مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی...

134
١ ﻋﺸﻖ اﺻﺎﻟﺖ ﻣﺬﻫﺐ» ﻗﺮآﻧﯽ ﻋﺸﻖ اﺳﺮار« ﺟﻠﺪ2 ****** THE RELIGION OF PURE LOVE ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ اﮐﺒﺮ ﻋﻠﯽ اﺳﺘﺎد

Upload: alireza-behbahani

Post on 14-Apr-2017

294 views

Category:

Spiritual


226 download

TRANSCRIPT

Page 1: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١

مذهب اصالت عشق

»اسرار عشق قرآنی«

2جلد

******

THE RELIGION OF PURE LOVE

استاد علی اکبر خانجانی

Page 2: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢

بسم اهللا الرحمن الرحیم

دوم)(جلد مذهب اصالت عشق عنوان کتاب :

مؤلف : استاد علی اکبر خانجانی

ه .ش 1390 مهرتاریخ تألیف :

134تعداد صفحه :

Page 3: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣

دگر ،عشق شمشیر است آنهم با دو سر یک سرش بر خود زند یک سر

ع.خ

Page 4: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤

مقدمه: عشق چاره

قهرعشق گردد نزدیک هردمی بهر عشق اي رفیقان چاره جوئید

قـشع جهر اوـواي از آن نعره ه دهـآم انـپای به رشـصب اـم یار جام زهر عشق،د از عشق ـسرکشی وزهرابی نماندجهان جز سم از

نوري نیست جزدرشهر عشق هیچ حدش شهر کوران است و ظلم بی

قـعش رده در بود ر ـآخ مهلت الوداع پایان د بهـان ! زمان آمـه قعش نهر اندر آئید فنا پس زنده کش سیاه و شد آب هستی قـشع بهر از ودـب یـهست مـعال دـشوی اشقـق را عـان عشـاي رفیق

ع.خ

ب العاشقینر بسم اهللا

جھان نور است با مالحظھ ای�ن حقیق�ت ک�ھ ظلم�ت ھ�م درج�ھ و کیفیت�ی از ن�ور اس�ت ، ، جھان معانی ، مفاھیم و ارزشھا -١ و منقبض : مفاھیم و ارزشھای روشن و تاریک ! یلنور اسفلی و ثق

Page 5: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥

ت، ق�درت، حرم�ت، وح�دت ، عز یقین، اعتماد، معرفت، سالمت ،ایمان، سخاوت، صداقت، محبت، پاکدامنی ،ریاعشق ایث -٢ و، ذل�ت ت، ناامنی، کفر، شقاوت، دروغ، شک ، خیان�ت، جھ�ل، بیم�اریمالکی ،کینھ .ھیم و ارزشھای روشن نورند... مفاو

. ی تاریک نورند یعنی ظلمانی ھستند... مفاھیم و ارزشھاتفرقھ و اورای طبیع�ی، م�، طبیع�ی و ھ و جایگاه وجودی است در آن واحد: دنیوی و اخ�رویھر موجودی در جھان دارای دو وج -٣

جایگ�اه . ای�ن ھم�ان دو وج�ھ وناسوتی و ملکوتی، ارضی و سمائی، م�ادی و معن�وی، ظ�اھری و ب�اطنی، جس�مانی و روح�ی ر موجودی و کل عالم وجود است . ھ تاریکو روشننوری و ظلمانی یا

جھ و جایگاه وجودی می باشد یعنی ھم موجودیت دنیوی و م�ادی و وسان ھم در آن واحد در حیات دنیویش دارای دو نا -۴

و ئیطبیع��ی و س��ما طبیع��ی و ارض��ی و ظ��اھری و جس��مانی و ناس��وتی دارد و ھ��م موجودی��ت اخ��روی و معن��وی و م��اورای ملکوتی و روحانی و باطنی و غیبی و ھم موجودیت نورانی و روشن دارد و ھم موجودیت ظلمانی و تاریک .

یعنی آدمی در آن واحد ھم موجودیت عاش�قانھ و لطی�ف و ب�اعزت و پ�اک و قدس�ی و ص�ادق و حک�یم و الھ�ی دارد و ھ�م -۵

اب و جاھل و دوزخی .موجودیت فاسقانھ و کثیف و ذلیل و ناپاک و کذ بینی و اختی�اری و س�یال و اجودیت دوگانھ آدمی در عالم خاک بیانگر ھمان ھویت برزخی اوس�ت یعن�ی ھوی�ت بین�این مو -۶

و دھریت حیات و ھستی اوست . ت) خلقت اوسفیکونی (شدن عرصھمی و تکاملی کھ ھمان یآزمونی و تربیتی و تعل جھ��ان طبیع��ت و ع��الم ارض ی�ا کائن��ات ص��ورت ظلم��انی ب��اطن ن��وری انس��ان اس��ت حت��ی ک�ل جھ��ان ھس��تی المتن��اھی یعن��ی -٧

خورشید منظومھ شمسی و ھزاران خورشید بسیار بزرگتر از خورشید منظومھ ما در کھکشانھا ھم ص�ورت ظلم�انی و ثقی�ل و مادی و ناسوتی باطن نوری انسان است .

در حالیک�ھ کائن�ات مظھ�ر ن�ور ص�فات ح�ق ھس�تند ک�ھ ای�ن ھم�ان ن�ور زیرا انسان حامل نور ذات وحدانی پروردگار است -٨

ذات الھ�ی انس�ان، ظلم�ت محس�وب . یعن�ی حت�ی ن�ور خورش�ید در قب�ال ن�وراسفلی است کھ ظلم�ت نامی�ده م�ی ش�ودتاریک و نمایان یکی می رود یعنی تاریکیش ار. و چون این نور ذات از وجود انسان متجلی شود و اشراق نماید خورشید بھ تمیشود عی در روز آفتابی کھ اصال محسوس نمی آید . م. مثل ششود می ک�ھ در انس�ان محم�دی در درج�ات تجل�ی، اش�راق و این نور ذات الھی انس�ان ھم�ان ن�ور عش�ق خداون�د ب�ھ انس�ان اس�ت -٩

. مینماید خالق و عاشق خویش است . نسان بھ او آنچھ کھ موجب اشراق نور ذات الھی انسان در جھان می شود عشق متقابل -١٠

ل عش�ق متقاب��ل انس�ان و خداس��ت . ای�ن ھم��ان ن�وری اس��ت ک�ھ موض��وع ھیک�ل ن��وری در مکت��ب وپ�س مکت��ب اش�راق محص��است کھ در ھمھ م�ذاھب ب�زرگ » خورنھ«زردتشتی موسوم بھ نور فرھی یا می باشد کھ در مذھب مغان یاشراق سھرورد

رش ش�ده اس�ت ک�ھ در برخ�ی نقاش�ی ھ�ای کھ�ن نی�ز اران و اولیای الھ�ی گ�زتوحیدی بصورت ھالھ نوری بر دور سر پیامب ودر قرآن است کھ مؤمن�ان بواس�طھ اش ھ�دایت م�ی ش�وند . ای�ن ن�ور در حکم�ت » نور علی نور« می شود . این ھمان دیده

گوی�د یعن�ی ن�ور ور سخن می ھم در دعای جوشن کبیرش از آن بھ نورالن عاسالمی نوراالنوار ھم نامیده شده است کھ علی سمانھا حضور دارد . این ھمان نور قرآنی است کھ گوھره ھمھ ارزشھای الھی در آذات ھمین نوری کھ در نجوم و زمین و

حقیق�ت و غی�ره ک�ھ ش�عبات و زی�ر عل�م ، ن�ور ھ�دایت ، ن�ور یق�ین ، ن�ور ن�ور نور محب�ت ، انسان می باشد مثل نور ایمان ، . مجموعھ نور عشق عرفانی می باشد

ن ش�باھت ن�دارد یعن�ی نورالن�ور آاوند را نوری می نامد کھ ھیچ نوری در جھان بھ ددر دعای جوشن کبیرش خ ععلی -١١

ش�کار آیا نوراالنوار و نور اشراق ذات الھی انسان از جنس نور آفتاب نیست و بلکھ نور اشراق از انفج�ار ذات ن�ور آفت�اب سمان جھان و دل است کھ در امامان و عارفان واصل ب�ھ آفتاب این نور در ذات انسان نھفتھ است و مستقر در آمی شود و

. و خفی�فن�ی آش�کار م�ی ش�ود آنھ�م ب�ھ درج�ھ ای ب�س ن�ازل آت و عشق عرفانی ب�ھ اداذن الھی برای برخی مؤمنان اھل ارر آن ب�ھ ق�ول ق�رآن ، زم�ین ب�ھ ن�ور پروردگ�ارش من�و ممک�ن م�ی ش�ود ک�ھ بھم�راه نکمال ظھور این نور با ظھ�ور ام�ام زم�ا

س�ان و خداون�د اس�ت و در حقیق�ت ب�ھ معن�ای نا م�ی باش�د . و ای�ن ن�ور عش�ق متقاب�ل ب�ین ارستانھ قیام�ت کب�آشود کھ این میالی�ھ راجع�ونی اس�ت و ل�ذا امام�ت اس�ت ن�ور ان�ابازتاب نور عشق خدا از انسان است بھ س�وی خداون�د . ای�ن ن�ور رجع�ت و

بھ سوی پروردگارش می رود و ھرکھ مرید و ت�ابع ب�ی چ�ون و چ�رای ای�ن رفھدایت بخش است زیرا این نور از انسان عا نور باشد نیز با این نور بھ سوی او می رود .

Page 6: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦

و اینکھ نور ھدایت و نور علی نور یا نوراالنوار ھمان ن�ور عش�ق و محب�ت الھ�ی اس�ت ک�ھ از وج�ود اولی�ای الھ�ی ب�ر -١٢

، عاش�قان ب�ر ام�ام خویش�ند و عش�ق ام�ر کل�ی و مس�لط ب�ر ھدایت م�ی تاب�د زی�را ھم�ھ اھ�الی ھ�دایت و دارای ام�ام ح�ی اھل تمامیت اندیشھ و احساس و اراده و اعمال آنھاست و این ھمان واقعھ ارادت عرفانی و اطاعت بی چون و چراست .

قی و اھ اش�رفھروردی و پیروانش نھ فلسفھ و آموزه فلسبنابراین گوھره اصلی حکمت اشراق بر خالف تصور شیخ س -١٣

وج��ب ھ��دایت اس�ت . و ای��ن نی��ز از عجای��ب و مھ پی�ر و ام��ام اس��ت ک�ھ قلم��رو انفج��ار ن�ور االن��وار م��ی باش�د و ب��بلک�ھ عش��ق معماھای حکمت اشراق سھروردی و حکمت اسفار مالصدرا دنبالھ رو شیخ اشراق است با اینک�ھ خ�ود ای�ن دو ب�زرگ ن�ور

ت را بواس��طھ عش��ق عرف��انی یافتن�د ول��ی ش��اگردان خ��ود را ام�ر ب��ھ فلس��فھ م��ی نمودن�د منتھ��ی آم��وزش فلس��فی بھم��راه حکم�تفاقی ب�ود ک�ھ قب�ل از ای�ن در حکم�ت توحی�دی اریاضت و مراقبھ . و این انحرافی عظیم در حکمت اسالمی است . این ھمان

ک�ادمی افالط�ون آ) س�یاھی مدرس�ھ و سواد(کھ نور را تبدیل بھ یونان باستان و در میان پیروان سقراط حکیم رخ نموده بودشھید اذعان دارد ک�ھ فلس�فھ حقیق�ی دینمود کھ از قلب آن ارسطو و اسکندر جھانخوار سر بر آورد . با اینکھ خود سھرور

ت نوری آن چیزی بود کھ در امثال بایزید بسطامی رخ نمود و نھ ارسطو . حکمو م یظلم�ت ھم�ان ع�الم م�اده و طبیع�ت اس�ت ک�ھ ن�ور مطلق�ا انقب�اض یافت�ھ اس�ت و ل�ذا مع�انی و مف�اھ باید درک نم�ود ک�ھ -١۴

میل می کند . در حالیکھ مفاھیم و ارزش�ھای ن�وری ماده ک و پرستش جھانسان بھ سوی تمل نظلمانی و غیر عاشقانھ در ادر اینج�ا . )ع(عل�ی» و پول ھم امام کافران استمؤمنان من امام «تش نور وجود امام میل می کند . در انسان بھ سوی پرس

! نوری و ظلمانی :سخن از دو نوع عشق و پرستش و وجود یابی است معرفت ، نوری ھستند و ھمچون قرآن می توانند مؤمنان را بھ نور والبتھ برخی قلم ھا و آثار مکتوب عرصھ حکمت -١۵

، ادعی�ھ امام�ان مش�وند از جمل�ھ ای�ن آث�ار ن�ورانی پ�س از ق�رآن ک�رییند و حتی موج�ب ش�ھود جم�الی احق ذاتشان متصل نم» حکم�ت اش�راق « ث�اری ھمچ�ون آماست کھ در رأس آنھا می توان از دعای سحر و جوشن کبیر نام برد . ولی بھ نظر ما

الھی سخن گفت�ھ ستند ھرچند کھ مثال فصول حجیمی از آثار مالصدرا درباره عشق نیحاوی چنین نوری » اسفار اربعھ « و حافظ و موالنا اکثرا حامل این نورند . ولی و ھزار ولی کھ ھمین نورالن�ور مس�طور در س�واد و س�یاھی ولی غزلیات است .

دالن و منافقان نھ تنھا ھدایت بخش نیست کھ گمراه کننده است ھمانطور ک�ھ ق�رآن چن�ین الفاظ و مفاھیم این آثار برای کافرریم . این بمانند آنست کھ آدمی با چشم غیر مسلح مستقیما بھ آفتاب بنگرد ک�ھ موج�ب ت�اری چش�م است بھ قول خود قرآن ک

و کوری است . ولی آنکھ دلی مؤمن دارد و حامل شعاعی از نور ایمان است بواس�طھ ای�ن ن�ور ایم�ان ب�ھ آن ن�ور اش�راق و الن موج�ب ش�تاب در رون�د گمراھ�ی ش�ان ش�ده و . ھرچند کھ گمراھی حاصل از این نور ب�رای ک�افر د دعشق الھی می پیوند

زودتر بھ غایت کفر و دوزخ می رسند و امکان توبھ ای خالصانھ پدید می آید برای اھل توب�ھ . و ای�ن از برک�ات عامیان�ھ و ا نور عشق است کھ اینچنین را اینچنین تر و آنچنان را ھم آنچنانتر می کند . زیرا عشق امر مطلق حق اس�ت و ل�ذ رحمانی

ھرکسی خیلی سریع بھ غایت خود می رسد و لذا امکان حیات جدید ممکن می شود . و ب�ھ انبی�ای الھ�ی نس�بت م�ی دادن�د جن�ونجاھ�ل در قرآن کریم می خوانیم کھ یکی از رایج ترین تھمتی کھ م�ردم ک�افر -١۶

روح الق��دس ی��ا جبرئی��ل اس��ت و ث��ار جذب��ھ و خلس��ھ و مس��تی عش��ق وح��ی و آگی و فق��ارت اس��ت . در حالیک��ھ ای��ن دطلس��م ش��ی دش�منان خ�ود م�ی بخصوص کھ ھمھ انبی�اء ب�ا آغ�از نب�وت ب�ھ ناگ�اه ب�ھ مھرب�انی و ش�فقت خ�ارق الع�اده ای ب�ا م�ردم و حت�

اری و خ�وش بین�ی حاص�ل از عش�ق اتھام دیگر شان ساده لوحی و گول خوری ب�وده اس�ت در حالیک�ھ ای�ن س�ت رسیدند و لذا ان است البتھ در درجات بسیار نازلتر . شقویامبرانش . و این صفت عامھ ھمھ عاشقان و معشخدا بھ خلق است از وجود پ

عشق ، نور است و لذا عاشق نظر بر نورانیت و الھیت ذات انسانھا می کند و خوش بینی و مھربانیش امری تص�نعی -١٧

و یا صرفا از روی وظیفھ نیست . و نوع عشقش ! و انبیای الھی دارای اندیش�ھ و احس�اس و اعم�الی ن�ورانی ب�وده عاشق ، انسانی منور است بھ درجھ -١٨

انس�تند م�انع رس�وخ واند و راز رسوخشان در قلوب مردمان از این بابت است و لذا با پنبھ نھادن در گوشھایشان نیز نم�ی تنوری در سائرین م�ی باش�ند و از این نور در دلھا شوند . ھمھ عاشقان و مؤمنان حقیقی نیز بھ درجھ ای دارای این رسوخ

این رو امر بھ معروف و نھی از منکر مخ�تص مؤمن�ان اس�ت و گرن�ھ موج�ب دافع�ھ و نف�رت م�ی ش�ود یعن�ی فق�ط انس�انھای حامل نور ، حق امر و نھی بھ مردم را دارند .

را بپ�ذیرد خ�ودت را ب�ر در مثل ھمھ فرھنگھا این سخن وجود دارد کھ اگر می خ�واھی کس�ی ت�و را درک کن�د و حرف�ت -١٩

قادرند کھ پی�ام خ�ود را ب�ھ ید . پس فقط عاشقان آجای او بگذار . و این ھمان معنای خالفت است کھ جز از عاشقان بر نمی را قلوب برسانند و ابالغ حقیقت کنند . یعنی بالغت (رسائی س�خن ) ص�فتی از آن عاش�قان اس�ت ک�ھ ق�درت خالف�ت در م�ردم

Page 7: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧

فتاب در مقابلش ظلمت است پس ای�ن ن�ور آن نوری کھ نور آدارا ھستند زیرا حامل نور وجودند و موجودیتی نوری دارند . علی نور است کھ از ھر مانعی عبور می کند حتی از قلوب سخت تر از سنگ کافران .

وری ! یعن�ی عاش�قانھ ! است نورالن ی علمی ھم نیست بلکھ امری نوریپس بالغت یک فوت و فن ادبی یا ھنری و حت -٢٠

یعنی قدرت خالفت است ! عاشق خلیفھ مردم است . زیرا عشق مادر و مھد و بستر و منب�ع ھم�ھ ارزش�ھا و مف�اھیم الھ�ی در انس�ان اس�ت زی�را ام�ر ب�ھ از خ�ود گذش�تن در -٢١

ھره ھم�ھ ارزش�ھای اخالق�ی انس�ان گ�و ک�ھ ایث�ار ن�یمکعاشق است و قدرت خالفت ھم از ھمین امر اس�ت . و نی�ز درک م�ی است .

ان اتھ�ام طلس�م ش�دگی مؤمن�ان بواس�طھ انبی�اء و اولی�ای الھ�ی را از جان�ب ک�افران درک وحال از این منظر بھتر م�ی ت� -٢٢

نمود . این خالفت و والیت انبیاء و اولیاء در مؤمنان است کھ از جنس عشق و ایثار است و امر ھدایت ھ�م ج�ز بدینوس�یلھ عش�ق ب�ر ن نیست . یعنی امام در قلب مؤمنانش مقیم شده و آنان را بھ سوی حق ھدایت می کند . پس ھ�دایت سراس�رممک

عرفانی ! داست و از عشق است و بھ قصد وصال روحانی و شھو ! پ�س گر می توان این راه را بدون عشق طی نمود ماگر غایت ھدایت و کمال آدمی لقای الھی است کھ جز این نیست -٢٣

ست بلکھ ماھیت ذاتی ھمھ مذاھب توحیدی است . یعشق عرفانی یک مکتب بشری و فرقھ ای ن ب�ی و ش�یطانی ، فق�دان عش�ق عرف�انی در رابط�ھ م�راد و الی�ت ھم�ھ عرفانھ�ای قال پس علت العلل و منب�ع انح�راف و دج -٢۴

مرید است و الغیر ! و از طریق تلقین و تخدیر و شعر و شعار ھم نمی توان ایجاد عشق و ارادت نمود . در ھمھ حال و در ھ�ر چی�زی در درون و دمیان بالانقطاع جاریست از ھمھ سوآی پروردگار در عالمیان و ظھور و تجل -٢۵

ی انسان ! و ھیچ حجابی در کار نیست و ھیچ غیبتی ! مسئلھ اینست کھ آدمی نمی داند و فھم نم�ی کن�د ک�ھ ای�ن تجل� و برون» ر دی�دار پروردگارش�ان تردی�د دارن�ددمسئلھ اینس�ت ک�ھ «خودش علت را بیان فرموده است ! ی چیست ! چرا ؟ است و تجل

زی�را خ�دای « فرموده اس�ت ک�ھ خودچرا ؟ باز» ر پروردگار ندارند شوق بھ دیدا« چرا ؟ باز خود فرموده است کھ –قرآن و حتی دعا و نمازشان ھم مصنوعی و ریائی و سھوی است و یا تجاری و رشوه ! و لذا فری�اد ب�ر م�ی » را از یاد برده اند

ر نمازش�ان ھ�م ب�ھ ی ب�یعن�ی حت� –قرآن » وای بر نمازگزاران کھ نمازشان عادتشان است و نمایشی بیش نیست « آورد کھ یاد ھمھ چیز ھستند اال خدا !

د باشد اگر در چیزی او را نبین�د عج�ب اس�ت . و منبھ این دیدار امیدوار و باور و شوق دیدار خدایش باشد بھ کسی کھ -٢۶

شماس�ت آن در « .قاب�ل آئین�ھ نبین�دشمودش احس�اس نکن�د و در ج�از ھمھ مھمتر اگر در ھمھ حال او را در خود ب�ا تم�ام و -قرآن .»پس چرا نمی بینید

آدمی ھر چیزی را کھ بیشتر دوست داشتھ باشد بیشتر میل بھ شناخت او دارد و درب�اره اش تفک�ر و تحقی�ق م�ی کن�د . -٢٧ی�ا براس�تی انس�ان در ط�ی ھ�ر ش��بانھ روزی چن�د دقیق�ھ را ص�رف ش�ناخت خویش�تن م��ی کن�د و درب�اره خ�ود م�ی اندیش�د ک��ھ آ

مده و بھ کجا م�ی رود و چک�اره اس�ت و چ�را چن�ین اس�ت . پ�س انس�ان خ�ودش را دوس�ت نم�ی دارد یعن�ی آچیست و از کجا . و عجی��ب ت��ر اینک��ھ ای��ن آدم نم��از ھ��م خلق��تش را دوس��ت نم��ی دارد و ای��ن اس��اس کف��ر و جھ��ل و ب��دبختی و ش��قاوت اوس��ت

نم�ی شناس�ند و پندارن�د ک�ھ خ�دای را م�ی و عجب�ا از مردم�ی ک�ھ خ�ود را « خواند و خود را خداشناس حرفھ ای ھم بدان�د . بگمان خود می شناسد و عجیب تر اینک�ھ خ�ود را عاش�ق ھمس�ر و ھو عجب تر اینکھ ھمھ مردم را ھم ب - ععلی » شناسند

فرزندان خود ھم می داند . ولی در تمام عمرش حتی دقیقھ ای بخودش نیندیشیده است . اینست مسئلھ انسان ! مابقی مردمان پ�ول .نان عین خداپرستی شان استآفقط خداپرستان حقیقی ھستند کھ خود را می پرستند و خودپرستی -٢٨

ی طبیع�ت را تلویزیون و تلفن و کامپیوتر و ساختمان را می پرستند یعنی حت� وت و اتوموبیل ارا می پرستند ، طال و جواھر د برق و بمب را می پرستند . ھم نمی پرستند بلکھ اشیای دوزخی را می پرستن

ھرک�ھ ب��ر خ��ود نظ��ر کن�د عاش��ق م��ی ش��ود . عاش��ق چ�ھ کس��ی ؟ عاش��ق جم��ال وج�ود ! و جم��ال وج��ود یک��ی اس��ت و آن -٢٩

خداست کھ جمالش بر انسان است . پس خودپرستی و خداپرستی توحیدی امر واحدی است بھمراه مردم پرستی ! عشق ھم ی�ک موض�وع ب�یش ن�دارد و آن جم�ال وج�ود اس�ت ک�ھ ب�ر انس�انھا پس انسان یا عاشق ھست و یا نیست . و -٣٠

ی و ظاھر است . و فقط عاشق اس�ت ک�ھ آن�را م�ی بین�د در عیان است کھ جمال پروردگار است . پس خدا در ھمھ آدمھا متجل

Page 8: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨

ش�ود و متجل�ی شتن ! پس عشق در ھ�ر آن�ی ن�و م�ییی در خوبی نھایت جلوه کھ ھر جلوه ای ھم دوبار تکرار نمی شود حت ھانی تر می شود . پس معشوق یکی است در بی نھای�ت جل�وه . و عاش�ق ھ�م ھموس�ت در ب�ی جتر و دتر و عمیق تر و شدی

نھایت جلوه . ش ع�ین کف�رش ب�ھ خداس�ت یعدم محبت انسان بخودش و عدم بی توجھی بخویش�تن و بلک�ھ نف�رت و انزج�ارش از خ�و -٣١

حامل جمال و کمال و روح خداست . زیرا انسان ذاتا خلیفھ خداست . و توحیدی ت�رین و عاش�قانھ ت�رین و ھ�دایت بخ�ش ت�رین - ععلی » ھرکھ خود را شناخت خدای را شناخت « اینست کھ -٣٢

سخن در کل تاریخ معرفت است . و حق این سخن بھ کم�ال فق�ط در مجموع�ھ آث�ار اینجان�ب اس�ت ک�ھ ادا ش�ده اس�ت . و ای�ن و انس�انیت و خ�دمت و ش�فاعت و نج�ات ممکن�ھ ب�رای انس�ان اس�ت ک�ھ ت�وفیقش را عبودیت و معرفت ترین نوع عبادت ورب

ھمچن�ین ! ب�ھ ثار آخداوند بھ بنده عنایت فرموده است . و مطالعھ این آثار نیز دارای ھمین ارزش و قدر است و اشاعھ این کتاب در باب عشق است . ی ترین و عالی ترینم ھمین رسالھ کھ جامعترین و زاللترین و ا صبخصو

و ھمچ�ون خ�ود .ده است اال اینکھ حقیقت آن مطل�ب زاللت�ر و یق�ین ب�ارتر گش�تھ اس�تمر آاو مپندار کھ مطلبی بھ تکر -٣٣

ل�ین عشق اسرارش نیز ھرچھ تکرار می شود نوتر می شود . و ھربار کھ بھ آن رجوع می کنی گوئی ھم اکن�ون و ب�رای او می کنی ! بار است کھ آنرا کشف

د و چ�ھ م�دارجی را ط�ی م�ی کن�د و اص�ال چگون�ھ ب�ھ چن�ین عش�قی ارا آنک�ھ عاش�ق پروردگ�ار اس�ت چ�ھ عالئم�ی دو ام -٣۴

رسیده است و صورت ظاھری زندگیش چگونھ است و چھ رسالتی دارد ؟ کسی را عاش�ق باش�ید خ�دای اگر «ش یک نشانھ بارز از عشق انسان بخدایش را معرفی می کند : بخود خداوند در کتا -٣۵

ن آواح�د اس�ت ک�ھ تف�اوتش در ش�دت یب�ھ انس�ان ام�ر و عش�ق خ�دابھ و این نشان می دھد کھ عشق ! »تر عاشقید درا شدیاست و نھ ماھیتش . یعنی کسی کھ عاشق بر خداوند نباشد نمی تواند عاشق بر انسانی باشد . و اگ�ر م�ی پن�دارد ک�ھ عاش�ق

ت داع�آنرا نسبت بخداوند ندارد باید بداند ک�ھ عش�ق نیس�ت بلک�ھ ھ�وس و ش�ھوت و اب�تالء و از بر کسی است ولی شدیدتر است و نیاز .

ولی نشانھ عشق انسان بھ خداوند چیست ؟ نشانھ باطنی این عشق ، یاد دائم خدا در دل اس�ت بھم�راه ب�ر زب�ان ران�دن -٣۶

است زیرا عاشق روز بھ روز بھ ص�فات معش�وق ش�بیھ ت�ر نامھایش . ولی نشانھ ظاھری این عشق نزدیکی بھ اخالق الھی .استقالل از نژاد وھویت می شود مثل تنھایی ، بی نیازی و بی تایی

اون�د چن�ین عش�قی را دی�ھ م�ذکور دی�دیم ک�ھ خآیا عشق بخ�دا و عش�ق ب�ھ انس�ان در آن واح�د ش�رک نیس�ت ؟ در آو اما -٣٧

حجت بر درستی عشق بھ خدا می خواند . چرا ؟ زیرا عشق بھ انس�ان ھ�م عش�ق ب�ھ جم�ال و وشرک نمی داند و بلکھ دلیل خداست و لذا عشق فقط عشق بھ خدا محسوب می شود و عشقی جز بھ خداوند ممکن نیست . ازروحی است کھ ھر دو

! ءهللارس�اند و لق�ا ھ در این عشق ، عاشق را بھ ح�ق م�یعشق محض جمال ، عشق بھ خداست و حفظ عصمت و تقی -٣٨

ول�ی ھم�ھ عش�ق ھ�ای الھ�ی از ولی آیا عشق بھ خداوند بدون عشق جمالی ب�ھ ی�ک انس�ان ممک�ن اس�ت ؟ آری ممک�ن اس�ت مج�از پل�ی ب�ھ س�وی حقیق�ت « ک�ھ ن مب�را گش�تھ ان�د ب�ھ مص�داق ای�ن ح�دیثاعشق جمالی بھ انسان آغاز ش�ده ان�د و از انس�

». است خدا ، عاشق است ولی نمی دان�د عاش�ق چ�ھ کس�ی . و بن�درت کس�ی م�ی توان�د محب�ت او را ب�ر تاب�د زی�را محبت�ی محب -٣٩

مطلق و مطلق پرست است . او ھمھ را دوست می دارد بی آنکھ چیزی بخواھد و خود را برای خدمت و رھایی دیگ�ران ب�ھ ورد سوء ظن است و کسی عشقش را درک و ب�اور نم�ی ھمواره موقعی داشتھ باشد و لذا تو شرر می اندازد بی آنکھ رخط

کند اال مؤمنان خالص و اھل معرفت حق . در تص�رف دنی�ا و اھل�ش در محب خدا در ھیچ چار چوب و کلیشھ شخصیتی و علمی و دینی و اجتماعی نم�ی گنج�د ت�ا -۴٠

نیاید . خداوند ھر کھ را دوست ب�دارد از م�ال و « سازد . خویش را از ھمھ کامھای مادی این دنیا محروم می خداوند ، محب -۴١

صرسول اکرم » ھمسر و فرزند محروم می کند

Page 9: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩

یقت عاشق بر خداست . و اگر بخواھد کھ خداوند ھم عاشق بر او باش�د قوقتی کسی عاشق بر جمال انسانی است در ح -۴٢اگر خدای را عاشقید از من اطاعت کنید تا خداوند ھ�م عاش�ق ب�ر ش�ما بگو ای رسول « بایستی از امامی زنده اطاعت کند .

–قرآن » باشد وقتی انسان عاشق از امامی زنده اطاعت می کن�د ای�ن عش�ق را در مس�یر دی�ن و ھ�دایت ق�رار م�ی دھ�د و ل�ذا ن�ور ای�ن -۴٣

ال معش�وق زمین�ی نج�ات م�ی یاب�د و الھی قرار می گی�رد و از ف�راق جم� عشق بھ خداوند می رسد و بر می تابد و مورد حب چھ بسا بھ دیدار با خداوند می رسد کھ اصل جمال معشوق است .

اگ�ر « فرم�ود صھ و عص�مت و ف�راق جس�مانی اس�ت ک�ھ حض�رت رس�ول امر بھ تقی� اطاعت از رسول در عشق ھمان -۴۴الھ�ی و ی را تب�دیل ب�ھ عش�ق ج�ازمبن�ابراین آنچ�ھ ک�ھ عش�ق جنس�ی و » سی عاشق شود و عصمت ورزد شھید م�ی می�رد ک

است . و در این امر عشق مجازی ھمچ�ون پل�ی اس�ت ک�ھ بای�د از اقحقیقی و ابدی می سازد ھمان امر تقیھ و عصمت و فرانی م�ی ش�ود و عش�ق را از قل�ب ب�ھ س�رحد ت�ن ح�آن گذشت تا بھ حقیقت عشق رسید .زیرا وص�ال جس�مانی م�انع وص�ال رو

تنزل می دھد . و عشق از پاکترین کلمات اس�ت ک�ھ –قرآن » چھ کھ کلمات پاک را بھ خداوند می رساند عمل صالح و نیک است نآ« -۴۵

بواسطھ پاکترین و بھترین عمل یعنی عصمت ، بھ خدا می رسد و الھی می گردد . اگ�ر دوام یاب�د و . اینس�ت ک�ھ نق�ش جم�ال ی�ار ب�ر دل عاش�ق ھرچھ بر دل نشیند الھی می شود چون دل ، خانھ خداست -۴۶

می شود . ءهللابواسطھ وصال جسمانی زدوده نگردد تبدیل بھ براق معراج و لقا ت والیت عاشق زیست کند موج�ب ھ�دایت ھ�ر حشوق تعیابد یعنی م ھکم رسول خدا ادامحگر بھ ای ازدواج عاشقانھ حت -۴٧

ق می ش�ود و ل�ذا عش�ق ن�ابود ش�ده و نف�رت وعشاست کھ مرید م سفانھ عموما این عاشقأی حق می شود ولی متسودو بھ پدید می آید .

اص�وال ھ�ر ام�ری ک�ھ قلب�ی گ��ردد یعن�ی عاش�قانھ ش�ود اگ�ر در ظ�رف دنی��ا محق�ق نش�ود ول�ی ھمچن�ان در دل ب�اقی بمان��د -۴٨

موجب رستگاری و حیات روحانی می شود . مثل بسیاری از آرمانھای بشری . زوما منظور عشق بھ شخص خداوند نیست بلکھ ھمان عشق و ش�وق انس�ان ب�ھ لن می گوئیم خوقتی از عشق الھی س -۴٩

است مثل عشق ب�ھ معرف�ت ، عش�ق ب�ھ ع�دالت و ص�داقت و پ�اکی و نسانی و ارزشھای دینی و خدائی بشراحقیقت و حقایق و موت�ور محرک�ھ س�یر ال�ی وفا و معنویت و خاصھ عشق بھ خودشناسی و شناخت حقایق عالم وجود . این عشق ھا انگیزه

ی اوست . هللا ھستند . عشق بھ خداوند بعنوان یک فرد و ھویت فقط پس از دیدار تجل ءهللا تا سرحد لقا عشقھا و صراط المستقیم ھمھ عشق ن، قدرتمندتریشھرت و قدرتعشق بھ فھمیدن برای شناخت و نھ کسب ثروت و -۵٠

) مرک�زی عش�ق عرف�انی (عش�ق ب�ھ معرف�ت. و ای�ن ھس�تھ ر پروردگ�ار اس�تقھ بشری قلمرو حض�وکھ نفس ناط . چراھاست است کھ انسان را متوجھ حضور خدا در خویشتن می سازد .

ا قرآن کریم در صدھا آیھ این عش�ق ذعرفت را ذات دین خالص و عرفان ناب می دانیم و لماینست کھ ما مکتب اصالت -۵١

را بھ انسان متذکر می شود کھ : چرا تفکر نمی کنید ، چرا نظر نمی کنید ، چرا تعقل چرا نمی فھمید ... ، د ، چرا بھ یاد نمی آوریدنینمی ک

ھ��ای برت��ر ب��اییی، بین��ایی و ش��نوایی و ح��س برت��ر و ھ��وش برت��ر اس��ت ک��ھ انس��ان را ب��ھ زعش��ق و اراده ب��ھ فھ��م برت��ر -۵٢ رساند و بھ عشق جمالی ! می بھ لحاظی عشق جمالی و عرفانی ، اجر تالش انسان برای علم و ادراک برتر است . -۵٣ . اھی از عالم وجود دال بر ایمان بھ حیات و ھستی برتر و اخروی اس�ت ناصال اراده و عشق بھ فھم برتر و درک المت -۵۴

انی می باشد و اینست کھ خداوند فقط مؤمنان را اھل عقل و تفک�ر و حکم�ت و ش�عور فرو لذا ایمان اساس عشق علمی و ع نان را امر بھ معرفت برتر می نماید . و لذا کل مخاطب قرآن ، مؤمنان ھستند . آمی داند و

Page 10: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠

بخ�ودی خ�ود ھ�دف نیس�ت و ر اخالق دینی است خود زمینھ علم و معرفت برتر و حقیقی می باشد و واصال تقوا کھ مح -۵۵ –قرآن » تقوا پیشھ کنید تا خداوند شما را تعلیم دھد « لذا تقوای محض منجر بھ زھد ریایی و نفاق می شود

و جھان برتر است . یعنی عشق بھ عل�م و عرف�ان و دوعشق بھ فھم و علم برتر در ذاتش حاوی عشق و ایمان بھ وج -۵۶

ھ خدا می رساند . ھی است کھ انسان را باحکمت المتن می رسد . و ستم ی کھ مترصد علم و عرفان و شناخت خداوند نباشد بھ خرافھ و نفاق ئاینست کھ تقوا -۵٧ . این سخن بدین معناس�ت ک�ھ بھش�ت پرس�تان ب�ھ صرسول اکرم » نائل می آیند عاھل تقوا در بھشت بھ علم علی « -۵٨

ی رس�ند و عل�م عل�ی ، عل�م توحی�د و وح�دت وج�ود اس�ت یعن�ی عل�م م�اشقان علم علی بھ بھشت عبھشت راه نمی یابند بلکھ ت علم و عشق عرفانی ممکن می شود . عشق ! و تقوا ھم بھ نی

ی ران�د و وج�ود را متق�پو دل آدم�ی م�ی و ھوسھای دنی�وی را از س�ر یاصال عشق فھمیدن و درد معرفت است کھ ھو -۵٩

کھ دانشگاه معرف�ت اس�ت راه یاب�د . در واق�ع تق�وا امتح�ان ورودی ب�ھ ای�ن دانش�گاه اس�ت ن�ھ امتح�ان بھ بھشت می سازد تاورودی بھ عشرتکده . زیرا عیش ھای بھشتی نیز ھمھ عرفانی است . و اص�ال بھش�ت س�یما و ھ�ویتی از ع�الم وج�ود اس�ت

: م�ی گوی�دن و عشق معرف�ت دارد ک�ھ دمیانسانی درد فھ .کھ در مقابل چشم و گوش و ھوش انسان عارف گشوده می شود فریده شده ام و چکاره ام ! آبرای چھ و این جھان چیست و من کیستم

مخلص�ین براس�تی ک�ھ«ھمھ مخلص�ین چن�ین ھس�تند طبق روایات ھمھ امامان ما در ھمین دنیا در بھشت می زیستند و -۶٠

ھستند و نھ اینک�ھ خواھن�د ب�ود ! و مخلص�ین یعن�ی عش�اق می فرماید کھ در بھشت خدا –قرآن » در جنات نعیم پروردگارند اراده ای ندارند . خود کھ مظھر اراده خدایند و از

مگر می شود کھ انسان در بھشت زیست کند و عاشق بر ھمھ چیزش نباشد ! -۶١ در حی�ات ک�ھانک�ھ آن«یات دیگر ھم در بھشتی برترند . و در حپس عاشقان از ھمین دنیا در بھشت نعیم پروردگارند . -۶٢

دنیا در رحمت پروردگارند در حیات دیگر ھم در رحمتی برترند و آنانکھ در دنیا در عذابند در حیات دیگر عذابی برتر دارن�د -قرآن » .

ھ انس�ان را ب�ھ دی�دار پس بھشت ، بھشت بصیرت و معرفت است و عش�ق ھ�م حاص�ل بین�ایی و ھ�وش عرف�انی اس�ت ک� -۶٣

جمال حقیقت می رساند . پس تقوا و بھشت و معرفت و عشق جریان واحدی است . بھشت آن جھانی است کھ از چشم اھل یند زیرا جملھ پاک و زیبا و مقدس است و جاودانھ ! رفآبصیرت دیده می شود و عشق می

ھم�ھ م�ا عاش�قیم و نم�ی دان�یم ک�ھ عاش�ق چ�ھ کس�یم دواح� عشوقیم و نمی دانیم کھ معشوق چھ کس�یم و در آنمھمھ ما -۶۴

باشیم کھ معشوق خدائیم و عاشق خدا . فھرچند کھ بھ ذھن و زبان معتر می کند کھ بشو ( ک�ن ) و معش�وقیت م�ا تجل�ی ام�ر ک�ن اس�ت ک�ھ از ازلی�ت ح�ق بگ�وش ذات در دل ھر لحظھ بھ ما امر -۶۵ بھ تکاپو وا می دارد کھ بشویم . ولی چھ چیزی نمی دانیم ! ی ما می رسد . و این امر ما راعدم

نگ�اه او را آکن�یم م�ا را ب�رای عش�ق ب�ر م�ی گزین�د و یخلق شدن ) اگر از رس�والنش پی�رو (ولی در تالش برای شدن -۶۶

انھ و عاشقش می شویم عارفانھ . و این ش�دنی عاش�ق تاس )خواھیم شناخت و در رجعت بسویش کھ جریان فیکون ( شدن صراط المستقیمی است : عاشق شدن !

تعشق را درجاتی است کھ ھر درج�ھ ای تجل�ی یک�ی از اس�مای الھ�ی اس�ت : والی�ت ( ول�ی ) ، م�ودت ( ودود) ، محب� -۶٧

و خالفت کھ کمال عشق است و مقام انسان کامل است : خلیفة هللا ! حبیب) ( والئ�ی ش�امل ھم�ھ مؤمن�ان حقیق�ی اس�ت ک�ھ از طری�ق ام�ام ب�ھ قل�ب ای�ن عش�ق –ق�رآن » ست امنان ؤخداوند ولی م« -۶٨

کھ ولی هللا است . دمؤمن القا می شو ادی ( مودتی ) مربوط بھ خود اولیای الھی است کھ آنان را اوتاد می نامند . دعشق و -۶٩

Page 11: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١

اختھ م�ی ش�ود ک�ھ اوج ای�ن و قلن�دران فن�ای ف�ی هللا اس�ت بن�درت در م�ردم ش�ن عشق حبی کھ مربوط بھ اولیای مجذوب -٧٠ ج . ن ھستند مثل بایزید بسطامی و حال آعشق در محمد حبیب هللا آشکار شد و عاشقان محمدی نیز مشمول

ئر عاش��قان الھ��ی را تح��ت والی��ت و او عش��ق خالفت��ی ( خلیف��ة هللا ) مرب��وط ب��ھ انس��ان کام��ل و ام��ام مطل��ق اس��ت ک��ھ س�� -٧١

رھبری خود دارد . ن�ور ب�ھ ق�درت )د است و باید بھ یاد آورده ش�ود (ذک�رموجو ھاین درجات عشق الھی در بنی آدم فی ذات ھرچند کھ ھمھ -٧٢

معرفت نفس ! دمھا و بلکھ حتی عالم جمادی مش�مول ای�ن آاگر انواع و درجات عشق الھی در انسان را بشناسیم خواھیم دید کھ ھمھ -٧٣

. عشق است !؟ فرمود ھرچھ دلم خواست بر ض�دش عم�ل ک�ردم و ب�ھ خداون�د رس�یدم کھ چگونھ بھ خدا رسیدی دپرسیدن )ع(از علی -٧۴

کھ خلیفھ مطلق اوست بصورت یک مخالف ( خالفت ) مطلق عمل می کند کھ این غایت مطلق عش�ق )ع(یعنی خداوند در علیق ض�د و مخ�الف ش�وک�ھ عاش�ق و معخدا بھ انسان است و عشق انسان بھ خدایش . در این مرتب�ھ مطل�ق از عش�ق ، گ�وئی عل�ی واران . و ق�درت عشقش�ان ب�ا ویکدیگرند . یعنی کمال عشق ھمچون قھ�ر مطل�ق عم�ل م�ی کن�د . و اینس�ت مق�ام عل�ی

کھ : علی از جانب خدا بھ چیزی امتح�ان ش�ده اس�ت ک�ھ ھ�یچ ک�س )ع(رباره علیدخداوند ! و اینست راز آن سخن رسول خدا امتحان نشده است .

یعنی ھرکھ را خدایش بھ تمام و کمال عاشق باشد ضد او می شود و مخ�الف تمامی�ت اراده او م�ی گ�ردد و البت�ھ چن�ین -٧۵فقت کامل دارد یعنی خود او ھم ھمچون دشمن قس�م خ�ورده خ�ودش زن�دگی م�ی کن�د . ای�ن اقی ھم با این اراده خدا موومعش

و... شناسی )ع(و حسین شناسی)ع(حسن، شناسی )ع(ت یعنی علیو حکمت امامیھ و امام شناسی اس یکی از مھمترین منظر گار و مختص خلفای الھ�ی درک نم�ود مث�ل ای�ن دوان تحت الشعاع عشق مطلق پرورتن را فقط می آیات قرآبسیاری از -٧۶از یکربال مص�داقواقعھ » بکشند فقط عده اندکی تبعیت می کنند د بھ برخی مؤمناش امر کند کھ خود راناگر خداو« یھ کھ آ

این آیھ است و یا ماجرای حالج ! عشق است . عشق از ور ھم کھ خداوند عاشقانش را بھ قتل می رساند مشمول این مقام آحیرت قدسی و یا آن حدیث -٧٧

خالفتی کھ عشق مطلق است زیرا عاشق بر جای معشوق و معشوق بر جای عاشق زندگی می کند . ای�ن « را مخاطب دارد بیانگر ھویتی از عشق خالفتی و مطلق اس�ت ک�ھ صو یا این آیھ از قرآن کریم کھ پیامبر اکرم -٧٨

–قرآن » تو نبودی کھ تیر انداختی بلکھ خدا بود کھ انداخت ق خ�دا ب�ر ک�ل ل�طت راز والی�ت و رھب�ری ام�ام زم�ان خلیف�ھ مس�این بدان ، کھ خلیفھ خدا خلیفھ مردم نی�ز ھس�ت . و این -٧٩

نکھ عاشق ب�ر خداس�ت ، عاش�ق ب�ر خل�ق او نی�ز م�ی باش�د زی�را خ�دا در خلق�ش آبشریت در دوران غیبت و ظھورش . زیرا شق بر کسی است گوئی عاش�ق ب�ر خداس�ت ک�ھ اگ�ر ح�ق عش�ق را ادا نکن�د ب�ر احضور دارد . و بھ ھمین دلیل است ھرکھ ع

ب�د . زی�را وقت�ی آدم�ی عاش�ق ب�ر کس�ی م�ی ش�ود ب�ھ ای�ن دلی�ل اس�ت ک�ھ خود خداوند معصیت کرده است و ج�زایش را م�ی یاخداوند بر او عاشق شده و او را امر بھ کن نموده است کھ امر بھ آدم شدن است . و واقع�ھ دمی�دن روح در اوس�ت از درب

عشق خدایش ھمان اطاعت از رسول است یعنی عصمت ! بھحق آدمی ردلش . کھ پاسخ ب می�ده م�ی ش�ود فق�ط درک و دریاف�ت ق�وانین و احک�ام عش�ق اس�ت . یعن�ی عقل�ی ج�ز عق�ل عش�ق نیس�ت انآنچھ کھ عقل -٨٠

ھمانطور کھ علمی جز علم عشق نیست و مابقی عقول باطل شونده و علم بغی و ویرانگر است . این والیت را بواسطھ اولیای الھی درمی یابند . و آنانکھ تح�ت م�ودت ھند مؤمنانند کتنکھ تحت والیت الھی ھسآناپس -٨١

افت م�ی کنن�د . و آنانک�ھ تح�ت محب�ت الھ�ی ھس�تند محب�ان م�ی یالھی ھستند اوتادند کھ وداد الھی را بواسطھ محبان الھی درد انس�انھای کام�ل و خلف�ای باشند کھ عارفان صوفی اند و یاران بالواس�طھ خلیف�ھ خداین�د . آنانک�ھ تح�ت خالف�ت الھ�ی ھس�تن

خدایند کھ ھمھ عشاق الھی را رھبری می کنند و خود در عشق بالواسطھ با پروردگارند کھ خداون�د بالوقف�ھ ب�ر آن�ان ص�لوة یافت. )ع(در معراج پروردگارش را مشغول صلوة بر علی(ص)مکردارد ھمانطور کھ رسول ا

Page 12: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢

می شناسند . محب�وب عام�ھ م�ردم ، مؤمنانن�د . محب�وب مؤمن�ان ، ھمھ عاشقند و فقط انگشت شماری محبوب خود را -٨٢فیانند و محب�وب ص�وفیان ھ�م خلیف�ھ خداس�ت و واولیای الھی ھس�تند . محب�وب ای�ن اولی�اء ھ�م اوتادن�د . و محب�وب اوت�اد ص�

و در ھ�دایت محبوب خلیفھ خدا ھم خود خداست . و ھرکھ محبوب گمشده خود را بشناسد و بیابد در حقیقت امامش را یافتھ حق سالک می گردد و در غیر اینصورت ھنوز گمراه است و سرگردان .

پس آنانکھ امروزه در بازار عرفانھای کذائی دم از ارتباط مستقیم با خداوند می زنند کھ گوئی تحت ھدایت ح�ق ھس�تند -٨٣

مت مضاعفند . لی مبتال بھ ظنیا دجال و شیادند و یا دیوانھ و گمراھا ر یک مؤمن مبتدی بھ یکی از اوت�اد ی�ا ص�وفیان الھ�ی برس�د مطلق�ا ق�ادر ب�ھ درک و برق�راری ارتب�اط ب�ا آن�ان نیس�ت اگ -٨۴

یعنی او را در این رابطھ ھدایتی ممکن نم�ی ش�ود زی�را مطلق�ا در دس�ترس او نم�ی آین�د . چگون�ھ اس�ت ک�ھ عل�وم دنی�وی را اگ�ر ی�ک ش�اگرد دبس�تانی را وارد دانش�گاه کنن�د آی�ا ھ�یچ بارن�د؟ سلسھ مراتب آموزش و تعلیم است و علوم الھ�ی ب�ی بن�د و

بھره ای می یابد ؟ سلوک روحی تماما سلسلھ مراتب درک و دریافت عشق اس�ت و ظرفی�ت عش�ق سلسلھ مراتب ھدایت عرفانی و سیر و -٨۵

پذیری و عشق ورزی. میزان قدرت عشق پذیری ھمان قدرت عشق ورزی است . قدرت گرفتن بھ قدرت دادن است . -٨۶ در دوران غیبت خورشید عشق ، کاالئی قاچاقتر و ممنوع تر از عشق عرفانی نیست کھ ھمھ ملتھا و دولتھ�ا ب�ا آن در -٨٧ھ قول امام صادق ھر کھ از تقیھ خارج ش�ود صومت ذاتی قرار دارند و لذا امر تقیھ واجب ترین اصل این ھدایت است کھ بخ

از دین خارج است . . وی اس�ت ک�ھ اگ�ر ظ�اھر ش�ود نب�وت باط�ل گ�ردد ربوبی�ت را س�ر « بھان شیرازی امام عشق حافظ بھ نقل�ی گوی�د زور -٨٨

و . علم باطل گ�ردد و عل�م را س�ری اس�ت ک�ھ اگ�ر ظ�اھر ش�ود احک�ام دی�ن باط�ل گ�ردد ی است کھ اگر ظاھر شودنبوت را سر و این بدان معناست کھ دان�ایی اس�رار موج�ب فروپاش�ی نظ�ام جامع�ھ بش�ری اس�ت » .ھمھ این اسرار برای قوام شرع است

الی�ق عل�م و حق�ایق و اس�رار پس بشریت بھ جھل زنده است . پس آنچھ کھ ظرفیت علم و آگاھی بشر را م�ی افزای�د و او را می سازد عشق است . بھ ھمین دلیل است کھ ھرچھ علوم و فنون بیشتر می شود بشر کافرتر و دیوانھ تر شده و ب�ھ س�وی انق��راض نس��ل م��ی رود و ای��ن ت��ازه عل��وم م��ادی اس��ت ت��ا چ��ھ رس��د ب��ھ عل��وم غیب��ی . پ��س ظرفی��ت و می��زان عل��م ، عش��ق ب��ھ

قوق و احکام است و لذا جز عاشقان را علوم حقیقی نباشد .پروردگار است کھ بانی علوم و ح درن با خواندن یک کتاب روانشناسی منکر روح می شود . با مطالعھ یک کتاب طبی منکر معجزه وم رشاھدیم کھ بش -٨٩

لمی بی نی�از شفاعت می شود . با شنیدن چند شعار عرفانی منکر خدا می شود . و با نشستن پای کامپیوتر خود را از ھر عا ھ�الک م�ی راین بی ظرفیت�ی ھ�ائی ک�ھ انس�ان م�درن .می یابد . و با تماشای یک فیلم جنسی ، بھشت را بھ سخره می گیرد

نگاه رخ می دھد کھ حتی خود را آن ، جز عشق ھیچ کمبود دیگری ندارد . و فاجعھ مدرکند تماما از بی عشقی است . بشر س�تانھ خودبران�دازی اس�ت ، یعن�ی س�رآغاز عش�ق آاز عشق ھم بی نیاز می یابد و بلکھ عشق را بھ سخره می گیرد . و این

خرالزم�ان را آایثاری کھ از غایت شقاوت بر می خی�زد ! ای�ن معن�ا و واقع�ھ را دری�اب و در آن بم�ان ت�ا و عشق قھار و قھر عصر انتقام عشق را . فھم کنی یعنی

وج�ود را توس�عھ م�ی بخش�د خاص�ھ عش�ق ب�ھ ظ�رف ظرف وج�ود ھرکس�ی ب�ھ ان�دازه دل اوس�ت . پ�س عش�ق اس�ت ک�ھ -٩٠

وسعت و عمق کل جھان ھستی المتناھی رشد می دھد . بھ پروردگار کھ ظرف دل را چیزی کھ نظر و کند . زیرا انسان بھ ھر تفکر بخش عمده قرآن کریم توجھ دادن جھان بھ انسان است تا در آن نظر و -٩١

دقت و تأمل کند عاشقش می شود و این راز ھدایت انسان است و لذا خداوند آدمی را متوج�ھ یکای�ک مخلوق�اتش م�ی کن�د و ینگون�ھ اس�ت . یعن�ی انس�ان در اسپس می فرماید در آن تأمل کنید تا شاید ھدایت شوید و بھ ی�اد آوری�د . بخ�ش عم�ده ق�رآن

. پ�س بای�د هللاءو عشقش بھ جھان خدای را بھ یاد می آورد و این یاد ( ذکر ) بستر ھدایت و سیر الی هللا است ت�ا لق�ا ھتوج قرآن را اینگونھ تالوت کرد یعنی ھمانگونھ کھ خداوند می فرماید .

عکس او را ھ�م در معشوقش را بیشتر ببیند بیشتر عاشقش می شود بخصوص اگرکھ مگر نھ اینست کھ آدمی ھرچھ -٩٢

ن و نگ�اه ک�ردن را از دس�ت داده اس�ت و ای�ن از عل�ل ش�قاوت و گمراھ�ی و کف�ر بش�ر داطاقش نصب کند . انسان مدرن ، دی�ن است . زیرا تلویزیون ، جھان را از او سلب کرده و نس�بت ب�ھ جھ�ان ک�ورش س�اختھ اس�ت و ای�ن ک�وری را از طری�ق درم

Page 13: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣

ش�کار ب�ی عش�قی و آان نصب شده بوضوح م�ی ت�وان مالحظ�ھ ک�رد . ای�ن از عالئ�م عینکھای طبی و آفتابی کھ بر ھمھ چشم ضدیت با عشق است . ھبلک بھ صین تجلی . این دو کمانی کھ محمد ربھ قدر دو قوس بود کھ دید پروردگارش را در بزرگت» کان قاب قوسین ف« -٩٣

ک�ان ف« ان خودش نبود کھ البتھ از دو کمان اندکی کمتر است وز دو کمان ابرجقدرش موفق بھ دیدار در معراج شد چیزی انسان اگر چشمانش را بھ اندازه دو ق�وس کم�ان اب�روان خ�ود .بھ قدر دو کمان اندکی کمتر ودیعنی : ب» قاب قوسی اوادنی

ش�ق اس�ت ک�ھ یا این گشایش بواسطھ جراحی پالستیک میسر می ش�ود ؟ فق�ط عاآبگشاید ھرچھ ھست و نیست را می بیند . ست کھ چھ�ار ت�ا یبرای دیدار جمال یار قدرت این گشایش را دارد بمانند وقتی کھ آدمی چشمانش چھار تا می شود . نیازی ن

ی اس�ت ک�ھ ب�ھ ق�درت ن�ور ھست باز باشد . این قوس بع�د جغرافی�ایی نیس�ت بلک�ھ ت�اریخ ھشود بلکھ کافیست ھمان دوتایی ک را بھم می رساند و آنگاه قوسین کامل می شود . ) طی می شود و این دو قوس ذکر (یاد

گوین�د می دانن�د و مینچھ کھ می بینند وآناباور نسبت بھ »اکثر مردمان ناباورندو «انسان مشکلی جز ناباوری ندارد. -٩۴ک�ھ مس�ئلھ اینس�ت«جھان حضور اوست و جز او نیست . ادعا می کنند کھ خدا در ھمھ جا حاضر و ظاھر و ناظر است و و

عاش�قانند دقلبا باور دارند دعویھای دین�ی خ�ود را ، ب�ی تردی� و آنانکھ براستی –ن آقر» ار پروردگارشان تردید دارندددر دیت�ا ب�اور ار کرده اند بواسطھ باورشان . ھرکھ خدای را باور کند دیدار می کند . این بدان و در آن بم�ان دزیرا خدایشان را دی

یقین ! بھ ر نکرده ای بدلیل آنست کھ باورش نداری بھ دل وکنی کھ اگر خدای را دیدا انس�ان فق��ط حض�ور خ��دا در جھ�ان را ناب��اور نیس�ت بلک��ھ حت��ی موج�وداتی را ک��ھ ب�ھ ح��س خ�ود م��ی بین�د ب��اور ن��دارد و -٩۵

خ�ودش را ب�اور آدمھایی را کھ با آنھا زندگی می کند باور ندارد . یعنی موجودیت آنھ�ا را ب�اور ن�دارد ک�ھ وج�ود دارن�د زی�را ندارد کھ آفریده شده است و مخلوق است و بزودی می میرد .

ت و معلومات خود را باور دارد و نھ تجربیات و اعم�ال خ�ود امسئلھ اینست کھ انسان ناباور و غیر مؤمن ، نھ احساس -٩۶

لذا انسانی بازیگر است ک�ھ ب�ا ھم�ھ را . او نھ چیزی را باور دارد و نھ ندارد . ھمھ چیز در وجودش مردد و مذبذب است و ل�ش ک�ھ ک�انون ب�اور دچیز از جملھ خودش بازی می کند . و این معن�ای لع�ب و لھ�و اس�ت . یعن�ی انس�انی ک�ھ عاش�ق نیس�ت

است تعطیل می باشد و گوئی کھ او را دلی نیست و لذا ایمانی نیست . شود . چنین انس�انی ج�ز ب�ازی ب�ا محتوی�ات ذھ�ن خ�ود زنده نمی انسان تا عاشق نشود کانون باور در وجودش فعال و -٩٧

در م�ردم ، تبلیغ�ات و ، اراده اش در نزد دیگ�ران اس�ت در جامع�ھو از آنجا کھ ھیچ اتکائی بھ وجود خود ندارد کاری ندارد ات سیاسی و اقتصادی . این وضع انسان بی وجود است . انسانی کھ عاشق نیست !ئالقا ستان ھستی انسانی بشر است . آست یعنی آغاز درک امر کن فیکون ! و این اپس عشق سرآغاز بوجود آمدن -٩٨ ده ب�ھ ارا دل کانون دریافت امر کن ( بشو ) می باشد یعن�ی اریندارد . ز ینکھ عاشق نیست ، نیست زیرا ھنوز دلآپس -٩٩

نمود و گرنھ معشوق روی بھ سوی شیطان م�ی کن�د و ش�دنی ل اطاعتوبرای اجابت این امر بایستی از رسو انسان شدن ! ی�د . و ای�ن عاقب�ت اکث�ر عش�ق ھاس�ت زی�را آنف�رت پدی�د م�ی و ز می شود و باالخره با عشق بھ بن بست رسیده اابلیسی آغ

عت از خود می خواند . امی کند بلکھ عاشق را بھ اطنمعشوق از عاشق اطاعت

است ک�ھ دع�وت ب�ھ وج�ود آم�دن م�ی ش�ود و عاش�ق ھ�م ھس�تی بخ�ش اس�ت و ای�ن پس معشوق در ھر عشقی معدوم -١٠٠معنای عشق رحمانی اس�ت . یعن�ی واقع�ھ عش�ق وق�وع بس�م هللا ال�رحمن ال�رحیم اس�ت بمعن�ای : بس�وی خ�دای ھس�تی بخ�ش

مھربان !

دم�ی آو ھم�واره رابط�ھ ب�ین وج�ود و ع�دم اس�ت ،ق وب�ین عاش�ق و معش� ھحال بھتر می توان دریافت ک�ھ چ�را رابط� -١٠١ عاشق بر ضد خودش می شود !

اگ�ر حق�وقش ادا نش�ود ب�ھ ع�داوت و انک�ار م�ی رس�د ک�ھ دینی ترین و الھی ترین واقعھ در انسان است ،پس عشق -١٠٢

یعنی بھ کفر .

ی آفرین�د سھ نوع عشق داریم یعنی سھ نوع آفرینش داریم و سھ نوع انسان داریم . خداوند برخی را برای عاشقی م -١٠٣ برخی را ھم برای خود عشق می آفریند .و . برخی را برای معشوقی می آفریند .

Page 14: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٤

عاشقی مردانند . عام�ھ پی�روان عش�ق معش�وقی قی و عشق عشق : عامھ پیروان عشقوعشق عاشقی ، عشق معش -١٠۴ پیروان عشق عشق عارفانند ! و زنانند

خودش�ان ن�ازل م�ی ب�رایمان مدعیان ایمان بواسطھ عشق است کھ محک می خورد و امتحان م�ی ش�ود . عش�قی ک�ھ -١٠۵

ش�ر دمی مواجھ با قدرت انتخاب و اختیارش در قب�ال خی�ر وآر یکی از عزیزانشان . زیرا فقط در عشق است کھ بشود و یا اب انس�ان ب�رای سرنوش�ت خ�ویش. و نی�ز واک�نش در در قب�ال ح�ق انتخ� صو حق و باطل و راست و دروغ می شود بخص�و

ن خ�انواده آن : زیرا وقتی کسی در یک خانواده عاشق می شود قیامت نف�س ھم�ھ اعض�ای آقبال محبت و تصدیق یا تکذیب برپا می شود . ،عاشق و معشوق خود ز جملھ ا

دنی��ا ھ��م ھم��واره امتح��ان ھوی��ت نھ��ان نھ��ایی در قیام��ت کب��را نیس�ت بلک��ھ در حی��ات عش��ق فق��ط می��زان عبق�ول عل��ی -١٠۶

انسانھا می باشد . تا عاشق نشوی نھ خودت را می شناسی نھ دیگران را کھ دم از محبت و دوستی با تو می زنند .

نانک��ھ آک��ل معن��ا و ارزش و ھوی��ت ھ��ر ف��ردی ب��رای خ��ودش آن چی��زی اس��ت ک��ھ در رابط��ھ ب��ا دیگ��ران دارد خاص��ھ -١٠٧ارد اموری صرفا م�ادی و غری�زی و ب�ی اعتب�ار ددوستشان دارد و دوستش دارند . زیرا آنچھ را کھ آدمی فقط برای خودش

ش�کارا دال ب�ر ای�ن ادعاس�ت ک�ھ ھم�ھ ارزش�ھای ف�ردی آمثل خ�وردن و خوابی�دن و تخلی�ھ ک�ردن . ای�ن حقیق�ت نی�ز ندو حقیروس��تی اش ب��ا دیگ��ران اس��ت . و ای��ن گ��وھره احس��اس وج��ود ھرکس��ی ب��رای انس��ان برخاس��تھ از رواب��ط قلب��ی و عاش��قانھ و د

ش می گذرد بی م�زد و من�ت ، ب�رای خ�ودش ارزش و داشد . یعنی آدمی بمیزانی کھ در رابطھ با دیگران از خوبخودش می . اھمیتی دارد و وجود جاویدش را احساس می کند . یعنی بقای جاوید آدمی ھمان فنای خود است برای دیگران

وقتی حتی فردی بیگانھ در خیابان از تو تقاضای کمک می کند بی آنکھ ھ�یچ تعھ�د و ق�راری از قب�ل ب�ین ش�ما منعق�د -١٠٨

شده باش�د احس�اس وف�ا و تعھ�د م�ی کن�ی و اگ�ر ب�ھ تقاض�ایش پاس�خ ن�دھی دچ�ار ع�ذاب وج�دان م�ی ش�وی حت�ی اگ�ر آن ف�رد . ات اوست کھ ھمان عشق است و ایثاربیانگر حق وجود انسان در ذ. این حقیقت ی یک کذاب و تبھکار و معتاد باشدمتقاض

اگ�ر ن�ھ در قب�ال خداون�د الاق�ل در قب�ال وال�دین و خ�انواده خ�ویش . در ای�ن استزیرا خود انسان محصول این عشق و ایثار معنا بمان !

ھ چ�ش�نا و آعشق ، عھد و قانونی نانوشتھ در فطرت انس�انھا در روابطش�ان ب�ا یک�دیگر اس�ت در سراس�ر جھ�ان چ�ھ -١٠٩

ردم ھم��ھ ت��ان مس��ئول ای م��«:و ای��ن ح��دیث نب��وی بی��انگر ھم��ین حقیق��ت اس��ت ک��ھ آگ��اه و ناآگ��اه و خ��واه ن��اخواه !، بیگان��ھ بلکھ ھمھ مسئول یکدیگر ھستید خواه ناخواه. نمی فرماید کھ ھمھ باید مسئول یکدیگر باشید » . یدیکدیگر

است و اینست کھ ھمھ اطرافیان یک فرد عاشق نسبت ب�ھ ای�ن عش�ق رمسئولیتی شدید و اجتناب ناپذیعشق ، ظھور -١١٠

می�راث ذات�ی خ�ود ح�ق و عش�ق را ھم�ھ ک�ھ دچار بخل و عداوت می شوند کھ چرا این عشق شامل ح�ال آنھ�ا نیس�ت . گ�وئیھس�تند مورن�د ک�ھ از چ�ھ ح�ق عظ�یم و ذات�ی مح�روآزه بھ یاد می ابرو می شوند تور دانند و ھنگامی کھ در موردی با آن می

ند آن�را انک�ار و ع�داوت م�ی کنن�د و ل�ذا آنگ�اه ھ�م ک�ھ ب�ھ س�راغ خودش�ان آم�د جن�ون آس�ا نمنتھی بجای اینکھ برایش جھاد ک انکارش نموده و یا با آن مکر و شیطنت می کنند .

یکدیگرن�د پ�س عش�ق ب�ھ مثاب�ھ مس�ئولیت و از آنجا کھ عموما عاشق و معشوق بھ لحاظ صفات و خصوص�یات ض�د -١١١

تعھد بھ بیگانھ ترین انسان است . و عشق اشد و اکمل مسئولیت انس�ان نس�بت ب�ھ کس�ی اس�ت ک�ھ ن�ھ تنھ�ا ب�ا ت�و آش�نایی و بھ لحاظ صفات . پس عشق یعنی عشق بھ خصم خویش�تن ! سابقھ وشباھتی ندارد کھ ضد توست یعنی خصم وجودی توست

این بدان ! پس این رابطھ وجود و عدم است . و این ھمان رابطھ خداون�د ب�ا انس�ان اس�ت . پ�س عش�ق از ھ�ر ن�وعی دارای یعنی نسبت بھ فرید و خلیفھ و معشوق خود ساخت کھ خصم اوست آھویتی است و خالق است ھمانطور کھ خداوند کسی را

و ھس�تی الھ�ی م�ی دفر است . پس عشق برای عاشق یک تجربھ الھی است و اگر حقوقش را ادا کن�د ب�ھ خ�دا م�ی رس�اک او یابد و متألھ می شود .

یت وپس صبر و مھربانی و گذشت با معشوق کافر کیش خود ھمان اخالق هللا است و عاشق را بھ خلقت انسانی و ھ -١١٢

الھی می رساند بشرط اینکھ عاشق ، ایمان و شرافت و عدل وجودیش را بھ پای ھمسرش قربانی نکند و گرن�ھ خ�ودش ھ�م چون محبوب کافرش ، کافر و ظالم می گردد .

یک�ی دو نف�ر اس�ت برخ�ورداریش از حی�ات و ھس�تی رزندگی عاشقانھ زندگی خدایگونھ اس�ت . آدم�ی وقت�ی عاش�ق ب� -١١٣

الھی می شود تا چھ رسد بھ اینکھ عاشق بر ھمگان باشد . و ی و عزیزاینقدر عال

Page 15: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٥

چرا انسان ھمسر و فرزندانش را بیشتر از ھمھ دوست می دارد و از ھمزیستی با آنان لذت می برد کھ ای�ن ل�ذت ک�ل -١١۴ن��د ؟ ھرگ�ز اتفاق��ا عض��ای خان�ھ اش دریاف��ت م�ی کامعن�ای ھس�تی اوس��ت ؟ آی�ا ب��ھ ای�ن دلی��ل ک�ھ محب��ت و خ�دمات بیش�تری از

بیشترین جفاھا را از آنان دریافت می کند .

آدمی بھر کھ خدمت بی مزد و منت نماید عاشق او می شود ھمانطور کھ عاشق فرزندان خویش است و این برت�رین -١١۵ !عشق : اجر خدمت بی مزد و منت است

ز ن�ژاد اج�ر و عش�ق برت�ری حاص�ل م�ی نمای�د ک�ھ ن�ابتر و مطمئنا خدمت بی مزد و منت بھ بیگانگان و اف�راد خ�ارج ا -١١۶

الھی تر است و این عشق است کھ انسان را بھ سر منشأ عشق متصل می کند و اینست راز عشق عرفانی !

خاص�ھ خ�دمات معن�وی و علم�ی و عرف�انی ک�ھ موج�ب تمزد و منت ب�ھ بیگانگ�ان اس� پس عشق الھی اجر خدمت بی -١١٧زی�را ای�ن خ�دمات معن�وی ع�ین .زندگی روحانی و اعتالی عقالنی و ایمانی می گردد . این منش�أ عش�ق خ�دا ب�ھ انس�ان اس�ت

» . اگر می خواھید خداوند عاشق بر شما شود از رسولش پیروی کنید « تبعیت از سنت رسوالن الھی است .

ت بھ خلق مستلزم حداقل محبت بھ آنھاست و ھرکھ بھ خلق خدا محبت کند محبوب خ�دا م�ی ش�ود ھم�انطور طبعا خدم -١١٨ محبوبترین بنده خدا شد . صکھ محمد

بھ مردم را عین قرض دادن بھ خدا می خواند پس محبت بھ مردم ھ�م ع�ین محب�ت ب�ھ ھوقتی کھ خداوند قرض الحسن -١١٩

ابد . خداست کھ چندین برابرش را می ی

اصوال عشق یعنی عشق بھ غیر ! عشق بھ کسی کھ ھیچ نسبت و تعلقی بھ تو ندارد ھمچون عش�ق خ�دا ب�ھ ع�دم ک�ھ -١٢٠ دم شد . آموجب خلق

خ��دمت ب��ھ غی��ر مول��د عش��ق اس��ت ھم��انطور ک��ھ خ��دمت ب��ھ خ��ویش مول��د نف��رت اس��ت . اینس��ت راز نف��رت ھمس��ر و -١٢١

. سته ادفرزندان نسبت بھ مردی کھ تمام وجودش را فدای خواستھ ھایشان کر

بلک�ھ پس توقع محبت از عزیزان توقعی جاھالن�ھ اس�ت ک�ھ اگ�ر ھ�م پدی�د آی�د حاص�ل خویش�ی و نس�بت ن�ژادی نیس�ت -١٢٢حاصل ایمان و معرفت است و ھوی�ت ن�زادی . ھم�انطور ک�ھ ھ�یچ ک�س نم�ی توان�د خ�ودش را بخ�ودی خ�ود دوس�ت ب�دارد اال اینکھ خودش را فدای غیر کرده باشد و بھ ھویت الھی خود رسیده باشد کھ ھویت عاشق و برای غیر اس�ت . و ھ�یچ ک�س

ری�ھ ای و بیگان�ھ خ�ود ب�رای بیگانگ�ان گذش�تھ باش�د . م�ن ذات�ی و بھ خود ذاتی و الھی خود نمیرسد مگر اینکھ از خ�ود عابرای کسی اال ذشتھ است و لذا نیست گجھان دردیگران است درست مثل خدا کھ از خودش ایشق و براالھی خویش من ع

د و پی�رو او را بشناس�د و ببین�د ک�ھ چ�ون او باش� ن�داھمچو او از خودش برای دیگ�ران گذش�تھ باش�د . یعن�ی کس�ی م�ی توکھ اخالق هللا ! و اخالق هللا ھمان عشق است !

ین خ�دا ! ای�ن ب�دان و ت�ا اب�د در ع�عین عش�ق اس�ت وجود غیر است و ھرکھ غیر شد خویش است و این یعنی وجود -١٢٣

رازش بمان !

رس��تی و از . ای��ن ب��ی خ��ودی ی��ا حاص��ل نف��س پرس��تی و دنی��ا پ تانس��ان خ��واه ن��اخواه و آگ��اه و ناآگ��اه ب��ی خ��ود اس�� -١٢۴و ب�ی خ�ودی از دلیا و تجسد در عالم جمادی است و یا از عشق و اختیار و معرفت است . تفاوت این خوخودبیگانگی و مالی

تفاوت در جبر و اختیار است .

جود وانسان یا بھ عشق و اختیار و معرفت از خود می گذرد و یا بھ فسق و جبر و جھل و جنون . اولی بھ ھویت و -١٢۵ الھی خود می رسد و دومی بھ ورطھ نابودی می افتد !

عشق ، قاعده و رسم حیات و ھستی است از دل ذرات تا ک�رات و ک�ل کائن�ات ! و آن ق�انون رف�تن و گذش�تن اس�ت ت�ا -١٢۶

رسیدن بر آستان جمال عشق !

ون بودن اس�ت . و آنک�ھ نم�ی خواھ�د و عمر زمان عبور است از شقاوت و رسیدن بھ لطافت و محبت ! و گذشتن قان -١٢٧د . پس بگذر تا از تو نگذرند . و بلکھ سبقت گیر و برو تا بم�انی در نبگذرد شقی می شود و وحشی . و ھمھ از او می گذر

دلھا !

Page 16: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٦

عشق یعنی گذشتن ! گذشتن از معشوق ھا و آنکھ نگذرد از عشق می گذرد و معشوق ھایش را زیر پا لھ می کند ! -١٢٨

آنچھ را کھ جبر روزگار و جبر زمان و ت�اریخ و عم�ر م�ی ن�امی جب�ر گذش�تن اس�ت یعن�ی جب�ر عش�ق ! پ�س بگ�ذر ت�ا -١٢٩

سنگ است بر قبری ! ، نچھ کھ از تو می ماند شقاوت استآمجبور نباشی از عشق بگذری تا بمانی ! زیرا

ک�ار مردم�ان نیای�د ک�ھ ج�ز فس�ق بھ کھ ھیچ کھ بھ زبان خاص عاشقان از عشق بگویم ولی دیدم خواستمنخست می -١٣٠ را نمی شناسند . پس بزبان فسق از عشق سخن گفتم !

ک بوده اند عاشقانی کھ بھ زبان عامھ مردمان از عشق گفتھ اند و آنھم بھ شعر و استعاره و مثال . یعن�ی ب�ھ دبس ان -١٣١

زندگی و حال . ھمچو مثن�وی مول�وی ! و قص�د م�ا ای�ن زبان ناباوری و ناباوران کھ عشق را خواب و خیال می خواھند نھ بود کھ این نقصان را جبران کنیم .

روزبھ�ان ش�یرازی اس�ت ک�ھ » عبھ�ر العاش�قین « نگاش�تھ ش�ده اس�ت کت�اب قاز عالیترین رسالھ ای کھ در باب عش -١٣٢

عالم�ھ و حافظ�ان ق�رآن مق�دور از عربی ھم عربی تر است و فھمش جز ب�رای ص�وفیان ع�الم و ولی ھرچند بھ فارسی استن�ان را ک�ھ ای�ن سلیس فارس�ی ام�روزی در آورد ت�ا بک�ار کس�ی آی�د زی�را آ انبھ زب انیست . ای کاش اھل دردی این رسالھ ر

و پ�س بک�ار ک�ھ آی�د ؟، معرفت و سواد است بکار نیاید کھ خود این ک�اره ان�د و آن�انرا ک�ھ ای�ن س�واد نیس�ت نی�ز بک�ار نیای�د وران است برای ھمگان ! دالعاشقین این ھروعی عبرسالھ حاضر بن

(ل�ذا عاش�قان مق�یم قیام�ت و آخ�رت ھس�تند و قیامتش�ان الس�اعھ و عشق حاصل از خود و دنیا و اھلش گذشتن اس�ت -١٣٣

نکھ عاشق باشد . و اینست کھ آبھ سر می برد بی تاکنون ) است و وای بر بشر امروز کھ فی الواقع در آخرالزمان و قیامآنک�ھ عاش�ق باش�ند . پ�س فق�ط ب�ینعره واعشق واعشق در سراسر جھان غوغ�ا م�ی کن�د . زی�را در موقعی�ت عش�ق ھس�تند

بند . یعنی معرفت نفس و معرفت قرآنی و آخرالزمانی برای انسان مدرن ، از اکافیست کھ موقعیت خود را دریابند تا عشق یو اینست راز معنا و اھمیت حیاتی کاری کھ ما در تمام عمر بھ آن ھمت نم�وده ای�م و ل�ذا ک�ل آث�ار شام شب واجب تر است .

ما در خدمت عشق است . زیرا ھرکھ خود را شناخت عاشق شد . و ھرکھ عاشق شد رستگار شد .

ک�ھ ب�ال پ�رواز و رستگاری جز عشق نیست زیرا تمام اسارت بشر در دام این دنی�ا و اھل�ش م�ی باش�د و عش�ق اس�ت -١٣۴رھایی از این زندان را بھ عاشق می دھد . سوره فتح در قرآن کھ سوره پیروزی و رستگاری و بخش�ودگی از ھم�ھ گناھ�ان

قبل و بعد عشق است سوره بیعت بین مراد و مرید است یعنی سوره عشق عرفانی است .

یم داده می شود و آن علمی اس�ت ب�رای زیس�تن الھ�ی علم حقیقی در قاموس قرآن چیزی است کھ فقط بھ عاشقان تعل -١٣۵زیرا علم در معنای قرآنی اش از قلب است و قلب زنده از آن عاش�ق .انسان در جھان و نھ برای بازی کردن و سلطھ گری

است .

ق خ�دای غیر عاشق از قرآن فھمی قرآنی نخواھد داشت . غیر عاشق از زندگی درکی زنده نخواھد داشت . غیر عاش -١٣۶ . ھ حالمرا باور نتواند کرد . خدائی را کھ در زندگی حاضر و فاعل و شاھد باشد در ھ

عشق ، احساس جاودانگی است کھ حاصل گذشتن از ھمھ چیزھایی است ک�ھ پن�داری راز بق�ای توس�ت . و ت�ا از ای�ن -١٣٧

ستلزم ایم�ان اس�ت . پ�س عش�ق ، حاص�ل ایم�ان بقایا نگذری و تن بھ فنا نسپاری جاودانگی نیابی و باورش نکنی . و این م ! نور یقین است . عین الیقین کھ تعھداست و بلکھ ایمان مطلق و غیر م

! آنق��در مھرب��ان ک��ھ خص��مش قص��د کش��تن او م��ی کن��د و نمھرب��ا یو اینس��ت ک��ھ عاش��ق پھل��وان اس��ت منتھ��ی پھل��وان -١٣٨

جسارت قتلش می نماید زیرا می داند کھ اگر موفق نشد کشتھ نخواھد شد و بلکھ بخشوده شده و ھدایا خواھد گرفت .

ند . اینست کھ بزدل ترین آدمھا در قبال عاشقان ، پھلوان می شوند . ولی این پھلوانی آنان را بھ خاک سیاه می نشا -١٣٩

ای ب�ھ روزی ک�ھ ص�بر عش�ق پای�ان وو -ق�رآن » خداوند صابران را عاش�ق اس�ت « صبر عشق صبر خداست زیرا -١۴٠ گیرد و تیغ قھرش عریان شود .

Page 17: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٧

مح�ب او از ای می فرماید کھ خداوند حالل و حرام و خیر و شر و پاک و ناپاک را قرار داد تثدر حدی صپیامبر اکرم -١۴١غیر معلوم شود . زیرا کسی ک�ھ خ�دای را عاش�ق باش�د رض�ایش را طل�ب م�ی کن�د و ام�رش را اطاع�ت م�ی نمای�د . و س�پس

عت پیامبران میزان تعیین حب بنده است ک�ھ چ�ھ کس�ی یمستحب و مکروه را قرار داد تا عاشقترش معلوم شود. بنابراین شرب�ت حھ کس�ی عاش�قتر اس�ت خ�دای را . پ�س پی�امبران خ�دا پی�ام آوران متو را دوست می دارد و چھ کس�ی عاش�ق اس�ت و چ�

اویند و شریعتشان میزان محبت است .

آنکھ در عشق عرفانی تحت اراده پیر خود قرار دارد ھر آن تحت امر کن فیک�ون در ح�ال خل�ق جدی�د اس�ت یعن�ی ھ�ر -١۴٢ب م�ی ش��ود و در ھم�ان لحظ��ھ ور و در قل�بش مقل��دبر و در جم��الش مص�م�ش مک�ون و در اندیش��ھ اش نج��ا ام�ری از پی�ر در

صدور امر کن ، فیکون می گردد . این معنای رش�د و تع�الی وج�ود مری�د اس�ت . ای�ن اعج�از خالق�ھ عش�ق اس�ت و بس�تھ ب�ھ خلوص عشق . و گاه این عشق بحدی از اخالص است کھ مرید در اندک مدتی بھ مقام وجودی مرادش نائل می آید ھمچون

لھم . اامث ودر رابطھ با شمس یو مولو . و سلمان در رابطھ با علی ...صبطھ با محمد در را ععلی

در رابطھ با عارفی ب�ھ قص�د من�افع دنی�وی پرس�ھ م�ی زنن�د مس�تمرا ب�ھ س�وی ش�قاوت و نف�اقی ی کھولی غیر عاشقان -١۴٣ین مؤمنان و شقی ترین کافران پدید رمھلک می روند و باالخره رسوا می شوند . و اینست کھ در قبال عارفان بزرگ بزرگت

ک�افران و رس�وائی منافق�ان م�ی ش�وند تردمی آیند . زیرا عارفان واصل ھمچون قرآن موجب ھدایت مؤمنان و گمراھ�ی ش�دی ھم شدیدتر است . نزیرا کتاب زنده اند و اثرشان بر مردمان از خود کتاب قرآ

ع��ارف ص��احب قل��م ، مح��ب ص��احب رس��الت اس��ت و ع��ارف آخرالزم��انی ج��ز عش��ق رس��التی ن��دارد . و چن��د گ��روه ب��ھ -١۴۴

ت ، ب�ھ نی�ت تج�ارت و ب�ھ نی�ت ع�داوت . و از ای�ن می�ان فق�ط سویش می آیند بھ نیت شفاعت ، بھ نیت محبت ، بھ نیت ھ�دای طالبان محبت باقی می مانند و ھدایت می شوند و مابقی با تھمت و انکار و عداوت می روند .

ند زیرا محبت ، ن�ور ایم�ان و دبت بودند کھ ایمان آورده و می مانحدر رابطھ با انبیای الھی نیز ھمواره فقط طالبان م -١۴۵

ھدایت است .

ین�د . در ذھ�ن و روان ای�ن جماع�ت آند کھ بھ قص�د ع�ارف ش�دن م�ی ترفان کسانی ھساعدوترین کسان در رابطھ با ع -١۴۶ عارف شدن مترادف با شاه شدن است شاھی جادوگر .

ب�ت آن�ان را تص�دیق نم�وده و خ�دمت کن�د از مردمانند . و ھرکھ مح یخدا بر رو تو بھش تمحبان الھی دربھای رحم -١۴٧

این درھا وارد می شود .

ی رس�الت نیس�تند ھمچ�ون انبی�ائی ک�ھ امحبان الھی دو دستھ اند ! صاحبان شفاعت و صاحبان رسالت ! و آنانک�ھ دار -١۴٨نیز براستی دارای فاقد رسالت می باشند فقط روابط خصوصی زندگیشان را تحت الشعاع رحمت و شفاعت دارند و خودشان

نرا ب�ھ ن�درت رنج�ی اس�ت اال ب�رای امتح�انی . ول�ی ص�احبان رس�الت عش�ق عرف�انی را ن�احیات بھشتی در دنیا م�ی باش�ند و آ . رنجھا و مصائب کبیری است از جانب مردمان و حکام

الھ نام می برد ک�ھ و ھشت سدسلوک عرفانی اش از پیرزنی نو مریدی و از دوران یمحی الدین ابن عربی در گزارش -١۴٩

انی و جم�الی و ملک�وتی ب�وده و ش�یخ ح�دود دو س�ال خ�دمتش م�ی ک�رده اس�ت و ای�ن ح�از محبان الھی و دارای جذب�ھ ای روپیرزن قدیسھ گھگاھی در تنھایی و یا بھمراه چند نفری از محرمانش دف می زده و سماع می ک�رده اس�ت و عام�ھ مردم�ان

مکاش�فات عرف�انی یای�نوج�وانی درس�ن نداشتھ اند . در حالیک�ھ مح�ی ال�دین ک�ھ از وی را زنی دیوانھ مشرب و مفلس می پ اسراری منحصر بفرد آموختھ است . و ه است و از محضرش علومدبوده دو سال تمام این پیرزن را خدمت نمو

ی م�ی یافت�ھ ب�ا محی الدین ابن عربی تا حدود چھل سالگی در حال سفر بوده و در ھر شھری ک�ھ مح�ب الھ�ی و ع�ارف -١۵٠

ک�ھ ح�دود س�ی س�ال م�ورد خ�دمت دخت�ری مدل و جان خدمتش می نموده است تا خود ب�ھ کم�ال میرس�د و م�ی نش�یند . و در عارفھ بھ نام نظام قرار می گیرد و ھمھ شاھکارھای جاودان عرفانی اش یعن�ی فتوح�ات مکی�ھ را در ای�ن دوره م�ی نگ�ارد .

ھرکھ خدمت عشق نماید عشق خدمتش کند.

ھمھ بزرگان طریقت و یافتگان نور حقیقت عمری را مشغول خ�دمت و ن�وکری محب�ان الھ�ی ب�وده ان�د یعن�ی عش�ق را -١۵١ عاشقانھ و بی مزد و منت و توقعی چاکری و خاکساری نموده اند .

Page 18: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٨

. اس�ت عاش�ق ش�ود فاس�ق ش�دونک�ھ خآنکھ خواس�ت زاھ�د ش�ود من�افق ش�د . آآنکھ خواست عارف شود دجال شد . -١۵٢در قحط�ی ک�ھ سش�د . مگ�ر آنک� یوس�پرلقکی دنکھ خواست مشھور و محبوب شود آاست چیزی شود ناچیز شد . وآنکھ خ

یدی و نوکری ھر کس و ناکسی نمود تا آنکھ مورد محبت الھ�ی ق�رار گرف�ت و خ�ود رره ای محبت مذمحبت سوخت و برای . عارف گشت وو خدای را در خلق شناخت دسرچشمھ محبت خلق گردی

شفاعت و کرامت و معرفتی نیست جز در نزد اھل محبت ! و بھ غیر اینھا ھرچھ یافتی دجالیت است . -١۵٣

ھل محبت و آنھم نھ از برای عیش کھ برای کسب علم و معرفت ح�ق . ا و بدان کھ درب بھشت را نمی گشایند جز بر -١۵۴

تا آنگاه کھ دیدارش کردی بشناسی اش کھ او کیست !

ریده است . ھرکھ بھ جستجوی این سؤال بر آمد ب�ر فانسان آفریده شده تا بداند کھ چھ کس او را آفریده و برای چھ آ -١۵۵فریده شده است . پس اس�اس عش�ق و عش�ق اول ، عش�ق آفریده و برای عشق آرا عشق نرد شده است زیرا انساواعشق

ین یعنی عشق عرفانی ! ده خویش ! و انبھ معرفت نفس است و عشق بھ شناخت آفرین

قدر و ارزش عشق ھای غیر عرفانی نیز در اینست ک�ھ بواس�طھ ناک�امی حاص�ل از آن آدم�ی بخ�ود م�ی آی�د و اص�ل و -١۵۶ر ... ! پ�س ح�ق خ�اساس ھستی خود را مورد سؤال قرار می دھد کھ : از کجا آمده ام آمدنم بھر چ�ھ ب�ود ب�ھ کج�ا م�ی روم آ

ھرکھ این حق را نیابد اصوال حقی در زندگی نیافتھ است . و ی و شکست و فراق آن است عشق ھای غیر عرفانی ، ناکام

پس عشق عرف�انی تنھ�ا عش�ق مخ�تص و الی�ق انس�ان اس�ت و م�ابقی عش�ق ھ�ا ی�ا حی�وانی اس�ت و ی�ا ش�یطانی و ل�ذا -١۵٧ شق عرفانی است ! ا از خراباتش عشق انسانی رخ نماید کھ عتمحکوم بھ فروپاشی و رسوائی و عذاب است کھ

می کنند نھ تنھا انس�ان نم�ی دان�د ک�ھ حی�وان و نخود خداوند در کتابش کسانی را کھ خالق خود را جستجو و پرستش -١۵٨

نمی داند و از سنگ ھم پست تر می خواند . منبات و جماد ھ

ھیچکس برای خودش زندگی نمی تواند کرد خواه ناخواه و آگاه و ناآگ�اه . و ع�ارف عاش�ق کس�ی اس�ت ک�ھ ای�ن ح�ق -١۵٩! وج�ود مظھر حق بر حق می نامند ووجود را شناختھ و تصدیق کرده و برگزیده و برایش جھاد کند و لذا عارف را انسان

حقی بنام عشق !

د و ای�ن اس�اس ابط�ال و کف�ر زن�دگی انس�ان اس�ت و تم�دن م�درن ب�ر ن�ان زندگی کنھمھ تالش می کنند کھ برای خودش -١۶٠تباھی افراد بش�ری اشد می باشد و لذا در این تمدن شاھد» ھرکسی برای خودش « س ایدئولوژی سرمایھ داری مظھر ااس

ق پی�روز اس�ت و ح�ق ده در خود براندازی و خودکش�ی ھ�ای گون�اگون ! پ�س ش�اھدیم ک�ھ ب�االخره عش�نھستیم و روندی فزای عشق فرمان می راند .

پس واضح است آنچھ کھ در فرھنگھای بشری در طول تاریخ موسوم بھ حق و حقیق�ت اس�ت ھم�ان عش�ق و ایث�ار و -١۶١

ود گذشتن است ، از خودگذشتگی خدا ! خاز خود گذشتن است زیرا حق وجود است زیرا وجود حاصل از

گذشتن است راز سعادت و ابدیت است و خوش بح�ال کس�ی ک�ھ عاش�ق کس�ی از خودپس عشق بمعنای حق بودن کھ -١۶٢کھ حق عشق را بداند و ادا کند . و چنین کسی خداست و عارفان عاشق او . یعنی امام باشد و از خودش برای کسی بگذرد

او کرده اند و مظھر وج�ود ش�ده را بھ تمام و کمال فنای ن نتوان یافت یعنی کسانی کھ خودا! زیرا خدا را جز در وجود امام اند و خدا و عشق !

کسی کھ عشق را نشناخت ھیچ نشناخت . و کسی کھ عشق را نیافت ھیچ نیافت بخصوص خودش را . -١۶٣

فی�ق اجب�اری ک�ھ تب�دیل ب�ھ ومدن الھی انسان است زیرا امکان زیست برای دیگ�ری اس�ت ب�ھ تآعشق ، امکان بوجود -١۶۴

ون وج�ود را بی�اموزد و ب�رای بقی�ھ عم�رش بک�ار بگی�رد آنھ�م ن�ھ نسان می شود . تا آدمی در این تجرب�ھ ق�انیاز قلبی خود ان فقط برای کسانی کھ عاشقشان است بلکھ برای ھمگان و بلکھ برای کسانی کھ دشمن اویند .

است ب�دون عالم و آدمیاننسبت بھ ق برتر و وجود برتر حاصل عاشقانھ زیستن حپس بدیھی است کھ عشق برتر و -١۶۵

آنکھ عاشقشان باشی : عاشقانھ زیستن بدون عشق !

Page 19: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٩

ی و وحدت وجودی ! نعاشقانھ زیستن بدون عشق : اینست راه و روش جلب عشق الھی و ورود بھ عشق عرفا -١۶۶

ت کن�د ب�رای انش خ�دمنانسان خواه ناخواه عاشق ضد خودش می شود . پس حق اینست کھ آدمی بھ مخالفان و دشم -١۶٧خدا . برای جلب عشق خدا ! زیرا خود خدا عشقش بھ آدمی از این نوع است زیرا انسان ذاتا کافر و منکر و خصم خداس�ت

اال اینکھ اھل عشق شود و وجود الھی یابد .

ی کن�د . رک مد ایکی از بدبختی ھای بزرگ آدمی اینست کھ می پندارد کھ عشق را می شناسد و حقوق و ماھیتش ر -١۶٨عامھ بشری نسبت بھ عشق خاصھ در نیمھ دوم عمرش دال ب�ر جھ�ل او نس�بت ب�ھ آن اس�ت . نحال آنکھ انکار و طرد و لع

و انس�ان حت�ی اگ�ر دش�منش را ھ�م بشناس�د .ت م�ی ورزدوچ�ھ ک�ھ جاھ�ل اس�ت ع�داھ�ر آدمی نسبت بھ عزیرا بھ قول علی انگیزه عداوتش را دریابد عداوتش را با او از دست می دھد . چرا؟

ھمھ عداوتھا از جھالتھاست نسبت بھ یکدیگر ! زیرا طبق قانون عشق دانستیم کھ کسی ک�ھ ب�ا ت�و ض�دیت و ع�داوت -١۶٩

ان�دازه دش�منانت اقع ھ�م ھ�یچکس ب�ھ وال یند در حقیقت بھ روشی جاھالنھ تو را دعوت بھ عشق و دوستی می کند و فکی مق نیستند زیرا خلفای وجودی ت�و ھس�تند و رابط�ھ ت�و ب�ا آنھ�ا ع�ین رابط�ھ وج�ود و حجھت دوستی و عشق ورزی با تو مست

ان ھ�عدم است . و این رابطھ اگر بھ دوستی گراید بسیار خالق خواھد شد . این قانون را بدان و ت�ا اب�د در آن بم�ان ت�ا در جود ببینی و دوستان خود را بدترین دشمنان خ�ود ب�دانی . ای�ن ق�انون خمخلص ترین دوستان جز دوست نیابی و دشمنانت را

و بودا و عیسی و محمد . مو عارفان تاریخ کشف کرده اند ھمچون ابراھی نرا کاملترین عاشقا

دوس�تان خیص او در انتخ�اب دوس�ت و دش�من اس�ت زی�را ش�پس واضح شد کھ ھستھ مرکزی جھل و حماقت بش�ری ت -١٧٠ش را دشمن می دارد و دشمنان وجودیش را دوست می پندارد . این حقیقت ھرگ�ز اینس�ان عارفان�ھ و عقالن�ی در ک�ل یوجود

تاریخ اندیشھ بشری بھ اثبات نرسیده بود کھ در این رسالھ !

را جانش�ین خ�ود ورزی�ش ق�رار داد و ھس�تی اش را ب�ھ او بخش�ید و او خداوند شقی ترین دشمن خود را مورد عشق -١٧١ادا کن�د و ودوستی خداست . و لذا ھرکھ این ح�ق را دریاب�د –ساخت یعنی آدمی را . پس ھستی انسان محصول این دشمن

اخالق خدا را پیروی نماید استحقاق وجودی را کھ از خدا یافتھ می یابد و صاحب وج�ود م�ی ش�ود و گرن�ھ در قحط�ی وج�ود بود دیوانھ می شود . جان می کند و در برزخ بین بود و ن

نھ زیستھ ام و فرق من با دیگران چھ بوده است در یک کالم م�ی گ�ویم ک�ھ م�ن ب�ر واگر از من سؤال کنید کھ من چگ -١٧٢

دوستی زیستھ ام و این قانون را از مادرم آموخت�ھ ام . پ�س ھرچ�ھ دارم و ھس�تم از ای�ن ح�ق اس�ت ک�ھ ح�ق –قانون دشمن وجود است و قاعده عشق !

براس�تی » « براستی کھ انسان کافر است « نیست بلکھ نص صریح قرآن و کالم هللا است یاین قانون من در آورد -١٧٣

و دھھ�ا آی�ھ دیگ�ر ب�ھ ھم�ین مض�مون و نی�ز » آش�کار اس�ت یبراستی ک�ھ انس�ان دش�من« -» کھ انسان ظالم و جاھل است یعن�ی آنچ�ھ را ک�ھ آدم�ی بیش�تر دوس�ت م�ی دارد عداوتش�ان » ش�مایند ھمسر و فرزندان شما دش�منان آش�کار ایم�ان «اینکھ

تر است زیرا انسان جاھل و ظالم و ک�افر اس�ت و دش�من خویش�تن اس�ت پ�س دش�منانش را دوس�ت م�ی دنسبت بھ انسان شدیی پن�دارد . دارد و تنھا دوستش یعنی خدای را دشمن می دارد و لذا ھمواره از او می گریزد و او را مترادف نابودی خ�ود م�

یا نھ اینست !آدر حالیکھ اصل وجود اوست .

حال از این منظر بھتر معنا و حق این نخستین عاشق کامل و عارف واصل یعنی ابراھیم خلیل را در می یابیم کھ می -١٧۴ گفت جز خدا ھمھ دشمن من ھستند !

از تنھایی چون نابودی می گریزد و می ھراس�د و دشمنی انسان با خدایش کھ اصل وجود اوست ھمین کافی کھفرار -١٧۵

احساس می کند . و اینست معن�ای کف�ر و جھ�ل و واژگونپن�داری را و نابودیش. یعنی از ھمنشینی با خداست کھ می ھراسد و واژگونساالری انسان !

ش�ناختھ و بلک�ھ نس�بت ب�ھ ک�ل زن�دگی نپس باز یک بار دیگر باید اعتراف ک�رد آنک�ھ عش�ق را نش�ناخت ھ�یچ چی�ز را -١٧۶

و وارونھ زیست می کند . جاھل است و ھمھ امور را وارونھ می یابد

و نیز باید اعتراف کرد آنکھ حق و معنای عشق را نشناختھ وجود را وارون�ھ یافت�ھ و ل�ذا م�نطقش ھ�م وارون�ھ اس�ت -١٧٧ش ش�ر اس�ت و ی�رم�ی باش�د و خ ن س�قوط و انھ�دامشبنگرید بھ کل تمدن مدرن جھان کھ چھ وارونھ اس�ت و پیش�رفتش ع�ی

Page 20: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٠

غ اس��ت و علم�ش جھ��ل اس�ت ، و رف��اھش زج�ر اس��ت و غی�رتش ذل��ت اس�ت و خ��دایش ، وو راس�تش ، در تحق�ش باط�ل اس��ید در حالیک�ھ عش�ق آابلیس است زیرا عشقش ، عداوت و سلطھ و ستم است زیرا بر شباھت و ھمسانی و برابری پدید می

تایی بین وجود و عدم کھ اساس خلقت است . ار است و تفاوت . ھمچون تفاوت و بیوحقیقی بر بی تائی است

یعن�ی عش�ق ن�ژادی خص�م وج�ود اس�ت زی�را –قرآن » ن ایمان شمایند ولی در گذرید اھمسر و فرزندان شما دشمن« -١٧٨عش��ق ن��ژادی سراس��ر ب��ر را رواب��ط ن��ژادی و عالی��ق وی��گ��وھره وج��ود الھ��ی انس��ان اس��ت . ز ایم��ان ، بنی��اد امنی��ت وج��ود و

ھمسانی ھا و اشتراکات مادی استوار است و ای�ن عش�قی ک�امال م�ادی و ش�قی اس�ت و ل�ذا ای�ن عش�ق ھم�واره ب�ھ ع�داوت و نفرت و انکار می رسد .

نژادی ) دارای ذاتی خصمانھ و کافرانھ است ؟ چرا عشق مبتنی بر اش�تراکات ب�ھ بطال�ت چرا عشق و عالیق مادی ( -١٧٩

ی می رسد ؟ و دشمن

ھا نیازھایشان را عشق می نامند و این دروغ�ی ب�س ب�زرگ و ادع�ائی وارون�ھ اس�ت زی�را آنک�ھ ممسئلھ اینست کھ آد -١٨٠ی متوج�ھ دنکھ عاشق است دھنده و ایثارگر است . و لذا کسی کھ معشوق خطاب می شود بزوآنیازمند است گیرنده است و

اند و عشق جنسی از این نوع است و عشق نژادی ! تنتقام می ساین مکر می شود و لذا کینھ می کند و ا

آن دوستی کھ برای نیاز باش�د چ�ون نی�از ب�ر آورده ش�ود ع�داوت رخ « راز این ادعای دروغ را بیان می کند ععلی -١٨١ش رخ م�ی دوستی می کند چون رفع نیاز شد تازه احس�اس حق�ارت وچرا ؟ زیرا آنکھ بخاطر نیازش ادعای عشق » می دھد

دھد و لذا تھمت و عداوت پدید می آید .

را ب�ھ دروغ تب�دیل ب�ھ دت را تق�دیس م�ی کن�د و نی�از ش�ھوانی ف�روواژه ای است کھ ش�ھ» عشق « در رابطھ جنسی -١٨٢واقعھ قدسی می نماید کھ عشق نامیده می شود . و حق است کھ عاقبت چنین دروغ و مکری ، رسوائی و ع�داوت باش�د .و

ن خود نمی داند و بیان نی�ازش را لب�اس عش�ق م�ی پوش�اند و اینس�ت را در شأ جنسیز کبر و غرور مرد است کھ نیاز این ا کھ بھ قول نیچھ، عشق ، رابطھ جنسی را ھم تباه کرده است .

این حکایت بیان واضحی از ماھیت عش�ق جنس�ی اس�ت ک�ھ : روزی پس�ر ج�وانی ب�ھ ن�زد وال�دینش آم�د و گف�ت : م�ن -١٨٣

ش�ما بخواھی��د ! ای��ن را ک��ھ عاش�ق ش��ده ام . از او پرس�یدند ک��ھ آن دخت�ر کیس��ت ت�ا خواس��تگاریش کنن��د . پس�رک گف��ت : ھ�ر میز دارای حقیقتی بزرگ است و آن نیاز بھ عاشق شدن است ! آحکایت طنز

ی�از جنس�ی و ش�ھوانی نولی این حقیقت را نیز باید درک کرد کھ میل بھ ازدواج در جوان�ان ب�یش از آنک�ھ ب�ر اس�اس -١٨۴

باش�د نی�از ع�اطفی ب�رای ھمزیس�تی ب�ا کس��ی اس�ت ک�ھ بت�وان ب�ا او راز دل گف�ت و رابط��ھ قلب�ی برق�رار نم�ود . یعن�ی نی�از ب��ھ ازدواج در حقیقت نیاز بھ عاشق شدن است . و لذا ازدواجھای سنتی از طری�ق خواس�تگاری و ب�دون دوس�تی و عش�ق قبل�ی

ج�ر م�ی ش�ود . در حالیک�ھ رواب�ط عاش�قانھ ای ک�ھ ب�ھ ازدواج منج�ر م�ی ش�ود بالفاص�لھ ب�ا اکثرا پس از ازدواج بھ عشق من ازدواج از بین می رود . و این رازی بس قابل تأمل است .

