web viewدر اين امتحان الهي جامعه اسلامي، مسلمانان بجز سه...

245
يافتم؟ هدايت چگونهچرا سن( ی) شدم و ن ى ب ا خ ت نره و ا ا ى دوب ولد ن ر مه ى راد ض ت ر م:

Upload: dotuyen

Post on 01-Feb-2018

217 views

Category:

Documents


1 download

TRANSCRIPT

چگونه هدايت يافتم؟ شدم(ی)چرا سن

تولدى دوباره و انتخابى نو

: مرتضى رادمهر

﴿ ﴾(56)القصص:

تو نمىتوانى كسى را كه دوست» ولى خداوند هر،دارى هدايت كنى

«.كس را بخواهد هدايت مىكند

تقديم به پدر و مادر عزيرم

به نويد، فرزند عزيزم، فرزندي كهپدرش را نمی شناسد.

ها و هم به تمامي همكالسييی هايم.ه ادور

به جواناني كه دنبال حقيقت می گردند. به آنان كه از شرك و بدعت و خرافات

ند.ه اخسته شد ند، آزاده ابه آناني كه آزاد به دنيا آمد

زندگي می كنند و می خواهند آزادبميرند.

به آناني كه اخالص، استقامت، ثبات رادر دين از آنها آموختم.

به تو اي »موالناي« من، تويي كهدعاهايت سبب هدايت من گرديد.

فهرست مندرجات

1....................................شه افقط به خاطر عقيد11...............................نسبت و وضعيت خانوادگی

17............................................از كودكي تا بلوغ18.....................................آغاز تحصيالت حوزوي

27..................1369آغاز تحصيالت دانشگاهي سال 46...............سفر به منطقه »كنگان« استان بوشهر

48.........................سفر به ديار عشق )بلوچستان(52...........................................اولين روز اقامت

57.........................................سومين روز اقامت67.......................................................سفرحج

69...تحليلي از سخنراني در مدينه در مورد واقعه افك75...............سفر به كشور سوريه و سليمانيه عراق

77..............................................سفر به سوريه79.........سفر به كردستان )سنندج و سليمانيه عراق(

83...............................................سفر به مشهد85............................آغاز ترم جديد و تحوالت تازه

90ديدار با آيت الله وحيد خراساني و آيت الله استادي93........سفر به كاشان و سخنراني در مسجد كاشان

97.....................اخراج از دانشگاه، شكنجه و زندان100..............................سفری به سوی بلوچستان

101........................................بازگشت به تهران102...........................................دستگيري مجدد

103................گاه مخوف اطالعات انتقال به شكنجه107.............................منتقل شدن به زندان اوين

109.........................سفر مشهد همراه پدر و مادر

چرا سنی شدم: تولدى 3دوباره و انتخابى نو

113.................................شهادت عليرضا محمدي114..................................شهادت ارسطو رادمهر

116...............دستگيري در كرمانشاه و زندان مجدد119.................آوارگي و دربدري و ترور در پاكستان

125..................................................حرف آخر125..............سالگي 13 تولد تا مقطع سني ز ا(الف

127...............................ب و عقيدهه تغيير مذ(ب127............................................يل نهائيل تح(ج

به ياد هميشه جاويد؛ شهيد حجت االسالم مرتضی131......................................................رادمهر

146.........................................................تذكر147.....................................................يادآوري

شه افقط به خاطر عقيد

ی كه بهيهای طاقت فرسا همه درد و رنج آن پس از شيده بودم، داشتم آرام آرام در چه او،بخاطر عشق

هايه ررداني و در تپه و دگبيابان حيرت و سر اهمگاه نگام می زدم ناگران، جفراق و ه مظلوميت و

لبجبه خود هم راجتو يزي افتاد، از دورچبه ه و ناله و فغانش تنم راآمی كرد، جلو رفتم، صداي

نمبه سوي فتم، دستانش رارلو جيشتر بلرزاند، تم؟دانست من كه هسانگار می دراز كرد،

يبي بهجعر ايريستم، احساس بسگن راچشمانش د، از اشكشي باه ااين نيز آوارمن دست داد، شايد

حلقه زده در چشمانش داستان ظلم و ستم را صةق، شدناكررفته و دگخواندم، از صداي می

.زدمق می را ورمان جباران ز يتذ اه وجشكن يه ا آوارون من،چي بود هم ايبهنيز غر او!ريآ

دي نستوه وهاج، عاشقي دلسوخته، مهيدجنر ريستنگ اندكي نزپس ا، بال شكسته و رپي ه اپرند

؛ را پرسيدمشانشيش، نام و نزيباشمان چدر مرتضای پارسال، مصعب امسال و راهنمائی برای

اش يگ زندهص قتم وس نششديگران در فردا، كنار.ان شنيدمجوش و گبا را

، پزشكي فعال، عاشقي به تمامزروحاني ممتا.يافتم ا ر اورايع ويي تمامج حقيقت معنا و

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو2

زندگي مرفهي داشته بود، پدر و مادرش نيز پزشك بودند، ماشين، موبايل و ويال نيز داشت، اما به خاطر

ش همه را رها كردهه اش فقط به خاطر عقيده اعقيدبود.

شكنجه و زندان، آوارگي و در به دري، محروم يه اشدن از همه چيز را تنها به خاطر انتخاب عقيد

سالم و صحيح، قبول كرده بود. به او عشق می ورزيدم، وقتي صداقت و پاكي را

از او درك كردم، وقتي اين خلوص نيتش را حسكردم، در اعماق قلبم جاي گرفت.

به خاطر عقيده، زن و فرزندش را از او گرفتهبودند.

ش را اييش پول و ثروت و داراه ابه خاطر عقيدغصب كرده بودند. ش از دانشگاه، حوزه و هر پسته ابه خاطر عقيد

و مقامي اخراجش كرده بودند. وقتي مرتضي را ديدم، وقتي دست كشيدن از زن

جوان و فرزندش را متوجه شدم، وقتي رها كردن درس و دانشگاه و شغل و مقام را احساس نمودم،

فهميدم وقتي كه حقيقت خود را نمايان كند و جو به حقيقت دست يابد، دست كشيدن و فدا حقيقت

كردن هر چيزي در راه حقيقت برايش چقدر آسان وشيرين است.

ش كه واقعا صادق و ابه خاطر آن عشق دروني حقيقي بود، هركسی را به خود جذب می كرد، و در

اختيار اطرافيان را به هر مجلسي كه می نشست، بي ش به اسمت خود می كشيد، و از آن آتش دروني

ديگران گرما و نور می بخشيد. خود بنده از او درس استقامت، اخالص و ايثار را آموختم، استقامت در

چرا سنی شدم: تولدى 3دوباره و انتخابى نو

راه دين، استقامت بر عقيده و آرمان خويش، و در هرمان حقيقی، وقتی بيك كالم بها دادن به هدف و آ

بور شد مرا تركجش آمده، مپي كه يكالتشدليل م با كند و به سوی دياری نامعلوم سفر نمايد، مرا

.ذاشتگم و اندوه به جای غ از ييدنيا ند كوچك مراز وقتی فر،آخرين لحظات بود در

بهكردم بوسيد، احساس می او را می كرد ونگاه می خودش افتاده است، اشك دركوچك «نويد »ياد رفت، اما بهگ میيشزد و صدا شمانش حلقه میچ

به خندهرا شت، خودشخاطر عزت نفسی كه دا.نكنندس ران احسايگتا دزد می

دارمان راي لحظات دينخرر آوقت اشعاچ هي حزن و اندوه وز صداي پر ا كنم كه با نميشامورف ي كه حاكي از درد و فراق و هجران بودند،تم، كلماغ

می خواند: همه شب سخنم ستروزها فكر من اين ا

افل از احوال دلغرا چ كه خويشتنم

﴿يباي زهبا جمل وقتي از درد و ناراحتي می گفت او را ﴾. :آل عمران(

﴿دادم و با شعار سكينی میت .(.173 ﴾. :بدرقه نمودم او را (.40)التوبه.

