کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

36
١ ﮐﺎﺗﺎﭼﻮو" ﮐﻮدﮐﺎﻧﻪ ﺑﺎزي" ﺑﺸﺮ رواﻧﯽ ﺑﺎزﯾﻬﺎي ﺷﻨﺎﺳﯽ ﭘﺪﯾﺪه***** Childish play اﺳﺘﺎد اﮐﺒﺮﺧﺎﻧﺠﺎ ﻋﻠﯽ ﻧﯽ

Upload: alireza-behbahani

Post on 12-Apr-2017

81 views

Category:

Spiritual


6 download

TRANSCRIPT

Page 1: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١

کاتاچوو

"بازي کودکانه"

پدیده شناسی بازیهاي روانی بشر

*****

Childish play

نیعلی اکبرخانجا استاد

Page 2: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢

بسم اهللا الرحمن الرحیم

کاتاچوو عنوان کتاب :

علی اکبر خانجانی استاد مؤلف :

ه .ش 1377تاریخ تألیف :

36تعداد صفحه:

Page 3: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣

قرآن -» دنیا بازی و بازیچھ ای بیش نیستزندگانی بدانید کھ « (ع) علی -» جنگی از یک بازی شروع شده استھر «

مقدمھاب��راھیم ، ،حس�ابم را ب��ا ھم�ۀ م�ن ھ��ای خ�ودم تص�فیھ ک��نم : ب�ا ب�ودا ، ت��ائو ، س�قراط ، فل�وطین م�ی خ�واھم

گ ، یچھ ، یون�، مارکس ، ن حالج ، مزدک موسی ، عیسی ، محمد ، علی ، موالنا ، انیشتن ، عین القضاة ،س�ارتر و وچخ�وف و کافک�ا وپ�و و . و نی�ز ب�ا رمب�وص�ادق ھ�دایت و آل احم�د و ش�ریعتی ، بوبر وھایدگر

داستایوفسکی و گوگول . و سپس نوبت خود خداست . و دست آخر نوبت خود خودم .

،سکس ، تف�ریح : غذا ، دوا ، بازی،خیر می نماید آنچھ کھ انسان را معتاد می کند و بخودش می بندد و تس

ھ ب� چیزھ�ائی ک�ھ -اندیشھ ، ھنر ، کار ، حرف ، خوابی�دن ، راه رف�تن ، نف�س کش�یدن و ........... و ب�ودن و کوه انسان تسکین و آرامش و لذت و رضایت م�ی بخش�د . ھ�ر چن�د ک�ھ ان�دکی پ�س از آن ب�ی ق�راری و ش�

س�ت . اپس سمت اعتیاد ، سمت بھ قرار و آرامش و لذت و رضایت مطل�ق رنجی شدیدتر عارض می شود اعتی�اد، وو گوئی آدم�ی در ذات�ش ، ح�ق رس�یدن ب�ھ چن�ین وض�عی را ن�دارد ، البت�ھ بواس�طھ غی�ر خ�ودش . ی ب�ای�ن وت جزای این ناحقی اس�ت ، ج�زای غی�ر پرس�تی ، ج�زای گ�دائی ، . ذات آدم�ی مطلق�ا ب�ی نی�از اس�

س�ت ک�ھ ھی�ن آدم�ی ب�رای ا -ز نیاز انتقام می گیرد و آنکھ او را بھ گدائی می برد بھ عذاب میرساند نیازی اچنین تش ھم کھنباشد . ولی خود انسان نیز از این نیازش شاکی و بیزارست و می خواھد بی نیاز باشد . ذا

ر عرصۀ دموجود دیگری است . پس در این وسط تقصیر کیست ؟ آیا جز ظاھر جسمانی انسان و ذات او ، وجودش ، موجود است ؟

و ب��ین ظ��اھر و ب��اطنش ؟ ب��ین ص��ورت و ذات��ش؟ آری . ب��دون تردی��د موج��ود س��ومی حائ��ل اس��ت ب��ین انس��اند و ن�ام خ�وذاتش. این موجود سوم در تنھا جائی کھ خودش را بی پرده معرفی کرده است ، ق�رآن اس�ت ک�ھ ا

را ( هللا ) نامیده است . عربی ! بجز در کالم ! بجز در لفظ را می شناسید ؟ بجز در قرآن ! » هللا « بھ نام آیا شما کسی

بی��ری ممک��ن اس��ت بگوئی��د ک��ھ هللا ھم��ان خداس��ت ک��ھ در ھ��ر زب��انی ب��ھ لفظ��ی نامی��ده م��ی ش��ود ول��ی ای��ن تعس�ت خداخ�دا ، س�ت ،رکن است . هللا ، هللا است ، اھورا مزدا، اھ�ورا مزداخ -روشنفکرانھ و جعلی و خود

و را ندی�ده و غیره . تنھا وجھ اشتراک این نامھا آن است کھ کسی صاحب این نامھ�ا و یھوه ھم یھوه استھ�ا را ای�ن نام نمی شناسد اال در ناتوانی خودش در فعل و اندیشھ . ھرچھ کھ محال و ن�امفھوم اس�ت یک�ی از

. ...... و ا ، ش�یطان ، فرش�تھ ، ج��ن خودآگ�اه ، خ�داب�ر خ�ود م�ی نھ�د : روح ، ج�ادو ، متافیزی��ک ، ض�میر ن . اینھا ھمھ برای مصرف کنندگانش یک معنا را دارد در شرایط مکانی و زمانی و روانی متفاوت

*

را ( ج�ن و ج�ادو و ش�یطان آدمی بایستی نام خدا را و نیز ھر یک از نامھای مترادف و حول و حوش خ�دا

رات و ادو..... ک خود بردارد . اگر این چیزھای غیبی واقعا وجود دارد وج�ودش را) از حتی عالیترین تصوداشتھ باشد وقتی کھ معنای محسوس و معینی ن�دارد و فق�ط در ب�ی یباعدم مترادف است لذا چرا بایستی نام

معنائی مطلق است کھ این نامھا پیدایشان می شود . زی�را ای�ن نامگ�ذاری پرس�تش پدی�د م�ی آورد: جذب�ھ ، و قدرت . قدرتی کھ بر عبث استوار است . پرستشی ک�ھ ھم�ان پرس�تش ب�ی معن�ائی و عب�ث اس�ت وحشت ،

،پرستش نفھمی خویشتن . و قدرتی کھ جز فالکت و ھالکت بھ بار نمی آورد . ھالکتی عبث و فالکت�ی پ�وچ. د ش�وھم چنین می انجامد باید تخداپرستی در میان بشری کھ شاھدش ھستیم اگر بھ جنون و بدبختی و جنای

. بجای بر زبان آوردن نام خدا و ھر نام غیبی دیگر بھتر است سکوت کنیم تا طاق آن بی معن�ائی بش�کافد و معنائی برتر پدید آید . در بکار بردن این نامھا ، چیزی جز بن بست فھم خود را نام نمی نھیم و قصدی ج�ز

Page 4: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

۴

نھ تنھا من نمی فھمم « ستش بدان معناست کھ : ستش جھل . و این پررپرستش این بن بست را نداریم ، پ» . و میلی بھ فھم بیشتر ھم ندارم بلکھ ھیچکس ھم حق فھم برتری را ندارد و گرنھ پدرش را در می آورم

پس ای�ن ن�وع خداپرس�تی کالم�ی ، در اگر خدا چیزی است کھ در غایت بی انتھای ھمھ معانی حضور دارد ،پرس�تش ب�ی خ�دائی ، پرس�تش ع�دم خ�دا . پ�س بایس�تی ھ�م ب�ا معرف�ت و ، است واقع پرستش ضد پرستش

خداشناسی واقعی در تضاد و عداوت باشد .

* ک�ھ معرف�ت . آنچھ کھ بین من و خودم حائل است تنبلی من در پیمودن راھی است کھ بھ خودم میرسد : راه

اس�ت ھ�ی ب�ا خدری�ق ک�ردن ای�ن راه ، ھمراصراط المستقیم است و خدا ھم بر این راه قرار دارد . و ط�ی طخ�دائی ک�ھ برای رسیدن بھ خود . خودی ک�ھ ھ�م م�ن اس�ت و ھ�م خ�دا : خ�دای م�ن ! م�ن خ�دا ، خ�ود خ�دا .

خودش است نھ یادش ، یاد نبودنش، نبود یادش .

* ن�ی عیھان�ھ ؛ب وقتی کھ کل سرنوشت آدمی بھ بھانھ ای در ورای معن�ا و ارزش و اراده و معرف�ت ، بن�د اس�ت

ھ نطور ک�ام�ھس�ت ، یراده و تالش و معرفت او را ھ�یچ بھ�ائی نابی بھا ، یعنی ھیچ ، پس ھستی انسان و د نم�ی یاب� بھ�ا اس�ت و چ�ون بھ�ائی یکل عالم ھستی نیز چنین است با این تفاوت کھ فقط انس�ان در جس�تجومف�ت چ�ی و پ�وچی ، ھم�ان خداس�ت ک�ھاحساس پوچی می کند . مگر اینک�ھ بگ�وئیم ک�ھ ای�ن ب�ی بھ�ائی و ھی

بستھ بھ ،مفت است و ھیچ بھائی ندارد. در اینصورت خدا فھمی و خداشناسی و خداپرستی و خداخواھی ص��ال خ��داان در تمامی��ت ھس��تی اش رس��یده باش�د . و آنک��ھ ک��امال پ�وچ ش��د س�ادرج�ھ ای از پ��وچی دارد ک��ھ ان

ن س در چن�یپ�نیم دال بر مق�ام رحم�ت مطلق�ھ خ�دا ھ�م ب�دانیم . ھموست . این وضعیت را اگر بخواھیم می توار وض�عیت وضعی ایمان کامل و کفر کامل ھ�ر دو ام�ر و مق�امی واح�د اس�ت . و فق�ط در مق�ام کم�ال اس�ت و د

وادی در» کم��ال « کام��ل اس��ت ک��ھ یگ��انگی کام��ل مع��انی و ارزش ھ��ا و ص��فات و اعم��ال پی��دا م��ی ش��ود . و بھائی . در اینجا نیھیلیزم محض و دین محض ، یکی است . پوچی قرار دارد : وادی بی

*

یث�ار ار اس�ت : آنچھ کھ آدمی را در سرنوشت آدمی دیگر شریک و نھایتا آنھا را ھم سرنوشت می کند ، ایث�اا ھم�ھ ب�آنکھ از خود می گ�ذرد ب�ا ھم�ھ براب�ر اس�ت و از سرنوشت خویش ، ھستی خویش ، ارادۀ خویش .

یش�تدا م�ی کن�د . پ�س ی�ک سرنوش�ت بیش�تر ب�رای انس�انھا مق�دور نیس�ت و آن ب�ی سرنوسرنوشت واحد پینویس�د یس�د . زی�را ھ�ر آنچ�ھ ک�ھ م�یواست . و این بی سرنوشتی را کسی م�ی یاب�د ک�ھ سرنوش�ت خ�ود را نن

س�ی ک�ھ کمحکوم بھ پاک شدن است و لذا حاصل این پاک شدن ، اعتقاد بھ جبر سرنوشت است . ح�ال آنک�ھ م�ی خط�ی نم�ی کن�د و س�فید ب�اقی خ�طیس�د ، ب�ھ آزادی سرنوش�ت میرس�د و ل�وح س�پید سرنوش�ت را نمی نو گذارد .

* یچ�ھ ب�ودنحد نھائی ھر فھم و معرفت�ی ، ب�ازی اس�ت . کم�ال معرف�ت در ھ�ر مرحل�ھ و موض�وعی ،نھایت�ا باز

، خی��ال ،ن��اکی خ��اطر نش��ان م��ی کن��د . انس��ان بازیچ��ھ معرف��ت خ��ویش اس��ت : ش��عوردص��احبش را بط��رز در ی کن�د. واحساس ، ھن�ر ، عل�م ، حکم�ت و ..... در حالیک�ھ م�ی پن�دارد ک�ھ دارد ب�ا معرف�ت خ�ویش ب�ازی م�

ردد، گ�ی تمام م�ی ش�ود ، یعن�ی س�ودای معرف�ت ورشکس�ت م�ی زھر دو سو معلوم شد، با زچون این واقعھ ا رای رس�یدنب�آنجا کھ آدم�ی خموشی و فراموشی ! ولی خاطرۀ بازی بھ این آسانی و زودی رھا نمی کند تا

، ر ح�ین ب�ازیددھد : بازی کودکانھ در دوران پیری . و اما می بھ وادی خموشی و فراموشی تن بھ بازی . م�ی گری�د دیگر خنده ای بھ لب نمی آید بلکھ گریھ ای ک�ھ ب�ر پیش�انی م�ی نش�یند : س�ر م�ی گری�د : معرف�ت

ھ�ا بود و ب�ی گری�د ؛ ب�ر کس�ی ک�ھ ب�رای خ�ود بھ�ائی قائ�ل ب� بر بی بھائی خود می گرید . بی بھائی م�ی نانسا. گزین�دنی بر خود ن کند ودیگر بھائبھا شود و یقی شده است و بی بھا بودنش را تجربھ می کند تا کامال بی

در .ر دارد و بدینگونھ است کھ بازی ھم تمام می شود و این بازی آخر اس�ت . و س�پس در آس�تانۀ فن�ا ق�را بھای بی بھائی معلوم و واقع می شود .اینجاست کھ

*

ر گ�سخن گفتن دربارۀ چیزی، ارزشی و کسی کھ وج�ود ن�دارد خس�تھ کنن�ده اس�ت . خس�تگی انس�ان ج�ز ای�ن ا

چنان مسئلھ ای است و اگر باز ھم دلیل دیگری داش�تھ باش�د دلیل دیگری داشتھ باشد ھمانا اندیشیدن دربارۀ

Page 5: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

۵

ان موج��ودی اس��ت . آی��ا ج��ز ای��ن خس��تگی دیگ��ری تجرب��ھ ش��ده اس��ت ؟ ک��ارکردن و زن��دگی ک��ردن بخ��اطر چن��خستھ شدن پیر شدن است و پیری ، مردن است و مردن ،رفتن است بسوی ھمان موجودی کھ وجود ندارد؛

چون بر خود می نگرم ک�ھ آی�ا بط�ور ھولن�اک و چون او نیست شدن است . و آنک خستگی ھم نابود است . خس��تگی ، ثق��ل اس��ت احس��اس وزن ق��ا ج��وان و ب��ی وزن ھس��تم ؛طلام و ی��ا اینک��ھ منن��ده ای خس��تھ کو ن�ابود

، احساس بودن است : ولی نم�ی ت�وانم حت�ی ی�ک ح�س و نظ�ری ھ�ر چن�د ن�امطمئن اب�راز ک�نم . آی�ا م�ن استآی�ا » ! ک�م و ب�یش ب�ودن « از خستگی کمتر است ؛ای ز درجھ یدیگر نیستم ؟ زیرا احساس خستھ نبودن ن

تی قابل حس و قابل فھم است ؟ این عبار مترادف است با بین بودن و نبودن ؟ » کم و بیش بودن « آیا می توان گفت کھ

ن�ات س�روکار قابل حس و فھم است ؟ آیا اصال ممکن است ؟ پ�س آدم�ی ب�ا ناممک» بین بودن و نبودن « آیا ص��ال اارزش��ھا و آم��الش . و نی وک��ھ ھم��ھ ام��وراتش ن��اممکن اس��ت و ھم��ھ مع��ا ب��رای ھم��ین اس��ت ودارد م�ل ، عوادی معرف�ت ،وادی احس�اس و ش و آرزو است : وادی کلمھ ،زھمان وادی معانی و ار» ناممکن«

بتوان�د وادی حیات و ھستی خاص آدمی . انسان نھ ھست و نھ نیست . انسان بودن محال است و کس�ی ک�ھی ت . مع�انض�د انس�ان اس� نش می باشد : انساانسان باشد دیگر انسان نیست . پس انسان در تضاد با خود

ف. این ش می کنند اھل تحریفریعاش ضد خودش و حیات و ھستی اش . پس این، انسان نیست آنگونھ کھ تک�ھ ود س�یاھیخدا است کھ آشکار شده و انسان را دنبال نخود سیاه فرس�تاده ت�ا مزاحم�ی نداش�تھ باش�د . نخ�

س�ت : اھر است . و انسان محصول این قھ�ر اس�ت . انس�ان ، قھ�ر نام دیگرش خداست. پس خدا با خودش قب�ا کس�ی ی�ا است و می خواھد صلح کند: ن�ھ» قھر « ازخودش و یا خدا : انسان، نھ از کسی یا چیزی و نھ

ی�ن ص�لح وج�ود ن�دارد ل�ذا اچیزی و نھ با خدا و یا خودش ؛ م�ی خواھ�د ص�لح کن�د . و چ�ون کس�ی ی�ا چی�زی خ�دا ن�ھ ارد و نھکھ بھ ناگاه کسی یا چیزی پیدا شود. تا آنگاه کھ نھ انسان وجود دناممکن است . مگر آن

د. ابدی رو چیزی دیگر ،این قھر ادامھ دارد تا چیزی پیدا شود و صلح آغاز گردد. و قھر ھم بھ آرامش

*

ءآدم ،ی�ک ش�ی م ک�ھ :فی دیگر از انسان در جھان . یا بھتر است بگ�وئییآدم ،حیوان بخیل است . اینھم تعرآی�د. و از حص�ار زم�ین بی�رون م�ی ت�ر بخ�ود م�ی گی�رد ص�ورتی جھ�انیبخیل است . در اینصورت تعریف ما

ائھ دھی�د، رجھان ارشماھم می توانید بواسطھ اولین صفتی کھ بر ذھن تان آمد تعریفی کامال جدید از انسان درجھ�ان ده کنن�ده ھس�تند و موج�ب تش�خیص انس�ان تعاریف کالسیک را رھا کنید کھ جملگ�ی ب�ی معن�ا و گم�را

ق وانی ن�اطنمی شوند وبلکھ موجب تشریک منافقانھ انس�ان ب�ا س�ائر موج�ودات م�ی ش�وند : م�ثال انس�ان حی�اریف گ��ی تع��اریفی ب��ی ارزش و ض��د انس��انی ھس��تند. نمون��ھ ای از تع��لاس��ت وی��ا فک��ور اس��ت و غی��ره ک��ھ جم

نھ��ا باش��ند : انس��ان ب��ھ عن��وان موج��ودی مش��کوک،مریض،مش��خص کنن��دۀ انس��ان در جھ��ان م��ی توانن��د ایف موج�ب ھ�ر چن�د ک�ھ ای�ن تع�اری زن ، احم�ق وفض�ول و......... ، گمش�ده ، ترس�و ، تنب�ل ، تھم�ت یوسواس

وج�ب س�اقطتحقیر انسان در جھان است ولی موجب تمیز انسان درجھان نیز می باشد و این تحقی�ر وتمی�ز م موج��ب آن اس��ت ک��ھ آدم خ��ودش را کن��ار بکش��د و خ��اموش گ��ردد و اس��ت واز آن مھمت��رش��دن ق��وه ش��رارت

ج�ودی انس�ان مو« دام احمق�ی ج�رأت م�ی کن�د ک�ھ بگوی�دآبروی خود را در جھ�ان ھس�تی ب�یش از ای�ن نبرد.ک�را .این ھوشمندی بر اساس چھ محکی معلوم می شود ؟ ھر محکی کھ ھوش�مندی» جھان است ھوشمند در

ک��ھ ت زی��را کس��ی ک��ھ ای��ن مح��ک را معل��وم م��ی کن��د بایس��تی ادع��ا کن��دوم کن��د محک��وم ب��ھ ب��ی ھوش��ی اس��ل��مع ھوشمندترین موجود کل کائنات است . پس اواحمق است واین ھم محک حماقت است نھ ھوشمندی .

. ی بخیل است دربارۀ ھوشمندی کل ع�الم ھس�تی . وھم�ۀ ب�دبختی ھ�ای او ازای�ن بخ�ل اوس�تئپس انسان شیو افترای اوباالخره بھ تنگ می آید و بواسطھ بالھا ، او را متوجھ حم�اقتش زیرا جھان ھوشمند از این بخل

اش می نامد. و ھمین نامی کھ بر این واقعھ » بدشانسی « می کند. واین ھمان چیزی است کھ بشر احمق ، می نھد کاملترین سند حماقت اوس�ت زی�را اعت�راف ب�ھ حماق�ت اس�ت. پ�س حماق�ت، بخ�ل م�ی آورد وبخ�ل ھ�م

ش .وای�ن آغ�از وانج�ام ک�ار بش�ر ی می آورد وب�دبختی ھ�م منج�ر م�ی ش�ود ب�ھ اعت�راف ب�ھ حماق�ت خ�ویبدبختخود را در می یابد بھ آن . و این کل جریان وتاریخ فردی واجتماعی کفر است زیرا آنجا ھم کھ حماقت است

ش�مند وع�ادل م�ی خ�ود را ھمچن�ان ھو» ب�دبختی « مستقیما وعلنا اعتراف نمی کند بلکھ تحت عنوان ص�فت خواند و جھان را احمق وظالم . وبراستی کھ ان االنسان ظلوما جھوال . واما کسی کھ واقعا ب�ھ حماق�ت خ�ود اعت��راف میکن��د و ب��ھ ظل��م خ��ود ؛ چ��اره ای ن��دارد ج��ز اینک��ھ از خجال��ت جھ��ان ھس��تی ،بمی��رد. واز اینج��ا

لق شده تا از خجال�ت بمی�رد و آرزوی خکھ ھوشمندی انسان می تواند آغاز گردد. پس انسان موجودی است ». ای کاش خاک می بودیم واصال آدم نشده ب�ودیم « می گویند : نابودی کند و این ھمان لحظھ ای است کھ

Page 6: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

۶

و فقط در این لحظھ است کھ انسان در حضور خدا شاھد وناظر است . یعنی درست آنگ�اه ک�ھ آدم�ی بواس�طھ نباش��د ، خ��دا ھس��ت و ھس��تی اش از پ��رده غی��ب ، عی��ان گردی��ده معرف��ت ، ب��ا تم��ام وج��ودش م��ی خواھ��د ک��ھ

وانسان را بھ بودن امیدوار می سازد. و چون چنین شد ب�ھ ناگ�اه درھم�ان لحظ�ھ ای ک�ھ آرزوی نیس�تی م�ی رویش را ببیند . و می نماید تا بتواند در حضور خدا حاضر باشد یدکند ، آرزوی ھستی جاو

*

وز الیک�ھ ھن�آدمی چگونھ می تواند در رابطھ ب�ا کس�ی ص�ادق باش�د وانتظ�ار ب�اورھم از او داش�تھ باش�د در ح

گ�ز نم�ی دروغھائی را کھ در گذشتھ گفتھ بھ اواعتراف نکرده وطلب بخش�ش ننم�وده اس�ت . چن�ین کس�ی ھر ض .اشد بفروغی نگفتھ بتواند با او صادق باشد و بلکھ با ھیچکس دیگری ، حتی اگر بھ دیگران ھرگز در

ھ ب��ھ و چگون��ھ م��ی ت��وانی ح��رف واندیش��ھ واحس��اس واعتق��اد وتص��میم و دان��ش خ��ود را ب��اور کن��ی در حالیک��باش�د . دیگری ن دیگران بھر دلیلی دروغ می گوئی . زیرا ھیچ معنائی از تو تراوش نمی کند کھ در رابطھ با

ا چھ رسد بکار دیگران . پس تا زمانیکھ دروغ می گوئی ھیچ بکار خودت نمی آئی ت

*

ه ھلک کنن�دمس�ت مخ�اطره ت�ر ویرسد منتھ�ی از راھ�ی ط�ویلتر و پرخالف ھر چیزی نیز نھایتا بھ ھمان چیز مان بستر زم� ، زندگی بھ مرگ ومرگ بھ زندگی . اگر بخواھیم ھستی را درتر . ھمانطور کھ نیستی بھ ھستی» نھس�ت«ی باز ھم کمترین حس و فھمی از سال نور ١٠٠٠حتی بگیریم فھم کنیم و برایش عمری درنظر

ی�زار بج�وریم و نداریم یعنی جاودانگی را حس و فھم نکرده ایم ، یعنی در خالف ھس�تی ق�رار داری�م و ل�ذا رن؟ از از ھستی . واین اسارت در چنب�رۀ نیس�تی اس�ت. آدم�ی بایس�تی ھس�تی را در خ�ودش ھس�ت کن�د چگون�ھ

ی�ت ص�فر، کردن تجربیات و امی�ال و اندیش�ھ ھ�ا و اعم�ال ع�ددی خ�ود . ی�ک : جل�ویش ب�ی نھا طریق منھدم خ�الف خ�ود قابل ھستی . انسان بایستی ب�رتسال نوری ، ابدیت نیست ، حماقت است و اسارت در نیستی در

اش�د ت�اب باشد تا خود باش�د . ب�ر خ�الف زن�دگی باش�د ت�ا زن�ده ش�ود و ب�رخالف آنچ�ھ ک�ھ ھس�تی اش م�ی نام�د ھستی یابد .

*

وب�ھ م�رگ ی کشد درحال درد کشیدن یا بھ زندگی و مسائل ج�اریش م�ی اندیش�د و ی�ام وقتی کھ بیماری دردو م�اری اس�تعواقب احتمالی اش . و یا بھ ھیچ چیزی جز درد نمی اندیشد و بھ تسکین آن .این سھ نوع بی

ھ ز دیگ�ر س�دگی و یا س�رطان و ط�اعون و ی�ا ھ�ر چی�فرق نمی کند کھ دل درد باشد یا سر درد ، یا سرماخورت و ع�الج ع�الج اول�ی در م�ردن اس�نوع بیماری است از سھ علت متفاوت و سھ نوع متف�اوت ع�الج دارد .

ل حاص�ل ماری او دومی در توبھ ای کامل و اما عالج سومی فقط در ادامھ و افزایش درد و بیماری است . بیعق�ل و ری دوم حاصل باور نکردن زندگی ، و بیماری سوم حاص�ل خیان�ت ب�ھباور نکردن مرگ است و بیما

معرفت خویش است . *

د فری��ب ی��رد ، کس��ی ک��ھ س��واد ن��دارب�ھ ن��درت اتف��اق م��ی افت��د کس��ی ک��ھ اص��ال ش��نا بل��د نیس��ت غ��رق ش��ود و بمی�ر ست بھ زار نیاموختھ قربانی ھوسبازی دانشمندان شود و کسی کھ فقی مسوادان را بخورد و کسی کھ علبا

د و یزی ندارچسلطھ ثروتمندان رود. وای بر متوسط ھا کھ بازیچھ خبره گانند . و خوشا بحال کسی کھ ھیچ ھیچ چیزی نیست . متوسط ھا ناقص و ناکس اند : قربانی اھداف نخبگان .

*

د ی�زی وج�ور چتایکی ، دو تا نشود نھ خستگی نھ دردی و نھ مرگی پدید نمی آید . و چ�ون س�ھ ت�ا ش�د دیگ�کس�ی ت و دیگ�رندارد : انسانیت از دست رفتھ است و تاریکی ھمھ جا را فرا گرفتھ و نابودی فائق آمده اس�

چیزی نمی فھمد و حس نمی کند مالیخولیا واقع شده است .

* انگیزه و مقص�ودو اینست ماھیت » دای آدمھا تشریف بیاورید ولطف کنید و بھ زیر سلطھ من آئی«تبلیغ :

سیاس��ی و اقتص��ادی و علم��ی و غی��ره . دع��وت ب��ھ خ��دا و دی��ن وعل��م و و ھن��ری و یھ��ر تبلیغ��ی اع��م از دین��و » م�ن« و دین » من « رداری از خدای فرھنگ و .... یعنی دعوت بھ پذیرش و فرمانب ومعرفت و اخالق

Page 7: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧

ذائی و ب�ی ری�اک�مع�انی چقدر زیبا می بود اگر ھر کسی بیواس�طۀ ای�ن....................... . »من«فرھنگ » . لطف کنید و بھ زیر سلطھ من آئید ای آدمھا تشریف بیاورید و«باالی منبر می رفت و می گفت :

*

م�ن ب�ھ : تب�دیل غایت تفسیر ، تبدیل و تناسخ است ، و اینست تفسیر کامل و ناب و بنیادی وجامع و انقالب�یست ھطان ، و سنگ بھ باد ، زمین بھ آسمان ، خدا بھ شی تو ، آب بھ آتش ، بھشت بھ جھنم ، خوب بھ بد ،

زی��را ری مطل��ق اس��ت درب��ارۀ نیس��تی .یب��ھ نیس��ت . پ��س ع��الم ھس��تی ، سلس��لھ مرات��ب ب��ی انتھ��ائی از تفس��یر ک�ردن جوھرۀ تفسیر ھمانا نیست کردن چیزی است و از نیستی اش یک ھس�ت دیگ�ر پدی�د آوردن . تفس�

ب��ھ ن . اینس��ت ک��ھ بواس�طھ ھ��ر تفس��یری ، خاص��ھ تفس�یر کام��ل ، گروھ��ین�ابود ک��ردن اس��ت و ھس�تی بخش��یدوند ودی م�ی ش�عداوت بر می خیزند و گروھی دیگر بھ وجد می آیند : گروھی کھ در این تفسیر مبتال ب�ھ ن�اب

و گروھی کھ در حال بوجود آمدن می باشند .

* را ب�و د از دریچ�ھ گ�وش . م�ن گل�یھ اصوات وام�واج در م�ن نف�وذ م�ی کنن�من بھ موسیقی گوش نمیدھم بلک

ن عم�ال . م�نمی کنم بلکھ رایحھ ھا در من نفوذ می کنن�د از دریچ�ھ بین�ی و ھمینط�ور اس�ت س�ائر ح�واس و اد . س نمی م�رنفس نمی کشم بلکھ ھوا در من نفوذ می کند و ھرگاه کھ نخواھد نفوذ نمی کند و گرنھ ھیچک

م�ن ، م�ن ت م�ی آورد ، من�ی را ک�ھ وج�ود ن�دارد .س�را ب�ھ ھمن نیستم بلکھ ھستی در من نفوذ می کن�د و م�ر ح�ال ش�ده در منی کھ من نیست نفوذ می کند و ن�امی را م�ن م�ی کن�د . م�ن ھم�واره د» من « نیستم بلکھ

دروغی کامل است .» من « شدن ھست .