اکثر قریب بھ اتفاق عشق ھای جنسی قبل از ازدواج اساسا نیاز شھوانی و گاه ابتالی شھوانی است و لذا ب�ا ازدواج -١٨۵

ان ش�ده مجنسی بناگاه این احساس کھ عشق پنداشتھ می شد از میان می رود و لذا طرفین بھ یکدیگر بدگ و برقراری رابطھج وگاه فروپاشی می گردد . و لی عشقی کھ بتدریج پس از ازدواج حاصل می شود براس�تی رابط�ھ ای نو زناشویی دچار تش

واجھای سنتی در قیاس ب�ا ازدواجھ�ای م�درنی ک�ھ قب�ل از قلبی و روحانی است و لذا پایدارتر است و اینست راز پایداری ازدبط نامشروع جنسی را پشت سر داشتھ است کھ زمینھ پیدایش بد گمانی زن و شوھر بھ یکدیگر است . یکی ب�ھ اازدواج رو

ج�ائی دلیل از میان رفتن پندار عشق پس از ازدواج و دیگری بدلیل روابط جنسی قب�ل از ازدواج . ای�ن واقعی�ت تل�خ و ھم�ھ دال بر حقانیت حفظ بکارت و عصمت جوانان قبل از ازدواج است .

امکان پیدایش انس و الف�ت و محب�ت قلب�ی ب�ین زن و ش�وھر پ�س از ازدواج ب�ھ ای�ن دلی�ل اس�ت ک�ھ از ش�دت ش�ھوت -١٨۶

فراھم تر است و ھمچنین یند و لذا زمینھ رابطھ ای عقلی و قلبی آجنسی کاستھ می شود و این نیاز معقول و تحت اراده می دمی را بھ دروغ و ریا و چاپلوس�ی و غل�و در رابط�ھ م�ی کش�اند نیازھ�ای آنچھ کھ آرابطھ بیشتر است . زیرا تامکان صداق

مادی و غریزی اورژانس و افسار گسیختھ است .

امک��ان برق��راری رواب��ط باالتن��ھ ای بیش��تری را دارن��د و ای��ن یک��ی از عل��ل اھمی��ت ازدواج اینس��ت ک��ھ آدمھ��ای متأھ��ل -١٨٧نیازھ�ای قلب�ی و عقل�ی آغ�از بک�ار نم�وده و فع�ال م�ی ،بعنوان یک امر واجب دینی است کھ بدلیل ارضای نیازھ�ای غری�زی

Page 21: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢١

ن رش�د ن�دارد و ی�ا ش�دیدا مخ�دوش و امک�ا شوند . و لذا عشق و روابط معنوی و عشق عرفانی در انسانھای مجرد یا اص�ال آلوده و مشرکانھ است . و لذا ازدواج امری واجب برای رشد و اعتالی عقل و قلب و روح انسان است .

عین حقیق�ت صفان ندارد . پس این سخن رسول اکرم رست از عشق و عقل و عدرانسان شھوت آلوده ھرگز درکی -١٨٨

» و نیمی از دین خداست ازدواج سنت من است « است کھ فرمود

زن و یی رابط�ھ قلب��رنی�از ش�ھوانی در رواب�ط مش�روع زناش�وئی م�ی توان�د بعن�وان ق�درتی روح�انی در خ�دمت برق�را -١٨٩ب�ین دو انس�ان چ�ھ ارزش عظ�یم و نعم�ت الھ�ی در جھ�ت دانستیم ک�ھ رابط�ھ قلب�ی کریم و قبال بھ نقل از قرآن شوھر باشد .

ت کھ زناشوئی بر حق والیت الھی این رابطھ بناشده باشد تا ص�داقت سشرطی ا بھ ھدایت و رستگاری اخروی است . و این شد . زیرا در رابطھ ای کھ این والیت الھی نباشد صداقتی ھم ممکن نیست .ارابطھ زمینھ برقراری ارتباط قلبی ب

اموری کھ در رابطھ زناشوئی حائل بین قلوب زن و شوھر است دعوی عشق و ایثار دروغین ی از شیطانی ترینیک -١٩٠

است . یعنی دعوی عشق بزرگترین خصم صداقت و صمیمیت رابطھ است زیرا دروغی بزرگ است کھ تمامیت رابطھ را ب�ھ ای رابطھ زناشویی دانست .دروغ و ریا می کشاند پس این دعوی را بایستی مادر ھمھ دروغھ

این بدان کھ اصوال و عموما آنکھ براستی عاشق است بسیار بندرت واژه عش�ق را ب�ر زب�ان م�ی آورد زی�را حی�ا م�ی -١٩١

کند و اصال خود عشق مانع جاری ساختن این لفظ بر زبان عاشق است . زیرا اصوال بر زب�ان ران�دن واژه عش�ق در رابط�ھ د تھی از مکر باشد حتی اگر عشقی در میان باشد زیرا ادای این لفظ ایجاد منت م�ی کن�د و ب�ھ ق�ول عل�ی با محبوب نمی توان

زیرا عشق یک نزول الھی است پس عاشق حق ندارد خود را فاع�ل »است تھرچیزی را آفتی است و آفت عشق من« : عم�ن « و باعث آن بداند و اگر چنین کند آشکارا دروغ گفتھ است و ھمین امر عشق را بھ فساد می کشد . پس ھرک�ھ بگوی�د

دروغگو است ! زیرا عاشق ، خداست ھمانطور کھ معشوق ھم خداست . » عاشقم

خ�ود و است . یعنی در عطش برقراری رابطھ قلبی با انسان دیگری اس�ت ت�ا خلیف�ھ او باش�د آدمی ذاتا عاشق عشق -١٩٢این منطق و حقیقت عرف�انی نیس�ت ک�ھ سرا فنایش کند تا وجودش را دریابد و صاحب وجود شود . ھرچند کھ آدمی بر اسا

ه ش�ده اس�ت یعن�ی عاش�ق آفری�ده ش�ده عاشق می شود ولی ذات عشق بر این حق استوار است زیرا انسان ذات�ا خلیف�ھ آفری�داست زیرا معشوق خداست . پس ذاتا نیاز دارد کھ خودش عاشق باشد تا ھمچون خدا ، وجودش را ب�رای دیگ�ری ایث�ار کن�د تا ایثار خدائی وجودش را دریابد و بشود آنچھ کھ امر بھ آن شده است . یعنی فیکون ھمان عاشق ش�دن اس�ت در قب�ال ام�ر

یت خلقت انسان ! این بدان ! در ازل» کن «

سرباز می زند و کفری جز این نیست . یعنی نمی خواھ�د آفری�ده ش�ود »کن « از امر ،پس آنکھ از عشق می گریزد -١٩٣در وج�ودش دریاب�د و بش�ود ابعنوان خلیفھ خدا ! زیرا آدمی تا خلیفھ یک انسان دیگری نشود نمی تواند حق خالفت الھ�ی ر

کھ راز ذاتی وجود انسان است. . این را فھم کن

پس اراده ذاتی ب�ھ ازدواج ک�ردن ھم�ان ذات عاش�ق وج�ود انس�ان اس�ت ک�ھ م�ی خواھ�د ب�رای دیگ�ری باش�د ن�ھ ب�رای -١٩۴م�ی از یاینس�ت ک�ھ ازدواج نخلیف�ھ ای انس�ان اس�ت . وج�ود خودش آنھم بی مزد و منت و توقعی ! ای�ن نخس�تین تجرب�ھ راز

دین است . یعنی نیمی از وجود را باعث می شود و نیمی از معرف�ت نف�س و معرف�ت ح�ق را موج�ب م�ی ش�ود . و ام�ا نیم�ھ وجود کجاست و از کجا حاصل می شود ؟ در عشق عرفانی در رابطھ با انسانی بھ مثابھ امام !و ین ددیگر

شق جنسی ادا شده باشد . و باز از این منظر می توان پس عشق عرفانی ادامھ تکاملی عشق جنسی است اگر حق ع -١٩۵

معنای آن حدیث را دریافت کھ : مجاز پلی بھ سوی حقیق�ت اس�ت ! و عش�ق مج�ازی ( جنس�ی ) گ�ذاری ب�ھ عش�ق عرف�انی و الھی است.

ھاس��ت . زن و ش��وھر عموم��ا ھ��ر دو ب��ھ ای��ن نی��ت ازدواج م��ی کنن��د ت��ا پرس��تیده ش��وند . و ای��ن راز تب��اھی زناش��ویی -١٩۶

ی�د در ای�ن عرص�ھ ھ�م دش�وند ب�ی ترروی م�ی کنن�د ت�ا در اینج�ا پرس�تیده عرفانی نانکھ بدلیل این ناکامی زناشویی بھ عشقآ بپرستد ! آفریده شده تا ناکام شده و ھدایتی نمی یابند . زیرا انسان آفریده نشده تا پرستیده شود بلکھ

س�ت زی�را ج�ز خداون�د اکن مغ و ن�اموکھ پرس�تیده ش�دن انس�ان ام�ری ذات�ا درمید و باور کرد ھاین نکتھ را نیز باید ف -١٩٧

قابل پرستش نیست و این یکی از عل�ل تب�اھی و رس�وائی و ع�داوت عش�ق جنس�ی اس�ت . زی�را آنک�ھ م�ی پرس�تد ( عاش�ق ) باالخره منفور محبوب خود می شود و این حق است .

Page 22: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٢

چون خودش از دیگری است پس تا خ�ود را ب�ھ دیگ�ری ندھ�د خ�ودش واز آنجائیکھ انسان برای دیگری آفریده شده -١٩٨ است کھ منجر بھ توحید می شود . ی دگرنمی شود . و این بھ لحاظ منطقی دیالکتیکی اندر دیالکتیک

ار ندارد مگر اینکھ ب�رای دیگ�ری باش�د . و ای�ن راز عش�ق اس�ت راز آنجائیکھ انسان از خودش نیست پس در خود ق -١٩٩ وجود است . کھ راز

مزد و منت خود ، انسان را آفرید و ھستی خود را بھ او بخش�ید ؟ پ�س انس�ان ھ�م بای�د ب�ی م�زد و من�ت آیا خداوند با -٢٠٠

و برای خدا . در حقیقت برای رسیدن بھ خود خدائی خویش کھ ھم�ان اص�ل ھس�تی انس�ان برای دیگران باشد ، ھمچون خدااست . یعنی برای خدا بودن است کھ انسان را بھ خود می رساند زیرا انس�ان در ذات�ش ب�ر ج�ای خ�دا نشس�تھ اس�ت ول�ی ب�ر

و قرار انسان است در خویشتن ! خدا باشد . این نکتھ را فھم کن کھ سراالسرار آرام نکھ برایآجایش بی قرار است مگر

و لذا فقط انسان عاشق است کھ مقیم در خویشتن است و خ�ودش اس�ت . درس�ت علی�رغم تص�ور ھمگ�ان از عش�ق ! -٢٠١ بشرط آنکھ عشق را از ابتالء تشخیص دھیم .

دھد و تمدن بشری پدید می بدینوسیلھ تشکیل خانواده دگفت کھ مکری الھی است کھ آ ده عشق جنسی بایبارو اما در -٢٠٢

ول عشق جنسی است . کھ وسیلھ و بھان�ھ ازدواج و تش�کیل لریخ سراسر معاآید . و این مبرھن است کھ کل تمدن بشر در تازدواج نم�ی کن�د بلک�ھ ب�ھ لخانواده است .زیرا خانواده ھستھ اولیھ و دائمی مدنیت است . زیرا ھ�یچکس ب�ھ نی�ت تولی�د مث�

« ایش ج�ی ازدواج می کند و اتفاقا ھمین وسوسھ است کھ عشق جنسی را نابود می کند و بر قصد ابدی ساختن عشق جنسوا ترغی�ب ح�ابدی کردن بھش�ت ب�ود ک�ھ آدم و ھ قصدبوسوسھ ابلیس ب ل قرآنواد ) کھ بھ قژرا می نھد ( نسل و ن» شجره

ند . ولی وعده ابل�یس دروغ از آب در آم�د . زی�را عم�ر بھش�ت تم�ام ش�د یعن�ی عش�ق وشدند کھ بھ شجره ممنوعھ نزدیک ش شکار گردید در رابطھ جنسی . یعنی وصال جسمی دشمن عشق است . آتمام شد زیرا زشتی عورت

تن�ھ پس عشق حقیقی و پایدار و روحانی آنست کھ پس از ازدواج و بعد از رابطھ جنسی پدید آی�د ک�ھ ای�ن عش�قی باال -٢٠٣

ای است کھ البتھ بی وجود امامی زنده ممکن نیست ھمانطور کھ حدیثی منس�وب ب�ھ خ�ود ام�ام زم�ان م�ی فرمای�د م�ردی ک�ھ ای�ن دو سراس�ر ع�ذاب ینست. یعن�ی رابط�ھ جنس�ی ب�اھنوز امامش را نیافتھ و در والیتش قرار نگرفتھ است بر زنش حرام

رد کھ بر عداوت می افزاید . است و ھیچ الفت و محبتی بین این دو پدید نمی آو

عشق ) می شود شجره امامت است . ھم�انطور ک�ھ (در واقع حقیقت راستین شجره ای کھ موجب ابدی شدن بھشت -٢٠۴روایتی منسوب بھ ائمھ اطھار این معنا را تصدیق می کند . و لذا شجره ن�ژاد در تض�اد ب�ا ش�جره ن�زاد ( امام�ت ) ق�رار دارد

و فرزندان ، خصم ایمان ھستند . بھ ھمین دلیل ھمسر

باش�ی و ب�رای او باش�ی در حقیق�ت ب�رای زیرا ام�ام کس�ی اس�ت ک�ھ اگ�ر تح�ت والی�ت و اطاع�ت ب�ی چ�ون و چ�رای او -٢٠۵ابدی حق متصل می گردی و اینست بھشت وجود و بھش�ت عش�ق ! زی�را ام�ام -رسی و بھ ذات ازلی یخدائی و لذا بخود م

جھ�اد «برگزیده خداست و کل وجودش برای خداست زیرا شجره نژاد را در خود ریشھ ک�ن نم�وده اس�ت . ،عارف واصل وزی�را اب�راھیم –ق�رآن » تا پیرو سنت ابراھیم حنیف باش�ید ... کنید در خدا بھ قدر خدا . و بدانید کھ خداوند شما را برگزیده دشمن من ھستند ! این معنا را دریاب ! بنیانگذار امامت است و ھموست کھ می گوید: جز خدا ھمھ

م�ی فرمای�د صاست . ھمانطور کھ خداوند بھ رس�ول م�ا ع م حنیفیدر حقیقت بنیانگذار مذھب اصالت عشق ، ابراھ -٢٠۶

من دین تازه ای نیاورده و پیرو مذھب ابراھیم حنیف ھستم ! کھ کھ بگو

ممک�ن اس�ت . پ�س مکت�ب اص�الت مالکی�ت خصوص�ی ک�ھ اس�اس دارد و ن�ھ یپس اگر عشق نباشد ، وجود ن�ھ ارزش� -٢٠٧نظام سرمایھ داری جھانی و امپریالیزم است مکتب ضد عشق است و لذا پیروانش را ب�ھ س�وی خودبران�دازی و انھ�دام م�ی

برد .

خصم مالکیت خصوص�ی اس�ت مکت�ب عش�ق اجب�اری اس�ت و عش�ق کھ و اما سوسیالیزم و کمونیزم مارکسیستی ھم -٢٠٨اری ھم ضد عشق است زیرا عشق سراسر اختیار است و عشق بھ یک لحاظ ب�ھ معن�ای اختی�ار عاش�قانھ اس�ت و مظھ�ر اجب

عاش�ق و ایث�ارگر ش�ود ؟ ای�ن راز ھاختیار مطلق است و آزادی مطلق ! آیا می توان کس�ی را ب�ھ زور اس�لحھ مجب�ور ک�رد ک� شکست کمونیزم مارکسیستی است !

Page 23: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٣

عشقی ، الھی است و ھ�دایت بخ�ش ! ح�ال ای�ن ھرخانھ خداست پس قلب چون دو انسان ! و عشق یعنی رابطھ قلبی -٢٠٩ کھ این رابطھ را باطل می کند مثل رابطھ نامشروع جنسی ! عملی ضد الھی شود شکی نیست رابطھ الھی اگر مرتکب

الھ�ی باش�د یعن�ی معش�وق بای�د ح�ت ق�انون تولی عشق جنسی کھ بھ ازدواج انجامد در صورتی اس�تمرار م�ی یاب�د ک�ھ -٢١٠

تحت والیت عاشق باشد در غیر اینصورت باز عشق در خطر قرار می گیرد مثل برابری زن و شوھر !

زیرا عاشق در مقام خالق قرار دارد و خداوند از منظر دل عاشق ب�ر معش�وق نظ�ر دارد پ�س جایگ�اه مخل�وق بای�د از -٢١١ جایگاه خالق تبعیت کند .

و ! ت�عشق یعنی میھمانی غیر در خویش ! و اما این غی�ر چگون�ھ ب�ر خ�ویش ت�و وارد م�ی ش�ود ؟ از طری�ق ح�واس -٢١٢

چشایی و پوستی . ،چشم ، گوش ، بینی ، دھان، و دست ، از طریق انواع لمس : لمس نوری ، صوتی ، بویایی

سمانھاس�ت آخ�دا ، ن�ور زم�ین و « ور است . لمس نوری نابترین و لطیف ترین و الھی ترین لمس ھاست زیرا خدا ن -٢١٣ –قرآن »

ھرکسی در یکی از این حواس و لمس ھا دارای قدرت ادراک و استعداد بیشتری است . و ل�ذا بس�یاری دارای عش�ق -٢١۴ خوردن و شکم بارگی ھستند بواسطھ حس چشایی !

لمس مستقیم و با دست مولد خفیف ترین و ثقیل ترین و مادی ترین عشق ھاست . -٢١۵

گ�وش و دل داد وخداوند ب�ھ ش�ما چش�م « ولی خداوند حس بینایی و شنوایی و قلبی را ادراکی ھدایت بخش می داند -٢١۶

–قرآن » ل خدای را شکر می کند آیا چھ کسی از بابت چشم و گوش و د« -ن آقر» تا شاید ھدایت شوید و بھ یاد آورید

خود خداوند ھم با انبیاء و اولیای خود از طریق بینایی و شنوایی و ھوش قلبی شان ارتباط برقرار م�ی کن�د ای�ن س�ھ -٢١٧ حس و درک عرفانی و متافیزیکی ھستند .

ه اس�ت ت�ا بیگان�ھ ای وارد نش�ود آنھا نمود حواس ، دربھای وجودند یعنی فروج ھستند کھ خداوند امر بھ حراست از -٢١٨

و وجود را تصرف نکند .

و ھمھ این دربھای وجود از داالن ذھن بھ خانھ دل می رسند کھ عرش وجود است . -٢١٩

لم�س ی�او عجبا کھ از طریق ھریک از این حواس می توان بھ ح�س بین�ایی رس�ید . م�ثال م�ی ت�وان بواس�طھ بوئی�دن -٢٢٠ ن چیز را تصور کرد . آھ ، شکل و جمال کردن چیزی با چشمان بست

بین��ایی ک��املترین و ج��امع ت��رین و لطی��ف ت��رین و مان��دگارترین ح��واس و ادراک اس��ت . یعن��ی انس��ان م��ی توان��د ش��کل -٢٢١

وصورت چیزی را کھ قبال دیده ھمواره بھ یاد آورده و تجسم کند ولی سائر حواس اینگونھ نیس�تند مگ�ر ب�ھ ی�اری تجس�م و ین عشق ھاست . و در حقیقت جم�ال چیزھ�ا ھرگ�ز در انس�ان ن�ابود نم�ی رشق جمالی ماندگارتعھا . و اینست کھ تصور چیز

جملھ وجود است. » جمال « ید کھ آشود زیرا جمال ، جامعترین وجھ وجود است ھمانطور کھ از لغت آن بر می

جامعترین و عالیترین و ماندگارترین عشق ھاست و از ھر آفتی در امان است . بنابراین عشق جمالی محض ، -٢٢٢

فقط تنھایان ھستند کھ عاشق عشقند و در عطش یاری ھستند کھ ھستی خود را نث�ارش کنن�د زی�را فق�ط تنھایانن�د ک�ھ -٢٢٣ب�ھ ایث�ار و فن�ای از خ�ود تر از وجود خ�ودی برخ�وردار اس�ت نی�ازش دصاحب وجودی خودی ( الھی ) ھستند . و ھرکھ شدی

تر است یعنی عاشق تر است و بھ ھمین میزان کمتر یاری الیق این ایثار م�ی یاب�د . و گ�اه کس�انی پدی�د م�ی آین�د ک�ھ از دشدیعشق بھ معشوقی معین مبرا می شوند و اینان عاشق عشقند و بر کل بش�ریت عش�ق م�ی ورزن�د این�ان خلیف�ھ م�ردم در ن�زد

ت کس�ی در ارتب�اط مس�تقیم ب�ا آن�ان رنزد م�ردم . این�ان ک�املترین تنھای�ان و ک�املترین عاش�قانند و بن�د خدایند و خلیفھ خدا در قرار دارد .

Page 24: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٤

این حقیقتی بسیار تلخ است کھ بسیار اندکند انسانھایی کھ براستی طالب و الیق محبت خالص می باش�ند و ظرفی�ت و -٢٢۴ی محب�ت در می�ان اھستند کھ برگرد اولیای الھی زیس�ت م�ی کنن�د و کانونھ�د . اینان مؤمنان خالص نقابلیت عشق پذیری دار

مردمند و روشنایی ھای زمین ھستند .

خ�الص و ن�اب و ب�ی من�ت نش�ده اس�ت زی�را ، اس�ت عش�ق » م�ن « ھ ھنوز فرد معینی معش�وق و محب�وب کتا زمانی -٢٢۵ ست . ھمان منت من است در معشوق ! و این ایثار کامل نی» من « محبوب

عاشق کامل کسی است کھ در اوج عشق بھ سر می برد بی ھیچ معشوق معین و ب�ی نی�از از معش�وق مع�ین ! و ای�ن -٢٢۶

انس�ان ، در مق�ام حبی�ب . در ای�ن مق�ام در مق�ام محب�وب اس�ت و ھ�مھ�م احدیت و صمدیت عشق است کھ خود حضرت حق احدیت اس�ت . ای�ن معن�ای انس�ان کام�ل و خلیف�ھ ت وصل حضر جایگاه عشق ورزی خداوند با خویش است و بھ مثابھ حجلھ

او محفل اتحاد خالق و مخلوق است . . خداست و خلیفھ مردم

ک�ھ مظھ�ر کم�ال عش�ق خداون�د در ع�الم ارض ب�ھ مردم�ان اس�ت صاینک بھتر در می ی�ابیم ک�ھ چ�را محم�د مص�طفی -٢٢٧ن انبیاء و اولیای الھی از آن اوست . زیرا انس�ان ھرچ�ھ تنھ�اتر ت مطلق نیز می باشد و مقام تفرید مطلق در میادیمظھر فر

و ھرچھ عاش�قتر م�ی ش�ود تنھ�اتر م�ی ش�ود . در اینج�ا تنھ�ایی بمعن�ای رس�یدن ب�ھ وح�دانیت ذات می شود عاشقتر می شوددر درج�ات حضرت حق است کھ بالوقفھ مشغول تسبیح و تنزیھ ذات می باشد . و معنای تنھایی عرفانی از ای�ن منظ�ر اس�ت

تفرید و تجرید و توحید !

پ�س آنک�ھ ب�ھ چن�ین ح�دی از کبری��ایی ذات ح�ق در آم�د و اح�د و ص�مد گردی�د ت��ا چ�ھ ح�دی بای�د خ�ود را در ن�زد م��ردم -٢٢٨السافلین با مردمان ھمنشین گردد و مردمان توان دسترسی بھ او را داشتھ باش�ند . لاکسار و خفیف سازد تا در درک اسفخ

عل�ی ھ�م ص�ل لسر بر آورد تا رخس�ار او بین�د و ب�ر او ص�لوة کن�د ک�ھ ال ماین مقام محمدی است کھ کائنات بھ عشق او از عد محمد و آل محمد !

اس�ت . پ�س صدا بر بشر و در بشر است ک�ھ غ�ایتش محم�د تبیین واقعھ عشق خ ،علی محمد و آل محمد ھم صل لال -٢٢٩

درجات عشق ، درجات محمدی وجود و محمدیت حق است کھ محمود از صفات ذات اوست .

آخرین کمال این عشق در انسانی بھ ن�ام محم�د اس�ت در پ�رده یعنی عاشقان تاریخ از ازل تا ابد جملھ محمدی اند . و -٢٣٠او متصلند و ب�ھ او منتھ�ی م�ی ش�وند و او منب�ع تغذی�ھ ن�ور عش�ق ھ! و لذا ھمھ عاشقان ب عسگری نغیب ، محمد ابن حس

عاشقان جھان است آگاه و ناآگاه !

این بدان کھ فھم بشری در کمیت و کیفیت عالم وجود ، تماما بستھ بھ میزان فھمش از عشق است. -٢٣١

انق�الب و ت�رور و ان�واع جنگھ�ا کش�انیده اس�ت ع�دم رعای�ت عش�ق ش�ری را ب�ھ تش�نج و بآنچھ کھ امروزه کل جوامع -٢٣٢است زیرا نظام حاکم بر جھان مدرن یعنی نظام س�رمایھ داری و امپری�الیزم ، آش�کارا نظ�امی ض�د عش�ق اس�ت . زی�را ش�عار

ی�ا ھم�ھ دن« اس�ت ول�ی ش�عار نظ�ام س�رمایھ داری جھ�انی » ھمھ چیز من برای دیگران « د است عشق کھ ھمان شعار وجوتم�دن م�درن بش�ری ذات است . فاجعھ تروریستی یازده سپتامبر درآمریک�ا نی�ز از جمل�ھ ای�ن انتقامھاس�ت ک�ھ از» برای من

سر برآورد و اصال مھم نیست کھ عامل اصلی ای�ن جنای�ت ب�زرگ چ�ھ کس�ی ب�وده اس�ت . ول�ی طب�ق اعت�راف دول�ت آمریک�ا مریکا بودند چھ بھ ام�ر ب�ن الدن و چ�ھ س�یا بھرح�ال ی�ک خودبران�دازی عامالن اصلی این فاجعھ خود آمریکائیان در ارتش آ

شکار بود. آ

آیا براستی عشق بعنوان یک احس�اس ب�ھ چ�ھ معن�ایی اس�ت و چگون�ھ احساس�ی اس�ت . زی�را پدی�ده ھ�ای قلب�ی جمل�ھ -٢٣٣ساس�ی حواقع می ش�ود یعن�ی اترین واقعھ ای است کھ در قلب و بر قلب بیلاحساسی ھستند و عشق ھم قلبی ترین و تمام ق

ترین پدیده است .

آیا براستی فرق اندیشھ از احساس چیست ؟ اصال احساس چھ تعریفی دارد . من ھنوز در ھ�یچ ج�ائی نخوان�ده ام ک�ھ -٢٣۴ ؟احساس چیست .احساس تعریف شده باشد

ذھ��ن خ��ود را م��ی شناس��یم از طری��ق ھم��انطور ک��ھ بواس��طھ اندیش��ھ ھ��ا و ای��ده ھ��ا و آرزوھ��ا و اعتق��ادات اس��ت ک��ھ -٢٣۵

احساسات است کھ دل خود را می شناسیم کھ وجود دارد . بخصوص کھ دل آدمی دارای ھیچ عضو فیزیکی در وج�ود آدم�ی

Page 25: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٥

نیست برعکس ذھن کھ برخاستھ از مغز است . زیرا دل آدمی بر خالف تصور عامھ ھمان قلب گوش�تی در س�ینھ نیس�ت ھ�ر چند کھ در سینھ است .

در حقیقت دل تنھا عضو متافیزیکی در فیزیک انسان است و بزبانی دل عضو روحانی وجود جسمانی بشر اس�ت ک�ھ -٢٣۶

در جسم انسانی جای دارد و گوئی کھ بیانگر و سخنگوی روح در تن است .

نگوی روح اس�ت و یتی ذھن فھم نمود بدین دلیل است کھ دل سخلسانی زبان دل را با منطق عآپس اگر نمی توان بھ -٢٣٧او ھستند . یعنی احساس فعالیت روح در تن است کھ در سینھ دریافت می شود از داحساسات بشری ھم زبان روحانی وجو

عضوی کھ دل نام دارد .

ھمانطور کھ وحی الھی ھم بر دل انبیای الھی نازل می شود و آن�ان ت�ا بتوانن�د بی�ان منطق�ی و ذھن�ی وح�ی را درک و -٢٣٨ سینھ محم�دی در ی برحوع نزول یوقا کنند دچار فعل و انفعالی حیرت آور در تن و جان خود می شوند بدانگونھ کھ دربیان

زن�ده ده دچار م�ی گش�تند یعن�ی م�ی مردن�د وات اروروایات آمده است کھ دچار چھ تب و لرز و غشی می شدند و بارھا بھ م می شدند تا پیام روح القدس را بھ زبان بشری آورند .

البت��ھ آدم��ی دارای ان��واع گون��اگونی از احساس��ات اس��ت مث��ل حس��د ، ت��رس ، امی��د ، ی��أس ، ش��وق ، انزج��ار ، کین��ھ ، -٢٣٩

. در حقیق�ت اندوه ، نشاط ، دلتنگی و امثالھم . ولی عشق ھیچ شباھتی بھ ھیچ احساسی ندارد ، افسردگی ، شتاب ، حرصال�ھ اال هللا ! یعن�ی ھ�ر احساس�ی در چ�ون وج�ود خداون�د بواس�طھ ص�فات س�لبی تعری�ف نم�ود مث�ل ال، ھم امی توان عشق ر

کل زندگیش نداشتھ باشد ، عشق است . در فردسینھ آدمی نسبت بھ یک انسان دیگری کھ ھیچ شباھتی بھ سائر احساسات

درب�اره عش�ق ھ�م بای�د گف�ت ک�ھ نیس�ت ھ�یچ » نیس�ت مث�ل او ھ�یچ چی�زی « فرمای�د ک�ھ ھمانطور کھ ق�رآن ک�ریم م�ی -٢۴٠ھمانطور کھ قبال نشان داده ایم عشق ، خود حض�ور حض�رت ح�ق و ی�ا الاق�ل نظ�ری از خداون�د ب�ر دل !مثل عشق یاحساس

بمعن�ای رویک�رد دل ب�ھ تر عاش�قید . پ�س عش�ق دمی فرماید کھ اگر عاشق کسی باش�ید خ�دای را ش�دی آنانسان است زیرا قرحض�ور او در دل انس�ان اس�ت ھم�انطور ک�ھ در خدا و یا نظر خدا بر دل انس�ان اس�ت و ای�ن ھ�ر دو یک�ی اس�ت ک�ھ کم�ال آن

حدیث قدسی می خوانیم کھ کل جھان ھستی نمی تواند خدای را در برگیرد ولی دل انسان می تواند .

، خداوند در ھر چیزی در زم�ین و آس�مانھا حض�ور دارد پ�س چگون�ھ ممکن است گفتھ شود کھ طبق قول قرآن کریم -٢۴١ انسان مؤمن می تواند . لکل جھان نمی تواند خداوند را در برگیرد ولی دکھ است کھ در حدیث مذکور آمده

آس�مانھا ال�ھ اس�ت ن و یاو در زم« مو در میان است و آن اینکھ در قرآن کریم آمده کھ تر زدر اینجا نکتھ ای باریک -٢۴٢

» ال�ھ « س�مانھا حض�ور دارد بلک�ھ اس�م آن و یھیت پروردگار و ذات وحدانی حق نیس�ت ک�ھ در ھ�ر چی�زی در زم�ل یعنی ال» است . ولی در دل انسان مؤمن ، هللا است یعنی ذات احدی حق حض�ور م�ی یاب�د ک�ھ البت�ھ بھم�راه جمی�ع اس�مایش م�ی باش�د

در اینجا خداوند خودش را ما خط�اب نم�وده اس�ت » . از رگ گردن بھ شما نزدیکتریم بگو کھ ما« ھمانطور کھ می فرماید و منظور جمیع اسمای الھی است و حضور ذات است . ھمانطور کھ بارھا نشان داده ایم کھ کل کائنات عرصھ ظھور صفات

انسان قلمرو ظھور ذات اوست . و خداست

ون�د حض�ور م�ی یاب�د . پ�س اآمده اس�ت ک�ھ چ�ون چن�د دل بھ�م متص�ل ش�ود خد ھمانطور کھ در قرآن و احادیث مکررا -٢۴٣احساس عشق ، احساس حضور خداست و لذا بھ ھیچ احساس دیگر شبیھ نیست ھمانطور کھ ھیچ چی�زی ش�بیھ خ�دا نیس�ت ولی خدا شبیھ ھمھ چیز است . ھمانطور کھ ھیچ احساسی شبیھ عشق نیست ولی عشق شبیھ ھم�ھ احساس�ات اس�ت و ھم�ھ

احساسات را در اوجش دارا می باشد .

طور ک�ھ مع�راج محم�دی ھ�م خ�ود از نعشق نیز پیامی از روح و روح القدس است در درجھ ای از قدرت عشق . ھما -٢۴۴ مطلق عشق الھی بر سینھ محمد بود کھ بھ قدرت این عشق معراج نمود و بھ حضور محبوب رسید .

ت بشری اینست کھ احساس عشق برخاستھ از خود دل انسان اعشق از سائر احساسیکی از تفاوتھای ذاتی احساس -٢۴۵

ات و وسوسھ ھای ناس و خناس و اجن�ھ و ش�یاطین ئاتی از بیرون بر دل است مثل القائاست در حالیکھ سائر احساسات القاون دل م�ی رد کھ بھ صورت بخل و حسد و ش�تاب و ح�رص و کین�ھ و نخ�وت و ش�ھوت ب�روز م�ی کن�د . ول�ی ح�س عش�ق از

جوشد و جھان برون را تحت تأثیر قرار می دھد و عاشق را منزه از دنیا می کند .

Page 26: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٦

حال اگر بخواھیم عشق را بعنوان یک احساس بھ زبان بیرونی و علیت�ی توص�یف کن�یم بای�د گف�ت ک�ھ احساس�ی اس�ت -٢۴۶دیدار جمال محبوب و بی نیازی از غی�ر محب�وب ج کند . نیاز بھنحاصل جمع اشد نیاز و بی نیازی بی آنکھ ایجاد جدل و تش

در شدیدترین نوعش . و اش�د نی�از ب�ھ دی�دار جم�ال محب�وب موج�ب دری�وزگی و خف�ت و ذل�ت نیس�ت . ھم�انطور ک�ھ اش�د ب�ی و نفرت یا ب�ی تف�اوتی نیس�ت . بلک�ھ ای�ن ب�ی نی�ازی حاص�ل دوس�ت داش�تن مح�ض معنای بیزاریبنیازی بھ دنیا و اھلش ھم

دوست داشتن چیزی بمعنای حقیقی آن موجب بی نیازی از آن چیز است . ھمانطور کھ عشق کسی ھ�م ن�ھ تنھ�ا است . زیرا موجب دریوزگی محبوب نیست بلکھ بھ معنای نیاز بھ فدا کردن خود برای محبوب است . و نھ فدا کردن محبوب برای خ�ود

.

سراس�ر موج�ب ب�ی نی�ازی و بلک�ھ ، ت و اب�تالءپس حس عشق نسبت بھ کسی اگ�ر عش�ق باش�د و ن�ھ ش�ھوت و ع�اد -٢۴٧ عشق است زیرا عشق احساس برخاستھ از ذات است و نھ بیرون ! یت و قوت و بی نیازایثار است . و این بمعنای عز

پس محبت قلبی بھ کسی موجب عطوفت و دوستی با جھانیان و اشد عشق بھ پروردگار است . و این توصیف عشق -٢۴٨

و استقرار است . در وضعیت ثبات

بح�ران زا و طوف�انی را بھم�راه م�ی آورد و آن ن�ھ از عش�ق ک�ھ از هالبتھ ھ�ر عش�قی خاص�ھ در س�رآغازش ی�ک دور -٢۴٩طوف�ان ، است و روح بوقت ن�زولح واکنش نفس جاھل و کافر و اماره بشری در قبال عشق است کھ درجھ ای از نزول رو

زاست زیرا از جنس باد است در وقت نزول خود در دنیا .

ده و احس�اس تص��رف و تص��احب ش�ش دان��گ وج��ود کس�ی ، عش��ق نیس��ت ارابگذاری�د خیالت��ان را یکس�ره راح��ت ک��نم -٢۵٠ کیست کھ نخواھ�د ھم�ھ آدمھ�ای رواب�ط اجتم�اعی خ�ود را ببلع�د و ب�ھ تص�رف خ�ود نی�اورد و مری�د و غ�الم ودمخواریست . آ

حلقھ بگوش خود نسازد مابقی بستھ بھ توانایی مادی و معنوی فرد دارد .

ھمین روزھا شاھدیم کھ سرھنگ قذافی در حالیکھ شبانھ روز دم از عشق ملتش می زند مشغول قت�ل ع�ام بیرحمان�ھ -٢۵١امپریالیس�ت ھ�ا ک�ھ ش�بانھ روز خ�واب مردم بی دفاع و غی�ر مس�لح در شھرھاس�ت مث�ل ھم�ھ دیکتاتورھ�ای آدمخ�وار و ھم�ھ

بلعیدن زمین را می بینند البتھ بھ نام عشق ! اول با شعر و شعار عاشقانھ مردم را تحت سلطھ خ�ود دع�وت م�ی کنن�د و اگ�ر نشد با سرکوب و شکنجھ و زندان و اعدام و بمباران .

ھر تھران بودیم کھ چند ھفتھ قبل دوست دخترش ھمین دیروز بود کھ شاھد حلق آویز شدن جوانی در مأل عام در ش -٢۵٢

را کھ حاضر بھ ازدواج با او نشده بود در خیابان با چاقو تکھ پاره کرده بود .

م خداس�ت یفت ! عشق دوزخی کھ عذاب الھی است و عشق بھشتی ک�ھ اج�ر عظ�گید بتوان از دو نوع عشق سخن اش -٢۵٣کھ بصورت عش�ق تص�رفی و عش�ق ایث�اری ب�روز م�ی کن�د : عش�ق ش�یطانی و عش�ق الھ�ی ! عش�ق ن�اری و عش�ق ن�وری !

عشق شھوانی و عشق روحانی !

اگ��ر آدم��ی حت��ی در عش��ق ن��وری و روح��انی ھ��م از ح��دود الھ��ی و معرف��ت و مراقب��ھ نف��س خ��ارج ش��ود ب��ھ دب��ی تردی�� -٢۵۴م�ی گ�ردد . ھم�انطور ک�ھ در الو چھ بسا ن�ور عش�ق را از دس�ت داده و ب�ھ ن�ار آن مب�توسوسھ ھای شیطانی دچار می شود

قرآن کریم می خ�وانیم ھرگ�اه ک�ھ کس�ی بواس�طھ خداون�د ب�ھ نب�وت برگزی�ده م�ی ش�ود ش�یاطین ھ�م تم�ام ت�الش خ�ود را ب�رای مداخلھ و انحراف نبی انجام می دھند .

فخ�ھ روح�انی ح�ق اس�ت و ھس�تی بخ�ش اس�ت و دو مرحل�ھ دارد مرحل�ھ ھرکھ ھستی یابد ایثارگر م�ی ش�ود . عش�ق ن -٢۵۵

و مرحلھ رحیم�ی آن ھ�م ھس�تی بخش�ی و ایث�ار از حق ھستی یابی است ، رحیمی ! مرحلھ رحمانی عشقمرحلھ رحمانی و یگران است . پس عشق تجلی بسم هللا الرحمن الرحیم است . دبھ

د ک�ھ ط�رف مق�ابلش را ن�و انس�ان ب�ی خ�ود ک�ھ ھری�ک ت�الش م�ی کد عشق ناری در حقیقت عشق بین دو ع�دم اس�ت -٢۵۶ تصاحب کند تا احساس وجود و خودیت نماید و نبرد بر سر تصاحب یکدیگر است کھ جھنم را بھ پا می کند .

و اما عشق نوری دو نوع دارد : عشق بین وجود و عدم . و عشق بین دو وجود ! نوع اولش ھمچون عش�ق انبی�اء -٢۵٧

و اولیای الھی است بھ مردمان . و عشق دوم بسیار ویژه و کمیاب است و عشق بین دو مؤمن مخلص است .

Page 27: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٧

بین کافر و کافر . عشق بین م�ؤمن و ک�افر دیگر می توان بھ طور کلی از سھ نوع عشق سخن گفت : عشق نبھ بیا -٢۵٨ بی خود . و عشق بین دو خود ! . و عشق بین مؤمن و مؤمن . و یا عشق بین دو بی خود ، عشق بین خود و

و اما عشق بسیار کمیابی است کھ در تاریخ انگشت شمار است و آن عشق ب�ین اولی�ای الھ�ی اس�ت ک�ھ نقط�ھ عط�ف -٢۵٩

در گردش تاریخ است .

عشق ب�ین دو ک�افر و ی�ا دو ب�ی وج�ود عاقب�ت در فروپاش�ی موج�ب بخ�ود آئ�ی ھ�ر دو م�ی ش�ود ک�ھ توب�ھ کنن�د و ای�ن -٢۶٠ز جانب خدا مأمور است ک�ھ ھ�ر دو را رس�وا و ب�ھ ابیداری فطرت دینی است . فرمانده این عشق شیطان است و شیطان ھم

خود آورد .

عشق بین کافر و مؤمن موجب توبھ و ایمان فرد کافر می شود . -٢۶١

و انقالبی در حریم روابط اجتماعی . ددو می گرد عشق بین دو مؤمن موجب ھدایت ھر -٢۶٢

عشق بین اولیای الھی موجب انقالبی در مسیر تاریخ بشر است مثل مولوی و شمس . -٢۶٣

ند زیرا خداوند بر قلوبشان قفل زده و تعطیلشان نموده است . زیرا منافق اصوال ولی دو منافق ھرگز عاشق نمی شو -٢۶۴ نش ایجاد نمی کند و حیاتی فسیلی دارد .اموجودی تعطیل است کھ حتی گردش زمان ھم کمترین تحولی در رو

کمترین خاصیت عشق ، جدیت موجود در رابطھ است کھ برای آدمھای ب�ازیگر ک�ھ ب�ا ھم�ھ ب�ازی م�ی کنن�د ب�ھ مثاب�ھ -٢۶۵

یک انقالب و توفیق اجباری است کھ برای یک بار ھم کھ شده خودشان را جدی بگیرند در رابطھ با دیگری .

سان ب�ھ ای�ن حقیق�ت ب�زرگ انس�انی آگ�اه م�ی ش�ود یکی از مھمترین دستاوردھای معنوی ھر نوع عشقی اینست کھ ان -٢۶۶کھ وجود و سرنوشت او تا چھ حدی محصول رابطھ است و ھرکسی بخودی خود ھ�یچ نیس�ت و حت�ی ی�ک ج�انور ع�ادی ھ�م

نمی تواند باشد .

و ب�ا تکی�ھ ب�ر ھس�تی ف�ی کردن�دھمھ اگزیستانسیالیستھای عص�ر جدی�د ک�ھ ارزش ھ�ا و مف�اھیم عص�ر کھ�ن را انک�ار -٢۶٧نو نمودند دچار نیھیلیزم و پوچی پرستی گشتند و الجرم مجبور شدند ک�ھ یاھنفسھ و وجود محض تالش بر تأسیس فلسفھ

دست بھ دامان عشق زنند تا پوچی و نیستی فلسفھ خود را معنا بخشند ھرچند کھ این ت�الش عاقب�ت اس�اس ش�ناخت شناس�ی . لفلسفھ شان را پوچ نمود مثل سارتر و مارس

اگ��ر آدم��ی در نیم��ھ دوم زن��دگانیش عموم��ا در احس��اس رجع��ت ب��ھ دوره نوج��وانی و ک��ودکیش در خ��واب و بی��داری ، -٢۶٨

احساس زندگی را در آنج�ا از دس�ت داده و گ�م ک�رده اس�ت ای�ن لی و غربت از وطن دارد کھ گوئی کژنوعی احساس نوستال احساس تماما ریشھ در دوستی ھای پاک آن دوران دارد .

ان در می یابیم کھ دو دستھ ھستند . عده ای بسیار ش�اد و مس�ت از زن�دگی ھس�تند نادکان و نوجووبا اندک دقتی بھ ک -٢۶٩

اول دارای دوستی صمیمی ھستند و گروه دوم بی دوست ھستند . و عده ای ھم شدیدا افسرده و متشنج ھستند . گروه

گی کھ با ھمدیگر دارند بر ھم عاشقند ولی فقط تعداد ان�دکی امک�ان و حقیقت اینست کھ ھمھ انسانھا در روابط تنگاتن -٢٧٠تالش بیشتری در ابراز آن می کنند بھ تشنج می انجامد و ای�ن ع�ذابی کھ توان بروز این عشق را بھ یکدیگر دارند و ھرگاه

عظیم است کھ شاید شدیدتر از آن در حیات دنیا نباشد .

نور ذات حیات و ھستی است کھ در آدمی بھ شدیدترین قدرتی حضور دارد ول�ی ب�رای ھمانطور کھ نشان دادیم عشق -٢٧١خالق و آشکار ساختن این نور وجود ، استحقاق ویژه ای الزم است کھ خود اجری عظیم برای متقیان و جھ�ادگران عرص�ھ

دل و دین است .

. نھ برای ظاھر ساختن عشق استوارو یم حتی عداوت و انتقامجوئیھا تالشیدھمانطور کھ نشان دا -٢٧٢

برای بھ صدا در آوردن ناقوس عشق کافیست کھ آدمی برای لحظاتی در چشم مخاطبش بنگرد و نور دو نگ�اه تالق�ی -٢٧٣ کند .

Page 28: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٨

د ، اب�راز عش�ق کن�ی و وبرای بھ طپش در آوردن صدای عشق در دل مخاطب کافیس�ت ک�ھ ب�ھ خ�ونی ت�رین دش�من خ� -٢٧۴ ه عشق را بھ جانش اندازی . ژوا

نچھ کھ عشق را بھ دنیا می آورد و شکوفا می کند نھ نگاه کھ سخن است سخن عشق و خاصھ واژه عشق . عشق آ -٢٧۵ از بطن واژه عشق متولد می شود .

ادوئی ت�ر از ژه عش�ق در فرھن�گ بش�ر نیس�ت . واژه ای ج�از وا ( قلبی ت�ر ) واژه ای بمعنای حقیقی کلمھ انقالبی تر -٢٧۶

واژه عشق نیست . واژه ای خالقتر از عشق نیست . واژه ای خدائی تر از عشق نیست حتی خدائی تر از واژه خدا .

و نیز واژه ای مؤمن تر از واژه عشق نیست و لذا ھر شنونده ای کھ مخاطبش شود باورش می کند . پس باید گف�ت -٢٧٧ . کھ واژه ای روحانی تر از واژه عشق نیست

عشق ھمھ واژه ھاست و زنده ترین واژه ھا بر زبان بشر است در ھمھ حال . » عشق « واژه -٢٧٨

تنھا واژه ای است کھ نور عشق را ھم در لفظ خود داراست . یعنی واژه عشق ، موح�دترین واژه ھاس�ت » عشق « -٢٧٩

کھ ظاھر و باطنش یکی است و بیانش از ھر زبانی ھمچون وحی منزل است .

کالم هللا زبان بشر در سراسر جھان است یعن�ی ھ�یچکس واژه عش�ق را در خط�اب » عشق « پس باید گفت کھ واژه -٢٨٠اال بھ اذن و وحی الھی . این راز را کھ مغز ھمھ رازھای این دفت�ر اس�ت بخ�اطر بس�پار و در آن بھ کسی بر زبان نمی آورد

بر تو عیان گردد. بسیار تأمل کن و بکارش گیر تا رازھای بیشمار دیگری

ن و الس�اعھ اال اینکھ در ھمان حال عاشق شد . پس واژه عشق تعی » عاشق توأم من « ھیچکس بھ کسی نگفت کھ -٢٨١است در این معنا بسیار بین�دیش و بم�ان و ای�ن فرص�ت ش�فاعت و کرام�ت آخرالزم�انی را از دس�ت » کن فیکون « و قیامت

ی . مده و بھ بازی مگیر تا رستگار شو

پس تأویل واژه عشق کن فیکون حضرت حق است . -٢٨٢

هللا ھمانا واژه عشق است . اژه ھا و اسماءوو نیز اینکھ قدر مطلق ھمھ -٢٨٣

نبود . » عشق« اگر بقول کتاب مقدس ، خداوند قبل از خلق عالم ، فقط یک کلمھ بود ، آن کلمھ ھم جز -٢٨۴

عشق است .پس جھان ھستی ظھور کلمھ -٢٨۵

خرین و اقامت دھنده انسان در الساعھ ( اکنون ) نیس�ت بلک�ھ حت�ی واژه عش�ق ھ�م واژه ای اس�ت آعشق فقط قیامت -٢٨۶ کھ بالوقفھ در قیامت است و درب الساعھ است و خلق الساعھ است . این بدان !

خداون�د ن�ابود م�ی «م�ی خ�وانیم ک�ھ آغاز می شود» عسق«و » حم « در سوره شوری کھ با حرف مقطعھ و رمز -٢٨٧

یھ مصداق کام�ل کلم�ھ عش�ق آاین آیا براستی » کھ او بر ذات دلھا آگاه است کند باطل را و محقق می کند حق را بھ کلماتشنیست آن حقیقتی کھ بواسطھ کلمھ محض ، حقش محقق و آشکار می شود در دل انسان . زیرا اوست ک�ھ راز و کلی�د دل را

و خداون�د ب�ا انس�ان تکل�م « است . و سپس در ھم�ین س�وره م�ی فرمای�د قفل ھر دلیمی داند و می داند کھ کلمھ عشق کلید عل�ی او طریق فرستادن کسی کھ وحی کند بھ اذن�ش ھرچ�ھ ک�ھ خواھ�د و زاز پس پرده ای و یا ا نمی کند مگر بھ وحی و یا

یھ بمان و تأمل نما ! آدر این » حکیم است

کسی را مخاطب قرار میدھد بھ قلبش وحی می کن�د . و ح�ق کلم�ھ عش�ق را در قل�بش در حقیقت ھرکھ بھ واژه عشق -٢٨٨ن رسولی است کھ بھ اذن خداون�د ، عش�ق را ب�ھ ط�رف مق�ابلش وح�ی م�ی نمای�د ب�ھ مصداق آمحقق می سازد و چنین کسی -» عسق « مصداق آیھ مذکور در سوره

و عالوه بر این ھرکسی کھ عاشق است از آنجا کھ حامل نور محمدی است کالمش در دیگ�ران ب�ھ مثاب�ھ وح�ی اس�ت -٢٨٩

را ام�ر ص. ھم�انطور ک�ھ خداون�د در کت�ابش محم�د صدر قلوبشان . منتھی نھ وحی از جانب خدا کھ وح�ی از جان�ب محم�د

Page 29: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٢٩

در دوران خ�تم نب�وت ب�ھ مؤمن�انش ک�ھ صت و محم�د می کند کھ بھ مؤمن�انش وح�ی کن�د آنچ�ھ را ک�ھ ب�ھ او وح�ی ش�ده اس�ک�رده اس�ت از محم�د ب�ھ دعاشقانند وحی می کند و اینس�ت راز کام�ل ش�دن دی�ن در اس�الم ک�ھ وح�ی را ب�ھ قلم�رو بش�ری وار

قلم اھل محبت محمدی را دریاب ! و از مؤمنان ھم بھ یکدیگر . این بدان و در آن بمان ! و سر تمؤمنان ام

را در حوادث و مس�ائل آخرالزم�ان ب�ر ل�وح ج�اری م�ی کن�د نبھ نور عشق محمدی قلم زند معارف توحیدی قرآ ھرکھ -٢٩٠رسول شھید است در مؤمنان کھ اھل جھاد فی هللا و پیرو س�نت اب�راھیم حنی�ف ھس�تند و برگزی�دگان عش�ق الھ�ی « چرا کھ

.»می باشند

و » و دیگ�ر آنک�ھ س�وخت در آت�ش عش�ق ،ست یکی آنکھ کشتھ شد در راه خ�دا ادو تن شھید « و گفت رسول خدا -٢٩١بھ مصداق جھاد فی هللا یعنی در خ�دا بلکھ آنکس کھ در آتش فراق عشق می سوزد شھیدتر است چرا کھ در خدا می سوزد

او نرسیده است کھ با مگریز از این سوختن ! در حالیکھ آنکھ در راه خدا کشتھ می شود ھنوز در راه اوست و بھ بسوز و محبوب کھ برای خدا این فراق را گزیده است قلبش خانھ خداست . قکشتھ شدنش می رسد ولی عاشق در فرا

» . براستی خداون�د ب�ر ص�ابران عاش�ق اس�ت« این بدان کھ فراق گزیدن برای خدا ، صراط المستقیم ھدایت است کھ -٢٩٢

بھ قتل می رساند و خودش دی�ھ او م�ی ش�ود یعن�ی ب�ر ج�ای او م�ی نش�یند . و ھمو گفتھ است کھ ھرکسی را کھ عاشق شودنزد او و در اوست : راه خداست. زیرا این کشتھ شدن در پس فراق در عشق و صبر در آن شھادتی برتر از کشتھ شدن در

فی هللا ! اجاھدو

سپس برای رسالت در عش�قش ب�ھ ف�راق کھ جمال پروردگارش را دیدار کرده ونو اما کیست برترین شھید عشق ؟ آ -٢٩٣ق ! پس بنگر مقام محمدی را پس از معراج کھ تا مرگش در تب می سوخت اافتاده است . و اینست اشد و اکمل صبر در فر

! : غم زمانھ خورم یا فراق یارکشم بھ طاقتی کھ ندارم کدام بار کشم

ق در وصال ! ھمھ او را از اتو غایب از رخش : فر امانگاه کھ یار مقیم در دل تو باشد آاما برترین فراق کدامست ؟ -٢٩۴ ار کنند و تو از رویش محروم ! درخسار تو دی

خرالزمانی امت اوست ، محکوم بھ فراق در وص�ال اس�ت و چ�ون ح�ق آو بدان کھ ھمھ امت محمدی ، کھ کل بشریت -٢٩۵

بنگر ب�ھ ھم�ھ زن و ش�وھرھا ! .تش پاک شود ، ھالک می شودآبھ جای اینکھ در این این واقعھ نمی داند کفران می کند و بھ ھمھ متأھلین مطلقھ !

ف و توصیف و صفات است و این انواعی کھ م�ا گفت�یم برخ�ی از عش�ق ھ�ای یبھ تعداد عاشقان جھان ، عشق را تعر -٢٩۶

ک�ز ھ�ر زب�انی .قصھ بیش نیست . غ�م عش�ق وی�ن عج�ب کھ : یک ندمشھور تاریخ است کھ عشق را در عالم خاک بنا کرد می شنوم نامکرر است . کھ

ک�ھ روزبھ�ان ش�یرازی پی�ر مغ�ان ح�افظ م�ا نبرخی خامان گویند کھ عشق را نیازی بھ تعریف و توصیف نیست ح�ال آ -٢٩٧معرفت است . عشق جز حماقت ، دشمنی نداشتھ است. عاشق شدن را ھن�ر نیس�ت ک�ھ ھم�ھ بھیت عشق ھدایت اگوید کھ نھ

عاشقند ھمانطور کھ ھمھ آدمند . عارف بودن را ھنر است و ھنری جز این نیست .

. ی عشقی ! زیرا بی عشقی ممکن نیستببدان کھ شقاوت فرزند حماقت در عشق است و نھ فرزند -٢٩٨

نانند کھ عق�ل و عش�ق را خص�م یک�دیگر خوانن�د زی�را این�ان ب�دین طری�ق عق�ل و عش�ق ھ�ر دو را آاء و سرکرده اشقی -٢٩٩ انکار و لگد مال می کنند و براستی پیروان ابلیس ھستند .

و این حقیق�ت در ھم�ھ جوان�ب رھبری عقل . و بدان کھ طبق حدیث قدسی ، عقل و عشق و دین نور واحدی است بھ -٣٠٠

لھ محقق شده است . زیرا در ای�ن رس�الھ م�ذھب رس�الت عش�ق م�دون ش�ده اس�ت منتھ�ی ب�ھ ق�درت عق�ل و حیات در این رسا معرفت !

انطور کھ دین برای عامھ مردمان نھ عرفان کھ احکام عبادی شرع است و فوت و فن ھای رندانھ ورود بھ بھش�ت مھ-٣٠١

نترنتی و تلفن�ی اس�ت . پ�س بھت�ر یامروزه ھم عشق ا. عشق ھم برای توده ھای مردم نھ عشق عرفانی کھ عشق بازاری و یعنی عشقی کھ از بازیھای کالم�ی ش�روع ش�ده و مگام نھی ناست اندکی ھم از عرش عشق و عرفان فرود آئیم و بر فرش آ

شھوت جنسی بھ پایان می رسد مابقی اش حسرت و نفرت و ندامت و عداوت است و عصمت بر ب�اد رفت�ھ ای ک�ھ ت�ا ب�ھ با

Page 30: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٠

تیجھ عقالنی این نمر از آن رھایی نیست چھ غربی باشی و چھ شرقی ، چھ مذھبی و چھ المذھب . و آنچھ کھ بعنوان آخر ع جریان تبدیل بھ شعار می شود اینست کھ : عشق دروغ است ! این عاقبت ھمھ کسانی اس�ت ک�ھ ب�ا عش�ق ب�ازی کردن�د و ب�ا

ند . بازی عاشق شدند یعنی داشتند بازی می کردند کھ عاشق شد

: این عشقی کھ شما از آن حرف می زنید عشق انبی�اء و اولی�اء کھ احتماال بارھا در طی خواندن این رسالھ گفتھ اید -٣٠٢عصرشان بسر آمده است و نسلشان بر افتاده است پس از عشقی بگو کھ واقعی�ت دارد . البت�ھ بن�ده ق�بال کھ آنھا ھم واست

گفتھ و بسیاری را بھ تھوع و عداوت با خود کشانده ام و بقول مس�ئول اداره ارش�اد اگ�ر کت�اب سخن بسیار ھم از این عشق نشود و لذا نشده است !! کھ چاپ من چاپ شود مردم مرا بھ قتل می رسانند پس برای حفظ جانم بھتر است

پورنوگرافی بدن انس�ان را از حف�ظ نقاش�ی واقعیت اینست کھ در عصر ماھواره و اینترنت کھ آدمیزاد از بچگی نقشھ -٣٠٣

در کوچھ و مدرسھ و خیابان و خانھ اش ، عریان می بیند دیگر ج�ایی ب�رای عش�ق جم�الی و عش�ق را می کند و ھمھ آدمھا عرفانی و عشق ناب و عشق برای عشق باقی نمانده است و تبدیل بھ ادبیات موزه ای گشتھ است .

ب�ھ جرگ�ھ ادبی�ات باس�تانی پیوس�تھ اس�ت . و ول افالطونی و مدینھ فاضلھ و اساطیر ھندامروزه عشق نیز ھمچون مث -٣٠۴

حتی چند دھھ است کھ یک فیلم عاشقانھ سینمایی ھم ساختھ نشده است و این بدان دلیل است کھ عشق بازارش را از دس�ت و اگ�ر کس�ی تران�ھ ن�داب ش�ده اداده است یعنی حتی عشق بازاری ھم منقرض ش�ده اس�ت حت�ی تران�ھ ھ�ای عاش�قانھ ھ�م کمی�

ر عاشقانھ ای بسراید یا بخواند آدم امل و عقب مانده ای بحساب می آید . گویند در دوران کھن سرزمینی ب�وده ک�ھ در آن ھ�ا ی�کل زمین چن�ین سرنوش�تی پی�دا ک�رده اس�ت . عاش�قان ی�ا در تیمارس�تانند . امروزه کس عاشق می شده خودکشی می کرده

زندان و یا قبرستان . اینان آخرین باقی مانده عشق ھستند : بقیة العش�ق ک�ھ ھمچ�ون بقی�ة هللا بایس�تی ب�ھ ع�الم غی�ب رود . ارج ش��ود از عش��ق خ��ارج و س��اقط م��ی ش��ود . و خ��ای��ن بمعن��ای تقی��ھ مطل��ق اس��ت ک��ھ ھمچ��ون تقی��ھ در ایم��ان ھ��ر ک��ھ از آن

سرنوشت واحدی یافتھ است . و این آخرالزمان عش�ق و ایم�ان اس�ت امروزه ایمانی جز عشق و عشقی جز ایمان نیست کھکھ بھمراه امام زمان عشق و ایمان بھ قعر چاه می رود . حدود پانزده سال پیش آنگاه کھ جمال عشق را دی�دار ک�ردم چن�ین

گفت :

و ـش ارـست وـش ارـست مـچش ادهـق بگشـاشـع ای و ـش مار ـبی و ـش مارـیب ، نـریـان آفـج ارفـع ای ی ات بیکاره ای ـھستی باره ای از ـد کھ ھستـر چنـھ و ـش بر دار و ـش ر دار ـب چ ـبپی را یـھست ار ـومـط ری ـمھت در وده ایـرسـف ری ـبھت در وده ای ـبیھ و ـش وارـھم وـش وارـھم دم ـع ایـدری آب ون ـچ

چون پرده ای در گور باش ھم کر شو و ھم کور باش و ـش ارـعی و ـش ارـعی اش ـب ورـن لـمث وش ـامـخ ان ـن چنـز ایـاویـود میـا خـان بـد در جھـاشـو نبـز تـج و ـش ارـقھ و ـش ار ـقھ ان ـسن ای ت ـامـنی در رو ود ـب ق ـو ای حـردود شـود مـان جـو ای جـود شـابـن

و چون یار شو ـش ون یارـود چـود باش و ھم نبـھم ب ان ـذر از زمـبگ و ذارـان بگـاحب زمـدی صـای مھ

وـش ارـصب وـش ارـصب کانـالم در ـان رق ـو غـش

اگر خداوند طبق آیات و احادیث ، جھان ھستی را برای انسان آفرید و انس�ان را ب�رای خالف�ت و پرس�تش خ�ود آفری�د -٣٠۵ . شل جھان ھستی عرصھ آفرینش عشق و عاشق و معشوق است برای خودکپس

را بھ زبان ساده می توان بدینگونھ بیان کرد : خدا ب�ود و ج�ز او نب�ود و تنھ�ا ب�ود . و پس داستان خلقت عالم و آدم -٣٠۶

آی�د . پ�س الزم ب�ود ک�ھ موج�ودی بیافرین�د ک�ھ او را بیافرین�د ت�ا از تنھ�ایی ب�در یمعشوق واراده کرد کھ برای خودش عاشق یس�تی ای�ن موج�ود را درس�ت ھمچ�ون خ�ودش . پ�س م�ی بابشناسد بھ تمام و کمال آنھ�م ب�ھ گون�ھ ای ک�ھ او را عاش�ق ش�ود

پ�س او خ�ودش عاش�ق نمای�د . راو را ب� تابیافریند تا توان شناخت کامل او را بیابد و نیز آنقدر بھ او مھر ورزد و ایثار کند نگاه شروع کرد خ�ود را ب�ھ آل جھان ھستی را تفرجگاه او ساخت . و د و کیرا از صورت و سیرت و علم و صفات خود آفر

شناساندن از طریق پیامبرانش .او

Page 31: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣١

آدم موج�ودی کام�ل و خدایگون�ھ ب�ود و او را ش�ناخت و پرس�تید ول�ی ھن�وز موج�ب ھم البتھ قبل از فرستادن انبیایش -٣٠٧خش��نود س��ازد و از ش��ناختش وش ترض��ایت کام��ل خداون��د نب��ود . یعن��ی آدم ھن��وز نم��ی توانس��ت خداون��د را در عش��ق و پرس��

عشق او را ادا کند . ھمانطور کھ آدم در بھشت ھم کھ محفل انس او ب�ا خ�دا ب�ود احس�اس تنھ�ایی م�ی قتنھایی بدر آید و حپس طبعا خداوند ھ�م ھن�وز احس�اس تنھ�ایی م�ی ک�رد زی�را آدم نتوانس�تھ ب�ود کرد یعنی در عشق الزم و کافی با خداوند نبود

نگونھ کھ قرار بود در دوستی و عشق کامل ب�ا خ�دا باش�د حق عشق او را بشناسد و ادا کند پس خلقت آدم ھنوز کامل نبود آ. و لذا خداوند بجای اینکھ خلقت آدم را کامل تر کند حوا را آفرید ت�ا تنھ�ایی و خ�أل رابط�ھ اش ب�ا خ�دا را پ�ر و جب�ران کن�د .

دست بھ چنین کاری زد ؟ آیا از آدم مأیوس شده بود ؟ و چرا خداوند بوداین چھ رازی

و خداوند ھنوز ھم خالق ب�ود . پ�س خ�ود خداون�د و خأل رابطھ آدم با خداوند این بود کھ آدم ، مخلوق بود علت نقص -٣٠٨ خود نزول نمود و خود را مخلوق ساخت یعنی حوا شد . تھم از مقام خالقی

ا گردی�د . این�ک بھ بیان دیگر خدا ، آدم شد و در آدم ظاھر گردید و سپس یک بار دیگر از بطن آدم خ�ارج ش�د و ح�و -٣٠٩

لی از خدا بودند منتھی یکی تجل�ی خالقی�ت و دیگ�ری تجل�ی جآنھا دو ت يحوا ، خالق بود و آدم ھم مخلوق بود . یعنی ھر دومخلوقیت او . اینک پروژه خلقت و ھدف آن محق�ق ش�ده ب�ود و مخل�وق یعن�ی آدم م�ی بایس�تی ب�ا خ�الق یعن�ی ح�وا ، ان�س و

رزید و او را می شناخت . ولی آدم در عشق خدایش ب�ی ت�اب ش�د و نتوانس�ت از او ج�دا الفت می گرفت و بھ او عشق می وباشد و اراده کرد کھ با او یکی شود و او را در آغوش کشید و نخستین گناه و معصیت رخ داد و بین خالق و مخلوق ف�راق

ق و معرفت . این بمعنای خروج از بھشت بود . یعنی خروج از عش آمد و و غربت و بیگانگی پدید

بت�ھ لصلح و آشتی دھند ت�ا ب�ھ معرف�ت و عش�ق و دوس�تی برس�ند و ا بین این دوو بدینگونھ پیامبران آمدند تا دوباره -٣١٠ محب�تد یعن�ی ب�ین آدم و ح�وا ص�لح و ننخستین از مالئک بودند تا نخستین آدم را بھ عشق و معرفت با خ�دا برس�ان نپیامبرا

تبدیل بھ نخستین پیامبر برای سائر آدمیان شد کھ از فرزندان خودش بودند . برقرار کنند و سپس خود آدم

) زیرا ھر دو حامل ص�ورت مای مخلوق ( آددخدای خالق ( حوا ) و خ :بدینگونھ تجلی خدا در عالم ارض دو تا شد -٣١١ولی خدای ازل قبل از خلق�ت ھمچن�ان ب�اقی ب�ود و ب�ر ع�رش نشس�ت و ش�اھد و ن�اظر ای�ن دو و سیرت و روح پروردگارند .

خدا بود کھ کدامیک نیکوکارتر است در عشق ورزی و ایثار !

آدم مخلوق خالق است و خدا ھم خالق مخلوق است و در عین حال کھ مخلوق آدم ھ�م ھس�ت یعن�ی مخل�وق مخل�وق ! -٣١٢ این معنا را دریاب !

بھ بیان دیگر آدم و حوا بھ مثابھ ظ�اھر و ب�اطن خداین�د زی�را ح�وا از ب�اطن آدم خ�روج ک�رد . ح�ال ظ�اھر خ�دا ، ب�اطن -٣١٣

ای را می پرستد . یعنی خدای ظاھر خدای باطنی وغایب را م�ی پرس�تد ھم�انطور ک�ھ ح�وا ھم�واره از چش�م آدم ناش�ناختھ دخغیب�ی و نھ�ان اس�ت یعن�ی آن چی�زی نیس�ت ک�ھ م�ی نمای�د . و ای�ن است . درست است کھ حوا ھم ظ�اھر اس�ت ول�ی ظ�اھرش

معضلھ کید عظیم زن است کھ مکر خداست .

خداوند تنھا بود و در تنھایی عاشق بود و لذا برای خودش معشوقی آفرید تا عاشق ب�ر یک�دیگر باش�ند و خ�ود را در -٣١۴ان دل خدا ب�ود ح�وا ش�د و جل�وه ص�فات ک�ھ ھم�ان ذھ�ن او دو جلوه ظاھر کرد : جلوه ذات و جلوه صفات ! جلوه ذات کھ ھم

بود آدم شد . ھمانطور کھ حوا از بطن چپ آدم یعنی قلبش برون آمد . پس رابط�ھ آدم و ح�وا رابط�ھ ب�ین ذھ�ن و دل اس�ت : ق ! لااست و مرد ھم دارای منیت : ھویت خالق و منیت خ» ھویت « ذات نھان و مرموز و صفات عیان . و لذا زن دارای

ایی کامل شوند تا بتوانند با ھم دوستانی کامل و عاشق ھنیمھ خدایند کھ بایستی ھریک بھ تن ودر حقیقت آدم و حوا د -٣١۵

بر ھم باشند . یعنی آدم بایستی بھ ذات خود برسد و حوا ھم بھ صفات خ�ود . آدم ذات�ش را از روی وج�ود ح�وا در خ�ود م�ی د . یعن�ی یابد و حوا ھم صفاتش را از روی وجود آدم در خود می یابد . یعنی ھریک الگ�وی تکام�ل یکدیگرن�د ت�ا کام�ل ش�ون

این دو بایستی در ھمزیستی و ھماغوشی آن نیمھ دیگری را بیابد . ای�ن .آدم جمال صفات خداست و حوا جمال ذات خداستای�ن ق�وانین و فق�ط بواس�طھ ی کھ خداون�د ن�ازل ک�رده اس�ت . یعن�ی ینصفات آنرا و آن ھم ذات این را . و البتھ بر اساس قوان

و حوا ھ�م آدمی�ت بتدریج بھ تنھایی کامل می شوند . یعنی آدم ، حوائیت خود را ھمدیگر دو در رابطھ با ناحکام است کھ ایدو انس�ان ش�دند ھ�دف خ�دا از می یابد . یعنی ھریک بایستی آن س�ان ش�ود یعن�ی انس�ان ش�ود . و چ�ون ھ�ر خود ردخود را

ی دھد . حوا رخ م آدم و خلقتش محقق شده است یعنی عشق و اتحاد بین خالق و مخلوق کھ از

ق زن بھ باطن و ذات برس�د و زن یپس زن و مرد باید یکدیگر را یاری دھند و از ھمدیگر یاری جویند تا مرد از طر -٣١۶ ھم دنیا و صفات را از مرد بیابد . یعنی زن در امور صفات دنیوی از مرد تبعیت کند و مرد ھم در امور اخروی و معن�وی و

Page 32: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٢

س�ت و ن�ھ تقلی�د و تص�نع . و ل�ذا اروحی از زن تبعیت کند و این والیت متقابل زناشویی اس�ت . و ای�ن از طری�ق تبعی�ت ام�ر مرد باطن گرایی کند و زن صفت گرایی نماید بواسطھ ھمدیگر . یعنی زن بھ مثابھ معنای وجود برای مرد است . و مرد ھ�م

، ماده ذات است و مرد ھم مادیت صفات است . بھ مثابھ ماده وجود برای زن است . زیرا زن

در مورد فرزندان ھم زن مولد وجود محض و ذات کودک است و مرد ھم تربیت کننده صفات کودک است . -٣١٧

رابطھ زن و مرد ھمان رابطھ خداوند با خودش می باشد رابطھ بین ذات و صفاتش ! -٣١٨

و ص�فات نیازمن�د ذات اس�ت ح�وا ھ�م دارای ح�س ب�ی نی�ازی یعن�ی ن�از اس�ت ھمانطور کھ ذات از ص�فات ب�ی نیازس�ت -٣١٩ نسبت بھ آدم . و آدم ھم دارای حس نیاز بھ حواست .

فضا ) آفریده شد و از آسمان ھم عالم جم�اد ( اش�یاء ) پدی�د آم�د و –طبق کالم خدا در کتابش نخست آسمان ( مکان -٣٢٠

لم خل�ق احی�وان ھ�م آدم و از آدم ھ�م ح�وا پدی�د آم�د و ای�ن سلس�ھ مرات�ب تکام�ل ع�از جمادی ھم نبات و از نبات حیوان و از لی خدا در غیر است . پس واضح است کھ حوا کاملترین مخلوق خداس�ت . ھ�دف از خلق�ت ، ظھ�ور ذات از جاست کھ عالم ت

نده ذات�ش ھ�م آدم ش�د خدا بود و خلق یک دوست عاشق کھ او را بپرستد . ظھور ذات ازل در حوا محقق شد و عاشق پرستظھ�ر ذات ازل اس�ت ھم�انطور ک�ھ خ�الق فرزن�دان آدم ھ�م م�ی باش�د و خالقی�ت از ذات ازل ح�ق م اوکھ حوا را می پرستد . ح

است .

س��ت و ل��ذا جانش��ین کام��ل او در ع��الم ارض اس��ت و اگ��ر کام��ل نباش��د ک��ھ قابلی��ت اح��ق جم��ال و کم��ال آدم خ��ود مظھ��ر -٣٢١دم در خل�ق ح�وا ، ب�ی ذات آد . ولی حوا فقط مظھر ذات حق است کھ از باطن آدم ظھور ک�رد و ل�ذا رپرستش ذات حق را ندا

و روح شد یعنی از خود بیگانھ شد و این ھمان عشق آدم بھ حواست کھ عین عشقش بھ روح ذات خویش است .

ر دگ�ر محت�اج روح ش�دند ک�ھ طب�ق ق�ول بھ ھمین دلیل انبیاء و اولیاء الھی برای بعثت و رسالت و والیت الھی یک با -٣٢٢ند یعن�ی یگان�ھ ش�وند و حوائی�ت وهللا ش� ةقرآن کریم در سن کمالشان بر آنان نازل می شود تا کامل شوند یعن�ی دوب�اره خلیف�

وجود را در خود بیابند .

احب ھوی�ت پس مرد و زن دو تجلی از وجود پروردگارند کھ یکی عاشق و دیگری معشوق است ک�ھ م�رد بایس�تی ص� -٣٢٣ھ ای�ن مقص�ود ک�و روح شود و زن ھم صاحب ماھیت و صفت . تا این دو تجلی کامل شوند و ای�ن پرس�تش ھ�م متقاب�ل ش�ود

خدا از خلق انسان است . چون این دو کامل شدند و عشقشان ھم کامل و متقابل ش�د رابط�ھ ش�ان حام�ل ع�رش وح�دانی خ�دا ین بیت هللا است مثل خانھ محمد و خدیجھ یا علی و فاطمھ و امثالھم ک�ھ او محقق می گردد و ا –تو –می شود و مثلث من

کانون ظھور امامت است کھ ظھور مطلق وحدانیت حق در عالم ارض است : امام مطلق !

ن اح�ی و اراده الھ�ی آفری�ده ش�ده ان�د یعن�ی خلقتش�وت خدا در جھ�ان ھس�تی ، یکای�ک مس�تقیما و بواس�طھ اکل مخلوق -٣٢۴پدید نیام�ده اس�ت اال ییعنی ھیچ چیزی در خلقت خویش معلول یا علت چیز دیگری نیست و از بطن چیز دیگر علیتی نیست

ر آدم و مگ�حوا کھ از بطن آدم آفریده شد . یعنی ھمھ موجودات عالم در وجود خ�ود دارای ن�ور اح�دی و ص�مدی م�ی باش�ند حوا . و اینست راز عشق این دو بھ یکدیگر .

ھا کل نظام ھستی فرو می پاشید . نھ موجودات جھان در ھستی شان علیتی می بود با نابودی یکی از آاگر رابط -٣٢۵

و معل�ول یکدیگرن�د آنھ�م ن�ھ در بس�تر تتن و روح یکدیگرند و عل� ، مرد و زن بھ مثابھ ظرف و مظروف یکدیگرند -٣٢۶

عشق ! را فھم کن کھ رازی عظیم است و سر یخ و زنجیره تکامل بلکھ در ھر آن و در موجودیت حاضرشان . اینرتا

دس�ت درازی م�ی کردن�د ک�ھ العش�ق کلھ�ا آداب ! ول�ی بوسوس�ھ ابل�یس آنھ�م ب�ھ بھ�م یتس�می باینبھر حال آدم و حوا -٣٢٧وعده جاودانھ کردن عشقشان کھ ھمان حیات بھشتی بود بھم نزدیک ش�دند ت�ا ب�ھ گمانش�ان در ھ�م یک�ی ش�وند گ�وئی ک�ھ ب�ھ

ل کفایتشان نک�رده ب�ود ن قوآو یا ھراس از دست دادن یکدیگر افتاده بودند و قول خدای را در جاودانگیشان فراموش کرده قولی بھ محض نزدیکی و ھماغوشی ، عشق از می�ان رف�ت و بلک�ھ ع�داوت پدی�د آم�د و عم�ر بھش�ت تم�ام ش�د و دچ�ار ف�را

شدند . یعنی ھمان ترسی کھ دچارش شده بودند واقع گشت ولی بواسطھ تالش برای عالج این ت�رس ب�ود ک�ھ یک�دیگر را از و در زی�ر ی�ک صد س�ال ب�ر روی زم�ین در ف�راق یک�دیگر گریس�تند ت�ا بخش�وده ش�دند چھارحدود دست دادند و بھ روایتی

ر روی زمین گردید .بمد کھ اساس تمدن بشری آسقف جمع آمدند و نخستین خانواده پدید

Page 33: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٣

ازدواج بین آدم و حوا را صادر فرمود ولی ب�ھ ش�رط رعای�ت احک�ام و حق�وق متقاب�ل ک�ھ الفب�ای دی�ن و خداوند اجازه -٣٢٨دنی�وی اس�ت و رم�رد در ام�و شریعت الھی است ت�ا روابطش�ان ب�ھ ع�داوت نکش�د ک�ھ مح�ور ای�ن حق�وق ھمان�ا تبعی�ت زن از

تبعیت مرد از زن در امور معنوی و عاطفی .

چون مرد عاشق اس�ت اگ�ر از زن تبعی�ت کن�د در ام�ور دنی�وی و قلم�رو ص�فات تع�ادل رابط�ھ از ب�ین م�ی رود و ع�دل -٣٢٩اگ�ر مری�د امی�ال بچ�ھ ھ�ایش اس�تاکم می گردد . ھمانطور کھ چ�ون م�ادر عاش�ق فرزن�دان خ�ویش حعشق نابود شده و ظلم

ر کھ چون خداوند عاش�ق بن�دگان خ�ویش اس�ت و رزاق و شود بچھ ھا تباه می گردند و زندگی بھ فروپاشی می کشد ھمانطوحافظ و حامی و راشد آنھاست پس بندگان باید از خدایشان اطاع�ت کنن�د . ای�ن اطاع�ت معش�وق از عاش�ق ، اس�اس ع�دل در

روابط عاطفی است کھ چون امروزه شدیدا مختل شده است جھان را ستم و فساد فراگرفتھ است .

شق است و اطاعت مخدوم از خادم . ای از عدالت در رابطھ می رسیم و آن اطاعت معشوق از عپس بھ تعریف دیگر -٣٣٠ بطھ است امام و فرمانده رابطھ ھم باید باشد . او اطاعت مؤمن از امامش ! یعنی آنکھ مسئول ر

ارای وج�ود ف�ی ن اس�ت و دوم اینک�ھ دایک�ی اینک�ھ معش�وق م�رد :زن طبیعی موجودی خود شیفتھ است ب�ھ دو دلی�ل -٣٣١

گ�ر اینک�ھ از مار ص�بور و متک�ی ب�ھ نف�س اس�ت یموج�ودی بس� نفسھ است زیرا مظھر ذات مرد است . و اینست ک�ھ عموم�ا ات و تبلیغات شیطانی مثل برابری و فمینیزم ! ئطبیعت فطری خود خارج شود بواسطھ القا

اس�ت ک�ھ م�رد ب�رای ھارزش�ھای ف�ی نفس� یداراو زن طبیعی دارای ھمھ خصائل و خلق و خوی فطری دی�ن خداس�ت -٣٣٢

کسبش باید تالش کند و تعلیم و تربیت یابد .

س�خت کوش�ی ب�ھ تنھ�ایی در واقع�ھ ب�ارداری و واس�تقامت ، پش�تکار ، قناع�ت ، بھ نفس ، ص�بر یحیا ، عفت ، اتکا -٣٣٣فطری زن طبیع�ی ی وندی معنوی و خلق و خویھمھ خصائل و حضور دارد و نیز ک دادن و بزرگ کردن کوزایمان و شیرد

کھ بندرت در مردان دیده می شود . و این بمعنای آنست کھ زن موجود متکاملتر است ھمانطور ک�ھ پ�س از آدم آفری�ده ش�ده و از خلیفھ خدا پدید آمده است و آخرین مخلوق جھان است .

ر ش�کننده اس�ت و یاموج�ودی بیق�رار و ھراس�ان و بس�جود فی نفس�ھ وولی مرد بھ دلیل فقدان روح و ذات و نداشتن -٣٣۴

باید ضعیفھ نامید نھ زن را . ولی زن مدرن از طبیعت و فطرتش بیگانھ شده و در مالیخولیای برابر شدن ب�ا را براستی مرد دھ�د نان و سرپناه تن بھر خفت و ذلتی م�ی ھیده و برای یک لقمدرگمرد براستی ضعیفھ شده است و بازیجھ شھوت مردان

. ندکھ کنیزکان عھد قدیم اینچنین خوار و ذلیل نبود

زن مدرن عموما روحانیت و ھستی فی نفسھ را در خود گم کرده است زیرا شرف معشوقیت فطری خ�ود را از دس�ت -٣٣۵ا ب�ازی تقلی�د از م�ردان نق�ش عاش�قی ر ھداده است و ناز برحقش را در جنون برابری با مرد لگد مال نموده اس�ت و بلک�ھ ب�

قیر شده است . حقیت زن تومی کند و در این نقش روسپی صفت و ھیچ و پوچ می گردد زیرا در تبلیغات جدید معش

مرد تنھا مردانگی کھ بھ زن داده است آزادی رابط�ھ بافرھنگ شیطانی حاکم بر جھان مدرن درباب برابر سازی زن -٣٣۶زی��را ھم��ین ھ اس��ت .ختموج��ودی ض��عیف و ب��ی اراده و بازیچ��ھ س��ا جنس��ی اس��ت . و ھم��ین مس��ئلھ اس��ت ک��ھ زن را براس��تی

دیوان�ھ م�ی گ�ردد . و اینس�ت راز عف�ت و ینخستین لمس یک مرد از خود بی خود می شود و بھ آنھستی فی نفسھ بمحض عصمت و بکارت زن قبل از ازدواجش !

می رود . پس ای زن�ان و بخص�وص لمس کوچک یک دست نامحرم از دستیک م است و با سزن براستی روح مج -٣٣٧

ز جانت�ان ب�ھ س�رقت اه ای رای دختران عزیز برحذر باشید از دست دادن با مردان کھ در ھ�ر دس�تی از دس�ت م�ی روی�د و پ�امی رود شما روح ھستید ت�ن نیس�تید ای عزی�زان خ�دا ! ش�ما ن�اموس و عص�مت پروردگاری�د خ�ود را اینس�ان حقی�ر و کثی�ف

را ب�ھ ش�ما بخش�یده خ�ود محبوب و مورد پرس�تش خلیف�ھ خ�ود آدم ق�رار داده اس�ت و ق�درت خالقی�ت مکنید ! خداوند شما را د شوید کدام ابلیسی شما را اینسان دیوانھ کرده است و بیگانھ ! راست چرا می خواھید م

یین�د محم�د را نم�جھان را نمی آفرید و اگ�ر نم�ی خواس�ت عل�ی را بیافرخداوند اگر نمی خواست محمد را بیافریند « -٣٣٨

در و ای�ن فق�ط مق�ام فاطم�ھ در ن�زد خ�دا –حدیث قدسی » آفرید و اگر نمی خواست فاطمھ را بیافریند ھیچکس را نمی آفرید پرچم دارش در تاریخ است . زیرا زن آن موجودی است ک�ھ ق�رار اس�ت ذات ھکائنات نیست این مقام ذاتی زن است کھ فاطم

د متجلی سازد و ھمھ آدمیان را بھ پرستش بکشاند . احدی و ازلی خداوند را از خو

Page 34: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٤

کھ در زن مستقر است . دمرد ، حامل و یابنده کل صفاتی است کھ در کائنات است تا آنرا بھ خدمت ذات حق گیر -٣٣٩

مرد بھ مثابھ تن زن است و خدمتگزار و حمال زن است و زن خالق مرد است و خالق خودش ! حی�ف ب�ھ زن م�درن -٣۴٠ چھ ارزان و بی مقدار گشتھ است . کھ

پس ای زن تو تن نیستی و تو تجسم روح مردی ! پس خود را حفاظت و حراست کن و خود را جز بھ عاشق صادق -٣۴١ش�ده ای زی�را و خدمتگزارت منما! کھ در ھر نظری، قطعھ ای از تو بھ غارت می رود و اینست کھ اینسان دیوان�ھ و درب�در

. وای بر تو ! بھ سرقت رفتھ و ھزار تکھ شده ای کھ ھر تکھ ات در نزد مردی افتاده است

خ�دا و ھم�ھ خداپرس�تان عاش�ق اس�ت ک�ھ : ای زن ب�ھ بوب�پس بشنو پیام جمال فطرت و ذات خدا را کھ معب�ود و مح -٣۴٢ت و عش�ق و ش�رف و ع�زت و الوھی�ت ت�و در دم س�عاکھ نگاھت کنند ! اینست صراط المس�تقی خواهکن و ممنامحرمان نگاه

دو عالم ! اینست درس اول و آخر عشق و عرفان از ب�رای ت�و ک�ھ ھس�تی آنچ�ھ ک�ھ م�ردان در کم�ال و غای�ت راه ب�ھ آن م�ی فظ کنی و از دست ندھی و در قبال مردی ک�ھ عاش�ق و خ�ادم توس�ت ن�از مکن�ی ت�ا حرسند . پس کافیست آنچھ کھ ھستی را

اسقان نگردی . نیازمند ف

ای زن ، عشق مردت را بھ بازی مگیر تا بازیچھ شقی ترین مردان نشوی و عشق را گدایی کنی ! -٣۴٣

ال اگ�ر م�ی ح� تینھ او ب�ر آم�ده اس�س�در خلقت ازلی مرد منشأ و علت وجودی زن است و خانھ وجود اوس�ت ک�ھ از -٣۴۴ه است یعنی خانھ وجودش را از دست داده است زیرا این خان�ھ یعن�ی بینی کھ زن مدرن بی خانھ و در بدر و خیابان گرد شد

مرد ، بر باد رفتھ است کھ چھ حق گفت حافظ ما کھ : زلف بر باد مده تا مدھی بر بادم !

زی�را زن روح اس�ت و روح از ج�نس ب�اد اس�ت . و ل�ذا ب�ا ب�ر ب�اد ؟چرا مرد نمی تواند با زلفش ، زن را بر ب�اد دھ�د -٣۴۵باد داده است در پای منقل و دود . و خودش ھم در این طوفان بر باد رفتھ است . زی�را زن و ھزلفش ، روح مرد را بدادن

مرد ، ظاھر و باطن وجودند . زنانی کھ مردانشان را بھ پای منقل نشاندند بدانند !

دس�ت اراده و اقت�دار م�رد در زن ضعیفھ نیست ھمانطور کھ روح ضعیف نیست . زن حامل روح مرد اس�ت یعن�ی ک�ل -٣۴۶ی خانمانسوزی بھ پا نموده است کھ خود ھم در آن می س�وزد ، ب�ازی ب�ا عش�ق ززن است و او با این قدرت الھی خویش با

مرد !

ر از زن است . پس جاذبھ زن از تن او نیس�ت زی�را زن ، تبھ لحاظ فیزیکی و آناتومی ، مرد بسیار زیباتر و موزون -٣۴٧ است . این معنا را بدان و در آن بمان !روح مجسم

، بیقرار و خیابانی شود تمام ثروت و قدرت دی قرار نگیرد و با الغای حقوق این قرار رروح است کھ اگر در م، زن -٣۴٨

جود نمی دھد . ومادی دنیا ھم بھ او لحظھ ای آرامش و عزت و احساس

ب�از ایت نکند ھر چند کھ مردش مرید و فنای او باش�دعاین خانھ را ر وق الھیقمرد ، خانھ وجود زن است کھ اگر ح -٣۴٩ قرار ندارد . و این قانون خداست .رین آرام و قراری ندارد و خیابانی می شود و در ھیچ مرد دیگری ھم امکان تھم کم

م�ت و حاکمی�ت و این اس�اس حکو ش می داری .تاطاعت کن از کسی کھ دوستت می دارد و امر کن بھ کسی کھ دوس -٣۵٠

مراتب فرمان�دھی و اداره رواب�ط اجتم�اعی اس�ت ک�ھ اگ�ر رعای�ت ش�ود جھ�ان بھش�ت م�ی ش�ود . ای�ن ق�انون ھوالیت و سلسل - ععلی »در قیامت کبرا میزان آخرین عشق است « عشق است یعنی حکم از آن عشق است .

براستی چند درصد مردمان از این قانون پی�روی م�ی آیا » بھ کسی امر کن کھ دوستت می دارد « می فرماید ععلی -٣۵١

مان بردن و فرمان دادن ھر دو حق محبت است . فراراده ، محبت است . یعنی ققکنند ؟ اصوال قلمرو تح

سرنوش�ت او و عامھ مردمان بھ کسی کھ دوستش دارند امر و نھی نمی کنند یعنی تعل�یم و تربی�ت و رش�د و ھ�دایت -٣۵٢مسئولیتی احساس نمی کنند . این حقیقت بی�انگر ای�ن ادعاس�ت ک�ھ ای�ن ن�وع محب�ت ک�اذب اس�ت و اھمیتی ندارد و در قبالش

خود پرستی و بولھوسی است . بھ کسی کھ دوستش داریم امر و نھی نمی کنیم ت�ا از م�ا دلخ�ور نش�ود و نگوی�د ک�ھ چ�ھ آدم در ھمھ جا آدم ریم بلکھ می خواھیم کھ دوست داشتھ شویم آنھم بھ حرف و تظاھربدی ھستیم . پس ما او را دوست نمی دا

دروغی کھ نامش محبت اس�ت در حالیک�ھ خوبھ باشیم در محیط خانواده تا کار و جامعھ ھمھ جا این دروغ بزرگ حاکم است

Page 35: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٥

لبت�ھ در ح�ریم دوس�تی و ن�ھ ف و نھ�ی از منک�ر از ارک�ان و عالئ�م محب�ت اس�ت اوجز چاپلوسی و ریا نیست . پس ام�ر بمع�ر عداوت .

انتقاد نمی کنیم تا انتقاد نشویم . حق نمی گوئیم تا حق نشنویم . و این نامش ص�لح و دوس�تی و محب�ت اس�ت !! ی�ک -٣۵٣

فریبکاری زشت و شیطانی !

واضح ترین نشانھ محبت ، احساس مسئولیت است . در قبال سرنوشت کسی کھ محبوب ماست . بنابراین کسانی ک�ھ -٣۵۴حقایق را بر زبان می آورند با اینکھ می دانند کھ مورد عداوت و اذیت قرار می گیرند و منافعشان در خطر می افتد و م�تھم

شوند اینانند اھل محبت ! ند و چھ بسا بھ زندان می روند و گاه کشتھ میومی ش

» ند و آنرا از اھلش پنھان دارد مورد لعنت خدا و مالئ�ک اس�ت ارا بد یکسی کھ حقیقت« می فرماید صرسول اکرم -٣۵۵یعنی خداوند از او نفرت دارد زیرا او مردم را دوست نمی دارد . اگر محمد حبیب خدا بود بخ�اطر ای�ن ب�ود ک�ھ عاش�ق م�ردم

ش را بر خود حرام می کرد . یساآدت مردم ھمواره بود و برای سعا

عاشق کسی است کھ برای سعادت و نجات مردم خود را در خطر قرار می دھد . چنین کسی حبیب خداس�ت حت�ی اگ�ر -٣۵۶یھیلیست و الئیک باش�د . ھ�یچکس نم�ی توان�د خ�دای را دوس�ت نداش�تھ نونیست یا مبر حسب اعتقادات ذھنی و کالمی یک ک

را شد ولی از منافع خود برای دیگران بگذرد . این راز را خداوند بر مال نموده است کھ اگ�ر کس�یاو مؤمن بھ خدا نبباشد می دارید . براستی دوست بدارید خدای را شدیدتر دوست

ھ از مؤمن و اھل محبت کسی است کھ از رنج دیگران رنج می برد حتی اگر بی نماز باشد. کافر و شقی کسی است ک -٣۵٧

رنج دیگران لذت می برد و از خوشی دیگران زجر می کشد ، حتی اگر با نماز باشد .

ھمھ نشانھ ھای مؤمنان در قرآن و احادیث نشانھ ھای اھل محبت است . -٣۵٨

از از آنجا کھ طبق کالم قرآن کریم ، خداوند در زمین و آسمانھا و در ھر چیزی و کسی حضور دارد پس انس�انی ک�ھ -٣۵٩ب�ی مو کس�ی ک�ھ نس�بت ب�ھ م�رد .بدبختی و ذلت و زجر دیگران لذت می برد دشمن خداست و برعکس آن ، دوست خداست

تفاوت است دل مرده است یعنی بی خداست .

پ��س حقیق��ت محب��ت خ��واه ن��اخواه و آگ��اه و ناآگ��اه محب��ت ب��رای خداس��ت یعن��ی کس��ی را ب��رای خ��دا خواس��تن و خ��دائی -٣۶٠خ�الص و ب�ر ح�ق محبت�یو را خلیفھ خدا خواستن کھ حق وجودی اوس�ت و مقص�ود خلق�ت اوس�ت . و ای�ن خواستن . یعنی افان اس�ت و معن�ای عش�ق عرف�انی ب�ھ مردم�ان اس�ت یعن�ی عش�ق رس�انیدن دیگ�ران ب�ھ خدایش�ان . و ای�ن راست کھ از آن عا

معنای عشق بھ عشق است : عشق بھ عشق خدا ! و خدمت بھ این عشق ! اینس�ت عشق خداست . پس عشق عرفانی تنھا عشق مطلق : عاشق عشق خدا بودن !

اللھی آنان س�ازی . و ای�ن عش�ق کام�ل اس�ت تپس برترین محبت در حق دیگران آنست کھ آنان را متوجھ مقام خالف -٣۶١

ین رسالھ بحد کمال رسیده است . الحمد� رب العاشقین ! کھ بانیش عارفانند و این عشق و رسالت عرفانی است کھ در ا

دی�ن خ�دا ب�ھ ین خ�دمت را ب�ھ مردم�ان ورپس واضح است کھ ھرکسی ھم کھ این رسالھ را بھ دیگران برس�اند بزرگت� -٣۶٢ھ�م ی�اریش ھرکھ خدا را ی�اری کن�د البت�ھ ک�ھ خداون�د« ه است و طبعا خدایش را ھم یاری کرده است بھ برترین یاری . دنموبسیار برتر از این یاری کھ او خدایش را نم�وده اس�ت . و ام�ا ی�اری خداون�د ب�ھ بن�ده ای ک�ھ او را در عش�قش -نقرآ» کند

ده است چھ می تواند باشد جز خود عشقش !دایاری

ن دھ�ی ! پس عاشق عشق خدا بودن در عمل اینست کھ عاشق عشق مردمان بھ خدا باشی . و در این عش�ق یاریش�ا -٣۶٣در جھ�انی ک�ھ .و رسانیدن این رسالھ بھ دست مردمان چنین ک�اری اس�ت ک�ھ ک�اری بزرگت�ر از ای�ن در جھ�ان ممک�ن نیس�ت

عھ این رسالھ بھ مثابھ اکبر جھادھای کبیر است ب�رای اعموما منکر عشق و خصم عشقند آنھم تحت عنوان عشق ! پس اشمگو کھ نمی دانستم در آن روزی ک�ھ ج�ز خ�دا ی�اری نیس�ت و و این بدان احیای عدالت و محبت و انسانیت و دین خالص .

جز عشق یاوری نیست .

دیگر بگو کھ عشق چیست ؟ عشق آن قدرت و اراده ای است کھ باالخره بھ تو ای�ن امک�ان و ت�وان را اینک یک بار -٣۶۴ک�ھ بکن�ی ول�ی ت�و خ�ودت را ب�ھ می بخشد کھ ھمان کاری را کنی کھ عمریست کسی از اعماق چاه دلت بر تو فریاد م�ی زن�د

Page 36: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٦

و خطیر است بلکھ ب�دلیل اینک�ھ خ�ود را الی�ق و می دانی . نھ بھ این دلیل کھ کاری سترگ و نیاکری می زنی چون نمی تو ، الیق عشق ! الیق بودن و آدم بودن ! آن نمی بینی مستحق

بکنیم کھ بھ آنی از ھمھ بدبختیھا و فالکتھا و ھالکت ھا یدمی دانیم کھ چھ با می دانیم و با یقین ھم ھمھ ما تھ دلمان -٣۶۵

ت کھ باز ایستیم و ھیچ کاری نکنیم و ھیچ حرفی ھ�م ن�زنیم . سو ذلت ھا و خود فروشی ھا و خود فریبی ھا برھیم فقط کافیا اتھ��ام د دیوان��ھ ش��ده ! س��نگینی و مس��ئولیت و زج��ر ای��ن اتھ��ام خیل��ی خیل��ی کمت��ر از دھھ��وین��ح��داکثرش اینس��ت ک��ھ م��ی گ

نیم از جانب دیگران و خودمان بخودمان ! فقط کافیس�ت ک�ھ عش�ق را ب�اور کدیگریست کھ در ھمھ عمرمان با خود حمل می م ! نیک

یا براستی چرا باور عشق اینقدر سخت است و گاه از مردن ھم سخت تر م�ی نمای�د . و گ�اه خودکش�ی م�ی نم�اییم ت�ا آ -٣۶۶م الیق عشق نیستیم زیرا ھرگاه بھ ما روی نموده خ�ود نیاور کنیم آنگاه مجبوریم کھ باور کعشق را باور نکنیم ! زیرا اگر ب

ظن اختراع کرده ایم یکی از یکی دیگر شقیانھ تر و احمقانھ تر . ءنوع شک و سو را بھ تجاھل زده و صد

او ھ�م و و اب�راز عش�ق ک�رده ب�ودنک�ھ ی�ک ج�وان دی�پلم ن�اقص ب�ھ اآیکی را می شناختم کھ خانم دکتری بود و بدلیل -٣۶٧ متقابال عاشق شده بود ، خود کشی کرد و مرد . زیرا نتوانستھ بود مدرک دکترایش را ھم عاشق سیکل آن جوان سازد .

! نھم در دل آدمآشکار و ثابت می کند آعشق ھمھ ارزشھای پوچ را پوچ می کند یعنی پوچی اش را -٣۶٨

ن و زھ�د و اجتھادش�ان را ب�ھ آکھ دخترکی روس�پی ک�ل نم�از و دی�ن و ذک�ر و عرف�ان و ق�ر بسیارند شیخ صنعان ھایی -٣۶٩

آنی بھ باد داده است و مابقی عمرشان را در نفاق زیس�تھ ان�د البت�ھ ب�ھ اس�تثنای ش�یخ ص�نعان عط�ار م�ا در الی کت�اب . ای�ن یعنی چھ ؟

خداون�د » برھ�ان«پیش نرفت و اگر نب�ود بھ رتکاب زنا تازه مگر خود یوسف نبی و نبی زاده تا یک لحظھ مانده بھ ا -٣٧٠

. و خداوند این واقعھ را زیباترین حادثھ کل قرآن می خواند و در واق�ع ک�ل ت�اریخ دکھ او را بازداشت نبوتش بر باد رفتھ بو زیرا قرآن کل تاریخ ازل تا ابد است .

زن�دان فرع�ون ب�ھ بن�د کش�ید آنھ�م ن�وعی زن�دان خ�ود عشق پیامبر بھ زن فرعون بخش عمده آغاز ج�وانی اش را در -٣٧١

ان آن گناه ب�زرگ وج�ود دارد زی�را عش�ق کخواستھ بھ جرم مرتکب نشده . چون می دانست کھ اگر بھ زندان نرود بازھم ام بود .

لیخا دارای ماھیت عرفانی بود ؟ بی تردید عش�ق مح�ض عرف�انی نب�ود ول�ی دارای روح عرف�انی زآیا عشق یوسف و -٣٧٢

بود چرا کھ یوسف نبی بود و ھمھ زنان زیبای دربار را مبتال کرده بود . در حقیقت قدرت عشق بر نبوت ھم غلبھ کرده بود کھ جز زندان عالجی نداشت .

است ولی چگونھ اس�ت ک�ھ عش�ق مخل�وق قدرتمن�دتر از عش�ق خ�الق اس�ت . ر از عشق عرفانی تنبوت خود نوعی بر -٣٧٣

القصص ! نمسئلھ اینست ! و اینست راز احس

یوس�ف ن�ابود کن�د بھت�رین واقع�ھ ک�ل ر مسئلھ اینست کھ خود خداوند ھم این بالی عظیم را ک�ھ م�ی رف�ت نب�وتش را د -٣٧۴دان شده بود عشق خالق و عشق مخلوق ! و میرفت کھ عشق ن می خواند . زیرا یوسف بین دو تا عشق سرگرآتاریخ و قر

کھ عموما دعوی خدائی داشتند . و اگر ب�ھ یخالق قربانی عشق مخلوق شود آنھم عشق یک زن بت پرست و ھمسر فرعوناس�ت از »احس�ن « کت�ابش . پ�س کج�ای ای�ن فاجع�ھ عظ�یم اختیار یوسف بود عشق خالق قربانی شده بود طبق کالم خدا در

ظر و منطق عمده علم�ای دی�ن ای�ن واقع�ھ اس�فل القص�ص اس�ت پ�س براس�تی چ�ھ رازی در ای�ن عجی�ب ت�رین قص�ھ قرآن�ی مندر این قصھ بما دوجود دارد کھ تاکنون درک نشده است ؟ بھرحال اگر خدا نمی خواست چنین اتفاقی نمی افتاد . ولی خداون

گرن�ھ آن�را احس�ن زش�ت و پلی�د نیس�ت و ی�ک برت�ری نح�س ونبوت ھم برتر اس�ت و ای�ن متذکر می شود کھ قدرت عشق از قصص نمی خواند . و در واقع می فرماید کھ داستان عشق بھترین و زیباترین داستانھاست . لا

اس�ت بلک�ھ ندار بت پرست آنھم ھمسر ول�ی نعم�تش نیس�ت ک�ھ احس�یامبر با یک زن شوھربی تردید این زنای یک پ -٣٧۵

داری کھ ھمسر ولی نعمت اوست . بھر حال خداوند مانع حتی عشق یک پیامبر و یک زن شوھر عشق است کھ احسن استا شد ولی عشق این دو را نابود نساخت تا آنگاه کھ زلیخا پیر و فرتوت و کور شد و در عشقش در فراق محب�وب ذوب و نز

Page 37: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٧

در حالیکھ یوسف صاحب زن و فرزند پاک گردید و از اولیای خدا شد و پس از فوت شوھرش بھ وصال با یوسف ھم رسید بود .

