بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

93
1 و بهترین سر آغازی نام ت اع پژوهش : موضونامهز شاهم الها ادیان بان پیشدارسی دودما بر فردوسی پژوهشگر :مانیحمد ای مهنما:د راستا ا کاظمی آقای

Upload: mohammad-imani

Post on 16-Apr-2017

316 views

Category:

Documents


4 download

TRANSCRIPT

Page 1: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

1

ای نام تو بهترین سر آغاز

موضوع پژوهش :

فردوسی بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه

پژوهشگر :

محمد ایمانی

استاد راهنما:

آقای کاظمی

Page 2: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

2

فهرست عنوان صفحه

پیشگفتار 5 چکیده 7

فصل نخست : اسطوره شناسی 9اسطورهبخش نخست : 9

گفتارنخست : اساطیر 9

فصل دوم : دوره ی اساطیری شاهنامه 41 بخش دوم : کیومرث 41 گفتار دوم : کیومرث ؛ پادشاه ؟! 41 گفتار سوم : سیامک 41 گفتار چهارم : دشمنان کیومرث 41 گفتار پنجم : ستیز با دیو و سرانجام نبرد 41کیومرثگفتار ششم : انتهای حکومت 41

بخش سوم : هوشنگ 14 گفتار هفتم : پادشاهی هوشنگ 14 گفتار هشتم : خدمات هوشنگ 11

بخش چهارم : طهمورث 11

گفتار نهم : پادشاهی طهمورث 11 گفتار دهم : خدمات و رویداد های دوران طهمورث 12

بخش پنجم : جمشید 11 گفتار یازدهم : پادشاهی جمشید 11سیزدهم : طبقه بندی کردن مردم ایرانگفتار 19

گفتار چهاردهم : ادامه حکومت جمشید 03 گفتار پانزدهم : زوال جمشید 04 گفتار شانزدهم : سر آغاز ضحاک 00

Page 3: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

3

گفتار هفدهم : ضحاک پدرش را می کشد 02 گفتار هجدهم : ضحاک ، ماردوش می شود 01 گفتار نوزدهم : سقوط جمشید 01

: پادشاهی ضحاک بخش ششم 14

گفتار بیستم : صحاک به پادشاهی می رسد 14 گفتار بیست و یکم : خواب ضحاک 11 گفتار بیست و دوم : زاده شدن فریدون 11 گفتار بیست و سوم : جوانی فریدون 11 گفتار بیست و چهارم : کاوه آهنگر 11 گفتار بیست و پنجم : پادشاه شدن فریدون 19بیست و ششم : سرنوشت ضحاکگفتار 24

فصل سوم : پهلوانان پیشدادی 55 بخش هفتم : فریدون 21 گفتار بیست و هفتم : سر آغاز فریدون 21 گفتار بیست و هشتم : آزنامه 21 گفتار بیست و نهم : سر آغاز منوچهر 14 گفتار سی ام : انتقام 11

بخش هشتم : منوچهر 11آغاز پادشاهی منوچهرگفتار سی ویکم : 11

گفتار سی و دوم : کودکی زال 11 گفتار سی و سوم : زال برومند 13 گفتار سی و چهارم : ازدواج زال 14 گفتار سی و پنجم : رستم پیش از تولد ! 10 گفتار سی و ششم : شایستگی زال 12 گفتار سی و هفتم : زایش رستم 11منوچهرگفتار سی و هشتم : پایان 11

بخش نهم : نوذر 13 گفتار سی و نهم : سر آغاز نوذر 13 گفتار چهلم : آغاز دوباره جنگ های میان ایران و توران 13

Page 4: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

4

گفتار چهل و یکم : مرگ نوذر 11

بخش دهم : زو طهماسپ 10 گفتار چهل و دوم : ایران در پی شاه 10 گفتار چهل و سوم : پادشاهی کوتاه زو طهماسپ 10

یا دوران بال تکلیفی ]دوران گرشاسپ[بخش یازدهم : 12 گفتار چهل و چهارم : پایان دودمان پیشدادیان 12

نتیجه گیری 99 کلید واژه ها 94 آبشخور ها )منابع( 99

Page 5: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

5

به نام خداوند جان وخرد پیشگفتار

که جستکه نام بزرگی به گیتی سخن گوی دهقان چه گوید نخست»

که بود آنکه دیهیم برسر نهاد ندارد کس آن روزگار بیاد

مگر کز پدر یاد دارد پسر بگوید ترا یک بیک از پدر

که نام بزرگی که آورد پیش [ ]که را بود از آن برتران پایه بیش

«که از پهلوانان زند داستان

(2تا4ابیات 11ص)ج نخست شاهنامه چ مسکو

پژوهنده نامه باستان

از این ابیات حکیم فردوسی چنین برمی آید که ایرانیان در هنگام زیستن او از تاریخ خود چیز خاصی نمی

اوضاع . در این فقط تاریخ به صورت منقول از پدر به پسر منتقل می شد و ما تاریخ مکتوبی نداشتیم دانستند و

نیاز مبرم به وجود فردی بود که در زمینه پارسی گویی و نگرشی به تاریخ ایران کارهای اساسی انجام واحوال

دهد و ایرانیان را از یک اغمای تمام عیار بیرون آورد . در چنین شرایطی زیر نظر فردی خراسانی از دیار توس

شود که اساس آن بر زندگی بزرگان و به نام ابو منصور معری شاهنامه ابومنصوری به نثر بنیان نهاده می

پیشینیان بود و سرآغاز تالش فرد دیگری به نام دقیقی شد که گرشاسب نامه را سرود و در نهایت از دیار ادیب

پرور توس فردی به نام میرزا ابوالقاسم فردوسی از جای برخاست و کوشید ایرانیان را از زبان ، پیشینه و فرهنگ

فردوسی از تاریخ نیاکان خود و از داستانها و افسانها و تاریخ ایران اطالع و با بدانستن آنها »خود با خبر سازد .

شوق و عالقه داشت و تربیت خانوادگی او ، وی را برین میداشت و بهمین سب است که بدون مشوق و محرک

و تهیدستی نگشت یعنی خود باین کار عظیم دست زد و چنانکه خواهیم خواهیم دید تا موقعی که گرفتار فقر

فردوسی محققا ایرانی » 1.«مال و ثروت اجدادی را بر سر کار نگذاشت بدربار شاهان و جوائز ایشان توجهی ننمود

2.«میهن پرستی بوده است

قسمت اعظم این در پژوهش حاضر کوشیده شده که دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه بررسی شود .

نامه است . ضمن این که رسم الخط ابیات موجود در متن حاضر بر اساس شاهنامه چاپ پژوهش بر اساس شاه

مسکو )مذکور در منابع( می باشد . محوریت این پژوهش ؛ شاهنامه است و دیگر منابع هم به اختصار بررسی

1 110تاریخ ادبیات در ایران ص

2 (114همان ص

Page 6: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

6

نکه مطالبی نقل شده اند . تالش شده که از دیگر منابع آن مطلبی نقل شود که در شاهنامه نقل نشده است یا ای

شود که از دیدگاهی نوین شاهنامه را بررسی کرده باشد .

هدف این پژوهش ؛ درآمدی کلی بر دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه است . امید است که در اجرای این

موفق بوده باشیم .

Page 7: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

7

چکیده

اسالم داستان های اساطیری ایران را به نظم در می آورد . فردوسی با سرودن شاهنامه برای نخستین بار پس از

به عنوان نخستین پادشاه معرفی می شود ، 3کیومرث که طبق اساطیر ایرانی نخستین مرد روی کره خاکی بود.

سی سال پادشاهی می کند . پسرش سیامک که کیومرث از نظر عاطفی به شدت به او وابسته بود با دیو ها

و در این راه جان خویش را از دست می دهد . در نهایت نوه اش هوشنگ به رزم دیو می رود ؛ او مبارزه می کند

را می کشد وپس از کیومرث در چهل سالگی به پادشاهی می رسد چهل سال پادشاهی می کند و خدمات

شود اونیز بسیاری را نیز انجام میدهد . در نهایت او نیز می میرد پسر هوشنگ ؛ طهمورث جانشین وی می

خدماتی انجام می دهد وپس از سی سال پادشاهی جای خود را به جمشید می دهد . جمشید نیز می آید ؛

هفتصد سال شاهی می کند ! او نیز خدماتی انجام می دهد مردم ایران را طبقه بندی می کند ، اما غرور مانع از

آمدن ضحاک آماده می شود . در نهایت ضحاک به ادامه ی خوشی وی می شود و زمینه برای زوال او وروی کار

قدرت می رسد وجمشید ابتدا از قدرت خلع می شود و سپس به دست ضحاک کشته می شود . ضحاک هزار

سال فرمانروایی میکند ، او بسیار ستمگر بود ؛ طبقات اجتماعی را بر می اندازد و هر روز مغز دو جوان را خوراک

ضحاک در ادامه آبتین را می کشد. پسر آبتین ؛ فریدون به خونخواهی پدرش مارهای روی دوشش می کرد .

علیه ضحاک می شورد و اورا از قدرت ساقط می کند در نهایت فریدون ضحاک را در قله ی دماوند به بند می

می باشد. کشد و پادشاه می شود ؛ این رویداد پایان دوره ی اساطیری شاهنامه و آغاز دوره ی پهلوانی این کتاب

فریدون پانصد سال پادشاهی می کند . او سه پسر داشت : سلم ، تور و ایرج . به یاری وزیرش : جندل سه دختر

پادشاه یمن را به عقد سه پسرش در می آورد . ممالک تحت سلطه ی خودش را سه بخش می کند : ایران و

م وا می گذارد . پس از چندی سلم و تور به خاطر عراقین را به ایرج ، توران و چین را به تور و روم را به سل

قدرت ایرج را می کشند . از ایرج نوه ای به نام منوچهر به دنیا می آید و انتقام خون پدربزرگش را می گیرد و

پادشاه می شود و صد و بیست سال پادشاه می ماند در دوران پادشاهی او زال و رستم زاده می شوند . باالخره

می میرد و نوذر جانشین او می گردد . نوذر بی کفایت است . سام او را رها می کند . پس از چندی منوچهر نیز

سام می میرد دوره ی دوم جنگ های ایران و توران آغاز می شود و نوذر کشته می شود . زوطهماسپ هشتاد

سال 9می آید و سال به خوبی حکومت می کند . گویا پس از زو طهماسپ گرشاسپ 2ساله پس از نوذر

پادشاهی می کند )البته به قول برخی پس از زو طهماسپ گرشاسپ پادشاه نمی شود ، بلکه کشور در هرج

3 نامه باستان نوشته دکتر میر جالل الدین کزازی 104بر گرفته از ص

Page 8: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

8

ومرج غرق می شود( باالخره به پیشنهاد زال ؛ رستم به دنبال کیقباد راه می افتد ، او را می یابد و بر تخت

غاز دودمان کیانیان است . پادشاهی می نشاند که این پایان دودمان پیشدادیان و آ

Page 9: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

9

اسطوره شناسی فصل نخست :

اسطوره بخش نخست :

اساطیرگفتار نخست :

تاریخ علم شناخت و تفسیر گذشته ی انسان ها در پرتو حال است که بر اساس روش ها ، گزینش ها و تفسیر »

تاریخ برای آدمی خاطره ای است که نه تنها آن را بیاد دارد و می شناسد ، » 4«های مورخان به دست می آید.

تاریخ : شناسایی وقت است با اسناد به » 5«بلکه سرچشمه زندگی اوست و پایه ای است که بر آن استوار است

آغاز حدوث امری شایع و رایج ، همچون ظهور ملتی یا وقوع حادثه ای هولناک چون طوفان یا زلزله ای بزرگ و

همانند آنها از آنها از آیات آسمانی و نشانه های ارضی. نیز در تعریف تاریخ گفته اند : مدت زمان معینی است ،

شکار و اوقات حوادث دیگر . تاریخ علمی است که از تعیین وقت زمان و حاالت آن و آنچه بین حدوث امری آ

اسطوره واژهای است که از عربی به فارسی راه یافته و در اصل به » 6.«بدین حاالت تعلق دارد بحث می کند

دانست « مینوی»تی اسطوره را باید داستان و سرگذش» 7«روایتی است که اساس واقعی و تاریخی ندارد. معنای

که معموال اصل آن معلوم نیست و شرح عمل ، عقیده ، نهاد یا پدیده ای طبیعی است که به صورت فراسویی که

به نقل » 8«دست کم بخشی از آن از سنتها و روایتها گرفته شده و با آیینها و عقاید دینی پیوند ناگسستنی دارد.

ت و در بر گیرنده باور های مقدس انسان در مرحله ی خاصی از از مهرداد بهار : اسطوره اصطالحی کلی اس

تطورات اجتماعی که در عصر جوامع به اصطالح ابتدایی شکل می گیرد و باورداشت مقدس همگان می گردد. ...

اسطوره نوعی روایت از تاریخ است که به جای اتکا بر شواهد عینی و ملموس تاریخی و باستان شناختی ، بر پایه

9«ورها شکل گرفته است.با

4 04در آمدی بر روش پژوهش در تاریخ ص

5 0و انجام تاریخ صآغاز

6 41علم تاریخ در اسالم ص

7 1تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، ص

8 0تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، ص

9 43و9همان صص

Page 10: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

10

بنابر اساطیر نمی توان قضاوت درستی درباره ی موضوعات داشت . چرا که :

ایرانیان عصر باستان کشور خود را مرکز جهان می دانسته و بر این باور بوده اند که زمین از هفت کشور تشکیل

در مرکز قرار گرفته و مابقی در اطراف شده است که هر یک : قاره ها و جزیره های بسیار بزرگی هستند و ایران

آن گرد آمدند و حیات از این سرزمین آغاز گشت که در آغاز؛ خنیرث )خنیرس( نام داشت و سپس ایران نام

10گرفت

اساطیر ته مانده ی تغییر شکل یافته ی تخیالت و امیال اقوام و ملل و.. و رویاهای متمادی بشریت در دوران »

در تاریخ حیات بشریت یعنی از لحاظ تکوین و تسلسل تیره های حیوانی ، مقام رویا در جوانی اند. اسطوره

11«زندگانی فردا را دارد

اسطوره ها واکنشی از ناتوانی انسان است در مقابله با درماندگیها و ضعف او در برآوردن آرزوها و ترس او از »

ین زمینه انجام می دهد . ... از سوی دیگر ، اسطوره حوادث غیر مترقبه. قدرت تخیل نهایت فعالیت خود را در ا

12« تجسم احساسات آدمیان است ... اسطوره همچنین نشانه ای از عدم آگاهی بشر است از علل واقعی حوادث.

مشکل می توان نظر قطعی داد که هر اسطوره به چه مکان و زمانی تعلق دارد . به وجود آورنده ی اسطوره ها »

ته ای از مردم اندیشمندی بودند که در هزاره های پیشین می زیسته اند. این اسطوره ها در گروههای ناشناخ

طی زمان تغییر و تحول یافته اند. همان طور که فرهنگها با هم آمیخته می شوند اسطوره ها نیز با هم در می

این ویژگیها در اسطوره های آمیزند و اسطوره هایی جدید را به وجود می آورند و تغییر جا و زمان می دهند .

13«ایرانی نیز متجلی است.

ولی تاریخ دانان با این گونه روایت از تاریخ چگونه برخورد میکنند ؟

این گونه روایت از تاریخ ، که به جای اتکا بر شواهد عینی باستان شناختی ، بر روایت مردمی وشفاهی متکی »

وانده می شود و بیش از آن که تاریخ و شرح رویدادهای واقعی باشد، است ، معموال تاریخ اسطوره ای یا روایی خ

بیانگر باورهای مردم و حتی آرمان های آنان است . ... تاریخ روایی هر چند مبتنی بر منابع نوشتاری و شواهد

10

43همان ص

11 00تاریخ اساطیر ص

12 2و1تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار صص

13 2تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، ص

Page 11: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

11

یاز های باستان شناختی نیست و در اصل صورت شفاهی داشته است، با این همه در دوره ای از تاریخ و بنا به ن

زمانه ، در منابع نوشتاری ثبت و ضبط شده وبدین سان از گزند فراموشی وتغییرات وتحوالت بعدی مصون مانده

14«و به امروز رسیده است

یک پرسش دیگر که بوجود می اید ؛ این است که : شناخت اساطیر چه فایده ای برای ما دارد؟

اختن گوشه های تاریک ساختهای اجتماعی کهن و پی بردن دانش اساطیر در شناسایی تاریخ تمدن ، روشن س»

15«به طرز تفکر و اعتقادات مردمان دوران باستان بسیار مفید است.

منابع شناخت اساطیر ایرانی کدام اند ؟

آن چنان که شواهد گوناگون نشان می دهد ایرانیان از گروهی به نام هند و ایرانی جدا شده اند که خود آن ها

هم از گروهی به نام : هند و اروپایی جدا شده اند . مجموعه ی وادهای هندی ، مجموعه اوستا ، خداینامه و

16منابع بسیار مهمی برای شناخت آن دوران اند شاهنامه ها )شاهنامه ابو منصوری و شاهنامه فردوسی(

این منابع عبارت اند از : الف( منابع هندی :منابع اساطیر ایران را می توان به صورت ذیل دسته بندی کرد : »

-1مهابهاراتا -0اوپانیشادها -1وداها ؛ که خودشامل :ریگ ودا ، یاجو ودا ، سامه ودا و اثروه ودا هستند. -4

: اوستای موجود در حدود یک چهارم اوستای دوران ساسانی و شامل پنج کتاب ب( منابع اوستایی نا . پورا

خرده اوستا . نیرنگستان و هیربدستان و -2وندیدا یا ویدیو داد -1یشتها -0ویسپرد -1یسنها -4است :

که شامل نوشته ج( منابع مانوی : بخشهای پراکنده ی دیگری نیز جزء منابع اوستایی به شمار می آیند .

م. به 9ه./0گرچه تدوین وتألیف اغلب این منابع در حدود قرند( منابع پهلوی : های مانی و پیروان اوست .

بعد انجام یافته است ، سنت آنها متعلق به دوره ی ساسانی است و حتی این آثار روایتهای بسیار قدیمی تری ذا

گزیده های -0بندهشن -1دینکرد -4ین منابع به چند اثر اشاره می کنیم : نیز بازگو می کند از میان ا

منبع اصلی روایتهای اساطیری و حماسی شاهنامه ه( منابع عربی و فارسی : روایات پهلوی . -1زادسپرم

ت که ایران به زبان فارسی به شمار می آید که بر اساس خداینامه سروده شده است. ویژگی شاهنامه این اس

14

44و43تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، صص

1و2تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، صص15

42تا44تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، صص 16

Page 12: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

12

روایتهای گوناگون را با هم تلفیق می کند و قهرمانانی در آن دیده می شوند که در اوستا و منابع پهلوی

عبارت از آثاری است که زردشتیان در دوره های اسالمی به فارسی نوشته منابع فارسی زردشتی ناشناخته اند .

به ایران باستان می توان یافت ، از قبیل کتاب صد در اند و در آنها نشانه های فراوانی از سنتها و آیینهای مربوط

نگاره های بازمانده از دوران هخامنشی ، اشکانی و( نگاره ها : نثر ، صد در بندهشن و روایات داراب هرمزدیار.

و ساسانی بر دیواره ها و روی مهرها و سکه ها و ظرفها که تصویر هایی از خدایان و قهرمانان گذشته را منعکس

میکنند با تفسیر هایی که در مورد آنها می شود می توانند راهگشای مطالب اسطوره ای باشند .

نوشته های تاریخ نویسانی چون هرودت ، کنزیاس و پلوتارک و ز( نوشته های مورخان غیر ایرانی :

17«ن اسطوره های ایرانی مفید باشند.همچنین مابع ارمنی و منابع سریانی نیز می توانند در مواردی در تدوی

ایرانیان باستان گویا تاریخ را تنها سرگذشت و داستان پادشاهان و فرمانروایان می پنداشتند و از اینجاست که »

می نامیدند . افسانه ها و داستانها هم که از خود یادگار گذارده اند « شاهنامه»یا « خداینامه»کتابهای تاریخی را

باره ی پادشاهان است . بیشتری از مورخان دوره اسالم نیز از روی عقیده جز بسرودن سرگذشت ، همگی در

18«فرمانروایان و پادشاهان و داستان جنگها و کارهای ایشان نپرداخته اند.

19نام سرزمین ایران در گذشته های دور ؛ ایران ویج بوده است.

اهنامه با استفاده از چه منابعی سروده شده است ؟ حال که شاهنامه یک منبع مهم است ؛ خود ش

20شاهنامه ابو منصوری و کتاب آزاد سرو از منابع فردوسی برای نگاشتن شاهنامه بوده است.

21.«شاهنامه ابو منصوری منبع اصلی شاهنامه فردوسی است »

17

9تا1با تلخیص : همان صص

18 00درپیرامون تاریخ ص

19 42تاریخ مردم ایران ص

110و 112تاریخ ادبیات در ایران صص 20

( 14فردوسی ص )به دنبال21

Page 13: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

13

ا باز می شناسند : در شاهنامه که مهم ترین روایت تاریخ ملی یا روایی است ، سه دوره متمایز ر»

دوره تاریخی . دوره ی نخست که از کیومرث آغاز می شود وتا -0دوره پهلوانی -1دوره ی اساطیری - 4

22«پیدایی فریدون ادامه می یابد.

است ؛ من در پژوهشم تنها به دودمان پیشدادیان که شامل دوره ی اساطیری و آغاز دوره ی پهلوانی شاهنامه

اشاره کرده ام . امیدوارم که مورد پسند خوانندگان قرار گیرد .

12تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، ص22

Page 14: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

14

دوره ی اساطیری شاهنامه فصل دوم :

کیومرث :بخش دوم

کیومرث ؛ پادشاه؟! گفتار دوم :

چنین گفت کآیین تخت وکاله » کیومرث آورد و او بود شاه

وآیین وآب جهان گشت با فر چو آمد ببرج حمل آفتاب

بتابید از آن سان ز برج بره که گیتی جوان گشت ازان یکسره

کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین بکوه اندورون ساخت جای

سرتخت وببختش آمد به کوه پلنگینه پوشید خود با گروه

ازو اندر آمد همی پرورش که پوشیدنی نوبد و نو خورش

خورشید برگاه بودبه خوبی چو به گیتی درون سال سی شاه بود

همی تافت زو فر شاهنشاهی [ ]چو ماه دو هفته ز سرو سهی

دد ودام وهرجانورکش بدید زگیتی به نزدیک او آرمید

دو تا می شدندی برتخت او از آن بر شده فره وبخت او

« ]وزو برگرفتند آیین خویش

(41تا 1ت ابیا03و 19)ج نخست شاهنامه چ مسکو صص

برسم نماز آمدندیش پیش[

بر طبق شاهنامه کیومرث در ماه فروردین به فرمانروایی ایران رسید . او که حاکم جهان بود ، کوه را خانه و

دوخت . او مرکز فرمانروایی خویش قرار داد و همانند آدمیان نخستین ازجنس پوست پلنگ برای خود لباس

کیومرث بسیار دادگر و مهربان بود او دارای باعث پرورش جهانیان شد ، ودر نهایت سی سال فرمانروایی کرد .

فره ی ایزدی بود . همه انسان ها و حیوانات اهلی و وحشی به او تعظیم می کردند ، به او احترام می گذاشتند و

ر گرفته بودنداز او تبعیت می کردند و دینشان را هم از او ب

البته برای نخستین بار در شاهنامه از کیومرث به عنوان نخستین پادشاه نام برده شده و پیش از فردوسی

همگان او را نخستین انسان می دانستند برای اثبات سخن خودم نظر شما را به منابع زیر جلب می کنم :

Page 15: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

15

ارتشتار ، نخستین برزیگر ، نخستین کسی که نخستین کسی که نیک اندیشد . ... نخستین آتربان ، نخستین»

از جمیع این سخنان چنین بر می آید که از دیدگاه اوستا : 23...«بیاموخت ، نخستین کسی که بیاموزاند .