* . ت میرس��مم��ن م��ی ت��وانم ی��ک دیکت��اتور فاشیس��ت و آدمخ��وار ش��وم آنگ��اه ک��ھ در عش��ق ب��ھ آزادی ب��ھ غای��س ھی�ت ابل�یھمانطور کھ نیچھ توانست ھیتلر باشد و ارسطو توانست اسکندر باشد و خ�دا ھ�م توانس�ت در ما

ت ھ ب�ا تم�ام وج�ودم از آن نف�ردقیق�ا آن چی�زی باش�م ک� م�ن م�ی ت�وانم . ---بر کل تاریخ بش�ری حکوم�ت کن�د .شده ای برای مصرف است وانم بود اال چیزی متوسط کھ کاالی تسلیم نت، و جز این ھیچ دارم

*

و یک�ی ش��دن ، یک��ی ک��ردن ، یک��ی گف��تن ، یک��ی خواس��تن و ی��ک ب��ودن . اینس��ت مح��ور ھم��ھ اش��تغال درون��ی؟ پ�س برونی بشر . اشتغالی کھ بخاطرش صد ھزار تکھ می شود . مگر ھ�ر کس�ی بیش�تر از ی�ک نف�ر اس�ت

یک�ی نمای�د ھ�م مخل�وط کن�د در ھ�م کوب�د وآیا آدم م�ی خواھ�د ھم�ھ چیزھ�ا و آدمھ�ا را ب�ا این جنون چیست ؟ ص�ال باش�د و انورتش دھد ؟ یا اینست و یا آن . کھ ھر دو جنون است . و شاید ھم می خواھد اص�ال ھ�یچ قو

نباشد ؟ این عاقالنھ است . *

یست ؟ آخوند چیست ؟ رھبر چیست ؟ معلم چیست ؟ ناجی چیست ؟ مرشد چیست ؟ رئیس چیست ؟ ارباب چت�ر شھردار چیست ؟ شاه چیست ؟ رئیس جمھور چیست ؟ پدر چیس�ت ؟ م�ادر چیس�ت؟ بزرگ یست ؟قاضی چ

ب�ت اس�ت وگت�ر وبزرگت�رین بزرگترھ�ا یعن�ی خ�دا چیس�ت ؟ اینھ�ا سلس�لھ مرات�ب غیرچیست ؟ واما از ھمھ بزاز آنچھ ک. نییزیفع می شود و تا خدا باال میرود. نیاز فیزیک بھ ماوراء رومتافیزیک . کھ از پدر و مادر ش

دین ی�از بنی�انکھ ھست بھ آنچھ کھ نیست : در سلسلھ مراتب و گام بھ گام تا خود نیستی کھ ن�امش خداس�ت . ز ای�ن اکنی�د و و تمام وکمال ھستی بھ نیستی ؟ خنده دار است ؟ شاید ھم نیاز نیستی بھ ھستی ! اندکی صبر

خب�ار نب�ع ھم�ھ امھ�یچ ج�ای دیگ�ر خب�ری نیس�ت . اینھ�ا نکتھ دور نشوید . بمانید و حاال حاالھا بمانید کھ در است .

* فت�اب ب�ھ آدر رقص : از اسپانیولی تا چینی اش یعن�ی از غرب�ی ت�رین ت�ا ش�رقی ت�رینش ، آی�ا غ�روب وطل�وع

« مین ھچشم نمی خورد . ھر چند کھ غرب شرقی ھا ھمان شرق غربی ھاست . و معنا و ماھیت رقص در در آخ�ر ب�ھ ھا ، حرف آخر و ماھیت ازلی را در ب�ردارد ک�ھ منتھ�ی» ھرچند « مھ نھفتھ است . ھ» ھر چند

یم در یاد می آید . ش�ب ھ�ا ک�ھ آفت�اب غ�روب ک�رده تن�د م�ی رقص�یم و روزھ�ا ب�ا حوص�لھ و آرام�ش م�ی رقص�م و آراروز وکارھائی کھ انجام میدھیم . بھ ھمین دلیل شرقی یعن�ی چین�ی و ژاپن�ی ھم�واره در ش�ب لاشکا » .ھرچند« تأمل می رقصد و غربی ھم شب و ھم روز تند وشدید می رقصد . و اما با

Page 8: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨

* س�ت ک�ھ در املترین وقدیمی ترین و اصیل ت�رین ش�کلش ھم�ان اککھ یسم گزیده گوئی و قصارگوئی و یا آفور

تم ی ن�ھ خ�، ول�»ش�ر را ک�م ک�ردن « تورات وانجیل و خاصھ قرآن یافت می شود یعن�ی کت�ب آس�مانی ؛ یعن�ی اکی ان�د و ن باب�ت ش�کردن . ھر چند کھ پیامبر اسالم با ختم نبوت خود عمال آنرا ختم کرد ولی آخوندھا از ای�

ر م�ی تاب تفس�یکلذا شرخود را از سر مردم بر نمی دارند و یک جملھ چند کلمھ ای قرآن را ھر کدام در یک ن ه ھ�ای ق�رآآی�اتی در برخ�ی از آغ�از س�ورکام�ل ھم�ان یس�مکنند و شر کم شده را توسعھ م�ی دھن�د . و آفور

و غی�ره . و ای�ن مرحل�ھ ای از س -س ، ق ، ی –م ، ع –ل -است کھ حروف مقطعھ نامیده م�ی ش�ود : ااز ای�ن ر است ک�ھ دیگ�ر ب�ھ م�وئی بن�د اس�ت ت�ا پ�اره ش�ود . و جال�ب اینک�ھ برخ�ی ھ�م م�ی آین�د و ھ�ر ی�کش

ین و عج��ب ش��ر وقیح��ی اس��ت دیگ��ر ای��ن . و ک��م ش��رتر ح��روف را در مثن��وی ھف��ت من��ی تفس��یر م��ی کنن��د .ی�ھ از ی�ک اس�ت و آن آ» قل�م« کتاب است ھمان آیۀ اول س�ورۀ مم جھان کھ کوتاھترین سخن در عالیسآفور

م نوش�تن حرف تشکیل شده است : ن ! کھ راز قلم است و راز قلم ھمان خموشی است زیرا انس�ان ب�ھ ھنگ�اب ھ�م ب�ا ک�س دیگ�ری ن�ھ در درون و ن�ھ در ب�رون . حت�ی در ع�الم خ�وا حرف نمی زند نھ با خودش و ن�ھ ب�ا

ی�ا ب�رون ھ�م ب�ا خ�ود ی�ا دیگ�ران دردرون یدرحال ک�ار و اش�تغال فیزیک� می زند . حرفخودش و یا دیگران حرف می زند . پیامبران آمدند تا خموشی بیاموزند و این غایت رسالت آنھاست .

*

اھی ھم�ھ و س�خن عامیان�ھ را ب�ھ خ�واص . یعن�ی چ�ھ ؟ ای�ن قاع�دۀ دل نخ�وسخن خاص را بھ عام م�ی گ�وئیم خن گف�تن س�جائی است . اینست کھ ھمیشھ گندش در می آید . خوب چھ عیب�ی دارد ؟ عیب�ی ھ�م اگ�ر دارد از

م ب�ھ ھ�است بطور کلی . زیرا س�خن گف�تن یعن�ی گن�د را در آوردن . اگ�ر س�خن ع�ام ب�ھ ع�وام و س�خن خ�اص ا ھ�م ب�رای ش�نیدن وج�ود نخواھ�د داش�ت. خ�د یھرگز گندی در نم�ی آی�د زی�را اص�ال گوش�ود شخواص خطاب

م�ام تا بش�دت م عامان یعنی پیامبران می زند و لذاعچنین می کند . خدا کھ اخص خاصان است حرفش را با ره فقط ھمواعنی یشنونده می شود و بلوا بر پا می گردد و گند ھمھ در می آید تا صدھا و ھزاران سال بعد .

ن ب�ھ ن م�ی ت�وانقطۀ مقابل تو و ضد توست کھ می تواند حرفت را تماما فھ�م کن�د . فق�ط ب�ا ش�دیدترین دش�منااف�ت . یتفاھم رسید و تا خدا خداست با دوستان ص�میمی ھرگ�ز نم�ی ش�ود ب�ھ ی�ک درص�د از تف�اھم ھ�م دس�ت

انت بھ دوست با ۀ تواند پس وقت خود رادوستان مخلص،مریدند یعنی ھمدلند و نھ ھم کلھ . دشمنان تو ھم کل ھمدلی و با دشمنانت بھ ھم فکری گذران .

*

و چ�ون –اگر خودش را رنگ نکند بھ لباس الوان و س�رخاب و آرای�ش ، چ�ون ی�خ اس�ت : یخ�ی ب�د ب�و زنحم�ل م�ی تبدیل بھ آتشی خوشبو شد شھامت در آغ�وش کش�یدنش را م�ی ی�ابی و تعف�ن ی�خ بن�دانش را جب�را ت

آت�ش آب ، ج�ز زیرا چاره ای نداری جز وارد شدن بھ ره چاه . بھ انتھای چاه کھ رسیدی بھ امی�د قط�ره کنیرابی او از س�ینمی یابی و لذا قطره ای آب ھم نثار می کنی و بیرون می آئی و از تشنگی بیھوش می افت�ی و

. ش کنییخواست جاری اشی منجمد کھ ممدھوش می گردد. او آتشی بود کھ آب می خواست : آب حیات ! آت .م کنن�ده و تو احساس فریب خورده گی پایان این ماجرا را خوب احساس م�ی کن�ی. فریب�ی ل�ذت بخ�ش و آرا بود غرق او تو را نمی خواست آب می خواست . تو ھم او را نمی خواستی خواب می خواستی . معاملھ ای

اب گی ب�ھ خ�وقت تشنگی آب خورد و بھ گاه خستدر سوء تفاھمی بی انتھا . و اما سود ؟ سود آن کرد کھ بو مرد .

* راز ، سر ، فن ، جادو ، حکمت ، عل�م ، معن�ا ، تفس�یر ، عل�ت ، فلس�فھ . ب�دبخت اس�ت کس�ی ک�ھ ب�ھ دام ای�ن واژه ھا افتاد. و چھ کسی نیفتاد . واما چرا یک چاه واح�د اینھم�ھ ن�ام و آدرس گون�اگون و رنگارن�گ دارد ؟

ی داشت فقط و فقط در کل تاریخ یک نفر در ای�ن چ�اه م�ی افت�اد م ر فقط یک نام و آدرس واحدبرای اینکھ اگو رنگ دارد کھ گوئی این دیگر مثل آن ونھ بیشتر . پس این یک چاه بھ تعداد آدمھا نام و آدرس و توصیف

اس�ت و اینھ�ا یکی ، چاه نیست بلک�ھ راه اس�ت : راه بھش�ت . اینھم�ھ ن�ام و آدرس ھم�ھ ن�ام و آدرس جھ�نمآدم از ط�ریقش ب�ا ھمھ درب ھای گوناگون آن ھستند . ونخستین درب آن نبوت بود : یعنی ھمان دربی کھ با

از بھشت بیرون انداخت�ھ ش�د . ش�اید آخ�رین درھ�ایش فلس�فھ و تکنول�وژی وھن�ر و عرف�ان و روانشناس�ی و ع�ھ ھ�ای آن . ول�ی واژه و معن�ا وفی باشند کھ آخ�رین ش�عبات نب�وت محس�وب م�ی ش�وند و زی�ر مجموصئوت

ش�نیده و نفھمی��ده و نوتجرب�ھ ای خطرن�اکتر و وسوس�ھ انگیزت�ر و افس�ون کنن��ده ت�ر و فریبن�ده ت�ر از عرف�ان نتجربیده ام . وسعتش چ�ون آس�مان اس�ت ول�ی بایس�تی چ�ون م�وی گ�ردی ت�ا در آن وارد ش�وی . ول�ی چ�ون

عظیم�ی از ت و م�وی خ�وی . تب�دیل ب�ھ ت�ودۀی پرس�می شوی ، آسمانی موی گون�ھ و م�و نوارد شدی آسما

Page 9: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩

پشم زده شده می گردی ، توده ای عظیم بھ عمق و وسعت آسمان . اگر تن آدمی را بدھن�د ب�ھ پنب�ھ زن�ی ت�ا تبدیل بھ تارھای موئی کند کھ ھر تارش اگر میلیاردھ�ا براب�ر ب�زرگ ش�ود مث�ل ت�ار م�وی س�ر باش�د . اینس�ت

رین آدم خوشبخت ، و خوشبخت ترین آدم بدبخت ؛ اینست عارف !عارف شدن ؛ تارھای نوری . بدبخت ت

* ر چی��ز نگ��اه کنی��د ب��ھ تس��بیحی ک��ھ در دس��تان م��ی چرخانی��د ، ب��ھ س��یگاری ک��ھ الی انگش��تان شماس��ت و ی��ا ھ��

ما ش�ح�ال دس�ت دیگری کھ با آن در اوقات فراغت ور می روید و یا الاقل با دستان خود الس م�ی زنی�د . بھرا در ی�ایتان و ار نیست ، حتی بھ ھنگام خواب یا زیر سرتان است یا زیر صورت و یا الی پھرگز خالی و بیک

و دوران��ش را م��ی گذران��د رت��ریناس��ت . و در وض��ع ھمخ��وابگی پ رپ�� یک��دیگر . ھمیش��ھ دس��ت مش��غول ور تش�ود بیش� ھ ک�ھ پرترم�یچ�فعالترین و خالق ت�رین و تم�ام عی�ارترین ک�اربردش را ب�روز میدھ�د . ول�ی ھ�ر

ورد پول ھ�م ای�ن وض�ع محس�وس اس�ت و ب�رای برخ�ی محس�وس ت�ر .ماحساس خالی بودن می کند حتی در و داس�ت ک�ھ ند . پس تن انسان خالء مطلقیرمغزتان و دلتان و شکمتان و ھمھ جاھای دیگر بدنتان ھمینطو

کام�ل ان خ�الی. انس� سان خ�الی ت�ر از قب�ل ب�ر ج�ای م�ی مان�دنعالم ھم اگر در آن قرار گیرد نابود می شود واینده ای بطور فزا جز خالء فزاینده را تجربھ نمی کند ، نابودی را و نھ بودی را . و اینگونھ است کھ واست

،د آنگ�اه بر عطش بودن افزوده می شود . ھر گاه این عطش کامل شد ، یعنی ای�ن خ�الء و ن�ابودی کام�ل ش� ز خ�الء م�یا؟ در قبر شاید ! ک�ھ ب�ادش در م�ی رود و بھ بود می آید و پر می شود . آن وقت چھ وقت است

. کنم دم حس میقبر را با تمام وجو رھد و پر می گردد. بخدائی کھ جز نامش ھیچ نمی دانم نشئگی المتناھی قرار می یادش چنین خلسھ آور است تا چھ رسد خودش. ھر آنچھ کھ در دست من و در ھر خالی ای از بدن

نگ�اه آرگ و نیستی دارد ، خلسھ آور است و ھس�تی بخ�ش. و ام�ا ب�وی خ�اک . گیرد و لمس می شود حس مرش و را س�نگ ف�کھ آبی بر آن پاشیده شود ! پس حتما بر خاک من آب بپا شید تا با شما حرف بزنم . قبر م

ب�ر گذاری�د قسیمانی و مرمرین وآھنین نکنید و بر سرش طاق مگذاری�د بگذاری�د آب و آفت�اب را لم�س کن�د .بر و ازی اس��ت ،ب��ازی خن��ده آودر خ��اک ش��نا کن��د و حم��ام آفت��اب بگی��رد . اینھ��ا ھم��ھ ص��وری از ی��ک ب�� م��ن

خ�تمش ، یک بازی تراژیک . و من میخواھم این بازی را یک بار دیگر مروری کام�ل ک�نم و س�پسشرمناکار اش آش�کی نمایم و جدی شوم . ھیچ انسانی چون مرده جدی نیست . یک جمجمھ را نگاه کنید . چون خال

ھ قب�ری ب�اولش خالی بود وھر چ�ھ م�ی گف�ت کس�ی ب�اور نم�ی ک�رد . آی�ا ھرگ�ز است می ترسید . او از ھمان ش را گ�اه ص�وت وگوش فرا داده اید تا نالھ اش را بشنوید ؟ نالھ ای کھ از اعماق س�ینۀ ش�ما بی�رون م�ی آی�د

ل�ھ ین�د و ناآھا ب�ر س�ر خ�اک خ�ود م�ی ھم می توان شنید از حلقوم دیگرانی کھ بر سر قبرھا حاضرند . مردهی م�خود ی�داردمی کنند ؟! لحظھ ای ھوشیار باشید ای دوستان . فقط یک لحظھ و نھ بیشتر . چون مردید ب�ھ

از آن رھ�ائی این است درد دل گفتن با خود . اینست روید و بھ صدای خود گوش می دھید . اینست دیدار و س�اس بگیرید ک�ھ ن�ام دیگ�ری ب�ر س�نگش ح�ک ش�ده اس�ت : دیگ�ر احخالی گری. حاال قبر خود را در آغوش

از دن قب�لخالء نمی کنید . ول�ی ک�ار س�ختی اس�ت م�ردن قب�ل از م�ردن ، و زن�ده ش�دن قب�ل از زن�دگی و ب�و وشی بنظ�رنبودن . آنقدر سخت است کھ آدمی حاضر است کھ بمیرد ولی زنده نشود. این حرفھا کمی جور خ

آم�دن دم�ردن ، بوج�و خ�الی . .بی مادر : بی خاک بی مار : ............. ھمھ ما بیماریم:نمی آید . زیرا .... است .

*

در پ��دیگ��ر ھ��یچ چی��زی ج��ادوئی نیس��ت و ن��ھ ھ��یچکس مرم��وز . ب��ا م��ادر از دور عش��ق ب��ازی م��ی کن��یم و ب��ا ا ش�ود عاشق م� تنگاتنگ در نبردیم . و عاشق ھر کس کھ می شویم دیوانھ و رنجور می شویم و چون کسی

او را نابود می کنیم و ھر چھ میخواھیم باشیم عکس آن از آب در می آئیم . ا ک��ھ م��ی ب��ھ زن��دگی لبخن��د م��ی زن��یم درحالیک��ھ م��ی گ��رئیم و شرمس��اریم از اینک��ھ ھرگ��ز نک��ردیم آن ک��اری ر

ود و ر ک�ار نب�دخواستیم بکنیم . و از حماقت ابدی خود ھم دیگر تعجب نمی کنیم زیرا اص�ال چی�زی فھمی�دنی در ییچ�ب�ا ھ االآنچھ را کھ فھمیدن نام نھادیم یک بی عاری و بیکاری مطلق بود و لذا بھ ھیچی رسید . و ح

.فق�ط او جنگیم زیرا می بینیم کھ ھیچی ھمھ چیز است و ھمھ چیز در مجموع ھیچ اس�ت . ن�ھ م�ن و ن�ھ ت�و اینست آخرین حرف .

*

خ�ودی . دو –اوئ�ی و م�ن –ت�وئی ، م�ن –ای�ن وض�عیت اس�ت : م�ن جھان ھر انسانی در آن واحد یکی ازرا س�عی ک�رده ک�ھ در » خ�ودی –م�ن « بخوبی نشان داده اس�ت و وض�ع س�وم یعن�ی » بوبر« وضع اول را

خ�ودی دوران –انسان بدوی بیابد ولی چندان موفق نیست زیرا ب�ر اس�اس احتم�ال ک�ارکرده اس�ت چ�ون م�ن

Page 10: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠

خ�ودی دیگ�ری ھ�م –ھ ھمان حالت بدوی انسان است. منتھ�ی ی�ک وض�ع م�ن کودکی را متوجھ نشده است کخودی کودکی در آنس�ت ک�ھ مش�مول عنص�ر –وجود دارد و آن با واقعۀ مرگ آغاز می شود و فرقش با من

خودی اش آگاه نیست زیرا در آن غرق است و ک�ودکی ب�ھ ھم�ین –آگاھی است . یعنی کودک بر من –خود خودی بیدار می شود و ھر کسی خودش را می یابد و می بین�د ک�ھ واقع�ا خ�ودش –ن معناست . با مرگ ، م

ب ااوئ�ی حت�ی در ع�الیترین ح�دش ھ�م ی�ک وض�عیت خ�و –توئی و م�ن –است و دیگر خواب نمی بیند . من « در بط�ور کام�ل » م�ن « وض�ع ، دو رسد زیرا در ھر یک از ای�ن میآلوده گی است و ھرگز بھ یقین کامل ن

در ھ�ر » م�ن « بودن تو یقین ندارد و ھمواره بین تو و او در ت�ردد اس�ت زی�را » تو « بودن او و در » او ی خودش استقرار و اطمینان کام�ل ن�دارد و ک�امال خ�ودش نیس�ت اگ�ر » من « یک از این دو وضع در مقام

. بن�ابراین کم�ال وض�ع اوئ�ی رخ نمی�داد –توئی یا من –کامال خودش می بود اصال این وضعیت دوگانھ من ای�ن نکت�ھ را ی�ا در نیافت�ھ » بوبر« اوئی ، بھ از میان رفتن این وضع می انجامد و –توئی و نیز من –من

ویا موفق ب�ھ اثب�اتش نش�ده اس�ت . خالص�ۀ ای�ن س�ھ وض�ع کل�ی ب�دین معناس�ت ک�ھ آدم�ی در دوران ک�ودکی ، م�ی ش�ود » تو « تبدیل بھ » من « جوانی بتدریج می یابد تا دوران بلوغ و مرحلھ ای از» من « جھان را

بیگ�انگی انس�ان اس�ت ت�ا –می شود و این مراح�ل از خ�ود » او « تبدیل بھ » تو « و در دوران کھولت ھم ی خ�ودش م�ی ش�ود یعن�ی جھ�ان س�اینکھ با مرگ رفع می شود و دوباره جھان منی پیدایش می شود و ھر ک

عیان می گردد ھمانطور کھ جھانی�ت انس�ان عی�ان م�ی ش�ود و یگ�انگی تبدیل بھ انسان می شود و انسانیتش اوئ�ی –توئی دوران عشق اس�ت و م�ن –خودی دوران بی گناھی و عصمت است ، من –رخ میدھد . من

دوران کفر و غفلت و کوری کھ با خداگرائی و مذاھب جعلی و ریائی و بی محت�وا ، ت�وأم اس�ت . دی�ن گرائ�ی اوئ�ی ھ�م –توئی ب�رزخ اس�ت و م�ن –خودی بھشت است ، من –ن امر می باشد . من دوران پیری از ھمی –گر بتواند در ھمین حیات خاکی در دروان پس از کودکی و نوجوانی ، بھ وضعیت م�ن ادوزخ است . آدمی

خودی برسد ، اینست کار بزرگ انسان .

*

م�ھ ، روح کھ مترجم قبل از ش�روع ک�ار ترجترجمھ حقیقی یک متن از زبانی بھ زبان دیگروقتی ممکن است خ�ود را ی اس�ت ک�ھ ج�ز جھ�لت�ک م�ال لغی�محتوائی کل متن را دریافت ک�رده باش�د و در غی�ر اینص�ورت فق�ط

توانستھ ن چگونھ میمتترجمھ نمی کند آنھم جھلی مرکب . پس سئوال اینست کھ مترجم قبل از ترجمھ یک شود لبا درکھ باید قکسخ بھ این سئوال فقط یک نکتھ مطرح است روح پیام متن را درک کرده باشد . در پا

تقیم ا غی�ر مس�یندۀ متن است کھ بایستی در جائی و بھ گونھ ای مستقیم و یسی با نوحو آن رابطۀ قلبی و روول�ی .ا اس�ھال ، در خواب یا بیداری اتفاق افتاده باشد و گرنھ ب�ی مای�ھ فتی�ر اس�ت ک�ھ یبوس�ت م�ی آورد و ی�

کت�ابی مت�رجم ، نده ای بدست می دھم تا یک مترجم بداند کھ چھ کتابی را ترجمھ کند و یا نکند . اگرمحک زفک�ری خارجی را برداشت و با خواندن یک جملھ یا یک پ�اراگراف آن دچ�ار ن�وعی خلس�ھ معن�وی و تص�اعد

شد باید آنرا ترجمھ کند در غیر اینصورت بایستی رھایش نماید . *

دع�ا رخ ااحمقانھ ترین حماقت، حماقت حاصل از دانستن است ک�ھ بص�ورت کب�ر و غ�رور و بدترین حماقت ، نس�تن اگ�رمی نماید . زیرا دانستن ، چیزی جز دانس�تن ندانس�تن نیس�ت : آگ�اھی ب�ر حماق�ت خ�ویش. پ�س دا

ع��ی و یخش��وع وج��ودی نی��اورد دانس��تن نیس��ت . ول��ی ک��دام دانس��تن اس��ت ک��ھ خش��وع م��ی آورد ؟ خش��وع طبیش اس�ت ادانی خ�وھ و عملی ؟ ندانستن ! پس ندانستن ، دانستن طبیعی است . کمال دانائی ، یافتن نصادقان

و پذیرش و واقع شدن در آن .

*

بزرگترین خطر اینست کھ آدمی بخواھد مثل کس دیگری شود . چون مثل او نمی ش�ود بلک�ھ دش�من او م�ی گت�ر رت�ر باش�د ای�ن دش�من ھ�م بزگتقلید ھر چھ ک�ھ بزر مورد دیعنی دشمن خودش می شود . و این فر ،شود

است . با فھم این واقعۀ بھ فھمی ج�امع و بنی�ادین از ک�ل روان اف�راد و جوام�ع و ت�اریخ و فرھن�گ نائ�ل م�ی ھمین واقعھ ھستند و بھ ھمین دلیل تا این حد خطرناک و ع�دو م�ی باش�ند. شویم . تمدن ھا جملگی محصول

از روی یک الگ�وی قبل�ی . فھ�م ای�ن واقعی�ت ھم�ھ ج�ائی ب�ھ مثاب�ۀ فھ�م ک�ل واقعی�ت تقلید و شبیھ سازی خود آن است . جھان ، جھان ش�باھت تبشری است و بلکھ بھ مثابھ فھم کل واقعیت جھان ھستی و ھمھ موجودا

است در سلسلھ مراتبی بی انتھا. شباھت ھمان سلسلھ مراتب موجودیت است . ھیچ چیزی نم�ی توان�د ک�امال چیز دیگری شود و لذا در رابطۀ دیالکتیکی ( جدلی ) ب�ا آن چی�ز ق�رار م�ی گی�رد ول�ی اگ�ر بتوان�د ک�امال عین

Page 11: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١

عین چیز دیگری شود ، آن چیز را نابود می کند یعنی آن چیز خودش نابود می شود. ھر چیزی ح�داکثر م�ی خود آن چیز . و کل ع�الم در صد چیز دیگری شود و نھ ٩٩٩٩٩/٩٩تواند در بیان عددی اش ...............

ھستی نیز حداکثر بھ ھمین میزان می تواند عین خدا شود و ھ�ر گ�اه ک�ھ ع�ین خ�دا ش�د قیام�ت کب�ری آغ�از و بساط جھان برچیده است . فلسفھ وحدت وجود ، یک آرمان مطلقا مح�ال اس�ت و مح�الترین و مطل�ق ت�رین و

را در جھان می بیند پس او خدا . علی می گوید کھدر عین حال عالیترین و کاملترین جوالن فکر بشر است جھان را نابود ک�رده اس�ت در یعنیجھان را عین خدا کرده است و غیب مطلق را در عین مطلق دیده است .

خودش . انسان کسی است کھ با جھان در جنگ است بھ قصد نابودی کلش . یکی بابم�ب ھی�دروژنی و یک�ی را نابود می کند و این یکی جھان را : کدام یکی ؟! ھم با بمب معرفت . آن یکی خودش

گ�انگی آدمی ھر چھ کھ در سمت توحید بیشتر تالش و حرکت می کن�د در س�خن و عم�ل مس�تمرا ب�ر ش�دت دون�ھ امال یگاک�این س�مت حرکت�ی ن�دارد اش افزوده می شود و این دوگانگی عریانتر می شود و آنکھ اصال در

س�ت ات . تالش بسوی مقص�دی از پ�یش تعی�ین ش�ده ، عل�ت دوگ�انگی و تض�اد میرسد و ھس رو یکدست بنظای�د بنچ�ھ ک�ھ ھ ک�ھ ھس�ت و آچ�زیرا خود این تالش و نیت اولیھ اش بر دوگانگی بنا شده اس�ت : دوگ�انگی آن

م�ی ش�ود ند متوجھ وجود بھ نتیجۀ نھائی نرسان مباشد . ولی آدمی تا چنین تالشی نکند و این تالش را با تما« آنھ�ا ی�را ب�رایکھ آنچھ کھ ھست ھمان است کھ باید باشد . فقط کودکانند کھ اصال چنین تالشی نمی کنند ز

نیس�تی دال ب�ر نب�ودن انس�ان ت�الش گراس�ت . ت�الش از ط�رف» ت�الش « وجود ن�دارد چ�ون ھس�تند . » باید و کم�ال ادعا بی�ان اش�دصورت می گیرد برای بھ ھست آمدن . تالش یعنی تالش برای ھست شدن . و ھمین

می شود دوگانگی و تضاد است زیرا آنچھ کھ نیست چگونھ می داند کھ ھستن چیست کھ بخواھد بشود. پست ھست نیس� گفت کھ انسان عبارت است از نیستی بعالوه معرفت دربارۀ ھستی . یعنی انسان ھستی ندارد و

کھ : نابودی پس انسان کامال ھم نابود نیستبلکھ نیستی دار است و ھستی دان. و ھستی دان برزخ است . م�واره ھدان�ائی میل بھ بودن دارد . این میل ھمان دانائی است کھ ویژۀ برزخ است . دانائی برزخ است زی�را

ش�ری را بمربوط ب�ھ چی�زی اس�ت ک�ھ بای�د باش�د ول�ی نیس�ت . و در اینج�ا م�ی ت�وان راز ابط�ال پ�ذیری دان�ش ق�ط فان�ی خ�ود زی کھ وجود ندارد ، وجود دارد . یعنی انسان بواسطھ ھستی دمشاھده کرد . دانش دربارۀ چی

ال . این ابط� تجربھ کند و بدین طریق میلش بھ ھستی شدت می یابد بواسطھ ابطالشرا می تواند نیستی اش ی ش�ود و م�و میل چون بھ غایت و کفایت رسد ، ھستی می یابد . یعنی کمال تجربھ نیس�تی ب�ھ ھس�تی منج�ر

ھ نسان نتیج. ھستی ااینجاست کھ دانائی ، کار و رسالتش بھ پایان رسیده است و خموشی آغاز می شود در ود اال ش�اندیشھ و تالش اوست ولی تا اندیشھ وتالش ھست ، ھستی ای نیست .پس ھستی با مرگ آغاز می

ی ش�ود . ه نیست م�وقتی کھ ھست شد تاز برای انگشت شماری . آیا انسان مظھر رقت انگیزی خدا نیست ؟ فقط آنچھ کھ نیست ، ھست .