اصال نخستین زنا در تاریخ را آدم و حوا در بھشت مرتک�ب ش�دند زی�را زن و ش�وھر نبودن�د بلک�ھ عاش�ق و معش�وق -٣٧۶

حق�وقی ش�رایط و س�پس خداون�د ای�ن زن�ا را ح�الل نم�ود و ب�رایش وعاشق و معش�وق بمانن�د ت�ا اب�د . فقطو قرار بود بودند د منتھی بھ قیمت نابودی عشق !قرار دا

یعنی وصال جسمانی بزرگترین خصم و نابود کننده عشق است . یعنی وصال جسمی مانع وصال روحانی است و این -٣٧٧

واقعھ ای است کھ خداون�د دی�دار م�ی ش�ود نفقط در چنی اامکان را نمی دھد کھ عاشق و معشوق خلیفھ یکدیگر شوند . زیر و پرستیده می شود .

ام المس�ائل عش�ق و اما چرا وصال جسمی مانع وصال روحانی و واقعھ جایگزینی می شود ؟ این مس�ئلھ را بایس�تی -٣٧٨

جنسی دانست .

بر جای دیگری زندگی کند و بھ دیگری اجازه دھد کھ بر ج�ای او زن�دگی کن�د بخص�وص ک�ھ کھ چھ کسی حاضر است -٣٧٩. این ھم�ان واقع�ھ خالف�ت دو انس�ان اس�ت در کم�ال عش�ق . ای�ن ھم�ان وص�ال روح�انی این آدم شر و مریض و معذبی باشد

است . این بدان !

پس واضح است کھ عشق بھ خود فردی کھ محب�وب نامی�ده م�ی ش�ود ب�رای اینھم�ھ ایث�ار ک�ھ آدم�ی ھس�تی اش را ب�ھ -٣٨٠ی کند مگر اینکھ عش�ق دیگ�ر و برت�ری در می�ان دیگری واگذار کند و بھ آدم شری اجازه دھد کھ در او زندگی کند کفایت نم

شق باشد خ�دای را عاش�ق ت�ر اکسی براستی بر کسی ع راگ« باشد . عشق بھ خداوند ! و باز آن آیھ را بھ یاد می آوریم کھ این عشق بھ یک انسان دیگری کھ در مقام عدم است از جنس شفاعت است منتھی نھ بھ معنای پارتی ب�ازی بلک�ھ » است ای بجای دیگری درد کشیدن و سوختن !بمعن

در حقیقت آدمی اگر پیشاپیش بداند کھ عاشق شدن چیست و عش�ق در اراده او باش�د ھرگ�ز عاش�ق نم�ی ش�ود . ول�ی -٣٨١

معشوق شدن امری دگر است و واقعھ ای کامال معکوس می باشد .

ر عیش . پس بدان کھ عشق برای عاشق سراسر رنج است و برای معشوق سراس -٣٨٢

جس�م آت�ش اس�ت . ب�رای ص�ال روح�انی و خالف�ت اس�ت ؟و اما چرا وصال جسمانی نابود کننده عشق اس�ت و م�انع و -٣٨٣رجمھ دعای جوشن کبیر نوشتھ ام . عشق در وص�ال جس�مانی ترا رجوع می دھم بھ مقدمھ ای کھ بر ماشدرک این حقیقت

نار می گردد و اینست ک�ھ کھ در وصال جسمانی و نور ضد نار است و عشق نور است ، آتش می شود و نار ضد نور استبناگاه عشق تبدیل بھ نفرت و عداوت می شود زیرا دل را می سوزاند سوزاندنی بس�یار خ�اص ، ھم�انطور ک�ھ کس�ی دل�ت را

یاد مبر ! بدان و ھرگز از .از او کینھ می کنی . این نیز از اسرار عظیم عشق بود ومی سوزاند

تابد در حالیک�ھ ن�ور میو از ذات بر نور عشق چون در تن نشیند نار می شود . و بدان کھ نور عشق نور ذات است -٣٨۴نجوم از آتش خورشید بر خیزد و ناری است . پس نار عشق ھ�م ھ�یچ ش�باھتی ب�ھ ن�ار جم�ادی ن�دارد . ھ�یچ چی�ز عش�ق ب�ھ

ھم��انطور ک��ھ دو تجل��ی از ح��ق ب��ھ لح��اظ احساس��ی ھمس��ان نیس��ت چی��زی دگ��ر ش��باھت ن��دارد . ھم��انطور ک��ھ حت��ی دو عش��ق ست . مسان نیست در حالیکھ حق واحد اھتکراری و

پس عاشقی از جنس شفاعت و کرامت اس�ت ھم�انطور ک�ھ خداون�د ب�ھ کرام�ت و ش�فاعت خ�ود ع�دم را ھس�تی بخش�ید -٣٨۵

یعنی عدم را شفاعت و کرم فرمود .

است . عاشقعاشق مورد کرم و شفاعت پروردگار است و معشوق ھم مخاطب شفاعت و کرم -٣٨۶

س�ت . و ل�ذا عاش�قان ، فق�دان انبی�ای آخرالزم�ان را ھ�م اعش�ق خب�ر و نب�وتپس بدان کھ عشق از نبوت برت�ر اس�ت -٣٨٧ جبران می کنند و بر جای آنانند .

عشق و آداب درست عشق ورزی اس�ت . ھم�انطور ک�ھ نب�وت حض�رت آدم پ�س از شکس�ت عش�ق آدم و خبرنبوت ، -٣٨٨

شویی و خانواده است .احکام دین ھم مربوط بھ ازدواج و زنا نحوا در بھشت پدید آمد و نخستی

Page 38: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٨

از آن روس�ت ک��ھ اص�ال در اراده و فع��ل آدم��ی ود اول ول�ی افت��اد مش�کلھا ! آس��انی آغ�ازین عش��ق ک�ھ عش��ق آس�ان نم�� -٣٨٩

نیست و یک نزول الھی است . و مشکالت عشق ھم حاصل سختی تقوای عشق و حفظ عصمت آنست ول�ی س�خت ت�ر از آن مربوط بھ وصال جسمانی است کھ عاقبت بھ فراق می انجامد چھ فراق در ھجران و چھ ف�راق در ھمزیس�تی . و ای�ن س�خت

ست . بخصوص فراق در وصال و ھمزیس�تی . یعن�ی آنگ�اه ک�ھ عش�ق در ع�داوت و تھم�ت غ�رق م�ی ترین مرحلھ از عشق اخر ھمھ عشق ھا بھ ھجران اب�دی م�ی رس�د و در ای�ن ھج�ران از آت�ش و ع�داوت و تھم�ت پ�اک م�ی ش�ود و آشود . و دست

جاوید می گردد در طالق یا مرگ.

بھ عشق م�ی ش�ود و محب�وب در رابط�ھ ب�ا عاش�ق اس�ت منجر عشق در ذاتش اراده بھ ظھور است و اراده بھ ظھور -٣٩٠کھ امکان ظھور می یابد و این قدرت عشق است کھ بھ دل محبوب حیات و خالقیت می بخشد و جس�ارت ب�ھ ظھ�ور و ب�روز

محصوالت عشق است در عین حال کھ عشق خ�ود محص�ول آزادی اس�ت آزادی پیدا می کند . یعنی آزادی یکی از مھم ترین د و نور عشق را در دل خاموش می کنند نزادی و شجاعتی را ندارآداشتن و عشق ورزیدن ! زیرا بسیارند کھ چنین دوست

و خود را تمام عمر افسرده و تاریک می سازند .

عشق بھ ظھور باطن نھان خویشتن مستلزم آزادی است و آزادی مستلزم شجاعت است زیرا ھیچکس این حق را بھ -٣٩١ آدمی نمی بخشد و بلکھ عموما خصم آزادی و ظھور ھمدیگرند .

دل انسان کانون اراده بھ ظھور است پس دل باید زنده و خالق باشد و بھ عشق است کھ زنده می گردد . -٣٩٢

شجاعت و شھامت دوست داشتن و عاشق شدن مادر ھمھ شجاعتھاست . -٣٩٣

دوست داشتن و عشق دشمن ھایی دارد ک�ھ یک�ی از آن جامع�ھ پیرام�ون و خاص�ھ ن�ژاد اس�ت . و دیگ�ری در نف�س و -٣٩۴

سد و ترس زیرا دشمن بیرونی را می شنا داندیشھ خود فرد قرار دارد کھ دلش را از عشق بر حذر میدارد و تھدیدش می کن شاز تھدید و طرد شدگی دارد و دیگر اینکھ در قبال عشق احساس از دست رفتگی م�ی کن�د ک�ھ مب�ادا دنی�ای بدس�ت آورده ا

د رو بھ کجا می ب رودکجا می کھ ھ کار و حساب گر است و در قبال قدرت عشق نمی داندظرا از دست بدھد . زیرا ذھن محافت و آدمی را بھ عرصھ ھای کشف ناشده و بکری می کشد و دعوت ب�ھ مکاش�فھ ک وارده غیبی اسیزیرا عشق دسرامی ھ

. زندگی می کند

لیخا زنی بغایت شجاع بود کھ پا بھ ھمھ اقتدار و اعتبار خود در دربار و در نزد شاه زد و خ�ود را رس�وا و مط�رود ز -٣٩۵وصال با حض�رت عش�ق ب�ود و ای�ن وص�ال بق�دری خر بھ پای عشق نشست و باالخره بھ مقصود رسید کھ آن آنمود و تا بھ

خدا تن بھ ازدواج داد . رعظیم و مقدس بود کھ از پیشنھاد یوسف برای ازدواج سرباز زد و سپس بھ ام

دل خود بھ نبرد م�ی پردازن�د و دل را م�ی میرانن�د و تب�دیل ب�ھ ش�قی کم نیستند کسانی کھ عاشق می شوند و سپس با -٣٩۶ ند . رین موجودات می شوت

ه برخاس�تد و ی�ا عش�ق را ب�ھ تج�ارت رزدیگ�ران ب�ھ مب�ا ی�ا ود وخ�ھمھ اشقیای جامعھ کس�انی ھس�تند ک�ھ ی�ا ب�ا عش�ق -٣٩٧

د و ب�ھ م�رگ دل خ�ود رس�یدند و ش�قی ش�دند . و انس�ان ش�قی براس�تی ب�دبخت اس�ت نکشیدند. و بھر حال عشق را انکار کردک�انون ای�ن برخ�ورداری دل اس�ت . این�ان قب�ل از رازن�دگی مح�روم اس�ت زی�مادی و معنوی زیرا از ھر نعمت و برخورداری

مرگ دستشان از دنیا کوتاه می شود در عین حال کھ غرق دنیایند و این عذابی عظیم است .

از دنیا و دنیای بیشتر دست بھ مبارزه و انکار عشق می زنند ولی عاقب�ت ب�ا م�رگ دلش�ان عفاددشمنان عشق برای -٣٩٨ ، دستشان از دنیا کوتاه می شود و این مصداق خسر الدنیا و اآلخرت شدن است .

٣٩٩- ند عاشقان بزرگ و خالص آدمھایی اھل دنیا و دنیا پرست نیست این خود یک حقیقت و امتحان بزرگ است کھ عموما

و این امتحانی بزرگ برای معشوق است .

تند ک�ھ دنی�ا را س�ن کریم می خوانیم کھ مرز بین کفر و ایمان انتخاب بین دنیا و آخرت است و کافران کس�انی ھآدر قر -۴٠٠الص و کام�ل فق�ط در واقع�ھ خ�د . و چن�ین انتخ�ابی ن�خرت و معنویت ترجیح م�ی دھن�د و مؤمن�ان ب�ھ عک�س عم�ل م�ی کنآبر

ممکن و محقق می شود . یعنی عشق ، آستانھ بزرگترین انتخاب است انتخاب بین کفر و ایمان . عشق

Page 39: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٣٩

عشق را انک�ار و ط�رد م�ی کنن�د . طبعا عشق را ھم از دست می دھند و نانکھ دنیا را بر معنا ترجیح می دھند آیعنی -۴٠١ خاب عشق ھمان انتخاب ایمان است . تیعنی ان

اھ�ل س�ت ک�ھ آدماپس این اتفاقی نیست کھ عموما فرد عاشق فاصلھ طبقاتی زیادی با معشوق دارد زی�را بس�یار بعی�د -۴٠٢

ک�ھ . ھر چن�دد ندارسخت و مرده است و توان دریافت نور عشق را از خداوند دنیا و ناز پرورده ای عاشق شود زیرا دلشان و ترن�د . ایم�و م�ؤمن و عاش�ق نیس�تند ول�ی ب�ھ عش�ق و ایم�ان نزدیک ھمھ مردمان طبقات پایین ھم دارای دل زن�ده لزوما

عشق حاصل شرایط اجباری نیست زیرا حاصل اختیار و انتخاب است .

اس�ت ک�ھ بواس�طھ عش�ق ب�ھ چ�الش گرفت�ھ م�ی ش�ود . و برو) دو رکن حیات م�ادی و دنی�وی بش�رآو شھرت ( وتثر -۴٠٣ ایمان و معنویت و آخرت را برگزیده است . و کسی کھ عشق را برگزید دین

زن ، عش��ق ی��ک امک��ان و ث��روت ایبن��درت زن��ان عش��ق را م��ی شناس��ند زی��را خ��ود موض��وع و مخاط��ب عش��قند . ب��ر -۴٠۴

ارت ج�د بھر چھ کھ می خواھند برسند . و لذا رابط�ھ زن ب�ا عاش�قش ، ی�ک تنبالقوه باد آورده است کھ بواسطھ اش می توانانی می داند ک�ھ بھرح�ال ب�ھ س�ود خ�ودش م�ی روبیمار یادرونش ھمواره عاشقش را یک احمق در ت و او س مکارانھ اسب

مح�ک زدن و ت�الش ب�رای اثب�ات ب�ھ باشد کھ آنرا تقدیس کند و لذا ھرگز باورش ندارد و اینست کھ در تمام عمرش مش�غول درستی یا نادرستی عشق است کھ : اگر راست می گوئی... !

الھ��ی م��ی دان��د و و ھدی��ھ برت��رین نعم��ت مؤمن��ھ و ب��ا معرف��ت اس��ت ک��ھ عش��ق را ب��اور ک��رده و براس��تی آن��را زنفق��ط -۴٠۵

حقوقش را پاس می دارد و از عاشقش اطاعت می کند و باالخره خود بھ اجر این قدردانی استحقاق عاشق شدن را می یابد کھ این عین رستگاری و فوز عظیم است .

ی برخی رحم�ت اس�ت ب�رای برخ�ی دگ�ر نعم�ت اس�ت و ب�رای برخ�ی ھ�م مک�ر الھ�ی و ای است برعشق جادوگر عجیب -۴٠۶

عذاب است . ولی نور واحدی است کھ بازتابش در انسانھا متفاوت است و بھرحال ھمھ را متحول و بیدار م�ی س�ازد و م�ی باوراند کھ خدا ھست و دنیا صاحب دارد .

دیگ�ر ب�دلیل اردنب�ودن اوس�ت و در اکث�ر م�و من�دیکی ب�ھ دلی�ل ثروتج نمی کنند بسیاری از زنان با عاشق خود ازدوا -۴٠٧

اند ک�ھ بای�د از عاشقش�ن�ھوشمند بودن اوست چون صاحب ھویت و نور است پس بازیچھ نم�ی ش�ود و دیگ�ر اینک�ھ م�ی دان د . نتبعیت کن

رون�د و ب�ا ی�ک احم�ق ثروتمن�دی ازدواج اینست کھ اکثر زنان با عاشق خود برای مدتی بازی م�ی کنن�د و س�پس م�ی -۴٠٨

ار را رھا کنند و یا ب�ا او بس�وزند و بس�ازند داین احمق پول دمی کنند کھ بناگاه در میانھ راه زندگی عاشق می شوند کھ یا بایبرایشان لذتی بھمراه ن�دارد . ای�ن نمون�ھ ای از عش�ق بعن�وان مک�ر و ع�ذاب الھ�ی اس�ت ک�ھ ولی دیگر حماقت و پول شوھر

بتھ اگر زن از کفرش و مکرش توبھ کند بھ ھدایت آن می رسد . ال

اق ، پولدار می بودند ! غافل از اینکھ آدم پولدار عاشق نم�ی ش�ود یکی از حسرتھای زنان اینست کھ : ای کاش عش -۴٠٩ زیرا او عاشق پول خویش است .

بوبی�ت و حف�ظ حک�اری و ت�رس آدم�ی ب�رای کس�ب مبن�دھا و محافظ�ھ زاد شدن است زیرا ھم�ھ قی�د وآمحبوب شدن ، -۴١٠

چزاد ش�ده اس�ت زی�را عاش�قش از او ھ�یآھمان عواطف ریایی است کھ بدستشان آورده است . ولی چون محبوب ش�د دیگ�ر زاد است ھم برقرار است ھم آزیرا ھم نمی خواھد جز عزت و رشد و سربلندیش را . پس اینک آستانھ اراده بھ ظھور است

حامی دارد و ھم ھراسی ندارد . ھرچند کھ اندکند محبوبھایی کھ از این نعمت کبیر عشق بھره ای راستین و برحق برند .

: ظھور وجود ! .ید آست و لذا امکان ظھور پدید می امحبوب شدن عین موجود شدن -۴١١

دش را وق��رار نیس��ت و ھم��واره در پ��ی دیگ��ران اس��ت و دیگ��ران وج��کس��ی ک��ھ محب��وب نیس��ت در خ��ویش مس��تقر و بر -۴١٢اشغال کرده اند و لذا از ھمھ بیزار است از جملھ خودش ! و کسی می تواند در خود باشد و خود باشد کھ محبوب باش�د ! و

این امکان ظھور است .

تی ف�ی نفس�ھ ی�افتن اس�ت س�ق ش�دن و ھل�محبوب شدن عطش موجود ش�دن اس�ت پ�س عش�ق اراده ب�ھ خ ایعطش بر -۴١٣ یعنی ھستی الھی کھ ھستی بی نیاز است . و فقط عشق است کھ انسان را از دریوزگی وجود می رھاند !

Page 40: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٠

انس�ان و! این راز محبوب بودن است ! یخودت باش می توانی ت دوست می دارد تو ھمدوقتی کسی تو را برای خو -۴١۴

را بھ عرصھ ظھور برساند کھ یک نیاز ذاتی است . نشده باشد چگونھ خود ا تا خودش نباشد و خود را پذیر

ھمھ دختران و زنانی کھ در خیابان مشغول جلوه گری ھستند و بدن خود را بھ ظھور می رسانند در عطش ی�ک ذره -۴١۵ د . محبت ھستند . فقط محبت است کھ آنان را بر جای خودشان می نشاند و امکان ظھور روحانی می دھ

برای یک بار ھمخوابگی ! ولی غافل از اینکھ ھیچ کس عاشق بدن دیگری نمی شود اال -۴١۶

بپ�ذیرد و در و دمی تا محبوب کسی نباشد نم�ی توان�د محب�وب خ�ودش باش�د و خ�ودش را بخواھ�دآمسئلھ اینست کھ -۴١٧

ھ�م در ازل�ی و ر اس�ت ھ�م در خلق�ت تک�وینی وخود قرار گیرد و مسئولیت خود را قب�ول کن�د و آدم ش�ود زی�را وج�ود از غی� خلقت تشریعی و تاریخی و دنیوی !

ولی عاشق بودن برتر از بودن است و لذا عاشقان در دنی�ا نم�ی گنجن�د و عاش�ق فناین�د بودن است . ،معشوق بودن -۴١٨

زیرا خدایی ھستند .

د از عاشق تبعیت کند تا ھستی یابد . عاشق در جای خالق است و معشوق در جای مخلوق پس معشوق بای -۴١٩

ودی است کھ بواسطھ موجودیت فیزیکی خود احساس وجود نمی کند و بلک�ھ احس�اس قحط�ی وج�ود جمو انسان تنھا -۴٢٠می کند و عدمیت خود را می یابد . یعنی تن انسان مظھر بود نبود است و جز بھ نور عشق وجود فی نفسھ حاصل نمی آی�د

.

عاشق ایده ای ناحق تر از این نیست کھ بخواھد خودش ھم معش�وق معش�وق خ�ود ش�ود . ای�ن ای�ده و ھ�وس ، برای -۴٢١راز ابطال و تباھی عشق در عاشق است . زیرا عاشق بر جای خالق است و باید ب�ھ ن�ور ص�مدیت ج�انش را جس�تجو کن�د و

شد . ابی نیاز از معشوق بودن ب

عاش�ق اینس�ت ک�ھ ھم�ھ را دوس�ت م�ی دارد و کس�ی دوس�تش نم�ی دارد و بلک�ھ تی�ھالو عزت وتمام حق و عظمت و -۴٢٢ین�ان ااو و مابقی بدلیل این محب�ت ب�ا او س�خت ع�داوت دارن�د و دستھ اند در رابطھ با او . عده ای محبوب اوینددو مردمان

عداوت نمی کنند . پ�س عاش�ق بای�د ب�ا را ھم دوست می دارد و اگر اینان بدانند کھ او آنھا را ھم چھ بسا بیشتر دوست دارد د س�خن عش�ق ن�ک�ھ نگذار تنش بھ ھمگان برسد و ظلمی بزرگتر از این در حق مردمان نیسخن گوید و سخعامھ مردمان س

دامنگیر دشمنان عشق شده و آنان را ساقط می کند بدست مردم کھ از عش�ق تمردم برسد . و این ممنوعیت عاقببھ گوش ھم�ھ ن�د و ش�اکر م�ی ش�وند . ررام م�ی گیآ ، اردی مردم بدانند کھ کسی ھس�ت ک�ھ آن�ان را دوس�ت م�ی دمحروم شده اند . وقت

اغتشاشات و انقالبات حاصل این نادانی است .

ھیچ حقی برتر و واجب تر از بیان عشق از زب�ان عش�اق م�ردم نیس�ت بخص�وص در عرص�ھ غیب�ت شریدر جامعھ ب -۴٢٣م�ان م�ی رس�د و آنانک�ھ ردحق امام اس�ت ک�ھ از زب�ان اولی�ایش ب�ھ م ،کھ عاشق بزرگ خاموش است حق آزادی بیان عشق

و تیش�ھ ب�ھ ریش�ھ خ�ود م�ی مانع این حق ھستند ستم و شقاوت را اشاعھ می دھن�د و کف�ر را ب�ھ عرص�ھ ظھ�ور م�ی رس�انندت جاری در جھان اسالم بیان این واقعھ است این انفجار عشق است بر علی�ھ اش�قیایی ک�ھ روح م�ردم را ق�بض ازنند . انقالب

کرده بودند آنھم بھ ادعای عشق !

مردم�ان ح�ق ندارن�د نھا آفریده شده است . و سائر آبسیاری از اشقیاء می پندارند کھ عشق ، چیزیست کھ فقط برای -۴٢۴دیکتاتورن�د و ھم�ھ دیکتاتورھ�ا ،مردم احساس نابودی می کنن�د . ھم�ھ اش�قیاء ھمدیگر را دوست بدارند زیرا در این عشق

ضد عشقند و لذا ضد دین !

و استعمار را بھ دوش می کشید وقت�ی م�ردم را پش�ت درب ک�اخ خ�ود دی�د مقذافی کھ عمری پرچم مبارزه با امپریالیز -۴٢۵چق�در نف�ت م�ی خواھی�د ب�ھ رایگ�ان کھ نسبت بھ او منزجرند برای سران کشورھای امپریالیس�تی پی�ام فرس�تاد ک�ھ بیائی�د ھ�ر

ات دھید . این آقا چند روز قبل اعالن کرده بود کھ من و م�ردم عاش�ق ھ�م ھس�تیم ! و این�ک جببرید فقط مرا از دست مردم ن ردمان را زنده بھ گور کرده بود . روزی یک گور دستھ جمعی پیدا می شود کھ م ھر

Page 41: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤١

گی روانی دیکتاتورھای مردم خوار اینست کھ عشق را فقط از آن خ�ود و ب�رای ژاین را بدان کھ یکی از مھمترین وی -۴٢۶بھ پرستش خود بکش�انند . چھ ھم کھ تھ سفره خود را برای مردم می تکانند برای آنست کھ مردم را خود می خواھند و ھر

ک�ل مل�ت را پرس�تنده خ�ود م�ی خواھن�د ت�ا ش�اید از ، تورھا از ش�قی ت�رین مردمانن�د ک�ھ در قحط�ی عش�ق و وج�ودھمھ دیکتا نابودی نجات یابند . اینست ھویت دیکتاتور !

یکتاتورھا چشم دیدن محبت را بین مردم خود ندارند و برای بقای خ�ود دش�منی خطرن�اکتر از محب�ت ب�ین داینست کھ -۴٢٧

بشان آنقدر سنگ است کھ ذره ای محبت را نمی تواند پذیرا شود . مثال اینان مثل گرسنھ ای ب�ر وندارند زیرا قلمردم سراغ م غذا بخورد . ھرونق است کھ توان خوردن ندارد و لذا نمی گذارد کسی ی پرسر سفره ا

ی�را م�ی پندارن�د اگ�ر ب�ھ ق�درت ھمھ تشنگان ق�درت تش�نگان ذره ای محب�ت ھس�تند ک�ھ س�وراخ دع�ا را گ�م ک�رده ان�د ز -۴٢٨

ن ش�ھرت ھ�م اینگون�ھ ان�د . و ل�ذا ارسند محبوب مردم می شوند و با پول می توان مردم را عاش�ق خ�ود ک�رد . ھم�ھ تش�نگب مبراست . و مظالم انسانی کھ عاشق یا معشوق است از این امراض و مفاسد

وت اس�ت . ش�قاوت حک�ام ب�دین معن�ا ک�ھ گفت�ھ ش�د و پس استبداد و دیکتاتوری و س�تم سیاس�ی حکومتھ�ا معل�ول ش�قا -۴٢٩

خ نمی گویند زیرا قلوبشان سنگ ش�ده اس�ت . پ�س ای�ن ش�قاوت آکھ این ستم را تاب می آورند و لشقاوت مردمان بدین دلیبش�ان ان�دکی ن�رم ش�ود و ب�ھ ص�دا در آی�د آنگ�اه انقالب�ی م�ی ش�ود . پ�س ش�قاوت ، ن�وعی لوبر مردم آنقدر ادامھ می یابد تا ق

عدالت ھم ھست کھ از بی عشقی است و بھ سوی عشق می رود .

پس ھمھ چیز از عشق است یا از عاشق بودن و یا از عاشق نبودن . یا از محبوب بودن و یا محبوب نبودن ! -۴٣٠

عاشقان بھ این دلیل حق ندارند کھ توقع معشوق بودن داش�تھ باش�ند زی�را معش�وق پروردگارن�د چ�ون اگ�ر نبودن�د ک�ھ -۴٣١عاشق نمی بودند . پس باید بھ عشق خداوند بس�نده و کفای�ت نماین�د و ش�رک نورزن�د و معش�وق دیگ�ری نخواھن�د اال اینک�ھ

خدا خواھد .

اد اس�ت و گرن�ھ خداون�د عش�ق ت�و را متوج�ھ او نم�ی رز شقی ترین اف�او بلکھ و بدان کھ معشوق ھمواره شقی است -۴٣٢س�ت ک�ھ بت�ازگی ق�رار ی. او م�رده الحاظ ھم توقع عشق داشتن از معشوق بیھ�وده اس�ت زی�را ن�اممکن اس�ت نکرد . پس بدی

می�ل م�ی خواھ�د ی جرسی را کھ خواھد درید عاشق خویش است . پس عاشق صبکاست زنده شود . و چون زنده شد اولین تربی�ت نمای�د . عش�ق مش�غلھ پی�امبری اس�ت . زی�را انس�ان ت�ا عاش�ق نباش�د ش�وقی ب�ھ س�عادت و و ھ�ارمتا معشوق خود را

ھدایت دیگران ندارد .

و ز بدان کھ ھرگز معشوقی کھ در وصال توست بدست تو ھدایت نخواھد ش�د ب�ھ ای�ن دلی�ل ک�ھ ق�درت ام�ریو این را ن -۴٣٣نخواھد کرد . و ای�ن آف�ت دیگریس�ت ک�ھ در وص�ال صادقانھ خالصانھ بر او را نداری و او ھم از تو اطاعت والیت قاطعانھ و

ماجرای عایشھ ی�ک نمون�ھ از –قرآن » ای رسول بدان کسی را کھ عاشقی نتوانی ھدایت کرد ... « جسمانی نھفتھ است . این حقیقت است .

ت دی ب�ھ خ�واردب�وس�تش دت�و نس�بت ب�ھ ت�و زن توس�ت ؟ و ھرچ�ھ ک�ھ بیش�تر چرا کافرترین و منکرترین فرد زن�دگی -۴٣۴

د و اینس�ت راز ام�ام و ح�ق ام�ام ن�فرترش ساختھ ای . زیرا او اینک خود توست و ھیچکس نمی تواند خودش را ھدایت کاک –ق�رآن » خداوند از نف�س ھرکس�ی ب�رایش ھمس�ری ق�رار م�ی دھ�د « و نیز » . امامی زنده نیست کافر است آنرا کھ« کھ

و حاال کامل می شوی بھ شرط آنکھ با او بھ انس و وحدت برسی . .دم با خودش ازدواج می کند با باطن خود آپس

دیگریست . تو در او جم�الی از ھوی�ت قدس�ی خ�ود را ب�ھ آن�ی دی�ده و عاش�ق و عشق بھ دیگری عشق بھ خویش در -۴٣۵ از میان رود بھ ناگاه او را بیگانھ ای کامل خواھی یافت و بلکھ خصمی . دگاه این عشق و شھو ده ای . و ھرش

از طرفی ھمسر محبوب تو ، نفس خود توست . و از طرفی محبوب تو ضد توست و خصم تو ! ک�دام درس�ت اس�ت ؟ -۴٣۶اینس�ت ک�ھ ھ�یچ ک�س نم�ی توان�د خ�ودش را :ت ب�رای خ�ود سھر دو ! زیرا تو ضد خودی ! براستی کھ انسان دشمن آشکار

ھدایت کند و دوست خود باشد اال در مقام انسان کامل !

و یا مقلد ! اگر از عاشقان نیستی ھنوز ، پس سعی کن شبیھ کسانی باشی ک�ھ عاش�قند شق است و اصیلاانسان یا ع -۴٣٧. ھم�انطور ک�ھ دی�ن ھ�م از تقلی�د آغ�از م�ی ش�ود و تعل�یم و . ای�ن مقدم�ھ عش�ق اس�ت اشقان! یعنی دوستدار عشق باش و ع

تربیت ھم .

Page 42: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٢

فقط در عشق است کھ دین امکان قلبی شدن می یابد یعنی ایمان می شود زی�را فق�ط در عش�ق اس�ت ک�ھ دل زن�ده م�ی -۴٣٨

شود و فعال .

در عش�ق اس�ت ک�ھ دل فھ�یم م�ی امکان قلبی شدن می یابد یعنی عق�ل م�ی ش�ود زی�را فق�ط علمفقط در عشق است کھ -۴٣٩ شود و باور می کند .

و تذبذب شفا م�ی یاب�د . زی�را فق�ط در عش�ق اس�ت ک�ھ رض شک مفقط در عشق است کھ ذھن بھ یقین می رسد و از -۴۴٠

جھان خودی می شود .

در عشق است کھ انس�ان محب�وب طحسد و حقارت نجات می یابد زیرا فق فقط در عشق است کھ نفس از آتش بخل و -۴۴١ د . رمی شود و دیگر در قبال دیگران احساس نابودی نمی کند چون خودش را دوست می دا

ن�دگان عش�ق ھس�تند . ول�ی اگ�ر بازو اینست کھ حسرتی بزرگتر از باختن عشق نیس�ت و ھم�ھ افس�ردگان روی زم�ین -۴۴٢

ھم می آید . صر قرار ندھید بازگناه این شکست و خسران را گردن گیرید و دیگران را مق

زد اد تا بواسطھ فوت و فن ھای عشق ، دیگ�ران را ب�ھ دام ان�دومی بازد و بھ بازار می ر رانکھ عشق آو وای بحال -۴۴٣ . او بزودی روسپی می شود !

ب�ھ ای�ن دلی�ل اس�ت ک�ھ بیش�ترین ) صن و ساکنان دوزخ زنانند ( بھ قول رسول اک�رم یاگر بیشترین بدبختان روی زم -۴۴۴

محبوبیت ھا بھ زنان تعلق می گیرد و از این لطف الھی سوء استفاده ھ�ا و مکرھ�ا و س�تم ھ�ا و تجارتھ�ا م�ی کنن�د . ب�دبخت ترین زنان روزی خوشبخت ترین زنان بوده اند این بدان !

ھ علیتش ھم نار ! عشق ، بھ نورش جنت است و بھ نارش جھنم . بھ ایثارش ، نور است و ب -۴۴۵

ھ علیت روابط موجودات نامیده م�ی ش�ود فھ�م لکھ سلس چھق ایثار چیز دیگریست . آنلوھرچیزی در جھان ھستی مخ -۴۴۶

حاصل فلوم علیتی آتشین و سوزاننده انسانند زیرا این معارعجاھالنھ و فاسقانھ از ایثار و عشق است و لذا ھمھ عقول و یت ھستند یعنی تبدیل نور بھ نار ! لتبدیل عشق بھ ع

معل�ولی تفس�یر م�ی کنن�د ن�ور عش�ق را تب�دیل ب�ھ ن�ار نم�وده و ب�االخره از –کھ عش�ق را ب�ا عق�ول عل�ت یھمھ کسان -۴۴٧

دستش می دھند و از آن می گریزند و اکثر زنان از این جماعت ھستند و اکثر مردان قدرت پرست !

معرفت توحیدی است . زیرا خداوند در ھر چیزی حضور دارد . ساین اساھرچیزی علت خویش است : -۴۴٨

دیگر این اساس علم شرک است و مذھب شرک ! یو معلول چیز تھرچیزی علت چیز دیگریس -۴۴٩

ھرچیزی محصول ایثار است : این اساس علم عشق است ! -۴۵٠

ای�ن تعری�ف ش�امل ح�ال ھ�ر چی�زی –ق�رآن » د اال عاشقان است از آنچھ کھ توصیفش می کنن خداوند منزه و برتر« -۴۵١می شود زیرا خداوند در ھر چیزی حضور دارد و حضور ھر چیزی حضور اوست : و اینست راز ابطال ھمھ عقول و علوم

بشری اال علم عشق !

آنکھ برای عشق در جستجوی علتی است مشغول تبدیل نور عشق بھ نار است . -۴۵٢

می داند ب�زودی عش�ق را از دس�ت م�ی دھ�د زی�را آن چی�زی از خ�ود را ک�ھ عل�ت ددش را علت محبوبیت خوآنکھ خو -۴۵٣ محبوبیت و معشوقیت خود می داند منفورترین وجھ شخصیت اوست کھ بزودی بدان مبتال می شود .

ی دیگ�ران بگ�ذرد ! اتا زمانی ھست کھ در آن الاقل یک نفر باشد کھ حاضر باشد از خود ب�ر نانسان و جھا :راز بقا -۴۵۴

ھرگاه کھ این آخرین نفر از دنیا رفت کل جھان را ھم ب�ا خ�ود م�ی ب�رد و قیام�ت کب�را ب�ھ پ�ا م�ی ش�ود . ای�ن ی�ک نف�ر ن�امش عارف واصل . چیست : امام ، خلیفھ خدا ، عاشق ،

Page 43: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٣

ن دیگری کس�ی اس�ت ک�ھ دیگ�ری نیس�ت خ�ودش آگری ، با دیگری ، برای دیگری و دیگریست ، ھر وجودی ، از دی -۴۵۵

است و خودش ھم نیست زیرا ھرکھ خودش باشد برای دیگری و از چشم دیگری وجود ندارد . مگر آن دیگری ک�ھ خ�ودش و عشق ! ش است کھ برای خود نباشد بھ اختیاردزیرا او با کسی است کھ خودش باشد و کسی خو باشد .

زی�را امتح�ان د.ی�آمحبوب و معشوق شدن ، امتحانی است بھ عظمت عالم وج�ود ک�ھ بن�درت کس�ی از آن پی�روز م�ی -۴۵۶

یت نائل می آید کھ خدائیت است . قخدائیت است . و ھرکھ از این امتحان قبول شد بھ مقام عاش

ر و محم�ود فق�ط خداس�ت و او را س�زد . ول�ی او محبوب و معشوق و معبود و مسجود و مقصود و مطلوب و مشکو -۴۵٧نیست کھ بندگانش ھم چون او محبوب و معبود و ... باشند بشرط آنکھ تاب تحملش را داش�تھ لھم ھست بخی نکھ عاشقتری

کھ خداون�د عی محبوبش می شود و معبودش و معشوقش و ... چون علی نباشند . آنکھ داشتھ باشد خلیفھ اش می شود یع بھتر بشناسی ! صلوة می کند . این معنا را دریاب تا خدای رابر او

الھ اال هللا این یک قانون ذاتی و وجودی است یعنی جز او پرستیده نمی شود اصوال و اب�دا وقتی گفتھ می شود کھ ال -۴۵٨ نکھ خود فنای در عشق او باشد . آبھ خیر نمی شود اال ھیچ محبوبی عاقبت کھ . چرا

فراق! اما چگونھ می توان بھ محبت و عشق الھی کفایت نمود آنھم در و -۴۵٩

اگر بشریت خداوند را بھ جمالش فقط و فقط یک بار دیدار می نمود ریشھ شرک و نفاق برچیده می شد زیرا ھم�ھ از -۴۶٠

محبت غیر بی نیاز می شدند و ریشھ ستم می خشکید .

نخستین سؤال معقول از خداوند اینس�ت ک�ھ : چگون�ھ »مرا بپرست تا بشناسی «خداوند در حدیث قدسی می فرماید -۴۶١ی�ا مگ�ر ھرگ�ز عاش�ق نش�ده ای ؟ آی�ا قب�ل ازعاش�ق ش�دن ، آینس�ت : ا کسی را کھ نمی شناسم بپرستم ؟ و ام�ا پاس�خ خداون�د

تو عاشق کسی شده ای معشوقت را می شناختی ؟ و بلکھ تو عاشق ناشناختھ شده ترین آدمھا شدی . و عاقبت فھمیدی کھشق بی صفت ترین و بی وجود ترین آدمھا شده ای اایی است کھ دوست می داری و می داری . تو عھکھ ضد ھمھ آن ارزش

. تو عاشق عدم خودت شده ای ! و ھرچھ کھ اورا بیشتر ستایش و تمجید نم�ودی بیش�تر عاش�قش ش�دی و ب�ھ ت�دریج او را ع�دم ب�ود و ودیدی و پرستیدی . ا تو می پنداشتی . تو فقط ارزشھای خودت را در او شناختی کھ او اصال آنکسی نیست کھ

ودت عوضی گرفتی ! خلذا آئینھ وجود تو شده بود و تو او را با

خداپرستی نیز از منظر عقل محسوس بش�ری ع�ین ع�دم پرس�تی اس�ت و اینس�ت ک�ھ م�ی فرمای�د اگ�ر کس�ی را دوس�ت -۴۶٢می ھمان آدداشتھ باشی خدای را بسیار شدیدتر دوست می داری . چرا ؟ زیرا خداوند اصل مطلق عدم است . چرا کھ عشق

بشر یافت نم�ی ش�ود یعن�ی در ص�فات نم�ی گنج�د . و ادیت و ادراک حسیمھ فناست و فنای مطلق ، خداست زیرا در بعشق لذا ھمواره معشوقھای بشری ھم بی صفت ترین آدمھایند یعن�ی مستض�عفترین آدمھ�ا . زی�را آدم�ی ب�ر خ�الف خ�دا چ�ون فاق�د

ر است بی وجود تر است و بھ عدم نزدیکتر تت اوست و آنکھ بی صفت اذات و یا از ذاتش بیگانھ است تمام ھستی اش صفزی�را ب�ی ص�فت تد اگر در عش�قش ص�ادق باش�د خ�دای را ش�دیدتر عاش�ق اس�باش. اینست کھ اگر کسی عاشق دیگری است

نیست . مطلق خداست و لذا پرستش خداوند بواسطھ صفات ، شرک است یعنی باطل است یعنی خدا

آن کسی را کھ می پرستیدی کھ اصال اینست کھ پرستش معشوق زمینی بھ ھیچی و پوچی می رسد و بناگاه می بینی -۴۶٣ یوجود ندارد و تو خودت را در او دیده بودی و می پرس�تیدی و عاقب�ت او ھ�م ای�ن را فھمی�د و ھم�ھ چی�ز را منک�ر ش�د یعن�

عشق تو بھ او را . و راست ھم گفت !

و ع�دم را ع�ین تو را بھ ذات حق یعنی وجود مطلق ازلی م�ی رس�اند، ولی پرستش ذات وحدانی خداوند و نھ صفات -۴۶۴ای�ن س�رآغاز و وجود می یابی و وج�ود را ع�دم . و س�پس اعت�راف م�ی کن�ی ک�ھ چ�ھ واژگونپن�دار و وارون�ھ ک�اری ب�وده ای

. » در نظر اھل معرفت ھمھ واژه ھا واژگونند « عبیداری و معرفت است کھ بھ قول علی

خص�م ت�و و ی�ارت . ول�ی اگ�ر خ�دای را عاش�ق باش�ی وقتی یک بشر را عاشقی ، فقط یک یار داری و مابقی خلق ھم -۴۶۵تو عاقبت بھ دشمنانت ملحق می شوند ولی عشق تو بھ خداوند بھ عش�ق یھمھ یارند . و فرق دیگر اینکھ معشوقھای زمین

خداوند بھ تو منجر می شود . فرق سوم اینکھ در عشق زمینی ات بھ نابودی می رسی ولی در عشق الھی بھ وج�ود مطل�ق می رسی .

Page 44: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٤

بی�دار م�ی ش�ود و چن�ین بلک�ھ ب�ھ وارون�ھ پن�داری خ�ود معت�رف و آدمی فقط در عشق است کھ بھ جھل مطلق خ�ود و -۴۶۶ پیروزی بزرگی بھ ھیچ طریق دیگری ممکن نمی شود .

در عشق زمینی ، عدم را کشف می کن�ی . و در عش�ق الھ�ی ھ�م وج�ود را . پ�س عش�ق عرص�ھ کش�ف وج�ود و ع�دم -۴۶٧

است و چنین دانش و دانشگاھی جز عشق نیست .

یست ! و م�ابقی حت�ی جاھ�ل و ن�ادان ھ�م نیس�تند بلک�ھ وارون�ھ پس بدان کھ عاقل و عالم و عارف حقیقی جز عاشق ن -۴۶٨ مھ دھر می دانند . پندارند . دیوانگانی کھ خود را عال

و ما از خداوند می پرسیم : آیا مگر چشم م�ا در » ببینی گرسنھ شو تا مرا «و در ھمان حدیث قدسی می فرماید کھ -۴۶٩

. ول�ی ب�ھ ش�کم شماس�ت . و ب�ھ زی�ر رماید چشم شما در شکم شما نیستف شکم ماست کھ غذا کورش کرده است ؟ و او میشکم شما . اگر سربلند کنید مرا می بینید . چون شکم و زیر شکم در قحطی باشد احساس نابودی م�ی کنی�د و ای�ن احس�اس

اینس�ت ک�ھ م�اه رمض�ان م�اه عاش�قی اس�ت و ش�ب ق�در ھ�م ش�ب .می بینی�د مشما را طالب وجود می کند و لذا مرا کھ وجوداس�ت و ک�ل ام�ر پروردگ�ار ھ�م ام�ر ب�ھ عاش�قی قنزول روح و مالئک ھم نزول روح عشق و فرشتگان عش� وعاشقی است

است کھ تا صبح می بارد .

ی و چ�ون س�ھ بخ�ود برچ�ون تنھ�ا ش�دی مجب�وری ک�. » ن برسی متنھا شو تا بھ « دیث می فرماید حو باز در ھمان -۴٧٠ نھ از خود کھ از من می گریختی ! هخود توام ! و تو ھموار بخود رسیدی مرا می یابی کھ

ی این حدیث را واضح تر می یابیم کھ چرا عشق مجازی ( جنسی ) پلی بھ سوی عشق حقیق�ی یعن�ی عش�ق احال معن -۴٧١

خود را نیابی طلب وجود نمی کن�ی و عاش�ق وج�ود نم�ی الھی است . زیرا در عشق جنسی بھ نابودی می رسی و تا نابودی شوی .

پس بسیار بعید است کھ آدمی بدون تجربھ تلخ و تراژیک عشق مجازی ( جنسی ) بھ عشق الھی برسد . ای�ن قاع�ده -۴٧٢

کھ ذکرشان رفت . صو محمد عو عیسی عو ابراھیم عتا نوح عحتی شامل پیامبران بزرگ ھم بوده است از آدم

ن پ�ائین تن�ھ اص�ال عاش�ق وانسان اگر پائین تنھ نمی داشت در ھمان عشق مجازی بھ خدا می رسید ولی متأسفانھ ب�د -۴٧٣ نمی شد !

فاق�ا از ب�ی تو این نیز دیگر از معماھای عشق جنسی است کھ این عش�ق از نی�از جنس�ی و ش�ھوت ب�ر نم�ی خی�زد و ا -۴٧۴

خیزد ولی بھ سرعت مبتالی بھ نیاز جنسی می گردد و این سراشیبی عشق است و ق عشق است بر می حنیازی و ایثار کھ لذا عقل عشق ایجاب می کند کھ بھ محض پیدا ش�دن ش�ھوت جنس�ی ، ای�ن رابط�ھ ب�ا اختی�ار و انتخ�اب ف�راق گزین�د ک�ھ البت�ھ

امری بس نادر است اال بھ توفیق اجباری !

معشوق ، رابطھ وجود و عدم است کھ در پایان کار ، عاشق ک�ھ وج�ودش را ب�ھ ع�دم ویم کھ رابطھ عاشق دنشان دا -۴٧۵ز این اع�دام وج�ود در معش�وق ، روی ب�ھ ق ھم موجود می گردد . و لذا اگر عاشق پس اومی بخشد معدوم می شود و معش

و روح وج�ودش را ب�ھ معش�وق فساد و اعتیاد و خودکشی اجتناب ناپذیر است . این بدان معناست کھ او خداوند نکند جنون بخشیده است و خود تبدیل بھ جسدی فاقد روح شده است و این وقوع خالفت ( جانشین یکدیگر شدن ) است کھ جای وجود و عدم را عوض کرده است . پس اگ�ر روی ب�ھ خ�دا کن�د مس�تحق ن�زول روح اس�ت . ای�ن حقیق�ت ب�دیھی و تجرب�ی اس�ت ک�ھ

تنھا شو ت�ا ب�ھ م�ن برس�ی ! :شھودی است و با معرفت دینی ما نیز کامال خواناست کھ ی ونن سطور یقینی عییبرای راقم ا و عاشق پس از پایان عشقش مصداق و مخاطب این کالم خداست.

عش�ق معشوق کافر باالخره عاشقش را خواھد شناخت حت�ی اگ�ر روز قیام�ت باش�د ول�ی اکث�را در ھم�ین دنی�ا ب�االخره -۴٧۶

اکثرا پس از مرگ عاشق ! و ھ ھست از اوستکھد کرد و خودش را لعن ! زیرا خواھد دید ھرچھ یق خوادعاشقش را تص

ی فقط اھل عصمت و معرفت است کھ ب�ھ ح�ق ش�ھادتش در ھم�ین ولگاه و ناآگاه شھیدند . آعاشقان ، خواه ناخواه و -۴٧٧ دنیا می رسد یعنی بھ مقام شھود حق !

جھالتھای بشر در زندگیست و خیانت بھ عشق منش�أ ھم�ھ خیانتھ�ای آدم�ی بخویش�تن جھل نسبت بھ عشق منشأ ھمھ -۴٧٨

وفای بھ عشق وفای بھ عھد خدا در خویشتن است . و است .

Page 45: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٥

الھی ھستند . ءاندکند از میان اینھمھ آدمیان کھ تا بھ آخر زندگی خود عاشق بمانند و اینان اولیا بسیار بسیار -۴٧٩

حافظ . جاودان کس نشنیدم کھ در اینکار بماند جز دل من کز ازل تا بھ ابد عاشق رفت

دارد . از آنج�ا ک�ھ محب�ت را دی�ده اس�ت چش�م دی�دن ن�ھ�ا را یاز آنجا کھ عاشق زیبایی را دیده اس�ت چش�م دی�دن زش�ت -۴٨٠ه است چش�م دی�دن دراستی را دینجا کھ آم دیدن مصلحت را ندارد . از ه است چشدقیقت را دیحنجا کھ آرد . از اشقاوت را ند

د و یا ھمھ عمر در تبعید و زندان و یا چوبھ دار در انتظ�ار الح�اق ودروغ را ندارد . و لذا یا باید خود منزوی و غارنشین شای « ر فریاد بر می آورد کھ : بھ یار باشد و در ھمھ حال حامل صلیب خود باشد . یکی ھم مثل حالج ھر روز در بازار شھ

ولی مردم دورش جمع م�ی ش�دند و از » ! بیائید مرا بکشید تا بھ بھشت بروید ... زندیقم و قرمطی مردم من کافر و ملحد واسرار حقیقت می پرسیدند . خلیفھ عباسی ھم او را دس�تگیر نم�ود و ح�دود پ�انزده س�ال در زن�دان درب�ارش محب�وس ک�رد و

حکم قتلش را بدھد تا اینک�ھ عیس�ی وزی�ر ک�ھ مظن�ون و م�تھم ب�ھ قرمط�ی ( عل�وی ) ب�ود ب�رای رف�ع تنتوانسدست آخر ھم م�وازین ش�رع مطابق�ت نداش�ت . یك ازاتھام از خودش در نزد خلیفھ ، حکم قتل حالج را صادر کرد آنھم چھ قتلی کھ با ھیچ

ک�ھ حک�م ق�تلش را دادن�د انین مکر الھی بود ت�ا معل�وم ش�ود آنھم نمی توان مثلھ کرد . و ا ازیرا در اسالم حتی کافر حربی ر را شھید کردند . عکھ حسین یبوئی از شرع مسلمانی ھم نبرده بودند درست مثل کسان

ئیان عالمند داغ بودن بر دل مردم زنند . آ عاشقان بود

ذات�ش احس�اس گن�اه دن اس�ت . و ل�ذا عاش�ق ت�ا اعم�اق وزنجیر است عشق ، بودن در ظرف ن�اب دراگر شعر ، رقص -۴٨١ بروئی !روشکار بر این ادعاست و پنداری کھ با مجرم ترین انسان روی زمین آدارد : گناه بودن ! ادعیھ امامان ما سندی

حام��ل دو گن��اه تم��ام وج��ودی اس��ت : یک��ی ب��ودن در می��ان » ب��ی گن��اھی ک��م گن��اھی نیس��ت در دی��وان عش��ق « اینک��ھ -۴٨٢دمانی کھ نیستند . و دیگر بودن در حضور کسی کھ ھستی از اوست و اوست ولی نیست . این گن�اھی در محض�ر خ�دا و مر

ق�ا یاف�ت آنھ�م بم�ی خواس�ت و و گناه سوم در قبال خویشتن است زیرا عاش�ق ، فن�ا! ی بر خدا و خلق تو معصی خلق است .پ�س گن�اه در عرصھ فنا ! پس عاشق خلیفھ مردم�ان ھ�م ھس�ت . بقایی جاوید ! عاشق ، خلیفھ خداست . یعنی مظھر بقاست اینست معنای شفاعت ! و ھمھ خلق بر گردن اوست و بر دل و جان و روح اوست .

عجبا آنانکھ عاشق بقای جاویدند جملھ فنایند . و آنکھ عاشق فناست ، ذات بقاست . -۴٨٣

دم اینس�ت ک�ھ : ذک�ر عاش�ق ھم�ھ ھجی�رد عاش�ق اس�ت . و ل�ذا ساس گناه کن�حپس ھرکھ از بابت بودن محض خود ا -۴٨۴

نھ تعارف کالم! او بجای کل بشریت ش�بانھ و ید آبر می ن خدایا مرا ببخش از اینکھ ھستم ! و این ذکریست کھ از اعماق جا روز مشغول استغفار بر درگاه خداست .

خلیفھ ) و عده ای عاش�ق ب�ھ اوین�د ( اوت�اد ) و ع�ده ای عاش�ق ب�ر اوتادن�د ( اب�دال ) و –یکی عاشق خداست ( امام -۴٨۵

اخیارن�د ( مؤمن�ان ) و رعاشق ب� معاشق بر ابرارند ( اخیار ) و عده ای ھھم عده ای عاشق بر ابدالند ( ابرار ) و عده ای عش�ق جنس�ی را ھسھ مراتب دستگاه عش�ق الھ�ی در خل�ق اس�ت . و این�ان ھم�عامھ مردم ھم عاشق بر مؤمنانند . و این سل

پشت سر نھاده اند .

عاشق کسی است کھ ھرکھ جرم و جنایت و ستمی می کند گوئی کھ او مرتکبش شده است . و این راز عجیبی است -۴٨۶ کھ حاصل عشق بھ خدا و خلق است و معنای خالفت کامل خدا و خلق .

وعشق بین خدا و آدم را انکار و کف�ران نم�ود و س�جده نک�رد زی�را آدم خلیف�ھ خ�دا ش�ده ب�ود حقیقتجناب ابلیس در -۴٨٧

یعن�ی ابل�یس از ر و روح خدا را در آدم دید و لذا گفت من نمی خواھم ب�ھ خ�دایم ش�رک ب�ورزم و از مش�رکان باش�م وابلیس نی�د . پ�س م�ی بین�یم ک�ھ ابل�یس ب�ر خ�الف دکھ ب�ھ ک�ل ک�افر و ملع�ون گر بود و موحد تر . این بود هس تر شددخود خدا ھم مقو اکثر علمای شرع ، موجود شرور و عربده کش و عرق خوار و مفسد نیس�ت بلک�ھ خ�ر مق�دس اس�ت و متصور عامھ مرد

ش�ود و از چی�ده ن ھس�تی براط کل جھادر فھم توحید مشکل دارد . و اگر قرار باشد کھ توحید ابلیسی محقق شود بایستی بسابلیس وجود را نمی فھمد . پس ابلیسیت ھمان حماقت است و ھرک�ھ عش�ق را نم�ی فھم�د د.د گردوجملھ خود ابلیس ھم ناب

ابلیس است . این دچار

اینکھ پائین رود . ھعشق جنسی یعنی حبل هللا ( طناب خدا ) کھ عاشق بایستی آنرا بگیرد و باال رود ن -۴٨٨

Page 46: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٦

از جل�وه ھ�ای عش�ق دلی�ل عقالن�ی و کاب عشق بسیار سخن گفتھ اند ولی از آنج�ا ک�ھ درب�اره ھ�یچ ی�عرفای ما در ب -۴٨٩جاھل دیوانھ ای دعوی عشق نم�ود معرفتی نیاورده اند این پندار حاصل شده کھ گوئی عشق را با عقل کاری نیست پس ھر

و معرفتی ب�ودن عش�ق اینس�ت ک�ھ بزرگت�رین و عقل و معرفت را بھ سخره گرفت . در حالیکھ واضح ترین حجت بر عقالنی سخنگویان عشق عارفان ھستند یعنی سالطین عقل و معرفت الھی .

ایی دریدر گزولی ھر »عارف ھرچھ را کھ بخواھد می آفریند « کم می فرماید حمحی الدین ابن عربی در فصوص ال -۴٩٠

نیاورده است تا چھ رسد ب�ھ بی�ان عقالن�ی و عرف�انی آن و عنا و کم و کیف این ادعا سخنی بھ میان ممعارف عرفانی اش در نموده ایم آنھ�م و قرآنی یا معرفت قرآنی چنین دعوی بزرگی ! و ما برای نخستین بار در تاریخ این معارف را تبیین عقالنی

در حد فھم عامھ بشری بی آنکھ از عظمت این حقیقت کاستھ شود .

فق�ط در جری�ان عش�ق اس�ت ک�ھ رفدرت عشق است و نھ معرفت محض . یعن�ی ع�اآفرینش عرفانی در نزد عارف بق -۴٩١رف حقایق ارینش مادی نیست زیرا ھمھ چیز آفریده شده است . عففرینش عرفانی ، آآمی تواند معارفش را خلق نماید ولی

و ای�ن ھم�ان ک�اری ن�د ف ع�الم م�اده و طبیع�ت متع�ین م�ی کررا می آفریند بقدرت عشق انسان کامل . و ای�ن حق�ایق را در ظ�است کھ در آثار ما مکررا رخ می نماید . و این خلقت در خوانن�دگان آث�ار م�ا رخ م�ی دھ�د و ل�ذا آث�ار م�ا ب�ھ معن�ای حقیق�ی

یعن�ی ھرکس�ی در مطالع�ھ آث�ار م�ا دچ�ار آف�رینش و این فرق ذاتی این آثار با ھر اثر دیگر بشری اس�ت . کلمھ خالق است . ب اختیار است . برخی با ای�ن حکند دیگر خود صامیب روح می گردد . و این کھ با این روح چھ حصا انسانی می شود یعنی

.د و برخی ھم بھ سوی ابلیس . بھرحال از حیات جانوری خارج می شوند و رشد می کنندنی خدا پرواز می کنسوروح بھ

ب�ھ روح الھ�ی زن�ده م�ی کن�د . ب�رای اکث�ر آدمھ�ا فرق تصویر مرده گل با خود گل چیست ؟ آفرینش عرف�انی جھ�ان را -۴٩٢رف کام�ل را قط�ب ع�الم ھس�تی اجھان ھستی ھمچون یک ماکت است کھ در جان یک عارف تحقق می یابد . و اینست کھ ع�

. است آن کریم می نامند زیرا عالم ھستی در دل عارف ، ھستی حقیقی و جاوید می یابد . این ھمان تعریف امام مبین در قر

ده کرده و ل�ذا انرا ارآیعنی ھرچھ را کھ اراده کنید خدا ھم –ن آقر» اراده می کند ونداراده نمی کنید اال اینکھ خدا« -۴٩٣دوم اینکھ بھ چھ عشق و یقینی بخواھید و ب�رای چ�ھ محقق می شود . پس بستھ بھ اینست کھ اوال چھ چیزی را بخواھید و

ید و تا چھ حدی بر این خواستھ خود اصرار و جدیت دارید . و ھمھ اینھا ب�ھ ق�وت واصال برای چھ بخواھزمانی بخواھید و ! مق اراده بستگی دارد یعنی بھ عشقشدت و ع

درن کھ فنای در تکنولوژی و تبلیغات اس�ت ماصھ در انسان بولھوس خاصال اراده چیزی است کھ در ھرکسی نیست -۴٩۴

انتخاب کردن را نمی شناسد و بلک�ھ انتخ�اب م�ی ش�ود . اراده از خواستھ می شود .و اصال خواستن را نمی شناسد و بلکھ » اراده م�ی کن�د ون�داراده نم�ی کنی�د اال اینک�ھ خدا« عشق تمامش اراده است و ل�ذا آی�ھ م�ذکور ک�ھ و اصال آن عشق است

ب�یش نیس�ت و آن اراده خداس�ت مخاطبی جز عاشقان ن�دارد . یعن�ی عاش�قان ص�احب اراده ان�د و در جھ�ان ھس�تی ی�ک ارادهاراده خداس�ت رپس ھرکھ اراده ای دارد از اراده خداست و ھم اراده با خداست و نھ اینکھ شریک اراده خداست بلک�ھ مظھ�

در درجات .

مرید درلغت یعنی ص�احب اراده . و ورید . مرید یک انسان دیگری کھ معشوق نامیده می شود . ماصال عاشق یعنی -۴٩۵د و ن�ھ در وعشق در ھمین نکتھ است ک�ھ آدم�ی در دیگ�ری ص�احب اراده م�ی ش� ای الھی است . و تمام سر ملذا مرید از اس

زی��را انس��ان از دیگ��ری اس��ت ( خ��دا ) و ب��رای ؟ی خ��ودش . چ��را اخ��ودش . ب��رای دیگ��ری ص��احب اراده م��ی ش��ود و ن��ھ ب��ری ص�احب اراده م�ی ش�ود . و اینس�ت ک�ھ در ن�ب وج�ود یعحوج�ود غی�ر اس�ت پ�س در غی�ر ، ص�ا دیگری است ( خدا ) . پ�س

دیگ�ران ص�احب روایات تأکید شده است کھ آدمی نخس�ت بای�د ب�رای دیگ�ران دع�ا کن�د و س�پس ب�رای خ�ودش . یعن�ی اول در م بسیار تفکر کن ! آن اراده را برای خودش ھم بکار گیرد . این راز را فھم نما و در این فھ تااراده شود

نیز دارای دو معنای کامال متضاد است در آن واحد . در لغت بھ معنای صاحب اراده اس�ت و در » مرید « خود واژه -۴٩۶

اصطالح بمعنای در خدمت اراده دیگری بودن و از خود اراده ای نداشتن . پس مرید یعنی اراده بھ بی ارادگی ! و این ع�ین ق بھ غیر کھ عین عشق بخویشتن است ! معنای عشق است : عش

ده و مری�د خواس�تھ ھ�ای بن�دگانش ! و ای�ن ن�ه مطلق است و ھم اجاب�ت کندخداوند نیز چنین است یعنی ھم صاحب ارا -۴٩٧

دو معنای متضاد نیست کھ بر حسب اتفاق متحد شده است بلکھ معنای یگانھ ای است یعنی خداوند چون مری�د اراده بن�دگان عش��ق اس��ت بعن��وان منش��أ ھم��ھ اراده اس��ت . چ��ون ص��احب اراده اس��ت مری��د دیگ��ران اس��ت و ای��ن ع��ین س��ر اس��ت ص��احب

و افعال ضد و نقیض کھ امری واحدند . مخلوقات و معلومات و معانی و صفات

Page 47: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٧

ه ای قوی باشند جز بولھوس�ی و ھ�وای نف�س ندارن�د ک�ھ آنھ�م از دحال بنگر آنانکھ می خواھند برای خود صاحب ارا -۴٩٨بیرون بھ آنان القاء می شود یعنی اراده شان ھوائی است و ھرچھ را کھ می بویند و بھ دماغشان می رسد م�ی خواھن�د . و

می پندارند . ارادهاین بی ارادگی محض را

ارفان را بھتر در می یابیم و نیز راز حیرت آور اطاعت ب�ی عد از این منظر حق ارادت عرفانی و مریدی کردن در نز -۴٩٩ چون و چرا از پیر و امام ھدایت را .

و ب�ی امب�ی ارادگ�ی اس�ت زی�را اراده انس�ان ب�ی ام� بی چون و چ�را از پی�ر بمعن�ای ط�الق دادن ھ�وای نف�س و تاطاع -۵٠٠

ی او ھم ھ�وائی و دم�دمی و معل�ول غی�ر اوس�ت . ای�ن اھاعشق ، بازیچگی او بواسطھ مسائل بیرونی است و لذا چون و چر معنا را فھم کن و در آن بمان !

ئی اراده تو از خ�ود وست کھ گنیآنچھ کھ ریا نامیده می شود چیزی جز تظاھر و تالش مذبوحانھ برای اثبات این امر -۵٠١

» ! اده بھ اراده کردنار«موسوم است بھ نونھا و جنایات بشر است کھجتوست . و این تالش منشأ ھمھ

حاال بھتر درک می شود کھ چرا سینما دارای چنین جاذبھ جادوئی در بشر است . زیرا ھمھ می دانند کھ ھنرپیشھ ھا -۵٠٢آن کسانی نیستند کھ نقش آنان را ب�ازی م�ی کنن�د . درس�ت مث�ل واقعی�ت وج�ودی ھم�ھ انس�انھا ک�ھ البت�ھ در لب�اس ریاکاریھ�ا

اس�ت ن را خودش ھم چنین است . یعنی سینما ، حقیقت پنھ�ان انس�اورد زیآیگری نمی دپنھان است و ھیچ کس ھم بھ روی ذچون جادوی س�ینما ! ای�ن راز را ب�دقت فھ�م می دانند کھ چنین است . اینست سر ھم دروغ و ریا و نمایش است و ھمھ اتا

کن تا جھان مدرن را فھم کنی !

ص�احب اراده خویش�ند . یعن�ی س�ینما ب�ھ واقعی�ت وتند ک�ھ خودش�ان ھس� راھمھ دارند فیلم بازی می کنند ف�یلم کس�انی -۵٠٣م�ی ش�ود . اگ�ر ای�ن نی�ابس�ت ک�ھ اانسان نزدیکتر از خود واقعیت انسان است . این راز آشکار خموش برای نخس�تین ب�ار

راز را تصدیق کردی نجات یافتی ! اراده جانوری ھم برای آدمی باقی نمانده است . حتی اش�تھای آدمھ�ا را ھ�م تبلیغ�ات نصھ در عصر تکنولوژیزم کھ کمتریاخ

. انتحریک می کند و نھ غرایزش

برای ھمین ھم آدمھای بی اراده تر و بی ھویت تر کھ دائما ج�ان م�ی کنن�د ت�ا نش�ان دھن�د ک�ھ از خ�ود اراده ای دارن�د -۵٠۴ش��ق اول انس��ان م��درن در انتخ��اب ش��غل و ھوی��ت سینماس��ت زی��را فق��ط در س��ینما م��ی ش��وند . و اینس��ت ک��ھ ع بتر ج��ذدش��دی

سینماست کھ باور م�ی ش�وند ک�ھ چی�زی ھس�تند و موج�ودیتی دارن�د زی�را دارای اراده ان�د : اراده ب�ھ خ�ود نب�ودن : اراده ب�ھ فھمی�دی پ�س ب�دان ک�ھ دیگری بودن ! این دیگری بودن است کھ باور می شود بعنوان خود ! آیا فھمیدی کھ چھ گفتیم ! اگر

ی��ای اراده را دی��ده ای و دجالی��ت دوران را کش��ف ک��رده ای . لک��ل جھ��ان م��درن و انس��ان م��درن را فھ��م ک��رده ای . و مالیخوسانی ب�ھ ت�و آ نشیطان است و لذا بھ ای یشکاری و رسوائآشکار است . این آمسئلھ اصال پیچیده نیست و بلکھ بیش از حد

ی دوران را دری�ابی و یقیق�ت مالیخولی�احاجازه فھم و تصدیق آنرا نمی دھد . پس شیطان را لعنت کن و بخدا پن�اه ب�ر ت�ا ای�ن خود را نجات دھی !

!فھمیدی ؟ ھنوز نھ ! بمان تا فھم کنی یاآی شود ! مچون در یک فیلم ھیچ کس خودش نیست باور -۵٠۵

رالزمان ، سینما بر ج�ای م�ذھب نشس�تھ اس�ت و اھ�الی س�ینما جمل�ھ قدیس�ان آخرالزم�ان تلق�ی م�ی کھ در آخ تو اینس -۵٠۶

ناجیان بشریت ! شوند و

غ�ی ک�ھ از راس�ت واقعی�ت ھ�ای زن�ده روو اینست کھ سرنوشت ملل را از طریق سینما رقم می زنن�د یعن�ی از طری�ق د -۵٠٧ده ھ�ای اھ�ا و ار واقع�ی و ھوی�ت ش�ود ھم�انطور ک�ھ انس�انھایبشری ھم مقدس تر است . زیرا دروغ�ی اس�ت ک�ھ ب�اور م�ی

عی باور نمی شود . اینست کھ سینما خلیفھ واقعیت شده است . یعن�ی واقعی�ت فق�ط در س�ینما ب�اور م�ی ش�ود چ�ون دروغ قوا است آیا فھمیدی ؟ نھ ھنوز ! پس بمان تا فھم کنی !

سراسر ش�ھوت ب�ار ! زی�را و مدرن عشق است حتی عشق جنسی اینک بھتر می فھمی کھ چرا تنھا راه نجات انسان -۵٠٨

در عشق تو ھمان ھستی کھ ھستی یعنی برای دیگری ! و با دل و جان ھم چنین ھستی ! یعنی صادقی ! یعنی واقعی ھس�تی یا فھمیدی ؟ نھ ھنوز ! پس بمان تا فھم کنی ! آ!

Page 48: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٨

ب�رای خ�دائیم » ا الی�ھ راجع�ونانا� و ان�« ذیر تا خودت باشی تو از دیگری ھستی و برای دیگری ! این را بفھم و بپ -۵٠٩ و بھ سوی او باز می گردیم !

سیرت خدائی و خلیفھ خدائی و برای خدائی و عین خ�دائی ! پ�س خ�ودت ای انسان بدان کھ از خدائی و بھ صورت و -۵١٠

نیستی مگر اینکھ خدا باشی !

عشقی پس عاشقی ! پس عشق را فھم کن تا خودت را دریابی کھ چیستی ! یعنی ای انسان ! بدان کھ تو مخلوق -۵١١

ارا می فرماید کھ چون می خواست کھ محب�وب و معش�وق و معب�ود باش�د انس�ان را کقرآن کریم یعنی خود خداوند آش -۵١٢کسی را ت اول می بایس دمقصو نبنابراین برای نائل آمدن بھ ای» د ننیافریدم انس و جن را مگر اینکھ مرا بپرست « آفرید .

بیافریند ھمچون خودش کھ بتواند او را بشناسد تا بپرستد . و دوم اینکھ خودش را ھم آشکار س�ازد . ل�ذا ک�ل جھ�ان ھس�تی مر واحدی است یعنی خ�دا در انس�ان آش�کار ش�د پ�س انس�ان بای�د االمتناھی کارگاه خلقت انسان و ظھور خداست . و این دو

باش�د . ول�ی انس�ان نم�ی را بپرستد ت�ا خ�دای را پرس�تیده ش. پس انسان باید خودتا خدا را شناختھ باشد خودش را بشناسد تواند در خودش خود را بپرستد پس در دیگ�ری خ�ود را م�ی پرس�تد زی�را در دیگ�ری خ�ود را م�ی یاب�د ھم�انطور ک�ھ خداون�د

بعنوان اصل وجود در دیگری آشکار شده است .

دیگری ندارد زیرا از صورت و روح خداست . ولی انس�ان چگون�ھ و غم انسان ھم جز محبوب شدن ھم و اینست کھ -۵١٣ می تواند بھ این حق ذاتی خود برسد ؟ زیرا ، خداوند آفرید و محبوب و معبود شد انسان چھ باید کرد ؟

انند انسان را دوست بدارن�د و روح فرینش زده است : صنعت! ولی آیا اشیای صنعتی می توآولی انسان ھم دست بھ -۵١۴

را بپرستند ؟ ولی این انسان است کھ مشغول پرستش مخلوق خویش است علیرغم میل خودش !

ین انس�ان ک�ل ت�اریخ اس�ت در رابط�ھ ب�ا رنف�ورتمبھرحال ش�اھدیم ک�ھ انس�ان ص�نعتی و ص�نعت پرس�ت ، متنفرت�رین و -۵١۵ خودش.

مخلوقات خدا ، خالق خود را می پرستند ولی مخلوقات بشری خالق خود را بھ بردگی و پرستش کشانیده و بھ سوی -۵١۶

انھدام می برد .

ک��ھ دارای ص��ورت و روح خداس��ت نی��از ب��ھ ئی انس��ان ب��رای پرس��تیدن آفری��ده ش��ده ن��ھ پرس��تیده ش��دن ! ول��ی از آنج��ا -۵١٧ پرستیده شدن ھم دارد .

خ�ود چن�ین ھ�ایاز آفری�ده وخداوند خود را مستحق پرس�تیده ش�دن م�ی دان�د ب�دلیل اینس�ت ک�ھ آفری�ده اس�ت ولی اگر -۵١٨

اگر می خواھی�د ک�ھ محب�وب خ�دا باش�ید پ�س « ال فکری ھم بھ حال نیاز پرستیده شدنشان کرده است . حدارد و با این یقعوتاست و حبیب هللا لقب یافتھ است پس بای�د او را پی�روی رسول او بھ محبوبیت در نزد خدا رسیده » از رسولش پیروی کنید

کرد تا محبوب خدا شد . زیرا بھرحال بشر در طول تاریخ بھ این نتیجھ رسیده اس�ت ک�ھ نم�ی توان�د محب�وب ھمن�وع خ�ودش راه و در حقیق�ت خداون�د انبی�ای خ�ود را فرس�تاده اس�ت ت�ا . محبوبیت عاقبت بھ عداوت و جنای�ت م�ی انجام�د نباشد زیرا ای

. روش محبوب شدن را بھ بشر بیاموزند و حرف اول و آخ�ر خ�دا اینس�ت ک�ھ : م�را دوس�ت بداری�د ت�ا ش�ما را دوس�ت ب�دارم رسوالنم بھ شما می گویند ! ؟ چگونھ

ق ش�دن ، عاش�ق ب�ودن اس�ت . درس�ت مث�ل خ�ود خداون�د ک�ھ اول ون اس�ت . راه معش�دپس راه پرس�تیده ش�دن پرس�تی -۵١٩

آفرید و کل وجودش را ایثار کرد و سپس پرستیده و محبوب شد . و این اخالق عشق است یا اخالق هللا عاشق شد و سپس !

تنھا مشکل انسان اینست کھ نمی خواھد از طری�ق پرس�تیدن ب�ھ پرس�تیده ش�دن برس�د و از راه بلکھ ین ورپس بزرگت -۵٢٠ت کھ معشوقیت بدون عاش�قیت چ�ھ عاقب�ت فجیع�ی دارد تجربھ کرده اسه عاشقیت بھ معشوقیت دست یابد . ھرچند کھ ھموار

در ت�اریخ اس�ت ک�ھ ب�ھ نف�رت و ع�داوت و ن�دامت رس�یده والدین بودن و معشوق ھمسر بودن دو تجربھ دائ�م بش�ر. محبوب است ولی عبرت نمی گیرد و توبھ نمی کند .

پس عبرت و رجعت و توبھ ای نیست اال از اراده بھ محبوبیت ! -۵٢١

Page 49: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٤٩

و ابدی در ذات عاشقیت قرار دارد این بدان ! معشوقیت حقیقی -۵٢٢

یعنی ھرکھ عاش�ق ش�د و در عاش�قیت مان�د الی�ق معش�وق ش�دن اس�ت . اینس�ت حقیق�ت اول و آخ�ر س�عادت انس�ان در -۵٢٣ جھان ! البتھ منظور از عاشق بودن معشوق خواری نیست یعنی خوردن معشوق و خوار شدن بھ پای او !

بش�ری س�خن نم�وده گون�اگون محبتی خود نسبت بھ افراد و گروھھ�ای ا بار از محبت و بیھر قرآن کریم خداوند دھد -۵٢۴

فرمای�د ک�ھ ص�ابران و محس�نین و مت�وکلین را عش�ق ینھ عشق و محبت خدا بر آدمی چیست ؟ مثال مااست ولی براستی نشبش�ر از د س�خن از انتق�ام الھ�ی رم�وابرخ�ی فت�ھ اس�ت و در بی محبتی خود نسبت بھ ظالمان سخن گ زا بار اھمی ورزد و دھ

است .

آن بنده جلوه می کند ھاز آنجا کھ انسان در ھمھ امور خلیفھ خداست لذا عشق خدا بھ بنده ای بصورت عشق مردم ب -۵٢۵دوست بدارد محبت او را در دل مردمان قرار می دھد خاصھ در دل مؤمنان . کھ آمده کھ خداوند ھرکسی را . در حدیثی نیز

و بدینگونھ انسان محبوب دیگران می شود کھ محبتی خالصانھ و قلبی و بی مزد و منت اس�ت محبت�ی ک�ھ ھرگ�ز ب�ھ ع�داوت نمی انجامد و ابدیست .

ب�ھ ع�ین اراده واراده ھ�ای دیگ�ر در انس�ان اس�ت ھم�این بدان کھ اراده بھ محبوب شدن ، یک اراده ذات�ی و ورای ھ -۵٢۶

وجود آمدن و بودن است ھمانطور کھ این اراده در پروردگار اساس آفرینش است ظھور در دیگری است پس عین اراده بھھ�م حض�ور و بلک�ھ جم�ادات و خداوند در غیر ، ظھور و وجود یافت و پرستیده ش�د . ای�ن اراده حت�ی در حیوان�ات و نبات�ات

بیانی از ھمین اراده بھ محبوب بودن است . » ھرچیزی متحصن است در وجود امام آشکار « رد . دا

ولی این را نیز بدان کھ محبوب شدن مطلق�ا بواس�طھ تالش�ھائی ب�ھ ای�ن نی�ت حاص�ل نم�ی آی�د . ب�ھ زب�ان س�اده ت�الش -۵٢٧ھ از این تالش اس�ت و ھم�ھ دروغ تخاسبشری براست و ھمھ مظالم و مفاسد تالشی مذبوحانھ و کافرانھ ندبرای محبوب ش

و ریای بشر ھم حاصل این تالش است . ھرچند کھ ھمھ نیکوکاریھای بشر ھم حاصل این تالش است . ولی ھرگز بھ مقص�د نرسیده است .

ب�ر او انسان ذاتا محبوب خداست چون خلیفھ خداست ولی از این عاشق خود غافل است و قدرش نم�ی دان�د و بلک�ھ -۵٢٨

معصیت ھا می کند و آنگاه تالش می کند با حق حساب دیگران را عاشق برخ�ود کن�د پ�س طبیع�ی اس�ت ک�ھ حاص�ل وارون�ھ ت را م�ی ش�ناخت دس�ت ب�ھ ای�ن ن�وع تالش�ھا نم�ی زد . زی�را اگ�ر محب�ت را م�ی محب�و قزی�را اگ�ر عش� ؟داشتھ باشد . چ�را

ن غرق است را قدر می دانست و قبل از ھرچیزی بھ خدایش محبت می ورزی�د و پاس�خ عش�ق آشناخت آن محبتی را کھ در او را می داد .

پ��س در حقیق��ت اکث��ر انس��انھا ب��ھ جس��تجوی ش��ھرت و خ��وش ن��امی و چاپلوس��ی و تعری��ف و تمجی��د ظ��اھری از زب��ان -۵٢٩

. و عاقبت مدعی می شوند کھ دستش�ان نم�ک دیگران ھستند و نھ طالب محبت ! بھ ھمین دلیل اینقدر زود فریب می خورند نداشتھ و کسی قدر محبت آنھا را ندانستھ است .

اصال تالش برای محبوب شدن در ن�زد دیگ�ران اس�اس کف�ر عمل�ی بش�ر اس�ت زی�را انس�ان محب�وب خ�دا ھس�ت و ای�ن -۵٣٠

سوائی و عذاب و نفرت است و ن�دامت ب رجمحبوبیت را انکار و کفران می کند و لذا محبوبیتش در نزد دیگران سراسر مو !

خداوند را درک و دریافت نمی کند چون در آن غرق اس�ت . ھم�انطور ک�ھ مسئلھ اینست کھ انسان محبوبیتش در نزد -۵٣١ حتی محبت والدین خود را درک و دریافت نمی کند چون بھ آن عادت کرده است تا والدینش را از دست بدھد و باور کند .

خداون�د ش�ما را عش�ق ک�ھ درک و دریاف�ت محب�تش را ب�ھ بش�ر نش�ان داده اس�ت : اگ�ر م�ی خواھی�د ه د خداون�د راخو -۵٣٢

منظ�ور از اطاع�ت از رس�ول ھم�ان .ورزد از رسول اطاعت کنی�د . و اطاع�ت از رس�ول غی�ر از تقلی�د از رس�ول م�رده اس�ت اطاعت از امام زنده است کھ فرستاده خداست برای ھدایت مؤمنان !

شاھدیم کھ اکثر مردمان جھان مشغول تقلید از پیامبران خویشند ولی ھمھ در قحط�ی محب�ت بس�ر م�ی برن�د و ل�ذا ک�ل -۵٣٣

مذبوحان�ھ ب�رای محب�وب ش�دن اس�ت . پ�س معل�وم اس�ت ک�ھ ھایجوامع بشری غرق در فسق و فحشاء است کھ حاصل تالش محبت الھی را نمی یابند .

Page 50: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٠

ن�زد ی امام کافر است یعنی از محبت پروردگارش غافل و کافر اس�ت و ل�ذا محب�ت خ�دا را درب کھ وقتی گفتھ می شود -۵٣۴ خلق گدایی و تجارت می کند آنھم کافرترین خلق کھ بویی از محبت نبرده اند .

ن�ھ اگر جھان مدرن را غرق در زنا و انواع مفاسد جنسی و جنون و جنایات و انحرافات جنسی می یابیم کھ خ�ود زمی -۵٣۵

معناست کھ جھان در قحطی محب�ت م�ی س�وزد و ب�رای دریاف�ت ذره ای محب�ت ت�ن بدین صدھا امراض مھلک مثل ایدز است بھرکاری می دھد .

ده ھا در رأس حیاتی ترین نھادھای اجتماعی عصر جدید در سراسر جھان ق�رار دارن�د دال کاگر فاحشھ خانھ ھا و می -۵٣۶

است . یروابط زناشویبر قحطی محبت در خانواده ھا و

در سراسر جھان اینق�در رون�ق یافت�ھ اس�ت نی�ز دال و عارف نما و اگر بازار دجاالن امام نما و مرشد نما و ناجی نما -۵٣٧ مدرن است . محبت در جھانافزون روزبر قحطی

ار دارد زیرا انس�ان جانش�ین اوس�ت ول�ی آی�ا چن�د درص�د مردم�ان رمحبت الھی بی تردید در دل و جان و ذات انسان ق -۵٣٨

چ�ھ –قرآن » می نگرید در خود نو آن در خود شماست پس چرا « جھان امروزه اصال مجال نظری بھ خویشتن را دارند . محبت را و خدا را . نیشبانھ روز در بازار جستجو می کنید یعکھ شماست ؟ ھمان چیزی را دچیزی در خو

مصداق ھمان محبت خدا در ذات خویش اس�ت و اینک�ھ » نھ تمنا می کرد انچھ خود داشت زبیگآ« یا بھ قول حافظ و -۵٣٩ دم�ی درآمی فرماید کھ : ھرکھ خود را شناخت پیروز و بی نیاز شد ب�ھ لح�اظی محب�ت را منظ�ور دارد زی�را شکس�ت ع علی

گ�اه آدم�ی کم�ر راس�ت نخواھ�د ک�رد . و نی�از ب�ھ محب�ت مح�ور ھم�ھ ابطھ با محبوبھای زمینی مھلکترین شکست ھاست کھ رزھاست . زیرا براستی محبت حتی شکم آدم را ھ�م س�یر م�ی کن�د و ل�ذا ھم�ھ پرخورھ�ا مب�تال ب�ھ اش�د ب�ی محبت�ی ھس�تند . انی

. و د م�ی بخش�د وجھانخواری انسان مدرن تماما حاصل قحطی محبت است زیرا نور محبت است ک�ھ ب�ھ انس�ان احس�اس وج� لذا شقی ترین آدمھا را ثروتمندترین آدمھا می یابیم .

رار دارند کھ مورد محبت خدایند . چرا ؟ زیرا اھل ص�بر در ھ�ر نی�از و قتوکلین در رأس کسانی در قرآن مصابرین و -۵۴٠

ھ�ر ام�ری خ�دای تظر گشایش الھی ھس�تند و مت�وکلین ھ�م درنگرفتاری بھ غیر خدا روی نمی کنند و در خود می نشینند و مو ف�رار یرن�د رجوع نمی کنند و لذا در خود ق�رار م�ی گاو را وکیل خود قرار می دھند . چون روی بھ خدا می کنند و بھ غیر

ن بھ محبت خدا کافیست کھ آدمی بھ خود روی نماید . دمحبت خدا را می یابند پس برای روی کر ،نمی کنند

ر وجود انسان است . مالئک در عطش دریافت محبت خداست کھ انس�ان مسخ کل کائنات در عطش محبت خداست کھ -۵۴١مک��اره روزگ��ار مش��غول گ��دائی و تج��ارت دل و خودفروش��ی اس��ت ت��ا ش��اید کس��ی زاراب��را س��جده م��ی کنن��د و آنگ��اه آدم��ی در

دوستش بدارد .

» ک�ھ ک�افر م�ی ش�وید مفروش�یدخ�ود را « این خودفروشی کھ خداون�د در کت�ابش آدم�ی را از آن نھ�ی ک�رده اس�ت ک�ھ -۵۴٢ا می شود . یعن�ی معنایی جز تجارت محبت ندارد . و ھرکھ برای دریافت محبت بھ غیر رجوع کند کافر می شود یعنی بی خد

د ! می شوی نابود ند یعھیچ و پوچ می شو

را ب�ھ تم�ام و کم�ال و ب�رای زن عموما بر این پندار ابلیسی است کھ اگر تن خود را در اختیار مرد قرار دھد محب�تش -۵۴٣ابد از آن خود کرده و خریده است . و این ھمان وسوسھ ابلیس در بھش�ت اس�ت ک�ھ وع�ده ب�ھ جاودان�ھ س�ازی محب�ت آدم و

ق و ھبوط .احوا داد ولی حاصلش وارونھ شد و عداوت پدید آمد و فر

از این محبت ذات�ی مح�روم م�ی کن�د را کھ او زن باید بھ یقین بداند کھ محبت خدا در عصمت و عفت اوست . و آنچھ -۵۴۴ لمس بیگانھ است کھ وی را تا ابد گدای محبت مردان ھرزه می سازد و بھ بازار می کشاند .

و ب�ھ عن�وان وظیف�ھ زن حتی بھ نیت کس�ب محب�ت بیش�تر نبای�د ب�ا ش�وھرش ھمخ�وابگی کن�د بلک�ھ ب�رای رض�ای خ�دا -۵۴۵

.مرد ھم باید چنین باشد .گدای شوھر نباشد لب کند تا محبت را از خود خدا طتمکین نماید و

عاش�قت ب�وده ک�ھ جم�ال و کم�ال و روح و جمل�ھ اس�مایش را ب�ھ ت�و بخش�یده آنق�در ای انسان ! وای بر تو کھ خ�دایت -۵۴۶ھا کرده یا می دانی کھ با خدایت چھ آی محبت دروغین وجودت را حراج کرده ای . ااست و تو در خیابان بھ جستجوی ذره

Page 51: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥١

خداون�د ظالم�ان را « ت�و از ظلم�ی ک�ھ م�ی کن�ی و ب�دان ک�ھ ده ای ؟ ای وای بررای ؟ تو پنداشتھ ای کھ خودت را بھ بازار ب –قرآن » دوست نمی دارد

ک�ھ اردد . و کسی خ�ودش را دوس�ت م�ی دارتواند تو را دوست بد میبدان کسی کھ خودش را دوست نمی دارد ن این -۵۴٧

دوست می دارد زیرا خدائیت ھستی ات را می بیند . و گرنھ اصال د یافتھ باشد و آنگاه تو را بھ خاطر خدایخدای را در خو نترنت و پورنوگرافی رایگان . ایدوست بدارد آنھم در عصر د تو رایچرا با

خ�ودت ررا ب�ھ خ�اط الزم�ان بھت�ر اینس�ت ک�ھ اص�ال م�أیوس باش�ی از اینک�ھ کس�ی را بی�ابی ک�ھ ت�ورخآای انسان ! در -۵۴٨

ده ای ب�ازگرد ب�ھ خان�ھ ! در آنج�ا کس�ی آم�آن پی�روزی ب�زرگ اس�ت . از راھ�ی ک�ھ ع دوست بدارد کھ این یأس بھ قول عل�ی در انتظار توست کھ تو را در آغوش گیرد بھ گونھ ای کھ با ھم یکی شوید و یگانھ ! کھ مدتھاست

راس�تی ک�ھ ص�راط المس�تقیم ب« فرم�ود عو علی » انتظار من است خدایم بھ صراط المستقیم در« فرمود عکھ ھود -۵۴٩

پس باز گرد بخودت و با خود آشتی کن و خود را در آغ�وش گی�ر ک�ھ مدتھاس�ت ک�ھ تنھاس�ت از آنھم�ھ » معرفت نفس است جور و جفای تو و از آنھمھ ولگردیھای تو !

غ و جف�ا ندی�دی ! ح�ال چن�د روزی ھ�م ب�ا خ�ودت دوس�تی ک�ن ت�ا روھمھ عمرت با اینھمھ آدمھا دوستی کردی و ج�ز د -۵۵٠

ع�زتببینی کھ خدا حق است و قرآن راست است و اسالم ، سعادت است و عرفان اس�المی ن�ور ھ�دایت و تنھ�ا راه نج�ات و .»خداوند توابین را عاشق است«تا ببینی کھ براستی است و بیھوده سخن بھ این درازی نبوده است

نم�ی کن�د و ھ�زار س�وء ظ�ن و تھم�ت نجا کھ خیلی احمق است محبت حقیقی و خالصانھ را باورآانھ آدمیزاد از متأسف -۵۵١

ه ای را ک�ھ ب�ی م�زد و من�ت بیاب�د دسابگر و علیتی بشر پدی�حو ذھن در آن کشف می کند چرا کھ مطلقا بی مزد و منت است بن�ای سی محب�ت ! و اس�اط�و کف�ر بش�ر اس�ت و اس�اس قحفھم نمی کند و ب�ھ آن ب�دبین م�ی ش�ود . ای�ن اس�اس خدانشناس�ی

.»و براستی کھ انسان ظالمی جاھل است « ن ! دارت جھانی بجگری و رونق ت یروسپ

و عاشق است بدان معناست کھ آنکس عشق او را ب�ا کسی را دوست می داردکھ یدماوقتی خداوند در کتابش می فر -۵۵٢برخ�وردار اس�ت و گرن�ھ خداون�د ھرکس�ی را ک�ھ ص�ورت او را دارد عاش�ق اس�ت و ای�ن ص�ورت ود می یابد و از آن جتمام و

.نشان عشق او بھ انسان است زیرا انسان را از صورت خود آفریده است

ي بدین معناست کھ پاکان عش�ق او را در م� –قرآن » ستی کھ خدا پاکان را عاشق است ابر« پس اگر می فرماید کھ -۵۵٣ یابند زیرا از غیر او منزه ھستند پس در خود ، جز او نمی یابند و او سراسر عشق و کرم و رحمت و لطف است .

توب�ھ م�ی کن�د از غی�ر کھ بدین معناست کھ انسانی »ران را عاشق است ابراستی کھ توبھ ک« اگر می فرماید کھ و -۵۵۴

–ق�رآن » در ھمھ جا با شماس�ت«ا می یابد در خویشتن ! زیرا او ربر می گرداند و روی بخداست و لذا عشق او یخدا رو و این انسان است کھ با خود نیست و لذا در قحطی محبت است .

ب��دین –ق��رآن » مب��ارزه م��ی کنن��د عاش��ق اس��ت خداون��د کس��انی را ک��ھ ب��رای او جھ��اد و« رمای��د ک��ھ فو نی��ز اگ��ر م��ی -۵۵۵

معناست کھ کسی کھ برای خدا بھ نبرد می رود و جانش را پیشکش می نماید در آن وضع جز خ�دا در او ب�اقی نمان�ده اس�ت پس محبت و عشق او را دریافت می کند .

در هین معناس�ت ک�ھ ف�رد انف�اق کنن�دق اس�ت ( محس�نین ) ب�داش�انفاق کنندگان در راه خدای را ع کھ و اگر می فرماید -۵۵۶ انفاقش روی بھ خداست و بھ اثر آن تا مدتھا روی بخداست و لذا عشق الھی را می یابد.حال

ده کھ کافران را دوست نمی دارد بدین معناست کھ کافر اصال خدای را منکر است اال در آسمان وو نیز اگر بارھا فرم -۵۵٧

کلی غافل . و لذا محبت او را نمی یابد . . پس از خدا یا دور است و یا ب

ک��ھ خداون��د دروغگوی��ان را دوس��ت نم��ی دارد ب��دین معناس��ت ک��ھ آدم دروغگ��و مش��غول پنھ��ان م��ی فرمای��دو نی��ز اگ��ر -۵۵٨ساختن خود از دیگران است و چون آدمی خود را در دیگران می یابد پس دروغگو از خودش ھم پنھان اس�ت و ل�ذا از خ�دا

جان و دل انسان است . در یرا نمی یابد چون محبت خدا ین از خودش غافل است پس محبت خداغافل است چو

Page 52: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٢

گفتاری کھ آدمی را از خ�ودش غاف�ل و پنھ�ان و در نس�یان نمای�د موج�ب از دس�ت دادن محب�ت کار و رفتار و پس ھر -۵۵٩خدا می شود زیرا خداوند صورت و روح و جان انسان است . بھ ھمین دلیل است کھ تماشا کردن ص�ورت خ�ود در آئین�ھ از

جملھ عبادات است خاصھ قبل و بعد نماز .

ت محبوبیت ، بی نیاز شد . ھی نمودن بھ بیگانگان جپس آنکھ روی بھ خود نمود از رو -۵۶٠

و بازار را ترک نمود . ھرکھ روی بھ خود نمود عاشق بر خود شد پس از عشق بیگانھ بی نیاز گردید -۵۶١

خداوند ھرکھ را بخواھد ھدایت کند از عرص�ھ ت�اریکی خ�ارج م�ی کن�د و ب�ھ « عشق ، مصداق کامل این آیھ است کھ -۵۶٢و چون بر روشنایی وارد شد جمال ح�ق را م�ی بین�د و عاش�ق م�ی ش�ود و ب�ھ س�وی او رھنم�ون » وارد می سازد روشنایی و اینست ھدایت ! می گردد

خواه و عاش�ق ھرک�ھ ش�ود او را یعنی خداوند خ�اطر –قرآن » ی کند خداوند ھرکھ را کھ بخواھد ھدایت یا گمراه م« -۵۶٣جز این نیست ک�ھ آدم�ی م�ورد خواس�تھ خ�دا ق�رار گی�رد . و ھرک�ھ را ھ�م ک�ھ نخواھ�د و گمراه می کند . زیرا عشق یا ھدایت

م�ی س�ازد . زی�را ھ�دایت ب�ھ بھش�ت و گمراھ�ی ب�ھ او نھ گم�راه . بلک�ھ در حی�ات ج�انوریش رھ� طلب نکند نھ ھدایت می کندی کنند . زیرا خداوند کسی را دو جا ھمھ خدا خدا م گار است و در آن ھرددوزخ می رسد کھ دو حضور نوری و ناری پرور

کھ ھدایت یا گمراه می کند در ھمھ جا با اوست بھ نور یا نارش . و اینکھ چرا و بر چھ اساس یکی را بھ بھش�ت و دیگ�ری ق�رآن » اال اینکھ خدا ھ�م آن�را اراده م�ی کن�د نیداراده نمی ک« را بھ دوزخ می رساند بستھ بھ خواستھ خود انسان است کھ

را باالخره پس از سی س�ال ش�بانھ روز تفک�ر و تأم�ل ب�ھ تم�ام و ن کریم آاین آیھ از قر ن .عنی عشق خدا بھ انساو این ی – کمال دریافتم بھ نور عشق !

والنون مصری عارف قرون اولیھ اسالمی روایت می کند ب�ھ ذمحی الدین ابن عربی حدیثی بس گرانقدر را بھ نقل از -۵۶۴

ن و اس�رارش را ج�ز ب�ھ آش�قان اس�ت . یعن�ی ق�رادارای صفاتی ھستند کھ جمل�ھ نش�انھ ھ�ای ع نقرآون کھ حامالن ماین مض مشرکانھ و غیر توحیدی است و غیر قرآنی ! نور عشق نتوان یافت و مابقی ادراکات

؟ چ�ھ کس�انی م�ی دانن�د ک�ھ خداون�د حقیق�ت آش�کار اس�ت –س�وره ن�ور » می دانند کھ خدا ھمان حق آشکار اس�ت « -۵۶۵

و ک�ری نج�ات نند . یعنی عارف�ان اھ�ل کش�ف و ش�ھود ک�ھ از ک�ورییو می ب نورندآنانکھ از ظلمت خارج شده و مقیم جھان و اینگون�ھ اس�ت ک�ھ م�ی –ق�رآن » سمانھا و ھرچھ کھ ب�ین آنھاس�ت ب�ھ ح�ق اس�ت آزمین و « یافتھ و می بینند کھ براستی

نداش�تند و ل�ذا از عل�م یار پروردگارش�ان تردی�ددیعن�ی کس�انی ک�ھ در دی�این�ان عاش�قانند » حق آمد و باطل رفت « گویند کھ بھ عین الیقین رسیدند و خود نیز مظھر حق الح�ق ش�دند چ�را ک�ھ خلیف�ھ خ�دا بودن�د پ�س ب�ھ ح�ق الیق�ین نای�ل آمدن�د و ن الیقی

حالجی شدند .

ا م�ورد توج�ھ و عواط�ف و عش�ق یدش�دو اما یک مسئلھ مبرم در حریم عواطف خ�انوادگی : چ�را ھم�ھ فرزن�دانی ک�ھ -۵۶۶چن�ان دچ�ار قحط�ی محب�ت م�ی ش�وند و خود ھستند از خانھ فراری شده و تحت این عواطف احساس خفقان می کنن�د نوالدی

اطفھ می ش�وند و در ان�دک م�دتی س�المت و عص�مت خ�ود را از ع نشکارچیا یاد نموده و قربانمکھ در جامعھ بھر کسی اعت خانھ باز نمی گردند . ھ نھمھ ھنوز ھم از محیط و عواطف خانوادگی منزجرند و ھرگز بدست می دھند . و با ای

؟ ب�ی تردی�د محب�ت نیس�ت ک�ھ انس�ان را ف�راری در عشق و عاطفھ والدین بھ فرزندان چھ مرض و ستمی نھفتھ است -۵۶٧

می دھد . پس این چیست کھ عشق و محبت نامیده می شود ؟

فرزندان خ�ود را ادام�ھ تک�املی خ�ود و ل�ذا ظ�رف جب�ران ناکامیھ�ای خ�ود در زن�دگی م�ی خواھن�د . بی تردید والدین ، -۵۶٨دانگی و استمرار خود در جھ�ان تلق�ی م�ی کنن�د . ویعنی فرزندان را ادامھ خود در تاریخ می پندارند . چرا کھ آن را بستر جا

.ا گردیدنوعھ است کھ جایگزین عشق ناکام آدم و حومشجره م یاین ھمان معنا

خ��انواده ھ��ایی ک��ھ رابط��ھ وال��دین ب��ا ھم��دیگر دچ��ار تش��نج و ب��ن بس��ت اس��ت و عش��ق زناش��ویی تب��اه ش��ده اس��ت و در -۵۶٩تر و بیمارگونھ تر اس�ت . زی�را دعداوت بر جایش نشستھ است و فرزند پرستی والدین بخصوص از جانب مادر بمراتب شدی

نتوانس�تھ مری�د و پرس�تنده خ�ود س�ازد و دخت�رش را ھ�م ادام�ھ جب�ران خواھد پسرش را جایگزین شوھرش کند کھ یم مادرت�رین آزادی و اس�تقالل و اراده انتخ�اب ندارن�د و از کنیزک�ان و بردگ�ان عھ�د کھ�ن ماین شکست خود نمای�د . پ�س فرزن�دان ک

ل�دین خ�ود ت�رجیح شده و از خانھ فراری می شوند و ھ�ر عاطف�ھ ای را ب�ر عواط�ف وا رمظلومتر واقع می شوند و لذا منزج می دھند.

Page 53: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٣

و آدمخواری والدین نسبت بھ فرزندان عشق نامیده می شود . عشقی کھ حاصل ھمھ نطفھ ھای ستم اس�ت : این ظلم -۵٧٠

ستحمار و استبداد کھ ھمھ عناصر سلطھ انسان بر انسان را یکجا دارا است : زر و زور و امار ، استکبار ، عاستثمار ، استستم را ش�امل اس�ت . و اب�راھیم عشق ، منشأ اولیھ ھمھ شقاوتھای بشری میباشد و ھمھ انواع ترفندھای این .تزویر و زار

خلیل نخستین کسی بود کھ بھ امر خداوند برای براندازی ریشھ ھای این ستم ابلیسی قیام کرد .

این س�تم در سراسر جھان ریشھرتھای امپریالیستی در دامع و حکومتھا و قوھمھ انواع ستم ھای بزرگ در سطح ج -۵٧١ ستم بری ! اول بھ ترفند زر ( استعمار ) سپس زور ( اس�تبداد ھم جامع و بغایت لطیف ابلیسی دارد ھم در وجھ ستم گری و

ل�دین در ا) و آنگاه بھ تزویر ( استحمار ) و عاقبت بھ زار و مظلوم نمایی و تمارض و عاق و آه و فغان ! این آدمخ�واری وس�ت ک�ھ ب�ا ش�عار عش�ق ب�ھ انس�انیت و آزادی و براب�ری و حق�وق بش�ر انیان جھ�انخواری حک�ام و امپریالیس�ت ھ�ا ده بواخان

اھیم خلی�ل پ�در ایم�ان و رک�ھ فھ�م کن�ی ک�ھ اب� نمشغول بمباران ملل ھستند . این ھمان است . این را بدان و در آن تا ابد بم�ا ز سر گذراند و چھ کرد و مسلمانی و ایمان و امامت یعنی چھ ! م از چھ روی آن ماجراھا را اابانی اسالم و نخستین ام

نسان ، وی را جانشین ھم�ھ اس�ماء و اقت�دارش س�اخت و کم�ال ای�ن عش�ق را ب�ھ زن معط�وف اخداوند از عشقش بھ -۵٧٢

د مب�تال بخش�ید و او مخلوق�ات خ�ود یعن�ی فرزن�دانش را ب�ھ اش�د بردگ�ی و ش�قاوت خ�و نمود کھ قدرت خالقیت انسان را بھ اوه را در ح�ال بران�داختن اس�ت ت�ا پایگ�اه خالقی�ت و دانواخ�تا اینکھ در آخرالزمان باالخره صبر خدا پایان یافت و بنی�اد نمود .

سلطنت زن را از او بگیرد و او را آواره خیابان نماید .

ید . آو بھ اجرا در می س شدهت اسم عشق تطھیر و تقدیحبدان کھ ھمھ جنایات و خیانتھا و شقاوتھای بشری ت نای -۵٧٣یعنی تحت ھمان عنوانی کھ خداوند بواسطھ اش عدم را وجود بخشید و آدم را جانشین خود ساخت و رحم�ت و محب�ت خ�ود

د ک�ھ ت�و عاش�قی پ�س ح�ق داری ک�ھ ب�ا ی�گو م�یرا درباره اش تمام کرد . پس ببین ابلیس با تو چھ می کند ای انسان ب�ھ ت�و معشوقت ھرکاری ک�ھ م�ی خ�واھی بکن�ی بخص�وص ک�ھ او را ب�ھ دنی�ا آورده باش�ی و ن�ان و آب�ش ھ�م داده باش�ی پ�س مال�ک

وجودش ھستی !

