌و‌همواره‌به‌عشق‌دین‌و‌میهن‌فداکارانه‌و‌نه‌طلبکارانه‌زیسته‌اند،‌مهیا‌کنیم.‌از‌انزوا‌و‌دلسردی‌مجاهدان‌و‌رزمندگانی‌که‌گاهی‌با‌سکوت‌معنی‌دار‌و‌گاهی‌با‌فریاد‌

عدالت‌خواهانه‌هنوز‌بر‌سر‌پیمان‌نخستین‌وفادارانه‌ایستاده‌اند‌طرفی‌نخواهیم‌جست.اینکه‌برخی‌عادت‌کرده‌اند‌از‌طریق‌مخالفت‌کردن‌با‌افراد‌فرهیخته‌برای‌خود‌جایی‌باز‌‌کنند‌جوانمردانه‌نیست.

شب‌پره‌بازیگر‌میدان‌شود ‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ماه‌فروزنده‌چو‌پنهان‌شود‌

انقالب‌اسالمی‌مدیون‌تالش‌مجاهدانی‌است‌که‌آبادی‌و‌آزادی‌ایران‌عزیز‌از‌چنگال‌استعمارگران‌جهانی‌را‌شعار‌خود‌قرار‌داده‌اند.‌نیاز‌امروز‌جامعة‌ما‌همان‌روحیة‌عدالتخواهی‌و‌بس��ط‌و‌گس��ترش‌پیام‌حقیقت‌در‌بین‌نسل‌جدید‌است.‌مفاهیم‌انقالب‌اس��المی‌باید‌تئوریزه‌ش��ود‌و‌مدل‌های‌فکری‌مبتنی‌بر‌شناخت‌دین‌در‌اختیار‌نسل‌جدید‌قرار‌گیرد‌تا‌در‌هیاهوی‌سیاس��ت‌و‌سهم‌خواهی‌کس��انی‌که‌اصل‌انقالب‌را‌درک‌نکرده‌اند‌و‌از‌درک‌اهداف‌راستین‌انقالب‌اسالمی‌غافلند‌حقیقت‌فدا‌نشود؛‌تا‌نسل‌جدید‌گمان‌نبرد‌که‌قدرت‌طلبی،‌اصل‌است.‌او‌باید‌یاد‌بگیرد‌مثل‌پدران‌انقالبی‌و‌فرهیختة‌خود‌در‌پای‌

حقیقت‌خواهی،‌همة‌مصلحت‌طلبی‌ها‌را‌رها‌ساخته‌و‌با‌انواع‌فرصت‌طلبی‌ها‌مبارزه‌کند.

2شماره ی 8. فروردین 1390

گوهرافشان‌بدین‌جالل‌و‌جمال آبشارم،‌سرشک‌دیدة‌کوه‌که‌یکی‌چشمه‌ام،‌روان‌و‌زالل! گوئیا‌طبع‌شهریارستم‌

‌80س��ال‌پیش‌محلة‌قاضی‌خوی‌چند‌کوچه‌داش��ت:‌کوچة‌شیخ‌صادق،‌ت��زه‌کوچ��ه‌و‌قویونچوالر‌کوچه‌س��ی.‌محل��ة‌قاض��ی‌مانند‌فی��رورق،‌چند‌باغ‌آباد‌داش��ت،‌مانند:‌حاجی‌علی‌باغی)مال‌خویی‌ها(،‌بؤیوک‌باغ،‌کاظم‌بیگ‌باغی،‌آقا‌میری‌باغی‌و‌چایالق‌قیراغی.‌این‌باغ‌ها‌و‌مزارع‌با‌آب‌جاری‌دو‌نهر‌قدیمی‌آبیاری‌و‌سیراب‌می‌شدند:‌‌کاو‌آرخی)رود‌کاو(‌و‌نهر‌چشمة‌زلزله.‌از‌برکت‌وجود‌این‌دو‌نهر‌بود‌که‌باغ‌ها‌و‌جالیزگاه‌های‌خیار،‌هندوانه،کدو‌و‌شاالخ)‌نوعی‌خربزة‌

شیرین‌محلی(‌همیشه‌آباد‌و‌بارور‌بودند.

زلزله های خوی و سلماس‌گفتة‌پیران‌‌90س��الة‌‌80س��ال‌پیش،‌در‌‌200س��ال‌اخیر‌ بنا‌به‌در‌آذربایجان‌به‌ویژه‌در‌مرند،‌خوی،‌س��لماس‌و‌ارومیه‌،‌دو‌زلزلة‌ش��دید‌و‌ویرانگر‌رخ‌داده‌اس��ت؛‌یکی‌حوالی‌س��ال‌‌1309ش‌و‌دیگری‌در‌س��ال‌1265ش)‌‌126س��ال‌پیش(.‌ارومیه،‌خوی‌و‌سلماس‌به‌شدت‌لرزیدند‌و‌

ویران‌شدند‌و‌بعدها‌استاد‌شهریار‌گفت:‌ ‌ ‌ پر‌می‌زند‌مرغ‌دلم‌با‌یاد‌آذربایجان‌

خوش‌باد‌وقت‌مردم‌آزاد‌آذربایجان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ اشک‌ارومی‌بین‌که‌با‌خون‌دل‌سلماس‌و‌خوی‌دریا‌شد‌و‌بر‌می‌کند‌بنیاد‌آذربایجان!در‌این‌سال‌های‌زلزله‌خیز،‌مردم‌خوی‌و‌محله‌ها،‌از‌ترس‌جانشان‌به‌مدت‌یک‌هفته‌از‌خانه‌بیرون‌زده‌و‌در‌چادرها‌و‌زیر‌داربس��ت‌های‌چوبی‌و‌دیرک��ی‌زندگی‌می‌کردند.‌بنا‌به‌گفتة‌پیران‌‌80س��ال‌پیش،‌در‌س��ال‌زلزله‌زای‌1265ش‌در‌آذربایجان‌به‌ویژه‌در‌خوی‌و‌سلماس،‌دو‌رخداد‌مهم‌تاریخی‌اتفاق‌افتاد‌که‌در‌اولی‌چشم‌هایی‌اشک‌بار‌و‌در‌دومی‌چشمه‌زاری‌

جویبار‌گردید.‌جریان‌به‌شرح‌زیر‌بود.1.‌ش��هر‌ساحلی‌سلماس‌به‌کلی‌فرو‌رفت‌و‌با‌خاک‌یکسان‌شد.‌این‌ش��هر‌بعدها‌به‌دستور‌رضا‌شاه‌به‌ش��یوه‌ای‌مدرن‌بازسازی‌و‌شاهپور‌نام‌

گرفت.2.‌در‌دو‌کیلومتری‌محلة‌قاضی‌خوی‌هم‌در‌اثر‌زلزله،‌در‌محل‌خشک‌و‌خاکی‌و‌مش��جری‌که‌نشخوارگاه‌‌گاو‌و‌اسب‌و‌چارپایان‌بود،‌چشمه‌ای‌جوش��ید‌و‌فوران‌کرد‌که‌بعدها‌مردم‌محل��ی‌آن‌را‌زلزله‌بوالغی‌نامیدند.‌قدرت‌و‌ظرفیت‌آب‌این‌چشمه،‌در‌گویش‌محلی‌‌به‌اندازة‌آب‌گردان‌یک‌ناو‌آس��یاب‌آبی‌بود.‌برخی‌از‌پیران‌قدیمی،‌خاستگاه‌و‌سرچشمة‌این‌آب‌زالل‌و‌خودجوش‌را‌از‌دامنه‌های‌سرسبز‌کوه‌‌اورین‌و‌سلسه‌جبال‌آرارات،‌

بین‌ایران‌و‌ترکیه‌دانسته‌اند.

کنترل آب چشمهدر‌ب��دو‌امر،‌آب‌این‌چش��مة‌خودجوش‌ماه‌ها‌ب��ود‌که‌هدر‌می‌رفت‌ت��ا‌این‌که‌بعدها‌م��رد‌باغدار‌خیری‌به‌نام‌حاج‌جواد،‌دور‌و‌بر‌چش��مه‌را‌خاک‌ریزی‌کرد‌تا‌حدی‌که‌آب‌آن،‌س��وار‌م��زارع‌و‌باغ‌های‌محلة‌قاضی‌و‌ش��هانق‌ش��د.‌مردم‌حق‌ش��ناس‌محلة‌قاضی‌از‌این‌بانی‌بسیار‌شاکر‌و‌سپاس‌گذار‌هستند‌که‌موجب‌ش��د‌مزارع‌و‌باغ‌هایشان‌همیشه‌شاداب‌و‌س��یراب‌باشد.‌به‌گفتة‌یک‌مرد‌مس��ن‌‌102سالة‌ساکن‌تزه‌کوچه‌در‌70س��ال‌پیش،‌با‌نام‌کربالیی‌حاجی‌سینیخ‌چی‌که‌شکسته‌بند‌تجربی‌بود،‌گویا‌حاجی‌جواد‌آبادکنندة‌زلزله‌بوالغی،‌جد‌چهارم‌نگارنده‌هم‌بود.‌از‌سال‌‌1295که‌ادارة‌سجل‌احوال‌در‌ایران‌دایر‌شد،‌تبار‌پدری‌نگارنده‌زمان‌ثبت‌

شناسنامه‌ها،‌به‌حاجی‌جواد‌منسوب‌و‌به‌سه‌تیره‌تقسیم‌شدند.‌اوایل،‌اطراف‌این‌چشمة‌خودجوش‌را‌دایره‌وار،‌درختان‌سنجد‌و‌بید‌کاشتند‌که‌بعدها،‌سر‌شاخه‌های‌این‌درختان‌کنار‌چشمه،‌برای‌شناگران‌و‌جوانان،‌محل‌پرش‌و‌شیرجه‌بود.‌باز‌بنا‌به‌گفتة‌پیران‌قدیمی،‌آب‌زالل‌و‌سرد‌این‌چش��مه‌برای‌شرب‌کمی‌سنگین‌و‌دیرهضم‌است.‌اطراف‌این‌چشمه‌بعد‌از‌انقالب‌اسالمی‌توسط‌پرسنل‌بسیج‌محلی‌با‌بلوک‌های‌بتونی‌و‌سیمانی،‌فرم‌هندسی‌به‌‌خود‌گرفته‌و‌به‌شکل‌مستطیلی‌به‌ابعاد‌12×‌6

متر‌تعمیر‌و‌بازسازی‌شد.

تلفات زلزله بوالغیباز‌دربارة‌چش��مة‌زلزلة‌خوی،‌این‌نکته‌جالب‌و‌ش��نیدنی‌است‌که‌بدانیم‌تاکنون‌چهار‌نفرضمن‌ش��نا‌در‌آن‌غرق‌ش��ده‌و‌مرده‌اند:‌‌70سال‌پیش‌پسر‌بچة‌یک‌کش��اورز‌جالیزبان؛‌چوپان‌جوانی‌که‌از‌شاخة‌درخت‌بید‌به‌تنورة‌آب‌چشمه‌شیرجه‌رفته‌بود؛‌در‌1320ش‌یک‌سالدات)‌سرباز‌روسي(‌به‌علت‌بلد‌نبودن‌شنا‌‌غرق‌شده‌بود‌و‌باالخره‌یک‌ارمنی‌ساکن‌محلة‌قاضی‌به‌نام‌خاچیک‌هم‌غرق‌شده‌که‌تاچندی‌پیش‌آب‌بندی‌به‌نام‌

"خاچیک‌بندی" معروف‌بود.چشمه‌های‌جوشان‌و‌زیبای‌ایران،‌از‌جمله‌زلزله‌بوالغی‌خوی،‌گاهی‌یادآور‌عش��ق‌های‌زمینی‌و‌جوانی‌است.‌در‌یک‌ترانة‌محلی‌و‌فولکلوریک‌

می‌خواندیم:‌چارشنبه‌گونونده،‌چشمه‌باشیندا‌‌‌‌‌‌‌‌

‌‌گؤزوم‌بیر‌آال‌گؤز‌دلبره‌‌دوشدو!‌گویا‌شهریار‌هم‌از‌این‌ماجرا،‌خبر‌داشت‌که‌در‌غزل‌خیال‌انگیزی،‌این‌

شاه‌بیت‌زیبا‌را‌سروده:‌ چه‌تشنه‌ام‌که‌به‌مهتاب‌شب‌ترا‌ببینم‌

به‌پای‌چشمه‌که‌بر‌دوش‌خود‌سبو‌داری؟!

حسین جوادی

زلزله بوالغی

3شماره ی 8. فروردین 1390

اشارهس��اده‌و‌صمیمی‌به‌استقبال‌ما‌می‌آید.‌بس��یار‌متواضع‌و‌خونگرم‌است.‌دل‌درگرو‌خاطرات‌دوران‌

کودکی‌و‌زادگاهش‌خوی‌دارد.در‌یک‌روز‌جمعه‌به‌دیدار‌دکتر‌محمد‌تقی‌امامی‌خویی‌رفته‌ایم‌و‌با‌او‌دربارة‌زندگی‌و‌تجربه‌هایش‌به‌گفت‌وگو‌نشسته‌ایم.‌در‌این‌دیدار‌دکتر‌سیدطه‌مرقاتی،‌محمدعلی‌انصاریان،‌رسول‌صادقی،‌ابراهیم‌اصالنی،‌علیرضا‌مقدم‌و‌علی‌موسوی‌ملکی‌حضور‌داشتند.‌آن‌چه‌در‌پی‌می‌آید‌خالصه‌ای‌از‌یک‌نشست‌

به‌نسبت‌طوالنی‌است.دکتر‌امامی‌در‌ابتدای‌گفت‌و‌گو‌یاد‌آوری‌می‌کند‌که‌زندگینامه‌اش‌در‌سایت‌اینترنتی‌چند‌دانشگاه‌و‌

مرکز‌علمی‌موجود‌است.‌اما‌در‌ادامه،‌دکتر‌می‌پذیرد‌که‌این‌گفت‌و‌گو‌اندکی‌متفاوت‌است.

خـوی نـگار: از تولد و خانواده تان شـروع کنید.

امامی:‌س��ال‌‌1318در‌خوی،‌خیابان‌تبریز‌و‌دربند)‌بن‌بست(‌امامی‌به‌دنیا‌آمده‌ام.‌پدربزرگم‌آقاضی��ا‌و‌پ��درم‌علی‌نام‌داش��ت‌و‌کارمند‌ثبت‌اح��وال‌بود.‌پدربزرگم‌که‌برادر‌حاج‌میرزا‌یحیی‌امام‌جمعه‌بود‌را‌در‌سال‌های‌انقالب‌مشروطیت‌مجاهدان‌گویا‌به‌اشتباه‌به‌قتل‌می‌رسانند‌چراکه‌او‌نقاش‌بود‌و‌اصوال‌کاری‌به‌سیاس��ت‌نداش��ته‌اس��ت.‌پدرم‌هم‌زمانی‌که‌من‌‌5/5س��ال‌بیشتر‌نداشتم‌فوت‌کرد.‌مادرم‌از‌جانب‌مادر‌از‌ریاضی‌ها‌و‌از‌طرف‌پدر‌از‌ریاحی‌ها‌بود.‌هفت‌س��اله‌بودم‌که‌مادرم‌را‌هم‌بر‌اثر‌بیماری‌از‌دست‌دادم.‌ما‌دو‌خواهر‌و‌دو‌برادر‌بویم.‌به‌دلیل‌ش��غل‌پدرم،‌یک‌برادر‌و‌خواهرم‌در‌س��راب‌متولد‌ش��دند‌و‌من‌و‌خواه��ر‌دیگرم‌در‌خوی‌به‌دنیا‌آمدیم.‌من‌فرزند‌

آخر‌خانواده‌بودم. خوی نگار: با از دست دادن پدر و مادر، چه کسی مسـئولیت سرپرستی شما را بر عهده

گرفت؟

استادی تاریخازداستان های شاهنامه تا دیدار و گفت وگو با دکتر محمدتقی امامی خویی پژوهشگر، نویسنده و استاد دانشگاه در رشتة تاریخ

امامی:‌بعد‌از‌فوت‌م��ادرم‌به‌کوچة‌ریاضی‌نقل‌مکان‌کردیم.‌ما‌از‌یک‌وضعیت‌مالی‌معمولی‌برخ��وردار‌بودیم‌و‌از‌درآمد‌زمین‌های‌خانوادگی‌

زندگی‌می‌کردیم.‌مادرب��زرگ‌مادری‌ام‌که‌ش��یرزنی‌بود‌ما‌را‌بزرگ‌کرد.‌با‌این‌که‌بعدها‌به‌خاطر‌آب‌مروارید‌نابینا‌شد،‌همه‌چیز‌را‌به‌خوبی‌مدیریت‌می‌کرد‌و‌همه‌از‌او‌حساب‌می‌‌بردند.‌او‌و‌خواهرش‌زن‌هایی‌

با‌شخصیت،‌مدیر‌و‌بسیار‌فهمیده‌بودند. خوی نگار: چـه خاطراتی از این ایام به یاد

دارید؟امامی:‌پدرب��زرگ‌مادری‌‌ام‌اه��ل‌قرآن‌بود‌و‌به‌س��ورة‌جمعه‌اعتقاد‌عجیبی‌داش��ت.‌از‌من‌

می‌‌خواس��ت‌برایش‌ق��رآن‌بخوانم‌و‌ب��ه‌عنوان‌پاداش،‌پول‌می‌داد.‌به‌نس��بت‌بزرگی‌و‌کوچکی‌سوره‌رقمی‌را‌تعیین‌می‌کرد؛‌مثال‌برای‌خواندن‌الرحم��ن‌یک‌قران‌و‌یاس��ین‌دو‌قران!‌به‌همین‌دلیل‌از‌کودکی‌به‌خواندن‌قرآن‌تشویق‌شدم.‌من‌برای‌پدربزرگم‌قرآن‌می‌خواندم‌و‌او‌شب‌ها‌برای‌من‌داستان‌های‌شاهنامه‌را‌تعریف‌می‌کرد.‌حتی‌االن‌هم‌آن‌داس��تان‌ها‌را‌به‌خاط��ر‌دارم.‌من‌در‌

13-‌12سالگی،‌ناسخ‌التواریخ‌می‌‌خواندم. خـوی نـگار: کودکی تان چگونه گذشـته

است؟ در کدام مدارس درس خوانده اید؟امامی:‌اگرچه‌س��ختی‌‌هایی‌ب��وده‌،‌ولی‌در‌مجموع‌ش��رایط‌معمولی‌داشتیم‌و‌امکان‌درس‌و‌تحصیل‌فراهم‌بود.‌دورة‌ابتدایی‌را‌در‌دبستان‌خس��روی)نجات‌فعلی(‌خوانده‌ام‌که‌آن‌موقع‌در‌کوچه‌‌ای‌در‌روبه‌روی‌عکاسی‌پروین‌بود.‌سه‌سال‌دورة‌متوس��طه‌را‌در‌دبیرستان‌شهاب‌)رهنمون‌فعلی(‌و‌دوسال‌را‌در‌دبیرستان‌خسروی)لعیای‌فعلی(‌تحصیل‌کرده‌ام.‌دیپلم‌را‌هم‌در‌تبریز‌و‌در‌

دبریستان‌منصور‌گرفته‌ام.در‌طول‌سال‌های‌تحصیل،‌وضعیت‌درسی‌متوسطی‌داشتم.‌ریاضیاتم‌تا‌حدودی‌ضعیف‌اما‌حفظیاتم‌خوب‌بود.‌در‌انضباط‌هم‌وضعیت‌خوبی‌

داشتم. خـوی نـگار: از معلم ها و خاطـرات دوران

من 5/5 سال که زمانی پدرم •هفت کرد. فوت نداشتم بیشتر ساله بودم که مادرم را هم بر اثر بیماری از دست دادم

• پدربزرگ مادری ام اهل قرآن بود. از من می خواست برایش قرآن بخوانم و به عنوان پاداش، پول می داد. من برای پدربزرگم قرآن می خواندم و او شب ها برای من داستان های شاهنامه را تعریف می کرد. حتی االن هم آن داستان ها را به خاطر دارم

4شماره ی 8. فروردین 1390

تحصیلی چه چیزهایی می توانید بگویید؟امامی:‌در‌دبستان‌خسروی،‌مدیرمان‌آقای‌پیش��نماززاده‌بود‌و‌آقایان‌ش��کرچی،‌حریری،‌حمزه‌نوس��ی‌و‌فری��د‌از‌آم��وزگاران‌بودند.‌آقای‌پیش��نماززاده‌انس��ان‌بس��یار‌شایس��ته‌و‌قابل‌احترامی‌بود.‌از‌دبیران‌دبیرستان‌هم‌می‌توانم‌آقایان‌خضرلو،‌موحد‌و‌محمدخان‌آقاسی‌را‌نام‌ببرم.‌در‌دبیرستان‌خسروی،‌مدیریت‌را‌آقای‌سعیدی)‌که‌اه��ل‌تبریز‌بود(‌و‌نظامت‌را‌آقای‌عارفی‌بر‌عهده‌داشتند.‌از‌دوستان‌هم‌مدرسه‌ای‌االن‌اسم‌چند‌نفر‌را‌به‌یاد‌دارم:‌شجاع‌آل‌یعقوب)آقابابا(،‌سید‌حسن‌مقبره،‌مرحوم‌علی‌یوسف‌زاده،‌دکتر‌احمد‌س��اعی،‌رضا‌خویی‌و‌فرامرز‌سیستانی.‌در‌کوچة‌ریاضی‌با‌آقای‌باباخان‌سیستانی‌همسایه‌شدیم.‌به‌همین‌دلیل‌با‌فرامرز‌سیستانی‌سابقة‌دوستی‌