*

اقعی�ت رف�ت پ�یش ت�ر م�ی رود از ومعرفت م�ی خواھ�د از واقعی�ت س�بقت گی�رد ول�ی غاف�ل از اینک�ھ ھرچ�ھ مع .ندهرائ���ی دارد و واقعی���ت س���یر پیش���رو. زی���را معرف���ت س���یر قھقعقبت���ر م���ی افت���د و واقعی���ت از آن جل���وتر

ا ب�لۀ ع�ارف ود را در جایگ�اه حض�رت آدم م�ی یاب�د . ت�ا آنج�ا ک�ھ فاص�، خیشرفتھ ترین عارف و عالم حقیقیپی توان�د م�واقعیت بھ اندازۀ فاصلۀ ھستی تا نیس�تی م�ی ش�ود و فق�ط از چن�ین فاص�لۀ مطلق�ی اس�ت ک�ھ آدم�ی

بطور فزاینده وراھش تماما %٩٩/٩٩بیند . معرفت بشری در بآنچھ کھ باید باشد را عینا آنچھ کھ ھست ، ت ، پ�ا گذاش� دیت با واقعیت بھ پیش میرود و فقط وقتی کھ کامل شد و واقعیت را بطور کامل زیربھ سمت ض

ت ، و ، ابل�یس شناس�ی اس�ت وابل�یس اس� %٩٩/٩٩آنرا عین حقیقت می یابد و تص�دیق کنن�دۀ معرف�ت . آن فقط آن یک صدم در صد آخر است کھ حق شناسی و حقیقت است .

*

بزرگساالن ، ھم بیھوده و مضحک و غیر قابل تحمل اس�ت و ھ�م جال�ب و فریبن�ده و بازی کودکانھ ، در نظر

کھ گ�اه بزرگس�االن را ھ�م بخ�ود بطرز مالیخولیائی مشغول کننده و لذت بخش و خالی کنندۀ ثقل تن و روان . ات می کشد ،مخصوص�ا پی�ران را ک�ھ در نھای�ت ثق�ل ق�رار دارن�د . ب�ازی کودکان�ھ ، ب�ھ عک�س ب�ازی و تفریح�

ش��ادابی ، رف��ع خس��تگی ، پ��ر ک��ردن اوق��ات بیک��اری و بزرگس��االن ، بقص��د چی��زی نیس��ت: بقص��د تندرس��تی ، ....... . فقط بازی برای بازی است . حتی اگ�ر ھ�ر ب�ازی نھایت�ا ب�ھ تش�نج و گری�ھ و زخ�م و بیم�اری منتھ�ی

« زی ! عقل علیتی ج�ز واژۀ شود باز ھم پایان نمی یابد و پس از بھبودی از اول شروع می شود : ھمان بانام دیگری بر این واقعھ نمی نھد . یعنی واژه دیگری ندارد ک�ھ بک�ار گی�رد ھرچن�د ک�ھ ب�ر ب�ی کف�ایتی » عبث

این واژه آگاه است . این بازی کوتاه دوران کودکی در کل زندگی تا دم مرگ در مراحل گوناگونی رجع�ت م�ی

Page 12: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢

. و آنرا از وضع عب�ث خ�ارج نم�ودن . ول�ی ای�ن ت�الش عب�ث کند منتھی بقصد ھدف و محتوا بخشیدن بھ آن را تحقق می بخشد و تحکیم نموده و بصورت یک فلسفھ تدوین می کند : فلس�فھ ای » عبث« است و نھایتا

رخ م�ی » ب�ازی « کھ با مرگ مھر می شود و تصدیق م�ی گ�ردد . در اینجاس�ت ک�ھ محت�وا و معن�ای حقیق�ی اس�ت . » ب�ازی ب�رای ب�ازی« ! و این ھمان معنای ختن؟ باختن بازی ! باختن بانماید : با ختن ! باختن چی

جز بازی (باختن ) نیست ھر چند کھ از آن رھائی نداریم : یبازی می کنیم تا یقین حاصل کنیم کھ بازی چیززی م�ی رھائی از بازی فقط بواسطۀ بازی میسر است . گوئی با بازی بایستی بازی ک�رد . ب�ازی ت�و را ب�ھ ب�ا

کشد تا ببازاندت . آنقدر می بازاندت ت�ا دگ�ر دس�ت از ب�ازی بکش�ی . و بع�د چک�ار کن�ی ؟ بنش�ینی و ب�ازی را ن نیس�ت . و ح�اال دتماشا کنی : شاھد بر بازی باشی . و در این ب�ازی چی�زی بی�ابی ک�ھ دیگ�ر قاب�ل ب�ازی ک�ر

ی�ک روش�نفکر ، فیلس�وف ، ش�اعر، دیگر جدی می شوی و بطور جدی بازی می کن�ی . یعن�ی ح�اال مب�دل ب�ھو دیوان��ھ ش��ده ای و ب��ازی را تھنرمن��د ، سیاس��تمدار ، اقتص��اد دان ، معل��م و مرش��د و وال��دی پی��ر و فرت��و

بعنوان سرنوشت پذیرفتھ ای ولی نھ سرنوشت خویش ، بلکھ سرنوشت دیگران . حاال دیگ�ر ی�ک ک�ارگردان بھ این زودی بھ باختن نرسد . بازیھائی ب�رای نس�ل ھ�ا و بازی گردانی و مخترع و خالق بازیھای جدیدی کھ

.حت�ی ممک�ن اس�ت یاعصار و قرون کشف می کنی . صاحب مکتب و مسلک و آئین وایدئولوژی می شو وپیامبر شوی . ولی حتی پیامبر ھم بازی را ختم نمود ول�ی کس�ی ای�ن خ�تم را نپ�ذیرفت و ب�ازی خاتمی�ت آغ�از

در انتظ�ار گ�ودو : ن�اجی ! کس�ی ک�ھ بیای�د و ب�ازی را ب�رای ھمیش�ھ خ�تم کن�د . شد : آخرین بازی : انتظ�ار ! ی ک�ھ فق�ط ئگ�و گوئی ھیچکس نمی تواند این بازی را ختم کند حت�ی در خ�ودش ت�ا چ�ھ رس�د ب�رای دیگ�ران .

آنکھ نیست می تواند بازی نکند : بازی ھستی ، ھستی بازی ! ب�ا خ�تن ھس�تی ! بقص�د ھس�تی ی�ابی . و ای�ن راسر تراژیک کھ حتی از ابعاد تراژدی ھم فراتر می رود و معن�ای ت�راژدی راھ�م ب�ھ ب�ازی م�ی گی�رد بازی س

اگ�ر م�ی خواس�تم ک�ھ ب�ازی ک�نم ب�ا خلق�ت « ھنگامی بھ کمال میرسد کھ بھ ناگاه خالق ای�ن ب�ازی م�ی گوی�د : انس�ان ب�رای خویش و مخلوقات خویش ب�ازی نم�ی ک�ردم و خ�ودم در ن�زد خ�ودم ب�ا خ�ودم ب�ازی م�ی ک�ردم و

و اینگون�ھ اس�ت ک�ھ ھم�ھ ب�ازیگران را ب�ھ دوزخ م�ی –ق�رآن » بازی خلق نشده و حق ندارد کھ بازی کند. ھ از ھس��تی پ�اک ش�ده ان�د و دیگ�ر نیس�تند : عب�اد هللا المخلص��ین ! و ک�فرس�تد ت�ا ت�رک ب�ازی کنن�د اال کس�انی

خواھد از ب�ازی مع�اف م�ی کن�د و ای�ن مع�اف خداوند خالق بازی ( ھستی ) ، فقط بھ ارادۀ خودش ھر کھ را بھ ب�ازی نم�ی کن�د زی�را از ک�او ھس�تند ھ�م بق�ول خ�ودش ھم�واره انگش�ت ش�مارانند ک�ھ مظھ�ر ارادۀ نشده گا

ھستی فرا رفتھ است چنانچھ گوئی کھ اصال وجود ندارد و تازه ھر ک�ھ ھ�م بخواھ�د ب�ر اس�اس وج�ود ، او را ده و عذاب می شود : شرک ! یعنی کھ او شریک ھس�تی نیس�ت ، توصیف کند گناھکار و بازیگر شناختھ ش

یعنی چھ کس�ی » چھ کسی بھتر عمل می کند . « یک بازی نیست و فقط بر بازی نظارت دارد کھ : ریعنی شبھتر بازی می کند ! بازی بھتر! یعن�ی چ�ھ ؟ یعن�ی ب�ازی ن�اب و مطل�ق . یعن�ی ب�ازی ک�ردن ب�ا ب�ازی ب�ھ ھ�یچ

ب بشری در این بازی ھستی حاصل پیش فرض ھا و نی�ت قبل�ی او در ب�ازی اس�ت : ب�ازی نیتی ! و تمام عذارا بردن و نھ باختن ! و عباد هللا المخلصین کسانی ھستند کھ بانیت باختن ، بازی می کنن�د . و ای�ن نب�رد ب�ر

اص�ال ب�ھ ب�ازی علیھ ھستی است . و کسی کھ بخواھد با نیت باختن بازی کند بزودی دیگر ب�ازی نم�ی کن�د و گرفتھ نمی شود زیرا نفس بازی کردن در نزد عموم بشر ، نھ باختن است بلکھ بردن است . حال آنکھ نفس حقیق��ی ب��ازی ، بازی��دن اس��ت . و چ��ون ب��ھ حقیق��ت ای��ن ب��ازی برس��ی دیگ��ر نم��ی ت��وان ب��ازی ک��رد . پ��س چ��ھ

ز ھستی بر انسان ع�ارض م�ی ش�ود خواھی کرد ؟ سکوت ، فراموشی ، انفعال تا نیستی . سوء تفاھمی کھ او انس��ان خ��ود را دارای ھس��تی م��ی پن��دارد منش��أ ب��ازی اس��ت . ب��ازی ب��ا چی��زی ک��ھ وج��ود ن��دارد : ب��ازی ب��ا خویشتن ! نیستی با ھستی بازی می کند ، و ش�اید ھ�م ب�ر عک�س ! ای�ن کف�ر بھت�ر از آن ب�ازی اس�ت : ب�ازی

مؤمنانھ ! بودنی نسبی و میرا قرار می گیرد بازی می کند و بودن را بازیچ�ھ نادانی و ناتوانی مطلق چون در رابطھ با

می سازد : یک بازی جھنمی ! جھنمی از بازیھای بی پایان . بازی ای کھ آن نادانی و ناتوانی مطل�ق را نی�ز م�ی س�ازد ت�ا آنج�ا ک�ھ احس�اس دان�ائی و توان�ائی نس�بی م�ی کن�د !! و ای�ن بر او مشتبھ بازی میدھد و او را

ی نسبی ! یعنی چھ؟ آدمی ی�ا م�ی دان�د و م�ی توان�د و ی�ا ئتوانا .رصۀ تراژدی در بازی است . دانائی نسبی عنمی داند و نمی تواند . پس نسبی بودن دانائی و توانائی ، کارخانۀ بازیگری انسان است بازی ای ک�ھ جھ�نم

ب�ازی اس�ت و ب�ازی فلس�فی ! آن ب�ازی نسبیت ھم�ان فلس�فھ ،برپا می کند : جھنم بازی . بازی یعنی نسبیت ای کھ بازیگرانش تکھ پاره می شوند ولی بازی ھمچن�ان ادام�ھ دارد و ب�ازیگران مش�تاق ت�ری را بخ�ود م�ی

لس������فی ، عرف������انی، علم������ی ، خوان������د زی������را ح������اال دیگ������ر ج������دی ش������ده اس������ت ی������ک ب������ازی ج������دی ! فم�ی آی�د ب�ازی ج�دی م�ی ش�ود و ھ�ر ک�ھ ،اگزیستانسیالیستی : بازی نسبی ! و آنگاه کھ بوی مرگ اومانیستی

ھ�م آن��را ج��دی نگی��رد محک��وم ب��ھ م��رگ اس�ت ، یعن��ی ش��ھید ؟ قھرم��ان ! ؟ ومس��خره ت��رین ب��ازیگران کس��انی ھستند کھ بطور جدی ب�ازی م�ی کنن�د : ھنرمن�دان ، رھب�ران، معلم�ان و نس�خھ نویس�ان ! اینھ�ا خ�تم کنن�دگان

ای کھ بھ بازی ک�ردن بی�ارزد . یعن�ی چ�ھ ؟ ب�ازی ک�ھ ب�ھ ج�ائی بازیھا و ابداع کنندگان بازیھای جدیدند. بازی

Page 13: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣

برسد کھ دیگر ب�ازی نباش�د بلک�ھ تمام�ا ش�یون و نع�ره و خ�ون و م�رگ ون�ابودی باش�د: حماس�ھ ، ت�راژدی ، اسطوره ! و آنگاه کھ گندش در می آید و ھمھ را بھ خنده می اندازد : طنز سیاه ، رئالیزم ج�ادوئی ، ارواح

ده و .... : بازی جادوئی ! جادوی بازی .، بشقاب پرن*

خ�ود ر نس�بت بخود را می شناسیم تا زمانیکھ دیگران ما را نمی شناسند و چون دیگران ما را ش�ناختند دیگ�

ب�اره جاھل و حیران می شویم و احساس می کن�یم ک�ھ در ح�ال ش�ناخت دیگ�ران ھس�تیم وچ�ون ش�ناخت م�ا در« ھ ت بوده ن�یم کھ از ھمان اول تا بھ آخرش ، آنچھ کھ موضوع شناخدیگران بھ پایان رسید متوجھ می شو

م قاب�ل ھ�بوده است و ن�ھ دیگ�ران . بلک�ھ ی�ک چی�ز س�ومی ک�ھ اص�ال وج�ود خ�ارجی ن�دارد و در درون » من ، » طان ش�ی« نن�امیم و ی�ا » خ�دا « نیس�ت . آن چی�ز س�وم را اگ�ر ب�ا ش�تاب » من « تفکیک و تشخیص از

ل�ی، در ح�ال است کھ در ھر حالتی ودر ھر رابطھ و عم» شناختن « بنامیم . یعنی» اختن شن« بایستی خود ن�د. و ازشناختھ شدن است . این چیزی است کھ کمتر کسی متوجھ اش می شود و اصال می توان�د فھم�ش ک

ت�ۀ رد بوبھ یک قلمرو جادوئی و مسخ کننده ای وارد می ش�ود ک�ھ وج�ود ف�» شناخت « این مرحلھ است کھ قض�اوتی آزمون اوست و فرد فقط شاھد بر این آزمون اس�ت و ھرگ�اه ک�ھ در ای�ن آزم�ون دخال�ت و تص�رف و، خان�ۀ نماید نھ تنھا دچار اغتشاش روانی می شود بلکھ ممکن است این وض�ع موج�ب ش�ود ک�ھ آن میھم�ان

وج�ودی می نھ�د ، وجود فرد را ترک گوید و او را ھمچنان بھ مانند یک موجود نیم�ھ مص�رف ش�ده ، ب�ر ج�او بور باش�دص�ر ف�رد تس�لیم و گ�کھ دربارۀ سالمت و جنون خود بطرز ھولناکی بھ تردید افت�اده اس�ت . ول�ی ا

ک�ام اب�د و ب�ھدر این واقعھ بماند ، وجودش آئینھ ای می شود کھ ھر کسی خود راو آرزو یش را در او م�ی ی، مس�خ ر ، نابغ�ھدھند : دیوانھ ، ج�ادوگر ، پیغمب�میرسد و بتدریج چنین کسی را مورد انواع اتھام قرار می

ابقی م��ش��ده ،و ..... از ای��ن مرحل��ھ ب��ھ بع��د داس��تان دیگ��ری دارد . ع��دۀ ان��دکی دوس��ت مخل��ص م��ی ش��وندو ب�رای ل�یمحدشمنان قسم خورده . دوست بی وجود او نمی تواند زیست و دشمن با وج�ود اوب�ر روی زم�ین

ه افت�ادهنب موجب گرفتاری شده است . و گوئی خود اوس�ت ک�ھ زی�ادزیست نمی یابد . وجودش از ھر دو جائین�ھ ن ! او آاست و بایستی رخت بر بندد و جیم شود و اثری ھم از خود بر جای نگذارد . ھمچون ام�ام زم�ا

معرفت است و بشر میلی بھ شناخت خودش ندارد .

*

رونی موف�ق ب�ھ انج�ام ھ�ر ک�اری مط�ابق می�ل آزادی دو روی دارد : آزادانھ و بدون ھیچ گرفتاری درونی و بخود شدن . و آزادانھ و بدون ھیچ گرفتاری درونی و برونی ھیچ کاری نکردن و در انفعال کامل باقی ماندن

ی بھ ھر آنچھ کھ بر او واقع می شود . ای�ن دو آزادی ک�امال در تض�اد ب�ا یکدیگرن�د ب�ھ لح�اظ ضو تسلیم و رامی ھم قابل تصور است کھ ترکیبی از آن دو می باشد کھ عمال از ش�دت ھ�ر دو تعریف . واما آزادی نوع سو

ان آزادی است کھ می توان آزادی نسبی اش نامید و ھر ممی کاھد وابعادش را نیز محدود می سازد و این ھفرد بشری از آن در ھ�ر ش�رایطی بط�ور نس�بی برخ�وردار اس�ت ول�ی عم�ال در ای�ن آزادی ن�وع س�وم ن�ھ ف�رد

اس آزادی می کند و نھ اطرافیانش از جانب او آزادند و بلکھ این ھمان معنای اس�ارت و گرفت�اری اس�ت احسان ی�ک ک�ھای خودش بط�ور آزادان�ھ میرس�د ون�ھ در حیط�ھ روابط�ش ام زیرا فرد نھ بھ ھیچ کدام از خواستھ

بس��تگی درون��ی و آزادی عم��ل کام��ل را ب��ھ کس��ی میدھ��د . پ��س آزادی یعن��ی آزاد ب��ودن از دیگ��ران . و ھ��یچ برونی بھ کسی نداشتن . و اگر فرد در یک زندگی انفرادی و مجرد کامل ھم بتواند در ھمھ جوان�ب و مس�ائل بھ چنین آزادی ای برسد بایس�تی دریک�ی از آن دو جنب�ھ باش�د . یعن�ی یک�ی از آن دو ن�وع آزادی را برگزی�ده

ل کام�ل باش�د و ی�ا مفع�ول کام�ل در ھم�ھ ام�ور و واز نوع دیگرش کامال صرف نظر کرده باشد . یعنی یا فاع�مسائل و لحظات . بھ لحاظ عملی مفعول بودن راحت ت�ر اس�ت از فاع�ل ب�ودن . پ�س مفع�ول ب�ودن ب�ھ معن�ای آزادی نزدیکتر است زیرا در حالت فاعلیت اگر ھیچ مانعی ھم نباشد تالش وجود دارد وچون ت�الش وان�رژی

ش م�انع آزادی اس�ت . ول�ی در انتخ�اب آزادی مفع�ولی فق�ط و فق�ط ی�ک است لذا خ�ود ت�ال دعملی بشر محدوامر وجود دارد و آن انتخاب انزوا و تنھائی فزاینده است . آزادی در نوع اولش ، آزادی اراده و امیال اس�ت

ک�انونش ذھ�ن م��ی باش�د و در واق�ع ب��ھ مثاب�ۀ آزادی ذھن�ی م��ی باش�د و آزادی در ن�وع دوم ( مفع��ولی ) ، ک�ھدی تن اس�ت . آزادی ذھن�ی ، ت�ن را ب�ھ بن�د و ع�ذاب و اس�تثمار م�ی کش�د و ل�ذا ض�د آن اس�ت ول�ی آزادی آزا

مفعولی کھ آزادی تن است آزادی ذھنی را ھم در بر دارد : زیرا ذھن را از درگی�ری و اغتش�اش و ناک�امی و ت ول�ی آزادی مفع�ولی تضاد می رھاند و آرامش می سازد . پس آزادی فاعلی در تضاد با آزادی مفع�ولی اس�

موافق آزادی فاعلی است و بھ آن یاری میرساند و ذھ�ن را ھ�م از فاعلی�ت ک�ھ ھم�ان ت�الش و درگی�ری اس�ت معاف می کند . پس آزادی را در معنای نھائی می توان تنبلی ھم نامید . ولی چھ باک ! مگ�ر ھم�ھ آدمھ�ا در

Page 14: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١۴

ب�ھ آن بھش�ت نم�ی ھ�م ا ھزاران زجری کھ ھرگ�ز بھشت خیال خود چنین وضعی را آرزو نمی کنند ؟ منتھی بی خ�ود موف�ق ب�ھ رس�یدن ئاو عارفان در مقام نھ�رسند . آیا مگر بھشت موعود یک تنبل خانۀ کامل نیست ؟

ن بخودی خود و ب�دون نی�ازی ب�ھ غی�ر، ب�رای تچنین مقام و موقعیتی شده اند : تنبلی کامل ! یعنی مقامی کھ است . خود کفایت می کند : بودن کافی

*

ش�ود ول�ی ھر کلمھ ای دو معنای متضاد صادر می کند کھ بواسطھ تضاد این دو معن�ا، معرف�ی و آش�کار م�یی آی�د: م�مخلوق این تضاد نیست . ھر کلم�ھ ای در رابط�ھ انس�ان ب�ا مس�ئلھ و موض�وعی در جھ�ان ب�ر زب�ان

و دپ�س کلم�ھ .لمھ از انسان است و یا حادثھ ای . پس جھان بیرون استخراج کنندۀ کئی ی ، شیرحالتی ، کاو ین انس�انعلت دارد : انسان و جھان . و ل�ذا معن�ائی دوگان�ھ و متض�اد دارد ک�ھ حاص�ل دوگ�انگی وتض�اد ب�

س�ت . جھان است . یک معنایش مطلوب و موافق انسان است و معنای دیگرش ضد انسان و موافق جھ�ان ال رابط�ھ اس�ت و رابط�ھ ھ��م محص�و ھپ�س کلم� . جھ�ان م�ی باش�د –انس�ان ئیحاص�ل روی�ارو» کلم�ھ « پ�س

ھ�ان ج، م�ادۀ نیز سالحی است کھ در این مقابلھ بکار می رود .انسان ھچیزی جز تقابل و جدال نیست و کلمان ، را مصرف می کند و جھان ھم معنای انسان را . پس کلمھ ، محص�ولی اس�ت ک�ھ انس�ان در مص�رف جھ�

ود معن�وی خ� ان را می خورد . انسان ھرگ�ز نم�ی توان�د ، تولی�داتتولید می کند و جھان ھم این محصول انسد و م�ی ش�و را بھ مصرف برساند و تالش او در این مصرف موجب قحط�ی و بیم�اری و ناکامیھ�ای عظیم�ی

الحی ب�ر س�اه او را ھالک می سازد . انسان جھ�ان را م�ی خ�ورد و کلم�ھ م�ی کن�د و ای�ن کلم�ات را ھمچ�ون گ. ی برس�اندد تا جھان را تجزیھ و تحلیل نم�وده و ب�ھ مص�رف ک�الن ت�ر و متن�وع ت�رعلیھ جھان بکار می گیر

ز ن�د ت�ا ام او م�ی کیجھان با عطر و رنگ و ناز و غمزه ھایش انسان را بطرف خود می کشد و خ�ود را تس�لی ھ�ر کلم�ھ ا بگیرد . کلمھ نطفھ ھائی است کھ از انسان در ھمخوابگی با جھان ، صادر م�ی ش�ود . ھاو کلم

س ع��ولی . پ��دو معن��ای متض��اد دارد : معن��ای ن��ر و معن��ای م��اده ، معن��ای مثب��ت و منف��ی ، معن��ای ف��اعلی و مفل�وم . ھم�ھ ع یم بلکھ معن�ای ف�اعلی و مفع�ولی داری�م : ن�ر و م�ادهریا خوب و بد ندا تمعنای درست و نادرس

طبیع�ی د و عل�ومتی مفع�ولی دارن�انسانی و علوم اجتماعی و ادبیات و ھنر متعلق بھ معنای فاعلی اند و ماھیاز د و تض�ادوتجربی متعلق بھ معنای مفعولی و م�اھیتی ف�اعلی دارن�د . در اینج�ا دی�الکتیکی آش�کار م�ی ش�و

وعلی اس�ت و قطبی اولیھ اش خارج می شود و ھر کلم�ھ و معن�ا و پدی�ده ای در آن واح�د ھ�م ف�ا هحالت سادز اشناس�انھ ب�ا آن روب�رو ش�ود و ی�ا –وھرۀ معرفت�ی و خ�ود ھم مفعولی و بستھ بھ این دارد ک�ھ آدم�ی از ج�

شناس�ی ، م�اده اس�ت و مفع�ول . و درس�ت ب�ر س�ر ج�ای جھ�ان ق�رار دارد و –جنبۀ تص�رفی . از جنب�ۀ خ�ود ان ھ��خلیف��ھ جھ��ان اس��ت . واز جنب��ۀ تص��رفی اش فاع��ل اس��ت و ھن��وز موج��ودی خ��ام اس��ت و نتوانس��تھ ب��ا ج

ارف ب�ھ ع�اش ج�دلی اس�ت و نرک�ی و ی�ک طرف�ھ . یعن�ی انس�ان ھن�وز رابط�ھرابطھ ای متقابل برقرار کند و ش�د درس�ت لحاظ موقعیت وجودی مفعول و مؤنث است و لذا معشوق است ھر چند کھ نر باشد . و اگر زن با

ول است .ول ، فاعل است و در نزد انسان فاعل ، مفعفعبر عکس می شود . ھر کلمھ ای در نزد انسان م

* عل�م !وس�تانھ د یو ایمان کافرانھ ! صدق ریاکارانھ و ریای صادقانھ! دوستی خصمانھ و دشمن کفر مؤمنانھ

اعالن�ھ فد : فع�ل جاھالنھ و جھل عالمانھ ، سالمتی بیمارگونھ و بیماری سالم . ھمھ تفاوت ھا از ھمین نوعن�و ب�د خ�وب ب�د ک�ار و فعل مفعوالنھ . چ�ھ کس�ی م�ی توان�د بگوی�د ک�دامیک ب�ر ح�ق و ک�دامیک ن�احق اس�ت :

ی�ن اس�اس انیکوکار . مس�ئلھ اینس�ت ک�ھ آدم بخواھ�د ط�رف اکثری�ت باش�د و ی�ا اقلی�ت . کس�ی ک�ھ بخواھ�د ب�ر غی�ر ارد و درقضاوت کند نھایتا دموکرات است زیرا بایستی طرف چیزی را بگیرد کھ بیشترین طرف�دار را د

؟ اینصورت فاشیست و دیکتاتور است و ظالم . شما چکاره اید

* ، توان تحت نام خ�دا و ب�ھ حس�اب اوعلت محوری دین داری بشریت در ھمھ جا و ھر زمانی آن است کھ می

بجانب شد و ھر کاری کرد . بھ حساب کسی کھ وجود ندارد واگ�ر ھ�م دارد س�اکت اس�ت و از خ�ود دف�اع حقتوان کرد : بھ حساب خدا و نمی کند . بھ حسابی کھ اصال حسابی ندارد . بھ حساب بی حسابی ھر کاری می

ین آزادی عم�ل را ب�ھ انس�ان م�ی دین . بھ ھمین دلیل اس�ت ک�ھ دی�ن وخ�دا اینھم�ھ طرف�دار دارد . زی�را بیش�تر. و اینست علت جنگ بین خدایان ، جنگ ھفتاد و دو مذھب . دین خ�دا ، آنھ�م دی�ن ت�ک خ�دائی بیش�ترین دھد

ک��ھ در مکات��ب غی��ر م��ذھبی در جس��تجوی آزادی ھس��تند آزادی را م��ی بخش��د و مظھ��ر آزادی اس��ت . آنھ��ائی احمق تشریف دارند . در اخالق دینی از یک طرف کشتن پشھ ای گناه دارد و از طرفی کشتن صد ھ�زار نف�ر ثواب ھ�م دارد . پ�س اخ�الق دین�ی از منھ�ای ب�ی نھای�ت ت�ا بع�الوه ب�ی نھای�ت ج�ای تفس�یر دارد و ل�ذا اخالق�ی

Page 15: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١۵

دی مطلق برای ھمھ افراد بشری با ھر خل�ق و خ�وئی م�ی باش�د . کس�ی ک�ھ ب�ھ مطلق است و تأمین کنندۀ آزاحساب یک وجود مطلق ( خدا) زندگی می کند مطلق می شود و می تواند بخودش اجازه ھر کاری را بدھ�د . اخالق دینی آدمی را در جنایت مقدس می کند . خداپرستی تفسیر بغایت زیرکانھ از خود پرس�تی مطل�ق و ب�ی

ت تا آزادی کامل اراده با وجدانی آسوده . براستی کھ منکران خدا و دین ، احم�ق ت�رین آدمھ�ا ھس�تند انتھاسزیرا با این انکار می خواھند خود را آزاد کنن�د ح�ال آنک�ھ برت�رین آزادی المتن�اھی را انک�ار ک�رده و خ�ود را

ا بھ انسان داده است . از این نتیجھ اند . بھ نام خدا می توان ھر کاری کرد . این اجازه را خد محدود ساختھ گیری ھم می توان یک قدیس شد و ھم یک شیطان .

*

ھر ارزش و معنا و حقیقتی کھ از طریق ضدش شناختھ و تصدیق گردد و ماھی�ت یاب�د فریبن�ده و عب�ث اس�ت س�اب . و ھیچ حقی را در بر ندارد . حق خوبی در بدی است و بطالت بدی در خوبی نھفتھ است . پ�س ب�ی ح

مثل اینست کھ خدا را بواسطھ شیطان بشناسیم پس این خدا ، ش�یطانی اس�ت واص�ال ھم�ان ش�یطان اس�ت ک�ھ لباس عوض کرده است تا مورد تأئید قرار گیرد . تا آنجا کھ خدا ضد شیطان است ، حق�ی ن�دارد . تازمانیک�ھ

پوچی حاصل م�ی ش�ود ھم�ان پ�وچی بادر جدال » معنا « خوبی ضد بدی است خوبیتی ندارد . و تا زمانیکھ منط��ق منطق�ی اس�ت و منط��ق پ�وچی اس��ت . منط�ق ب�دی ، خ��وب م�ی نمای��د ، منط�ق ش�یطان ، خ��دائی اس�ت .