كدامين ديار و سرزمين، وياما به كجا رفت، به سو بود، ر قلم نمیگبه سوی كدامين سرنوشت؟ راستي ا

در كار ر نوشتنیگر كلمات وجود نداشتند، و اگا ان الهي باخبرگی دلسوختگ از زندمابود، چگونه نمی

.فهميديم می ي آنان راگنه جريان زندگومی شديم، چ

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو4

بوسيم و در می نازنينت رايها قلم! دستيپس ا گيمقابل عظمت و جالل خالقت سر تعظيم و بند

.فرود می آوريم ان وگي بزرگور و تفكر در روش زندشمطالعه و

يگين خاطرات و حوادث زندچنهم ن وگاذشتگ براي آناني كهست اسرجال، سراسر تجربه و در

مطالعه می كنند. يب گمشدهبه همين جهت دوستاني از اين غر

درد و رنج خويش را ي پرگزند تا وقايعدخواسته بودن جوياني بر اثر ينده حقيقت آيد درازد، شيبر كاغذ بر

شايد روزي "نويد" افتند، و يا ي رات آن حقيقهمطالع باالخره توانست او افتاد وشه اآوار ركوچك به ياد پد

و يا شايد روزي پدر و مادرش حقيقت را، بشناسد را آمد و فرزندششان به جو فهميدند و عاطفه

.رفتندگوش آغدر دلبندشان را ت حبس، شكنجهالاما متاسفانه او به علت مشك

كرده است، االن كه می خواهد از ي دير اقدامگوارآو ها قدرت درد و رنج آن شكنجه،ش بنويسد ايگزند

در وقتي اين همه آوارگي و يرد، وگتفكر را از او می نديشيدن را از ا قدرت بيان وكندتصور می به دري را

آنتمامي اين اوصاف باز بر می دهد. اما باستد بنويسد،ست هم كه توانسته اركه همين قدشديم

يكان به عنوانگمنتشر نماييم تا خوانند راآن وانج نسل و .رندگ بنگداز به آن پر سوز و هدردنام.ي نكندگندزدنياي شك و ترديد در امروز

ز.و رآنبه اميد هجري شمسي25/5/1381

چرا سنی شدم: تولدى 5دوباره و انتخابى نو

لمين، الذي هدانا طريق اإلسالمالعا رب هالحمد لل الم على سيدناسواإليمان واإلحسان والصالة وال

ىه أجمعين إلعه وأصحابه وأتبالآوموالنا محمد وعلى .يوم الدين

انديشه، عقل و كه فكر و را سپاس خالق هستي شفريد. ذات پاكي را ستاي آخرد، هدايت و نور را

ی احاطه می كنيم كه كل جهان هستي در قبضه و ی بهگتعظيم و تكريم و بند وست، سرامطلق

علم و كه به ماآوريم ه خداوندی فرود میگاپيش.ن را ارزانی فرموده استدخرد و انديشي، معرفت در رايتويم كه نور هداگ سپاس می را تو!خدايا.تاباندی نيز قلب من

به ستايم كه نعمت انديشيدن را را می الهی! تو.من دادی به من رامت ارا! تو را شاكرم كه شهاگپرورد

.شهادت قدم بردارم هراوانم در تبا تيبخشيد رامی است،گ يه پيش روی شما خوانندآنچه

هي و ضاللت،امرگی است از دوران امهانگسو زارشی است از ظلم ظالمان دوران، در مقابله باگ

وصل ويتن هداای است از دور ا نامهدی، درآزاد شدن به محبوب و معبود حقيقي و باالخره كلماتي

با نو زيستنيولدي دوباره و»تاست در مورد پيمودن راهي صحيح و درست كه در«ي نو اانديشه

.حبوب و معبود اصلي استمهمانا راه رسيدن به ن مطالب اشكاالت وتپس چنانچه در نوش

نگا، اميدوارم خواننددشومی نقصهاي ادبي ديده كه بنده راچرا مورد عفو قرار دهند، اين حقيريزعز

هرشت م وه اي قلم نزدبدر زمينة اد تا به حال م نيز ادبيات نبوده است، پس پيشاپيش اهيشگادان

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو8

استاندارد در خوب وبياتيود ادجبه خاطر عدم و می طلبم.زشم پو انوشته

سالتي كه در خود احساسراما بنا به تعهد و ي خويش وگدزندم مختصري از شزير گردم، ناكمی

ندچي كه حاصل مطالعات و تحقيقات توقايع و لحظا اربجاهي و حوزوي، تگساله من در محيط دانش

زا تر و مهمآوارگي حبس، ،هجان زندان، شكنردو وني فكري و عقيدتيگرگ سبب تحول و دآنچههمه

ي مدون تدوين و اسالهررديد، به صورت گ من رد ي كه می خواهند که آنانر نمايم، به اين اميديتحر

ونه تقليد و از رويگاز هر ر نديشند و به دوآزادانه بي يين و مذهبي درست و صحيح را آتحقيق و تفحص ي اربهجن راه، تيپيمودن و انتخاب ا انتخاب نمايند در

.شندباداشته ره می خواستم تصو چرگ ا!راميگي اخواننده

وگذشته بود بر من آنچهقعيات وز وا روشني االكامسا و اسدودم نفوذ كرده بوجدر و حولتهاي مينهز ا

سيم نمايمتر ،من ايحاد كرد در فكري و عقيدتي را دي كه به آن مبتال شدم ويماري شدبي علت بهاما ي الگمادآ ي وتن تخصص كافشنين به دليل نداچهم را كه بايد آنچه زمينه نتوانستم تمامينا ر م دز

قرار زانيعز اخيتار شما نوشتم، بنويسم و درمی ازيهت به خاطر تشويق تعدادجدهم، اما به هر

ندچ هر يه صفحاتكآن شدم اطرافيان و دوستان بر كشم شايدبذ غ دوران بر كا آنزااندك مختصر و

نده بيشتر آيارم عمر و توفيقي داد تا درگدرپرو فراز و نشيب خويش پرگي مفصل زندرانم به طووبتم. بكشمبه ترسي را

چرا سنی شدم: تولدى 9دوباره و انتخابى نو

ر باشد حوادثوسعی نمودم تا حدی كه برايم مقد مجموعه بر اساس واقعيات ون اي فاقات درت او

همراه با شواهد باشند، البته نه به سبك رمان به رشته ويا آن راگالسيك، بلكه به زبان ساده و ك

.ورمآتحرير در يم به عقيده خود، ازگوتر ب اه خود، واضحگاز ديد

اين مجموعه به عنوان مندرج در مطالب و حوادث اي اسارت از دام خرافات،هسستن زنحيرگعامل