بیشتری‌داشتم‌و‌همبازی‌دورة‌کودکی‌ام‌بود.صادق��ی:‌خصلت‌خوش‌خلق��ی‌از‌کودکی‌

و‌نوجوان��ی‌در‌آق��ای‌امامی‌وج��ود‌دارد‌و‌هنوز‌باقی‌مانده‌است.‌ایشان‌همیشه‌ارتباط‌بسیار‌خوبی‌

با‌اطرافیان‌برقرار‌می‌کرد.‌امام��ی:‌من‌با‌آدم‌های‌مختلفی‌نشس��ت‌و‌برخاس��ت‌داش��ته‌‌و‌تجارب‌متنوعی‌در‌زندگی‌به‌دس��ت‌آورده‌ام.‌البته‌همیشه‌س��عی‌کرده‌ام‌تأثیرگذار‌باشم‌و‌نقش‌مثبتی‌در‌گروه‌ایفا‌کنم.‌در‌جوانی‌اهل‌ورزش‌بودم.‌یک‌باشگاه‌ورزشی‌در‌خیابان‌محله‌)‌امام(‌وجود‌داشت‌که‌محل‌جذب‌جوانان‌بود.‌صاحب‌اول‌باش��گاه‌آقای‌آل‌یعقوب‌و‌بعد‌از‌او‌آقای‌رهنمون‌بود.‌با‌آقای‌سیس��تانی‌برای‌ورزش‌و‌نرمش‌به‌این‌باشگاه‌می‌رفتیم.‌به‌دلیل‌حضور‌مؤث��رم‌بین‌مردم،‌مورد‌احترام‌قرار‌می‌گرفت��م‌و‌اطرافیان‌به‌حرف‌ها‌و‌نظراتم‌توجه‌

می‌کردند.مرقات��ی:‌از‌پ��درم‌مرحوم‌آی��ت‌ا...‌مرقاتی‌ش��نیده‌ام‌که‌ارتباط‌خوبی‌با‌گروه‌های‌مذهبی‌

هم‌داشتید.امام��ی:‌بل��ه!‌ارتباط‌من‌با‌اف��راد‌مذهبی‌و‌روحانی��ون‌هم‌خوب‌بود.‌به‌ی��اد‌دارم،‌آقای‌میر‌جعفر‌مرقاتی‌به‌حمام‌وزیر‌)البرز(‌می‌آمدند‌که‌خزینه‌داشت‌و‌برای‌ما‌استخر‌به‌حساب‌می‌آمد.‌او‌آن‌زم��ان‌روحان��ی‌جوانی‌ب��ود،‌در‌عین‌حال‌شناگر‌قابلی‌هم‌بود.‌این‌موضوع‌مورد‌توجه‌همه‌قرار‌می‌گرفت،‌چراکه‌برای‌مردم‌یک‌روحانی‌که‌

اهل‌ورزش‌هم‌باشد‌جالب‌به‌‌نظر‌می‌رسید. خوی نگار: ادامة تحصیالت به کجا رسید؟ تا

چه زمانی در خوی بودید؟بع��د‌از‌اخذ‌دیپلم،‌س��ال‌‌1338در‌خوی‌و‌در‌بانک‌کش��اورزی‌استخدام‌شدم.‌قصد‌داشتم‌

نیروی‌هوای��ی‌بروم،‌چون‌کنکور‌نداش��ت‌ولی‌اطرافی��ان‌نگذاش��تند.‌بانک‌کش��اورزی‌خوی‌

روبه‌روی‌داروخانة‌باوندی‌قرار‌داشت.تا‌فراموش‌نکرده‌ام‌بگویم‌که‌چرا‌س��ربازی‌نرفتم.‌آن‌زمان‌برای‌سربازی‌قرعه‌کشی‌می‌کردند.‌در‌قرعه‌کشی‌جزو‌افراد‌مازاد‌درآمدم‌و‌معاف‌شدم.‌تا‌سال‌‌41خوی‌بودم‌که‌از‌دانشکدة‌ادبیات‌تبریز‌در‌رشته‌های‌فرانسه‌و‌تاریخ‌قبول‌شدم‌اما‌تاریخ‌را‌برگزیدم.‌آقای‌حس��ن‌امامی‌که‌رئیس‌هیأت‌مدیرة‌بانک‌کشاورزی‌بود‌مرا‌به‌تبریز‌منتقل‌کرد.‌هم‌درس‌می‌خواندم‌و‌هم‌کار‌می‌کردم.‌از‌اساتید‌

ش��اخص‌دانش��گاه‌می‌توانم‌آقایان:‌میرفخرایی،‌طباطبایی،‌روشن‌ضمیر‌و‌سجادی‌را‌نام‌ببرم.‌آن‌موقع،‌استاد‌شهریار‌هم‌گاهی‌به‌صورت‌افتخاری‌

در‌دانشگاه‌درس‌می‌داد.‌ خـوی نگار: با اسـتاد شـهریار کـه درس

نداشتید؟ آیا با او آشنا بودید؟امامی:‌با‌استاد‌شهریار‌هم‌در‌بانک‌کشاورزی‌همکار‌و‌هم‌همس��ایه‌بودیم.‌از‌طرف‌دیگر‌او‌با‌تع��دادی‌از‌فامیل‌های‌ما‌دوس��ت‌ب��ود.‌دائم‌به‌منزلش‌می‌رفتیم‌و‌به‌من‌عالقه‌داشت.‌چند‌بار‌از‌

9مهرماه 1338 / از راست: خسرو ریاضی، حسن مقبره، پرویز فتحی، شهیدی، بابا آل یعقوب، امامی، علی

30 بهمن 1388 / کارمندان بانک کشاورزی خوی / حیاط شهرداری / ردیف 1 از راست: آزادگان، عارفی، حسین جعفرزاده، سـهرابیان)رئیس بانک(، وثوقی، شاملو، محتشـمی / ردیف 2: عزت اله عبداله زاده، ریاضی، شریف، یونسی / ردیف آخر: حاجی قلی زاده، بابا عبداله زاده، نامشخص، امامی، چوپان، مهدی زاده، علی اکبر جعفرزاده

دکتر امامی و دوست صمیمی دورة کودکی و جوانی اش مرحوم فرامرز سیستانی )عکس سمت چپ(

5شماره ی 8. فروردین 1390

او‌پرسیدم‌چرا‌شعر‌انقالبی‌و‌ضد‌شاه‌نمی‌گوید.‌ج��واب‌داد:‌گفته‌ام‌اما‌نمی‌توانم‌بیان‌کنم.‌من‌با‌ش��هریار‌درس‌نداش��تم‌اما‌با‌او‌دوست‌و‌همکار‌

بودم‌. خوی نگار: به نظر می رسد به تاریخ عالقه مند

شده بودید و این زمینه را ادامه دادید؟امامی:‌آن‌موقع‌دورة‌لیسانس‌سه‌سال‌بود‌و‌من‌سال‌‌44این‌دوره‌را‌تمام‌کردم.‌از‌سال‌‌44تا‌‌46حدود‌‌2/5سال‌فوق‌لیسانس‌تاریخ‌را‌دانشگاه‌ته��ران‌خوان��دم.‌من‌به‌علت‌عالقة‌بیش��تر،‌در‌درس‌های‌گروه‌علوم‌اجتماعی‌شرکت‌می‌کردم‌و‌از‌‌32واحد‌درس��ی‌فقط‌8-‌7واحد‌را‌در‌گروه‌‌تاریخ‌خواندم.‌پایان‌نامة‌فوق‌لیسانس‌را‌هم‌با‌دکتر‌غالمحسین‌صدیقی‌در‌زمینة‌اتحادیه‌های‌تعاونی‌کشاورزی‌به‌پایان‌بردم.‌قبل‌از‌اتمام‌تحصیالت‌و‌اخذ‌مدرک،‌برای‌ثبت‌نام‌در‌دورة‌دکترا‌به‌ترکیه‌و‌دانشگاه‌آنکارا‌رفتم.‌تاریخ‌در‌ترکیه‌و‌دانشگاه‌های‌آن‌کشور‌مورد‌توجه‌بود‌و‌اساتید‌شاخصی‌حضور‌داشتند.‌تا‌س��ال‌‌50دکترا‌ادامه‌داشت.‌موضوع‌پایان‌نامة‌دکترا،‌سازمان‌اداری‌مغوالن‌با‌راهنمایی‌

استاد‌فاروق‌سومر‌بود. خوی نگار: با توجه به رشتة تحصیلی تان،

فعالیت سیاسی هم داشتید؟امامی:‌س��ال‌‌41س��مت‌مهم��ی‌در‌بانک‌کشاورزی‌به‌من‌دادند.‌حوزة‌کارم‌تبریز‌و‌مراغه‌بود.‌اما‌از‌وقتی‌در‌تبریز‌بودم‌با‌گروه‌های‌صاحب‌فکر‌آش��نا‌شدم‌و‌افکار‌سیاسی‌ام‌کامل‌تر‌شد.‌با‌یک‌دانشجوی‌مبارز‌هم‌خانه‌شدم‌و‌او‌بر‌روی‌من‌بسیار‌تأثیر‌گذاشت.‌سال‌‌50به‌هنگام‌برگزاری‌جشن‌های‌‌2500ساله‌که‌رژیم‌از‌جانب‌عده‌ای‌احس��اس‌خطر‌می‌کرد‌من‌هم‌مدتی‌دس��تگیر‌

شدم. خوی نگار: چگونه هم زمان تحصیالت و کار

را ادامه دادید؟امامی:‌دورة‌سختی‌داشتم‌و‌چند‌بار‌نزدیک‌بود‌کارم‌را‌از‌دست‌بدهم.‌من‌با‌اتوبوس‌به‌ترکیه‌رفت‌و‌آمد‌می‌کردم.‌یک‌اتوبوس‌از‌شرکت‌میهن‌تور‌به‌ترکیه‌می‌رف��ت‌آن‌هم‌زمانی‌که‌حداقل‌‌15مسافر‌جور‌می‌شد.‌بنابراین‌شرکت‌اسامی‌را‌یادداش��ت‌می‌کرد‌و‌هر‌وقت‌لیس��ت‌به‌‌15نفر‌می‌رس��ید‌زمان‌حرکت‌را‌اطالع‌می‌داد.‌اتوبوس‌راننده‌ای‌به‌نام‌عباس‌کوتولو)کوتوله(‌داش��ت‌که‌باید‌س��ه‌بالش‌زیرش‌می‌گذاش��ت‌تا‌بتواند‌بر‌فرمان‌کنترل‌پیدا‌کند.‌بعدها‌ش��رکت‌تی‌بی‌تی‌

هم‌اتوبوسی‌گذاشت.پن��ج‌روز‌طول‌می‌کش��ید‌تا‌به‌اس��تانبول‌برسیم،‌البته‌به‌آنکارا‌یک‌روز‌زودتر‌می‌رسیدیم.‌استاد‌راهنمایم‌به‌استانبول‌منتقل‌شده‌بود‌و‌من‌

سال 1368 / اعضای هیأت علمی کنگرة حافظ در ایران / منزل دکتر امامی / ردیف 1 از راست: باستانی پاریزی، قره خان، ریاحی، دهقان، تحسین یازیچی / ردیف 2: اشراقی، امامی، مصدق، ناجی توقماق، محمد قانار، صوتی

سال 1365 / منزل دکتر امامی / نشسته ردیف 1 از راست: شعبانی، دولت شاهی، ریاحی، زریاب نشسته ردیف 2: ممتحن، اشراقی، شرفی، ساعی، مصدق، افشار، خلعتبری / ایستاده: بیگدلی،صوتی، امامی،

نقیب زاده

منزل دکتر امامی / نشسـته ردیف 1 از راسـت: زریاب، بیگدلی، خلعتبری، شـعبانی، بیات، نوایی، اشراقی/ ردیف 2: تکمیل همایون، حائری، باستانی پاریزی، دولت شاهی، ریاحی، امامی

6شماره ی 8. فروردین 1390

باید‌به‌این‌شهر‌رفت‌و‌آمد‌می‌کردم.‌ خوی نگار: با دکتر ریاحی هم آشنا بودید؟

امامی:‌زمان‌درس‌خواندن‌من،‌دکتر‌ریاحی‌رایزن‌فرهنگی‌ایران‌در‌آنکارا‌بود.‌در‌همان‌ترکیه‌با‌ایش��ان‌آشنا‌شدم.‌از‌هیچ‌کمکی‌نه‌فقط‌برای‌من،‌بلکه‌ب��رای‌همه‌مضایقه‌نمی‌کرد.‌انس��ان‌بسیار‌ش��ریف‌و‌درست‌کاری‌بود.‌ما‌را‌راهنمایی‌می‌کرد‌که‌اسناد‌مربوط‌به‌ایران‌را‌از‌کتابخانه‌ها‌و‌دانش��گاه‌های‌ترکیه‌بیرون‌بکش��یم‌و‌به‌ایران‌

ببریم. خوی نگار: کی ازدواج کردید؟ چند فرزند

دارید؟ چه زمانی بازنشسته شدید؟امامی:‌سال‌‌54در‌تهران‌و‌هنگامی‌که‌ساکن‌امیرآباد‌)خیابان‌کارگر‌شمالی‌(‌بودم‌ازدواج‌کردم.‌همس��رم‌اهل‌تهران‌است.‌یک‌دختر‌و‌یک‌پسر‌دارم.‌س��ال‌‌50بالفاصله‌بعد‌از‌اتمام‌تحصیالت‌دکت��را،‌به‌ص��ورت‌حق‌التدری��س‌و‌پاره‌وقت‌در‌دانشگاه‌شهید‌بهشتی‌مشغول‌تدریس‌شدم.‌البته‌از‌من‌خواستند‌که‌تمام‌وقت‌باشم‌اما‌نپذیرفتم‌و‌

ترجیح‌دادم‌کار‌در‌بانک‌را‌حفظ‌کنم.‌س��ال‌‌1354درس‌تاری��خ‌عثمان��ی‌را‌در‌دانشگاه‌تهران‌ش��روع‌کردم.‌قبال‌یک‌ترم‌دکتر‌ریاحی‌تدریس‌کرده‌بود‌که‌ادامه‌نیافت.‌همکاری‌من‌با‌دانش��گاه‌ها‌ادامه‌داش��ته‌و‌بعد‌از‌پیروزی‌انقالب‌اسالمی‌در‌دانش��گاه‌های‌شهید‌بهشتی،‌تهران،‌الزه��را‌و‌تربیت‌مدرس‌تدریس‌نموده‌یا‌به‌عنوان‌اس��تاد‌راهنما‌و‌مش��اور‌پایان‌نامه‌های‌دانشجویان‌دوره‌های‌کارشناسی‌ارشد‌و‌دکترا‌را‌

هدایت‌کرده‌ام.س��ال‌‌1359با‌س��مت‌مدیرکل‌آموزش‌‌از‌بانک‌کش��اورزی‌بازنشسته‌شدم.‌با‌دانشگاه‌آزاد‌اسالمی‌هم‌تا‌سال‌‌74همکاری‌پاره‌وقت‌داشتم.‌از‌آن‌سال‌این‌همکاری‌به‌صورت‌تمام‌وقت‌بوده‌

و‌هم‌چنان‌ادامه‌دارد.‌

مرقاتی:‌دکتر‌امامی‌عالقة‌خاصی‌به‌خوی‌و‌احیای‌گذشتة‌ش��کوهمند‌شهر‌زادگاهش‌دارد.‌او‌در‌موقعیت‌ه��ای‌گوناگونی‌از‌نظر‌فرهنگی‌و‌

علمی‌به‌خوی‌کمک‌کرده‌است.یک‌نمونه‌از‌مساعدت‌های‌ایشان‌اهدای‌‌180عنوان‌کت��اب‌و‌پایان‌نامة‌تخصصی‌به‌کتابخانة‌عمومی‌آیت‌ا...‌مرقاتی‌در‌خوی‌اس��ت.]‌در‌پایان‌این‌دیدار،‌‌دکتر‌امامی‌‌18عنوان‌پایان‌نامة‌دیگر‌مرتبط‌با‌‌آذربایجان‌و‌خوی‌را‌به‌کتابخانة‌آیت‌ا...‌مرقاتی‌اهدا‌کرد.[‌خوب‌است‌دیدگاه‌های‌استاد‌را‌

در‌مورد‌توسعه‌و‌پیشرفت‌‌خوی‌بشنویم.انصاریان:‌اطالع‌دارید‌که‌خوش��بختانه‌مرز‌رازی‌بعد‌از‌مدت‌ها‌پیگیری‌و‌انتظار‌گش��ایش‌یافت.‌این‌امر‌موجبات‌خوشحالی‌مردم‌خوی،‌به‌خصوص‌اصناف‌و‌تجار‌را‌فراهم‌س��اخت.‌خوب‌اس��ت‌برای‌بهره‌گیری‌مناسب‌‌از‌این‌فرصت‌به‌فکر‌تأسیس‌نهادی‌برای‌توسعة‌مراودات‌فرهنگی‌و‌اقتصادی‌بین‌ایران‌و‌ترکیه‌باشیم.‌نمی‌دانم‌آیا‌س��ابقه‌ای‌از‌تأسیس‌اتاق‌یا‌انجمن‌‌دوستی‌بین‌ای��ران‌و‌ترکیه‌وجود‌دارد؟‌به‌نظر‌ش��ما‌چگونه‌می‌توانیم‌به‌گسترش‌ارتباطات‌بین‌ایران‌و‌ترکیه‌به‌صورت‌عام‌و‌استان‌های‌آذربایجان‌غربی‌و‌وان‌

به‌طور‌خاص،‌کمک‌کنیم؟امامی:‌باز‌شدن‌مرز‌رازی‌سبب‌خوشحالی‌اس��ت.‌توجه‌داشته‌باشید‌که‌این‌مرز‌توریستی‌نیس��ت،‌اقتصادی‌اس��ت.‌خ��وی‌می‌تواند‌مرکز‌ارتباطات‌فرهنگی‌و‌اقتصادی‌بین‌ایران‌و‌ترکیه‌باشد.‌اطالع‌دارم‌که‌در‌سال‌های‌گذشته‌یکی‌از‌سفرای‌سابق‌اقدام‌به‌تأسیس‌انجمن‌اقتصادی‌ای��ران‌و‌ترکیه‌نمود‌اما‌با‌تغییر‌ایش��ان‌موضوع‌چندان‌دنبال‌نش��د.‌پیگیری‌این‌اقدام‌می‌تواند‌منج��ر‌به‌احیای‌آن‌ش��ود.‌من‌ت��الش‌می‌کنم‌حلقه‌های‌ارتباط��ی‌را‌بیابم‌و‌به‌تحقق‌این‌ایده‌

کمک‌کنم.

دانش��گاه‌وان‌از‌م��ن‌درخواس��ت‌همکاری‌کرده‌است.‌دانش��گاه‌آزاد‌اسالمی‌خوی‌می‌تواند‌وارد‌‌قراردادهای‌فرهنگی‌و‌علمی‌با‌این‌دانشگاه‌و‌مراک��ز‌علمی‌دیگر‌ش��ود.‌کنگ��رة‌بین‌المللی‌ایران‌شناس��ی‌به‌عنوان‌یک‌اقدام‌مشترک‌بین‌ایران‌و‌ترکیه‌تاکنون‌شش‌بار‌برگزار‌شده‌که‌سه‌بار‌آن‌در‌ایران‌و‌س��ه‌مورد‌در‌ترکیه‌بوده‌است.‌کنگرة‌بعدی‌در‌اردیبهشت‌ماه‌سال‌‌90در‌مشهد‌اس��ت‌که‌از‌من‌هم‌دعوت‌کرده‌اند.‌اگر‌دانشگاه‌آزاد‌اسالمی‌خوی‌پیگیر‌باشد‌می‌توان‌دوره‌های‌بع��دی‌این‌کنگره‌را‌با‌موضوع��ات‌مورد‌توافق‌و‌

مشترک‌در‌خوی‌برگزار‌کرد.قونیه‌شخصیت‌های‌فرهنگی‌و‌علمی‌فراوانی‌داشته‌که‌با‌خوی‌و‌خوئیان‌در‌ارتباط‌بوده‌اند.‌این‌ارتباط‌ها‌می‌تواند‌زمینه‌های‌مناسبی‌برای‌توسعة‌همکاری‌های‌فرهنگی‌و‌حتی‌اقتصادی‌باش��د.‌اقتصاد‌مؤلفة‌بسیار‌مهمی‌برای‌توسعه‌و‌پیشرفت‌هر‌شهر‌است.‌باید‌همة‌مردم‌و‌به‌ویژه‌مسئوالن‌خوی‌از‌موضوع‌گشایش‌مرز‌رازی‌به‌عنوان‌یک‌

فرصت‌اقتصادی‌استفاده‌کنند.

امامی، شفیعی کدکنی، اشراقی

7شماره ی 8. فروردین 1390

فرهنگ‌ترکی‌به‌فارسی‌سنگالخاثر:‌میرزا‌مهدی‌خان‌استرآبادیتلخیص‌از:‌حکیم‌محمد‌‌خویی

مقدم��ه،‌تصحی��ح،‌تحش��یه:‌دکتر‌حس��ین‌محمدزاده‌صدیق

نشر‌یاران‌/‌چاپ‌اول‌/‌‌75000‌/1388ریال

اشارهمحمدب��ن‌عبدالصب��ور‌خویی‌مع��روف‌به‌حکی��م‌باش��ی‌و‌حکی��م‌قبلی،‌حکی��م‌بزرگ‌آذربایجانی،‌صاحب‌آثار‌گرانقدری‌اس��ت‌که‌از‌متون‌اعجاب‌انگیز‌پزش��کی‌دورة‌قاجار‌به‌شمار‌می‌رود.‌او‌طبیب،‌شاعر،‌ادیب،‌لغت‌شناس،‌اهل‌فلسفه‌و‌حکمت‌و‌داروشناس‌بود.‌یکی‌از‌آثار‌او‌تلخیصی‌از‌کتاب‌سنگالخ،‌اثر‌اعجاب‌آور‌میرزا‌مهدی‌خان‌اس��ترآبادی‌است‌که‌آن‌را‌بر‌اساس‌آث��ار‌منظوم‌و‌منثور‌امیرعلیش��یر‌نوایی‌تألیف‌

کرده‌است.اخیرا‌دکتر‌حس��ین‌محمدزاده‌صدیق‌این‌کتاب‌گرانقدر‌را‌با‌مقابلة‌ش��ش‌نسخة‌خطي‌و‌با‌مقدمه‌و‌شرح‌لغات‌چاپ‌کرده‌اند.‌در‌این‌جا‌بخش��ي‌از‌مقدمه‌را‌که‌مربوط‌به‌زندگي‌و‌آثار‌

حکیم‌محمد‌خویي‌است،‌نقل‌مي‌کنیم.