کیومرث نخستین انسان بوده است نخستین کسی بوده که نماز را به انسان ها آموخته . نخستین کسی بود که از

نخستین کسی بود که حیوانات چارپا را پروراند . )در واقع می توانیم بگوییم کیومرث دیو ها روی برگرداند و

(24عالوه بر این که نخستین انسان بوده ، نخستین پیامبر هم بوده .

هم در شاهنامه و هم در تواریخی که بر این روایت مبتنی است ؛ کیومرث ، نخستین پادشاه است . ولی در

آخذ پهلوی برای نقل تاریخ استفاده کرده اند کیومرث ؛ نخستین انسان و هوشنگ را مواردی که مورخان از م

25نخستین فرمانروای ایرانشهر دانسته اند . در روایات مذهبی نیز او را جد آدم وحوا معرفی کرده اند .

ابن بلخی ، تاریخ نویس قرن های پنجم و ششم درباره ی کیومرث می نویسد:

او نخستین فردی بود که داوری را بین مردم بنیان نهاد ، وی عدل را گستراند ، او باعث گسترش آهنگری ،درود

گری وساختن ابزار آالت مختلف شد و باعث آغاز کشاورزی و دامپروری در بین مردمان شد و توحید را

26گستراند.

و حسد و ستم و تعدی خو کرده اند . ... سپس به نزد کیومرث پسر الوز دیدند بیشتر مردم به دشمنی»...

27«شدند و نیاز خویش را به داشتن شاه و سرپرست بدو وا نمودند و ... کیومرث تقاضای ایشان را پذیرفت

فردوسی از اسطوره نخستین انسان بودن کیومرث آگاه بوده است و در آخرین جلد شاهنامه به آن اشاره می »

ند . ... یکی از نشانه های مهم اسطوره ای او داشتن فره شاهی است . ... همچنین دشمن او اهریمن است . ... ک

آن گونه که من از این کتاب برداشت کرده ام : کیومرث 28«این نبرد ها نبرد بی خردان با خردمندان است .

23

111اوستا ص

24 112تا 110همان صص

099حماسه سرایی در ایران ص 25

26

02بهرامی ، صبه تلخیص از تاریخ اساطیری ایران ، عسگر

141و 142مروج الذهب صص 27

28

14تا29پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه صص

Page 16: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

16

خردان است . دلیل شکست خوردن سیامک شاه با خردی است و دشمنان او بی خرد اند و منظور از دیو هم بی

29از دیو ؛ بی خردی اوست .

30تن کیومرث از فلز ساخته شده است و پس از مرگ او نیز از بدنش هفت نوع فلز پدید آمد.

کیومرث نخستین پادشاه است و به اتفاق اکثر مورخان اسالمی از نسل حضرت نوح )علیه السالم( وگویند : او

ود که مردم را از نادانی رها کرد . زینه التواریخ هم او را پسر یاسان جام دانسته . نخستین فردی ب

)نکته ی جالب این که :( فردوسی دشمنان خود را دیو دانسته ، این واژه به معنای ساحر است و در سانسکریت

31نهند. به معنای برهمن بوده و اهالی تاتار هم همین نام را بر مردم چین می

سیامک گفتار سوم :

پسربد مراورا یکی خوبروی» هنرمند و همچون پدر نامجوی

«کیومرث را دل بدو زنده بود

(41و41ابیات 19)ج نخست شاهنامه چ مسکو ص

سیامک بدش نام و فرخنده بود

وجویای نام کیومرث پسری خوبروی )خوش صورت وخوش سیرت( به نام سیامک داشت . وی بسیار هنرمند

بوده )به احتمال زیاد منظور ازهنر لیاقت وکفایت واز همه مهم تر آداب رزم بوده است زیرا که نظام ایران در

گذشته ؛ نظامی میلیتاریستی بوده و برپایه ی قوای نظامی ونظامیگری بوده ) کتاب جامعه شناسی خودکامگی(

تن نام ونشان جنگی بودن است( . کیومرث از نظر عاطفی به به همین دلیل به احتمال زیاد مراد از نامجو ، جس

شدت وابسته به پسرش سیامک بودودلش به او زنده بود .

29

10تا 21همان صص

13کتاب بندهش ص30

31

43و9تاریخ کامل ایران صص

Page 17: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

17

دشمنان کیومرث گفتار چهارم :

بگیتی نبودش کسی دشمنا» مگر بد کنش ریمن آهرمنا

« همی تخت ودیهیم کی شاه جست

(12و14ابیات 19)همان ص

راه جستسپه کرد ونزدیک او

یکی بچه بودش چو گرگ سترگ » دالور شده با سپاه بزرگ

جهان شد برآن دیو بچه سیاه زبخت سیامک وزان پایگاه

(11و10ابیات 19)همان ص

یکایک بیامد خجسته سروش» بسان پری یا پلنگینه پوش

«که دشمن چه سازد همی با پدر

( 19و11ابیات 03)همان ص

در بدربگفتش ورا زین سخن

پادشاهی کیومرث بدون هیچ دشمنی رشد می یافت اما از دیوها نباید غافل بود که آن ها دشمن شاه و پسرش

بودند . از این ابیات می توان نتیجه گرفت که فردوسی پادشاهی کیومرث را یک پادشاهی الهی می دانست .

اهان فره ایزدی داشته باشند .البته این بدان جهت بوده که می بایست در آن هنگام همه پادش

دیو ، بچه ای گرگ صفت داشته او علیه سیامک وکیومرث برمی خیزد وادعای شاهی می کند . ناگهان فرشته

وحی با لباسی پلنگینه می رسد وسیامک را از کرده دیو وتوطئه های او علیه پدرش آگاه کرد . )این موضوع

زمینه رزم دیو با سیامک را فراهم کرد(

ستیز با دیو و سر انجام نبرد گفتار پنجم :

دل شاه بچه بر آمد بجوش » سپاه انجمن کرد وبگشاد گوش

«سپه را چو روی اندر آمد بروی

(00و04ابیات 03)همان ص

پذیره شدش دیو را جنگجوی

«]هرمناآبر آویخت با پور

(01بیت 03)همان ص

سیامک بیامد برهنه تنا[»

«]تبه گشت وماند انجمن بی خدیو

(01بیت 03)همان ص

سیامک به دست خروزان دیو [»

نشستند سالی چنین سوگوار» پیام آمد از داور کردگار

درود آوریدش خجسته سروش : کزین بیش مخروش و باز آر هوش

ساز وبرکش به فرمان من؛ سپه برآور یکی گرد از آن انجمن .

Page 18: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

18

«بپرداز وپردخته کن دل زکین

(11تا12ابیات 04)همان ص

از آن بد کنش دیو روی زمین

کی نامورسر سوی آسمان » برآورد وبد خواست بر بد گمان

« بخواند وبپالود مژگانش را

(23و19ابیات 04)همان ص

بر آن برترین نام یزدانش را

کشته می شود و دیو بد سگال پیروز می شود « فرمانده سپه » سیامک دیو بجنگد . سیامک قصد می کند که با

اس مناسب جنگ وجود است . سیامک در هنگام ستیز ، عریان بوده است . )بدان سبب که در آن دوران لب

ا می ( اما غم انتهای راه نیست و باید مبارزه کرد ؛ شکست خیر از شر همه را اندوهگین ساخت . امنداشته

بایست مبارزه کرد به همین سبب راس خیر عالم )خداوند( دستور انتهای اندوه وآغاز رزم را اعالم کرد. یک

.نتیجه دیگر این که : همیشه دعا و نیایش و گریستن به درگاه دادور در نزد ایرانیان جایگاه ویژه ای داشته است

ایرانه وئجه را در طلب چراگاههای آسوده به داخل فالت در طی مهاجرتهای طوالنی و هجوم آسایی که طوائف »

با شبیخون اقوام بومی فالت هم که _سکا ها_ایران کشانید این مهاجران غیر از دستبرد آریا های نیمه وحشی

نمی خواسته اند آنها را به سرزمین خویش راه دهند دچار بوده اند . ازین دشمنان آنهارا که سکائی و آریایی

دیوان . -غالبا ایرانیها با نام تور )=وحشی( می خوانده اند و آنها را که بومیان غیر آریایی بوده اند با نام دیوبودند

32«با اینهمه ، مواردی هم بوده است که این دو نام در حق هر دو دسته به کار رفته است

انتهای حکومت کیومرث گفتارششم:

نیافت و روز آرام وخفتن شب کین سیامک شتافتوز آن پس ب»

سیامک خجسته یکی پور داشت که نزد نیا جاه دستور داشت

« توگفتی همه هوش و فرهنگ بود

(20تا24ابیات 04)ج نخست شاهنامه چ مسکو ص

گرانمایه را نام هوشنگ بود

همه گفتنیها بدو باز گفت » همه راز ها برگشاد از نهفت

لشکری کرد خواهم همیکه من خروشی بر آورد خواهم همی

«که من رفتنی ام توساالر نو

(29تا21ابیات 04)همان ص

تو را بود باید همی پیش رو

32

01تاریخ مردم ایران ص

Page 19: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

19

کشیدش سراپای یکسر دوال[» ]سپهبد برید آن سر بی همال

برو چرم و برگشت کار هدرید

« سرآمد کیومرث راروزگار

( 19تا11ابیات 01)همان ص

بپای اندر افگند وبسپرد خوار

چو آمد مر آن کینه را خواستار

پس از حکم خدا مبنی بر رزم با دیوها ، آن ها برای خون خواهی سیامک خود را برای جنگ با دشمن )جنگ

خیر علیه شر( آماده کردند . تا جایی که همه سختی ها رابه جان خریدند و تن پروری را از خود دور کردند .

شاره به این موضوع دارد که انسان برای کنش ها و واکنش های مناسب در هر زمانی باید دائما به خود سازی )ا

بپردازد . (

برای نخستین بار قاعده ی ولیعهدی در این جا مشاهده می شود؛ سیامک می میرد و هوشننگ )پسنرش( جنای

رد :اورا می گیرد .البته دالیل موجهی هم برای این کار وجود دا

کیومرث مورد تایید همگان واز همه مهم تر مورد تأیید کردگار بود و هوشنگ نیز مورد تایید کیومرث . پس -4

می تواند شخص با کفایتی باشد . ) بعدا در این متن توضیح می دهیم که همین گونه هم بود (

پنس هوشننگ آدمنی بنود کنه در سیامک فرد مورد قبولی بود و هوشنگ نیز در دامان او پرورش یافته بود -1

محیط مناسب رشد و نمو کرده بود .

هوشنگ دارای همه هنرها )دانش ها( بود پس دانش کافی برای اداره مملکت را نیز دارا بود . -0

او دارای دانش نظامی ورزمی بود با توجه به نظام اجتماعی ایران در آن دوران این یک امتیاز درخشان بنرای -1

شد . وی محسوب می

کیومرث وابستگی بسیار شدید به سیامک داشت پس طبیعی است که پنس از منرگش پسنر سنیامک را بنه -2

عنوان پادشاه انتخاب کند .

مقام پادشاهی فقط به کسانی می رسید که در خونشان فره ایزدی باشد . پس : هوشنگ کنه از طرینق پندر -1

انست پادشاه شود .وپدربزرگش در خونش فره ایزدی جریان داشت می تو

او که به دالیل باال جانشینی پادشاه را بر عهده گرفته بود . باید تمام راز ورمز های حاکمیت را می دانست براین

اساس کیومرث تمام راز ورمز های حاکمیت را به او منتفل کرد . او در گام بعدی وی را سپهدار کرد . برای اینن

رد :کار نیز می توان دالیلی را ذکر ک

کسب تجربه برای شاهنشاهی . -4

کیومرث پیر بود وتوانایی جنگ را نداشت . -1

Page 20: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

20

هوشنگ پدر خود را از دست داده بود واین می توانست برایش انگیزه مضاعفی باشد . -0

یک علت مهم برای سپه داری هوشنگ توانایی باالی او در امور نظامی است . -1

سرانجام سپه داری هوشنگ مؤثر واقع شد واو دیو را از پای درآورد . )می توان گفت : سیامک به این علت در

گذشت که تجربه ی کافی برای جنگ را نداشت )این نخستین نبرد ایرانیان با دیو ها بود.( ولی هنگامی که

گ ، تجارب جنگی خود را به هوشنگ سیامک کشته شد همه سپاهیان او کشته نشدند و افراد بازمانده از جن

منتقل ساختند این تجارب کارساز شد تا هوشنگ جنگ با دیو ها پیروز شود

در آخر که کیومرث به هدف نهایی خود )انتقام گرفتن از دیو به خاطر پسرش( رسیده بود با کارنامه ای پاک و با

تاثیرگذاری کامال مثبتش در طول حیات چشم از جهان فروبست .

Page 21: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

21

هوشنگ: بخش سوم

پادشاهی هوشنگ گفتار هفتم :

جهاندار هوشنگ با رای وداد » به جای نیا تاج بر سر نهاد

سالی چهل بگشت از برش چرخ پر از هوش مغز و پراز رای دل

چو بنشست بر جایگاه مهی چنین گفت برتخت شاهنشهی

کشورمنم پادشاکه برهفت جهاندار پیروز و فرمانروا

« به داد و دهش تنگ بستم کمر

(2تا4ابیات01)ج نخست شاهنامه چاپ مسکو ص

به فرمان یزدان پیروز گر

سر انجام هوشنگ در چهل سالگی به شاهی رسید و چهل سال پادشاه بود . او خود را پادشاه هفت گوشه عالم

می دانست و البته دادگر و بسیار سخنور و دانا بود . با همه مهربان بود و همه جهان را پر از عدل وآبادانی کرد .

ی کسی است که منازل خوب فراهم می سازد ، و یا هوشنگ دومین پادشاه در شاهنامه است . این نام به معنا

بخشنده خانه های خوب است . لقب او پیشداد به معنای نخستین واضع قانون است . ... شخصیت این پادشاه

مرکب از خرد و اسطوره است . ... اهورا مزدا آتش را از خرد آفرید . ... فر کیانی با خرد رابطه دارد . خردمندی

33«کیانی و بی خردی موجب گریز فر می شود . موجب تعلق فر

این )نام هوشنگ( بدان سبب است که در چند یشت اوستایی از او چنان یاد شده که گویی در رأس شاهان »

34«ایرانی جای داشته است .

هوشنگ دومین پادشاه پیشدادیان است . فردی عادل وحکیم . مورخان در مورد زمان و رخداد های زمان

35گویند که : شهر های بزرگ را بنیان نهاد وصنعت را گستراند.. هوشنگ با هم اختالف دارند

33

11تا10پیوند خرد و اسطوره صص

34 421پژوهشی در اساطیر ایران ص

43کتاب تاریخ کامل ایران ص 35

Page 22: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

22

خدمات هوشنگ گفتار هشتم :

نخستین یکی گوهر آمد بچنگ » بآتش زآهن جدا کرد سنگ

«کزآن سنگ خارا کشیدش برون

(1و1ابیات 00)ج نخست شاهنامه چ مسکو ص

سر مایه کرد آهن آبگون

چو بشناخت آهنگری پیشه کرد» از آهنگری اره وتیشه کرد

« ز دریایها رودهارا بتاخت

(12و 11ابیات 01)همان ص

چو این کرده شد چاره آب ساخت

جاه وفر کیانبدان ایزدی » ز نخچیرو گور گوزن ژیان

«بورز آورید آنچه بد سودمند

(04تا19ابیات 02)همان ص

جدا کردگاو وخر و گوسپند

« بکشت و بسرشان بر آهیخت پوست

( 02بیت 02)همان ص

ز پویندگان هرچه مویش نکوست»

مورد آن ذکر هوشنگ گزینه مناسبی برای شاهی بود و لیاقت خود را با خدماتی اثبات کرد . که در ادامه چند

می گردد:

کشف آتش : گویند هوشنگ درصدد بوده ماری را با سنگی بزند سنگ به سنگی دیگر برخوردکرد و باعث -4

ایجاد شعله ای ودر نهایت کشف آتش شد .

جداکردن آهن از سنگ آهن )می توان گفت : تالش برای دست یافتن به آهن خالص( )طبق ابیات باال( -1

)نام بردن از آهن آبگون(ذوب آهن -0

آهنگری -1

کشاورزی -2

نانوایی -1

اهلی کردن حیوانات وحشی وکار کشیدن از آنها -1

نساجی ونخ ریسی وچرم -1

Page 23: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

23

چو پیش آمدش روزگار بهی» از او مردری ماند تخت مهی.

زمانه زمانی ندادش درنگ شد آن رنج هوشنگ با فر وسنگ

«]نه نیز آشکارا نمایدت چهر

(09تا01ابیات 02)همان ص

نپیوست خواهد جهان با تو مهر[

به هر حال هر انجامی یک سر انجامی دارد و هر زایشی یک مرگ . در فرجام هوشنگ هم کیهان را بدرود گفت .

مسعودی دو روایت ذکر کرده : نخست ؛ هوشنگ پسر دیگر کیومرث است و دوم ؛ هوشنگ برادر کیومرث

در داستان ملی ما هوشنگ دومین پادشاه ایرانست که نوه کیومرث به شمار می آید و پدرش : سیامک ، 36است.

در جنگ با دیو ها کشته شده بود . او چهل سال فرمانروایی کرد ، آهن و آتش را کشف کرد و جشن سده ر ا

اوستا تنها به هوشنگ ، عنوان پیشداد بنیان نهاد ، رودخانه را ایجاد کرد و کشاورزی وخیاطی را بنیان نهاد . در

داده شده است . ولی در مآخذ اسالم و پهلوی بر دسته ای از پادشاهان )از هوشنگ تا کیفباد( عنوان پیشداد

اطالق می شود . در اوستا بارها هوشنگ در نقش یک قربانی کننده برای آناهیتا )ناهید( معرفی شد . در متون

دو آیین در جهان بنیان نهاد ؛ یکی آیین جهانداری و دیگری آیین کشاورزی و دهقانی پهلوی آمده است که : او

از آغاز خلقت تا سال 1110. هوشنگ چهل سال پادشاهی کرد وبنا بر روایات مذهبی دوره ی زندگی او از سال

37بود. 1110

38نیک )امداد غیبی( او را یاری کرد.هوشنگ از خدا خواست که او را در مواجهه با دیوان یاری کند . خدا با اشه

هوشنگ که برخی از آیین ورسوم پادشاهی مانند؛ تاج بر سر نهادن را از خود به جا می گذارد ، خود را پادشاه

هفت کشور می خواند و چند شهر مهم را بنیان نهاد ، ولی مهم ترین کار وی کشف آتش بود که به این مناسبت

39جشن سده را بنیان گذاشت .

36

139حماسه سرایی در ایران ص

37 141همان ص

38 110اوستا ص

39 01و01کتاب تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، صص

Page 24: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

24

طهمورث بخش چهارم :

پادشاهی طهمورثگفتار نهم :

پسر بد مر او را یکی هوشمند» گرانمایه طهمورث دیو بند

بیامد بتخت پدر برنشست ست ببه شاهی کمربرمیان بر ب

همه موبدان را ز لشکر بخواند به خوبی چه مایه سخنها براند

تخت وکالهچنین گفت کامروز مرا زیبد وتاج وگنج وسپاه

جهان از بدیها بشویم برای پس آنگه کنم در کیی گرد پای

زهر جای کوته کنم دست دیو که من بود خواهم جهان را خدیو

«کنم آشکارا گشایم ز بند

(1تا4ابیات 01صج نخست شاهنامه چ مسکو )

هر آن چیز کاندر جهان سود مند

رخت شاهی ایران سوار بر بخت خوش شد او بسیار دانا وپس از مرگ هوشنگ ، طهمورث برتخت نشست و با

دیو بند بود . این بدان معنا است که وی با دیو ها مبارزه می کرده وآن ها را تحت سیطره خویش در می البته

اعالم می کند : من پادشاه جهان ام وتمام موجودات جهان یار و یاور من هستند ومی خواهم )با آورد . طهمورث

گان( جامعه را از بدی ها بزدایم و خوبی ها را در همه جا بگسترانم .کمک هم

در شاهنامه و بعضی مآخذ دیگر به طهمورث ، عنوان دیوبند داده اند هر چند ؛ چنین لقبی در اوستا نیست ،

از این ، به در شاهنامه از طهمورث به عنوان پسر هوشنگ یاد شده اما در اوستا سخنی . اما منشأ آن اوستا است

40میان نیامده است . تنها از اوستا بر می آید که طهمورث پس از هوشنگ پادشاهی را بر عهده داشته است.

بعداز هوشنگ چیزی در حدود سیصد سال کشور بدون پادشاه اداره می شد تا این که در نهایت؛ طهمورث ؛ از

41پسران یا نوادگان هوشنگ ، به پادشاهی می رسد .

113ص حماسه سرایی در ایران 40

41

01کتاب تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، ص

Page 25: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

25

خدمات و رویداد های دوران طهمورث گفتار دهم :

پس از پشت میش و بره پشم و موی » برید وبه رشتن نهادند روی

« به گستردنی بد هم او راهنمای

(9و1ابیات 01ص ج نخست شاهنامه چ مسکو)

به کوشش از او کرد پوشش به رای

بفرمودشان تا نوازند گرم» نخوانندشان جز بآواز نرم

آفرین را نیایش کنیدجهان چنین گفت کاین را ستایش کنید

« ستایش مر او را که بنمودراه

(49تا41ابیات 01)همان ص

که اودادمان برد دان دستگاه

چو دیوان بدیدند کردار او » کشیدند گردن زگفتار اوی

شدند انجمن دیو بسیار مر که پردخته مانند از او تاج وفر

« برآشفت و بشکست بازارشان

( 04تا19ابیات01)همان ص

چو طهمورث آگه شد از کارشان

از ایشان دوبهره بافسون ببست» دگرشان به گرز گران کرد پست

کشیدندشان خسته و بسته خوار بجان خواستند آن زمان زینهار

که ما را مکش تا یکی نو هنر بیاموزی از ماکت آید ببر

«کنند آشکاربدان تا نهانی

(13تا 01ابیات 01)همان ص

کی نامور دادشان زینهار

جهاندار سی سال ازین بیشتر» چه گونه پدید آوریدی هنر

« همه رنج او ماند ازو یادگار

(11و12ابیات 01)همان ص

برفت وسرآمد برو روزگار

از حیوانات کوشش شایان توجهی داشته طهمورث مبدع دامداری نوین بوده ودر گسترش روش های نگه داری

است . همچنین او بود که ؛ برای نخستین بار پرندگان وحیوانات وحشی جنگل را رام کرد و از پرندگان شکاری

استفاده کرد .

طهمورث دستور داده که حتی با جانوران وحشی ودیوان بدسگال هم به خوبی و با مهر بانی برخورد شود .

بت پرستی شروع شد ضمن این که بت پرستان نیز مانند دیوان در زمان کیومرث ادعای در عهد طهمورث

شاهی داشتند ، ضمن این که دینشان نیز متفاوت بود )دین عامل بسیار مهمی در سیاست بوده وهست( ولی

. )طهمورث طهمورث به سرعت این موضوع را دریافت و با آن ها به مقابله پرداخت و بازارشان را به هم ریخت

در زمان خویش همچون ابراهیم بت شکن ظاهر شد(

Page 26: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

26

دیو ها که هیچ موقع دست از کار پلید شان بر نمی داشتند ودر هر پلیدی ردپایی بسیار بزرگ از آن ها دیده می

ت شد ولی طهمورث تعدادی از دیوها را با جادو گری به دام انداخت وعده ای دیگر را با گرز و تبر از میان برداش

. او در ابتدا خواست که دیو ها را بکشد ؛ اما ، در نهایت برای دیوان شرطی گذاشت که آنان درصورت عمل

کردن به آن زنده می ماندند :

آموختن سواد به ایرانیان

آنان پذیرفتند که در قبال زنده ماندن به ایرانیان سواد بیاموزند بنابراین آموختن سواد به ایرانیان یکی دیگر از

کارهای نیک طهمورث است .