، معنویت است و منطق جھل ، عقل است . و منطق منطق ، عب�ث اس�ت و عب�ث منطق�ی اس�ت . معن�ا و عبثون و فریب و بی ارزش است . خ�وب حقیقتی کھ از قیاس و تناقض و تشابھ بدست می آید سراسر جھل وجن

ا ی ش�ده وببودن بھ اندازه بدبودن ، خوب است و بد بودن بھ اندازۀ خوب بودن ، بد است . بھ این دلیل خ�کھ توانستھ ای الاقل یکی را بد معرفی کنی . این خوبی ستم است . اگر بدی منف�ور نباش�د خ�وبی نم�ی توان�د

، آدم بد منفور نمی شود پس منشأ نف�رت خ�ود ب�دی نیس�ت بلک�ھ خ�وبی مقبول باشد . و اگر آدم خوبی نباشد خودش را دگرگونھ جلوه می دھد . پس خوبی ھمان ب�دی ریاک�ار یاست . پس آدم خوب منشأ نفرت است ول

اس��ت . و ب��ھ ھم��ین ترتی��ب ، عاق��ل نی��ز ھم��ان جاھ��ل و ریاک��ار اس��ت ، درس��ت ھ��م نادرس��ت ری��ائی اس��ت و است . پس یکی بد است و دیگری بد جلوه می کند . یک�ی ظ�الم اس�ت و دیگ�ری راستگو، دروغگوی ریاکار

ل مع�روف اس�ت . و عک�س ای�ن قض�یھ نی�ز درس�ت اس�ت : دظالم جلوه می کند . نفر اول بھ ن�ام خ�وب و ع�ایکی خوب است و دیگری خوب جلوه می کند . آنک�ھ خ�وب اس�ت ب�د م�ی نمای�د و آنک�ھ خ�وب جل�وه م�ی کن�د

» ب�ودن « ش ھا را می ت�وان ب�ھ دو وض�عیت زود . پس این دوگانگی و تضاد معانی و ارخوب نامیده می شو دیگ��ری ک��ھ درس��ت ض��د آن اس��ت در واق��ع نم��ایش وب��روز » ھس��ت « تقس��یم ک��رد : یک��ی » نم��ودن « و

وظھور آن می باشد : نمود آن . و این دو در حکم باطن و ظاھر ھمدیگرند درحکم غیب و آیھ ( نش�انھ ) ، بھ است سپر بالی آنی است کھ واقعا ھست . » نمودن « ن و آشکار . آنچھ کھ آشکار می شود و مظھر نھا

لحاظ ارزش آنچھ کھ غایب و در نھان است خوب و درست و برحق نامی�ده م�ی ش�ود . اگ�ر خ�داکانون مطل�ق بھ زب�ان ک�املتر ھمھ خوبی ھا و درستی ھا و حقیقت ھاست بھ این دلیل است کھ در پردۀ غیب مطلق است .

آنچھ کھ نیست مظھر خوبی می شود و آنچھ کھ نمود می کند وھستی را می نماید پا بھ عرصھ شر و بدی و ت آوردن و نم�ودن اس�ت . ھم�انطور ؤیبھ معنای بھ ر» ریا« بطالت می گذارد و منفی محسوب می شود. و

س�ت و عرص��ھ زن��دگی سراس�ر خط��ا و گن��اه ک�ھ کس��ی ک�ھ ھن��وز ب��ھ دنی�ا نیام��ده ک��امال معص�وم و مطلق��ا پ��اک اونادرستی و شرارت و گرفتاری است و چون از دنیا رفت باز شروع می کند بھ خوب شدن و پاک گردیدن . برخی بھ محض مردن کامال خوب و زیبا و پاک شناختھ می شوند و برخی ھ�م س�الھا و گ�اه قرنھ�ا ط�ول م�ی

ی کھ در انزوا اس�ت و ن) . مثال دیگر آن است کھ آدمی تا زما نگاکشد تا کامال خوب شوند ( از دیدگاه زنده ی نگذاش�تھ ، خ�وب اقتص�اد - سیاس�ی -است و پا در حیات و فعالیت شدید اجتماعی یا ھنوز در حریم خانھ

ر می کند ( در عمل ) فقط زشتی ھا ، شرارت و جھالت ھایش وو معصوم فھمیده می شود و بمیزانی کھ ظھت ) ؤی�د ونھ خوبی ھا و حقانیتش . پس عرصھ نمودن و ظاھر شدن کھ ھمان عرصۀ ریا ( رآشکار می شو

است ، عرصھ شر و ارزش ھای منفی است . مثال دربارۀ ظھور امام زمان بھ نقل از امام صادق آم�ده اس�ت ک�ھ آی�ا کھ وقتی کھ ظھور نمود بقدری از مشرکان و مسلمانان م�ی کش�د ک�ھ مس�لمانان و ش�یعیان م�ی گوین�د

ائی ک�ھ در انتظ�ار ظھ�ورش بودن�د و ب�ھ او ھ�این ھمان قائم آل محمد و مظھر رحمت الھی است ؟! یعنی ھمانو رحمت م�ی دانس�تند ای�ن س�ئوال را م�ی کنن�د و ن�ھ منک�ران و غی�ر ھرایمان داشتند و او را ناجی ومظھر م

ن نھ�ان گ�ردد خ�وب م�ی ش�ود . مسلمانان و غیر شیعیان . خوب چون آشکار شود بد م�ی ش�ود و ب�د ھ�م چ�ورف�ی عی ملعلم چون آشکار شود و بھ عمل در آید ، شر می شود و تا در دخمھ غیب ( جھل) است زیبا و عا

« خ�وب اس�ت و »ب�ودن « ، ب�د اس�ت : » خ�وب نم�ودن « ، خ�وب اس�ت ول�ی » خ�وب ب�ودن « می شود . ن آمد بد می شود . ھر چیزی در ذاتش بد است . انسان تا در خویشتن است خوب است چون بیرو» نمودن

خوب است و در ظھورش بد است . یعنی ھر چیزی در نزد خودش خوب اس�ت و در ن�زد دیگ�ران ب�د اس�ت .

Page 16: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١۶

ت . اسھر کھ بخواھد خود را معرفی کند و بشناساند ، بد می شود و شرش آشکار می شود و این ھمان ریا ش�ر اس�ت ، ب�د اس�ت ، باط�ل اس�ت و ناک�ام م�ی ش�ود . ول�ی یعنی تالش عمدی و آگاھانھ برای معرفی خ�ود ،

پ�س جھ�ان ھس�تی » . چون دوست داشتم کھ خ�ود را معرف�ی ک�نم، جھ�ان را خل�ق ک�ردم. « خداوند می گوید ریای خداست یعنی رؤیت خداست و معرفی نام خداست و لذا جھ�ان ھس�تی ب�رای انس�ان سراس�ر ش�ر اس�ت .

–ق�رآن» .ش�ر آنچ�ھ ک�ھ آفری�ده اس�تبرم ب�ھ خ�دا از یپناه م«اشتھ است . ان را از آن برحذر دخود خدا انس نمائی سراسر گناه و باطل است . -نمائی ( نمودن ) ندارد و این خود –یعنی مخلوق حق خود

ودن ا ای�ن نم�شده است و کامل است و نیازی بھ نمود دیگری ن�دارد و ب� هزیرا مخلوق با خلق شدنش ، نمودر آن موجب مس�خ خ�ود م�ی ش�ود و ش�ر م�ی ش�ود ، یعن�ی پنھ�ان م�ی گ�ردد . خی�ر مخل�وق د عمدی و آگاھانھدا در ک�ھ از خ� و خاموش و منفعل کامل باشد تا محل ظھور و نمود خدا باشد ن�ھ اینک�ھ آنچ�ھ ماست کھ تسلی

خ��دا مخل��وق ظھ��ور م��ی کن��د را مخل��وق ب��ھ حس��اب خ��ود آورد و آن��را از خ��ودش بدان��د و در واق��ع خ��ودش را ست و شر و بد و باطل است .ا معرفی کند و این دروغ و ریا

*

د . یعنی د ھمھ بدیھا و شرارتھای گذشتھ اش نیز خوب و مقبول می آیشووقتی کھ کسی اصالح و خوب می

ش�تھ را پ�اک ، اصالح کننده و زیبا کنندۀ آینده نیست بلکھ درس�ت ب�ھ عک�س م�ی باش�د و گذ» توبھ « واقعۀ ی�ف ه ت�ر و لطھمین دلیل بھ غرور فرد بط�رز عجیب�ی اف�زوده و ب�ھ روش ک�امال جدی�د و پیچی�دمی کند . و بھ

ی�ن اورتی از ص�تری وی را بھ اعمال ناشایست بزرگتری می کشاند . توبھ ، اصالح ، انقالب و یا ھ�ر ن�ام و ی تبھکار ویواقعھ بھ ھمین شکل عمل می کند . و از ھمین روست کھ مثال ھر انقالب اجتماعی بسرعت بس

عن�ی آدم�ییھائی می رود کھ در دوران ارتجاع و فساد و خموده گ�ی خ�ود حت�ی تص�وری ھ�م از آن نداش�ت . ن ولن�اکتریھر چھ کھ بیشتر می خواھد خوب باشد و خوبترشود بدتر می شود . تاریخ ھم نش�ان میدھ�د ک�ھ ھ

ج�وامعی ک�ھ ک�رده بودن�د و ی�ا از» توب�ھ« ت ھ�ا از کس�انی س�رزده ک�ھ دوران�ی یشرارت ھا و فتنھ ھا و جناوان ت�دچار اصالح و انق�الب ش�ده بودن�د ک�ھ ن�وعی توب�ۀ جمع�ی محس�وب م�ی ش�ود . از ای�ن حقیق�ت ھ�م م�ی

قدیس شد و ھم شیطان .انسان یا در حال تأئید و تصویب خویش است و ی�ا در ح�ال نف�ی خ�ویش و جن�گ ب�ا خ�ویش . در ھ�ر ی�ک از

مرم�وزی را ب�ر عھ�ده دارد .یعن�ی انس�ان ھیر پس پرده مخفی است و فرمان�داین دو حالت ، حالت دیگری ددر حال تأئید خویش است زیرا در جنگ با خویش است ولی نمی خواھد جنگی در گیرد و ای�ن جن�گ آش�کار شود . و یا در حال جنگ با خویش است زیرا میخواھد با خویش صلح کند و چون قادر بھ صلح نیس�ت پ�س

منتھی گ�اه جن�گ آش�کار اس�ت و تجنگ و صلح ھمواره در آن واحد در ھر کسی موجود اسمی جنگد. این وضع پایانی ندارد جز در مرگ. زی�را صلح پنھان و گاه ھم ظاھرا در صلح است ولی باطنا در جنگ . و این

ن آدمی در حال جنگ و صلح ھر دو از خویش غایب است و خود را نمی بیند و این جنگ و صلح حاص�ل ای�کوری است . جنگ و ص�لح ب�ا کس�ی ک�ھ نم�ی شناس�دش و نم�ی بین�دش . ای�ن وض�عیتی ک�ور و ک�ر و جن�ونی است و ھر دواش بھ یک میزان باطل و احمقانھ است . می جنگ�د ت�ا پ�رده از رخ خ�ویش ب�ر افکن�د و چ�ون

ھم�ھ ح�االت و کن�د ب�ا کس�ی ک�ھ اص�ال نم�ی دان�د ک�ھ کیس�ت . خستھ و ناتوان شد و ناکام گردید ب�از ص�لح م�ید و اگ�ر ش�وافکار واعمال آدمی محصول ھمین وضعیت است . و این آدم اگر اھل دین باشد عاقبت ک�افر م�ی

کافر باشد دیوانھ می شود . کافر می شود زیرا خ�دا را مس�ئول ای�ن وض�ع خ�ود م�ی دان�د و دیوان�ھ م�ی ش�ود ی�ا منک�ر عق�ل . و ای�ن ھ�ر دو یک�ی چون عقل خود را مسئول این وضع م�ی بین�د. ی�ا منک�ر خ�دا م�ی ش�ود و

است زیرا آدمی آشکار می بیند کھ این عقل ھم متعلق بخودش نیست زیرا اص�ال در احاط�ھ خ�ودش نیس�ت و است و بر او ھجوم می آورد واو را با خودش روب�رو م�ی کن�د . ک�افر ش�دن ھم�ان تبھک�ار بھ او تحمیل شده

ب�ر علی�ھ ھم�ان نیروئ�ی ک�ھ م�ی خ�ویش اس�ت . جن�گنیز ھم�ان جن�گ ب�ر علی�ھ عق�ل شدن است و تبھکاری: خوب باش ، درستکار باش ، زیبا و متین و آرام باش و .... و این تبھکاری و جنون کھ ھ�ر دو یک�ی گوید

است در دو حالت جلوه می کند : در عمل و در تئوری . ل�ذا آدم�ی ی�ا جنایتک�ار م�ی ش�ود و ی�ا فیلس�وف . و بی ریا و بیواسطھ و راحت تر است و این یکی غیر مستقیم و آبرومندان�ھ و ھر دو یکی است . آن یکی نای

رندانھ و زجر آورتر : جنایت و جن�ون عمل�ی ونظ�ری . و در ھ�ر دو حال�ت دل�ش بح�ال خ�ودش م�ی س�وزد و پنھان و آشکار بحال خود گریھ می کند چون می بیند کھ اینکاره نیست و نمی تواند ک�امال اینک�اره باش�د . و

وجود دارد : آن خوب عاقل خداپرست و این ب�د دیوان�ۀ ک�افر . آن یک�ی بح�ال ای�ن یک�ی » دو « ز ھم آن ھنوگریھ می کند و دل می سوزاند . و برای م�دتی ھ�م ای�ن ت�راژدی م�ی توان�د ق�انع کنن�ده باش�د و آدم�ی ب�ھ مق�ام

ھ دھ��د : چ��ھ ب��دبخت سرنوش��ت تراژی��ک خ��ود افتخ��ار کن��د و ب��ھ عش��ق ب��دبختی ب��ی پای��ان خ��ود زن��دگی را ادام��ھولناک و بزرگواری ھستم ! ھیچکس نمی تواند چون من بدبخت باشد و درمانده و دیوان�ھ ! واقع�ا ک�ھ مھ�م

Page 17: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٧

ی تراژدی ب�رای م�دتی م�ی توان�د دلی�ل زیس�تن باش�د و عش�ق زن�دگی باش�د بعن�وان لو با ارزش ھستم . .... وودن ! ب�دبختی ب�ی ھمت�او کبی�ر ! ول�ی ک�م ک�م آخرین عشق : عشق بھ بدبخت بودن ! و بدبخت ت�رین آدمھ�ا ب�

از اینج�ا ب�ھ آدمی متوجھ می شود کھ دیگران ھم درست مثل او ھستند و او تنھا ب�دبخت کام�ل ع�الم نیس�ت . پوچی آغاز می شود ودیگر بدبخت بودن حالی نمیدھد و تراژدی کفایت نم�ی کن�د ومعن�ای طوفان بعداست کھ

اش�کی و ن�ھ ن�ھ وچی ! و زین پس دیگ�ر ن�ھ جنگ�ی ھس�ت ن�ھ ص�لحی ، برتری از زندگی ضرورت می آید : پنھ حقارتی عظیم و ارضاء کننده . اینجا وضعیت صفر است و در ای�ن وض�عیت دیگ�ر لبخندی ، نھ عظمتی وھیچ�ی ھ�م وج�ود ن�دارد فق�ط ن�ابودی اس�ت ک�ھ فرم�ان م�ی ران�د در کالب�د موج�ودی ک�ھ انسانی وج�ود ن�دارد ،

ن مواقعی کھ وضعیت صفر بھ ناگاه دامن یک قومی نی. ولی ھمواره یک دستی در چروزی انسان نام داشت ا ، شاھد بر واقع�ھ نگ�ھ می�دارد بط�رز معج�زه اس�ا و س�حر انگی�زی : ب�ین ررا گرفت، یک نفر و گاه دو نفر

؟ ب�ھ بودن و نبودن . تا کل واقعھ را تماشا کند در بی نظری کامل و سپس گزارش دھد : بھ ک�ی ؟ ب�ھ ت�اریخ بشریت ؟ بھ آینده ؟ بھ خدا ؟ کسی کھ در وادی مذھب خدا نامیده می شود در یکی از کتابھایش کھ قرآن نام دارد می گوید ھمواره بر سرنوشت و قومی و واقع�ھ ای ب�زرگ ، ی�ک ش�اھد وج�ود دارد ک�ھ در پای�ان جھ�ان

ش�فاعت م�ی وو گزارش میدھد چون کل آن قوم و واقعھ یک بار دیگر احضار شد ، بھ شھادت بر می خیزدطلبد از برای قومش . چھ با خدا باشیم و چھ بی خدا ، چھ با مذھب یا الم�ذھب ، بھرح�ال ای�ن توص�یفی زیب�ا است اگر زیبا نباشد تا حدودی قابل پذیرش و قابل فھم م�ی توان�د باش�د بھرح�ال بھت�ر از ھیچ�ی اس�ت : الاق�ل

اندکی بیشتر از پوچی است : اندکی ! ود ک�ھ در بعثت خ� ن وضعیت مبتال شده و نابود شده اندآ! زیرا آن افراد و قومی کھ در کیگوئیم فقط اندمی

ای « گویند : این بار شاھد بر خود و سیر نابودی خود ھستند خیلی سرحال نمی توانند باشند و چھ بسا میر دی اس�ت . دگ�ر وادی ورای ت�راژ(قرآن ) . اینجا دی» کاش ھرگز خلق نشده بودیم و خاک باقی می ماندیم

وق و ی�ک مخل�ی�ک اینجا تراژدی کافی نیست . امری فوق تراژیک بایستی بھ نط�ق آی�د و ب�ھ انس�ان بعن�وان او ناس�ب ح�المجبوری کھ در مرز بین بودن و نبودن واقع شد تا فقط نابودی خود را نظ�اره کن�د ، پاس�خی م

ی س�ت، پاس�خیاسپرس و نھ کس دیگ�ری ھن�وز ارائ�ھ ن�داده ا لرائھ دھد . بھرحال چنین پاسخی را نھ کارا کھ انسان نابود شده را راضی کند بھ نابودی اش . می گویند ک�ھ خداون�د ، ای�ن انس�انھارا ک� اکثری�ت ھ تقریب�ا

ی ی�ک ب�ارخ م�ی کن�د ت�ا راض�ی ش�ود . یعن�زقاطع و قریب بھ اتفاق کل بشریت را شامل می شود وارد در دوج�دد خ�ود می ، از نو . خوب طبیع�ی اس�ت ک�ھ انس�ان ھن�وز دوب�اره وارد ب�ر عرص�ھ ن�ابودی دگر از نو !؟ آر

د را ن�ابود ش�دن خ�و هراضی می شود ، مجبور اس�ت ک�ھ راض�ی ش�ود ب�ھ ن�ابودی خ�ویش ت�ا دگ�ر ب�ار، نشده ، ویشی اب�دی خ�تجربھ نکند . لحظھ بھ لحظھ ذره بھ ذره . یعنی می گوید : پروردگارا ! راضی ام ب�ھ ن�ابود

ی�دی دش�تر گ�ذر م وجود داشتھ باشم وادعای وجود کنم : ز ما بھاز من در گذر ، دیگر ھرگز مطلقا نمی خواس�ت ت�ا اھ باب�ا ط�اھر عری�ان م�ا ب�ھ وص�ف ای�ن وض�ع م�افوق ت�راژدی بس�یار نزدی�ک ت�ر ک�ندیدی ! می بینیم

تراژدی نویسان و حماسھ پردازان مشھور و حرفھ ای دیگر . ن وج رسید و سرنگون شد و پوچی محض حاص�ل گردی�د و عرص�ھ تجرب�ۀ ن�ابودی خویش�تتراژدی چون بھ ا

مک�ان ب�ھ شد در حضور جھانیان ، و چون نابودی ھم کام�ل گردی�د ، ی�ک ب�ار دیگ�ر در حض�ور خداون�د ای�ن ااز ب��ردارد و بخ��ودش رح��م کن��د و دس��ت دانس��ان داده م��ی ش��ود ک��ھ دس��ت از پرس��تش ت��راژدی و ن��ابودی خ��و

م�ی م�ی ود خ�ویش نی�ز بکش�د و وج�ود را پ�ذیرا گ�ردد ھمانگون�ھ ک�ھ ھس�ت و ن�ھ آنگون�ھ ک�ھ آدعداوت با وجب�ھ فتخ�ار آدم�یتجربھ معلوم شد کھ نیستی بود . و ا زیرا آنگونھ کھ آدمی می خواست باشد بھ باشدخواھد

ی کھ دسترکردن خود بدست خود . گویا این تنھا ھنر انسان است : ھن نیستی خود ، تراژدی است : نیست ن�ھ اس�ت ازتمامیت خ�ویش . پ�س ت�راژدی ی�ک لجب�ازی مکاراآخر ناکام از آب در می آید و نادم می شود از

یس�تی م�ی نغایت عداوت با ھستی خویش ، آنگ�اه ک�ھ نم�ی توان�د ھس�تی برت�ر بیافرین�د و ت�الش او منج�ر ب�ھ ان زادرپ�ی تراژی�ک و ت�راژدی است کھ تراژدی و شخصیت ھ�ا شود ، بھ نیستی خود فخر می کند و اینگونھ

پیدایشان می شود . را ب��ھ معن��ای واقع��ی اش برگ��ردانیم : ب��دبختی ، ب��د شانس��ی کام��ل . چ��ھ ب��دبختی ای » ت��راژدی « بگذاری��د

ن ھس�تی داده ش�ده راض�ی ب�ھ ی�مورد لطف قرار گیرد و ھستی یاب�د و س�پس ا» نیستی « بزرگتر از این کھ ساختھ ای برای خود بیافریند کھ این ت�الش او منج�ر ب�ھ نیس�تی –تر خود ھستی برھستی نگردد و بخواھد

او شود آنھم نھ بھ یک لحظھ بلکھ یک نیست شدن تدریجی و جاودانھ : نیس�ت ش�دن را ت�ا ب�ھ انتھ�ا تجرب�ھ کردن ! گنج باد آورده برای ھیچکس شانس نیاورده است . پس تراژدی حاصل تکبر در برابر رحمت مطلقھ

کار رحمتش ؛ انکار ھستی داده شده ! پس این داستان عشق خالق است بھ مخلوق . و کل ای�ن نو ا خداستماجرا ، ماجرای عشق است . و کل ھستی و نیستی ابزار عشق اس�ت و ب�رای اثب�ات عش�ق اس�ت . و نھایت�ا

ا ت�راژدی ھم ج�ز عش�ق ھ�یچ ب�اقی نم�ی مان�د . وادی برت�ر از ت�راژدی ھم�ان وادی برت�ر از ھس�تی اس�ت زی�ر

Page 18: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٨

ھمان واقعۀ ھستی است . پس آنچھ کھ انسان را کفایت می کند عشق اس�ت ن�ھ ت�راژدی . ت�راژدی ، نف�رت و یأس و پوچی است کھ آن روی سکۀ عشق می باشد . تراژدی چون پایان یافت ، عشق رخ می نماید .

ی مل�ت ان ش�ده ، ب�راجنگ جھانی با پنج�اه میلی�ون جس�د و میلیونھ�ا معل�ول جس�می وروان�ی و کش�وری وی�ر ھستیچھ آلمان عشق را بھ ارمغان آورد و دوست داشتن را و صبر و خموشی را . بھ ملتی آموخت کھ ھر

س�تی ھ ھم�ان ھشدیدتر رخ می نماید بایستی شدیدتر کمر را دوال کرد و بر نیستی سجده نمود . نیس�تی ای ک�ر آس�مان ب�آغ�از ش�ده اس�ت . ت�راژدی ،»م�ن « است . ھر فرد یا ملت�ی و تم�دنی ک�ھ در او خط�ور نم�ود ک�ھ ر ع�الم دم�ادۀ اولی�ۀ ھ�ر ت�راژدی اس�ت . » م�ن « تراژدی انسانی فقط یک واژه نق�ش بربس�تھ اس�ت : م�ن !

، منوح ، ابراھی :از مقام تراژدی فرا رفتھ اند و بھ عشق پیوستھ اند بوده اند کھخاک فقط انگشت شمارانی ھستی سھ زده ولی ، ....... حسین و مھدی . آنان کھ بر آستانھ نیستی بوموسی ، بودا ، عیسی ، محمد ، ع

وانھاده اند ولذا ھستی بخش گشتھ اند و شاھدان بر ھستی . » او « را بھ ن�ی ، ت�ن اس�ت یع است و اما بھ لحاظ عینی ، م�اده اولی�ھ ت�راژدی» من « بھ لحاظ معنا ، مادۀ اولیۀ تراژدی ک ص�دا م�یی�حماسھ تراژیک خود را می سراید . ولی ھمھ قبرھا نھایتا بھ خاک . در درون ھر قبری کسی

می ود بوضوحخدر دل ویند کھ :تراژدی کافی نیست . آنکھ بر سر قبری فاتحھ ای می خواند ، این ندا را گش�ق م�ی عشنود کھ : تراژدی کافی نیست . اگر کافی می بود آدمی بھ کم�ال رض�ایت میرس�ید و جھ�ان غ�رق

الل�ت دارد دآنچ�ھ ک�ھ ھس�ت « این آخرین استدالل است و استدالل آخر ھمواره سھل وممتنع است زیرا شد . تن ، جب�رانخداس�ت ک�ھ ب�ا انتق�ام انس�ان از خویش� نو بالعکس . تراژدی ، آشکار نب�ود» بر آنچھ کھ نیست

گی وزه زن�دردو ی�نل امی شود :جبرانی جبران ناپذیر . بھرحال بواسطھ این انتقام اس�ت ک�ھ آدم�ی ت�اب تحم� را بدست می آورد . ھر چند کھ راضی نمی شود از خودش ولی قابل تحمل می شود .

س��ھ ھ��ای بھرح��ال ک��املترین بی��ان ممکن��ھ از حقیق��ت بش��ری ، در زب��ان ت��راژدی میس��ر آم��ده اس��ت و ل��ذا حما ک ب�وده ونی�ز تراژی�تراژیک ، جزو آث�ار جاودانن�د .یک�ی ممک�ن اس�ت بگوی�د ک�ھ زن�دگی پی�امبران و امام�ان

ن بی�ان ب�ات . چ�وبلکھ اشد تراژدی بوده است مثال امام حس�ین . ای�ن ادع�ا ن�ھ قاب�ل انک�ار اس�ت و ن�ھ قاب�ل اثر ای�ن خوانی و سینھ زنی و قم�ھ زن�ی ب�رای ام�ام حس�ین حج�ت ک�املی ب�ھ ر نیست . روضسفوق تراژیک می

ل�ی م�ا نم�ی ت�راژدی خ�ود را ب�ھ کم�ال برس�اند وس�ین توانس�ت ححقیقت است . و نیز این حقیقت کھ چرا امام ان�دانت راوک�ل خ تاگ�ر م�را دوس�ت م�ی داری خ�ود« ین گفت کھ ستوانیم : انتقام از خویشتن ! خداوند بھ ح

و –ق�رآن » .کش�ید فق�ط ان�دکی اطاع�ت م�ی کنن�د باگر خداوند بھ مؤمنان امر کن�د ک�ھ خ�ود را » : « بکش » . ید خود را بکشید ررا دوست دااگر م« م بھ یارانش گفت : حسین ھ

ش�ق ھ�م عوتراژدی یعنی ھمین ! از فرط عشق ، نیستی را پذیرا شدن . پس تراژدی معلول عش�ق اس�ت . و � علت تراژدی ری ک�ھ است و ھم محصول آن . و ھ�ر ک�ھ در ای�ن حلق�ھ نیس�ت ف�ارغ از ای�ن ماجراس�ت و مفس

ح�ت ت�أثیر تم�ی کن�د .قط�ع نام�ھ ای ک�ھ حت�ی خ�ودش را دچار خیالبافی و خرافھ شده است و قطع نامھ ص�ادر : ن�وع اس�ت قرار نمی دھد . واین قطع نامھ ھائی کھ در خارج از گود واقعھ صادر م�ی ش�ود بط�ور کل�ی دو

ر س�یح ب�ھ پس�مو در انکار . از مشھورترین این قطع نامھ ھای تأئیدی تاریخ ، یک�ی تب�دیل حض�رت در تأئیددن ک ف�را ب�ررا رفتن از تراژدی است، یعنی مسیح را از موقعیت و معن�ای تراژی�خداست . این تالش برای ف

ندان��ھ وواز بش��ریت س��اقط ک��ردن . وی��ا بکل��ی ای��ن واقع��ھ را منک��ر ش��دن : دو ن��وع انک��ار متف��اوت : یک��ی ر دیگری کافرانھ .