نام و نشاننام‌مؤلف‌کتاب،‌محمد‌است.‌مرحوم‌تربیت‌او‌را،‌می��رزا‌محمد‌بن‌عبدالصبور‌خویی‌االصل‌تبریزی‌الموطن‌معروف‌به‌حکیم‌قبلی‌معرفی‌می‌‌کند.)1(‌از‌این‌س��خن‌پیداس��ت‌که‌وی‌از‌اهالی‌ش��هر‌خوی‌بوده‌است.‌خود‌نیز‌در‌کتاب‌

حاضر،‌خویشتن‌را‌محمد‌خویی‌می‌نامد.در‌یکی‌از‌آثارش‌موسوم‌به‌مجمع‌الحکمتین‌و‌جامع‌الطبین‌و‌نیز‌کتاب‌انوار‌ناصریه،‌خود‌را‌

محمد‌بن‌عبدالصبور‌معرفی‌می‌کند.)2(

لقبدر‌کتاب‌المآثر‌و‌اآلثار،‌مؤلف‌او‌را‌مالمحمد‌قبلی،‌و‌یک‌جا‌نیز‌حکیم‌باش��ی‌نامیده‌اس��ت.)3(‌مرح��وم‌تربیت‌نیز‌به‌وی‌لقب‌حکیم‌قبلی‌می‌دهد‌و‌شرح‌احوال‌او‌را‌تحت‌همین‌ماده‌یاد‌می‌کند‌و‌می‌گوی��د:‌»بدین‌عنوان،‌بدان‌جهت‌شهرت‌یافته‌اس��ت‌که‌همیشه‌با‌قبل‌و‌منقل‌حرکت‌می‌کرده‌و‌عشق‌زیادی‌به‌قلیان‌داشته‌

محمد‌ش��اه‌قاجار‌تألیف‌کرده‌است.‌از‌مقدمة‌کت��اب‌برمی‌آید‌که‌تألی��ف‌آن‌را‌به‌امر‌عباس‌می��رزا‌نائب‌الس��لطنه‌در‌تبریز‌ش��روع‌و‌اغلب‌مطالب‌آن‌را‌از‌متون‌انگلیسی‌عصر‌خود‌ترجمه‌کرده‌اس��ت.‌نسخه‌ای‌از‌آن،‌که‌در‌سال‌‌1250ق‌استنساخ‌ش��ده،‌در‌کتابخانة‌شهید‌مطهری‌موجود‌است‌که‌دربردارندة‌مباحث‌عدیده‌ای‌در‌ش��ناخت‌بیماری‌ها‌و‌معالجة‌آنها‌است‌و‌‌650

صفحه‌دارد.صاح��ب‌نس��خه‌در‌صفحة‌عنوان‌نوش��ته‌

است:»کت��اب‌مجمع‌‌الحکمتین‌از‌تألیف‌محمد‌بورخوی��ی،‌داخل‌کتابخانة‌مبارکة‌ بن‌عبد‌الصنواب‌مستطاب‌اشرف‌واال‌شاهزادة‌اعظم‌افخم،‌علیقلی‌میرزا‌– زید‌إقباله‌و‌دام‌إجالله‌– گردید‌

بسنة‌‌1270.«4.‌در‌مکنون

کتابی‌مشتمل‌بر‌طب‌قدیم‌اسالمی‌و‌طب‌اروپایی‌اس��ت‌که‌مؤلف‌به‌دس��تور‌حاج‌میرزا‌آقاس��ی‌و‌به‌نام‌محمد‌ش��اه‌قاجار‌تألیف‌کرده‌اس��ت.‌یک‌نسخة‌خطی‌از‌آن‌به‌شمارة‌‌2173در‌کتابخان��ة‌مجلس‌نگه‌داری‌می‌ش��ود‌که‌در‌

سال‌1282ق‌استنساخ‌شده‌است.5.‌انوار‌ناصری

این‌کتاب،‌مباحث‌مبسوطی‌در‌علم‌تشریح‌و‌آناتوم��ی‌دارد‌و‌در‌س��ال‌1272ق‌در‌زم��ان‌ص��دارت‌میرزا‌آقاخان‌نوری،‌با‌صور‌و‌اش��کال‌اعضای‌بدن‌انس��ان‌در‌تبریز‌چاپ‌ش��ده‌است.‌نس��خه‌ای‌از‌آن‌در‌کتابخانة‌ش��هید‌مطهری‌با‌ش��مارة‌‌797نگه‌داری‌می‌ش��ود.‌نسخة‌خطی‌دیگ��ری‌در‌کتابخان��ة‌مجلس‌)ش��مارة‌1(،‌به‌شمارة‌‌4714موجود‌است.‌این‌نسخه‌در‌‌650

صفحه،‌مشتمل‌بر‌دو‌کتاب‌است:الف.‌کتاب‌اول‌که‌شامل‌دو‌جزء:‌جزء‌اول‌در‌تشریح،‌شامل‌فصول‌و‌ابواب‌جداگانه؛‌و‌جزء‌دوم‌مش��تمل‌بر‌سه‌قس��م‌که‌هر‌قسم‌در‌سه‌

فصل‌ذکر‌شده‌است.ب.‌کتاب‌دوم،‌قرابادین‌طب‌جدید‌نام‌دارد‌و‌دارای‌‌320نس��خة‌دارو‌با‌ش��ماره‌است‌و‌در‌آخر‌هم‌خالصة‌ادویه‌که‌در‌قرابادین‌ذکر‌شده،‌

آمده‌است.6.‌ترجمة‌قصیدة‌کعب‌بن‌زهیر

به‌گفتة‌مرح��وم‌تربیت‌و‌همان‌گونه‌که‌از‌

است.‌«‌)4(تربیت،‌او‌را‌حکیم‌‌باشی‌ناصرالدین‌شاه‌نیز‌می‌داند.‌در‌پشت‌جلد‌کتاب‌مجمع‌الحکمتین‌و‌جامع‌الطبین‌پس‌از‌ذکر‌نام‌وی،‌عنوان‌»مشهور‌

به‌طبیب«‌آمده‌است.

آثارآنچ��ه‌را‌ک��ه‌از‌آثار‌این‌حکیم‌شناس��ایی‌

کرده‌ایم،‌به‌شرح‌زیر‌است:1.‌تعلیم‌نامه‌در‌عمل‌آبله‌زدن

این‌کتاب،‌ترجمه‌ای‌از‌آثار‌پزشک‌اروپایی‌آن‌عصر‌موسوم‌به‌دکتر‌کارمک‌است‌که‌حکیم‌محمد‌خویی‌از‌انگلیسی‌ترجمه‌کرده‌و‌به‌گفتة‌مرح��وم‌تربیت،‌در‌تاری��خ‌‌1245ق‌در‌تبریز‌با‌

حروف‌سربی‌چاپ‌شده‌است.‌2.‌دیوان‌اشعار

مرحوم‌شیخ‌آقا‌بزرگ‌تهرانی‌در‌الذریعه)5(‌از‌دیوان‌حکیم‌قبلی‌نام‌برده،‌می‌گوید:

بور‌الخویی‌ »و‌هو‌المیرزا‌محمد‌بن‌عبد‌الص��لطان‌محمد‌شاه‌ التبریزی،‌طبیب‌الحضور‌للسین‌شاه،‌وجد‌ناصر‌الحکماء‌ ��لطان‌ناصرالد و‌السف‌التشریح‌المذکور‌فی‌ الذی‌توفی‌1305،‌و‌مؤل)ج‌4،‌ص‌184(‌و‌خالصة‌عباس��ی‌المذکور‌فی‌‌ )ج‌7،‌ص‌229(،‌و‌دیوانه‌رباعیات‌فارسیة،‌کلرباعیه‌ترجمه‌لبیت‌من‌ابیات‌القصیدة‌المشهورة‌لکعب‌بن‌زهیر‌التی‌أولها‌]بانت‌سعاد[.‌أورد‌أولها‌

فی‌)ج-122(.«3.‌مجمع‌الحکمتین‌و‌جامع‌الطبین

ای��ن‌کت��اب‌را‌در‌دانش‌پزش��کی‌و‌به‌نام‌

حکیم محمد خویی وخالصة عباسی

8شماره ی 8. فروردین 1390

الذریعه‌نقل‌کردیم،‌حکیم‌خویی‌قصیدة‌معروف‌کعب‌بن‌زهیر‌را‌به‌نظم‌فارسی‌برگردانده‌است؛‌ب��ه‌این‌صورت‌که‌در‌مقابل‌هر‌بیت‌عربی،‌یک‌رباعی‌فارس��ی‌سروده‌اس��ت.‌آن‌مرحوم‌از‌این‌رساله،‌ترجمة‌مطلع‌قصیده‌را‌مثال‌آورده‌است.

متن‌عربی:‌بانت‌سعاد‌فقلبی‌الیوم‌مبتول،

متیم‌إثرها‌لم‌یفد‌مکبول.برگردان‌فارسی:

شد‌دور‌زمن‌سعاد،‌آن‌سرو‌بلند،دل‌در‌پی‌اش‌امروز‌سقیم‌است‌و‌نژند.مغلول‌و‌مقید‌است‌زآن‌سان‌که‌و‌را،

کس‌فدیه‌نداده‌تا‌رهاندش‌از‌بند!

7.‌خالصة‌عباسی»خالصة‌عباس��ی«‌نام‌کتابی‌اس��ت‌که‌از‌س��وی‌حکیم‌محمد‌خوی��ی‌در‌روزگار‌عباس‌میرزا‌قاجار‌و‌به‌امر‌او‌در‌تبریز‌با‌خالصه‌نگاری‌

از‌»سنگالخ«‌تدوین‌و‌تبویب‌یافته‌است.حکیم‌محمد‌خویی‌در‌تهیة‌خالصة‌عباسی‌

موارد‌زیر‌را‌عمل‌کرده‌است:1.‌‌در‌مت��ن‌کتاب‌مش��تقات‌را‌کال‌حذف‌کرده‌اس��ت‌و‌به‌عن��وان‌نمون��ه‌آن‌را‌فقط‌در‌س��رواژة‌‌آتم��اق‌‌atmaqآورده‌و‌از‌خوانن��ده‌خواسته‌است‌که‌در‌بقیة‌مصادر‌به‌همان‌قیاس‌

عمل‌کند.2.‌‌گذش��ته‌از‌مشتقات،‌جز‌مواردی‌بسیار‌اندک،‌امثله‌و‌شواهد‌را‌نیز‌حذف‌کرده‌است.‌

3.‌‌بخش‌مبانی‌اللغت‌را‌نیز‌تلخیص‌کرده‌است‌و‌جزء‌ذکر‌»بعضی‌اشعار‌نوایی‌که‌معنی‌لغت‌و‌مضمون‌شعر‌مفهوم‌نگشته«‌را‌به‌عنوان‌

»خاتمه«‌و‌بعد‌از‌»تذییل«‌قرار‌داده‌است.4.‌‌در‌بخش‌»تذییل«‌نیز‌مانند‌متن‌کتاب‌چکیده‌نویسی‌کرده‌است‌و‌در‌هر‌سرواژه،‌امثله‌

و‌شواهد‌را‌انداخته‌است.‌5.‌‌بای��د‌اش��اره‌کن��م،‌حکی��م‌خویی‌در‌تلخیص‌س��نگالخ،‌گذش��ته‌از‌آن‌ک��ه‌امثله‌و‌ش��واهد‌و‌مش��تقات‌را‌انداخت��ه،‌گاهی‌ضبط‌برخی‌سرواژه‌ها‌را‌نیز‌الزم‌ندانسته‌است.‌مانند:‌آجیقالنماق‌‌aclqlanmaqک��ه‌آوردن‌آن‌را‌بع��د‌از‌آجیقالنم��اق‌‌acıqlatmaqض��روری‌تشخیص‌نداده‌است؛‌زیرا‌قواعد‌سازه‌های‌فعلی‌را‌در‌مبانی‌اللغت‌آورده‌و‌گفته‌است‌که‌خواننده‌می‌توان��د‌همة‌افعال‌را‌ب��ه‌همین‌قیاس‌صرف‌

کند.6.‌‌در‌چکیده‌نویسی،‌حکیم‌خویی،‌گاهی‌به‌نفع‌درک‌و‌فهم‌درست‌خواننده،‌در‌متن‌کتاب‌تصرف‌کرده‌و‌مطلب‌را‌روان‌تر‌س��اخته‌اس��ت.‌

مثال‌در‌س��رواژة‌آختا‌‌axtaدر‌سنگالخ‌نوشته‌شده‌است:‌»حیوان‌خصي،‌سیما‌اسب.«‌و‌حکیم‌خویي‌همین‌عبارت‌را‌به‌این‌صورت‌تغییر‌داده‌است:‌»اسبي‌که‌تخم‌آن‌را‌کشیده‌باشند.«؛‌یا‌در‌ش��رح‌س��رواژة‌چوت‌‌çutدر‌سنگالخ‌آمده‌است:‌»تیش��ه‌را‌گویند‌و‌آن‌آلتی‌است‌از‌آهن‌که‌نجاران‌بدان‌چوب‌تراشند.«‌و‌حکیم‌خویی،‌این‌همه‌را‌چنین‌خالصه‌کرده‌اس��ت:‌»تیشة‌نجاران‌باشد.«؛‌این‌موارد،‌نشان‌می‌دهد‌که‌وی‌در‌تلخیص‌فرهنگ‌ترکی‌به‌فارسی‌سنگالخ،‌با‌

دقت‌و‌وسواسی‌عالمانه‌کار‌کرده‌است.7.‌‌گاهی‌نیز‌توضیحات‌میرزا‌مهدی‌خان‌را‌در‌باب‌یک‌سرواژه‌‌به‌تمامی‌حذف‌کرده‌و‌مثال‌گفته‌اس��ت:‌»گیاهی‌معروف‌اس��ت.«‌)سرواژة‌قندرغه‌qındırğa(‌یا‌حرف‌»م.«‌)یا‌معروف(‌گذاش��ته‌و‌گاهی‌توضیح‌هم‌ن��داده‌و‌به‌همان‌حرف‌میم‌اکتفا‌کرده‌اس��ت‌که‌ما‌ش��رح‌آن‌را‌از‌سنگالخ‌برداش��ته‌و‌داخل‌دو‌چنگ‌]‌[‌قرار‌

دادیم:‌قینچی‌qınçı:‌م.‌]غالف‌را‌گویند.[8.‌‌گاه��ی‌نیز‌در‌تلخی��ص،‌از‌میان‌چند‌معنی،‌فقط‌یک‌معنی‌را‌ذکر‌کرده‌است.‌مانند‌س��رواژة‌‌ابا‌‌abaکه‌فقط‌»جد«‌را‌آورده‌است‌و‌معني‌دیگر‌آن‌یعن��ي:‌»نام‌محلي‌در‌نواحي‌

کابل«‌را‌حذف‌کرده‌است.9.‌‌حکی��م‌خویي‌برخي‌اش��تباهات‌میرزا‌مهدي‌خان‌را‌نیز‌بدون‌ذکر‌این‌که‌اشتباه‌است،‌تغییر‌داده‌و‌تصحیح‌کرده‌است‌مانند:‌شرح‌واژة‌‌باجه‌‌bacaکه‌در‌سنگالخ‌به‌غلط‌نوشته‌شده‌اس��ت:»روزنه‌و‌دریچة‌ب��زرگ«‌و‌حکیم‌خویی‌به‌درس��تی‌و‌به‌جا‌صفت‌»بزرگ«‌را‌تبدیل‌به‌»کوچک«‌کرده‌است.‌اما‌این‌کاهش‌ها‌همه‌جا‌به‌خواننده‌کمک‌نمی‌کند‌و‌گاهی‌سبب‌اختالل‌در‌معنا‌نیز‌می‌ش��ود؛‌چنان‌که‌در‌شرح‌سرواژة‌چ��ؤرک‌اوت��ی‌‌çörek otiدر‌س��نگالخ‌آمده‌اس��ت:‌»سیاه‌دانه‌که‌آن‌را‌به‌عربی‌حبةالسوداء‌نامن��د.«‌و‌حکی��م‌خویی‌از‌ای��ن‌توضیح‌فقط‌معادل‌»حبةالسوداء«‌را‌حفظ‌کرده‌است.‌یا‌در‌سرواژة‌آتیم‌‌atımدر‌سنگالخ‌آمده‌است:‌»به‌قدر‌مس��افت‌تیر‌پرتاب...«‌و‌در‌خالصة‌عباسی‌عبارت‌»به‌قدر«‌حذف‌ش��ده‌اس��ت.‌یا‌در‌ذیل‌سرواژه‌های‌حال،‌چک،‌چغانه،‌خوازه‌در‌قسمت‌تذییل‌از‌ذکر‌برخی‌معانی‌خودداری‌کرده‌است‌که‌ما‌با‌توجه‌به‌متن‌س��نگالخ‌جاافتادگی‌ها‌را‌

در‌داخل‌دو‌چنگ‌][‌قرار‌دادیم.10.‌‌می��رزا‌مهدی‌خ��ان‌در‌ذک��ر‌معان��ی‌سرواژه‌ها،‌نخست‌معناهای‌حقیقی‌یک‌لغت‌و‌س��پس‌معانی‌مجازی‌آنها‌را‌با‌تأکید‌بر‌مجازی‌بودن‌آورده‌اس��ت‌ولی‌حکیم‌خویی‌اغلب‌این‌

تأکید‌را‌حذف‌کرده‌و‌معانی‌مجازی‌لغات‌را‌در‌ردیف‌معناهای‌اصلی‌و‌حقیقی‌آورده‌است‌مانند:‌س��رواژة‌‌اپریک‌‌eprikکه‌در‌ذکر‌معانی‌نکرده‌اس��ت‌یا‌در‌ذیل‌مادة‌‌آت��ا‌ata،‌از‌ذکر‌مجازي‌بودن‌معناي‌»زهاد‌و‌مش��ایخ«‌خودداري‌کرده‌است،‌و‌در‌شرح‌معناي‌آجیتماق‌‌acıtmaqبه‌مجازی‌بودن‌معنای‌»سوزناک‌کردن‌با‌خارش«‌

تأکید‌نکرده‌است.

شهرت حکیم خوییبه‌گفتة‌ابن‌یوس��ف‌ش��یرازی،‌وی‌مردی‌جامع‌علوم‌قدیم‌و‌جدید‌بوده‌است‌و‌در‌ادبیات‌دستی‌قوی‌داشته‌اس��ت.‌در‌دستگاه‌شاهزاده‌عب��اس‌می��رزا‌نائب‌الس��لطنه،‌محمد‌ش��اه‌و‌ناصرالدین‌شاه‌مقرب‌و‌طبیب‌رسمی‌بوده‌است‌

و‌باالخره‌حکیم‌باشی‌شده‌است.)6(و‌نی��ز‌ابن‌یوس��ف‌از‌مرح��وم‌تربیت‌نقل‌می‌کند‌که:»این‌طبیب،‌به‌رسم‌اعیان‌و‌اشراف‌آن‌روزگار،‌ب��ه‌اجالل��ی‌تمام‌در‌کوچ��ه‌و‌بازار‌حرکت‌می‌کرد‌...‌و‌یکی‌از‌تعینات‌وی‌این‌بود‌که‌نوکری‌س��وار‌با‌قبل‌و‌منقل‌که‌لوازم‌قلیان‌و‌آتش‌افروخته‌در‌آن‌گذارده‌می‌ش��ود،‌هماره‌

مالزم‌داشت.«

فرزنداناز‌فرزن��دان‌حکیم‌محمد‌خوی��ی،‌دو‌تن:‌یکی،‌موس��وم‌ب��ه‌جلیل‌خان‌ناص��ر‌الحکماء‌و‌دیگری،‌به‌نام‌میرزا‌رضاخ��ان‌ارفع‌الحکماء‌از‌پزشکان‌معروف‌عهد‌قاجار‌بودند‌و‌هر‌دو‌تن‌به‌

صبوری‌اشتهار‌داشتند.

وفاتتاریخ‌وف��ات‌حکیم‌محم��د‌خویی‌معلوم‌نیست.‌ابن‌یوسف‌شیرازی‌می‌گوید:‌»از‌این‌که‌ان��وار‌ناصریه‌را‌به‌س��ال‌1272ق‌تألیف‌نموده‌اس��ت‌و‌این‌که‌در‌المآثر‌و‌اآلثار‌مؤلفه‌به‌سال‌1306ق‌نوش��ته‌شده‌که:‌»حکیم‌باشی‌حضور‌مبارک‌بود.«،‌معلوم‌می‌ش��ود‌که‌میان‌این‌دو‌

تاریخ‌وفات‌یافته‌است.«

پانوشت ها1.‌تربی��ت،‌محمدعلی.‌دانش��مندان‌آذربایج��ان،‌تهران،‌

.13142.‌نس��خه‌ی‌خطی‌کت��اب‌»مجمع‌الحکمتی��ن‌و‌جامع‌

الطبین«؛‌محفوظ‌در‌کتابخانه‌ی‌شهید‌مطهری،‌مقدمه.3.‌تربیت،‌محمدعلی.‌پیشین.4.‌تربیت،‌محمدعلی.‌پیشین.