ت رزق و حیات جاوی�دش بخش�ید و ھوی�ت و نمود و بی مزد و من شخداوند انسان را از عدم آفرید و اشرف مخلوقات -۵٧۴من . و ؤافر و چ�ھ م�ک�روشی کھ می خواھد زن�دگی کن�د چ�ھ ھاد تا صاحب اختیار باشد کھ بھر راه ونرا بخودش وامنیت او

ی ک�ھ نم�ی خواھن�د چھ بسا وال�دین ب�ھ ن�ابودی فرزن�دان بھ ایمان و عبودیتش نکرد . ولی حیات جاوید و رزقش را مشروط سوق می دھند . شدن بھ سمت نابودند و آنان را بھ عمد ومرید و بنده شان باشند راضی می ش

ب�رود ت�ا برھوت حجاز رھ�ا کن�د وخداوند ابراھیم خلیل را امر کرد تا ھمسر محبوب و پسر شیرخوارش را در بیابان -۵٧۵

بھ او نشان دھد کھ : مرد حسابی این منم کھ از جان و ناموس و ھس�تی ھمس�ر و فرزن�دت حفاظ�ت م�ی ک�نم و رزقش�ان م�ی پس�رش ب�ھ اراده او تا بھ او بنمایان�د ک�ھ س�ر ،بالغش را از تن جدا کند سپس چاقو بدستش داد تا سر پسر نودھم نھ تو ! و

ال�ب اس�ند و خ�ودت را بج�ای م�ن ب�ھ آنھ�ا قبر تنش قرار دارد و چاقو بھ امر اوست کھ می برد پس رھایشان کن ت�ا م�را بشنیم ول�ی ب�اورش ن�داریم و اینس�ت عل�ت ھعارش را می دشانان مکن ! این ابتدایی ترین درس مسلمانی است کھ ھمھ ما مسلم

عشقی ک�ھ از جان�ب خداس�ت و عاش�ق اوس�ت و م�ا جمل�ھ معش�وقیم و نھمھ مظالم و مفاسد و شقاوتھای ما آنھم تحت عنوا مخلوق !

خ�دا اش�ق ب�ودن دع�ویعع�وی دعدم شناخت عشق خدا بھ انسان منشأ ھمھ جھالتھا و کفرھ�ا و ش�قاوتھای ماس�ت . -۵٧۶

بودن اس�ت ک�ھ منش�أ ھم�ھ س�تمھا و جنای�ات ماس�ت . عاش�قیت ، ص�فت انبی�ای ب�زرگ و امام�ان معص�وم و انگش�ت ش�ماری عارفان کامل است و بس ! کھ آنھا ھم بندرت این عشق را ادعا می کنند .

و متجاوز و دمدمی دارد چون ھمھ روابط ادی از جنس شھوت جنسی است و لذا ماھیتی وقیحژعشق خانوادگی و ن -۵٧٧ش�ھوانی و جنس�ی پ�در و م�ادر اس�ت و ب�ر ارتب�اط هن تن�ھ ای اس�ت و اص�ال اس�اس خ�انوادیپ�ای طف نژادی از ارتباطاو عو

ت اتفاق می افت�د ک�ھ ب�ین دو عض�و از ی�ک خ�انواده و ن�ژاد رو بسیار بند ھرگاه این رابطھ نابود شود خانواده ھم می پاشد .م�ی فرمای�د ک�ھ دوس�تی ب�ین پ�در و پس�ر از عو معنوی و قلبی و عقیدتی پدید آید . ھم�انطور ک�ھ عل�ی ھ ایباال تن ای ھرابط

محبت قلبی بین ھمھ اعضای یک خانواده یا نژاد از ھمین گونھ است . و بترین و برترین دوستی ھاست . دوستی یاان

س�انی ط�الق رخ م�ی آسمانی ھ�م چن�ین اس�ت و ل�ذا ب�ھ ای�ن جابط و. رھمانطور کھ تن آدمی بی ریشھ و ناپایدار است -۵٧٨ آسانی والدین خود را فراموش می کنند . یک از طرفین ازدواج می کنند و فرزندان بھ دھد و اندکی بعد ھر

Page 54: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤

ن رفتھ است . ید کھ تن از میاآرابطھ معنوی و روحانی بین اعضای یک خانواده و نژاد پس از مرگ پدید می -۵٧٩

. نب�رد ب�ین عش�ق جنس�ی و عش�ق اردایمان ، اخالص و توحید و عشق عرفانی خصمی شقی ت�ر از عش�ق ن�ژادی ن�د -۵٨٠ مرادی بھ یاد آورید کھ امامش را بھ قتل رساند . معرفانی را در ابن ملج

قدرتمندترین و عمومی ترین ارکان و ابزار شرک در دین ھمانا روابط و عشق نژادی است . چرا کھ شجره ممنوع�ھ -۵٨١

نخستین کاالی ابلیس بھ آدم و حوا بوده است .

عش�ق وال�دین و فرزن�د و... ھم�ھ اینھ�ا ش�اخ و ، عش�ق ن�ژادی ، عش�ق جنس�ی ، عش�ق خ�انوادگی ، عش�ق زناش�وئی -۵٨٢ممنوعھ ھستند و عشق ھای ابلیسی می باشند و جملھ ریشھ در شھوت پائین تنھ ای دارن�د ک�ھ واض�ح ت�رین برگھای شجره

اد پرستی بنی اسرائیل ( صھیونیزم ) در جھان است کھ بشریت را بھ خاک و خون کشیده اس�ت ژادعا موجودیت ن نحجت ایو ک�ل بش�ریت را در ای�ن آت�ش ب�ھ اش�کال ه د آوردی�درا پ نپرس�تی عرب�ی جھ�نم روی زم�ی و عجبا ک�ھ در روی�ارویی ب�ا ن�ژاد

ختھ است کھ یک نمونھ دیگرش ھ�م نب�رد ونبردھای نژادپرستانھ س اند . و اصوال بشریت ھمواره در دوزخسوزمتفاوت می بود کھ جنگھای جھانی را پدید آورد و کل جامعھ بشری را مبتال نمود . یپرستی آلمانی و انگلیس نژاد

س�ت ب�ھ از بدان کھ ھمھ ادیان الھی محصول نبرد تمام عیار افرادی ( انبیای بزرگ ) بر علیھ نژادشان ب�وده و این نی -۵٨٣

، نب�رد اب�راھیم ب�ر علی�ھ بنی اسرائیل ، نبرد محمد ب�ر علی�ھ ق�ومش ق�ریش اشکال متفاوت . مثل نبرد مسیح بر علیھ قومش ن اش�رافی خ�ودش و نب�رد موس�ی ب��ر علی�ھ خان�دان فراعن�ھ ک��ھ ن�دو و خان��داھخان�دانش ، نب�رد ب�ودا ب�ر علی��ھ ھم�ھ کاس�تھای

پرس�تی اس�ت و الغی�ر ! یعن�ی نفس خویشتن و نبرد بر علی�ھ نژاد خاندان خودش بود . پس دین خدا حاصل نژاد براندازی از نبرد بر علیھ شجره ممنوعھ کھ شجره ابلیس است .

بین عشق نژادی و عشق نزادی است ، عشق عرف�انی و عش�ق تنب�انی د و جوامع بشری رویارویی و نبر خکل تاری -۵٨۴

ان نبرد بین ح�ق و باط�ل اس�ت و دی�ن و ھمای و عشق باالتنھ ای ، عشق روحانی و عشق شھوانی . این ، عشق پائین تنھ کفر !

ستمگر و ستم بر ھر دو نژاد پرست ھستند . -۵٨۵

پرست می شود . و حاکمی ظالم نمی شود اال اینکھ نژاد -۵٨۶

سلط می شوند . تر م پرست حکومتی نژاد پرست و بر قومی نژاد -۵٨٧

ادپرس��تی ھم��ان ع��ورت پرس��تی خویش��تن اس��ت و عش��ق ن��ژادی ، عش��ق ژو ب��دان ک��ھ بزب��ان س��اده و در ی��ک ک��الم ، ن -۵٨٨

عورت است .

باالتن�ھ اس�ت و دل و عق�ل خ�ود را م�ی دمری� م و زی�ر آن اس�ت و ی�اکآدمی یا پائین تنھ خود را می پرستد و مری�د ش� -۵٨٩ پرستی و مذھب ایمان است . پرستی و مذھب کفر است و دومی خدا پرستد . اولی نژاد

س�ت ب�ھ مص�داق آن طبق�ھ دوزخ ک�ھ اتمدن مدرن ، تمدن حاکمیت پائین تنھ بر باالتنھ است و لذا تم�دنی واژگونس�االر -۵٩٠

چن�ین جھ�انی را در مق�ام اھالی اش ھمھ پا در ھوا و سر در دخمھ ھای آتش ھس�تند ، تم�دنی پ�ا در ھ�وا و س�رنگون ! بن�ده کشف و شھود دیده ام .

ا ان عورتھاین��د و ذھ��ن ھ��م تح��ت فرم��ان ش��کم ک��ار م��ی کن��د . و ل��ذا ھم��ھ اندیش��ھ ھ��م��در تم��دن م��درن ، دلھ��ا تح��ت فر -۵٩١

اقتصادی است و ھمھ احساسات ھم شھوانی است و ھمھ عشق ھا ھم پایین تنھ ای ھستند . و لذا ھم�ھ فلس�فھ ھ�ا و م�ذاھب ھم در ھمین راستا تفسیر می شوند .

بودنش تردیدی نمی داش�ت . و آدم�ی ع�ذابی نم�ی کش�د و البتھ بھ قول نیچھ ، آدمی اگر پائین تنھ نمی داشت در خدا -۵٩٢

اال از دست شکم و مادون آن و بنظر می رسد کھ انسان بعنوان خلیفھ خدا در جھان نمی بایست پائین تنھ می داش�ت . ول�ی اگر پائین تنھ نم�ی داش�ت و در زن�دان ت�ن اینھم�ھ حق�ارت و ذل�ت و ناک�امی و ع�ذاب نم�ی کش�ید عاش�ق نم�ی ش�د و غ�رق در وجود می بود و اصال جھان را در نمی یافت و بھ خدایش رجوع نمی کرد ھمانطور کھ آدمھای بکام رسیده تر ھیچ عشق و

حطی ھای وجود است . خداوند روحش را در انسان دمید و لذا ھمھ قآرمانی ندارند . زیرا عشق حاصل نیاز بکام نرسیده و

Page 55: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥

از ھم�ھ ،د ولی ھمھ آنھا را ناک�ام نم�ود و ل�ذا انس�ان خ�دائی خل�ع ی�د ش�ده ت و اسمایش را بدین واسطھ زنده و فعال کراصفبکل�ی نش�انو بھ مقصود رسانید نولی از فعال نمود قوای خویشتن است در حالیکھ ھمھ قوایش را احساس و درک می کند

و لذا از ھر صفت و قدرتی ھمانقدر دارد کھ بداند کھ ندارد و نیز از ھستی » انسان بھ ضعف آفریده شد« عاجز است . کھھمانقدر می یابد کھ فنایش را ببیند . ھمانقدر ھست کھ بداند کھ نیس�ت . اینس�ت راز انس�ان ب�ودن انس�ان بعن�وان خلیف�ھ خ�دا

یعنی عاشق خدا . یعنی عاشق وجود !

این بود نبود خود را می فھمد و حقش را درمی یابد و ب�ھ آن راض�ی م�ی ش�ود تفاوت انسانھا نیز در اینست کھ یکی -۵٩٣ بود نبود !در ولی دیگران تا دم مرگ با این وضع خود در جدالند و جان می کنند

ھمان وضعیت خداوند در عرصھ قبل از خلق عالم و آدم است . پس اگ�ر ح�ق ای�ن وض�عیت را » بود نبود « بدان کھ -۵٩۴

آن بمانی و قرار گیری می توانی ھمچون خدا خالق گردی و جھان محبوب خود را بیافرینی و در حال آف�رینش دریابی و در اجھانی پیشاپیش آفریده ش�ده و در مقاب�ل روی ت�و و در اختی�ار توس�ت . ول�ی ت� چنین ی یابی کھماین جھان مطلوب خود در

خالق نشوی بھ این جھان دست نمی یابی و قدرش نمی دانی .

کھ انسان تجسم بود و نبود را در جھان می بیند و نیز تجس�م فرق بود نبود انسانی و بود نبود الھی در ازل ، اینست -۵٩۵ یگانگی بود نبود کھ خود انسان است .

نبود کاملترین و روش�ن ت�رین و نبود است . بود ئی بود وو عشق برخاستھ از وضعیت و دیالکتیک حیرت آور و جاد -۵٩۶

معقولترین بیان منطقی عشق است .

یعنی ھمھ مس�ائل و ح�وادث زن�دگی آدم�ی » مردمان خوابند و چون بمیرند بیدار می شوند« صبھ قول رسول اکرم -۵٩٧سائر رویاھ�ای آدم�ی جز عارفان کامل نمی دانند و در رأس این رؤیاھا کھ یاھای او ھستند کھ تعبیرشان راؤدر حیات دنیا ر

وابھ�ا رخ م�ی خرا تحت الشعاع قرار می دھد عشق قرار دارد . بھ ھمین دلیل حقیقت مسائل زندگی انسان در حی�ات دنی�ا در یکتر و بیناتر است . دخواب نوعی مرگ خفیف است یعنی انسان در عالم خواب بھ حقایق زندگی نز منمایند زیرا عال

وحدت اض�داد س�خن گفت�ھ ان�د ول�ی نش�نیده ای�م ک�ھ از یگ�انگی اض�داد س�خن و ارفان از جمعبسیاری از حکیمان و ع -۵٩٨

این یگ�انگی اض�داد اس�ت ک�ھ توحی�د .گفتھ باشند کھ حق اینست . زیرا وحدت اضداد ، ابطال است و ثنویت بھ بار می آورد نگی ب�ود و نب�ود اس�ت و ن�ھ وح�دت ب�ود و کھ ذات ھمھ یگانگی ھا ھمان یگااست و کل اسرار جھان را معنا و بیان می کند

نبود ! و البتھ این یگانگی جز بھ نور عشق و عقل سرخ عشق فھم نمی شود .

سخن رانده اند ولی فق�ط ب�ھ ش�عر و اس�تعاره و ن�ھ خ�رد و حکم�ت . مث�ل معرفت از این یگانگی اضداد اندکی بزرگان -۵٩٩ مولوی در مثنوی و مخصوصا در غزلیات شمس .

ن�ور عش�ق م�ی ب�ھ انفج�ار بود نبود جز در قلمرو معرفت نفس عرف�انی درک و فھ�م نم�ی ش�ود و ھم�ین ادراک منج�ر -۶٠٠

ن�ان ب�وده آشود . عارفان عاشق مظھر تحقق و بروز بود نبود ھستند و ھمین امر موجب پی�دایش ان�واع اتھام�ات نس�بت ب�ھ است .

نبود است ل�ذا ج�ز عارف�ان عاش�ق ق�ادر ب�ھ درک حق�ایق دتماما منظر بواز آنجا کھ عالم ھستی و خاصھ عالم انسانی -۶٠١

عالم نیستند .

یاھای زندگانی انسان تعبیر و فھم می شود . ؤاست کھ بھ نورش ھمھ ر ییایؤیعنی عشق عرفانی تنھا ر -۶٠٢

کن�د ک�ل زن�دگیش را انک�ار کسی کھ عشق را انکار کسی کھ عشق را بد تعبیر کند کل زندگیش را زشت نموده است . -۶٠٣ نموده است .

از ھ�ر روز تعبی�ری جدی�داس�ت و ل�ذا آدم�ی ش�کارآیا بودنش ؤیای زندگیست بدین معنا کھ رؤعشق ، رؤیایی ترین ر -۶٠۴

تفسیر پذیرترین سوژه کل زندگیست . و عشقش بدست می دھد . عشق تعبیر

مسئلھ فکر کرده این ان بوده است و من خیلی بھ زسراسر زندگیم مصیبت و داغ عزی «:پیرزنی اعتراف می کرد کھ -۶٠۵ج�وانی بم�ن اظھ�ار ،ام و بھ این نتیجھ رسیده ام کھ اینھا عذاب انکار عشقی در دوران جوانی ب�وده اس�ت زی�را در آن دوره

Page 56: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦

اینک�ھ چ�را و » کھ بھ خواستگاری بیاید ولی من مسخره اش کردم و دیگ�ر او را ندی�دم عشق نمود و از من اجازه خواستی را از زبان بس�یاری اترسیده بود البتھ قابل تأمل است . ولی بنده مشابھ چنین اعتراف ای ین نتیجھچنپیرزن بھ ن چگونھ ای

شنیده ام .

ولت شبانھ روز مش�غول تفس�یر و تعبی�ر مس�ائل گذش�تھ زن�دگی آدمی تقریبا از نیمھ دوم عمرش و مخصوصا دوره کھ -۶٠۶ی�ایی ب�ودن ک�ل زن�دگی انس�ان ؤربر خویش است و ھربار کھ بھ موضوعی می اندیشد تفسیر تازه ای می یابد . این خود دال

اق�رار ت�ا در حیات دنیاست . ولی متنوعترین و اضدادی ت�رین تع�ابیر و تفاس�یر از عش�ق ب�ر م�ی خی�زد از ب�ود ت�ا نب�ودش از انکارش .

است و ھمھ حس�رت م�ی یشق ھای دوره جوانعمردان و پیر زنان بخش قابل توجھی از خاطراتشان درباره ھمھ پیر -۶٠٧ از معاملھ بدی کھ با عشق کرده اند ھمھ شرمسار عشقند ! . خورند

خ�اص خ�ود را دارن�د ک�ھ عش�ق و کم�ال و حت�ی پی�ری ، ھری�ک روح ،جوانی ،عشق ھای دوران کودکی ، نوجوانی -۶٠٨

پیری عشق محض جمالی است کھ عش�ق عارفان�ھ اس�ت و احی�ای دوب�اره عش�ق دوران ک�ودکی اس�ت ک�ھ دوره کش�ف وج�ود محض است و حیرت در قبال بودن !

عشق ھمان عشق بھ بودن محض است و بمیزانی کھ بھ سوی چیزی بودن منحرف می شود از اصل خ�ود بیگان�ھ و -۶٠٩

گمراه می گردد .

یعنی ب�ر دو غاز می شود و دوباره در پیری عود می کند آبودن و جمال محض مبدأ و معاد عشق است کھ از کودکی -۶١٠ آستانھ فنا و عالم غیب !

و صفات حسنھ آدمی از عشق است و ھمھ اخالق و صفات رذیلھ او از عداوت و انکارش در قبال عش�ق ھمھ اخالق -۶١١

.

را ھ�م در ح�ریمش خت تا مردمان از آن روشنایی برگیرن�د اش�قیایی وخداوند ھرکجا کھ نور عشقی را در کسی برافر -۶١٢وت ادھند کھ آیا برای دریاف�ت محب�ت حاض�رند ک�ھ ب�ا ش�ق ر کنند و امتحان طلب پسون عشق از آن فیلتر عباقرار داد تا طالب

نبرد کنند و یا از خیرش می گذرند . زیرا محبت حقیقی بی مزد و منت است و حامل دریایی کرامت می باشد و لذا چ�ون ب�ی چ�ون نیک�ی از ح�د بگ�ذرد م�ورد تھم�ت « بھ مص�داق ای�ن حکم�ت ک�ھ ھیچ زحمتی بدست آید مورد سوء ظن قرار می گیرد

». قرار می گیرد

وس�ت ب�دارد م�ی خواھ�د ک�ھ ھم�ھ او را دوس�ت بدارن�د و پرس�تش کنن�د . و دشقی کسی است کھ ب�ی آنک�ھ دیگ�ران را -۶١٣رنج ھمھ لذت می برد و از لذت و آسایش دیگ�ران و چون چنین اتفاقی نمی افتد لذا از ھمھ مردمان نفرت دارد و از بدبختی

د ک�ھ ای�ن ونجاست کھ اگر ھم کس�ی پی�دا ش�آغایت این بدبختی و شقاوت ل بدبختی است . وزجر می کشد . و این معنای کامانتقام می گیرد زیرا در قبال محبت دیگران احساس نابودی م�ی کن�د زی�را محب�ت ن�ور وج�ود فرد شقی را دوست بدارد از او

ای مؤمن�ان ب�ا دش�منان م�ن و خودت�ان « ایداست و انسان شقی ، نابودی پرست است. اینست کھ خداوند در کتابش می فرمت ، دشمنی با محبت است و این دوستی چھ بسا خود مؤمنان را کھ اھل محبت ھس�تند وزیرا دوستی با شقا» کنید ندوستی

از ایمان و محبت ساقط کند زیرا شقاوت ، ظلمت است و در قلب رسوخ می کند ھمانطور کھ نور محبت !

پرستیده شدن در زنان شدیدتر است و تمامیت اراده شان است ل�ذا ش�قی ت�رین انس�انھا را ھ�م در از آنجا کھ اراده بھ -۶١۴ده است اساس انھدام خ�انواده اس�ت . یو جلوه گری بھ اوج خود رسدر عصر مدرنیزم کھ زنان می توان یافت . این شقاوت فمینیزم فلسفھ این شقاوت است .

ای اس�ت ھنژاد پرست بھ یک بیگانھ ، کل آن خانواده را فرو م�ی پاش�د . ای�ن واقع� گاه عشق یک فرد از خانواده ای -۶١۵

پرست ھمواره رخ می دھد و یک مسئلھ مستمر است . و این لطف�ی از جان�ب خداس�ت ک�ھ آن خ�انواده را ادژکھ در جوامع نھ�ا ع�ذاب مقاوم�ت و نب�رد اولی�ای پرستانھ ای�ن خ�انواده پرستی می رھاند و فروپاشی تشکیالت نژاد از خفقان و ظلمت نژاد

خانواده در قبال عشق است .

معن�ای انھ�دام جب�ری ت�اریخ ن�ژادھ خانواده ھستیم نیز می توان این واقعھ را ھ�م ب� یامروزه کھ شاھد فروپاشی جھان -۶١۶را س�رآغاز پای�ان است آنھم ظلمی کھ تحت عنوان عشق نژادی تقدیس می شود و لذا بایستی آن مپرستی دانست کھ تاریخ ظل

Page 57: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧

طرف�ی پای�ان عم�ر دی�ن س�نتی و ت�اریخ تکام�ل یافت�ھ اس�ت و از نفاق و ظلم منافقانھ دانست ک�ھ ب�ر اس�اس ش�رک ع�اطفی درس�ل ادام�ھ پی�دا نشریعت تاریخی است زیرا دین و شریعت تاریخی و سنت دینی از بطن خانواده ھا استمرار یافتھ و نس�ل در

ش�کار و دی�ن خ�الص و آقطبی شدن کام�ل دی�ن و فرھن�گ و اخ�الق بش�ر اس�ت کف�ر خ�الص و کرده است . و این سرآغاز دوکفر خالص و بی ریا و عاشقانھ بسرعت با تمامی�ت ! کھ عرفانی : کفر غریزی و دین فطری : کفر عاشقانھ و دین عاشقانھ

دی�ن فط�ری و عرف�انی اس�ت و س�تانھ توب�ھ ق�رار م�ی گی�رد و ای�ن آغ�از ش�کوفائی و احی�ایآخود بھ بن بست می رسد و ب�ر عشق عرفانی !

دی��ن عرف��انی و عرف��ان واض��ح اس��ت ک��ھ ام��روزه جوام��ع و نظامھ��ای سیاس��ی اگ��ر ب��رای درک و پ��ذیرش بن��ابراین پ��ر -۶١٧

مذاھب کھ مغز مذاھب الھی است آماده نباشند و بر اس�تمرار فرھن�گ و ش�ریعت ت�اریخی اص�رار ورزن�د دچ�ار ھ�رج و م�رج س�ا ک�ل آس�ی در ھ�م م�ی ری�زد و کف�ر افس�ار گس�یختھ و جن�ون اش�یرازه جامع�ھ و نظ�ام سی ودیدی ش�ده فرھنگی و معنوی ش�

و ح�داقل امنی�ت اجتم�اعی ھ�م ن�اممکن م�ی ش�ود . و ای�ن مس�تلزم درک حقیق�ت عش�ق عرف�انی اس�ت دم�ی گی�ر اجامعھ را فر ھمانطور کھ تاریخ تمدن نژاد پرستی بشر بر عشق جنسی بنا شده بود .

ق�رار داش�تھ ب�ر عش�ق ایم�انش و از ظل�م و ع�دالتش ھم�واره بدش و کف�ر و تاریخ و تمدن بشری بھرحال از خوب و -۶١٨

و ت�اریخ س�الطین ءشق جنسی و عرفانی بوده است : ت�اریخ انبی�اء و اولی�اعاست و کل تاریخ رویارویی و نبرد بین این دو پرس�تی خ�انواده ھ�م ادژده ، عم�ر ن�آم�پرستی ! ھمانطور کھ تاریخ سالطین نژاد پرست بس�ر و اشقیاء ! نزاد پرستی و نژاد

بھ سر آمده است .

ق عشق اصوال از ھر دو نوعش اینست کھ آنکس کھ عاشق اس�ت ایث�ار کن�د و بگ�ذارد و بگ�ذرد و ب�دنبال معش�وق ح -۶١٩س�ت ا عاشق و معش�وق ھ�ر دو ق کند کھ این راه ھدایتل عاشق خود بدود و مریدی عشانبھ دخود ندود . و بلکھ معشوق ب

بھ س�وی خ�القش رجع�ت کن�د . دبلکھ او را می آفریند و آزاد رھا می کند تا خو .. زیرا ھرگز خالق بدنبال مخلوق نمی رود می شد ھرگز عشق نژادی بھ ظل�م و جن�ون و ش�قاوت و فروپاش�ی نم�ی رس�ید و وال�دین ب�رای تحق عشق رعایاین کھ اگر

غارت و ستمگری و س�تم ب�ری در جامع�ھ ت�ن در نم�ی دادن�د . و م�رد ب�رای تمل�ک ھ ب رضایت فرزندان خود جھت تملکشانیعن�ی .ر جرم و جنایتی نمی زد و زن ، فرزند خوار نمی شد و ھیچ خیانتی رخ نم�ی دادھ دست بھ وزنش و ارضای نفس ا

ن و یعشق جنسی زمینھ عشق الھی و عرفانی می شد ھمانطور کھ در خانواده انبیای الھی ش�د و ل�ذا ای�ن خان�دان وارث زم� زمان شده و خواھند شد .

اره واین عشق اس�ت ک�ھ بای�د تبعی�ت ش�ود و ن�ھ عاش�ق و ن�ھ معش�وق ! و عش�ق ، جن�اب حض�رت ح�ق اس�ت ک�ھ ھم� -۶٢٠

ون�د ش�ما را عش�ق ورزد پ�س از اک�ھ خد دھی�ااگ�ر م�ی خو« . ش�ق م�ی فرس�تد ک�ھ تبعی�ت کنن�درسوالن خود را بھ نزد اھل عزیرا رسوالن الھی جملھ رسوالن عشق ھستند و آداب و مذھب و اخالق عشق را ب�ھ ارمغ�ان آورده » د یرسولش اطاعت کن

اند تا عشق را جاودانھ سازند .

غض�ب ءوقان مکار و حق نشناس غض�ب م�ی کن�د ب�ر جنای�ت اش�قیاشعشقان ناخلف و مانقدر کھ بر عآخداوند عشق -۶٢١ر باش�د و گرن�ھ مش�مول غض�ب و وانمی کند . زیرا عشق ھمان صراط المستقیم نجات و سعادت است کھ بای�د ب�ر نعم�ت اس�ت

بھ مصداق سوره حمد . دضاللت می شو

چرا عشق صراط المستقیم ھدایت است ؟ زیرا در عش�ق ھم�ھ دربھ�ای دل گش�وده و روی بح�ق ش�ده اس�ت و خداون�د -۶٢٢و خالقیت و قدرت اراده است و ھرچھ ک�ھ بخواھن�د حیات بالوقفھ بر دل عاشق و معشوق نظر دارد و قلوب ھر دو در اوج

د یک شبھ طی نماین�د . زی�را آنک�ھ نمی توانعرفت را منیت و و ره صد سالھ دین و اخالق و انسا دبھ آنی می کنند و می شو« اب است و این آیھ مخاطبی ج�ز اھ�ل عش�ق ن�دارد ک�ھ جدر عشق است صاحب اراده الھی است و دعای ھر دو بھ آنی مست

اینست معنای صراط المستقیم ! و » اراده نمی کنید اال اینکھ خدا اراده می کند

مبر عشق نبوده است و قرآن آخرین و کاملترین رسالھ عشق اس�ت ایامبری جز پیپه است و دینی جز دین عشق نبود -۶٢٣ھم آخرین و کاملترین پیامبر عشق است و امامیھ و تشیع ھم کاملترین مذھب عشق است کھ در مکتب عارف�ان صو محمد

اسالمی ادامھ یافتھ است .

و این بدان معناست کھ معشوق تو مال تو و برای وصال تو ھمواره عاشق کسی ھستی کھ او عاشق کس دیگریست -۶٢۴ی ! دلی برسی و در میان�ھ راه تب�اه نگ�رزنیست . این معنا را فھم کن و حقش را بپذیر تا بالفاصلھ و بالواسطھ بھ معشوق ا

ر قلم�رو این صراط المستقیم عشق و وصال است . چ�ون ای�ن ح�ق را بپ�ذیری جھ�ان ھس�تی ب�رای ت�و وج�ھ هللا اس�ت و ت�و د ! ء هللاستحق لقاآن م ھر شھادتی و

Page 58: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨

معشوق تو فقط آئینھ ای است کھ در او بھ آنی جلوه ای از جمال حق بین�ی . و ای�ن ھ�یچ ربط�ی ب�ھ معش�وق ن�دارد و -۶٢۵

ی�ده اس�ت دذات ت�و گر یت توست و درست بھ ھمین دلیل آئینھ تجلی جمالوطھ مقابل ھقتنھا ربطش اینست کھ او درست در ن کھ جمال حق است . رابطھ تو با او رابطھ وجود و عدم است . این نخستین قانون از علم عشق است .

ھیچکس دیگری . او سیر الی هللا را نھ خبر نمی شود و خوشا بھ سعادت عاشقی کھ معشوقش ھرگز از عشق او با -۶٢۶ .ت انبیای اولوالعزم طی خواھد نمود عبھ سر

ن کج�ا ! بھش�ت و دوزخ دو غای�ت عش�ق اس�ت غای�ت آھ آدم و ابل�یس ھ�ر دو مخل�وق عش�قند ول�ی ای�ن کج�ا و کبدان -۶٢٧

عشق ایثاری و عشق تصرفی !

فرزن�د رس�انیدن وص�البخوشا بھ والدینی کھ در قبال عشق فرزندشان بھ بیگانھ عداوت نمی کنن�د و بلک�ھ در جھ�ت -۶٢٨کنند و از فرزند خود ھیچ توقعی ندارند . اینان آمرزیدگان درگ�اه حقن�د حت�ی اگ�ر تم�ام بھ محبوبش از ھیچ خدمتی دریغ نمی

ای گناه باشد . ھمملو از کبیره زندگیشان

خوشا بھ سعادت کسی کھ عاشق ھمسرش نیست ول�ی عاش�قانھ و ب�ی توق�ع خ�دمتش م�ی کن�د او آمرزی�ده درگ�اه ح�ق -۶٢٩ است ولو با دریایی از گناھان .

ترجیح می دھ�د او حتم�ا ششا بھ سعادت فرزندی کھ خدمت و حرمت و محبت بھ والدینش را بر ھمسر و فرزندانخو -۶٣٠

ھدایت خواھد شد .

و خشک کردن مادر بیمارش بود کھ بسطامی از سالطین عرفان اسالمی ، در حین خدمت و تر یزید آور کھ بابھ یاد -۶٣١ معراج کرد .

ص�ل اابرار در جرگھ علیین ( علی واران ) ھستند کھ این مقام را بواسطھ انف�اق از محب�وبترین چیزھ�ا حاین بدان کھ -۶٣٢

گذش�تن از وص�ال ب�ھ محب�وب برت�رین انف�اق و عب�ادت و نموده ان�د . و محب�وبترین چی�ز ھ�ر عاش�قی محب�وب اوس�ت . یعن�ی –ن آقر .»بگذرید دآنچھ بھ آن عشق می ورزی بھ مقام ابرار نمی رسید مگر اینکھ از« جھشی کبیر در سمت حق است .

عقیده نب�وده بر مبنای نبیاء و اولیای الھی نبردی امنافقین و مشرکین در ھر عصر بر علیھ و این بدان کھ نبرد کفار -۶٣٣

محب�ت وج�ود است زیرا آنان اصوال بھ چیزی اعتقاد نداشتھ اند کھ بخاطرش با دین خدا بجنگند . این نبرد ش�قاوت ب�ر علی�ھ یافتن�د و ل�ذا ت�ن ب�ھ س�تم و جھ�ل و یمردان خدا بھ مردم بوده است و قدرت اراده و ھ�ویتی ک�ھ م�ردم از باب�ت ای�ن محب�ت م�

ط�ر افکن�د . و خحک�ومتی تش�کیل ن�داد ک�ھ من�افع حک�ام را در سلطھ ظالمان نمی دادند . زیرا جز پیامبر اسالم ھیچ پی�امبری شان امتی پدید آورد آنھم نھ حکومتی ، سیاس�ی بلک�ھ ح�اکمیتی ع�اطفی و ایم�انی ل آخر عمرسا تازه پیامبر اسالم ھم در چند

ومت عشق محمدی بر قلوب مردم بود . کانقالب اقتصادی و سیاسی و فرھنگی کھ رخ نمود نتیجھ طبیعی ح کلبود . یعنی

ق ب�ود و ل�ذا ب�ا رحل�تش ب�ھ آن�ی ل�خدارای ھیکل نوری بود یعنی تمام فیزیک وجودش نور محبت الھ�ی ب�ھ صمحمد -۶٣۴ جز انگشت شماری از مؤمنان مابقی بھ شقاوت نژادی خود بازگشتند و کردند آنچھ کردند .

و ج�ادو و شستش�وی مغ�زی م�ردم از جان�ب م�ردان خ�دا م�ی نامن�د ھم�ان جاذب�ھ و ج�ادوی طلس�مآنچھ را ک�ھ اش�قیاء -۶٣۵

د ک�ھ ای�ن ام�ر نبر حقیقت این امر واقفند بھ دلشان . و آگاھانھ انکار می کن عشق آنھا بھ مردم است کھ این اشقیاء ھم کامال .» کافران علیرغم انکارشان باطنا بر حقانیت رسول و مؤمنان یقین دارند « در قرآن ھم آمده است کھ

بین کافران و مؤمنان معطوف بھ دو وضعیت و کیفیت ویژه قلوبشان اس�ت یعن�ی کف�ر و در قرآن کریم ھمھ تفاوتھای -۶٣۶

ایمان و ھمھ صفات این دو نوع انسان معلول دل با محبت و دل بی محبت و ضد محبت است .

ت واپس برای تشخیص کفر و ایمان ، میزان را نھ جانماز قرار ده و نھ بس�اط ش�راب . بلک�ھ می�زان را ش�فقت و ش�ق -۶٣٧ی بود و کعب االحبار ھم یک مرتاض . این ھمان میزان لالشھداء عموی پیامبر یک الکدقرار ده . و بھ یاد آور کھ حمزه سی

است کھ فرمود : در قیامت کبرا میزان نھایی عشق است. ع ا علیمامام مطلق

Page 59: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩

دایت و نور ، سخن جم�ال اس�ت ک�ھ پس سخن ھ –قرآن » را خواھد بواسطھ نورش ھدایت می کند کھ خداوند ھر« -۶٣٨در ت�اریکی اس�ت و کافیس�ت ک�ھ ب�ھ آن�ی ل�یتحت الشعاع نور دیده م�ی ش�ود جم�ال پروردگ�ار ک�ھ ب�ر ص�ورت جمل�ھ آدمی�ان و

خل�وقی عی�ان گ�ردد . و ای�ن مگ�ار از رخس�ار دل عاشقی بر ص�ورت معش�وقی بتاب�د و آن�ی جم�ال پروردشعاعی از آن نور از اس�ت زی�را قخدا تا ھوی وح�دانی خ�دا . پ�س ھ�دایت ، عش� رو نو خدا سوی خداست بھمراه جمالآغاز حرکت و ھدایت بھ

وادی فنا گردد . وھدایت و حرکت بھ پای دل است و دل باید عاشق باشد تا رھر

است کھ و دلی کھ زنده باشد دارای امام باطنی »دل ، امام وجود ھر انسانی است « می فرماید کھ : عامام صادق -۶٣٩وجود را در می یابد و وجود ھم خداست . و اما دل جز بھ عشق زنده نمی شود . پ�س دل عاش�ق ، خ�دای را در ت�ن و ج�ان

خود درک می کند و اینست ایمان حقیقی !

ر امام از کتاب اصول کافی بھ طور عقالنی می توان نتیجھ گرفت کھ مقام امامت ھ�م مق�ام کام�ل وپس طبق سخن مذک -۶۴٠ دل است و می رساند . زیرا امام�ت ، ایم�ان کام�ل اس�ت و ام�ام تعاشق است کھ صاحبش را بھ امام دل کامال زنده و مطلقا

مظھر ذات حق است زیرا دل کامال زنده و عاشق اس�ت ک�ھ خ�دای را در وج�ود ص�احبش ب�ھ تم�ام و کم�ال در م�ی یاب�د . ای�ن معنا را دریاب !

و ل�ذا دل ش�قی .و زنده است وجودش را بھ صاحبش تحویل می دھد و موجودش می س�ازد ل بھ میزانی کھ عاشقد -۶۴١

مجسم ! یو سنگ در قحطی وجود است و عین معدوم است معدوم

فق�ط عش�ق » کل جھان ھستی نمیتواند خدای را در برگیرد ولی دل مؤمن م�ی توان�د « وقتی رسول ما می فرماید کھ -۶۴٢س�ینھ م�ن « ظرفیتی می بخش�د ک�ھ خ�القش را در آغ�وش گی�رد . و ای�ن ام�ام اس�ت ک�ھ م�ی گوی�د است کھ دل مؤمن را چنین

ولی دل امثال ما اگر نتواند پروردگاش را در آغوش گیرد شاید بتواند تار م�وئی از او را بدس�ت آورد و ی�ا » عرش خداست پایش را ب�ر س�ر کن�د . و اگ�ر ھ�یچ ی�ک از و یا گوشھ دامن کبریائی اش را لمس کند و یا خاک بکشدانگشت سبابھ اش را

ای�ن ان�واع عش�ق ورزی این کارھا را نتوانست بکند می تواند تیغی بردارد و خون خود بریزد و تا ابد خون خویش بخورد . با خداوند است نھ بھ مثال کھ عین حقیقت .

» ن�ھ عش�ق « ک�ھ کنون گفتھ ایم نھ عش�قتا عشق تو گوئیم و دیدی آنچھ کھ پروردگارا ادعا کردیم کھ خواھیم شرح -۶۴٣

ی�ا ھ�و ) ح�رام اس�ت ب�ا آنک�ھ اس�م ( »یھ�وه «ه اس�ت . در م�ذھب یھ�ود ب�ر زب�ان آوردن د بوبوده است نھ هللا فقط ال الھ اال گوی�ان پرس�تندگان نیم آورد . بیھوده نیس�ت ک�ھ اکث�ر هللا هللا اغیبی اوست پس ما چگونھ نام ظھورش یعنی هللا را بر زبان تو

تر اس�ت ھم�انطور ک�ھ مخ�اطرات و کبر زبان راندن لفظ عش�ق بمرات�ب خطرن�ا. ھوای نفس خویشند بقول خود هللا در کتابش مھلکھ ھایش را در جھان مدرن شاھدیم .

در رابطھ خ�الق و مخل�وق ک�ار درس�تی نیس�ت » عشق « برخی از بزرگان معرفت بر این اعتقادند کھ استفاده از لفظ -۶۴۴

و بھ مثابھ بی ادبی و جسارت بھ محضر حضرت حق است زیرا عشق در ذاتش مستوجب و مستلزم وص�ال اس�ت و مخل�وق را چھ کار بھ وصال با خالقش .

وصال اگر ھمانست کھ در عشق زمینی و عشق جنسی مدنظر است بی تردید در عشق الھ�ی باط�ل اس�ت . ول�ی حت�ی -۶۴۵

در عشق جنسی ھم وصال جسمانی حادثھ فراق است و وصال اسمی بی محتواست یعنی وصالی جز وص�ال روح�انی و ذات�ی ھر مرد و زنی بر روی زم�ین حج�ت آنس�ت ک�ھ وص�ال اصال ممکن نیست . و این درسی است کھ آدم و حوا تعلیم داده اند و

جسمانی ضد عشق است یعنی ضد وصال است . مگر آنکھ عشق فوق جنسی پس از ازدواج از راھی دگر پدید آید .

و عالوه بر این خود خداوند در حدیث قدسی آشکارا از لف�ظ عش�ق ب�ین خ�الق و مخل�وق س�خن نم�وده اس�ت و ح�دیث -۶۴۶طھ بین خالق و مخلوق است زیرا سخن خداوند از دل و زب�ان ول�ی خ�ویش و عاش�ق خ�ویش اس�ت و ن�ھ قدسی سخنی بیواس

نبی . یعنی عشق بین خالق و مخلوق برخاستھ از قلمرو والیت است و نھ نبوت مح�ض ! ھرچن�د ک�ھ نب�وت ھ�م ش�عبھ ای از بیای الھی رخ نموده است . والیت است کھ اگر بھ خود آید البتھ ظھور والیت است ھمانطور کھ در برخی ان

از خدایش درخواست دیدار می کند این آغاز ظھور والیت از ذات نبوت است . کسی کھ جس�ارت می�ل عوقتی موسی -۶۴٧

بھ دیدار کند عاشق است از الھوت ذات .

Page 60: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠

د و ذات دیدار کنن�ده وصال با حضرت حق عین دیدار اوست زیرا جمالش نور است ( نور النور ) و لذا بر ذرات وجو -۶۴٨« وارد می شود و این ھمان وصالی است کھ دیدار کننده را از مخلوقیت خود فنا می کن�د و اینس�ت ک�ھ گفت�ھ ش�ده اس�ت ک�ھ

و صوفی کسی است کھ دیدار کرده است .» صوفی مخلوق نیست

و درج�ات وص�ال در عش�ق جنس�ی ، در این دفتر بھ یاری محبوب بھ طور خاص بھ امر وص�ال م�ی پ�ردازیم و ان�واع -۶۴٩ عشق عرفانی و عشق ھاھوتی !

کسی کھ عاشق بر کسی شده است اگر ب�ھ یق�ین بدان�د ک�ھ عاش�ق ب�ر خداون�د ش�ده اس�ت و ب�ر ای�ن ب�اور بمان�د و آن�را -۶۵٠

ھ�ای مدنظر داشتھ باشد ماجرای عشقش در صراط المستقیم ھدایت و معراج حق قرار می گیرد و کمترین شباھتی بھ عشق. معن��ای غفل��ت و نس��یان و کف��ر آدم��ی ج��ز ن خلیف��ھ خداس��تخداس��ت زی��را انس��ا -مج��ازی نم��ی یاب��د . وج��ود ، عش��ق انس��ان

فراموشی این عشق و سھویت و عادت نس�بت ب�ھ آن نیس�ت . و عش�ق ب�ین انس�انھا ب�ھ مثاب�ھ ذک�ر ای�ن عش�ق الھ�ی اس�ت و بخودآئی عشق ! یعنی عشق عرفانی تأویل عشق مجازی است .

در سوره بقره م�ی خ�وانیم ک�ھ اگ�ر کس�ی ، دیگ�ری را ھمچ�ون خ�دای عاش�ق باش�د و بپرس�تد اگ�ر ایم�ان داش�تھ باش�د -۶۵١

خدای را بسیار عاشقتر است . این بدان معناست کھ او نمی داند کھ این حد از دوست داشتن ، خ�دائی اس�ت اگ�ر بدان�د یعن�ی بس�یار عاش�قتر م�ی ش�ود یعن�ی معرف�ت ب�ر ماھی�ت عش�ق ب�ر ش�دت و عم�ق و ایمان یابد کھ این عش�ق از خ�دا و ب�ر خداس�ت

ماھیت آن اثر می نھد و عاشق بر جنس مخالف را مستقیما بھ خدایش ملحق می کند .

عشق جنسی عموما دارای ھویتی بیخود کننده است اگر بھ سوی وصال جسمانی می�ل کن�د و ل�ذا خ�ود آگ�اھی ب�ر ای�ن -۶۵٢ ا دگرگون و الھی می سازد . بنابراین ھیچ امری ھمچون عشق محتاج معرفت نیست . عشق ، ماھیت آنر

در حقیقت طبق آیھ مذکور مؤمنان چون عاشق شوند عشقی بسیار آتشین تر و نابتر خواھند داشت اول ب�ھ ای�ن دلی�ل -۶۵٣

ل ک�ھ ب�ر منش�أ الھ�ی عش�ق معرف�ت کھ دل زنده ترند و دوم بھ این دلیل کھ حفظ عفت و عصمت می کنن�د و س�وم ب�ھ ای�ن دلی� دارند و این معرفتی قلبی است .

نشان دادیم کھ عشق ، رابطھ وجود و عدم است در درجات . یعنی آن وجھ از عش�ق ک�ھ مرب�وط ب�ھ انس�ان م�ی ش�ود -۶۵۴

نان را خلف�اء برخاستھ از نیازھاست و لذا مستضعفین مستحق ترین مردم بھ عشق ھستند و بھ ھمین دلیل است کھ خداوند آث�ان اراده ک�رده و ب�ر مستض�عفین من�ت نھ�اده ای�م و آن�ان را امام�ان و وار« و ائمھ و وارثان خود در جھان قرار م�ی دھ�د .

این ھمان معنای خالفت ( جایگزینی ) بھ مثابھ قلب واقعھ عشق است کھ قلب خلق�ت –قرآن .»خود در جھان قرار داده ایم م�ی خ�واھیم ب�رای خ�ود « عاش�ق آفری�ده ش�ده اس�ت زی�را آدم ب�رای خالف�ت آفری�ده ش�ده اس�ت آدم ھم ھست یعنی آدم�ی ذات�ا –قرآن .»جانشینی در جھان قرار دھیم

اگر شاھی بھ زندان افتد بیشتر احساس حقارت و ذلت و نیاز و نابودی می کند یا یک گدا ؟ انسان بدلیل اینکھ حام�ل -۶۵۵

ت اس��ت ک��ھ در درک اس��فل الس��افلین یعن��ی کالب��د ت��ن ب��ھ زن��دان افت��اده اس��ت . پ��س جم��ال و روح و عل��م خداس��ت ش��اه خلق��نیازمن��دترین و ع��دم آل��وده ت��رین موج��ودات اس��ت ک��ھ در اش��د قحط��ی وج��ود اس��ت پ��س مس��تحق و آم��اده عش��ق اس��ت زی��را

را ب�ھ او از روح خ�ود در او دمی�دیم ... و ک�ل اس�مای خ�ود« مستضعف ترین موج�ود کائن�ات اس�ت ب�دلیلی ک�ھ ذک�رش رف�ت تعلیم دادیم ... و کل جھان ھستی را مسخر وجودش نمودیم و... و بھ عالیترین وجھی صورتش بخشیدیم ... و س�پس او را

یعن�ی انس�ان خ�دای زن�دانی اس�ت وج�ودی مطل�ق و الھ�ی ک�ھ محک�وم ب�ھ –ق�رآن » در درک اسفل الس�افلین تبعی�د ک�ردیم ... . عشق استنابودی است . و این سر

و اما از مستضعفترین موجود کائنات باز آنکھ از ھمھ مستضعفتر است بھ عشق مستحقتر است و الیق امامت اس�ت -۶۵۶

طبق آیھ مذکور .

آیا ھمھ ضعیفھا امامند و خلیفھ خدا و وارث جھ�ان و عاش�قان ح�ق ؟ استض�عاف از ب�اب اس�تفعال آن عمل�ی را گوین�د -۶۵٧کھ آدمی در آن دارای اختیار و انتخاب و بلکھ نیازست : انتخاب ضعف ! یعنی انتخاب ض�عف جھ�ت اس�تحقاق ب�ی نی�ازی در

اوج نیاز .

کھ خداوند ، گروھی از مردمان را بھ بھان�ھ مستض�عف ب�ودن م�ورد مؤاخ�ذه ق�رار در خود قرآن کریم آشکارا شاھدیم -۶۵٨می دھد و استضعافشان را کھ بھانھ ضاللت و ستم بری خود ک�رده ان�د ط�رد و لع�ن م�ی فرمای�د و آن�انرا ام�ر ب�ھ ھج�رت م�ی

نماید .

Page 61: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١

ضعفھای خود را دریافت�ھ و آن�را انک�ار بنابراین مستضعفینی کھ ائمھ و وارثان زمین می شوند کسانی ھستند کھ اوال -۶۵٩

نکرده و از آن نگریختھ اند و ثانیا ضعفھای خود را بھ نزد خدا برده ان�د و ب�ھ دری�وزگی خل�ق نرفت�ھ ان�د و ب�رای جب�ران آن در ای�ن تن بھ ستم نداده و ظلم ھم نکرده اند و ثالثا ھجرت نموده اند اال کسانی کھ براس�تی امک�ان کمت�رین تحرک�ی ندارن�د .

باب در قرآن کریم سخن بسیار است .

و ضعفی بزرگتر از عدم نیست و آدمی بواسطھ معرفت نفس است ک�ھ ب�ا ع�دمیت خ�ود روب�رو م�ی ش�ود و چ�ون ای�ن -۶۶٠ عدمیت را بھ محضر وجود مطلق حق می برد عشق آغاز می شود یعنی خالفت و امامت و وراثت .

یعنی گوھره خلقت انسانی بش�ر ک�ھ او را خلیف�ھ خ�دا م�ی س�ازد ض�عف اس�ت –قرآن » یم انسان را از ضعف آفرید« -۶۶١

بمیزانی کھ آدمی این ضعف را در خود بواسطھ معرفت کشف و درک می کند و با آن می ماند و از آن رویگردان نمی ش�ود عفھا و ذلتھ�ای خ�ویش اس�ت ک�ھ و بھ غیر رجوع نمی کند . ھمانطور کھ خداوند در حدیثی قدسی می فرماید ک�ھ بواس�طھ ض�

بمن نزدیک می شوید نھ بواسطھ توانایی ھا .

و اما در نزد اھل معرفت ضعفی بزرگتر و العالج تر از جھل و بی معرفتی نیست خاصھ بی معرفتی و عجز در فھ�م -۶۶٢ش�ق و خالف�ت و امام�ت وجود حق و آنکھ این ضعف عظیم را در خود یافتھ و بھ نزد حق م�ی ب�رد مس�تحقترین انس�ان ب�ھ ع

پرسیدند ک�ھ خ�دای را چگون�ھ ش�ناختی فرم�ود از ای�ن رو ک�ھ ھ�یچ نش�ناختم! زی�را خداون�د قاب�ل عاست ھمانطور کھ از علی شناخت بواسطھ رؤیت و مالقات است .قابل شناخت بواسطھ عقل و خرد نیست بلکھ

رت ، نور است فقھ ، نور است ، یقین ، ن�ور اس�ت ... و ایمان ، نور است علم ، نور است ، حکمت ، نور است بصی -۶۶٣

خداوند ھم نور ھمھ این نورھاست و لذا آنکھ او را دیدار کرد بھ ھمھ این نورھا در درجات رسید و این دیدار جز ب�ھ عش�ق نیست .

ل و ص�ورتھا ھ�م در قرآن کریم می خ�وانیم ک�ھ زیب�اترین رنگھ�ا ، رن�گ خداس�ت و رنگھ�ا ، نورن�د ھم�انطور ک�ھ جم�ا -۶۶۴

چیزی جز رنگھا و نور نیستند . ھمانطور کھ رسول اکرم می فرماید کھ خدای را در زیباترین صور دیدار ک�رده اس�ت و نی�ز می فرماید : کھ بوی خدا را تعقیب کنید . یعنی بھترین بوھ�ا ھ�م ب�وی خداس�ت . ای�ن مع�ارف بم�ا م�ی فھمان�د ک�ھ م�ا در خ�دا

–قرآن » . خدا بر ھر چیزی محاط است « ھمھ سو بر ما محاط و مماس است . زندگی می کنیم و خداوند از

خ�دا ب�ر ھم�ھ چی�ز « و ھ�م در خ�دائیم » ان�ا � و ان�ا الی�ھ راجع�ون « یعنی ما ھم از خدائیم و ب�ھ س�وی او م�ی روی�م -۶۶۵از رگ گ��ردن ب��ھ ش��ما «م . و ھ��م مح��یط ب��ر خ��دائی »ھرکج��ا ک��ھ باش��ید او ب��ا شماس��ت « و ھ��م ب��ا خ��دائیم » مح��اط اس��ت و ھ�م خ�دای را نف�س م�ی کش�یم و خ�دای در م�ا » از صورت خود بھ آدم ص�ورت بخش�یدیم « و ھم خود خدائیم » نزدیکتریم

پس جز خدا نیستیم و جز خدا نیست . و ھیچ چیزی حتی شبیھ او ھم نیست -» و از روح خود در او دمیدیم « جریان دارد ھ عین او ھستیم . این را دریاب ! یعنی ما شبیھ خدا ھم نیستیم بلک» ھیچ چیزی مثل او نیست . «

آنانک�ھ « کسی کھ این حقایق را باور دارد م�ؤمن اس�ت و آنک�ھ م�ؤمن اس�ت البت�ھ خ�دای را ب�ھ اش�دش عاش�ق اس�ت -۶۶۶

مگر می شود آدم این حرفھا را باور کند و عاشق نشود ! -قرآن » ایمان دارند خدای را بھ شدیدترین عشقی می پرستند

شقی ما از ناباوری ماست بھ معارف دینی و قرآنی ھر چند کھ معلم دین و مفسر قرآنیم . پس بی ع -۶۶٧

بنابراین وصال عین واقعیت وجودی انسان است انسان موجودی واصل است آنھم بھ تمام و کمالش . و آنچ�ھ ک�ھ او -۶۶٨ج�ز ای�ن نیس�ت و ای�ن اص�ل و ک�ل کف�ر را در فراق انداختھ است جھلش درباره ھستی خویشتن است و ناب�اوریش . و کف�ری

بشر است .

فقط آنچھ کھ در این میان می ماند مشتی خاک است کھ با مرگ بھ باد میشود و ظ�اھر و ب�اطن یک�ی م�ی گ�ردد و ام�ا -۶۶٩ این خاک چیست کھ بایستی بر آن سجده نمود کھ محل کمال عبودیت و ربوبیت و معرفت و توحید است !

یعنی نھ تنھا حق نداریم کھ خاک را لعن کنیم کھ باید سجده اش نمائیم ک�ھ ای�ن ع�ین س�جده ب�ر پروردگ�ار اس�ت . ای�ن -۶٧٠

یعنی چھ ؟

Page 62: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢

کل ھوش و حواس ما خاک آلوده اس�ت و ای�ن آل�ودگی اس�اس نس�یان و جھ�ل و کف�ران و ف�راق ماس�ت پ�س چ�را بای�د -۶٧١ سجده اش نمود ؟

سافلینی ماست ھمان زندان و حجاب و فراق ماست . خاک ھمان درک اسفل ال -۶٧٢

خاک محل ظھور خدا ھم ھست . خدائی کھ نامش انسان است . -۶٧٣

خاک ، صورت عدم است کھ آئینھ ظھور وجود شده است . -۶٧۴

سجده بر خاک ، بوسھ بر عدم است برای رؤیت جمال وجود ! -۶٧۵

دار ! و اینس�ت ک�ھ انس�ان عاش�ق اس�ت ول�ی مالئ�ک نیس�تند و ای�ن ب�ود ک�ھ خاک ، عنص�ر عش�ق اس�ت و ظھ�ور و دی� -۶٧۶

ابلیس کھ سرکرده مالئک بود آدم را سجده نکرد یعن�ی خ�اک آدم را نبوس�ید زی�را عش�ق را نم�ی فھمی�د و خداون�د خط�اب ب�ھ و آن چیز عشق است ! -قرآن» چیزی است کھ شما نمی فھمید « مالئک در باب آدم می فرماید کھ

حدیث قدسی ! یعنی خاک را ببوس�ید و ببوئی�د ت�ا م�را بشناس�ید زی�را غای�ت پرس�تش در » مرا بپرستید تا بشناسید « -۶٧٧

و غای�ت ای�ن مع�راج س�جده ب�ر خ�اک اس�ت . و » نم�از ، مع�راج م�ؤمن اس�ت « سجده بر خاک است . و اینست ک�ھ فرم�وده در سجده ھایش ! عاینست راز موتھای علی

! مھد وصال و فراق است توأمان ! ھمانطور کھ کانون بود و نبود انسان و جھان ھم ھست پس خاک -۶٧٨

و دریاب کھ وصال و فراق ھمان بود و نبود است بھ معرفت و واقعیت ! -۶٧٩

پدر خاک است یعنی بوتراب . و فاطمھ ھم مادر خاک اس�ت . و عو عشق ، خاک پرستی و خاکساری است . و علی -۶٨٠

این دو پدر و مادر عاشقانند !

ن و اک ، ماده عدم است . عدم نھ بمعنای نابودن بلکھ بمعنای وج�ود و خ�دای قب�ل از خل�ق زم�ین و آس�مان و انس�اخ -۶٨١ مکان و زمان . زیرا در ازل ، وجود ھمان عدم بود و عدم ھمان وجود .

اینست ک�ھ بن�دگان رحم�ت ح�ق چ�ون ب�ر خ�اک راه م�ی رون�د شرمس�ارند . و اینس�ت ح�ق تس�بیح و تنزی�ھ و تق�دیس و -۶٨٢

ک تنزیھ ز عالم خاخداوند از خاک ! و اینست کھ خدای عالم خاک ( ارض ) انسان است : خلیفھ خدا ! انسانی کھ خدای را ا ش !ود زیرا آنرا تحویل می گیرد در تسبیحش و تنزیھ او تسبیح می کند و لذا وارث خاک و خاکیان ھم می ش

س خاک ، عنصر و ماده عشق است ھمان چیزی کھ ابلیس س�جده اش نک�رد ! اگ�ر س�جده م�ی ک�رد عاش�ق م�ی ش�د پ -۶٨٣

ھمانطور کھ دیگر مالئک سجده کردند و عاشق شدند ! عاشق بر خدای عرصھ ظھور کھ ھمان انسان است .

شق حاصل واقعھ دو تا شدن یگانھ است : خ�دای اول و خ�دای آخ�ر ، خ�دای ظ�اھر و خ�دای ب�اطن ، خ�دای زم�ین و ع -۶٨۴ رآن . ق –خدای آسمان ، خدای دنیا و خدای آخرت و ... ولی بدان کھ اوست اول و آخر و ظاھر و باطن

بص�ورت انس�ان و خ�دا ! و ف�راق در عش�ق ن در صورت آدم و حوا اس�ت و در آس�مانو این دو تا شدن بر روی زمی -۶٨۵

ودیت اس�ت عرصھ یکی شدن و خدائی شدن و احد و صمد شدن است . و لذا صبر بر فراق در عشق عالیترین عبادات و عب و کاملترین ریاضت و تقوا !

ن�ھ در س عشق نتیجھ دو تا شدن خداست و بسوی یکی شدن می رود کھ وصال نامیده م�ی ش�ود . ای�ن دو ت�ا ش�دنپ -۶٨۶

رد . وجود کھ در تجلی است بھ دو اسم و در بی نھایت جمال ! ھمچون شی ای کھ بین دو آئینھ موازی قرار گی

ول�ی اگ�ر بدان�د ک�ھ ای�ن .»اس�ت و عش�ق م�ی ورزد ون خ�دای عاش�قو از مردم کس�ی اس�ت ک�ھ غی�ر خ�دا را ھمچ�« -۶٨٧در –ن ق�رآ» ھیچ چی�زی ھمچ�ون خ�دا نیس�ت « شود زیرا معشوق ھمچون خدا نیست بلکھ عین خداست آنگاه عاشقتر می

این معنا تا ابد بمان !

Page 63: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣

اما بنگر و بیندیش ک�ھ چگون�ھ خ�دای ازل آن ن�ور مطل�ق اح�د و ص�مد و س�رمد بناگ�اه خ�اک ش�د ! و از خ�اکش آدم و -۶٨٨« د ! ت خود بوبا چشم ذا برخاست درست مثل خود او ! نھ مثل خود او کھ خود خود او ھمانطور کھ او خود در نزد خود و

.»عاشق بر ظھور خود شدم پس آفریدم گنج نھان بودم

ھ س آنکھ از خاک برخاست عاشق بر خود بود ولی ھنوز خود را بازنمی شناخت کھ کیست و از کجا آمده و بھر چ�پ -۶٨٩یاردھ�ا س�ال د زی�را میلدھر ) شده بوآمده و بھ کجا می رود و چکاره است و چھ باید باشد و چھ کند . زیرا مبتال بھ زمان (

نوری از نور خود جدا و دور شده بود تا خاک شده بود آن نور !

و سجده کن خاک را و بر سر کن تا بھ یاد آوری کھ کیستی و از کجائی و چیستی ! پس ببوس -۶٩٠

ی . و بر سر ک�ن ت�ا ھوش�یار ش�وھمین ! خاک را بو کن تا خودت را بھ یاد آوری . خاک را ببوس تو عاشقی و فقط -۶٩١ . (ص)رسول اکرم » پروردگارا مرا نور کن « در خاک نظر کن تا بینا و منور شوی و نور شوی .

ین خاک است ، خاک آدم ک�ھ م�ی گوی�د : پروردگ�ارا ن�ورم ک�ن ! ای�ن خ�ود ن�ور اس�ت ک�ھ م�ی خواھ�د ب�ھ اص�ل خ�ود ا -۶٩٢

بازگردد .

در آدم !عشق ، نور ذات خاک است -۶٩٣

ھر آنچھ کھ دیده می شود نور است و بواسطھ ن�ور ھ�م دی�ده م�ی ش�ود ت�ا –قرآن » خدا نور زمین و آسمانھاست « -۶٩۴ جمال نور دیده شود نور صاحب جمال !

مان نور صاحب جمال است . پس جمال آدمی ، جمال نور است و ھ -۶٩۵

ر ی رسیدند م�ی گفتن�د : جم�ال ش�ما عش�ق اس�ت ! در واق�ع بھت�ھم مپس اینک فھم می کنی کھ چرا عارفان ما چون ب -۶٩۶

ه عاش�ق ب�ود بود کھ می گفتند : شما جمال عشق ھستی ! شما جمال خدا ھستی ! شما خدائی ! خدائی کھ خاک ش�ده ای چ�و ای بر خویشتن !

ھ�م دارای ھ�ویتی دوگان�ھ اس�تر می توان گفت کھ انسان ، جمال عشق خدا ب�ھ خ�ودش م�ی باش�د و ل�ذا بھ بیان دقیقت -۶٩٧

عاشق است و ھم معشوق : آدم و حوا !

وزبھان شیرازی از بزرگترین صوفیان عاشق کھ تمام عمرش م�دھوش تجل�ی جم�ال ح�ق ب�ود در مش�اھده ای غیب�ی ر -۶٩٨لی�ای و اوبی�اء از فراسوی عرش حق می بیند کھ شیری عظیم الجثھ و قھار در لباس جبروت در زیر کوه قاف بسیاری از ان

وزبھ�ان . خ�ود ر الھی را تکھ پاره نمود و خورد و آنگاه بھ خ�ود او ( روزبھ�ان ) حمل�ھ ور ش�د و او را ھ�م دری�د و خ�وردزبھ�ان رو س�تند . ھن�ادانی خ�ود در مق�ام فن�ا این مشاھده را بدینگونھ تفسیر می کند ک�ھ عارف�ان و اولی�ای الھ�ی طعم�ھ قھ�ر

ا رفت�ھ ان ھستی فربلعیده شدن لذتی غیر قابل وصف در او پدید آمده و زان پس از کل جھسپس ادعا می کند کھ از دریده و است .

ح�دی درمی یابیم کھ تا چ�ھ» کشف االسرار « ز این رؤیت متافیزیکی روزبھان در زندگینامھ خود نوشتھ اش یعنی ا -۶٩٩

ان دا از آس�مق و ج�ادوئی اس�ت ت�ا اینک�ھ ش�یر خ�درک حقیقت توحیدی وحدت وجود و جھاد فی هللا و فن�ای از خودی�ت ، دقی� م حقیق�ی وھ�جبروت وجود اولیایش را می بلعد و ھمھ را راحت می کند . این غایت سر عشق است ھم در عشق مجازی و

الھی .

ین بدان معناست کھ تا چھ حدی درک وصال و تشخیص آن از فراق ، مستلزم معرفتی ناب و مطلق است زی�را ھم�ھا -٧٠٠یا ھستم آمعشوق ، دردھا و بدبختی ھای آدمی از ھمین جھل و غفلت است کھ آیا من اویم یا او من است . آیا من عاشقم یا

س�ول خ�دا را ن س�خن رآیا نیستم . اصال آیا کافرم یا مسلمان ! آیا خودپرستم ی�ا خداپرس�ت . و ش�اید در اینج�ا بھت�ر بت�وان ن�ی ن�ھ ھ خ�ویش بیست کھ چون بھ بطن ھفتم آن برسی نھ کفر بینی نھ ایمان ! یعن�ی ن�دریافت کھ فرمود قرآن را ھفت بطن ا

غیر . نھ خود و نھ خدا . نھ وجود و نھ عدم . و اینست معنای عشق !

ی ر این مقام است کھ عارفان از دست عقل می نالند و بھ خون عقل تشنھ می شوند و چون مولوی آرزوی جنون مد -٧٠١ ز این دیوانھ سازم خویش را !کنند کھ : بعد ا

Page 64: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤

ھ مھ واصلند یعنی ھمھ واحدند و موحد و یگانھ ! فقط ان�دکی ھمچ�ون روزبھ�ان در رؤی�ت ھ�ای خ�ود در ای�ن ب�اب ب�ھ -٧٠٢

عین الیقین می رسند و از دغدغھ شرک و نفاق و معصیت می رھند .

ان تردی�د اس�ت . ھم�ھ تفاوتھ�ا در درج�ھ و می�زنفاق نامی�ده م�ی ش�ود فق�ط جھ�ل و در حقیقت آنچھ کھ کفر و شرک و -٧٠٣ن کام�ل معرفت و یقین است کھ آن حاصل ھمان درجھ و میزان از عشق است و جسارت و شھامت در عشق ورزی . عارف�ا

ن�د و دیگ�راو بھ حق الیقین رس�یده پھلوان�ان عش�ق ورزی ھس�تند ک�ھ ب�ھ چن�گ و دن�دانھای ش�یر ح�ق دری�ده و بلعی�ده ش�ده است . خیالشان آسوده

ھ نکھ در رویکرد بھ معشوق چھ مجازی و چھ حقیقی و چھ جنسی یا عرفانی و آسمانی ، اگر ریگی بھ کف�ش نداش�تآ -٧٠۴

، قص��د باش��د و ھ��دفی ج��ز وص��ال مطل��ق و جاوی��د نداش��تھ باش��د و ب��ی حس��اب و کت��اب و خط��ر و ض��رر و آب��روی دی��ن و دنی��ا ور ب�ازیگر ب�شق بھ تمام و کمال از او حراست می نمای�د . و وای ھجرت کند بی تردید بھ وصال می رسد و خود حضرت ع

بزدل این وادی !

ردید در عشق ، منشأ ھمھ تردیدھا و ھالکتھاست . این تردی�دی در ماھی�ت عش�ق نیس�ت ت�ا زمانیک�ھ ھن�وز احس�است -٧٠۵ . وی است کھ در رابطھ وارد شده استعشق در میان است بلکھ این تردید حاصل محاسبات دنی

ات ھر رابطھ ای ، عشق اس�ت و بمیزان�ی ک�ھ در رابط�ھ جس�ورانھ ایث�ار م�ی ش�ود ن�ور عش�قش متجل�ی م�ی گ�ردد . ذ -٧٠۶

ت رخ نم�ی عشق ھمھ جا و در ھر رابطھ ای ھست و جز عشق نیس�ت . ول�ی ج�ز ب�ر پھلوان�ان ایث�ار و ج�وانمردان اھ�ل فت�و گشاید .

ھ�د ست کھ این عشق در پایان عمر خاکی جھ�ان ، رخ م�ی دھ ای ھم عشق انھ تنھا ذات ھر رابطھ کھ غایت ھر رابط -٧٠٧

حت�ی می بخش�ند و اینست کھ میزان نھائی در سنجش انسان ، عشق است . و بھ ھمین دلیل است کھ نھایتا ھمھ یکدیگر رات و انی�ان اس�و جھ دشمنان خونی و مادام العمر . زیرا این عداوت ھم از فراق در عشق بوده است . عش�ق ، عاقب�ت جھ�ان

این معنای ارحم الراحمین است .

تی عشق جنسی ھم حامل نور حق از جمال معش�وق اس�ت ک�ھ ب�ر دل عاش�ق ورود م�ی کن�د و جم�ال معش�وق را ب�ر ح -٧٠٨ لوح دل عاشق نقش می زند و این وقوع عشق است .

س ماھیت عشق جنسی ھم تماما الھی است و آنچھ کھ بین عشق جنس�ی و عش�ق الھ�ی تم�ایز ایج�اد م�ی کن�د فق�دان پ -٧٠٩

لھ�ی معرفت بر عشق جنسی است . یعنی عشق جنسی با رعایت حقوق عشق و معرف�ت ب�ر ح�ق آن م�ی توان�د ع�ین عش�ق ا باشد .

ق جنس�ی ھ�م در حقیق�ت ی�ک ن�زول و ورود الھ�ی در لھ�ی اس�ت عش�ھمانطور ک�ھ ی�ک غ�زل ن�اب قطع�ھ ای از وح�ی ا -٧١٠

لج�ن و انسان است و عین تجلی است بی کم و کاست . افسوس از جھل ک�ھ خان�ھ اش خ�راب ک�ھ حت�ی عش�ق عرف�انی را ب�ھ فساد می کشد .

را شق بازتاب نور جمال است و صد البتھ ھیچ جمالی بی نور نیست و لذا فق�ط اھ�ل بص�یرت و زن�ده دالن ای�ن ن�ورع -٧١١

از ھر جمالی درمی یابند و لذا بر عالم و آدمیان جملھ عاشقند .

بر عشق ماند اھل بصیرت و حق بین می شود . وو ھر کھ یکبار عاشق شد -٧١٢

ان و تعل�یم نم�وده اس�ت یعن�ی انس�اح�د و اح�د از اس�مای ذات الھ�ی اس�ت ک�ھ در آدم�ی نھ�اده و ب�ھ کامل و واص�ل و وا -٧١٣انس�انی د ت�ا وج�ودمظھر این اسماء می باشد بھ ذات . یعنی ھر انسانی کامل است بھ ذات و فقط باید بر کم�الش معرف�ت یاب�

خود را بیابد .

م�ان ست ای�ن تعل�یم ع�ین وج�ود اس�ت ھم�انطور ک�ھ وج�ود خداون�د ھاوده اینکھ خداوند کل اسمایش را بھ آدم تعلیم نم -٧١۴ علم اوست و علمش ، وجود است . انسان نیز چنین است و اینست معنای علم حقیقی و تعلیم حقیقی !

Page 65: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥

قتی گفتھ می شود کھ ھر موجودی از جملھ انسان ، کامل و واحد و واصل اس�ت ب�دین معناس�ت ک�ھ فن�ای در عش�ق و -٧١۵ سیان و کفر حاکم بر انسان از ھمین فناست یعنی از توحید و وصل کامل !است و ن

. زی�را انس�ان ی است . این آگاھی ع�ین وج�ود اس�تھآگا –آگاھی نیست کھ مغز و غایت خود –پس راھی جز عشق -٧١۶

آفریده شده است کھ نطفھ عشق است کھ در رابطھ جنسی پدید می آید . » علق « از

ب و دوغ آ: ربنا آتنا ن�ان و د یعنی احد و صمدند ولی متأسفانھ این عشق را خرج آتنای خود می کنند کھھمھ عاشقن -٧١٧دس�ت حرف�ی ن در دع�ایو پول و پلو و ... . در حالی کھ عاشق نباید گدا باشد حتی گدای درگاه خدا . و لذا گویند کھ عاش�قا

ھند کھ م�ی نند و نمی خواگریھ می کنند یعنی نھ تنھا چیزی گدائی نمی کبی نیازند و فقط » آتنا « برای گفتن ندارند زیرا از ز ھ�م خ�اک دھند چند قطره ای آب عشق را بھ پای عشق می ریزند کھ : چون شراب خوری جرعھ ای فشان بر خاک ! و ب�ا

!

و آب ، خ�اک ، ھ�وای نشان دادیم کھ نظریھ حکیمان قدیم در تبیین جھان چھار عنص�ری ع�ین حقیق�ت اس�ت : در اثر -٧١٨ن ی�ز از ھم�یآتش ! کھ البتھ مادر ھمھ این عناصر نور است کھ ھمان ن�ور خ�دا ی�ا ن�ور عش�ق اس�ت . ول�ی عش�ق در آدم�ی نی�ن ص�ور و چھار درب عالم وجود رخ می نماید یعنی عشق آبی داری�م و عش�ق خ�اکی و ھ�وائی و آتش�ین ! ک�ھ ھ�ر ی�ک از ا

ر جم�ال رد کھ این تأویل وجودی عشق اس�ت ھم�انطور ک�ھ ھم�ھ عش�ق ھ�ا از ن�وماھیت عشق بھ ذات نوری خود راه می سپ آغاز می شود .

شق جنسی مھد ھمھ عشق ھاست و مھ�د خلق�ت بن�ی آدم اس�ت و ھم�ھ مرات�ب و عناص�ر وج�ود را در م�ی ن�وردد و ع -٧١٩

ھوانی . ون است یعنی شتجربھ می کند ھمانطور کھ عشق جنسی در مرحلھ نخست ھوائی است یعنی کالمی . و سپس آتشیاکی خ�سپس آبی است کھ وصال جسمانی است و سپس خ�اکی اس�ت ک�ھ تولی�د مث�ل اس�ت و تش�کیل خ�انواده و ھمزیس�تی ب�ر رک دمشترک و مشارکت در ام�ور خ�اکی . و بواس�طھ س�جده ب�ر خ�اک و خاکس�اری و عبودی�ت اس�ت ک�ھ ای�ن عش�ق در قع�ر

اس�ت . و نور می شود و این تح�ول عش�ق مج�ازی ب�ھ عش�ق حقیق�ی و الھ�یاسفل السافلین خاک ملحق بھ ازلیت خود یعنی ازدواج را سنت خود و نصف دین خوانده است . صاینست کھ رسول اکرم

یعنی رنگ و روی و بوی خداست . و م�ی دان�یم ک�ھ » گل سرخ پرتو خداوند است « ضرت رسول اکرم می فرماید ح -٧٢٠

ب�ان ران�دهزست . و براستی ھر کھ واژه عشق و دوست داشتن را حتی اگر فقط بر گل سرخ در نزد عامھ بشری گل عشق ا باشد دھانش بوی عطر گل سرخ محمدی می یابد .

گ�ل ول صبح عید فطری بود کھ بناگاه احوالم منقل�ب گردی�د و ب�ر روی زم�ین دراز کش�یدم و آس�مان را دی�دم ک�ھ ی�کا -٧٢١

م�را مس�ت را نقش نمود و عطر آن گل ب�ود ک�ھ» م ح م د « خت و چھار حرف سرخ محمدی بود کھ پرپر شد و بر سرم ری و منقلب ساختھ بود .

وزبھان شیرازی ھم در مشاھداتش عرش خداوند را گل سرخی دیده بود کھ در کشف االسرارش چنین می فرماید :ر -٧٢٢

د . رط خوشی در حال ذوب شدن بوآنگاه دیدم کھ خداوند مقدار زیادی گل سرخ را بسویم افشاند و روحم از ف

ءهللا مال خود عاشق ، جلوه آشکاری از گل سرخ است و این پرتو الھ�ی ( بھ�اءهللا ) اس�ت ( ال�ورد االحم�ر م�ن بھ�اج -٧٢٣ قش !تعالی ) بھ مصداق آن سخن کھ : جمال شما را عشق است ! این سخن عاشق بھ معشوق است یا معشوق بھ عاش

ان و عش�ق عرف�انی در مس�یحیتانی در اسالم نوپاترین عشق ھا و عرفانھاست در قیاس با عرفعرفان و عشق عرف -٧٢۴

زبھان م�ا ستند . روھو یھود و ھند و چین . ولی حتی عارفان درجھ دو جھان اسالم بسیار واالتر از پیامبران عرفانی دیگر د بر عش��ق محم��و پی��امع ت��ا چ��ھ رس��د ب��ھ امام��ان بس��یار واالت��ر از بوداس��ت و بایزی��د بس��طامی بس��یار واالت��ر از الئوتزوس��ت

و دین و کتاب اوست . صآگاھی در محمد –. و این بدلیل عشق صمصطفی

اگر ر ھیچ کتاب آسمانی و عرفانی جز قرآن کریم ، خداوند ، انسان را دعوت بھ عشق ورزی با خود نکرده است :د -٧٢۵ کنید ! می خواھید شما را عاشق شوم پس رسول مرا پیروی

ی�ن ر ھیچ مذھب و مکتبی برترین دعا ، سالم و صلوات بر جمال پی�امبرش نیس�ت اال اس�الم محم�دی ! دی�ن اس�الم دد -٧٢۶

است خاصھ جمالش . و غیر از این شرک و نفاق اسالمی است . صمحمدی است و کل اسالم وجود محمد

Page 66: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦

م�ام را اصال نماز ( صلوة ) ، رویکرد بھ جمال امام است بھ مثابھ درب ورود بھ شھر محمدی . و اینس�ت ک�ھ ب�ی ا و -٧٢٧

ین�ی بگ�وئی م�ی نماز نیست و اینست کھ خود رسول می فرماید کھ بھترین نیکی ھا اینست کھ خدای را چنان عبادت کنی کھ لمص�لین اس�تعین عشق ورزی قدسی است و غیر از این مصداق فوی�ل لاش ! یعنی نماز یک واقعھ تماما عاشقانھ است و

ھ : ک�ح�ق اس�ت ! زیرا نماز بی عشق یا سھوی است یا ریائی ! و چنین نمازگزاری در حال نم�از پی�اپی تح�ت الش�عاع نع�رهام ح�ی ھم جز ام وای بر تو ! وای بر تو ! وای بر تو ! و این مصداق مغضوبین است ! ھمانطور کھ صراط المستقیم ھدایت

! عنیست بقول خود امام علی

) آی�ا تص�ور واحادی�ث در ق�رآن ور عرش سخن م�ی رود ( و نشستن خدا بوقتی از وجھ خدا ، دست خدا ، چشم خدا -٧٢٨ی ن�د ک�ھ خ�داتجسمی جز یک خدای انسان نما ممکن است . این تصور بدیھی و اجتناب ناپذیر است ب�رای ی�ک انس�ان باورم

آری او می سازد .نمھ جا و ھمھ سو حاضر می داند و او را محکوم بھ نابودی نمی کند و بھ پشت بام آسمان تبعید را در ھ یک انسان است ولی نھ شبیھ ھیچ انسانی .

ول�ی نیام�ده اس�ت ک�ھ خ�دا ش�بیھ ھ�یچ » ھ�یچ چی�زی ش�بیھ او نیس�ت « عجب است کھ در قرآن کریم آمده است کھ و -٧٢٩

هللاال آی�ات ا خدا شبیھ ھمھ چیز است زیرا ھمھ چیزھا از اوست و مظھری از اسماء و صفات اوست و اصچیزی نیست زیرباھتھا از برترین ش� یعنی ھمین : نشانھ ھای خدا . ولی در عین حال در قرآن کریم می خوانیم کھ او را مثل اعلی است یعنی

اوست .

مای�د ک�ھ نباید ھمھ چیزھا و امور را بھ خداوند مث�ل و تش�بیھ یعنی انسانوقتی خود او می فرماید کھ مثل اعلی است -٧٣٠ا انس�ان م است زیرمثالی عالی و مطلق است و این تنھا راه اجرائی مبارزه با شرک و قیاس در قلمرو منطق و اندیشھ و عل

ھ متألھ مان اندیشست . و این ھدر عرصھ اندیشھ ناگزیر از قیاس و تشبیھ است . و این ھمان الھی نمودن جھان و تسبیح ا و متعالی است .

صال احادیث قدسی ما سراس�ر وص�ف خ�دائی انس�ان گون�ھ اس�ت منتھ�ی انس�انی در مث�ل اعل�ی ! مگ�ر اینک�ھ ک�ل ای�ن ا -٧٣١

د م�امی ھس�تنااحادیث را منکر شویم ھمانطور کھ گروه وسیعی از مسلمانان منکرند ھمانطور کھ منکر عشق الھی و عشق ل اسالم کھ بھ دو شقھ شیعھ و سنی تقسیم شده انشقاق عشق است . و ک

و ر این احادیث قدس�ی خداون�د مس�تقیما از غ�م و ش�ادی و گرس�نگی و تش�نگی و رن�ج و ان�دوه و تنھ�ائی و بیم�ارید -٧٣٢کل�ی نادی�ده دا درک نش�ود بھت�ر اس�ت ک�ھ بخ� –عشق ھای خود سخن می گوید . در این احادیث اگر عشق و یگانگی انسان

گرفتھ شوند .

ھ ک�رخی از عارفان ما ھمچون روزبھان ، جمال انس�انی خداون�د را لب�اس و ردای کبری�ائی ح�ق م�ی نامن�د ھم�انطور ب -٧٣٣ ذا خداون�دل�برخی کل جھان ھستی را دامن کبریائی او می خوانن�د . ای�ن توص�یفی تس�بیحی اس�ت ک�ھ ھم�واره واج�ب اس�ت و

ھ جم�ال ک�ن معناس�ت ی کند ھرگز نھ بر یک نفر و نھ در ھمھ تجلی�اتش از ازل ت�ا اب�د . و ای�ن ب�داھرگز در دو جمال تجلی نم. ع�دوم س�ازداحدی حق ھمواره دگر و برتر و مطلق است و آن نورالنور است ک�ھ چ�ون تجل�ی کن�د ک�ل کائن�ات بس�وزاند و م

ل ح�ق بھرح�ا ل است و لذا کم�ال تجل�ی جم�الولی حرف آخر اینست کھ جھان برای ظھور جمال حق آفریده شده و در حد کما انسانی است کھ غایتش محمدی است کھ جمال عشق حق است یعنی ھمان چیزی کھ اصال برایش آفرید .

عش�ق داوند خلفا و امامان و وارثان خود در جھان را از مستض�عفترین انس�انھا ق�رار م�ی دھ�د ب�ھ ای�ن دلی�ل ک�ھ ب�ھخ -٧٣۴

ا ک�ھ یش کن�ی چ�رعشق بھ فنای از خود در قبال ھر کسی کھ بھ تو نی�ازی دارد ک�ھ خ�ود را ف�دا مستحقترند . عشق بھ معنای شق است . عدیگر چیزی برای از دست دادن نداری پس در واقع از عدم خود می گذری بسوی عدم . و این معنای منطقی

ب ش�کنار خیابان کھ برای گذران یک د کراکی کھ بدنش گندیده ، یک ایدزی ، یک روسپییک حبس ابدی ، یک معتا -٧٣۵

تمن�دی ا حت�ی ثرواز زندگانی تن بھر کسی می دھد ، یک کارتن خواب فراری از نژاد ، ی�ک بی�وه زن فقی�ر ، ی�ک یت�یم ، و ی�ک ی�درمان�ده وکھ مطرود ھمھ شده و در اندیشھ خودکشی است ، یک مرد یا زن مطلقھ و منفور و بیکس و مانده از خان�ھ

ھ زلزل�ھ ھم� یک س�رباز نومی�د از زن�دگی در جبھ�ھ جن�گ ، ی�ک آواره جنگ�ی ، ی�ک تبعی�دی ، و ی�ا کس�ی ک�ھ در سالم ، و یادر ق�ھ عش�ق را ک�خاندانش را از دست داده و ... جملھ مستعد و مستحق عشقند ھر چن�د ک�ھ از ھم�ین ھ�ا نی�ز بس�یار اندکن�د

شناسند چون یافتند و حقوقش را ادا نمایند و در آن بمانند .

Page 67: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧

عیسی ولبتھ بسیار اندکند کسانی کھ خود بسوی استضعاف گام بردارند با آگاھی و اختیار ھمچون ابراھیم و موسی ا -٧٣۶م�ده و ل�ی بخ�ود آو محمد و بودا . ولی مابقی امامان و خلفای خدا بر روی زمین بھ جبر الھی بھ غایت استض�عاف رس�یده و

حق این توفیق اجباری دانستھ اند . آنگاه حقش را یافتھ و در آن مانده اند و

ی�ھ قط مستضعفین قدیس نبوده اند کھ بھ امام�ت و خالف�ت ح�ق رس�یده ان�د و عش�ق را متجل�ی ک�رده ان�د . م�ریم مجدلف -٧٣٧د و ن او گردی�نمونھ کامل یک زن کامال تباه شده در غایت استضعاف مفس�دانھ ب�ود ک�ھ ام�ام و وص�ی مس�یح ش�د و ن�اجی دی�

مقدس گردید . ھمردیف مریم

ھ ب�بوذر غفاری سردستھ عده ای دزد سرگردنھ و آدمکش و غارتگر کاروانھا بود ک�ھ ب�ھ چن�ان مق�ام الھ�ی رس�ید و ا -٧٣٨زیس�ت و تنھ�ا مد و تنھ�ادرجھ ای از مقام توحید و تفرید نائل گردید کھ رسول خدا درباره اش گفت کھ : ابوذر تنھا بھ دنیا آ

خدایش می رود . می میرد و تنھا بھ دیدار

ن ین عشق است کھ از اعماق ظلمت و فساد و انھدام بداد آدم�ی رس�یده و او را بس�وی خ�دایش م�ی کش�اند و جانش�یا -٧٣٩ خدا می کند .

راسر سود روزبھان شیرازی در زندگینامھ اش اعتراف می کند کھ در جامعھ و شرایطی بدنیا آمده و رشد یافتھ کھ خ -٧۴٠

غرق در شقاوت و حماقت و دروغ و فساد بوده است .

ھ ب�یات دنیا حتی در دینی ترین و جدی ترین حالتش چی�زی ب�یش از ی�ک ب�ازی کودکان�ھ پ�ر ھزین�ھ نیس�ت اال اینک�ھ ح -٧۴١ عشق آید . جدیتی جز در عشق ممکن نیست کھ جدیتی قلبی و روحی و ذاتی باشد .

ا اما در میان ھمھ انواع استضعافھا ، ضعف و غشی شدیدتر و جامع تر و عمیق تر از ف�راق در عش�ق نیس�ت زی�ر و -٧۴٢

این ضعف و غش دل است کھ مرکز وجود است .

ذا فق�ط حی�ات قلب�ی اس�ت ک�ھ حی�اتی اخ�روی و حقیق�ی ل�درب ذات وجود اس�ت و دل ، آخر و آخرت و غایت و انتھا و -٧۴٣ وھم�ھ لع�ب است و حیات قلبی ھم جز عشق نیست . یعنی دلی نیست کھ زنده باشد و عاشق نباش�د . و ج�ز حی�ات عاش�قانھ

لھو است یعنی نمایش و بازی و ریا و تظاھر و تقلید و جلوه گری !

ک�ھ ھ مھلکھ ع�دم افت�د و ای�ن ع�دم ب�ھ دلزنده می شود چون وجود آدمی در حیات دنیا ب و دل در استضعاف است کھ -٧۴۴ مرکز وجود است چون رسید عشق آغاز می شود کھ ھمان عشق عدم بھ وجود است .

ل�ھ اینست کھ عیادت از بیم�ار و ھمنش�ینی ب�ا فق�راء و مس�اکین و یت�یم از جمل�ھ عب�ادات اس�ت زی�را مستض�عفین جم و -٧۴۵ین ق ھ��م برت��روه و ب��ھ دل عاش��قند و روی ب��ھ ن��ور وجودن��د یعن��ی وج��ھ هللا را م��ی نگرن��د . و عی��ادت از عاش��ق در ف��راب��الق

عیادتھا و عبادتھاست . عاشق فارق صاحب کرامت است .

قتی دریابیم کھ حس عدم و نابودی ھمان حس وج�ود ازل پروردگارس�ت آنگ�اه ح�ق استض�عاف و معن�ای عش�ق فھ�م و -٧۴۶ د . می شو

ر انسان غیر عاشق حتی ذھنیت علیتی و مغ�ز ھ�م اساس�ا و عم�دتا تعطی�ل اس�ت و ج�ز ک�ارکردی جزئ�ی و دم�دمی ود -٧۴٧

زن�ده و حسابی ندارد . علم لدنی و حکم�ت و معرف�ت توحی�دی از ادراک�ات و محص�والت مغ�ز و ذھن�ی اس�ت ک�ھ ص�احبش دلر الق و ذاک�خ�ھم تحت الشعاع عشق و حیات دل است کھ احی�اء و عاشق است . حافظھ ازلی و تکوینی و کیھانی مغز آدمی

مک�ن ادآوری) ممی شود و ھستی را تأویل می کند چرا کھ اصل علم و علم حقیقی جز تأویل جھان نیست کھ بق�درت ذک�ر ( ی� می شود .

مگ�ر پ�س از د عشق ، خالف�ت و امام�ت اس�ت و ای�ن ح�ق در وج�ود اھ�ل عش�ق ح�ادث و واق�ع نم�ی ش�ود حق و مقص -٧۴٨

ل ب�ھ ق عش�ق و عم�ح�. کھ پاسخ نھائی ھمھ این امتحانات ھمانا پھلوانی و یق�ین درب�اره عگذران امتحانات دل بھ قول علی و عاش�ق اقی نمانداراده حق است در مرحلھ ای از وصال و فراق . تا آنجا کھ جز معشوق در دل و جان و اندیشھ و اراده ب

ق وجود درایت کل امتحانات عشق است کھ انسان را بھ حق وجودش می رساند زیرا حعین و خلیفھ معشوق شود و این غ وای�ن اص�ل وغیر است زیرا عالم وجود از ایثار حق است کھ وجود ازل است . یعنی آدمی تا غیر نشود خ�ویش نم�ی ش�ود

اساس مذھب اصالت عشق بعنوان اصالت وجود است زیرا وجود ، عشق و خالفت است .

Page 68: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨

ی دروغ�ین عاشق ، شجاع است یعنی متوکل است . شجاعت حقیقی عین توکل و اتصال بھ حق اس�ت و م�ابقی نمایش� -٧۴٩

از ماجراجوئی ھای بزدالنھ است جھت پنھان داشتن ھراس .

نی شق عین ایمان است و دل عاشق ، ایمن است یعنی مؤمن است زی�را نظ�ر ب�ھ وج�ھ هللا دارد و اینس�ت راز پھل�واع -٧۵٠قان ن ج�ان عاش�ان ! و خاصھ دلھایشان کھ ھمھ عمر زیر پاھای اشقیاء لگدمال می شود و اینست راز خستگی بی پایاعاشق

و پھلوانیشان !

لی پھلوانی عاشق صرف وصالش نمی شود بلکھ صرف رضای معشوق می گردد تا معشوق خود بسویش آید. و -٧۵١

وکت نایستد بھ عشق الھی می انجامد حتی عشق بھ ثروت و از حر عشق بھر چیزی اگر نسبی و محافظھ کار نشود -٧۵٢ازه ت�وتی رس�ید قدرت مادی . زیرا عشق بھر چیزی ذاتا بسوی اراده بھ معشوقیت در حرکت است و آدمی کھ بھ قدرت و ثر

تد و این ناک�امی قی نمی افباید آنرا بھ پای کسانی بریزد تا شاید یکی پیدا شود و او را دوست بدارد کھ البتھ ھرگز چنین اتفاب�ھ وچ نش�ود وسرآغاز اراده بھ دوست داشتن و عاشقیت است . زیرا آدمی تا در اراده ب�ھ معش�وق ش�دن ناک�ام و ھ�یچ و پ�

نابودی خود نرسد اراده بھ عاشق بودن نمی یابد کھ اراده ای ذاتی است و نھ ذھنی .

د نسان تا از محبوبیت خود کامال مأیوس نشود عاشق نم�ی ش�ود . زی�را آنچ�ھ ک�ھ دل آدم�ی را ش�قی و س�نگ م�ی کن�ا -٧۵٣مقاب�ل ی در نقط�ھاراده بھ محبوبیت است . یعنی اراده بھ محبوبیت و معشوق بودن در نقطھ مقابل اصل عشق قرار دارد حت

عناس�ت میقت بدان اصرار می ورزد آنرا از دست می دھد . و این حق خود محبوبیت قرار دارد . یعنی آنکھ در محبوبیت خودت عش�ق کھ عشق جز عاشقیت نیست عاشق بودن بدون اراده بھ معشوق بودن ! ای�ن اص�ل و ذات و مقص�ود عش�ق و اللھی�

است کھ در انسان موجب رسیدن بھ مقام خالفت اللھی و امامت می شود کھ ھمان مقام وجود است .

ا دوس�ت داش�تن بھ عنوان ھستھ مرکزی معنای خوشبختی در عامھ مردم چیزی ج�ز خ�ود ر» یت از خویشتن رضا« -٧۵۴در ب�دلیل ن�ا نیست کھ معلول محبوب بودن در نزد قلبی عاشق است . و اگر احساس خوشبختی در عصر ما بسیار نادر اس�ت

ودش نیس��ت بلک��ھ عاش��ق خوش��بختی ب��ودن قلبھ��ای عاش��ق اس��ت . زی��را انس��ان عاش��ق کس��ی اس��ت ک��ھ عاش��ق خوش��بختی خ�� دیگران است .

یا براستی انسان عاشق انسانی خوشبخت است و در خود حس خوشبختی دارد یعنی از خودش راضی است ؟ آ -٧۵۵

سئلھ اینست کھ ھیچکس نمی تواند بخودی خود ، خود را دوست بدارد و از خ�ود راض�ی و خوش�بخت باش�د . یعن�ی م -٧۵۶

ن�ای ری و در دیگ�ری احس�اس خوش�بختی م�ی کن�د زی�را در دیگ�ری احس�اس وج�ود م�ی کن�د و ای�ن معھر کسی بواسطھ دیگ� مترادف عشق و وجود و خالفت است .

لی انسان عاشق ، اصال در جستجوی خوشبختی خود نیست و گ�وئی از ای�ن ام�ر ب�ی نی�از اس�ت و او در خوش�بختی و -٧۵٧

ایتش از دارد و آنک��ھ وج��ود دارد از خوش��بختی ب��ی نی��از اس��ت و رض�� دیگ��ران احس��اس خوش��بختی م��ی کن��د . زی��را او وج��ود ن در اینست کھ تا چھ حدی موجب سعادت دیگران است . این اللھیت وجود است . تخویش

بختی زندگی می کند . عاشق در جھانی فراسوی خوشبختی و بد -٧۵٨

بب�ازد و کھ عاشقی دیگر را بیاب�د ت�ا ب�ا او ن�رد عش�قت و لذا تمام آرزویش اینست عاشق ذاتا تنھاست زیرا واحد اس -٧۵٩

ست . ااینست تنھا راه نجات در تنھائی ! واین گوھره خلق جھان است و راز آفرینش انسان ! این آرمان الھی

از م�ردم کس�انی ھس�تند ک�ھ کس�ی را ھمچ�ون خ�دا« ین حقیقتی حی�رت آور از ک�الم خداون�د در کت�ابش م�ی باش�د ک�ھ ا -٧۶٠یا چگون�ھ آیعنی می شود کسی را بھ عظمت خدای عاشق بود و خدایگونھ دوست داشت . » دوست می دارند و می پرستند

نک�ھ چن�ین ان�دازه عظم�ت خداون�دی محب�وب گ�ردد اال ایممکن است کھ مخلوق تا سر حد خ�الق محب�وب و معب�ود ش�ود و ب�ھ زی�را ک�ھ عظمتی از وجود آن مخل�وق س�اطع باش�د و چن�ین ح�دی از زیب�ائی و قداس�ت جم�ال رخ نمای�د . و ای�ن ممک�ن اس�ت

ظرف چنین ظھوری بھ انسان داده شده است و آن جمال اوست کھ از خداست و ھمین امر اساس عشق است .

Page 69: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩

( ن مص�داق ھم�ان ق�رة الع�ینن مقام وجودی یک مقام شھودی و قدرتی از بصیرت و بینائی است و ایعاشقیت بعنوا -٧۶١یق�ت . ای�ن حق نور چشم ) ویژه مؤمنین اس�ت . ک�ھ در پرت�و آن جم�ال الھ�ی مخلوق�ات را م�ی بینن�د در درج�ات ش�ھود و ن�ور

نظربازی عارفان است کھ در قرآن مذکور است .

ق بعنوان یک مقام وجودی ھمان مقام شھود است در درجات !پس مقام عشق و عش -٧۶٢

انسان ھمان است کھ می بیند و می شنود و می بوی�د و م�ی چش�د و م�ی فھم�د . و ای�ن واقع�ھ وجودی�ابی اس�ت ک�ھ و -٧۶٣ل�ذا وبقدرت عشق بستگی دارد یعنی ح�واس و ھ�وش آدم�ی ب�ھ ق�درت و می�زان عش�ق اس�ت ک�ھ دریاف�ت و درک م�ی کنن�د .

کھ خدای را در تجلی می بیند خدائی می شود بھمان درجھ از تجلی و شھودش . آن

تند ابقا نشان دادیم کھ عالوه بر عرشھای عظیم و کبیر و اعلی و مجید و ک�ریم پروردگ�ار عرش�ھای ص�غیر ھ�م ھس�س -٧۶۴ا حتی تز انسانی ا ملکوتی و اکھ خداوند بر آنھا مستقر است و ھر شی ای یک کرسی است از ذرات تا کرات و از حیوانی ت

عرش�ی از شیطانی ! و عالوه بر این ھ�ر معن�ا و مفھ�وم و واژه ای نی�ز ی�ک کرس�ی غیب�ی و ن�امرئی اس�ت و ب�ر ھ�ر کرس�یور کھ م�ی سطھ ھمانطخداوند قرار دارد کھ بر آن مستقر است و بدینگونھ بر عالم موجودات فرمان می راند مستقیما و بیوا

ھ بس�ا این احاطھ ھم�ان معن�ای ع�رش اس�ت . و عاش�ق ، ع�رش ب�ین اس�ت و چ�» ر ھر چیزی محیط استخداوند ب« ید فرما برای مدتھا عرش را خود حضرت حق می پندارد و یا حامالنش را .

ستی ر واقع ھر چیزی از ماده و معنا و در عالم عین و غیب بھ مثابھ حامل عرشی از خداوند است پس کل جھان ھد -٧۶۵

رش ھم کرسی و ھم عرش و ھم حامل عرش خداست و عاشق عرش کریم اوست و عاشقان ح�امالن کرام�ت ع� در آن واحد پروردگارند .

ر کلمھ ای نیز یک عرش است کھ خدای را در تجل�ی یک�ی از اس�ماء و ص�فاتش حم�ل م�ی کن�د و ای�ن ام�ر بص�ورت ھ -٧۶۶

ات قرآن��ی تش . و بدینگون��ھ اس��ت ک��ھ در ت��الوت آی��معن��ا و مفھ��ومی در انس��ان درک م��ی ش��ود بمی��زان ق��درت ادراک و مع��رفام اس�ت ن�الھ�ی آن خداوند قابل دیدار است و ھمچنین در ذکر قلبی نامی از خداوند امکان تجلی جمالش وجود دارد کھ جم�ال

مثل حکیم ، رحیم ، علی ، نعیم ، لطیف و امثالھم .

ادع�ائی آنھم آفرینش حق در دل و زبان انسان . و این ھم�انا می آفریند و این عشق است کھ در انسان ، کلمھ ای ر -٧۶٧ب�ھ ود ب�ھ آن�ی است کھ عارفان ھمچون خداوند توان آفرینش تکوینی دارند و از قدرت ک�ن فیک�ون برخوردارن�د یعن�ی خداون�

ابد بمان ! آن تا در واسم آدم ، انسان را آفرید و انسان بھ اسم خدا ، خداوند را می آفریند و دیدار می کند . این بدان

زرگت�ر و برت�ر بنیز اینکھ آیا آفرینش آدم بھ اراده خدا بزرگتر است و یا آفرینش خدا بھ اراده آدم ؟ کھ البتھ دومی و -٧۶٨د س اف�زون آم�حس�ن الخ�القین . یعن�ی : پ�انس�ان فرم�ود ک�ھ : فتب�ارک هللا ااست ھمانطور کھ خودش در کتابش پس از خل�ق

،ج�ود انس�ان وخالق است ! و ای�ن افزون�ی خ�دا بواس�طھ مخل�وق وی�ژه اش انس�ان اس�ت . یعن�ی هللا در خداوندی کھ بھترین حم�ت رای عش�ق و اکبر شد و هللا اکبر اسم وجودی انسان است در نزد خدا ! ای�ن راز را فھ�م ک�ن ک�ھ س�ر اکب�ر اس�ت و معن�

قابل فھم و این معنا راحمینی او فقط و فقط و فقط درمطلقھ خدا بھ انسان است کھ مخلوقش را برتر از خود آفرید و ارحم ال تفسیر است . این اصل و اساس حقیقت عشق است و مغز خداشناسی عرفانی و خودشناسی اسالمی !

را ری این حق الحق معرفت و توحی�د اس�ت ک�ھ خداون�د ، انس�ان را آفری�د و در انس�ان فن�ا ش�د . و انس�ان ھ�م خ�دایآ -٧۶٩

ب�ھ ھ�ر ب�ر نم�ا و ش را داد و از خود فنا شد . و این کل داستان عشق و خلقت اس�ت . ای�ن داس�تان را ازآفرید و پاسخ عشقاست کر عاشقانکھ دیدی بازگوی کھ مغز امر بمعروف و نھی از منکر است در آخرالزمان ! این امر بمعروف و نھی از من

م�ی ش�وم و ھ�ر ک�ھ عاش�قم ش�د عاش�قش« جاریست کھ : کھ در راھش خون عاشقان از آغاز تا بھ امروز و تا پایان جھان یعنی خود او می شوم ! .»وم می کشم و خود دیھ او می شومھر کھ را عاشق ش

ین عشق انسان است کھ خداون�د خ�القش را از ی�ادش و ن�امش و کلم�ھ اش از ذات خ�ودش م�ی آفرین�د ھم�انطور ک�ھ ا -٧٧٠

انس�ان و درت خالق�ھھ بود و کل جھان را بقدرت ھمین کلمھ آفرید . و اینست قخود خداوند نیز در ازل فقط یک کلمھ نانوشتی�ن در لم . پ�س انھ آفرینش صنعتی کھ خالقیت ابلیسی است البتھ آنھم آفرینشی تقلیدی اس�ت آنھ�م بواس�طھ م�اده موج�ود ع�ا

حقیقت معنای آفرینش نیست زیرا آفرینش بمعنای پدید آوردن از عدم است .

Page 70: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠

آفری�ده د دو ب�ار خ�ود رایقت این خود خداوند است کھ خود را می آفریند بدست و اراده و عشق انسان . خداوندر حق -٧٧١وم�ی دود . ول�ی است یکبار از نزد خود ازلی اش و بار دگ�ر از ن�زد انس�ان . آف�رینش نخس�تین ھم�ان آدم ب�ود ک�ھ از خ�اک ب�

هللا اکبر !انسان است کھ از نورالنور است . اولی هللا است و دومی

ال س سھ نوع خدا داریم : خدای عدمی ( ازلی ) ، خدای آدمی و خدای انسانی ! خدای بی جمال ، خدای صاحب جم�پ -٧٧٢ش�ق عخاکی و خدای صاحب جمال نوری ! و این ھر سھ یکی است در سھ عرصھ ! خدای عاشق ، خدای معش�وق و خ�دای

!