و ش�اعرانھ یک�یھ�ی بھرحال قطع نامھ ، قطع نامھ است چھ در تأئید و چھ در تکفیر ،ھر دو انکار اس�ت منتعل�ی ی�م : یک�یعارفانھ ودیگری جاھالنھ و عامیانھ : یکی بھ نظم ودیگری بھ نثر . در جھان اس�الم ھ�م دار

دان��د و ی منک��ر ا س��ت و دیگ��ری او را خ��دا م��ی دان��د : یک��ی او را پھل��وانی ب��ی سیاس��ت و ھ��الو م��یل��را بکدر ک�ار ش قم�ھ م�ی کش�د . بھرح�ال قم�ھ ایدیگری ھم خدائی مجنون . یکی برایش قمھ می زند و یکی ب�رای

یھا در فھم تاریخ و جوامع بشری است .دھمھ تراژ کاست و این وجھ مشتر

* از ھمین وضع است کھ چیزی ب�ین خواس�تن و چیزی بین فھمیدن و نفھمیدن ! تمام مسائل و مصائب بشری

ه اس�ت .م�ی ت�وان ای�ن وض�ع را نخواستن ، کردن و نکردن ، بودن و نب�ودن وم�رگ و زن�دگی را موج�ب ش�دھمان نیستی نامید زیرا چیزی کھ مطلقا نیست وھرگز نبوده است و ھ�یچ ح�س و فھ�م و اراده ای ھ�م ن�دارد، نیستی نیست . در واقع آن نیستی ای کھ مفھوم ومنظ�ور م�ا اس�ت ھم�ان نیس�تی انس�انی اس�ت ک�ھ ب�ھ پش�ت

ک�ھ م�ی دان�د ک�ھ نیس�ت ول�ی اگ�ر . انسان موجودی استدرب ھستی آمده و تا ابد در انتظار و احتضار است د ک�انون در این دانائی اش مطمئن باشد دیگر مشکلی ندارد ولی این دانائی غرق در تردی�د اس�ت و ای�ن تردی�

عذاب است . زیرا نیستی انسان با ھستی ، مرز مشترک دارد . این مرز مشترک ھمان فھم آغشتھ بھ تردی�د و جھل است . ھمھ چیزھای جھان ، ھستی ھائی معرف نیستی ھستندوغرق در عدم م�ی باش�ند ول�ی انس�ان

Page 19: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٩

می یابد . انسان قحط�ی زدۀ بوی ھستی بھ مشامش رسیده است ولی ھر چھ کھ بیشتر بو می کشد آنرا کمترھستی است ودر این قحطی بغایت کھ برسد و از ھستی بکلی قطع امید ک�ھ نمای�د و آرزوی المتن�اھی نیس�تی نماید آنگاه ھستی می یابد . یعنی م�ن فک�ر م�ی ک�نم ک�ھ بای�د چن�ین باش�د . ول�ی ھم�ین ح�دس و گم�ان و فک�ر

تن موج�ود اس�ت : امی�دی معک�وس ! ای�ن فک�ر وامی�د ، بزرگترین مانع ھستی است زیرا ھنوز امیدی بھ ھس�آدم�ی را دو ش�قھ م�ی کن�د و نیم�ھ اش را در نیس�تی م�ی ان�دازد و نیم�ھ دیگ�رش را در ھس�تی . ت�ن غ�رق در نیستی می شود و روح ھم بسوی ھستی پر می گشاید . واما در ای�ن ش�قھ ش�دن ، انس�ان ن�ھ تنھ�ا ش�قھ نم�ی

ز بین ھستی و نیستی مقیم می گردد. این انسان ھمان امام اس�ت ک�ھ ی�کود و بر مرششود بلکھ زائیده می دستش در دست خداست کھ ھمان کانون ھستی است و دست دیگرش در دست جھ�ان اس�ت ک�ھ ھم�ان ک�انون نیستی است . و این حال امام است و کسی نمی تواند حال او را درک کند اگ�ر درک کن�د ح�ال خ�ود را و ح�ال

کرده است زیرا حال امام ، حقیقت فھمیده شدۀ انسان است . امام کسی اس�ت ک�ھ حقیق�ت ھر انسانی را درکقرار گرفتھ و مسئولیت انسان بودن را تقبل کرده دبھ تمام و کمال درک نموده و بر جای خوانسانی خود را

ا را ھ�م ب�ر است . مس�ئولیت ک�ل انس�انیت و بش�ریت و ت�اریخ را ، مس�ئولیت ک�ل کائن�ات را ، و مس�ئولیت خ�د گردن گرفتھ است .

*

ا در نی خ�ود رتا بھ امروز من در جناح خدا بودم ودر نقطۀ مقابل خل�ق ، و این�ک بط�رز حی�رت آور و ناگھ�اسرنوش�ت م�ی کن�د درب�ارۀ خل�ق و طرف خلق می بی�نم ک�ھ در نقط�ھ مقاب�ل خ�دا ق�رار گرفت�ھ و از خداس�ئوال

. ھنگامی کھ ھیچ ضمانتی از ط�رف خ�دا وج�خلق ط�ھ در رابود نداش�تھ باش�د و خ�ود را در رابط�ھ ب�ا او عین�ا چیزی احس�اس کن�ی ک�ھ ھرگ�ز نب�وده و نخواھ�د ب�ود ، مجب�ور م�ی ش�وی ک�ھ ط�رف خل�ق را بگی�ری : ط�رف

زم آن اس�ت ولی دارد بھ سمت نابودی می رود : بھ سمت خدا ! و این وظیفھ مستل» ھست « جریانی را کھ ن ی�ک ا ب�ھ عن�وارباشی ھر دو را یکی بیابی و لذا دفاع از خلق در مقابل خ�دا کھ از بود و نبود خود گذشتھ

ن مس�اواتوظیفۀ ساده و بعنوان تنھا کار ممکن بر عھده گیری . زیرا خلق را ھمچون خ�ودت راض�ی ب�ھ ای� ابط�ھرخل�ق در نمی بینی : مساوات بود و نبود . مگر اینکھ بتوانی خلق را بھ نابودی راضی کنی . ھر چند

آن گ�ام با نابودی خود تسلیم شده است ولی راضی نیست و ت�ا راض�ی ش�دن فق�ط ی�ک گ�ام دیگ�ر باقیس�ت . وق ب�ھ تواف� نابود شدن است . و گویا در این گام آخر است کھ مشکل من و خدا حل م�ی ش�ود و ھ�ر دو ب�ا ھ�م

دی�ھ ! ده اس�ت : ھی�ک وض�ع داده ش�» ب�ودن !« می رسیم و از یکدیگر راضی می گردیم : در وادی نیستی رکت ول��ی چگون��ھ ب��ودن ی��ک ام��ر مش��ارکتی اس��ت ب��ین خ��الق و مخل��وق : ب��ین دھن��ده وداده ش��ده . ای��ن مش��ا

س ا . ھ�یچکی ای�ن ھدی�ھ را پ�س م�ی دھ�د : اش�تیاق فن�لعرصھ عذاب است تا آنجا کھ انسان ( داده شده ) بکافر م�ی ک�» ب�ودن « ان نس�بت ب�ھ است ک�ھ انس�» چگونھ بودن « در » . نیست « نمی تواند باشد جز آنکھ

شود . یھیلی�زم کام��لنو ای�ن ھم��ان . » نب��ودن « زی�را م�ی بین��د ک�ھ ب��ھ ھ�یچ گون��ھ ای نم�ی توان��د باش�د اال ب��ھ گون�ۀ

،نیھیلیزمی کھ در تصور نیچھ نیامد . است*

و ب�دترین آنھ�ا ت�رس ازھمھ بدبختی ھ�ای بش�ری حاص�ل ت�رس اس�ت : ت�رس از شکس�ت ، شکس�ت نھ�ائی !

قی��دتی! در ط�ول ت��اریخ انگش�ت ش��مارانی ع –معرفت�ی –شکس�ت در عش��ق اس�ت مخصوص��ا عش�ق آرم��انی ای�ن ز رس�یدن ب�ھستانھ این شکست قرار گیرند و با آن مواجھ شوند و م�ابقی قب�ل اآاند کھ توانستھ بر بوده

س�ت ھ�ائی شکجم�ال ن آستانھ بطریقی خود را ھالک کرده اند تا با جمال نھائی این شکست روبرو نش�وند . وگ و المتن�اھی اس�ت . پی�روزی ای ک�ھ ھم�ھ از آن زررفانی ، خداست . و این پیروزی ب�ع –درعشق آرمانی

زی می ھراسند و در مقابلش شکست می خورند : شکست از پیروزی . پس ھم�ھ ت�رس ھ�ا ، ت�رس از پی�روس�ت در اه ت�رین موج�ود ع�الم مطلق است . ترس از روبرو شدن با خدا ! چرا ؟ زی�را خ�دا ، شکس�ت خ�ورد

دھ�د و کمال قدرت مطلقش . خدا کسی است کھ در غایت قدرت المتناھی خود موفق شده کھ خود را شکس�تص�ال خ�ود را نیست کن�د . منش�أ ک�ل کب�ر و غ�رور وس�تم بش�ری از ھم�ین جاس�ت . وا دید و خوآبر خود فائق « وئی است کھ خ�ود را شکس�ت داده اس�ت امل ونھائی این شکست خداست . بشر ھمان خداکبشر محصول

ن اس�ت و است : بش�ر مظھ�ر شکس�ت ب�ی پای�ا» بی خود « را از بین برده است . بشر ھمان خدای » خود وی شناسد مبشریت ھم چیزی جز تجربھ ودرک و باور این امر نیست . ودر کمال این باور است کھ خدا را

باور می کند . *

Page 20: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٠

تیج�ۀ نه می شود نھ صورت ظاھری زندگی و شرایط و خص�ائل و کردارھاس�ت بلک�ھ آنچھ کھ سرنوشت نامیدن ف�ت ک�ھ ای�معرفتی حاصل از کل زندگی است کھ نھایتا عاید ھر کس�ی م�ی ش�ود . ھ�ر چن�د ک�ھ ش�اید بت�وان گ

کس�ی ھ�رنتیجۀ معرفتی نھ�ائی دقیق�ا محص�ول ک�ل راه و روش زن�دگی ھ�ر کس�ی اس�ت و ک�ل ظ�واھر زن�دگی ود یعن�ی در معن�ای خ�» سرنوش�ت « ورا بھ آن نتیجھ گیری خاص باطنی ھدایت می کند . بھرح�ال است کھ ا

و ی می کن�دخواندن آنچھ کھ در سر نوشتھ شده است . ھر کسی بھر طریقی بخواندنش بھ ھمان گونھ زندگ ی آورد وم� پدی�د و راه و روش خ�ود را گیردآدمی دقیقا از روی سر خویش است کھ می خواند وتصمیم می

ی سرنوش�ت خ�ود را اج�را م�ی س�ازد . پ�س در واق�ع زن�دگی ھ�ر کس�ی مث�ل ی�ک ص�فحۀ ت�أتر اس�ت ک�ھ از رو سناریوئی کھ در سرش نوشتھ شده بھ مرحلھ اج�را در م�ی آی�د . ول�ی مس�ئلھ اینس�ت ک�ھ آی�ا ھ�ر ک س�ی دقیق�ا

ر چند ھبرد . ر میااتی ھم بکھمان چیزی را کھ در سر خود می خواند اجرامی کند و یا در آن مکر یا تغییرا راه و دخ�ل و تص�رف ھ�م خ�ود بخش�ی از م�تن کت�اب سرنوش�ت ھ�ر کس�ی اس�ت . وام� کھ آن مکریا تغییرات

ای�ن رھ�ائی اس�ت : ذھ�ن ! آی�ا ب�از خ�ود» س�ر « رھائی از زندگانی سرنوشتی ، ھمان راه رھائی از تمامیت ز رھ�ا ک�ردنج�ر سرش نوشتھ شده ، رسیده و لذا راھ�ی دکھ نیز بھ معنای آن است کھ آدمی بھ پایان کتابی

ی س��ریع ب��ھ پای��ان ای��ن کت��اب برس��د و از آن رھ��ا ش��ود ک��ھ خیل�� دکس��ی م��ی توان��آن نداش��تھ اس��ت ؟ آی��ا فق��ط ن ؟ س�رعتبخواندش و بسرعت آنرا بھ پایان برد؟ آیا این بھ معنای سرعت عمل است ویا سرعت در خواند

ت ست : س�رعواندن و فھمیدن آن ؟ دومی بھ واقعیت وامکان ، نزدیکتر ادر اجرای آن کتاب یا سرعت در خھ ی ھ�م ص�فحدر خواندن و فھمیدن ! برخی خط بھ خط می خوانند و می فھمند و بھ آن عمل می کنند و برخم�ی ت بک�ار نبھ صفحھ و برخی ھم فصل بھ فصل و برخی ھم تا کل کتاب را تا بھ آخر نخوانند و نفھمن�د دس�

و م�ل نیاب�دعکھ کل کتاب را ت�ا ب�ھ آخ�ر بخوان�د و بفھم�د ول�ی آن�را مس�تحق تما یکی ھم ممکن اسشوند و اض�ور ! حبکلی از آن بگذرد و فراموشش کن�د و در وادی ب�ی سرنوش�تی زیس�ت نمای�د : وادی اکن�ون: وادی

ی�ن ھم�ان ئ�ی ! اآ –وادی بی عملی ! وادی فوق سرنوشت و فوق تاریخ و فوق س�نت : وادی خ�دائی : خ�ود خس���تین نوادی اس���ت ک���ھ انبی���اء و اولی���اء و عرف���ا در آن زیس���تھ ان���د در مرات���ب گون���اگون . و ھم���ین ھ���ا ،

واقعی�ت ندگان سرنوشت بشریت بوده اند : یعنی آدمھای بی سرنوشت ، سرنوشت ن�ویس ب�وده ان�د . ویسنوع�داوت س�یده بلک�ھ دراینست کھ بشریت در پیروی از آنچھ کھ در سرش نوشتھ ش�ده ب�ود ب�ھ ای�ن وض�ع نر

ومخالف��ت آنچ��ھ ک��ھ در س��رش خوان��ده اس��ت ب��ھ ای��ن سرنوش��ت عین��ی رس��یده اس��ت پ��س آنچ��ھ را ک��ھ بش��ر سرنوشت می نام�د ، سرنوش�ت ض�د سرنوش�ت اس�ت . پ�س ھ�ر کس�ی سرنوش�ت عمل�ی خ�اص خ�ودش را در

نوش�ت سر مخالفت با آنچھ کھ در سرنوشت درونی خود م�ی خوان�د، خل�ق م�ی کن�د .عم�وم بش�ر ، ض�د کت�اب د کھ در آن کتاب نوشتھ شده است .نخود عمل می کند ولی نھایتا بھ ھمان نتیجھ ای میرس

*

ی�ر از غودی . و بر آمدن و خروج از تاریخ ! اینست تنھا معنا و ماھیت رستگاری و آزادی، واستقالل وج�

ژنتی�ک ، نت، فرھن�گ ، وراث�ت ،ھ انواع گوناگون اسارت است : اس�ارت در ت�اریخ ! ت�اریخ یعن�ی س�ماین ھ ی��ره . ب��رتربی�ت و تعھ��د ب��ھ دیگ�ری . و ان��واع جبرھ��ای اقتص�ادی و طبیع��ی و جنس��ی وجغرافی�ائی و مل��ی وغ

. م�اری اس�تآمدن از تاریخ یعنی خروج از مادۀ بشری و فائق آم�دن ب�ر بش�ریت خ�ود . ت�اریخ تنھ�ا منش�أ بیاریخن�د تھ واحساس و دل و جان .ھمھ آنھائی کھ در ھمان مرض است : مرض تن و روان و اندیش یتتاریخ

و ی ھستند .در ورای تاریخند نیز یک دریک سطح ھستند و یکسانند و برابر . و آن انگشت شمارانی ھم کھز : ام��ا راه و روش عمل��ی ای��ن خ��روج و رس��تگاری چیس��ت ؟ ب��ی ھ��یچ تع��ارفی در ی��ک ک��الم عب��ارت اس��ت ا

ز نم�ود ا ن خ�روجامعن�ای برگزی�دن غای�ت ت�اریخ اس�ت و از غ�ایتش م�ی ت�و انتخاب فقری فزاینده ! و این بھق��ط فد کن��د . ت��اریخ . رس��یدن ب��ھ پای��ان ت��اریخ قب��ل از آنک��ھ ت��اریخ ب��ھ پای��ان بش��ریت برس��د و بش��ریت را ن��ابو

بواسطھ فقری تا بھ آخر است کھ می توان تاریخ را از وجود خویش اخراج کرد .

* در ھ�ر کس�ی » می�ل ب�ھ ق�درت « و جامع تر باشد ، قدرت طلب تر است و اصال اندیشھ ھر چھ کھ بنیادی تر

ھ�ر چ�ھ ک�ھ » می�ل ب�ھ ق�درت .« میزان اندیشھ گری او و میزان عمق و وسعت اندیش�ھ او را مع�ین م�ی کن�د ھ�ر چ�ھ جاودان�ھ ت�ر باش�د و طال�ب » می�ل ب�ھ ق�درت « جھانش�مول ت�ر اس�ت . ی�زجھانخوارتر باشد اندیش�ھ ن

دارتر باشد ، عمق اندیشھ نیز بیشتر است . پس عمق و وسعت اندیشھ دقیقا ھمان عم�ق و وس�عت قدرتی پایری اس�ت و اگ�ر ای�ن امک�ان در جھ�ان ب�رون میس�ر گ�میل بھ قدرت است . یعنی میل بھ قدرت ، منشأ اندیشھ

ۀ اندیش��ھ . م و نیھیلی��زم دو روی ی��ک س��کھ ان��د : س��کس��نش��ود ب��ھ نیھیلی��زم منج��ر م��ی ش��ود . بن��ابراین فاشیاندیشھ در درون نیھیلیست است و در ب�رون فاشیس�ت . اگ�ر اندیش�ھ ب�ھ لح�اظ ماھی�ت درون�ی اش نیھیلیس�ت

Page 21: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢١

نباشد اصال انگیزه ای برای اندیشیدن ندارد . اندیشھ بھ دلیل حس پوچی ذاتی خویش است کھ برای فرار از م ھ�م نم�ود س�ی�ز از پ�وچی اس�ت و فاشیاین پ�وچی م�ی اندیش�د ت�ا معن�ائی بیافرین�د . پ�س اندیش�ھ مجص�ول گر

تی است . ذھ�ن انس�ان درک کنن�دۀ نیس�تی سدر حس دقیق ترش ھمان نی» پوچی « بیرونی این گریز است . مع�الاست و در فرار از این نیستی بھ اندیشھ می پردازد . پس اندیشھ ، محصول گریز از نیستی است و ب�ھ

اری .م وجھانخوھستی بیرون ھجوم می آورد : فاشیسار دو ھس�تی پس اندیشھ باد است : باد نیستی کھ بھ ھستی بیرون حمل�ھ م�ی ب�رد و م�ی خواھ�د آن�را ببلع�د

ی آی�د . م پدی�د م�شود . این باد را ھوای نفس ھم نامیده اند . و چ�ون در ای�ن بلعی�دن ناک�ام م�ی ش�ود نیھیلی�ز د باش�د :ی�زم س�ر فص�ل عرف�ان م�ی توان�نیھیلیزم بھ مثابۀ پذیرش نیستی اس�ت : نیس�تی خویش�تن .پ�س نیھیل

هرک نم�ودآستانھ عرفان و عروج از خویشتن است : ترانسدانس . پس غایت اندیشھ اینست کھ نیس�تی را دس�ر و پذیرا می شود و بطور جدی از بطن خودش طالب ھستی م�ی گ�ردد : س�ر آغ�از طل�ب نم�ودن ھس�تی :

دا ، ص��ع��دم اس��ت ب��ر آس��تانھ وج��ود . و کم��ال ای��ن آغ��از خلق��ت ! خلق��ت ن��وین انس��انی ! پ��س اندیش��ھ ص��دای خموشی است .

*

اری و بیم�ار منشأ بیم» میل بھ سالم ماندن «منشأ بدی و بد شدن و بد بودن است ، » میل بھ خوب بودن «

ی ی و س�المتتا آدمی حس بدی و بیماری را در درونش نداشتھ باشد می�ل ب�ھ خ�وبشدن و بیمار بودن است . یعن�ی می�ل .س این وضع باطنی ، بستری است کھ باطن را آشکار می کند کمی یابد . و میل بھ عو راستی ن

ر ب�ھ ھ�ر بھ چیزی موجب بروز ضد آن چیز می شود . میل بھ خدا ھم موجب بروز شیطنت می گ�ردد. تظ�اھنتیج�ھ و ای�ن ام�ری اجتن�اب ناپ�ذیر اس�ت .چیزی نی�ز در بط�ن خ�ودش ض�د آن چی�ز را ب�ھ نم�ایش م�ی گ�ذارد

در جھ�ان ھمواره در ذات خودش ، ضد خودش می باشد و این معنای ناکامی مستمر انس�ان» اراده «اینکھ ان زتاب انساست . یعنی انسان در برون از خودش ، ضد خویشتن است و این امری ذاتی می باشد . یعنی با

ک�ھ آنچ�ھ را ی می شود .یعن�ی ھ�ران ، ضد انسان است و انسان را نفی می کند واین نفی تا نابودی طھدر ج وردان�د . انسان از ذات خود در جھان بر می تابد ،جھان ھم آن را بصورت تفی ب�ھ ص�ورت انس�ان ب�ر م�ی گتجو م�ی این تا زمانی است کھ انسان ، خود را در جھان می خواھ�د و ص�ورت و معن�ای جھ�انی خ�ود را جس�

ج�ذوبش م�ی مخود را دوس�ت م�ی دارد و » غیر « ین حد کند وتا زمانی کھ انسان با جھان چنین است و تا از جھ�ان ( ا. ھ�ر گ�اه ک�ھ انس�ان جھان ) ھم نسبت بھ انسان کافر و متکب�ر و ناس�پاس اس�ت » ( غیر « باشد .م انس�ان ) بکلی ب�ی نی�از و مب�را و پ�اک ش�د آنگ�اه ، جھ�ان ، آئین�ھ انس�ان م�ی ش�ود:عین انس�ان . چش�غیر

بواسطھ آن ، ذات خود را در جمال ، تماشا می کند . جھان چشمی می شود کھ انسان

* ن ب�رای ن�ابشر در طی ھزاران سال حیات خود بر روی زمین گوئی برای ھر نیازی ض�مانتی یافت�ھ اس�ت اال

عظ�یم از ی�ک جھ�لتا آنجا کھ گاه جان خود را برای کسب نان بھ خطر می اندازد . این معما نھ تنھا ر .خود ن است و ت تھبلکھ بدان معناست کھ آدمی حتی ارزش جان را در مقابل ارزش تن در نیاف و حیرت آور است

ح�ض اس�ت :مخود را برتر از جان و دل و روح خود می یابد و ن�ان پرس�تی او دقیق�ا ب�ھ معن�ای ت�ن پرس�تی ئی . یخولی�االجسد پرستی . آیا این بھ معنای مرگ پرستی نیست ؟ یک مرگ پرستی ابلھان�ھ و ریاکاران�ھ و م

حل�ھ و این وضعی است کھ یک کودک دارد . پس بش�ریت در ط�ی ھ�زاران ھزارس�ال حی�ات خ�ود ھن�وز از مررد . غ ق�رار دابھ مرحلھ نوجوانی ھم نرسیده است و در عرصھ ماقبل از بلوکودکی فراتر نرفتھ است و حتی

ش وژی ودانش می کند . کل تکنولکودکی از حیات و ھستی خود جز تن نمی یابد و فقط برای ارضای تن تال ل�ھ ک�ودکیفنی کھ جملگی در خدمت تن بشر است نیز نتوانس�تھ حت�ی ان�دکی ھ�م بش�ر را رش�د دھ�د و از مرح

ی��ک .ب�االتر ب�رد و بلک��ھ نتیج�ھ معک�وس ھ��م داده اس�ت . بش��ر ام�روز ی�ک ک��ودک عق�ب مان�ده روان��ی اس�ت ن�د. بنظ�رکرا ایفا م�ی ژی مدرن نقش این پستانککودک شیرخواره است کھ نیاز بھ پستانک دارد و تکنولو

مث��ل ی ب��از م��ی گرددب��ھ مرحل��ھ ای ک��ھ بایس��تین��میرس��د ک��ھ بش��ر رو ب��ھ عق��ب م��ی رود یعن��ی ب��ھ مرحل��ھ جنیاریخ در موجودات آزمایشگاھی زندگی کند و تکنولوژی ھمان رحمی است کھ بسویش میرود . براستی کھ ت�

ب می رود . زمان بھ پس می رود . مسیر قھقرائی خود افتاده است و بھ عق

*

Page 22: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٢

ائ�ل تراتژی قکیست کھ بازی کودکان را جدی بگیرد و برایش معنا و نیت و مقص�ود و فلس�فھ و تاکتی�ک واس� شود ؟ فقط ابلھان !

نگر عب�ث تنھ�ا فلس�فھ ای اس�ت ک�ھ بی�ای�ک فلس�فھ دارد و اس�ت . و ب�ازی فق�ط و کار مردم جملگی ب�ر ب�ازی برای بازی ! است : بازی کامل

رض ا ج�دی ف�رو بازیگرترین و بازیچھ ترین آدمھا کسی است کھ این فلسفھ را بھ جدی بگی�رد و ای�ن ب�ازی وقائ�ل ش�ود ھدف و آرمانی ھ�مو کند و آنگاه بھ نقد و بررسی آن بپردازد و بخواھد برای آن سمت و سوء

ر چن��ین م ج��ز م��ن نب��وده اس��ت . ول��ی دیگ��آن��را بس��وی حقیق��ت رھنم��ون س��ازد . ........... و چن��ین کس��ی ھ��م . ال پای�انح�ھم ب�ود . م�ن ب�ازی را تم�ام م�ی ک�نم. م�ن آخ�رین وک�املترین ب�ازیگرم و ب�ازی آخ�رم را در انخو

واھم ک�ردخ�دیگر بازی نخواھم کرد وبازیچھ نخواھم بود و نھ بر ھیچ بازی ای نظ�ارت و داوری و قض�اوت نش ا را س�رزد و ن�ھ ھرگ�ز بازیکن�ان راتعل�یم خ�واھم نم�ود ون�ھ آنھ�ونھ دربارۀ ھیچ بازی ای فکر خواھم ک�ر

واھم نم�ودونھ ھیچ بازی ای را رھبری خواھم کرد ونھ ھرگز از گوشھ چش�می آنھ�ا را تماش�ا خ�خواھم کرد آنھ�ا . مچون خودھونھ حتی از آنھا قھر خواھم کرد ونھ کناره خواھم گرفت . بلکھ با آنھا بازی خواھم کرد

م�ن برایازی بل آنھا خواھم شد . بازی خواھم کرد زیرا دیگر ھیچ کار دیگری باقی نمانده است . درست مثھ ھرگ�ز کری بوده آخرین کارم خواھد بود آخرین کار جدی . و بازی ترین بازیھا را خواھم کرد . این تنھا کا

زی ازی : ب�اب�ی ج�دی : فق�ط ھم کرد نھ بھ قص�د ک�ارانکرده ام حتی در دوران کودکی ام . بازی خو مدر عمر !بازیبرای

می خواھم مردم شوم .*

آدم�ی ت�ا آدمی بمیزان تنھائی وبیکسی اش خدا جو می شود زیرا خدا مظھر مطلق تنھ�ائی و بیکس�ی اس�ت .ی ش�ود و مطلقا بھ لحاظ حسی و عاطفی و ذھنی و روحی و قلبی تنھا نشود خداجو و ح�ق پرس�ت حقیق�ی نم�

غای��ت یش ی��ک ب��ازی اس��ت از ن��وع تفریح��ات س��الم . منتھ��ی عاقب��ت ای��ن تف��ریح س��الم بھن��وز خ��دا و ح��ق ب��را ھولناک و جبران ناپذیر است .ک�ھ در س�ت بدان�دا بشناسد و بپرس�تد بھت�ر اقا می جوید ومی خواھد اورا حتکسی کھ خدا را خالصانھ و حقیق

ترین ا نزدیکھ او خیانت کنند مخصوصحقیقت طالب این امر است کھ ھمھ عالم و آدم بھ ھولناکترین وضعی ب ھ�ی خیان�تدوستان و عزیزانش . ت�ا ب�ھ دل و دی�ن و ایم�ان و آرم�ان و اعتم�اد و عش�ق او ب�ھ ش�دیدترین وج می شوی. نشود خالصانھ بھ خدا روی نمی کند. پس اگر تاب تحملش رانداری پس خدا خدا مکن کھ پشیمان

و ب�ا ت�و تئی مطلق مال تنھاست . و اگر ھم بازی می کند در تنھاخدا تنھا کسی است کھ بازی نمی کند زیرا کامال اه ک�ھ ک�ابازی می کند یعن�ی آنگ�اه ک�ھ ھم�ھ کس�ان ت�و مب�دل ب�ھ ش�دیدترین دش�منان توش�ده باش�د. .... آنگ� کت را درک��ودک ش��ده ای ، ک��ودکی ک��امال یت��یم در برھ��وت ھس��تی . آنگ��اه خ��دا ب��ا ت��و ب��ازی خواھ��د ک��رد واش��

. خواھد آورد *

ن اده انس�ااصوال آدمی در این جھان ج�ز ب�ازی نم�ی کن�د . الاق�ل آن بخش�ی ک�ھ مرب�وط ب�ھ ح�س واندیش�ھ وار

ذا ل�است سراسر بازی است در طیف ھای بی نھای�ت متن�وعی . و چ�ون جھ�ان ب�رای ب�ازی خل�ق نش�ده اس�ت خم��ی زش�یر . آدم�ی آدم�ی از ای�ن ب�ازی ج�ز ع��ذاب س�ھمی نم�ی ب�رد. ھمچ��ون ب�ازی ب�ا ی�ال و دھ��ان و دن�دان

ومجروح بازی خود با جھان است .

* زی ردی و ب�اف�دو نوع بازی داریم : بازی با خود و بازی با دیگ�ران :ب�ازی درون�ی و ب�ازی بیرون�ی : ب�ازی

. ازی دروغجمعی : بازی واقعی و بازی نمایشی : بازی برای خود و بازی برای دیگران : بازی راست و ب آخرت�رین ع ب�ھ پای�ان میرس�د . ب�ازی ب�ا خ�ود آخ�رین ب�ازی اس�ت . ویاھی دارد و س�ربازی با خ�ود عم�ر کوت�

ارد ب�اور ن�د ر ھ�یچ چی�زی راگبازی با خود و در خود ھمانا بازی بامرگ است در لحظھ جان کن�دن .آدم ب�ازی حتی مرگ خود را .حتی با جان خود بازی می کند : جانبازی !

انا بازی با عشق است : عشقبازی ! ما ھواما خطرناکترین ودردناکترین بازیھ زی بازیھای بسیار خطرناک دیگری ھم وجود دارد : دین بازی ، خدابازی ، عرفان بازی ، فکر با

م م ض�ررتر ھ�رترین بازیھا دختر بازی و پسر بازی و فوتبال بازی و ماشین بازی است . و از ھمھ ک�ضرکم خاکبازی می باشد .