5.‌ج‌9،‌جزء‌ثالث،‌ردیف‌5714.6.‌فهرست،‌ج.‌2،‌ص‌175.

e

e

9شماره ی 8. فروردین 1390

شهرس��تان‌خوی‌به‌علت‌قرار‌گرفتن‌در‌پای‌کوه‌اوری��ن‌همواره‌مرزگاه‌طبیعی‌اقوام‌س��اکنان‌دو‌س��وی‌آن‌و‌‌بیش‌از‌هزار‌سال‌شاهد‌جنگ‌ها،‌مهاجرت‌ها‌و‌پذیرایی‌کاروان‌ها‌بوده‌است.‌آخرین‌س��ال‌های‌طالیی‌خوی‌در‌دورة‌کریم‌خان‌زند‌بود‌که‌امیران‌دنبلی،‌شهرهای‌مجاور‌را‌تابع‌آن‌کردند.‌متون‌تاریخی‌گویای‌اهمیت،‌اعتبار‌و‌رفاه‌مردمان‌این‌دیار‌اس��ت.‌با‌کوشش‌مداوم‌دنبلی‌ها‌و‌عباس‌می��رزا،‌خوی‌به‌نقطه‌ای‌رس��ید‌ک��ه‌آن‌را‌عروس‌

شهرهای‌ایران‌نامیدند.

علل عدم توسعة خویبه‌طور‌کلی‌عواملی‌مانع‌از‌توسعة‌شهر‌خوی‌

شده‌است‌که‌می‌توان‌به‌این‌موارد‌اشاره‌کرد:وق��وع‌چندین‌زلزله‌در‌گذر‌تاریخ،‌جنگ‌های‌

مکرر‌با‌دولت‌عثمانی،‌وقوع‌درگیری‌های‌مذهبی‌بین‌اقلیت‌های‌مسیحی‌و‌مسلمان،‌اشغال‌خوی‌به‌وسیلة‌قوای‌روس،‌گشایش‌کانال‌سوئز‌و‌به‌دنبال‌آن‌رکود‌راه‌ارتباطی‌جادة‌ابریشم،‌کاهش‌جمعیت‌به‌دلیل‌شیوع‌وبا‌و‌بیماری‌های‌گوناگون،‌تغییر‌در‌سیس��تم‌حمل‌و‌نقل‌و‌در‌نتیج��ه‌رکود‌اقتصادی‌خوی‌و‌کم‌توجهی‌مس��ئوالن‌استان‌نسبت‌به‌این‌

شهر.

زمینه سازی برای توسعه‌در‌حال‌حاضر‌شهرس��تان‌خوی‌با‌داش��تن‌امکانات‌بالقوه،‌بسترهای‌مناس��ب‌را‌برای‌توسعة‌مجدد‌داراست.‌حال‌این‌سؤال‌مطرح‌است‌که‌برای‌این‌کار‌از‌کجا‌باید‌شروع‌کرد‌و‌چه‌تالش‌هایی‌باید‌

انجام‌گیرد؟1. توسعة گردشـگری: به‌علت‌بی‌توجهی‌به‌میراث‌های‌باقی‌مانده‌و‌عدم‌شناس��اندن‌آنها‌به‌گردشگران،‌سال‌هاس��ت‌که‌اغلب‌آثار‌نیاکان‌مان‌فراموش‌و‌بعضی‌نیز‌ویران‌شده‌اند.‌با‌توجه‌به‌قدمت‌خوی‌و‌آثار‌تاریخی‌آن،‌می‌توان‌صنعت‌گردشگری‌را‌رونق‌بخشید‌و‌از‌این‌طریق‌به‌الگوی‌توسعة‌پایدار‌دست‌یافت.‌بنابراین‌باید‌شیوه‌های‌جلب‌گردشگر‌مورد‌مطالعه‌قرار‌گیرند‌و‌مس��ئوالن‌‌بودجه‌ای‌را‌صرف‌امکانات‌رفاهی‌برای‌مسافران‌نوروزی‌و‌سایر‌

ایام‌سال‌کنند.2. توسعة کشـاورزی: توس��عة‌کشاورزی‌

همراه‌با‌به‌کارگیری‌نیروی‌انس��انی،‌رس��یدن‌به‌درجة‌اشتغال‌کامل‌است.‌بررسی‌ها‌نشان‌می‌دهند‌مهاجرت‌بی‌رویة‌روس��تائیان‌به‌ش��هر،‌گسترش‌حاشیه‌نشینی،‌به‌هم‌خوردن‌طرح‌جامع‌شهری‌و‌افزایش‌تراکم‌جمعیتی،‌مشکالت‌شهری‌را‌موجب‌شده‌اس��ت،‌به‌طوری‌که‌در‌حال‌حاضر‌جمعیت‌روستانش��ین‌‌35درصد‌کل‌جمعیت‌را‌تش��کیل‌می‌دهد.‌جامعة‌روس��تایی‌که‌زمانی‌تولید‌کننده‌بود،‌به‌مصرف‌کننده‌تبدیل‌ش��ده‌است.‌لذا‌الزم‌اس��ت‌مدیرانی‌تربیت‌کرد‌تا‌به‌عنوان‌بخشداران‌به‌سوی‌روستاها‌گسیل‌شوند.‌این‌بخشداران‌باید‌س��تون‌فقرات‌جامعة‌روس��تایی‌باشند.‌همچنین‌اقداماتی‌الزم‌اس��ت‌انجام‌شود،‌از‌جمله:‌تفکیک‌بودجة‌روستایی‌از‌‌بودجة‌شهری،‌ایجاد‌درآمد‌در‌روس��تاها‌و‌افزایش‌قدرت‌خرید‌روستاییان،‌تغییر‌نوع‌کاشت‌و‌برداشت‌و‌آبیاری‌باصرفه‌برای‌تولید‌بیشتر‌محصوالت‌کشاورزی،‌استفاده‌از‌زمین‌های‌بایر‌منطقه‌و‌رودخانة‌آغ‌چای‌و‌به‌کارگیری‌مدیران‌

شایسته‌برای‌توسعة‌کشاورزی.3. توسـعة صنعت:‌صنعت‌مهم‌ترین‌عامل‌توس��عه‌در‌هر‌منطقه‌است.‌شناخت‌توانمندی‌ها،‌سیس��تم‌های‌ به‌کارگی��ری‌ و‌ مع��ادن‌ یافت��ن‌علمی‌مدیری��ت‌که‌ابزارهای‌مه��م‌بخش‌صنعت‌هستند،‌می‌تواند‌به‌توسعة‌شهر‌کمک‌کند.‌توسعة‌صنعت‌به‌مفهوم‌توسعة‌توانمندی‌ها‌و‌استفاده‌از‌ثروت‌ه��ای‌نهان‌و‌نیروه��ای‌متخصص،‌منجر‌به‌

افزایش‌تولیدات‌در‌این‌بخش‌می‌شود.‌در‌بخش‌صنعت،‌مدیریت‌یک��ی‌از‌ابزارهای‌مهم‌به‌ش��مار‌می‌رود.‌این‌عامل‌نقشی‌اساسی‌در‌شناخت‌بازار،‌قیمت‌تمام‌شده‌و‌کیفیت‌محصول‌ایفا‌می‌کند.‌بررسی‌واحدهای‌تولیدی،‌خدماتی‌و‌اشتغال‌زایی‌نش��ان‌می‌دهد‌که‌مدیریت‌و‌رعایت‌عدال��ت‌اجتماعی‌از‌ارکان‌اصل��ی‌موفقیت‌در‌این‌واحدهاس��ت.‌سرگذش��ت‌چند‌واحد‌تولیدی‌در‌خوی‌مؤید‌این‌است‌که‌مدیریت،‌عدالت‌اجتماعی‌و‌حقوق‌حقة‌نیروها‌با‌مشکالتی‌مواجه‌بوده‌است.‌همچنین‌قوانی��ن‌و‌دس��تورالعمل‌های‌مربوط‌به‌صادرات‌و‌واردات‌موجب‌رکود‌این‌واحدها‌می‌شود.‌ضعف‌دیگر‌در‌این‌بخش‌‌آن‌اس��ت‌که‌تسهیالت‌

دریافتی‌در‌جای‌مناسب‌هزینه‌نمی‌شود.‌

سخن آخربه‌طور‌خالصه،‌توس��عة‌خوی‌و‌بازگش��ت‌به‌

دوران‌شکوفایی‌مستلزم‌اقدامات‌زیر‌است:1.‌خارج‌کردن‌خوی‌از‌بن‌بست‌ارتباطی

2.‌توسعة‌گردش��گری‌با‌توجه‌به‌زمینه‌های‌مناسب‌این‌موضوع

3.‌توسعة‌کشاورزی4.‌توسعة‌صنعت‌و‌معدن‌

عمران و توسعة خویمحمد لطفی

شماره ی 8. فروردین 1390

10

قفس سینه

زنده یاد استاد محمد آقاسی ) دانش خویی (

اشک شب

دکتر مرتضی شمس

نوبهار‌است‌و‌چمن‌راست‌چراغانی‌ها ‌ در‌چمن‌باد‌صبا‌کرد‌گل‌افشانی‌ها‌خوش‌به‌حال‌گل‌و‌احوال‌گلستانی‌ها ‌ دل‌من‌در‌قفس‌سینه‌به‌تنگ‌آمده‌است‌

نتوان‌دم‌زدن‌از‌حسرت‌زندانی‌ها ‌ با‌تو‌پیمانه‌کش‌پای‌گل‌و‌سوسن‌و‌سرو‌الله‌ها‌داغ‌تو‌دارند‌به‌پیشانی‌ها ‌ غنچه‌ها‌نقش‌تو‌دارند‌در‌آئینة‌روی‌نرهد‌یک‌نفس‌از‌بند‌پریشانی‌ها ‌ هر‌که‌را‌کار‌بدان‌زلف‌پریشان‌افتاد‌

تا‌چه‌پیش‌آید‌از‌این‌سر‌به‌گریبانی‌‌ها چون‌بنفشه‌همه‌شب‌سر‌به‌گریبان‌غمیم‌جان‌توان‌داد‌به‌یاد‌تو‌به‌آسانی‌ها ‌ مشکل‌از‌جان‌برود‌مهر‌تو‌از‌یاد‌ولی‌گل‌نازی،‌به‌لب‌چشمة‌حیرانی‌ها ‌ کس‌ندیدم‌که‌حیرت‌زدة‌ناز‌تو‌نیست‌کعبة‌حسن‌تو‌و‌این‌همه‌قربانی‌ها ‌ پرتو‌روی‌تو‌و‌این‌همه‌پرسوختگان‌برهان‌دست‌من‌از‌دست‌بدامانی‌ها ‌ دست‌در‌دامنت‌ای‌جان‌زدم‌از‌روی‌نیاز‌

توکجا‌و‌هوس‌صحبت‌نورانی‌ها »‌دانشا«‌صحبت‌ناهید‌به‌خورشید‌سزاست‌

خاکم به پای نرگس شهال نشسته ام درد شرابم و ته مینا نشسته ام چون قایقی کنارة دریا نشسته ام فرسوده ام از این همه آواره گشتنم

بر کوره راه چشمة غم ها نشسته ام آشفته موی و تشنه لب و پای کوفته در دامن سپیدة فردا نشسته ام از دیدة سیاه شب افتاده ام چو اشک بر سینة برهنة صحرا نشسته ام چون الله داغدیده و تنها و بی شکیب، آلودة گناهم و رسوا نشسته ام آخر شکست شیشة نامم به سنگ ننگ، در آستانه ات به تمنا نشسته ام ای غم بیا و در به رخ خسته باز کن

اشارهنه تنها آ ب و هوای

خوی لطیف و دلنواز است بلکه مردمانی نیز دارد با طبع لطیف و دلنشین. به

مناسبت آغاز بهار، تعدادی از آثار شاعران خویی را گرد

آورده ایم تا خوانندگان از کالم موزون آنها لذت برنند.اشعار این مجموعه از

شاعرانی است که برای مردم خوی آشنا هستند. دوستانی مانند: بهرام صاحبدل، هاشم

عابدی و گیو قهرمان زاده در حال حاضر ساکن خوی

هستند. دکتر مرتضی شمس، سید محمد حسن ناصحی و خلیل برین در تهران زندگی می کنند. در شماره های آینده،

گفت و گویی با دکتر شمس خواهیم داشت. دو نفر از

شاعران این مجموعه در قید حیات نیستند: استاد محمد

آقاسی)1296 – 1379( معروف به دانش خویی و میرحمید سید کباری،

دبیر زبان فرانسه و معاون دبیرستان خسروی بین

سال های 29 تا 34.اشعار دکتر شمس و سیدکباری توسط دوست

خوب مجله حسین جوادی در اختیار ما قرا گرفته است که بدین وسیله از ایشان هم

تشکر می کنیم.در ادامة اشعار،

گفت و گوی ماهنامه خوی نگار با انزاب خویی را به همراه دو شعر از ایشان

خواهید خواند.

بزم شاعران

شماره ی 8. فروردین 1390

11

سپاس و حمد و ثنا بر مسبب االسبابدری گشوده به رویم مفتح االبواب

جمال حضرت اقدس خدای عزوجلکه نور او متجلی است در همه اقطاب

به لطف و مرحمتش آن خدای هستی بخشبداد طبع و گشودش به روی من این باب

حبذا‌تاریخ‌روح‌افزای‌خویهست‌دنیای‌دگر‌،‌دنیای‌خوی

شهر‌خوی‌شهریست‌زیبا،‌دل‌پسند‌با‌رجال‌نامی‌و‌اندیشمند

جای‌جایش‌باصفا‌و‌دلنشینشهر‌عشق‌و‌شهر‌دارالمؤمنین

نام‌او‌دارالصفا‌هم‌گفته‌اندشهر‌مردان‌خدا‌هم‌گفته‌اندشهر‌عشق‌و‌صافی‌آئینه‌هامی‌برد‌از‌دل‌غبار‌کینه‌ها

شهر‌خوبان،‌شهر‌اسپند‌و‌گالبشهر‌نور‌و‌روشنی‌چون‌ماهتابخاطراتش‌می‌کند‌تفسیر‌عشقیادگارانش‌کشد‌تصویر‌عشق

هر‌فصولش‌فصلی‌از‌احساس‌نابآسمان‌آبی‌اش‌مانند‌آب

شهر‌خوی‌دریایی‌از‌ذوق‌و‌صفاستهمچو‌باغی‌دل‌ربا‌و‌دل‌گشاست

کوه‌و‌صحرا‌سبز‌و‌خرم‌چون‌بهشتنام‌او‌را‌دلبر‌من‌خوی‌نوشت

گرچه‌بنیان‌بشر‌آب‌و‌گل‌استمردم‌خوی‌عارف‌و‌اهل‌دل‌است

مردمانی‌باصفا‌و‌باهنرآن‌هنر‌که‌برتر‌آمد‌از‌گهر

شهر‌ما‌را‌هست‌بس‌صاحب‌قلمشاعرانی‌خوب‌و‌عارف‌هر‌رقمبوده‌این‌جا‌عالمانی‌بی‌شمار

عارفان‌و‌صوفیان‌نامدارشهر‌خوی‌نام‌آورانی‌داشتهپرچم‌علم‌و‌کمال‌افراشتهاز‌نیاکان‌هست‌آثاری‌زیاد

یادگار‌مردمی‌نیکو‌نهاد

می‌زداید‌غم‌ز‌دل،‌بازار‌خویهست‌الزم‌رفتن‌و‌دیدار‌خویهمچو‌دری‌می‌درخشد‌این‌بناتو‌نبینی‌مثل‌آن‌در‌هیچ‌جاهمت‌ار‌میراث‌فرهنگی‌کند

بهر‌حفظش‌سعی‌و‌آهنگی‌کندبر‌دوام‌و‌عمر‌آن‌افزون‌شودمنظرش‌زیباتر‌و‌موزون‌شودرو،‌بنای‌شمس‌تبریزی‌ببین

از‌منار‌شاخ‌آهو‌گل‌بچینقرن‌ششم‌را‌بنایش‌گفته‌اند

شمس‌تبریزی‌در‌آن‌جا‌خفته‌اندنقشة‌‌دروازه‌سنگی‌دیدنی‌استشهرت‌دنیاییش‌بالیدنی‌است

از‌کلیساها‌بباید‌یاد‌کردحفظ‌باید‌گردد‌و‌آباد‌کرد

مسجد‌شاه‌و‌مطلب‌خان‌خویباقیاتی‌هست‌از‌نیکان‌‌خوی

مسجد‌مالحسن‌زیباترینشیوة‌معماریش‌باالترین

بر‌دو‌مسجد‌بانیانی‌امجد‌استمسجد‌شیخ‌است‌و‌مال‌احمد‌است

حاج‌بابا‌مسجدی‌هم‌چون‌عقیقهست‌بر‌بازاریان‌بیت‌عتیقحوزة‌علمیه‌در‌تاریخ‌خویش

خدمت‌خوبی‌نموده‌هرچه‌بیشتا‌نمازیه‌بنا‌آغاز‌کرد

در‌به‌روی‌روشنی‌ها‌باز‌کرداز‌زیارتگاه‌ها‌خواهی‌اگر

سید‌بهلول‌گردد‌جلوه‌گرآستان‌اقدسش‌دارالشفااست

ای‌خوش‌آن‌دستی‌که‌آنجا‌در‌دعاستقبلة‌آمال‌مردم‌گشته‌است

راه‌خود‌یابد‌هر‌آن،‌گم‌گشته‌استمن‌کراماتی‌در‌آنجا‌دیده‌ام

دیده‌ها‌خود‌دیده،‌نه‌بشنیده‌ام

خلیل برینخوی نامه

شماره ی 8. فروردین 1390

12

سید‌یعقوب‌آن‌عالی‌نسبزود‌می‌گیری‌هر‌آن‌داری‌طلب

بهر‌مردم‌او‌طبیب‌درد‌بوداز‌کالس‌درس‌موال‌برده‌سودشیخ‌زین‌العابدین‌آن‌مرد‌حقدر‌حیاتش‌بود‌تنها‌فرد‌حق

قبر‌او‌باشد‌حصار‌شهر‌مابا‌وجودش‌هست‌ایمن‌از‌بالاز‌پل‌خاتون‌بباید‌یاد‌کرد

حفظ‌کرد‌و‌الجرم‌آباد‌کرداز‌نیاکان‌هرچه‌بینی‌هر‌کجابرگ‌زرینی‌است‌از‌تاریخ‌ما

شهر‌خوی‌در‌طول‌تاریخ‌درازهمچو‌سرو‌سبز‌مانده‌سرفراز

دیده‌از‌دشمن‌مصائب‌بی‌شمارمانده‌اما‌سربلند‌و‌استوار

پشت‌سر‌بنهاده‌طوفان‌های‌سختبوده‌تابان‌هر‌زمان‌خورشید‌بختکشمکش‌های‌فراوان‌دیده‌است

جنگ‌های‌روس‌و‌ایران‌دیده‌استبارها‌تخریب‌و‌غارت‌دیده‌است

قتل‌عام‌و‌خلق‌هجرت‌دیده‌استشهر‌ما‌در‌سلطة‌بیگانه‌بوداهرمن‌نامحرم‌این‌خانه‌بود

آن‌چنان‌شد‌عرصه‌بر‌این‌خلق‌تنگکرد‌هجرت‌سرشناسان‌بی‌درنگهرچه‌بر‌مردم‌فزون‌می‌شد‌فشار

خلق‌می‌شد‌در‌عقیده‌استواربود‌دشمن‌غافل‌از‌خلق‌دلیر

گر‌شود‌دربند‌هم،‌شیر‌است‌و‌شیرهر‌چه‌بلبل‌در‌قفس‌باشد‌اسیر

نغمه‌هایش‌باز‌باشد‌دلپذیر

بین‌مردم‌بود‌آن‌روز‌این‌شعارشو‌برادر‌در‌مرامت‌پایدار

در‌تنور‌زندگی‌باید‌که‌سوختبر‌تن‌از‌عشق‌وطن‌تا‌جامه‌دوخت

گرچه‌مردم‌صدمة‌بسیار‌دیدروزهای‌سخت‌و‌بس‌دشوار‌دید

شهر‌خوی‌هر‌دشمنی‌را‌پس‌زدهشعله‌ها‌بر‌خرمن‌ناکس‌زدهما‌دماغ‌دشمنان‌را‌سوختیم

آتش‌اندر‌جان‌خصم‌افروختیمآرزوی‌دشمنان‌بر‌باد‌شد

خلق‌ما‌از‌قید‌و‌بند‌آزاد‌شداین‌خطرها‌هرچه‌بود‌از‌ما‌گذشت

مرغ‌آزادی‌به‌گلشن‌بازگشتاز‌پس‌شب،‌خنده‌زد‌نور‌امید

صبح‌صادق‌از‌پس‌شب‌بر‌دمید

از‌میان‌ظلمت‌تاریک‌گورراه‌شد‌پیدا‌به‌سوی‌شهر‌نور

شهرخوی‌مهد‌دلیران‌بوده‌استسرزمین‌عشق‌و‌ایمان‌بوده‌است

چند‌بار‌از‌زلزله‌ویران‌شدهبار‌دیگر‌خرم‌و‌خندان‌شدهاین‌بهارستان‌بود‌باغ‌بهشت

زادگاه‌مردمی‌نیکوسرشتهست‌ایران‌خانة‌آمال‌ما

خنده‌‌ها‌و‌گریه‌هایش‌مال‌ماهست‌ایران‌بر‌تن‌ما‌همچو‌جان

زنده‌باد‌ایرانی‌و‌ایران‌مانخواهم‌از‌حق‌تا‌که‌باشی‌سرفراز

سربلند‌و‌پرچمت‌در‌اهتزاز

پرچم‌سرخ‌و‌سفید‌و‌سبز‌رنگهر‌سه‌رنگش‌هست‌زیبا‌و‌قشنگ

در‌میان‌سوسن‌و‌یاس‌و‌سمندوست‌دارم‌الله‌را‌در‌هر‌چمندوست‌دارم‌رنگ‌سرخ‌الله‌را

در‌فراق‌الله‌ها‌آن‌ناله‌راالله‌ها،‌ای‌عشق‌شورانگیز‌منای‌وطن،‌ای‌خاک‌عنبر‌بیز‌منیاد‌تو‌درس‌شجاعت‌می‌‌دهددامنت‌بوی‌شهادت‌می‌دهد