فی�ق و ن�دار اس�ت ک�ھ ی�ک ھ�زارم ای�ن ح�د از محب�ت در رنزدیک و مھرب�ان و خداوند با محمد و مؤمنان امتش چنان -٧٧٣ان ی از مؤمن�ھیچ مذھب دیگری نھ ادعا شده و نھ شھامت ادع�ایش ب�وده اس�ت . ح�ال کلم�اتی از ای�ن رفاق�ت ب�ین خ�دا و یک�

ری�ای ا م�را ب�ھ دت�ان�د خداوند مرا از اقلیم وجود بی�رون ر« محمدی را دریاب از زبان روزبھان شیرازی از کشف االسرار : م عب�ور ی�ن دری�ا ھ�امحبت رساند آن دریا وسیع تر از کل جھان بود اما من از آن عبور کردم تا بھ دریای معرف�ت رس�یدم از

فات ھ دری�ای ص�ب�کردم و ب�ھ دری�ای توحی�د رس�یدم آن�را ھ�م گذرانی�دم ت�ا ب�ھ ناشناس�ائی عظم�ت او رس�یدم و از آن گذش�تم ت�ا وک�ت مان�دم ت رسیدم . من از اینکھ حقیقت حق را گم کرده بودم ش�گفت زده ش�دم س�اعتی ب�ی حررسیدم سپس بھ دریای ذا

اه از م�ن د ... آنگ�خدای را در صورت جالل و جمال دیدم کھ در قیاس با ھر چھ دیده بودم چون دریائی در قبال قطره ای ب�وند و بم�ن نوش�ا د خ�ود نش�اند و پی�اپی ش�راب ان�سپنھان شد و من در او فنا شدم چون قطره ای در دریا ... و سپس م�را ن�ز

آن می�ل او ازجمرا چنان لطف نمود ک�ھ ب�ھ ھ�یچ ی�ک از آفری�ده ھ�ایش ننم�وده ب�ود . و س�پس پ�رده از رخ برافکن�د و ان�وار .»متجلی گردید ...

دع�ای ی آید ک�ھ ج�ز درین قرب خداوند را نسبت بھ یک انسان می خوانیم اسماء و صفاتی از خدا بھ یادمان ماوقتی -٧٧۴

... . ویافت نمی شود : یا انیس و یا مونس و یا رفیق و یا شفیق و یا حبیب و یا طبیب عجوشن کبیر از علی

اط انس ب�ا من او را در بیابانھای عالم غیب دیدم ... آنگاه خود را در سرای جالل بر بس« وزبھان ادامھ می دھد : ر -٧٧۵خداون�د وچین دیدم چنان باده ای ریخت کھ وصف آن نتوانم . دیشب چنان بود کھ من خود را در بیابانخداوند دیدم کھ مرا

»در صورت التباس بر شکل ترکان ظاھر گردید ...

ین لطف و محبت و انس خداوند با یک�ی از مؤمن�ان محم�دی اس�ت ح�ال بنگ�ر چ�ھ ح�د اس�ت ای�ن ب�ر محم�د و عل�ی و ا -٧٧۶ و ... . فاطمھ و حسن و حسین

ت : ھ�یچ بھ خداوند گفتم کھ می خواھم تو را بھ وصفی کھ در ازل بودی ببینم . او گف�« روزبھان ادامھ می دھد : و -٧٧٧

آنگ�اه ب�ھ وراھی تو بسوی آن نداری . و من تضرع کردم کھ می خواھم . پ�س ان�وار عظم�ت ظ�اھر ش�د و م�ن فن�ا ش�دم ... »ضمیر سر من خطاب شد کھ : ببین !

نم ! ک�ین بیانات نشان دھنده عشق خدا بھ انسان است و میزان اجابتش در حق انس�ان ک�ھ : م�را بخواھی�د ت�ا اجاب�ت ا -٧٧٨

ولی براستی کیست کھ او را بخواھد جز عاشق !

عراج محمدی ، نوری است ک�ھ در دل ھ�ر م�ؤمنی موج�ود اس�ت و قاب�ل اس�تنباط و اس�تخراج و تجل�ی دوب�اره و س�ھ م -٧٧٩ ش ! و ای�نو ھزاران باره است بھ قدر استطاعت و ظرفیت و معرف�ت ھ�ر انس�انی . و ای�ن عش�ق محم�دی اس�ت در ام�ت باره

ت ف برت�ر اس�عشق جز بھ عشق بازیافت نمی شود . و اگ�ر ق�رب و مق�ام مؤمن�ان ام�تش در ن�زد خداون�د از مق�ام انبی�ای س�لم�ی خزان�ھ غی�ب الھ�ی را مکش�وفم�د اس�ت ک�ھ ای�ن بقدرت عشق محمدی است . و عشق بھ محمد و آل محمد و عشاق مح

سازد .

عترافات روزبھان نشان می دھد کھ بین خدا و بنده اش ھیچ حجابی جز ب�ی عش�قی نیس�ت و خداون�د بن�ده عاش�قشا -٧٨٠ ت ک�ھ بق�ولرا بغل دست خودش بر عرش کبریایش می نشاند و با او شراب می نوشد . و عشق خدا بھ بنده اش آن ح�د اس�

. ستیمھ عزبھان ، خدای بر بنده اش نماز می گزارد . ھمانطور کھ در حدیث قدسی شاھد صلوة خداوند بر علی رو

و عجبا کھ امروزه ھیچ مسلمانی حتی شھامت خواندن این نوع آث�ار و باورش�ان را ن�دارد اال اینک�ھ ی�ک اروپ�ائی ب�ھ -٧٨١کند تا علمای شرع کمی کوتاه بیایند و مانع انتشار این آث�ار نش�وند تصدیق و تفسیرشان بپردازد و جواز خواندن آنرا صادر

چرا کھ بھرحال غربی ھا کال ملحد و مرتدند (!) پس این ن�وع س�خنان برایش�ان مج�از اس�ت !! و ای�ن حقیق�ت تل�خ و مرگب�ار ، دی�ن عش�ق و بدین معناست کھ تا چھ حدی ھنوز ھم دی�ن محم�د مھج�ور و کت�ابش غری�ب و ممن�وع اس�ت زی�را دی�ن محم�د

Page 71: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١

کتابش کتاب عشق است و جز بھ نور عشق نمی توان در این دین و کتاب وارد شد و بھ یاد آن کالم پیامبر عشق کھ : وای بر شما مسلمانان از روزی کھ غیرمسلمانان در اسالم از شما پیشی گیرند !

وی دھ�ان ب�کھ : خدایا دوس�تت م�ی دارم ! و ای�ن ھا را می بویند تا مبادا کسی گفتھ باشد و چھارده قرن است کھ دھان -٧٨٢

نس�ت ک�ھ م�امحمد و آل محمد است ک�ھ ب�ھ مش�ام غرب�ی ھ�ا رس�یده ول�ی ھن�وز ب�ھ دم�اغ مس�لمانان نرس�یده اس�ت گوی�ا ! و ایف�ان م�ا آث�ار عار و ک�ارل ارنس�ت و ایوان�وف بش�نویم و یت�ربایستی حقانیت عارفان خود را از زبان کوربن و ماس�ینیون و را

ب�ھ وع گ�ردد وباید بھ غرب برسد و ترجمھ شود و سپس از زبان غربی دوباره بھ زبان ما ب�ازگردد ت�ا ح�الل و مش�ر نخست ز عش�ق اس�تااین می گویند غرب زده گی عرفانی و شاید ھم غرب زده گی الھی !؟ این نیز راز و درس و حقیق�ت دیگ�ری

ت ش�کایت ت را بای�د از دش�من ش�نید ک�ھ دوس�ت ، دش�من اس�زیرا عشق بیگانھ پرست است و از خود بیزار ! و حدیث دوس� کجا بریم !

نشین و فلسفھ استعمار و استکبار و استثمار و استبداد و ... را از منطق عشق بشنو !بحال -٧٨٣

کند ین عاشق است کھ با داغ فراقش می تواند کل آتش دوزخ را خاموش کند و خلق خدا را از آن برھاند و شفاعتا -٧٨۴

. و من داغ عشقم کھ جھنم شھامت نزدیک شدن بمن را ندارد زیرا نابود می شود . من فراقم !

دم�ان را ذابی برتر از این نیست کھ آدمی بتواند برای دیگران کاری انجام دھد بر زخمی مرھمی نھد یا گرفتاری مرع -٧٨۵ن آیس�ت ک�ھ ب�ھ ع�ذاب و تنبی�ھ عاش�قان اس�ت ک�ھ عمررفع نماید ول�ی ب�ھ او اج�ازه ای�ن ک�ار داده نش�ود بھ�ر طریق�ی . و ای�ن

ار . مبتالیم و این اواخر بھ تمام و کمالش کھ خداوند مرا زندانبان خویشتن نموده است بدست روزگار نابک

این ھمان جرمی است کھ ھم�ھ امام�ان م�ا را م�ادام العم�ر در ح�بس و» چرا دوست می داری و دوستت می دارند « -٧٨۶ی�ر ک�ام ج�ور غحن خانگی نگاه داشتھ است و خونشان ریختھ است . اگر پنداری کھ جرمش�ان در ن�زد خالی�ق و تبعید و زندا

از این بوده است ھنوز از نور حقیقت امامان و پیامبران الھی بیگانھ ای .

اج�ازه رمی جز عشق بر روی زمین ھرگز نب�وده اس�ت یعن�ی ھم�ان چی�زی ک�ھ ابل�یس ب�ھ آن ک�افر ش�د و از خ�دایشج -٧٨٧ گرفت تا بشر را بدان امتحان کند کھ چھ کسی عاشق است و چھ کسی حاضر است کھ حقوقش را ادا کند .

اشق آنست کھ ھر رنگی را رن�گ خ�دا م�ی بین�د و ھ�ر روئ�ی را روی خ�دا م�ی یاب�د و ھ�ر ب�وئی را ب�وی خ�دا و ھ�ر ع -٧٨٨

ق ھ�ر چی�زیاھی و ماورای طبیع�ی اس�ت . در ن�زد عاش�سوئی را سوی خدا . و منظور از خدا امری مقدس و مطلق و المتنا و مح�ل مقصود ابدیست و ھیچ چیزی وسیلھ و ابزار نیست مخصوصا ھیچ انسانی . چرا کھ ھر چیزی ع�رش و کرس�ی خ�د

استقرار اوست و او بر ھر چیزی مستقر است و ھیچ چیزی بی او نیست .

یا می دانی خداوند خالق چگونھ بر عرش خود جلوس می کند ؟ یعنی چگونھ وجود بر ع�دم چن�ان مس�تقر م�ی ش�ود آ -٧٨٩ی ت�ا ب�و ص�مد و کھ عدم موجود می گردد و آنگاه وجود از میان برمی خیزد تا آنچھ ک�ھ وج�ود یافت�ھ دارای موج�ودیتی اح�د

باشد ؟

لوس خداوند است پس ب�ی نھای�ت ص�ندلی ( ع�رش تختی مخصوص جتصور کن کھ ھر چیزی ھمچون یک صندلی یا -٧٩٠ھ ب�ا ال او . ک�) را تصور کن در بی نھایت صورت و ماھیت و در بی نھایت نوع از جلوس خداوند و بی نھای�ت تجل�ی از جم�

نگاه بی عشقی ، شی ای دیده می شود و با چشم عشق ھم جلوه ای از جمال خالقش .

عش�وقیت . و نی�ز ک�ل جھ�ان ھس�تی : مدارد : جلوه خالقیت ی�ا عاش�قیت و جل�وه مخلوقی�ت ی�ا پس ھر چیزی دو جلوه -٧٩١ دنیا و آخرت : ظاھر و باطن : جلوه ظلمانی و جلوه نورانی !

ی آنگاه کھ از عرش خود و ھمھ عرش ھای خود برخیزد و قیام کند قیامت است یعنی بساط جھان کثرت برچی�ده م� و -٧٩٢

خ جھان ھستی از ازل تا ابد یک نشست و برخاست خداوند است بر عرش فنا . شود . یعنی کل تاری

عاشق کسی است کھ خداوند در وجودش برم�ی خی�زد و ل�ذا قی�امتش برپ�ا م�ی ش�ود ب�ا ای�ن قی�ام دی�دار م�ی ش�ود و و -٧٩٣ آنگاه فراق آغاز می گردد و سیر عاشق در وادی فنا !

Page 72: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٢

م�ام و ون و مقربون است کھ چون این قیام�ت را ب�ھ تده است و از جملھ السابقعاشق کسی است کھ قیامتش جلو افتا -٧٩۴ کمال برساند بھ علیون می رسد و از علیین است : کتاب ناطق !

مانطور کھ نشست و برخاست دو انسان یکسان نیست وجود و عشق دو انسان ھم ھمس�ان نیس�ت و ل�ذا دو عاش�ق ھ -٧٩۵

ھم یکسان نیستند .

یام و جلوس عارفان نیز بھ مصداق جلوس و قیام حق است در وجودشان زیرا عارف مسند حق اس�ت زی�را ب�ر ای�ن ق -٧٩۶ حق معرفت دارد وگرنھ ھمھ مسند حق ھستند و غافلند .

ای�ن .س عشق نیز دو مرتبھ و مرحلھ کلی دارد : جلوس و قیام ! و قیام عاشق در جامعھ منجر بھ انقالب می شود پ -٧٩٧

م�ام اام�ھ ص�لوة قیام در بیان قرآنی اقامھ صلوة خاص عارف است کھ کمالش منجر بھ قیامت جھان می ش�ود ب�ھ مانن�د آن اق رضا در خراسان کھ مأمون از آن پیشگیری نمود .

ی ک�ھ یگرعشق واقعھ اقامھ صلوة خداوند و یا یکی از اولیای الھی بر مؤمن است و اقامھ صلوة آن بنده بر بنده د و -٧٩٨

ت و ھ�م معشوق نامیده می شود . یعنی عاشق ، معشوق خدا یا ولی خداس�ت . پ�س ھ�ر عاش�قی در آن واح�د ھ�م عاش�ق اس� معشوق . عاشق یکی و معشوق دیگری ! یعنی عشق ھمواره یک مثلث است .

د کھ اگ�ر ھ قیامتھا می کنشق ھمان نمازی است کھ طبق قول قرآن و روایات شیعھ بایستی در تقیھ باشد وگرننماز عا -٧٩٩

بھ حکم حق نباشد طغیان عظیم است و خود عاشق را ھالک می سازد .

قامھ صلوة واقعھ عش�ق ورزی متقاب�ل انس�ان و خداس�ت ک�ھ کارگ�اه مرک�زی آن س�وره حم�د اس�ت ھم�انطور ک�ھ ق�بال ا -٨٠٠ر دی�ن بارق�ھ اش�ق رخ م�ی نمای�د . و گ�اه نشان دادیم . یعنی جھادی برای وقوع عشق است کھ گاه بارقھ عشق می زن�د و ع

ی فرود می رق دل آدمحین ذکر قلبی و نھ لزوما اقامھ صلوة ، نازل می شود . و گاه حتی در غفلت کامل آدمی این برق بر ف آید ولی آدمی کھ سالک و جستجوگر است .

ی معن��ا و احس��اس و تجرب��ھ خالف��ت و ی م��ی توان��د اقام��ھ کن��د ک��ھ عش��ق ورزی بدان��د یعن��و ل��ذا حقیق��ت ص��لوة را کس�� -٨٠١

ن ی خ�ود ب�ودجایگزینی را داشتھ باشد . این ھمان علم حضور در نماز اس�ت یعن�ی عل�م ب�ر ج�ای خ�دا ب�ودن ک�ھ ع�ین ب�ر ج�ا است . در این معنا تأمل بسیار کن !

ای�ن س�وره مد کھ عصاره ق�رآن و س�تون نم�از اس�ت س�وره عش�ق و خالف�ت آش�کار و معق�ول اس�ت زی�را در حسوره -٨٠٢

بد بمان!شکار تا اخداوند از زبان بشر با خود سخن می گوید و یا بشر با زبان خدا با خدا سخن می گوید . در این راز آ

ب�ھ اشق ھرگز نمی خواھد مثل معشوق یا بر جای معشوق باشد یعنی نمی خواھد جای او را بگی�رد زی�را ای�ن ارادهع -٨٠٣ ال عاقبت عین معشوق و خلیفھ او می شود . نابودسازی معشوق است . و با اینح

اشق ، مرید معشوق می شود نھ مقلدش . مقلد ، خصم است و باالخره خصومتش آشکار می شود زی�را منظ�ور از ع -٨٠۴

ھمت !ت است و تاین تقلید رسیدن بھ مقام و صفات معشوق است کھ ھرگز حاصل نمی آید و لذا نتیجھ کار ، انکار و عداو

ط�ای ر اینجا ی�ک خی پرواضح است کھ امر تقلید در شریعت نسبت بھ مراجع دینی عین اطاعت است و لفظ تقلید دول -٨٠۵و ای�ن مصطلح می باشد البت�ھ بش�رط اینک�ھ م�ؤمن در ارتب�اط معن�وی و در ح�د امک�ان حض�وری ب�ا مرج�ع خ�ویش ھ�م باش�د

م�ان ھس�ت و ای�ن اوع تقلید شرعی ب�ر زن�ده ب�ودن مرج�ع اطاعت صرفا امری کتابی و نقلی نباشد . بھ ھمین دلیل اصل این نده اس�ت ش�ق�د ارادت معنای امام حی و حاضر است کھ البتھ متأسفانھ در فرھنگ دینی شیعھ تبدیل بھ نمایشی بی محت�وا و فا

نال ب�ر ای�کھ فقط محدود بھ ظواھر عبادی و شرعی می باش�د و ای�ن ام�ر اس�اس نف�اقی مھل�ک اس�ت و ای�ن مس�ئلھ حی�اتی دھ�د یعن��ی دحقیق�ت اس�ت ک�ھ ام�روزه دیگ��ر ش�ریعت نم�ی توان�د ب�دون طریق��ت عرف�انی ب�ھ حی�ات خالق�ھ خ��ود در انس�ان ادام�ھ ب�دون عش�ق شریعت بدون عشق و ارادت عرفانی محکوم بھ نفاق و انقراض است و این ویژه آخرالزمان است . یعن�ی دی�ن

محکوم بھ فناست .

را تحلی�ل م�ی ب�رد عش�ق ب�ھ » م�ن « ی انس�ان اس�ت ھم�انطور ک�ھ تق�وا بت�دریج عشق دشمن قس�م خ�ورده منی�ت ف�رد -٨٠۶یکباره بر آن می تازد و ذوبش می سازد و سپس آنچھ کھ می ماند خداست . ھر چند کھ بس اندکن�د کس�انی ک�ھ تس�لیم آت�ش

Page 73: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٣

نکار و عداوت با عشق و عشق شده و تا بھ آخر ذوب و فنا می شوند و مابقی نیمھ کاره و نیمھ سوختھ در می روند و بھ ا معشوق می پردازند .

ن اس�ت . عاش�ق ، واص�ل ، م�» او « لبتھ من حقیر و محدود فردی منھدم شده و من واحد جھانی رخ می نماید ک�ھ ا -٨٠٧

نیست اوست ، منی کھ اوست : یا من ھو !

ر ام وج�ود ! ول�ی روح�ی در ب�االی س�ال و یگانھ شدن با معش�وق در ظ�اھر و ب�اطن و ب�ھ تم�عشق یعنی اراده بھ وص -٨٠٨تھ نس�انی س�اخعشق در پرواز است کھ مانع این وصال اس�ت و بدینگون�ھ عش�ق را کارگ�اه تولی�د ھم�ھ فج�ایع و تراژدیھ�ای اال نع�ت از وص�است . و عجبا کھ اراده بھ وصال و حق فراق بھ یک شدت است یعنی ھر چھ کھ این اراده ش�دیدتر اس�ت مما

د ت��ا س عش��ق ، ح��ق تنھ��ا ش��دن انس��ان اس��ت . و عارف��ان واص��ل ای��ن ح��ق را ش��ناختھ و تس��لیمش ش��دنھ��م ش��دیدتر اس��ت . پ�� معشوق ذات خود را بیابند و برتابانند .

اشق باید خود معشوق ش�ود . یعن�ی عاش�ق و معش�وق بای�د یک�ی ش�ود . یعن�ی خ�الق و مخل�وق بای�د یک�ی ش�ود . و ع -٨٠٩

اینست راز و مقصود از عشق و حق فراق . پس فراق ، حق وصال عاشق با ذات خویشتن است .

ھ ب�آن م�ی خوانن�د ت�ا چ�ھ ح�دی دانم کھ عارفانی چون موالنا کھ عشق را منش�أ م�رض و نی�ز ش�فای من بھ یقین نمی -٨١٠ع�ین الیق�ین الیق�ین و لحاظ عقلی و علمی بھ این ادعا باور دارند و یا ادعائی مثالی و استعاره ای اس�ت . ول�ی بن�ده ب�ھ عل�م

وم�ھ ش�فاھا ھدریافتھ ام کھ ھمھ امراض و شفاء از عشق ھستند . یعنی ھمھ امراض از ناخالصی ھا و ش�رکھای عش�قند و نجاریھ�ا واخالص در عشق . از س�رماخورده گ�ی ھ�ا و دردھ�ای مقطع�ی ت�ا ام�راض م�زمن جس�مانی و ت�ا ناھ درمانھا ھم از

و ھم��ھ اخ�تالالت عص�بی و روان�ی مش�مول ای�ن قاع�ده ھس�تند چ�را ک��ھ عش�ق س�ر وج�ود و کارگ�اه خلق�ت انس�انی بش�ر اس�تس�ت نس�انیت اواحیوانی بیمار است ب�دلیل امراض بشری کھ مختص این حیوان دو پا است از انسانیت اوست . و اگر انسان

وع�ھ ر زی�ر مجمو انسانیت او ھمان مقام خالفت اللھی ذاتی اوست کھ ھمان واقعھ عشق بین انسان و خداس�ت و تجلی�اتش د مخلوقات .

وان�د خز اشعار موالنا آشکار برمی آید کھ ایشان اصال عشق را یک بیماری می داند و ی�ا مول�د بیم�اری خاص�ی م�ی ا -٨١١

ھ�ای مثن�ویکھ جز بھ وصال شفا نمی یابد ن�ھ اینک�ھ عش�ق را منش�أ ھم�ھ ام�راض بش�ری بدان�د ای�ن مس�ئلھ در برخ�ی حکایت آشکارست .

ودمی یا عاشق است و معشوق دارد و بھ وصالش نمی رسد و یا چون رسید او را مش�تبھ و فریبک�ار م�ی خوان�د . آ -٨١٢

شر اس�ت ک�ھب. و یا عاشق است و نمی داند کھ عاشق است . این چھار وضعیت کلی یا عاشق است و ھنوز معشوقی ندارد یف�زائیم وچھار وضعیت از عشق است یا چھار وضعیت از انسان در عشق است کھ بھتر است وضعیت پنجمی را ھم ب�دان ب

ژه آن ی و ع�ذاب وی�آن انکار عشق است پس از شکست در عشق . و این پ�نج وض�عیت منب�ع پ�نج ن�وع بیم�اری و ناھنج�اراز گش�ت ش�ماریوضعیت است و نیز پنج ھویت خاص انسانی را پدید می آورد کھ کل بشریت را در بردارد . بھ اس�تثنای ان

ھ انس�ان ک�عاشقان عارف کھ شرحشان رفت کھ جمعا شش وض�عیت و ھوی�ت انس�انی را رق�م م�ی زن�د . ک�ھ البت�ھ ج�ای دارد ف�ت س�تگاه خالدمین را ھم بھ این جمع عاش�قان رنگارن�گ بیف�زائیم ک�ھ در رأس ھ�رم کامل و خلیفھ مطلق خداوند بر روی ز

ن خداس�ت . و فق�ط انس�ان کام�ل و خلیف�ھ مطل�ق را م�ی ت�وا –الھی بر روی زمین قرار دارد ک�ھ در واق�ع ھ�رم عش�ق انس�ان ا در جھ�انرض�وان عش�ق خ�دعارف عاشق واصل کامل واحد دانست کھ مبرا از ھر مرض و ناھنجاری است ک�ھ س�الم و

ا رب !ین النار ماست و مابقی مبتال بھ انواع و درجات امراض عشقند کھ درجات عذاب هللا است و عذاب النار : خلصنا

س می توان این ھفت درجھ و نوع از عشق را بصورت ھرم جامعھ شناسی عشق ترسیم نمود ک�ھ ک�ل کالب�د جامع�ھ پ -٨١٣ را شامل می شود :

Page 74: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٤

وقند یعنی ھن�وز تشکیل می دھند یعنی عاشقانی کھ بی معش ٧و ۶و ۵و ۴اکثریت توده مردم در ھر جامعھ ای راگروه کھ

اص�ل ت خ�ورده ومعشوق معینی نیافتھ اند ، عاشقانی کھ بر عشق خود جاھلند و نمی دانند کھ عاشقند ، عاشقانی کھ شکسی�ر آن غزدواج ی�ا ی بھ ظلم و زور و خیانت و تھمت گرائیده اند در اعشق را منکر شده اند و عاشقانی کھ در وصال جسمان

خ�دا ق�رار . ولی گروه یک و دو و سھ را مؤمنان اھل معرف�ت تش�کیل م�ی دھن�د ک�ھ در رأس آن ام�ام مطل�ق عش�ق و خلیف�ھ دارد کھ در پرده غیبت عامھ است .

ق نوع عشق تماما از میزان و درجھ معرفت ب�ر عش� ه عشق و ھفت درجھ وپس درمی یابیم کھ تفاوت این ھفت گرو -٨١۴

گاھی !آ –است کھ حاصل معرفت نفس می باشد یعنی خودآگاھی و عشق

صوال ھر ن�وع و درج�ھ ای از عش�ق محص�ول ھم�ان ن�وع و درج�ھ از معرف�ت در ح�ق عش�ق و معش�وق اس�ت و ھ�ر ا -٨١۵ معلولی نیست . –بطھ عشق و معرفت رابطھ علت درجھ ای از معرفت محصول ھمان درجھ از عشق است . و البتھ را

شق بھ چیزی حاصل معرفت عاشق بھ آن چیز نیست بلکھ معرفت درباره آن چیز محصول عش�ق ب�ھ آن چی�ز اس�ت ع -٨١۶

رج�ھ دولی معرفت ھر کسی نسبت بخودش اساس انواع عشق است و باید درک کرد کھ جھل و ظلم�ت نس�بت بخویش�تن ھ�م گاھی ! یعنی اینکھ انسان بداند کھ نمی داند !آ –معرفت نسبت بھ جھل و جھل ای از معرفت است ،

دواج اما آنکھ عاشق است و بھر دلیلی بھ عمد یا ناچاری از ازدواج با معشوقش درم�ی گ�ذرد و ب�ا ف�رد دیگ�ری از و -٨١٧

ع ر کام�ل قط�معش�وق را ب�ھ ط�و می کند اگر تا بھ آخر عش�قش را در تقی�ھ دارد و عف�ت و عص�مت پیش�ھ کن�د و ارتب�اطش ب�ام��ر دی��ن و انمای��د در رابط��ھ ب��ا ھمس��رش راه س��عادت و ھ��دایت الھ��ی را در پ��یش دارد و ای��ن ی��ک ص��راط المس��تقیم اس��ت در

معرفت و محبت الھی .

عضلھ خستگی روانی انسان کھ با ھیچ مسکن و مخدر و خوابی کاھش نمی یاب�د نی�ز حاص�ل عش�ق و ف�راق اس�ت . م -٨١٨زی . و رواز است و فراق چون سنگی بھ پاھای عاش�ق اس�ت و عاش�ق دائ�م در ح�ال ب�ال زدن اس�ت ب�ی ھ�یچ پ�رواعشق ، پ

الئ��م عاینس��ت معن��ای خس��تگی ! و ام��ا ای��ن س��نگ چی��زی ج��ز ب��دن عاش��ق نیس��ت . و اینس��ت ک��ھ خداون��د در کت��ابش یک��ی از ب رگ را راغدای را دوست دارید پس چرا موالیتش و محبتش در آدمی را شوق مرگ می نامد : اگر راست می گوئید کھ خ

نیستید !

رگ را برای آدمی ممکن و آسان می سازد . فقط عشق و فراقش است کھ م -٨١٩

م�ان ھقط عشق و فراق محبوب است کھ ایمان بھ خدا و معاد را در دل پدید م�ی آورد . و می�زان بردب�اری در ف�راق ف -٨٢٠ عشق پیروز و سربلند می شوند . میزان تقواست . و لذا فقط متقین در

Page 75: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٥

قتی محبوبی را از دست می دھی مجب�وری ک�ھ حی�ات پ�س از م�رگ را اب�داع کن�ی و خ�دا را در ذات�ت بی�ابی و دس�ت و -٨٢١ل ب�ھ ت کھ تب�دیبدامانش شوی تا محبوبت را پس از مرگش ، حفظ و حراست نماید و از نابودی برھاند . و این مصلحتی اس

د . واقعیت وجودی می شو

قتی معشوقی می میرد عاشقش را ھم با خود می برد بواسطھ دل و روحش . و لذا مرگ معش�وق موج�ب ھ�دایت و و -٨٢٢و حی�ات سیر و سلوک روحی عاشق است . زیرا سیر و سلوک روحانی ھم�ان راه پیم�ائی در ع�الم غی�ب و ورود ب�ھ آخ�رت

ماورای طبیعی است .

ا کھ روحش بھمراه محم�د ب�ھ خ�د ، جز خدا نمی دید بدین دلیل بود صپس از رحلت محبوبش محمد عمثال اگر علی -٨٢٣ پیوستھ بود و از چشم خدا بر عالم می نگریست .

گر موالنا پس از غیب�ت ش�مس و ی�ا م�رگش ، جھ�ان را سراس�ر ش�مس م�ی دی�د ب�دین دلی�ل ب�ود ک�ھ دل و روح�ش ب�ا ا -٨٢۴

ر ای�ن دبر جھان نظر م�ی ک�رد و عجای�ب ھف�ت آس�مان را م�ی دی�د و م�ی گف�ت : آن جھ�ان شمس رفتھ بود و از چشم شمس جھان آمد ھمی !

ھر کسی مرگ محبوب است نھ مرگ خود ! سرنوشت سازترین حادثھ زندگی -٨٢۵

یر و س�لوک عرف��انی بن�ده در س�رآغاز ج��وانی ب�ا م�رگ محب��وبم دکت�ر ش�ریعتی آغ��از ش�د و م�ن ت��ا چھ�ل س�الگی ب��ا س� -٨٢۶

شریعتی بودم تا بھ محضر رسول هللا رسیدم .

ب�ھ بھش�ت ر کھ را دوست بداری و بدو دل دھی و بر این پیوند بمانی با او ھم سرنوشتی . و لذا آدمھا دو ت�ا دو ت�اھ -٨٢٧ زیرا ھیچکس بی محبوبی نیست ! و این ھستھ مرکزی امر والیت و امامت است . –یا دوزخ وارد می شوند بقول قرآن

مھ اصول و فروع دین محصول سیر و سلوک عاشقان تاریخ است و ھمھ فضائل اخالقی بشر ، اخالق عش�ق اس�ت ھ -٨٢٨

ان راث�ت عاش�قو. آنچھ کھ فرھنگ عامھ بشر و عرف جوامع نامیده می شود کھ حداقل نیکی یا تظاھر بھ نیکوئی است نی�ز ص�ھ نس�ان در عرکھ زمین را بھ ارث می برند زیرا ضعیفترین ااست برای بشر . و اینست کھ می فرماید مستضعفین ھستند

ت�ن خ�ود حیات و امکانات دنیوی ، عاشق است خاصھ عاشقی کھ در فراق است و بر عص�مت خ�ود اس�توار اس�ت و اراده وانی را بھ غیر معشوق نم�ی دھ�د و معش�وقی ھ�م ک�ھ در دس�ترس نیس�ت . پ�س عاش�ق پ�اک براس�تی ش�ھیدی زن�ده اس�ت انس�

ید !کھ در دنیا جا مانده است و مقیم بر مرز و فرق وجود و عدم است و تجسم بود نبود ! جمال توحاخروی

قتی کسی کھ عاشق توست می میرد تو را ھم با خود بھ آخرت و عالم غیب می برد . و ی�ا عاش�ق کس�ی ھس�تی ک�ھ و -٨٢٩رتب�اط ی�را ای�ن ای ت�وفیقی بزرگت�ر از ای�ن نیس�ت زمی میرد با او در عالم غیب اتصال داری و اگر اھل معرفت و س�لوک باش�

قلبی با ماورای طبیعت و عالم قدس است خاصھ کھ آن مرده فردی اھل اخالص و معرفت بوده باشد .

م ختی بدتر از این نیست کھ آدمی عاشق کسی شود کھ جاھل و کافر و شقی است زیرا در اینصورت کل ظلمت و ستب -٨٣٠ع�ذاب عاشق مستولی می شود و عاشق را ب�ھ ع�ذابھائی غی�ر قاب�ل وص�ف م�ی کش�اند و ای�ن خ�ود و شقاوت معشوق بر دل

الھی است کھ دلی در بند ظالمی گردد .

ورد بن عربی از رابطھ مراد و مریدی سخن می گوید کھ مرید در اسارت و قحطی بود و مراد بھ جای او غذا می خ�ا -٨٣١ یر می شد و نمی دانست کھ از کجا سیر می شود . و مرید در سرزمین دیگر و بی خبر ، س

ت ر تاریخ گزارشات فراوانی از رابطھ بین عاشق و معشوق وجود دارد کھ مشابھ گزارش مذکور از اب�ن عرب�ی اس�د -٨٣٢

.. ھمچون تازیانھ ھائی کھ بر تن معشوق نواختھ می شد و زخمش در مکان دیگر بر تن عاشق آشکار می شد

ور ی اس�ت ب�ھ مانن�د حض�طی االرض در اولیای الھی نیز عمدتا مربوط بھ رابطھ مراد و مرید و عشق عرف�انگزارش -٨٣٣ر مان فارس�ی ددر حین جنگ ص�فین ب�ر جن�ازه س�ل عاز حجاز بر جنازه پدر در خراسان . و یا حضور علی عآنی امام جواد

ایران بی آنکھ از جنگ غایب شده باشند .

ھ�یچ ق . و ھمانطور کھ عشق راکھ کرامات و شفاعتھای بزرگان است تمام از عشق آنان است بھ خل این بدان آنچھ -٨٣۴ فوت و فنی نیست این کرامات را ھم جز عشق سری نیست .

Page 76: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٦

نچھ کھ عشق در وجود ، کامل و واصل می سازد و تمامیت ھستی انسان را درمی نوردد و ب�ھ ازلی�ت عش�ق متص�ل آ -٨٣۵

ھس�تی وی عرف�انی اس�ت ک�ھ ھمچ�ون تقاب�ل دو آئین�ھ م�وازی ف�رد عاش�ق را موج�ودی جھ�انی ، ت�اریخی می کند عش�ق آگ�اھ شمول می سازد و با ھمھ عاشقان محشور و متحد می کند .

ر ھیچ حادثھ ای ھمچون عشق نمی توان خدا را شناخت . عشق شناسی عین خداشناسی است تا آنجا کھ بای�د گف�تد -٨٣۶

کھ عشق ، اسم اعالی خداست .

یل بھ گر حق عشق را فراق با عصمت بدانیم پس عشق صفت هللا است با تأویل ال + ال بھ معنای نفی مطلقی کھ تبدا -٨٣٧ بود !وجود شده است : بود ن

ات و مانطور کھ عشق ، وصال در فراق و فراق در وصال است ملموسترین معنای ال + ال و اثبات نف�ی ی�ا نف�ی اثب�ھ -٨٣٨

وجود عدم است .

است . » ال « و معشوق ھم مظھر » ال « است کھ عاشق مظھر هللاعشق تحقق کلمة -٨٣٩

ه و نبود است یعنی نھ ھست و نھ نیس�ت و ب�ر ای�ن مق�ام آگ�ا وق بود عاشق اھل فراق و عصمت و تقیھ ، مقیم بر فر -٨۴٠ی�ت عرص�ھ ازل بیناست و این قلمرو فنا شدن است و نھ فنا بودن . این ھم�ان مق�ام وج�ود مح�ض اس�ت و مق�ام پروردگ�ار درت اس�» ف�رق «قبل از خلق عالم . و این وادی ھوست . و چنین انسانی میزان است و آن موی مرز حق و باط�ل ! او خ�ود

فرق خیر و شر ، راست و دروغ و بود و نبود !

ج�دا ختی�ار بخش�ید ک�ھ ح�ق را از باط�لامی فرماید کھ خداوند بھ انس�ان آزادی انتخ�اب و ق�درت عاینکھ جناب فاطمھ -٨۴١ف�راق ، سازد اشد و کمال این اختیار در فراق عشق ممک�ن م�ی ش�ود خاص�ھ آنگ�اه ک�ھ امک�ان وص�ال ھ�م باش�د ول�ی عاش�ق

ی�ن ای س�ازد و گزیند کھ بدینگونھ نور اختیار را در جان و دل و اندیش�ھ برم�ی اف�روزد و چ�ون خورش�یدی تاب�ان مشعش�ع م�ی ش�ق ک�ھ ب�رانور اشراق وجود حق است کھ تحت الشعاع آن حق از باطل تمیز می یابد نھ فقط در وجود عاشق و ب�رای عا

است . عجوجود انسان کامل و امام زمان کل عالم و آدمیان . کھ مطلق این واقعھ ھمانا

ل دنی��ا و اراده و نف��س و اندیش�ھ و احس��اس عاش��ق متمرک�ز و متحص��ن در وج��ود معش�وق اس��ت و معش��وق ھ��م در ک� -٨۴٢دل د و جان ودسترس نیست و ناممکن است . و بدینگونھ کل دنیا و صور برزخی عالم از ابعاد و طبقات نفس پاک می شو

ید اس�ت ن مق�ام ش�ھن بھ برون و از برون ب�ھ درون . و ای�و روان عاشق ، آئینھ می گردد و نور حق را برمی تاباند از درو در حدیث نبوی در باب عاشق فارق .

بواسطھ چنین نش�انھ ای اس�ت ک�ھ آدم�ی در روز قیام�ت ، –قرآن » آیا میان شما و او ( خداوند ) نشانھ ای است « -٨۴٣

و جنس مخالف آن جمال معشوق مجازی است چھپروردگارش را می شناسد و این نشانھ از حیات دنیا بھ یاد مانده است و را ن�د خداون��دچ�ھ م�راد عرف�انی . یعن�ی ھ�ر کس��ی در واقع�ھ لق�اءهللا در قیام�ت کب�را بواس�طھ جم��ال معش�وق دنی�ویش م�ی توالھ�ی ت�ی جم�ال ابعنوان خالق بشناسد و تصدیق کند ولی طبق حدیثی نبوی کھ ابن عربی روایت می کند مشرکان در قیام�ت ح

ود ش�ریک قائ�لم�ا در حی�ات دنی�ا مش�رک ب�ودیم و ب�رای خ�دای خ�« : و انکار قرار می دھند و م�ی گوین�دورد تردید را ھم من خط�ا نیس�ت در حالیک�ھ ای� . »خط�ا را تک�رار کن�یم شدیم ( منظور معشوق زمینی است ) و اینک دیگر نم�ی خ�واھیم ھم�ان

ی شق ب�ود و ب�و فقدان عفت و عدم رعایت حقوق و آداب عھمانطور کھ آن عشق دنیوی ھم خطا نبود بلکھ خطا بی تقوائی ایمانی و بی معرفتی و قربانی کردن ایمان بھ پای معشوق مجازی !

ین بدان کھ نھ تنھا عشق و حتی عشق جنسی ، شرک نیست کھ توحیدی ترین واقعھ حیات بشر است در عالم خ�اک ا -٨۴۴

ت�ازه وضی کنی ! میال معشوق خود قربانی کنی تا معشوق را از خود را. شرک اینست کھ حق هللا و حق الناس را بھ پای ا با خود معشوق ھم در شرک باشی و براستی مرید محض اراده او نباشی و اراده خودت را ھم دخیل نمائی .

ھس�ت سیار بسیار بعید است کھ عاشقی از وصال معشوقش بھ اختیار درگذرد . ولی ب�ر س�ر راه ھ�ر وص�ال م�وانعی ب -٨۴۵

ا ری�ن موان�ع ابی تردید . کھ عموما جھت رفع این موان�ع ، مش�رک و ظ�الم و فاس�ق م�ی ش�وند . در حالیک�ھ عاش�ق بایس�تی ر بر عش�ق ر جمیل صبتماما از حق بداند و از آن عبور نکند و تقوا و عفت پیشھ نماید و ظلم نکند و صبر پیشھ کند کھ صب

است .

Page 77: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٧

ل یزی شھید و بر ھر چیزی محیط اس�ت بق�ود کھ خداوند بر ھر چیزی شاھد و در ھر چعشق بھ این دلیل رخ می دھ -٨۴۶ود ن چی�ز مش�ھآقرآن کریم . و شاھد بودن خداوند مثل شاھد بودن عامھ بشری نیست زیرا او بر ھر چیزی ک�ھ ش�اھد باش�د

چی�زی ت و او صورت ھرو مشھد پروردگار می شود . و چون بر ھر چیزی محیط است گوئی کھ ھر چیزی در آغوش اوسول�ی ب�ر .است . یعنی صورتی جز صورت خدا در عالم صور نیست . و این انس�ان اس�ت ک�ھ عموم�ا ک�ور اس�ت بق�ول ق�رآن

یعن�ی ی نمای�د .ھمین آدم کور ھم بناگاه بارقھ ای نازل می شود و تحت الشعاع آن چیزی یا کسی ھمانگونھ کھ ھس�ت رخ م�دگ�ارا پرور. « رد بھ آنی تحت الشعاع برقی ، بینا می شود بھ چیزی کھ معش�وق م�ی گ�رددآن چیز بی نقاب است بلکھ آن ف

. صرسول اکرم » حقیقت اشیاء را آنگونھ کھ ھستند بمن بنما

ش�ق س بدان و ھرگز از یاد مبر کھ عشق ھیچ ربط ویژه ای بھ معشوق بطور عام ندارد زیرا ھمھ معشوقند ولی عاپ -٨۴٧ ل خودآ.نی چشم بینا نادر است و گوش شنوا و دماغ بویا و لب بوسا و دست گیرا و پای روا و دکمیاب است . یع

اما آدمی معشوق را در ھر کسی یا چیزی می توان�د دی�د ب�ھ ق�درت ش�ھودی ک�ھ در ش�ھادت ف�راق حاص�ل م�ی ش�ود و -٨۴٨

.»در ھر چیزی خدا را می بینم« ید کھ می فرما عھمچون علی

الفت اس�ت یعن�ی خخالفت و جانشینی بین عاشق و معشوق است . و عشق کامل و کمال عشق واقعھ خالفت عشق ، -٨۴٩ جای عاشق و معشوق ب�ھ لح�اظ مق�ام و م�وقعیتی عاش�قانھ ع�وض م�ی ش�ود یعن�ی عاش�ق معش�وق م�ی ش�ود و معش�وق ھ�م

عاش��ق و آنک�ھ معش�وق ب�ود ، عاش�ق م�ی گ�ردد . یعن�ی آنک��ھ در آغ�از واقع�ھ ، عاش�ق ب��ود ، معش�وق معش�وقش م�ی ش��ود عاشقش می گردد . و این از وقایع بسیار نادر است . این عشق عشق است .

ن��را ک��ھ خداون��د بعن��وان محب��وب خ��ود برم��ی گزین��د ح��ق محب��وب گزی��دن در دنی��ا را ن��دارد و اگ��ر ھ��م گزین��د ھم��ھ آ -٨۵٠

محبوبھایش موظف بھ جفا و خیانت ھستند .

حبوب خداوند محبوب خلق می شود ولی خود ح�ق ن�دارد ک�ھ ب�ر ف�رد خاص�ی عاش�ق باش�د بلک�ھ بای�د عاش�ق ب�ر ک�ل م -٨۵١ خالیق بطور عام باشد .

ت سیار کم اتفاق می افتد کھ معشوق بھ مقام عاشقیت برسد اال پس از مرگ ، طالق و فراق عاش�ق خ�ود ک�ھ بص�ورب -٨۵٢

کھ حاصل معشوقیت است می شکند . انفجاری منقلب می گردد و شقاوت قلبش

ود ھ�یچ کثر قریب بھ اتفاق زنانی کھ معشوق واقع می شوند از نابوده ترین مردمانند کھ از روح و گوھره الھی وج�ا -٨۵٣ نھاست . خدا در آ بھره ای ندارند کھ با عشق بھ تازه گی وارد بر خلقت انسانی می شوند و این بھ مثابھ دمیده شدن روح

ق�ط ھ�ر اگر شقاوت و بیرحمی و توحش و جنون و جنایت و شرارت ھم بعن�وان ف�رآورده ھ�ای عش�ق درک نش�ود و ف -٨۵۴

ده م�اورایچھ خوبی و زیبائی و خیر بھ حساب عشق واریز شود آنوقت عشق ھ�م تب�دیل ب�ھ ی�ک مدین�ھ فاض�لھ و ی�ا ی�ک ای�افتنی و یش�نامورتی ک�ھ عش�قی حس�رتی و دس�ت نی�طبیعی در فلسفھ می شود مثل توصیف سلبی عش�ق در اندیش�ھ و آث�ار کر

نیروانائی است .

ھ -٨۵۵ س�اده ر انسانی در ھر ارتباطی با اندک تقوا و گذشت و مالطفت قادرس�ت ک�ھ عش�ق بیافرین�د . عش�ق آفرین�ی اتفاق�ا و توجی�ھ فھترین راه و روش زندگیست . عشق در بستر ساده گی پرورش می یابد ساده زیستن و س�اده نگریس�تن ب�ی فلس�

و فوت و فن و تجزیھ و تحلیل و موی از ماست بیرون کشیدن و برنامھ ریزی کردن .

ی الھ�ی اشقترین انسانھا ساده ترین انسانھایند در عمل و اندیشھ و احساس . درس�ت ب�ھ ھم�ین دلی�ل انبی�اء و اولی�اع -٨۵۶وی زم�ین دک�ان دوس�ت داش�تنی ت�رین موج�ودات ردر نزد دشمنان عشق متھم بھ ساده لوحی و گول خوری ھستند . چ�را کو

ھستند !

قی ھ ھمین دلیل عصر کتاب و آموزش اجباری و فلسفھ و روانکاوی و ایدئولوژیھا و نظریھ پردازیھا عصر بی عش�ب -٨۵٧ا را م�ب م�ی گوین�د اھ�ل کت�ا« و بحران عاطفھ است زیرا این امور ذاتا خصم ساده گی و ساده بینی و ساده زیستی ھستند .

قرآن . » با امییون چکار

Page 78: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٨

ی عشقی ھم بمعنای نابودن عش�ق نیس�ت بلک�ھ بمعن�ای انک�ار عش�ق و جھ�ل و غفل�ت درب�اره عش�ق و ع�دم رعای�ت ب -٨۵٨حقوق عشق است کھ این امور منجر بھ ظھور شقاوت می ش�ود ک�ھ ش�قاوت ظھ�ور غض�ب عش�ق اس�ت زی�را عش�ق از ح�ق

می کند تا آنرا دریابند . خود دفاع می کند و دشمنانش را تنبیھ

مھ توصیف ھا ، توصیف عشق است و ھمھ توصیف ناشدنی ھا ھم عشق است . عشق یکی از موضوعات زن�دگی ھ -٨۵٩ نیست بلکھ خود زندگیست خود موجودیت است .

ف�رق جاھالن�ھ . مھ رفتارھا و گفتارھا و حوادث زندگی بشری عاشقانھ است منتھی این عشق یا عارفانھ است و ی�اھ -٨۶٠

و عمرعاص در ھمین است و بس ! عو ابولھب و فرق علی صبین محمد

وجب پاالیش و استعالء و منور شدن عشق است و توحیدی شدن جھان !ممعرفت بر عشق -٨۶١

ھ�د ھمیدن عشق ھمان دریافت کردن و برخوردار شدن از عشق است . یعنی آنکھ عشق ندارد ھرگ�ز آن�را فھ�م نخواف -٨۶٢لی م�ؤمن ن محصول دکرد با ھیچ فلسفھ و عرفانی . و برای این امر بایستی ساده بود یعنی ذھنی ساده داشت و زالل . و ای

است یعنی دلی صدیق و خوش بین !

ت��اب و فرم��ول زده گ��ی و تجزی��ھ و تحلی��ل زده گ��ی و ک��ال س��واد زده گ��ی و اطالع��ات و اخب��ار زده گ��ی و بخص��وص ک -٨۶٣ بزرگترین خصم عشق است . سیاست زده گی

ھ ھن فنی و علیتی کھ برای ھر چیزی علتی غیر خود آن چی�ز قائ�ل اس�ت و ت�ازه غی�ر آن را ھ�م ج�ز از طری�ق تجزی�ذ -٨۶۴

ای�ن ن�وع .کردن فھم نمی کند از فھم و دریافت عشق عاجز است و این مھلکترین نوع عجز و ض�عف بش�ر در ت�اریخ اس�ت ند . اذھان ، عشق را یک فریب ، دام ، جنون و حتی دسیسھ می فھم

شق بعنوان یک سوژه تنھا سوژه ای اس�ت ک�ھ درک و دری�افتش یک�ی اس�ت . یعن�ی کس�ی آن�را م�ی فھم�د ک�ھ از آن ع -٨۶۵

برخوردار است و آنرا می شناسد در خویشتن .

ر کھ عشق را بفھمد عاشق می شود یعنی عشق در دلش نقد و خالق می ش�ود وگرن�ھ ھم�ھ عش�ق دارن�د ھم�انطور ھ -٨۶۶ود س�تغراق نم�رند . و برای درک و دریافت و خالق کردن عشق در خویشتن بایستی در خویش�تن نظ�ر و تأم�ل و اکھ جان دا

ی�د نظ�ر نم�ی کن آن در شماست پس چرا در خود« یعنی بایستی دل را نظارت کرد . ھر کھ بھ دل نگاه کند عاشق می شود . –قرآن »

فراموش�ی ! و ای�ن نس�یان –فراموشی اس�ت ی�ا دل – عصر خود پس عصر بی عشقی و بحران عاطفھ و لطف ھمان -٨۶٧ منجر بھ شقاوت و توحش و ناامنی می شود تا آدمی را بخود آورد .

ر کھ روی بخود کند عاشق خود می شود و ھمھ را دوست می دارد . اینست ک�ھ عارف�ان س�الطین عش�ق و دوس�تی ھ -٨۶٨

ھستند .

ر و البا◌ عشق مرد ایثاری است و عشق زن ھم تصرفی است ھم نسبت بھ ھمسر و ھم فرزندان . و ای�ن راز اقت�داغ -٨۶٩ده معک�وس ب�و حاکمیت مرد و مردساالری است . طبعا در خانواده ھای زن س�االر و دوره ھ�ای زن س�االری ھ�م ای�ن رابط�ھ

وراث���ت گروھھ���ائی اس��ت ک��ھ ایثارگرترن���د . راز خالف��ت و اس��ت . ق��درت نھ���ائی و سرنوش��ت س��از ھم���واره از آن اف��راد و مستضعفین در جھان ھم از این روست .

محور و خودخواه نیست و ایثارگر است . و آنانکھ از خود بیزارن�د و قھرن�د خ�ود –نکھ عاشق خویشتن است خود آ -٨٧٠س��ت یش��تر بخ�ود م��ی رس��ند ت�ا ش��اید زیب��ا و دوود را ض��عیفتر و مس��تحقتر م�ی یابن��د و ل��ذا بمح�ورتر و متکبرترن��د زی��را خ� –

داشتنی شوند کھ نمی شوند .

گر عاشقی ، معشوق خود را براستی ھمچون خدا بپرستد و خالص�انھ اطاع�ت کن�د بخ�دا م�ی رس�د معش�وق چ�ھ ک�افر ا -٨٧١ . ا رابطھ شیخ صنعان با دخترک ترساباشد چھ عارف . مثل رابطھ مولوی با شمس تبریزی ی

Page 79: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٩

ی بخش�د و برای برخی شفاست و ب�رای برخ�ی ھ�م شقاس�ت . برخ�ی را ش�فاعت م�ی کن�د و برخ�ی را ش�قاوت م�عشق -٨٧٢ رسوا می کند .

مھ اراده ھای سرنوشت ساز خداوند درباره بشر بواسطھ عشق محقق می گردد در دو جلوه عش�ق جنس�ی و عش�ق ھ -٨٧٣

عرفانی .

انی چیس�ت ؟ در عش�ق جنس�ی ، معش�وق اس�ت ک�ھ در دل عش�ق عرف� آیا براستی تفاوت و تشابھ بین عش�ق جنس�ی و -٨٧۴حب�وب م�ی معاشق مسکن می گزیند ولی در عشق عرفانی مرید است کھ در دل مراد و امامش جای می گی�رد یعن�ی مری�د ،

شود در حالیکھ خود تا مدتھا می پندارد کھ عاشق بر مراد خویش است .

ش�ود ھم�انطور ک�ھ در عش�ق جنس�ی ھ�م معش�وق ، د ، عاشق بر خویش�تن م�یاینست کھ در عشق عرفانی ، فرد مری -٨٧۵ عاشق بر خویشتن می شود یعنی عاشق بر عشق عاشق خویش است و نھ عاشق بر خود عاشق .

عشوق و مرید ھمواره عاشق بر خویشتن است و این سرآغاز خلق جدید است و بمیزانی کھ عاشق خود و م�رادش م -٨٧۶

د ر عاش�ق خ�وب�در این خلقت شکوفا و ھدایت شده و بتدریج بر قلمرو عاشقیت وارد می ش�ود و عاش�ق را اطاعت می کند می شود .

ر عشق عرفانی بناگاه مرید ، خود را عین مرادش م�ی یاب�د و ای�ن ھم�ان وص�ال روح�انی و واقع�ھ خالف�ت اس�ت ک�ھد -٨٧٧

ی مری�د جودیت خ�ودپدید آمده است کھ این واقعھ فقط در جریان اطاعت بی چون و چرا از مراد است کھ تبدیل بھ مقام و موی م�رادش خلع ھ پایان می رسد و مرید از مستی عشق و خالفت ممی شود و در غیر اینصورت پس از مھلتی معین بناگاه ب

گردد و بدون شک خصم مراد خویش می شود .

لی در عشق جنسی ، عاش�ق خواھ�ان تص�احب ت�ن معش�وق اس�ت و معش�وق خواھ�ان تص�احب اراده عاش�ق خ�ویش و -٨٧٨ھ عش�ق ب�ینص�ورت عش�ق جنس�ی گ�ذاری است . کھ اھل ایمان و معرفت بایستی با این دو خ�واھش س�خت نب�رد کن�د ک�ھ در ا

عرفانی می شود وگرنھ بسرعت بھ ابطال و عداوت می رسد .

آغاز می شود ولی عشق جنسی با وصال پایان می یابد . عشق عرفانی با وصال -٨٧٩

سمانی بھ فراق روحانی می انجامد . ولی وصال روحانی بھ فراق جسمانی می انجامد . جوصال -٨٨٠

جنس�ی اگ�ر ب�ا جسمانی در عشق عرفانی بھ وحدت وجود و توحی�د م�ی انجام�د . ول�ی ف�راق جس�مانی در عش�ق فراق -٨٨١ حفظ تقوا و عصمت نباشد و طرفین حق فراق را درک و تصدیق نکنند بھ عداوت می رسد .

م�رد جنسی یعنی عش�قنشان دادیم کھ زن تجسم روح هللا است کھ از بطن مرد خروج نموده است . و لذا عشق قبال -٨٨٢

دم آبر زن ھمان عشق تن بھ روح خویش اس�ت . و ش�ھوت جنس�ی ھم�ین کش�ش ب�ین ت�ن و روح اس�ت . تن�ی ک�ھ زم�انی در م�ان رای م�رد ھابوالبشر صاحب روح بود و سپس در حوا از کالبد آدم خروج نمود و تجسم یافت . بنابراین وصال جنس�ی ب�

لبت�ھ ام�ریوب�اره ب�ر ب�اطن خویش�تن وارد س�ازد و مق�یم در خ�ویش س�ازد ک�ھ اوصال روحانی است بھ این قص�د ک�ھ زن را دب�ھ ای�ن وص�ال محال است و لذا رابطھ جنسی قلمرو ھمھ بدگمانیھا و جنون و جنایات است از جھل . ولی در عشق عرف�انی

رادت ب�ا ر عشق و ادزنده و آنی رخ می دھد و روح از مراد در مرید دمیده شده و مستقر می گردد . و لذا آنکھ دارای امام ا را آنچ�ھ راوست در رابطھ زناشوئی از آتش بدگمانی و قحطی روح و شھوت افسارگس�یختھ و رواب�ط ناھنج�ار م�ی رھ�د زی� خ�ود ق�رار کھ از ھمسرش توقع داشتھ از مرادش یافتھ است و لذا با ھمسرش بھ ص�لح م�ی رس�د و ع�زت م�ی یاب�د زی�را در

می گیرد .

عن�ان گس�یختھ ت�ر جنسی عین لمس روح است و نھ دریافت آن . و لذا ش�ھوت جنس�ی مس�تمرا ش�دیدتر و ھماغوشی -٨٨٣ی وح را ب�رامی گردد و ای�ن ام�ر زمین�ھ انحراف�ات جنس�ی و تن�وع طلب�ی جنس�ی اس�ت ب�ھ ای�ن امی�د ک�ھ ش�اید در رابط�ھ ای ر

دوزخ و نابودی است . ھمیشھ بیابد و بی نیاز گردد و این فریبی جاھالنھ بیش نیست کھ عاقبتش

س آنچھ کھ امروزه بحران جنسی و اینھمھ امراض و عذابھای جنسی و مفاس�د و مظ�الم جنس�ی نامی�ده م�ی ش�ود و پ -٨٨۴ش�ری از باساس ستم و سلطھ و جنون و جنایت جھانی بشر است ج�ز عش�ق عرف�انی عالج�ی ن�دارد . زی�را ھم�ھ ای�ن فج�ایع

فقدان روح است .

Page 80: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٠

ی واقعی کلمھ ، عشق عرفانی ، عشق روحانی است . پس بھ معنا -٨٨۵

ین�د ز این بابت بھتر می توان راز عداوت بی پایان زن را ب�ا عش�ق و ارادت عرف�انی ش�وھرش دریاف�ت . زی�را م�ی با -٨٨۶

راز ت س�ت . اینس�اآنچھ را کھ در او جستجو می کرد و نمی یافت در پیرش یافتھ و لذا از دریوزه گی و اس�ارت زن درآم�ده زیرا ایمان حقیقی جز در عشق و ارادت عرفانی ممکن نمی شود . –عداوت زن با ایمان مردش بقول قرآن

مچنین عداوت خانواده و نژاد ، با ایمان عرفانی اعضای خ�ویش ب�ھ دلی�ل خودکف�ائی و ع�زت و ش�رف و ب�ی نی�ازیھ -٨٨٧

فرد از خاندان و نژاد است .

روت و ق�درت اس�ت نی�ز در حقیق�ت ب�ھ ث�کسی در ھر رابطھ ای است . حتی آنکھ در عط�ش اصوال روح ، گمشده ھر -٨٨٨ جستجوی روح خویش است تا در خود قرار گیرد و بی نیاز شود .

ر چند کھ زن تجسم روح مرد است ولی بخودی خود روحی سرگردان و بیگانھ از خویش است اال اینک�ھ در م�ردی ھ -٨٨٩

یعن�ی .الیت م�رد ومأمن و اسکان یابد . مرد ، خانھ وجود زن است . و این خانھ عایدش نمی گردد اال در اطاعت و پذیرش مریدی عشق مردش .

. و واقع�ھ ریاف�ت روح اس�ت ب�رای م�رددق واقع�ھ و ت�ن و اعم�ال خ�ود مری�دی ک�رد . عش� عشق را بای�د ب�ا دل و ج�ان -٨٩٠

روح یعن�ی ب�اغ اسکان و قرار یافتن روح است برای زن . و این بھشت وجود انسان است و لذا بھشت را باغ ریح�ان نامن�د!

نی مام و عارف واصل بھ مثابھ دم پروردگار است کھ در انسانھای طالب ، روح می دمد . و این اس�اس عش�ق عرف�اا -٨٩١پ�ا و اص�ل است . پ�س امام�ت در اس�الم ش�یعھ ھم�ان اص�ل انس�ان ش�دن حی�وان دو» الست بربکم قالو بلی « است و واقعھ

است . روحانی شدن آدم است یعنی اصل خلق جدید و آفرینش عرفانی

س تشیع بمعنای واقعی کلمھ مذھب روح است کھ از عشق عرفانی رخ می نماید در رابطھ امام و مأموم !پ -٨٩٢

ینست کھ زن چ�ون روح و معن�ای وج�ود اس�ت ب�ھ جس�تجوی م�اده و دنیاس�ت و م�رد ھ�م چ�ون م�اده وج�ود اس�ت ب�ھ ا -٨٩٣ جستجوی معنا و روح و حقیقت است .

اش�قی اس�ت ک�ھ معش�وقش را عشوقی است کھ بھ جستجوی عاشق خویش است و ھر م�ردی ھ�م ذات�ا ھر زنی ذاتا مع -٨٩۴

علش فاراده و می جوید . روحی کھ تن خویش را می جوید و تنی کھ روح خود را . آیا آدمی می تواند روحش از دیگری واش�وئی والیت زن ی باشد و اینست معنایاز خود باشد ؟ اینست راز اطاعت معشوق ! یعنی زن و مرد ھر یک باید تابع دیگر

کھ از حق رابطھ عاشق و معشوق برمی خیزد !

ک�ھ گر مفاھیم و حقایقی بس متنوع و متناقض و حتی متضادی درباره عشق در این کتاب می یابید ب�دین دلی�ل اس�تا -٨٩۵ بود است . عشق کل عالم وجود را شامل می شود و گوھره ذاتی آن وحدت اضداد و یگانگی بود و ن

ی قول خیام بزرگوار ، عشق ھمچون کوزه گری است کھ مدام کوزه ھای زیباتری می سازد و بر زمین می زن�د و م�ب -٨٩۶

پ��س در ش��کند . ای��ن خ��ود بی��انی ش��اعرانھ از دیالکتی��ک عش��ق اس��ت و ق��بال نش��ان دادی��م ک��ھ دیالکتی��ک منط��ق عش��ق اس��ت تناقضاتش تردید نکنید و منکرش نشوید .

د شق فقط انسان را نمی شکند بلکھ خود را ھم می شکند و آن وقتی است کھ انسانی بکلی عش�ق را انک�ار م�ی کن�ع -٨٩٧

و آنرا دروغ و فریب و جنون محض می خواند .

ل کائنات و جھان ھستی ، خرابات عشق است و شکستگی آن ھمچون آئینھ ای خرد شده !کاصال -٨٩٨

رف و شرع عامھ بشری ، عشق امری مذموم و نامعقول است حتی عشق عرفانی . و یکی از تقریبا در فرھنگ و ع -٨٩٩اھ��داف ای��ن کت��اب آش��تی دادن ع��رف و ش��رع ب��ا عش��ق اس��ت . زی��را اگ��ر بق��ول پی��امبر اس��الم ازدواج نص��ف ک��ل دی��ن و س��نت

پدید نمی آی�د و اگ�ر آی�د محمدی است و الفبای عرف و شرع بر خانواده است بدون عشق ھیچ ازدواج و خانواده ای اصوال

Page 81: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨١

. و اینکھ با اینھمھ چرا مذموم است ب�دین دلی�ل اس�ت ک�ھ صل و مغز و بستر دین و مدنیت استبر پا نمی ماند . پس عشق ااکثرا عاقبت بخیر نمی نماید . بدین ترتی�ب ک�ل زن�دگی انس�ان ب�ر روی زم�ین ھ�م بای�د م�ذموم و ح�رام باش�د زی�را ع�اقبش ب�ھ

. مرگ و نیستی است

. و اینس�ت دلی�لا بھ وصال است کھ آخرش عداوت اس�تخرش رنج است و یآعشق یا بھ ناکامی و فراقست کھ تا بھ -٩٠٠ . مذموم و حرام بودن عشق در فرھنگ عرفی و شرعی ملل . کھ البتھ امری احمقانھ و کامال غیر دینی است

ران . ول�ی دل�ی ھ�م ک�ھ نش�کند ب�ا س�نگ چ�ھ ف�رق دارد و قاب�ل جب� آری ، عشق دل انسان را می شکند شکس�تی غی�ر -٩٠١

بلکھ سنگ ، شقی و بیرحم نیست ولی دل نشکستھ ظالم و شقی و مخرب است .

یا براستی دل مگر چیست کھ درباره اش سخن از نرم ش�دن و س�نگ ش�دن و شکس�تھ ش�دن و خ�ون ش�دن و بی�رحم آ -٩٠٢ان است . شدن و عاشق شدن و عالم شدن و احمق شدن و بزدل شدن و شجاع شدن ، مؤمن شدن و کافر شدن و ... در می

ھ منب�ع ک�ب�ھ اش�د و اکمل�ش تبی�ین ش�ده اس�ت و عجبا کھ این طرز توصیف ھم یک فرھنگ جھانی است ک�ھ در جھ�ان اس�الم نخستین آن قرآن کریم است کھ ناطقش خود خداوند است .

ر نظر ما دل کھ کانون عشق و اراده و احساس انسان است ھیچ ربطی بھ قلب گوشتی ندارد و اصال ھ�یچ عض�وی دب -٩٠٣

ونھم�ھ ص�فات آب�ا پ�رده دی�افراگم اس�ت . دل ب�ا انسان ندارد فقط محلش در میان جن�اق س�ینھ و آن نقط�ھ فرورفتگ�ی مم�اس س�ت . دل امقاماتش کھ جملھ صفات و مقامات خداوند است ھمان منظر خدا و حضور ازلیت ھوی ذات اوست کھ چون ع�دم ذا م اس�ت و ل�، المکان و بی زمان و ازلیت وجود است . نقطھ اتصال ھستی با نیستی اس�ت . م�رز و ف�رق ب�ین وج�ود و ع�د

ھ فاتی ک�ھ ب�ص�، از خدای عرصھ خلق�ت ! دل یادگ�ار ازل اس�ت ! ول�ی ستراق است . دل ھمان فراق انسان از خداذاتش بر فل اس�ت . دآن نسبت داده می شود صفاتی دنیوی و مادی و طبیعی است . و این صفات مرب�وط ب�ھ ظ�اھر و ص�ورت بیرون�ی

ج�ود ب�ر آنول ھو هللا احد کھ بق�ول رس�ول اک�رم دل نیز طبقات دارد کھ طبقھ ھفتمش محضر حضرت حق است یعنی ھمان ق بنا شده است . پس دل زیربنای وجود انسان است و مرکزیتش ، قلبش !

سوزد و منفجر می شود و می شکند درب دل است تا آدمی بر آن وارد شود . آنچھ کھ می -٩٠۴

عشق ل ، خود خداست کھ خود را محبوس عدم نموده تا شاید آدم از او وجود پذیرد و او را دوست بدارد و بھ وید -٩٠۵

بورزد .

اق را دارد لذا اھل دل ، اھل هللا است . و کیست کھ تا بھ دل برسد . کیست کھ تاب تحمل اینھمھ سوز و گداز در فر و -٩٠۶ق�ول ام�ام اینک�ھ ب . مگ�ر ن�ھکند و بس�وزاند ت�ا ب�ھ دل راه یاب�دل را پنھ�ان س�اختھ درھ�م ش�تا ھمھ دربھا و حجابھائی را ک�ھ د

مام است.صادق ، دل ، امام وجود است و امام اسم ذات خداوند است و ھر کھ بھ او رسید ھدایت شده است و خود ا

ر ھ�و معص�یتی نیس�ت اال اینک�ھ محبوس در درک اس�فل الس�افلین ! و میھم�ان ع�دم ! ظل�م و جف�ا دل ، نور ازل است -٩٠٧ واشد قھر کسی در حق دل خویش مرتکب می شود تا آنجا کھ دل قھر می کند و دربش را بھ روی صاحبش می بندد و این

–غضب الھی است و مصداق آنانکھ گوئی دلی ندارند ! قرآن

لداده ت و رویکرد بھ دل و دل شدگی و دگشوده شدن راه دل و پرده برداری از رخ دل نیس و اما عشق واقعھ ای جز -٩٠٨ و دلبر شدن . عشق ، یاد دل است ، ذکر وجود است .

ی��ن ب��دان ک��ھ عش��ق ، مطل��ق ش��کر پروردگارس��ت در وج��ودی ک��ھ ب��ھ آدم��ی بخش��یده اس��ت آنھ��م از ص��ورت و س��یرت ا -٩٠٩

پرس�تی ت�رین و اش�د خدا خودش . زیرا عشق ، عشق بھ خویشتن است ، عش�ق ب�ھ جم�ال و کم�ال خ�ویش . و ای�ن خالص�انھ است .

اشق ، قبل از ھر چیزی عاشق بر جمال و روح خویش است و این عشق از دل است بر وجود ! یعنی از خداست . ع -٩١٠

ین اس�ت حس�ن الخ�القاس و گ�وھره و ق�ول فتب�ارک هللا اپس عاشق ، خود خداست بر انسان . پ�س عش�ق ھم�ان معن�ا و احس� اکب�ر هللاعاشق ھم در دلش نسبت بخود و خالقش ، ھمین سخن اس�ت . یعن�ی عش�ق ، ن�دای ھمانطور کھ حس و قول انسان

از دل است و پژواک این ندا در ذرات وجود ! زیرا خداوند در خلق انسان است کھ اکبر است .

گاه عاشق بھ معشوق کھ نگاه عاشق بھ جمال رخ خویشتن است حاصل معنا و ندای فتبارک هللا است . ن -٩١١

Page 82: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٢

وس بزبان ساده کافر کسی است کھ از خودش بدش می آید در جمال و کمال . و عشق ، مب�ارک ب�اد وج�ود اس�ت . پ -٩١٢

کفر ھم لعن و انکار وجود است .

شق ، اجر شکر نعمات پروردگار اس�ت و برت�رین نعم�ات خ�دا ھ�م جم�ال انس�ان اس�ت ک�ھ جم�ال اوس�ت . و عش�ق ، ع -٩١٣ تشکر خدا از تشکر انسان !شکر شکر است ، یعنی

ر فراق است کھ دربھا و طبقات و وادی ھای دل یکی پس از دیگری فتح می شود و دل متوجھ آن نقط�ھ ھ�وی ازلد -٩١۴

تمرک�ز م�ی می شود کھ حس فناست فنائی کھ بقای مطلق است . و ای�ن س�ر دلتنگ�ی اس�ت ک�ھ ک�ل وج�ود آدم�ی درنقط�ھ ای مرو م�ی ال ح�ق روب�ان نقطھ فنای ازل است کھ بناگاه جان را بھ امر ک�ن فیک�ون دیگ�ری ب�ا جم�گردد و این نقطھ المتناھی ھم

سازد .

دان کھ واقعھ ای مقدس تر و خ�دائی ت�ر از دلتنگ�ی ب�رای آدم�ی در حی�ات دنی�ایش ممک�ن نم�ی ش�ود ک�ھ ای�ن لحظ�اتب -٩١۵ است پس بایست و تماشا کن !نابترین ھنگامھ اقامھ صلوة است . زیرا تنگی دل رویاروئی با جمال حق

کنیم ویند از آنجا کھ عشق در نزد عامھ بشری وسیلھ اشد مفاسد است پس بھتر است کھ آنرا از دین و معرفت جداگ -٩١۶

ی�ت ف�اق و جنانتا قداست دین مصون بماند . عجبا ! کھ قداست دین و معرفت از عشق است و لذا دین و معرفت بی عشق ، ید . فساد نما وکھ حقیقت و قداست عشق را آشکار کنیم تا بشر شرم کند و کمتر بھ عنوان آن ستم است . پس بھتر است

ب�زرگ عش�ق اس�ت ک�ھ ، عش�ق می�زان قض�اوت ح�ق در قیام�ت کبراس�ت . و اص�ال قیام�ت کب�را ، قیام�ت عبقول علی -١٧٩

در حض�ور ک�ھ ب�ا عش�ق چ�ھ ک�رده اس�ت آنھ�مجمال عشق را آشکار می سازد . و لذا در آنروز از ھر کسی سئوال می شود جمال عشق !

قان ) ند گروھند کھ بھ اشد انتقام عشق مبتال می شوند : دشمنان عشق ( خویشان و نژاد ) ، منکران عش�ق ( فاس�چ -٩١٨

، بازیگران با عشق ( زنان ) ، قاتالن عشق ( حکام مستبد ) و تاجران عشق ( منافقان ) .

اس�ت . » ال�ھ « شق ، یا الھی است یا ربوبی و یا اللھی . عشق جنسی ، عشق الھی است زی�را ھ�ر معش�وقی ی�ک ع -٩١٩ رفان واص�لعشق عرفانی ھمان عشق ربوبی است زیرا پیر و مراد ھمان رب زمینی مرید است . و عشق اللھی ، عشق عا

و امامان است کھ ھر دو عشق الھی و ربوبی را شامل است .

ن�دگی ر ایده ، احساس ، عقیده ، آرزو و آرمانی در آدمی معلول عشق ھای او ب�ھ انس�انھای گون�اگونی در جری�ان زھ -٩٢٠ است کھ عموما منابع آن از یاد می رود . پس تو ھر چھ کھ ھستی از عشق است و ھر چھ کھ نیستی .

و ارزشھای روحانی در انسان اس�ت ھم�انطور نشأ ھمھ اخالق حسنھ و صفاتموفا و عصمت در عشق بنیادی ترین -٩٢١

کھ جفا و بی عفتی و خیانت در عشق منشأ ھمھ رذائل و مفاسد و پلیدیھاست .

نکھ عشق را در خود حراست و تطھی�ر م�ی کن�د در حقیق�ت روح خ�ود را حفاظ�ت و تق�دیس م�ی کن�د . معرف�ت نف�س آ -٩٢٢س�ت خودش می کش�اند . زی�را عش�ق جن�بش تمامی�ت وج�ود ا محصول عشق است زیرا خود عشق است کھ تو را بھ شناخت

قیام جان است .

دمی حق ندارد بھ بھانھ جفای معشوق ، عشق را انکار و لعن کند کھ این عین انکار و لعن روح خویش است.آ -٩٢٣

ا آن چ�ھ ق ، نھ خوش�بختی و ن�ھ ب�دبختی اس�ت بلک�ھ قلم�رو بخ�ت و انتخ�اب سرنوش�ت اس�ت بس�تھ اینک�ھ آدم�ی ب�عش -٩٢۴ معاملھ ای کند .

د جل�د بن عربی را باید بزرگترین نویسنده کل تاریخ بشر دانست ھم بھ لحاظ کمیت و ھم کیفیت . او در حدود ششص�ا -٩٢۵

را منظ�ور» نظ�ام« کتاب از خداوند و صفات و تجلیات او سخن گفت در حالیکھ کسی جز دختر اص�فھانی مق�یم مک�ھ یعن�ی س و دخت�ر ق�دی رین حد خداشناسی و انسان شناسی در کل تاریخ بشر نائل آمد بواسطھ عش�قش ب�ھ ای�ننداشت و او بھ عالیت

دخت�ری عارف کھ حدود سی و اندی سال در خانھ پدرش زیست در عفت و عصمت کامل . و عجبا کھ پس از ای�ن عش�ق ب�ھ ! فتبارک هللا !خدایگونھ در جمال و کمال عاقبت با پیرزنی بیوه ازدواج کرد این رند خدابین

Page 83: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٣

انی مذھب اصالت عشق در فلسفھ و عرفان نظ�ری ، اب�ن عرب�ی اس�ت و م�ا خوش�ھ چ�ین خ�رمن بیک�ران ای�ن ب�زرگ ب -٩٢۶

ر ن حقیر عصمرد تاریخ عشق و عرفان ھستیم کھ با عشق و معرفت حقیر خود این مذھب را در حد اندیشھ و احساس انسام و ابی�ین ک�رده تبرای خواص اولیای الھ�ی ب�ود و بن�ده آن�را ب�رای عام�ھ بش�ری تکنولوژی بیان کرده ایم . منتھی مذھب او

رد م�ای�ن اب�ر این ضرورتی واجب بود . اعتراف می کنم ک�ھ اینجان�ب در قلم�رو معرف�ت ح�ق از تنھ�ا کس�ی ک�ھ بھ�ره ب�رده ام منحصر بفرد تاریخ معرفت است . تنھا کسی کھ بر من افزوده است ابن عربی است .

از بن عربی خود یکی از الھھ ھای عشق عرفانی در تاریخ جھان بوده است و خضر راه بسیاری از سالکان . زی�راا -٩٢٧

علیین است . . را بشناس یعنی امامت را عد شدگان و فناگشتگان عشقند . اینگونھ ، علی علیین ، سوختگان و بربا -٢٨٩

ھ�ر و فیلس�وف زم�ان باش�د بق�ول ق�رآن ، خریس�ت ک�ھ کت�ابدل ، عالم�ھ بخدا سوگند آنکھ عاشق نیست اگر فقیھ کام� -٩٢٩ حمل می کند آنھم خری خطرناک و شرور !

رح عشق از شرح وجود خداون�د ھ�م س�خت ت�ر اس�ت زی�را عش�ق ماھی�ت اوس�ت . یعن�ی اگ�ر پرس�یده ش�ود ک�ھ خ�دا ش -٩٣٠

چیست ، پاسخ اینست کھ : خدا ، عشق است .

ی عرصھ شدنھاس�ت و مرحلھ دوم ارد کھ در مرحلھ اول برای آدمی ، جھان خواھش ھاست .عشق سھ مرحلھ کلی د -٩٣١ و مرحلھ نھائی ھم بودن است . عشق ، بودن است و بودن جز عاشق بودن نیست .

اشقیت جنسی وسیلھ و بستری برای معشوق بودن است . و لذا عشق جنسی در ھر دو جانبش اراده بھ معش�وقیت ع -٩٣٢

نست کھ عاقبتی جز نفرت و عداوت ندارد . است و ای

ر عش�ق عرف��انی ھ�م مری��د ب�ر اس��اس اراده ب�ھ معش��وقیت ناک�ام در عش��ق جنس�ی وارد م��ی ش�ود ک��ھ فق�ط در جری��ان د -٩٣٣د مری�د ش�ای اطاعت بی چون و چرا بھ عرصھ عاشقیت می رسد کھ ھمان امر ھدایت و وادی کمال است کھ البت�ھ از ھ�ر ص�د

ت اه ک�ھ نوب�ن ب�ھ ع�داوت ب�ا م�راد خ�ود م�ی رس�ند آنگ�یک نف�ر ب�ر آن وارد ش�ود و م�ابقی در ھم�ان معش�وقیت مان�ده و در آ اطاعت بی چون و چرا و عاشقیت می رسد .

ب�ر عشوقیت او قرار داشتند کھ از آن میان انگشت شماریدر قلمرو م صھمھ اصحاب چند ھزار نفری پیامبر اسالم -٣۴٩

مطلق است . در رأس آنان قرار داشت . مراد ، مرید عقلمرو عاشقیت وارد شدند کھ علی

اما رابطھ عشق و عصمت چیست ؟ می دانیم کھ در فرھنگ عامھ بشری و خاصھ فرھنگھای شبھ مذھبی ، عش�ق و -٩٣۵ی�را دل متھم بھ بی عصمتی و فحشاء است . در حالیکھ عشق تنھا و تنھ�ا امک�ان نف�س ب�رای حف�ظ عف�ت و عص�مت اس�ت ز

س ب�ی عفت�یر آن واحد بھ ھر کس و ناکسی متمایل است و این اسافقط متوجھ یکی است و بس . و دلی کھ عاشق نیست د و بی عصمتی است .

ساس و علت العلل فحشاء و ھرزه گی و بولھوسی ھای جنسی تفرقھ و پریش�انی نف�س در قب�ال ج�نس مخ�الف اس�ت ا -٩٣۶

ی چن�ین وض�ع ر نقط�ھ مقاب�لکھ آدمی را در این رابطھ بھ بی اراده گی و افسارگس�یختگی مب�تال م�ی س�ازد و عش�ق درس�ت دک ب�دیل ب�ھ ی�قرار دارد و نفس و اراده و احساس آدمی را تمرکز و وحدت می بخشد و ب�ر روی ی�ک نف�ر ق�رار م�ی دھ�د و ت

اس�ت و ھویت قلبی می کن�د ک�ھ ھ�ویتی بغای�ت لطی�ف و روح�انی و مق�دس اس�ت . اتفاق�ا عش�ق ، موج�ب فرونش�اندن ش�ھوت ا تب�دیل ب�ھریک انرژی روحی م�ی کن�د و موج�ب ھ�دایت اس�ت ھم�انطور ک�ھ م�ثال زلیخ�ا قوای شھوانی و جنسی را تبدیل بھ

یکی از اولیای الھی نمود .

شق بیان دیگر اینکھ شھوت جنسی معلول اراده بھ اتصال روحانی با جنس مخالف است کھ این اتصال در واقعھ ع و -٩٣٧ عا یوس�ف بھ درجھ ای رخ می دھد و لذا ش�ھوت را بھم�ان درج�ھ ک�اھش م�ی دھ�د . و آنچ�ھ ک�ھ زلیخ�ا را ب�ھ می�ل جنس�ی ب�

بھ ناتوانی جنسی بود . کشانید قحطی جنسی او در رابطھ با شوھرش بود کھ مردی مبتال

Page 84: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٤

یل بھ وصال جسمانی در عشق مطلقا از جنس شھوت نیست ھ�ر چن�د ک�ھ آمیخت�ھ ب�ھ ش�ھوت ھس�ت . مح�ور وص�ال م -٩٣٨ جسمانی در عشق ھمان دیدار جمال و ھمنشینی است و مصاحبت .

ک ی�و شنیدن کالم او . و ھر شق عرفانی غایت وصال ھمانا دیدار جمال مراد است و دست بوسیھمانطور کھ در ع -٩٣٩

. شراب عرفانی است بخصوص کالم پیر از این وصالھا منشأ وصلت روحانی و بھ مثابھ دریافت

اگر عشق متقابل باشد فراق نیز وصالی برتر و کاملتر است و ھجران مطلقا امری قحطی زا و سوزان نیست. و -٩۴٠

ح اس�ت و تجرب�ھ توحی�د و وح�دت وج�ود کام�ل ، خاص�ھ دراب�ھ مع�راج رودر رابطھ عاشقانھ زناشوئی ، جم�اع ب�ھ مث -٩۴١می دھد حانی رخ نعشق متقابل . و در غیر اینصورت جماع ھم از شھوت نمی کاھد و بلکھ بر آن می افزاید زیرا ارتباط رو

و حس قحطی شدیدتر می شود مثل تشنھ ای کھ بر لب چشمھ قادر بھ نوشیدن آب نمی شود .

د آی�د و ط�ور متقاب�ل پدی�بن بدان کھ عشق پایدار زناشوئی غالبا پس از ازدواج رخ می دھد اگ�ر والی�ت زناش�وئی و ای -٩۴٢ حقوق آن ادا گردد .

عم�ری ھ ھمین دلیل انسانھای عاشق آسانتر می توانند بر شھوت جنسی خود فائق آیند و آنرا مھار کنند و چ�ھ بس�اب -٩۴٣

کنند زیرا در ارتباط روحی با معشوق قرار دارند . بدون ازدواج در عفت کامل زیست

رخالف تصور عامھ از شھوت جنسی نیست از دوری جمال است . بدرد فراق در عشق -٩۴۴

نکھ عاشق نیست از خودش خوشش نمی آید و حتی جمال خود را ناقص و زشت می یابد و لذا مس�تمرا ب�ا خ�ود ورآ -٩۴۵ تغیی�ر م�ی ود را بزک می کند و چھ بسا صورتش را بھ تی�غ جراح�ی م�ی دھ�د و دم�اغش رامی رود و بھ اشکال گوناگون خ

ن ی از فق�دادھد تا شاید از خودش راضی شود . باال رفتن مستمر آم�ار جراح�ی ھ�ای پالس�تیک و خاص�ھ بین�ی نش�ان آش�کار ی می ش�ود .کند زیرا روحانعشق در جامعھ است . زیرا عشق است کھ انسان را زیبا می سازد و از ھستی اش راضی می

زیبائی یک امر روحانی است و نھ جسمانی محض !

دمی از نگاه دیگری است کھ زشت یا زیبا می شود و بخودی خود اصال متوجھ خود نیست کھ چیست !آ -٩۴۶

و ت�! و ی�ا آنک�ھ زشت می شوی از چش�م خ�ودت در آئین�ھشقی و بیروح باشد آنرا کھ دوست می داری اگر کافر دل و -٩۴٧ را دوست می دارد اگر شقی باشد رنجور می شوی .

ای شق ، یا اجر و استحقاق است و یا مغفرت و شفاعت . نوع اول منجر بھ ھدایت می شود و نوع دوم آم�ادگی ب�رع -٩۴٨

توبھ و رویکرد بھ حق است .

ن بھ جستجویش می کنند . و اراده بھ نیکی کرد مھ انسانھا در روابط با دیگرانھعشق یک نیاز وجودی است و لذا -٩۴٩ .ش�ق ھس�تند ھمین مقصود است . و لذا آنانکھ از عشق مأیوس م�ی ش�وند تب�دیل ب�ھ ش�ر م�ی گردن�د . اش�رار نومی�دان از ع

یأس از عشق یأس از خدا و ابتالی بھ ابلیس است .

ح�ل م�ی گ�ردد و بلک�ھ ع�داوت م�ی ش�ود ؟ چ�را را در وصال ، اکث�ر عش�ق ھ�ا منچچرا عشق نیازمند وصال است ؟ و -٩۵٠ ذات�ی عش�ق فراق بدترین و غیرقابل تحمل ترین رنج بشر است ت�ا آنج�ا ک�ھ عاش�ق را عاش�ق فن�ا م�ی س�ازد ک�ھ ای�ن مقص�ود ید است. است . زیرا مقصود عشق ، وجود بخشیدن جاودان بھ انسان است . و عشق بھ فنا عرصھ تحقق این ھستی جاو

ست ول�ی بت�دریج می�ل و وجود بخش است و در مرحلھ آغازین ، فراقش ھم عین وصال و لذت بخش ا عشق ، وجود -٩۵١

ی کن�د اشق فنا م�عبھ وصال پدید می آید و فراق تبدیل بھ آتشی می شود کھ ھستی را می گدازد و وجود را از وجود سیر و .

وزه و محدود و می�را را در عاش�ق م�ی زدای�د مدی است کھ وجود نسبی و دریعشق ، نور وجود مطلق و احدی و ص -٩۵٢ و لذا عشق بھ فنا ھمان عشق رھائی از حدود وجود خاکی است .

Page 85: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٥

شق ، پرتوی از نور جمال خداوند است کھ بر عاشقی می تاب�د منتھ�ی از رخ کس�ی ک�ھ معش�وق نامی�ده م�ی ش�ود و ع -٩۵٣م�ال ی�ار ب دی�دار جی کھ باز ھم باده بیشتری م�ی طلب�د طال�این رخ منبع تغذیھ و تابش این پرتو است و عاشق بھ مانند مست

مس�تی ، مست جمال پروردگار است کھ ای�نیرا عشق سراسر مستی است . و عاشقاست . جمال معشوق پیالھ حق است ز م�انطور ک�ھرا تا فنای کامل خود جستجو می کند . ولی شھوت جنسی و جماع موجب انقط�اع ای�ن ن�ور و مس�تی م�ی گ�ردد ھ

رابطھ آدم و حوا شد و از بھشت عشق و مستی طرد شدند . در

افظ ح –کس روی تو چو در آئینھ جام افتاد عارف از خنده می در طمع خام افتاد ع -٩۵۴ ا م�ی نوش�دبراستی کھ جمال معشوق جام می است کھ عکس روی پروردگار را برمی تاباند و عاشق با دھان نگ�اھش آن ر

بقول حافظ : کیست کھ تن چو جام می جملھ دھن نمی کند ! کھ

افظ شیراز کھ مرید کامل مذھب روزبھان است برخالف بسیاری از عارفان کالسیک ھمھ موجودات عالم را عاش�قح -٩۵۵ و سرگردان جمال حق می داند :

ین آئینھ می گردانند جلوه گاه رخ او دیده ی من تنھا نیست ماه و خورشید ھملق م�ی ن جمال خ�اابن عربی ھم ، ھم رأی با حافظ و روزبھان است و کل کائنات و موجودات عالم را نھ تنھا عاشق و حیرا

داند بلکھ عارف ھم می داند و این ادعائی بس عجیب است کھ شرمندگی انسان را ھزار چندان می سازد . ت اس� عمی داند کھ شراب کوثریش فاطم�ھ عھ علی آن اینکھ ساقی را امام و خاصعرفان شیعھ باوری ویژه دارد و -۵۶٩

منتھی می شود . عو فاطمھ عجمال فطرت هللا است . پس طبعا ھمھ عشق ھا بھ علی عچرا کھ فاطمھ

مک�ر کردن�د و « افظ کل ماجرای عشق را غایت رندی و مکر الھی می خواند کھ بھ سراغ مکر بش�ری م�ی آی�د ک�ھ ح -٩۵٧ –قرآن » خدا ھم مکر کرد و البتھ مکر خدا بھتر است

با چشم پر نیرنگ او حافظ مکن آھنگ او کان طره ی شبرنگ او بسیار طراری کند

ی�ن از برک�ت ن�ابتریناعاشقان و عشق دانان جھان چ�ون ب�ھ ح�افظ م�ی رس�ند براس�تی لن�گ م�ی اندازن�د و بزرگترین -٩۵٨ ز ق�رةالعینااس�ت ک�ھ چن�ین مؤمن�انی پ�رورده ان�د . و ای�ن صکتاب عشق یعنی قرآن و عاشقترین پیامبر عشق یعنی محم�د

!ن حیرانند ست کھ : در نظربازی ما بی خبرااست کھ چشمان مؤمنان امت را بھ جمال حق بینا کرده ا صقرآن و محمد حافظ اگر قدم زنی در ره خاندان بصدق بدرقھ رھت شود ھمت شحنھ نجف

راستی حافظ ھمھ اسرار عشق را بیان کرده است و اگر عمری باشد دیوانش را تعین می بخشیم . ب -٩۵٩

ی خوانند می رانند !اینست : بدین درگاه حافظ را چو مداستان فراق عشق در یک کلمھ -٩۶٠

بھ پای شوق گر این ره بسر شدی حافظ بدست ھجر ندادی کسی عنان فراق

تم صنم پرست مشو با صمد نشین گفتا بکوی عشق ھمین و ھمان کنند !گف -٩۶١ا ب�ھ ر کن�یم م�ا راگر اسرار آشکا« صنم شناختھ نمی شود اال بھ گمان و ریا و جھل و جنون . کھ چرا کھ صمد جز از روی

ت در . پ��س معل��وم اس��ت ک��ھ س��ر امام��ت ، عش��ق جم��الی پروردگارس�� عام��ام س��جاد » ج��رم ص��نم پرس��تی سنگس��ار م��ی کنن��د سیمای بشر !

عشق را راض�ی م�ی نم�ود کس�ی ف�راق نم�ی گزی�د . عنی اگر وصال جسمانیی» بھ پای شوق گر این ره بسر شدی « -٩۶٢

د بود نم�ی ش�یعنی اگر روح در جسم بھ وصال می رسید نیازی بھ فراق نمی ب�ود . یعن�ی اگ�ر در وص�ال جس�مانی ، عش�ق ن�اھ ب�ی جس�م فراق دارای حقی نمی بود . فراق خود جسم است کھ فرق انداختھ است بین روح عاشق و معش�وق ! ھ�ر چن�د ک�

بود . و این دیالکتیک تن و خاک است کھ شعبھ ای از دیالکتیک عشق است . ھم عشقی نمی

ری ! اگر کل کائنات ھم عاشق است پس فرق عشق او از انسان چیست کھ انسان را اشرف مخلوقات کرده است ؟ آ -٩۶٣

وس�ت . ول�ی انس�ان شق صفات خداست و جمال ص�فات او را درم�ی یاب�د ھم�انطور ک�ھ خ�ود خلیف�ھ ص�فات اکائنات عا -٩۶۴ ص�فات در . ھم�انطور ک�ھا کائنات در تسخیر عشق انسان اس�تعاشق ذات ازل اوست و خود ھم خلیفھ ذات حق است . و لذ

تسخیر ذات است .

Page 86: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٦

ح�ق اما آنچھ کھ چشم ندارد چگونھ جمال بیند و عاشق شود ؟ مگر نھ اینکھ بقول قرآن کریم ھمھ موج�ودات ذک�ر و -٩۶۵ گویند پس سنگ و چوب ھم زبان دارند کھ خاص خودشان است پس چشم خاص خود را ھم دارند .

ان�ات من�ت ب�ھ انس�ان م�ی بخش�یدند . حیون نمی بودند از چھ رو میوه ھای خود را بی م�زد و درختان اگر عاشق انسا -٩۶۶

ات آنھ�ا ، ذ واگر عاشق انسان نمی بودند چگونھ تسلیم انسان می شدند . عشق آنھا بھ انس�ان ھم�ان عشقش�ان ب�ھ خداس�ت خدا را در انسان می بینند و جمال خدا را از انسان تماشا می کنند .

یا چیز آجمال نداشتھ باشد ؟ چیزی کھ گوش ندارد صدا ندارد . ست کھاچیزی کھ چشم ندارد جمال ندارد . آیا چیزی -٩۶٧

بی صدائی ھست ؟ چیزی کھ عاشق نیست ، نیست . آیا چیزی ھست کھ نباشد ؟

ق گر میزان ، عشق است پس انسانھائی کھ در قرآن از حیوانات و جمادات ھم پست ترند ب�دین معناس�ت ک�ھ در عش�ا -٩۶٨ ودات در عشق از اکثر آدمھا برترند یعنی عاشقترند . کاھلتر و ضعیفترند و ھمھ موج

ن ھم عشق ، صراط المستقیم خداشناسی و انسان شناسی اس�ت ک�ھ انس�ان و خ�دا را حقیقت�ی واح�د م�ی نمای�د . و ای�ف -٩۶٩

یعنی توحید ! پس توحید جز عشق شناسی نیست .

عن�ی چ�ھ ؟ عاش�ق بین�ی و ل�ب و دن�دان کس�ی چش�م و اب�روی کس�ی ش�دن ی عاشق جمال کسی شدن یعنی چھ ؟ عاش�ق -٩٧٠و ی ف�دا کن�دشدن یعنی چھ ؟ عاشق زلف کسی شدن یعنی چھ ؟ چرا آدم باید خود را برای زلف و چش�م و ل�ب و بین�ی دیگ�ر

کل زندگیش را نثارش سازد ؟ این یعنی چھ ؟ ناگھان پرده برانداختھ ای یعنی چھ ؟

یست . و تفاوت جمالھا تف�اوت خط�وط و نق�اط اس�ت . نجمال آدمی جز این عشق یعنی عاشق خط و خال شدن ! زیرا -٩٧١روشن است . اینکھ خط�وط ل�ب و –اگر عاشق فالنی ھستی و عاشق بھمانی نیستی فرقش در برخی خطوط و نقاط و سایھ

ت�ر درم�ی عن�ا را بھمچشم و ابرو و بینی و گونھ ھا چگونھ باشد و نقاطی کھ در اطراف این خطوط قرار دارند . نقاشان این یابند کھ چگونھ با خطی جزئی صورتی بکلی دگر می شود . ھمھ نقش ھا خطوطند !

س انسان عاشق برخی خطوط خاص می شود وگرنھ چھار چوب و کلیت جمال ھمھ آدمھا یکسان است و ما عاش�ق پ -٩٧٢

ن خ�ط راز آھمھ نمی شویم . و تفاوتھا در چند تا خط است . پس عشق از خ�ط اس�ت . و ھ�ر عش�قی خ�ط وی�ژه خ�ود دارد و فت�د ف�اقی نم�ی او بر روی کاغذی ترسیم کنیم ھیچ اتعشق ھر عاشقی است . بی شک اگر این خط را از رخسار یار برداریم

و فقط یک خط است .

یعنی رخ . و خدا یعن�ی ص�احب رخ » خد « است . خطی خدائی ! و » خد « ط عشق چیست ؟ ولی خط روی یار ، خ -٩٧٣!

خط ویژه است کھھر کسی بر رخسار یارش ھمان صراط المستقیم ھدایت او بسوی خد خداست . یعنی آن خط عشق -٩٧۴ جمال یار را خدائی کرده است فقط برای عاشق . این بدان و در آن بمان !

ین خط گاه یک نقطھ است یعنی یک خال . ھمانطور کھ ھر خطی مجموعھ بھم پیوستھ نقاط است . و این عش�ق ب�ھا -٩٧۵

نقطھ ازل است ھمانطور کھ نقطھ ، ازلیت ھر چیزی است .

آفری�د و و جھانی�ان را بدینوس�یلھ م کھ نخستین چیزی کھ خ�دای آفری�د قل�م ب�ود و ل�وح . و آنگ�اه جھ�انو بھ یاد آوری -٩٧۶ نخستین پدیده ھم بی تردید نقطھ و خط است .

بقول شمس تبریزی آن خطاط سھ نوع خط نوشت . خط اول آنست کھ فقط خودش می خوان�د و ن�ھ غی�ر . خ�ط دوم و -٩٧٧

ز ای�ن رویار و خط سوم را نھ خود خواند و نھ غیر . و آن خط سوم ، عشق است خ�ط عش�ق ! را ھم خود خواند و ھم غی نھ خود خواند و نھ غیر کھ عشق وادی اختیار محض است .

ی�را زز یک نگاه ، عشق جبر مطلق است . آری ، ولی جب�ری ک�ھ اختی�ار م�ی ش�ود : جب�ر اختی�ار و اختی�ار جب�ر ! ا -٩٧٨

آتش فراق ھم عاشق ھرگز نمی گوید کھ : ای کاش عاشق نمی بودم !حتی در اشد ھجر و

Page 87: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٧

گر خط سوم را نتوان در کش�ف و ش�ھود عرف�انی دریاف�ت م�ی ت�وان در آث�ار ھن�ری عاش�قان ب�زرگ ت�ا ح�دودی درک ا -٩٧٩ و س�ی ت�ار نمود . ھمچون برخی اشعار ح�افظ و مول�وی و ت�اگور و ریلک�ھ و پ�و و ی�ا برخ�ی قطع�ات موس�یقی معب�د ھن�دوان

اف�ت ھم . ب�ا دریو ی�ا برخ�ی نقاش�ی ھ�ای ون گ�وگ و امث�الاستاد علی اکبر خان یا اپراھای واگنر و ملودیھ�ای چایکوفس�کی ن�د ، اقی م�ی ماب�برخی از این آثار آشکارا شاھد نقطھ یا خطی از عشق در دل و جانم�ان خ�واھیم ب�ود ک�ھ گ�اه ب�رای ھمیش�ھ

نای��د از آخ��ط ب��ھ معن��ای واقع��ی کلم��ھ ک��ھ چ��ھ بس��ا دل و روانم��ان را زخم��ی کن��د و از آن خ��ط زخ��م ت��ا اب��د خ��ون ت��راوش نم زخمھائی کھ جاودانھ می مانند .

ن رخی از نگاھھا زخمی ان�د . برخ�ی از ص�داھا زخم�ی ان�د . برخ�ی از اندیش�ھ ھ�ا و احساس�ات زخم�ی ھس�تند . و ای�ب -٩٨٠

زخمی ھا عموما زخمھ ھم می زنند و زخمی می کنند . اینان عاشقانند .

س�طھ نگ�اه عاش�ق م�ی ش�وند در حالیک�ھ عش�ق زن�ان ، کم�الی ن�ی بوادر بدو امر عامھ عشق مردان ، جمالی اس�ت یع -٩٨١م و برخ�ی ھ� است یعنی بواسطھ کالم و گوش و رفتار ، عاشق می شوند . البتھ برخی ھم بواسطھ بوئیدن عاشق م�ی ش�وند

بواسطھ بوسیدن ! مسئلھ دستبوسی در ارادت عرفانی از این مقولھ است .

ق می شوند . طھ ھمھ حواس و اعضاء و ھوش و ذرات وجودشان عاشچنان زنده دلند کھ بواس و برخی ھم -٩٨٢

ھ قس�م ب�ھ قل�م و آنچ�ھ م�ی نویس�د ک�« در حقیقت ھمھ عاشقان ، عاشق بر قلم پروردگارند . » خط عشق « ز منظر ا -٩٨٣.. اس�ت . اق�لصاحب شما دیوانھ نیست بلکھ دارای خلق عظیمی است ... و بزودی معلوم می شود کھ چھ کسی دیوان�ھ ی�ا ع

یوانھ !دآری او عاشق است نھ –قرآن »

ق و عنی ھمھ عاشقان اھل قلم ھستند کھ یا م�ی نویس�ند و ی�ا نوش�تھ م�ی ش�وند . البت�ھ منظ�ور از قل�م ، درس و مش�ی -٩٨۴و ھ�ر ل�ق جدی�د !خانشاء و حساب و کتاب نیست کھ پیامبر قلم مبرای از اینھا بود . عشق واقعھ خلقت انسانی بشر اس�ت ،

خلقتی از قلم حق است .

ینک از منظر قلم و خط عشق بھ معضلھ آرایش و بزک کردن بنگرید و در آن تأمل کنید از نیک و بدش !ا -٩٨۵

لف نیز کھ گاه دل از شاھدی می برد چیزی جز خطوطی ب�یش نیس�ت . م�وی و اب�رو و مژگ�ان جمل�ھ خط�وط ھس�تند ز -٩٨۶ ھمچون خط لبان ، خط ابروان و خط بینی و پیشانی و چانھ . و خال ھا .

ا . ر چھره شناسی جدید و نجوم قدیم ، اساس تشخیص ھویت و سرنوشت افراد بر خطوط جمال است و خالھد -٩٨٧

سرنوشتش در دست انسان است . زیرا خط اختیار آنی و الساعھ است زیرا قلم خط عشق ، خط بی خطی است -٩٨٨

روی یار چھ ربطی بھ خلقت انسانی عاشق دارد و معشوق نیز ؟ و اما خط و خال -٩٨٩

جم�الی از تجل�ی پروردگارس�ت ک�ھ ق�راری بین�د ھ�یچکس ج�ز خ�ود او نم�ی بین�د . و ای�ن آنچھ کھ عاشق از معشوق م -٩٩٠

است عاشق و معشوق ھر دو بر این ھویت آفریده شوند در جلوه آدمی و حوائی !

این جمال الھی کھ عاشق از معشوق می بیند برگرفتھ شده از خط و خالی بر روی جمال موجود معش�وق اس�ت ک�ھ و -٩٩١ ت . و ای�نج�ای مان�ده اس�ت ک�ھ نش�ان خالف�ت ح�ق در بن�ده اس� این خط یا خال عشق حق است کھ از قلمش در خلقت ازل بر

خط و خال سرمایھ خلقت جدید است . این ھمان خد و خالی است کھ عرفا از آن دم می زنند .

ر کسی بر جمال خویش یک خط و خالی از ج�نس خ�ط س�وم دارد ک�ھ خ�ط عش�ق الھ�ی و آف�رینش عرف�انی و ص�راط ھ -٩٩٢ وند است البتھ نھ بدست خودش کھ بدست عاشقش !المستقیم ھدایتش بسوی خدا

جمالی کھ عاشق از معشوق می بیند تحت الشعاع نور ھمان خط و خال الھی بر صورت خلقت ق�دیم معش�وق اس�ت و -٩٩٣

.

Page 88: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٨

ش�ق لبتھ چھ بسا آن جمالی کھ عاشق از معشوق می بیند فقط یکبار و در ھمان نخستین نگاه اس�ت و م�ابقی س�یر عا -٩٩۴ ر دل�ش نق�شجستجو و بھ عشق ھمان شھود نخستین است و چھ بسا اصال آن جمال از یاد حافظھ ذھ�نش ب�رود ول�ی د ، در

بستھ است و این دل است کھ بدنبال یار است ھر چند کھ ذھن مخالفت کند .