سرانجام پس از سی سال فرمانروایی ، طهمورث دار فانی را وداع گفت . ولی با آن خدماتی که انجام داد نام او

ماندگار شد واز وی به یادگار ماند .

در عهد او بت پرستی آغاز شد . رسم روزه داری مربوط به دوران اوست . همچنین به پیروان او ؛ صابئین

42میگویند . برخی از مورخان طوفان را مربوط به زمان او می دانستند .

مهم ترین نشانه ی خرد او این که وزیری دانان و خردمند به نام شهرسپ داشت این وزیر بنیانگذار آیین نماز »

43«شب و روزه نیز بود

44«ی ایزدی می گردد طهمورث بر اثر راهنمایی وزیرش شهرسپ که معتقدات دینی داشته صاحب فره»

در داستانی متأخر آمده است که تهمورث مدت سی سال اهریمن را به بند می کشد و همچون باره ای بر او »

سوار می شود ؛ تا اینکه اهریمن همسر تهمورث را با انگبین و ابریشم فریب می دهد و نقطه ضعف تهمورث را در

د که سرانجام جمشید او را از شکم اهریمن بیرون می یابد و در گذرگاه البرز او را بر زمین می زند و او را می بلع

42

110حماسه سرایی در ایران ص

43 11پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه ص

404داد صحماسه ی 44

Page 27: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

27

می کشد. در متنهای پهلوی رفتن نژاد های گوناگون از خونیرس به کشور های دیگر در زمان فرمانروایی

45«تهمورث صورت می گیرد.

وی پسر هوشنگ است وسومین پادشاه پیشدادیان وی با کمک وزیری به نام شیر اسب ، بر دیو ها چیره شد

به نقل از زینته التواریخ طهمورث خواندن ونوشتن را از دیو ها آموخت وبت پرستی نیز در زمان او رایج شد ؛

یک بیماری در نزد مردم شایع شد ، تقریبا هر خانواده یک یا چند نفر از عزیزانشان را از دست می دادند به

به جا می گذاشتند )مثال مجسمه ای می ساختند( همین خاطر : مردم در خانه هایشان برای یادبود آنان اثری

46بعد به آن اثر همیشه احترام می گذاشتند و این اسطوره ای برای بت پرستی شد.

45

11و11تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، صص

44و 43صص کتاب تاریخ کامل ایران46

Page 28: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

28

جمشید بخش پنجم :

پادشاهی جمشید گفتار یازدهم :

گرانمایه جمشید فرزند او » کمر بست یکدل پر از پند او

زربه رسم کیان، بر سرش تاج برآمد برآن تخت فرخ پدر

کمر بست با فر شاهنشهی جهان گشت سرتا سر اورا رهی

زمانه برآسود از داوری بفرمان او دیو و مرغ و پری

جهان را فزوده بدو آبروی فروزان شده تخت شاهی بدوی

منم گفت با فره ایزدی همم شهریاری همم موبدی

«روان را سوی روشنی ره کنم

(1تا4ابیات 09شاهنامه چ مسکو ص)ج نخست

بدان را ز بد دست کوته کنم

جمشید فرزند طهمورث با استفاده از پندهای پدرش برتخت پدرش نشست و به رسم پادشاهان بر سرش تاج زر

گذاشت اوهمانند شاهان پیش ، دارای فره ایزدی بود . شاید به همین خاطر همه مردم همراه او شدند و تمام

بین خود را کنار گذاشتند در نتیجه دادگاهی نیز تشکیل نمی شد وهمگان تحت فرمان ورهبری او دشمنی های

بوده اند . تخت شاهی یک مقوله ی با ارزش است ، اما جمشید باعث اعتبار و حتی آبروی این مقوله شده بود .

. این باعث شده بود که سخنش ) می توان این گونه توضیح داد که : جمشید یک آدم دادگر بود نه یک بیدادگر

اعتبار داشته باشد یا به عبارتی دیگر : جمشید یک جایگاه فرا سیاسی بسیار معتبری را در کنار قدرت سیاسی

داشت . ( شاید او نخستین نقطه ی اتصال دین وسیاست بود چرا که هم فرمانروای کشور بود هم در راس

را نابود کند هم نیکی هارا بگستراند پس از جمله وسایل الزم برای روحانیت ، چراکه اومی خواست هم بدی ها

این کار داشتن قدرت مذهبی توأمان با قدرت حکومتی بود .

در اوستا پسر ویونگهان است ، نخستین کسی که هوم را مطابق آیین می فشارد و این سعادت به او می رسد »

. جم شخصیتی است هندوایرانی و با نام یمه در هند که صاحب فرزندی به نام جم درخشان یا جمشید شود

نخستین کس از بی مرگان است که مرگ را برمی گزیند، راه مرگ را می پیماید تا راه جاودان شدن را به مردم

نشان دهد . او سسرور دنیای درگذشتگان می شود. جم در طی جابه جایی اسطوره ها ، در ایران به شخصیتی

Page 29: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

29

رم تبدیل می شود . در اسطوره های ایرانی ، جم با صفت شید به معنای درخشان همراه بسیار محبوب و محت

48حلقی زرین و تازیانه زر نشان پادشاهی اوست. 47«است.

خدمات جمشید گفتار دوازدهم :

چو خفتان وچون تیغ و چو برگستوان» همه کرد پیدا بروشن روان

« ]ببرد و از این چند بنهاد گنج

(44و43ابیات 09صج نخست شاهنامه چ مسکو )

بدین اندرون سال پنجاه رنج[

ان وابریشم و موی قزز کت» قصب کرد پر مایه دیبا و خز

بیاموختشان رشتن و تافتن بتار اندرون پود را بافتن

چو شد بافته شستن و دوختن گرفتند ازو یکسر آموختن

«زمانه بدو شاد و او نیز شاد

(41تا41ابیات13و09صصهمان )

چواین کرده شد ساز دیگر نهاد

شاید بتوان بخشی از خدمات جمشید شاه را این گونه خالصه کرد :

گسترش آهنگری -4

بافتن جامه های رزم )مانند : زره( -1

گسترش نخ ریسی و نساجی -0

به مردم . گسترش دوزندگی و بافت جامه های اشرافی و یاد دادن دوزندگی و بافندگی -1

47

11تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، ص

48 19همان ص

Page 30: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

30

طبقه بندی کردن دمردم ایران گفتار سیزدهم :

ز هر انجمن پیشه ور گرد کرد[» ]بدین اندرون نیز پنجاه خورد

]به رسم پرستندگان دانیش

« ]پرستنده را جایگاه کرد کوه

(49تا41ابیات 13ص همان)

گروهی که کاتوزیان خوانیش[

جدا کردشان از میان گروه [

]نیساریان خواندندهمی نام

]فروزنده لشکر وکشورند

]وزیشان بود نام مردی بپای

صفی بر دگر دست بنشاندند[»

کجا شیر مردان جنگاورند[

ایجکزیشان بود تخت شاهی ب[

]کجا نیست از پس بریشان سپاس

]بگاه خورش سرزنش نشنوند

]از آوای بیغاره آسوده گوش

«]بر آسوده از داور وگفتگوی

(11تا 14ابیات 13)همان ص

بسودی سه دیگر گره را شناس[

بکارند و ورزند خود بدروند[

وش پ ز فرمان تن آزاده و ژنده[

تن آزاد و آباد گیتی بدوی [

]همان دست ورزان با سرکشی

« ]روانشان همیشه پر اندیشه بود

چهارم که خوانند اهتوخشی[»

کجا کارشان همگنان پیشه بود [

]بخورد وبورزید وگفتارید چیز

]سزاوار بگزید وبنمود راه

«ببیند بداند کم وبیش را

(004تا019ابیات14و13)همان صص

بدین اندرون سال پنجاه نیز [»

ازین هریکی را یکی پایگاه[

که تا هر کس اندازه خویش را

طبقه تقسیم بندی کرد : 1را به و مرز موقعیت اجتماعی خود را بداند مردم جمشید برای این که هر کس حد

: موبدان در تاریخ سیاسی ایرن نقش بسیار مهمی داشته اند و باعث تغییرات بسیاری در سیاست موبدان-4

ایران شدند . اما دراین دوره نقش مهمی نداشتند . صرفا به نیایش کردگار در کوه ها می پرداختند . البته در این

.49زمان ، شخصیت نخست سیاسی کشور درصدر روحانیت بود

جنگاوران : نظام ایران نظامی میلیتاریستی بوده است ، در این دوران نیز جنگاوران نقش مهمی را در کشور -1

50ایفا می کردند ، فروزنده لشکر وکشور بودند و دوام وقوام پادشاهی نیز از آنان بود .

49 19تا 11جامعه شناسی خودکامگی صص

24تا 19جامعه شناسی خودکامگی صص 50

Page 31: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

31

قانان :گروه سوم تن آزاد و آزاده اند واز کسی منتی نمی شننوند . مخاطنب سرزنشنی نیسنتند . از داوری ده -0

آسوده اند . خود می کارند وخود از محصولشان می خورند . احتماال فردوسی در این منورد خناص آرمنان هنای

51خویش را بیان کرده است .

کوش اند و کارشان کار یدی است ، زنندگی سنخت و بسنیار پیشه وران : پیشه وران مردمانی بسیار سخت -1

در مجموع : پیشه وران در این دوران مانند همیشه تاریخ بسیار مظلوم اند . 52ماللت آوری دارند .

پیشه وران ودر بعضی از : فردوسی این جا در بعضی از موارد تا حدودی واقعیت عصر خود را بیان کرد مانند

: این نظام مذکور بیانگر تبعیض دهقانان . به هرحال می توان گفت : همانند. را بیان نمود موارد آمال خویش

. شدید در ایران بوده است

ادامه حکومت جمشیدگفتار چهاردهم :

«به آب اندر آمیختن خاک را

(01بیت 14ص ج نخست شاهنامه چ مسکو)

بفرمود پس دیو نا پاک را»

زخارا گهر جست یک روزگار » همی کرد ازو روشنی خواستار

«چو یاقوت و بیجاده وسیم و زر

(09و01ابیات 14)همان ص

به چنگ آمدش چند گونه گهر

پزشکی و درمان هر درد مند» در تندرستی و راه گزند

همان راز ها کرد نیز آشکار جهان را نیامد چنو خواستار

« ابشتگرفتی زکشور به کشور

(12تا10ابیات14)همان ص

گذر کرد، ازآن پس به کشتی برآب

51 21و 24جامعه شناسی خودکامگی صص

52 20و 21جامعه شناسی خودکامگی صص

Page 32: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

32

بخشی دیگر از خدمات جمشید :

جمشید برای آبادانی کشور می خواست از سنگ های قیمتی بهره ببرد . باالخره اوچند سنگ زینتی -4

مثل:یاقوت ، بیجاده ، طال و نقره را یافت .

در دوران جمشید پزشکی نیز به شدت رشد کرد . به طوری که ؛ بیماری ها ریشه کن شدند وهمه در سطح -1

بهداشت بسیار باالیی زندگی می کردند .

ساختن کشتی وپیمودن جهان با آن . -0

او با مخلوط کردن گل وآب ساختن خانه را بنیان نهاد . -1

عدل حکمفرمایی می کرد .( ان از حکومت اوست که او به خوبی وبادوران حکومت نیکو ی او )منظور آن دور

سیصد سال است . او بو های خوش را پدید آورد در آن زمان دیو ها در خدمت جمشید بودند .

جمشید به خاطر 53بر طبق وندیداد در زمان جمشید ، یک بهشت طالیی در کنار رود دائیتی بوجود آمده بود.

به این دلیل موبدان در کوه عبادت می کردند که آن ها کوچ نشین 54را از دست داد.دروغ گویی اش فره اش

55بودند.

در روایت های دینی هندی تا حد خدایی باال برده می شود در حالی که در منابع ایرانی هرگز تا حد خدایی باال

رای ساختن بنا های بزرگ ، برده نمی شود . ایجاد طبقات اجتماعی ، ساختن جنگ افزار ، استفاده از سنگ ب

استخراج طال و مس وبسیاری از فلزات و کانی های دیگر و .... از جمله کارهای اوست اما مهم ترین عمل او ایجاد

گاهشماری است . ضمنا ؛ او در یک زمستان بسیار سرد )می توان گفت : اشاره به عصر یخبندان دارد.( دژی در

56زیر زمین به نام جمکرد ساخت .

53

42تاریخ مردم ایران ص

54 14همان ص

19همان ص55

56 09و 01تاریخ اساطیری ایران ، عسکر بهرامی ، صص

Page 33: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

33

زوال جمشیدگفتار پانزدهم :

چنین سال پنجه برنجید نیز» ندید، از هنر بر خرد بسته چیز

همه کردنیها چو آمد بجای زجای مهی برتر آورد پای

«چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت

(11تا12ابیات 14ص ج نخست شاهنامه چ مسکو)

بفر کیانی یکی تخت ساخت

جهان انجمن شد برآن تخت او» شگفتی فرو مانده از بخت او

بجمشید بر گوهر افشاندند مرآن روز را روز نو خواندند

«بر آسوده از رنج روی زمین

(20تا24ابیات 11)همان ص

سر سال نو هرمز فرودین

چنین ، سال سیصد همی رفت کار» ندیدند مرگ اندر آن روزگار

«میان بسته دیوان بسان رهی

(21و21ابیات 11)همان ص

ز رنج و ز بدشان نبد آگهی

« ]ندیدند جز خوبی از کردگار

(29بیت11)همان ص

چنین تا بر آمد برین روزگار[»

چنین گفت با سالخورده مهان» که جز خویشتن را ندانم جهان

هنر در جهان از من آمد پدید چو من نامور تخت شاهی ندید

خواستمچنان است گیتی کجا جهان را بخوبی من آراستم

و خواب و آرامتان از منست خور همان کوشش وکامتان از من است

«که گوید که جز من کسی پادشاست

( 11تا11ابیات10و11)همان صص

بزرگی ودیهیم شاهی مراست

منی چون بپیوست با کردگار» شکست اندر آورد وبرگشت کار

و خسرو شدی بندگی را بکوشچ چگفت آن سخنگوی با فر و هوش

بیزدان هر آن کس که شد ناسپاس به دلش اندر آید ز هر سو هراس

« همی کاست آن فر گیتی فروز

(11تا14ابیات10)همان ص

بجمشید بر تیره گون گشت روز

این پیروزی های روز افزون جمشید در نهایت باعث شد که او دچار غرور وخود بزرگ بینی شدیدی بشود ؛ به

جز خودش به هیچ کس اهمیت ندهد )حتی با پیران حاکم و ریش سپیدان نیز بد رفتاری می کرد(

ر بلند ریش سپیدان در ساختار جامعه )نکته ی بسیار جالبی که در این ابیات هم مشاهده می شود جایگه بسیا

ایرانی است .( ، از خدا روی برگرداند و حتی آفرینش خداوند را زیر سوال می برد و همه هستی را نتیجه

Page 34: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

34

جمشید روز به او به سخن موبدان نیز گوش نمی داد . .غرور بود ,آفرینش خود می دانست وغرق در مستی

فره ایزدی اش دور می شد و روزگار او سیاه گشت .روز از تمام داشته هایش و به ویژه

در نهایت :

«این غرور باعث از دست رفتن اعتبارش ، محبوبیتش، فره ایزدی اش ، حکومتش ودر نهایت جانش شد . »

جمشید با اینکه گناه می کند ، در سنت ایرانی همواره شخصیتی شایسته ی ستایش باقی می ماند . ... این »

57«م خود را خدا فرض می کند اندیشه ی نسبتا متأخری است.اندیشه که ج

سر آغاز ضحاک گفتار شانزدهم :

یکی مرد بود اندر آن روزگار » ز دشت سواران نیزه گذار

گرانمایه هم شاه بود و هم نیک مرد زترس جهاندار با باد سرد

که مرداس نام گرانمایه بود بداد و دهش برترین پایه بود

«یک هزار آمدندی بجایزهر

(11تا12ابیات 10ص ج نخست شاهنامه چ مسکو)

مر او را ز دوشیدنی چارپای

پسر بد مر این را پاک دلرا یکی» کش از او مهر بهره نبود اندکی

« دلیر وسبکسار و ناپاک بود

(11و11ابیات11)همان ص

جهانجوی را نام ضحاک بود

مرداس فردی گفتار و نیک مرد در دشت سواران نیزه گذار بود که منظور از دشت از این ابیات بر می آید که :

وی در آن جا پادشاه بود . حیوانات را می پروراند واز شیرشان 58سواران نیزه گذارهمان سرزمین عربستان است .

قدرت وثروت بهره می برد . مرداس صاحب پسری شد که اورا ضحاک نامید . او فردی بود که به شدت یه دنبال

بود . همچنین وی جنگجویی دلیر وماهر بود . ولی او فردی بسیار بد سرشت بود .

24تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ص 57

58

111نامه باستان ص

Page 35: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

35

ضحاک در ادبیات پهلوی مردی است که نمونه ی کامل یک ستمگر ، جد سامیها و به وجود آورنده ی کیش »

59«های بد است.

ضحاک ، پدرش را می کشد گفتار هفدهم :

چنان بد که ابلیس روزی پگاه » بیامد بسان یکی نیک خواه

دل مهتر از راه نیکی ببرد جوان گوش گفتار او را سپرد

بدو گفت پیمانت خواهم نخست پس آنگه سخن برگشایم نخست

«چنانچون بفرمود سوگند خورد

(94تا11ابیات11ص ج نخست شاهنامه چ مسکو)

جوان نیک دل گشت فرمانش کرد

اوترا زیبد اندر جهان گاه بگیر این سرمایه ور جاه او»

برین گفته من چون داری وفا [ ]جهاندار باشی یکی پادشا

چو ضحاک بشنید اندیشه کرد ز خون پدر شد دلش پر زدرد

« دگرگوی کین از در کار نیست

(99تا91ابیات 12)همان ص

بابلیس گفت این سزاوار نیست

« شوی خوار وماند پدر ارجمند

(434بیت 12)همان ص

بماند بگردنت و سوگند بند»

گرانمایه شبگیر برخاستی » زبهر پرستش بیاراستی

سر وتن بشسته نهفته بباغ پرستنده با اوی ببردی چراغ

بیاورد وارونه ابلیس بند یکی ژرف چاهی بره بر بکند

پس ابلیس وارونه آن ژرف چاه بخاشاک پوشید و بسترد راه

بنهاد رویشب آمد سوی باغ سر تازیان مهتر نامجوی

بچاه اندر افکند وبشکست پست شد آن نیک دل مرد یزدان پرست

بهر نیک وبد شاه آزاد مرد بفرزند بر نازده باد سرد

همی پروریدش بناز وبرنج بدو بود شاد وبدو داد گنج

« بگشت از ره داد وپیوند او

(441تا431ابیات 11و12)همان صص

چنان بد گهر شوخ فرزند او

فرومایه ضحاک بیداد گر »

59

21تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، ص

Page 36: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

36

« بدین چاره گرفت جای پدر

(441بیت 11)همان ص

از ابیات این چنین برداشت می شود که : ابلیس از طریق ریا با ضحاک دوست می شود سپس وی را می فریبد

پذیرد و با همکاری ابلیس پدرش را که : پدرش مرداس را بکشد او در آغاز قبول نمی کند ولی ؛ در نهایت می

می کشد )مرداس را در چاه می اندازد( . او این چنین راه پلیدی را می پیماید . در نهایت ضحاک پس از کشتن

پدر دادگرش بر جای پدرش می نشیند .

ضحاک ، ماردوش می شود گفتار هجدهم :

ن یکی بند بد را نوافگندی چو ابلیس پیوسته دید این سخن »

« زگیتی همه کام دل یافتی بدو گفت گر سوی من تافتی

(414و413ابیات11)همان ص

« یکی نامور پاک خوالیگرم بدو گفت اگر شاه را در خوارزم»

(411بیت11)همان ص

« بدو داد دستور فرمانروا کلید خورش خانه ی پادشا »

(419بیت 11)همان ص

دل پادشاه زا دلیربدان تا کند بخونش بپرورد برسان شیر»

بفرمان او دل گروگان کند سخن هر چه گویدش فرمان کند

بدان داشتش یک زمان تندرست خورش خانه زرده خایه دادش نخست

مزه یافت خواندش ورا نیک بخت بخورد وبرو آفرین کرد نخست

که شادان زی ای شاه گردن فراز چنین گفت ابلیس نیرنگ ساز

«کزو باشدت سر بسر پرورش گونه سازم خورشکه فردات ازان

(401تا401ابیات11)همان ص

سر کم خرد مهر او را سپرد شه تازیان چون بنان دست برد»

بیارستش گونه گون یکسره سیم روز خوان را بمرغ وبره

« خورش ساخت از پشت گاو جوان بروز چهارم چو بنهاد خوان

( 401تا403ابیات11)همان ص

Page 37: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

37

شگفت آمدش زان هشیوار مرد چوضحاک دست اندر آورد و خورد»

« چه خواهی با من بگو ای نیک خو بدو گفت بگر که از آرزوی

(411و412ابیات11)همان ص

همی بوسه داد از برسفت او بفرمود تا دیو چون جفت او »

کس اندر جهان این شگفتی ندید ببوسید وشد از زمین ناپدید

غمی گشت واز هر سوی چاره جست از دو کتفش برستدو مار سیه

سزد گر بمانی بدین در شگفت سرانجام ببرید هر دو کفت

« برآمد دگر باره از کتف شاه چو شاخ درخت آن دو مار سیاه

(421تا421ابیات11)همان ص

بفرزانگی نزد ضحاک رفت بسان پزشکی پس ابلیس تفت»

« بمان تا چه گردد نباید درود برو گفت کین بودنی کار بود

(413و429ابیات11)همان ص

« مگر خود بمیرند ازین پرورش بجز مغز مردم مده شان خورش»

(411بیت 11)همان ص

بعد از این که ضحاک پدرش را می کشد ؛ ابلیس خود را به شکل یک آشپز ماهر درمی آورد و بعد از چندین

او را می رباید . در نهایت ضحاک می گوید : تو چه آرزویی داری روز پختن خوراک برای ضحاک ، عقل ودل

تا من آن را برآورده کنم . او به ضحاک می گوید : آرزوی من این است که بگذارید من شانه هایتان را ببوسم ؛

ضحاک می پذیرد و پس از مدتی آشپز غیب می شود . پس از چندی دومار از شانه ضحاک بیرون می آیند .

فیان ضحاک ، طبیبان هرکاری کردند نتوانستند مار را مهار کنند تا این که ، ابلیس خود را به شکل یک اطرا

طبیب در می آورد و به در مان ضحاک می رود و به وی می گوید : تنها درمان این مارها ، این است که هروز

. در آخر ضحاک نیز درمان ابلیس را می به آن ها مغز دو جوان بدهی که بخورند تا اینکه باالخره مارها بمیرند

پذیرد . می توان گفت : منظور از دادن مغز دو جوان به مارها نسل کشی ایرانیان توسط ضحاک )نماد اعراب(

را به نمایش در آورد

خویشتن همواره با سایه در ستیز است . این ستیزه در کشمکش بدوی برای دست یافتن به خود آگاهی به »

میان قهرمان کهن الگویی با قدرت شرور آسمانی که به هیبت اژدها و دیگر اهریمنان نمود پیدا می صورت نبرد

60«کند بیان شده است .

60

412انسان و سمبول هایش ص

Page 38: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

38

61در اوستا ضحاک را مردی با سه سر و سه پوزه و شش چشم به تصویر می کشد.