یاد‌و‌نامت‌هست‌بر‌ما‌یک‌نویدهرکجا‌هستید‌با‌ما‌ای‌‌شهیدگرچه‌دیده‌بسته‌اید‌از‌خاکیان

هم‌نشینانید‌با‌افالکیانهر‌گل‌سرخی‌که‌روید‌در‌بهاربوی‌گیسوی‌تو‌دارد‌در‌کنارما‌گل‌از‌باغ‌وفایت‌چیده‌ایم

صبح‌را‌در‌روی‌ماهت‌دیده‌ایماین‌همه‌جان،‌بهر‌ایران‌داده‌شد

بر‌بقای‌دین‌و‌ایمان‌داده‌شدپس‌برینا‌باغ‌را‌یاری‌دهیم

الله‌ها‌زخمی‌شده،‌مرهم‌نهیم

شماره ی 8. فروردین 1390

13

شهریار‌سؤیله‌دی‌داغداناوزو‌یوکسلدی،‌داغ‌اولدو ‌ ‌

داغا،‌داغ‌اولدوسهندین‌اتگی‌مین‌بوالغ‌اولدو ‌ ‌

باشالر‌حیدر‌بابانین‌شوقونادؤندو،‌آیاق‌اولدو ‌ ‌

یاراالر‌بیتدی ‌ ‌ساغ‌اولدو ‌ ‌ ‌

داغدی‌اصالن‌بئجره‌دن‌اؤلکه‌مین‌هر‌بوجاغینداقهرمانالر‌گؤز‌آچیب

عرضه‌یه‌گلمیش‌قوجاغیندا ‌ ‌

‌یار‌یولوندا‌اولمایان‌‌درد‌و‌بالیه‌‌‌دؤزموشم‌ن�اروا‌تهمت‌‌لره‌‌چوخ‌‌افترایه‌‌‌دؤزموشم‌

ائل‌‌قیناغي‌‌سهلدیر‌دوستدان‌دا‌طعنه‌‌گؤرموشمشیدا‌بولبول‌‌تک،‌آجی‌خار‌جفایه‌‌دؤزموشم‌

مین‌‌زلیخا‌عشقیمین‌‌بی�ر‌ذره‌‌سین‌‌درک‌‌ائیلمزچوخالري‌‌دیرن�اق‌‌چالیب‌‌من‌‌بینوایه‌،‌دؤزموشم

آلمیشام‌‌روز‌ازلدن‌‌عشقیمین‌‌پروانه‌‌سین‌ائتمه‌رم‌‌پروا‌‌کی‌چ�ون‌‌»‌قالوا‌بلي«‌یه‌‌دؤزموشم‌

‌ایچمیشم‌‌جام‌‌لبیندن‌‌دلبرین‌،‌مست‌‌اولموشام‌سرخوشام‌‌کي‌‌یار‌ائ�دن‌‌ناز‌و‌ادایه‌‌دؤزموشم‌

اینجیمک‌‌کفراندي‌‌دوزگون‌‌سالکه‌،‌اي‌‌با‌وفادلخ�وشام‌‌دانالق‌الرا،‌هر‌ناسزایه‌‌دؤزموشم‌

نینواده‌‌داش‌‌ووروبالر‌یاره‌‌لي‌‌عاشیق‌‌لره‌یاد‌ائدرکن‌‌گلمیشم،‌ني‌‌تک‌‌نوایه‌،‌دؤزموشم

»هایما«‌عشقین‌‌یولو‌داشلي‌‌تیکانلي‌‌یولدو،‌بیل‌آز‌دانیش‌‌آز‌اؤي‌،‌کي‌‌من‌‌هر‌ابتالیه‌‌دؤزموشم

‌‌‌خوی‌-‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌1386/12/25

دؤزموشم بهرام صاحبدل

ساواالن‌ساخالییبایللر‌بویو‌اودالر‌اوجاغیندا ‌ ‌

یوز‌ترنم‌ائشیدرسندره‌نین‌شنلی‌چاغیندا ‌ ‌سیلدیریمالر‌طاباغیندا ‌ ‌قوزو‌جئیران‌یاتاغیندا. ‌ ‌

داغ،‌بوتون‌وئرگیدی،‌الهامدیاونو‌داغچیالر‌آنالر ‌ ‌

سیلدیریم‌داشدا‌دورانالر ‌ ‌قار-‌بوراندا‌یوروالنالر ‌ ‌

داغچی‌قارتالدی‌قانادالر:بیری:‌ایستک ‌ ‌‌بیری:‌همت ‌ ‌

دایاناندا‌گؤروسن‌دورما‌یئری:‌سؤیله‌دی‌غیرتذیروه‌سینده‌ظفرین‌بایراغی‌دیرراز‌شجاعت ‌ ‌

بو‌نه‌ایدماندینه‌مسلکدی،‌نه‌عادت ‌ ‌

نه‌دئمک،‌عشقیلهتقوی ‌ ‌

نه‌دئمک:‌شوق‌– فضیلت.

داغ یولداشالریماهاشم عابدی

شماره ی 8. فروردین 1390

14

یول‌گئدیرم‌عشقین‌یولون،‌ایاق‌دگیر‌داشا‌اوره‌ک ‌ یاشا‌اوره‌ک،‌یاشا‌اور‌‌‌ه‌ک،‌جان‌مولکونه‌پاشا‌اوره‌ک‌اوداشلیقدا،‌سیلدیریمدا‌قویما‌فیکریم‌چاشا‌اوره‌ک ‌ دره‌لردن،‌تپه‌لردن‌من‌کئچیرم‌خیمیر-‌خیمیر‌

نه‌اکمیشم‌نه‌گؤتوروم،‌او‌دا‌چاتیر‌باشا‌اوره‌ک ‌ باهار‌کئچدی‌خزان‌یئلی‌اسیر‌عؤمور‌زمیسینه‌دئییرلرکی‌گله‌جکدیر،‌وسمه‌قویور‌قاشا‌اوره‌ک ‌ گؤزله‌ییرم‌دیلبریمی،‌حسرتیله‌گئجه‌گوندوز‌

»‌ساحیل«‌ینده‌سینه‌سینده،دالغا‌دالغا‌آشا‌اوره‌ک. ‌ آی‌نه‌اوالر،‌دورو‌سوالر‌پاک‌سحرین‌دریاسیندا‌

می‌سوزم‌از‌شرار‌نگاهی‌که،‌آه‌ازو ‌ دارم‌به‌دل‌محبت‌ماهی‌که،‌آه‌ازو‌فرمان‌برد‌ز‌مست‌سپاهی‌که،‌آه‌ازو ‌ مژگان‌صف‌کشیده‌و‌چشمان‌مست‌بین‌دارم‌به‌سینه،‌شعلة‌آهی‌که،‌آه‌ازو ‌ فارغ‌مباش‌از‌من‌و‌از‌جان‌خسته‌ام‌

ماییم‌و‌پای‌خسته‌و‌راهی‌که،‌آه‌ازو ‌ ما‌را‌به‌کوی‌وصل‌رسیدن،‌امید‌نیست‌او‌شد‌اسیر‌چشم‌سیاهی،‌که‌اه‌ازو ‌ از‌ما‌نشان»‌ناصح«‌آشفته‌دل‌مپرس‌

یاشا اوره ک

چشم سیاه

کجا رفتی

گیو قهرمان زاده» ساحل«

سید محمد حسن ناصحی

زنده یاد میر حمید سید کباری

تو‌ای‌آتش‌جانسوزم!‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ ‌ تو‌ای‌شمع‌دلفروزم!‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی‌ترا‌سوگند‌بر‌ایمان!‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ بریزم‌اشک‌بر‌دامان،‌ز‌درد‌و‌محنت‌هجران‌

تو‌بس‌با‌آن‌تمنایت!‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ تو‌با‌آن‌زلف‌طرارت،‌تو‌با‌آن‌چشم‌شهالیت‌کنی‌روزی‌پشیمانم،‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ ‌ زدی‌آتش‌تن‌و‌جانم،‌تو‌ای‌یار‌جفاکارم‌

جفا‌پیشه‌ز‌مهر‌عاری،‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ ‌ چو‌باران‌بهاری‌اشک،‌از‌دیده‌کنم‌جاری،‌کشد‌هر‌دم‌مرا‌قهرت،‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ بسوزاندی‌تو‌با‌حسرت،‌شدم‌بیمار‌از‌هجرت‌نشانی‌ده‌تو‌از‌کویت،‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ ‌ نه‌بینم‌تاب‌گیسویت،‌نه‌آرد‌باد‌آن‌بویت‌شوم‌قربان‌آن‌خالت،‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ چو‌سایه‌من‌به‌دنبالت،‌بیایم‌من‌به‌هر‌حالت‌

شود‌خون‌دلش‌جاری،‌بگو‌آخر‌کجا‌رفتی؟ ‌ همه‌شب‌تا‌سحر‌آری،‌کباری‌می‌کند‌زاری‌

شماره ی 8. فروردین 1390

15

گفت و گو با غالم رضا انزابی پور)انزاب خویی(

جان بخشدم چو یاد کنم از هوای خویاشاره

غالمرضا‌انزابی‌پور‌هم‌شاعری‌خوش‌قریحه‌و‌خوش‌بیان‌است‌و‌هم‌صنعتگری‌پرتالش‌و‌موفق؛‌دیدار‌و‌گفت‌و‌گویی‌جالب‌با‌او‌در‌دفتر‌کارش‌داش��تیم.‌به‌گرمی‌پذیرایمان‌ش��د‌و‌با‌گش��اده‌رویی‌و‌حوصله‌به‌

پرسش‌هایمان‌پاسخ‌گفت.از‌سیاق‌نویسی‌در‌کاروانسرای‌خان‌خوی‌تا‌دستفروشی‌در‌میدان‌توپخانة‌تهران؛‌و‌اینک‌کار‌در‌گروه‌صنعتی‌بهشهر‌و‌شرکت‌کاله؛‌مسیری‌طوالنی‌و‌پرخاطره‌که‌با‌فراز‌و‌نشیب‌های‌فراوانی‌همراه‌بوده‌است.‌

تجربه‌های‌ارزشمندش‌در‌زندگی‌باعث‌می‌شود‌حرف‌هایش‌به‌دل‌بنشیند.انزابی‌پور‌بین‌اهل‌شعر‌به‌انزاب‌خویی‌مشهور‌است‌و‌انزاب‌تخلص‌می‌کند.‌او‌به‌فارسی‌و‌ترکی‌شعر‌می‌گوید‌والبته‌به‌هر‌دو‌زبان‌شعرهایی‌برای‌شهر‌زادگاهش،‌خوی‌دارد.‌در‌شماره‌های‌قبل،‌شعر‌دارالصفای‌خوی‌را‌که‌با‌این‌بیت‌شروع‌می‌شود‌چاپ‌کرده‌ایم:‌جان‌بخشدم‌چو‌یاد‌کنم‌از‌هوای‌خوی‌/‌نازم‌صفای‌

مردم‌دارالصفای‌خوی...‌.

خوی نـگار: آقای انزاب در چه سـالی و در کجا متولد شده اید؟

انزاب‌:‌س��ال‌1314ش‌در‌شهرس��تان‌خوی‌کوچة‌تلگراف،‌بن‌بس��ت‌قارانلی��ق‌داالنی‌به‌دنیا‌

آمده‌ام. خوی نگار: ماشـاا... خوب مانده اید، چهرة

شما سن و سالتان را نشان نمی دهد!انزاب‌:‌همه‌این‌را‌می‌گویند.‌من‌هم‌به‌شوخی‌می‌گویم‌که‌در‌کودکی‌برادری‌داش��تم‌که‌پانزده‌سال‌از‌من‌بزرگتر‌بود‌و‌بعد‌از‌فوت،‌شناسنامه‌اش‌

را‌به‌نام‌من‌گرفته‌اند! خوی نگار: واژة انزاب نام منطقه ای است؟

انزاب‌:‌بله،‌مناطق‌بین‌ش��هرهای‌صوفیان‌تا‌شبستر‌را‌ارونق‌و‌آبادی‌ها‌و‌بخش‌های‌بین‌شبستر‌

و‌س��لماس‌را‌ان��زاب‌می‌گویند.‌مجم��وع‌ارونق‌و‌انزاب‌را‌نیز‌گونئی‌یا‌گونئیس��تان)گونئی‌ماحالی(‌می‌گفتن��د.‌پدرم‌در‌منطقة‌انزاب‌و‌در‌دهس��تان‌

چهرگان‌به‌دنیا‌آمده‌است.پدرم‌در‌‌9سالگی‌هم‌زمان‌با‌چپاول‌و‌کشتار‌اسماعیل‌س��میتقو‌به‌طرف‌خوی‌مهاجرت‌کرده‌و‌در‌خ��وی‌هم‌برای‌گذران‌زندگی‌به‌ش��غل‌های‌گوناگون��ی‌از‌جمله‌بقالی‌در‌روبه‌روی‌س��اختمان‌پیشین‌ش��هرداری‌رو‌آورد‌بود.‌البته‌مادرم‌خویی‌

است‌و‌در‌محلة‌امام‌زادة‌خوی‌متولد‌شده‌بود.‌آن‌زمان‌ک��ه‌برای‌تمام‌مردم‌شناس��نامه‌صادر‌می‌ش��د‌پ��درم‌به‌کارمن��دان‌ثبت‌احوال‌خ��ود‌را‌»ده‌دم‌دئیی��ر‌گونیئلی‌‌یم«؛‌یعنی:‌پدرم‌می‌گوید‌اهل‌»‌گونئی«‌هستم؛‌معرفی‌می‌کند.‌به‌

این‌ترتیب،‌نام‌خانوادگی‌اش‌در‌شناسنامه‌انزابی‌پور‌ثبت‌می‌شود.‌من‌نیز‌برای‌حفظ‌این‌اصالت‌و‌سابقه‌از‌س��ال‌‌1331از‌تخلص‌انزاب‌در‌اشعارم‌استفاده‌می‌کنم.‌مطبوعات‌محلی‌خوی،‌پسوند‌خویی‌را‌به‌واژة‌ان��زاب‌اضافه‌کرده‌اند.‌‌البته‌انتخاب‌خوبی‌هم‌

هست. خوی نگار: چند خواهر و برادر دارید؟

انزاب‌:‌من‌خواهری‌ندارم،‌ولی‌دو‌برادر‌دارم‌که‌یکی‌از‌آنها‌بازنشستة‌ادارة‌دادگستری‌شهر‌رشت‌اس��ت‌و‌اکنون‌نیز‌در‌این‌ش��هر‌به‌وکالت‌اشتغال‌دارد.‌برادر‌دیگرم‌هم‌بازنشستة‌شرکت‌داروپخش‌

است. خوی نگار: از کوچة محل تولدتان خاطراتی دارید؟ نام همسـایه هایتان در ذهنتان مانده

باخت‌هر‌آن‌کس‌که‌این‌موهبت‌از‌کف‌بهشت ‌ ‌ فصل‌بهار‌آمد‌و‌شد‌مه‌اردیبهشت‌خاصه‌بساط‌طرب‌برفکنی‌طرف‌کشت ‌ ‌ در‌قدح‌الله،‌می‌مستی‌دیگر‌دهد‌بگذرد‌ایام‌را‌خوب‌و‌بد‌و‌نیک‌و‌زشت ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌ غم‌به‌کناری‌بنه،‌ساغر‌صهبا‌طلب‌جنگ‌و‌جدل‌کی‌توان‌با‌رقم‌سرنوشت ‌ ‌ با‌سکنات‌جهان‌هرچه‌برآید،‌بساز‌

تا‌ننوشته‌اجل‌نام‌تو‌بر‌روی‌خشت ‌ این‌دم‌کوتاه‌را‌خیز‌و‌غنیمت‌شمار‌دست‌قضا‌در‌ازل‌از‌گل‌او‌گل‌سرشت ‌ نغمة‌»‌انزاب«‌گر‌هست‌فریبا‌چو‌گل‌

بهاریهانزاب خویی

شماره ی 8. فروردین 1390

16

است؟انزاب‌:‌از‌هم‌بازی‌هایم‌نام‌پسر‌حاج‌اسماعیل‌مسگر‌که‌سنگی‌در‌کودکی‌به‌سمت‌من‌انداخت‌و‌هنوز‌هم‌جای‌آن‌زخم‌در‌ابرویم‌مانده‌است‌را‌به‌یاد‌دارم.‌با‌دکتر‌آزما‌هم‌همکالس‌بودم‌و‌هنوز‌هم‌با‌او‌در‌ارتباط‌هستم.‌وی‌فارغ‌التحصیل‌پزشکی‌دانشگاه‌تهران‌است‌و‌االن‌هم‌در‌مشهد‌زندگی‌می‌کند.‌از‌همسایه‌ها‌هم‌این‌اس��امی‌در‌ذهنم‌باقی‌مانده‌اند:‌حاج‌حسن‌نورانی‌معروف‌به‌حاج‌حسن‌پونزا،‌شیخ‌ص��ادق‌فراهی،‌خا‌نالری)‌دبی��ر‌آموزش‌و‌پرورش(،‌حاج‌صادق‌عس��گری،‌فخری،‌واعظی‌و‌عارفی.‌در‌

این‌کوچه‌افراد‌متشخصی‌ساکن‌بودند. خوی نـگار: در کدام مدارس شهرسـتان

خوی تحصیالتتان را گذرانده اید؟ان��زاب‌:‌تحصیالت‌دوران‌ابتدایی‌را‌در‌س��ال‌‌1320هم‌زمان‌با‌ورود‌روس‌ها‌به‌خوی‌در‌مدرسة‌هدایت،‌کوچة‌حاتم‌خان‌در‌بن‌بست‌مدرسه‌‌داالنی‌شروع‌کردم.‌دو‌سال‌نیز‌به‌علت‌هم‌زمانی‌با‌دوران‌پیشه‌وری‌تحصیالتم‌به‌زبان‌ترکی‌بود.‌سال‌‌1327بعد‌از‌پایان‌دورة‌ابتدایی‌تحصیالت‌متوسطه‌را‌در‌دبیرستان‌خسروی‌خیابان‌ش��هربانی‌آغاز‌کردم.‌آق��ای‌جوادزاده‌ناظم‌مدرس��ه‌و‌آقایان‌آقاس��ی‌و‌سعیدی‌از‌جملة‌دبیران‌بودند.‌با‌میرمحمدحسن‌‌ناصحی‌نیز‌هم‌کالس‌بودم.‌در‌ش��هریور‌‌1329با‌وجود‌درگذشت‌پدرم‌به‌علت‌بیماری‌سرطان،‌یک‌س��ال‌دیگر‌نیز‌درس��م‌را‌ادامه‌دادم‌ولی‌به‌دلیل‌نیاز‌مالی‌و‌بر‌عهده‌گرفتن‌مس��ئولیت‌ادارة‌مادر‌و‌

برادرانم‌نتوانستم‌دیپلمم‌را‌بگیرم. خوی نگار: برای تأمین مخارج زندگی به چه

کاری مشغول شدید؟انزاب‌:‌ابتدا‌با‌خبر‌شدم‌که‌دانشسرای‌مقدماتی‌ارومیه‌‌برای‌تربیت‌معلم‌دانشجو‌می‌پذیرد،‌لذا‌به‌آن‌ش��هر‌رفتم.‌با‌دیدن‌قد‌و‌قامت‌کوچکم‌به‌من‌

گفتند:‌تو‌به‌درد‌معلمی‌نمی‌خوری؛‌بعد‌از‌دو‌سال‌که‌معلم‌شوی‌و‌سر‌کالس‌بروی،‌دانش‌آموزان‌تو‌را‌از‌جا‌بلند‌کرده‌و‌روی‌تاقچة‌کالس‌می‌گذارند!‌دست‌از‌پا‌درازتر‌به‌خوی‌برگشتم‌تا‌این‌که‌اطالع‌یافتم‌مدرسة‌نظام‌آگهی‌پذیرش‌دانشجو‌داده‌است.‌بالفاصله‌نام‌نویسی‌و‌خودم‌را‌معرفی‌کردم.‌وقتی‌لباس‌های‌نظامی‌را‌پوشیدم‌به‌قدری‌بزرگ‌و‌گشاد‌بود‌که‌روی‌تنم‌زار‌می‌زد.‌آنجا‌هم‌مرا‌نپذیرفتند.‌پس‌از‌مدتی‌به‌عنوان‌ش��اگرد‌مغازة‌تاجر‌مرحوم،‌حاج‌آقا‌شکرزاده‌در‌کاروانسرای‌خان‌مشغول‌به‌کار‌