ارهاي بلند جهالت،يوريختن د وهومات و فروم ريزگونه مذهبي و گ تفكرات محض جاهالنه و تعصب

شكيك، تاز دنياي تاريك ابهامات افراط، تفريط، ت وفلم و معرع بر قله بلند م صعوداترديد و نهايتنمايم. تعبير ميايت، حقيقت و هدفقرسيدن به ا

البته خروج از دنياي تاريك ابهامات و تعصبات ي مذهبي به نحوي كهها طط و تفريرااف جاهالنه و

ي به نامه ازير باران شديد تبليغاتي و تربيتي، پديد با ته، جزشصرف عامه دامكشور ما دركه «ذهب»م

.ستبس دشواري ا به خداوند، كارنتتوجه واستعا يق عنايتفذارم كه توگساحان را سپسبخداوند

دوو محد چند مختصر تحقيق هر فرمود با مطالعه و مرفه وو با اطمينان خاطر به زندگي بسيارآگاهانه

ي متعصبانهانين دنيچ پدر و همهرايانگ و تجدداشرافي هايه دريدن پرد اعتنا، و با بي و صرف مذهبي مادر،

ابهام و بعض تاريكي و خرافات و موهومات وا نپذيرفتن اين واقعيت كه جز عالم شيعی، دنيای اسالم

به حقيقتی بياورم رو م وهری نيز هست، پايان دگديردد.گ خرت میآنيا و دكه باعث نجات و سربلنديم در

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو10

پشت كردن به مذهب و خطوط فكری شيعی، با ماعت بهجدن و پيوستن به مذهب اهل سنت و يروگ

.مه ا كردپيدادينی اتصال مستحكم واقعيتی بسيار جر مندثباحم مطالب و !سلمانم رخواهر و براد

د برخورر اعتقادي و محواعمدت موعهجدر اين م يزمتقابل دو انديشه و خط فكري متفاوت و متما

يعه شيعني مذهب اهل سنت و جماعت و مذهب دارم كه با هيچ يكی لذا به صراحت اعالم می.است

راضغی نداشته و اگاز احزاب سياسی وابست اههاي سياسيگت، مناسبات، مالحظات و ديداتعامل

از خداوند سبحان.رفته استگر نرا قظد لحارمو توفيق مای هامعجوانان ج هبه هما خواستارم ت

هميدن و درست انديشيدن و درست انتخابفدرست إن شاء الله..كردن را عنات فرمايد

مرتضی رادمهر هـ.ش1/1/1381

هـ.ق1423 محرم الحرام6شنبه پنج

نسبت و وضعيت خانوادگی

د رادمهر، درا فرزرمن مرتضی رادمهر، فرزند دكتو های اشرافی محله ازكي ي هـ،ش در1351سال

بر اساس روايات و.نشين تهران متولد شدم فكر و ذهنم نقش بسته و به خاطرات والدين كه در

يان و اشرافرثبت رسيده، نسب پدريم به قاجا فخري ه پدرم، نو در واقع جد.رسد سلسلة قاجار می

باشد. می(ناصر الدين شاه قاجارواهر خ )الملوك پدريم كه خود را از اشراف قاجاري ه خانواد

قاجاريانيها به فرهنگ و منشهنوز هم دانند، تا مي اعتقاد و توجه خاصيگرايي اروپايي به سبك تجدد

.دارند سبنحسيني كه به لحاظ ليه اعدكتر سيده مادرم

وجودي كه دكتربا ، تسوب به سادات حسيني اسنم ،داراي تحصيالت عالي و اصطالحا روشنفكر است و

بندي شديد ونه پايگ عيارهاي مذهبمك و البه ماما .دارد

پدر وي فكري و شخصيت، خانوادهتهجبه رگيكدي ايز بامت و متومتفا اهگاي دو ديدرم، دارماد

ايت والدين ازدواج آنان معطوف بهو به ر،هستند ي است كه حديث خاص ويران دانشجوود واليان س

.منحصر به فرد خود را دارد كهي يجوش زمان دانرپدر و مادتيب: ر تنبه اي

غول تحصيل علومشم هگايك دانشر بطور همزمان د از دانشجويان برجسته و ممتاز ند، هر دوه اپزشكي بود

.يري علوم پزشكي می باشندگد و در فراوخر زمان د فكري و تقريبا معاشرتباال بودن ضريب وگيبرجست

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو12

مندي بين قهالهاي ارتباط و ع ه زمينهگانشاآنان در د فراهم می نمايد كه نهايتاكديگر ه يبسبت را نآنان

.يرندگج می وازداتصميم به ضاد فكري وتاظ حدواج به لز ازبل اقاما يحوخانواده به ن دوبين ر حاكم داتيهاي طبق تفاوت

ا از طبقه صاحب نامربود كه خانوادة پدر خود االب طح، باشخصيت و در سگاشرافي، با فرهن

دواج اين دوزهت شديدا با اجمی دانستند، به همين الفتها وخدي كه م حمخالفت می كردند تا و مادرمرپد ودجسيد، اما با ور به اوج خود بين آنانادالت جم شكليندواج والدز نهايت ارالفتهاي شديد دخم

راني كه دوهاي نامناسب فكري و ر اما زمينهگرفت، اي وجنان پاي بر چوده هم بفرد به نوع خود منحصر

ذاشته شده گه و تاثيرت فضاي خانواده سايه انداخردبود.

يندواج والدزنكه به هر حال اي از نظر اعقط خانواده به مسير طبيعي يگدنرفت و زگصورت ي طبيعي خانوادهگدزنتن فرگت اما شكل فادامه يا ينه ابواري اگالب نبا حادثه جه ج موااصخمشآثار آن

!افتادترتيب اتفاق فردي به نامبا ييجوش در مقطع دانرپدر و ماد

دودنبه و همكالس ردو حكاكيان همرر منصوتدكآقاي باوابستگي بسيار نزديك لحاظ نسبی ايشان بهكه

تمايلگويا ايشان نيز ابراز ت، شی دارخانوده ماد.ديواج نمازدا مادرم ابود تا بنموده

با ازدواج ری توسط مادر دونكه پيشنهاد ي ازپس ا واحت را نااز اين جهت شديدوي رفتگپدرم شكل

دهمواره در صدبا داشتن كينه و عناد با والدين

چرا سنی شدم: 13تولدى دوباره و انتخابى نو

ه شكل خاصبيري رگدهاي جويي و ايجاد زمينه انتقامد.بوپدر با

ظن و سوءعامجم در يت پدرشخصريب ختبا حدي كه تادييگشاعقده اهگمحيط و فضاي دانش

سيد كه به جايي را پدربحكاكيان كتر عناد و عداوت د تا ترك وطن نمايد با توجه بهخت زير ساگ را نارپد

هگادانشدر اني خاص، پدر ماينكه در اين مقطع ز اه در بخشگعلوم پزشكي ضمن تدريس در دانش

آقاي ق نيز اهتمام داشت و به اتفاشپژوه مطالعه و هاه نيز بودند- حادثگحكاكيان عضو هيئت علمي دانش

كه پدر درتيبد به اين ترابسيار جالبي نيز اتفاق افت ف فرمولشوفق به كم شجريان تحقيقات و پژوه