ب�اطن بمیزان درجھ خلوص و عمق و وسعت و شدتش قلمرو ظھور باطن عاشق اس�ت . یعن�ی معش�وق تجس�م عشق -٩٩۵ و ی�ا نف�س عاشق است در درجات ظھور : یا ظھور نفس اماره است و یا نفس لوام�ھ و ی�ا نف�س ملھم�ھ و ی�ا نف�س مطمئن�ھ

ق ل�خو این کم�ال واحده کھ ھمان ذات وحدانی عاشق است . یعنی معشوق نھایتا می تواند تجلی خداوند باشد برای عاشق . ! عو فاطمھ عجدید و آفرینش عرفانی است ھمچون عشق علی

.لی بسیار اندکند عشق ھای جنسی کھ عرصھ ظھور حق باشند و یا حتی قلمرو ظھور نفس لوامھ یا ملھم�ھ ش�وند و -٩٩۶

ات ار ب�ھ طبق�اکثر قریب بھ اتفاق عشق ھای جنسی جز نفس اماره و ستمگر و دیوانھ را بھ عرصھ ظھور نم�ی رس�انند و ک� زیرین و زیباتر وجود نمی رسد .

م�نعکس این خط و خال عشق و یا خط سوم بر جمال معشوق است کھ جمال باطن عاشق را بر آئین�ھ جم�ال معش�وق -٩٩٧

می کند . پس عاشق ، عاشق بر جمال باطن خویش است در آئینھ جمال معشوق !

م�ان . ول�ی مرد ما نشانھ ھای خود را از درون و در برون شما بر شما آشکار می کنیم ت�ا بدانی�د ک�ھ او ح�ق اس�ت « -٩٩٨ای�ن بی�ان کام�ل واقع�ھ عش�ق اس�ت در رابط�ھ ب�ین عاش�ق و معش�وق چ�ھ در –ق�رآن » در دیدار پروردگارش�ان تردی�د دارن�د

مردم�ان عشق جنسی و چھ عشق عرفانی ! یعنی آنچھ کھ در معشوق دیدار می شود جلوه ای از جمال حق است ولی چ�ونھ عشق اس�ت . بکار نسبت ین حق را باور ندارند و این راز ناباوری و بدبینی و اناصال باور بھ دیدار خدا در جھان ندارند ا

ی میھ مذکور آیھ مذکور آیھ عشق است کھ حقیقت عشق را بیان می کند بدانگونھ کھ ذکرش رفت . بخصوص کھ در ادامھ آی�ن بین�ائی اط عاشق است ک�ھ یعنی صورت ھر چیزی خداست . و فق» و بدان کھ خدا بر ھر چیزی محیط است « فرماید کھ

را یافتھ است ولی باور ندارد آنچھ را کھ می بیند .

ق�رآن . یعن�ی عاش�ق و معش�وق ھ�ر دو خداس�ت . و آنک�ھ ظ�اھر اس�ت » اوست ظاھر و ب�اطن و اول و آخ�ر « نیز و -٩٩٩ یعنی معشوق ھمان است کھ در باطن عاشق است .

این نی�ز بی�انی از وض�ع ف�راق اس�ت ک�ھ خداس�ت –قرآن » و خداوند حائل است بین دل و صورت بیرونی انسان « -١٠٠٠

حائل بین عاشق و معشوق . زیرا معشوق صورت مرئی دل عاشق است .

میزانی کھ عاشق بھ قلمرو وصال جسمانی نزدیک می شود درک و شھود الوھیت معشوق را از دس�ت م�ی دھ�د .ب -١٠٠١ اال اینکھ عاشق و معشوق ھر دو بھ درجھ ای از اخالص و ایمان و معرفت رسیده باشند .

درت و ش�دت و ح�دت و عم�ق و م�دت عش�ق ھ�ر کس��ی بس�تھ ب�ھ می�زان و درج�ھ ایم�ان آدم�ی دارد زی�را ایم��ان آن ق� -١٠٠٢

عنصر حیات روحانی دل است .

گ�ر عین مقام خالفت اللھی او در روابط بشری است . حال اتو ولی عشق برای انسان عارف و مخلص قلمرو تجلی -١٠٠٣ای م�ؤمن معشوق یا معشوق ھای یک انسان عارف دارای دل�ی ک�افر و ش�قی باش�ند دارای سرنوش�تی بکل�ی متف�اوت از دلھ�

م�ی خش�وده بھستند . ولی بھرحال حتی کافردل ترین معشوق ھا ھم در قبال عشق یک عارف ، در عمر دنیوی خود پ�اک و ی کشاند ومشوند و این نور عشق الھی عارف است کھ چھ بسا علیرغم میل معشوق کافر ، وی را بسوی ایمان و اخالص

حق الھی این عشق را بھ او می چشاند و او را در آخرین ایام زندگیش انسانیت می بخشد .

ود . نجر بھ قتل و شھادت مردان خدا می ش�افردالن در قبال عشق اولیای الھی گاه مبی تردید خصومت و شقاوت ک -١٠٠۴ اس�ت . ول�ی کھ منجر بھ تحمل دوازده سال حبس آن حضرت در جوانی شد یک نمون�ھ عتالش زلیخا برای انتقام از یوسف

باالخره عشق یوسف پیروز شد و زلیخا را تسلیم نور عشق الھی خود نمود .

استان یوسف و زلیخا یک داستان کھن و اساطیری نیس�ت بلک�ھ ھم�واره در ط�ول ت�اریخ ب�ھ ان�واع و کیفی�ت ھ�ای د -١٠٠۵ ص�نعان ب�ھ متفاوتی در روابط بشری جاریست و یک نمونھ کامل از عشق الھی مردان خدا در کافردالن است و عش�ق ش�یخ

دختر ترسا نمونھ دیگری از عشق مردان خدا بھ کافردالن است .

Page 89: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٨٩

ی می یا آدمی می تواند عاشق بر کسی باشد و با کس دیگری ھمزیستی و زندگی کند . آیا در این صورت چھ اتفاقآ -١٠٠۶ افتد و عاقبت بھ کجا می رسد ؟

گر عشق آلوده بھ ھوس و شھوت و زنا نشده باشد ازدواج و ھمزیستی با غیرمعشوق برای اھل ایم�ان و معرف�تا -١٠٠٧

اه دارد واش��وئی س��ر ب��از نزن��د بھت��رین و س��ریعترین راه و رس��م تق��وا و س��یر و س��لوک روح��انی را بھم��رک��ھ از وظ��ایف زن . بالوقفھ ریاضت و تزکیھ نفس است . این بھترین شرایطی است کھ بتوان عشق را از شھوت جنسی منزه نمود

ا غی�ر ھ ازدواج نش�ده باش�د و ازدواج ب�ی جنسی ھم یافتھ باشد ولی بھر دلیل عشق منجر بولی برای کسی کھ ابتال -١٠٠٨

ا بھ رزناشوئی معشوق صورت پذیرد ولی توبھ و شرمندگی از آن ابتالی جنسی می تواند آن خطا را جبران نموده و زندگی وارد ام�ریم�صلح و سالمت و محبت برد و آن نور عشق در باطن موجب ھدایت گردد و بی تردید تقیھ از ھمس�ر در چن�ین

رد ی�ن از م�واگر اینکھ ھمس�ری اھ�ل ایم�ان و معرف�ت باش�د و ظرفی�ت روی�اروئی ب�ا حقیق�ت را داش�تھ باش�د . احیاتی است م بسیار فراوان در زندگیھای عصر جدید است .

ھرحال انکار عشق در ھر صورتی امری خطرناک و فسادآور است . مسئلھ اصلی تفکیک و تمیز عشق از ھ�وس ب -١٠٠٩

کسی کھ بسیار گرسنھ باشد ولی بجای غذا خوردن شراب خواری کند . و ابتالی جنسی است . مثل

نی اھره قرةالعین از زنان عارف و شاعر و انقالب�ی عص�ر قاج�ار ک�ھ خ�ود ی�ک فقی�ھ کام�ل و از خ�انواده روح�انیوط -١٠١٠ھ در ن رس�ید ک�ج�وا طراز اول بود دارای ھمسری فقیھ و روحانی و فرزندان بود کھ بھ عشق عرفانی در رابطھ با یک طلبھ

أس م�د و در رآمدتی کوتاه قبل از رسیدن بھ سن کمال تبدیل بھ عارفی واصل و صوفی کامل ش�ده و ب�ھ درج�ھ ش�ھادت نائ�ل مق�ام رس�یدن ب�ھ بزرگترین زنان تاریخ جدید جھان قرار گرفت کھ متأسفانھ در فرھنگ ما مھجور مانده است . و این حاصل

عاشقیت در یک زن است .

ھ ک�اید دانست کھ عشق عرفانی ھمواره در طول تاریخ بھمراه اتھامات گرانی از جان�ب م�ردم و خاص�ھ ن�ژاد اس�ت ب -١٠١١د . ت پ�اک گ�رداین خود امتحانی عظیم برای اھل سلوک است تا از ابتالی بھ مردم پرستی و نژادپرس�تی ک�ھ اس�اس کف�ر اس�

د ج�اھالن ست ھمچون عشق مولوی بھ شمس کھ آنان را در ن�زاین اتھامات فقط ھم شامل عشق عرفانی بھ جنس مخالف نی و مغرضان متھم بھ ھمجنس گرائی نمود کھ این اتھام تا بھ امروز نجوا می شود .

و ردی�د و ج�ان برخ�ی از آن�ان را گرف�تگبھ امام کھ از ھم�ان آغ�از م�تھم ب�ھ عل�ی اللھ�ی عو یا عشق مریدان علی -١٢١٠

و آواره ساخت . و این نیز امتحانی دگر است . مابقی را در ھمھ عمر اسیر

ین گونھ است کھ ھر کار و مقام و ادعائی استحقاق و تجربھ و عل�م و امتح�ان خ�اص خ�ود را دارد و ای�ن بزرگت�رچ -١٠١٣ابتالئ�ات د بلک�ھ درکار الھی انسان یعنی عشق بی نیاز از علم و امتحان باشد زیرا علم عشق در دفت�ر نیای�د و آموخت�ھ نش�و

حاصل می شود .

ست کھ خود عاشق کامل است . ژه ای است و علم عشق در نزد عارف واصل اھر علمی در نزد متخصص وی -١٠١۴

بدان کھ نھ علمی جز از عشق حاصل آید و نھ حی�اتی ب�ی عش�ق ارزش زیس�تن دارد . ب�ی عش�ق ت�رین آدمھ�ا ھ�م و -١٠١۵در ون�ھ ت�رین دکانیمھ دوم عمر خود را بھ یاد عشق ھای دوران کودکی سپری می کنند یعنی عشق بھ زادگاه و وطن ک�ھ کو

دأ م�رز و مب� عین حال ریشھ ای ترین عشق ھاست چرا کھ محل بدنیا آمدن آدمی و شرایط و آدمھای دوران کودکی ، ھمگیی آی�د ی�ک عشق است و ھر امری در آغاز پیدایش خ�ود اص�یل و بک�ر اس�ت . زی�را ھ�ر انس�انی ک�ھ ب�ھ دنی�ا و ع�الم خ�اک م�

اد ک و آب و بانسانی یک معشوق الھی است و لذا والدین و اطرافیان و حتی خامجرای جدید عشق خداست بھ عدم ! و ھر س�ت و ک و ن�اب او نبات و حیوان و جماد و غذا شبانھ روز خادم اویند و از جانب خدا بھ او عشق می ورزند کھ عش�قی پ�ا

ھنوز از جانب آدمی مجال آلوده گی نیافتھ است .

و را اھ او عشق می ورزد و بالوقفھ با اوست و با می پرستند بلکھ خود خداست کھ این والدین نیستند کھ کودک ر -١٠١۶ق عص�یت در ح�ممورد نوازش قرار می دھد خاصھ کودکان یتیم ! اینست کھ بی حرمت�ی و بیوف�ائی در قب�ال وال�دین ھمط�راز

خداوند است .

ی و بولھوسترین آدمھا را ھ�م بط�وری ج�ادوئ ست و بیوفاترین و غیرمتعھدترینعشق در ذاتش سراسر تعھد و وفا -١٠١٧ بھ عھد و وفا می کشاند . و ھیچ بیوفائی مھلکتر از بیوفائی در قبال عشق و عاشق نیست .

Page 90: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٠

لیک�ھ بادا کھ بی حرمتی و بی توجھی و شقاوت در قبال والدین را بھ حساب مب�ارزه ب�ا نژادپرس�تی بگ�ذاری در حام -١٠١٨

سر و فرزندانی . غرق در نژاد پیش روی یعنی ھم

نی بادا کھ بی مسئولیتی و بیوفائی و شقاوت نسبت بھ زادگاه و وطن و نژاد و ھموطنان را ب�ھ حس�اب عش�ق جھ�ام -١٠١٩ا زی�ر» ان اس�ت عش�ق وط�ن از ایم�« فرم�ود صو انترناسیونالیستی بگذاری در حالیکھ اسیر بند تنبانی . کھ پیامبر عشق

لی�رغم غای�تنزدیکترین حد اتصال تو بھ حضرت عشق است . این ب�دان ک�ھ پی�امبر عش�ق عزادگاه مرز بین تو و خداست و ا ب�ا ھ زب�ان خ�دک�ستم و شقاوت مردم مکھ و نژادش بھ او و خاندانش از مکھ بود کھ معراج نمود یعنی زادگ�اھش ! و ب�دان

. انسان با زبان مادری اوست . در این معنا بیندیش ! یعنی وحی ، زبان مادری است

ن�ده نی�ز ب�ھ عش�ق و جس�تجوی حقیق��ت ھج�رت نم�ودم و ب�ھ آمریک�ا رف�تم ول��ی خداون�د در آمریک�ا م�را ب�ھ زادگ��اھم ب -١٠٢٠ش�ناختم ا در غرب�تردازگاره کھ ییالقی متروکھ بود رجعت نمود و در آنجا مرا دیدار فرمود و دیدارش نم�ودم . آری م�ن او

ولی در زادگاھم دیدار کردم .

. مب�ادا ک�ھ این از کفر است ھ از زادگاه و وطن خود نفرت دارند از خود نفرت دارند و از خدایشان گریزانند وآنانک -١٠٢١ بیگانھ پرستی عشق را از خود بیگانگی و غرب و شرق زده گی پنداری .

ن مع�ارف را ارف و اسرار عشق بسیار لطیف و دقیق و براستی باریکتر از موی ھستند پس مراقب ب�اش ک�ھ ای�مع -١٠٢٢

فلھ ای و شعارگونھ بکار نگیری کھ سخت خطرناک است .

یالکتیکی ترین و وحدت اضدادی ترین معارف از عشق است پس مراقب باش ک�ھ ھ�ر دو روی آن�را دری�ابی و راه د -١٠٢٣ سوم را برگزینی و با اینھمھ از مشورت با اھل عشق دریغ مکن عشاق صدیق و باتقوا را اطاعت کن !

ب ت�ر اشقان مؤمن ، رسوالن الھی در آخرالزمانند آنان را ھر جا کھ یافتی مریدی و خدمت کن کھ وظیفھ ای واج�ع -١٠٢۴

از این نیست و شانسی بزرگتر از این نخواھی یافت .

ھ�ا ینا» برای چھ او اینسان بر من عاشق است ؟ چھ دلیلی دارد ؟ او عاشق بر چھ چیزی در من است ؟ و ... ؟ « -١٠٢۵مین�ی رح�م الراحھمھ مسائل شیطانی است و ھر دلیلی کھ در این امر بیابی ن�احق و گم�راه کنن�ده اس�ت . زی�را عش�ق مظھ�ر ار دیگ�ر عش�قی خدا درباره معشوق است . و درست بھ ھمین دلیل بی دلیل بواسطھ کف�ران در عش�ق ، بناگ�اه م�ی بین�ی ک�ھ د

میان نیست بی ھیچ دلیلی !

فران عشق ، سوء ظن بھ عشق ، بازی با عشق و مکر با آن بناگاه عشق را مبدل بھ قھر خ�دا م�ی س�ازد . س�وءک -١٠٢۶ ظن بھ عشق سوء ظن بھ خود رحمت مطلقھ خداوند است .

م�ایش نکثرا عشق را با اشعار و رمانھا و فیلمھای عاشقانھ اشتباه می گیرند یعنی عشق را عشق ب�ازی و اج�رای ا -١٠٢٧

ابیم در عش�ق م�ی ی� عشق می دانند از روی داستانھا و فیلمھائی کھ خوانده و دیده اند . و اینست کھ امروزه ھم�ھ را م�دعیس�ت زی�را آس�انتر ا یزی را اراده کنند و دوست بدارن�د . و ل�ذا عش�ق ب�ازیحالیکھ حتی دلی ندارند کھ بتوانند بواسطھ اش چ

ھر آن می توان کنارش گذاشت .

ازی با عشق و عشق بازی اساس بخش عم�ده ای از جن�ون و جنای�ات بش�ر م�درن اس�ت ھم�انی ک�ھ موج�ب بخ�ش ب -١٠٢٨ش�ق د ھ�م ح�ق عازدواج ، عشق بازی م�ی کنن� کثیری از خودکشی ھا و آدمکشی ھا و زندانھاست و اعتیادھا . آنانکھ بجای

را ضایع کرده اند و ھم حق زناشوئی را !

و گویا ھرگز عاشقی نیافت�ھ اس�ت و ھ�یچکس عش�قش !» زندگی بی عشق ھرگز « دختر خانمی ادعا می کرد کھ : -١٠٢٩انم بناگ�اه مواج�ھ ب�ا عش�قی را درک نکرده است و ھمھ مردھا قسی القلب ھستند و جز سکس را نمی شناسند و ... . این خ

عظیم شد و ھمھ فیلمھای عاشقانھ اش در این عشق بی حاصل و پوچ گردید و رسوا شد تا باالخره مجبور شد کھ با ص�دای من عشق نمی خواھم لطفا از من پس بگیر و راحتم بگذار ت�ا زن�دگیم را بک�نم . ح�اال م�ی فھم�م ک�ھ م�ن فق�ط « بلند بگوید :

غافل از اینکھ زناشوئی ھم بی عشق جھنم است و » حاال صادقانھ می روم دنبال شوھر و نھ عشق ! شوھر می خواستم و عشق زناشوئی مستلزم اطاعت است . این بی�ان اح�وال عم�ده دخت�ران عص�ر س�ینما و رم�ان عاش�قانھ اس�ت ک�ھ عش�ق را ب�ا

و حت�ی نتوانس�تھ ان�د ازدواج کنن�د و ی�ا در ایفای نقش ھای عاشقانھ عوضی گرفتھ اند و لذا ھمھ شان بھ فس�اد کش�یده ش�ده

Page 91: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩١

ازدواج ھم بسرعت بھ بن بست کشیده شده اند زیرا مطابق با داستانھای عاشقانھ نبوده است . کسی کھ می گوید عشقت را از من باز پس گیر ، در حال عاشق شدن است . عشق را چون از در بدر کنی از لولھ بخ�اری وارد م�ی ش�ود . آنک�ھ عش�ق

ر و طرد می کند غرق در عشق است و بھ قھر عشق مبتال می شود زیرا نمی خواھد از منشأ عشق اطاعت کند . را انکا

» ادبی�ات حماق�ت ب�زرگ اس�ت « ز این دیدگاه بھتر می توان آن سخن مشھور تولستوی را درک کرد کھ می گف�ت ا -١٠٣٠ن م�ی نس�ت . و م�گردان در نویس�نده و خوانن�ده اش م�ی داو یا گوتھ کھ ادبی�ات داس�تانی را قلم�رو حل�ول اجن�ھ و ارواح س�ر

م انی ب�ا ن�اگویم ک�ھ ادبی�ات داس�تانی و خاص�ھ آنھ�ائی ک�ھ عش�ق را س�وژه ک�ار م�ی کنن�د قلم�رو تس�خیر ش�یاطین اس�ت : ش�یطن نک�ار و لع�امستعار عشق کھ نقش عاشق را بھ آدمی تحمیل می کند ت�ا فط�رت عاش�قانھ اش را ب�ھ لج�ن بکش�د و او را ب�ھ س�ند ن را بشناعشق وادارد بدون اینکھ اصال عشق را تجربھ کرده و ش�ناختھ باش�د . درس�ت مث�ل کس�انی ک�ھ ب�دون آنک�ھ دی�

انکار و لعن می کنند زیرا ، عشق اصل و مغز دین است .

ت عاقب�مروزه ھرزه گیھای مردانھ و مردخواریھای زنانھ لباس عشق بر تن کرده و با عش�ق ب�ازی م�ی کن�د و ل�ذا ا -١٠٣١عش�قی ک�ھ .این ھر دو جماعت حتی از جنسیت خود ساقط می شوند و ھم جنس گرائی نشانھ و عذاب این ب�ازی پلی�د اس�ت

صرف ھرزه گی و سلطھ گری می شود از آدمی انتقام می ستاند .

ین عش�ق را تم�ر انکھ نمی خواھند والیت زناشوئی و حقوق الھی زندگی مش�ترک را بپذیرن�د یعن�ی اخ�الق و آدابآن -١٠٣٢ردان نی جنس�ی م�کنند تا الیق عشق شوند دست بھ بازی با عشق می زنند و از مردانگی و زنانگی ساقط می شوند کھ ناتواھ ھا ، ھانی رسانو افسردگی جنسی زنان حداقل این نشان و عذاب است . و لذا شاھدیم کھ امروزه در رأس ھمھ تبلیغھای ج

. کس�ی ک�ھ ھ است . و این عذاب استفاده از عشق بعنوان وسیلھ است . عشق ھ�دف اس�تداروھای تقویت جنسی قرار گرفتس�تھ اس�ت عشق را بخدمت خوشبختی ھای دنیوی و نفسانی می گیرد بمانند کسی است کھ موتور جت را ب�ھ دوچرخ�ھ اش ب

.

. و ل�ذا عاش�ق هللا اس�ت ت زیرا عشق ، جوشش فطرتھ فطرت الھی اسبتار و پود عشق سراسر مسئولیت و تعھد -١٠٣٣اع�ت ادگی ، قنسبا تمام جانش بھ ارزشھای الھی وجود متعھد است بھ صداقت ، عفت ، شرافت ، ادب ، گذشت ، عقالنیت ،

و بلکھ فقر با فخر و صبر بر بالیا بھ دل و جان جھت استمرار و اعتالی عشق !

ب�ا و لذی�ذ و مق�دس و ج�ان اف�زا و روح بخ�ش و ن�ورانیتب�ی چن�ان زی وعشق اگر متقابل باش�د ف�راقش درد و رن�ج -١٠٣۴یار برت�ر است کھ آدمی حاضر نیست کل بھشت را لحظھ ای با آن معاوضھ کند . عشق رضوان حق است کھ بق�ول ق�رآن بس�

و چ�وناع�ت ب�ی و بلکھ سبقت در ایثار و اطاز جنت است . عشق متقابل و استمرارش مستلزم ایثار و اطاعت متقابل است ر آن�ان خ�ود خداون�د ب�کس�ی ک�ھ دیگ�ری را ھمچ�ون خ�دای عش�ق م�ی ورزد « . و این عین اطاعت از پروردگار اس�ت . چرا

»حکم می کند

آنانک��ھ تق��وا و ص��بر پیش��ھ کردن��د و در دی��ن « ق��وا ، تم��رین عش��ق اس��ت و ل��ذا ج��ز متق��ین الی��ق عش��ق نیس��تند . ت -١٠٣۵ق�رآن . »ی فرس�تد مسولی را برای ھدایتشان از نزد خود امامی ، شاھد و راستقامت ورزیدند خداوند بر آنان منت نھاده و

ن ب�این سرآغاز عشق است کھ دین را قلبی نموده و عاشق اگر بھ دین عمل نکند زجر می کشد و بتدریج ب�ا عش�ق ب�ھ و – بست می رسد و نور عشق تبدیل بھ نار عشق می شود تا باالخره می رود .

م�د خدا . و لذا چ�ون عش�ق آ تقواست زیرا تقوا یعنی برخالف اراده قلبی خود زیستن برای رضای پس عشق ، اجر -١٠٣۶

ی کن�د م�د و آنچ�ھ قلب خود مشتاق فضائل دینی می شود و مبارزه با خود پایان می یابد و آنگاه آدمی مرید دل خود م�ی ش�ون�ی قلب�ی دی�ن اس�ت ک�ھ عاش�قانھ م�ی ش�ود یع عین دین و شرع کامل است تا سرحد رعایت مستحبات و مکروھات . پس این

» ت لبی نش�ده اس�قنگوئید کھ مؤمنانیم زیرا ھنوز اسالم در شما « می شود . نام دیگرش در قاموس قرآنی ، ایمان است . دین عرصھ قبل از عشق ، تقوا و پرھی�ز از دل خ�ویش اس�ت و دی�ن عرص�ھ عش�ق ، ھم�ان وادی تق�رب اس�ت یعن�ی –قرآن

این مریدی دل عین دین خالص می شود . مریدی دل . و

عنی آنکھ برخالف اراده قلبی اش بھ امر خدا عمل م�ی کن�د ب�االخره دل�ش عاش�قش م�ی ش�ود و مری�د ام�ر خ�دا م�یی -١٠٣٧ ن !گردد و آنک مریدی دل عین مریدی حق می شود . و بھ این وضع می گویند مؤمن و اھل دل شدن یا عاشق شد

تند ول�ی دلش�ان در تس�خیر فران ھ�م دع�وی عش�ق و اھ�ل دل ب�ودن م�ی کنن�د زی�را مری�د دل خ�ود ھس�و اینست کھ کا -١٠٣٨

و روی م�ی شیطان است و لذا عاقبت در این راه بھ جائی م�ی رس�ند ک�ھ رس�وا ش�ده و دلش�ان از آن�ان قھ�ر و غض�ب نم�وده گرداند و آنان را با شیطان تنھا می گذارد .

Page 92: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٢

زنن�د و ت کھ دین خ�دا و فط�رت هللا را دور بوی عشق و دل دارند منظور اصلی آنھا اینسامروزه اکثر کسانی کھ دع -١٠٣٩ت�اه شان از دل کوکانون ھمھ عذابھا و رسوائیھایشان شده و عاقبت حتی دل خود را لعنت می کنند و دست» عشق « لذا این

. ورود بھ دوزخ قحطی زده گی دنیاستمی گردد و عذابی بدتر از این نیست و این

بدلیل مروزه ھمھ کسانی کھ در خیابانھا و رسانھ ھا نعره واعشق و واآزادی می زنند ساقط شدگان از دل خویشندا -١٠۴٠ بازی زشتی کھ با دل کرده اند با عنوان مقدس عشق !

ن عشقی را کھ نیچھ عل�ت تب�اه س�ازی و ع�ذاب رابط�ھ جنس�ی م�ی دان�د عش�ق ب�ازی و ب�ازی ب�ا عش�ق اس�ت و ن�ھ آ -١٠۴١

ا و خ�ود خ�د عشق ! گوئی خود نیچھ نیز نتوانست مرز این دو را تشخیص دھد زیرا از قلمرو وجودی عشق یعن�ی دی�ن خ�دای و ن عش�ق حقیق�نداد و این را ھمان پنداش�ت م�رز ب�یغافل بود ھمانطور کھ مرز بین دین خدا و دین کلیسا را ھم تشخیص

عشق بازاری را ھم درنیافت .

ین بدان کھ ھر چیزی نشانھ ای بدیھی دارد و نش�ان عش�ق تق�وا و ادب و عف�ت و عص�مت اس�ت ک�ھ پی�امبر عش�ق ا -١٠۴٢ی�ائی ھ�م ده نیس�ت حو دلی ک�ھ زن�فرمود : العشق کلھا آداب ! پس مپندار کھ بی حیا را عشق باشد . زیرا حیا از حیات است

ندارد تا چھ رسد بھ عشق ! عشق ، اشد حیات دل است .

ر . داوند ھمھ اسرار خالیقش را یکی پس از دگری بر من نمایان ساخت بھ معنا و صفات و جمال و ج�الل و گفت�اخ -١٠۴٣ب�ار ک�ھ د ک�ھ ن�ھ یکت�رین ای�ن اس�رار آن ب�وزیرا عاشق بر سعادت خلقش بودم و درد مردم قلبم را بھ درد می کشاند . و تلخ

از م�ا ا عش�قت رابارھا مرا مواجھ با کسانی ساخت کھ ک�ل عش�قم را نثارش�ان ک�رده ب�ودم ک�ھ بناگ�اه ش�نیدم ک�ھ : ت�و را بخ�دردم و اور نم�ی ک�ب�برگیر و بگذار بھ ھمان زندگی سابق خود بازگردیم ! و م�ن ت�ا م�دتھا ای�ن ح�رف را ناش�نیده م�ی گ�رفتم و

د کنن�ده را قیقت نابوا بھ معانی وارونھ ای تفسیر می کردم تا آنکھ خداوند مرا تنبیھ کرد و شھامت درک و تصدیق این حآنرود خ��ھ�ا در دل بم�ن بخش�ید ک��ھ چ�را اکث��ر مردم�ان ک��ور و کرن�د و م��رده ان�د و چ��را در آت�ش دوزخ اینق��در ص�بورند ! یعن��ی آن

ین معص�یتی باشند و انتخاب را وارونھ جلوه می دھند تا مسئول انتخاب خود نانتخاب کرده اند ولی گناھشان اینست کھ این ان�ی اکث�ر ابن�د ! یعبر خداست و علت عذابھا ! یعنی بھ خداوند بھ ناحق تھمت می زنند کھ گوئی عشق را می خواھند و نمی ی

وت ب��ھ ری��ا نم��ی کنن��د و دس�� مردم��ان ب��ی عش��قی را انتخ��اب م��ی کنن��د زی��را از پ��س اط��اعتش برنم��ی آین��د ول��ی ای��ن را اق��رارار اھ�ل اختی� فریبکاری و عشق بازی می زنند و اینست علت عذاب و نھ عدم انتخاب عشق ! زیرا عشق عین اختیار است و

اھل عشق است . عشق اجر انسانھائی است کھ اھل اختیار و انتخاب و مسئولیت ھستند .

ش�ق نزد من آورد و مشمول عشق نمود ت�ا بم�ن بنمایان�د ک�ھ ع بھ و خداوند برخی از این مدعیان دروغین عشق را -١٠۴۴س�تن دا را خواخ�تنھا دعائی است کھ ھر آن اجابت می شود و مصداق این کالم خداس�ت ک�ھ : م�را بخواھی�د ت�ا اجاب�ت ک�نم !

ز ره پ�س اخھمان عشق را خواستن است . ولی کسی خدا را یعنی عشق را نمی خواھد . و ب�اور ای�ن حقیق�ت ب�رای م�ن ب�االدر ای�ن ب�اور وپنجاه و اندی سال از عمر ، حاصل شد باوری کھ در حکم یک موت بود و چھ موتی ! مرگب�ارترین موتھ�ا !

وش�تن ای�ن جریان نگاشتن این کتاب و ھمین سطوری کھ ھم اکنون مشغول خواندنش ھستید حاصل ش�د و گ�وئی ای�ن اج�ر ن !است در شب والدت امام عشق و رضا کتاب

ین خود اوج حماقت و در عین حال اوج کف�ر م�ن در ھم�ھ عم�رم ب�وده اس�ت ک�ھ م�ی پنداش�تم ھم�ھ آح�اد بش�ری در ا -١٠۴۵

گون�ھ چو فرم�ا ! عطش عشق ھستند و نمی یابند . پروردگارا از اینھمھ معصیت و تھمتی کھ بھ ناحق بھ تو زده ام م�را عف�وده ھ ص�ادق نب�ک�ه و کالمت صادق نیستی ! پس ای�ن م�ن ب�وده ام کسی تو را بخواھد و تو اجابت نفرمائی ! مگر تو در وعد

ز ای�ن ب�ھ بزرگت�ر ا ام کھ دارای چنین پندار ابلیسی بوده ام کھ عش�قت را ت�ا ای�ن ح�د کمی�اب و ش�اقھ م�ی پنداش�تم . و تھمت�یای را ب�ھ پ� قتعشق ممکن نیست کھ من مرتکب شده ام در ھمھ عمر ! و گناھی بدتر از این کھ بھ چھ زور و التماسی عش�شق ت کھ با عدشمنان عشق افکندم کھ پایمالش کردند و مرا سوزاندند . پس عمری تب و آتش ، جزای بر حق من بوده اس

تو چنین معاملھ ای کرده ام .

عجب�ا وشق را نمی خواھند ! یعنی تو را ای خدا ، نمی خواھند ! یعنی مقام خالفت اللھی خ�ود را نم�ی خواھن�د ! ع -١٠۴۶ھ ک�زیگری را ھ حتی پرستیده شدن یک جانبھ خود را ھ�م نم�ی خواھن�د ! بلک�ھ فق�ط ب�ازی را م�ی خواھن�د و ب�ازیچگی و ب�اک

م�ی کن�د و عشق نامند و عرفان خوانند و ھنر ! کسی کھ از عشق و منشأ آن اطاع�ت نکن�د در قب�ال عش�ق احس�اس ن�ابودی انتقام می ستاند .

Page 93: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٣

و می�دوار کنن�ده اس�ت ب�ر ی�ک کت�اب ک�ھ ج�امعابر کتاب عش�ق اس�ت ؟ آی�ا ای�ن پای�انی آیا این حسن ختامی عاشقانھ -١٠۴٧س�ت مال عشق اغایت ھمھ آثار من است ؟ آیا این حقیقت نھائی ، با حق مذھب عشق مطابقت دارد ؟ قھر عشق ، غایت و ک

: یا واحد و یا قھار !

عش�ق را داراس�ت ک�ھ ص�احبش از ام�ر عش�ق اطاع�ت ق و ش�کر ب�ر دلی الیق عشق است و ق�درت دریاف�ت و تص�دی -١٠۴٨ب�ھ شده باشد کرده باشد کھ امر تقوا و حکم عقل است . یعنی کسی عاشق می شود و از عشق برخوردار می گردد کھ عاقل

. عقالنیت و دین داری مجاھدانھ استدین و عامل شده باشد بھ عقل . عشق ، اجر

کھ عقل و دین و فطرت و حیا را از من ب�از پ�س منظورش اینست!» پس گیر عشق را از من باز« آنکھ می گوید -١٠۴٩نگون�ھ عتراف�ی ایگیر تا بروم بھ فسق خود برسم . آیا عذاب و رسوائی برتر از این ممکن اس�ت ک�ھ اص�ال کس�ی مجب�ور ب�ھ ا

شود ؟ عذاب کسی کھ مشمول عشق است و بھ فسق زندگی می کند !

گت�ر ، عین عذاب هللا اس�ت و ع�ذابی بزر برای بسیاری از مردمان و بلکھ اکثریت مردمانپس درمی یابیم کھ عشق -١٠۵٠نی ع�زت است . یع از این نیست . یعنی اختیار برای اکثر مردمان ، اشد جبرھاست . یعنی بھشت برای اکثر مردمان ، دوزخ

شق بھ ر صبر بر ععشق الھی و لقاءهللا اجبرای اکثر مردمان ، اوج ذلت است . اینست کھ ھمھ بسوی آمریکا در گریزند ! مردم و جفای مردم است .

س درمی یابیم کھ ھستھ مرکزی ھمھ عذابھای مدرن بشر بی عش�قی و عش�ق گری�زی اس�ت و ب�دتر از آن مک�ر ب�ا پ -١٠۵١

را ک�ر ک عشق است کھ این خصومت با عشق را وارونھ جلوه می دھد و تظاھر بھ عشق می کنند و نعره واعشق گوش فل�عش�ق لط�ف برت�ر وکرده است . و در عین حال جز با این تظاھر و ریا و مکر امکان ادام�ھ حی�ات ندارن�د . و ای�ن نی�ز ک�رم

نن�د . قش نم�ی دااست در حق دشمنانش ! عشق را نمی خواھند نھ بھ این دلیل کھ سخت است بلکھ بھ دلیل آنکھ خود را الی ی گریزی !ق را می خواھد یا آنکھ عشق را نمی خواھد . بمان ! بھ کجا محال بنگر کدامیک عاشقتر است : آنکھ عش

قی تر و کافردل تر از کسی کھ در عشق بھ فسق زیست می کن�د کیس�ت ؟ بن�ده عم�ری مواج�ھ ب�ا ای�ن ش�قی ت�رین ش -١٠۵٢

ص�م عش�ق خد ک�ھ اشقیاء بوده ام تا باور کنم کھ حضرت عشق بر شقی ترین دشمنان خود نیز عاشق است وگرن�ھ مح�ال ب�وس�ت ان عاش�قان بھ آنی نابود نشود . حال آنکھ دشمنان قسم خورده عشق غرق در عیش دنیا ھستند و این بزرگترین امتح�اود خ�ش حی�وانی و اولیای الھی کھ : ای رسول ما چھ می گوئی اگر برخی از کافران را ب�ھ ح�ال خ�ود وانھ�م ت�ا غ�رق در ع�ی

ب�ازار نھا ک�ھ درروه از کافران دشمنان قسم خورده و حرفھ ای عشق ھستند یعنی ھماباشند و در حین عیش بمیرند ! این گ حامالن پرچم عشق و عرفانند در سراسر جھان ! اینان پیروان و لشکریان خود ابلیس ھستند!

وری�ب را نم�ی خواھن�د ! و اینس�ت راز اینھم�ھ ت�رور و تخ» بودن « شق را نمی خواھند : مسئلھ اینست ! یعنی ع -١٠۵٣

دازی نس�ل جنگ و ناامنی و مرض و عذابھای مھلک و نابود کنن�ده ! و اینس�ت معن�ای رویک�رد بش�ری ب�ھ خودکش�ی و بران�ر ب�ھ فن�ا د خود از روی زمین ! پس آنچھ کھ در سراسر جھان در جریان است بھ اراده خ�ود انس�ان اس�ت . و اینس�ت عش�ق

م�ی شق است ! عشق دوزخی ! بش�ری ک�ھ خ�ود را الی�ق عش�ق نحضور خدا ! و این عشق ضد عشق است ! و این دوزخ ععاش�ق ک�افران د کھ : م�نداند و لذا از خود انتقام می ستاند فاسقانھ ! ولی خداوند با صدای بلند مکررا در کتابش می فرمای

ی فرزند ا« ند ! سنیستم ! چرا ؟ زیرا آنان خود را الیق عشق من نمی دانند چرا ؟ زیرا عشق و رحمت مطلقھ مرا نمی شنا –حدیث قدسی » آدم پس کی رحمت مرا طلب می کنی

ی سانی الیق و مستحق عشق ھستند و توان دریافت آنرا دارند کھ عم�ری تم�رین عش�ق ک�رده ان�د یعن�ی تق�وا ! ول�ک -١٠۵۴

ھ فسق عملبعشق بھ سراغ کسانی ھم کھ ھرگز چنین تمرینی نکرده می رود . و وای بھ حال کسانی کھ در حین عشق ھم ن ق را از م��ل��خ ت��رین اعتراف��ات م��ی ش��وند ک��ھ : لطف��ا عش��م��ی کنن��د و اخ��الق عش��ق را رعای��ت نم��ی کنن��د و ل��ذا مجب��ور ب��ھ ت

ام�روزه .د بس�وزند بازستانید ! یعنی خداوند زین پس حتی لفظ عشق را ھم از زبانشان می گیرد و ھر گاه کھ بر زبان آورن�رم و ک� ن لط�فدر سراسر جھان شاھد این گروه از مردمان ھستیم کھ با ادای واژه عشق م�ی س�وزند آش�کارا . و ای�ن آخ�ری . عشق در حق بشر است کھ پیروان آشکار شیطانند ! و بنده مأمور اتمام حجت در این جماعت بشری بوده ام

عش���ق بزرگت���رین و ع���الیترین و ک���املترین آی���ھ ، حج���ت ، نج���ات ، اجاب���ت ، معج���زه ، ش���فاعت و کرام���ت و لط���ف -١٠۵۵

در کفر خلع ید می کند و وای بحال آنکھ حتی برای عش�ق پروردگار است کھ چون بر کسی نازل شود او را از ھر بھانھ ایھم بھانھ می آورد خاصھ کھ این عشق از جانب مرد حقی باشد . و لذا عشق یا مقدمھ ھدایت و عروج و رستگاری اس�ت و

بش را ھر گاه کھ خداون�د بخواھ�د ع�ذا« یا مقدمھ سقوط و عذاب عظیم و دوزخ و خودبراندازی و انتقام از خویشتن است . و آنانک�ھ تق�وا و « –ق�رآن » بر فرد یا گروھی نازل کند قبل از آن از جانب خود رسولی را می فرستد تا اتمام حج�ت نمای�د

Page 94: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٤

–ق�رآن » صبر پیشھ کردند خداوند بر آنان منت نھاده و از نزد خود رسول یا امامی بسویشان م�ی فرس�تد ت�ا ھ�دایت ش�وند یعنی ھدایت و ضاللت و بھشت و دوزخ و سقوط و عروج آدمی ھر دو بقدرت عش�ق این ھر دو رسول عشق الھی ھستند .

و بواسطھ رسوالن عشق است . یعنی عشق است کھ آدمی را بھر سو می ب�رد زی�را ب�ھ انس�ان ق�درت انتخ�اب و اختی�ار م�ی دو س�وی کف�ر و بخشد تا باالخره راھی را برگزین�د و از رک�ود و جم�ود خ�ارج ش�ود . پ�س رش�دی ج�ز از عش�ق نیس�ت بھ�ر

ایمان !

داش�تھ شاید تنھا سخنی باشد کھ ذاتا نمی تواند عنصری از صدق» لطفا عشقت را از من برگیر « دعا و تقاضای ا -١٠۵۶ین و زوران�ھ ت�رباشد زیرا عشق ھمان نور ذات و حیات و ھستی انسان است و لذا ای�ن س�خن را بایس�تی منافقان�ھ ت�رین و م

ز زب�ان ی اس�ت ک�ھ ادانست کھ مدعی اش را بھ دو شقھ می کند و بھ مالیخولیا م�ی ان�دازد . ای�ن ادع�ائشیطانی ترین ادعاھا نون اش��د بس��یاری از زن��ان و گ��اه م��ردان در عص��ر جدی��د ب��ر زب��ان م��ی آی��د و ای��ن از وی��ژه گیھ��ای آخرالزم��ان اس��ت و ک��ا

!ما ، آمین جماعت شقی را ببخش و عفو فرخودبراندازیھا و انتقامھا از خویشتن است . پروردگارا بھ حق عشقت این

طف و کرم و رحمت و شفاعت و عزت و سالمت و لذتی برتر از عشق نیست ب�رای اھ�ل ایم�ان و تق�وا . و ذل�ت و ل -١٠۵٧ب�ھ توب�ھ خفت و عذاب و عداوت و کینھ و زجر و آتشی ھم بدتر از عش�ق نیس�ت ب�رای اھ�ل کف�ر و فس�ق ک�ھ ھ�یچ میل�ی ھ�م

ش�ق عو روی ح�ق داھان خود ھم شرمی ندارند و بلکھ بھ آن افتخار ھم می کنند . اینست ک�ھ بھش�ت و دوزخ ندارند و از گن است .

شق ، موتور محرکھ و انگیزه انسان در ھر امر و بھر سو و مقصدی است . عشق ، حرکت است . پ�س ش�ناخت ع -١٠۵٨

است . ھر کھ عشق را شناخت ، شناخت را شناخت !

ممک�ن اگر خداوند در آیت الکرسی الاکراه فی الدین را میزان رشد قرار داده است این آزادی دین�ی ج�ز از عش�ق و -١٠۵٩وق ا اختیار و شعین عشق است . زیرا فقط بقدرت عشق است کھ انسان ھر کاری را ب» الاکراه « نمی شود . اصال معنای

در ھر سوی کفر و ایمان و بھشت و دوزخ . و کمترین احساس اکراه و ریا و جبری انجام میدھد

ل�ی ین بدان آنکھ حق عشق را پایمال نمود و با آن مکر و بازی کرد ھمھ ارزشھای عقلی و فطری و عاطفی و عما -١٠۶٠ط�ال عش�ق و اخالقی و قانونی و عرفی و شرعی و اجتماعی در وجودش ھیچ و پ�وچ م�ی ش�ود . یعن�ی نیھیلی�زم محص�ول اب

ا ی و مک�ر ب�و اینست کھ نیھیلیزم ھ�م بعن�وان فلس�فھ و ھ�م اخ�الق و فرھن�گ جھ�انی بش�ر م�درن معل�ول ب�از در انسان است عشق و انکار و جنگ با آن است .

گر نیچھ پیامبر نیھیلیزم فلسفی است بدین دلیل است کھ خصم عشق است و این خصومت در آث�ارش آش�کار اس�ت ا -١٠۶١

ول�ی از آنج�ا .د و حافظھ تاریخی اش را نابود کرد و ده س�ال در ای�ن نس�یان زیس�ت . این خصومت حتی عقلش را باطل نموتھ . و ود نھ فرش) بخشوده شد زیرا انسان بتاد و انکارش نمود (ھمچون ابلیسکھ برای دفاع از عشق بود کھ با عشق دراف

کند . ھ خودش را معرفی میبیھوده نبود کھ آشکارا خودش را دجال نامید . آخرین مکر ابلیس نیز ھمین است ک

ز منظر عشق و عرفان عشق ھر ام�ری در آن واح�د دارای دو حقیق�ت و دو معن�ا و دو حک�م ک�امال متض�اد اس�ت .ا -١٠۶٢ت . اشقانھ اساینست کھ عرفان عشق یعنی معرفت توحیدی جز برای عاشقان حق ، گمراه کننده است کھ این گمراھی نیز ع

ھ ھ�ر ک�ھ را خ�دا بخواھ�د یعن�ی ب�رای عش�ق برگزین�د ی�ا ب� –ق�رآن » واھد ھدایت یا گمراه می کند خداست کھ ھر کھ را بخ« ک�ھ م�راه : آنبھشت می فرستد یا بھ دوزخ . و لذا قرآن ھم ک�ھ کت�اب عش�ق اس�ت ھمینگون�ھ اس�ت ی�ا ھ�دایت م�ی کن�د و ی�ا گ

تسلیم امر عشق می شود و کسی کھ با عشق بازی و مکر می کند !

ا ی ش�وند ک�ھ عش�ق رم�، کافران را بھ بند می کشد و مؤمن�ان را ب�ھ پ�رواز م�ی آورد . و ل�ذا ک�افران مجب�ور عشق -١٠۶٣دل خ�ویش ر و تخطئ�ھپایمال و انکار کنند تا خود را رھا سازند . و این برترین عذاب است . این عین لگدمال ک�ردن و انک�ا

ا فھمیدید کھ چھ شد ! بمانید ! است و خود را خلع دل نمودن . یعنی خلع اراده کردن ! آی

اب�دی شق باالخره کار خودش را با آدمی بھ انجام می رساند ! یعنی ھمھ را عاشق می کند یعنی ھمھ را بھ وجودع -١٠۶۴ می کشاند .

بقول موالنا چون سخن بھ عشق می رسد قلم شکافتھ می شود یعنی ھمچون قلم خودنویس دو شاخھ می شود مث�ل -١٠۶۵فقار ! و این بیان دیگری از منطق دیالکتیک است . زیرا بھترین و بدترین ، یکی است . چون اول و آخر یک�ی اس�ت و ذوال

Page 95: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٥

آن یکی خداست یعنی عشق ! ولی مپنداری ک�ھ خ�وب و ب�د یک�ی اس�ت . ت�رین ھ�ا یک�ی ھس�تند ! و عش�ق ھم�ان ت�رین اس�ت ترین ھر امری عشق آن امر است .

د خ�ودش باش�د آنگ�اه ض�ر چی�زی ب�ھ ض�دش ش�ناختھ ش�ود اگ�ر آن چی�ز ، چی�زی باش�د ک�ھ خ�ود ھ� عاگر بقول علی -۶۶١٠

کس�ی حقیقت نھائی عشق از وجود شقی ترین دشمنان عشق رخ می گشاید . زیرا کھ عش�ق ض�د خ�ودش اس�ت ح�ال اگ�ر درو ی زم�ین !یسیان روکھ ضد عشق است قرار گیرد تمامیت عشق آشکار می شود . حال درباره حقیقت ابلیس بیندیش و ابل

دوستی ! –راز دشمن نی�د ... . ب�ار بخوا اگر این کتاب را صد بار بخوانید صد حق و ھویت و جمال متفاوت از عشق را خواھید یافت . و اگر ھزار

گ�ر اروید حتی این کتاب را ھرگز از دست منھید ! عاشق باشید عاشق زندگی کنید ، عاشق بمیرید و عاشق بھ محضر حق ب یچ معشوقی در حیات دنیا نباشد . ھ

زرگترین خطا و گناه معشوق ، اراده بھ وص�ال جس�مانی ب�ا عاش�ق نیس�ت ک�ھ ای�ن اراده ای ذات�ی و برح�ق اس�ت وب -١٠۶٧اش�ق عھ از جس�م اجتناب ناپذیر . بلکھ این بزرگترین گناه استفاده ابزاری از عشق عاشق است جھت برخورداری بولھوسان

خ�ود در ن یادگ�اری مفتخران�ھ جھ�ت ارض�ای غ�رور ش�یطانیو سپس بدنبال سرنوشت دیگری رفتن و این وصال را بھ عنوا ودبختی ھ�ا ب�خاطره نگاه داش�تن و ب�ا ای�ن خ�اطره ب�ھ خان�ھ ھمس�ر دیگ�ری رف�تن . ای�ن گن�اه عل�ت العل�ل بخ�ش عم�ده ای از ب ذاع�ھ�د و ای�ن دوزخھای زناشوئی است کھ بھ این فرد خائن امک�ان لحظ�ھ ای آرام و ق�رار در کن�ار خ�انواده اش را نم�ی دای�ن .م م�ی کن�د النار است کھ روان را تباه ، دل را کش�تھ و ت�ن را فرس�وده و ھ�الک و رنج�ور م�ی س�ازد و جنس�یت را عق�ی

بزرگترین خطا و گناه ممکنھ برای زن است . بازی با عشق بزرگترین گناه زن است .

بتالی شھوانی و اسارت روانی معشوق بھ عاشق کھ بصورت عذاب جانکاه درمی آید معلول عدم اطاعت معش�وق ا -١٠۶٨ از عاشق است در صورت داشتن رابطھ ای مستقیم .

یرا تا زمانیکھ معشوق ھم بھ عشق متقاب�ل نرس�یده باش�د س�وء اس�تفاده و س�وء ظ�ن ب�ھ عاش�ق و عش�قش ام�ری ز -١٠۶٩

س�ت . و درات و آنچھ کھ معشوق را ھم بھ مقام عاشقیت می رس�اند اطاع�ت ب�ی چ�ون و چ�رای از عاش�ق اجتناب ناپذیر اس اند و ای�نغیر اینصورت این رابطھ برای معشوق ، قلمرو گمراھی و تباھی اس�ت ک�ھ او را بس�وی دوزخ و ش�یطنت م�ی رس�

ی آورد . نیز رشدی کافرانھ است کھ بھرحال معشوق را از عرصھ حیات حیوانی بیرون م

ج�ب شق ، آن امانت جاودانھ الھی است در انسان کھ مستلزم عھد و مسئولیت جاودانھ است کھ ادای این عھد موع -١٠٧٠ اشراق نور جاودانگی در انسان باوفاست .

ھ گر معشوق بر عشق معرفت یابد و اطاعت از عاشقش نماید پیوندی بھش�تی ت�ر از ازدواج عاش�قانھ نیس�ت وگرن�ا -١٠٧١

عشق معشوق تا دم مرگ بھ عشق ھمسرش مظنون است و در این سوء ظن بھ جنون می رسد و عمری تالش برای اثبات ھمسرش وی را بھ ھمھ انواع گناھان مبتال می سازد .

طاعت بی چون و چرای معشوق از عاشق پاسخی عادالنھ بھ عشق بی چون و چرای عاشق بھ معشوق اس�ت ک�ھ ا -١٠٧٢

. زی�را ا از معش�وق اطاع�ت م�ی کن�د و در غی�ر اینص�ورت اش�د س�تم واق�ع م�ی گ�ردد و اش�د ع�ذاب و گمراھ�یبی چون و چربش�ری در عدالت عشق پایمال شده است یعنی ھمان پدیده ای ک�ھ ام�روزه در سراس�ر جھ�ان ش�اھدیم ک�ھ اس�اس ھم�ھ مظ�الم

س�ت ک�ھ ان گن�اه نخس�تین آدم و ح�وائی . ای�ن ھم�ام�ي باش�دی و سیاس�ی و فرھنگ�ی و غی�ره ھمھ عرصھ ھای حی�ات اقتص�ادیکی وا جھت نزدحنمی بایستی برخالف امر خداوند از وسوسھ عگناھی متقابل است و لذا عذابش ھم متقابل است یعنی آدم

اختند . ببھ شجره ممنوعھ کھ شجره محرمات بود نزدیک می شد . و لذا ھر دو با ھم از بھشت طرد شدند و عشق را

ت عش�ق د ت�ازه ای از حقیق�ندار کھ برخی از اقالم این رسالھ تکراری است بلکھ ھر بار معن�ای جدی�د و بع�ھرگز مپ -١٠٧٣اری ھ��م آش��کار م��ی ش��ود ھم��انطور ک��ھ در ق��رآن ک��ریم نی��ز در چش��م اھ��ل س��ھو بس��یاری از آی��ات تک��راری م��ی نمای��د و بس��ی

متناقض . نھ تکرار و نھ تناقض در کار است .

رف�انی اس�ت ج�ز در واقع�ھ ل شناسی ک�ھ ھس�تھ مرک�زی معرف�ت نف�س و انس�ان شناس�ی و الھی�ات عمعرفت قلب یا د -١٠٧۴قاق عشق ممکن نیست . و این مقصود از عشق اس�ت . یعن�ی فق�ط اھ�ل عش�ق اس�ت ک�ھ عش�ق ب�ھ معرف�ت م�ی یاب�د و اس�تح

ی . عارف شدن را دارد . پس اگر پنداری کھ عاشق یا معشوق شده ای تا بھ وصال برسی ھنوز جاھل

Page 96: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٦

شق برای خوشبخت شدن در حیات دنی�ا نیس�ت بلک�ھ کارگ�اه و ن�ور خلق�ت الھ�ی انس�ان اس�ت ک�ھ از انس�ان خلیف�ھ ع -١٠٧۵ بیافریند . یعنی مسئولترین موجود کل کائنات را پدید آورد کھ بار ھستی کشد !

است . دم نبودن دارند در حالیکھ بظاھر آدمند عشق امکان آدم شدن آنھائی کھ درد آ -١٠٧۶

شق ، خطرناکترین وسیلھ برای خوشبخت شدن در دنیاست . ھمھ بدبختھای حرفھ ای چن�ین س�وء اس�تفاده ای از ع -١٠٧٧

عشق کرده اند .

ق ! ا اینھمھ عاقبت ، پیروزی با عشق است و حتی مک�ارترین و رذلت�رین آدمھ�ا را ب�االخره آدم م�ی کن�د قھ�ر عش�ب -١٠٧٨ان ان ش�یخ ص�نعنابود شدنی نیست پس چاره ای جز آدم شدن ندارد . م�اجرای دخت�رک ترس�ا در داس�تزیرا این حیوان دو پا

اس�تارھای یک عاقبت محتوم است کھ دیر ی�ا زود دارد ول�ی س�وخت و س�وز ن�دارد . بط�ور مث�ال ش�اھدیم ک�ھ یک�ی از س�وپر .یری�ھ اس�ت ل کلفت�ی در س�ازمانھای خسینمای ھالیوود کھ عمری مشغول بازی با عشق بود اینک سر پیری و فالکت مشغو

این پیروزی محتوم عشق است !

ریز دختران عصر جدید از ازدواج در سراسر جھان ، یک ش�اخص آش�کار گری�ز از عش�ق و عھ�د و وف�ای ب�ھ آن گ -١٠٧٩ن بشر تمد یات واست . این معضلھ کھ یکی از مھمترین ارکان فالکت و بدبختی و تباھی جھانی بشر است کھ سائر ارکان ح

م�ا نم�ی خ�واھیم ب�ھ بھ�ای عش�ق « گریزی زن است . منطق جھانی این زنان اینست ک�ھ –را تحت فرمان دارد عذاب عشق چ�ھ ع�واقبی وولی ھمین ھ�ا را م�ی بین�یم ک�ھ ب�رای لقم�ھ ای ن�ان ت�ن ب�ھ چ�ھ اس�تثماری م�ی دھن�د » عمری برده مرد باشیم

دردناک دارند .

مصداقی واضح تر از نزول عشق در انس�ان ن�دارد . زی�را عش�ق عرص�ھ اختی�ار –قرآن » ت حق آمد و باطل رف« -١٠٨٠ھ اختی�ار انس�ان ب� . اال اینکھد را از میان برمی داردعاشقانھ عقل و فطرت و دین و معنویت و انسانیت است کھ بطالت وجو

خودش باطل را برگزیند و بھ حق ابطال دچار شود .

ھ بنی�اد زن�ا را از نف�س ک�پندارن�د ک�ھ عش�ق موج�ب زناس�ت . در حالیک�ھ عش�ق و فق�ط عش�ق اس�ت بسیاری بر ای�ن -١٠٨١ک�ھ در را گوین�د انسان برمی کند و تجارت تن را حتی از رابطھ مشروع زناشوئی برمی اندازد . زی�را زن�ا رابط�ھ جنس�ی ای

اکب�ر و ع�ذاب ینست گناهکھ با عشق ، زنا کند . اآن دل ، دخیل نباشد و لذا عھد و وفائی ھم در کار نیاید . پس وای بحال آن کبیر !

ق بر دل عاشقی بصورت عشق بھ معشوقی فرود می آید و عاشق این ن�ور دل را در جم�ال معش�وق م�ی بین�د ک�ھ ح -١٠٨٢

اتم�ھ انحراف�ھجمال حق است ولی از بی معرفت�ی و خدانشناس�ی و تردی�دش در لق�اءهللا ح�ق را ب�اور نم�ی کن�د و ای�ن منش�أ ا ت�ار م�ی کن�یم ما نشانھ ھ�ای خ�ود را در درون و برونت�ان آش�ک« آثار ماست وضیحاست . و مصداق کامل این آیھ ای کھ ت

– قرآن» ست ابدانید کھ آن ھمان حق است ولی در دیدار خداوند تردید دارید . بدانید کھ خداوند محیط بر ھر چیزی

ھ چرم�ی ت�وپ مح�یط ب�ر ھ�وای داخ�ل آن اس�ت . و ص�ورت ھ مثال پوستخداوند محیط بر ھر چیزی است ھمانطور ک -١٠٨٣س�ت ک�ھ اھر چیزی محیط بر اعضاء و جوارح آن چیز است . یعنی ظاھر ھر چیزی خداس�ت و ھ�و الظ�اھر ! و ن�زول عش�ق

بر این ظواھر نور می تاباند تا حقش دیده شود .

ت ناحق و خالف شرع و اخالق کند کھ اگر چنین کند ثاب�ا امر بھ عاشق اگر عاشق است محال است کھ معشوقش ر -١٠٨۴ کرده کھ کذاب و فاسق است و این نشانھ دیگری از حقیقت عشق !

گون��ھ آدم��ی م��ی توان��د ت��ن خ��ود یعن��ی مس��جد مالئ��ک را ک��انون جنای��ت وتج��ارت ش��یطانی کن��د و جوالنگ��اه اجن��ھ و چ -١٠٨۵

وای بر زناکار –قرآن » پس وای بر انسان« ق ھم می شود . ح شیاطین سازد ؟ و اما تن آدمی در قلمرو عشق محل نزول آنھم تحت لوای قدسی عشق !

انند و ای بر والدینی کھ مانع ازدواج فرزند عاشق خود می شوند و عمال و عمدا او را بھ زنای ب�ا عش�ق م�ی کش�و -١٠٨۶

در حقیقت بھ او می گویند کھ : زنا کن ولی ازدواج مکن !

سان عاشق می شود و حیوان نمی شود بدلیل آنست کھ انسان حامل روح خداست . و لذا رابطھ جنسی خ�واه اگر ان -١٠٨٧ناخواه منجر بھ عشق می شود حتی بی سابقھ عشق . و اینست راز قدسی ازدواج کھ اساس دین خداست . زیرا اساس دین

Page 97: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٧

و ب�دون عش�ق قبل�ی ھ�م منج�ر ب�ھ عش�ق م�ی خدا ، عشق است کھ جوشش و خالقیت روح است . پ�س ازدواج ش�رافتمندانھ و این ھمان عشق است . –قرآن » خداست کھ بین شما زن و شوھر الفت و انس و رحمت قرار داد « شود .

ھ ک�ز این روست کھ ازدواجھای سنتی کھ معموال فاقد عش�ق قبل�ی ھس�تند م�وفقتر از ازدواجھ�ای م�درن م�ی باش�ند ا -١٠٨٨

ری حض�ور ک ف�رد دیگ�ند و لذا محلی برای انس و الفت و رحمت باقی نمی گذارد زیرا وقتی در دل یاکثرا بر زنا بنا می شو» س�ت رار ن�داده اق�بدانید کھ خداوند در ی�ک س�ینھ دو دل « داشتھ باشد چگونھ می توان با فرد جدیدی انس و الفت یافت .

ایند و ی می کنند و سپس با فرد دیگری ازدواج می نمین آیھ خطاب بھ زناکارانی است کھ قبل از ازدواج عشق بازا –قرآن شوئی ست در زنابدین طریق دل خود را بھ آتش می کشند و اینست عذاب النار کھ عذاب بیقراری و انس و محبت ناپذیری ا

پذیری !نایعنی والیت

عاشق شد ق�رار م�ی ی صاحب است دربدر و سرگردان است و صاحبش ھم فاحشھ خوست . ولی چونبدل آدمی تا -١٠٨٩ی ھ�ل وج�ود م�اگیرد و یگانھ پرست می شود و ایمن و مؤمن می گردد و تنھا . و بتازه گی وج�ودش را تحوی�ل م�ی گی�رد و

شود . و اینست حق عشق !

ط�ب قچون عاشق بھ فراق یار می افتد آنگاه کل عالم و آدمیان یارش می شوند و این مقام امامت وجود اس�ت و و -١٠٩٠و ج�ات امام�تمکان در درجات تنھائی . و کل جھان ھستی متمرکز و متحص�ن ب�ھ دل او م�ی ش�ود : ام�ام مب�ین در درعالم ا

و این انرژی و قدرت عشق اس�ت –قرآن » ھر چھ در جھان است متحصن در وجود امامی آشکارست « محبت و وحدت ! ئی و راق و تنھ�اجھانی نیست . پس امامت ، نور حق ف�کھ پناھگاه کائنات می گردد . یعنی امامت جز نور محبت توحیدی و

ی ا آش�کار م�تفرید و توحید وجود است و مقصد عشق : حق آمد و باطل رفت . و نشانھ ھای خود را در درون و برون ش�می چی�ز ح�یط ب�ر ھ�رمکنیم تا بدانید کھ او حق است و خدا شاھد است ک�ھ در دی�دار پروردگارت�ان تردی�د داری�د ح�ال آنک�ھ خ�دا

–است ... قرآن

ا ش�ما ت�ما شما را جانشینان بر روی زمین قرار داده ایم کھ برخی از شما بر برخی دیگرتان در مقام برت�ر اس�ت « -١٠٩١ –س�وره انع�ام –ن ق�رآ» ق�اب اس�ت و بخش�نده و بس�یار مھرب�انرا بیازمائیم بھ آنچھ کھ داده شده اید . کھ خداوند سریع الع

ی گر زیس�ت م�شینان خدا بر روی زمین ھستند و ھم عاشقان و معشوقان روی زمین کھ بر ج�ای یک�دیاین جانشینان ھم جانان ؟ ای�ن ھم� کنند و این دو جانشینی امری واحد است . و ام�ا آنچ�ھ ک�ھ داده ش�ده و بواس�طھ اش امتح�ان م�ی ش�وند چیس�ت

در قلم�رو است و وجودی ج�ز خ�دا نیس�ت امانت الھی یعنی وجود است وجود عاشق و معشوق کھ در نزد ھمدیگر بھ امانتی��زد و در خالف�ت عش��ق ! ت��ا خداون�د در دل عاش��ق مق��یم نگ�ردد و وج��ودش را تحوی��ل نگی�رد عاش��ق نم��ی توان�د از خ��ود برخھ متحان : ک�وجود معشوق بنشیند . یعنی خداوند جانشین عاشق است و عاشق ھم جانشین معشوق است . اینست امانت و ا

و خداون�د .ی کند و معشوق ھم با عاشقش چھ می کند . و البتھ درجھ عاشق بر معشوق برت�ر اس�ت عاشق با خدایش چھ مم�ا ایش . و اسریع العقاب است بر عاشق چرا کھ اگر چنین نباشد عاشق ن�ابود م�ی گ�ردد در معص�یت ھ�ا و غفلتھ�ا و ش�رکھ

کن�د . ک�ھ معش�وق را ب�ھ ن�احق تبعی�تعاشق بر معشوق بسیار بخشنده و مھربان است . و شرک و معصیت عاش�ق اینس�ت م�ی ش�ود و عاشق باید خدای را تبعیت کند و معشوق ھم عاشق را . و ھر تبعیت ناحقی از معشوق منج�ر ب�ھ ع�ذاب عاش�ق

نم�ی د او عاش�قاین سریع العقاب و حساب بودن خدا با عاشق است . تا خداوند ب�ر کس�ی نظ�ر نکن�د و ی�ا در او مق�یم نگ�رد شدن ھمان خالفت است در درجات . شود . یعنی عاشق

شق دو نوع است عاشقیت و معشوقیت ! و معشوق ، مخلوق عشق عاشق اس�ت و عش�ق عاش�ق ، الھ�ی اس�ت . ع -١٠٩٢

اش�ق د ب�ر دل عو عشق الھی نیز دو درجھ کلی دارد : نظر و حضور ! نظ�ر نی�ز دو گون�ھ کل�ی دارد ی�ا نظ�ر بیواس�طھ خداون�ش�ق در دل عا ی الھی بر دل عاشق است . حضور نیز دو گونھ است یا حضور بیواس�طھ خداون�داست و یا نظر یکی از اولیا

ک اس�طھ ھ�ر ی�است کھ این مقام خالفت کامل است و عشق کامل . و یا حضور یکی از اولیای الھی در دل عاشق اس�ت . بو از این چھار نوع و درجھ عشق ، چھار نوع و درجھ از معشوقیت پدید می آید .

ی زم�ین ھس�تند کس�ی دارای عش�ق ک�ھ ام�ام و پی�امبر زن�ده ب�ر رو عو حض�رت مس�یح ع�جامروزه ج�ز ام�ام زم�ان -٩٣١٠

سطھ اشقان بواحضوری و بیواسطھ پروردگار نیست اینان بھ مثابھ عرش کریم پروردگار بر روی زمین ھستند . و مابقی ع عص�وم . ای�نیا نظر و حضور یکی از اولی�ای ای�ن دو منظر یا حضور این دو عاشق کامل و واصل است کھ عاشق ھستند و

بدان !

عنی حتی عشق بھ جنس مخالف ھم اگر عشق باش�د و ن�ھ ھ�وس و اب�تالی ش�ھوانی ، دارای ھ�ویتی الھ�ی اس�ت ب�ا ی -١٠٩۴ واسطھ یا بیواسطھ .

Page 98: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٨

ز مھمترین نشانھ ھای عشق ( و نھ فسق ) اینست کھ ھر دو طرف عشق خواه ن�اخواه از مظ�الم و مفاس�د زن�دگیا -١٠٩۵ دنیوی بتدریج پاک و بخشوده می شوند .

عص�وم مولیای الھی کھ زنده و در میان مردم زندگی می کنند واسطھ ھای عشق الھی و مناظر پروردگار یا اولیای ا -١٠٩۶

کومتھ��ای او بس�وی م��ردم م�ی باش��ند و مس��تحقان رحم�ت ح��ق از ای�ن من��اظر محب��ت او از اس�ارت مظ��الم ن�ژاد و جامع��ھ و ح طاغوت رھا می شوند .

ز ج�ع اسارتھا و ستمھا و ظلم�ت اس�ت نج�اتی خش تن و دل و اندیشھ و روان از انوابدان کھ عشق حقیقی رھائی ب -١٠٩٧

اق�ا د . و اتفاز راه عشق نیست و آنانکھ بھ عشق ھم جفا و مکر می کنند آخرین درب رحمت حق را ب�ھ روی خ�ود م�ی بندن�ل و گ�ر ف�رد ج�داادب م�ی کن�د و ایکی از شفاعتھای عشق اینست کھ آدمی را از ابتالی بھ انواع فسق م�ی رھان�د و نف�س را

ی گردد ق مبتال ملجاجت کند و تسلیم این حق و شفاعت نشود و باز پس از رھائی میل بھ فسق و فریب پیدا کند بھ قھر عش و این سریع العقاب بودن پروردگار در امر عشق ( خالفت ) است .

خالفت است کھ عین ش�فاعت ھ�م ھس�ت . و ای�ن جود ناپاک ! این ھمانوعشق یعنی زیستن یک روح پاک در یک -١٠٩٨

گ�ردد امر در وجود معشوق زمینی دارای حقوق و مھلت�ی اس�ت . زی�را معش�وق ک�انون ع�دم اس�ت ک�ھ ب�ھ عش�ق ، خل�ق م�یاس�ت . المستقیم خلقتی انسانی و روحانی . بشرط آنکھ حقوقش را ادا نماید تا از نعمات عشق برخوردار شود و این صراط

ی عش�ق دم رعایت حقوق عشق بھ غضب و ضاللت آن مبتال می شود . و این مصداق سوره حمد است . یعنو در صورت ع تحقق وجودی صلوة است و نھ حلول !

ل صال عاشقانھ بھ لحاظ کم و کیف بکلی متفاوت از وصال غیر عاشقانھ است . اساس وصال عاشقانھ دی�دار جم�او -١٠٩٩

.زیرا عاشق حامل روح الھی است و نظر قلبی –نیم بوسھ دعائی بخر زاھل دلی است و حداکثر نیم بوسھ ای کھ : بھ

ھ بسا زن و شوھری پس از عمری زندگی حتی صالحانھ ھم بھ وص�ال روح�انی نم�ی رس�ند و ھمچ�ون دو بیگان�ھ چ -١١٠٠ در زیر یک سقف زیست می کنند .

اش�تھ ددا بتوانن�د حق�وقش را ادا کنن�د و ظرفی�ت تحمل�ش را انی م�ردان خ�بسیار اندکند زنانی کھ در قبال عش�ق عرف� -١١٠١

ی ب�دم اطاع�ت ع�باشند و این بدلیل شدت اراده بھ پرستیده شدن در زن است و نیز اراده بھ تصرف و تملک وجود عاشق و و ن�دب�وده ا چون و چرا . اینست ارزش تاریخی وجود زنانی چون ھاجر و مریم مجدلیھ و خدیجھ کھ ھمواره انگش�ت ش�ماراز ی�رد عاقب�تمقامشان ھمطراز پیامبران اولوالعزم است و گاه برت�ر . ول�ی بھ�ر ح�ال زن�ی ک�ھ مخاط�ب چن�ین عش�قی ق�رار گور چ�را ک�ھ ن� مفاسد و مظالم نفس پاک می شود و رستگار و بخشوده از دنیا می رود ھر چند با عمری سوختن و ساختن !

و رار در فسقعمل می کند و آن مخاطب دیگر قادر بھ خودفریبی و استمعشق الھی مردان خدا در وجود ھر کسی جاودانھ ن ن�د ک�ھ چن�یچستم نمی باشد و آن نور ظلمات نفس او را می شکافد و این نوعی ھدایت جبری ب�ھ توفی�ق الھ�ی اس�ت . ھ�ر

ف�ی نا دف�ع و ح�ق رکسانی کھ نور محبت خالصانھ را چشیده اند خود نیز قادر بھ تحمل فس�ق نیس�تند و فطرتش�ان محب�ت غیرردازن�د ی�ب خ�ود بپمی کند و بقول شاعر ھر چند کھ ھمواره بھ زبان آن نور عشق را ط�رد و لع�ن م�ی کنن�د ت�ا بتوانن�د ب�ھ فر

ولی دلشان خواھان نابودی این نور نیست زیرا تحت الشعاع آن جاودانگی وجود را درمی یابند .

ر است کھ دنیای محبوب را بھ آخرت و دل�ش را ب�ھ ذات، نور علی نوبدان کھ عشق نور است و عشق مردان خدا -١١٠٢ایس�تی ب�ا بحق می پیوندد پس او اگر بخواھد ھمچنان راه ظلمت و فس�ق و ش�رک و بولھوس�ی را ط�ی کن�د گ�وئی تم�ام عم�ر ل ب�ھ ح�داقا خود در نبردی ت�ن ب�ھ ت�ن باش�د و ب�ا ای�ن ن�ور بس�تیزد و ای�ن ام�ر موج�ب اس�تھالک نف�س ام�اره ش�ده و س�قوط رن�ھ اراب�اس گوسرعت کاھش می دھد و بتدریج ھوس بازی را تحلیل می برد و دنیاپرستی را پ�وچ م�ی س�ازد . ای�ن ھ�دایتی ب

است .

سی کھ جاودانگی را با تمام وجود تجربھ ک�رد دیگ�ر ق�ادر نیس�ت ک�ھ ب�ھ ارزش�ھای می�رای دنی�وی دلخ�وش ش�ود . ک -١١٠٣ عشق ، نور جاودانگی است .

ا س�ی برخی�زد چ�رکیچ واقعھ ای در عالم وجود انسانی ھولناکتر از این نیست کھ مرغ عشق ملکوت از بام وج�ود ھ -١١٠۴

ای ای�ن م�رغ: مرنجان دلم را کھ این مرغ وحشی زبامی کھ برخاست مشکل نشیند . ھ�ر چن�د ک�ھ پ�ژواک ن�و شاعرکھ بقول در تاق آسمان دل ت�ا اب�د ب�ھ یادگ�ار م�ی مان�د و داغ حس�رتی اب�د غ اس�ت ک�ھ ھم�ین دای را دم�ادم ب�ر دل م�ی نش�اند . و اتفاق�ا

باالخره آدمی را بھ زور ھم کھ شده بھ سرمنزل مقصود می رساند .

Page 99: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٩٩

اشقان عارف صاحب رسالت نیز از جملھ عشاقی ھستند کھ پس از وصال بھ ف�راق دچ�ار م�ی ش�وند ت�ا بتوانن�د ازع -١١٠۵ف�راق در وبی�داری ب�ھ رس�الت اجتم�اعی خ�ود بپردازن�د . کم�ال ای�ن وص�ال سیاه مستی وصال خارج ش�ده و در ھوش�یاری و

ی�ا راق از دنف�زندگی مبارک پیامبر عشق آشکارست کھ پس از معراجش دچار چھ داغ فراقی تا آخر عمر ب�ود و در ت�ب ای�ن رفت .

ی�زه ھرگ�ز می�ل و ت�وان و انگ ینجانب نیز تماما محصول داغ فراق اس�ت ک�ھ اگ�ر ای�ن ف�راق نم�ی ب�ودامجموعھ آثار -١١٠۶

ھ : نگارش و تحمل مردمان نمی بود . و لذا روح حاکم بر این آثار بھ مصداق این سخن سعدی بزرگوار است ک م !غم زمانھ خورم یا فراق یار کشم بھ طاقتی کھ ندارم کدام بار کش

ل ل رسیدم و حدود سھ س�ال ش�بانھ روز غ�رق وص�اردم تا چھل سالگی کھ بھ وصاعمری در فراق یار نادیده بسر ب -١١٠٧

بناگ�اه وو سیاه مست می وصل ب�ودم و ھم�ھ ان�واع ش�رابھای وص�ال را چش�یدم از ش�راب زنجبیل�ی و ک�افوری و طھ�وری . ی�زی ج�ز تھ ھ�ایم چو نوشپرده ای در مقابل نگاھم افتاد و فراقم آغاز شد و اینک پانزده سال است کھ شبانھ روز می سوزم

ن ای�ن گ�وئی ب�دو نعره فراق نیست و اینست کھ اینقدر تلخ و زھرآگین است ول�ی بی�دار کنن�ده و بخ�ود آورن�ده وجدانھاس�ت و فراق این آثار ھرگز ممکن نمی بود : چون شراب خوری جرعھ ای فشان بر خاک !

داید. زاندوه برباد رفتگی می ، برباد رفتھ می سرایدو سرودی زان عشق با اینحال گھگاھی می آید بھ سراغ من -١١٠٨

ی�زان نکھ او را دید دیگر حق ندارد حتی لحظ�ھ ای دل ب�ھ غی�ر او دھ�د حت�ی در ف�راق و تنھ�ائی فزاین�ده . حت�ی عزآ -١١٠٩

ی�دار کن�د . و ا دھ او رخانواده اش بر دل او حرام می شوند و اصال خودش ھمھ را از او می راند تا با او تنھا باش�د ب�ی آنک� ش�یرین ت�ر درد و داغی بیش از این نیست کھ با او و در حضورش باشی و نبینی اش ! در اینجاست ک�ھ م�رگ از عس�ل ھ�م

د و ن م�ی خواب�می شود ولی چھ نازی می کند این جناب مرگ . در اینجاست کھ مرگ تنھا امید و عشقی است کھ آدمی ب�ا آ ت . ھ آنھم نیسخواب ھم بر آدمی حرام می شود چرا کھ خواب خود مرگی خفیف است کبرمی خیزد . ولی بدتر از آن اینکھ

گر می شود پس از دیدارش در فراق زیست و دل بھ غیر او ھم نداد چرا کھ پس از دیدارش ھمھ مظھ�ر جم�الش م -١١١٠

التی ب�ا ق�ل ھ�یچ رس�ل آنانک�ھ الامی آیند . اینست مسئلھ عارفان واصل و راز سوز و داغ و فراق و نعره ھاشان . خوشا بحادر م ک�ھ عم�ریمردم ندارند و مابقی عمر را در انزوای مطلق بس�ر م�ی کنن�د . ول�ی م�ن خ�ود ای�ن رس�الت را ب�ر خ�ود نھ�اد

م نب��وت و عش��ق ب��ھ م��ردم ب��ودم و ب��ا دردھ��ا و رنجھایش��ان بیش��تر از خودش��ان درد م��ی کش��یدم . در آخرالزم��ان و عص��ر خ��تپاس�خ د . و ای�نجانب خدا بر کسی نھاده نمی شود مگر اینکھ خود انسان این بار را ب�ر دوش کش� رسالت ، ھیچ رسالتی از

ردم نم�ی ر دل ب�ھ م�بھ عشق پروردگار است کھ البتھ اختیاری است و نپذیرفتن آن ھیچ معصیتی ندارد . چھ بسا کھ اگر آنق�دز آن م�ی دادم اندم نم�ی رف�تم و م�ردم را بخ�ود راه داشتم و درد مردم در جانم نمی ب�ود و پ�س از دی�دار و وص�ال بس�وی م�ر

م�ن ردم پرس�تیوصال و شھود خارج نمی شدم . زیرا ادای این رسالت مستلزم این فراق است . شاید ھم این فراق جزای م�را خ�راب ام م ک�ھ کلب�ھاست . او بھتر می داند . ولی بارھا خواستھ ام از میان مردم ب�روم و ب�ھ زادگ�اه و میعادگ�اھم ب�ازگرد

س�ت پ�س ه او ھ�م ھکرد و تنم را چنان رنجور ساخت کھ این رجعت را محال نمود . و از آنجا دانس�تم ک�ھ ای�ن رس�الت ، ارادا رس��التم ر رنجھ��ا ب��رایم آس��انتر ش��د و در رس��التم ج��دی ت��ر ش��دم و زان پ��س ب��ود ک��ھ ش��بانھ روز ب��ھ نوش��تن پ��رداختم و ح��ق

ش�د ن معارف بامجبور بھ معرفی ھویت معنوی خود گشتم تا حجتی بر درستی ایآشکارتر ساختم و بی پرده تر سخن گفتم و ق�رآن .»ار دھن�د ا برای روز مالقاتش ھش�دخداوند بھ ھر یک از بندگانش کھ بخواھد روحش را نازل می کند تا مردم ر. « س�الت دارن�د مالن این روح ذات�ا روح خدا و بدون نگاه این روح نمی توان او را دیدار نمود . و اینست کھ حازیرا بدون ر –

زمان را .تا لقای الھی را در حیات دنیا بھ مردمان گوشزد و بشارت نمایند یعنی قیامت را ، یعنی قیامت آخرال

دمی یا جاھل است و یا عاقل . و انسان تا عاشق نش�ود عاق�ل ھ�م نم�ی ش�ود . عق�ل ش�عاعی از ن�ور عش�ق اس�ت . آ -١١١١ ده ، عاقل ھم نشده است . عقل ، پای عشق پیمائی و عشق ورزی است . پس آنکھ ھرگز عاشق نش

کی از مھمترین معضلھ عقالنی کسی کھ مشمول نور عشق شده اینست ک�ھ آی�ا از عش�ق ب�ھ عن�وان وس�یلھ نج�ات ی -١١١٢

ینک�ھ ادد و ی�ا رخود از بندھا و اسارتھای زندگی گذشتھ اش بھره گیرد و سپس دوباره بھ زندگی گذش�تھ و عرف�ی خ�ود ب�ازگنن�د کتفاده م�ی عشق را مقصود زندگی خود سازد و برای عشق زندگی کند . اکثر قریب بھ اتفاق از عشق بعنوان وس�یلھ اس�

ب م�ان انتخ�او اگر چنین نمی بود زمین بھشت می گردید و مدینھ فاضلھ و بھشت موعود در جھان محقق می گش�ت . ای�ن ھا ت�رجیح حیات دنی� در کتابش می فرماید : مؤمنان کسانی ھستند کھ حیات آخرت را بر بین کفر و ایمان است چرا کھ خداوند

عن�ی عش�ق ر ایم�ان یمی دھند ولی کافران ، حیات دنیا را بر آخرت ترجیح می دھند . این ھمان وسیلھ یا ھدف قرار دادن ن�و است . این کفر و ایمان انتخابی است کھ جز بھ نور عشق ممکن نمی شود .

Page 100: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٠

نک��ھ عش��ق را ھ��دف و مح��ور حی��ات دنی��ا ق��رار م��ی دھ��د یعن��ی آخ��رت را ب��ر دنی��ا ت��رجیح داده اس��ت و ای��ن انس��انی آ -١١١٣ ربازان�ھ وخداپرست و موحد و متوکل بھ پروردگار عشق است . زیرا با عشق و برای عش�ق زیس�تن ، زیس�تنی سراس�ر قما

وعق�ل س�لیم رودخانھ زمانھ و تاریخ و جامع�ھ اس�ت وپرمخاطره و مجاھدانھ است و درست مثل شنا کردن برخالف جریان اش�ق خ�ود ،صادقانھ حکم بھ چنین انتخابی می کند و ھرگز بھ صاحبش اج�ازه نم�ی دھ�د ک�ھ از ن�اجی خ�ود یعن�ی عش�ق و ع

ھ ک�م�ی دان�د وبعنوان وسیلھ ای کوتاه مدت جھت استمرار زندگی جاھالنھ پررونق تری بھ�ره گی�رد زی�را بوض�وح م�ی بین�د ا رف�ع رمخ�اطرات وان کھ او را از ظلمت و فالکت رھانیده است زین پس ھم می تواند راه را بر او ھموار کن�د و موان�ع ھم

س�ت ب�ی انماید . اس�تفاده اب�زاری از عش�ق حماق�ت آشکارس�ت . آری ب�ا عش�ق و ب�رای عش�ق زیس�تن ، معج�زه وار زیس�تن انتخاب عشق بھ عنوان مقصود زندگی نیست . تردید عقل حسابی کھ عقل نیست و فقط حساب است قادر بھ

ق�ل کثر مردمان ، حساب را عقل می نامند در حالیکھ حساب با زمانھ و امکانات مادی موجود زیس�ت م�ی کن�د و عا -١١١۴

از ورای زمانھ و امکانات عبور می کند و تن بھ حقارت حساب نمی دھد .

ت و ھنوز اسیر حس�اب اس�ت و ب�ھ عاش�قیت نم�ی رس�د االم نرسیده اسمعشوق تا بھ مقام عاشقیت نرسد بھ عقل ھ -١١١۵ا عش�ق ، در اطاعت بی چون و چرای از عاشق خود . در اطاعت بی چون و چرا از عشق است کھ عشق رخ می نماید زی�ر

دم ، ع� ز عش�قابی چون و چرا است . کدام معشوقی با محاسبات خود می تواند خود را الیق عشق بداند . پس عدم اطاعت اطاعت از عقل است . در این نکتھ بمان !

اشق اگر عاشق اس�ت عموم�ا دس�ت و دل�ش از دنی�ا و اھل�ش پ�اک اس�ت و ھم�ین اس�ت ک�ھ معش�وق را ب�ھ عاش�ق ع -١١١۶

ھ�د ف�س نج�ات دنبدبین می سازد و این بدبینی اصل حماقت است زیرا عاشق چگونھ توانستھ است معشوق را از چاه دنیا و ی�را ل اس�ت . زات دنیوی ؟ فقر و استضعاف دنیوی عاشق بزرگترین امتحان برای معشوق است و این امتحان عق�؟ با امکان

عقل است کھ عشق را بعنوان سرنوشت برمی گزیند . زیرا عقل مولود عشق است .

اب ست یعنی انتخ�را ھدف حیات و ھستی قرار دادن از منظر عقل حسابی عین بی تکلیفی و فنا را برگزیدن ا عشق -١١١٧دای را خ�نھ اس�ت . سرنوشتی کھ مطلقا از قبل قابل خواندن و پیش بینی نیست . پس این انتخابی صد در صد الھی و متوکال

اس�ت ی البداع�ھانتخاب کردن است زیرا خداوند قابل حساب و خوانائی بشر نیست . و این انتخ�اب زن�دگی خ�الق و بک�ر و ف�ی رس�ند . چنین انتخابی اجری عظیم است ک�ھ ج�ز تابع�ان ب�ی چ�ون و چ�رای عش�ق ب�ھ آن نم�خلق جدید است . و رسیدن بھ

. و این عین عقل است . وانست معجزه کند باز ھم می تواندعشقی کھ یکبار ت

ن و ای�ن چن�ی» ت�ر ب�اش انتظار اموری خارق العادهھر گاه از کسی امری خارق العاده دیدی در «می فرماید ععلی -١٨١١ر دبا آنان جز از عشق و عاشق عارف برنمی آید زیرا عاشقان عارف صاحب کرامت الھی ھستند و ھر کسی ھم کھ امری

د قل�م ی م�ی باش�نمسیرشان زیست می کند از این کرامت برخوردار است . عارفان کرام الکاتبین ھستند زیرا صاحب قل�م الھ� » !ن «

ر ک�ھ ر کھ خداوند مطلقا قابل پیش گوئی نیست ھم�انطوداوند است ھمانطوھمزیستی با عاشقان عین ھمزیستی با خ -١١١٩ر لحظ�ھ سرنوشت قابل پیش بین�ی نیس�ت . پ�س ھمزیس�تی ب�ا عاش�قان ع�ین زیس�تن در الس�اعھ اس�ت در قیام�ت در ب�داعت د

صفر !

رن�د خ�ود را در دس�ت دام کھ با حساب و کتاب زندگی می کنند فقط در پندار خود گوئی کھ عنان سرنوش�ت ھآنھائی -١١٢٠د اال اینک�ھ ده نم�ی کنی�ارا« . راده الساعھ الھی زندگی می کنندو آنرا رھبری می کنند و واقعیت غیر از این است . ھمھ بھ ا

الھ�ی این قانون شامل ھمھ موجودات عالم است و فقط عاشقانند کھ ب�ا آگ�اھی ای�ن اراده –قرآن » خداست کھ اراده می کند گ�ر از الق�اب عھ یک�ی دییده اند و این عین واقع گرائی است ھم بھ معنای رئالیزم و ھم قیامت گرائی . زیرا واقرا بر خود گز قیامت است .

ز منظر فلسفھ عقلی محض و پوزیتیویزم ، م�ذھب منش�أ ھم�ھ دروغھ�ای بش�ر اس�ت و خ�دا ھ�م آن دروغ ب�زرگ و ا -١١٢١

د میده می شومحور پرستش کسی قرار می دھد کھ نھ دیده می شود و نھ فھمنبع ھر دروغی است زیرا بشر زندگیش را بر در و ن��ھ احس��اس م��ی گ��ردد . پ��س فق��ط عاش��ق اس��ت ک��ھ دی��ن و خ��دایش دروغ��ین و ت��وھمی نیس��ت زی��را جم��ال قدس��ی او را

اپرس�تل خدصورت معشوق دریافتھ است . و لذا صدق نیز دیگر از انوار قدسی عشق است ، صدق در دین ! ب�ھ ھم�ین دلی� ترین آدمھا عاشقان ھستند و راستگوترینشان !

Page 101: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠١

« ھمترین دستاورد عشق ، پرستش است . گوھره پرستش کھ ھم�ان عبودی�ت اس�ت اس�اس خلق�ت انس�ان اس�ت : م -١١٢٢عش�وق مو براستی ھم جز خدا پرستیده نمی ش�ود . ب�ھ ھم�ین دلی�ل –قرآن » انس و جن را نیافریدیم اال اینکھ مرا بپرستند

داس�ت ک�ھ درھر گاه کھ از حقوق عشق خارج شود از معشوقیت ھم ساقط شده و دیگر پرستیده نمی شود . یعن�ی ای�ن خھم واقعی�ت ت بلک�ھ ی�کجمال معشوق پرستیده می شود خ�واه ن�اخواه و آگ�اه و ناآگ�اه ! یعن�ی الال�ھ اال هللا ی�ک ام�ر بای�دی نیس�

، ھستی است ھستی واقعی واقعی !است . عشق » ھستی « نیست » بایستی « وجودی است :

راده بھ ازدواج کردن ھمان اراده بھ ظھور عشق و عشق ورزی است و این حقیق�ت در فط�رت ھ�ر انس�انی غوغ�ا ا -١١٢٣ه ب�ھ ش�ود اراد می کند . منتھی در عصر مدرن از آنج�ا ک�ھ ای�ن فط�رت در دوره قب�ل از ازدواج ب�ھ ب�ازی و فس�اد کش�یده م�ی

انقراض دارد . ازدواج ھم روی بھ

ری راده بھ ازدواج دال بر این امر است کھ عشق یک حق ذاتی در انسان است کھ بھ دلیل جھل و مظالم نف�س بش�ا -١١٢۴ ربانی اینبندرت امکان تحقق بیرونی می یابد خاصھ در عصر جدید کھ عصر بازی با عشق و عشق بازی است . و عشق ق

. می کند زیرا عشق ، نور ھستی است قربانیبازی است و لذا انسان را ھم با خود

صال جسمانی با آنکھ براستی عاشق است وصال ابدی است ھر چند کھ معشوق ھیچ بوئی از عشق نبرده باشد . و -١١٢۵بر عش�ق و را پ�س از او ح�ق ازدواج مج�دد ن�داده اس�ت چ�را ک�ھ او پی�ام صو اینست کھ خداوند در کتابش ھمسران رس�ول

ی باش�ند ون الھ�ی م�عاشقترین انسان کل تاریخ از آغاز تا پایان است . دیگر عاشقان ھم بھ درجات نازلتری مشمول این ق�انھ�د ئین نخوال�ویش پ�ا. یعنی اگر ھمسر عاشقی پس از او بواسطھ طالق یا مرگش با مرد دیگری ازدواج کند آب خ�وش از گ

ی�ن ان�دارد . رفت و بھ اشد عذاب روح مبتال می شود زیرا وجودش تا اب�د در تس�خیر روح عاش�ق اس�ت و طالق�ی در او راه حقیقت را بدان و در آن تأمل کن و نشانھ ھایش را در زندگانی مردمان دریاب !

س�ت انی فھم نکرده ای . عشق ھمان واقعھ شب ق�در و دمیده شدن روح فھم نک تا عشق را بھ مثابھ نزول یا حلول -١١٢۶

ن ود . و ای�ش�در درجات . و البتھ قدر عشق محمدی در حد کمال و مطلق است و م�ابقی بش�ریت از ای�ن ق�در برخ�وردار م�ی جلوه ای از رحمت محمدی بر عالمیان است کھ امروزه از وجود فرزندش م ح م د متجلی است .

ی اب�ھ خورش�ید و م�اه عش�ق اس�ت یعن�فتیم دو کانون عشق بر روی زمین حض�ور دارد ک�ھ ب�ھ مثھمانطور کھ قبال گ -٢٧١١

! ول��ی عش��ق عیس��وی عش��ق غیروص��الی و سراس��ر فراق��ی اس��ت ب��دلیل وی��ژه گ��ی وج��ود مق��دس آن عو مس��یح ع��جمھ��دی ھبانی�ت انی از رای�ن بی� حضرت کھ خود روح هللا بود و از مادری باکره خلق شد و خود نیز باکره زیست و ھمسر نگزید . و

وارد صد مسیحی است کھ برای مؤمنان مسیحی دارای حقی می باشد مگر آنکھ ب�ھ ایم�ان محم�دی گراین�د و ب�ر ام�ت محم� .خود محمدی می گردد عشوند . کھ البتھ با واقعھ ظھور این دو حضرت عصر فراق ھم بسر می رسد و مسیح

حی بودن�د ک�ھ محم�دی ش�دند و ب�ر عش�ق محم�دی سوی از جمل�ھ مؤمن�ان مس�یکسانی چون ماسینیون و کوربن فران -١١٢٨

ظ�یم دارن��دوارد گردیدن�د و از پی�ام آوران عش��ق محم�دی در ای��ن دوران محس�وب م�ی ش��وند ک�ھ ب��ر مس�لمانان جھ�ان دین��ی ع خاصھ شیعیان !

اء و کن�د و ل�ذا ب�ا ھم�ھ انبی�ارف ھمھ سلسلھ مراتب و درجات عشق الھ�ی را از آدم ت�ا خ�اتم ط�ی م�ی البتھ عاشق ع -١١٢٩

ن�ھ اش�د و ل�ذاباولیای الھی محشور است و این بیانی از انسان کامل می باشد کھ حاصل عشق کل عشاق تاریخ بشری م�ی تنھا خلیفھ خدا کھ خلیفھ کل مردمان بر روی زمین است .

ا از معرفت توحیدی ھم محرومی !نھ عشق و نھ خالفت آدم را فھم نکرده ای و لذ تا خالفت را عشق نفھمی -١١٣٠

ج�ود وھ بیان دیگر باید گفت کھ بھ تعداد انبیای الھی ب�ر روی زم�ین در ط�ول ت�اریخ ان�واع عش�ق ب�ھ لح�اظ کیفی�ت ب -١١٣١

ث��ل عش��ق دارد و ھ��ر انس��انی عاش��ق در ھ��ر مرحل��ھ ای از عش��ق دارای ھوی��ت روح��انی یک��ی از انبی��ای الھ��ی م��ی باش��د : م، عش�ق ع ، عش�ق یوس�فی ع، عش�ق یعق�وبی ع، عش�ق ابراھیم�ی ع، عش�ق ای�وبی ععش�ق یونس�ی ، ع، عش�ق ادریس�یعنوحی

. ک�ھ ھ�ر صو عشق محمدی ع، عشق عیسوی ع، عشق یحیوی ع، عشق مریمی ع، عشق آسیھ ای ع، عشق ھاجری عموسوی یک بھ مثابھ پلکانی از نردبان عشق است کھ عشق محمدی ، پشت بام عشق است .

Page 102: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٢

ق ا این�ان پی�امبران عش�جود انبی�ای الھ�ی در ط�ول ت�اریخ ، عش�قی ھ�م ب�رای بش�ر ممک�ن نم�ی ب�ود . زی�ریعنی بی و -١١٣٢عن�ی یی کنن�د . ھستند و وحی آنھا نزول عشق بوده است . و این عشاق الھی زنده اند و بش�ریت را ب�ا عش�ق الھ�ی تغذی�ھ م�

رسالتشان تمام نشده است و استمرار دارد تا قیامت و بلکھ بعد آن .

شتاق و الیق عشق کسی است کھ در عطش آدم شدن باشد و درد آدم نب�ودن لحظ�ھ ای آرام و ق�رارش ندھ�د یعن�ی م -١١٣٣ھ�ل عش�ق اعاشق تعلیم و تربیت خویشتن باش�د . عش�ق دانش�گاه آدمی�ت اس�ت . عش�ق ، آس�تانھ توب�ھ نص�وح اس�ت . و ل�ذا

جملھ خاشعان و خاکسارانند . ا دوست حقیقی تو کسی اس�ت ک�ھ در خف� عاپذیر است محبت ناپذیر است زیرا بقول علی نکسی کھ انتقاد و نصیحت -٣۴١١

. پیش شرط ذاتی محبت پذیری استعیبھایت را بھ تو ھدیھ کند . پس تربیت پذیری اساس و

و دم شقی و احمق ، دوست داشتن را مترادف تعریف و تمجید و چاپلوسی و تصدیق تمام و کمال خ�ود م�ی دان�د .آ -١١٣۵جھ�ان اینس�ت ک�ھ کمترین انتقادی را مترادف بی محبتی و بلکھ عداوت می پندارد . و انسان م�درن عموم�ا اینگون�ھ اس�ت و

ک�ھ دائ�م ت�و« ف�ت : نھ می سرایند ! یکی را گفتم : دوستت دارم ! گمدرن را فاحشھ خانھ ای می بینیم کھ ھمھ اشعار عاشقایر و بلک�ھ این واضح ترین نش�ان انس�ان محب�ت ناپ�ذ!» عیب مرا بھ رخم می کشی پس چگونھ می توانی مرا دوست بداری

م ی�ا اتو فرش�تھ مباالخره نفھمیدم کھ در چش« خصم محبت است . بسیاری از مردان این سخن را از زنان خود شنیده اند : ت ب�ھ ای�ن فتن�د و عاقب�اینان زنان محبت ناپذیرند و محبت نفھم . اینان بھ آسانی بھ دام مردان ھرزه و چاپلوس م�ی ا!» دیو

ی�ب عدان مردی ک�ھ باین !!» ھمھ مردان ظالم و فاسدند و حقھ باز و اصال محبت را درک نمی کنند « نتیجھ می رسند کھ : دی کھ ور است مررامی بھ او گوشزد نمی کند نمی تواند او را ذره ای ھم دوست داشتھ باشد! ھمینطزنش را با عطوفت و آ

بط�ھ ن�ین در راعیب زنش را بر سرش می کوبد . ھمین ماجرا و منطق در رابطھ بین والدین و فرزندان مص�داق دارد . ھمچان واض�ح آزادی بی� مردم را دوست نم�ی دارد . یعن�ی بین دولت و ملت . یعنی حاکمیتی کھ تاب تحمل انتقاد مردمش را ندارد

ترین نشانھ مردمی بودن یک حکومت است .

احمقان و اشقیاء می پندارند کھ اگر کسی دوستشان بدارد بدین دلیل و معناست کھ از ھر عیبی مبرا و مظھر کم�ال -١١٣۶س�ی ک�ھ دوستش�ان دارد س�لطھ داش�تھ باش�ند . و ای�ن و جالل حق ھستند و طبعا بسیار برتر از آن فرد ھس�تند پ�س بای�د ب�ر ک

درکی کامال وارونھ از حق محبت است . ھمانطور کھ خداوند ھم از مستض�عفترین انس�انھا ب�رای خ�ود خلیف�ھ برم�ی گزین�د و عف اگر او را الیق و شاکر یافت تبدیل بھ قدرتمندترین انسانھا بر روی زمین م�ی س�ازد . و منظ�ور از استض�عاف اساس�ا ض�

–عقلی و عاطفی و ارادی است کھ آدمی ب�ر آن واق�ف ش�ده و تص�دیق ک�رده اس�ت . یعن�ی استض�عاف قرآن�ی بمعن�ای ض�عف آگاھی در خویشتن اس�ت و تص�دیق ای�ن ض�عف و انک�ار ننم�ودن آن . و اینک�ھ رابط�ھ عاش�ق و معش�وق و ی�ا ام�ام و م�أموم

وج�ود پ�ذیرد . عش�ق ، دانش�گاه معرف�ت نف�س ب�ی پای�ان و ھمان رابطھ وجود و عدم است و قرار است کھ ع�دم از عاش�قش توبھ بی پایان است . ھر کھ اینکاره نیست الیق عشق نیست و لذا نور عشق را برای خود تبدیل بھ آتش دوزخ م�ی س�ازد . ن ھمانطور کھ در ھمھ جا شاھدیم کھ انسان مدرن بجای نور معرفت با نار ش�قاوت پ�اک م�ی ش�ود . روی�اروئی ب�ا عش�ق ع�ی

رویاروئی با خداوند در حیات دنیاست و لذا بھ مثابھ یک قیامت صغراست کھ آدمی غایت آخرین وض�عیت نفس�انی و عقالن�ی و قیامت آنروزی است کھ نھان اندرون آدمی « و وجدانی خود را می بیند کھ عموما جز زشتی و شقاوت و حماقت نیست .

را کھ از خود دیده تصدیق نموده و توبھ کرده و بھ خدا پناه برد و بدبخت عیان می شود و سعادتمند آن کسی است کھ آنچھ و ب�رای کتم�ان زش�تی ھ�ای نف�س خ�ویش عاقب�ت ب�ھ انک�ار –ق�رآن .»ان شده نفس خود را کتمان می کند کسی است کھ عی

د داشت . پس بھت�ر عشق می پردازد و این عین انکار خداست و لذا چنین کسی زان پس زندگانی شقاوت بار و پلیدی خواھآن است کھ آدمی عشق را تصدیق کند و بی عشقی و ناالیقی خود در قبال عشق را انکار نکند تا شاید در نوب�ت بع�د محب�ت پذیرتر و مستحق عشق گردد . زیرا عشق ظھور دین خالص است لذا ھیچ ناخالصی و شرک و مکری نمی پ�ذیرد : ی�ا ھم�ھ

! این توئی کھ باید دربست بخدمت عشق درآئی نھ اینکھ عشق را بخدمت خ�ود آوری ! یا ھیچ ! این شعار ذاتی عشق است این بدان و تا ابد در آن بمان ! اعتماد بھ عشق عین اعتماد بھ خداست و بھ رحمت مطلقھ او ! و اینست کھ پیش پای کس�ی

ان ایم�ان و توک�ل ب�ھ عش�ق ! اینس�ت کھ با عشق روبرو شده موانع بسیاری قرار می گیرد و این امتحان عشق است و امتحکھ بزدالن و محافظھ کاران و نژادپرستان و عافیت طلبان در این امتحان مردودند یعنی آنھائی کھ ھمواره آھستھ می آین�د و

، عاشق پھلوان عالم است و از روبرو تیغ می زند . و خداوند تیغ عش�قش را شاعرمی روند تا گربھ شاخشان نزند . بقول شمسی ب�ود ک�ھ در رؤی�ائی دی�دم ک�ھ در بیاب�انی ١٣۶۵ن دوران بدست این بنده داده است . بھ یاد می آورم حدود سال در ای

برھوت تنھا و سرگردان بودم کھ ناگھان زلزلھ آمد و زمین شکافتھ شد و جوانمردی سبز روی تا نیم تنھ از خاک برون آمد من داد و دوباره بھ اعماق زمین بازگشت . این تیغ ، قلم عشق زمین کھ شمشیری پیچیده در حریری سبز بدست داشت کھ ب

و زمانھ بود کھ در آثارم خون جھل و کفر و ش�رک و نف�اق و ش�قاوت و س�تم را ریخت�ھ اس�ت ک�ھ ھم�ھ رودخان�ھ ھ�ای خ�ون ی�ک جرع�ھ عشق عاقبت در دریای ای�ن رس�الھ س�رازیر ش�ده و ای�ن رس�الھ را تب�دیل ب�ھ ج�امی نم�وده ک�ھ م�ی ت�وان آن�را ب�ھ

Page 103: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٣

سوگند بھ زم�ان ک�ھ انس�ان در خس�ران اس�ت مگ�ر « سرکشید تا خون عشق در رگھای خشکیده و شقی زمان جاری گردد . –قرآن » اینکھ عاشق شده و با آن بھ صلح برسد و حق عشق را گردن نھد و صبور بماند و بھ صبر توصیھ کند

ن و این�ان عل�ی واران جھانن�د ک�ھ چ�و –ق�رآن » اشق ب�ر آنھ�ائیم و بزودی گروھی پدید می آوریم کھ عاشق بر مایند و ع« جمع آیند جمال حضرت عشق آشکار می شود .