شدم.در‌آن‌زمان‌درکاروانس��رای‌خان‌بیشتر‌پشم‌گوس��فند،‌روغن‌حیوانی‌و‌چ��ادر‌خرید‌و‌فروش‌می‌ش��د.‌حقوق��م‌ده‌تومان‌ب��ود.‌عالوه‌ب��ر‌این،‌مش��تریان‌نیز‌گاهی‌هنگام‌خرید‌مبلغی‌به‌عنوان‌ش��اگردانه‌می‌دادند.‌برای‌شروع‌کار‌درآمدم‌خوب‌بود.‌دو‌س��ال‌شاگردش‌بودم‌و‌بعد‌به‌کاروانسرای‌چیت‌سازان‌نزد‌حاج‌غالم‌بنکدار‌که‌همسایه‌مان‌نیز‌بود‌رفتم.‌او‌آدم‌متشرع‌و‌متدینی‌بود‌و‌در‌آن‌زمان‌یک‌کارخانة‌آرد‌در‌دروازة‌تبریز‌داش��ت؛‌بر‌گردن‌من‌هم‌حق‌‌استادی‌دارد.‌کم‌کم‌که‌صداقت‌و‌زرنگی��م‌را‌دید،‌یک‌روز‌مرا‌صدا‌زد‌و‌گفت:‌من‌در‌پیش��انی‌تو‌می‌بینم‌که‌می‌توانی‌بازاری‌موفق‌بش��وی،‌می‌خواهم‌به‌تو‌علم‌اوزان‌مانند‌گیورنکه،‌پوط‌و‌حساب‌سیاق‌را‌یاد‌بدهم.‌بدین‌ترتیب‌نزد‌او‌این‌ها‌را‌یاد‌گرفتم‌و‌از‌سیاق‌نویسان‌و‌حسابداران‌خبرة‌بازار‌خوی‌ش��دم.‌االن‌هم‌موقع‌صدور‌چک،‌ته‌چک‌ها‌را‌به‌صورت‌س��یاق‌می‌نویس��م.‌در‌قدیم‌طبق‌قانون‌نانوشته،‌کسی‌نمی‌توانست‌حسابدار‌و‌

سیاق‌نویسی‌یک‌بازاری‌را‌به‌خدمت‌بگیرد.‌یادم‌نمی‌رود‌مرحوم‌حاج‌بنکدار‌به‌من‌گفت:‌کلمة‌تاجر‌از‌چهار‌حرف‌تش��کیل‌شده‌است:‌ت‌یعنی‌توکل،‌الف‌یعنی‌امانت،‌ج‌یعنی‌جس��ارت،‌ر‌یعن��ی‌رابطه.‌برای‌موفقیت‌در‌تجارت‌همیش��ه‌

این‌چهار‌کلمه‌را‌به‌خاطر‌داش��ته‌باش.‌در‌همین‌ارتباط‌دوست‌عزیز‌شاعرم‌کریمی‌مراغه‌ای‌شعری‌

را‌سروده‌است.تا‌س��ال‌‌1334که‌در‌خوی‌ب��ودم،‌به‌عنوان‌حسابدار‌و‌سیاق‌نویس‌نزد‌مرحوم‌بنکدار‌بودم.‌در‌دی‌ماه‌همین‌سال‌خوی‌را‌ترک‌گفتم‌و‌به‌تهران‌

آمدم. خـوی نگار: قبـل از این کـه ادامة ماجرای خارج شـدنتان از خـوی را تعریف کنید، بد نیسـت اشاره ای هم به اشـعاری که در اوایل

جوانی سروده اید، بکنید؟

ان��زاب‌:‌از‌مؤثرترین‌عواملی‌که‌مرا‌به‌س��وی‌ش��عر‌به‌ویژه‌شعر‌ترکی‌سوق‌داد‌سپری‌کردن‌دو‌سال‌از‌تحصیالتم‌به‌زبان‌ترکی‌و‌همچنین‌شنیدن‌بایاتیالر‌از‌زبان‌مرحوم‌مادرم‌بود.‌من‌اولین‌شعرم‌را‌به‌زبان‌ترکی‌در‌س��ال‌‌1332با‌انتقاد‌از‌برخی‌بازارهای‌معروف‌خوی‌ش��روع‌ک��ردم‌که‌به‌مذاق‌عده‌ای‌خوش‌نیامد.‌شعر‌با‌این‌مطلع‌آغاز‌می‌شد:‌‌ ‌ تاجرین‌اول‌گرگ‌اولسون‌پولی

شهرتی‌بوردان‌باسا‌استانبولیحتی‌برخی‌از‌آنها‌قصد‌کتک‌‌زدن‌مرا‌داشتند‌ک��ه‌مرحوم‌بنک��دار‌گفت:‌اگر‌یک‌مو‌از‌س��ر‌این‌بچه‌کم‌ش��ود،‌با‌من‌طرف‌هستید.‌به‌جای‌این‌که‌تش��ویقش‌کنید،‌می‌خواهید‌او‌را‌بزنید!‌بعدها‌نیز‌در‌این‌زمینه‌اشعاری‌گفتم‌که‌با‌این‌ابیات‌شروع‌

می‌شد:‌ بو‌دفعه‌گردش‌قمر‌و‌آفتابیدن‌

عقلیم‌آزالدی،‌دوشدو‌یولوم‌خوی‌خرابیدن‌ دراجیه‌ساتاشدی‌گؤزوم‌اوردا‌ناگهان‌

ائتدیم‌سؤال‌حالینی‌او‌ناصوابیدن‌‌ ‌ غاز‌آدی‌ائشیدنده‌گلیر‌ودی

دوشدوم‌تعجبه‌بو‌سوال‌و‌جوابیدن...حت��ی‌ب��رای‌مرح��وم‌رحماندوس��ت‌که‌در‌کاروانس��رای‌خان‌نزد‌تسوجی‌مش��غول‌کار‌بود،‌ابیاتی‌انتقادی‌س��روده‌بودم.‌او‌به‌دادگستری‌نزد‌

• یادم نمی رود مرحوم حاج بنکدار به من گفت: کلمة تاجر از چهار حرف تشکیل شده

است: ت یعنی توکل، الف یعنی امانت، ج یعنی جسارت، ر یعنی رابطه. برای موفقیت

در تجارت همیشه این چهار کلمه را به خاطر داشته باش

شماره ی 8. فروردین 1390

17

مرحوم‌مجتهدی‌رفته‌و‌از‌او‌پرس��یده‌بود‌جریمة‌شاعر‌این‌ابیات‌چیست؟‌مرحوم‌مجتهدی‌هم‌در‌

جوابش‌گفته‌بود‌که‌جریمه‌اش‌یازده‌قران‌است خوی نـگار: موقـع رفتن از خـوی مادر و برادرهایتان نیز با شـما همراه بودند؟ جریان

آمدنتان به تهران را ادامه دهید؟ان��زاب‌:‌خان��واده‌ام‌را‌همراهم‌نب��ردم.‌من‌با‌اسماعیل‌پس��ر‌مش‌صمد‌سماورساز‌هر‌دو‌با‌صد‌تومان‌پول‌راهی‌تهران‌شدیم.‌البته‌موقع‌رسیدن‌تنه��ا‌‌84تومان‌برایم‌مانده‌بود‌ک��ه‌آن‌را‌هم‌گم‌

کردم؛‌البته‌پولم‌پیدا‌شد.پس‌از‌رسیدن‌به‌تهران‌به‌خیابان‌سپه‌رفتیم‌که‌عده‌ای‌خویی‌نیز‌در‌آن‌جا‌به‌کار‌خرید‌و‌فروش‌مش��غول‌بودند.‌پس‌از‌این‌که‌فهمیدند‌برای‌کار‌به‌تهران‌آمده‌ام،‌ش��روع‌به‌سرزنش‌من‌‌کردند‌و‌گفتند:‌با‌وجود‌داشتن‌شغل‌خوب‌نزد‌حاج‌بنکدار‌چرا‌به‌تهران‌آمدی؟‌این‌جا‌کار‌نیست؛‌ولی‌من‌نا‌

امید‌نشدم.ف��ردای‌آن‌روز‌ک��ه‌جمعه‌بود‌با‌دوس��تم‌به‌خیابان‌ناصرخسرو‌رفتیم.‌دست‌فروشی‌را‌دیدم‌که‌کراوات‌می‌فروخت.‌هر‌کدام‌را‌دو‌تومان‌می‌فروخت.‌از‌او‌خواس��تم‌که‌ارزان‌تر‌بده��د،‌ولی‌قبول‌نکرد.‌باالخره‌بیس��ت‌‌و‌چهار‌کراوت‌از‌او‌خریدیم.‌برای‌فروختن‌شان‌هم‌به‌میدان‌توپخانه‌)امام‌خمینی(‌

رفتیم‌و‌هر‌کدانشان‌را‌‌25قران‌فروختیم.‌کنار‌ما‌دست‌فروشی‌اهل‌تبریز‌بودکه‌آدامس‌و‌سیگار‌می‌فروخت‌وآدم‌خوبی‌بود.‌به‌من‌گفت:‌مثل‌این‌که‌تازه‌وارد‌هستید؟‌گفتم:‌بله؛‌گفت:‌به‌دوستت‌ی��ک‌قران‌بده‌تا‌یک‌روزنامه‌بخ��رد‌و‌کراوات‌ها‌را‌

روی��ش‌پهن‌کنید.‌ما‌هم‌همین‌کار‌را‌کردیم.‌بعد‌از‌مدت��ی‌یک‌نظامی‌برای‌خرید‌کراوات‌آمد‌و‌به‌از‌ما‌خواس��ت‌که‌آن‌را‌گره‌بزنی��م.‌ما‌که‌از‌گره‌زدن‌کراوات‌چیزی‌نمی‌دانستیم،‌مات‌و‌مبهوت‌ماندیم.‌آن‌دست‌فروش‌تبریزی‌به‌دادمان‌رسید.‌کروات‌‌را‌گره‌زد‌و‌به‌ما‌هم‌یاد‌داد.‌آن‌روز‌س��ود‌فروش��مان‌هفت‌تومان‌ش��د‌که‌دو‌تومانش‌کرایة‌مسافرخانه‌بود.‌بعده��ا‌یاد‌گرفتم‌برای‌خریدن‌کراوات‌به‌بازار‌

حاجب‌الدوله‌بروم‌که‌ارزان‌تر‌بود.‌ی��ک‌روز‌که‌در‌ب��ازار‌راه‌می‌رفت��م،‌یک‌نفر‌دستش‌را‌روی‌شانه‌‌‌ام‌گذاشت.‌محمد‌ساعدی‌بود‌که‌در‌میدان‌مولوی‌مغازة‌پنیرفروشی‌داشتند.‌او‌از‌قبل‌با‌من‌و‌سابقة‌کاری‌ام‌در‌خوی‌آشنایی‌داشت.‌به‌من‌گفت:‌دنبالت‌می‌گشتم‌و‌تصادفی‌دیدمت؛‌ت��و‌را‌برای‌ادارة‌مغازه‌مان‌الزم‌داریم.‌باالخره‌من‌با‌حقوق‌ماهیانه‌نود‌تومان‌در‌آن‌مغازه‌استخدام‌شدم.‌عالوه‌بر‌یک‌کار‌خوب،‌جایی‌را‌هم‌برای‌خوابیدن‌یافته‌بودم.‌ساعدی‌برای‌درست‌کردن‌پنیر‌به‌مرند‌می‌رفت‌و‌آقای‌پورانی،‌که‌مغازه‌را‌اداره‌می‌کرد‌به‌مکه‌رفته‌بود.‌دنبال‌کسی‌می‌گشت‌که‌هم‌مغازه‌را‌اداره‌کند‌و‌هم‌مواظب‌خانه‌اش‌باشد.‌بنابراین‌هر‌

دو،‌با‌یک‌تیر‌دو‌نشان‌زده‌بودیم.‌بعد‌از‌مدت��ی‌از‌این‌مغازه‌بی��رون‌آمدم‌و‌در‌جاهای‌مختلفی‌مشغول‌به‌کار‌شدم.‌مدتی‌در‌یک‌مغازة‌آجیل‌فروشی‌کار‌کردم‌و‌زمانی‌هم‌در‌مغازة‌عمده‌فروش��ی‌کفش‌نزد‌آقای‌هشترودیان‌عموی‌دکتر‌هشترودیان‌معروف‌مشغول‌کار‌شدم.‌سپس‌در‌خیابان‌سعدی‌نزد‌آقای‌خالچی‌مشغول‌شدم.‌من‌در‌آن‌زمان‌تا‌شب‌در‌سه‌جا‌کار‌می‌کردم.‌صبح‌تا‌ظهر‌در‌مغازة‌خالچی‌بودم.‌ظهر‌در‌مغازة‌پورانی‌در‌زیر‌پله‌های‌نوروزخان‌س��یاق‌می‌نوشتم.‌چون‌خط‌خوبی‌داشتم،‌هفته‌ای‌سه‌روز‌هم‌یک‌ساعت‌نزد‌نقاشی‌به‌نام‌کی‌پور‌در‌سه‌راه‌ژاله‌می‌رفتم‌و‌با‌گرفتن‌ماهیانه‌‌60تومان،‌متن‌تابلوهای‌سفارشی‌را‌می‌‌نوشتم.‌هشت‌سال‌هم‌در‌شرکتی‌در‌خیابان‌ری‌مشغول‌کار‌بودم.‌در‌سوم‌اسفند‌‌1338ازدواج‌کردم.‌سپس‌در‌یک‌شرکت‌صنایع‌حرارتی‌به‌عنوان‌حس��ابدار‌استخدام‌شدم.‌در‌این‌فاصله‌حسابداری‌دوب��ل‌)دوطرفه(‌را‌هم‌یاد‌گرفتم‌و‌یک‌حس��ابدار‌خبره‌ش��دم.‌به‌مدت‌چهار‌س��ال‌هم‌در‌کارخانة‌پارس‌لوکس‌با‌سمت‌معاون‌حسابداری‌استخدام‌و‌مشغول‌کار‌بودم.‌سپس‌در‌گروه‌صنعتی‌بهشهر‌استخدام‌و‌بعد‌از‌مدتی‌حسابرس‌داخلی‌آن‌شرکت‌شدم.‌خمیرمایة‌پیشرفت‌من‌گروه‌صنعتی‌بهشهر‌بود.‌بعد‌از‌انقالب‌این‌شرکت‌زیر‌نظر‌سازمان‌صنایع‌

• از مؤثرترین عواملی که مرا به سوی شعر به ویژه شعر ترکی سوق داد سپری زبان به تحصیالتم از سال دو کردن ترکی و همچنین شنیدن بایاتیالر از زبان مرحوم مادرم بود

• با شاعر معروف و طنزپرداز ،کریمی مراغه ای

دوستی صمیمانه ای دارم. مشاعره ها و اخوانیات من با ایشان معروف است

شماره ی 8. فروردین 1390

18

ملی‌به‌فعالیت‌خود‌ادامه‌داد. خوی نـگار: درگـروه صنعتی بهشـهر چه سـمتی داشـتید؟ آیا بعد از پیروزی انقالب

اسالمی هم با این گروه همکاری می کردید؟ان��زاب‌:‌این‌گروه‌صنعت��ی‌تولید‌کنندة‌روغن‌نباتی‌و‌پودرهای‌ش��وینده‌و‌غیره‌اس��ت.‌با‌شروع‌جنگ‌تحمیلی‌و‌اجرای‌طرح‌سهمیه‌بندی‌کوپن،‌با‌معرفی‌رئیس‌شرکت‌به‌عنوان‌حسابرس‌به‌همراه‌سه‌کمک‌حس��ابرس‌در‌نخست‌وزیری‌در‌بخش‌کمیتة‌تعیین‌سهمیة‌واحدهای‌تولید‌مواد‌غذایی‌مشغول‌فعالیت‌ش��دیم‌که‌تقریبا‌هفت‌سال‌این‌مأموریت‌به‌طول‌انجامید.‌این‌اختیارات‌بعدها‌به‌وزارت‌بازرگانی‌محول‌داده‌شد.‌بعد‌از‌پایان‌جنگ‌در‌سال‌‌1367من‌به‌گروه‌صنعتی‌بهشهر‌برگشتم.‌چون‌در‌این‌مدت‌جابه‌جایی‌های‌وسیعی‌در‌نیروی‌انسانی‌انجام‌گرفته‌بود،‌از‌کار‌در‌آنجا‌منصرف‌شدم.‌با‌توجه‌به‌این‌که‌قبال‌به‌صورت‌ناپیوسته‌با‌شرکت‌کاله‌همکاری‌داشتم‌از‌سال‌‌1368به‌صورت‌تمام‌وقت‌فعالیتم‌را‌در‌کاله‌ادامه‌دادم.‌رئیس‌ش��رکت‌

کاله‌آقای‌سلیمانی‌نیز‌دوست‌صمیمی‌من‌است.ان��زاب‌‌خویی:‌من‌اکنون‌مش��اور‌عالی‌هیأت‌مدی��رة‌کاله‌و‌همچنین‌عضو‌هیأت‌مدیرة‌انجمن‌فرآورده‌های‌لبنی‌ایران‌هم‌هستم.‌در‌مشهد‌مقدس‌نیز‌صاحب‌کارخانة‌به‌صبا‌تولید‌کنندة‌محصوالت‌

انواع‌مربا،‌سس‌مایونز‌و‌کچاب‌هستم. خوی نگار: چند فرزند دارید؟

انزاب‌:یک‌دختر‌و‌دو‌پسر‌و‌پنج‌نوه‌دارم. خوی نگار: در مورد آثارتان بگویید.

انزاب‌:‌از‌آثار‌چاپ‌شده‌ام‌‌بر‌بال‌اندیشه‌است‌که‌برگزیدة‌اش��عار‌فارس��ی‌و‌ترکی‌اس��ت.‌کتاب‌حج‌نامه‌در‌س��ال‌1359چاپ‌ش��ده‌اس��ت.‌شش‌کتاب‌شعر‌چاپ‌نشده‌نیز‌دارم.‌سفرنامه‌هایی‌را‌نیز‌نوشته‌ام‌که‌غالبا‌به‌زبان‌ترکی‌است‌و‌تا‌کنون‌چاپ‌نشده‌اند.‌یکی‌از‌این‌سفرنامه‌ها‌دربارة‌خوی‌است.

خوی نگار: خاطراتی از نوشتن این کتاب ها دارید؟

ان��زاب‌:‌یک��ی‌از‌خاطره‌هایم‌ب��ر‌می‌گردد‌به‌

چه‌روزها‌به‌من‌از‌جور‌روزگار‌گذشت ‌ ‌ هزار‌حیف‌که‌عمرم‌به‌آه‌و‌زار‌گذشت‌زمان‌به‌سرعت‌برقی‌زد،‌از‌کنار‌گذشت ‌ به‌یک‌دو‌چشم‌زدن‌کان‌به‌قدر‌لمحه‌نبود‌

به‌سان‌آب‌روانی‌ز‌جویبار‌گذشت ‌ ‌ جوانی‌ام‌که‌مرا‌حرفی‌از‌نشاط‌نداشت‌دو‌پنج‌سال‌ز‌عمرم‌بدین‌مدار‌گذشت ‌ ‌ در‌این‌گذر‌به‌رهم‌عشق‌او‌پدید‌آمد‌ز‌غافلی‌شب‌و‌روزم‌به‌عشق‌یار‌گذشت ‌ ‌ به‌چند‌گاه‌در‌این‌برهه‌شاد‌بودم‌و‌خوش‌بسا،‌زمان‌که‌به‌دیدار‌و‌انتظار‌گذشت ‌ ‌ غم‌فراق‌به‌شوق‌وصال‌می‌آمیخت‌شرنگ‌جور‌به‌کامم‌از‌آن‌نگار‌گذشت ‌ ‌ به‌حکم‌آن‌که‌پری‌چهره‌را‌وفایی‌نیست‌در‌این‌عمل،‌دلم‌از‌حد‌اختیار‌گذشت ‌ ‌ به‌پای‌خواسته‌اش‌ریختم‌ز‌بود‌و‌نبود‌

چنان‌که‌آخر،‌از‌این‌مهر‌بی‌شمار‌گذشت ‌ ‌ خبر‌نداشتم‌او‌الیق‌محبت‌نیست‌به‌جهل‌خویش‌ز‌انعام‌پایدار‌گذشت ‌ ‌ به‌بخت‌خویش‌لگد‌زد‌ز‌فرط‌بی‌خردی‌

گذاشت‌دلزده‌از‌عشق‌و‌هرچه‌یار‌گذشت ‌ ‌ مرا‌که‌ساده‌دل‌و‌صاف‌و‌بی‌ریا‌بودم‌غمت‌مباد‌که‌هفتاد‌و‌شش‌بهار‌گذشت گذار‌عمر‌اگر‌رنج‌و‌محنت‌است" انزاب"

زمانی‌ک��ه‌پیش‌یک‌تخمه‌ف��روش‌کار‌می‌کردم.‌روزی‌پشت‌بام‌نشسته‌بودم‌تا‌تخمه‌های‌پهن‌شده،‌به‌وسیلة‌پرندگان‌خورده‌‌نش��ود.‌غزلی‌به‌خاطرم‌رس��ید‌اما‌چون‌کاغذ‌و‌قلمی‌نبود،‌آن‌را‌روی‌یک‌

تکه‌پاکت‌سیمان‌با‌زغال‌نوشتم.‌‌ خوشا‌عمری‌گذر‌دارد‌دال‌با‌نازنین‌یاری

خوشا‌وان‌دل‌گرفتار‌است‌اندر‌زلف‌دیداری خوی نگار: اشـعارتان در مطبوعات ترکی

چاپ می شود؟ان��زاب‌:‌با‌تع��دادی‌از‌این‌نش��ریات‌همکاری‌مستقیم‌دارم.‌برخی‌از‌مطبوعات‌هم‌مانند‌ارمغان‌آذربایج��ان‌چاپ‌نقده،‌خودش��ان‌آثار‌مرا‌به‌چاپ‌

می‌رسانند. خوی نگار: با کدام شاعران ارتباط و دوستی

دارید؟ان��زاب‌‌خویی:‌ب��ا‌کریمی‌مراغه‌ای‌دوس��تی‌صمیمانه‌ای‌دارم.‌مشاعره‌ها‌و‌اخوانیات‌من‌با‌ایشان‌معروف‌اس��ت.‌خیلی‌ها‌کتاب‌های‌مرا‌به‌واس��طة‌مش��اعره‌و‌دوس��تی‌با‌کریمی‌می‌خرند.‌با‌یکی‌از‌شاعران‌خوب‌کشورمان‌مرحوم‌عماد‌خراسانی‌نیز‌

ارتباط‌صمیمی‌داشتم.زندگینام��ه‌وآثار‌من‌در‌جل��د‌اول‌مجموعة‌چند‌جلدی‌ادبیات‌اوجاغی،‌که‌به‌معرفی‌شاعران‌معاصر‌آذربایجانی‌می‌پردازد،‌به‌همراه‌آثار‌مرحوم‌جمش��ید‌واقف‌و‌با‌کوشش‌استاد‌یحیی‌شیدا‌در‌

تبریز‌معرفی‌شده‌است.