دكترآقاي چون .داروي سرطان ريه شده بود ه شدهگاآ مزبور ي داروشفحكاكيان از ماجراي ك

بهثبت آنمول و احتماال ربود و درصدد دستيابی به ف نام خود بود اما موفق نشده بود نظر به حسادت و عداوتهای قبلی كه ريشه در عدم توفيق ازدواج با

ها، افترا و تخريب ت زدنماقدام به ته، داشت مادر اهیگامع علمی دانشجبه ويژه در م شخصيت پدر را

گچنان برای پدر تن حدی كه عرصه را دنبال نمود تا ظاهرا1357زير شد در سال گنا كه پدردنموده بو

اخذد )امه و تكميل تحصيالت خودعنوان اتحت به خارج از(تخصص در مغز و اعصاب

.ت نمايدم عزي(فرانسه)كشور سه سال اقامتا پدرم در كشور فرانسه حدود

يك دختر مسيحي به نام خانم دكتر كه باتداش ال در يكيبه اين ترتيب ازدواج كرد پدر و مار»ماريال«

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو14

ه مشغول تحصيل بودند، ماريال دختر استادگادانش روزي ازن ايشا.(( بودFrishter پدرم بنام دكتر فريشتر

پدرم سوال می كند كه شما اهل كدام سرزمين ويد: ايران. سپس ازگهستيد؟ پدرم در جوابش می

شما مسلمان هستيد يا يا آپدرم سوال می كند؟ ها يين محمديآفهمد ماريال از می ؟ پدريمحمد

ويد: منگبيشتر خوشش می آيد در جوابش می قبول محمدي هستم و او هم صادقانه حرف پدر را

می كند اما پس از تحقيق متوجه می شود كه پدرم يه كندجتو ه می خواهد او راچهر پدر.ستيمحمدي ن

شكني به يال جواب دندانركه او محمدي است، ما نكه محمد رايد: محمدي نه ايوگپدرم می دهد او می

ي و معنيگمالك زند پرستند و يا اينكه محمد رامی رمل دعمحمدي يعني ند، ه اداد ري خود قراگزند

شما، محمد كه همان اهل سنت استركردا ان معنيرازي خود هگ زنديها برا رانياي

.يده ااختياركرد برردرا مولودي آنكهدون بدواج محدود زاما مدت ا

ز اريي می شود، سپس پداه جد بد، منتهيباشداشته 12دود ح مت می كند ويكانادا عز فرانسه به كشور

. استت اقامت داشروشكز ج ارخا سال در اقامترج از كشور مدتی كه پدر در خالدر طو

وی كهحت بنشا خانواده ادامه دا، ارتباط وي بداشت وت پدر رفت اقا كشور به ملزج ارار به خاوب درماد

يبتغ در طول .تسفنی برقرار بوده ااكثرا ارتباط تل رستیپسرو در خانواده كفالت و عدم حضور پدر

ر حكاكيانكت د. آقاي پدری بودگزرباده با پدروخان بت پدر غي حدی رسانيد كه درهب رذالت را ت وثخبا

چرا سنی شدم: 15تولدى دوباره و انتخابى نو

اد عرصه وج ايولف تهای مخ تر صوبهورد چندين م رپدز نهاد داد تا اش مادر پيبههای نامناسب زمينه

وفا و،بجوی ازدواج نمايد، اما ح با رفته وگطالق یارب (ر حكاكيانكتد)وی رديد تاگب ج مورحيای ماد

ق بماند.فهميشه نامو و1370 سال رج درر از خابازگشت پد زپس ا

سيبه تدرشتغال ه و اشگادانر ان دشدد ايج مرحضو زن مسيحي فرانسوييالرامكتر خانم د،يشگاهدان

ددج با اينكه وي ازدواج م آمده تهرانب رمطلقه پد رمانه و دوستانه،حت مرمناسبات بسيا كرده بود اما

و شايد داشترضمن حفظ شئون اخالقي با پد در شده بود تاباري ايشان نسبت به پدر موجدوفا

مول كشف داروي سرطانرو فول تهران محل سفر ذر زمانگ شده و در البه الي شريه را كه فرامو

مريكا برده وآ بهيرد وگپدر ب مدفون شده بود، از فش كلي فرمويزمايش كامل و تست نهاآپس از

و انتشارآمدهابي در تشده به صورت مجموعه و ك توسط خانم دكتر كتاب مزبور سخه ازن كه يك .يابد اين توفيق و فرستاه شد كه پدرريال براي پدرما

ن مسيحيزهون وفاداري رشمند را مزافتخار ار ريه بهنچه داروي سرطا رگ .فرانسوي خود می داند

هاسم پدر ثبت نشد اما همين كه داروي سرطان ري اين امر خير شريك بود اين خود در شد و پدركشف

كلي با ارزش بود، با اين ترتيب عدم حضور پدر در فراواني را به ايه، فراز و نشيبرخانواده و كشو

در تحليل مناسبات و فضاي خانواده و.دنبال داشت اينكه اساسا عدم حضور پدر در خانواده كه ريشه در

ونتهاي قبل از ازدواج داشته و هموارهشعناد و خ

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو16

هاي اضطراب و پريشاني هنذار بوده و زميگتاثير دواجزود، حاصل و ثمرة ابرده كخانواده را فراهم

. دو پسر و يك دختر بودبوالدين سه فرزند به ترتي اين جا الزم می دانم به اطالع در آنچهمشخصا

ي است كه ارامي برسانم، مسألهگان گخوانند اه متفاوت وگركيب و تلفيقي از دو ديدا تخانوادة م واده كانونن به عبارتي فضاي خاار و يگيكدي متضاد با د.د بوفربينش متفاوت منحصر به دو و ياگدو فرهن

هاي و منشگه خانواده پدري داراي فرهنكه نحوي ب رايانه و خانواده مادر نيز مذهبي محض كهگ تجدد

.هاي صرف مذهبي داشتند رشگن ار خوب و فضاييسبوضيعت مالي خانواده در حد

. برقرار بود خانواده كامالدر عاطفي و صميمي سالم و داننند فرزررزو داآ و مادري ر هر پدافطرت

يه اين قاعدزم نيز اه ا خانواد.موفق داشته باشند كر خاصتف زا طربم ن نبودند، لذا والديثنيكلی مست

،د پدری سعی داشتنيه كه پدر و خانواديحونخود به ی تمايل داشتندري ماده پزشك شوم و خانواد

نكهيود اجو يرم باگ روحانيت قرار ر سلكروحانی و د نظر والدين مطرود و منفور فاميل هستم،ز ااعمل هایه گا و نرماد مهرزاآكنده های وسهباه گ چهي اما

حب خداوندزاد نبرده و بعد ا يپدر را از ميز آمحبت والدين راه گاايج دوم همرحل م، دره اسبحان و عقيد

. می دانم و دوستشان دارمدقلب خودر راروشم كراعث شدم پدر و مادب من ز اينكها و

پوزش آنهااز م وتاد ناراح زي كنندك هميشه تريراب.می طلبم

از كودكي تا بلوغ

چرا سنی شدم: 17تولدى دوباره و انتخابى نو

هتجدرم پس از اينكه پنجايی كه بخاطر دارم آتا يا در واقع به(خذ تخصص)ا كيزشپتكميل علوم