رایج و بسیار جدی والدین است . ی بچھ بازی نیز از بازیھا

Page 23: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٣

* ن��د ھ��یچکس ق��ادر نیس��ت ک��ھ نف��س و طب��ع و شخص��یت و آرم��ان وامی��ال کس��ی را تغیی��ر دھ��د ح��داکثر م��ی توا

و مکر ی و دروغبواسطھ فشار و تھدید وتطمیع او را وادار بھ ریا نماید و بدین طریق بین خود واو بیگانگب�ھ د آنھ�ا رای�ر و اص�الح و تربی�ت و ھ�دایت دیگ�ران اص�رار م�ی ورزدر تغی پدید آورد . آدمی بھ میزانی ک�ھ

یس�ت : ن ی�ن ممک�نب می کند ولذا آنھا ھم از او انتقام می گیرند. و ظلمی ش�دیدتر ازاعذتزویر می کشاند و معلن�ا و د و قلدرظلمی متقابل بخود و بھ دیگران : ظلمی مرکب و مزورانھ . زیرا ھنگامی کھ یک آدم قدرتمن

ونی ھی�ت ان�دری ریا زیردستان خود را بھ زور تحت فرمان خود می کشد ھرگز نمی تواند ای�ن ظل�م را ب�ھ مابب اس�ت وموج�آنھا وارد سازد و حداکثر بھ بدن آنھاستم کرده است و این ستمی بسیار رقیق و سطحی و گذر

ق ت و دی�ن واخ�الگمراھی وخیانتھای بزرگ نمی ش�ود. . ول�ی زوری ک�ھ در لب�اس محب�ت ونص�یحت و معرف�ت و فقانھ اس�پنھان است موجب تباھی بنیادی می گردد . آن یکی ظلمی کافرانھ است ولی این یکی ظلمی منا

ود . خ�ای�ده ھ�ای منشأ ھر ظلمی ھمانا میل تغییر دادن دیگران است بر اساس امی�ال واشد ظلم است . اصال تعل�یم « ،» م�دیریت « س آنچ�ھ ک�ھ تح�ت عن�وان و جز این ظلمی وجود ندارد و گمراھی ممکن نمی آید . پ�

ن و مربی�ان پنھان است ھم�ان ظل�م اس�ت : ظلم�ی مکاران�ھ و منافقان�ھ ! پ�س معلم�ی» ھدایت « و » وتربیت تم س�ی�ھ ای�ن ومدیران و رھبران ھمانا کارخانھ ھای چنین ستمی عظیم و فس�اد انگی�ز م�ی باش�ند و ھس�تھ اول

ام�ل ان مظھر کنبوت بھ معنای ختم این ظلم تاریخی است و غیبت امام بھ عنوبزرگ والدین می باشند . ختم ھد . تعلیم و تربیت و ھدایت نیز بھ ھمین معناست . ھر کسی باید خودش را تربیت کند و تعلیم د

* ن�د ام�ی تونود را ، ی ترین دشمنان و رقیبان خ�قآدمی تا نتواند ھمھ انسانھا را ببخشد و عفو نماید ، حتی ش

دل قخود را ببخش�د و در جھ�ان رحم�ت و ع�زت نف�س و آرام�ش زن�دگی کن�د ، ای�ن بخش�ش بایس�تی از اعم�اد . و واندیشھ باشد و لذا رسیدن ب�ھ چن�ین بخشش�ی ی�ک مق�ام کبی�ر وج�ودی در وادی معرف�ت نف�س م�ی باش�

موح�د س�تگار ورش�ود و آدمی تا نتواند بھ چنین مقامی از وجود برسد نمی تواند تنھائی کامل خود را پ�ذیراد ایتش نرس�کامل شود . انسان کامل چنین است . یعنی تامقام رحمت و بخشش در انسان بھ کمال وغ�گردد و

ز ص�میم قل�بکھ ھمان پذیرش تنھائی مطلق خویش است میسر نمی آی�د . ت�ا کس�ی را ک�امال و ا» قھر«مقام عفو نکنی از او رھائی نداری .

* ن�ا فئی ح�ل و ی�ھ ام�ور درون�ی و برون�ی اش را جملگ�ی از خ�دا نبین�د و در ای�ن بین�الک آدمی تا ھمھ چیزش از

گردی��ده نگ��ردد و در ای��ن ش��ھادت ف��رود نیای��دو ش��ھید نش��ود و یک��ی نگ��ردد ، رس��تگار نش��ده اس��ت و یگان��ھ ن »خ�ود«ک�ھ ت�ا زم�انیاست.منظور از خدا ، خدائی است کھ مقیم در ذات انسان است و نھ مقیم در آس�مان .

ن اقض ومتش��نج و رنج��ور اس��ت و ک��ور و جاھ��ل اس��ت و دی��ن��تموع��ین خ��دا دی��ده نم��ی ش��ود آدم��ی درمان��ده ی واقع�ھ ا ومعرفت و اعمالش ناقص و ناکام است و غرق در تردید می باش�د . آدم�ی ت�ا زمانیک�ھ در درس�تیسات احساشک دارد مشرک و جاھل است و خدایش خیالی عبث و بازیچھ است واندیشھ اش بازیچھ است و

.ی پایان بو اعمالش نیز جملگی بازیچھ است و خود نیز بازیچھ است و بازی می کند : بازی زجر آور و

* ن��ون و ر جیعین��ی ، چی��زی ج��ز تفس��بلح��اظ ک اھ��ل معرف��ت درب��ارۀ واقعی��ت آداب و اعم��ال م��ردم راتفس��یر واد

اص�ل ف�رودحردم در کلیھ امور ، ی از دیدگاه خدا بینی سراسر ظھور حق است . واکنش ملبازیگری نیست ون ھ�ائی جن�وآمدن حق بر مردم است . برخورد مردم با حقیقت در مرحلھ اول بازیگران�ھ اس�ت و در مرحل�ھ ن

ر ک�ک�ور و ر ب�ازیگ ھر جنایت و جنگی نتیجۀ یک بازی اس�ت . انس�ان (ع)آمیز و جنایتکارانھ . و بقول علی وگنگ و بیھوش است .

*

: حقیقت و بازی نکھ حق بازی را در نیابد ھرگز حقیقتی پایدار را درک نکرده است و بھ یق�ین نرس�یده اس�ت . ب�ازی ھم�ان آ

حق الناس است زیرا مردمان اکثرا در ح�ال ب�ازی ھس�تند و ج�دی ت�رین راه و روش ھ�ای آنھ�ا ح�داکثر ج�دی

Page 24: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢۴

ن�ی ب�ازی ب�ا جھ�ان. پ�س ای�ن ی�ک ترین بازیھای آنھاست و لذا بدترین ناکامی ھا را پدی�د م�ی آورد . ب�ازی یعان با انسان بازی نمی کند : یعنی بازی با زندگی ، و زندگی با انسان بازی نم�ی ھجبازی یکطرفھ است زیرا

وق���ایع روزم���ره و کن��د . پ���س ب���ازی ک��ردن م���اھیتی از رابط���ھ انس���ان ب��ا جھ���ان و زن���دگی و س��ائر انس���انھا ن چ�ھ واقع�ھ ای اس�ت و ب�ازی ک�ردن چ�ھ دط�ھ برق�رار ک�ر:ارتباط بازیگرانھ چھ نوع ارتباطی است ؟ راباست

ص��ورت و معن��ائی از ای��ن واقع��ھ م��ی باش��د ؟ رابط��ھ ج��دی چیس��ت ؟ ف��رق ب��ازی وج��دی چیس��ت ؟ ت��ا زمانیک��ھ وابزار و واسطھ ای برای امیال خود می دان�یم رابط�ھ م�ا ب�ا آن چی�ز بازیگران�ھ اس�ت . پ�س چیزی را وسیلھ

مگر اینکھ آن چیز را مقصود و غایتی در این رابط�ھ ب�دانیم و ای�ن وض�ع رابطھ جدی با چیزی ممکن نیستدو حالت کامال متضاد می تواند داشتھ باشد : یا اینکھ آن چیز را مقصود و ھدفی برای تصرف و تمل�ک م�ی و دانیم و آنرا تماما برای خود می خواھیم . این جدیت ب�ھ فاجع�ھ وناک�امی کام�ل خ�تم م�ی ش�ود : ب�ھ ع�داوت

براندازی . و یا اینکھ آن چیز را برای خودش و بخاطر خود آن چیز غایت و ھدف می دانیم و خ�ود آن چی�ز را در رابطھ با آن چیز ایثار می کنیم » خود« را بخودی خود مقدس و بزرگ و ابدی و الیق می دانیم و لذا

عش��ق وتع��الی و ھاش��یم . ای��ن ج��دیت ب��چی��ز مطلق��ا انتظ��اری داش��تھ ب ب��دون اینک��ھ خ��ود راتب��اه نم��ائیم واز آنانبساط و رضایت میرسد . البتھ شدیدترین نوع این دو جدیت مربوط بھ روابط بین انسانھامی شود. بنابراین

است کھ بھ جھان می نگریم ھر چند کھ » وسیلھ « می بینیم کھ آن جدیت نوع اول نیز ماھیتا از دیدگاه یک ی می کنیم و لذا این جدیت حداکثر یک بازی بسیار ج�دی وتراژی�ک م�ی ش�ود . ھ ای بسیار مھم تلقلآنرا وسی

ت��ا زمانیک��ھ م��ن ی��ک چی��زی را وس��یلھ ای ب��رای ارض��ای خ��ودم م��ی دان��م نم��ی ت��وانم ب��ا آن چی��ز واقع��ا ج��دی ری�ا م�ی یک�ردن و ب�ازی دادن اس�ت . ب�ا دیگ�ر وصادق باشم. زیرا ریا کردن یکی از رایج ترین روش ب�ازی

او باور کند کھ برای خود او بخودی خ�ود ارزش�ی نھ�ائی قائ�ل ھس�تم ت�ا بت�وانم او را ب�ھ مص�رف خ�ود کنم تادیگری را ب�رای نبرسانم . پس در روابط انسانی ریاکاری دقیقا ھمان رابطۀ بازیگرانھ است . تا زمانیکھ م

متقاب�ل اس�ت ک�ھ ب�ھ فاجع�ھ خودم می خواھم حتی او را نیز بھ ریاکاری با خودم می کش�انم وای�ن ی�ک ب�ازیی اس�ت ک�ھ عش��قبازی نامی�ده ش��ده فج�ایع حاص��ل ب�ازی معروف��ای�ن م�ی انجام�د . ک��ھ ش�دیدترین وھولن��اکترین

ف دیگری را دارم با او ریا م�ی ک�نم یعن�ی ب�ازی م�ی ک�نم و ھ�ر چ�ھ ک�ھ ای�ن صر. تا زمانیکھ من قصد تاستبم و درست در لحظھ شکار ک�ردن و بلعی�دن اس�ت بازی جدی تر تلقی شود خود را بھ مقصود نزدیکتر می یا

کھ فاجعھ رخ میدھد و بازی ختم می گردد و حقیقت رخ می نماید . چھ حقیقتی ؟ این حقیقت ک�ھ ھ�یچ چی�زی بھ عبث و برای بازی کردن و تباه نمودن و دور انداختن خل�ق نش�ده اس�ت و حقیق�ت برت�ر آنک�ھ ھ�ر انس�انی

ف و تمل�ک و بازیچ�ھ ش�دن نیس�ت و قاب�ل وس�یلھ ش�دن و تب�اه نم�ودن مظھری از حق است و ل�ذا قاب�ل تص�رنیست . و برتر از آن اینکھ ھیچ انس�انی ب�رای دیگ�ری نیس�ت بلک�ھ ب�رای خ�ودش م�ی باش�د و در خ�ودش و برای خودش و با خودش کافی کافی است و کامل اس�ت و ب�ی نی�از . و در درج�ات پ�ائین ت�ری ای�ن حقیقی�ت

پشھ و یک قطعھ سنگ نیز می باشد . ھیچ چی�زی پس�ت ت�ر از چی�ز دیگ�ر و ھ�یچ کس�ی شامل حال حتی یک ھ در ذات ک�کمتر از کس دیگری نیست واین نھ بھ معنای مساوات ریاضی است بلکھ بھ معنای احدیت است

نھفتھ است : ھر کسی خودش است و بی ھمتا و بی نیاز و غیر قابل تک�رار و غی�ر قاب�ل تص�رف ھر چیزیر قابل تب�دیل ب�ھ ک�س دیگ�ری . و ھ�ر ک�ھ ای�ن ام�ر را درک و تص�دیق نم�ود و تس�لیمش ش�د ب�ر عرص�ۀ غیو

حقیقت وارد شده است و از بازیگری و بازیچگی رستھ است .

* رس�د از غایت سرنوشت ھر بشری تنھائی کامل اوست . ھر چھ سریعتر و خالص�انھ ت�ر ب�ھ ای�ن غای�ت خ�ود ب

م�ی گ�ردد ریب�یف -و م�ردم ریبیف –کھ از این غایت می گریزد مجبور بھ خود عذابھا رستھ است و بمیزانی ا فھمی�د رد و حق�ش وفقط انسانی کھ این تنھ�ائی را درک نم�و جز رسوائی و خفت و زجر نصیبی نمی برد .

ھ آرام�ش م�یمع�ذب نم�ی ش�ود بلک�ھ ب�و و پذیرفت و تنھا شد در روابط بادیگران ھم نھ تنھا زجر نمی کشد ن�ده نس�ان برکو عزیز می گردد . ھنگامی کھ بنیاد ھر توق�ع و انتظ�ار ع�اطفی وم�ادی ومعن�وی از دل ا رسد

د و ی�ھمشد رستگار شده و آزاد و آسوده گشتھ و ب�ھ س�المت ت�ن و روح و رابط�ھ رس�یده اس�ت . کس�ی ک�ھ فکس ھ ھ�یچک� پذیرفت کھ ج�ز خ�ودش دوس�تی ن�دارد رس�تگار اس�ت . وقت�ی آدم�ی ای�ن حقیق�ت تل�خ را پ�ذیرفت

اش�ق است و این سرآغاز عاش�ق ش�دن اس�ت : ع ا ھمھ میرسد و رستگاری ھمینبدوستی دوستش ندارد بھوس�ت ھمھ . وقتی کھ آدم�ی فھمی�د و پ�ذیرفت ک�ھ ھ�یچکس دیگ�ری را دوس�ت ن�دارد و بلک�ھ خ�ودش را ھ�م د

وس�تی داش�تن ! داس�ت : دوس�ت داش�تن ب�رای دوس�ت ندارد ، نجات یافتھ است و این سرآغاز دوست داشتن خالصانھ و پاک و سالم یعنی ھمین!

کس�ی آنھ�ا را دوس�ت ن�دارد و آنھ�ا حت�ی خ�ود را ھ�م ھمھ را دوست می�داری ول�ی ن�ھ ب�ھ ای�ن دلی�ل ک�ھ چ�وندوست ندارند ، بلکھ بھ این دلیل کھ تو محتاج بھ دوست داشتن ھستی و این دوس�ت داش�تن درب رھ�ائی ت�و

Page 25: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢۵

مردم مدیونی و قلبا از آنھا منت م�ی ب�ری ن�ھ و بخاطر این دوست داشتن بھاز ھر درد و عذاب است . پس تاینکھ منت می نھی . و الزم ھم نیست کھ این حقیقت را آنھا درک کنند . ھر تالشی برای این درک محک�وم

بھ بطالت است .

* ن�د ، دش برنکآنھا از خ�و تا آدمی حتی از عزیزترین کسانش بکلی دل نکند و ریشھ ھر انتظاری را نسبت بھ

کن��د و درب�ا وی ص�ادق و ب�ی ری��ا نم�ی ش�وند. ت�ا آدم��ی یگ�انگی و تنھ�ائی و بیکس�ی خ��ود را ب�اور و قب�ول نم�ی یرد ری�ا ک�امقامش استوار نگردد کسی او را باور و قبول نمی کند . زیرا آدمی تا از کسی انتظ�اری دار

رک ح�ق آن خودش ری�ا کنن�د . تنھ�ائی و پ�ذیرش آن ودکند و طبیعی است کھ باورش نکنند و با او ھمچون س�یدن ب�ھ ر. و البت�ھ وماندن در آن ، تنھا زمینۀ صدق و صمیمیت است و تنھا بستر سالمت و سعادت است

رده ان�د وک�کھ صدھا بار ب�رای جس�تجوی حقیق�ت جانفش�انی این مقام کار حق پرستانی پیشتاز و دالور است دل فشانی .

* محص�ول چ�ون » خ�دا« می توان از طریق چون وچرا وجود خدا را درک وباور نم�ود ول�ی ای�دۀ ھر چند کھ ن

وچرای بشری در جستجوی معنا و مقصود حیات و ھستی خویشتن است و ھر چھ ک�ھ بش�ر در ای�ن جس�تجو قدرتمند تر می گردد . یعنی ھ�ر چ�ھ ک�ھ چ�ون وچ�را بیش�تر ب�ھ ب�ن بس�ت و ب�ی » خدا« ایدۀ دناکامتر می شو

اس�ت ب�ھ خدا شدیدتر می شود . ھر چند کھ ھمین جریان ممک�ناسخی و پوچی میرسد معنا و امکان وجود پش�ود و ب�ھ جھ�ل خ�ود بیش�تر آگ�اه ناک�امتر م�ی این معنا باشد کھ آدمی ھر چھ کھ بی پن�اه ت�ر و ب�ی معن�اتر و

ت��ا بکل��ی از زن��دگی افتنی و مح��ال ب��ھ م��دد م��ی گی��ردی��را بعن��وان چی��زی مطل��ق و دس��ت ن» خ��دا«میش��ود ای��دۀ مأیوس نشود و بتوان�د ب�ھ زیس�تن ادام�ھ دھ�د و م�ابقی حی�ات را قاب�ل تحم�ل س�ازد . یعن�ی اعتق�اد ب�ھ خ�دا ب�ھ عنوان آخرین مستمسکی کھ بتوان بر اساس آن ادامھ حیات داد بھ میدان می آید . یعنی این اعتقاد محصول

ی و پ�وچی انس�ان اس�ت .و بواس�طھ چن�ین اعتق�ادی غایت رنج و درمانده گی و جھل وناک�امی وی�أس و تنھ�ائاس�ت ک��ھ بش�ر م��ی توان�د ح��داقل امک�ان ب��رای تحم�ل زن��دگی را ف�راھم آورد و ب��ر طوف�انی از درد و ناک��امی و

دی متصل کند کھ اصال معن�ا و ماھی�ت واقع�ی ومحس�وس و یاحساس پوچی خود مھاری بزند و خود را بھ ام، امی�د ب�ھ اینک�ھ در ورای جھ�ان ھس�تی چی�زی مطم�ئن وج�ود دارد ک�ھ از عقلی ندارد ، امید ب�ھ جھ�ان برت�ر

انس��ان حمای��ت م��ی کن��د وب��االخره انس��ان را نج��ات م��ی دھ��د . اعتق��اد بخ��دا در ھ��ر ح��د و درج��ھ ای ک��ھ باش��د ن ھمواره در ھ�ر مرحل�ھ از زن�دگی ب�ھ مثاب�ھ اعتق�اد آخ�رین وانتخ�اب آخ�رین و پن�اه گ�اه آخ�رین و امی�د آخ�ری

مین دلیل است کھ ھمھ آدمھا در سن پیری خواه ناخواه بھ چنین اعتقادی بشدت تمایل می یابند و . بھ ھاستگاه علیرغم میل خودشان بطرز زجر آوری خدا خدا می کنند . از ای�ن دی�دگاه م�ی ت�وان ادع�ا ک�رد ک�ھ واژه و

عل��ول غای��ت ھم��ھ اندیش��ھ و ب��اور خ��دا محص��ول اش��د مع��انی و ارزش ھ��ا وص��فات منف��ی انس��ان اس��ت یعن��ی مبدبختی ھای انسان است . بھ ھمین دلیل ھم این واژه واعتقاد را اساسا وعمدتا در نزد بدبخت ت�رین انس�انھا می توان یافت . ویا الاقل ظاھرا اینگونھ بنظر می رسد و ی�ک دلی�ل اص�لی ک�ھ ھم�واره مردم�ان ب�ھ پی�امبران

جنون می دانستند بھ ھمین امر بوده است و لذا خ�دای وحق پرستان پشت می کردند وآنھارا مظھر بدبختی وآنھا را ھم باور نداشتند و اصال خدا را مظھر بدبختی و بال و عذاب می دانستند . این وض�ع در آی�ات زی�ادی از قرآن کریم مذکور است . و ب�ھ ھم�ین دلی�ل اکثری�ت بش�ریت ھم�واره در مقاب�ل اعتق�اد ب�ھ خ�دا و پی�روی از

ن حق تکبر نموده و عداوت ورزیده و ھمواره مؤمنان را زجر داده و حتی بھ قت�ل رس�انیده احکام او و مرداان�د زی�را ا مظھر بدبختی و فالکت می دیدن�د و از ای�ن لح�اظ چن�دان ھ�م ب�ی جھ�ت عم�ل نک�ردهراند زیرا آنھا

اکس��پاری را ھم��واره مؤمن��ان حقیق��ی مظھ��ر فق��ر و خی��ظ��اھرا وض��ع ھم��واره ب��ھ ھم��ین گون��ھ ب��وده اس��ت . زخ�دا و ب�دبختی ومظلومیت بوده اند و این وضع در نزد مردم نشانۀ آشکار بدبختی و فالکت است . پ�س ای�دۀ

تر نمی دانن�د و بلک�ھ خ�ود را خوش�بخت . ھر چند کھ مؤمنان حقیقی ھرگز خود را بدبخترابطۀ مستقیمی داردا بواسطھ اعتقاد یھ آدمی کبدان معناست از سائرین می بینند و منکران را مظھر بدبختی می خوانند . و این

ھ آرام��ش و س��عادت را ح��س م��ی کن��د و زن��دگی را قاب��ل تحم��ل م��ی نمای��د و ی��ا ک��محکم��ی ب��ھ وج��ود خداس��ت راه و روش را ب�ر م�ی گزین�د این ت با احکام دین است کھ فبواسطۀ انکار و عداوت با چنین اعتقادی و مخال

ادامھ زندگی را ب�رای خ�ود میس�ر م�ی س�ازد . پ�س ھ�ر دو ح�ال و ثبات روانی خاص خود را پدید می آورد واست : تصدیق ای�ن ای�ده و تکفی�ر ای�ن ای�ده . » خدا« وھر دو راه و روش بھ دو طریق متضاد محصول ایدۀ

نمی تواند بھ زندگی ادامھ دھد : یا بواس�طھ ب�اور ای�ن ای�ده و پی�روی از احک�ام » خدا« پس آدمی بدون ایدۀ طھ انکار این ایده و مخالفت با احکام دین . پس ارتباط مثب�ت ی�ا منف�ی ب�ا چن�ین ای�ده ای اس�ت دین و یا بواس

Page 26: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢۶

ان بشر ممکن می سازد و دو راه و روش و س�نت و شخص�یت متض�ادرا پدی�د وکھ زندگی را در عمل و در ری : م�ی آورد ک��ھ یک��ی مرب�وط ب��ھ اکثری��ت قری�ب ب��ھ اتف��اق م�ردم اس��ت و دیگ��ری مرب�وط ب��ھ انگش��ت ش��ماران

درجات انکار ودرجات باور .

*

اری و ب�از ب� اگر خداوند را بعنوان موجودی کھ در ازل عالم و آدم را خلق کرده و سپس غایب و نیست ش�دهن و آدمی�ا دگر در ابدیت جھان ھستی ودر پایان عالم ( قیام�ت کب�ری ) آش�کار خواھ�د ش�د و ب�ا جھ�ان ھس�تی

و نی�افتنی نون و در این عرصۀ حیات دنی�ا مفق�ود و مع�دوم ودس�تدیدار و حساب و کتاب خواھد کرد ولی اکلکھ بسیار ندارد ب غیر قابل شناخت است تصور و باور کنیم ، چنین خدائی بحال انسان زنده نھ تنھا فایده ای

ھ ھس�ت . ک�مضر و فریبنده و جنون آور است و مھلکترین ابزار ستم و فریب و تباھی بش�ر اس�ت ھم�انطور ب�ل از ی را قمدین خدائی ھم معقول است و ھم معمول و ھم خداپسندانھ . زیرا خود خدا در کالمش آانکار چن

ز دی��ن دی��ن ب��ھ عق��ل دع��وت ک��رده اس��ت و عق��ل را ش��رط اول دی��ن ق��رار داده اس��ت . پ��س عق��ل ب��اوری برت��ر ا وری عق�لب�ا باوری وخدا باوری است زیرا خدا ھمان ستون فقرات باور دینی است ولی درب ورود بھ چن�ین

است و نھ مصلحت و تلقین و عرف و عادت و فرھنگ و سنت . م�ی ب�رد نیوی ارثدزیرا طبق روایات دینی نیز آدمی در حیات پس از مرگ نیز دقیقا و کامال از نتایج حیات

ی بح�ال پس خدا و دین اگر بدردی بخورد بایستی بدرد حیات دنیوی بخ�ورد و گرن�ھ پ�س از م�رگ ھ�یچ س�ود نخواھد داشت .کسی

ط طلق مرب�وممشکل اصلی خداباوری در باور کردن خدا بعنوان خالق و مدبر و رزاق و صاحب اراده و فعل ت او را بھ حیات دنیوی و نقد بشر اس�ت ن�ھ اعتق�اد ب�ھ اینک�ھ ی�ک روزی خ�دا بش�ر را خل�ق ک�رده و سرنوش�

د . چن�ین ش�ود و او را محاکم�ھ م�ی کن�معلوم نموده است و یک روز ھم در پایان جھ�ان ب�ا بش�ر روب�رو م�ی ن�ین چه اس�ت . نوع خدا باوری بانی مذھب نفاق و ریائی است کھ جز فساد و پلیدی ھای ھولناک ببار نیاورد

نوع باوری ھمانا مذھب کفر و مکر و جنون و فریب است یعنی مذھب ضد مذھب . و مسلم دربارۀ وجودخدا برس�د ھ�یچ س�ودی بنابراین اگر بشر در ھمین دنیا نتواند بھ شناخت و باوری کامل

واز طرف�ی در ق�رآن م�ی بحالش نخواھد داش�ت و بلک�ھ ب�ھ جن�ون ومخمص�ھ ای ب�ی پای�ان دچ�ار ش�ده اس�ت . خوانیم کھ ھیچکس مطلقا نمی تواند حق خدا را درک نمای�د و ش�کرش را ب�ھ ان�دازه حق�ش بج�ا آورد . یعن�ی

و باور حقیقی خ�دا از جان�ب بش�ر ام�ری کامالمح�ال اس�ت و شناخت حقیقی خدا ممکن نیست . یعنی شناختھمھ شناخت ھا و باورھا در امری دمدمی و بی بنیاد و فرضی است و لذا نمی تواند حیات و روان بشری را در بنیادش تحت تأثیری حقیقی قرار دھد و دگرگون نماید . از زندگی پیامبران نیز آنگون�ھ ک�ھ در ق�رآن آم�ده

ھ آنھا ھم در درجاتی دیگر ھمواره دچار این دغدغھ و تردید و ابھام و فریب ب�وده ان�د و کت است واضح استا بھ آخر بھ قول حافظ بر سر ایمان و شناخت خود چون بید م�ی لرزی�ده ان�د و بارھ�ا دچ�ار غفل�ت ش�ده و ت�ا

رک م�ی کن�د و انس�ان ھ ای�ن خداس�ت ک�ھ انس�ان را دک�سر حد کفر رفتھ اند . از کالم قرآن آشکارا بر می آی�د نمی تواند او را درک کند . پس چگونھ اس�ت ک�ھ آدم�ی چی�زی را ک�ھ درک نم�ی کن�د ب�اور کن�د و س�پس تم�ام امیال و افکار و اراده واعمال و خلق وخوی خود را ب�ر احک�ام ص�ادره از آن چی�ز درک نش�ده و ب�اور نش�ده

ز چن��ین بش��ری دارد و حت��ی اورا مؤاخ��ذه و اس��توار نمای��د ؟ آی��ا خداون��د چگون��ھ و چ��را چن��ین انتظ��اری را او ع�ذابش م�ی دھ�د و حت�ی ع�ذاب و دوزخ اب�دی را ھ�م ب�رایش ف�راھم م�ی کن�د . رکن�د و اج�می ھم ھمحاکم

آدمی بواسطھ عقل و باور دینی اش بھ این سئوال ب�زرگ میرس�د واز خ�دا س�ئوال م�ی کن�د ک�ھ چ�را ؟! ب�رای ما چنین سئوالی بطور جدی مطرح نخواھد بود وفقط ب�ا ریش�خند از کسی کھ عالقھ ای بھ ایدۀ خدا ندارد مسل

خدا و دین فقط متعل�ق ب�ھ « می گذرد و بھ راه خودش می رود و با خود می گوید : ینمقابل این ایده وکل د. اگ�ر آدم�ی بخواھ�د از طری�ق کت�ب س�تاین سخن در قرآن ھم بھ نقل از کافران آمده ا» ابلھان است و بس.