هفتاد و شش بهار گذشتانزاب خویی

شماره ی 8. فروردین 1390

19

اشارهحاج‌علی‌ملکی‌سال‌1306ش‌در‌خوی‌به‌دنیا‌آمد‌ه‌است.‌در‌هفده‌سالگی‌وارد‌بازار‌شده‌و‌اکنون‌‌68سال‌است‌که‌در‌بازار‌خوی‌به‌عنوان‌فردی‌متدین‌و‌معتبر‌حضوری‌موفق‌دارد.‌حوزة‌تخصصی‌او‌فروش‌عسل،‌روغن‌حیوانی‌و‌دوشاب‌)شیرة‌انگور(‌است.‌از‌مجید‌ملکی‌برای‌هماهنگی‌گفت‌و‌گو‌

و‌توضیحات‌تکمیلی‌ایشان‌تشکر‌می‌کنیم.

ورث��ه‌اش‌این‌کار‌خیر‌را‌ادامه‌می‌دهند.‌مرحوم‌حاج‌شکر‌فتحعلی‌زاده‌پدر‌شهید‌فتحعلی‌زاده‌نیز‌از‌همس��ایه‌های‌خوب‌ما‌و‌بانی‌بسیاری‌از‌مجالس‌مذهبی‌مس��جد‌بود.‌اکثر‌ساکنان‌این‌کوچه‌از‌بازاری‌های‌معتبر‌و‌شناخته‌شدة‌خوی‌بودند.‌مرح��وم‌پدرم‌در‌بازار‌حجره‌ای‌داش��ت‌ک��ه‌در‌آن‌کتاب��ت‌‌ک��رده‌و‌هزینه‌های‌زندگی‌

خانواده‌اش‌را‌از‌این‌راه‌تأمین‌می‌نمود.‌مجی��د‌ملک��ی:‌پدرم‌ب��ه‌عل��ت‌عالقه‌به‌فعالیت‌ه��ای‌مذهبی‌همیش��ه‌در‌ای��ن‌زمینه‌پیش��قدم‌بوده‌است.‌ایش��ان‌عضو‌هیأت‌امنای‌مساجد‌مالحس��ن،‌بازار‌و‌مسجد‌حاج‌رضا‌هم‌هس��تند‌و‌در‌برگزاری‌مراس��م‌دین��ی‌و‌اعیاد‌مذهبی‌و‌همچنین‌نوس��ازی‌مسجد‌حاج‌رضا‌

اهتمام‌ویژه‌داشته‌و‌دارند. خوی نگار: تحصیالتتان را در کدام مدارس

گذراندید؟ملکی:‌من‌تحصیالت‌ابتدایی‌را‌در‌دبستان‌هدایت‌به‌پایان‌رسانده‌ام.‌همکالسی‌های‌خوبی‌هم‌در‌این‌دوره‌داشتم‌که‌بعدها‌به‌موفقیت‌های‌ارزشمندی‌رسیده‌و‌از‌افتخارات‌شهرمان‌شدند‌مانند:‌مرحوم‌دکتر‌شفیعی،‌دکتر‌شمس،‌دکتر‌محمودی‌و‌دکتر‌نورالدین‌نجات‌‌که‌متخصص‌زبردس��ت‌قلب‌در‌تهران‌ب��ود‌و‌االن‌در‌تهران‌زندگی‌می‌کن��د.‌از‌معلم‌هایم‌نی��ز‌نام‌مرحوم‌محمدعل��ی‌موحد،‌میالنی،‌زارعی،‌س��عادتی‌و‌فتوره‌چی‌که‌معلم‌فرانسه‌بود،‌در‌خاطرم‌مانده‌است.‌برای‌ادامة‌تحصیل‌در‌دبیرستان‌خسروی‌ثبت‌نام‌کردم.‌دوران‌تحصیالت‌من‌در‌دبیرستان‌یعنی‌سال‌1320همزمان‌با‌اشغال‌کشور‌توسط‌متفقین،‌وضع‌کشور‌بسیار‌آشفته‌و‌بحرانی‌بود.‌من‌تنها‌سیکل‌اول‌را‌به‌پایان‌رساندم‌و‌پس‌از‌

آن‌مشغول‌دادوستد‌شدم. خوی نگار: چرا ادامه تحصیل ندادید؟

ملکی:‌در‌آن‌زمان‌برای‌تحصیل‌در‌سیکل‌دوم،‌بچه‌ها‌را‌به‌تبریز‌می‌فرستاند.‌پدر‌و‌مادرم‌به‌دلیل‌اینکه‌آن‌زمان‌تک‌فرزندشان‌بودم‌راضی‌نش��دند‌مرا‌به‌تبریز‌بفرستند.‌درآن‌روزگار‌این‌تفکر‌وجود‌داشت‌که‌هرکس‌به‌شهر‌بزرگتری‌برود،‌بر‌نمی‌گردد.‌خودم‌بسیار‌عالقه‌مند‌بودم‌ک��ه‌ادامه‌تحصیل‌دهم‌و‌از‌این‌بابت‌‌همیش��ه‌در‌طول‌زندگی‌حسرت‌خورده‌ام،‌چراکه‌بیشتر‌

اعتماد در بازار حرف اول را می زدگفت و گو با حاج علی ملکی بازاری معتمد و پیشکسوت

خوی نگار: گویا پدر مرحومتان از روحانیون معتبر منطقـة چالدران بـوده و در اثر وقوع

حوادثی به خوی مهاجرت کرده است.ملکی:‌پ��درم‌مرحوم‌حاج‌فت��ح‌ا...‌ملکی،‌روحانی‌قراعین)چالدران‌فعلی(‌بوده‌و‌در‌سال‌1290ق‌ب��ا‌ش��یوع‌بیماری‌وبا‌و‌خشکس��الی‌و‌هم‌چنی��ن‌وقایع‌مرب��وط‌ب��ه‌دوران‌انقالب‌مش��روطیت،‌به‌خوی‌مهاجرت‌کرد.‌پدربزرگم‌

از‌م��الکان‌آن‌منطق��ه‌بود‌و‌ن��ام‌خانوادگی‌ما‌هم‌از‌اسم‌ایش��ان‌گرفته‌شده‌است.‌زمانی‌که‌پدرم‌ب��ه‌خوی‌آمد‌در‌محله‌و‌نزدیکی‌امامزاده‌سید‌بهلول‌کوچة‌یئددی‌لر‌ساکن‌شد.‌من‌یک‌برادر‌و‌س��ه‌‌خواهر‌داش��تم‌ک��ه‌همگی‌از‌دنیا‌رفته‌اند.‌یکی‌از‌خواهرهایم‌همسر‌محمد‌فیاضی‌،‌شهردار‌قره‌ضیاء‌الدین‌بود.‌مکان‌کنونی‌منارة‌شمس‌تبریزی‌منزل‌ش��خصی‌ایشان‌بوده‌که‌البت��ه‌در‌قدیم‌باغچه‌ای‌بود‌و‌درخت‌های‌میوه‌فراوانی‌داش��ت.‌یادم‌هست‌که‌بدنة‌مناره‌پر‌از‌

شاخ‌های‌آهو‌بود.مجید‌ملکی:‌پ��در‌بزرگم‌بعده��ا‌خانه‌ای‌را‌در‌کوچ��ة‌قوتالر‌جنب‌مس��جد‌میرزایحیی‌خریده‌و‌سپس‌آن‌خانه‌را‌به‌مسجد‌که‌وسعت‌کمی‌داشت،‌اضافه‌کرده‌است.‌سپس‌در‌کوچة‌حاج‌رضا‌س��اکن‌شده‌و‌تا‌آخر‌عمر‌نیز‌در‌آنجا‌ب��ود.‌پدرم‌نیز‌در‌همین‌کوچ��ه‌به‌دنیا‌آمده‌و‌اکنون‌نیز‌در‌همان‌خانه‌که‌نوسازی‌شده‌است،‌

زندگی‌می‌کند.‌ خوی نگار: از همسایه های کوچة حاج رضا

هم یادی بکنید.ملکی:‌از‌همس��ایه‌ها‌برخی‌به‌رحمت‌خدا‌رفته‌ان��د‌از‌جمله‌حاج‌ابراهی��م‌آقا‌تبریزی‌که‌ش��خصی‌متدین‌و‌تاجر‌بزرگی‌بود.‌یادم‌هست‌از‌پدرم‌خواس��ته‌بود‌صبح‌ها‌هن��گام‌رفتن‌به‌مسجد‌برای‌اقامة‌نماز‌صبح‌او‌را‌نیز‌بیدار‌کند.‌از‌همس��ایه‌های‌دیگر‌حاج‌محمد‌آقا‌مشهور‌به‌قهوه‌چی‌بود‌که‌در‌مسجد‌چای‌می‌ریخت.‌عمو‌مالحسین‌بنا‌هم‌از‌معتمدان‌مسجدرضا‌بود‌که‌صدای‌خوبی‌داش��ت‌و‌در‌ماه‌‌رمضان‌مناجات‌می‌خواند؛‌قاری‌قرآن‌و‌خادم‌مس��جد‌هم‌بود.‌همسایه‌های‌ما‌انسان‌هایی‌خوب‌و‌متدین‌بودند؛‌از‌جملة‌این‌افراد‌مرحوم‌حاج‌علی‌اشرف‌آقای‌پرتونیا‌بود‌که‌هزینة‌برگزاری‌مراس��م‌عزاداری‌س��یزده‌روز‌ماه‌محرم‌را‌متقبل‌می‌شد.‌بعد‌از‌فوت‌ایش��ان‌هم‌نزدیک‌به‌پنجاه‌سال‌است‌که‌

شماره ی 7. اسفند 1389

20

آفرین بر اجتماع خوی نگارنام‌خوی‌گشته‌دوباره‌گل‌بهار ‌ ‌ آفرین‌بر‌اجتماع‌خوی‌نگار‌

با‌کرامت‌مؤمنین‌خوابیده‌بسیار ‌ ‌ خوی‌لقب‌دارد‌به‌دارالمؤمنین‌افتخار‌ملت‌خوی‌گشته‌‌اندر‌روزگار ‌ زادگاه‌آیت‌ا...‌خویی‌شهر‌خوی‌است‌

بهر‌دائم‌خوابگه‌خوی‌را‌نموده‌اختیار ‌ شمس‌تبریزی‌که‌در‌خوی‌آرمیده‌میهمان‌شمس‌بودی‌ماه‌ها‌در‌این‌دیار ‌ ‌ شاعر‌و‌عارف‌مقام‌مولوی‌

‌نام‌میهمان‌را‌همیشه‌دوست‌دار ‌ اهل‌خوی‌میهمان‌نوازی‌می‌کند‌

دوستانم‌با‌ادامة‌تحصیالت‌در‌سطوح‌عالی،‌به‌موفقیت‌های‌درخشانی‌رسیدند.

خوی نگار: در کدام صنف کارتان را در بازار شروع کردید؟

ملکی:‌داماد‌ما‌بنکدار‌و‌در‌بازار‌به‌کار‌خرید‌و‌فروش‌پش��م‌و‌خشکبار‌مش��غول‌بود.‌کارم‌را‌پیش‌وی‌شروع‌کردم‌و‌پنج‌سال‌در‌این‌زمینه‌مش��غول‌بودم.‌البته‌خودم‌به‌‌صورت‌مس��تقل‌به‌کار‌خرید‌و‌ف��روش‌می‌پرداختم‌و‌تجربیات‌ارزش��مندی‌در‌این‌س��ال‌ها‌به‌دس��ت‌آوردم.‌حدود‌سال‌‌1329برای‌خرید‌مغازه‌ای‌که‌االن‌در‌بازار‌دوش��ابچی‌داریم‌اقدام‌کردم.‌مالک‌این‌مغازه‌مرحوم‌حاج‌صادق‌فراهی‌عالم‌برجس��ته‌ب��ود.‌قیمت‌مغازه‌پنج‌ه��زار‌تومان‌بود‌که‌این‌مقدار‌پول‌را‌نداش��تم‌و‌از‌خرید‌منصرف‌شدم.‌محمد‌حسین‌شهیدی‌رئیس‌ادارة‌پست،‌مغازه‌را‌خری��د‌و‌من‌از‌وی‌اجاره‌ک��ردم.‌بعد‌از‌فوت‌شهیدی‌که‌انسان‌بسیار‌خوبی‌بود،‌من‌مغازه‌را‌بعد‌از‌سی‌سال‌مستأجری‌از‌دخترش‌خریدم.

خوی نگار: بد نیسـت به وضعیـت بازار و بازاری های خوی در آن دوران بپردازید.

ملکی:‌در‌آن‌موقع‌اکثر‌مغازه‌ها‌اجاره‌بود.‌مغازة‌ما‌در‌دوشابچی‌بازار‌قرار‌دارد‌که‌از‌همان‌ابتدا‌خشکبار‌و‌خواربار‌خرید‌و‌فروش‌می‌شود.‌بازار‌زرگران‌نیز‌در‌این‌قس��مت‌قرار‌داشت‌که‌البته‌کوچ��ک‌بود‌و‌اکنون‌نیز‌تع��دادی‌مغازة‌زرگر‌باقی‌مانده‌است.‌مالک‌بیشتر‌مغازه‌ها‌هم‌حیدرخان‌زند‌و‌ش��هیدی‌بودند.‌اکنون‌بعد‌از‌گذش��ت‌سال‌ها‌بعضی‌مس��تأجران‌خود‌مالک‌

شده‌اند.مغازه‌ه��ا‌صبح‌زود‌ب��از‌و‌قبل‌از‌غروب‌هم‌به‌علت‌نبود‌برق‌‌بس��ته‌می‌شد.‌آن‌موقع‌برای‌روشنایی‌منازل‌و‌مساجد‌المپا‌روشن‌می‌کردیم‌که‌چراغ‌بزرگی‌بود‌و‌با‌نفت‌روشن‌می‌شد.‌در‌بازار‌هم‌فانوس‌روشن‌می‌کردند.‌یادم‌هست‌سر‌برج‌که‌کارمندان‌حقوق‌شان‌را‌می‌گرفتند‌بازار‌ش��لوغ‌و‌پول‌به‌بازار‌سرازیر‌می‌شد!‌اعتماد‌در‌بازار‌حرف‌اول‌را‌می‌زد‌و‌خبری‌از‌چک‌و‌سفته‌

نبود.از‌همس��ایه‌های‌قدیمی‌در‌ب��ازار‌می‌توانم‌آقای��ان:‌ح��اج‌عب��اس‌ظهیری،‌ختم��ی،‌حاج‌عبدالمناف‌و‌حاج‌مطلب‌حقیری،‌مرحوم‌حاج‌

مهدی‌اخروی‌و‌ابریشمی‌را‌‌نام‌ببرم.‌ خوی نگار: از بازاری های معتبر قدیم خویی

چه کسانی را می شناسید؟ملکی:‌تعدادش��ان‌زیاد‌بود؛‌انصافا‌خویی‌ها‌در‌بازار‌افراد‌موفقی‌هس��تند.‌امثال‌جوادزاده‌ها‌که‌در‌کار‌پارچه‌بودند‌یا‌باقرزاده‌ها‌و‌تسوجی‌ها‌

که‌به‌کار‌پشم‌مشغول‌بودند.‌این‌ها‌بازاری‌هایی‌بودند‌ک��ه‌با‌کش��ورهای‌خارجی‌نی��ز‌معامله‌

می‌کردند.‌مجید‌ملک��ی:‌حدود‌60-‌50س��ال‌قبل،‌خوی‌از‌قطب‌ه��ای‌تجاری‌آذربایج��ان‌بود.‌از‌جمل��ه‌افراد‌ب��ازاری‌موفق‌خوی��ی‌متقالچی‌ها‌هس��تند‌که‌در‌کار‌خریدو‌فروش‌نخ‌بودند.‌در‌زمان‌قدیم‌در‌خوی‌یک‌کارخانة‌شیشه‌س��ازی‌بود‌که‌سلطان‌زاده‌مؤس��س‌آن‌بود.‌در‌شهانق‌

کارگاه‌های‌ریسندگی‌و‌بافندگی‌فعال‌بودند.‌الزم‌اس��ت‌به‌کارهای‌خی��ر‌بازاریان‌خوی‌نیز‌اشاره‌کنم.‌در‌س��ال‌‌1350بازارهای‌خوی‌تشکلی‌را‌به‌نام‌مؤسسة‌خیریة‌اسالمی‌راه‌اندازی‌کردند‌که‌زیرنظر‌مرحومان‌آیت‌ا...‌س��ید‌جعفر‌مرقاتی‌و‌آیت‌ا...‌فاضلی‌بود.‌پدرم‌هم‌عضو‌این‌مؤسسه‌بود.‌برای‌شروع‌کار‌هر‌کدام‌از‌بازاری‌ها‌به‌فراخور‌حالش��ان‌از‌‌1000تا‌‌10/000تومان‌به‌مؤسس��ه‌کمک‌کردند.‌به‌تدریج‌سرمایة‌این‌مؤسسه‌بیشتر‌شده‌و‌برای‌کمک‌به‌مستمندان‌و‌نیازمن��دان،‌وام‌ه��ای‌ق��رض‌الحس��نه‌اعطا‌می‌کند.‌ا‌زجمل��ه‌اقدامات‌دیگر‌بازاریان‌خوی،‌خرید‌زمین‌مزار‌ش��هدا‌بود‌که‌آقایان:‌مرحوم‌آیت‌ا...‌مرقاتی،‌حجت‌االس��الم‌مروج‌و‌مرحوم‌حجت‌االس��الم‌مصری‌ا‌ز‌اعضای‌هیأت‌امنای‌آن‌بودند.‌در‌س��ال‌‌1358هم‌بازاری‌های‌خوی‌در‌خرید‌زمین‌دانش��گاه‌آزاد‌اس��المی‌خوی‌با‌پرداخت‌نفری‌ده‌هزار‌توان‌مش��ارکت‌داشتند.‌ب��ا‌کمک‌های‌انسان‌دوس��تانة‌یک��ی‌از‌صرافان‌معتبر‌خوی‌به‌نام‌مرحوم‌قلی‌زاده‌که‌در‌فرانسه‌ساکن‌بودند‌،‌در‌خوی‌مرکز‌ایتام‌فرشته‌خوی‌را‌تأسیس‌کرده‌ایم.‌هیأت‌امنای‌این‌مرکز‌خانم‌ها‌

کبیری،‌اخروی،‌فتاحی‌و‌ملکی‌هستند. خوی نگار: روغن حیوانی را از کدام مناطق

تهیه می کنید؟مجی��د‌ملک��ی:‌از‌گاوداری‌ه��ای‌محل��ی‌خوی‌کره‌خریده‌و‌ب��ه‌روغن‌تبدیل‌می‌کنیم.‌

بخش��ی‌از‌روغن‌را‌از‌کردستان‌می‌خریم.‌قبال‌از‌روس��تاهای‌سیه‌چشمه‌و‌قره‌ضیاء‌الدین‌نیز‌روغن‌می‌خریدیم،‌ولی‌اکنون‌تولیدات‌آنها‌بسیار‌پایین‌آمده‌است.‌تمام‌عسلی‌که‌عرضه‌می‌کنیم،‌

محصول‌خوی‌اس��ت.‌االن‌تولید‌سالیانة‌عسل‌در‌خوی‌حداقل‌700-‌600تن‌و‌ش��اید‌بیشتر‌

‌باشد. خوی نگار: در چه سـالی ازدوج کرده اید و

چند فرزند دارید؟ملکی:‌در‌سال‌‌1325ازدواج‌کردم.‌مهریة‌مرحومه‌همس��رم‌هزار‌تومان‌ب��ود.‌حاصل‌این‌ازدواج‌ه��م‌هفت‌فرزند‌پس��ر‌و‌یک‌دختر‌بوده‌که‌یکی‌از‌پس��رهایم‌در‌تصادف‌رانندگی‌فوت‌کرده‌اس��ت.‌الحم��دا...‌تمامی‌فرزندان��م‌نیز‌در‌خدم��ت‌مردم‌و‌جامعه‌هس��تند.‌جواد‌و‌مجید‌بازاری‌هس��تند.‌یوس��ف‌استاد‌دانش��گاه‌تبریز‌در‌رشتة‌روانشناسی‌اس��ت‌و‌مدتی‌نیز‌رئیس‌دانشگاه‌پیام‌نور‌خوی‌بود.‌یعقوب‌دبیر‌بازنشسته‌و‌محمدجعفر‌دبیر‌شاغل‌در‌آموزش‌و‌پرورش‌و‌‌هم‌چنین‌استاد‌دانشگاه‌آزا‌د‌‌اسالمی‌است.‌بیوک‌ساکن‌تهران‌است‌و‌در‌ساخت‌حسینیة‌خویی‌‌ها‌

همکاری‌داشته‌است.‌‌ خوی نگار: اما سخن پایانی؟

ملکی:‌س��فارش‌بنده‌به‌ویژه‌ب��ه‌جوانان‌و‌افرادی‌ک��ه‌در‌بازارها‌و‌س��ازمان‌های‌مختلف‌مش��غول‌کار‌هس��تند،‌این‌اس��ت‌که‌همیشه‌راستگویی‌و‌درستکاری‌را‌مورد‌توجه‌قرا‌دهند.‌خداوند‌متعال‌پشتیبان‌مؤمنان‌است.‌همیشه‌پش��تکار‌داش��ته‌باش��ید‌و‌کار‌امروز‌را‌به‌فردا‌

نگذارید.