،ن دكتر حكاكياطجهت عناد و تخريب شخصيت، توس ش و ايجاد مشكل و اس قديمیادوست و همكل

رديدگه مجبور به ترك ديار ك تا حدی يرفتارگ لودريم محپدربزرگ پ يه رستی خانواده به عهدپسر

به خاطر ندارم اماانرديد. موارد خاصي از آن زمگ ما دريياريهاگ ناسازكهشايد اين احساس را داشتم

در درپدري و مادري و عدم حضور پي ه بين دو خانواد يريهاگاخانواده كه ريشه در مجادالت و ناساز

ي معطوف به دوران ازدواج والدين بودگخانواد ايجاد كدورت را بدنبال داشت به نحوي كهامعمول

اي تربيتي و تعامالت اخالقي درهتفاوت وتضاد موردی كه در ذار بود و تنهاگخانواده كامال تاثير

ردد كهگ می و زمانی بر59ه سال بخاطرم هست نرفته و در دبستاگدستم را برای اولين بار مادر

ان - كه آن زمان به دبستان ياسمنر نياوهمحل در آن زمان و درچهرگمعروف بود- ثبت نام نمود،

امندنياي كودكانه توجهي به اطراف نداشتم اما ثبت ر خوشحالم كرده بود كهدنقآدر دبستان ياسمن

يه ر حال دوره می دانم، به كننامم وصف آن را سن يازدهرذاشتم كه تقريبا دگدبستان را پشت سر

ي قرار داشتم و در اين مقطعگيا دوازده سال بي را در خود كامالهرايشات و تمايالت مذگ سني

طورچونه و گدانم كه چ احساس می نمودم، البته نمي علميهيه كه يكدفعه بحث ثبت نام من در حوز شد

حاكمضايا با توجه به فم مطرح شد ا«ولي عصر» بهبتدر خانواده به ويژه عالقمندي مادر، نس

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو18

ذار بود، ضمن ادامهگال تاثيرمه كاكمالحظات مذهبي وي نيز استقبالزيري علوم حوگحصيالت از فرات

،هو در دوازد 1363دم، با اين ترتيب در سال ونم ات ادامه تحصيالتزي همزمان و به مواگسيزده سال

ود را نيز آغازخي، علوم حوزوي يع راهنماقطدر منمودم.

آغاز تحصيالت حوزوي و مادريم وپدري ه دو خانوادي از توافق نسبپس

هايه زنگيو وجود ا و عالقمندی مادرم،تخواس يه در حوز1363، در سال يدرونی تحصيل حوزو

نام كردم. مساله و ثبت علميه "ولی عصر" تهران درم كه آنپع الميه، به اطلعام در حوزه ن بحث ثبت

نجايی كهآبرد، رسيد. از زمان در كانادا به سر می زشكپامه دهم و دا ار كه راه او تداش رزوآدر پ

ردازم، لذابپت عالی در بخش طب الشوم و به تحصي ام در حوزه علميه،ن ترفته شده يعنی ثبگاز تصميم شت از حوزه به دايدك شد و تاثر و متااحتشديدا نار

قطعيالت خود را در مصردم و تحگ دولتي برسهمدرمايي دنبال كنم.نراه

حاظيري در خانواده نيز كه به لگ انگي تصميمگدو رايشهايگمذهبي و داشتن ي،گشرايط خاص خانواد

ات حوزوييلصشديد مذهبي، احساس می كردم به تح ومتفاوترد كامال كلذا با توجه به دو رويعالقمندم

ايهدر، نپ يمخالفت جد رفتگ مادر تصميم خود را تا رفتنگا ب تحصيالت حوزوی و مهو قرار شد ضمن ادا

يينماهمعلم خصوصی تحصيالت خود را در مقطع را ردد،گ ادامه دهم تا با اين ترتيب هم نظر پدر اجرا نيز

دنشوجاد يمن اي حوزوصيالت ي در تح او هم وقفه ييرگله فراسا يكيه يري اين روش دورگ با بكارهك

چرا سنی شدم: 19تولدى دوباره و انتخابى نو

ع اول مقطهو يكسالي )جامع المقدمات( علوم حوزو خاتمه يافت، نظروع ورشمان راهنمايي به طور همز

يبذاتي و اينكه از ضربه عالقمندي و استعداد م. لذا دردبرخوردار بوی ه اوق العاد فیهوش

هنمايي باامتحانات اعم از حوزوي و متفرقه در را سال اول را پشت سيار خوبب نمرات قابل قبول و

م خصوصيليري از معگه رچه بهرگذاشتم، گسر ي را بر خانواده تحميل می كردايسيار بالبهاي هزينه ه به وضعيت بسيار خوب خانواده به لحاظجتو اما با

به هر حال اول اه مشكلي ايجاد نشدگمالي هيچ.راهنمايي و اول مقدمات حوزوي به اتمام رسيد

رفت در سال دوم راهنمايي و دومگمادر تصميم يه در قممهاي عله ز حوزمقدمات حوزوي در يكي ا

كه مادر تصور داشت از محيط و فضاي علمي لذا سال.نام نمايم مناسبتري برخوردار هستند، ثبت

ثبت نام«ها كرماني»ي علميه ه ا در قم و حوزرم ود يركردم، اما پس از مدت كوتاهي كه مادر جهت ديدا

شرفت درسي وپيبه قم آمده بود تا از ميزان محيط وي ه اه شود با مشاهدآگوضعيت تحصيلي من

ي ه محل اسكان و تغذياي علميه خصوصه فضاي حوز داشت، ازططبيعي وضعيت متوس طالب كه به طور

ضايت نمود، لذا درروضعيت موجود احساس عدم قم يك باب منزل مناسب اجاره و«بادآزنبيل »محل

رفتن معلم خصوصي و تدريس شبانه سال دومگبا راهنمايي را همزمان با دوم مقدمات حوزوي به پايان

رسانيدم. نزديك «قديريه »مرحله اول را در مدرسه علميه

ذراندم، استعدادگ دبو" شاه ابراهيم سابق"سجد م ورمندي شديد من به تحصيالت و بط هاقاتي و علذ

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو20

ي دو سال مقدمات وووم حوزليري عگفرادر ص خا هالسزمان بودن آن با اتمام سه مي اول ه مرحله

قف و يا ايجاد مشكلوها تن نه تييام راهنيه دور موفق و در سطحيها ننمود، بلكه همواره از طلبه

همچوني ويق اساتيدشتوجه و ت ه مورد كممتاز بودم ه وحيدلآيت ال، استادي، آيت الله ويسه مولآيت ال

م.ترفگه حسيني قرار می لآيت ال و خراساني دانم كه اشاره به اين مطلب را نيز ضروری می

اين مقطع زمانی خاص، حصيلی درتهای موفقيت اهآگ مهربان و ينتيجه و مرهون توجه و زحمات مادر

مين جا و در حد بسيار باال هدانم در ه الزم می كبود.از مادرم تشكر نمايم

دبيرستان نيز به همينيه باالخره تحصيالت دور ايانپذراندن دروس حوزوي به ر گترتيب در كنا