)مار های راز « نماد هاستاژی دهاک در نماد شناسی اسطوره های ایرانی یکی از پایا ترین و بغرنج ترین »

او نماد بدی و ددی ، به یکبارگی ، است . گوهر بدی را باز می « فرجام شناختی»ضحاک نمادی است ( »43ص

تابد . از آن گونه نماد های زیانبار و اهریمنی نیست که در بند زمان می مانند . سرشت و گوهر بدی در او

ی جهان به یکباره از جهان خواهد افتاد . این کار شدنی نیست . نهادینه شده است . اگر ضحاک کشته شود ، بد

62«زیرا هنوز آن زمان فرا نرسیده است

ماران ضحاک خود اشاره ی گویایی است : برای این که قدرت سیر شود باید هر روز و هر روز آزادی های »

63.«بیشتری را سلب کرد

مرث نوشته ، برخی گویند از نسل شداد و از بالد شام است . افرادی در زینته التواریخ او را عرب ، اما از نژاد کیو

هم اورا نمرود دانسته اند . او دو قطعه گوشت زاید در دو کتفش داشت ؛ به طوری که پوست او را شکافته بود که

64هانی بود .از آن به مار تعبیر میکنند . او مردی بسیار خون ریز و بی حیا بود . ضمن این که کاوه هم فردی اصف

سقوط جمشید گفتار نوزدهم :

پدید آمد از هر سوی جنگ وجوش از آن پس برآمد زایران خروش »

گسستند پیوند از جمشید سیه گشت رخشنده روز سپید

بکژی گرایید و نابخردی برو تیره شد فره ایزدی

یکی نامجوی زهر پهلوی پدید آمد از هر سوی خسروی

دل از مهر جمشید پرداخته وجنگ را ساختهسپه کرده

سوی تازیان برگرفتند راه یکایک ز ایران برآمد سپاه

پر از هول شاه اژدها پیکرست شنودند کانجا یکی مهترست

نهادند یکسر بضحاک روی سواران ایران همه شاه جوی

61

122حماسه سرایی در ایران ص

62 10همان ص

63 411تراژدی قدرت در شاهنامه ص

64 40و41تاریخ کامل ایران صص

Page 39: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

39

ورا شاه ایران زمین خواندند بشاهی برو آفرین خواندند

بایران زمین تاج برسر نهاد بیامد چوبادکی اژدهافش

گزین کرد از همه کشوری از ایران واز تازیان لشکری

چو انگشتری کرد گیتی بروی سوی تخت جمشید بنهاد روی

بتنگ اندر آمد جهاندار نو چو جمشید را بخت شد کندرو

بزرگی و دیهیم وگنج وسپاه برفت وبدو داد تخت وکاله

برو نام شاهی و او ناپدید جهان کس ندید چوصد سالش اندر

« پدید آمد آن شاه ناپاک دین صدم سال روزی بدریای چین

(413تا412ابیات 19ص ج نخست شاهنامه چ مسکو)

یکایک ندادش زمانی درنگ چو ضحاکش آورد ناگه بچنگ»

« جهان را ازو پاک بی بیم کرد بارش سراسر بدو نیم کرد

(410و411ابیات19)همان ص

« پدید آورنده همه نیک وبد گذشته برو سالیان هفتصد »

(411بیت23)همان ص

از این ابیات باال نتیجه میگیریم که ایرانیان علیه جمشید به شدت خروشیدند و هر پهلوانی در هر جایی ادعای

ایران خبر رسید که در عربستان شاهی می کرد . فره ایزدی جمشید نیز از دستش رفته بود . در این هنگام به

پادشاهی وجود دارد لشکری از ایران به سوی وی رفت و وی را پادشاه ایران کرد . او نیز به سمت پادشاهی

جمشید روان شد تا پادشاهی را از وی بگیرد جمشید که اوضاع را دید ؛ فرار کرد وتخت وتاجش را برای ضحاک

دونیم میکند . ( 65این که ضحاک وی را با اره )منظور اره؛ استخوان ماهی استگذاشت تا یکصده او را نیافتند تا

(66«]برخی از پژوهشگران مرگ جمشید به این شیوه را نمادی از درختی بودن پیکر او می شمارند[) »

. اما دیری نپایید که جمشید راه زوال را پیش گرفت تا این که پس از هفتصد سال پادشاهی با شنیدن خبر

صد سال مخفی بود تا این که ؛ ورش ضحاک ، تاج وتخت خود را برایش گذاشت وگریخت . گویند : تاش

در نزدیکی دریای چین )به احتمال زیاد منظور : اقیانوس آرام است .( او را یافتند . سپس ضحاک به سراغ

رد و دو خواهر او )ارنواز و شهرناز ( را به عقد خویش در آورد . ضمن این که جمشید آمد و او را با اره ، دو نیم ک

65

41تاریخ کامل ایران ص

66 40از چشم سیمرغ ص

Page 40: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

40

) این دیدگاه نشان می دهد ایرانی 67جمشید به دیو ها دستور داد تا برای ایرانی ها با آب و خاک خانه بسازند .

ها دوست داشتند ؛ انیرانی ها در خدمتشان باشند (

دینی گناه او را خوراندن گوشت به مردمی که تا آن زمان گیاهخوار بودند ، نکته ی جالب آن که در نوشته های

بر شمارده می شود .

نمی گوید پل های ساخته شده خراب شد ، یا کشتی های جمشید از کار فروماند ، یا در آهنگری و اسلحه »

ان ماند . نقش بندی و سازی رخنه پدید آمد . می گوید هنر و دانش کم ارج شد ، نیکی و راستی و پاکی نه

روکاری و ظاهر آراسته معمول شد ، کژی و دروغ و آرایش آشکار و از همه مهم تر آزادی سخن درست ، یعنی

68«حقایق را فاش گفتن که محدود گردید

بعد از وی )طهمورث( برادر زاده ی وی جمشید به تخت رسید . شراب در عهد او پیدا شد وبه قولی تخت

و بنیان نهاد . او خلق را طبقه بندی کرد ، سال شمسی را وضع کرد ولی سپس ادعای خدایی جمشید را هم ا

کرد و در نهایت توسط ضحاک ، هم تختش از او گرفته شد و هم کشته شد . البته قولی هم هست که برادر زاده

اسپنتور با اره دو نیم می اش او را با اره به دو نیم تقسیم کرده بود . به روایت دیگر هم او به دست برادرش

شود . ضمن این که زن جمشید تا خبر مرگ شوهرش را می شنود خودکشی میکند و از او یک پسر باقی می

69ماند که رستم هم از نسل اوست.

124تا111حماسه سرایی در ایران صص67

68 01دیدگاه کتاب پژوهشی در اندیشه های فردوسی ص 4ج

69 41و 41صص کتاب تاریخ کامل ایران

Page 41: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

41

پادشاهی ضحاک بخش ششم :

گفتار بیستم : ضحاک به پادشاهی می رسد

انجمن شد هزاربروسالیان چو ضحاک شد بر جهان شهریار»

برآمد برین روزگار دراز سراسر زمانه بدو گشت باز

پراگنده شد کام دیوانگان نهان گشت کردار فرزانگان

نهان راستی آشکارا گزند هنر خوار شد جادویی ارجمند

بنیکی نرفتن سخن جز براز شده بر بدی دست دیوان دراز

چو بید برون آوریدند لرزان دو پاکیزه از خانه جمشید

سر بانوان را چو افسر بدند که جمشید را هر دو دختر بدند

دگر پاک دامن بنام ارنواز ز پوشیده رویان یکی شهرناز

« بران اژذهافش سپردندشان بایوان ضحاک بردندشان

(9تا4ابیات24)ج نخست شاهنامه چ مسکو ص

چه کهتر چه از تخمه پهلوان چنان بد که هرشب دو مرد جوان»

همی ساختی راه درمان شاه خورشگر ببردی بایوان شاه

مران اژدها را خورش ساختی بکشتی و مغزش بپرداختی

دو مرد گرانمایه وپارسا دو پاکیزه از گوهر پادشا

دگر نام گرمایل پیش بین یکی نام ارمایل پاک دین

« سخن رفت هرگونه از بیش وکم چنان بد که بودند روزی بهم

(41تا41ابیات 21و 24صص)همان

ز هر گونه اندیشه انداختن واز آن پس یکی چاره ساختن»

یکی را توان آوریدن برون مگر زین دو تن را که ریزند خون

خورشها و اندازه بشناختند برفتند و خوالیگری ساختند

« گرفت آن دو بیدار دل در نهان خورش خانه پادشاه جهان »

(10تا49ابیات 21)همان ص

« گرفته دو مرد جوان را کشان ازان روزبانان مردم کشان»

(12بیت 21)همان ص

Page 42: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

42

جزین چاره نیز نشناختند ازآن دو یکی را بپرداختند »

بیامیخت با مغز آن ارجمند برون کرد مغز سر گوسفند

نگر تا بیاری سر اندر نهفت یکی را بجان داد وزینهار وگفت

ترا از جهان دشت وکوهست بهر نگر تا نباشی بآباد شهر

خورش ساختند از پی اژدها بجای سرش زان سری بیبها

« ازیشان همی یافتندی روان ازین گونه هر ماهیان سی جوان

(01تا19ابیات 21)همان ص

ان خویش کرد . او یک باالخره ضحاک رسما پادشاه می شود او ارنواز و شهرناز )دو دختر جمشید( را کنیزک

بیماری خاص داشت : دو مار در دو شانه . برای درمان ضحاک هر شب دو مرد جوان کشته می شدند و این

کشته شدگان هم از افراد مهم بودند وهم از افراد سفله . هرشب یک آشپز مغز این دو نفر را برای مارها می

این دو دوست بر آن بود که در این جریان افراد کم تری پخت. دودوست بودند به نام های ارمایل وگرمایل.

کشته شوند به همین منظور تصمیم گرفتند آشپز مار های ضحاک بشوند وهر روز از هر دو جوان یکی را

و مغز جوان دیگر را با مغز گوسفند در آمیزند که به ضحاک بدهند زیرا که آن ها چاره ای نداشتند جز رهاکنند

جوان را به مار های ضحاک بدهند . )تا درجایی دیگر گرد هم بیایند و درآینده باهم لشکری را این که مغز یک

جوان زنده می ماندند . نکته ی جالب این جاست که : اهریمنی که در 03فراهم آورند. ( بدین ترتیب هر ماه

یدگاه من این نیز می تواند بیانگر این داستان این اندازه قدرت دارد ، در این جا کاری از پیش نمی برد بنابر د

این موضوع باشد که : مراد از اهریمن ؛ انسان های اهریمن صفت است و این که اهریمن در این جا کاری از

پیش نمی برد نماد این موضوع است که : هنگامی که ما در انجام دادن کاری استوار باشیم حتی فردی با

ما را بگیرد نیرومندی اهریمن هم نمی تواند جلوی

خواب ضحاکگفتار بیست و یکم :

نگر تا بسر برش یزدان چه راند چو از روزگارش چهل سال ماند»

بخواب اندرونبود با ارنواز در ایوان شاهی شبی دیر باز

سه جنگی پدید آمدندی ناگهان چنان دیدکز کاج شاهنشهان

بباالی سرو بفر کیان دو مهتر یکی کهتر اندر میان

بچنگ اندرون گرزه گاوسار کمر بستن ورفتن شاهوار

نهادی بگردن برش پالهنگ دمان پیش ضحاک رفتی بجنگ

Page 43: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

43

کشان و دوان از پس اندر گروه همی تاختی تا دماوند کوه

« بدریدش از هول گفتی جگر بپیچید ضحاک بیدادگر

(19تا14ابیات21و20صصج نخست شاهنامه چ مسکو )

«که شاها چبودت نگوئی براز چنین گفت ضحاک را ارنواز »

(21بیت 21)همان ص

شودتان دل از جان من نا امید که گر از من این داستان بشنوید»

که بر ما بباید گشادنت راز بشاه گرانمایهگفت ارنواز

که بیچاره است پتیاره ای توانیم کردن مگر چاره ای

« همه خواب یک یک بدیشان بگفت نهفتسپهبد گشاد آن نهان از

(29تا21ابیات 21)همان ص

سخن دان وبیدار دل بخردی سپهبد بهرجا که بود موبدی»

بگفت آن جگر خسته خوابی که دید ز کشور بنزدیک خویش آورید

زنیک و بد و گردش روزگار نهانی سخن کردشان آشکار

تاج وتخت وکمرکرا باشد این که بر من زمانه کی آید بسر

وگر سر بخواری بباید نهاد گر این راز با من بباید گشاد

ربان پر زگفتار با یکدیگر لب موبدان خشک ورخساره تر

« بجانست پیکار وجان بی بهاست که گر بودنی باز گوئیم راست

(11تا13ابیات 22)همان ص

« نیامد گه پرسش و سرد باد هنوز آن سپهبد زمادر نزاد »

(94بیت 21)همان ص

کمر جوید و تاج وتخت وکاله بمردی رسد بر کشد سر بماه»

بگردن برآرد ز پوالدگر بباال شود چون یکی سرو برز

بگیردت زارو ببنددت خوار زند برسرت گرزه گاو سار

چرا بنددم از منش چیست کین بدو گفت ضحاک ناپاک دین

نسازد بدی کسی بی بهانه دالور بدو گفت گر بخردی

از آن درد گردد پر از کینه سرش برآید بدست تو هوش پدرش

جهانجوی را دایه خواهدبدن یکی گاو برمایه خواهد بدن

« بدین کین کشد گرزه گاو سر تبه گردد آن هم بدست تو بر

(433تا90ابیات 21و 21)همان صص

Page 44: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

44

همی باز جست آشکارا ونهان نشان فریدون بگرد جهان»

« شده روز روشن برو الژورد نه آرام بودش نه خواب و نه خورد

(432و431ابیات21)همان ص

از ابیات باال در می یابیم که: ضحاک در حالی که تنها چهل سال از پادشاهی اش باقی مانده بود روزی در خواب

کمر بستند . در نهایت دید که سه نفر که دو نفرشان بزرگتر و یکی شان کوچکتر بود به شکستن دادن ضحاک

به وی یورش می برند وبه پادشاهی دور و دراز ش خاتمه می دهد . او از خواب می پرد ضحاک خوابش را برای

ارنواز تعریف می کند . ارنواز به او میگوید : تمام موبدان وخواب گزاران به کاخ می آورم تا تعبیر خواب مشخص

وابگذاران خواب را تعبیرکردند ولی ؛ ترسیدند که نتیجه را به ضحاک شود . و در نهایت نیز چنین کرد . خ

بگویند. در نهایت یکی شان که فرد بسیار شجاع وبسیار دانایی بود ، خواب را برای ضحاک تعبیرکرد : یک فردی

د : او چرا به نام فریدون ، که هنوز به دنیا نیامده است ، می آید و پادشاهی تورا بر می اندازد . ضحاک می پرس

چنین میکند ؟ خوابگزار پاسخ می دهد : چون تو پدر او را کشته ای وپس از آن پرورش او به دست یک گاو

انجام می شود ؛ اما تو آن گاو را هم میکشی . در این حالت ضحاک از هوش می رود و خوابگزار از بیم جانش

ور میدهد که : همه جا را دنبال فریدون میگریزد . در نهایت ضحاک پس از این که به هوش می آید دست

بگردید.

زاده شدن فریدون گفتار بیست و دوم :

جهان را یکی دیگر آمد نهاد خجسته فریدون زمادر بزاد»

همی تافت زو فر شاهنشهی ببالید برسان سرو سهی

« بکردار تابنده خورشید ماه بود جهانجوی با فرجمشید بود

(439تا431ابیات 21)همان ص

زگاوان ورا برترین پایه بود همان گاو کش نام برمایه بود»

بهر موی بر تازه رنگی دگر زمادر جدا شد چو طاوس نر

« ستاره شناسان وهم موبدان شده انجمن بر سرش بخردان

(441تا441ابیات 21)همان ص

بگرد جهان هم بدین جست وجوی زمین کرده ضحاک پر گفت و گوی»

«شده تنگ بر آبتین بر زمین فریدون که بودش پدر آبتین

(441و441ابیات 21)همان ص

Page 45: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

45

بر و بر سر آورد ضحاک روز گرفتند و بردند بسته چو یوز »

که بر جفت او بر چنان بد رسید خرمند مام فریدون چو دید

« بمهر فریدون دل آگنده بود فرانک بدش نام وفرخنده بود

(411تا413ابیات21)همان ص

« که بایسته بر تنش پیرایه بود کجا نامور گاو برمایه بود»

( 411یت 21)همان ص

« زمن روزگاری بزنهار داد بدو گفت کین کودک شیر خوار »

(411بیت 21)همان ص

« هشیوار بیدار زنهار گیر سه سالش همی داد زان گاو شیر»

(404بیت 21)همان ص

چنین گفت با مرد زنهار دار دوان مادر آمد سوی مرغزار»

فراز آمدست از ره بخردی که اندیشه در دلم ایزدب

که فرزند و شیرین روانم یکیست همی کرد باید کزین چاره نیست

شوم تا سر مرز هندوستان ببرم پی از خاک جادوستان

برم چوب رخ را بالبرز کوه شوم ناپدید از میان گروه

چو مرغان برن تیغ کوه بلند نوندبیاورد فرزند را چون

که از کار گیتی بی اندوه بود یکی مرد دینی بران کوه بود

« منم سوگواری ز ایران زمین فرانک بدوگفت کای مرد پاک دین

(413تا400ابیات 29و21)همان صص

پدر وار لرزنده برجان او ترا بود باید نگهبان او»

نیاورد هرگز بدو باد سرد پذیرفت فرزند او نیک مرد

از آن روزگار گاو برمایه و مرغزار خبر شد ضحاک بدروزگار

« مران گاو برمایه را کرد پست بیامد ازان کینه چون پیل مست

(412تا 411ابیات 29)همان ص

« فراوان پژوهید و کس را نیافت سبک سوی خان فریدون شتافت »

(411بیت 29)همان ص

از ابیات باال چنین به دیدگاه می رسد که: باالخره فریدون به دنیا می آید ، پس از مدتی پدر فریدون هم قربانی

مارهای ضحاک می شود در چنین شرایطی مادرش)فرانک( به هراس می افتد وتغذیه او را به گاوی به نام برمایه

ود وافرادی را به آن جا می فرستد ولی پیش از می سپارد . در نهایت ضحاک از محل زندگی فریدون آگاه می ش

رسیدن آن افراد؛ مادر فریدون ، اورا از آن جا می رهاند . مأموران ضحاک هنگامی به محل زندگی فریدون می

Page 46: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

46

رسند ؛ فریدون را نمی یابند ولی برمایه را می کشند . مادر فریدون )فرانک( فریدون را به قله دماوند می رساند .

به فرد دانا و دین داری می سپارد ، و از آن پس آن مرد مسئول پرورش فریدون می شود .سپس اورا

جوانی فریدون گفتار بیست و سوم :

زالبرز کوه اندر آمد بدشت چوبگذشت ازان بر فریدون دوهشت»

که بگشای برمن نهان از نهفت بر آمد پژوهید و گفت

« کیم من زتخم کدامین گهر بگو مر مرا تا که بودم پدر

(424تا419ابیات 13و 29)همان صص

بگویم ترا هر چه گفتی بگوی فرانک بدو گفت کای نامجوی»

یکی مرد بد نام او آبتین تو بشناس کز مرز ایران زمین

خردمند و گرد وبی آزار بود زتخم کیان بود وبیداربود

داشت یادپدر بر پدر بر همی ز طهمورث گرد بودش نژاد

نبد روز روشن مرا جز بدوی پدر بد ترا و مرانیک شوی

« ازایران بجان تو یازید دست چنان بد که ضحاک جادوپرست

(429تا 420ابیات 29)همان ص

فدی کرده پیش تو روشن روان پدرت آن گرانمایه مرد جوان»

« برست و برآورد از ایران دمار ابر کتف ضحاک جادو دو مار

(414و413ابیات 13ص )همان

سراپاس نیرنگ و رنگ و نگار یکی گاو دیدم چو خرم بهار»

نشسته ببیشه درون شاه فش نگهبان او پای کرده بکش

بر افراختی چون دالور پلنگ ز پستان آن گاو طاوس رنگ

یکایک خبرشد سوی شهریار سرانجام زان گاو و آن مرغزار

زایوان و از خان و مان گریزنده زبیشه بردم ترا ناگهان

« چنان بی زبان مهربان دایه بیامد بکشت آن گرانمایه را

(413تا411ابیات 13)همان ص

« زگفتار مادر برآمد بجوش فریدون چو بشنید بگشاد گوش»

(411بیت 13)همان ص

Page 47: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

47

مرا برد باید بشمشیر دست کنون کردنی جادو پرست »

ایوان ضحاک خاکبرآرم ز بپویم بفرمان یزدان پاک

« ترا با جهان سر بسر پای نیست بدو گفت مادر که این رای نیست

(411تا412ابیات 14)همان ص

برداشت من از این ابیات این چنین است که : وقتی فریدون به سن شانزده سالگی رسید ، پیش مادرش آمد .

ه نام آبتین واز نسل طهمورث بوده است . وی از اوسراغ پدرش را گرفت . مادرش به او گفت : پدرش ؛ مردی ب

هم پدری خوب برای تو بود وهم شوهری خوب برای من بود . اما متأسفانه به وسیله ی مار های ضحاک کشته

شد . پس از آن ، یک گاو تورا پروراند که نیروهای ضحاک او را هم کشتند . سپس فریدون قصد انتقام از ضحاک

ه او توصیه کرد : که به دلیل قدرت زیاد ضحاک ، از او انتقام نگیرد . را کرد . اما مادرش ب

کاوه آهنگر گفتار بیست وچهارم :

« بنام فریدون گشادی دو لب چنان بد که ضحاک را روز وشب »

(410بیت 14)همان ص

که ای پر هنر با هنر بخردان از آن پس چنین گفت با موبدان»

«که بر بخردان این سخن روشن است مرا در نهانی یکی دشمنست

(411و411ابیات 14)همان ص

« هم از مردم و هم ز دیو و پری همی زین فزون بایدم لشکری»

(490بیت 14)همان ص

بر نامدارانش بنشاندند ستم دیده را پیش او خواندند»

که بر گوی تا از که دیدی ستم بدو گفت مهتر بروی دژم

که شاهامنم کاوه دادخواه ز شاه خروشید و زد دست بر سر

ز شاه آتش آید همی بر سرم یکی بی زبان مرد آهنگرم

« بباید بدین داستان داوری تو شاهی وگر اژدها پیکری

(131تا134ابیات 11)همان ص

Page 48: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

48

شگفت آمدش کان سخن ها شنید سپهبد بگفتار او بنگرید »

بخوبی بجستند پیوند او بدو باز دادند فرزند او

که با شد بران محضر اندر گواه بفرمود پس کاوه را پادشاه

سبک سوی پیران آن کشورش چو بر خواند کاوه همه محضرش

« بریده دل از ترس گیهان خدیو خروشید کای پای مردان دیو

(141تا143ابیات10و11)همان صص

نه هرگز بر اندیشم از پادشا نباشم بدین محضر اندر گوا»

بدرید وبسپرد محضر بپای وبرجست لرزان زجایخروشید

« ز ایوان برون شد خروشان بکوی گرانمایه فرزند او پیش اوی

(141تا141ابیات 410)همان ص

برو انجمن گشت بازار گاه چو کاوه برون شد ز درگاه شاه »

جهان را سراسر سوی داد خواند همی بر خروشید و فریاد خواند

« بپوشند هنگام زخم درای از آن چرم کاهنگران پشت پای

(119تا111ابیات 11)همان ص

که ای نامداران یزدان پرست خروشان همی رفت نیزه بدست»

« دل از بند ضحاک بیرون کند کسی کو هوای فریدون کند

(101و104ابیات11)همان ص

خردجهانی برو انجمن شد نه همی رفت پیش اندرون مرد گرد»

سر اندر کشید و همی رفت راست بدانست خود کافریدون کجاست

« بدیدندش آنجا وبرخاست غو بیامد به درگاه ساالر نو

(101تا102ابیات11)همان ص

« زگوهر بر و پیکر از زر بوم بیاراست آن را بدیبای روم »

(109بیت11)همان ص

انی درفشهمی خواندش کاوی فرو هشت ازو سرخ و زرد وبنفش »

بشاهی بسر بر نهادی کاله از آن پس هر آنکس که بگرفت گاه

بر آویختی نو بنو گوهران بران بی بها چرم آهنگران

« بر آن گونه شد اختر کاویان ز دیبای پر مایه و پرنیان

(111تا114ابیات 12)همان ص

Page 49: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

49

)نگرانی از حمله فریدون( شده بود . روزی ضحاک همیشه به شدت از فریدون می ترسید . شب و روزش فریدون

مردی به نام کاوه ؛ که آهنگر بود پیش ضحاک آمد ودادخواهی کرد ؛ گویا دو فرزندش در آستانه این بودند که

قربانی مارهای ضحاک شوند . ولی پس از مدتی ضحاک خواسته او را پذیرفت و پسرش را آزاد کرد . اما ؛ در

که یک گواهی را برای ضحاک امضا کند ؛ یک گواهی که در آن نوشته شده بود : ضحاک ازای آن ، از او خواست

دادگر است. ولی وفتی که کاوه گواهی را دید ، بدون این که گواهی نامه را امضا کندآن را پاره کرد . سپس پس

از رهاندن فرزندانش از کاخ ضحاک بیرون رفت .