تعداد بازاری های معتبر قدیم خویی زیاد بود؛ انصافا خویی ها در بازار افراد موفقی هستند

شماره ی 8. فروردین 1390

21

خوی نـگار: قبل از پرداختن بـه اهداف و فعالیت های مؤسسه خالصه ای از زندگی نامة

خودتان را بگویید.جبارزاده:‌س��ال‌1319ش‌در‌خوی‌به‌دنیا‌آمده‌‌ام.‌دورة‌ابتدایی‌را‌در‌دبستان‌سعدی‌به‌پایان‌رسانده‌‌و‌دارای‌مدرک‌دیپلم‌ریاضی‌از‌دبیرستان‌خسروی‌هستم.‌از‌سال‌‌40تا‌‌42کارمند‌اسناد‌رسمی‌بوده‌و‌از‌سال‌‌42تا‌‌45به‌عنوان‌آموزگار‌در‌خ��وی‌خدمت‌کرده‌ام.‌از‌س��ال‌‌46تا‌‌73هم‌در‌شهرستان‌های‌ماکو،‌خوی‌و‌سلماس‌به‌عنوان‌کارمند‌ادارة‌امور‌اقتص��اد‌و‌دارایی‌انجام‌وظیفه‌ک��رده‌ام.‌در‌ادارة‌دارای��ی‌س��مت‌های‌گوناگونی‌داشته‌ام‌و‌آخرین‌س��متم‌رئیس‌دارایی‌و‌ممیز‌کل‌مالیاتی‌خوی‌بود.‌در‌دوران‌اشتغال‌در‌ادارة‌دارایی‌مسئولیت‌های‌جنبی‌دیگری‌نیز‌مانند‌قائم‌مقام‌گمرک‌در‌شهرستان‌های‌خوی‌و‌سلماس‌و‌فرمانده‌پایگاه‌مقاومت‌بسیج‌شهید‌بهشتی‌ادارة‌دارایی‌خوی‌داش��تم.‌از‌سال‌‌1373تاکنون‌هم‌به‌عنوان‌عضو‌هیأت‌امنا‌و‌مدیر‌عامل‌مؤسس��ه‌

خیریة‌مادر‌مشغول‌خدمت‌هستم. خوی نگار: چه زمینه هایی سبب راه اندازی

این مؤسسه در خوی شد؟جبارزاده:‌علت‌اصلی‌تأسیس‌این‌مؤسسه‌به‌س��ال‌‌1370و‌در‌پی‌وقوع‌زایمان‌نامشروع‌زنی‌بی‌سرپرست‌در‌خوی‌بر‌می‌گردد.‌به‌دنبال‌مطرح‌‌ش��دن‌موضوع‌در‌شورای‌اداری،‌تصمیم‌گرفتند‌مرکزی‌برای‌نگهداری‌افراد‌بی‌سرپرست‌تأسیس‌

شود.‌در‌همان‌سال،‌شهرداری‌خوی‌زمینی‌را‌برای‌این‌امر‌اختصاص‌داد.‌فرماندار‌وقت‌هزینة‌ساخت‌مرکز‌و‌سازمان‌بهزیستی‌هم‌هزینة‌نگهداری‌افراد‌بی‌سرپرست‌را‌متقبل‌شدند.‌سرانجام‌در‌خرداد‌‌73هیأت‌امنا‌و‌س��پس‌هیأت‌مدیره‌تشکیل‌و‌

مؤسسه‌در‌شهریورماه‌تأسیس‌یافت. خوی نـگار: اعضـای هیأت امنـا و هیأت

مدیرة اولیه چه کسانی بودند؟جبارزاده:‌در‌ابتدا‌اعضای‌هیأت‌امنا‌متشکل‌از‌اف��راد‌حقوقی‌و‌حقیقی‌بودن��د.‌افراد‌حقوقی‌ش��امل:‌امام‌جمع��ه،‌فرماندار،‌ش��هردار،‌رئیس‌آموزش‌و‌پرورش،‌رئیس‌شبکة‌بهداشت‌و‌درمان‌می‌شدند‌که‌بعدها‌نمایندة‌شورای‌شهر‌هم‌به‌آن‌اضافه‌شد.‌اشخاص‌حقیقی‌هم‌عبارت‌بودند‌از:‌حجت‌االسالم‌آقازاده،‌معصومی‌نیا،‌حاج‌محمدرضا‌حاج‌ابراهیمی،‌دکترقدرت‌ا...‌انوری،‌دکتر‌مهدی‌معین‌زاده،‌مهندس‌غالم‌حسین‌احمدپور،‌حاج‌حسین‌علی‌علیائی،‌میریوس��ف‌فاخری،‌حمدا..‌

زینال��ی‌و‌اینجانب.‌البته‌رئیس‌ادارة‌بهزیس��تی‌به‌عنوان‌ناظ��ر‌هیأت‌امنا‌اس��ت.‌اعضای‌هیأت‌امنای‌مؤسسه‌متش��کل‌از‌‌16نفر‌)شش‌نفر‌از‌مس��ئولین‌اجرایی‌شهر‌و‌ده‌نفر‌از‌افرد‌معتمد‌و‌خوشنام‌محلی(‌تشکیل‌شده‌است‌و‌آنها‌افتخاری‌می‌باش��د.‌مؤسسه‌در‌حال‌حاضر‌برابر‌اساسنامة‌مصوب‌و‌با‌مس��ئولیت‌مدیرعامل‌زیرنظر‌هیأت‌مدیرة‌منتخب‌اداره‌می‌شود.‌در‌حال‌حاضر‌اعضای‌هیأت‌مدیره‌عبارتند‌از:‌غالم‌حسین‌عماری‌رئیس‌هیأت‌مدیره،‌معصومی‌نیا‌نایب‌رئیس،‌دکتر‌انوری‌خزانه‌دار،‌دکتر‌گلشنی،‌ابراهیم‌آهنگری،‌مهندس‌احمدپور،‌‌ومددلو‌به‌عنوان‌اعضای‌اصلی‌و‌من‌نیز‌به‌عنوان‌مدیرعامل‌در‌خدمت‌مؤسسه‌هستیم.

خوی نـگار: این مؤسسـه چـه اهدافی را دنبال می کند؟

جبارزاده:‌نگهداری‌شبانه‌روزی‌و‌ارائة‌خدمات‌رفاهی،‌توانبخش��ی‌و‌پزشکی‌به‌دختران‌و‌زنان‌معلول‌ذهنی‌و‌جسمی‌عمیق،‌شدید‌و‌تربیت‌پذیر‌باالی‌‌14س��ال‌از‌اهداف‌مؤسسه‌می‌باشد.‌این‌خدمات‌به‌صورت‌رایگان‌ارائه‌می‌شود‌و‌سازمان‌بهزیستی‌کشور‌ناظر‌بر‌حسن‌اجرای‌انجام‌کلیة‌

امور‌موسسه‌است. خوی نگار: در حال حاضر این مؤسسه چه

تعداد از افراد را تحت پوشش قرار می دهد؟جبارزاده:‌بر‌اساس‌پروانة‌فعالیت‌دریافتی‌از‌سازمان‌بهزیستی‌کشور‌مؤسسه‌ظرفیت‌پذیرش‌‌145نفر‌را‌دارا‌می‌باش��د.‌تعداد‌افراد‌مددجوی‌فعلی‌این‌مرکز‌‌110نفر‌اس��ت.‌البته‌به‌تناسب‌تکمیل‌تجهیزات‌و‌فضاهای‌موردنیاز،‌تعداد‌افراد‌

مددجو‌تا‌ظرفیت‌کامل‌قابل‌افزایش‌است. خوی نگار: تعداد پرسـنل شـاغل در این

موسسه چه تعداد هستند؟جبارزاده:‌تعداد‌کادر‌شاغل‌‌38نفر‌متخصص‌

پناهگاهی برای بی پناهان!گفت و گو با پرویز جبارزاده مدیرعامل مؤسسة خیریة توانبخشی معلولین ذهنی )مادر(

شماره ی 8. فروردین 1390

22

و‌غیرمتخص��ص‌ماه��ر‌به‌صورت‌تم��ام‌وقت‌و‌پاره‌وقت‌است.‌‌5نفر‌متخصص‌شامل‌یک‌پزشک‌پاره‌وقت،‌یک‌کارشناس‌روانشناسی‌پاره‌وقت،‌سه‌نفر‌کارشناس‌پرستاری‌تمام‌وقت‌و‌‌33نفر‌کادر‌غیر‌متخصص‌ماهر‌شامل:‌مددیار،‌مربی‌آموزشی،‌اموراداری،‌آش��پز‌و‌خدمات‌در‌مؤسسه‌مشغول‌به‌کار‌هس��تند‌و‌کلیة‌قوانین‌ادارة‌کار‌و‌سازمان‌تأمین‌اجتماعی‌در‌مورد‌پرسنل‌به‌صورت‌دقیق‌

اجرا‌می‌شود. خوی نگار: نحوة پذیرش مددجویان به چه

صورتی است؟جبارزاده:‌از‌تمام‌شهرستان‌های‌شمال‌استان‌آذربایجان‌غربی‌با‌هماهنگی‌س��ازمان‌بهزیستی‌

استان‌مددجو‌پذیرفته‌می‌شود. خوی نـگار: منابـع مالی مؤسسـه از چه

راه هایی تأمین می شود؟جبارزاده:‌درآمد‌مؤسسه‌عمدتا‌از‌سه‌منبع‌

تأمین‌می‌شود:‌الف(‌جلب‌مشارکت‌های‌مردمی‌به‌‌صورت‌هدایای‌نقدی‌و‌غیرنقدی،‌خدماتی،‌قبول‌وصیت،‌ن��ذر،‌‌وق��ف‌و‌زکات‌فطریه‌و‌س��ایر‌کمک‌های‌

خیریه‌‌ای.ب(‌استفاده‌از‌امکانات‌یارانة‌پرداختی‌سازمان‌

بهزیستی‌کشورج(‌دریاف��ت‌کمک‌هزینة‌مختصر‌از‌معدود‌

خانواده‌های‌مددجویان‌که‌بضاعت‌مالی‌دارند.‌مدتی‌است‌که‌با‌افزایش‌بی‌رویة‌هزینه‌های‌جاری‌و‌پرسنلی‌از‌یک‌طرف‌و‌ثابت‌بودن‌یارانة‌پرداختی‌سازمان‌بهزیستی‌کشور‌از‌طرف‌دیگر،‌مؤسسه‌را‌از‌نظر‌مالی‌دچار‌مشکالتی‌کرده‌است.‌امید‌است‌برای‌بهبود‌بخشیدن‌به‌وضعیت‌موجود‌و‌تأمین‌امکانات‌الزم‌جهت‌ادامة‌فعالیت‌مؤسسه‌به‌نحو‌مطلوب،‌دولتمردان‌به‌خصوص‌مسئولین‌محترم‌اس��تان‌آذربایجان‌غرب��ی‌عنایت‌ویژه‌ای‌

داشته‌باشند.‌گفتنی‌اس��ت‌کلیة‌دریافتی‌ه��ای‌نقدی‌و‌غیرنقدی‌در‌قبال‌قبض‌رسمی‌تأیید‌شده‌و‌ممهور‌

به‌مهر‌مؤسسه‌یا‌از‌طریق‌سیستم‌بانکی‌صورت‌می‌گیرد.‌درآمدها‌و‌هزینه‌های‌مؤسسه‌در‌دفاتر‌قانونی‌ثبت‌و‌شرح‌بیالن‌آن‌در‌پایان‌سال‌مورد‌بررسی‌و‌تأیید‌هیأت‌امنا‌قرار‌می‌گیرد.‌در‌اینجا‌الزم‌است‌از‌افراد‌و‌ادارات‌و‌سازمان‌های‌گوناگونی‌که‌به‌مؤسسه‌یاری‌رسانده‌اند،‌یاد‌کنم.‌از‌جمله‌افراد‌خیر‌این‌اس��امی‌در‌خاطرم‌هست:‌مرحوم‌قلی‌زاده،‌مرحوم‌سرداری،‌مرحوم‌حاج‌آقا‌بکایی،‌حبیبی،‌محمد‌سردارلو،‌مهندس‌فارغی،‌مهندس‌صادقی،‌سید‌جواد‌میرحیدری،‌محمد‌و‌حسین‌س��لیمانی‌و‌تعدادی‌زی��ادی‌از‌خیرین‌نیکوکار‌خوی.‌هیأت‌های‌عزاداری‌و‌کاروان‌حجاج‌خوی‌نیز‌کمک‌های‌فراوانی‌به‌این‌مؤسس��ه‌کرده‌اند.‌گروهی‌از‌اردبیلی‌های‌مقیم‌تهران،‌مدرس��ین‌و‌کارکنان‌دانش��گاه‌آزاد‌اس��المی‌خوی،‌دبیران‌و‌کارکنان‌آموزش‌و‌پرورش‌خوی‌را‌هم‌باید‌به‌این‌جمع‌اضافه‌کنم.‌البته‌افراد،‌گروه‌ها‌و‌سازمان‌های‌بسیار‌دیگری‌‌نیز‌هستند‌که‌از‌همة‌آنان‌تشکر‌

می‌کنم. خوی نـگار: در حـال حاضـر کمبودهـای

مؤسسه چه مواردی است؟جب��ارزاده:‌نیازمندی‌های‌ض��روری‌و‌فوری‌مؤسس��ه‌عبارتن��د‌از:‌یک‌دس��تگاه‌آمبوالنس،‌وس��ایل‌وتجهیزات‌فیزیوتراپی،‌تختخواب‌فنری‌

حساب های بانکی مؤسسه عبارتند از:‌بانک‌ملی‌شعبه‌مرکزی‌خوی سیبا‌‌‌‌‌‌0106494884007بانک‌سپه‌شعبه‌مرکزی‌خوی ‌ جاری‌‌‌‌‌5605/06بانک‌ملت‌شعبه‌شهانق‌خوی ‌ جام‌‌‌‌‌8841847/38

‌‌‌‌بانک‌تجارت‌شعبه‌مرکزی‌خوی ‌ جاری‌‌‌81449‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بانک‌رفاه‌کارگران‌شعبه‌مرکزی‌خوی ‌ جاری‌‌‌‌460

‌‌‌‌‌‌بانک‌صادرات‌شعبه‌مرکزی‌خوی سپهر‌‌‌0100660057004‌2335827و‌‌0461-2335833 تلفن‌های‌تماس‌مؤسسه:‌‌

تلفکس:‌0461-2335827 ‌ تلفن‌همراه:‌‌‌09144618938‌‌www.madarkhoy.comعالقه‌مندان‌برای‌کسب‌اطالعات‌بیشتر‌می‌توانند‌به‌سایت‌

مراجعه‌کنند.

نیازمندی های ضروری و فوری مؤسسه عبارتند از: یک دستگاه آمبوالنس، وسایل وتجهیزات فیزیوتراپی، تختخواب فنری

یک نفره، تشک خوشخواب ابری، پتو، یک دستگاه لباسشویی 25 کیلویی، یک

قطعه زمین به مساحت دویست متر مربع برای احداث درمانگاه ترجیحا در نزدیکی

آسایشگاه و ...

یک‌نفره،‌تشک‌خوشخواب‌ابری،‌پتو،‌یک‌دستگاه‌لباسش��ویی‌‌25کیلوی��ی،‌یک‌قطع��ه‌زمین‌به‌مساحت‌دویست‌متر‌مربع‌برای‌احداث‌درمانگاه‌‌ترجیحا‌در‌نزدیکی‌آسایشگاه،‌البسة‌زنانه،‌مواد‌

غذایی،‌مواد‌شوینده‌و‌پاک‌کننده. خوی نگار: افـراد و مراکـز از چه راه هایی

می توانند به این مؤسسه کمک کنند؟جبارزاده:‌برای‌جمع‌آوری‌نذورات‌و‌صدقات‌روزانة‌نیکوکاران،‌صندوق‌های‌فلزی‌کوچکی‌تهیه‌شده‌که‌قابل‌نصب‌در‌منازل‌و‌محل‌کار‌می‌باشد.‌افراد‌هم‌چنی��ن‌می‌توانند‌به‌ص��ورت‌حضوری‌به‌دفتر‌مؤسس��ه‌واقع‌در‌شهانق،‌بولوار‌رسالت،‌

توانبخشی‌معلولین‌ذهنی‌مادر‌مراجعه‌کنند.‌

شماره ی 8. فروردین 1390

23

Hakim Mohammad Khoyi and the brief of AbbassiMohammad-Ibne-Abdossabour, reputed to “Hakim” and “The previous Hakim”, a great hakim of Az-

erbaijan, owned valuable works which are of marvelous medical texts of Qajar era. He was a physician, poet, man of letters, philologist, man of philosophy and wisdom and also a pharmacologist. One of his works is an abridgement of the book “Sang-Lakh” (meaning craggy) by Mirza Mehdi Khan Astar Abadi has been compiled based on the verse and prose of Amir Ali-Shir Navayi.

Recently, Dr. Hossein Mohammadzadeh Seddiq has published this valuable book along with preface and glossary after collating it with six manuscripts.

From the stories of the Shahnameh to the philosophy of HistoryA meeting and conversation with Dr. Mohammad Taghi Emami KhoyiA researcher, writer and lecturer in historyI was born in “Emami” Lane, “Tabriz” Street, Khoy in 1318. My father was dead when I

was only 5.5. My mother was of “Riazi” family from her mother and of “Riahi” family from her father. When I was 7, I missed my mother after her disease. My grandmother (of my mother side), who was a heroine, grew us. My grandfather (of my mother side) was a man of Quran who was used to ask me for reading it for him and he paid for it. He was pricing the chapter based on their length. For example, one Gheran for the Chapter “Arrahman” and two for “Ya-Sin”! That’s why I was encouraged to read Quran since my childhood. I was reading Quran for my grandfather and he was telling me the stories of the “Shahnameh” in nights. I can even remember those stories, now. After getting my diploma, I was employed in The Agriculture bank of the city Khoy in 1338. I was interested in Air Forces because there was no need for entrance examination (Konkoor) for it, but the kith and kin didn’t let me. I was in Khoy until the year 1341. Then, I got the passing for the fields “French Language” and “History”, but I chose the second. I graduated in History after about 2.5 years since 44 to 46 at the University of Tehran. I went to the University of Ankara in Turkey for registering in doctor’s degree before my graduation in Iran. History field was on top in Turkey and its universities and they had preeminent professors for it. My doctorate lasted until the year 1350. The subject of my doctorate thesis was “The administrative Organization of the Mongols” with guidance of the professor Farough Soumer. When I was a student, Dr. Riahi was Iran’s cultural consultant in Ankara. I got acquainted with him in Turkey. He did not spare any support not only for me, but all others. He was a very honorable and honest man.

I started teaching the course “The History of Usmani” at the University of Tehran in 1354. I continued my cooperation with the universities and after our Islamic Revolution, I taught in the universities Shahid Beheshti, Tehran, Azzahra and Tarbiat Modarres and I was a supervisor and consultant for the students of graduate and doctorate degrees to manage their theses.

Opening of the border “Razi” causes happiness for us. Consider that this border is not tourist but economic. Khoy can be a center for cultural and economical communications between Iran and Turkey. The economy is a very important factor for development and advancement of every city. All citizens of Khoy, especially its authorities, should utilize the border “Razi” as an economic occasion.

Recapturing the air of Khoy, grants me lifeA conversation with Gholam-Reza Anzabipour (Anzab Khoyi)

I was born in “Gharanligh Dalani” Lane, Telegraph Alley, Khoy in 1314. My father’s permanent travel to Khoy coincided with the invasion of “Ismail Simitgho”. He experienced various jobs including grocery in front of the previous town hall. However, my mother was a Khoyii (citizen of the city Khoy) and was born in the “Emamzadeh” district. I started the primary school in “Hedayat” located at the “Madrase Dalani” lane, “Hatam-Khan” alley that was coincided with the entranced of Russians to Khoy in 1320. My study was in Turkish language for two years because of the “Craft” era. I started the high school in “Khosravi”, located at the “Shahrbani” street in 1327. I continued my study for a one year after my father’s death of cancer in the month “Shahrivar” 1329, but I couldn’t get my diploma because of the financial needs and responsibilities of my mother and brothers.

I started my apprenticeship in the shop of the deceased merchant “Haj Agha Shokrzadeh” that was located in the caravansary “Khan”. It lasted for two years; then, I began my job as an accountant for “Haj

Gholam Bonakdar” in the caravansary “Chitsazan”. He was a devout and religious man and owned a flour factory in the “Darvazeye Tabriz”. He was a master for me. Until 1334 that I was in Khoy, I continued my work as an accountant for the deceased “Bonakdar”. I left Khoy in the month “Dey” of this year and came to Tehran. Now, I am the superior consultant of the directorate of “Kaleh” and a member of the directorate of the Association of Iran’s Dairy Products.

I versified my first poem in Turkish in 1332 that was a critique against some of the famous markets of Khoy, but some persons didn’t like it. “Bar baale Andisheh” (On the Wing of Thought) is one of my published works that is a selection of Turkish and Farsi poem. The book “Hajnameh” has been published in 1359. I have six other unpublished poem books. I have a cordial friendship with “Karimi Maraghe’yi”. My “Mosha’ereh” (Poem Competitions) and “Ekhvaniat” (Friendly Poems) with him is reputed.

شماره ی 8. فروردین 1390

24