رسيد. يه سطح و خارج علوم حوزوي را در "حوزي ه دور

كردم.پريعلميه رضويه" س س ازپدرم از خارج كشور پ عتهمزمان با مراج

ذراندم كهگرا می دوازده سال، تعطيالت تابستاتي افتاد. به اين ترتيباق بسيار جالبي برايم اتفي هحادث

ي علميه "فيضيه" به نامه يكي از روحانيون حوز با االسالم سيد غالم حسين حسيني كه ظاهـراتجح

ي تبليغات وه ا يافته بود به منظور انجام پاريتمامور قه بلوچستانطارزيابي وضعيت عقيدتي به من

سرزميني به نام "رمشك" كه جزء حوزه استحفاظي فرتي داشته باشد، به لحاظاكرمان می باشد، مس

تحقيق راغب شدم در سفر ايشان عطش مطالعه و ي نمايم. كه با ايشان به "رمشك" كه كامال،همراهرا

ي سني نشين است، با تعدادي از جوانان منطقه

چرا سنی شدم: 21تولدى دوباره و انتخابى نو

يزنجوان سني حوزوي هند نفر طلبچ"رمشك" كه يرامون مسائل عقيدتي مذاكرهپ آنان بودند، عدر جم

هاي جوان سني سؤاالتي را مباحثه شد كه طلبه و مطرح نمودند به نحوي كه اجتماع محدود مزبور به

شكل گرفت كه دري فكري هلدجلسه مناظره و مجا يها اسخ به سؤاالت طلبهپپايان احساس كردم در

قاضمن اينكه اتف يم. لذاه اسني جوان بالجواب ماند ي راگي و سرافكندگمزبور شديدا احساس شرمند

ات آن زمان برايم رت، اين حادثه دشبرايم بدنبال دا فراموش اه آن راگ يچران تمام شد كه هگحدي

نخواهم كرد. ذراندن سال ششم حوزويگبراي 1368در سال

نام قم ثبت "فيضيه"علميهي ه حوزر د(اول خارج).كردم

يري علومگدر اين مقطع زماني در حوزه فرا مهم ديگري نيزي هادث ححوزوي مطالعات و تحقيقات

اتفاق افتاد به اين ترتيب: مناسبت خاصي پيش آمده بود و تعدادي از: الف

فيضيه" مقاالتي در وصف " علميهيه هاي حوز طلبه مرحوم مصطفی خمينی، فرزند امام خمينی تهيه

ی اهلكرده بودند من نيز به همين مناسبت مقا ه شده،ئودم كه در جمع مقاالت ارامي قرائت نه مادآ

ان مراسمگزاركنندگبيشتر مورد توجه و پسند بر از جانب استاندار قم، يك سكه بهار، و رفتگقرار

كردم.فتزه دريايآزادي به عنوان جا ن"ارك به مناسبت نيمه شعبان در مسجد "جم:ب

دي" تهيه وه تحت عنوان "قائم امام مي اقم مقاله ان مراسمگزاركنندگ نمودم كه مورد توجه برئتقرا

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو22

ينام ار اواخر، و حسن ختام مقالهدرفت كه گقرار و از"حديث بود "و أفضل األعمال انتظار الفرج

و يكنگشتر " يك اي نيا "توحيداسالمجانب حجت ال.ريافت كردمده عطر به عنوان يادبود ششي

يقات جانبي نيزتحقدر اين زمان به تهيه مقاالت و ن و توانايي ميمند عالقههتوجه داشتم، به نحوي ك

يري علوم حوزوي و مطالعه و تحقيق توجهاگ فررد اساتيد و اطرافيان را به خود جلب كرده بود و اينكه

يه قم بهمعل يه نج سال تحصيل در حوزپس از پ ي و وجه تمايزگ بودم، برجستها نهادپرج ا خعمقط

هك ايناوصص كامال محسوس بود، خطالبمن در بين رانه شديدگعطش مطالعه و تحقيق و حالت جستجو

ين لحاظ همواره بهمن ايجاد شده بود كه به همدر كه و غيره بودم، تا اينعمجموعه، مقاله، مناببال دن

اد.فت به اين ترتيب اتفاق ايرگحادثه مهم دي عهواز شخصي بنام "سيد حسين عباسي" مجم

مدوني را دريافت كردم كه توسط روحانيونهمقال زاستان و تحت عنوان "رچار بلوهابچسني منطقه

ود.بارش شده گی از چابهار به قم ن انامه دلبران" پيرامونمخصوصا مطالب و مضامين مجموعه

رش و اعتقاداتنگاصول و مباني اعتقادي اهل سنت هبحاص و ص هسول اللرل بيت هآنان نسبت بـه ا

سپد كه ورفته بگمورد بحث و تحليل قرار نكرام اتفاقات موردددو مورو ه مجموعه مزبور لعااز مط

يزهگ و داشتن انكق منطقه رمشا اتف؛اره قبلیشا واالتس مجموعه هپس از مطالع مطالعه و تحقيق،

اسسمتعددي براي من مطرح شد، به نحوي كه اح غني وعا از منابرنياز می كردم تا پاسخ سؤاالت

بندي فهرست نم. لذا با جمعكمطمئن دريافت

چرا سنی شدم: 23تولدى دوباره و انتخابى نو

در"فيضيه" هي علميه سؤاالت به مركز مديريت حوز ل را مطرح نمودم، كه توصيه شدئ مساعحضور مراج

امام جمعه شيننجا ه امينيل الآيت تبه دفتر حضر استاد در علم نام و ز مدرسين صاحباقم كه يكي

ييا راهنمابمنطق و فلسفه است، مراجعه نمايم كه هل الآيتتوحيدي نيا" به دفتر حضرت "حجت االسالم

.مطرح نمودم راجعه و درخواست خود راماميني، ولين دفتر تحت اين عنوان كه برنامه مالقاتئاما مس

زياد فكري وهه اميني محدود است، مشغلل الآيت تا اينكه دشيره توفيق مالقات حاصل نغكاري دارد و

بااهايتنماجت سيري و گود سه هفته پيدپس از ح ي مالقات و فهرست سؤاالتنه اميل الآيتحضرت

ان مشغولشخود را تقديم كردم، در حالي كه اي فهرست مطالعات بودند، از چهره و سيمايهمطالع

ضطرب به نظرمردم كه ناراحت و كايشان احساس ه با اوقات تلخي،ل حضرت آيت الامی رسند كه دفعت

ناسزا گفتن و دشنام دادن به نگارنده مجموعه، دچار نچنان خشم و غضبي شده بودند كه هرگز تصورآ نباكردم كه چنين برخورد و كلماتي از ز مين

صيت روحاني كه خود استاد در علم منطق وشخفلسفه است، جاري شود.