ن ضحاک ویاری رساندن به فریدون فراخواند . چرم آهنگری اش را پرچم او در بیرون ازکاخ مردم را به رهاکرد

جنبشش کرد . سپس با هوادارانش به سمت فریدون روانه شد . فریدون به درفش کاویانی جواهرات فراوانی

از آن پس هر کس به شاهی می رسید به درفش کاویانی جواهراتی می افزود ، درفش کاویانی تبدیل به .افزود

د پادشاهی در ایران شد .نما

او )کاوه( با داشتن پیشه ی آهنگری نماینده طبقه ی پیشه ور است . از هجده پسر او هفده تن قربانی ضحاک »

و خوراک مار های دوش او می شوند . ... برخی از ایرانشناسان به این دلیل که نام کاوه در متنهای اوستا و

شخصیت یافته ی صفت کی )کیانی یا پهلوانی یا شاهی( می دانند که بعدها پهلوی نیامده است آن را صورت

70«لقب فرمانروایان سلسله ی کیانی می شود.

پادشاه شدن فریدون گفتار بیست وپنجم :

سخن را زهرکس نهفتن گرفت فریدون سبک ساز رفتن گرفت»

ازو هر دو آزاده مهتر بسال برادر دو بودش دو فرخ همال

« دگر نام پرمایه شادکام بود ازیشان کیانوش نام یکی

(121تا121ابیات 12)همان ص

« بسوی فریدون نهادند روی هر آنکس کزان پیشه بد نام جوی»

(114بیت 11)همان ص

70

20و21تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، صص

Page 50: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

50

فرستاد زی رودبانان رود چو آمد بنزدیک اروند رود»

که گشتی برافگن هم اکنون براه بران رودبانان گفت پیروز شاه

از ینها کسی را بدین سو ممان مرا با سپاهم بدان سو رسان

بکشتی و زورق هم اندر شتاب بدان تا گذر یابم از روی آب

« نیامد بگفت فریدون فرود نیاورد کشتی نگهبان رود

(111تا111ابیات11)همان ص

بران باره تیز تک بر نشست هم آنگه میان کیانی ببست»

باب اندر افگند گلرنگ را راسرش تیز شد کینه و جنگ

همیدون بدریا نهادند سر ببستند یارانش یکسر کمر

« بآب اندرون غرقه کردند زین بر آن بادپایان با آفرین

(119تا111ابیات11)همان ص

یکی کاخ دید اندر آن شهر شاه ز یک میل کرد آفریدون نگاه »

مهرهمه جای شادی و آرام و فریدون چون مشتری بر سپهر

« که گفتی ستاره بخواهد بود که ایوانش برتر ز کیوان نمود

(191تا191ابیات11)همان ص

سرش باسمان بر فرازیده بود طلسمی که ضحاک سازیده بود»

که آن جز بنام جهاندار دید فریدون ز باال فرود آورید

همه نامور نره دیوان بدند وزان جادوان کاندر ایوان بدند

« نشست از بر گاه جادو پرست سرانشان بگرز گران کرد پست

(039تا031ابیات 19و11)همان صص

نماند بکس جادوانه نه بخت چنین داد پاسخ فریدون که تخت»

« که بگرفت ضحاک ز ایران زمین منم پور آن نیک بخت آبتین

(010و011ابیات 19)همان ص

دادم دهد از فرازکه گر چرخ فریدون چنن پاسخ آورد باز »

بشویم جهان را ز نا پاک پاک ببرم پی اژدها را ز خاک

« که آن بی بها اژدهافش کجاست بباید شما را کنون گفت راست

(101تا101ابیات 13)همان ص

یکی مایه ور بد بسان رهی چو کشور ز ضحاک بودی تهی »

« شگفتی بدل سوزگی کد خدای که او را داشتی گنج وتخت وسرای

(023و019ابیات 14)همان ص

Page 51: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

51

که هستی سزاوار شاهنشهی خجسته نشست تو با فرهی »

سرت برتر از بارنده باد جهان هفت کشور ترا بنده باد

بکرد آشکارا همه راز خویش فریدونش فرمود تا رفت پیش

« که رو آلت تخت شاهی بجوی بفرمود شاه دالور بدوی

(014تا021ابیات14)همان ص

از ابیات باال چنین در می یابیم که : فریدون ؛ دوبرادر داشت : کیانوش و پرمایه . و این دو برادر دو یاور اصلی

فریدون بودند . عالوه بر این دو همه ی مردم به فریدون پیوستند تا او را در از میان برداشتن ضحاک یاری کنند

ک رفت . در نزدیکی کاخ ، رودخانه ی اروند رود بود . ، سپس فریدون با لشکری بسیار بزرگ به سمت کاخ ضحا

فریدون از رودبانان خواست که به آن ها کشتی بدهد تا از رود بگذرند ؛ رودبانان چنین نکردند . فریدون با

شجاعت تمام دستور داد همگی با اسب هایشان از رود بگذرند . پس از این که فریدون وهمراهانش از رود

از فاصله ی یک مایلی شهر ، کاخی بسیار بزرگ وبسیار زیبا را در شهر دید . فریدون به سمت گذشتند فریدون

آن کاخ )کاخ ضحاک( رفت . نگهبانان آن کاخ را کشت ، ولی اثری از ضحاک ندید . به گفته افراد کاخ: ضحاک

نهاد و به مناسبت کنار رفتن به هند گریخته بود . فریدون پس از آن پادشاه ایران شد ، درهمان کاخ تاج بر سر

ضحاک از پادشاهی ، جشن بسیار بزرگی را برپا کرد .

سرنوشت ضحاک گفتار بیست وششم :

سوی شاه ضحاک بنهاد روی نشست از بر باره راه جوی »

سراسر بگفت آنچه دید وشنید بیامد چو پیش سپهبد رسید

ببرگشتن کارت آمد نشان بدو گفت کای شاه گردنکشان

فراز آمدند از دگر کشوری سه مرد سر افراز با لشکری

بباالی سرو و بچهر کیان ازان سه یکی کهتر اندر میان

از آن مهتران او نهد پای پیش بسالست کهتر فزونیش بیش

همی تابد اندر میان گروه یکی گرز دارد چو یک لخت کوه

همیدون ربراهدو پرمایه با او باسپ اندر آمد بایوان شاه

« همه بند ونیرنگ تو کرد پست بیامد بتخت کئی بر نشست

(011تا019ابیات11)همان ص

که مهمان بود شاد باید بدن بدو گفت ضحاک شاید بدن »

« که مهمان ابا گرزه گاوسار چنین داد پاسخ ورا پیشکار

(014و013ابیات 10)همان ص

Page 52: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

52

گستاخ بهتر بفالکه مهمان بدو گفت ضحاک چندین منال »

که آری شنیدم تو پاسخ شنو چنین داد پاسخ بدو کندرو

چه کارستش اندر شبستان تو گرین نامور هست مهمان تو

نشیند زند رای بر بیش و کم که با دختران جهاندار جم

« بدیگر عقیق لب ارنواز بیک دست گیرد رخ ارنواز

(011تا011ابیات 10)همان ص

شنید آن سخن کارزو کرد مرگ برسان کرگ بر آشفت ضحاک»

شگفتی بشورید با شور بخت بدشنام زشت و بآواز سخت

ازین پس نباشی نگهبان من بدو گفت هرگز تو در خان من

که ایدون گمانم من ای شهریار چنین داد پاسخ ورا پیشکار

بمن چون دهی کدخدائی شهر کزان بخت هرگز نباشدت بهر

« مرا کار سازندگی چون دهی باشی ز گاه مهیچو بی بهره

(091تا091ابیات 10)همان ص

« بجوش آمد و زود بنهاد روی جهاندار ضحاک ازان گفت وکوی »

(131بیت 11)همان ص

بران باد پایان باریک بین بفرمود تا بر نهادن زین»

همه نره دیوان جنگ آوران بیامد دمان با سپاهی گران

گرفت وبکین اندر آورد سر مر کاخ را بام ودرز بی راه

همه سوی آن راه بی ره شدند سپاه فریدون چو آگه شدند

در آن جای تنگی بر آویختند ز اسپان جنگی فرو یختند

کسی کش ز جنگ آوری بهر بود همه بام و در مردم شهر بود

« که از درد ضحاک پر خون بدند همه در هوای فریدون بدند

(143تا131ابیات 11)همان ص

پئی را نبد بر زمین جایگاه ببارید چون ژاله ز ابر سیاه»

چه پیران در جنگ دانا بدند به شهر اندرون هر که برنا بدند

ز نیرنگ ضحاک بیرون شدند سوی لشکر آفریدون شدند

که بر تخت اگر شاه بباشد دده خروشی بر آمد ز آتشکده

یکایک ز گفتار او نگذزیم فرمان بریمهمه پیر وبرناش

« مرآن اژدهادوش نا پاک را نخواهیم بر گاه ضحاک را

(141تا141ابیات 21و 11)همان صص

Page 53: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

53

ز لشکر سوی کاخ بنهاد روی پس آنگاه ضحاک شد چاره جوی»

بدان تا نداند کسش ز انجمن باهن سراسر بپوشید تن

بر بام کاخ بلندبر آمد بچنگ اندرون شست یازی کمند

پر از جادویی با فریدون براز بدید آن سیه نرگس شهرناز

گشاده بنفرین ضحاک لب دو خساره روز و دو زلفش چو شب

بایوان کمند اندر افگند راست بمغز اندرش آتش رشک خاست

فرود آمد از بام کاخ بلند نه از تخت یاد ونه جان ارجمند

بخون پری چهرگان تشنه بود بدست اندرش آبگون دشنه بود

بیامد فریدون بکردار باد ز باال چو پی بر زمین بر نهاد

بزد بر سرش ترگ بشکست خرد بران گرزه گاو سر دست برد

مزن گفت کو را نیامد زمان بیامد سروش خجسته دمان

ببر تا دو کوه آیدت پیش تنگ همیدون شکسته ببندش چو سنگ

نباید برش خویش وپیوند او او بکوه اندرون به بود بند

کمندی بیاراست از چرم شیر فریدون چو بشنید ناسود دیر

که نگشاید آن بند پیل ژیان بتندی ببستش دو دست ومیان

بیفگند ناخوب آیین او نشست از بر تخت زرین او

که هر کس دارید بیدار هوش بفرمود کردن بدر بر خروش

به زین گونه جوید کسی نام وننگ نباید که باشید با ساز جنگ

بیک روی جویند هر دو هنر سپاهی نباید که با پیشه ور

سزاوار هر کس پدیدست کار یکی کارورز و یکی گرزدار

« پر آشوب گردد سراسر زمین چو این کار آن جوید آن کار این

(113تا113ابیات 11و12)همان صص

کسی کش بد از تاج و ز گنج بهر وزان پس همه نامداران شهر »

همه دل بفرمانش آراسته برفتند با رامش و خواسته

«بر اندازه بر پایگه ساختشان فریدون فرزانه بنواختشان

(111تا111ابیات 11)همان ص

بر انگیخت ما را ز البرز کوه که یزدان پاک از میان گروه»

« بفرمان گرز من آید رها از بد اژدهابدان تا جهان

(123و119ابیات11)همان ص

Page 54: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

54

ز در گاه برخاست آوای کوس مهان پیش او خاک دادند بوس»

وزان شهر نایافته هیچ بهر دمام برون رفت لشکر ز شهر

« بپشت هیونی برافگنده زار که ببردند ضحاک را بسته خوار

(111تا111ابیات11)همان ص

سوی شیر خوان برد بیدار بخت گونه ضحاک را بسته سختبران »

همی خواست کارد سرش را نگون همی راند او را بکوه اندرون

بخوبی یکی راز گفتش بگوش بیاندهمان گه خجسته سروش

« ببر همچنان تازیان بی گروه که این بسته را تا دماوند کوه

(111تا129ابیات 11)همان ص

« بکوه دماوند کردش بند نوند بیاورد ضحاک را چون»

(111بیت 11)همان ص

بدان تا بماند بسختی دراز فرو بست دستش بر آن کوه باز»

« وزو خون دل بر زمین ریخته ببستش بران گونه آویخته

(111و111ابیات 11)همان ص

وی اطالع می دهد که از این ابیات نتیجه می گیریم که : فریدون به سمت ضحاک می رود . خدمتکار ضحاک به

افرادی علیه تو شوریده اند . در پیشاپیش این افراد سه نفر قرار دارند )فریدون و دو برادرش( ، از آن سه یکی از

دیدگاه سن وسال از دو نفر دیگر کوچکتر است واما چهره اش مانند چهره پادشاهان و بسیار بلند قامت است

د را برعهده دارد . ضحاک در ابتدا آن افراد را میهمان خویش می پندارد و )فریدون( و ظاهرا : رهبری این افرا

قصد مدارا با آنان را دارد ولی پس از آن که در می یابد ارنواز وشهرناز )دختران جمشید( به ازدواج خود در آورده

هه به سمت کاخ ؛ به شدت عصبی می شود و تصمیم می گیرد با وی مقابله کند . همین شد که ضحاک از بی را

فریدون حرکت کرد . یاران فریدون پس از آگاه شدن از این موضوع ، به جنگ ضحاک رفتند . سپس در یک

شهر جنگی رخ داد . ضحاک در میانه جنگ لباس آهنین بر تن کرد . سپس او به روی دیوار یک خانه رفت . در

اند ؛ ضحاک تا این صحنه را دید از دیوار خانه به آن خانه ارنواز وشهرناز را دید که در حال نفرین کردن ضحاک

درون خانه پرید و خواست دو دختر جمشید را بکشد . در همین حال فریدون واردهمان خانه می شود . نبردی

بین ضحاک و فریدون در می گیرد ؛ فریدون بر ضحاک چیره می شود . او میخواهد پادشاه خودکامه را بکشد که

ه به او می گوید : او را بسیار محکم ببند و او را به البرز کوه ببر و اکنون اورا نکش . فریدون در همین حال فرشت

سخن فرشته را می پذیرد و به پیشنهاد فرشته عمل می کند .

Page 55: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

55

در زمان ضحاک نظام طبقاتی از بین رفته بود و فریدون بار دیگر نظام طبقاتی را احیا می کند . وی پس از آن

حاضر می شود و می گوید که نباید )همانند زمان ضحاک:( جای کشاورز و رزم آور جابجا شود . در بین مردم

همه مردم به سخن فریدون گوش می دادند وبه آن عمل می کردند .

فریدون ضحاک را به البرز کوه می برد و می خواهد او را بکشد که درهمان هنگام بار دیگر فرشته سر می رسد

ن می شود که به جای این که ضحاک کشته شود ، در قله دماوند به بند کشیده شود و درهمان و خواستار ای

حالت بماند تا بمیرد . فریدون نیز پیشنهاد فرشته را می پذیرد و به آن عمل می کند . در نهایت ضحاک

می میرد .

در بند می کند ؛ زیرا اورمزد به او فریدون کسی است که بر ضحاک غالب می شود ، ولی او را نمی کشد بلکه »

71«هشدار می دهد که اگر ضحاک را بکشد ، زمین پر از مار و کژدم و چلباسه و وزغ و مور خواهد شد.

در زمان ضحاک دیوان چیره یافتند . ) با توجه به این که ضحاک انیرانی بود ، می توان گفت : در آن دوران ،

ی ها چیره شده بودند پس می توان گفت : منظور از دیو ها همان انیرانی ها هستند . ( انیرانی ها بر ایران

نام ضحاک در اوستا ؛ اژی دهاک است و به صورت یک موجودی توصیف شده که : سه پوزه ، سه سر و شش

کلده ، آشور و چشم دارد ومایه فساد است . ضمن این که به احتمال زیاد ضحاک برخاسته از سرزمین های

72تمدن های بین النهرین است و از اعراب نیست .

در تاریخ اسالمی باب کردن کار هایی همچون بت پرستی ، قطع اعضا ودار زدن را کار ضحاک دانسته اند ، با »

73«این همه سکه زدن را هم به او نسبت داده اند

اد فره ایزدی از او ساقط شد . ضحاک پیوند بین جمشید به علت از دست دادن خردش و کارهای بدی انجام د

دژخردی و اسطوره است . زال خردی است که نمی میرد بلکه برکنار می شود و ضحاک دژخردی است که به

بند کشیده می شود و کشته نمی شود . ضحاک به نوعی سمبل نیرو های زشت و ناپسندی است که در درون

74انسان النه می کنند .

71

20تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، ص

72 114تا124صص حماسه سرایی در ایران

73 14تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، ص

74 19تا12پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه صص

Page 56: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

56

پهلوانان پیشدادیفصل سوم :

فریدون بخش هفتم :

سر آغاز فریدون گفتار بیست وهفتم :

«بسر بر نهاد آن کیانی کاله بروز خجسته سر مهر ماه»

گرفتند هر کس ره ایزدی

(4و3ابیات 97)ج نخست شاهنامه چ مسکو ص

زمانه بی اندوه گشت از بدی

« تن آسانی و خوردن آیین اوست

(7بیت 08همان ص)

پرستیدن مهرگان دین اوست»

« نیفکند یک روز بنیاد بد

(11بیت 08همان ص)

ورا بد جهان سالیان پانصد»

« بجای گیا سر و گلبن بکشت

( 44بیت 01همان ص)

بیاراست گیتی بسان بهشت

ز سالش چو یک پنجه اندر کشید» سه فرزندش آمد گرامی پدید

ببخت جهاندار هر سه پسر سه خسرو نژاد از در تاج زر

« بهر چیز ماننده ی شهریار

( 11تا47ابیات 08همان ص)

بباال چو سرو و برخ چون بهار

فریدون از آن نامداران خویش» یکی را گرانمایه تر خواند پیش

کجا نام او جندل پرهیز بهر کاه دلسوز بر شاه بر

نژاد مهانسه دختر گزین از بدو گفت بر گرد گرد جهان

«پری چهره و پاک و خسرو گهر سه خواهر زیک مادر و یک پدر

(10تا14ابیات 08همان ص)

« بیامد بر سر وشاه یمن

(49بیت 03همان ص)

خردمند و روشن دل و پاک تن»

بدو گفت جندل که خرم بدی » همیشه زتو دور دست بدی

« پیام آوریده بشاه یمن

(94و93ابیات 03همان ص)

از ایران یکی کهترم چون شمن

Page 57: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

57

« بباید کنون شاهزاده سه جفت

(08یتب 04همان ص)

مر این سه گرانمایه را در نهفت»

« سه پاکیزه داری تو ای نامجوی

(04بیت 04همان ص)

کجا از پس پرده پوشیده روی »

« بپژمرد چون زابکنده سمن

(78بیت 04همان ص)

پیامش چو بشنید شاه یمن»

«بر خویش خواند آزموده سران فراوان کس از دشت نیزه وران»

(79بیت 01همان ص)

« دروغم نه اندر خورد مهی

(184بیت 01همان ص)

اگر گویم آری و دل زان تهی»

اگر شد فریدون جهان شهریار » نه ما بندگانیم با گوشوار

«نیستان کنیم بنیزه هوا را

(114و118ابیات 04همان ص)

بخنجر زمین را میستان کنیم

«فراوان سخن را بخوبی براند فرستاده ی شاه را پیش خواند»

(117بیت 04همان ص)

«شود روشن این شهر تاریک من بیایند هر سه بنزدیک من»

(187بیت 09همان ص)

فریدون رسید بیامد چو نزد» بگفت آن کجا گفت و پاسخ شنید

« نهفته برون آورید از نهان

(139و134ابیات 09همان ص)

سه فرزند را خواند شاه جهان

« بهر بیش و کم رای فرخ زدن

(143بیت 09همان ص)

کنون تان بباید بر او شدن»

« برون آمدند از یمن مرد و زن

(148بیت 07همان ص)

شدند این سه پر مایه اندر یمن »

« که سه ماه نو بود وسه شاه گرد

(149بیت 07همان ص)

بیاور هر سه بدیشان سپرد»

« سپردم بدیشان بر آیین خویش

(198بیت 07همان ص)

بدانید کین سه جهان بین خویش»

« جوانان بنیاد دل راه جوی

(199بیت 78همان ص)

بسوی فریدون نهادند روی

Page 58: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

58

ر )سلم و تور( شهرناز بود و مادر پسر کوچکتر )ایرج( ارنواز بود. فریدون سه پسرداشت : مادر دوپسر بزرگت

بهترین وزیر فریدون جندل بود. فریدون به وی مأموریت داد که برای این پسر ، سه شاهزاده را به منظور ازدواج

فت و در پسرانش برگزیند . او جست و جو کرد و در نهایت به دختران شاه یمن رسید. با او در این مورد سخن گ

نهایت قرار شد که فرزندان فریدون با هم به یمن بیایند و در آن جا از دختران شاه یمن خواستگاری کنند ؛

چنین شد و در نهایت این سه خواهر با این سه برادر ازدواج کردند .