» عش�ق« ای�د ھمانطور کھ ھر یک از اسمای الھی در عالم وجود ، مظھر و تجسمی دارد کھ کمال آن از انس�ان رخ م�ی نمم�ال نس�انی دارد ک�ھ جم�ال عش�ق مح�ض اس�ت ک�ھ جھم بھ عنوان اسم اعالی الھی در ھر عص�ری ب�ر روی زم�ین مظھ�ری ا

امع��ھ ای اس��ت و جم��ال عین��ی و ظ��اھری آن علی��ین و عل��ی واران ھ��ر س��رزمین و ج ع��جغیب�ی آن در ای��ن دوران ام��ام زم��ان ھستند کھ نھ عاشقند و نھ معشوق بلکھ جمال خود عشق می باشند .

ش مب�تالی ب�ھ عش�ق ھ�ائی م�ی ش�ود آنھ�م ب�ھ بی�رحم ن پس در عرص�ھ ف�راقآنکھ جمال روی ھو را مالقات نمود زا -١١٣٧

ی�دار نگھا را بس�ترین و شقی ترین انسانھای روی زمین کھ قلوبشان از سنگ ھم سخت تر است تا بھ نور آن لقاء ذات این ا مطلق�ا دوس�ت ر روی واص�ل ◌ و احیاء سازد . آن نوش با این نیش ھای زھرآگین تر از اژدھا تعادل می یابد وگرنھ عاشق

ی ج�انی ، آن وف�ا امکان ماندنی در عالم خاک نخواھد بود . آن لطافت مطلق با این قساوت ، آن قداست محض با این رذال�تق یعن�ی عاش� !با این جفای شیطانی و آن نور با این ن�ار تع�دیل م�ی گ�ردد و ای�ن ع�دل عش�ق اس�ت تع�ادل ب�ین وج�ود و ع�دم

و انک�اری ی از عدم شیطانی است زیرا عدم محض یعن�ی ن�ابوده گ�ی را ب�ا وج�ود ع�داوتواصل مأمور آفرینش وجود روحانیعن�ی – ق�رآن» براستی کھ شیطان تنھ�ا دش�من آش�کار شماس�ت « نیست ولی عدم شیطانی ، خصم وجود الھی بشر است .

دشمن وجود انسان است . و چون موجودیت آدمی خالفت اوست پس دشمن عشق است این شیطان !

دود پانزده سال پیش از این کھ در صبح سحری و تحت الشعاع نور محمدی آسمان قبلھ شکافتھ ش�د و رخ ھ�وی ح -١١٣٨بر ی اب�دی ب�اخدم ذات�م از فراق�دوست آشکار شد و ب�ر م�ن ص�لوة نم�ود و ب�ر س�ینھ ام وارد ش�د و در م�ن مق�یم گردی�د ھم�ان

ت از ش اب�دی اس�الس�اعھ و اکن�ون جاوی�د اس�ت و ل�ذا ھم�ھ ح�االت . زیرا آنکھ او را دید و یاف�ت از زم�ان خ�ارج و مق�یمگشتاب�ر قبل�ھ چ�ون جملھ فراقش . و لذا ھمان دم تمام ذرات وجودم فریاد ھجران گرف�ت و چن�د ش�بانھ روز ب�ر س�جده و روی ب�ھ

اگ�اه ول�ی بن. بھاری می گریستم کھ اگر این وضع چند روز دیگر ادامھ می یافت بی شک کور می شدم و جانم بدر می رف�ت نسیمی بر جانم وزیدن گرفت و ھمھ چیز از یاد ذھن و دل و جانم رفت و گوئی کھ چیزی دیدی ، نھ ! ولی. ای�ن فت�اده اس�تاقلبم و جانم تا سالھا در حزن و فراق م�ی س�وخت ب�ی آنک�ھ ب�ھ ی�اد آورد ک�ھ چ�ھ دی�ده و اص�ال چ�ھ اتف�اقی

در ا ب�االخرهتم�ام بنویس�م از ھم�ھ چی�ز ج�ز او و آنچ�ھ دی�ده ب�ودم . ت� نسیان کھ ع�ین رحم�ت او ب�ود موج�ب ش�د ک�ھ ده س�الص�ف ک�ھ ی�ر قاب�ل وماجرای نگارش زندگینامھ ام دوباره بھ یادم آم�د و ف�راقم دوب�اره ع�ود ک�رد و ت�نم بیم�ار گش�ت در تب�ی غ

ک�ھ ی گذاش�تممیخچال شبانھ روز حتی در چلھ زمستان در بیرون سرم را زیر آب می گرفتم تا خنک شوم و یا سنگی را درودم . و مگ�ر باد آورده یخ بزند و سپس بر سینھ ام می نھادم تا چرتی بزنم . زیرا دوباره جمال الھوتی و انسانی او را بھ ی

ی ش�بیھ اومی شود آدمی عاشق بر ھر جمال انسانی دیگری بر روی زمین نشود زیرا درست است کھ بقول قرآن ھیچ چی�ز ر خان�ھ اوداست و ھر چیزی نھ شبیھ او کھ عین اوست در درج�ات تجل�ی . و م�ن ح�ق نداش�تم ک�ھ نیست ولی او شبیھ ھمھ

نھ ام را ی�دم ک�ھ س�یدغیر او را پذیرا شوم . زیرا من او را فقط دیدار نکرده بودم بلک�ھ او در ص�لوة ب�ر م�ن وارد ش�د و م�ن ن�ان را . زود و ھم�ھ را عش�ق م�ی ورزی�د خاص�ھ شکافت و در من نشست . خود او بود کھ از وجودم نظر بر خالیق م�ی نم�

ای م�ن محب�وبدر ای�ن دنی�ا س�ھ چی�ز ب�ر« وزان ماجرا بود کھ این سخن پیامبر عشق را مصداق ح�ال خ�ود نی�ز ی�افتم ک�ھ : اء و عش�ق و من ھم زان نور چشم محم�دی ب�ود ک�ھ آن لق� .»طر و نور چشم من کھ در نماز است داشتھ شده است زن و ع

ھ ع�ین کمنفجر شد چرا کھ ساعتی قبل از آن لقای الھی ، وجود مبارک محمد مصطفی در مقابل رویم چون آفتابیرا یافتم . س�تی ام م�ھ ذرات ھانفجار نور بود و این انفجار نوری تا ذرات وجودم را روش�ن س�اخت و بین�ایم نم�ود زی�را م�ن او را ب�ا ھ

گیم ب�ا دو الق�در زن�دتماما چشم شده بودم . و عجبا کھ آن ش�ب قدر دیدار کردم و ھمھ ذرات وجودم تبدیل بھ چشم شده بود وم�ی س�تم و خ�ونتن از آشنایانی کھ مظھر اشد شقاوت و حماقت بودند ھمنشین بودم و از دست خیانتھای آنان خون می گری

ویم ک�ھ رر مقابل دپس خوردم و دم برنمی آوردم کھ بناگاه خورشید محمدی را در کنار یافتم کھ دستش بھ شانھ ام بود و س ھ عم�ری ب�رک�منفجر شد . یعنی من در اشد غربت و خیانت یاران می سوختم کھ آن وصال رخ نمود کھ اجر آن صبری بود

ک�ر ع�الج من جز بف این نوع مردمان بر جان خریده بودم مردمانی کھ در مقابل روی من طناب دار مرا می بافتند در حالیکھ این راه خود را بھر آب و آتشی می زدم . بدبختی ھایشان نبودم و در

داغ و فراق و دردی بدتر و حیرت آور تر از این نیست کھ او در تو و در ھمھ سوی ت�و و ت�و را نظ�اره م�ی کن�د و -١١٣٩

تو کور از جمالش ! او ھم درون و ھم برون تو و ھم حائل بین این ظاھر و باطن است کھ : اوست ظاھر و باطن و حائ�ل و نک�ھ غ�رق در دری�ای ان�دوه اگر ھمھ اوست کھ اوست پ�س ای�ن ک�ھ در ف�راق م�ی س�وزد کیس�ت ؟ ای –واصل و فاصل . قرآن

؟ اینکھ خون می گرید و م�ی خ�ورد کیس�ت ؟ اگ�ر چش�مانش را ندی�ده ب�ودم ک�ھ مطل�ق مھ�ر و زیب�ائی و ان�دوه و است کیست ج�ز او نیس�ت اوئ�ی ک�ھ ن�امش م�ن انس�انی م�ن اس�ت ک�ھ از ع�رش خونبار بود نمی توانستم بھ این یقین ادعا کنم کھ این ھم

اعالئی بر فرش اسفلی فرود آمده اس�ت و ای�ن اس�اس عش�ق او ب�ھ ع�دم اس�ت ک�ھ آدم نامی�ده م�ی ش�ود . براس�تی ک�ھ ج�ز او

Page 104: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٤

نیست . حاال از خود او سئوال می کنم : ای خدای من چگونھ کس�ی ک�ھ ت�و را دی�دار ک�رد م�ی توان�د ب�ت پرس�ت نش�ود و ھ�رچیز و خاصھ ھر جم�ال انس�انی را ک�ھ ت�و از خ�ودت ص�ورت بخش�یده ای نپرس�تد . چگون�ھ ؟ و بیھ�وده نب�ود ک�ھ ام�ام س�جاد

فرمود : بخدا کھ اگر اسرار خود را برای مردمان بگوئیم ما را بھ جرم بت پرستی سنگسار می کنند!

اده ای�م دتری بخش�یده ای�م و بواس�طھ آنچ�ھ ک�ھ آن�ان را ده ایم برخی را بر برخی برآنان را کھ خلفای خود قرار دا« -١١۴٠عاش��ق و معش��وق خلف��ای –ق��رآن .»لعق��اب و بخش��نده و ب��س مھرب��ان اس��تامتح��ان م��ی کن��یم و بدانی��د ک��ھ خداون��د س��ریع ا

لبت�ھ اپروردگارند و آنچھ ک�ھ داده ش�ده ان�د ع�رش و کرس�ی اس�ت زی�را عاش�ق ، ع�رش خ�دا و معش�وق ھ�م کرس�ی اوس�ت و ود ش�سی مستقر عرش برتر از کرسی است و لذا معشوق باید عاشق را بی چون و چرا تبعیت نماید . تا عرش بتواند بر کر

ود خداون�دش�ماید ، تا حق آشکار شود . و اینست کھ در حدیث آم�ده ک�ھ چ�ون دو دل یک�ی و خداوند ھم بر عرش جلوس فرو معش�وق آشکار و حاضر می آید . و واقعھ عشق برای چنین حقی کبیر است تا ممکن گردد . پس مس�ئولیت عاش�ق ب�ودن

ش�قی ک�ھ س�ت ع�ذاب اکب�ر عگشتن را دریاب و ب�ا عش�ق ب�ازی مک�ن ای ب�ازیگوش بین�وا ! پ�س الاق�ل فھ�م ک�ن ک�ھ از چ�ھ روز جان�ب حقوقش پایمال گردیده باشد . و بدان کھ اساس ھمھ گناھ�ان قلم�رو عش�ق ھم�ان س�وء ظ�ن ب�ھ عش�ق اس�ت خاص�ھ ا ن ) را ج��زمعش��وق ب��ھ عاش��ق . و از جان��ب عاش��ق ب��ھ خداون��د . و ل��ذا در س��وره ف��تح م��ی فرمای��د ک��ھ خداون��د ش��ما ( عاش��قا

س�تی را ک�ھدکن�د و ھم�ھ گناھ�ان گذش�تھ و آین�ده ش�ما را بخش�وده اس�ت زی�را آن بواسطھ سوء ظن بھ پروردگار ع�ذاب نم�یمحاس�بھ و و س�ریع العق�اب ب�ودن خداون�د نس�بت ب�ھ عاش�قان ھم�ان مؤاخ�ذه و بیعت نمودی و بوسیدی ذیل دست خ�دا ب�ود.

. تا مجال عمل و رسوخ در دل نیابد عذاب کردن سوء ظن است . یعنی ذات اندیشھ را می سوزاند

ین بدان کھ بزرگترین سوء ظن بھ خداوند برای عاشقان اینست کھ در جمال مخل�وق غی�ر خ�الق ببینن�د ک�ھ ای�ن ع� و -١١۴١خ�دا ی را ش�بیھکفر است کھ بھ بخشودگی نزدیکتر است . ولی گناھی بدتر از این و سوء ظنی نابخشودنی تر اینست کھ کس�

ک�ھ ای خ�دا بلوقتی چیزی شبیھ خدا باشد پرس�تیده م�ی ش�ود ول�ی ن�ھ ب�ر بینی . و این ھمان شرک است و بت پرستی ! زیرااگ�ر یست . ولیبرای خود . زیرا نیمھ خدا نیمھ بشر است . شبیھ است . بشری خدایگونھ ! و شرک و بت پرستی جز این ن

ب�ین ک�ھ بپ�س از چیزی خدای دیده شود و نھ شبھ خدا ، این ع�ین توحی�د و وح�دت وج�ود اس�ت و توحی�دی ج�ز ای�ن نیس�ت . . )ع(علی بین حق و باطل بھ موئی است بقول براستی مرز

بدان کھ پرستش اطاعت عملی است و نھ شعر و شعار و چاپلوسی ! پس از معشوق خود اطاعت کن بی چ�ون و و -١١۴٢

دای . خ�ن�ھ ش�بیھ وچرا و بھ تمام و کمال و نھ با چون و چرا و یک خط در میان ! یعنی او را مظھر جمال پروردگ�ار ب�دان رک حاصل چنین شباھت پنداری است . ب�ھ زب�ان دیگ�ر ، عش�ق صال پدیده شا –قرآن » ھیچ چیزی شبیھ خدا نیست « زیرا

ش�ق ی�ا عرو ! ام�ر ، پرستشی تمام عیار و کامل است . یا بپرست و اطاعت کن بھ تمام و کمال . و یا نپرست و رھا ک�ن و ب�اب�ل ر متقھمھ است و یا ھ�یچ ! عش�ق ام�ر مطل�ق اس�ت و ح�د وس�ط ن�دارد . و ع�دل عش�ق ج�ز در ای�ن اطاع�ت متقاب�ل و ایث�اپرس�د و بعاشق و معشوق نسبت بھ یکدیگر نیست . یعنی ھر یک بایستی کل امورات شخصی خود را از طرف مقاب�ل خ�ود

یگ�ری ی خلیف�ھ دفرمان برد . یعنی ھر یک بایس�تی اراده اش را ب�ھ تم�ام و کم�ال ب�ھ دیگ�ری واگ�ذارد . یعن�ی ھ�ر ی�ک بایس�تس�تقرار ی�ن یعن�ی ااھ�ر ی�ک بای�د مظھ�ر اراده فع�ل ط�رف مقاب�ل باش�د . و باشد در عمل . زیرا بالقوه خلیفھ ش�ده ان�د . یعن�ی

س�تی عرش بر کرسی کھ منجر بھ استقرار پروردگار بر عرش م�ی ش�ود و ای�ن یعن�ی حض�ور و ظھ�ور ح�ق . پ�س عش�ق برا . راست یک قیامت صغراست در عالم خاک ! یعنی عاشقان قائمان قیامتھای آخرالزمان ھستند کھ آستانھ قیامت کب

ال اگر صورت مسئلھ را بظاھر معکوس کن�یم حقیق�ت دیگ�ری رخ م�ی نمای�د : یعن�ی عاش�قان ( خلف�ا ) بایس�تی ازح -١١۴٣

م ھس�ت م انس�ان ھ�یکدیگر اطاعت محض نمایند زیرا بالقوه خلیفھ یکدیگر ھستند و این حقیقتی مربوط بھ خلقت ازلی و قدی، ف�ت و عش�قو کم�ال از ط�رف مق�ابلش در رواب�ط خ�ود ، تبعی�ت کن�د خال کھ ذات�ا خلیف�ھ اس�ت . ح�ال اگ�ر ھ�ر کس�ی ب�ھ تم�ام

بنگ�ر جوشان و احیاء می گردد . یعنی ھم عشق موجب خالفت است و ھم خالف�ت و ارادت عمل�ی موج�ب عش�ق م�ی ش�ود . کھ چگونھ مادری کھ مری�د ک�ودک خ�ویش اس�ت عاش�ق ک�ودکش م�ی ش�ود و ک�ودکش نی�ز عاش�ق م�ادرش م�ی گ�ردد . یعن�ی

و اس�خی واض�حپت عملی موجب احیاء و خالقیت عشق ( خالفت ) می شود . در این معنا بمان و بسیار بین�دیش ! ای�ن ارادی ک�ودک و : چگونھ می ش�ود عاش�ق ش�د ؟ ھم�انطور ک�ھ زن�انی ک�ھ از پرس�تارت بھ کسانی کھ از ما می پرسند کھعملی اس

بچھ داری بیزارند ھرگز مادر نمی شوند بھ ماھیت .

عنی از ظاھر ھم م�ی ش�ود ب�ھ ب�اطن رس�ید . یعن�ی از خالف�ت و ارادت عمل�ی م�ی ت�وان ب�ھ خالف�ت و عش�ق قلب�ی و ی -١١۴۴ھ از اقام� . ھم�انطور ک�ھدر از خودگذش�تگی ب�ھ خ�ود م�ی رس�یم روحانی رسید . ھم�انطور ک�ھ از تق�وا ب�ھ تق�رب م�ی رس�یم و

واستن ، شدن است . صلوة ھم می شود بھ بصیرت و شھود و معراج روح رسید . یعنی خ

رسالت عاشقانھ عارفان سھ نوع است : ھدایت مؤمنانی کھ در عطش محبت ھستند . گم�راه س�ازی ک�افرانی ک�ھ از -١١۴۵محبت و عواطف و عشق دیگران حربھ ستم و سلطھ می سازند . و رسواسازی ریاکاران و منافقانی کھ در لباس عش�ق ب�ھ

Page 105: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٥

پردازن�د و ای�ن اوج ل�ذت رذیالن�ھ آنھ�ا در زندگیس�ت ک�ھ اگ�ر توب�ھ نکنن�د ب�ھ خودفروش�ی بازی شیطانی با قلوب دیگ�ران م�ی حرفھ ای می رسند . و این سھ جلوه از عملکرد عاشقانھ عارفان است : مھر ، قھر و مکر !

ی�ات شق عارفان برپاکننده قیامت ص�غرای مردم�ان اس�ت ب�دین معن�ا ک�ھ قب�ل از م�رگ و قیام�ت کب�را ک�ل پرون�ده حع -١١۴۶

ی پ�س از م�رگگروھ�« . و سرنوش�ت خ�ود را از ن�و بیافرینن�ددنیویشان در مقابلشان گشوده و معین می شود تا توبھ کنن�د اده ش�دید و دک�ھ مھل�ت می گویند پروردگارا یکبار دگر ما را بھ حیات دنیا بازگردان تا جبران کنیم . ب�ھ آن�ان گفت�ھ م�ی ش�ود

این مھل�ت م�ذکور –رآن ق» دنیا بازگردید ظالمتر می شوید و بر گناھان خود می افزائید کافرتر گشتید و حاال ھم اگر باز بھ ھمان عشق است .

یطان در ھیچ موقعی ھمچون واقعھ عشق وارد کارزار نمی شود زیرا کھ اساس ش�یطنت او ھ�م در ازل ب�ر انک�ارش -١١۴٧

و رک م�ی کن�داستوار است کھ مؤمنان را وسوسھ ب�ھ ش� و عداوت با عشق خدا بھ آدم و خصومت با مقام خالفت اللھی آدمعش�ق قعی ھمچ�ونکافران را امر بھ انکار می کند و ریاکاران را بازی با عشق می آموزد و مکر ب�ا عاش�قان . در ھ�یچ م�و

ت�ا ھ د ح�ال آنک�امکان رسوخ شیطان در نفس انسان پدید نمی آید زیرا دل آدمی زنده بھ نور عشق می شود و فعال م�ی گ�رد قبل از این در خواب یا مرده و مدھوش بود و لذا نمی توانست بازیچھ شیطان شود .

یطان شناسی جز در وادی تجربھ عشق ممکن نم�ی ش�ود ھم�انطور ک�ھ خداشناس�ی توحی�دی و نی�ز خودشناس�ی و ش -١١۴٨

مردم شناسی حقیقی .

ت حی�ات خ�اکی بش�رند ک�ھ در روز قیام�» نع�یم « ارفان عاشق ، نعمت هللا ھای روی زمین ھس�تند و این�ان ھم�ان ع -١١۴٩ –آن ق�ر» کردی�د در آن روز پرسیده می شوید کھ با نعیم چھ معاملھ ای« درباره شان قبل از ھر امری سئوال می شود کھ

ا بھ مردم . نعیمان ھمان خوبان الھی در میان مردمند و رویکرد خد

ر چی�زی در ع�الم خ�اک قیمت�ی دارد ک�ھ بواس�طھ اش آن چی�ز ش�ناختھ ش�ده و پ�اس داش�تھ م�ی ش�ود و اص�ال قاب�ل ھ -١١۵٠یعن�ی نگھداری و حفاظت است و قدر و قیمت عشق ، تمامیت منیت و اراده و سرنوشت ف�ردی اس�ت ک�ھ طال�ب عش�ق اس�ت

ایثار کل وجود دنیوی !

ود اس�ت بایس�تی از میرائ�ی ودستیابی بھ عش�ق وج�ود ک�ھ ن�ور ج�اودانگی و الھ�ی و بھش�تی وج� یعنی انسان برای -١١۵١دی اب�دی سراسر سو تباھی و مادیت و نار وجود خود بگذرد . و این دیگر نھ تنھا ایثار نیست کھ عین تجارتی خردمندانھ و

ا ب�ک�رده ان�د ب�ی پای�ان م�ی فروش�ند تج�ارتی آنانک�ھ خ�ود را ب�ھ خداون�د« است . پس عشق عین عقل است . آیا نھ اینست ! –قرآن » سودی ابدی

س آنک��ھ عش��ق را ب��ھ پ��ای من��افع دنی��وی خ��ود قرب��انی م��ی کن��د احمق��ی کام��ل اس��ت و ایث��ارگر حقیق��ی ب��ھ معن��ای پ�� -١١۵٢

زیانکاری کامل است کھ وجود را قربانی می کند تا عدم بیابد !

عدم را می دھد تا وجود ابدی یابد . دانھ است کھ آدمیپس عشق ایثاری بغایت خردمندانھ و رن -١١۵٣

و عشق عین خودفروشی بھ خداوند است . -١١۵۴

ز جدمی در حیات دنیا در ھر لحظھ ای مشغول فروش وجود خویش بھ این و آن است و در قبال آن ھیچ نمی یابد آ -١١۵۵ دیگری از عشق است . عذاب . خوشا بحال کسی کھ خود را بھ خدا بفروشد و این بیان

خدا ھمان فروختن خود بھ عشق است زیرا عشق ھمان خداوند است . فروختن خود بھ -١١۵۶

عھد خود با خداوند ج�ز عش�ق نیس�ت . –قرآن » عھد خود با خدایتان را مفروشید کھ کافر و زیانکار می شوید « -١١۵٧

ق خداست . اجر متقین کھ ھمان امام ھدایت است کھ نور عشعشقی کھ اجر و نور عبودیت و اطاعت از امر اوست یعنی

شق سرمایھ زندگیست . بی عشق ، زندگی جان کندن و مرگ تدریجی با عذابی فزاینده و ھراس وحش�تناک اس�ت ع -١١۵٨ و گام برداشتن در ظلمات ھیوالئی !

Page 106: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٦

ش�ق و خاص��ھ عش�ق عارفان��ھ ب�ھ دیگ��ران یعن�ی نگ��اه ک�ردن خدایگون��ھ ب�ھ دیگ��ران از چش�م خ��دا و ب�رای خ��دا . و ع -١١۵٩ش�وق ب�ھ اینست کھ معشوق را بھ عن�وان مظھ�ر ع�دمی وجودنم�ا ک�ھ ک�انون ھم�ھ جھ�ل ھ�ا و کفرھ�ا و شقاوتھاس�ت اراده و

. ک�ون فرم�ودت بھ عدم ک�ھ ع�دم را ام�ر ب�ھ ک�ن فیھویت الھی خویشتن می بخشد و این نظر عین ھمان نظر ازل خداوند اس .این عشق بھ معشوق بعنوان آنچھ کھ ھست ، نیست بلکھ بھ عنوان آنچھ کھ باید باشد و آفریده شود است

اشق اگر جمالی الھی در معشوق می بیند در حقیقت این جمال الھی را بر صورت عدمی معشوق نقش م�ی کن�د و ع -١١۶٠

وآگاھی نباشد ع�دمیت و ض�عفھا –این آغاز آفرینش عرفانی است و اگر معشوق دارای چنین معرفت و خودآگاھی و عشق ر ب�و ام�ر را بزرگی است کھ در ھمھ عشق ھا رخ می دھ�دکفرھای خود را قابل پرستش می پندارد و این ھمان سوء تفاھم

ی خواھ�د وم�معشوق مشتبھ می سازد و براستی خود را قابل پرستش بواسطھ عاشق می داند و طبعا عاشق را مری�د خ�ود این سرآغاز انحطاط عشق در این رابطھ است .

دیل ب�ھ دی�وی عاش�ق خ�وار م�ی ش�ود و ای�ن عش�وق ھ�م خ�ودش را بپرس�تد تب�عاشق ، معشوق را م�ی پرس�تد اگ�ر م -١١۶١

ی بھ جبر م وعاقبت اکثر عشق ھاست کھ نور عشق را بھ نار عشق تبدیل می کند و معشوق را در این آتش پاک می سازد آفریند .

س�ت و ای�ن ااست کھ معشوق ، عاشق بر عاشق خود نیست بلکھ عاش�ق ب�ر عش�ق او نس�بت بخویش�تن این درست -١١۶٢

اش�د س�تم تی آشکار است و این خودپرستی جز در اطاعت بی چون و چرا از عاشق بھ عدل نمی رسد وگرن�ھھمان خودپرس رخ می نماید و عشق را عرصھ ظھور عداوتی مادام العمر می سازد .

ایقاستان شاھدپرستی و م◌غبچھ در ادبیات عرفانی بر حقیقتی قرآنی استوار است ھر چند کھ ھمچون بس�یار حق�د -١١۶٣

آب را م��قدس��ی م��ورد س��وء اس��تفاده ش��یادان و فاس��قان ص��وفی م��آب ق��رار گرفت��ھ اس��ت ک��ھ ح��افظ ش��یراز ای��ن دج��االن ص��وفی حیواناتی خوش علف می نامد .

–ق�رآن » ی مؤمن�ان از مک�ر خ�دا غاف�ل مباش�یدا« ترین مکر خدا با بش�ر اس�ت . عشق از یک منظر بھ مثابھ زیبا -١١۶۴

ب�رده ن عاش�ق راجمال خود را در معشوقی بھ عاشقی می نماید و دیگر ھیچ . و م�ابقی عم�ر ای� گاه با یک نظر جلوه ای ازن ا حاصل ای�معشوقی می سازد کھ دیگر ھیچ نشانی از عشق ندارد جز خاطره ای مبھم و مشکوک ! و بسیاری از ازدواجھ

ی است . یعنی دارای فواید کثیر» مکر خدا بھترین مکرھاست « مکر الھی است کھ البتھ

ر یک کالم عشق حاصل یک تجلی آنی خالق در مخلوق است از چشم کسی کھ عاشق نامیده می شود . د -١١۶۵ اد عارف از خنده می در طمع خام افتاد ـافت ام ـج ھ ـآئین در و ـچ عکس روی تو

ام افتاد ـھ اوھـش در آئینـھمھ نقن ـحسن روی تو بھ یک جلوه کھ در آئینھ کرد ای گر است . داین وصف حافظ شامل حال ھمھ عشق ھاست و فقط مشمول عارفان نمی باشد . ولی معاملھ عارفان با عشق ،

یر شمشیر غمش رقص کنان باید رفت کانکھ شد کشتھ او نیک سرانجام افتاد ز -١١۶۶

ک ک نظ�ر و ی�ی�ادی فراق و عصمت ھستند کھ تا ابد دل از دنیا و اھلش برکن�ده ان�د و ھم�ان کشتگان عشق ھمان ساکنان و جمال کل ھستی شان را بس نموده است . و خرابات نشینان عشق اینانند : خرابات مغان !

تم�ام نکھ محبوب و معشوق واقع شد و از عاشق اطاعت نکرد و حقوق عشق را ادا ننمود از عشق ساقط ش�ده و آ -١١۶٧

ک�ھ توب�ھ عمرش چون روحی سرگردان و موجودی برزخی و ب�ی ص�احب و بازیچ�ھ و دری�وزه روزگ�ار ب�اقی م�ی مان�د اال این نماید و بار دگر عشقی بسراغش آید و این بار بحق عمل کند و محبت پذیر گردد و ھستی یابد .

ک��ھ ای��ن خ��ود محص��ول تجل��ی ی و ب��ت پرس��تی ھ��ای ص��ورت بش��ری نیس��تعص��ر م��درنیزم فق��ط عص��ر جل��وه گ��ر -١١۶٨

ون لن�ار و جن�اآخرالزمانی حضرت حق در بشریت است دمادم و در ھر آدم . کھ البتھ بھ بازی گرفتھ شده و حاص�لش ع�ذاب فراموش��ی و پن��اه ب��ردن ب��ھ داروھ��ای روان گ��ردان ک��ھ جمل��ھ ان��واع روش ھ��ای –و جنای��ت اس��ت و عاقب��ت تخ��دیر و خ��ود

. مودتسلیم امر عشق نکرد و با عشق بازی نخودکشی است برای کسی کھ خود را

برای زن اصوال عشق ھمچون یک بازی بغایت جذاب و افسونگر است کھ تا ابد م�ی ت�وان ب�ا آن ب�ازی نم�ود . ھ�ر -١١۶٩کجا کھ زنی تباه شده و دیوانھ می بینی قرب�انی ای�ن ب�ازی اس�ت . ب�ازی م�وش و گرب�ھ زن�ان در عش�ق منش�أ ھم�ھ مفاس�د و

ش م�ی خواھ�د و ھ�ر گ�اه ک�ھ ای�ن ب�ازی پای�ان یاف�ت در نظ�ر او فالکتھای زنان است . و زن اصوال عشق را برای ھمین بازی

Page 107: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٧

عشق ھم پایان یافتھ تلقی می شود جز اندک زنان م�ؤمن و خ�داترس ک�ھ ھم�واره تعدادش�ان انگش�ت ش�مار ب�وده اس�ت و در زمره قدیسان قرار گرفتھ اند .

ن�د کھ اگ�ر ب�ا آن ھ�م ب�ازی و تج�ارت کرای زن بھ مثابھ آخرین مھلت توبھ و نجات است عشق عرفانی مردان حق ب -١١٧٠

ھ چ�ھ بس�ا ک�بایستی برای بقیھ عمرش در حسرت و لعنت خود بھ خود بماند و این بص�ورت ن�وعی انتق�ام از خویش�تن اس�ت ھ ی کن�د . ب�زن را تبدیل بھ روسپی محترمی می سازد کھ این بار بطور حرفھ ای نقش معش�وق را ب�رای ھ�ر م�ردی ب�ازی م�

ش�کار زن آقیقی . و این نفاق در عش�ق اس�ت ک�ھ اش�د نف�اق ممک�ن م�ی باش�د . روس�پی گ�ری پنھ�ان و تقلید از مدل عشق حب�ازی . روسپی گری حق ابطال عشق اس�ت . روس�پی گ�ری عش�قو تجارت رذیالنھ با عشق پاک است عذاب خیانت و بازی

حرفھ ای است یعنی بازی با عشق بعنوان حرفھ و ھویت !

متح�ان و افتخ�ار و اختی�اری برت�ر از ای�ن در حی�ات خ�اکی ب��رای انس�ان نیس�ت ک�ھ عاش�ق باش�د و معش�وقش در ی��د ا -١١٧١کم�ال انس�ان ب�ھ وصالش آید و او از آن درگذرد و ف�راق پیش�ھ کن�د و عف�ت خ�ود را ت�ا ب�ھ آخ�ر بپای�د . و بدینگون�ھ اس�ت ک�ھ

ی بھ معرفت ی کھ بزود می گزیند . خوشا بھ سعادت چنین عاشقاناختیار و قدرت اراده الھی خود نائل می آید و ربش را هللا قلب و نشانھ ھای کبیری از پروردگار نائل می آیند .

بعد از این آنکھ بھ وصلت معشوق خود برسی و معشوق در حق تو جفا و خیانت کند ول�ی ت�و ب�رای رض�ای خ�دا و -١١٧٢

ی . عف�و نم�ائ ظایف زناشوئی خود را بھ نیکی انجام دھی و معش�وق راصبر و صلح پیشھ سازی و مقابلھ بھ مثل نکنی و و د . پس بزودی نشانھ بزرگی از محبوب ازل در انتظار توست کھ صراط المستقیم ھدایت را بر تو ممکن می ساز

ف�ت و ر و عین بدان کھ ھمھ عارفان ، عاشقانی صدیق و پاکدامن بوده اند و مقام عرفانی اجر صدق و ایثار و صبا -١١٧٣

عفو آنھاست .

شق ھای بزرگ و ن�اب و عاش�قان ع�ارف و پ�اک نص�یب معش�وق ھ�ائی از دو دوس�تھ و ھوی�ت ک�امال متض�اد م�ی ع -١١٧۴کتی�ک ی از دیالشوند : مؤمنانی پاک و صدیق و دل شده و یا کافرانی بغایت ناپاک و شقی و کذاب . ای�ن نی�ز ص�ورت دیگ�ر

اف در اش��د ممکن��ھ اش م��ی باش��د : استض��عاف حاص��ل از غای��ت ایم��ان و ص��دق وعش��ق اس��ت ک��ھ متوج��ھ دو ن��وع استض��ع اری اس�ت وپاکدامنی و استضعاف حاصل از غایت کفر و فس�اد و ش�قاوت و پلی�دی . ک�ھ ب�رای ن�وع اول کم�ال اج�ر و رس�تگ عی اس�ت وتم�ابرای نوع دوم ، آخرین حج�ت قب�ل از ن�زول ع�ذاب عظ�یم الھ�ی . ک�ھ استض�عاف ن�وع اول عم�دتا دنی�وی و اج

استضعاف نوع دوم ھم قلبی و روحی و عقلی و عاطفی است : لطیف ترین قلوب و شقی ترین قلوب!

ای مھ اتمام حجت ھای الھی عاشقانھ اند یعنی از نزول رحمت مطلق�ھ اوس�ت ب�ر ب�دترین بن�دگانش ت�ا دیگ�ر بھان�ھھ -١١٧۵ در کار ایمان و توبھ شان نباشد .

ار ک�وچکی از او در حک�م ق است و آن دو نوع اس�ت : ع�ارف واص�ل ک�ھ ک�الم و نظ�ر و ھ�ر رفت�ساقی ھمان معشو -١١٧۶

غیی�ر تیک جام می است کھ معشوق مریدان خویش اس�ت . ک�ھ بق�ول ح�افظ ھم�ان س�رو چم�ان اس�ت ک�ھ ک�وچکترین رفت�ار و یگ�ری ھ�م ام�ا معش�وق د سلوکش برای مریدان در حکم نسیمی بھشتی می باشد و ھر کالمش مستی زاست و روح اف�زا . و

ض�وی از عھست کھ مھروئی مؤنث است معموال کھ کل جمال و قامتش بھ مثابھ می است و ساقی کل وج�ود اوس�ت ک�ھ ھ�ر ن س�اق س�یمی جمالش جامی با می ای ویژه است : زلفش ، کمان ابروانش ، نظرش ، خ�ال و ل�ب و بین�ی و دن�دان و می�ان و

ر دو تعھ�دی کافرکیش و س�نگدل اس�ت و ب�ر خ�الف س�اقی عرف�انی ، کمت�رین مس�ئولیت او . کھ این ساقی سیمین بر معموال ی افزای�د قبال عاشقش ندارد و کل صفایش در جفای اوست و ھر زخم و بی وفائی و جفایش دمادم بر عطش عشق عاشق م

را ت�ا ود و آن�انبزرگ م�ی رو بھ مثابھ شرابی افیونی و زھرآگین می باشد . و این ساقی کافرکیش گاه حتی بسراغ عارفان اق س��ر ح��د کف��ر مطل��ق و خراب��ات مح��ض م��ی کش��اند و خ��اک ع��الم را ب��ر سرش��ان م��ی کن��د و ھ��ر چ��ھ ناخالص��ی را از اعم��

ه در س�ت ول�ی گ�ااوجودشان می سوزاند و آنھا را برای لقای الھی مھیا می نماید . این ساقی سیمین ساق م�أمور و مع�ذور می شکند و فرو می پاشد و بھ عاشقیت می رسد و این خلق جدید است . عاقبت این کفر و جفایش خود نیز

اه یک زن روس�پی حرف�ھ ای م�ورد عش�ق یک�ی از مش�تریانش ق�رار م�ی گی�رد و بخ�ود م�ی آی�د و توب�ھ م�ی کن�د و گ -١١٧٧

رستگار می شود .

، ھر پرنده و گل و گیاھی و برای عارف واصل ھر چیزی در جھان بھ مثابھ یک جام می و ساقی است ھر شی ای -١١٧٨حتی ھر معنائی تا چھ رسد بھ انسانھا . و این ھمان جنات نعیم است کھ مخلصین در ھمین حیات دنیا بھ آن وعده داده ش�ده

Page 108: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٨

و این ھم�ان معن�ای –قرآن .»بدانید کھ مخلصین در جنات نعیم پروردگارند و بدست پروردگارشان شراب می نوشند « اند ت و جملھ امامان ما در چنین مقامی زیستھ اند . عارف واصل اس

ی شق برای ھمھ انسانھا آزادی بخش است و ھمین آزادی انگی�زه ازدواج ب�رای اکث�ر دخت�ران اس�ت . و ای�ن آزادع -١١٧٩

ری قلب�ی وفقط ھم مربوط بھ قلمرو فرھنگ و سنن و قیود اجتماعی و عرف�ی و ش�رعی نیس�ت بلک�ھ اساس�ی ت�ر از آن و ام�ش�وند . و ھا غرق میی است . کھ متأسفانھ اکثر آدمھا از این آزادی سوء استفاده می کنند و در اندک مدتی در منجالبروان

آش�کار از س�تفاده ایلذا بسیاری از دختران فقط بھ نی�ت ط�الق ، ازدواج م�ی کنن�د ت�ا ای�ن آزادی را بیابن�د و ای�ن نی�ز س�وء ا عشق و آزادی حاصل از آن است .

ی�ت و وست داش�تن و مھ�رورزی ھس�تھ مرک�زی آزادی حاص�ل از عش�ق اس�ت : آزادی دوس�ت داش�تن ک�ھ ی�ک قابلد -١١٨٠

ان�د از واج نکردهاستحقاق قلبی و روانی است و سپس توان بروز این محبت بھ دیگران ! بھ ھمین دلیل اکثر کسانی کھ ازدبت��ھ ش��ند ک��ھ الب��ط نامش��روع ب��ھ ای��ن امک��ان رس��یده باای��ن قابلی��ت برخ��وردار نیس��تند مخصوص��ا دخت��ران . مگ��ر اینک��ھ در روا

ت و ج�نس وقاح� امکانی بیشتر از ظرف احاطھ و اراده است و لذا این آزادی مھرورزی قلمرو فساد و تباھی م�ی ش�ود و از بی حیائی و بی عفتی است .

قل�ب ذا انس�انھائی ک�ھ قس�ی الز نیازھای ذاتی انسان و بلکھ ھر موجودی در عالم وجود است . و لامھرورزی یکی -١١٨١

. و متکبرند از این نیاز ذاتی محرومند و جان می کنند و این شعبھ ای از عذاب عقیم در قرآن کریم است

صال نیاز بھ آزادی چیزی جز نیاز ب�ھ مھ�رورزی و ظھ�ور و ب�روز عش�ق الھ�ی از ذات خویش�تن نیس�ت ک�ھ قلم�رو ا -١١٨٢ط م در رواب�ل�ذا ش�اھدیم ک�ھ در جوام�ع خفق�ان زده و مس�تبد ، ش�قاوت و بیرحم�ی ھ� ھمھ انواع خالقی�ت ھ�ای بش�ر اس�ت . و

جود است.اجتماعی غوغا می کند . تا آنجا کھ می توان گفت کھ عشق و آزادی امری توأمان و دو روی سکھ احساس و

ھمان نور عش�ق اس�ت ھ فقط اھالی عشق دارای احساس وجودند و این احساس نشان می دھد کھ وجود کاین بدان -١١٨٣ی�ژه گ�ی وو انسان بی عشق ھمواره احساس نابودی و ھراس و قحطی زده گی دارد و لذا حرص و حس�د و طم�ع ب�ارزترین

اوست . ھمانطور کھ اھل عشق ، موجودی قانع و غنی و سخی و پھلوان و ایمن و بی نیازست حتی در فقر !

تند و نون و بدبختی می دانند بھم�ان می�زان فاق�د عق�ل ھ�م ھس�وغ یا جشاھدیم کسانی کھ عشق را منکرند و آنرا در -١١٨۴ حماقت از رفتارشان آشکارست و نیز بزدلی و حسد و حرص .

و نکھ عشق را بد می داند دیگر ھیچ چیزی در زندگی را نمی تواند خوب بداند زیرا عشق ، ذات ھ�ر خ�وبی اس�تآ -١١٨۵

! خوبی جز عشق نیست و خوبان ھمھ عاشقانند

نشأ ھمھ ویرانگریھا و شقاوت و جنگھای بشری ، بازی و بخصوص بازی ب�ا عش�ق اس�ت و چ�ھ راس�ت گف�ت آن م -١١٨۶د تا چ�ھ رس�د ھمانطور کھ ھمھ بازیھای کودکان بھ دعوا ختم می شو» ھر جنگی اولش بازی بود « کھ عصدیق اکبر علی

وت ن عل�ت ش�قاھستی انسان است . و از اینج�ا بھت�ر م�ی ت�وا بازی با جدی ترین و قدسی ترین امر یعنی عشق کھ نور ذاتمخاط�ب ائم�ی ت�ریناکثر زنان را دریافت چرا کھ حرفھ ای ترین و بیشترین بازیگران با عش�ق ، زنانن�د زی�را وس�یعترین و د

خ زنانن�ددوز اکثر زنان اھل دوزخند و بیشتر اھ�ل« : صعشق می باشند . و از ھمین روست کھ بقول پیامبر عشق محمد و این از بابت بازی با عشق است و مکر با آن ! »

زی نچھ کھ زن را مظھر کید عظیم نموده و گاه در برخی مذاھب و فرھنگھا تجسم شیطان می کند ھمین مک�ر و ب�اآ -١١٨٧ ن��ابودیحد او ب�ا عش�ق م�رد اس�ت ک�ھ ب�دلیل ع�دم اطاع�ت از م�رد ب��ا عش�ق او نی�ز ب�ھ ب�ن بس�ت رس�یده و در قب�ال آن ت�ا س�ر

دم ب�ود آاحساس حقارت و پوچی می کند و از ھمین جاست کھ ھمطراز و ھم ھویت ابلیس می شود کھ خصم عش�ق خ�دا ب�ھ و خلیفھ خدا را سجده و تصدیق نکرد . اینست اصل ذات شیطنت زن !

ق ل�ذت را از عش�ض و استھالک و عذاب و جدالی ھولناکتر از این نیست ک�ھ زن در آن واح�د ھ�م اش�د ع�زت و تناق -١١٨٨

ای زن بدبختی ھ� مرد می یابد و ھم با آن بھ عداوت می رسد . و این عذاب عدم پذیرش والیت مرد است کھ علت العلل ھمھ ن وج�ود زندر تاریخ بوده است کھ امروزه بھ اوج خ�ود رس�یده اس�ت و ل�ذا ش�اھد جن�ونی جھ�انی ھس�تیم ک�ھ منش�أ اص�لی آ

است : معشوقی ضد عاشق !

Page 109: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٠٩

ھ�ر چ�ھ رای عشق جنسی چیزی مھلکت�ر از وص�ال نامش�روع نیس�ت . ب�ھ ھم�ین دلی�ل عش�ق جنس�ی را ی�ا بایس�تیب -١١٨٩ سریعتر بھ ازدواج رسانید و یا قطع رابطھ نمود .

گر عاشق ، عارف باشد و قاعده و حقوق عشق را بشناسد حتی جاھلترین و شقی ترین معشوق را ھم ادب نمودها -١١٩٠

ن�د ت�ا عش�وق چ�ھ کراه راست ھدایت می کند زیرا می دان�د ک�ھ در قب�ال ھ�ر ی�ک از واک�نش ھ�ای کافران�ھ م و بیدار کرده و بھ مکر و شقاوت و بازیھایش را ھر چھ سریعتر بخود آورده و مھار یا پاک سازد .

ر الزم بک�ا ر یک کالم اگر عاشق ، قھاری عشق را نشناسد و حق�ش را و اھمی�ت حی�اتی اش را ندان�د و در م�واردد -١١٩١

ود و ش�نگیرد ھم بھ خود و ھم بھ معشوق و ھم در حق عشق ستم نموده است و ب�ھ ع�ذاب قھ�ر و غض�ب عش�ق مب�تال م�ی معشوق را تبدیل بھ دیو آدمخوار می سازد و بھ جان خود می اندازد .

ل��ذا ب��زودی ب��ھ اری عاش��ق در قب��ال مکرھ��ا و بازیھ��ای معش��وق ع��ین خیان��ت اس��ت ب��ھ معش��وق . و اغم��اض و س��ت -١١٩٢

شقاوت و انتقام معشوق مبتال می شود .

انس�انی عش�ق باش�د حت�ی ح�ق تنبی�ھ ب�دنی معش�وقش را ھ�م دارد . ای�ن –اشق اگر عارف و متعھ�د ب�ھ ح�ق الھ�ی ع -١١٩٣ معشوق چھ ھمسر باشد و چھ مرید .

ا نشناسد عشق را ھیچ نشناختھ است . رکسی کھ غیرت و قھاریت عشق -١١٩۴

اده اشق ھرگز نخواھد توانست حقوق الھی عشق را ادا کند و عشق را عاقبت بخیر سازد االاینک�ھ ھم�واره ب�ر ارع -١١٩۵

بھ وصال احاطھ کامل داشتھ باشد و ھر گاه کھ الزم است بکلی از آن درگذرد .

ی لی�دی و دسیس�ھ س�وق م�بر عشق بنا شده است عموما زن را ب�ھ ان�واع مکرھ�ا و بازیھ�ا ت�ا س�رحد پ ازدواجی کھ -١١٩۶ی ش�ود و م�دھد و مرد فقط با قدرت معرفت و احاطھ بر وصال جنسی خویش قادر بھ مھار و تربیت ھمسرش در امر عشق ز اداقل عش�ق چھ بسا گاه آخرین عالج طالق اس�ت ب�ھ قص�د نج�ات زن از مالیخولی�ا و بی�داری و بخ�ودآئی اش و رھانی�دن ح�

ک�ھ ن�ھ دی�ن ی�ت انجام�دھ خود یک جھاد اکبر و جھاد فی هللا باشد و ادام�ھ زناش�وئی ب�ھ جناتباھی و انتقام . چھ بسا طالقی ک باقی گذارد و نھ دنیا و نھ دل .

الق م نیستند زنان مطلقھ ای کھ با خود می گویند : ای ک�اش ش�وھرم م�را تنبی�ھ م�ی نم�ود ت�ا ک�ارم ب�ھ جن�ون و ط�ک -١١٩٧

د واقع�ا قص� خواستھ زن است آنھ�م خواس�تھ ای ک�ھ از س�ر مک�ر و دسیس�ھ اس�ت ونکشد . زیرا اکثر طالقھا در عصر ما بھ و در ح�ق اطالق در کار نیست ولی بطرزی جنون آمیز بھ طالق می رس�د ک�ھ عل�تش فق�ط ب�ی مس�ئولیتی م�رد و ب�ی معرفت�ی

ن�ابودی را ازعشق زناشوئی است و منافع زودگذر جنسی و عاطفی اش ھرگز بھ قھر عشق امکان عمل نمی دھد تا عش�ق برھاند .

نن�د کردان بی غیرت و ملوس و بی اراده عصر ما کھ این بی ھویتی و فقدان والیت مردانھ را تعبیر بھ عشق م�ی م -١١٩٨

ھ�ی و ق�انون ال علت اصلی انھدام زناشوئی ھستند . زیرا این مرد است کھ مسئول و ولی زندگی زناشوئی است ھم ب�ھ لح�اظ ست.ذلیل کرده ا -قی . و این بی عشقی مرد است کھ او را اینسان بی غیرت و سکس ھم عرفی و فطری و حقو

رد بای��د بدان��د ک��ھ زن در مقاب��ل عش��ق او ھ��ر چ��ھ ک��ھ ش��دیدتر باش��د ک��ورتر ، مج��ذوبتر ، مفت��ونتر و مس��حورتر وم�� -١١٩٩

ت ک�ھ م�ی و جن�ون زن اس� خودشیفتھ تر می شود و مرد فقط ب�ا وارد نم�ودن قھ�ر عش�ق در ھ�ر مرحل�ھ ای از ب�ازی و مک�ری کن�د دیوانھ م تواند عشق را رھبری و ھدایت کند وگرنھ جنون و مالیخولیای عشق بر کل رابطھ مستولی شده و ھر دو را

ھس�تند ک�ھ و بجان ھم می اندازد ک�ھ ھ�یچ روانش�ناس و مش�اوری ق�ادر ب�ھ فھ�م و ح�ل آن نیس�ت . زی�را فق�ط عارف�ان واص�ل درمانھایش را می دانند . عشق را می شناسند و دردھا و

م ین بدان کھ حقوق زناشوئی در شرع مقدس اسالم ، عالیترین و دقیق ترین و عارفانھ ترین حقوق عشق است ھ�ا -١٢٠٠

عشق اس�ت . پیامبر عشق است و لذا شریعت محمدی ھم شریعت صدر ابداع آن و ھم استمرار و بقای آن . چرا کھ محمد ا کمت�رین بن�ده مطلق� از منبع عمری تجربھ و تحقیق و مکاشفات عینی دریافت�ھ ام زی�را دی�ن و اس�المو بنده این ادعا را فقط

ریشھ ای در وراثت و تاریخ و آموزش و کتاب و جامعھ و عرف و شرع رسمی ندارد .

Page 110: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٠

ک�ھ رفانی دیدما مدتھا می پنداشتم کھ زنان در قبال محبت و عشق بسیار بی ظرفیت ھستند ولی در تجربھ عشق عت -١٢٠١ت و اص�ل و دوزخ�ی ج�ز ب�ی معرفت�ی نیس� عمردان بمراتب بی ظرفیت ترند . اصل درد ھمان بی معرفتی است کھ بقول علی مغز بی معرفتی بشر ھم درباره عشق است کھ حیاتی ترین نیاز انسان است .

ق خ�ویش اس�ت . بن�ابراین اگ�ر ریق مراتب معشوقیت و اطاعت بی چون و چرا از عاشعاشقیت زن محصول طی ط -١٢٠٢

ت�وھم دختری فی البداعھ دعوی عشق نسبت بھ مردی را می کند ھمان عش�ق او ب�ھ عش�ق م�رد نس�بت ب�ھ اوس�ت و ی�ا ی�کاس�توار یش و بازیرمانی و اینترنتی و سینمائی و تلقینی است کھ برخاستھ از اراده بھ عاشق شدن است کھ بنیادش بر نما

است .

رابطھ جنسی چھ ربطی بھ عشق دارد ؟ آیا می تواند باعث عشق گردد ؟ آیا سکس و -١٢٠٣

ابطھ جنسی جامعترین و متحدترین رابطھ بین انسان و جھ�ان اس�ت زی�را ھم�ھ ح�واس پنجگان�ھ و کلی�ھ اعض�اء و ر -١٢٠۴رتب�اط ع ابلکھ فعالی�ت ج�وارح داخل�ی و تمامی�ت ھ�وش و احس�اس آدم�ی دخی�ل م�ی ش�ود و چن�ین رابط�ھ ج�امعی در ھ�یچ ن�و

و ج�ھ و تعھ�ددیگری رخ نمی دھد . پس رابطھ جنسی بی تردید کاملترین و جدی ترین رواب�ط بش�ر اس�ت و ل�ذا بیش�ترین توش�ود ھ عش�ق نم�یبمسئولیت را بھمراه می آورد و کاملترین نوع مبادلھ و معاملھ وجودی دو انسان است ولی لزوما منجر

مان دین�ی را از ای ن باشد ھمانطور کھ خداوند در کتابش حیات قلبی و روحی انسانمگر اینکھ دل آدمی زنده باشد یعنی مؤمی کن�د ک�ھ م�می داند و این عین واقعیت است . بھ ھمین دلیل انس�ان م�ؤمن اگ�ر مرتک�ب رابط�ھ نامش�روع جنس�ی ش�د ت�الش

ھ س�تم ب� ند وگرنھ کاید ھم چنین حتما با ھمان فرد ازدواج کند زیرا عاشق شده است یعنی خالفت روحی رخ داده است . و ب و خیانتی بزرگ در حق خودش مبتال شده است .

ب�ھ وھ ھمین دلیل انسان مؤمن نمی تواند روابط جنسی نامشروع بلند مدت داشتھ باشد و تن بھ تنوع جنسی دھ�د ب -١٢٠۵

ی کنن�د و م�س�انی زن�ا آلیک�ھ ک�افران ب�ھ آسانی زنا و خیانت نماید زیرا بدلیل حیات قلبی اش دچار عذاب النار می گردد در حا تنوع جنسی دارند زیرا اصال عاشق نمی شوند درست مثل حیوانات و بلکھ جمادات . و لذا حس�اب ک�ار ک�اف مح�ول ران تمام�ا

بھ پس از مرگ می شود کھ بیدار و زنده تر می شوند .

اصھ برای مؤمنان اھل معرف�ت و عارف�ان نوپ�ا در عش�ق ، روی�اروئی ب�ا ای�ن حقیق�ت از ص�د م�رگ ھ�م تل�خ ت�ر و خ -١٢٠۶ده ش�ترین بش�ر مھلکتر است . کھ بناگاه متوجھ شوند عاشق بر یکی از شقی ت�رین و ک�افرترین و بی�رحم ت�رین و ب�ی وج�دان

ھ ح�ق و س�ر ک�خود شیطان گشتھ ان�د . فق�ط در اینجاس�ت اند کھ بھ خون عشق و ایمانشان تشنھ است و گوئی کھ عاشق بررد ین ن�وع م�وعشق خدا بھ مخلوقش بشر را درمی یابند زیرا حتی عشق و ایمان اکثریت بشری بھ خداوند ھم چیزی از ھم�

ش�ق ھ�ائی عبحث است یعنی غایت شقاوت و کفر بشر است در قبال عشق خدا . ای�ن حقیق�ت و اعت�راف ب�ھ آن یک�ی از عل�ل را رف ک�ھ خ�ودت کھ در دل عارفی نسبت بھ کافری شقی پدید می آید کھ درسی و امتحانی از جانب خداست برای این ع�ااس

ازات الھ�یعاشق خدا می پنداشت . مثل ماجرای شیخ صنعان بھ آن دخترک فاسق المذھب . چھ بسا چنین عشقی نوعی مج ارد . در قبال ادعای عارف می باشد کھ دعوی عشق بھ خدای را د

ین بدان ک�ھ حت�ی دو ت�ا عش�ق دارای ی�ک ماھی�ت و مقص�د نیس�ت ھم�انطور ک�ھ دو تجل�ی از خداون�د ھ�م یکس�ان و ا -١٢٠٧

جل�ی خ�اکی تتکراری نیست و با یک جمالش فقط و فقط یکبار آشکار می ش�ود در ک�ل ت�اریخ بش�ر ! و ھ�ر عش�قی ب�ھ مثاب�ھ ی�ن ظ�رف اال�ب جم�ال خ�ود ص�ورت داده اس�ت ت�ا از جمالی از خداوند است در قالب ص�ورت بش�ری . چ�را ک�ھ بش�ری را از ق

اگ�ر وام�ده اس�ت آشکار شود . و اینست کھ مطلقا چیزی بنام روانشناسی عشق و یا فلسفھ واحدی از عشق ت�اکنون پدی�د نی آمده امری یک بعدی و یا اصال توھم است و بھ ھیچ کاری نمی آید .

آن وی پاس�خ م�ی دھ�یم ھ�ر چن�د ک�ھ ت�اکنون ھ�م داده ای�م نوش�است بھ ر اینک بھ سئوالی کھ ھزاران بار از ما شده -١٢٠٨

ب�ھ گم�انم اینکھ : چھ کنیم کھ عاشق شویم ؟ شرط الزم برای عاشق شدن مؤمن شدن است و ش�رط ک�افی آن ھ�م تقواس�ت .ق ش�عق�رآن ، کت�اب این تعریف در کل جریان این کتاب واضح و بدیھی شده باشد . و باز ھم درمی یابیم کھ با این تعری�ف ،

است و اسالم ھم دین عشق است و تشیع ھم مکتب عشق است .

س��ی ک��ھ عش��ق را بشناس��د عاش��ق عش��ق م��ی ش��ود و اینس��ت اص��ل و اس��اس ذات��ی عش��ق ! و ای��ن کت��اب ج��ز ای��ن ک -١٢٠٩ مقصودی نداشتھ است کھ ھمھ را عاشق عشق نماید . آیا این کتاب در مقصودش واصل بوده است ؟

راف می کنم کھ نگارش این کتاب در سرآغاز ماه رمضان سال جاری با یک عشق عرفانی ن�وینی آغ�از ش�د ک�ھ اعت -١٢١٠

اگر این عشق عرفانی تا پایان نگارش این کتاب بھ وصال عرفانی خود نائل آید ای�ن کت�اب ھ�م ب�ھ مقص�ود ذات�ی خ�ود واص�ل

Page 111: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١١

وأمان بالی�ده و جوش�یده و ب�ھ پ�یش آم�ده اس�ت . یعن�ی شده و ختم می گردد . یعنی سطر بھ سطر این کتاب و عشق مذکور تاین کتاب درباره عشق و خاطرات و معارف حاصل آمده در گذشتھ نیست بلک�ھ ثب�ت و ض�بط لحظ�ھ ب�ھ لحظ�ھ ی�ک عش�ق در حال تکوین است کھ نابترین و کاملترین عشق عرفانی من در زندگی است . و لذا این عشق و این کتاب آغاز جدید و خلق�ت

دی از ھستی مرا رقم می زند کھ تماما رقم زننده سرنوشت بشریت مدرن است . این ی�ک پ�یش بین�ی عاش�قانھ اس�ت ک�ھ جدیبشریت را در سراسر جھان بھ عشق زنده می کند ھر چند کھ ای�ن زن�دگی ق�بال آغ�از ش�ده و در سراس�ر جھ�ان ش�اھدش م�ی

ی دھد تصدیق و تع�ین مع�ارف و حق�ایق آث�ار م�ن اس�ت ک�ھ این�ک باشیم . ھمانطور کھ قبال گفتھ بودم ھر چھ در جھان رخ منوبت عاشقی است و چون قلم بھ عشق رسد شکافتھ می شود ھمانطور کھ ماه شقھ می شود در دو جمال . تا باد چنین بادا

!

نطور بشر ھم�ا بال گفتھ بودیم کھ حدود چھارده قرن پیش با واقعھ معراج محمدی و تحقق امامت در مجرای تاریخق -١٢١١اس�ت ک�ھ ھ�م چس�بیدهبکھ قرآن می فرماید ماه دو شقھ شد . بنده در مشاھداتم گزارش داده ام کھ ھم اکنون نیز ماه دو تک�ھ

خدا را منعکس می کند . این دو جم�ال ھ�ر آن بازت�اب دھن�ده جم�ال عاش�قان واص�ل ب�ر روی زم�ین –دو جمال عشق انسان یگری دختری جوان کھ در حال خنده می گرید . است کھ یکی جمال پیرزالی است و د

م�ی . نزدیک شد قیامت و شکاف خورد ماه . و اگر ببینند آیتی را روی برگردانند و گوین�د ای�ن طلس�می اس�ت دائ « -١٢١٢

-قرآن ...» ... بلکھ این حکمتی بالغ است را گوین�د ک�ھ ل . و ل�ذا آدم ب�الغ ھ�م کس�ییعنی رسیدن و رساندن و وص�ا» رسائی « چیست ؟ بلوغ یعنی » حکمت بالغھ «

الغ�ھ در بر آستانھ وصال است و قابلیت وصال یافتھ است زیرا عاشق ش�ده اس�ت و عش�ق در او شکوفاس�ت . پ�س حکم�ت بود دائم�ی قرآن و آیھ مذکور ھم مربوط بھ وصال عاشقانھ بین خالق و مخلوق اس�ت ک�ھ از سرچش�مھ مع�راج محم�دی و ش�ھ

شق جاری عد و مست می گردد . و گویند کھ طلسمی دائمی است منکران . چرا کھ عشق عرفانی یک تغذیھ می شو ععلی ائم�ی اس�ت ددر خون بشریت است از ظھور اسالم . و لذا انشقاق ماه بھ دو جمال حق در ص�ورت بش�ری ھ�م ام�ری ثاب�ت و

ر ب�ھ دائم�ا ک�لغ�ھ ! یعن�ی عش�ق عرف�انی کھ اھل شھود ھر آن خاصھ در ماه چھاردھم دیدارش می کنند . و اینس�ت حکم�ت باش��ان م��ی ھ خداون��د درب��ارهروی زم��ین جاریس��ت و راز بق��ای بش��ریت در آخرالزم��ان اس��ت ای��ن عاش��قان ھمانھ��ائی ھس��تند ک��

یان خ�اص آن ای�ن گ�روه ش�یع» . بزودی گروھی را پدید می آوریم کھ عاشق ما ھس�تند و م�ا ھ�م عاشقش�ان ھس�تیم «فرماید در پرده غیب است ھمان سیصد و اندی نفر !حضرت عشق ھستند کھ

د و گ�م براستی این چند تا موی حقیر مژگان کھ مرتبا ھم می ریزن�» بھ مژگان سیھ کردی ھزاران رخنھ در دینم « -١٢١٣

ی�ن دعاشق ک�ھ و گور می شوند و گاه یکی از آنھا در چشم صاحبش او را بھ کوری می کشاند چھ رازی دارد در جان و دل نیایش را بر باد می دھد . و د

وھ�ا ب�ر بھ عجایب موی جمال آدمی اشاره ای کرده بودیم کھ بدون این م» سر مو « بال در مقالھ ای تحت عنوان ق -١٢١۴ب و ل�سر و صورت آدمی ھویت ھیچکس شناختھ نمی شود . از موی زلف و ابرو و مژگان و موھای ن�رم ص�ورت و پش�ت

ھ جم�ال ترین موھای صورت محسوب می شوند . ای�ن موھ�ای گون�اگون عرف�ات ھوی�ت و شاخص� خالھا کھ آنھا ھم از لطیفھای عش�ق و .ھر کسی ھستند و نیز کل راز عشق می باشند . در واقع باید گفت کھ عشق جمالی دارای ھویتی موئی است

ھوی عشق و موی عشق . وای از این غمزه جادوی عشق !

ش ی رس�د در واق�ع م�رده ت�رین و ب�ی ارزم�ان از آن دم می زنند و نعره شان ب�ھ آس�مان این زلف و موئی کھ عارف -١٢١۵وت�ور مترین و بی خاصیت ترین عضو ب�دن انس�ان ھس�تند ک�ھ کاربردش�ان فق�ط در عش�ق اس�ت . و گ�وئی ک�ھ عش�ق بعن�وان

ت . و یق�ت عش�ق اس�محرکھ سرنوشت آدمی بھ این بی ارزش ترین عض�و زای�د ب�دن بس�تھ اس�ت . و ای�ن معن�ا حام�ل ک�ل حق م !ھی بر بادگوئی خداوند در موی جمال آدمی جلوه می کند و عاشقان را بر باد می دھد کھ : زلف بر باد مده تا مد

راستی کھ عشق بھ موئی بند است ھمانطور کھ کل جمال ھر کس�ی ب�ھ موھ�ای اوس�ت و بنگ�ر آدم�ی چق�در درب�اره ب -١٢١۶

زیب�ائی و یباسازی مربوط بھ موھای سر و صورت است و ک�ل ب�دن . م�و ھ�م باع�ثموھایش ھزینھ می کند . کل آرایش و زھ�م پ�یچش ھم زشتی است و بستگی بھ نوع آرایش دارد و نی�ز بس�تگی ب�ھ ن�اظر ھ�م دارد . ک�ھ یک�ی م�وی م�ی بین�د و یک�ی

موی . آنانکھ پیچش موی را می بینند عاشقان ھستند و عارفان !

کھ ارزش مادی و دنیوی عشق ھمتای ارزش م�وی اس�ت و اینس�ت ک�ھ ج�اھالن ب�ا عش�ق بدین لحاظ می توان گفت -١٢١٧آری –ق�رآن .»ا خ�دای را اینق�در ارزان مفروش�ید عھد خود ب« چنین بولھوسانھ و قدرنشناسانھ بازی می کنند و تجارت .

د عھد و پیوند عشق را ھ�م م�ی بسیاری از آدمھا و خاصھ زنان بھ ھمان ساده گی و راحتی کھ موھای خود را قیچی می کنن

Page 112: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٢

برند و دور م�ی اندازن�د زی�را ب�رای بدس�ت آوردن�ش ن�ھ زحمت�ی کش�یده و ن�ھ ھزین�ھ ای ک�رده و ن�ھ حت�ی آن�را خواس�تھ ان�د . درست مثل حیات و ھستی ای کھ دارند . زیرا عشق ، نور جاودانگی حیات و ھستی است .

ر س�ی علم�ی اخی�ر را ک�ھ گ�وئی ب�ر ج�ای نس�بیت انیش�تن ق�راھس�تی شنا در اینجا یکبار دگر نظریھ کیھان شناس�ی و -١٢١٨

ابھ�ای لی�اف و طناگرفتھ متذکر می شویم کھ نظریھ طنابی بودن ساختار ذاتی ھستی و فضاست کھ کل جھان را پدید آم�ده از ھ�ان م�ی جس�اختار از بھم تابیده شده نامرئی می داند ھمچون زلف و گیسوان یار . و در اینجا بھ حقانیت مکاشفات عارفان

س�ت . و اع پریش�ان رسیم کھ کل جھان ھستی را زلف یار می خوانند کھ گاه پریشان است و گاه بھم بافتھ ش�ده و نھایت�ا جم�ظ ب�ھ زلی�ات ح�افعجبا کھ کاشف و نظریھ پرداز اصل این نظریھ یک دانشمند ایرانی اس�ت ک�ھ گ�وئی تح�ت ت�أثیر ناخودآگ�اه غ

س�ت و خ�ود ایده است ھر چند کھ حتی نظریھ نسبیت انیشتن ھم دارای ھ�ویتی ش�رقی و عرف�انی این مکاشفھ حیرت آور رسده ای ی�و زیب�ائی پد او ھم بارھا متذکر شده بود کھ شرقی ھا بھتر از غربی ھا نظریھ او را درک م�ی کنن�د زی�را عاش�قترند .

پرس�تی دنی�وی ع�ین ع�دم پرس�تی و ھیچ�ی موئین است و زیبائی پرستی عین موپرستی است . و موپرستی ب�ھ لح�اظ ارزش . وجود است است و پرستش چیزی بی جان و زاید . زیرا مو زائد بر ھیکل انسان است عشق نیز برتر از وجود و معنای

ق القمر شدن م�اه مث�ل دو پ�اره ش�دن اب�روان پیوس�تھ زن�ان متأھ�ل اس�ت ک�ھ البت�ھ ام�روزه گ�وئی ھم�ھ م�ادرزادیش -١٢١٩

نگ�ی آن ی جنب�ھ فرھدختران از کودکی ابروان خود را برمی دارند و از میان دو پاره م�ی کنن�د . و ای�ن س�وامتأھل ھستند و ج�وانی ن آغ�از نودارای معنای رازآلوده در آخرالزمان است کھ ذک�رش رف�ت . یعن�ی ھم�ھ از ب�دو تول�د عاش�قند و ل�ذا از ھم�ا

زی م��انطور ک�ھ وج�ود از ع��دم اس�ت عش��ق ھ�م از چی��بک�ارت و عص�مت از دس��ت م�ی دھن��د ب�دلیل ندانس�تن حق��وق عش�ق . ھ کمابیش مترادف عدم است یعنی از موی ! از خط کھ آغاز آفرینش است .

مروزه عشق شناسی حیاتی ترین و اضطراری ترین علوم و معارف است کھ انسان مدرن از باب�ت جھل�ش در ای�ن ا -١٢٢٠

باره تاوان غیرقابل جبران می پردازد . و این رسالھ جبران این تاوان کبیر است .

ن ھ آخرالزم�ان ظھ�ور بط�أویل و تعین عاشقانھ قرآن است یعنی ظھ�ور بط�ن ھف�تم آن اس�ت ھم�انطور ک�تاین رسالھ -١٢٢١ ھفتم انسان و جھان است و دین محمد ، دین مغز جان است . و مغز جان ، عشق است .

ا شق بقول روزبھان شیرازی ، شیر حق است کھ حتی انبیاء و اولیای خود را می درد و م�ی خ�ورد و م�ی بلع�د ت�ع -١٢٢٢

کن�د و می شان مییگران و مکاران و تاجران عشق . کھ فقط زخدیگر دوئی نبینند بین خود و خدایشان . تا چھ رسد بھ بازغی�رت ،می رود تا تمام عم�ر بت�دریج خونش�ان ب�رود و لحظ�ھ ب�ھ لحظ�ھ بمیرن�د . و ای�ن غی�رت عش�ق اس�ت . غی�رت عش�ق

رای ب�ازیب�ا بیھ�وده و آی�ا پنداش�تید ک�ھ ش�ما ر«خ�الق آن اس�ت . کائنات است غیرت ھستی المتن�اھی جھ�ان اس�ت و غی�رتا عش�ق این آیھ مخاطبی جز منکران و تاجران و بازیگران با عشق ندارد . ھمھ منکران و بازیگران ب� –قرآن .»آفریده ام

ھوی�ت و نیھیلیست ھای روی زم�ین ھس�تند یعن�ی عب�ث پرس�تان و بیھودگ�ان ! زی�را فق�ط عش�ق اس�ت ک�ھ ب�ھ زن�دگی معن�ا وی ک�ھ ب�ا و عب�ث انگ�اری را مح�ال م�ی س�ازد . پ�س وای ب�ر کس�ان جدیتی ابدی می بخشد و امکان ھ�ر ن�وع ب�ازی و س�ھویت

در مان�ت الھ�یاعشق بازی می کنند و یا آنرا دروغ و جنون می پندارند زیرا عشق ذات ھر عھد و مسئولیتی است و ھم�ان نزد انسان می باشد .

ی ندارد و زای�د ب�ر جم�ال اس�ت ول�و عامل زیبائی جمال انسان است کھ بخودی خود ارزشی ھمانطور کھ مو عنصر -١٢٢٣

. عشق ھم بدون آن جمال زشت و بی ھویت است و جمال زشت ، ضد جمال است زیرا زشتی ، جمال را نفی و لعن می کندن�ی ص�دق چنین است کھ بدون آن وجود ، ضد وجود است و وجود بھ انکار خود می پردازد . عش�ق تص�دیق وج�ود اس�ت یع

یعنی وجوددان است : دانائی بر وجود ، وجود آگاھی ، خودآئی !وجود است و وجدان وجود است

ر عشق جنسی آنکھ بدون عھد و پیمان ابدی یعنی ازدواج حاضر بھ وصال جس�مانی نیس�ت و ف�راق را ب�ر وص�ال د -١٢٢۴ عمل�ی رف�انعنامشروع و دمدمی ترجیح می دھد بر صراط المستقیم ھدایت و قلم�رو ش�ھود ق�رار م�ی گی�رد یعن�ی ب�ر قلم�رو

ب��ت ب��ھ وارد م�ی ش��ود . و در غی��ر اینص��ورت وص��ال جس��مانی ھم��ان و برخاس�تن م��رغ عش��ق از رابط��ھ ، ھم��ان و تب��دیل مح عداوت ، ھمان ، و تبدیل فرشتھ بھ شیطان ، ھمان !

شق بعالوه عصمت مساوی است با کشف و شھود عرفانی بسوی معراج روح�انی و لق�اءهللا . ای�ن ب�دان و ت�ا اب�دع -١٢٢۵

ھ س�ی نیس�ت ک�آن بمان ! پس بنگر کھ صراط المس�تقیم عش�ق عرف�انی و تع�الی روح�انی را ب�ر ھ�ر کس�ی نمایان�دم زی�را ک در الاقل یکبار عاشق نشود .

Page 113: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٣

ی م�را ھ�م ش�امل عرا شامل نمی شود و اگر مسیح عید حیات نیستند جز علی قو اما عشق بھ اولیای الھی کھ در -٢۶٢١ا نماید زی�ر است کھ حقیقت ماورائی و توحیدی عشق رخ می عده است . فقط در عشق بھ علی شود بدین دلیل است کھ نمر

ی عاس�ت ک�ھ ش�قک�املترین حج�ت ب�ر ای�ن اد عکافر و مؤمن ھر دو را در برمی گی�رد . اش�عار عاش�قانھ معاوی�ھ درب�اره عل�ی بود . عترین مدعی علی

ناس�د . ای�ن عش�ق از لمان و مس�یحی و ک�افر و م�ؤمن نم�ی شکیست کھ عشقش سنی و شیعھ و مس عبراستی علی -٢٧٢١

چن�ین رم�ی آی�د وچھ روست و از کجا می آید . بی تردید از ورای تاریخ و وراثت و اعتقاد است . عشقی اس�ت ک�ھ از ذات بھ ک�م بریزی ھ. عشق مولوی بھ شمس تیای مرده و زنده گزارش نشده استماھیتی از عشق درباره ھیچیک از انبیاء و اول

عشقی خارق العاده در کل تاریخ بشر است بھ اعتراف خودش : شمس الحق تبریز کھ بنمود علی بود !

ز ھمھ عشق ھای عرفانی ، عشق علوی منحصر بفرد خود است و در عالیترین مقام اس�ت ک�ھ غای�ت و پای�انی ب�ر ا -١٢٢٨ی�ان ھم�ھ ماست . چرا ؟ مگر علی کیست و در آن متصور نیست و عشقی جھانی و فوق ماھیتی است یعنی وجودی و ذاتی

مردان خدا و عشاق حق چھ ویژه گی دارد ؟ خ تنھا انسانی در ک�ل ت�اری عالمی از وجود علی درست توصیف خداست . و بھ ھمین دلیل علی توصیف عارفان اس -٢٩٢١

دان�د یعن�ی عین الوھیت الھ�ی م�یاست کھ ھمچون خدای پرستیده شده و مذھب خاصی بر وجودش پدید آمده است کھ او را مذھب علی اللھی !

ھ مسیح در مسیحیت و نھ بودا در بودائیزم بھ لحاظ مقام وجودی ھمسان عل�ی اس�ت . و ای�ن عش�ق اوس�ت ک�ھ ازن -١٢٣٠

ھ او ک�و کجاس�ت او الوھیت پدید آورده است و چھ بسا غلوھا و غالیھ گریھا رخ نموده است . این مق�ام و عش�ق از چیس�تانی ت�ر و س�تمرا جھ�مرا حتی از انبیای اولوالعزم امتیاز بخشیده است و عجبا کھ این عشق بھ مرور زمان و در گذار تاریخ

شدیدتر می شود آنھم در فقدان او . عی مقاماتی بی�ان نم�وده ک�ھ از زب�ان ھ�یچ ع�ارف ش�ی عب است درباره علی موالنا کھ بھ لحاظ نژادی یک سنی مذھ -٣١٢١

خطاب کرده است :» هللا موالنا علی « ھم صادر نشده است و آشکارا وی را موالنا علی هللا ان ـاشقـع م ـچش ورـن ی ای ـعل اـوالنـم هللا ان ـجھ انـاھـش اهـش ای

ا علی هللا موالن ورـزب دتـوانـمیخ موسی عمران در غمت بنشستھ بود در کوه طور داود لیعاست هللا موالنا در کوی عشقت در ھم م است ـیور مرـآدم کھ نور عالم است عیسی کھ پ

موالنا علی هللا یـدن رب ـق در ت ـگفـمی ا ـدج درـب ود ـب کھ دـاحم اء ـم انبیـور چشـآن ن موالنا علی هللا یـوئـت یـرزاق و امـوئی ھم کوثر و ساقی توئی قس ـاقی تـی و ھم بـھم ح

هللا موالنا علی وـتز دا ـشی انـارفـع م ـو ھـت ز اـدان اء ـاولی م ـھ و ـت ا زـاء گویـم انبیـھ موالنا علی هللا م ـعج ر ـفخ رب ـع ر ـدم میـع از ق ـخل ن ـک دا ـم ، پیـوح و قلـده لـدارن والنا علی مهللا شـدمتـخ ی ـزرگـب ام ـش نـا و عزتـد و ثنـش ، حمـرآن مدحتـوع قـمجم

موالنا علی هللا اـنم اـوالنـم ھ ـب را ا رخ ـور و جفـکن جـما ما بر ـزی بیـای شمس تبری

کارا ین گزیده ھائی از چند غزل مولوی در دیوان شمس کھ جملھ ابی�ات آن ب�ھ هللا موالن�ا عل�ی خ�تم م�ی ش�وند آش�ا -١٢٣٢ز ل�ی ھ�م ظھ�ور عش�ق اس�ت . اگ�ر م�ن اوصف ظھور خداست بی کم و کاست . و اگر ظھور خدا ھم�ان عش�ق اوس�ت پ�س ع

و ھب ت�اریخیروی مذھب آباء اجدادی بھ این حقیقت می رسیدم شھامت ادعایش را نمی داشتم . من تا چھل س�الگی ب�ھ م�ذتحقی�ق و و غ�رق در آباء اجدادی و وراثتی خود یعنی تشیع کافر بودم و اص�ال ب�ھ ک�ل اس�الم و دی�ن انبی�ای الھ�ی ک�افر ب�ودم

قیقت�ی ھس�تحوی حقیقت بسر می بردم و قبلھ و نماز نمی دانستم . فقط بھ حکم فطرت احساس می ک�ردم ک�ھ تأمل و جستجم و ھ�را علی عو صو حتی نامش را خدا ھم نمی گذاشتم . من خدای را باور نکردم و نپرستیدم تا اینکھ دیدمش . محمد

چ�ھ را ک�ھ اه دی�دم آنھم بھ تحقیق و تجربھ ی�افتم . و ب�ھ ناگ�ھمھ اصول و فروع دین را ھم و ھمھ احکام و فضائل اخالقی را یم و خ�دای است م�ی گ�ویافتھ ام نامش دین و اسالم و قرآن و تشیع است . بخدائی کھ ما را آفریده ذره ای غلو نمی کنم و ر

نیس�ت ک�ھ یخیمرا بکشد اگر اندکی اغراق و کذبی در ادع�ایم باش�د . پ�س عش�ق عل�ی ھ�م ی�ک تلق�ین و جن�ون ن�ژادی و ت�ار ت�اکنون آس�مان الحمدهللا والحمدهللا سید و مال ھم نیستم کھ این احساسی ژنتیکی و انگیزه ای برای دنیا و نان و نام باشد .

جل ترین آدم روی زمین بوده و امیدوارم تا بھ آخر ھمینگونھ بمانم و بمیرم .

Page 114: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٤

ن م�ن اس�ت و ھ�ر چ�ھ ک�ھ بیش�تر پاس�خ م�ی ی�ابم معم�ایش معم�ای ج�ا چرا علی ؟ بخدا کھ این سئوال سالھاس�ت ک�ھ -١٢٣٣انم بی��ان نکش�� ومعم��اتر م��ی ش��ود . و خداون��د ای��ن نعم��ت را در م��ن نھ��اده ک��ھ ت��ا ذات ھ��ر مس��ئلھ ای را درنی��اورم و ب��ھ فھ��م

رھایش نکنم .

وخ�دا م�ی دانن�د را اسم اعظم » علی « عشق آور است و بیھوده نیست کھ برخی » علی « ی کھ حتی کلمھ براست -١٢٣۴ر : بق�ول ش�اع من اسم عشق خدا می دانم و بلکھ کلمھ ای می دانم کھ خود نور عشق است کھ در لفظ و واژه آم�ده اس�ت و

یا علی گفتیم و عشق آغاز شد ! ة بر خلق خدا ص�لو طبق حدیث معراج ، نخستین انسانی است کھ خداوند بر او صلوة نموده است و علی ھم ععلی -٣۵٢١وق�وع م ک�ھ ھم�انه است و این امر تا قیامت کبرا جاریست . درباره حقیق�ت واقع�ھ ص�لوة ق�بال ب�ھ تفص�یل س�خن گفت�ھ ای�کرد

خالفت و تحقق عشق است و امامت در درجات ! ث�ل ھفتھ است کھ : ای محمد نسبت تو بمن مندر این کالم خدا بھ رسولش در معراج عتمام حقیقت امر وجود علی -٣۶٢١

ن است بھ علی !نسبت م

فاوت عشق و والیت و امامت محمدی و علوی در اینست ک�ھ محم�د ھمچ�ون ھم�ھ انبی�ای الھ�ی از عش�ق ب�ھ خل�ق ت -١٢٣٧یعن�ی ھ خدا رس�یدبدر عشق بھ محمد بود کھ عبود کھ بھ خدا رسید و نبی شد و در دیدارش با خدا ھم امام شد . ولی علی

ح�د ائی ت�ا آنج�ن انسان تاریخ بود کھ بھ خدا رسید و آنھم دیداری زمین�ی و ھم�ھ از عشق بھ عشق ! از عشق بھ عاشقتریپ�در (اب�وتراب کھ در ھر چیزی جز خدا نم�ی دی�د ب�ی آنک�ھ ب�ھ مع�راج رفت�ھ باش�د . یعن�ی عل�ی ، خ�دا را در خ�اک دی�د و ل�ذا

ا ج�ال و ھمھ حمی نمود در ھمھ خاکیان ) لقب گرفت و عشق او بھ خلق عین عشقش بھ خداست زیرا خدا را در خلق دیدارو می�زان کم�ال ھ�یچ انس�انی قب�ل از او نیاف�ت و ل�ذا می�زان انس�ان و نخس�تین انس�ان کام�ل ش�د و مظھ�ر ورا و چنین مق�امی

عشق گردید و امام مطلق !

نس��ان مش��اھدات و معرف��ت خویش��تن اس��ت انس��ان ب��ا مش��اھداتش عج��ین و در آن مش��ھود و ش��ھید اس��ت ب��ھ درج��ھ ا -١٢٣٨ شاھده و معرفت و یقین ! و این حقیقت توحیدی موسوم بھ یگانگی شاھد و مشھود است . م

قتی در چیزی حقیقت ذات وجودش یعنی خداوند را دیدی خلیفھ آن چیز می شوی و این قانون عش�ق اس�ت . پ�س و -١٢٣٩مخلوق�ات وجانش�ین ک�ل جھ�ان اگر علی در ھر چیزی و کل جھان ھستی و موجوداتش خداوند را دی�دار ک�رده پ�س خلیف�ھ و

ھ در آنس�تک�شده است زیرا خلیفھ خدا ھمان خلیفھ خلق خداست از عالمی�ان و آدمی�ان ! پ�س ک�ل جھ�ان ھس�تی و ھ�ر آنچ�ھ است . و اینست معنای سخن مولوی کھ : عمظھر حضور علی

بود تا صورت و پیوند جھان بود علی بود تا نقش زمین بود و زمان بود علی و این یعنی بوتراب !

ی��ن راز ذات��ی معرف��ت شناس��ی را دری��اب ک��ھ ک��ل ق��وانین ادراک و ھ��وش و ح��واس بش��ری ب��ر ق��انون عش��ق یعن��ی ا -١٢۴٠

.ش�دن اس�ت واک و یقین دریافت . زیرا درک کردن ھمان ی�افتن وج�ودی جانشینی عمل می کند بھ ھمان درجھ از عمق ادر این نکتھ اساسی معرفت شناسی را دریاب و تا ابد در آن بمان !

قتی چیزی را می بینی ، می شنوی ، می بوئی ، می چشی ، احس�اس ی�ا فھ�م م�ی کن�ی بھم�ان درج�ھ از ادراک آن و -١٢۴١

عش�ق اس�ت ورد می شوی و جانشین یکدیگر می شوید . و ای�ن ھم�ان حقیق�ت ص�لوة چیز در تو می آید و تو در آن چیز وات انگی ش�ریعکھ تماما از قدرت فھم و معرفت بشر است یعنی عشق و عرفان امر واحدی است و این واض�ح ت�رین بی�ان یگ�

ن ی ش�وی و آآن چی�ز م�و طریقت و حقیقت است . حال اگر کمال و حق ذات چیزی را یعنی خدا را دیدی خلیفھ کام�ل وج�ود م جھ�انی ھ�چیز ھم خلیفھ تو می شود . تو جھانی می شوی و جھان ھم انسانی می شود . جھ�ان ، عل�وی م�ی ش�ود و عل�ی

یق��ت را : ھ��ر چی��زی در جھ��ان متحص��ن در وج��ود ام��ام آشکارس��ت ! اگ��ر ای��ن حقو این��ک ک��الم خ��دا را فھ��م ک��ن ک��ھم��ی ش��ود رگ�ز ب�دین از ای�ن ھ را و اسالم و امامت و عرفان و عشق را . و این راز ت�ا قب�ل فھمیدی کل حقیقت را فھمیده ای و کل دین

. و زاللی و یقین بیان نشده بوده است و حتی بسیار کمتر از این ھم بیان نشده بوده است لکمال و اجما ونب�وده و نیس�ت ھ�یچ در جھ�ان ھس�تی عا ب�ھ ام�روز و ت�ا ب�ھ قیام�ت کب�را ، ج�ز عل�ی پس اینک و از زمان علی ت -۴٢٢١

ب�ھ عخداست و ظھور کام�ل عش�ق . یعن�ی ک�ل جھ�ان ھس�تی از زم�ان عل�ی –نخواھد بود . و این وقوع مطلق عشق انسان امروز و تا قیامت ، ظھور عشق است عشق علی . پس علی ، عشق است و عشق ، علی است .

Page 115: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٥

ا ک�ھ تیم کھ عین خداپرستی توحیدی است . ت�ا آنج�ید و وراثت ، علی پرست نیسپس می بینی کھ ما بھ تعصب و تقل -۴٣٢١

می گوید : ای علی خدا نیستی و غیر او ھم نیستی ! در این معنا تا ابد بمان ! صمحمد

س بدان کھ مذھب علی اللھی ، مذھب حق است و تنھا مذھب برحق اس�ت ول�ی تبی�ین جاھالن�ھ و مش�رکانھ دارد وپ -١٢۴۴ باه شده اند و در حال انقراض !بھ ھمین دلیل پیروانش اکثرا ت

س�تد اینک باز چندمین بار این آیھ را دریاب کھ : از مردم اگر کس�ی ، دیگ�ری را ھمچ�ون خ�دا عش�ق ورزد و بپر و -١٢۴۵

خود خدا حاکم بر این امر است .

ل ل�ی ، اس�م خ�اص عش�ق و مس�مای عش�ق و تع�ین عش�ق و حض�ور و موجودی�ت عش�ق در جھ�ان اس�ت و ک�پس ع -١٢۴۶ا ح�ق اس�ت را کھ : علی ب صجھان جز علی نیست و این ھمان حضور و ظھور حق است . و اینک فھم کن این کالم محمد

و حق با علی است و علی بھر سو گراید حق ھم بھمان سو گراید !

ب�ھ ع�الم ی خداون�دنیز یکبار دگر این آیھ را دریاب کھ : حق آمد و باطل رفت زیرا باطل قرار بود ک�ھ ب�رود . یعن� و -١٢۴٧ون�د یعن�ی خدا دنیا و خاک آمد و لذا جز حق نیست و خداوند بھ عشق علی و بھ نور چشم و معرفت علی ب�ھ ع�الم ارض آم�د

علوی شد و علی ھم اللھی شد . و این واقعھ خالفت و جانشینی است و عشق است . دای ی ادعا کرده است ک�ھ در ھ�ر چ�ھ ک�ھ م�ی بین�د خ�چھ کس عز جز علی آیا براستی در کل تاریخ بشری تا بھ امرو -۴٨٢١

را می بیند حتی بھ ادعای دروغ ! در این معنا تأمل بسیار کن !

ز آنجا کھ در عالم و آدمیان جز علی نیست پس ھر کھ عاشق شود بھ چیزی یا کسی ، علوی شده اس�ت و ھ�ر ک�ھا -١٢۴٩ ھم علوی است . این بدان و بمان ! علوی شود اللھی شده است زیرا علی ، اللھی است و هللا

اینست کھ ھر کسی کھ عاشق باشد نمی تواند عاشق علی نباشد . عاشق ب�ر چی�زی ، کس�ی و ی�ا ص�فتی . خاص�ھ و -١٢۵٠

یزی دیدارچعشق آزادی و عدالت و معرفت و حقیقت کھ ارکان عشق علی بود و علی بدین عشق بود کھ خدایش را در ھر نمود .

عاوی�ھ ک�ھ براس�تیعشق بھ قدرت و ثروت ھم اگر اساسی و پایدار باشد منجر بھ عشق علی می شود . مث�ل محتی -١٢۵١

د شون ناکام عاشق قدرت بود . یا مثل قطامھ کھ عاشق مردان مقتدر بود و در عشق ھایش عاقبت بھ عشق علی رسید و چ کمر بھ قتل او بست .

ن��ده دوران��ی را در سالس��ل درویش��ی مش��غول تحقی��ق و تماش��ا ب��ودم و از حض��ور اش��راف و ثروتمن��دان مقت��در و ب -١٢۵٢

تم کھ نفاق یاف وژنرالھای بازنشستھ در این جریانات متحیر شدم و در مرحلھ نخست این را سراسر مکر و پلیدی و دسیسھ کھ ذکرش رفت . ھمین ھم بود ولی بتدریج بھ حقیقتی برتر از این ھم رسیدم

راس�تی ین رسالھ آنقدر بھ طول انجامید تا باالخره بھ حق و اصل جھانی عشق یعنی علی رسید کھ اگر نمی رسید با -١٢۵٣

ابتر و بیھوده می ماند و در حقانیتش تردید می داشتم .

د و میان راه منحرف و شق بھر چیزی ھمان عشق بھ علی و عشق علوی است و اگر استمرار یابعپس دریاب کھ -١٢۵۴ می رسد کھ نور ھدایت است . عتباه نشود بھ علی

و چرا در عدم تجلی نمود و خلق فرمود» علی « ینک بھتر راز این احادیث را درمی یابی کھ چرا خداوند بھ اسم ا -١٢۵۵

و ن اس�مای الھ�یل�ی ، مکررت�ریرخ می نماید . و بیھوده نیست کھ در قرآن ھم ع» علی « در قیامت کبرا ھم بھ جمال اسم عظ�یم، عل�یپیشوند بسیاری از اسمای اوست کھ در حقیق�ت پیش�وند و اس�اس ذات�ی ھم�ھ اس�مای او در تجل�ی اس�ت : عل�ی ال

العزیز، علی الکبیر ، علی الحکیم ، علی العلیم و ... . تر اس�ت . زی�را عل�ی ب�وتراب و پ�در م�ی گف�ت ک�ھ فق�ط دو روز از خ�دا ک�وچک عاینک بھتر درمی یابیم کھ چرا علی -۵۶٢١

خاک است چرا کھ در عالم ارض یعنی عالم طبیعت و کائنات خدای را دیده است و خلیفھ آن شده است بھ ذات . و می دان�یم

Page 116: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٦

کھ خداوند در دو روز اول خلقت تکوینی آسمانھا را آفرید و از روز سوم خلقت عالم ارض ( م�اده ) و تعین�ات را آغ�از ک�رد ز ششم بھ پایان رسید کھ خلق آدم بود . پس او فقط در آن دو روز اول نبوده است و بھمان ان�دازه از خ�دا ک�وچکتر و تا رو

زمان است . –علی تعین کمال فضا –است و نیز سابقا در اثری نشان دادیم کھ محمد

ی قیامت یعنی رخ ح�ق آش�کار ش�دن . و عل� .» علی برپا کننده قیامت است« کھ و نیز این سخن پیامبر عشق را -١٢۵٧یدار می مال یار دجبود کھ این پرده از رخ یار برگرفت پرده زمان و تاریخ را . و لذا ھمھ عاشق شدند ولی انگشت شماری

ن�د ت�ا تی�غ م�ی ز کنند و می دانند ک�ھ معش�وق کیس�ت و پ�رده دار کیس�ت و پ�رده بران�داز کیس�ت . و ای�ن پ�رده دار ھم�ھ را ب�ھ شقان دیدار بمانند و بس و نھ تاجران پندار . عا

ت کھ در آخرالزمان جز علم عشق بکار نیاید و جز عاشقان ھمھ بیکارند و بیعار . و اینس -١٢۵٨

ه س واضح شد کھ علوی بودن یعنی عاشق جمال پروردگار بودن و این جم�ال را دی�دار نم�ودن . و ھ�ر ک�ھ اینک�ارپ -١٢۵٩ان ک��اروان در آخرالزم��ان اس��ت و قافل��ھ س��االر عاش��قان روزگ��ار اس��ت و س��ارب عس��ت و خلیف��ھ عل��ی ب��ود از علی��ین دوران ا

ھ ای�ن حال کسی کبداغداران است . و اگر علی ساربان است می داند کھ شتر عشقش را بر در کدامین خانھ بخواباند و وای چ�را ! ب�ی چ�ون و د و می گندد ب�ھ ھ�یچ و پ�وچ وشتر را براماند و بر آن سوار نشود و بھ کاروان عشق نپیوندد او می مان

ا اش�قی ؟ چ�رعزیرا عشق را بھ وادی چون و چرا کشاند و بھ آن بدگمان شد و متھمش نمود کھ چرا مرا دوست می�داری و من ؟

س دیدی و فھمیدی کھ صلوة ھمان عمل عشق و عشق ورزی است و خالفت وق�وع عش�ق اس�ت و عل�ی ، مھ�د و پ -١٢۶٠

ای فری�ب وال عشق است و لذا نماز بی علی و علی واری زنده درست مثل بازی با عشق و عشق بازی است برمنشأ و جم کش ! فسق و تجارت آنھم با خدا . و لذا از چنین نمازی ابن ملجم پدید می آید و علی کش می شود یعنی صلوة

ھ ت�أتر کابقی مقلدان و بخیالن و منکران عشقند لیین و علی وارند در درجات . و مپس بدان کھ عاشقان جملھ از ع -١٢۶١

–ق آدم شد کھ عش عشق را بازی می کنند و لشکریان شیطانند بھ رھبری ابلیس . زیرا ابلیس بھ این دلیل رانده درگاه حق و ن�وع عش�قاللھی را انکار و لعن و عداوت نمود و لذا درست در ھمین لباس عشق است کھ ره عشق را م�ی زن�د . پ�س د

اریم بر روی زمین : علوی و شیطانی ! عشق و عشق بازی ! عشق نوری و عشق ناری ! د

ھ�ر لیین دورانھا ، خود تعین و تجسم عشق ھستند در درجات . و نی�ز ب�ا ح�ق ھس�تند و ح�ق ب�ا آنھاس�ت و بلک�ھ بع -١٢۶٢ی�را عل�ی اس�ت ز تحقق نسبت خدا ب�ھسو گرایند حق ھم بھمان سو گراید . یعنی میزان حق ھم ھستند در مراتب . این ھمان

علی مصداق فتبارک هللا است یعنی فزونی خدا یعنی هللا اکبر !

پس عشق نزول فتبارک هللا و هللا اکبر است . -١٢۶٣

تنھا واژه ای است کھ حتی تلفظ محض آن ھم احیاء گ�ر عش�ق از اعم�اق ذات ذاک�ر آن اس�ت و بن�ده ای�ن» علی « -١٢۶۴ع�الم اس�ت و ذک�ر ھم�ھ موج�ودات» عل�ی « ود و بسیاری دیگر شاھد ب�وده ام . و ای�ن ب�دان دلی�ل اس�ت ک�ھ امر را ھم در خ

ی ر زب�ان کس�ب�بلکھ اسم ذات ھمھ اشیاء از ذرات و جماد و نبات و حیوانات و کرات و انس و جن اس�ت و ل�ذا چ�ون ن�امش ات و س�تر مکاش�فد بھ روش ھای گوناگون . و ای�ن بآید ( بھ جد و نھ بھ سھو و عادت ) موجودات پاسخ ذاکرش را می دھن

مشاھدات غیبی و عرفانی است . این راز نیز برای نخستین بار است کھ بیان شده است .

ورا از دل صدا می کنی گوئی جان و ذات ھستی را مخاطب قرار می دھی و لذا اجابت می ش�وی . » علی « قتی و -١٢۶۵ اینست کھ مولوی می فرماید :

لی ع موالنا ھم حی و ھم باقی توئی ھم کوثر و ساقی توئی قسام و رزاقی توئی هللااه مان�ده و گ� ھمھ این صفات را بخود اختصاص داده است کھ در روایات شیعی م�ذکور ول�ی ناب�اور عھمانطور کھ خود علی

انکار شده است . اص�ال و رھنم�ا و ن�ور راه م�ی دانن�د . و اقتدا می کنن�د و او را ص�احب عن اسالمی بھ علی و اینست کھ ھمھ عارفا -۶۶٢١

اس��ت مکت��ب وح��دت وج��ود ب��دون درک و تص��دیق وج��ود عل��ی قاب��ل اثب��ات و فھ��م نیس��ت و ح��داکثر ی��ک فلس��فھ ای��ده آلیس��تی ھمانطور کھ برای خیلی ھا جز این نیست .

Page 117: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٧

ینس��ت ک��ھ عش��ق شناس��ی ھ��م سراس��ر عل��ی شناس��ی اس��ت و ھمچن��ین خداشناس��ی عرف��انی و نی��ز معرف��ت شناس��ی ا -١٢۶٧ شھودی .

اینکھ آیا علی چھ ک�رد ک�ھ عل�ی ش�د . نگ�اھی بھم�ان ص�ورت ظ�اھری زن�دگانیش کافیس�ت . در ی�ک کلم�ھ مری�دی و -۶٨٢١

ود . اریخ را نم�ت�یدی مریدترین و عاشقترین انسان را نمود و در این راه خود را فنا ساخت . مر صمطلق محبوبش محمد ان ل نعمت ھمو کل اسالم محصول این رابطھ است . و این عشق است کھ رحمت و نعمات خدا بر بشر را کامل ساخت . کما

عشق است .

ی کنن�د مروزه حدود ھش�ت ق�رن از مول�وی م�ی گ�ذرد ب�ھ ت�ازه گ�ی غرب�ی ھ�ا ک�ھ ج�ز ریاض�یات را ب�اور و درک نم�ا -١٢۶٩ب�ود . نال ش�یعھ مولوی را روشنفکرترین متفکر کل تاریخ یافتھ اند . پس مولوی آدم خرافاتی و متعصب نبود خاصھ ک�ھ اص�

م�ا ای�ن و، بزرگترین کشف مولوی است . و ھمھ مکاشفات مولوی ب�ھ ش�عر اس�ت و ل�ذا بن�درت ب�اور م�ی ش�ود . عو علی مکاشفھ را منثور نمودیم و منصور شدیم .

روز بھ ال یکبار دگر و پاسخی دگر و آسانتر بھ کسانی کھ از بنده راه و رسم عاشق شدن را پرسیده اند : شبانھح -١٢٧٠

رب�اره و خاص�ھ د زبان و ذھن و دل علی علی گوئید ! ھمین و بس ! منتھی بھ پشتوانھ ایمان ب�ھ مع�ارفی ک�ھ در ای�ن رس�الھ علی یافتھ اید .

ح�ال ای�ن ح��دیث را – ص حض�رت رس��ول اک�رم »ب�رای کس��ب عل�م کلم�ھ عل�ی مھی��ا م�ی ش�وند متق�ین در بھش�ت « -٧١٢١

دریاب کھ مصداق ھمھ ادعاھای ما در باب علی است .

س�ت و ب�ھ ااین بدان کھ علم کلمھ علی شعبھ یا سوژه ای از علم نیست بلکھ علم ام الکلمات است یعنی علم العلم و -١٢٧٢ سفی . عرفت شناسی است آنھم معرفت شناسی شھودی و وجودی و نھ صرفا تئوریک و فلزبان امروزه ھستھ مرکزی م

شق علی از کودکی در من بطور ارثی حضور داش�ت و بواس�طھ م�ادربزرگ م�ادری ام تقوی�ت ش�د و در رابط�ھ ب�ا ع -١٢٧٣

اری�ھ روثی و عر چھ امور مودکتر شریعتی بھ اوج رسید . و سپس من شروع بھ مبارزه با این عشق در خود نمودم تا از ھنچ�ھ ک�ھ ای�ن ر ک�نم . آای منزه شوم تا ببینم کھ خود چیستم . درست آنگاه کھ توانستم بکلی علی را از خود بران�دازم و انک�ا

آنگ�اه ود . درستانکار را در من کامل کرد مشاھده علی علی گفتن ھا در فرقھ ھای درویشی و مفاسد ھولناک پیروانشان بوش�یاری . ک�ھ در ھب�ھ دی�دارم آم�د در اوج بی�داری و ١٣۶٧خی را از خود برانداختم علی واقعی آمد . در س�ال کھ علی تاری

ی بص�ورت فتم تا آب�این دیدار در مغزم انفجاری عظیم رخ داد ھمچون انفجاری اتمی . و احساس کردم کھ نابود شدم . بعد رجمجم�ھ ت و ساختار. و شکافی بر پیشانی ام پدید آمد و بکلی صوربزنم کھ ناگھان در مقابل آئینھ سرم را غرق خون دیدم

ی و دی�ن حقیق� وام تغییر یافت . این واقعھ سرآغاز خلق جدید و آفرینش عرفانی م�ن اس�ت و س�رآغاز ورود ب�ھ عل�م حقیق�ی د عل�ی ش�دهخ�واسالم حقیقی و قرآن حقیقی و عشق حقیقی . زان پس من دیگر عاشق علی نبودم بلک�ھ از خ�ود فن�ا ش�ده و

ب�ود ک�ھ اگرف�ت ای�نبودم و این احساس ذاتی بود . و عجبا کھ با این واقعھ نخستین موضوع معرفتی کھ کل اندیش�ھ ام را فراف�ت و یزم عینی�ت فضا چیست و ماده چیست و اشیاء چیستند . و ھمزمان با این اندیشھ بود کھ نظریھ نسبیت انیشتن در مغ

م�ا ش�ده ب�رایم مع م خود انیشتن ھم آنگونھ فھم نکرده ب�ود . در حقیق�ت ماھی�ت خ�اک ( ارض )آنرا بگونھ ای فھمیدم کھ دیدعل�ی ھ ربط�ی ب�ھبود وحقیقت اشیاء درمن تبدیل بھ تمامیت فکر و ذکرم شده بود و آن موقع نمی فھمیدم ک�ھ ای�ن معض�لھ چ�

ن�د و و حل می کتشیاء و خاک چھ مشکلی از دارد و بکلی بخود می گفتم حاال چھ وقت این نوع تفکرات است اصال ماھیت اط�ی ب�ھ حم�د چ�ھ ربم... . سالھا طول کشید کھ این ارتباط را دریافتم کھ علی چھ ربط�ی ب�ھ خ�اک و طبیع�ت و کائن�ات دارد و

رجوع کنید . » مبانی ھستی شناسی عرفانی « زمان دارد . در این باره بھ رسالھ

کلمھ علی در وج�ودم غوغ�ا م�ی ک�رد و ب�ال اراده ناخودآگاه شبانھ روز ١٣٧٢ل پس از واقعھ نزول روح ھم در سا -١٢٧۴ در ھ�ا ھ واژه. گ�وئی ک�ھ ھم�د نمی فھمیدم کھ چرا چنین م�ی ک�نمرا می نوشتم و خو» علی « بر روی کاغذ پی در پی کلمھ

ف�ظ را چھ کھ این ل شده بود و دمادم از سینھ ام واژه علی بصورت آه صادر می شد و ھر» علی « اندیشھ ام تبدیل بھ واژه ر کلم�ھ ایبیشتر بر زبان می آوردم احوالم دگرگون می ش�د و مس�تی حی�رت آوری در ج�انم م�ی جوش�ید و گ�وئی براس�تی ھ�

جامی شراب طھورائی بود .