بھ باور دینی برسد و خودش را فریب ندھد و عاقالن�ھ تفک�ر نمای�د و خاصھ قرآن کھ آخرین آنھاستآسمانی بھ کفر کامل مبتال می شود چنان کفر بنیادی کھ ھیچ کتاب دیگری نمی تواند بھ انسان القاء نمای�د . برخ�ورد

ر خ�دا و دی�ن بھم�راه ن�دارد مگ�ر عاقالنھ و متفکرانھ با کالم و آیات خدا و روایات دین�ی، نتیج�ھ ای ج�ز انک�ااینک��ھ آدم��ی بخواھ��د متوس��ل ب��ھ احساس��ات و نیازھ��ای خ��اص خ��ود ش��ود و خ��ود را در ای��ن ب��اور توجی��ھ و

س�ر ناچ�اری وب�دبختی و بیکس�ی . در ب�اور زنصیحت کند و عمال دچار تلقین نمای�د : تلقین�ی مص�لحت آمی�ز اری عظ�یم وج�ود دارد: جب�ر روان�ی ، جب�ر عرف�ی ، جب�ر ه و جب�ادینی آنگونھ کھ در مردم دی�ده م�ی ش�ود اک�ر

ھ ھیچ اکراه و جبری در دین نبای�د باش�د و گرن�ھ انس�ان کحکومتی و ..... حال آنکھ در خود قرآن آمده است از حق منحرف م�ی ش�ود . و پ�ذیرش ب�دون اک�راه و مص�لحت ھ�ای جابران�ۀ روان�ی و اجتم�اعی ی�ک پ�ذیرش

باشد مسلما کفر را بر می گزین�د . مگ�ر می اگر در آزادی و اختیار کاملمحال است . عقل و روان وعمل آد

Page 27: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٧

کس�ی اال دایم�ان نی�اور« اینکھ بگوئیم کفر مقدمھ ودرب ورود بھ دین است ھمانطور کھ باز قرآن م�ی گوی�د ی دین�ی آدم�پس می بین�یم ک�ھ ب�ر اس�اس تعق�ل و تفک�ر و نی�ز ب�ر اس�اس آی�ات وروای�ات » اینکھ اول کافر شد

عموم�ا من��افق ومش��رک م�ی ش��ود ک��ھ ب�دترین وض��عیت اس��ت و امک�ان رس��یدن ب��ھ ایم�ان کام��ل و خالص��انھ و م حت�ی ک�افری ب�ی ری�ا وخ�الص یباوری عالمانھ و عارفانھ تا سر حد محال است و ھمانطور کھ قبال نشان داد

یوان�ھ و ریاک�ار ودوگان�ھ ھم نمی توان شد . گوئی دین آمده اس�ت ت�ا آدم�ی را س�رگردان وحی�ران و م�ردد و دنماید و بھ عذاب ان�دازد و آدم�ی را از حیوانی�ت ن�اب بی�رون آورد ب�دون اینک�ھ ب�ھ حقیقت�ی برس�اند . ع�زت و آسایش وسالمت حیوانی را سلب نماید بدون اینکھ عزت و آسایش و سالمت برتری حاص�ل گ�ردد. از ظلم�ت

آم�ده اس�ت ت�ا انس�ان را س�اکن وادی اش�باح و اوھ�ام س�اند .گ�وئی دی�ن ربیرون آورد بدون اینک�ھ ب�ھ ن�وری بسازد و بین تاریکی و روشنائی نگاه دارد ، بین مرگ و زندگی ، بین بود و نبود : ب�ود و نب�ود خ�دا ! ب�دین لحاظ می توان گفت کھ دین کاری جز دیوانھ نمودن حیوان دوپ�ائی بن�ام بش�ر ن�دارد . بش�ر حی�وانی دیوان�ھ و

ایدۀ خدا و احکام دین کھ در فطرت اوست رھائی ندارد . ب�ھ لح�اظی م�ی ت�وان گف�ت ک�ھ متشنج است زیرا ازت��اریخ عم��ومی بش��ر ب��ر روی زم��ین تمام��ا جری��ان نب��رد بش��ر ب��ر علی��ھ ای��دۀ خ��دا و احک��ام دی��ن اس��ت . ت��اریخ

و خدا و رسوالن و احکام اوست ، بر علیھ چیزی کھ وجود ن�دارد .محصول نبرد بشر بر علیھ رعمومی بشای��ن ھم��ان س��ر مح��وری ت��اریخ بش��ر و راز مرک��زی حی��ات دنی��وی ھ��ر ف��رد م��ی باش��د گ��وئی آدم��ی از جاذب��ۀ

: جاذب��ۀ وئی چی��زی ک��ھ مطلق��ا وج��ود ن��دارد (در عرص��ھ عق��ل و ح��س و تجرب��ھ) لحظ��ھ ای رھ��ائی ن��داردج��اد. نیستی ای باشد بر علیھ نیستی می جادوئی نیستی . و گوئی دین ھمانا دعوت بھ نیستی است . واین نبردی

محاص�ره ک�رده اس�ت ، نیس�تی ای ک�ھ ھستی انسان است و او را از درون و ب�رون کھ گوئی جوھره و مرکز نامیده می شود و احک�امش نی�ز تمام�ا نیس�ت کنن�دۀ انس�ان اس�ت . دی�ن چی�زی ج�ز دع�وت ب�ھ نیس�تی » خدا«

انس��ان طبع��ا ض��د دی��ن و ض��د س آنک��ھ انس��ان در عط��ش ھس��تی جاودان��ھ اس��ت . پ��جاودان��ھ نم��ی باش��د ح��ال –)است . (قرآن خویش: براستی کھ انسان دشمن آشکارخداست

ق رس�ید عقل ، آدمی را بھ کف�ر میرس�اند و عش�ق ھ�م ب�ھ ایم�ان م�ی آورد . و ب�دون عق�ل نم�ی ت�وان ب�ھ عش�ھ ک� ق�در دورھمانطور کھ کفر درب ورود بھ ایمان است. عقل ، خ�دا را در ج�ائی بس�یار دور درک م�ی کن�د آن

–ن قرآ» کافران می گویند کھ خدا در جائی بسیار دور است . « بکلی مترادف با نبود خداست . ص�ال ی�زی ک�ھ اولی عشق ، خدا را نقد و حی و حاضر می سازد ولذا فقط عاشق می تواند ایمان بیاورد ب�ھ چ

موج�ودی یک عاق�ل ک�افربھ ھمین دلیل است کھ یک مؤمن و عاشق از دیدگاه نیست ولی جز او ھم نیست . و رب ایم�انکامال دیوانھ محسوب می شود و خطرناک . ونیز آدمی تا بھ غایت عق�ل و کف�ر خ�ود نرس�د ب�ھ داز . ول�ی د عشق نمیرسد و نجات نمی یابد و نیستی را عین ھستی نمی بیند و یکتا پرست و یگانھ نمی شو

واھند آمد . پس این راه و واقعھ جز انگشت شمارانی برنیامده و نخن ب��ل از ای��ب�ھ مح��ض اینک�ھ ای��دۀ خ�دا و ان��دک تم��ایلی ب�ھ دی��ن در ف�ردی پدی��د آی�د کف��رش آغ��از م�ی گ��ردد ت�ا ق

د ریاف�ت نش�ودعاطف�ھ انس�ان اراده و حیوانی ساده و ناب بوده است . تا خدا در تمامیت احساس و اندیشھ و ده اس�ت .ن�دارد و رس�تگاری ممک�ن نیام� و فعلش از اعضاء و جوارح بشر علنا صادر نشود ، خدائی وجود

رق نش�ده و در خ�دا غ�» م�ن « فاص�لھ دارد خ�دا نیس�ت . ت�ا » من « خدائی کھ حتی یک گام و یک دقیقھ از ان ی�دۀ خ�دا بعن�وآشکار نشده ، خدائی وجود ندارد و دینی پدی�د نیام�ده اس�ت . ت�ا زم�انی ک�ھ ا» من « خدا از

ز ای�دۀ خ�دا ج�است خدائی وجود ندارد و راھی حاص�ل نیام�ده اس�ت . اگ�ر » من « در میان ایده ھای ایده ای وج�ود در ذھن م�ن و ج�ز ارادۀ خ�دا در دل م�ن و ج�ز اعم�ال خ�دا در اعض�ای م�ن وج�ود داش�تھ باش�د خ�دائی

وجود ندارد .» من « ، خدا نشده است خدائی » من « ندارد . تا زمانی کھ ر س�ر کس�یابازی کھ عرصۀ کلیھ تباھی ھا و جنای�ات بش�ری زی�و جز این ھمھ خدابازی است . و کل این خد

خ�تم ب�ازی ھ�م است کھ وجود ندارد : زیر سر انسانی کھ باید خدا باشد ولی ھنوز نیست ، ھرگاه کھ شد ای�ن می شود : خدا بازی !

تاریخ چیزی جز عرصۀ بازی خدائی انسان نیست : خدابازی ! *

اب نکش�یده وبازی نکرده است ودر ھ�یچ ب�ازی ای ای�ن چن�ین ع�ذ» خدا« دۀ بشر باھیچ ایده ای بھ اندازۀ ای

ی�زی اس�ت . چ درھیچ عذابی تا این حد جنایت نکرده است و در ھیچ جنایتی تا این حد با خ�دا ع�داوت نک�ردهاس�ت » دا خ« کھ بھ لحاظ حس و عقل بشری بسیار مھمتر از وجود و یا عدم وجود خداست اصال خود ایدۀ

رند. فق بخود مشغول داشتھ است و لحظھ ای ھم از آن رھائی نداارا بعنوان مخالف ویا مو کھ ھمھو ھ�یچ حرک�ت و موج�ودی خدا بعنوان کسی کھ کل عالم و آدم را خلق کرده و بالوقف�ھ تح�ت اراده خ�ود دارد

ھ ح��س و در خ��ارج از اراده او ممک��ن نیس��ت . ودرع��ین ح��ال خ��ودش اص��ال وج��ود ن��دارد ، ای��ده ای نیس��ت ک��تجربھ وعقل بشری بخ�ودی خ�ود آن�را کش�ف ی�ا اخت�راع ک�رده باش�د . مگ�ر اینک�ھ بگ�وئیم ای�ن ای�ده محص�ول

Page 28: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٨

بیزاری مطلق انسان از ھستی خود و بلکھ از کل عالم ھستی است . و بیھ�وده ھ�م نیس�ت ک�ھ ای�ده خ�دا ب�وی ھ ورطھ م�رگ و نیس�تی افت�اده مرگ و نیستی دارد و لذا مردم را فراری می دھد مگر در حالی کھ بھ شدت ب

باشند کھ این نوع توسل و اعتقاد ھم از سر اکراه و نفرت است نھ ایمان .

*

ت: خ�دا .چیزی کھ وجود ندارد ولی جز او وج�ود ن�دارد منش�أ ب�ازی و ت�وھم و جن�ون و جنای�ت و ع�ذاب اس�وچی و پ�وج�ود ن�دارد : ب�ھ پرستش چی�زی ک�ھ وج�ود ن�دارد انس�ان را ھم�واره ب�ھ چیزھ�ائی م�ی کش�اند ک�ھ

نیستی . *

:بازی و نبرد

رفت�اری وگھمھ آدمھا گرفتار و مجنون وبدبخت ھستند ول�ی از ھم�ھ ب�دتر کس�انی ھس�تند ک�ھ م�ی خواھن�د ب�ا

اجع�ھ فب�ھ قل�ب جنون وبدبختی خود نبرد کنن�د و ی�ا از آن بگریزن�د . زی�را درراه ای�ن نب�رد و گری�ز اس�ت ک�ھم�روز ی�ک تمرا بر رنجھای خود م�ی افزاین�د . آنچ�ھ ک�ھ دی�روز فق�ط ی�ک س�ئوال ب�ود انزدیک می شوند ومس

قط خواھد ف گرفتاری است و فردا یک بدبختی و جنون خواھد بود زیرا آدمی از ھمان سرآغاز ھر سئوال میفریب�ی ک�ھ بس�وی –جواب مطابق میلش را بیابد و از اینجاست کھ سیر فاجعھ شروع م�ی ش�ود : س�یر خ�ود

ود و آن برد بر علیھ حقیقت می رود و انسان را س�اقط م�ی س�ازد و در اینجاس�ت ک�ھ حقیق�ت آش�کار م�ی ش�ننبال و پش�یمانی و حس�رت را ب�دسئوال بھ پاسخ میرس�د : پاس�خی ب�س تل�خ ک�ھ چ�ھ بس�ا عم�ری ش�رمنده گ�ی

ھ�ا کش�یدهزجر. و تلخی حقیقت فقط و فقط از بابت آن اس�ت ک�ھ آدم�ی عم�ری را ب�ر علی�ھ آن جنگی�ده و دارداید و عتراف نماست و رسوائیھا ببار آورده است و دروغھا گفتھ و ستمھا نموده است و اینک بایستی آنرا ا

ب�ھ وراف کن�د را کھ بر علیھ حقیقت نموده باور نماید یعنی بھ حماقت خ�ویش اعت� یجھل و بطالت تمام تالشاز ام و ب�دتر عمری ک�ھ ک�رده ام ی�ک احم�ق ب�وده ای مردم بدانید کھ من درتمام« ھمھ عمال نشان دھد کھ :

» آن یک ستمکار و از ھمھ بدتر یک بازیچھ وبازیگر

* :بازی و شک

ی�ک ، عرصۀ ی�ک ب�ازی اس�ت : ی�ک ری�ا ، ی�ک نم�ایش ، ی�ک موجودی�ت دوگان�ھ ، ی�ک تن�اقض یھر تردید

امل . ، یک اتھام ، یک ستم ، یک رسوائی ، یک خیانت ، یک فاجعھ تا تباھی کرنجزوپرس��تی اس��ت . آنج��ائی ک��ھ خواس��تھ ای از م��ن بک��ام م��ن پس��ندی و آر -ھ��ر تردی��دی محص��ول ی��ک خ��ود

ونمیرسد بغیر از خودم بھ ھر کسی مشکوک می شوم بخص�وص ب�ھ کس�ی ک�ھ در نزدیکت�رین ح�د م�ن اس�ت ! بھ آن کسی کھ در رابطھ مستقیم با من دربارۀ آن خواستھ ام قرار دارد ؛ خیانت مخصوصا

وس�ت و پس جھل آدمی دربارۀ ناکامی اش و نیز خ�ود پرس�تی آدم�ی نس�بت ب�ھ خواس�تھ ھ�ایش منش�أ تردی�د اذھن�ی آن جری�ان دوم ک�ل ، م�وج بدگمانی درباره دیگران وحتی کل جھ�ان . البت�ھ خ�ود ای�ن تردی�د و ب�دگمانی

و نس��بت ب��ھ اندیش��ھ اس��ت ک��ھ م��وج اول��ش اطمین��ان و خ��وش بین��ی نامی��ده م��ی ش��ود: اطمین��ان وخ��وش بین��یم�ی دان�د مسئول خود ن دیگر خود را آرزوھای خویشتن . ولی آنگاه کھ اندیشھ پریشان شد و شکست خورد

و از خود می گریزد و بدنبال مقصر می گردد . قع می شود واست کھ متھم وا» غیر« تردید ، محصول تردد انسان بین خویش و غیر است ونھایتا ھم این

ان�دن منش�أ خو»غی�ر« مگر اینکھ آدمی بخود آید و خود را بشناسد و باور کند کھ خویش را در نھ خویش . غی��ر را خ��ویش ببین��د و خ��ویش را غی��ر . و »غی��ر«گن��اه و خطاس��ت . و کم��ال ای��ن جری��ان آنس��ت ک��ھ آدم��ی

.ت استناینشأ تردید و بازی و جبرھد . زیرا خود پرستی م» خود « خویش را بر خویش ترجیح دھد ؛ از *

:بازی و بخشش

آنگاه کھ بواقع وبھ دالیل و شواھد مستند برتر معلوم ومسلم شدکھ کسی بھ تو خیانتی کرده است درسرآغاز یک دو راھی سرنوشت ساز قرار گرفتھ ای : عفو و انتقام . راه عفو تو را ب�ھ ش�ناختی میرس�اند ک�ھ ب�ر ت�و

Page 29: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٩

د تو بوده ای و نھ غیر . واما راه انتقام تو را ب�ھ ظلمت�ی م�ی معلوم و مسلم می سازد کھ منشأ آن خیانت خوھ ب�کشاند کھ زان پس ھمھ را خیانتکار می بینی و اعتماد خود بھمھ را از دس�ت می�دھی و نھایت�ا اعتم�اد ت�و

؛ خویشتن م�ی رود خودت نیز از دست میرود و این سرآغاز جنون آشکار است کھ بھ وادی انتقام کشیدن ازی جب�را بس�راغ خ�ودش م�ی آی�د ت�ا منش�أ خیان�ت را ن�ابود س�ازد و خیانتک�ار اص�لی را تنبی�ھ نمای�د . یعنی آدم�

بھرح��ال آدم��ی خ��واه ن��اخواه ب��ھ خ��ودش ب��از م��ی گ��ردد و نھایت��ا ھم��ھ را م��ی بخش��د زی��را ھ��یچکس مقص��ر سرنوش��ت دیگ��ری نیس��ت . آدم��ی مجب��ور اس��ت ک��ھ ببخش��د . بخش��ش ، اول��ین وآخ��رین دوای ھم��ھ دردھ��ا و

زجرھاست . و جز این غایتی نیست و این پایان بازی است .

* :شرارت بازی و

ر نفس خودغایت واشد پلیدی ومکر و کذب و جھل و جنون و خیانت و حماقت و تبھکاری خود رادتا آدمی

ن�وز ب�ا ھ می دھ�د ونبیند بطور جدی وکامل و خالصانھ بھ حق روی نمی کند و خود را جدا و از بنیاد تغییر ن ھمھ چیز و از جملھ با خودش بازی می کند و بازیچھ است .

*

:»من«بازی و

ه و منتف�ی ھر کسی ھر چند ک�ھ منھ�دم ش�د» من « ھر آنچھ را کھ آدمی حق می نامد معنائی است کھ در آن

» نم� «جز در فن�ای » من « است ولی انسان بھ سالمت و راحتی و آرامش رسیده است . گوئی کھ رضای ر م�ی کن�دھ حق را آش�کانیست . ھر کجا کھ من نباشد حقیقت آشکار است در درجات گوناگونش . جریانی ک

ت و ض�د حقیق�ت اس� ب�ا زیگ�ر و ش�لوغ ک�ن و» م�ن « این بھ آن دلیل است کھ است . و» من«سراسر ضد نگ��اه ک��ھھ��م آش��کارتر م��ی ش��ود و آ ، رنج��ور وب��ی ح��ال و ورشکس��تھ م��ی ش��ود حقیق��ت» م��ن«بمیزان��ی ک��ھ

، حقیق�ت »م�ن« ش روی م�ی نمای�د . ت�ا زمانیک�ھ ک�ھ لحقیقت بھ جمال و کما بکلی از بین می رود ، »من«س�ت . و کم�ال اوجود دارد ھر چند کھ شاھد » من « را می بیند حقیقت ھنوز کامال آشکار نیست زیرا ھنوز

دد ، یعن�ی آن یک�ی ش�ود و ش�ھید گ�ربھ عنوان شاھد در حقیقت فرود آید با » من « این شھادت آن است کھ م�ی نخن س�وحید گردد . و در این مقام است کھ تردید و ب�ازی بکل�ی برط�رف ش�ده اس�ت و انس�ان ی�ا از ح�ق

ذرد ود نی�ز م�ی گ�، یا پنھان است و یا جمال حق . تا آنجا کھ آدمی از ح�ق خ�»انالحق « گوید و یا می گوید ع) (ره عل�ی درب�ا(ص) بعی�ت از او م�ی پ�ردازد ھم�انطور ک�ھ محم�د می گزیند و حق بدنبالش بھ ت یو از آن پیش

» گراید حق ھم بھمان سو گراید.حق با علی است و علی بھر سو وحق است باعلی «گفت: د ای�ن ی است کھ او را بر واقعیت ک�ور م�ی کن�د و آدم�ی خ�ودش ھرگ�ز نم�ی توان�کھر کسی عین» من«گوئی

د یا دمی بردارآگاه باشد . دستی کھ می تواند این عینک را از چشم آعینک را بردارد ھرچند کھ بر وجودش ھ آن کسی ک قھار است و یا دوستی بغایت مھربان . ولی آنگاه کھ این عینک برداشتھ شددست دشمن بغایت

ھ م�ی ش�د دوستی بغایت مھربان پنداشتھ می شد دشمن خوانده می شود و آنکسی ھم کھ دشمن قھ�ار پنداش�تس�تی می شود : و حقیقت ھمین است کھ دوست ، دشمن اس�ت . و ح�ق برت�ر آن اس�ت ک�ھ ن�ھ دودوست دیده

ی دوس�ت در کار است و نھ دشمنی بلکھ فق�ط حقیق�ت یگان�ھ اس�ت ک�ھ وج�ود دارد و دو روی م�ی نمای�د : گھ� را تمام� نماست وگاه ھم دشمن نماست و قدر و معنای آن ورای دوستی ودشمنی است . کسی کھ این واقعھ ا

،ی نھ�ائی ھر چند کھ در معنایافت و تسلیمش شد و بلکھ عاشقش گردید انسان حق پرست نامیده می شود .و ک�ھ عش�ق دو روی دارد : قھ�ر و مھ�ر .حق است کھ انس�ان پرس�ت م�ی باش�د و عاش�ق اوس�ت .ھم�انطور

ون در ین�د . چ�بچ�ھ م�ی آدمی در تردد بین این دو و مقابلھ با این دو دچار بازی م�ی ش�ود و خ�ود را ھ�م بازیھ ک�رار ب�ود ق�این بازی ھالک شد چشمش بھ حق باز می گردد : حق بازی . حقی ک�ھ قاب�ل ب�ازی نب�ود بلک�ھ

سی ک�ھ درکی کشید . ھر کھ بھ حق باخت ، پیروز شد . م انسان بھ حق ببازد و چون مقاومت می کرد زجرخواھند انھ بھ حق می بازد . و آنان کھ میجستجو و عطش حق است محل ظھور حق است بمیزانی کھ عاشق

الی ، ح���ق را ببازانن���د جنایتک���ار م���ی ش���وند : جنایتک���اران جنس���ی، جنابتک���اران سیاس���ی ، جنایتک���اران م���م���ھ ج���ا جنایتک���اران علم���ی ، جنایتک���اران دین���ی ، جنایتک���اران عرف���انی ، جنایتک���اران ھن���ری و.. و در ھ

جنایتکاران عاطفی : بازیگران جنایتکار !

*

Page 30: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٠

:تنھائی و بازی

کھ در ین بازیھاا خدا را می یابد و یا بھ خطرناکتریآدمی چون بھ ناگاه وبطرز شدیدی دچار حس تنھائی شد م م�ی گ�وئی عین حال لذیذترین بازیھاست دست می زند : بازی بایک انس�ان بغای�ت تنھ�ا ش�ده دیگ�ری . وقت�ی

م�ی گ�ردد: از د درک و لمس می کن�د و از ب�ازی ب�ی نی�ازیعنی خدا را در تمامیت خو» خدا را می یابد « کھ ور رفتن با دیگران ، از ریاکاری عاطفی ، از تظاھر بھ محبت .

ئی ت ب�ی وف�اودر چنین بازی بغایت خطرناک و لذیذ است کھ انسان غایت بیھوده گی خ�ود را م�ی بین�د و غای� . و خیانت خود را با خودش و با کسانی کھ با او وفا کرده اند

ی ش�ود و کسی کھ در چنین بازی خطرناک و لذیذی مورد استفاده قرار می گیرد بزودی دشمن س�ر س�خت م�ب�ا ، ب�ازی او ئیزیرا می بیند کھ چ�ھ ب�ازی خطرن�اکی ب�ا وی ش�ده اس�ت : ب�ازی ب�ا عاطف�ھ او، ب�ازی ب�ا تنھ�ا

و . اتمامیت پوچ شده ان غز اس�تخوی بغای�ت پ�وچ اس�ت و ای�ن پ�وچی را ت�امانسان تنھا اگر خدا را در خود درک نک�رده باش�د انس�ان

نکن�د : خود لمس می کن�د . انس�انی ک�ھ ھم�واره ب�ا حقیق�ت و وق�ایع وج�ود خ�ود نب�رد ک�رده اس�ت ت�ا ب�اورش ورن�گ کن�د منکر ھر آنچھ کھ واقع می شود می باشد و سعی می کند ھر چیزی را انسان کافر ! انسانی کھ

م ، ھ�یچ ھ� خر می کند . انسانی ک�ھ نم�ی خواھ�د ب�اور کن�د ک�ھ ب�دون خ�دا اگر نتوانست خودش را کور وکر و نیست .

انسانی کھ نمی خواھد خدائیت خود را باور کند بازیگر و بی کس و پوچ است و ھمیشھ رسوا.

*

:بازی و یگانگی

کس�ی ک�ھ نانسان بازیگرھمواره می خواھد کسی را داشتھ باشد کھ ھم مریدش باشد و ھم م�والیش . و چن�یر ر فق�ط دک�ا لھم مرید و ھم موال باشد فقط یک قدرت عاشقانۀ مطلق�ی ھمچ�ون خ�دا م�ی توان�د باش�د . اش�کا

نم�ی و س�تاین است کھ آدمی چنین کسی را در خارج از خودش جستجو می کند . چنین کسی ج�ز خ�ود او نیودی ق�ط در وج�ش�د و یگان�ھ . فتواند ھم باشد . زیرا چنین موجودی نمیتواند دو ت�ن باش�د بایس�تی ی�ک ت�ن با

ا در رن دو ض�د واقعا یگانھ و یک تن است کھ این جمع و اتحاد اضداد ممکن است . ولی بھرحال تا آدمی ای بھ این حقیقت نمی رسد. ددو تن امتحان وتجربھ نکن

د : بازیھای جدی و شوخی ! نآدمی فقط با دیگران می تواند بازی ک

*

:بازی و ھوش

رش ک�ال در دوران طفولی�ـت و ش�یرخواره گ�ی خ�ویش اس�ت ک�ھ اص�ال ب�ازی نم�ی کن�د . م�ابقی عم� آدمی فق�طاس��ر ش�امل س��ھ ن��وع ب��ازی اس��ت : نوج��وانی و بل�وغ ، ج��وانی و کم��ال ، پی��ری و سس��تی : نوج��وانی اش سرچ�اری بازی شوخی است و جوانی اش ھم بازی جدی است . پیری اش ب�ازی جب�ری و زج�ر آور و از س�ر نا

م اس�ت و بس�یار ک� ست . البتھ انسانھای اھل معرفت کال از این قاع�ده مبراین�د و ی�ا الاق�ل ش�دت ب�ازی ش�انا بتدریج از بین می رود .

رادی استپس معلوم می شود کھ ادراک و ھوش و ذھنیت و آرمان و نیازھا و مسئولیتھای جبری واعمال اک�ھ ھس�ت جب دوگانگی اوست و این دوگانگی بین آنچ�ھکھ عرصۀ بروز بازی می گردد . زیرا فھم آدمی مو

وان�د در ترگ�ز نم�ی و آنچھ کھ باید باشد ، وی را بھ بازی می کشاند بھ ریا . تن در دادن بھ رفتارھ�ائی ک�ھ ھ ماید .زدیکتر نواقعیت ریشھ ای بدواند و واقعیت را دگرگون سازد و آنچھ ھست را بھ آنچھ کھ باید باشد ن

ک آدمی موجب بیرون رانده ش�دن انس�ان از خویش�تن م�ی ش�ود و ھم�ین دوگ�انگی اس�ت . ارزیرا ھوش و ادزیرا فقط در بیرون رفتن از درون خویش است کھ اص�ال ادراک�ی پدی�د م�ی آی�د .اینس�ت ک�ھ فھ�م آدم�ی ماھیت�ا

ب�ین دوگانھ و بقول معروف دیالکتیکی است و ھمین بستر کلیۀ رنجھای انسان می باشد : دوگانگی و تض�ادن رفت�ھ و در دیگ�ران رون بی�ت�ک�ھ از » کس�ی « ، و یامی�ال و غرای�ز و حی�ات حی�وان بعنوان کانون» تن «

Page 31: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣١

محصول خروج انسان از خویشتن است » من « مقیم است : در طبیعت و مردم . تضاد بین تن و من . زیرا است » تو« ذاتا از جنس »من « است : دیگری ! پس » تو« حاصل کشف » من « را دریابد . » تو« تا

نی�ز حم�ال چن�ین من�ی » ت�ن« اس�ت . و » ت�و « اس�ت و فرزن�د » ت�و« است و ب�رای » تو « م در یو نیز مقھ دیده نشود این تضاد عاست و من را خدمت می کند. و این یک روی واقعھ است واما تا روی دیگر این واق

نیس�ت بلک�ھ در » ت�و « طور کامل وخالص در خ�دمت دیده نمی شود . و روی دیگر واقعھ آن است کھ تن بخدمتی از سر » تو « در رابطھ با » من « زاری گآن واحد تالش می کند کھ فقط در خدمت تن باشد . خدمت

طلسمی ک�ھ ب�دون ل�ذت ھ�م نیس�ت وھم�ھ اش ھ�م ب�ر خ�الف اکراه و ناچاری است و ھمچون طلسم می ماند ، این میل یا بی میلی بستھ ب�ھ معرف�ت و مق�ام انس�انی انس�ان دارد . رابط�ھ نیست . البتھ میزان» من « ارادۀ

پیچیده وافسانھ ای و چند بعدی و متقابل است و ھم�ھ ص�فاتی وبین تن و من و تو ، رابطھ ای بغایت لطیف و لذت و زجر و میل و جبر و اکراه وعقل و جنون را در بردارد و تولی�د م�ی کن�د . دری رچون عشق و بیزا

ھر کرداری از انسان در آن واحد ھمھ این صفات حضور دارند و فعالند . اس�ت . آدمی در دوران طفولیت خود موج�ودی موح�د اس�ت و م�ن وت�وی او جملگ�ی درت�ن او متح�د و یگان�ھ

ت و ک�املترین ص�ورت چن�ین وض�عیتی ھم�ان دوران جنین�ی اوس�ت ودوران طفولی�ت او آخ�رین مرحل�ھ و مھل�ان را ب�ھ کھ عارفان جھان جملگی دوران کمال انسحید وجودی اوست . و بیھوده ھم نیست تجربۀ عرصھ تو

ھ االخره ب�دوران طفولیت او قیاس می کنند وانسان کامل را ھمچون کودک توصیف م�ی کنن�د : انس�انی ک�ھ ب�س�ت اانگی نج�ات یافت�ھ اس�ت ودس�ت از ب�ازی کش�یده گ�خانھ وجود خود رجع�ت نم�وده اس�ت واز غرب�ت و بی

ی ن را ک�افوبلکھ دیگر جدی ھم نیست و بلکھ اینک وجود یافتھ است وموجود گردیده است و ھست . و ب�ود ند . کیافتھ است واینک بایستی یکی بودن را تجربھ و درک نماید و جھانیتش را حس و کشف و باور

*

:بازی و پول

زی اش ازی . ھ�ر ک�ھ پ�ولش ب�یش ب�ادر حقیقت بھ لحاظی م�ی ت�وان گف�ت ب�ازی یعن�ی ب�ازی ب�ا پ�ول و پ�ول ب�نجا ک�ھ آ. و از بیشتر و متنوع تر و شوخ تر و لذیذتر و بھ ھمان اندازه خطرناکتر و مھلکتر و عذاب آورتر

تی اس�ت آدمی یا پول پرست است و یا حق پرست ، لذا پول پرستی ھمان ب�ازی پرس�تی اس�ت . و ب�ازی پرس�باب رد و اسرا فراھم آو یول نمی توان بساط و امکانات بازکھ پول پرستی را موجب شده است زیرا بدون پ

ایس��تی بب��ازی ت��دارک دی��د . و ب��رای ف��راھم آوردن اس��باب بازیھ��ای جدی��دتری در جھ��ت ب��ازی ھ��ای جدی��دتری یت است .ت پیشھ نمود . لذا بازی پرستی اساس جرم و جنایزد و دزدی و خیانت و جنا دست بھ تبھکاری

*

:بازی و ھمخوابگی

اب ھ اسبکطرفین است یھا بھ عشق علت بازیچھ شدن واقعھ ھمخوابگی است . در این بازی تن ھرتظا

ین یائی ترالیخولمستقیم است و لذا زجر آورترین و م و لذا این نوع بازی یک بازی بیواسطھ بازی است . وانگیز اجعھن شدت فو عداوت انگیز ترین و خیانت بار ترین نوع بازیھاست . ھیچ بازی دیگری بھ ای

یست یھوده نبھاست نفرت بار ختم نمی شود . پس اگر زندگی زناشوئی کانون اشد بازیھا و منشأ اشد عذاب خن نیچھساین وزیرا بازی تن بھ تن است . و معنای حقیقی زنا از ھمین تظاھر است : تظاھر بھ عشق .