آزنامه :بیست و هشتم گفتار

نهفته چو بیرون کشید از نهان» بسه بخش کرد آفریدون جهان

یکی روم و خاور دگر ترک و چین دشت گردان وایران زمین سیم

« همه روم و خاور مر او را سزید

(108تا190ابیات 78)همان ص

نخستین بسلم اندرون بنگرید

« ورا کرد سالر ترکان وچین

(103بیت 78)همان ص

دگر تور را داد توران زمین»

بایرج رسیداز ایشان چو نوبت » مر او را پدر شاه ایران گزید

« هم آن تخت شاهی وتاج سران

(100و109ابیات 78)همان ص

هم ایران و هم دشت نیزه وران

« چنان مرزبانان فرخ نژاد

(178بیت 71)همان ص

نشستند هر سه بآرام و شاد »

بجنبید مر سلم را دل ز جای» دگرگونه تر شد بآیین ورای

« باندیشه بنشست با رهنمون

(174و171تابیا 71)همان ص

دلش گشت غرقه بآز اندرون

« فرسته فرستاد زی شاه چین

(170بیت 71)همان ص

بدل پر زکین شد برخ پر ز چین»

سزد گر بمانیم هر دو دژم کزین سان پدر کرد بر ما ستم

(884بیت 78همان ص)

چو این راز بشنید تور دلیر » برآشفت ناگاه برسان شیر

(818بیت 78)همان ص

Page 59: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

59

رسیدند پس یک بدیگر فراز » سخن راندند آشکارا و راز

« سخن گوی وبینادل ویادگیر

(881و884ابیات 73)همان ص

گزیدند پس موبدی تیزویر

« ز شرم پدر دیدگان را بشست

(884بیت 73)همان ص

سخن سلم پیوند کرد از نخست»

« نخستین ز هر دو پسر ده درود

(880بیت 73)همان ص

چو آیی بکاخ فریدون فرود»

« بزرگ آمدت تیره بیدار خرد

(831بیت 74)همان ص

سه فرزند بودت خردمند و گرد»

« برین داد هرگز مباد آفرین

(848بیت 74)همان ص

ایا دادگر شهریار زمین»

فراز آورم لشگر گرز دار» از ایران و ایرج بر آرم دمار

ببوسید و بنمود پشتزمین را چو بشنید موبد پیام درشت

بر آنسان بزین اندر آورد پای که از باد آتش بجنبد ز جای

« برآورده دید سر ناپدید

(849تا844ابیات 74)همان ص

بدرگاه شاه آفریدون رسید

« یکی پرمنش مرد بادستگاه

(814بیت 71)همان ص

که آمد فرستاده ی نزد شاه»

« ابی تو مبیناد کس پیش گاه

(848بیت 71)همان ص

فرستاده گفت ای گرانمایه شاه »

« فرستنده پرخشم و من بیگانه

(841بیت 71)همان ص

پیامی درشت آوریده بشاه»

« چو بشنید مغزش بر آمد بجوش

(84بیت 71)همان ص

فریدون بدو پهن بگشاد گوش

« دو اهریمن مغز پالوده را

(898بیت 74)همان ص

بگوی آن دو نا پاک بیهوده را»

بجویی و آن توشه ره کنید بکوشید تا رنج کوته کنید

(877بیت 79)همان ص

نگه کرد پس ایرج نامور» بر آن مهربان پاک فرخ پدر

« نگه کن بدین گردش روزگار

(311و314ابیات 70)همان ص

چنین داد پاسخ که ای شهریار

Page 60: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

60

«شوم پیش ایشان دوان بی سپاه

(384بیت 70)همان ص

نباید مرا تاج و تخت و کاله»

« ز مه روشنایی نباید شگفت

(388بیت 77)همان ص

مرا این سخن یاد باید گرفت»

« بخاور خدای و بساالر چین

(348بیت 77)همان ص

یکی نامه بنوشت شاه زمین»

گاهنه آگنده گنج و نه تاج و نه نخواهم همی خویشتن را کاله»

سه فرزند را خواهم آرام و ناز از آن پس که دیدیم رنج دراز

برادر کزو بود دلتان بدرد و گر چند هرگز نزد بادسرد

« که بود آرزومند دیدارتان

(311تا340ابیات 188)همان ص

دوان آمد از بهر آزارتان

« نبود آگه از رای تاریکشان

(317بیت 181)همان ص

چو تنگ اندر آمد بنزدیکشان»

دو دلپر ز کینه یکیدل بجای» برفتند هر سه بپرده سرای

« که او بد سزاوار تخت و کاله

(344و343ابیات181)همان ص

بایرج نگه کرد یکسر سپاه

« سرش گشت از کار لشکر گران

(340بیت 181)همان ص

بلشکر نگه کرد سلم از کران»

« ز تخت بلندت کشید زیر پای

(390بیت 181)همان ص

اگر بیخ او نگلسالنی ز جای»

« چرا بر نهادی کاله مهی

(301بیت 188)همان ص

بدو گفت تور ار تو از ما کهی»

چو از تور بشنید ایرج سخن» یکی پاکتر پاسخ افگند بن

بدو گفت کای مهتر کام جوی اگر کام دل خواهی آرام جوی

« نه شاهی نه گسترده روی زمین

(378تا378ابیات 188)همان ص

من ایران نخواهم نه خاور نه چین

« نبد راستی نزد او ارجمند

(481بیت 183)همان ص

نیامدش گفتار ایرج پسند»

« ازو خواست ایرج بجان زینهار

(484بیت 183)همان ص

بزد بر سر خسرو تاجدار»

Page 61: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

61

« سراپای او چادر خون کشید

(418بیت 184)همان ص

یکی خنجر آبگون بر کشید»

« گسست آن کمرگاه شاهنشهی

(414بیت 184)همان ص

فرود آمد از پای سر و سهی»

« فرستاد نزد جهان بخش پیر

(417بیت 184)همان ص

بیا گند مغزش بمشک و عبیر»

فریدون فرمانروایی اش را به سه قسمت تقسیم کرد : روم را به سلم سپرد ، توران وچین را به تور سپرد و ایران و

عراقین و عربستان را به ایرج سپرد . در آغاز همه خوشحال بودند . اما پس از هنگامی آز وجود سلم را فرا گرفت

دیدار کردند ؛ تور به سلم گفت: پدرمان بین ما تبعیض . سلم یک پیک به سوی تور فرستاد و در نهایت با هم

قائل شده . من دیگر پیر شده ام اما شما باید حاکم ایران باشید . آن دو باهم نامه ای برای فریدون نوشتند؛ و آن

به را به موبدی مطمئن سپردند ؛ در آن نامه آمده بود : که ما به ایران یورش خواهیم برد. فریدون این نامه را

ایرج نشان داد ؛ ایرج خود گفت : من پیش آنان می روم و پادشاهی را به آنان وا می گزارم که درگیری روی

ندهد. فریدون از این گفته خرسند گشت . پس نامه ای به دو پسر دیگرش نوشت و ماجرا را برای آنان بازگفت و

برادرانش رهسپار شد . پس از این که به اردوگاه از آنان خواست از ایرج به خوبی استقبال کنند . ایرج به سوی

جنگاوران رسید . همه سپاهیان گفتند : پادشاهی شایسته اوست . سلم از ماجرا خبر دار شد پس با تور این را باز

گفت ؛ در نهایت تصمیم به کشتن ایرج گرفتند چنین کردند و سر او را پر از جواهر کردند ونزد پدر فرستادند.

سر آغاز منوچهر بیست ونهم :گفتار

یکی خوب چهره پرستنده دید» کجا نام او بود ماه آفرید

« قضا را کنیزک ازو بارداشت

(491و494ابیات 189)همان ص

که ایرج برو مهر بسیار داشت

از آن خوب رخ شد دلش پر امید» بکین پسر داد دل را نوید

« یکی دختر آمد ز ماه آفرید

(490و499ابیات 180)همان ص

چو هنگامه زادن آمد پدید

نیا نام زد کرد شویش پشنگ» بدو داد وچندی بر آمد درنگ

« چگونه سزاوار تخت و کاله

( 403و408ابیات 180)همان ص

یکی پور زاد آن هنرمند ماه

Page 62: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

62

« تو گفتی مگر ایرجش زنده شد

(404بیت 180)همان ص

جهان بخش را لب پر از خنده شد»

« مر آن چهره دارد منوچهر نام

(478بیت 187)همان ص

می روشن آمد ز پر مایه جام»

چو چشم و دل پادشا باز شد» سپه نیز با او هم آواز شد

« بدو داد و پیروزه تاج سران

(477و470ابیات 187)همان ص

نیا تخت زرین و گرز گران

« دل خویش را زو پر از مهر دید

(181بیت 118)همان ص

سراسر سزای منوچهر دید»

همه پهلوانان لشکرش را» همه نامداران کشورش را

بفرمود تا پیش او آمدند همه با دلی کینه جو آمدند

« زبر جد بتاجش بر افشاندند

(187تا189ابیات 118)همان ص

بشاهی برو آفرین خواندند

مرگ این همسر او باردار بود . از ماه آفرید دختری به ایرج یک همسری را داشت به نام ماه آفرید ؛ در هنگام

دنیا آمد . این دختر با پشنگ ازدواج کرد و پسری به نام منوچهر به دنیا آمد . زایش این پسر شادکامی همگان

را در پی داشت . سپاه با او همراه شد و او جانشین فریدون شد ، جانشینی که درواقعیت نوه ی فریدون بود .

75«شاهنامه ی ویراسته ی فریدون جنیدی منوچهر را فرزند ایرج و ماه آفرید می داند که درست تر مینماید»

انتقامگفتار سی ام :

« ز خاور بایران نهادند روی

(183بیت 111)همان ص

ابا پیل گردونکش و رنگ و بوی »

« نخست از جهاندار بردند پیام

(184بیت 111)همان ص

بدادند نزد فریدون پیام»

« همی سوی پوزش نمایند راه

(138بیت 111)همان ص

پشیمان شده داغ دل بر گناه»

19از چشم سیمرغ ص 75

Page 63: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

63

« بفرمود تا تخت شاهنشهی

(140بیت 111)همان ص

بشاه آفریدون رسید آگهی»

« نشسته نهاده بسر بر کاله

(118بیت 113)همان ص

خجسته منوچهر بر دست شاه»

« پیام دو فرزند ناپاک رای

(198بیت 113همان ص)

چو بشنید شاه جهان کدخدای»

« تن ایرج نامورتان کجاست

(1944بیت 114)همان ص

اگربرمنوچهرتان مهر خاست »

« بپیچید و شد رویشان الژورد

(487بیت 119)همان ص

دو مرد جفاپیشه را دل ز درد»

« زچین و ز خاور سپه ساختند

(434بیت 119)همان ص

زلشکر سواران برون تاختند»

« بخفتان و خود اندرون نا پدید

(437بیت 119)همان ص

ز خاور دو لشکر بایران کشید»

سپه چون بنزدیک ایران » همانگه خبر بافریدون رسید

« ز پهلو بهامون گذارد سپاه

(448و441ابیات 110)همان ص

بفرمود پس تا منوچهر شاه

« زپهلو بدشت اندر آورد روی

(411بیت 110)همان ص

بفرمود تا قارن رزم جوی »

« تو گفتی که روی زمین الله رست

(984بیت 188)همان ص

بیابان چو دریای خون شد درست»

« کزو مغز گیتی پر از مهر بود

(980بیت 188)همان ص

بودهمه چیرگی با منوچهر »

« براه شبیخون نهادند گوش

(931بیت 188)همان ص

دل تور و سلم اندر آمد بجوش»

« همه رای بیهوده انداختند

(934بیت 188)همان ص

بتدبیر یک با دگر ساختند»

« دوان زی منوچهر بشتافتند

(934بیت 183)همان ص

چو کارآگهان آگهی یافتند»

« سوی چاره شد مرد بسیار هوش

(930بیت 183ص)همان

منوچهر بشنید و بگشاد گوش»

Page 64: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

64

چو شب تیره شد تور با صد هزار» بیامد کمر بسته ی کارزار

« بپیوسته تیر و کمان آخته

(943و948ابیات 183)همان ص

شبیخون سگالیده و ساخته

« خروش از میان سپه بر کشید

(941بیت 183)همان ص

جز از جنگ و پیکار چاره ندید»

« از دو رویه گذر نبد تور را

(941بیت 183)همان ص

بر آورد شاه از کمین گاه سر»

دمان از پس ایدر منوچهر شاه» رسید اندر آن نامور کینه خواه

« نگونسار شد خنجر از مشت او

(918و911ابیات 184)همان ص

یکی نیزه انداخت بر پشت او

« ور کردددد و دام را از تنش

(914بیت 184)همان ص

را هم آنگه ز تن دور کرد سرش»

« بریده بر شاه ایران زمین

(994بیت 181)همان ص

که چون برد خواهد سر شاه چین»

« سزد گر بروبر بگیریم راه

(903بیت 184)همان ص

کاالنی دژش باشد آرامگاه»

« هم انگشتر تور با من براه

(907بیت 189)همان ص

همان با درفش همایون شاه»

همه نامداران پرخاشجوی» خشکی بدریا نهادند رویز

« که من خویشتن را بخواهم نهفت

(974و973ابیات 189)همان ص

سپه را بشیروی بسپرد و گفت

بیامد چو نزدیکی دژ رسید» سخن گفت و دژدار مهرش بدید

« بفرمود تا یک زمان دم زم

(088و977ابیات 189)همان ص

چنین گفت کز نزد تور آمدم

چو دژبان چنین گفتها را شنید» همان مهر انگشتری را بدید

« بدید آشکارا ندانست راز

(081و084ابیات 189)همان ص

همان گه در دژ گشادند باز

« که پوینده را راه دشوار گشت

(089بیت 187)همان ص

چنان شد ز بس کشته و خسته دشت»

Page 65: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

65

تاخت اسپ اندرین گفت گویهمی » یکایک بتنگی رسید اندر اوی

یکی تیغ زد زود بر گردنش بدو نیمه شد خسروانی تنش

« بنیزه بابر اندر افراشتند

(030تا034ابیات 187)همان ص

بفرمود تا سرش برداشتند

« پراگنده در دشت و دریا و کوه

(048بیت 187)همان ص

همه لشکر سلم همچون رمه»

سپهدار شیروی با خواسته» آمد آراستهبدرگاه شاه

« ببخشید یکسر همه با سپاه

(009و004ابیات 133)همان ص

بفرمود پس تا منوچهر شاه

در دخمه بستند بر شهریار» شد آن ارجمند از جهان زار و خوار

« بتو نیست مرد خردمند شاه

(070و079ابیات 134)همان ص

جهانا سراسر فسونی و باد

خبر پادشاهی منوچهر به سلم و تور رسیدند یک موبد کاردانی را به سوی فریدون فرستادند . او پیام آور

درخواست بخشش بود . هنگامی که منوچهر از پیام سلم و تور آگاه می شود . بسیار از آن دو خشمگین شد. به

ی آن دو از این برخورد منوچهر با خبر او پیام می دهد که انتقام خون نیای خودم را از شماخواهم گرفت . وقت

می شوند ؛ تصمیم می گیرند با هم یکپارچه شوند و منوچهر را شکست دهند . سرانجام بین آن دو جنگی ایجاد

می شود . آن دو در این جنگ به سختی در هم می شکنند . قصد شبیخون می کنند . سپاهیان منوچهر از این

آن دو نیز شکست می خورد ؛ در این شبیخون تور کشته می شود . سلم با موضوع خبردار می شوند و شبیخون

توطئه ای می گزیرد . ولی در نهایت منوچهر ، سلم را می کشد . با کشته شدن سلم سپاهش در هم می شکند ؛

سپاهیان از منوچهر پوزش می خواهد و منوچهر همگان را می بخشد . فریدون در نهایت می میرد و منوچهر

سما پادشاه می شود . ر

پادشاهی فریدون 76پس از جمشید بزرگترین پادشاه و پهلوان داستانی ایران در حماسه ی ملی ما فریدونست .»

77پس از آغاز خلقت است . فریدون جادوگر هم بوده است .0188پس از آغاز خلقت تا0888سال از 188

441حماسه سرایی در ایران باستان ص76

440تا441همان صص 77

Page 66: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

66

او را با گرز خویش که سری چون سر گاو داشت ، گویی سه تن در کاخش بر او تاختند و یک تن از آنان

می کوفت و وی را به روی زمین افکند و خنجر خویش را برکشید و از پوست ضحاک زهی را جدا کرد و سراپای

78او را با آن ببست او را کشان کشان به کوه دماوند برد و همان جا در چاهی به زندان افکند .

عرب داد ، و این والیت را ایرانشهر نام کرد ، یعنی شهر ایرج . و روم و مصر و مغرب ایرج را سرزمین فارس و »

مر سلم را داد. و چین و ترک و تبت را مر تور داد ، و بدین سبب آن را توران گویند . پس تور و سلم را از ایرج

روزی که مناظره همی کردند و حسد آمد ، که ایران را به ایرج داد ، و مکاوحت )منازعه( همی کردند با وی. تا

ایرج بر مراد ایشان نمی گفت ، تا تور کرسی زرین بر سر ایرج زد ، پس هر دو شمشیر اندر نهادند و بکشتندش و

79«سرش را برداشتند ، سوی افریدون فرستادند و افریدون چنان بگریست که کور شد

80برخی گوید نام ایرج از ایران گرفته شده.

ایرانیان باستان ، روزی که فریدون جهان را از وجود ضحاک آسوده ساخت ، روز شانزدهم مهر ماه بود . به باور »

آنان از آن روزگار خاطره ی این پیروزی را جشن گرفتند و بنا به سنت دیرینه در گاهشماری ایرانی ، آن را

در ارتباط با یک پیروزی ملی بزرگ و مهرگان نامیدند . بدین ترتیب می توان دید که دومین جشن مهم ایرانی

81.«پادشاهی مهم در تاریخ روایی ایران شکل گرفته است

به نظر می رسد نظام مندی اسطوره و پیوستگی علل و عوامل » 82فریدون منجی مردمان دوران ضحاک بود .

ه در آن باشد . موجود در آن موجب شده است گرزه فریدون گاو سر باشد تا نشانی از خونخواهی گاو برمای

83.«همچنین این نماد در ژرفای خود آشتی نیکان با طبیعت و قهر نابخردان با آن را تداعی می کند

84«توران : توران زمین ، سرزمین تور ، ترکستان و بعضی از خراسان بزرگ ، ماوراء النهر»

78

84تاریخ ثعالبی ص

79 48و37تاریخ گردیزی صص

11تاریخ کامل ایران ص80

81 48، عسگر بهرامی ، صتاریخ اساطیری ایران

82 08پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه ص

83 03همان ص

341واژه نامه شاهنامه ص 84

Page 67: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

67

عالوه بر دارا بودن اقلیم خاص مناطق توران : این سرزمین که بیشترین قسمت آن را کوهها پوشش می دادند ، »

کوهستانی ، سرزمینی گرم و خشک بود . در قدیم ، این سرزمین را بر روی خط استوا تصور می کردند و سر آن

85«خط را دریای چین می دانستند

86در فروردین یشت آمده که فریدون کشور را پنج قسمت می کند .

85 849جغرافیای شاهنامه از کیومرث تا کیخسرو ص

491و498حماسه سرایی در ایران صص86

Page 68: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

68

منوچهربخش هشتم :

آغاز پادشاهی منوچهر ی و یکم :گفتار س

منوچهر یک هفته با درد بود» دو چشمش پر آب و رخش زرد بود

بهشتم بیامد منوچهر شاه بسر بر نهاد آن کیانی کاله

«برو یکسره خواندند آفرین

(3تا1ابیات 131ص)ج نخست شاهنامه چ مسکو

همه پهلوانان روی زمین

باد جاوید تخت ردانترا » همان تاج و هم فره موبدان

«همان جان ما زیر پیمان تست

(80و89ابیات 139)همان ص

دل ما یکایک بفرمان تست

« ترا جای تخت است و شادی و رزم

(39بیت 139)همان ص

ازین پس همه نوبت ماست رزم»

منوچهر هفت روز عزاداری کرد و پس از آن ، تاج را بر سر گذاشت . همه پهلوانان از او پشتیبانی کردند . )این

می تواند دلیلی برای نام گذاری این دوران به نام دوره پهلوانی دانست( . سرداران به او گفتند : از این پس شما

ر آغازی بر ایجاد طبقه ای نوین در جامعه ایرانی به نام فرمانروایی کنید و ما جنگ می کنیم ؛ این می تواند س

طبقه ی نجبا باشد و می توانیم بگوییم : این سرآغازی بر ایجاد دربار است و باز هم می توانیم بگوییم : این سر

آغازی بر دیوانساالری است ؛ همان چیزی که در مرور زمان رشد کرد و دولت را ایجاد کرد .

کودکی زال : گفتار سی و دوم

« ببود از جهان سربسر ناامید

(48بیت 137)همان ص

چو فرزند را دید مویش سپید»

بفرمود پس تاش برداشتند» از آن بوم و بر دور بگذاشتند

« بدان خانه این خرد بیگانه بود

(98و47ابیات148و 137)همان صص

بجایی که سیمرغ را خانه بود

فرود آمد از ابر سیمرغ و چنگ» سنگبزد بر گرفتش از آن گرم

(08بیت 148)همان ص

Page 69: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

69

« ]از آن نیک پی پور با فرهی

(73بیت 141)همان ص

بسام نریمان رسید آگهی[»

« یکی مرد بر تازی اسپ دوان

(71بیت 141)همان ص

چنان دید در خواب کز هندوان»

« ازین در سخن چند گونه براند

(791بیت 141)همان ص

بیدار شد موبدان را بخواندچو »

« که اویست بر نیکویی رهنمای

(1831بیت 148)همان ص

بیزدان کنون سوی پوزش گرای»

« کنون هست پرورده ی کردگار

(113بیت 143)همان ص

پسر گر بنزدیک تو بود خوار »

« که افگندگان را کند خواستار

(119بیت 143)همان ص

کوهساربیامد دمان سوی آن

چنین گفت سیمرغ با پور سام» که ای دیده رنج نشیم و کنام

(180بیت 144)همان ص

« بی آزار نزدیک او آرمت

( 131بیت 144)همان ص

روا باشد اکنون که بردارمت»

« ببینی هم اندر زمان فر من

(130بیت 141)همان ص

بر آتش بر افگن یکی پر من»

« پدر چون بدیدش بنالید زار

(144بیت 141)همان ص

تنش پیلوار و برخ چون بهار»

دل سام شد چون بهشت برین» بران پاک فرزند کرد آفرین

« گذشته مکن یاد و دل گرم کن

(118و147ابیات 144)همان ص

بمن ای پسر گفت دل نرم کن

« ابا پهلوانی فزون آمدند

(143بیت 144)همان ص

بشهر اندرون آمدندبشادی »

سام یک فرزند داشت به نام زال ؛ او بسیار زیبا بود ولی مو های سپید داشت به همین روی بسیار خشمگین بود.

او زال درهمان آغاز کودکی از خانه راند و او را در کوه البرز گذاشت . سیمرغ او را از آن جا برداشت و او را در

درهمان جا به خوبی پروراند . سام بعد از مدتی از چگونگی نوک کوه )به دیدگاه من : قله دماوند( گذاشت و او را

زیستن زال با خبر شد . پس از چندی سام چند خواب دید ؛ آن ها را برای موبدان بازگو کرد . )موبدان پس از

ضحاک جایگاه اجتماعی بسیار بلندی یافتند ؛ رابط بین حکام بودند خوابگزار بودند و... که این خالف دوران

Page 70: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

70

ید شاه بود )در آن دوران موبدان در کوه می زیستند( ( داستان زال را نیز برای آنان بازگفت. موبدان به او جمش

گفتند: که زال را پیش خود بیاور . او به سوی زال رفت . سیمرغ از آمدن سام خبر دار شد . او زال را نیز از این

گی کند . در آخر نیز چند پر خود را به زال هدیه داد و موضوع باخبر ساخت . او را متقاعد کرد که پیش پدر زند

به او گفت : هر وقت به مشکلی برخوردی ، یکی از این پران را به آتش افکن . سپس اورا به پیش پدرش سام برد

. سام به زال گفت به خاطر گذشته و رفتار بد من با تو در سنین خردسالی ؛ از من درگذر . آن دو به سمت شهر

د ، به محض این که به شهر رسیدند ؛ شادی همه وجود مردم شهر را در بر گرفت . چرا که پهلوانی دیگر در رفتن

آن شهر پا نهاده بود .