ينانه گفتند: بروگ ه اميني با حالت خشمل الآيت ن، چنانچه متقاعد نشدي بهك مطالعه اابهايم رتك

ينكها ا توضيح.بدهم مسجد اعظم بيا تا جوابت را هاي حرم حضرت از صحنيجد اعظم در يكسم

ه قرار دارد.ممعصو ق حجت االسالم توحيدي نيا وار حال به اتفهبه

بعد در زمان مناسب ديگری در مسجد اعظم كها

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو24

يشانا امينی بود، به حضور للهمحل تدريس آيت ا ح نمودم، اما اين باررسؤاالت خود را مط وبشرفيا

در حضورو تر از قبل ينگه، خشملحضرت آيت ال داد، ناسخ سؤاالت راپب ضمن اينكه اعدادی از طلت

شنام و افتراء به دتا جايی كه توانست، تهمت و بانيت مفرطعصكردند، نظر به مجموعه نثارهارندگن

وجهچكه در آن لحظه به من غالب شده بود و به هي ابال حضرتق خود را حفظ كنم، متشرامآنتوانستم

قرار داده و گفتم: استاد!بمخاط ه امينی رالآيت ال ندارند، كه سوادنيدهم در كالس كسا ترجيح می

العمل، حضرت حضور نداشته باشم، كه اين عكس دستور قطعااخت كه بعدتر س ينگه را خشملآيت ال

مرا صادر فرمودند. توضيحهري ماهانستمم اينكه درا علميه قم روال بر اين بود كه كمكي ه حوز

ب كه رقمی معادل شش تاطالتحصيلی هاي زينهه و تحتنهاگ توسط دفاتر سهنامهفت هزار تو هزينكمك هت مرجع روحانی بود. ينظارت شخص

هله اميني، آيت اللتحصيلي من زير نظر آيت ال. می شدترداخپه وحيد خراساني لكيني، آيت الشم

در اينجا الزم می دانم اشاره داشته باشم به اينكه در يقات سال ششم حوزوفامجموعه حوادث و ات

ه علميه فيضيه قم كه همزمان با خاتميه حوز يرستاني بود و مطالعات و تحقيقاتبتحصيالت د

وكري لحاظ ف رديده بود تا ازگر موجب گجانبي دي ردد كهگاعتقادي تحول اساسي در من ايجاد

عطف اين تحول بود،ه ور نقطب اتفاقات مزهمجموع عتقدمتر نيز به اين واقعيت ه بيشتر و عميق چره

ريگم ديسال ايم شيعي، دنيالودم كه جز عابشده ي يك حركتها نيز وجود دارد و شايد اولين جرقه

چرا سنی شدم: 25تولدى دوباره و انتخابى نو

زيرگيش ناپ ش ازادي بود كه مرا بيقدروني و اعت دنوالت بنيادي و عقيدتي شيعه بمساخت در تعا

خود، مطالعه و تحقيق بيشتر نمايم.

1369آغاز تحصيالت دانشگاهي سال

و شركت در كنكور 1369با فرا رسيدن كنكور سال ورم بهآت بدسسراسري توانستم موفقيت خوبي را

رشته تحصيلي بسيار مهم شامل:16طوري كه در زشكي، داروسازي و... مجاز بودم كهپپزشكي، دام

اده،نوايت خاضتحصيل نمايم. اين كار سبب شد تا ر پدر را جلب نمايم. پس از اعالم نتايج و توفيقتاخاص

پزشكيهتوصيه پدر رشت وستدر امتحانات به خوا در 1369را انتخاب كرده و در مهرماه سال

شهيد بهشتي""علوم پزشكي دانشگاه ه شكددانتهران ثبت نام كردم.

يري علوماگاهي، ادامه فرگبا آغاز تحصيالت دانش اه دنيايشگ فضاي دان.رديدگحوزوي دچار وقفه

اه ترجيحگري بود كه با توجه به فضا و محيط دانشگديدادم كه از لباس غير روحاني استفاده نمايم.

ويا باگذشت مدت زمان محدودي گپس از اهنشگهايي كه از طريق انجمن اسالمي دا يگهماهن با بود وآمده علميه فيضيه قم به عمل يه با حوز

علميه فيضيه قم داراييه توجه به اينكه در حوز عضويت در دم پيشنهادويهايي بگحيت و برجستالص

.ه و فعاليت در آن به من داده شدگابسيج دانش هاي دروني و تحول فكريه يزگ داشتن انهتبه ج

احساس می كردم، تمايلي به و عقيدتي كه در خود پذيرش پيشنهاد عضويت در بسيج دانشجويي نداشتم

و آن را رد كردم اما ارتباطي كه بعدا از طريق شد و توصيه ورار برق پدراباه شگانجمن اسالمي دان

ر بسيجدزير به پذيرش عضويت گ نااتاكيد پدر، نهايت

چرا سنی شدم: 27تولدى دوباره و انتخابى نو

اشدم. به هر حال ترم اول دانشگاه تقريبدانشجويي د.يساتمام ررامش به آو كون با س

در آغاز نيمه دوم سال اول كه تا حدودي با فضا و محيط دانشگاه و دانشجويي آگاهي نسبي حاصل

نموده بودم و اينكه عضويت بسيج دانشجويي هاي ارتباط و پيوند هر چه بيشتر من با انجمن زمينه

اسالمي دانشگاه را فراهم ساخته بود، نظر به اين نگرش كه بر حسب ذاتي و فلسفه وجودي توفيق نظريات، مباحثات و مجادالت فكري متفاوت نيز

هاي مختلف هستند لذا حضور من در عرصه دانشگاهي به لحاظ مسئوليتي كه داشتم، اجتناب ناپذير می نمود، گرچه اذعان دارم به لحاظ عدم

گاهي و تجربه كافي در برخورد با مسائل دانشگاهيآ تصميماتي كه اتخاذ می شد به طور خاصي با و

انجمن اسالمي برخوردهاي نامناسب و توأم با سوء تفاهمات وجود داشت، يا به تعبيري تصميمات متخذه

بر پاية عقل و منطق نبود، شايد ساده لوحانه، هاي قشر احساسي و اصوال در جهت تامين خواسته

هاي توجه قشر دانشجويي بود. ضمن اينكه زمينه رگمعطوف به من كرده بود از جهت دي دانشجو را

كه در پشت يي راها شخصيتيتهاي عدم رعا زمينه اه بودند بهگ دانشايان اصلي در فضگردانندگرده پ

به هر حال آنچه كه احساس دنبال داشت، اما م در برنامه مسئوليت پذيري خود به آن توجهدمی كر

بود و الغير كهنشجوشر داوق قداشتم حمايت از حق هاي سرسختانه و به حمايت يريگ شايد همين موضع

ي جذاب و بهه اهرچاز قشر دانشجو بود كه از من دوست داشتني ساخته بود. در توصيف وحاصطال

يري كه شخصا از دانشگاه داشتم يا احساسبتع

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو28

ونه بود كهگ ايناران نيز دارند، اساسگمی كردم كه دي ش و شكوفايیوررپاه را فضاي علمي محل گدانش

يشرفت می دانستم اماپاستعدادها و حركت بسوی نيزيرگهاي دي اقعيت، ووازات تعريف مزبورمبه

بسيار خود ر نوعد می كردم سوجود داشت كه احسا اه معقول ريشهگذار می باشند كه از نگثيرتامهم و

مالحظات فطري انساني به نحوي ها در اين واقعيت دانشگاه كه در مقطع جوانيركه قشر دانشجويي د اي فطري و فيزيكيهه و بلوغ و داراي غريز

انكارناپذير كه بعض ها و فساد به صورت لغزشا ا در فضایهور می كرد كه نه تنهاخالقی بروز و ظ

اه سايه انداخته و آن را مسموم جلوهشگعلمی دان های مفاسد ديگری را نيز ايجاد ينهمداد، بلكه ز می نمود كه با اين تحليل مختصر، فساد اخالقی می