علی نیست . ھر چھ کھ در طی این سالھا نوشتھ ام چیزی جز تفسیر و تأویل و تعین کلمھ در حقیقت -١٢٧۵

Page 118: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٨

اد ند شب از نزول روح می گذشت کھ صبح سحری قبل از خوابیدن یکبار دگر بھ دیدارم آمد کھ قرص نانی بمن دچ -١٢٧۶الھا بع�د رس�ید . س� رفتن پایم بھ زمین نم�ی و رفت کھ آن نان مرا چنان سیاه مست نمود کھ براستی می پریدم و در حال راه

ین او مؤمنان حتی از مسیح ھم برترند زیرا مسیح بر آب می رفت صدر اثری از ابن عربی خواندم کھ مؤمنان امت محمد ت اش�یاء ر آن حقیق�دامت بر ھوا راه می روند چرا کھ پیامبرشان بھ معراج رفتھ است . و مرا بھ ی�اد آن واقع�ھ ان�داخت ک�ھ

بر من رخ نمود و جز علی چیزی نبود .

ا آنجا ک�ھ نچھ کھ پس از دیدار علی در من پدید آمد بھ زبان ساده این بود کھ علوی شدم بھ معنای حقیقی کلمھ . تآ -١٢٧٧ت�ی ھس�ت ک�ھ ح گ�اه احس�اس ک�ردم ک�ھ در م�ن کس�یابا علی با تمام وجودم احساس ھمذات بینی داشتم . پس از این واقعھ بن

ری ب�ود ک�ھ در ی��ک ص�بح س�حر دیگ�� صص�دای نف�س ھ��ایش را م�ی ش�نیدم ک��ھ ب�االخره ش�بی خ��ود را معرف�ی ک�رد او محم��د ن م ک�ھ ب�ر م�بصورت خورشیدی در مقابل رویم منفجر شد کھ تحت الشعاع نورش ، جمال حق را در آس�مان قبل�ھ دی�دار ک�رد

خ�ر و نم اول و آمستقر شد . اینھا ھمھ از علی بود و ظھور علی . و بیھ�وده نب�ود ک�ھ خ�ود گف�ت : م�صلوة و ورود نمود و ظاھر و باطن !

مرب�وط پس از دیدار علی بود کھ بتدریج جھان را عینیت آیات قرآن می دیدم و بسیاری از آیات الھی را کھ حت�ی و -١٢٧٨

تی ک�ل جھ�ان ھس� قرآن زنده و ن�اطق اس�ت و عو دانستم کھ براستی علی بھ قیامت است بھ مشاھده عینی در بیداری دیدم . دین گون�ھ ب�ھ�م در مع�راجش خداون�د را ب�ھ جم�ال عل�ی دی�دار ک�رده اس�ت . و صعلوی است و بیھوده نبوده کھ خود محم�د

ه ب�ود . روش�ن ش�د محقیقت ھمھ احادیث را ھم بھ عینھ دیدم و احادیث اصلی را از جعلی شناختم . نور فرقان ب�ود ک�ھ در دل� -قرآن » خداوند اھل تقوا را فرقان می بخشد «

شق ، عاشق را معشوق می کند . و این کل راز خلق�ت ع�الم و آدمی�ان اس�ت ھ�م در خلق�ت ازل�ی و ھ�م خل�ق جدی�د ع -١٢٧٩ عرفانی !

م�ام ایعن�ی انتظ�ار ظھ�ور » انتظار ھمان ف�رج اس�ت « ال راز این سخن امام صادق را بھترتر درمی یابیم کھ چرا ح -١٢٨٠

ود و ای�ن ش�زمان چون بھ دل و جان رسید آن فرد منتظر خود محل ظھور امامش م�ی ش�ود . ب�ھ زب�ان س�اده خ�ود ام�ام م�ی یبت و ظھور امام زمان است . قدرت عشق است . پس در این معنا بسیار تأمل کن کھ سر غ

س اگر علی ، قرآن ناطق و زنده است پس قرآن ھم کت�اب عش�ق اس�ت ھم�انطور ک�ھ عل�ی ، ظھ�ور عش�ق اس�ت و پ -١٢٨١

ھ ھ از عایش�سلطان عشق ! و ھر کھ بھ عشق علی ، علوی شد یعنی قرآنی شده است بھ فعل و علم و معرفت . ھم�انطور ک�رآن ب�ود و کھ شوھرت دارای چگونھ خلق و خو و اخالق بود پس از مکثی گفت : مثل ق�ھمسر محبوب رسول خدا پرسیدند

قرآنی بود ! وح�ی و پی�امبر او را خزان�ھ ، مثل قرآن نبود و قرآنی ھم نبود بلکھ خود قرآن بود و بیھوده نیس�ت ک�ھ عولی علی -٨٢٢١

چیس�ت هللاو حبی�ب ءبر خدا و آنھم سرور و اکم�ل انبی�اشأن نزول قرآن نامیده است و نور باطن خود . و اما نور باطن پیامیدار نمود اطن خود دجز خود خدا کھ : هللا نور ! درست بھ ھمین دلیل در معراجش نیز خداوند را بھ جمال علی یعنی جمال ب

.

ت و رف�ت و حقیق�س علی فقط یکی از امامان و اولیای الھی و عارفان واصل نیست . او نور امامت و والیت و معپ -١٢٨٣ توحید و عشق است . و ھمین راز ختم نبوت و آخرالزمان است و معنای کمال نعمت خدا بر بشر !

لی ، نوریست کھ تحت الشعاع آن حقیقت جھ�ان و اش�یاء ، یعن�ی خ�ود خ�دا رخ م�ی نمای�د آنھ�م ز رخ خ�ود عل�ی .ع -١٢٨۴

س�ت در انسان طب�ق معم�ول عق�ب مان�ده ت�رین موج�ودات یعنی جھان ھستی حدود چھارده قرن است کھ علوی شده است و ا درک حقیقت عالم وجود !

لی علی گفتن بھ عشق حقیقت ، بھ عشق معرفت ، بھ عشق ع�دالت و ب�ھ عش�ق عش�ق و ن�ھ ب�ھ عش�ق ریاس�ت و ع -١٢٨۵

لی�ین اعل�ی الع ثروت و عارف شدن است کھ انسان را علوی می کند یعنی از درک اس�فل الس�افلین ب�ھ احس�ن التق�ویم و مق�ام خود بازمی گرداند .

کلم�ات یعنی علی کلمھ هللا است . ھمانطور ک�ھ مس�یح طب�ق ق�ول ق�رآن ک�ریم فق�ط یک�ی از» . کلمة هللا ھی العلیا « -١٢٨۶

خدا بود ولی علی خود کلمھ هللا است .

Page 119: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١١٩

لھی خ�دا در حی�ات دنیاس�ت . لی اسم حضوری و ظھوری و خ�اکی و دنی�وی خداس�ت . اس�م لق�اءالعبھ زبان ساده ، -١٢٨٧

لھی رس�ید ام لقاءال. یعنی بھ مقدار نمود و در ھر چیزی و ھمھ حالزیرا علی نخستین انسانی است کھ خداوند را در خاک دیض ، راو لذا عالم .. وگرنھ بسیاری از عارفان واصل بھ چنین دیداری نائل آمده اند ولی بھ حال موقتی و چند باری و بس

نقش علی را پذیرفت و علوی شد . آئینھ شد و ی ای را از ع�رش اعل�برای دیدار خدا بھ معراج و آسمان ھفتم صعود نمود آنھم یکب�ار . ول�ی عل�ی ، خ�د صمحمد -٨٨٢١

م�ت آغ�از قیا ودر آسمان ھفتم بھ ع�الم ارض ب�ھ دی�دار آورد و او را مق�یم ع�الم ارض س�اخت . و اینس�ت معن�ای خ�تم نب�وت حم�د ب�ھ م عل�ی ععلی در واقعھ معراج . و ای�ن عش�ق آخرالزمانی کھ پنجاه ھزار سال است . و اینست معنای صلوة خدا بر

، حبیب هللا بود . صبود کھ خدای محمد ص را ھم بھمراه او بھ زمین بازگرداند زیرا محمد ص

ور عشق علی بھ انسانھا چھ از ورای تاریخ و از آئینھ ع�الم ارض و چ�ھ از وج�ود عل�ی واران زن�ده ھ�ر عص�رین -١٢٨٩ور عل�ی عشق است و عین عشق خدا بھ بشر است و عارفان�ھ ت�رین عش�ق اس�ت و براس�تی ع�ین ن� بر روی زمین ، نابترین

ا م�ی س�ازد ھا را برپنور است . و لذا ماھیت کفر و جھل و شقاوت انسانھا را بھ تمام و کمال آشکار نموده و قیامت نفس آنر ص�در دن�دگی عل�ی ھمانطور ک�ھ ھ�م در دوران ز و چھ نازھا در اوج نیاز کھ بروز نمی کند و چھ پلیدیھا کھ رخ نمی گشاید

ر رد ب�ا ظھ�واسالم شاھد بودیم و ھم در کل ت�اریخ علی�ین . جنگھ�ای عل�ی خاص�ھ در دوره پ�نج س�الھ خالف�تش چی�زی ج�ز نب�ھ�روان نردن فتن�ھ ک�پلیدیھا در قبال نور عشق و محبت علی نبود از جمل تا نھروان . و بھ یاد آوریم کھ علی برای خاموش

ن ندادن بھ جنگ با مارقین آشکارا بارھا و بارھا التماس و گریھ کرد . و ت

مھ معارف و حکمت ھای علی برخاستھ از دانشگاه عشق الھی او با گروھھای مردم اس�ت خاص�ھ توص�یف او از ھ -١٢٩٠و و پش�ت ک�ردهب�ھ ا پلید کسی است کھ بھ او روی نم�ائی و محب�ت کن�ی ت�و را انک�ار و ع�داوت کن�د و چ�ون« آدم پلید کھ : ی بودن�د . ھم�ھ اھ�الی جم�ل و ص�فین و خاص�ھ نھ�روان از چن�ین جم�اعت .»ب�ھ ت�و روی ک�رده و دوس�تی نمای�د مخالفت نمائی

ب�دی اھ�ل اگوئی علی فقط حکومت را برای ای�ن ام�ر پ�ذیرفت ت�ا حکم�ت ھ�ای خ�ود را ب�ھ عرص�ھ عینی�ت برس�اند و دانش�گاه م�را ت�اب ع�دالت کسانی ک�ھ ب�رای بیع�ت ب�ا او آم�ده بودن�د فرم�ود : بخ�دا س�وگند ک�ھمعرفت باشد . و گرنھ پیشاپیش بھ ھمھ

ندارید . و سپس بر روی زمین خط و نشان کشید .

از خاصھ در زنان و مردان زن صفت ، ھستھ مرکزی کفر و شقاوت و شیطنت بشر است کھ در عشق عرف�انی ب�ھ ن -١٢٩١یاء و بن�ده اش�ق ماید . این ھمان جنگ با رحمت مطلقھ و محبت خداست . این�انگونھ ای حیرت آور و باور نکردنی رخ می ن

یت بی قبال تبع دشمن اولیاء ھستند . اھل ناز شقی ترین خصم عشقند ! ناز بھ تبعیت بی چون و چرا کشیدن عاشق است در چون و چرا از عاشق !

واس�ت . و در ع�وض در قب�ال بولھوس�ی ھ�ای ناپ�اک بال عشق متعھد و پ�اکناز ھمان کارخانھ کید عظیم زن در ق -١٢٩٢

بازیگرانھ منت کش و ملتمس است .

دان کھ شقی ترین دشمنان عشق عرفانی زنان کافر دل ھستند از ھمین روی بس�یاری از پادش�اھان عش�ق عرف�انیب -١٢٩٣ن ن�وع ع�ده از ای�یش�ھ و قطام�ھ و جدر تاریخ بدسیسھ زنان کشتھ شده اند . زن ، خدای را ھووی خود می دان�د . داس�تان عا

است کھ در خفا و آشکار در رأس فرماندھی جنگھائی بر علیھ امامان بودند . ھ عش�ق اس�ت و ، عشق بھ سرمنشأ خویش یعنی بسوی خود عاشق بازگشت و این ھمان وق�وع عش�ق ب� عبا علی -٩۴٢١

ستند . ا زنان نخستین دشمنان بالقوه آن ھرویکرد بھ حوای ذات خویشتن . و این سرآغاز عشق عرفانی است و لذ

شق عرفانی یعنی عشق بھ خدای ذات خویش ! و علی بنیانگزار این عشق اس�ت و ل�ذا ب�انی ای�ن س�خن ک�ھ : ھ�ر ع -١٢٩۵ کھ خود را شناخت خدای را شناخت !

د. نان عارف در تاریخنز، عشق زن بھ مرد نیز آغاز می شود کھ ھمان عشق خدا بھ بنده است . و این عبا علی -٩۶٢١

! نابراین عشق مرد بھ زن از لحاظ تاریخی امری منقرض شده و محکوم بھ تباھی و عداوت زن است . این ب�دانب -١٢٩٧ این سرآغاز انقالبی در معرفت شناسی و روش شناسی است .

Page 120: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٠

، درمی یابی . عو اینک بھتر راز عداوت زنان و زن صفتان را با علی -٩٨٢١

ح�وائی –ال اگر ھمھ علوم و معارف علوی را ضد مدرن و پسامدرن می یابی بدلیل انقالبی در ماھیت عش�ق آدم ح -١٢٩٩ات�ا زنان�ھ تم�دنی ذ م�درنیزم است کھ سمت آنرا صد و ھشتاد درجھ تغییر داده است . زیرا ھمانطور ک�ھ س�ابقا نش�ان داده ای�م

است زیرا بر جلوه گری استوار است یعنی ظھور برای تصرف و تملک غیر . کھ این عشق ضد عشق است .

صفتان را معارف این کتاب خوش نیاید چھ باک ! پس اگر عامھ زنان و زن -١٣٠٠

نت س�ک�ھ آخ�رین ت�الش مذبوحان�ھ ب�رای ابق�ای ده ایم مدرنیزم ن�ھ تنھ�ا ض�د س�نت نیس�ت ھمانطور کھ سابقا نشان دا -١٣٠١عش�ق واست یعنی استمرار عشق آدم بھ حوا کھ موجب ھبوطشان از بھشت ش�د . و عش�ق عرف�انی ک�ھ عش�ق ح�وا ب�ھ آدم

آدم بھ خویشتن است بھ معنای رجعت بھ بھشت معرفت است و این بستر پسامدرنیزم است . این بدان ! ل�ی برد ھمزاد با ظھور عشق عرفانی یعنی عبشری بر علیھ عشق عرفانی است کھ این نمدرنیزم معلول نبرد عامھ -٠٢٣١ است . و علی نخستین انسان پسامدرن است ! ع

از اینجانب !» معمای پسامدرنیزم « ھ رسالھ در این باب رجوع کنید ب -١٣٠٣

. از اسالم معلول عشق آدم بھ حوا بوده استخالق و تمدن بشری از آغاز تا ظھور کل علوم و فنون و فرھنگ و ا -١٣٠۴استھ و آن برخ ظھور اسالم عشق نوینی بھمراه علم و فرھنگ و اخالق و تمدن نوینی آغازیدن گرفت کھ بانی اش علی بود

س�ت . ای�ن افراگی�ر و مس�لط خواھ�د ش�د ک�ھ ھم�ان جامع�ھ ام�ام زم�انی ،از عشق عرفانی است و باالخره ای�ن عش�ق و تم�دن س امر بھ رجعت است : رجعت بخویشتن : ای مؤمنان بخود بازگردید و در خود نظر کنید !عشق اسا

اس�ت : ھش�دار ک�ھ رش�تھ ھ�ای عان رجعت و آغاز پسامدرنیزم و عشق عرفانی ب�ھ زب�ان عل�ی و این مانیفست دور -٠۵٣١

ی خ�ود بس�وی خ�دا و زھرآب�ی نمان�د پ�س ای مؤمن�ان برخیزی�د و کول�ھ ب�ار بربندی�د و بقای دنیا بری�ده ش�د و از دنی�ا ج�ز س�م بازگردید کھ حتی لحظھ ای تردید و مکث شما را با دنیا نابود می کند و برای شما بسیار متأسفم !

ن دورانھ�ارن اس�ت ک�ھ ب�ھ راه افت�اده اس�ت . و علی�یک�ھ ح�دود چھ�ارده ق� عو این ک�اروانی اس�ت ب�ھ س�اربانی عل�ی -٠۶٣١

طالبان و رجعت کنندگان را می یابند و بھ این کاروان می سپارند : کاروان عشق عرفانی !

اگر دستت را بسوی من دراز کنی کھ مرا بکشی من دستم را بھ قصد کشتن ت�و دراز نم�ی ک�نم چ�ون از خ�دا م�ی « -١٣٠٧ر م�ا دع�وا ب�ر س�ابھ اشقیاء در طول تاریخ است . و این سخن ھابیل است بھ برادرش قابیل کھ سخن ھمھ اولیاء » . ترسم

ند چ�ھ ینکھ خداواچھ بود ؟ بر سر ھدیھ و فدیھ ای برای خدا بردن و جلب نظر و محبت او را نمودن . خالصھ دعوا بر سر ذیرفتھ شد . پنھ ھابیل کسی را بیشتر دوست می دارد ؟ و فدیھ بخیالنھ قابیل بھ درگاه خدا پذیرفتھ نشد ولی ھدیھ سخاوتمندا

وتھا و ھ ھم�ھ ع�داو قابیل از سر بخل قصد جان برادرش نمود و او را کشت بی آنکھ ھابیل از خود دف�اعی کن�د . و ای�ن نطف� ب�وبتر اس�تجدالھا بین افراد و گروھھای بشری است . پس ھمھ دعواھا بر سر عشق خدا و انسان است کھ : چ�ھ کس�ی مح

د ؟ چھ کسی عاشق را عاشقتر است ؟ چھ کسی عشق را عاشق است ؟ ! چھ کسی خدای را بیشتر دوست می دار

ابی��ل ک��ھ دس��تھ ای خوش��ھ کپ��ک زده گن��دم را ب��رای خداون��د فدی��ھ داد خ��دای را دوس��ت نم��ی داش��ت زی��را خ��ودش را ق -١٣٠٨ت اینس�شت . دوست نمی داشت چون اگر خود را کھ ھدیھ و فدیھ خدا بھ او بود دوست می داشت خدای را ھم دوست می دا

بی وی معرفتی بکھ خداوند در کتابش می فرماید کھ انسانھای بخیل در حقیقت بخودشان بخیل ھستند ! یعنی شقاوت حاصل . ست و این ھمان کفر بھ خداوند استمحبتی نسبت بخویشتن ا

س�ت ال�م ب�ھ خویش�تن ھ بھ عشق ، ناز می فروشد نیز قابیلی است و لذا با عشق ھم زنا می کند و این اشد ظککسی -١٣٠٩

و عداوت با خویش !

ی�ن نا ، دزدی روح است بطور متقابل . خاصھ در رابط�ھ ای ک�ھ عش�ق باش�د . و آی�ا ش�قاوت و پلی�دی بزرگت�ر از از -١٣١٠زای ن�از ج�نسبت بخویشتن ممکن است کھ روح خود را بھ دیگری وانھی . و روح دیگری را سرقت کنی و ب�روی ؟ و ای�ن

!کھ عاشق را بازیچھ خود می خواھد . و این عین بخل نسبت بھ خویشتن است در اشد آن در قبال عشق است

Page 121: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢١

س بدان کھ زنای در عشق و زنای بھ عش�ق ، اش�د زن�ا و معاص�ی بش�ر در ح�ق خداس�ت . و ل�ذا ش�اھدیم ک�ھ ھم�ھ پ -١٣١١تلزم گیس�ت و مس�ش�ق ، ن�ور جاودانانسانھای مفلوک و تباه شده بھ ع�ذاب و عقوب�ت ای�ن بزرگت�رین گن�اه مبتالین�د . زی�را ع

عھدی جاوید است .

.شق عرفانی تنھا ناجی نابود شدگان زناست . و وای بحال کسی کھ با عش�ق عرف�انی ھ�م قص�د زن�ا داش�تھ باش�د ع -١٣١٢د ت کن�ز آن اطاعزیرا آنکھ روح خود را باختھ جز بھ عشق عرفانی امکان بازیافت روح ندارد بشرط آنکھ بی چون و چرا اغول الوقف�ھ مش�ب. و بازیگران با عشق عرفانی را عاقبت مصداق این کالم خدا می بین�ی : ق�ومی رس�وا و پ�وچ و نومی�د ک�ھ

ل سرزنش خود مشغو لعن خویشند . و لذا خداوند می فرماید : ای مؤمنان آنانرا کھ بخود خیانت کرده اند سرزنش نکنید کھ خویشند !

کنن�د : ش�قی ت�رین منک�ران و لطی�ف انسانند کھ جمال حق را از وجود ع�ارف ش�ھود م�یدر عشق عرفانی دو نوع -١٣١٣

ترین مخلصان ! اتمام حجتی بر اشقیاء و اجری عظیم بر مریدان !

لبت�ھ اھ پرستی عاشقان در دوره غیبت امام از این روست کھ ماه آئینھ گردان جمال علیین بر روی زمین است کھ م -١٣١۴ام ینس�ت ک�ھ ام�ارا برمی تاباند . و لذا ماه حجت�ی مس�تمر ب�رای مری�دان اس�ت و عجل جمال امام زمان در شبھای قرص کام

ر ب�پروردگ�ارم نیز فرمود کھ : ب�زودی صمی فرماید کھ شیعیان ما با ماه زندگی می کنند . و حضرت رسول اکرم عصادق ارده در آسمان !آسمان دنیا فرود می آید و او را دیدار می کنید ھمچون ماه شب چھ

سیاری ھستند کھ در رویاروئی با عشق عرفانی و رابطھ با یک عارف واصل غرق در شفاعات و کرامات ش�ده و ب -١٣١۵

ت ت و کرام�اصورت مسئلھ را بزودی از یاد برده و مشغول تجارتی زشت می شوند کھ البتھ طول نم�ی کش�د ک�ھ ای�ن ش�فاعاوت نک�ار و ع�دااو مات شده و درباره حقیقت این عشق تردید نموده و چھ بس�ا ب�ھ بر رویشان بستھ می شود و بناگاه کیش

ی ش�وند مافرتر ھم ھم می رسند . در قرآن کریم ھم مکررا می خوانیم آنانکھ بھ صرف معجزات بھ نزد پیامبران می روند ک .

ی��ن ب��دان ک��ھ ش��فاعت و کرام��ت از محص��والت عش��ق الھ��ی اس��ت و ف��رع ب��ر آن اس��ت پ��س اص��لش را بگی��ر ک��ھ ھ��م ا -١٣١۶ شفاعت و کرامت است و ھم ھدایت و معرفت است .

فاعت و کرام��ت پرس��تی بزرگت��رین آف��ت عش��ق عرف��انی اس��ت و اینھم��ھ دکانھ��ای دج��الی و ش��یادی در عص��ر م��ا ش�� -١٣١٧

ربط�ی ب�ھ ی اس�ت ک�ھ تح�ت عن�وان ان�واع عرفانھ�ا در سراس�ر جھ�ان فعالی�ت دارن�د ک�ھ ھ�یچبرخاستھ از این وسوسھ ش�یطان عشق عرفانی ندارد و بلکھ دجال آن است از آن برحذر باش !

شق عرفانی قلمرو خلق جدید و کن فیکون است و شفاعات و کرامات ھم از جملھ محصوالت طبیع�ی ای�ن عرص�ھ ع -١٣١٨

ھ از بح�ال آنک� ل و سیاھی ھای نفس زدوده ش�ده و امک�ان تب�دیل و تح�ول پدی�د آی�د . پ�س وایھستند تا امراض و آفات و ثقی درت بیش�ترشفاعات و کرامات عشق بھره می برد و آنگ�اه دوب�اره ب�ھ حی�ات حی�وانی خ�ود ب�ازمی گ�ردد ت�ا ب�ا س�المت و ق�

ھ زم�انی درک�از ای�ن ن�وع آدمھ�ائی بولھوسی کند و لذا چنین کسی ره صد سالھ سقوط و تب�اھی را ی�ک ش�بھ ط�ی م�ی کن�د . انی را ن عش�ق عرف�ارتباط با عشق عرفانی قرار داشتھ اند در جامعھ کم نیستند کھ عبرت ھای زمانھ ان�د و اکثرش�ان اص�ل آم�الی و رن گی�ری و انکار و عداوت می کنند بجای اینکھ خود توبھ کنند . اینان را می بینی کھ زان پس س�ر از دکانھ�ای ج�

ح و انواع خرافات مدرن درمی آورند و این عذاب انکارشان است . احضار رو

مروزه در ازای ھر عشق عرفانی و ھر عارف برحقی ، صدھا و ھزاران دجال مشغول بھ غارت عقل و دل و دی�نا -١٣١٩نی ف�ان ش�یطارو جیب و ناموس مردمانند خاصھ کسانی کھ زمانی ب�ا ای�ن عش�ق خیان�ت و ب�ازی ک�رده ان�د و این�ک ب�ھ دام عا

افتاده اند کھ سراسر دروغ و فریب است و عاقبتی جز دوزخ در دنیا و آخرت ندارد .

دان کھ در این دنیا در ازای ھر اصلی ھ�زاران جع�ل وج�ود دارد و اص�ل عش�ق ھ�ای ب�ازاری ھم�ان عش�ق عرف�انی ب -١٣٢٠ انی کالن�یق عرفانی بھ وسوسھ ھ�ای ش�یطاست کھ اصل ھمھ اصول دیگر است . و لذا بازیگران عشق بازاری در قبال عش

ب�ا آن ر و عداوتدچار می شوند و عاقبت رسوا و بور می گردند کھ در این صورت یا توبھ ای نصوح می کنند و یا بھ انکات و اده از ف�ومی پردازند کھ این سرآغاز سقوط آزاد است و تبدیل بھ شیطانی مجسم شدن در عرصھ عشق بازاری ب�ا اس�تف

ی شوند . اھری عشق عرفانی . بسیاری از اینان خود مبدل بھ شیادان و دجاالن عشق عرفانی در بازار مفن ھای ظ این بولھوسی کھ عشق نامند مردم دیویست ملوس و بیدل و بی شاخ و دم

Page 122: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٢

را قطع�ا ن بنده آمد . بھ او گفتم بیماری�تی العالج ھم مبتال بود جھت درمان بھ نزد ایروسپی محترمی کھ بھ مرض -١٣٢١وم و فک�ر ت باید ب�ردرمان می کنم و ھزینھ زندگیت را ھم تأمین می کنم بشرط آنکھ قول بدھی کھ دیگر بھ بازار نروی . گفر ش�ما خ�اط نم فق�ط ب�ھکنم بعدا بھ شما خبر می دھم . فردایش آمد و گفت : استخاره کردم بد آمد ولی بخاطر شما قبول می ک

ھ��د . او ! ای�ن ی��ک مث�ال از ص��دھا نمون�ھ اس��ت ک�ھ اھ��ل دوزخ ب��رای خ�روج از دوزخ ھ��م ش�رط قائ��ل م�ی ش��ود و من�ت م��ی نش�ق ععم�ر ای�ن براستی مشغول ایثار بود زیرا ھر شبی چند نفر بھ او اظھار عشق می کردند ھر چند کھ او می دانس�ت ک�ھ

یچ تعھ�دی ھ�. ول�ی ھم�ین ب�رای او ارض�اء کنن�ده ب�ود بخص�وص ک�ھ او ھا دقایقی بیش نیست کھ تبدیل ب�ھ انزج�ار م�ی ش�ود یطانی ینس�ت آن ش�نداشت . ھر چند کھ کل درآمدش کفاف ھزینھ درمان ناکام بیماریش را ھم نمی داد : عشق غیر متعھد ! ا

م غنیم�ت ت گائی�ده ش�دن ھ�یم�ت تظ�اھر دروغ�ین ب�ھ عش�ق حت�ی ب�ھ قکھ زن مدرن را نابود کرده است : حال کھ عش�قی نیس�! قض�اوت ک�ن است ! حتی فقط برای دقایقی و بھ قیمت عمری بیماری جانکاه ! اینست حقیقت روسپی گری ! حال بنشین و

–علی ع .»میزان آخرین در قیامت ، عشق استو بدان کھ «

دیگ�ری را آغ�از ک�رد . آی�ا ن�ی عش�قی ک�ھ ھ�ر آن بت�وان انک�ارش نم�ود و عش�ق دیگ�ر و ب�ازی عشق غیر متعھ�د یع -١٣٢٢واق�ب براستی بازی با عشق و عشق ب�ازی و ایف�ای ت�أتر عش�ق چ�را چن�ین ج�ذاب و ل�ذت بخ�ش اس�ت ک�ھ بن�درت کس�ی از ع

مرگبارش عبرت می گیرد . این مغز ابلیس شناسی است و راز عشق بازی !

! و اینست کھ این بازی چنین گ�رانیفای نقش خداست در دو وجھ عاشقیت و معشوقیت اعشق بازی ، خدابازی و -١٣٢٣کھ ت�ا ر می سازدتمام و فجیع بھ پایان می رسد و تراژیکترین بازی بشر است کھ کل سرنوشت را بھ بازی می گیرد و درگی

بھ مرگ ھم از عواقبش رھائی نداری و بلکھ تا قیامت و تا خدا ، خداست و عشق ، عشق است .

عشق بازی ھم ایفای نقش خود خداست . وازی است و برخی بازیھای خدائی اوست البتھ ھمھ فعالیتھای بشر ب -١٣٢۴

ھ�ایش رخی ھم بر این باورند کھ عصر عشق بھ پایان رسیده و فقط بازیھایش باقی مان�ده اس�ت و داس�تانھا و فیلمب -١٣٢۵ و اداھایش . ھمانطور کھ عصر تقوا و دین داری و تقدس ! و این درست ھست و نیست !

و ایفای نقش خدا برای آدمی برخاستھ از حقیقتی فھم ناشده است چرا کھ انسان از ص�ورت و روح خ�دا و اس�مای ا -١٣٢۶

ازی ب� –و خ�دا پدید آمده و ذاتا خلیفھ اوست ول�ی ب�ی معرفت�ی اش درب�اره ح�ق وج�ودی خویش�تن ، او را ب�ھ ب�ازی خ�دائی ، ست و مشغول چھ کاری است خاصھ در حین بازی عشق !کشانیده است بی آنکھ بداند کھ ماھیت این بازی چی

ھرحال عشق بھ عنوان بازی و تأتر و ریای محض ھم دارای حقیقتی است ک�ھ برت�ر از آن در فط�رت آدم�ی نیس�ت ب -١٣٢٧

و لذا عشق ، جدی ت�رین ب�ازی آدم�ی اس�ت و –قرآن » خداوند مردمان را بر فطرت خودش فطرت بخشیده است « چرا کھ ترین آن . پرھزینھ

نچھ کھ بازی و ریا و تأتر و مکر را از حریم عشق می زداید معرفت بر عش�ق اس�ت ک�ھ غای�ت معرف�ت قل�ب اس�ت آ -١٣٢٨

کھ غایت معرفت نفس است .

آگ��اھی عرف��انی ، عش��ق اس��ت . و در مرحل��ھ نخس��ت –رانبھ��اترین و مان��دگارترین محص��ول معرف��ت نف��س و خ��ود گ -١٣٢٩ب�ھ آئی تو بوده است کھ او از علیین اس�ت و چش�م خ�دابینی ت�و در جھ�ان و دی�دن عش�ق –عشق بھ کسی کھ آئینھ این خود

مثابھ ھر آنچھ کھ ھست و نیست .

د ت ب�ھ ای�ن ح�ق و رحم�ت مطلق�ھ خداون�زیرا خلیفھ خداست . ولی ب�دلیل کف�ر و جھل�ش نس�ب انسان ذاتا عاشق است -١٣٣٠اس�خ ی اش را پدستش از این گنج نھان ذاتش کوتاه است و لذا مجبور بھ بازی عشق می شود ت�ا ش�اید ای�ن ح�ق و نی�از ذات�

گوید مثل شاه بازی بچھ ھا با اسب چوبی و شمشیر چوبی .

ذا ل�نسان تا نور خلیفة اللھی ذاتش را نیابد ھمھ عشق ھایش تص�نعی و ب�ی ریش�ھ و ب�ی مای�ھ و ظلم�انی اس�ت . و ا -١٣٣١ بی عرفان ، عشقی نیست مگر بھ ضاللت و ظلمت و شقاوت و خیانت .

آف�اقی نکھ خود را شناخت عاشق شد و الھی شد . ولی این خودشناسی تئوریک نیست بلکھ وجودی و شھودی و آ -١٣٣٢

و انفسی است کھ در اطاعت بی چون و چرا از علی واری حاصل می آید .

ر کھ خود را شناخت علی را شناخت و ھر کھ علی را شناخت خدای را شناخت . ھ – ١٣٣٣

Page 123: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٣

واھم م�ی خ�« ھرحال انسان آمده است تا عشق را بشناسد ھمانطور کھ خداوند درباره راز خلق آدم می فرماید ک�ھ ب -١٣٣۴

«امده است . پس آنکھ عشق را نیافت و عاشق نشد و عشق را نشناخت گوئی کھ بوجود نی» . رای خود خلیفھ قرار دھم ب . ععلی .»ھر کھ خود را نشناخت نابود است

ش�ده س آنکھ خلیفھ خدا نیست و این خالفت را نشناختھ و نیافتھ است یعنی عاشق بر خ�دا نش�ده اس�ت ھن�وز آدم نپ -١٣٣۵ ادای آدم را درمی آورد یعنی ادای عاشق را . است و

نک��ھ رخ او را ندی��ده و عاش��ق نش��ده و س��پس در ف��راق نیفت��اده اس��ت ن��ھ چی��زی دی��ده ن��ھ چی��زی ش��ده و ن��ھ چی��زی آ -١٣٣۶

فھمیده است .

ا فش ت�شق از عرصھ اسفل السافلینی تا عرش اعلی العلیینی ، یعنی از عشق میخانھ ای و بازاری و یکبار مص�رع -١٣٣٧در نظ�ر عشق ھاھوتی و عرفانی و جاودانھ اش قابل طی طریق شدن بھ یک نظر عارفی واصل است ھمچون م�ریم مجدلی�ھ

حول و عروجیکھ این افسانھ و اسطوره است و دوره اش بسر آمده است کھ خود بھ عینھ شاھد چنین ت ئي. و گوع مسیح مانی نبرده بودند و غرق در ھمھ مفاسد ممکنھ . در افرادی بوده ام کھ اصال بوئی از عاطفھ و مسل

شق تنھا معجزه ای است کھ نھ تنھا دوره اش بسر نیامده کھ آخرالزمان ، حجلھ وصل عشق مطلق است . ع -١٣٣٨

ر عشق بھ جستجوی خوشبختی مباش کھ آنرا می بازی . عشق بسیار برتر از خوشبختی است . عشق خود بخت د -١٣٣٩

عاشق نشده نھ خوشبختی می داند و نھ بدبختی . فقط بی بختی را می شناسد و بس !است و آنکھ

شق ، وادی نوشتن سر است و سرنوشت و دل نوش�ت و ج�ان نوش�ت . اینک�ھ آن�را خ�وش بنویس�ی ی�ا ب�د ، خیل�ی ع -١٣۴٠وء س�ردی�دھا و مھم نیست فقط بنویس و نگران مباش کھ خودبخود خوش نویس می ش�وی ! بدنویس�ی ھ�ای سرنوش�ت از ت

ظن بھ عشق است کھ دست را می لرزاند و بدخط می شوی .

ھ عشق شک مکن و جادوی قدسی واژه عشق را نیز بھ یاد داشتھ باش . پس عش�ق را امتح�ان مک�ن ک�ھ رد م�ی ب -١٣۴١ شوی .

ھ بسا دعوی عشقی دروغین و از روی ھوس کھ بناگاه راس�ت از آب درآی�د ای�ن از راس�تی واژه عش�ق اس�ت ک�ھ چ -١٣۴٢

مدعی اش را راست می کند .

شق را اگر سخت بیان کردیم ولی تو آس�انش گی�ر . اول و آخ�ر عش�ق آس�ان اس�ت فق�ط میان�ھ راھ�ش کم�ی س�خت ع -١٣۴٣ نی بدل کنی . است کھ سختی آنرا ھم نخواھی با ھیچ آسا

دروغھای عشق نیز از ھر راستی راست تر است . -١٣۴۴

آنچھ کھ ندامت بار است عشق نژادی است . -١٣۴۵

شق است . آنچھ کھ زنان را از فحشاء نجات می دھد ع -١٣۴۶

دھد عشق است . آنچھ کھ مردان را از ھرزه گی نجات می -١٣۴٧

می رھاند عشق است . آنچھ کھ مالیان را از خرافھ -١٣۴٨

رھاند عشق است . آنچھ کھ دیکتاتورھا را از ستمگری می -١٣۴٩

مردم می رھاند عشق است . آنچھ کھ استثمارگران را از غارت -١٣۵٠

یاد می رھاند عشق است . آنچھ کھ معتادان را از اسارت اعت -١٣۵١

Page 124: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٤

. ست آنچھ کھ سرطان و ایدز را شفا می بخشد عشق ا -١٣۵٢

ست . آنچھ کھ اسرار قرآن را بازگو می کند عشق ا -١٣۵٣

آنچھ کھ عدالت را ممکن می سازد عشق است . -١٣۵۴

آنچھ کھ دین را صادقانھ می کند عشق است . -١٣۵۵

ی سازد عشق است . آنچھ کھ جامعھ ای را منقلب و آزاد م -١٣۵۶

ست . آنچھ کھ تورم اقتصادی را می خواباند عشق ا -١٣۵٧

. آنچھ کھ بخل و حسد را درمان می کند عشق است -١٣۵٨

آنچھ کھ کفر را ایمان می کند عشق است . -١٣۵٩

آنچھ کھ دشمن را دوست می سازد عشق است . -١٣۶٠

ست . حقارت دنیا می رھاند عشق ا وآنچھ کھ دل انسان را از اسارت -١٣۶١

دبخت آنکھ عاشق نشد . بدبخت تر از آن کسی کھ عاش�ق ش�د و ن�از نم�ود . ب�دبخت ت�ر از آن کس�ی ک�ھ ب�ھ وص�ال ب -١٣۶٢ رسید و اطاعت نکرد . بدبخت تر از آن کسی کھ بھ فراق افتاد و جانشینی گزید .

ف�رآورده ھ�ایش ک�ھ ت�و را ب�ھ ش�ق س�اقط م�ی کن�د خوابھ�ائی اس�ت ک�ھ ب�رای عش�ق م�ی بین�ی وآنچھ ک�ھ ت�و را از ع -١٣۶٣

تجارت عشق می کشاند . از عشق جز عشق مخواه !

ت��ن بھرک��اری م��ی دھ��د حت��ی اگ��ر بدان��د ک��ھ » دوس��تت دارم و عاش��قت ھس��تم « را آدم��ی گ��اه فق��ط بخ��اطر ش��نیدن چ�� -١٣۶۴ دروغین و بی ریشھ است .

و این یعنی اینکھ تو خدائی !یعنی تو را می پرستم » و ھستم عاشق ت« وقتی کسی می گوید کھ -١٣۶۵

ق�ت قتی آدمی ذاتا در عالم ارض ( کائنات ) جانشین خداست پس خدای عالم ھستی طبیعت است . و ای�ن ع�ین حقیو -١٣۶۶

«نن�د . و کاست حقیقتی کھ ریشھ در جان آدمی دارد و این ھمان حقی اس�ت ک�ھ ھم�ھ آدمھ�ا ب�رای رس�یدنش جانفش�انی م�ی رای ش�نیدن تراف و تصدیق مقام خدائی انسان در جھان ، تصدیق حق وجودی انسان ! پس آدمی بیعنی اع» عاشقت ھستم

. ال می شودچنین حقی حاضر است کھ ھر کاری بکند و می کند . و این نیز برحق است ھر چند حقی کھ بسرعت دچار ابطرنوش�ت م�ودن م�ی ارزد ک�ھ آدم�ی سولی برای دقایقی و ساعاتی و چند روزی احس�اس خ�دائی ک�ردن یعن�ی احس�اس وج�ود ن

ی نیس�ت ن�ین احساس�خود را تباه کند . آیا نھ اینست ؟ زیرا حق وجود آدمی بعنوان خلیفھ خدا جز تحقق و درک و دریافت چ کھ فقط بواسطھ عشق ممکن می شود ، حتی واژه محض عشق !

ود ا خلیف�ھ خ�دائی و ... ھرگ�ز احس�اس وج�ی�ت�و خ�دائی و ،تو خود حق�ی تو بر حقی ، اگر بھ دیگری بگوئیم کھ : -١٣۶٧

جاوید و الھی حاصل نمی شود جز از طریق عشق و یا الاقل ادعای : من عاشق تو ھستم !

عنی واژه عشق از واژه خدا ، خدائی تر است . و عشق واقعھ الوھیت و خالفت و جاودانگی است . ی -١٣۶٨

رجاذبھ ترین واژه ھاست تا چھ رسد بھ وقوعش !ترین و پ الھی ترین و زنده ترین و روحانی» عشق « -١٣۶٩

س اینک دری�اب راز تب�اھی جھ�ان م�درن و انس�ان م�درن را فق�ط ب�رای ش�نیدن واژه عش�ق و جمل�ھ : م�ن عاش�قت پ -١٣٧٠ ھستم !

Page 125: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٥

ب�رای ھان مدرن تباه شده و آتش گرفتھ واژه عشق است یعنی قربانی دروغی آشکار و آگاھانھ اس�ت دروغ�ی ک�ھ ج -١٣٧١ شنیدنش ھمھ راستی ھا قربانی می شود . پس دریاب مقام عشق را و راستی عشق را .

د و ای مؤمنان خداوند م�ی دان�د ک�ھ در دلھایت�ان چ�ھ م�ی گ�ذر:« داوند عاشق در کتاب عشق ( قرآن ) می فرماید خ -١٣٧٢

ون�از نکنی�د وقھای م�ن ( ای مؤمن�ان )یعن�ی ای معش�.» نیازھای شما چیست ولی اگر بر زب�ان نیاوری�د ھ�دایت نم�ی ش�وید س�ت ک�ھ در عش�ق ا نیازتان را بر زبان آورید زیرا اجابت بدون بیان نیاز موجب گمراھی ش�ما م�ی ش�ود . و ای�ن ک�ل راز ن�از

شد . ولیا می کھستھ مرکزی مشتبھ شدن امر بین عاشق و معشوق است کھ این رابطھ را واژگونساالر می سازد و بھ مالیخ

در دل خ�ود از آنجا کھ عاشق و معشوق ، خلیفھ یکدیگرند ناز ھمچون امری وجودی ب�روز م�ی کن�د زی�را ھ�ر ی�ک -١٣٧٣ ول�ی اگ�ر ای�ن می داند کھ طرف مقابل چھ می خواھد و چھ دوست دارد ھمانطور کھ خدا می داند چون آدمی خلیف�ھ اوس�ت .

ب�رد ناس�ت . پ�س گیرد و این عین مالیخولیا و جنون کاملنیازھا بر زبان نیاید ھر کسی خود را بھ جای دیگری عوضی می کسی شود و ھر با ناز در خویشتن و در فرد مقابل امری واجب و حیاتی در عشق است وگرنھ عشق تبدیل بھ مالیخولیا می

اده بش دھ ف�ریک�خود را در دیگری گم می کند و سپس بھ او بدگمان و عاقبت دشمنش می گردد زیرا بھ این نتیجھ می رس�د گ�ر اک�ھ آدم�ی است . در این راز بمان و تا توانی بیندیش تا بھ یکی از اس�رار سرنوش�ت س�از عش�ق بین�ا ش�وی . ھم�انطور

نک�ار کف�ر و ا ھم�ان نیازھایش را بھ درگاه خدا نب�رد بت�دریج خ�ودش را خ�دا م�ی پن�دارد و خ�دای را فرام�وش م�ی کن�د و ای�ناز ھ ھمان�ا رمراھی اس�ت . در ای�ن ب�اب آی�ات و احادی�ث ف�راوان وج�ود دارد ک�. یعنی اجابت بدون درخواست موجب گخداست

دعا و اھمیت آن در امر ھدایت است .

اطفی مانطور کھ دعا ، نردب�ان تق�رب ال�ی هللا اس�ت بی�ان نیازھ�ا در رابط�ھ انس�انھا و خاص�ھ رواب�ط عاش�قانھ و ع�ھ -١٣٧۴ی�ان بی�ان ام�ر ص�دق رابط�ھ اس�ت ت�ا آنج�ا ک�ھ ھ�ر کس�ی در ای�ن جرموجب نزدیکی و انس و الفت بین طرفین شده ک�ھ ھم�ان

یگ�ری س�یدن در دصادقانھ نیازھا بھ دیگری می رسد و خود را در او می یابد . و این کمال و مقصد عشق است : بھ خود ر!

و ھم��واره دیگ��ری اس��ت و فق��ط در عش��ق اس��ت ک��ھ بواس��طھ ص��دق » خ��ود « م��انطور ک��ھ ق��بال نش��ان دادی��م ک��ھ ھ -١٣٧۵نی صمیمیت و بی�ان ص�ادقانھ نی�از ھ�ر ی�ک در ط�رف مقاب�ل ب�ھ خ�ود م�ی رس�د و ص�احب وج�ود م�ی ش�ود . پ�س وج�ود دش�م

ض�ور حش�ق قلم�رو بزرگتر از ناز ندارد . ھمانطور کھ ناز در رابطھ با خدا ھم اس�اس کف�ر اس�ت و گمراھ�ی و ن�ابودی . و عو ص�احب ی کن�ی ت�ا اجاب�ت و ھ�دایت ش�ده و بخ�ود رس�یدهخداست پس تو نھ از محبوب�ت بلک�ھ از خ�دایت درخواس�ت نی�از م�

وجود شوی . این معنا را نیز تا ابد بیندیش و در آن بمان !

بط�ھ س بدان کھ دین و عشق دشمنی بزرگتر از ناز ندارد کھ نام مستعار کفر و بی اعتمادی و مرض و مکر در راپ -١٣٧۶ با خدا و محبوب است .

ن می سازد ناز است . آنچھ کھ عشق را جنو -١٣٧٧

از بستر ھم�ھ س�وء تفاھم�ات و س�وء ظ�ن ھ�ا و ب�دگمانیھا و تھم�ت ھ�ا در عش�ق و ھ�ر رابط�ھ ای اس�ت . ن�از کف�ر ن -١٣٧٨

رابطھ است و چون رابطھ کارگاه خلق جدید انسان است پس ناز ، شیطان خلقت عرفانی است .

گر در ح�دیث آم�ده ک�ھ مؤمن�ان لش�کریان دع�ا ھس�تند و م�ؤمن ب�ا دع�ا م�ی توان�د ھ�ر مح�الی را ممک�ن س�ازد ب�دین ا -١٣٧٩ معناست کھ بیان صادقانھ نیاز اصل و اساس عشق است زیرا ایمان ، عشق بخداست .

ن زمتأس��فانھ ن��از را مخ��تص زن م��ی پندارن��د در حالیک��ھ ن��از م��رد بمرات��ب پیچی��ده ت��ر و مکاران��ھ ت��ر اس��ت و ن��از و -١٣٨٠

آشکارتر می باشد . این دو ناز ، دو شیطان عشق زناشوئی است .

ای�ن وی ش�ود کبار دگر آن آیھ را بھ یاد آوریم کھ چون چند نفر راز و نیاز کنن�د خداون�د در رابط�ھ ش�ان حاض�ر م�ی -١٣٨١. ض�ور خداس�تراز ھدایت انسان است . یعنی بیان صادقانھ راز و نیاز قلبی خود علت العلل پیدایش عشق اس�ت و عش�ق ح

این بدان و در آن تا ابد بمان !

س راز و نیاز عاشق و معشوق ھم علت عشق ، ھم بستر و استمرار و تعالی عش�ق و ھ�م مقص�ود عش�ق اس�ت : پ -١٣٨٢ عنی صدق باعث عشق است . ی –ھ نجات است . علی ع صدق کھ سفین

Page 126: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٦

قاب�ل س بدان کھ ناز دروغی بزرگ و مکارانھ و پلید است کھ فرد می خواھد نیاز خودش را تبدیل بھ نیاز ط�رف مپ -١٣٨٣ ؟ظلم نیست ؟کند و لذا ھیچ تعھدی نداشتھ باشد و بلکھ تازه منت ھم بگذارد . آیا این پلیدی نیست ؟ شیطنت نیست

لی از آنجا کھ در عشق ، ھر کسی بر ج�ای دیگ�ری ق�رار دارد پ�س نی�از ھ�ر کس�ی در حقیق�ت نی�از خ�ودش نیس�ت و -١٣٨۴

اختھ س�ر و ذلی�ل بلکھ نیاز طرف مقابل اوست . پس اگر نیاز خود را نگوی�د آش�کارا ط�رف مقاب�ل را اس�تثمار نم�وده و تحقی�س�ت و او بکاران�ھ اایثار می کند ک�ھ البت�ھ ای�ن گم�انی ش�یطانی و فری است . در حالیکھ فردی کھ ناز می کند بھ گمان خودش

می داند کھ چھ می کند .

واه ش�ده و دچ�ار جن�ون و تھم�ت طرفین رابطھ بر حقیقت امر خالفت آگاه نباشد بی تردی�د گم�ر، پس اگر در عشق -١٣٨۵ستوار اس�ت اامر خالفت بین عاشق و معشوق عداوت می شوند کھ عموما چنین است . زیرا ھمھ حقایق و اسرار عشق بر

.

نی ین بدان کھ خالفت بین عاشق و معشوق ، تجلی خالفت آسمانی ب�ین خ�دا و آدم اس�ت . و چ�ون آدم خلیف�ھ تک�ویا -١٣٨۶ ز خ�دایش .اخداست پس در عشق ھم برجای خداست و لذا معشوق بایستی از عاشق تبعیت کند ھمانطور کھ عاشق ( آدم )

.د بایستی مؤمن و مطیع امر دین خدا باشد و زن ھم مطیع امر مردش . و این والیت زناشوئی استیعنی مر الفت بین عاشق و معشوق ھمان واقعھ از خودگذشتگی و ایثار متقابل است کھ در عش�ق ب�ھ لح�اظ وج�ودی رخ خ -١٣٨٧

تبعی�ت شق و معشوق از یک�دیگر ھم�انمی دھد و لذا ھر یک عاشق دیگری است کھ عین عشق بخود است . پس تبعیت عاگ�ری را در دی از خود است از جایگاه وجود دیگری ! و این کل واقعھ و معنا و راز عشق است کھ بواسطھ تبعیت ھر کس�ی

بھ خودش می رساند : بخود رسیدن در دیگری ! و این مقصود عشق است کھ ھمان خلق عرفانی است !

ده می شود بھمراه تجلی پرتوی از ذات ح�قمی شود کھ روحی از خودش در او دمیآدمی بھ این دلیل عاشق کسی -١٣٨٨ کھ از منظر دلش بر معشوق می تابد .

ناز حاصل این امر است کھ ھر کسی از طرفین عشق محل خواستگاه دیگریست . پس ھر کسی خواھش دیگ�ری و -١٣٨٩

د و بود م�ی ش�واز خویش ممکن نمی شود وگرنھ صدق رابط�ھ ن�ارا بر زبان می راند و این امر جز بواسطھ فائق آمدن بر ن ھدف عشق کھ رسیدن بھ خود در دیگری است حاصل نمی آید .

دمی در خویش از خویش بیزار است و در دیگری عاشق بر خویش است و این سر خلقت است کھ ذاتا دیگریست آ -١٣٩٠

یعنی خداست .

!دیک می شود بھ نور صدق بیان و فقدان نازدر امر عشق ، در واقع بھ خود نزپس انسان در تبعیت از دیگری -١٣٩١

لی عشق عرفانی در فراق است کھ ثمر می دھد زیرا عاشق مجبور است کھ یکبار دگر خ�ودی را ک�ھ ب�ھ معش�وق و -١٣٩٢کن�د و و ص�لوة م�یداده در خویشتن بیافریند . چگونھ ؟ از روی جمال پروردگار کھ در فراق بھ مشاھده اش م�ی آی�د و ب�ر ا

جمال ی کلمھ بھش الھی خویش است و متألھ شدن بمعنای واقعدر او وارد می شود و اینست آفرینش عرفانی کھ عین آفرین د . بر ھر کسی تجلی و دیدار می کن عو کمال . و این ھمان علوی شدن وجود است زیرا خداوند از جمال علی

لوی شدن وجود ھمان اعالئی شدن وجود است و عروج از درک اسفل الس�افلین ب�ھ مق�ام اعل�ی العلی�ین ک�ھ بق�ولع -١٣٩٣

چ منت�ی وره تین مشمول اجری غیر ممنون است کھ ھمان عشق م�ی باش�د . و اج�ر غیرممن�ون یعن�ی اج�ری ک�ھ در آن ھ�یس نیست و از ورای خواھش ھاست و این جز عشق نمی تواند بود .

عشق اگر متقابل باشد خالفتی کامل و دوجانبھ است و گرنھ مسئولیتی یک طرفھ از جانب عاشق اس�ت ک�ھ سراس�ر -١٣٩۴

رنج و محنت و خون دل خوردن است از عاشق . و ناز و کرشمھ و منت و تجارت و بازی و مکر و دسیسھ است از جان�ب معشوق . و لذا بھترین معاملھ با چنین عشقی ، فراق گزیدن بھ اختیار است . عشق بین خدا و انسان ھم عموما یک جانب�ھ

د . و خون دل خوردن خداوند از دست بندگانش را در احادیث قدس�ی است و جز عارفان کامل بھ عشق خدای پاسخ نمی دھنخ�دا و رس�ولش را اینق�در « بھ وضوح شاھدیم . و آزار و معصیت ھای بندگان نسبت بھ خالقشان در قرآن ھم مذکور اس�ت

ت . یعنی عش�ق و و آزار بنده نسبت بھ خداوند جز از منظر عشق خدا بھ بنده ، مفھوم و ممکن نیس –قرآن » آزار مدھید رحمت مطلقھ خدا بھ بندگان و سوء ظن و تھمت و مکر و کفران و معصیت ھای بندگان در حق خداوند . و البت�ھ ک�ھ خلیف�ھ مطلق خداوند در عالم ارض است کھ سپر بال و جفا و معاصی مردمان نسبت بھ خداست یعنی علی مرتضی ! و من چند ب�ار

Page 127: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٧

ده ام کھ اگر این نگاھش لحظاتی بیشتر می پائید براستی از شوق و لذت و اندوه نابود چشمان پر از مھر و خونبارش را دی را بھ عینھ دیده ام و باور کرده ام . عمی شدم . و من راز عین هللا بودن علی

« راستی کھ کل رحمت و عطوفت و کرم و محبت و لطف و شفاعت و عشق خداوند را از چشم علی توان یافت و ب -١٣٩۵

ن فیک�ون م�ی ک�ندارد زیرا خدای از چشم علی ب�ھ بن�دگان خ�ود نظ�ر م�ی کن�د و ب�ا نظ�رش عمخاطبی جز علی » بنا انظرنا رھ ک�لحق گوی�د سازد منظورش را بھ نور عشق و اندوه فراق کھ الزمھ خلق جدید است تا انس�ان در ف�راقش ھم�و ش�ود و ان�ا

این کمال پاسخگوئی انسان بھ عشق پروردگارست . و .. و حجت��ی دارد بن��ام ح��الج ع م�ائی دارد بن��ام عل��ی. و ام��ام و رھنص عش�ق عرف��انی پی��امبری دارد بن��ام محم��د -۶٩٣١

دی . و در د بن�ام مھ�فیلسوفی دارد بنام ابن عربی . و مفس�ری دارد بن�ام مول�وی . و ش�اعری دارد بن�ام ح�افظ . و ق�ائمی دارس�ال دود پانزدهحکھ بنده ام کھ در حمایت و والیت ھمھ این عاشقانم کھ عصر مدرنیزم سخنگو و ایدئولوگ و مبشری دارد

ص�ورت بمحف�ل ک�ھ پیش در واقعھ ای آسمانی مرا بر این امر بمعروف و نھی از منکر گماش�تند و تأئی�د نمودن�د . ک�ھ در آنالوه ب�ر ر ب�ود ک�ھ ع�نماز جماعتی برگزار شد ھمھ عاشقان تاریخ حضور داشتند کھ وصف آن شب تا بھ صبح ع�ین ش�ب ق�د

یس�ت ناب�ل بی�ان قمالئک و روح ، ھمھ انبیاء و اولیای حق ھم ناظر بودند کھ بھ توصیفی کمتر از س�خن لس�ان الغی�ب ح�افظ کھ :

ادند چھ مبارک سحری بود و چھ فرخنده شبی آن شب قدر کھ این تازه براتم د

نی ی بر ف�رد واح�دی . ش�ب ق�در ھ�ر انس�اعالم ھرگز با یک جمالش دو بار تجلی نمی کند حتھمانطور کھ پروردگار -١٣٩٧ھ تقلید بریافت کھ دھم ویژه و منحصر بفرد خود اوست . از ھمین رو می توان کذب بسیاری از داعیان شیاد را در این باب

وا و ب�ور عاقب�ت رس� کرامات می بافند کھ البتھ از معراج پیامبر و یا سائر اولیاء و عرفا دست بھ کشف و شھود می زنند و می شوند . زیرا بر این آستانھ شیری خوابیده کھ از غیرت و عصمت حق دفاع می کند .

شق عرفانی درب خانھ بسیاری از داعیان عش�ق را م�ی زن�د و ش�تر ک�اروانش ب�ر درب خان�ھ بس�یاری م�ی خواب�د ع -١٣٩٨

شعر ست . و ایناکھ لبیکی با تمام ھستی است . زیرا امر عشق یا ھمھ و یا ھیچ ولی از ھر ھزاران یکی لبیکش می گوید وصف خالصھ ای از آن واقعھ نزول عشق است در زادگاھم دازگاره :

شد روان وادی آن از ائیـدری د چھ ـان شـچھ خورشیدی زدازگاره عی شد ان ـبج وزی ـانسـخانم قـعش ا چھ ـھ دلھـد بـروزی شـان فـچھ داغ ج

شد انـعی ھ ـآئین و ـچ اھیـم ب ـد عجـابی کرد خورشیـف حجـب کشــعج شد ان ـجھ ش ـنق ریـانگشت ن ـد چنیـآم م ـھ در ش ـابـآفت و اهـم چو د در آن وصلش چھ پیری این جوان شد ـآم در ارم ـی دهـرتکـھج آن در شد رانـپیغمب از ل ـکام ر ـحش امت چھ ـقی دـآم شـامتـق روـس ز

شد انـآسم بر م ـدل از ی ـھوئ و روز چھ چھ روحی نازل آمد ھر شب شد انـرھـھم ار ـنث ورش ـن و بـھمھ ذکر و لقا بود ت روزش و شب شد ان ـزم اهـش تـروی رگھ ـود سحـب ق ـح دار ـدی ل ـب محفـھ شـھم شد ان ـبی یـرآنـق رارـاس ھ ـمھھ ـرابـخ ود آن ـب ی ـگھـدانش ب ـعج شد ان ـاشقـع د ـم مریـن ھـھ جـد شـآم ت ـدمـخ رای ـب از کـالئـم شد انـمغ ر ـاره ای دیـب دازگـی ھجرت عجـآن تلخ دـش یـھ مستـھم

شد انـافق زبھر عشق یاران چون جنـمن شـاھل ود ـب خودش دوزخ شد ان ـریـشھ ھ ھایـفتن قـون آمد بھ صحرا حریـچ ق ـعش ون ـجن

شد ان ـالمـظ لـدخی وائیـرس رد زـک ر ـنظ یـناپاک ھر او با چشم شد انـد گمـو ص زارـافق در ھـشب من رـود ھـب رامتـک اران ـو بـچ

شد زانـخ ر ـیکس ش ـار رونقـراندند بھ دیار عشق زان چو ما را شد ان ـآتشفش دره اگھـن ھ ـرت بـآن دوران ھج دـآم چو پایان

مان و صد ھزاران بھ از آن شد ھد ـآم ق ـعش رـدیگ ارـیکب ر ـاگ شد . انـھم اره ـدازگ داری ـبی ھر آنچھ خواب دیدم در ھمھ عمر بھ

١٣٧۵

برخوردی کافران�ھ اس�ت ب�ھ تعبی�ر قرآن�ی ک�ھ دی�ن و آخ�رت را ب�رای دنی�ا م�ی برخورد عامھ بشری با عشق عرفانی -١٣٩٩خواھند یعنی می نگرند کھ از این عشق چھ کالھی برای دنیای خود می توانند باف�ت . و اینس�ت ک�ھ آن�را از دس�ت م�ی دھن�د

Page 128: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٨

. و ل�ذا در قب�ال عش�ق حال آنکھ بایستی کل دنیا و سرنوشت خود را بخدمت عشق گیرند و تسلیم بی چون و چ�رایش ش�وند عرفانی اشد مکرھا و نفاق ھا و عاقبت عداوتھا رخ می نماید .

نت زندگانی مبتنی بر عشق عرفانی ھمان دین خالص است و منطق حاکم بر آن معرفت توحیدی است . پیرو ای�نس -١۴٠٠

دائی . خ�افتن ھس�تی ت�دریجی در خ�دا و ی�نوع زندگی را سالک گویند یعنی رھرو سیر الی هللا و مجاھد فی س�بیل هللا و فن�ای و ھ�ر ک�ھ ج�دا چنین کسی یا خود عارفی واصل است و یا در ارادت و اطاعت بی چون و چرای با عارفی واصل قرار دارد .

ده ستقامت ورزیاآن تقوا پیشھ گانی کھ در دین « طالب چنین حیات معنوی باشد خداوند علی واری را بسویش می فرستد . –قرآن .»ان بسویشان می فرستد ودند خداوند بر آنان منت نھاده و رسول ، امام یا شاھدی جھت ھدایتشو صبر نم

ین بدان کھ بخصوص در آخرالزم�ان ک�ھ عص�ر ظھ�ور فزاین�ده نف�س ام�اره و کف�ر بش�ر اس�ت و دج�االن و ش�یاطین ا -١۴٠١

ایم�ان را ون عش�ق عرف�انی ، دی�ن داری ک�رد وشبانھ روز در خواب و بی�داری ، نف�وس را وسوس�ھ م�ی کنن�د نم�ی ت�وان ب�دین جز در اق باشد و حراست نمود . کسی می تواند زندگی ایمانی داشتھ باشد کھ بالوقفھ در حال تقرب الی هللا و مشغول بح

عشق عرفانی ممکن نمی آید .

الش ل م�ی کن�د و ن�ھ عق�ل ، و ت�نی یعنی بدون ارادت و والیت عارفان ، ن�ھ دی�ن عم�بی عشق عرفا در آخرالزمان ، -١۴٠٢ی و نظامھ�ا دینی و عقالنی سراسر تبدیل بھ نفاق می شود کھ اش�د کف�ر اس�ت . پ�س طبیع�ی اس�ت ک�ھ در ای�ن دوران جوام�ع

ب��دترین دین��ی اگ��ر درک درس��تی از عش��ق عرف��انی نداش��تھ باش��ند و فرھن��گ م��ردم را در ای��ن راس��تا س��اماندھی نکنن��د ب��ھ درون فرومی پاشند . سرنوشت ممکن دچار شده و از

جموعھ آثارمان و خاصھ رسالھ حاضر ، پاسخگوی حی�اتی ت�رین نی�از انس�ان و جامع�ھ م�درن اس�ت و اش�اعھ ای�ن م -١۴٠٣

ر دو دنی�ادمعارف بھ مثابھ ھستھ مرکزی امر بمعروف و نھ�ی از منک�ر اس�ت و خداون�د اش�اعھ دھن�دگانش را اج�ری عظ�یم اعطا می نماید .

کث�ر ب�دبختی ھ�ای ار گسیختگی و جنون شھوت جنس�ی بزرگت�رین و مھلکت�رین ب�الی عص�ر اس�ت ک�ھ ب�انی اگر افسا -١۴٠۴

وت جنس�ی مادی و معنوی بشر مدرن است جز در عشق عرفانی ساماندھی و مھار و تربیت و ھدایت نمی ش�ود . زی�را ش�ھ عرفانی است . اراده بھ وصال و اتحاد با جنس مخالف است یعنی وحدت اضداد . و این منطق عشق

ی طالی�ھ دار و رھب�ر سلطان و صاحب این عشق در جھان است و ما ھ�م ش�یعھ او ھس�تیم پ�س بایس�ت ع و اگر علی -٠۵۴١

ای�دئولوژی ھ�دایت کن�یم . مجموع�ھ آث�ار م�ا ع�جعشق عرفانی در جھان باشیم و جامعھ بشری را بسوی رھبری امام زم�ان این امر کبیر است .

س�تھ مروزه شاھدیم کھ کل جوامع بشری از جھان اسالم تا آمریکا و ژاپن برعلیھ ش�قاوت و تبع�یض و س�تم بپ�ا خاا -١۴٠۶

. پ�س است و نظام سرمایھ داری جھانی را کھ نظ�ام قداس�ت مالکی�ت خصوص�ی و خودپرس�تی اس�ت ب�ھ چ�الش طلبی�ده اس�تای�ن ی�ن ام�ر ک�ھانی بھ رھبری عارفان نیست با توجھ ب�ھ پرواضح است کھ آلترناتیو و ناجی این قیام جھانی جز عشق عرفا

ری ک�وربن فرھنگ را پیشاپیش کسانی چون مولوی بھ اقصاء نقاط جھان رس�انیده ان�د و عرف�ان شناس�ان عاش�قی چ�ون ھ�انپدی�ده ل�م عو بص�ورت ھم این فرھنگ را بھ ھمھ زبانھای زنده دنیا ترجمھ و اشاعھ داده اند و ما آنرا بھ زبان مدرن و ام�ی

.شناسی یکجا جمع آورده ایم کھ ھمھ مسائل بشر مدرن را پاسخگوست و تحت پرچم قرآن کریم بسیج می کند

م��روزه بزرگت��رین خط��ر در قب��ال عش��ق عرف��انی ، دجالی��ت ھ��ای عرف��انی اس��ت ک��ھ گ��روه گ��روه م��ردم جھ��ان را ب��ھ ا -١۴٠٧ وت ھ�یچ ن�ور خاص�ھ تش�یع ک�ھ ام الق�رای عش�ق عرف�انی اس�گمراھی می کشاند و این بدان دلیل است کھ از جھ�ان اس�الم و

. د اال آثار ما کھ آنھم مغضوب استندائی برنخاستھ است کھ چنگی بھ دل مردمان زن

خرالزمان عصر ظھور جھانی حقیقت مذاھب است و شریعت بدون پیوستن بھ حقیق�ت امک�ان بق�ا ن�دارد و راه ب�ینآ -١۴٠٨ شریعت و حقیقت کھ طریقت نامیده می شود ھمان عشق عرفانی است .

ش�یعی لمای اسالمی و حوزه ھای علمیھ ما ھم بدون راه یابی بھ عشق عرفانی و احیای ھ�ر چ�ھ س�ریعتر عرف�ان ع -١۴٠٩

محکوم بھ مرگ تاریخی ھستند .

Page 129: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٢٩

گونھ خداون�د در ط�ول ت�اریخ مس�تمرا دی�نش را بواس�طھ انبی�ای خ�ود ب�ھ روز نم�وده اس�ت . و ام�روز ب�ر علم�ایچ -١۴١٠اه ق�ط در کارگ�فرا بھ روز کنن�د چ�را ک�ھ وارث�ان اوین�د و اجتھ�اد یعن�ی ھم�ین! ول�ی دی�ن محم�د صاسالم است کھ دین محمد

ی ھ�زاره ط�در عشق علوی قابل اجتھاد است ھمانطور ک�ھ در صروز و الساعھ می شود یعنی دین محمد عشق عرفانی بھش�یخ ب�ن عرب�ی واخیر جھان اسالم جز در قلمرو عرفان اسالمی اجتھادی قابل توجھ رخ نداده است مثل غزالی ، طوسی ، ا

بھائی .

لتر از عل��ی ب��وده و ن��ھ شمش��یری برات��ر از ذوالفق��ار .کمی ع��اداگ��ر ک��ار ع��دالت ب��ھ شمش��یر راس��ت م��ی ش��د ن��ھ ح��ا -١۴١١ع�رب حکومت عدل علی جز بر بستر فرھنگ عشق عرفانی ممکن نمی آی�د . آنچ�ھ ک�ھ حکوم�ت عل�ی را فل�ج نم�ود ش�قاوت

دان لک�ھ از فق�بود . جھان م�درن ھ�م اگ�ر عرص�ھ ظھ�ور اش�د شقاوتھاس�ت ن�ھ از ن�ادانی اس�ت و ن�ھ از ن�اتوانی و ن�اداری ، ب است و محبت ناپذیری ! محبت

د گر لحظھ ای غرب و شرق را رھ�ا کن�یم و جھ�ان اس�الم و مس�لمین را نظ�اره نم�ائیم اعت�راف خ�واھیم ک�رد ک�ھ اش�ا -١۴١٢

ی ش�ده اس�تشقاوت بشری در خود مسلمانان جھان نسبت بخودشان نھفتھ است تا آنجا کھ غرب برای نجات مسلمین میانج ت راھ�ی ج�زی جز احیای عشق عرف�انی از بط�ن ش�ریعت اس�المی ندارن�د و در غی�ر اینص�ور! مسلمانان جھان ھیچ راه نجات

د ی س�ربرآورالحاق بھ لیبرال دموکراسی دروغین غرب نیست . شاید ھ�م عش�ق عرف�انی از غای�ت گندی�دگی لیب�رال دموکراس�س�ت ان فرم�وده دا آش�کارا بی�اچرا کھ کفر مطلق بھ ایمان نزدیکتر است تا نفاق شرعی و شرک . و این حقیقت را رسول خ�

ھ ریم مجدلی�کھ زنای غیرمشرکانھ با توبھ بخشوده م�ی ش�ود ول�ی نم�از مش�رکانھ ج�ز ع�ذاب عالج�ی ن�دارد . ھم�انطور ک�ھ م� وصی مسیح شد و یھودا قاتلش !

ی شق عرفانی فقط عشق و عاطفھ نیست بلکھ عل�م زن�دگی در آخرالزم�ان ھ�م ھس�ت ، عل�م عرف�انی ک�ھ علم�ی ل�دن ع -١۴١٣

ھ ب�ش�ر ت�اریخ است و از ذات الساعھ حاصل می آید . زیرا بشر مدرن علیرغم عل�وم و فن�ون سرس�ام آورش درمان�ده ت�رین بس��ت در لح�اظ آداب زندگیس��ت زی��را عقل��ش و فط��رت حی��وانی خ��ود را ھ�م از دس��ت داده اس��ت . عش��ق عرف��انی ، عش��ق زندگی

ت است . عشق عرفانی ، معرفت عاشقانھ است .عصر افسردگی و دلمردگی ! عشق عرفانی احیاءگر عقل و فطر

شق عرفانی و عرفان در ایام قدیم غالبا یک تعارف محسوب می شد ولی امروزه امری اورژانس است . ع -١۴١۴

شق عرفانی تنھا دین زنده و راه ھدایت و س�عادت بش�ر آخرالزم�ان اس�ت و ل�ذا غفل�ت علم�ای اس�المی و رھب�رانع -١۴١۵ عشق عرفانی عین غفلتشان از اصل دین است . جھان اسالم از

م�ان ھیائیم باور کنیم کھ بقول عالمھ حیدر آملی از بزرگان عرفان شیعھ دوازده امامی ، عش�ق عرف�انی و تص�وف ب -١۴١۶

الی�ت نام�ھتشیع است و تشیع جز تصوف و عشق عرفانی نیست . عالمھ طباطب�ائی ھ�م در ب�ا ارزش ت�رین اث�ر خ�ود یعن�ی وکت�ر دین ادعاس�ت . ح�امی ھم�» لق�اءهللا « مین ادعا را بھ اثبات رس�انیده اس�ت در معن�ا . ام�ام خمین�ی نی�ز در رس�الھ عین ھ

نم�ی ی را ممکنشریعتی نیز در آخرین دستنوشتھ ھایش عرفان را محور نجات مسلمانان می داند و بدون آن عدالت و آزاد داند . پس مشکل در کجاست ؟

ت م�ی ری کند بر خدا و خل�ق من�ست فرق کفر و ایمان را فرق آزادی و اسارت می داند و اگر دین داآنکھ عاشق نی -١۴١٧رآن ق�...» ارن�د ای رسول بگو بخاطر مسلمانی تان بر خدا و رسول منت مگذارید بلکھ خدا و رسول بر شما منت د« نھد . –

نکھ عاشق نیست فرق فحشاء و عفت را فرق آزادی و اسارت می داند و اگر رعایت حج�اب کن�د ب�ر پ�در و ھمس�ر آ -١۴١٨ و خدای خود منت می نھد و ھمواره طلبکار است و باالخره در پنھان و آشکار دست از عفت می کشد .

: ندانستھ اس�ت پ�س دی�ن ب�ی عش�ق ، دی�ن نیس�تن است و خداوند اکراه را از دین دین بی عشق ھمان اکراه در دی -١۴١٩

الاکراه فی الدین !

ر دین بی عشق تبدیل بھ شیاطینی خطرناک در جامعھ می شوند . مخصوصا زنان د -١۴٣٢٠

. حور عشقی در رابطھ با یک ولی استست و یا اگر صادق است بر مزن دین دار یا ریاکار و منافق ا -١۴٢١

Page 130: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣٠

ر غی��ر اینص��ورت اگ��ر من��افق فق��ط در ی��ک عش��ق عرف��انی م��ی توانن��د ص��ادق باش��ند و خ��الص . دو م��ردان دی��ن دار -١۴٢٢ نباشند مشرکند . ھمانطور کھ خداوند اکثر مردمان اھل دین را مشرک می خواند .

ماقتی بزرگتر از این برای عاشقان نیست کھ بجای پرستش و عشق ورزی با خداوند ، بھ یکدیگر عش�ق بورزن�دح -١۴٢٣در بشر تجلی خدا وداوند را فراموش کنند . زیرا آن جمال و کمالی کھ این دو در یکدیگر می پرستند ھر دو از خداست و خ

است . این حماقت علت العلل شکست و تباھی ھر عشقی است . وده بی�ین ش�اله اس�ت مش�غول تبا صدای بلند بھ شیعیانش می فرماید کھ ھرگز خدای نادی�ده را نپرس�تید عوقتی علی -٢۴۴١

مکتب خویش است . و این ھمان عشق عرفانی است .

گر عاشق بھ یقین بداند کھ در معشوقش ، مشغول تماشای جلوه ای از پرتو پروردگارست ھر عشقی ، یک عش�ق ا -١۴٢۵ی ه نم�اج�از عرفانی است و بسوی خداوند ره می نماید و موتور محرکھ سیر و سلوک روحانی است و این خودآگاھی ھرگز

دھد کھ عشقی بھ نفرت و عداوت گراید .

س آنچھ کھ یک عشق جنسی را تبدیل بھ فسق و یا عشق عرفانی می کند مسئلھ جھل یا آگاھی بر عشق است. پ -١۴٢۶

نکھ عاشق شد بھ تازه گی الیق صلوة حقیقی م�ی ش�ود و مص�داق ای�ن س�خن رس�ول خ�دا ک�ھ : برت�رین نیک�ی ای�ن آ -١۴٢٧ را چنان عبادت کنی کھ گوئی می بینی اش !است کھ خدای

ا س�ی ک��ھ عاش�ق ش��د ، وجھ�ی از وج��ھ هللا را یافت�ھ اس��ت و اگ�ر حق��وق آن�را ادا کن��د وج�وه دیگ��ری از پروردگ��ار رک -١۴٢٨

ک ش�بھ ی�هللا را خواھد یافت . و اگر معشوق را نا اھل یافت چھ نیکوست کھ فراق گزیند و ره صد سالھ معرفت و سیر ال�ی د و معشوق را ھم بخود آورد و بیدار کند . طی کن

س بدان کھ عش�ق جنس�ی ، دین�ی ت�رین و عرف�انی ت�رین واقع�ھ در زن�دگی اف�راد بش�ری اس�ت ک�ھ عموم�ا ب�ا آن ب�ھ پ -١۴٢٩

د . و ای��نکافران�ھ ت�رین و جاھالن��ھ ت�رین روش��ی معامل�ھ م��ی ش�ود و ل��ذا بج�ای رس��یدن ب�ھ بھش��ت س�ر از دوزخ درم��ی آورن� ن عش�ق اس�ت ک�ھھم�ا»ھ�ر ک�ھ را بخواھ�د « . یھ است کھ : خداوند ھر کھ را بخواھد ھدایت یا گمراه می کن�دمصداق این آ

آدمی بواسطھ اش ھدایت یا گمراه می شود بھرحال یک چیزی می شود و از حیات حیوانی خارج می گردد .

عشق ، من یشای خداست . -١۴٣٠

ومھ آدمھا در سرآغاز جوانی حامل م�ن یش�ای پروردگارن�د و ل�ذا جمل�ھ عاش�قند . م�ن یش�اء ھم�ان اراده خداس�ت ھ -١۴٣١ اینس�ت ک�ھ عشق حضور اراده خدا در انسان است و این ھم�ان ق�وه خالف�ت اللھ�ی اس�ت ک�ھ در عش�ق ، ب�ھ فع�ل م�ی آی�د . و

م�ی لھی ف�راھمارا دارند و امکانات تحقق آن ھم بطرزی جوانان براستی ھر چھ دلشان بخواھد می کنند و شھامت انجامشب�رای ر چ�ھ س�و وشود . منتھی مسئلھ اینست کھ از این اراده الھی کھ بھ آدمی واگذار شده اس�ت چ�ھ اس�تفاده ای ش�ود و دی آورد د م�ھ�ی پدی�چھ ھدفی بکار رود کھ موجب ھدایت یا گمراھی می شود کھ اکثرا مورد سوء استفاده قرار گرفت�ھ و گمرا

زیرا حامل نور خودآگاھی نیست .

وج�ھ آدم�ی در س�رآغاز ج�وانی بھ�ر چی�زی عاش�قانھ اس��ت و اخ�الق غال�ب ب�ر انس�ان در ای�ن دوره از عم�ر اخ��الق ت -١۴٣٢ حسنھ و جوانمردانھ یعنی دینی است و مؤمنانھ .

ت��ر عم��ل م��ی کن��د زی��را از خودآگ��اھی عش��ق عرف��انی ھ��زار چن��دان قدرتمن��دتر و پخت��ھ ای��ن م��ن یش��ای الھ��ی ام��ا در -١۴٣٣

برخوردارست و دارای روح الھی و یا امام حی است .

من یشای الھی چھ در عشق دوران جوانی و چھ عشق جنسی و چھ عشق عرفانی نور و ق�وه ای فراس�وی جب�ر و -١۴٣۴ص�احب اختی�ار کام��ل خ�ود و ب��ھ اختیارس�ت و در حقیق�ت آدم��ی ب�ین جب�ر و اختی��ار انتخ�اب م�ی کن��د ک�ھ آی�ا دارای سرنوش��تی

مسئولیت کامل خود باشد و یا بھ انواع جبرھای حاکم بر زمانھ و جامعھ زیست کند و لذا مسئولیت سرنوشت خود را ھم ب�ھ عھده زمانھ و روزگار و جامعھ و حتی مشیت آسمانی می گذارد . و این انتخ�اب ب�ین جب�ر و اختی�ار بدینگون�ھ اس�ت ک�ھ اگ�ر

برگزیند و مطیع ھوای نفس خود شود در حقیقت جبر را برگزیده اس�ت زی�را نف�س آدم�ی مطی�ع جبرھ�ا و آدمی نفس خود راوسوسھ ھای بیرونی و دنیوی است : جبر شھوت ، جبر نژاد ، جبر قدرت ، جبر جامعھ ، جبر اقتصاد ، جبر سیاست ، جب�ر

بر را گزیده است . و آنکھ امری را گزیند کھ غیر نفس علم و فن و ... . و جبر تاریخ . یعنی ھر کھ خود را برگزیند یعنی ج

Page 131: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣١

راز بس مھ�م بس�یار بین�دیش ت�ا ج�ان این او و بلکھ خالف آنست اختیار گزیده است مثل امر محبوب ، امام یا امر الھی . در ھ اس�ت ب�ھ حقیقتش را دریابی کھ چگونھ امری کھ بظاھر مختارانھ است بھ جب�ر م�ی انجام�د و ام�ری ک�ھ بظ�اھر جب�ر پذیران�

اختیار می رسد .

ار نابراین تفویض من یشای الھی بھ آدمی تفویض اختیار نیست بلک�ھ انتخ�اب ب�ین جب�ر و اختیارس�ت ک�ھ ام�ر بس�یب -١۴٣۵ب�ھ وبرتر است و آن بصورت عش�ق در ج�ان آدم�ی ب�ھ فع�ل م�ی آی�د ھم�انطور ک�ھ عش�ق ام�ری فراس�وی جب�ر و اختیارس�ت

ی را ھ�د و دیگ�ردب�ین دی�ن و دنی�ا انتخ�اب کن�د یعن�ی ب�ین کف�ر و ایم�ان یک�ی را ھ�دف ق�رار انسان این امکان را می دھد ک�ھان�د و رجیح دادهت� مؤمنان کسانی ھستند کھ آخرت را بر دنی�ا« بخدمت آن گیرد . ھمانطور کھ خداوند در کتابش می فرماید

.» کافران ھم بعکس

ا در دی�ن زیند ھمواره در مقام اختی�ار و انتخ�اب ب�اقی م�ی مان�د زی�رگآنکھ محبوب را یا امام را و امر حق را برمی -١۴٣۶اراده را ف�رد ی�اھیچ اکراھی نیست . و این انتخاب در عشق عرفانی کھ حضور امام حی است انتخابی کامل و ابدی اس�ت زی�

فھ شود و عنی خلییی برسد نفسانی و اماره و جبار و مجبور خود را بھ پیرش وامی نھد یعنی مرید می شود تا بھ اراده الھ وم�ی مان�د یا خود را برمی گزین�د و م�ی رود و ی�ا چ�ھ بس�ا ب�ھ ش�رک و نف�اق دچ�ار م�ی ش�ود و ب�ین ای�ن دو ام�ر س�رگردان

انتخابی روشن نمی کند .

و بکنی . و ای�ن را حت�ی عش�ق ھ�م م�ی نامن�د در یعنی ھر کاری کھ دلت می خواھعامھ بشری معتقد است کھ اختیا -١۴٣٧ھ ف�س اوس�ت ک�ناھل دل بودن و اھل حال بودن . ولی این فریبی شیطانی است بولھوسی است و عقل و اراده آدم�ی بازیچ�ھ

ھ ب�اقب�ت ای�ن نفس او مطیع وسوسھ ھای دنیوی و تبلیغات بیرون�ی اس�ت زی�را او ھن�وز دارای ھوی�ت ذات�ی نیس�ت . و ل�ذا عجب�ر س�ت و دھھ�اتیار بولھوسانھ یا اسارت اعتیاد است یا زندان اس�ت ی�ا ن�ژاد اس�ت ی�ا اس�ارت بان�ک و ارب�اب ااصطالح اخ

مدرن .

س�واس وکثر مردمان ھوسھای خود را دل می پندارند در حالیکھ اکث�را دل�ی زن�ده ندارن�د و ب�ھ ھم�ین دلی�ل بازیچ�ھ ا -١۴٣٨ م اس�ت . ود ص�احب اراده ذات�ی اس�ت و ای�ن م�ؤمن مخل�ص و دارای ام�االناس و خناس ھستند زیرا کس�ی ک�ھ دل�ی زن�ده دار

مؤمن از اسمای الھی است و لذا مؤمن حقیقی حامل اراده حق است و اینست اختیار کھ عین عشق است .

ھ بیان دیگ�ر آنک�ھ خ�ود عش�ق را ھ�دف اب�دی زن�دگی خ�ود ق�رار م�ی دھ�د اختی�ار را گزی�ده اس�ت و آنک�ھ عش�ق را ب -١۴٣٩ امیال و آرزوھای دیگر خود قرار می دھد دنیا و جبر را برگزیده است خواه ناخواه . وسیلھ

دا الھی را برگزیده اس�ت یعن�ی اراده خ�» من یشاء « عنی آنکھ عشق را ھدف ابدی زندگیش قرار می دھد ھمان ی -١۴٣۴٠

را .

ا و امی�ال حقی�رش نم�وده اس�ت و ل�ذا از د یعن�ی م�ن یش�ای الھ�ی را وس�یلھ ھوس�ھکسی کھ عشق را وسیلھ می ساز -١۴۴١ دستش می دھد .

ردم . پرسیده شد کھ چگونھ بھ خدا رسیدی . فرمود : آنچھ کھ دلم خواست اطاعت نک عاز علی -۴٢۴١

دا نکھ دلش را تسلیم خدا می کند و نھ امر نفس خود ، دلش عرش خدا م�ی ش�ود و عاقب�ت اراده دل ع�ین اراده خ�آ -١۴۴٣ می گردد .

و داوند ھر کھ را خواھد ھدایت یا گمراه سازد عاشقش می سازد و در عشق بر سر دو راھی ح�ق و باط�ل ، دنی�اخ -١۴۴۴

زی�ده س�یرشگآخرت و راست و دروغ قرار می گیرد و یکی را برمی گزیند و چ�ون گزی�د آنگ�اه خداون�د در ھم�ان راھ�ی ک�ھ ه ھ�د خ�ود راک�س آی�ھ م�ذکور را ھ�م داری�م ک�ھ : ھ�ر ک�ھ خوامی دھد . گزینش راه از انس�ان اس�ت در وادی عش�ق . و ل�ذا ع

ھدایت یا گمراھی گزیند .

» م�ن یش�اء« ھ بیان دیگر ھر کھ در زندگیش بھ مؤمنی مخلص یا عارفی واصل یا عالمی ربانی رس�ید ب�ھ وادی ب -١۴۴۵ و انتخاب سرنوشت رسیده است و عاشق می شود تا قدرت و بصیرت انتخاب یابد .

Page 132: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣٢

ت�رین ھترین کارھا ، آسانترین کارھاست . و فقط آنکھ عاشق است ق�ادر اس�ت ک�ھ آس�انترین کارھ�ا را تب�دیل ب�ھ بھب -١۴۴۶ا در ی اس�ت زی�رکارھا نماید و بھترین کارھا را بھ آسانترین روش�ی انج�ام دھ�د . و اینس�ت ک�ھ عش�ق ھم�واره ق�رین س�اده گ�

است . » تی بایس« عین عالیترین » ھستی « عشق ، بودن کافیست و

نچھ را کھ می فھمی تصدیق و تأئید ک�ن چ�ھ بخ�واھی ی�ا نخ�واھی . ای�ن تم�رین دوس�ت داش�تن و عش�ق اس�ت زی�را آ -١۴۴٧ عشق ھمان حقیقت آرمانی است کھ واقعیت یافتھ است یعنی ھستی ھمھ بایستی ھاست .

ھم�ھ را معش�وق بین�ی در ع�ین تنھ�ائی و ھ�یچ معش�وقی ، عاش�ق باش�ی یعن�ی عشق ناب و توحی�دی اینس�ت ک�ھ ب�ی -١۴۴٨

فراق . عاشق ، فاروق بین خدا و خلق است !

مھ معشوقھای زمینی پس از ان�دک زم�انی خص�م عش�ق م�ی ش�وند و م�ی گوین�د : ای ک�اش بج�ای عاش�ق ب�ودن ، ھ -١۴۴٩ز ج�ی ن�داری چ�اره ا مریدی احمق و پولدار می بودی ! اینس�ت ک�ھ غای�ت عش�ق اگ�ر در آن بم�انی ، تنھ�ائی فزاین�ده اس�ت و

ا ک�رده اینکھ معشوق خویش باشی ! و کسی می توان�د معش�وق خ�ویش باش�د ک�ھ ھم�ھ حق�وق عش�ق را در رابط�ھ ب�ا غی�ر اد باشد مثل امام زمان !

ری ! گویند کھ تنھائی فقط خدای را شایست . ولی خدای را ھم نشایست چون اگ�ر م�ی شایس�ت دس�ت بک�ار خلق�ت آ -١۴۵٠

ی ک�ھ تنھ�ائ ! ھ�ر چن�دچ�اره ای ج�ز ای�ن ن�دارد اال خودکش�ید . تنھ�ائی فق�ط عاش�ق را شایس�تھ اس�ت چ�ون عالم و آدم نم�ی زق ت�و اش�ق ف�ارخودکشی ھر شب و روز است تا آنجا کھ ن�ابود ش�وی ت�ا خ�دای در ت�و برآی�د و از تنھ�ائی نج�ات یاب�د . ای ع

برای آنی کھ خدای را از تنھائی برھانی و وای بر تنھائی تو !

ا بم�ن ت�تنھا ش�و «ت و آن خداست . ن دنیا پیدا شود کھ جمع اشد بھترین و بدترین باشد تنھائی اساگر چیزی در ای -١۴۵١ حدیث قدسی ! تنھائی آن وجھ هللا اکبر در انسان است . » برسی

نھ��ا ، س��لھ مرات��ب تنھ��ائی حاص��ل ط��ی طری��ق سلس��لھ مرات��ب عش��ق اس��ت . عاش��ق کام��ل ، تنھ��ای کام��ل اس��ت . تسل -١۴۵٢

ھمنشین خداست . نھ در برون از خود کھ در درون خود !

ک�رد ر کھ او را دید از چشم ھمھ می افتد . ھر کھ ب�ا او نشس�ت ھم�ھ از ن�زد او م�ی رون�د . ھ�ر ک�ھ ب�ا او دوس�تیھ -١۴۵٣اق ، ذات داغ ف�ر –ق�رآن » جز خ�دا ھم�ھ دش�من م�ن ھس�تند « ھمھ دشمنش می شوند . ھمانطور کھ ابراھیم خلیل می گفت

. ص کھ مماس بر ذات خدا بود بقول محمدع عاشق را بھ خدای متصل می کند از ھمان نقطھ داغ . ھمچون علی

یگ�ران دس از نخست دیدار ، او را در ھمھ می دیدم و طبعا نمی توانستم ھمھ را عاشق نباشم . ولی آنچ�ھ ک�ھ در پ -١۴۵۴کھ م�ن در د در حالیعزیزانم حتی مادرم مرا بیگانھ یافتند و از من گریختن رخ نمود واقعھ ای معکوس بود . ھمھ دوستان و

د و ب�ا دی�دار ھا آغاز شصالحانھ ترین رفتار با دیگران قرار داشتم و کمترین جدالی با کسی نداشتم . پس از دیدار دوم عداوتوشتم و نه سال بعد این وقایع را حدود دسوم براستی ھمھ دشمن من شدند بی آنکھ اصال بدانند کھ چھ شده است . زیرا من

تا قبل از آن ھیچکس از این مشاھداتم خبری نداشت .

شق وادی فراسوی خیر و شر است و لذا کسانی کھ ب�ا عش�ق و عاش�قان نظ�ری تاجران�ھ دارن�د دیوان�ھ م�ی ش�وند ع -١۴۵۵ اعت با عاشقان و عشق !زیرا مواجھ با اشد خیر و شرند . و اینست یکی از علل عداوت و تھمت این جم

. ر کھ نزاد را دید نژادش با وی بیگان�ھ م�ی ش�وند و ای�ن واقع�ھ در سلس�لھ مرات�ب و ان�واع عش�ق رخ م�ی نمای�دھ -١۴۵۶

ھمھ معاصی بشر برای فرار از تنھائی است . و خدای فقط تنھا را پناه می دھد !

مھ عاشقند ولی عاشق بمعنای خاص کسی را گویند کھ می داند کھ عاشق است و عاشق کیست و عشق چیست . ھ -١۴۵٧ن فق�ھ رد . و ای�برای چنین عاشقی ، حرامی نیست و بلکھ حاللی ھم نیست زیرا جرأت دست اندازی حتی بھ حالل را ھم ن�دا

وحدت است . عشق ، فقاھت حق است .

نچ��ھ را ک��ھ ش��طحیات نامن��د ب��رخالف تص��ور بس��یاری ، س��خنان جن��ونی و مس��تانھ نیس��ت و از روی ب��ی خ��ودی و آ -١۴۵٨اس�ت برافکنده مدھوشی نیست بلکھ اتفاقا حق ترین و خودی ترین و توحیدی ترین سخنان است در مواقعی کھ احدیت پرده

ش�ق و یعنی آنگاه کھ معل�وم م�ی ش�ود ک�ھ عا –او . قرآن و جز خود باقی نگذاشتھ است کھ : ھمھ چیز نابود است اال جمال معشوق یکی است .

Page 133: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣٣

کش�تھ نش�د بلک�ھ ب�ھ ای�ن دلی�ل ک�ھ پ�رچم ع�دالت برافراش�تھ ب�ود و» ان�الحق « ین بدان ک�ھ ح�الج ب�ھ ص�رف گف�تن ا -١۴۵٩

فت�ھ و گ ععل�ی ت�رش رامردمان را از پرداخت مالیات بھ دستگاه خالفت منع م�ی نم�ود . آنچ�ھ ک�ھ او گف�ت و ک�رد قب�ل او برری�د عل�ی مح�ق « پی�امبر عش�ق م�ی گف�ت ک�ھ » من ح�ق ھس�تم « کرده بود و او ھم کشتھ شده بود . اگر حالج می گفت کھ

خ�ون خ�ودش را ب در ف�راقپس حالج مرید علی است . آیا ن�ھ اینس�ت ! تنھ�ا مری�د تنھ�ائی اس�ت و آنچ�ھ ک�ھ عاش�ق »است ی ش�ود شکافتھ م ) . و یا بر سجده چون فرقشید و برای رضای خدا مرا بکشید (حالجئکھ : ای مردمان بیا ، تشنھ می کند

.بجای نالھ و فریاد می گوید : بخدا کھ راحت شدم ! و بعد قاتلش را نوازش می کند و شفاعت می نماید ن نخس�تی عت و عل�ی ان و باز ھم بخوان کھ عدالت ، اجرای عشق است . امر بھ عدالت امر بھ عاش�قیت اس�این بد -۶٠۴١

ودن و ج�ز ب�نا تنھ�ا انسانی بود کھ امر بھ عشق فرمود . زیرا عدالت یعنی بر جای خود بودن و خود بودن . و این یعنی باطاش�د از بد نداش�تھ با خدا نبودن . زیرا خدا ھمان خود خود انسان است بقول علی . و کسی کھ خودش باشد و دل بھ غیر خو

نیاز و منزه است . پس عادل بودن عین عاشق بودن است . تملک دنیا و اھلش بی

دالت جز بر فرھنگ عشق قابل تحقق نیست . یعنی این رسالھ جز حکم و حکمت عدل نیست . پس ع -١۴۶١

، التعنی تنھائی مطلق ! س�قوط از ع�دو جز عادل ، امکان ماندن در عشق ندارد . و این ی جز عاشق ، عادل نیست -١۴۶٢ھ�ر آن ک�ھ او را سقوط از تنھائی است . بنگر تنھائی علی را ! و آنچھ عاشق را بھ امامش می رساند تنھائی اس�ت و آنچ�ھ

در معرض سقوط قرار می دھد نیز تنھائی است .

اشق جز رضای محض معشوق نمی خواھد و این رضوان است کھ بقول قرآن ، از جنت برت�ر اس�ت و بق�ول ام�ام ع -١۴۶٣. رض�وان اس�ت بھ رضایش نرسد و رضایشیعنی آدمی تا جلوه ای از جمالش نبیند » رضوان اکبر لقاء هللا است « عرضا

پس عاشقان اھالی رضوان اویند .

ق�رآن »اگر خدای را عاشقید و می خواھید کھ او ھم عاشق بر شما باشد فرستاده او را اطاعت کنی�د « ی فرماید م -١۴۶۴ی را عاشق نباشد . پس ھم�ھ کن نیست کھ خداوند کسی را دوست بدارد و عشق ورزد و آن کس خداپس معلوم است مم –

. ن و متقینکسانی کھ در قرآن کریم محبوب خدا خوانده شده اند عاشقان بر خدایند مثل صابرین ، متوکلین ، محسنی

از او ن واحد ھم خدای را دوس�ت ب�دارد و ھ�مدید می گوید امکان ندارد کھ انسان در آیونگ از پدران روانکاوی ج -١۴۶۵ی ئای�ن جن�اب گ�و بترسد . کودک والدینش را دوست دارد و در عین حال از آنھا می ترسد کھ مبادا دوس�تش نداش�تھ باش�ند .

نم�ی ترس�د ھرگز کسی را در زندگیش دوست نداشتھ و عشق را درنیافتھ است . زیرا عاشق در زندگی جز از معش�وق خ�ودق نیس�ت . عش� اینکھ مبادا عشقش را نپذیرد و او را دوست م�دارد . و ترس�ی عظ�یم ت�ر و مرگب�ارتر از ای�ن ممک�نترس از

د . پ�س م�یجاودانگیست و روی برگردانیدن معشوق ھم نابودیست . پس آنکھ از خدای نم�ی ترس�د بدان�د ک�ھ دوس�تش ن�دارو ز عش�ق اس�تانھ است و بھمان میزان غافل و جاھ�ل ابینیم کھ روانکاوی یونگ برخالف ظاھر دینی اش تا چھ حدی کافر

بھرح�ال .عجبا کھ یونگ عشق را بستر و اساس روان درمانی می دانست . و معلوم نبود ک�ھ منظ�ورش از عش�ق چ�ھ ب�ود خود عمری را در افسردگی زیست و مرد .

وگر نم�ی بین�ی اش ب�دان دلی�ل اس�ت ار جھت حفظ عصمت یا ادای رسالت اوج وصال است بدان کھ غربت و فراق ی -١۴۶۶

و منظ�ر ق�در کھ در اوئی و او در توست . و چون در برون دیدارش کنی چگونھ ب�ھ ک�ار رس�الت و خ�دمت پ�ردازی . از ای�ن بدان کھ چرا سرور انبیاء و اولیای الھی است . صمقام محمد مصطفی

م�ی بج�ای اینک�ھ نش�وید ؟ چ�را ب�ھ دنی�ا آمدی�د و چ�راشد ؟ چرا عاش�ق ش�دید چرا اصال چیزی ھست بجای اینکھ نبا -١۴۶٧

ش�ق ورتی ک�ھ عمیرید ؟ آیا معقولتر نمی بودید کھ اصال ھیچ چیزی و کسی وجود نمی داشت ؟ پاسخ مثبت است فق�ط در ص�است خدا نمی بود . پس علت و دلیل عالم ھستی ، عشق است . معنای ھر چون و چرائی عشق است . بی عشق عالم عبث

وغ است و یا جبار . و دین بازی ای بیش نیست و انسان مفلوکترین مسخره عالم است . یا در

آری ! زندگی فق�ط بخ�اطر عش�ق ارزش زیس�تن دارد . حت�ی آنانک�ھ خودکش�ی ھ�م م�ی کنن�د ب�ھ امی�د عاش�ق ش�دن و -١۴۶٨ی گوین�د م�ا دوس�تان خ�دا ھس�تیم ب�ھ آنھ�ائی ک�ھ م�« معشوقی یافتن در آخرت است . آنانکھ عاشقترند بھ م�رگ مش�تاقترند .

زی�را عش�ق ، عش�ق ب�ھ وص�ال ب�ا –قرآن » باشید و نھ اینکھ از آن بگریزید بگو اگر راست می گوئید بایستی مشتاق مرگ

Page 134: مذهب اصالت عشق جلد دوم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

١٣٤

دنی�ا زن�دان م�ؤمن « جھان و جھانیان است و رسیدن بھ یگانگی با ھستی . و تن بزرگترین زندان و مانع وصل است . اگ�ر عاشق است . پس مؤمن ھمان» است

چ��ھ ناس��پاس و منک��ر اس��ت خ��دایش را ک��ھ کائن��ات –ق��رآن » کش��تھ ب��اد انس��ان ک��ھ چ��ھ ناس��پاس و منک��ر اس��ت « -١۴۶٩

و رزد ول�ی اوالمتناھی و دو جھان ھزاران ت�وی را ب�رای انس�ان آفری�د ت�ا انس�ان ب�ر ج�ای خ�القش باش�د و ب�ا خ�القش عش�ق نک�ار ودکش�ی از اافت�اده و خ�ود را م�ی کش�د . و ای�ن خمشغول بازی با جھان است کھ در این بازی دیوانھ شده و بجان خود

ی عاش�قان عشق است . بنگر کھ زمین کشتارگاه انسان است بدست خودش ! و این حاصل نفرین و آه عاشقان اس�ت و خ�داو ج�ن ان�س« ھ : کھ : کشتھ باد انسان ! پس توبھ ای ھم نیست اال توبھ از شقاوت و انکار و خیانت و جفای در عشق ! ک�

چ�ون زن�دگی انس�ان از عش�ق اس�ت پ�س ھ�ر ک�ھ عش�ق را زی�ر پ�ا نھ�اد –قرآن » ا نیافریدم مگر برای عشق ورزی با من را و ب�ازی ب� خود را کشتھ است ھر چند کھ می جنبد ! و کشنده تر از انکار عشق ، فسق با عشق اس�ت و تج�ارت و سیاس�ت

وم م�ی کش�د ھ�بلکھ ھمانگونھ ک�ھ خ�ود گفت�ھ عاش�قانش را آن ! بھرحال او فقط قدرنشناسان و کافران عشقش را نمی کشدان در ا ای عزی�زخود دیھ شان می شود . انسان در ھمھ حال شھید است زیرا ذاتا عاشق است یعنی خلیفھ است . و ام�ا ش�مرودی س� غ ش�ما ،بند جور و جفا ، ای عاشقان سوختھ نیمھ راه ، اینقدرھا ھم نیست ایشان بی وف�ا ، گھگ�اھی م�ی آی�د س�رانمای�د ، ای خ�ود م�یزان عشق بر باد رفتھ می سراید ، اندوه بر باد رفتگی می زداید ، درب دلھایتان م�ی گش�اید ، روی زیب�

بوسی از جانتان می رباید ، زخم کھنھ زنو می گشاید ، خون دل را زچشم می چکاند .