زال برومند گفتار سی و سوم :

بسی از جهان آفرین کرد یاد بدان آگهی شد منوچهر شاد»

(141بیت 149و144)همان صص

« چنانکش بفرمود دیهیم جوی بنهاد رویدوان سوی درگاه »

(191بیت 149)همان ص

« نشستند روشن دل و شادکام بیک دست قارن بیک دست سام»

(101بیت 140)همان ص

]همی حلقه زد بر سر مرد گبر بزد پر سیمرغ و بر شد بابر[»

« ]گرفته تن زال را بر کنار ز کوه اندر آمد چو ابر بهار[

(884و881ابیات 147)همان ص

« ستاره شناسان و هم بخردان بفرمود پس شاه با موبدان»

(887بیت 118)همان ص

« سر افراز و هشیار و گرد و سوار که او پهلوانی بود نامدار»

(814بیت 118)همان ص

سراسر ستایش بسان بهشت وزان پس منوچهر عهدی نوشت»

« ز دریای چین تا بدریای سند همه کابل و زابل و مای و هند

(881و884ابیات 111)همان ص

« ابر زال زر گوهر افشاندند چو بر پهلوان آفرین خواندند»

(848بیت 118)همان ص

Page 71: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

71

« سخنهای بایسته چندی براند جهاندیدگان را ز کشور بخواند»

(484بیت 118)همان ص

« همی راند خواهم سپاهی گران سوی گرگساران و مازندران »

(849بیت 118)همان ص

بنزد شما یادگار منست بدانید کین زینهار منست»

همه راه و رای بلندش دهید گرامیش دارید و پندش دهید

که داد و دهش گیر و آرام جوی سوی زال کرد آنگهی سام روی

« جهان سر بسر زیر فرمان تست چنان داد که زابلستان خان تست

(113تا811ابیات113و118)همان صص

« سواران و مردان دانش پژوه کنون گرد خوییش اندر آورد گروه »

(891بیت 114)همان ص

منوچهر از این موضوع با خبر شد . او نوذر را مامور کرد تا سام را فراخواند . سام پیش شاه آمد. شاه به این

مناسبت جشن بزرگی برپا کرد. از آن پس سام به همراه قارن دو سپهد ایران شدند . شاه موبدان و ستاره

ام فرمانروا ی سیستان شد. مردم سیستان به شناسان را دعوت کرد تا طالع زال را بررسی کنند ؛ زال از آن هنگ

این دلیل بسیار شاد شدند . )این که فردوسی در هنگام های گوناگون کار های پادشاه را با شادی مردم همراه

می بیند و این موضوع که پادشاهان همگی با موبدان رابطه ی خوبی داشتند )بعد از ضحاک که موبدان دیگر در

آن دلیل است که وی می خواهد بکوشد که این پادشاهی ها را مشروع )از جهت کوه نمی زیستند( به

دموکراتیک بودن حکومت و هم از جهت الهی بودن حکومت( جلوه دهد و این که فردوسی در جای جای

شاهنامه به رفتار مردم توجه کرده نیز جای بسی خوشحالی است ( . نکته ی دیگر در این ابیات گرد آوری

نخبگان سیاسی و نظامی جامعه در کنار یکدیگر در عرصه ی حاکمیت است . همزمان

ازدواج زال گفتار سی و چهارم :

« زبر دست با گنج و گسترده کام

(871بیت 111)همان ص

یکی پادشا بود مهراب نام»

« بکابل همه بوم و بر داشتی

(870بیت 111)همان ص

ز ضحاک تازی گهر داشتی»

بدین فرهیکه مهراب آمد چو آمد بدستان سام آگهی»

« بآیین یکی پایگه ساختش

(381و384ابیات 114)همان ص

پذیره شدش زال و بنواختش

Page 72: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

72

« چو سیندخت و رودابه ماه روی

(314بیت 117)همان ص

دو خورشید بود اندر ایوان او»

« ز خوشاب بگشاد عناب را

(317بیت117)همان ص

بپرسید سیندخت مهراب را»

چنین داد مهراب پاسخ بدوی» که ای سرو سیمین بر ماه روی

« پی زال زر کس نیارد سپرد

(344و343ابیات 148)همان ص

بگیتی در از پهلوانان گرد

« جوان سال و بیدار و بختش جوان

(340بیت 148)همان ص

رخش پژمراننده ی ارغوان»

« برافروخت و گلنار گون کرد روی

(393بیت 148)همان ص

چو بشنید رودابه آن گفت گوی»

چو بگرفت جای خرد آرزوی » دگر شد برای و بآیین و خوی

« پرستنده و مهربان بنده بود

(394و391ابیات 141و148)همان صص

ورا پنج ترک پرستنده بود

« ز هر بوی و رنگی چو خرم بهار

(417بیت 144)همان ص

برفتند هر پنج تا رودبار»

تیر بنداخت اندر شتابیکی نگه کرد تا مرغ برخاست ز آب»

« چکان خون و وشی شده آب رود

(487و480ابیات 144)همان ص

ز پروازش آورد گردان فرود

« که دستانش خوانند شاهان بنام

(439بیت 141)همان ص

شه نیمروزست فرزند سام»

« چنین گفت کا کنون ره چاره جوی

(180بیت 198ص)همان

پرستنده با بانوی ماه روی »

« خرد دور بود آرزو پیش بود

(103بیت 194)همان ص

همی مهرشان هر زمان بیش بود»

چو دستور فرزانه با موبدان» سر افزار گردان و فرخ ردان

بشادی بر پهلوان آمدند خردمند و روشن روان آمدند

« لبی پر ز خنده دلی شادکام

(178تا178ابیات 194)همان ص

زبان تیز بگشاد دستان سام

Page 73: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

73

از نسل ضحاک بود . )نکته ی جالب توجه این است که : فردوسی توجه خیلی زیادی به مهراب پادشاه کابل و

نسل نجبا دارد ولو اینکه از نسل ضحاک باشد . !!!!!!!!!!( او با زال رابطه ی خوبی برقرار کرد . وی دو دختر داشت :

رودابه . مهراب ازدواج با زال را با سیندخت مطرح کرد وی مخالفت کرد ؛ مهراب به شدت ناراحت سیندخت و

شد . رودابه از اوضاع با خبر شد و ندیده ، عاشق زال شد . او پنج کنیز شد با درایت آنان با زال رابطه ی پنهانی

در پایان : در حضور عاقد و در یک جشن برقرار می کند . پس از چندی مقدمات ازدواج آن دو فراهم می شود و

باشکوه رسما زال با رودابه ازدواج می کند .

رستم پیش از تولد !گفتار سی و پنجم :

« یکی انجمن کرد با بخردان

(479بیت 108)همان ص

چو برخاست از خواب موبدان »

ترا مژده از دخت مهراب و زال» که باشند هر دو بشادی همال

«ببندد بمردی میانبیاید

(984و981ابیات 101)همان ص

ازین دو هنرمند پیلی ژیان

« ابا بخت پیروز و فرخنده فال

(984بیت 108)همان ص

فرستاده آمد دوان سوی زال»

« چر آشکارا بباید نهفت

(013بیت 171)همان ص

روان مرا پور سامست جفت »

« بترسم که آید ازان تخم رست

(047بیت 178)همان ص

فریدون ز ضحاک گیتی بشست»

سر از تن جدا کن زمین را بشوی» ز پیوند ضحاک و خویشان اوی

« که کین از دل شاه بیرون کنم چنین داد پاسخ که ایدون کنم

(744و741ابیات 170)همان ص

سپهبد فگندند بنکه شاه و بمهراب و دستان رسید این سخن»

« فرو هشته لفج و بر آورده یال خروشان ز کابل همی رفت زال

(718و747ابیات 170)همان ص

« زمین را ببوسید و گسترد بر چو زال اندر آمد بپیش پدر»

(747بیت 177)همان ص

Page 74: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

74

« و گرچه به پیوند تو شهره ام مگر من که از داد بی بهره ام»

(799بیت 888)همان ص

« دل دشمنان بر تو شاد بود همه کار من با تو بیداد بود»

(774بیت 881)همان ص

بکام تو گردد همه کار ما اگر یار باشد جهاندار ما»

« ز هر در سخنها همی راندند نگارنده را پیش بنشاندند

(1888و777ابیات 881)همان ص

که شاید کمربند و کوپال را سپردیم نوبت کنون زال را»

« بیاید بخواهید ز شاه جهان یکی آرزو دارد اندر نهان

(1841و1848ابیات 881)همان ص

« ستد زود دستان و بر پای خاست چو نامه نوشتند و شد رای راست»

(1891بیت 889)همان ص

« دل چاره جوی اندر اندیشه بست چو بشنید سیندخت بنشست پست»

(1804بیت 889)همان ص

سر پهلوان خیره شد کان بدید یکایک همه پیش سام آورید »

بکش کرده دست و سر افگنده پست پر اندیشه بنشست بر سان مست

« فرستادن زن چه آیین بود که جایی کجا مایه چندین بود

(1131تا1187ابیات 811و818)همان صص

« که با رای تو پیر گردد جوان چنین گفت سیندخت با پهلوان»

(1148بیت 811)همان ص

« چنان شد که گفتی بر آورده پر بنزد منوچهر شد زال زر»

(1103بیت 814)همان ص

« همه بیخ کین از دلش کنده دید لب سام سیندخت پر خنده دید»

(1178بیت 814)همان ص

« که آمد ز ره زال سام سوار پس آگاهی آمد سوی شهریار»

(1811بیت 814)همان ص

« بخندید و شد شاد و روشن روان بستد آن نامه ی پهلوانازو »

(1888بیت 814)همان ص

برانم که نندیشم از بیش و کم اگر چه مرا هست ازین دل دژم »

« گر اینست فرجام آرام تو بسازم بر آرم همه کام تو

(1884و1883ابیات 819و814)همان صص

Page 75: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

75

گذاشت . تعبیر آن خواب چنین بود : تو از مهراب و زال یک نوه بسیار سام خوابی دید و آن را با موبدان در میان

نیرومند خواهی داشت . سام چون این سخن را شنید بسیار شادمان شد . سام یک فرستاده )نماینده زال( را

نده ای پیش خواند و ماجرا را برای او باز گفت . ) از این جا می توانیم نتیجه بگیریم که ؛ همه افراد یک نمای

پیش بزرگان داشتند که در غیاب آن فرد نماینده آن فرد باشند . ( سپس او را بنزد زال فرستاد ، سپس زال از

این طریق با خبر شد . زال از همسرش دور بود ؛ این باعث ناراحتی رودابه شده بود . این را با مادرش در میان

زال )رستم( از نسل ضحاک بود و این باعث نگرانی گذاشت . پس از مدتی زال پیش همسرش بازگشت . فرزند

منوچهر شده بود ؛ این را با سام در میان گذاشت و با هم تصمیم گرفتند که به این دلیل رستم را بکشند .

مهراب و زال هر دو از این نقشه سام و منوچهر آگاه شدند ؛ پس از آن زال به سوی سام رفت و در این باره با او

در نهایت سام از کرده خود پشیمان شد ؛ تصمیم گرفت نامه ای به سوی منوچهر بفرستد و زال را سخن گفت ،

همراه آن نامه به سوی شاه روان کند تا شاه را متقاعد سازد که رستم کشته نشود . )از این روی می توان نتیجه

در مورد زنده بودن یا زنده نیودن گرفت که فرمانروایی در آن دوران کامال استبدادی بود چون شاه می توانست

یک نوزاد دستور دهد )آن هم نوزادی که هنوز زاده نشده( !!!! و اگر آن ها می خواستند نوه شان کشته نشود باید

شاه را متقاعد می کردند ؛ در واقع حقی بنام حق زیستن وجود نداشت بلکه زیستن لطفی بود که شاهنشاه به

از روی دیگر رودابه نیز از موضوع خبر دار شد و خواهرش سیندخت را مسئول این موضوع افراد می کرد !!!!!!!!!!(

دانست . به پیش سیندخت رفت و به او به سختی هشدار داد . سیندخت خیلی ترسید و برای جلو گیری از

خانه بازگشت مرگ ستم به پیش سام رفت . او از نامه سام به منوچهر خبر دار شد . آسوده خاطر شد و به سوی

. از سوی دیگر رستم به سوی منوچهر شاه رفت و پس از دادن نامه در مورد فرزندش از شاه امان خواست . شاه

به اشتباهش پی برد و به زال امان داد .

شایستگی زال گفتار سی و ششم :

« بر آورد یال و بگسترد بر

(1894بیت 888)همان ص

زمانی پر اندیشه شد زال زر»

« ک شب کم آید همی گاه گاهکه ی

(1804بیت 881)همان ص

نگفتی سخن جز ز نقصان ماه»

Page 76: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

76

« ز گیتی بر آید خروش و خله

(1873بیت 888)همان ص

بر آید یکی باد با زلزله»

« همه جای بیمست و تیمار و باک

(1388بیت 883)همان ص

چو پوشند بر روی ما خون و خاک»

« که جز مرگ را کس ز مادر نزاد

(1381بیت 883)همان ص

جهان را چنینست ساز و نهاد»

« ازو شادمان شد دل شهریار

(1389بیت 883)همان ص

چو زال این سخنها بکرد آشکار»

« که از تیر و ژوبین بر آورد گرد

(1333بیت 881)همان ص

یکی بر گراییدش اندر نبرد»

« که مردم نبیند کسی زین نشان

(1348بیت 881)همان ص

بآواز گفتند گردنکشان»

« شگفتی سخنهای فرخ نوشت

(1318بیت 884)همان ص

پس آن نامه ی سام پاسخ نوشت»

« کزو دور بادا بد بد گمان

(1310بیت 889)همان ص

کسی کردمش با دلی شادمان»

« که با پیر سر شد بنوی جوان

(1348بیت 889)همان ص

چنان شاد شد زان سخن پهلوان»

روزه است ؟ چرا رویداد های ناگوار 87زال درباره ی موضوعات گوناگونی اندیشید ؛ این که چرا برخی از ماه ها

طبیعی روی می دهد . )این می تواند دلیل دیگری بر اسطوره ای بودن این دوران باشد . چرا که پس از این که

اه از این موضوع با خبر شد و به این مناسبت آدمی قدری پیشرفت کرد ؛ به موضوعات پیرامونش اندیشید . ( ش

جشنی برگزار کرد .

پس از مدتی شورشی علیه منوچهر شکل گرفت که زال آن جنبش را سرکوب کرد . زال بار دیگر شایستگی

خود را ثابت کرد ؛ به دیدگاه می رسد که زال می تواند در آینده یک مهره خوبی برای سیاست ورزی و

. جنگاوری باشد

Page 77: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

77

زایش رستمگفتار سی و هفتم :

« که آزاده سرو اندر آمد ببار

(1441بیت 831)همان ص

بسی بر نیامد برین روزگار»

« شد آن ارغوانی رخش زعفران

(1449بیت 834)همان ص

شکم گشت فربه و تن شد گران»

« از ایوان دستان بر آمد خروش

(1493بیت 834)همان ص

رفت هوشچنان بد که یک روز ازو »

ببالین رودابه شد زال زر» پر از آب رخسار و خسته جگر

همان پر سیمرغ آمد بباد بخندید و سیندخت را مژده داد

یکی مجمر آورد و آتش فروخت وز آن پر سیمرغ لختی بسوخت

« پدید آمد آن مرغ فرمان روا

(1497تا1494ابیات 839و834)همان صص

هم اندر زمان تیره گون شد هوا

چنین گفت با زال کین غم چراست» بچشم هژیر اندرون نم چراست

« یکی نره شیر آید و نامجوی

(1403و1408ابیات 839)همان ص

کزین سرو سیمین بر ماه روی

« یکی مرد بینادل پر فسون

(1471بیت 839)همان ص

بیاورد یکی خنجر آبگون»

« مر آن ماه رخ را بمی کرد مست

(1184بیت 830)همان ص

بیامد یکی موبدی چرب دست»

«که کس در جهان این شگفتی ندید

(1180بیت 830)همان ص

چنان بی گزندش برون آورید»

« بسیندخت بگشاد لب بر سخن

(1113بیت 837)همان ص

چو از خواب بیدار شد سرو بن»

« ]نهادند رستمش نام پسر

(1119بیت 837همان ص)

برستم بگفتا غم آمد بسر[»

« بیاراست چون مرغزار بهشت

(1139بیت 841)همان ص

پس آن نامه ی زال پاسخ نوشت»

« که شد پور دستان همانند شیر

(1111بیت 848)همان ص

چو آگاهی آمد بسام دلیر»

Page 78: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

78

این روزگار خوش خیلی طول نکشید زیرا که رودابه در آستانه زایش رستم بود!!! و حالش خیلی بد بود . زال از

با خبر شد . خود را به خانه رساند ؛ هنگامی که حال رودابه را دید ، در مانده شد و پری از پران سیمرغ را اوضاع

آتش می کشد . سیمرغ می آید . سپس او نقشه زایش رستم را می کشد؛ رودابه باید سزارین شود!!! ابتدا موبدی

وش کننده است.( سپس یک فردی یک خنجر می می آید و رودابه را می میخوراند . )می در این جا ماده ی بیه

کشد و رستم از شکم رودابه بیرون می آید . سپس شکم رودابه بخیه می شود !! هنگامی که رستم به دنیا می

آید ، می گوید: رستم . پس نام رستم را رستم می نهند . سام با خبر و در پی آن بسیار شادمان می شود .

منوچهرپایان گفتار سی و هشتم :

ز گیتی همی بار رفتن ببست منوچهر را سال شد بر دو شست»

« همی ز آسمان داستانها زدند ستاره شناسان بر او شدند

(1417و1410ابیات 849)همان ص

« مگر نزد یزدان به آیدت جای گه رفتن آمد بدیگر سرای»

(1488بیت 849)همان ص

اندازه بیشورا پند ها داد ز بفرمود تا نوذر آمدش پیش»

« برو جاودان دل نباید نهاد که این تخت شاهی فسونست وباد

(1489و1484ابیات 849)همان ص

« بپژمرد و برزد یکی سرد باد دو چشم کیانی بهم بر نهاد»

(1413بیت 847)همان ص

سیامک پس ازصد و بیست سال زندگی ناتوان شد و احساس کرد که مردنش نزدیک است . به همین روی

موبدان و ستاره شناسان را فرا خواند ؛ آنها بدو گفتند: مرگت نزدیک است . سپس منوچهر نوذر را فراخواند )نوذر

( و او را رسما جانشین خود کرد . او را بسیار پند داد . 87پسر منوچهر بود

پس از چندی منوچهر درگذشت و پادشاهی رسما به نوذر منتقل شد .

88وره ی پهلوانی در شاهنامه آغاز می شود و با مرگ او نیز این دوره پایان می پذیرد .با پیروزی قیام کاوه د

89نریمان پسر گرشاسب و پدر سام است و فقط در گرشاسب نامه از دالوری های او سخن گفته شده.

87

17از چشم سیمرغ ص

Page 79: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

79

گرشاسب پسر ثریته است . ثریته تواناترین مرد از خاندان سام است ... صاحب دو پسر می شود : یکی»

اورواخشیه ی قانونگذار و دیگری گرشاسب گیسور )دارای موی مجعد( نرمنش )دالور( ، گرزو و نیرومند ترین

مردان . بنابر این از نظر زمانی در این روایت ، گرشاسب پس از جمشید و فریدون پیش از زردشت است.

ضحاک پیروز می شود ، نابودی گرشاسب بخشی از فره ی جمشید را دریافت می کند ... با اینکه فریدون بر

90«ضحاک در هزاره های پایانی جهان پس از بند گسستن او به دست گرشاسب خواهد بود.

آرش )آرش کمانگیر( در نوشته های دوران اسالمی که برگرفته از روایات کهن ایرانی است ، از قهرمانی به نام »

91«ان می آید.آرش در دوره ی منوچهر سخن به می

92برخی گویند به مادر رستم داروی بیهوشی خورانده اند.

طبری نسب نامه منوچهر را چنین ثبت کرده است : منوشهر پسر منشخور نر پسر منشخوار بغ پسر ویرک پسر »

93«سروشنک پسر ایرج پسر بن بتک پسر فرزشک پسر زرشک پسر فر کوزک پسر کوزک پسر ایرج پسر فریدون

88

41تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، ص

89 44همان ص

90 19اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، صتاریخ

91 14همان ص

19تاریخ کامل ایران ص92

93 499حماسه سرایی در ایران ص

Page 80: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

80

نوذربخش نهم :

سر آغاز نوذرگفتار سی و نهم :

چو سوگ پدر شاه نوذر بداشت» ز کیوان کاله کیی بر فراشت

بتخت منوچهر بر بار داد بخواند انجمن را و دینار داد

« که بیداد گر شد سر شهریار

(3تا1ابیات 4ص )ج دوم شاهنامه چ مسکو

برین نیامد بسی روزگار

« فرستاد نوذر بر او پیام

(18بیت 9)همان ص

بسگسار مازندران بود سام»

« برفتند و گفتند هر گونه دیر

(80بیت 0)همان ص

پیاده همه پیش سام دلیر»

« ازو دور شد فره ی ایزدی

(31بیت 0)همان ص

بگرد همی از ره بخردی»

پس از مدتی نوذر پادشاه شد . ابتدا پادشاه خوبی بود . سپس او پادشاه بسیار خود کامه ای شد . از همین روی

سام نوذر را رها کرد ، دیگر پهلوانان هم به سام پیوستند . به این شکل فره ی ایزدی او هم از بین رفت .

جنگ های ایران و توراندوباره آغاز گفتار چهلم :

« تا بتوران سپاه بشد آگهی

(48بیت 18)همان ص

پس آنگه ز مرگ منوچهر شاه»

« چنان خواست کاید بایران بجنگ

(44بیت 18)همان ص

چو بشنید ساالر ترکان پشنگ»

« سپهدار چون سام نیرم شدست

(71بیت 18)همان ص

منوچهر از ایران اگر کم شدست»

« کزین جنبش آشوب کشور بود

(74بیت 18)همان ص

اگر ما نشوریم بهتر بود»

« بکینه سوی تور بنهاد روی

(184بیت 13)همان ص

منوچهر از آن جایگه جنگجوی»

Page 81: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

81

« جهانی سراسر پر از گفت و گوی

(119بیت 13)همان ص

شهنشاه نوذر پس پشت اوی»

که افراسیاب اندر ایران زمین» دو ساالر کرد از بزرگان گزین

« ز لشکر سواران بدیشان سپرد

(188و181ابیات 14)همان ص

شماساسو دیگر خزروان گرد

خبر شد که سام نریمان بمرد» همی دخمه سازد ورا زال گرد

« بدید آنکه بخت اندر آمد بخواب

(184و181ابیات 14)همان ص

ازان سخت شادان شد افراسیاب

« برو چارصد بار بشمرد هزار

(180بیت 14)همان ص

مارسپه را که دانست کردن ش»

« همانا که بودند جنگی سوار

(138بیت 14)همان ص

ابا شاه نوذرصد و چل هزار»

دل قارن آزرده گشت از قباد» میان دلیران زبان بر گشاد

« که از جنگ دستت بباید کشید

(143و148بیت 14)همان ص

که سال تو اکنون بجایی رسید

بفرجام پیروز شد بارمان» بمیدان جنگ اندر آمد دمان

یکی خشت زد بر سرین قباد که بند کمرگاه او بر گشاد

« شد آن شیر دل پیر ساالر سر

(109تا101ابیات 19)همان ص

ز اسپ اندر آمد نگونسار سر

« بیامد بنزیدیک او رزمخواه

(881بیت 88)همان ص

سر انجام نوذر زقلب سپاه »

« که آمد بپیروزی و فرهی

(331بیت 80)همان ص

بقارن رسید آگهیز ویسه »

« ز درد پسر مژه کرده پر آب

(347بیت 87)همان ص

بشد ویسه تا پیش افراسیاب»

خبر مرگ منوچهر به توران رسید و پشنگ در ابتدا خواست با ایران بجنگد ولی از سام ترسید . پس از چندی

ایران تاختند. )در این جنگ زال سام مرد . این خبر به تورانیان رسید . آن ها جرئت آغاز جنگ را یافتند. به

غائب بود.( ابتدا تورانیان و سپس ایرانیان برنده جنگ شدند . از ایران قباد در این جنگ کشته شد و از توران

پسر ویسه .