» بھ فساد کشیده است . عشق حتی ھمخوابگی را ھم« از ھمین بابت است کھ :

*

:بازی و خواب

زی�را ج�دی بخواب رفتن سرآغاز بھ درون خزیدن و لذا یگانھ و طبیعی شدن است ؛ نمی گوئیم ج�دی ش�دن ، شدن صورت ریائی بازی کردن است : بازی ریاکارانھ .

ر بی�داری دینس�ت آنانک�ھ آدمی در عالم خواب واقعیت ھولن�اک ب�ازی دوران بی�داری اش را در م�ی یاب�د . و ابیشتر بازی می کنند در خواب بیشتر کابوس می بینند. کابوس محصول ریاکاری است . آنچھ را ک�ھ ک�ابوس

در خواب بھ انسان بازیگر رجع�ت م�ی کن�د ول�ی انس�ان بیگان�ھ از روح می نامند ھمان روح انسانی است کھ

Page 32: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٢

گام مرگ نیز روح است کھ بھ انس�ان ب�از م�ی آی�د ت�ا آنرا ھولناک می یابد ھمانطور کھ مرگ را . زیرا بھ ھن جانش را برگیرد و برود.

دان ب�ھ پس می توان علت مصرف داروھ�ای خ�واب آور را در ن�زد ب�ازیگران بخ�وبی درک نم�ود . ھم�ھ معت�ای یخ�وابی م�بداروھای طبی و قاچاقی از جمل�ۀ ریاک�ارترین بازیگرانن�د و ل�ذا از وحش�ت ک�ابوس دی�دن دچ�ار

د و ورد و بلک�ھ بیھوش�ی م�ی آورآت م�ی گردن�د .وتخ�دیر ھ�م خ�واب نم�ی راو مجبور ب�ھ مص�رف مخ�دشوند تھ و نیس��ت و خس��تگی را از ت��ن و روان پ��اک نم��ی کن��د و ل��ذا آدمھ��ای ب��ازیگر ھم��واره خس�� ببیھوش��ی خ��وا

افسرده و عصبی و متشنج می باشند : انسانھای ریاکار . *

بازی و ھنر:

ت و ھ�م د دارد کھ ھم بقصد پنھان داشتن بازی رایج و روزمره با ک�ل زن�دگی اس�نوعی بازی مخصوص وجو

یس��تن بقص��د ج��دی جل��وه دادن آن و ھ��م بقص��د ایج��اد تن��وع نم��ودن در ب��ازی رخ��وت آور و کھن��ھ ودائم��ی زا زن�دگی ریاکارانھ اس�ت واز ھم�ھ مھمت�ر ب�ھ قص�د انج�ام دادن ی�ک عم�ل ج�دی اس�ت ت�ا ش�اید ک�ل ب�ازیگری ب�

ای ت و ف�ن ھ�. این بازی حیرت آور وخارق العاده یک نام کلی دارد : ھنر ! ک�ھ ج�امع جمی�ع ف�و جبران شود آن امروزه در سینما و تلویزیون است : بازیگری !

*

:بازی و بازی

وازیھاس�ت بو اما نوع کامال مخصوص دیگری از بازی وجود دارد کھ خاصۀ امروزه ، در رأس جدی ترین ل قط�ۀ مقاب�بازی با زندگی محسوب می شود و در عین حال بی ری�اترین بازیھاس�ت و در ن حالل مشکالت کل

ام کل��ی ھن��ر ق��رار دارد ک��ھ ری��ائی ت��رین بازیھاس��ت . ای��ن ب��ازی ھمان��ا ب��ازی ک��ردن اس��ت ک��ھ ام��روزه در ن��را آن�ر بودن�د آن می باشد و قدیم ترھا کھ بی ری�اتمطرح می باشد کھ این عنوان تنھا وجھ ریائی »ورزش«

ھ س�ائر ک�ین خاص�یت ای�ن ب�ازی واقع�ی و ب�ی ری�ا آن اس�ت رمی نامیدند و نھ چی�ز دیگ�ری . مھمت�» بازی « شگی نندۀ ھمیبازیھای زندگی را ممکن تر می سازد و بھ انسان امکان بیشتری برای ادامھ بازیھای خستھ ک

ن�د و گی در بماادام�ھ ب�ازی زن�د انسان عمر بیشتری می دھ�د ت�ا مب�ادا ک�ھ از کلیمی دھد . یعنی بھ بازیگری و مبادا کھ دست از بازی بکشد . شود ساقط

* :بازی و تعلیم و تربیت

ت و م�ودن نیس�نآنچھ کھ در نزد عموم مردم تعلیم و تربیت نامیده می شود چیزی جز تعل�یم بازیھ�ای پیچی�ده

ی�ده ت�ر دام�ھ پیچردن بچھ ھا بھ اوادار نمودن دیگران است بھ بازیھائی کھ خالف میلشان می باشد : وادار ک هوائی رس�یدپیچیده و مخفی نمودن بازیھائی ک�ھ ب�ھ جنای�ت و خیان�ت و رس�بازیھای رسوا شدۀ بزرگساالن :

شناس�ی و است ودیگر مشتریانی ندارد . و کل آنچھ کھ ھن�ر و عل�وم انس�انی و سیاس�ت و م�دیریت و جامع�ھی دان�ۀ ب�ازوفن نیست : تالشی مستمر برای استمرار جاو علوم تربیتی نامیده می شود چیزی جز ھمین فوت

ب�ازی ل بھ علمبر روی زمین : بازی با خاک : خاکبازی! خاکبازی دوران کودکی در وادی تعلیم وتربیت تبدیت�ھ ا خ�اک پخو انقالب بازی و پیشرفت بازی و سیاست بازی شده است : بازی با خاک خام تبدیل بھ ب�ازی ب�

ازی دارد . وغ��ایتش ک��امپیوتر ب��باب ب��ازی غ��ول پیک��ری ک��ھ تکنول��وژی وص��نعت ن��ام ش��ده اس��ت بواس��طھ اس�� . و اینجا بازیچھ شدن خود بازیگر ( انسان ) است در دست اسباب بازی اش. است

*

:اسباب بازی بازی و

خ�ویش ھر بازیگری گام بھ گام در ح�ال اس�باب ب�ازی ش�دن اس�ت . زی�را ب�ازی ک�ردن محص�ول ب�ھ بی�رون ازنھ�ا ھ�ر است و بیرون از خ�ویش جھ�ان اش�یاء اس�ت ، جھ�ان ابزارھ�ا واس�باب ھ�ائی ک�ھ م�ی ت�وان ب�ا آ رفتن

ب�دیل ن چی�ز تیج ب�ھ ب�ازی آرکاری کرد !؟ ولی این خیال باطلی است . آدمی در حال بازی کردن با چی�زی بت�دض ش را قبه و روحشده و اسباب بازی آن چیز می شود و آن چیز را می پرستد و آن چیز بر او غلبھ نمود

می کند : بھ یک اسباب بازی . ءکرده و تبدیل بھ یک قطعھ شی

Page 33: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٣

ال اس�بابح�بازی کردن ھمان جریان بازیچھ شدن است . آدمی با چیزی بازی نمی کند مگر اینک�ھ در ھم�ان خ�ودش بازی آن چیز اس�ت . حقیق�ت اینس�ت ک�ھ ادم�ی خی�ال م�ی کن�د ک�ھ دارد ب�ا چی�زی ب�ازی م�ی کن�د بلک�ھ

ھ رس�د چ�چھ آن چیز است . آدمی حتی با ی�ک م�وش و ی�ا ی�ک قطع�ھ چ�وب ھ�م نم�ی توان�د ب�ازی کن�د ت�ا بازیر ھ�ی پای�ان باسائر انسانھا و ی�ا ک�ل زن�دگی و ھس�تی جھ�ان . ب�ازیگر ، بازیچ�ھ اس�ت . درد و زج�ر ورس�وائ

. ازیگرمرحلھ از بازی از ھمین بابت است کھ انسان علنا می بیند کھ بازیچھ بوده است ونھ ب

* :بازی وعمر

ن خ��ود ت��آدم��ی ت��ا زمانیک��ھ عم��ر خ��ود در ع��الم ھس��تی را م��وقتی م��ی دان��د و ج��اودانگی را در دل و ج��ان و ری حاص�ل احساس نکرده و باور ننموده است ،بازی می کن�د و ج�ز ای�ن ک�اردیگری نم�ی توان�د ک�رد . ب�ازیگ

پ�س .ی ایم�انی ب�ھ حی�ات جاودان�ھ اس�ت ترس از مرگ و نیستی است و ترس از مرگ و نیستی ھم حاصل ب�جرب�ھ تبازیگری انسان درحکم مخدری قدرتمند در جھت فراموشی م�رگ و نیس�تی اس�ت . و چ�ون آدم�ی در

اه گری�ز رزندگیش گام بھ گام بسوی مرگ میرود لذا بازیگری بھ معنای فراموش ک�ردن خ�ود زن�دگی اس�ت : ول�ی زندگی است ھمانطور کھ ض�د م�رگ تلق�ی م�ی ش�وداز زندگی و گریز از خویشتن است . پس بازی ضد

ن�دگی ضد مرگ نیست زیرا مرگ ھنوز فرا نرسیده است و با مرگ بازی ختم می شود پس ب�ازی فق�ط ض�د زازی ب�ل�ذا ب�ھ نمی یابن�د و یاست . ھر چند کھ امروزه بسیاری نیز از فرط بازی بھ پوچی رسیده وبازی جدید

ز ارخ�ی نی�ز زی و قھرمانی می نھن�د و ش�ھادت طلب�ی و انقالبیگ�ری . و ببا مرگ می روند و نامش را جانبارخ�ی نی�ز فرط عذاب و رسوائی حاصل از ب�ازی خودکش�ی م�ی کنن�د و بدینوس�یلھ ب�ازی را خ�تم م�ی کنن�د . وب

عم�ل ن�د وتنھ�اھرگز اھل بازی نیستند واز بازی کردن خوششان نمی آید ولی راه جدی زیستن را ھم نیافتھ ا ع می کنندکھ سراغ دارند مرگ است و لذا دست بخودکشی می زنند . برخی ھم بھ مواد مخدر رجوجدی ای

ازی و فق�ط ب� تا بیشتر بازی کنند ولی نتیجھ معکوس از آب در می آید و از بسیاری بازیھ�ا س�اقط م�ی ش�وند مالیخولیائی نشئگی و خماری باقی می ماند کھ یک بازی جنون آسا می باشد .

یک بازی غول پیکر و طوالنی است کھ بواسطھ مرد حقی باطل می شود . ھر تمدنی

* :بازی و جنون

ب�ازی بازی محصول دوگانگی انسان در درون و برون است و این دوگانگی خود بھ معنای جنون اس�ت پ�س

حدت�ا س�ر فزایندۀ بازیھایش در زندگی روزمره در سمت جنونی فزاینده رمحصول جنون است و آدمی در سیس�ت ش آگ�اه انسیان کامل خویشتن میرود . درمراحل اولیۀ تجربۀ این دوگانگی ، آدمی بر جن�ون خ�ود کم�ابی

ی ھ ب�روز م�ولی بتدریج این آگاھی از دست میرود و جنون کامل حاصل می آید کھ در اعمال زشت و فاحش�ان ت .ت شده است ، از نشانھ ھای بارز این جنون اسدکند : دروغگوئی مستمر کھ عا

و بھ�وش واما در پایان ھر مرحلھ از یک بازی شدید ع�ذاب و رس�وائی بب�ار م�ی آی�د ک�ھ موج�ب بخ�ود آم�دنیگری کھ آمدن می شود و در چنین وضعی است کھ گاه آدمی از فرط رسوائی و عذاب بھ عنوان یک بازی د

گی ھ دی�واند و تظ�اھر ب�بخواھد ھم خود را بیھوش کند و ھم دیگران را بازی دھد، خود را بھ جن�ون م�ی زن� ر جن�ون د جن�ونی د کھ گاه این بازی جنون آمیز جدید کھ در واقع بھ مثابۀ بازی ای اندر بازی دیگ�ر ونمی ک

ز دس�ت م�یدیگر است بھ واقعیت می پیوندد و فرد واقعا دچار نسیان شده وبکلی ھ�وش و ح�واس خ�ود را ااب ل ب�ھ اس�بد . و ای�ن غ�رق ش�دن در ب�ازی اس�ت و تب�دیدھد . بسیاری از دیوانگ�ان اینگون�ھ دیوان�ھ ش�ده ان�

مل و محض شدن است .ابازی ک*

:دین بازی و

اعمال و گفتارش بطور کامل و آگاھانھ خ�ودش نیس�ت اراده واندیشھ و احساس و تا زمانیکھ انسان بھ لحاظ اه و روش�ی اس�ت ک�ھ و خودش را بطور کامل درک نمی کند خواه ناخواه دچار بازی است . دین خدا ھمان ر

انسان را بھ فھم خویشتن ھدایت می کند . در اینجا دی�ن ام�ری ج�ز معرف�ت نف�س نیس�ت و غی�ر از ای�ن دی�ن از و از انس�ان را ح�ل نم�ی کن�د و بلک�ھ خ�ودش یک�ی از ابزارھ�ای مھل�ک ش�کلینیست واگر ھم دین اس�ت م

ه و اندیش��ھ ، اندیش��ھ و احس��اس ، خ��ود بیگ��انگی ب��ازیگری و ع��ذاب و جن��ون انس��ان اس��ت . خ��الء ب��ین ارادل و گفتار ھمان عرصھ ای است کھ انسان را بھ ب�ازی م�ی کش�اند : ب�ھ ری�ا. و ج�ز ااحساس واعمال ، و اعم

Page 34: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣۴

سردرد و نیاز قلبی و نھ بازی ، نمیتوان این خالء را از می�ان بواسطھ خودشناسی از وادی دین خدا آنھم از ختم کردن بازی و بھم آوردن این دوگ�انگی اس�ت . و اگ�ر ب�ا دی�ن خ�دا برد . کل راه تکامل وتوحید ھمانا راه

ک�ھ رس�واترین ینیز بازی شود حاصلش نفاق است کھ عذاب آورترین نوع بازی می باشد ک�ھ ب�ھ خراف�ھ دین�انا بازی کردن با چیزی است ک�ھ ض�د ب�ازی اس�ت . ب�ھ ھم�ین دلی�ل منوع جنون است میرسد . بازی با دین ھ

ی ممک�ن اس�ت . مانن�د ای�ن اس�ت ک�ھ کس�ی بخواھ�د ب�ا بن�زین آتش�ی را خ�اموش کن�د . و ی�ا خطرناکترین ب�از اینکھ آدمی بواسطھ دروغ بزرگتری بخواھد دروغ کوچکی را پنھان سازد .

*

:بازی و شانس

ت ک��ھ اگ�ر ب�رد و باخ��ت نباش�د ھ�یچ ب��ازی ای آغ�از نم��ی ش�ود و ب�ھ س��امان خ�ود نم��ی رس�د ب�رای ھم��ین اس�و ھ�ر چ�ھ .است کھ برد و باختش پیشاپیش معلوم و مقب�ول ب�ازی ک�ن اس�ت » قمار « ازی ھمانا کاملترین ب

ش�ود . رگزار م�یزۀ بازی بیشتر باشد آن بازی کاملتر و با جدیت شدیدتری بیکھ مبلغ از پیش معلوم شدۀ جان ت�رین و پرھیج�ابت�ھ گرانت�رین ن�وع بازیھاس�ت و ت ک�ھ القیمت م�رگ و نیس�تی اس� گاھی مواقع این مبلغ بھ

ت ف�ردی، ماشاچی ترین بازیھاست . گاھی ھم موضوع مورد برد و باخت یک بازی ، حیثیت است : حیثی�تپرنی�ت ل کس�ی ب�ھخانواده گی ، ملی ، ایدئولوژیکی، م�ذھبی ، سیاس�ی ، اقتص�ادی ، اخالق�ی وامث�الھم . بھرح�ا

ھ��د . ول��یباخ��ت را ک��ھ ت��ن ب��ھ ب��ازی م��ی د ب��اختن ب��ازی نم��ی کن��د واساس��ا ش��انس ب��رد را بیش��تر م��ی بین��د ت��اک�ھ ھیچکس شانس ط�رف مقاب�ل خ�ود را ب�ھ حس�اب نم�ی آورد ولحظ�ھ ای ھ�م ای�ن فک�ر را ج�دی نم�ی گی�رد

ک�ھ ب�ازی طرف مقابل او نیز مثل خود او، امکان پیروزی را برای خودش بیشتر از امکان شکست م�ی بین�دی تن در یتا برایق خود را در این بازی نموده است ولی نھامی کند . با اینکھ ھر یک از طرفین محاسبات دق

گ��رایش عم��ومی بش��ر ب��ھ .دادن در ی��ک ب��ازی روی ش��انس خ��ود حس��اب ک��رده اس��ت و ن��ھ روی محاس��باتانس ش�ردن روی ک�مقوالتی مثل فال و استخاره و نجوم و دعا و نذر وتوکل وامثالھم دقیقا بھ معن�ای حس�اب

قیق�ا دو امکانات و ھنر و فنون خویش . وقتی از ش�انس س�خن م�ی گ�وئیم خویش است و نھ روی محاسباتآن ی باش�د واز مسئلھ ای عام سخن می گوئیم کھ کمابیش مشمول حال و اندیشھ و اعتقاد ھمھ افراد بشر م�

ھ�م » زمی�دترمین« و » جب�ر « نامیده م�ی ش�ود ک�ھ در ادبی�ات م�درن ب�ھ » سرنوشت « مسئلھ ای است کھ .ھم تعابیر دیگری از آن در سائر زبانھامی باشد » شانس « و » اقبال « است کھ تعبیر شده

م�دا عدر واقع بازی کردن بھ بیانی دیگرھمان بازی کردن با سرنوش�ت خ�ویش اس�ت : سرنوش�ت خ�ویش را لم ھس�تی ن وتجرب�ھ نم�ودن. سرنوش�ت بعن�وان ام�ری مطلق�ا ن�امعلوم ک�ھ گ�وئی فق�ط در پای�ان عم�ر ع�ادآزموا رؤی�ت رلوم می شود بھ مانند شب ظلمانی است کھ آدمی میخواھ�د در بط�ن ای�ن س�یاھی مطل�ق چیزھ�ائی مع

ط�ا م�ی خکند حتی در حالت شبح و توھم و تخیل . وذھن آدمی چشم ای�ن رؤی�ت اس�ت : چش�می ک�ھ ھم�واره ی�ن ازی�را ج�ز دھ�د ادام�ھ م�یبرای دیدن تالش می کند و تا بھ آخر خطا می کند ولی ب�از ھ�م کند ولی باز ھم

و ا و روش�نکاری دیگر ندارد . و شانس بدین معنا است کھ آیا می تواند در این ظلمت ھستی ی�ک چی�ز زیب�ا ب�روھ�ی ک�ھ رضایت بخش و ابدی از وجود خویش بیابد و آنرا بپرستد . ودو دس�تۀ کل�ی آدم وج�ود دارد : گ

نمی کنند بخوانند وگروھی ھم تالش چندانیجدال و تالش مستمر در جستجوی سرنوشت خود ھستند تا آنرا م فع�ال ای�د : آدو چھ بسا ممکن است کھ بسیار ھم منفعل باشند و اینھا می نشینند تاسرنوشت بسراغ آنھ�ا بین و ھ منفعل��یوآدم منفع��ل : آدم فاع��ل و آدم مفع��ول : ب��ازیگر و بازیچ��ھ . در نظ��ر اول عم��وم زنھ��ا در جرگ��

ر و زی�ر عمیق ت یشند و عموم مردان ھم در نقطۀ مقابل قرار دارند . ولی با دیدمفعولین و بازیچھ ھا می با وم�ی ش�ود پوستی تر و نیز ب�ا توج�ھ ب�ھ ای�ن نکت�ھ ک�ھ ھ�ر ب�ازیگری در ح�ال ب�ازی ک�ردن تب�دیل ب�ھ بازیچ�ھ

در می�ان ض می شود ، می بینیم کھ عکس این واقعیت ھ�م مص�داق دارد .وج جای بازیگر و بازیچھ عیبتدرو فع�الترین م�ی برن�د مردان نیز منفعلین ھستند و فعالین. و بھ ناگاه می بینیم کھ منفعل ترین آدمھ�ا ب�ازی را

رف�ات مث�الھ حیات سیاسی ف�رق ب�ین گان�دی و یاس�ر عصحنآدمھا در اوج تالش خود بازی را می بازند . در خوبی است .

! م��والی روم��ی در آخ��رین درس��ی ک��ھ در آخ��رین و ی��ا مب��ارزۀ منف��ی ب��ا سرنوش��ت ! ب��ازی منف��ی ئیروی��ارو ھ ب�ی ح�الترین و ب�ی ھنرت�رین ومنفعلت�رین و ھ�الوترین ک�حکمتش در کتاب مثنوی ارائھ می دھد ھمین اس�ت

آدمھا ھستند کھ بھ سر منزل مقصود میرسند و مابقی بین راه تلف می شوند . یعنی آنھائی کھ می نشینند ت�ا و ب��ھ دنب��ال بیای��دزیرا گ��وئی ب��ھ گون��ھ ای یق��ین دارن��د ک��ھ خواھ��د آم��دسرنوش��ت ب��ا پ��ای خ��ودش ب��ھ نزدش��ان

سرنوشت دویدن و ی�ا ب�ا آن ج�دال ک�ردن احمقان�ھ اس�ت . پ�س چن�ین راه و روش�ی از زن�دگی مس�تلزم ایم�ان ویقینی قلبی و قدرتمند است . بھ لحاظی می توان این انتخاب را شانسی ترین ن�وع انتخ�اب دانس�ت : ش�انس

ھ�م نامی�د ک�ھ محص�ول ایم�ان کام�ل اس�ت ب�ھ کس�ی ک�ھ کامل ! بھ بیان دینی می توان آنرا توکل پرستی مطلق

Page 35: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣۵

اس�ت ک�ھ کس�ی ک�ھ د : ب�ھ خ�دا ! اعتم�اد کام�ل ب�ھ رحم�ت و لط�ف خداون�د . و اینگون�ھ یسسرنوشت را می نویھ�ایش دست از بازی می کشد . و البتھ ھیچکس یک شبھ دست از بازی نکشیده است و بلکھ در جریان باز

بتدریج قدرت کامل و مطلقی را درک و احساس نموده است کھ ھمواره بازیھا را باطل می کند و ل�ذا بت�دریج از بازیھا کاستھ و آنرا بھ صفر رسانیده وتسلیم گردیده است.

ال اس�ت .ھر کار و اندیشھ واحساسی کھ در آن زور زدنی باشد بازی است یعنی ری�ا اس�ت ومحک�وم ب�ھ ابط�ر عمومی عکس این امر است و جدی ت�رین اعم�ال و افک�ار را پرزورت�رین وتش�نجحال آن آورت�رین کھ تصو

. ن استی بودن آل زورکی دال بر بازآنھا می پندارند ، ولی تجربھ نشان میدھد کھ چنین نیست . ابطال اعمات اس�ت : ت غی�ر شکس�بازی در بطالت آن است و رسوائی وجنگ پای�انی آن . و بای�د ب�دانیم ک�ھ بطال�ماھیت

نھ .اشکست باطل داریم و شکست پیروز و برحق . ھمانطور کھ پیروزی باطل داریم و پیروزی سرفرازین و رت� ن : راح�تدو ش�انس مطل�ق را آزم�و ط�الق دادن ب�ازی . :پس بازی مطلق ھمان بازی نکردن است

! در عین حال گوئی کھ محالترین بازی را بازی کردن : زندگی حق پرستان

* :بازی وشناخت

ی ک�ھ در آنچھ کھ بازی را پیچی�ده ت�ر و ب�ھ اص�طالح ج�دی ت�ر و تراژی�ک ت�ر م�ی کن�د ش�ناخت اس�ت : ش�ناختب�ا ھا ؟ فق�طجریان بازی بدست می آید : چگونھ می توان بازی کرد کھ کسی متوجھ نشود ،مخصوصا با آدم

ازی داری�م ب� ران را فریفت تامتوجھ نشوند کھتو◌◌سل بھ نمایشات عشقی و اعتقادی است کھ می توان دیگ می کنیم مخصوصا با خود آنھا .

ق�بال ده ای ک�ھواین شناختی دربارۀ اسباب بازی است : آدمھا بھ عنوان اسباب بازی : بازیچھ ! و طب�ق قاع�ا م�ا ب�ازی ب�د و کنن� گفتیم ، خود آدمھائی کھ بھ عنوان بازیچھ گرفتھ ایم نیز ما را بعنوان بازیچھ امتحان م�ی

ا م�لی�ھ خ�ود عمی کنند و فوت و فن بازیگری خود ما را دربارۀ ما بکار م�ی گیرن�د . ھم�واره ش�ناخت م�ا ب�ر .اردز ای�ن ن�دو عالمانھ کاربردی ج بکار می رود. شناخت بازیگری و بازیگری روشنفکرانھ و حتی عارفانھ

س�ت ! ی نیھیلید پی می بریم و پوچ می شویم یعن�و اینست کھ در این وادی نھایتا بھ حماقت جنون آسای خوت�ب ا پی�رو مکوبودائیس�ت و ی�تئو اگر بھ بازیھای مذھبی عالقھ بیشتری داشتھ باشیم درویش می شویم و یا

ت�ی حیم و ی�ا دون خوان می شویم و یا فالگیر از آب در می آئ�یم و ش�اید ھ�م دیوان�ھ ش�ویم و ی�ا خودکش�ی کن�اید ھم بھ ناگاه یک نماز خوان خرافی و وسواس�ی ش�ویم و ش�اید شاکش ) و یا ج –فمینیست ( مؤنث پرست

ش. ناخت خویشھم یک ھم جنس باز و یا ...... و اینھا از عواقب بازی روشنفکرانھ است : بازی با فکر و ش�د با تکنولوژیآنچھ کھ تجدد وانقالب نامیده می شود تجدید بازی است کھ بیش از اینکھ مربوط بھ علوم و

ش�تن آداب اس�ت : آزادی در از می�ان بردا» آزادی « مربوط ب�ھ آداب ن�وین ب�ازی اس�ت . و ل�ذا ش�رط اول�ش ھ ک��س��ت اس��وا ش��دۀ ب��ازی و ب��ر پ��ا نم��ودن آداب جدی��د ب��رای بازیھ��ای جدی��د . و از پ��س ای��ن آزادی رکھ��ن و

تکنولوژی و دموکراسی می آید تا ساختمان نوینی برای یک بازی پایدار بنا شود .ژه ھ�ای وبھ ھمین دلیل اس�ت ک�ھ ش�رط مق�دم ت�ر از آزادی ھمان�ا روش�نفکری اس�ت یعن�ی ت�دوین وتبی�ین پ�رو

ه است . تلقی شد بیانعظیم برای بازیھای عظیم : ایدئولوژیھا ! و لذا اولین موضوع در آزادی ھمانا آزادی بھرحال اگر بازی امری حق باشد کل این ماجراھا ھم برحق است .

ب�ار ان�د یق�ینز آنجا کھ بازی ذاتا امری بر شک و شانس است شناخت حاصل از آن ھم ھرگز نم�ی توو اما ازی و و مطل��ق باش��د و اص��وال ش��ناخت ب��ر بنی��اد دیالکتی��ک اس��توار اس��ت و دیالکتی��ک چی��زی ج��ز منط��ق ب��او ھرگ�ز بازیچگی و بازیگری نیست کھ مستمرا آدمی را بین دو تاقطب متضاد پ�اس ک�اری و ش�وت م�ی کن�د ی�ت ش�ناختمعلوم نیست کھ حق نھائی با ک�دام قط�ب اس�ت و ھم�واره در پای�ان ھ�ر مرحل�ھ از ب�ازی ای�ن تمام

دی�دتر و جانسان است کھ نفی و پوچ می گردد . و آدمی ھمواره از پ�س ای�ن نف�ی و پ�وچ ش�ده گ�ی ب�ھ ب�ازی ر و ت�وچی ن�اب پ�عرفت�ی ، ای�ن فق�ط جدی تری ارتقاء می یابد و تا بھ آخر این وضع ادام�ھ دارد و ب�ھ لح�اظ م

ن�ین دمی در چکامل تر و وسیع تر و جھانشمولتر وعمیق تر است کھ رخ می نماید تا سر حد نیستی . یعنی آ :ش�ناخت مرحلھ ای جز نیستی و نبودن خویش ھیچ آرزوی دیگری ندارد . وای�ن پای�ان ب�ازی اس�ت : پای�ان

بازی و ھستی : ی س�تی پن�دارباور کند کھ وجودندارد و تمام ای�ن بازیھ�ای ع�ذاب آور حاص�ل ھگوئی کھ آدمی مجبور است تا

س�تی خویش است ، حاصل این گمان است کھ آدمی خود را صاحب ھستی خود فرض نموده اس�ت و ل�ذا ب�ا ھ. وچی ھاس�تخود ھر چھ دلش میخواھد می کند . و می بیند کھ این فرض ، منشأ ھمھ بازیھا و ع�ذابھا و پ�

ھ وجود ندارد قابل بازی است : انسان .فقط چیزی ک

Page 36: کاتاچوو از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣۶

:بازی و خدا

یم نش�ود فقط خداست کھ ھست . و انسان ، خدائی اس�ت ک�ھ نیس�ت . و ت�ا ای�ن واقعی�ت ب�اور و تص�دیق وتس�لتی تا جربۀ نیسبازی ادامھ دارد: عذاب ، اضطراب ، اندوه ، رسوائی ، خیانت ، تبھکاری ، جنون، پوچی و ت

تمام است . یازب --------------در روی خدا قرار گرفتن . سرحد نیست شدن و روی

ایانپ