Page 82: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

82

مرگ نوذرگفتار چهل و یکم :

سپاهی پر از غلغل و گفت و گوی» سوی شاه نوذر نهادند روی

« کشیدندش از جای پیش نهنگ

(484و481ابیات 31)همان ص

ببستند بازوش با بند تنگ

بزد گردن خسرو تاجدار» تنش را بخاک اندر افگند خواد

« تهی ماند ایران ز تخت و کاله

(438و431ابیات 31)همان ص

شد آن یادگار منوچهر شاه

« که تیره شد آن فر شاهنشهی

(418بیت 31)همان ص

بگستهم و طوس آمد این آگهی»

« زبان شاه گوی و روان شاه جوی

(414بیت 31)همان ص

سوی زابلستان نهادند روی»

« بریدند با نامدار انجمن

(444بیت 39)همان ص

بزاری و خواری سرش را ز تن»

« نبیند نیام مرا تیغ تیز

(498بیت 37)همان ص

زبان داد دستان که تا رستخیز»

یورش بردند و اورا کشتند به این دلیل ایران بدون پادشاه شد . گستهم در نهایت جنگاوران تورانی به سوی نوذر

و طوس )پسران نوذر( از این موضوع با خبر شدند و به قصد به دست آوردن تاج و تخت ، زاری کنان به سوی زال

م گذاشت . ) نکته رقتند و او را از این موضوع با خبر کردند . زال نیز گفت : تا روز آخرت شمشیرم را زمین نخواه

ی جالب در این جاست که در این جا پسران پادشاه به طور مستقیم به صرف پسر پادشاه بودن به شاهی نمی رسد

و این هم می تواند بیانگر این موضوع باشد که در آن دوران ما تنها یک فرد را به عنوان پادشاه کامال خودکامه

شری به نام اشراف داشتیم که به دیدگاه من این موضوع می تواند نداشتیم بلکه در کنار این خودکامگی یک ق

مدعایی در بوجود آمدن طبقه ی پنجمی )عالوه بر آن طبقات چهارگانه جمشید( به نام طبقه ی نجبا باشد .(

در شاهنامه می بینیم که نوذر پس از منوچهر چندی پادشاهی میکند وکشته می شود ؛ در حالی که در بندهش

94ه نوذر در عهد منوچهر کشته می شود .آمذه ک

94

499و494حماسه سرایی در ایران صص

Page 83: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

83

زو طهماسپبخش دهم :

ایران در پی شاهگفتار چهل و دوم :

«سخن گفت بسیار ز افراسیاب

(1بیت 43)ج دوم شاهنامه چ مسکو ص

شبی زال بنشست هنگام خواب»

اگر داری طوس و گستهم فر» سپاهست و گردان بسیار مر

نزیبد بریشان همی تاج و تخت بباید یکی شاه بیدار بخت

که باشد بدو فره ی ایزدی بتابد ز دیهیم او بخردی

ز تخم فریدون بجستند چند یکی شاه زیبای تخت بلند

« که زور کیان داشت و فرهنگ گو

(18تا4ابیات 43)همان ص

ندیدند جز پور طهماسپ زو

زال همواره در اندیشه جانشین پادشاهی بود . به این نتیجه رسید که طوس و گستهم )فرزندان نوذر( شایستگی

پادشاهی ندارند . باید یکی از نسل فریدون که فره ی ایزدی داشته باشد ، باید به پادشاهی برسد . ) از این جا در

درجه نخست از نسل فریدون باشند. ) ابیات می یابیم که پس از فریدون کسانی فره ایزدی دارند که در

شاهنامه( ( آن ها کسی را نیافتند جز : زو طهماسپ .

پادشاهی کوتاه زو طهماسپ گفتار چهل و سوم :

نشست از بر تخت زو پنج سال بشاهی برو آفرین خواند زال»

« بداد و بخوبی جهان تازه کرد کهن بود بر سال هشتاد مرد

(19و14ابیات 44)همان ص

« وزان پس ندیدند کشتن بسی گرفتن نیارست و بستن کسی»

(17بیت 44)همان ص

« سپه را همی پود و تاره نماند ز تنگی چنان شد که چاره نماند»

(84بیت 44)همان ص

« نیامد بجز درد و اندوه و رنج که گر بهر ما زین سرای سپنج »

(89بیت 41)همان ص

Page 84: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

84

« زمین شد پر از رنگ و بوی و نگار شد کوهسارپر از غلغل و رعد »

(30بیت 41)همان ص

نبودند اگه کس از درد و رنج چنین آمد تا بر آمد برین سال پنج»

« شد آن دادگستر جهاندار زو ببد بخت ایرانیان کند رو

(41و44ابیات 44)همان ص

زال در این جا توجه کنید.( او هشتاد ساله بود که به به هر روی زال او را پادشاه کرد . )به نقش بسیار تأثیر گزار

پادشاهی رسید ، پنج سالی پادشاهی کرد و در هشتاد و پنج سالگی در گذشت . او ازهمان آغاز به خوبی با داد

فرمانروایی کرد . در دوره او یک خشکسالی پدید آمد . اما به زودی این مشکل رفع شد .

ا بدو واگذارد ، ایرانشهر به گونه ی پیری رنجور بود ، زو آن را حالی که چون عروسی آنگاه که افراسیاب کشور ر»

زیبا گشت ، به کیقباد سپرد . این از بخیلی دنیا بود که زو را همه ی بزرگواری و دادخواهی و نیکخواهی برای

داریها که بر مردم و شهرها مردم پنج سال پادشاهی داد و افراسیاب را با همه ی ستمگری ها و بیداد ها و بد کر

95«روا می داشت ، نزدیک به چهار صد سال نوبت شاهی داد .

بروایت بیرونی سلسله نسب زو چنین است : زاب بن تهاسب بن کمجهور بن زو بن هوشب بن ویدنیک بن »

آمده است : دوسر بن منوشچهر . روایت طبری اختالفی با این سلسله ی نسب دارد و در مجمل اتواریخ چنین

زاب پارسیان او را زو خوانند و زه نیز گفته اند و بعضی گویند پسر نوذر بود و حقیقت آنست که پسر طهماسب »

96«بن منوچهر بود .

95

78تاریخ ثعالبی ص

96 401حماسه سرایی در ایران ص

Page 85: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

85

یا دوران بال تکلیفی ؟] دوران گرشاسپ[ بخش یازدهم :

پایان دودمان پیشدادیانگفتار چهل و چهارم :

]پدر کرده بودیش گرشاسپ نام کامپسر بود زو را یکی خویش [»

« ]بسر بر نهاد آن کیانی کاله بیامد نشست از بر تخت و گاه[

(8و1ابیات 49)ج دوم شاهنامه چ مسکو ص

« شد آن تیغ روشن پر از تیره زنگ بدو روی ننمود هرگز پشنگ»

(7بیت 49)همان ص

« که بی کار شد تخت شاهنشهی پر آواز شد گوش ازین آگهی»

(14بیت 40)همان ص

که آمد خریدار تخت مهی یکایک بایران رسید آگهی»

« جهان شد سراسر پر از گفت و گوی سوی زابلستان نهادند روی

(88و17ابیات 47و40)همان صص

« نبودیم یک روز روشن روان پس از سام تا تو شدی پهلوان»

(88بیت 47)همان ص

« بزیبد برو بر کاله مهی کنون گشت رستم چو سرو سهی»

(38بیت 47)همان ص

« که من نیستم مرد آرام و جام چنین گفت رستم بدستان سام»

(43بیت 18)همان ص

« برش چون بر شیر و کوتاه لنگ یکی مادیان تیز بگذشت خنگ»

(17بیت 18)همان ص

« ز رخش نو آیین و فرخ سوار دل زال زر شد چو خرم بهار»

(71بیت 11)همان ص

« ز راه بیابان سوی رزمگاه ز ایران بیامد دمادم سپاه»

(188بیت 11)همان ص

« همه کار بی روی و بی سر سپاه پراگنده شد رای بی تخت شاه»

(184بیت 14)همان ص

Page 86: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

86

که با فر و برزست و با رای و داد زتخم فریدون یل کیقباد»

« که بر گیر کوپال و بفراز یال برستم چنین گفت فرخنده زال

(118و111ابیات 14)همان ص

« مکن پیش او بر درنگ اندکی ابر کیقباد آفرین کن یکی»

(114بیت 14)همان ص

« همی تخت شاهی بیاراستند بگویی که لشکر ترا خواستند»

(114بیت 19)همان ص

« سرانجام از رزم بگریختند دلیران توران بر آویختند»

(181بیت 19ص)همان

« نشسته بران تخت بر سایه گاه جوانی بکردار تابنده ماه»

(134بیت 10)همان ص

کسی کز شما دارد او را بیاد نشانی دهیدم سوی کیقباد»

« که دارم نشانی من از کیقباد سر آن دلیران زبان برگشاد

(141و144ابیات 10)همان ص

« چو بشنید از وی نشان قباد تهمتن ز رخش اندر آمد چو باد»

(140بیت 10)همان ص

تو این نام را از که داری بیاد بپرسیدی از من نشان قباد»

پیام آوریدم بروشن روان بدو گفت رستم که از پهلوان

« بزرگان بشاهی ورا خواستند سر تخت ایران بیاراستند

(111تا113بیت 17)همان ص

و گفتش که ای پهلوان بخندید ز گفتار رستم دلیر جوان»

« پدر بر پدر نام دارم بیاد زتخم فریدون منم کیقباد

(148و141ابیات 17)همان ص

که خوابی بدیدم بروشن روان شهنشه چنین گفت با پهلوان»

« یکی تاج رخشان بکردار شید که از سوی ایران دو باز سپید

(194و191ابیات 48)همان ص

ز باز و ز تاج فروزان چو ماه شاهتهمتن چو بشنید از خواب »

« نشانست خوابت ز پیغمبران چنین گفت با شاه کندروان

(108و101ابیات 48)همان ص

زو طهماسپ یک پسری داشت به نام گرشاسپ . او جانشین پدرش شد . ) کسی که فره ایزدی اش را حفظ کرده

ند . ولی کسی که فره خود را از دست داده حق باشد می تواند پسرش یا فردی از نسل خودش را جانشین خویش ک

Page 87: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

87

تعیین جانشین ندارد و باید بزرگان برای او جانشین تعیین کنند . )مانند : نوذر( وحتی ممکن است کسی که فره

ایزدی اش را از دست داده باشد ؛ پیش از مرگش پادشاهی اش را از دست دهد . )مانند : جمشید( به دیدگاه من در

روعیت از ایزد نشئت می گیرد ولی مردم هستند که از دست دادن یا از دست ندادن فره را مشخص آن دوران مش

) گفتنی است که دوبیت می کنند . در نهایت مشروعیت سیاسی از جانب مردم و دموکراسی نشئت می گیرد .(

خوردار نیستند. البته مربوط به پادشاه شدن گرشاسپ در قالب آمده است و این دوبیتصداز اعتبارصد درصدی بر

حتی اگر بپذیریم که گرشاسپ پادشاه نشده است ؛ باز هم خللی در نتیجه گیری من ایجاد نمی کند . زیرا که ما

می توانیم پادشاه نشدن گرشاسپ را به این دلیل بدانیم که در آن پنج سال هنوز جای پا ی گرشاسپ محکم نشده

)البته به دیدگاه من هم با توجه به 97«]جنیدی پادشاهی گرشاسب را نداردشاهنامه ویراسته ی فریدون [»بود . (

سیر ابیات آن دو بیت در قالب معتبر نیستند و کال دورانی به نام پادشاهی گرشاسپ وجود ندارد بلکه این دوران ؛

پی حمله به ایران از سوی دیگر ؛ پشنگ در دوران بال تکلیفی ما بین دو دودمان پیشدادیان و کیانیان است . (

است و سراغ یک فرصت خوب است ؛ به پشنگ خبر می دهند : ایران بی شاه مانده است . پس پشنگ به ایران

حمله می برد . خبر حمله پشنگ به رستم می رسد و او خونش به جوش می آید . او پیش از جنگیدن ، اسبش

غاز می شود . ولی باالخره این دوره از جنگ ها به پایان )رخش( را هم می خرد . باالخره جنگ میان ایران و توران آ

می رسد . رستم با پدرش و بزرگان مشورت می کند و به این نتیجه می رسد که باید در شرایط کنونی کیقباد به

پادشاهی برسد . این را با همگان در میان می گذارد ؛ رای همگان بر این است پس رستم پی کیقباد می رود ، او را

در البرز کوه می یابد ، وی را به ایران می برد و بر تخت پادشاهی می نشاند ؛همان کاری که پدرش در مورد زو

طهماسپ انجام داده بود .

98«پس از درگذشت زو ، گرشاسب به جای او می نشیند و پس از نه سال فرمانروایی در می گذرد.»

99ان و پایانی بر سلسله ی پیشدادیان است . آغاز پادشاهی کیقباد ، سر آغاز دودمان کیانی

برخی مراجع ، داستان آوردن قباد از البرز را ساختگی می دانند و با استناد به اوستا و منابع تاریخی باستانی [»

100«]معتقدند شاهان دودمان کیانی هویت تاریخی دارند .

97

81ازچشم سیمرغ ص

98 48تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، ص

99 88و81صصاز چشم سیمرغ

100 88از چشم سیمرغ ص

Page 88: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

88

با توجه به ابیات در این جا چند نکته ی مهم مطرح می شود:

اگر ملحقات شاهنامه را نادیده بگیریم ؛ )همانطوری که در این پژوهش نادیده گرفته شده است . ( این نخستین -1

باری است که نام رستم به عنوان یک شخصیت مؤثر مطرح می شود . البته به دیدگاه من با توجه به ابیات رستم

ان یک جنگاور . در آغاز به عنوان یک سیاستمدار مطرح می شود ؛ نه به عنو

این ابیات بیانگر این است که در آن دوران اندکی دموکراسی وجود داشته است ! -8

در این جا به رویای صادقه اشاره می شود و می توان برداشت کرد که ایرانیان باستان کیقباد را یک پیامبر می -3

دانستند .

مرحله کشاورزی نشده بودند و ظاهرا همین نکته بوده هنوز از مرحله ی شبانی وارد _سکاها_آریاهای شمالی »

است که سرزمین ایرانیان را مطمح نظر این اقوام نیمه وحشی می ساخت و برای دفاع از آن سرزمینها فره ی ایزدی

را هم برای تمام سرزمین شرقی ایران و هم برای فرمانروایان محلی آن که کاوی یا کی خوانده می شدند الزام می

101«د . ... نخستین آنها کیقباد )است(کر

از میان طوائف مختلف آسیای مرکزی و اروپای شرقی ، اهمیت سکاها هم در روزگار خودشان و هم در قرون »

تاریک )قرون پنجم تا دهم میالدی( از دیگران بیشتر شد . ... بیشتر محققان در این نکته با یکدیگر توافق دارند که

102«واوروپایی و احتماال آریایی هستند.سکا ها جزو نژاد هند

بنا بر روایات ملی ما و چنانکه در شاهنامه آمده است پس از پیشدادیان کیقباد بسلطنت ایران برگزیده شد و او سر »

103«سلسله ی پادشاهانی است که بکیان موسومند .

دن و از کوه فرود آمدن و به سلطنت قباد شخصیتی هند و ایرانی ندارد و اسطوره ای نیست ، اما... در کوه بو»

رسیدن وی نمونه ای از بن مایه های مربوط به سرسلسله ها یا پیامبران اعصار کهن است ... فراز کوه ها جایگاه

104«خدایان شمرده می شود

101

30تاریخ مردم ایران ص

37آریاها و نا آریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران ص102

103 404حماسه سرایی در ایران ص

104 78جستاری چند در فرهنگ ایران ص

Page 89: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

89

105«کیقباد در شاهنامه اولین پادشاه کیانی است»

دارند « کی»اهان هم حکومت می کنند که همگی آنان لقب در دوران طوالنی عصر پهلوانان ، گروه دیگری از پادش»

اتفاق نظر وجود ندارد ، اما اغلب آن « کی»خوانده می شوند . درباره ی معنای دقیق واژه ی « کیانیان»و از این رو

را به معنای بزرگ دانسته اند . پس از مرگ گرشاپ ، بزرگان ایران زمین در جستجوی وارثی شایسته برای تاج و

تخت این کشور بر می آیند و پس از شور و کنکاش بسیار بر آن می شوند تا کیقباد را بر تخت بنشانند . او که به

106«روایتی فرزند زاب است و به روایتی دیگر از تبار فریدون .

ه سال این مورخین ایران گرشاسب را آخرین پادشاه پیشدادیان میدانند ، و به زعم ایشان دو هزار چهار صد و پنجا»

طائفه در ایران فرمان روا بوده اند .... از زمان ایشان ، غیر از خروج کاوه خبری که بتوان گفت تاریخ است ، نیست .

اگرچه چرم پاره ی آهنگری را سنجق پادشاهی مقرر کردن نقل است ، الکن در دست عمر افتادنش به صحت

را . ... کیقباد که سر سلسلسه ی پادشاهان کیان است نسب پیوسته ، و همین خبر ثابت می کند صحت این کیفیت

107«از منوچهر داشت ؛ بعضی او را نبیره ی منوچهر دانند

105

04پیوند خرد و اسطوره در شاهنامه ص

106 14و11تاریخ اساطیری ایران ، عسگر بهرامی ، صص

107 88و88کامل ایران صصتاریخ

Page 90: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

90

ی نتیجه گیر

در دوران کیومرث سیامک شکست خورد . مردم به یاری هوشنگ شتافتند و هوشنگ پیروز شد . پس از آن

از میان رفت( و یک پادشاه خوب به نام جمشید بر آن ها حاکم شد. مردم نیکو سرشت شدند )دعواها میان مردم

جمشید رو به کژی گرایید ولی مردم واکنش مناسبی نشان ندادند و جمشید بیداد گر تر می شد . مردم از دست

جمشید ناخشنود بودند ؛ ولی به جای اینکه یک فرد مناسب را جایگزین او کنند ، ضحاک را جانشین او کردند .

ضحاک هزار سال بیداد کرد ولی از حکومت ساقط نشد ، ولی چندی پی فریدون را گرفتند و توانستند ضحاک

را به سزای کردار پلید خود برسانند ؛ همین مردمی که هزار سال پیش از آن در مقابل ستم جمشید هرگز

پسر خودش را نجات دهد ؛ ولی واکنش مناسبی از خود نشان ندادند . در همین جریان ؛ کاوه نتوانست هفده

هنگامی که کاوه خواست : پسر هجدهم خود را نجات داد . در واقع کاوه نماد همان مردم عادی هستند که بر پا

خاستند . ماجرای سلم ، تور و ایرج به وجود آمد . مردم واکنش مناسبی از خود نشان ندادند ، در پی این رویداد

غاز گشت . اصال مگر می شود کشور های ایرا ن و توران در این جنگ های بسیار جنگ های بین ایران و توران آ

طوالنی باشند ، بدون این که مردم این دو کشور در جنگ نباشند ؟ پس از منوچهر نوذر پادشاه شد ؛ پادشاهی

ک پادشاه بسیار ناشایست . ولی کسی واکنشی نشان نداد . ثمره اش هم معلوم است . پس از نوذر مردم پی ی

شایسته را گرفتند ؛ پادشاه مردم شایسته یک پادشاه شایسته است و همین رویداد هم در زمان کیقباد روی داد.

خواستن توانستن است . -8از ماست که برماست . -1. این پژوهش دو نتیجه اصلی دارد :

همانطور که در قرآن کریم و در سوره ی انفال هم آمده است که :

ذلك روامابأنفسهموأن ران عمةأن عمهاعلىق ومحتىي غي اللهلميكمغي بأن﴾35اللهسميععليم﴿

کننده نعمتى نیست که بر قومى این از آن است که خداوند دگرگون

بگردانند؛ و اینکه ارزانى داشته باشد، مگر آنکه آنچه در دلهایشان دارند

تخداوند شنواى داناس

Page 91: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

91

کلید واژه ها

–توران –تور – تاریخ -پهلوان –پشنگ ––برمایه –ایران –ایرج –البرز –اسطوره -اساطیر –آبتین

شاهنامه –شاهنامه –سلم -سپاه –سام –زو طهماسپ –زال -زاب –رودابه –رستم –جنگ –جمشید

–کیانیان -کیان -کی –کاوه –فریدون –فردوسی –فرانک –ضحاک -کیومرث -طهمورث –فردوسی

هوشنگ -نوذر -منوچهر –کیقباد

Page 92: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

92

آبشخور ها )منابع(

، مجلد 4019شاهنامه فردوسی ، فردوسی ابوالقاسم ، به کوشش دکتر سعید حمیدیان ، نشر قطره ، -4

نخست )ج های نخست ، دوم ، سوم ( ، تهران ، چ پنجم

قرآن کریم ، ترجمه : بهاءالدین خرمشاهی ، -1

، تهران ، چ نخست 4019انتشارات )سمت( ، نامه باستان ،کزازی میر جالل ، -0

، تهران ، چ دوم 4013مار های راز ، کزازی میرجالل ، انتشارات )سمت( ، -1

، تهران ، چ 4011( ایران قبل از اسالم ، زرین کوب عبدالحسین ، نشر امیر کبیر ، 4تاریخ مردم ایران )ج -2

یازدهم

، تهران ، چ ششم 4019امیر کبیر ، حماسه سرایی در ایران ، صفا ذبیح اهلل ، نشر -1

، تهران ، 4010آغاز و انجام تاریخ ، یاسپرس کارل ، ترجمه : محمد حسن لطفی ، انتشارات خوارزمی ، -1

چاپ دوم

، تهران ، چ دهم 4012اوستا ، گزارش و پژوهش : دکتر جلیل دوستخواه ، انتشارات مروارید ، -1

، تهران ، چ نخست 4011خست( ، بهار مهرداد ، انتشارات توس ، پژوهشی در اساطیر ایران )پاره ی ن -9

تاریخ ثعالبی ، ثعالبی نیشابوری عبدالملک بن محمد ، ترجمه محمد فضائلی ، انتشارات ققنوس ، -43

، تهران ، چ نخست 4011

، تهران ، چاپ نخست 4013دانش اساطیر ، باستید ژوزه ، ترجمه ی جالل ستاری ، انتشارات توس ، -44

، تهران ، چ نخست 4011تاریخ گردیزی ، گردیزی عبدالحی بن ضحاک ، انتشارات ققنوس ، -41

، تهران ، چ دوم 4011جستاری چند در فرهنگ ایران ، بهار مهرداد ، انتشارات فکر روز ، -40

، تهران ، چ نخست 4011تاریخ اساطیری ایران ، ژاله آموزگار ، انتشارات سمت ، -41

، تهران ، چ نخست 4011، یونگ ، ترجمه ی سلطانیه ، نشر جامی ، انسان و سمبول هایش -42

، چ نخست 4011تاریخ اساطیری ایران ، بهرامی عسکر ، انتشارات ققنوس ، -41

، چ نخست 4013علم تاریخ در اسالم ، آئینه وند صادق ، وزارت ارشاد اسالمی ، -41

، چ دوم 4010رقیه بهزادی ، انتشارات طهوری ، آریاها و ناآریاها در چشم انداز کهن تاریخ ایران ، -41

، تهران ، چ دوم 4013فرنبغ دادگی ، بندهش ، گزارش مهرداد بهار ، انتشارات توس ، -49

، تهران ، چ نخست 4013حماسه ی داد ، جوانشیر ف . م ، نشر جامی ، -13

Page 93: بررسی دودمان پیشدادیان با الهام از شاهنامه فردوسی

93

شرکت انتشارات علمی مروج الذهب ، مسعودی ابوالحسن علی بن حسین ، مترجم : ابوالقاسم پاینده ، -14

، تهران ، چ پنجم 4011و فرهنگی ،

، تهران ، چ هفدهم 4019جامعه شناسی خود کامگی ، رضا قلی علی ، نشر نی ، -11

، تهران ، چ نخست 4011در پیرامون تاریخ ، کسروی احمد ، انشارات فردوس ، -10

، تهران ، چ چهارم4093انی علیرضا ، نشر نی ، در آمدی بر روش پژوهش در تاریخ ، مالئی تو -11

، تهران ، چ نخست 4019تراژدی قدرت در شاهنامه ، رحیمی مصطفی ، انتشارات نیلوفر ، -12

پژوهشی در اندیشه های فردوسی ، )ج های نخست و دوم( ، رضا فضل اهلل ، شرکت انتشارات علمی و -11

فرهنگی ، تهران ، چ چهارم

ر شاهنامه ، سید کاظم موسوی ، اشرف خسروی ، شرکت انتشارات علمی و پیوند خرد و اسطوره د -11

، تهران ، چ نخست 4019فرهنگی ،

جغرافیای شاهنامه از کیومرث تا کیخسرو ، بیرمی حانیه ، مؤسسه چاپ وانتشارات آستان قدس رضوی -11

، مشهد ، چ نخست 4019،

، تهران ، چ سوم 4094واژه نامه ی شاهنامه ، اتابکی پرویز ،نشر فروزان ، -19

، تهران ، چ سوم 4094به دنبال فردوسی ، حسینی محمد ، نشر ققنوس ، -03

، تهران ، چ نخست 4093از چشم سیمرغ ، محجوب محمد ابراهیم ، نشرنی ، -04

، تهران ، 4013تاریخ کامل ایران ، ملکم سرجان ، مترجم : میرزا اسماعیل حیرت ، انتشارات افسون ، -01

چ نخست

، تهران ، چاپ 4011تاریخ ادبیات در ایران ، جلد نخست ، ذبیح اهلل صفا ، انتشارات فردوس ، -00

پانزدهم