اهگرت يك معضل مهم در دانشودانشجويی به ص بروز و ظهور كرد كه بر اين اساس در نيمة دوم

اه، داشتن ارتباط مستمر باگسال اول در دانش وليتی كهئانجمن اسالمی دانشگاه به جهت مس

ونهگ ورد از اينم چندين يي(بسيج دانشجو)داشتم سيد)نارساييهای اخالقی با انجمن اسالمي دانشگاه

ناسب البته درمخوردهاي نار ب(محمد رضا حسيني ايه مينها زحد بسيار ضعيف و جزئي داشتم كه قاعدت

ه را نسبت بهگاعدم رضايت انجمن اسالمي دانش كرد ما بدنبال داشت كه چندين مورد بين من وملع

ورد اتفاقي به ترتيب زيرم و داآقاي حسيني مخصوصبود:

دختر دانشجويي به لحاظ داشتن ارتباط( الف اهشگاز محيط دان خارج نامشروع و فساد اخالقي در

يرگورين منكرات دستمبا تعدادي جوان توسط ما

چرا سنی شدم: 29تولدى دوباره و انتخابى نو

شود در خالل تحقيقات چون دختر جوان ادعامی بعطاهي است، لذا گشنشجوي دانمی نمايد كه دا ا

كند و در انجمن مسأله به دانشگاه ارتباط پيدا می ختر جوان تحقيق به عملداسالمي دانشگاه از

آمده برربومزجيه عمل فساد توان درشيد كه ايآمی در فضاي اينكه اتوضيح)د وي می شمنتفه ألو مس

ت تعبير می شد كهوردانشگاه اين مساله به اين ص بااصشخجمن اسالمي دانشگاه ن السئومويا آقاي گ

(.اين دختر جوان ارتباط نامشروع داشته است مجددا به جهت ارتباط نامشروع و فساد(ب

ایفضدانشجويی در سر و دخترپ ييرگاخالقی دست اه كهگانشدجمن اسالمی ندانشگاه مطرح شد. ا

يری مسأله بود از آنان تحقيق بهگيپسؤل تحقيق و م رهسر جوان دانشجو داشتن پورد. اما دختر و آل عم

را نفي كردند واخالق الفمناسبات و عمل خونه گ اشقانه وع اكه ارتباط آنان صرف عنوان داشتند

ر را دوست داشته وگهمديبه نحوي كه محترمانه سئولين ماه وشگقصد ازدواج دارند، اما مسئولين دان

جمن اسالمي متقاعد نشده و دختر را جهت معاينهان زشكي درپمعاينات نتيجه زشك معرفي كردند. پبه

رديد.گخصوص ايشان منفي اعالم شتممي دانشگاه حضور داال در انجمن اساشخص

ب بهطاريان و خگشمان چكه دختر دانشجو با اسالمي معترض بود كهنجمنمسئولين دانشگاه و ا

اعيات دختر وفد حالهريد؟ به ه ابرويمان را بردآرا چ يته منارفت و نهايتگن سر دانشجو مورد لحاظ قرارپ

رديد.گه اج هر دو از دانشگابه اخر هاس از اعتراض دانشجويان در محيط دانشگپ

سخنراني را ترتيبهجلس اه به ناچارگن دانشامسئول

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو30

دانشجو دفاع قشردادند كه من در اين سخنراني از اعات ول كشيدن پاي من به اداره اطاكردم. و ب

اينكه در دانشگاه در قي و تحميل بهالخاهد عرفتن تگ دراحضور دانشجويان بگويم كه اشتباه كردم بعد

مين منظور در دانشگاه ترتيب دادههي كه به اجلسه ا حالتي خجالت زده و ب ونشجويانور داحضشد در

ي ازككه ي احساس شرم صحبت می كردم آقاي گفت: داشتيان كه حالت عصبانيتجودانش

رفتي كه چند روزه افكارت عوض شدگرادمهر چقدر اير دانشجويانساه گه احساس می كردم كه نتكه الب

كرده است و حالتپيداحاضر نسبت به من تغيير آنان را كامال دركي ه چهردراضطراب و نفرت

می كردم. در حوادث و اتفاقات مزبور هعوبه هر حال مجم

ايد مقدمهشدانشگاهي اولين سال و آغاز تحصيالت هاي گرفتاري آغاز ايجاد زمينه مشكالت وطهو نق

هه تا مرحلفترگبعدي از حبس و زندان و شكنجه يبتال داشت كه با اين ترببراي من بدن فعلي را

دانشگاهي به پايان رسيد.ت ل تحصيالوسال ا پس از پايان ترم دوم و سال دوم تحصيالت

علوم پزشكي و با توجه بهه رشتردانشگاهي د هحوادث و اتفاقات معطوف به ترم اول مجموع

مجادالت با انجمن اسالمي دانشگاه و به ات وثمباح م و اتفاقات مهمت كه داشييها جهت مسئوليت

ديگري و مشخص مشاجرات لفظی و برخورد با آقايا ی مسائل وندن جلسه سخنراور به هم خوكاشانی

پدر، بسيار تندي يعنی سرزنشهاآنپيامدهای بعدی اطالعات ويه دن و كشيدن پای من به ادارشباز (فيضيه) علميه قم يه ز احضار به حوي تعهد كتباخذ

چرا سنی شدم: 31تولدى دوباره و انتخابى نو

اد همگی سببتق افاائل خاصی كه در قم اتفسو م ی كنم و شخصيت خودگرديد كه احساس سرخوردگ

.حدي تخريب شده می دانستمتا ه گارا در دانش امهدايل حضور مجدد در دانشگاه و املذا ت

همظهي را نداشتم به همين لحاگاتحصيالت دانش نام نكردم و بود كه در ترم تابستاني در دانشگاه ثبت

بتغدر چنين وضعيت روحي و رواني با وجودي كه ر ا بهموي نداشتم ازيالت حوص تحهچنداني نيز به ادام

يه حوز ين احساس كرده بودم با فضاوهر حال چ ورآه جو خفقان ب نسبتعلميه سازگاري بيشتري

نام و يه فيضيه قم ثبتلمعي ه ر حوزددانشگاه دارم، علوم حوزوي خود را در مقطع خارج آغاز نمودم.

تر علميه را قابل تحملي ه تقريبا محيط حوز دروس حوزوي خود راچندي كه س از پمی دانستم و

ميمصمی خواندم و دائم عمامه دار شده بودم، ت نان ادامهچ تحصيالت حوزوي همهشتم بداقطعي

اصرار ايشان در در قم، سماجت وور پبدهم. اما حض هزير بگدر خصوص ادامه تحصيالت دانشگاهي نا

رديد. ترم اول سال دوم را درگان رمراجعت به ته هاي زماني تفاوتعآغاز نمودم اين مقط 1370 مهرماه ذشته داشتگ ي نسبت به سال قبل و ترمهايفراوان

و باه يزگترم اول دانشگاه با ان با اين ترتيب كه در غرور و با هدف و مصمم بودم، اما در سال دوم خود

معنا يزه و بيگرا انساني ضعيف و سرخورده بدون ان م نيزعمآغاز ترم دوم كه م احساس می كردم. در

شده بودم و با لباس روحاني در دانشگاه حاضر شده كردم فضاي دانشگاه نسبت به می بودم، احساس

ي وگانگاحساس بي سال قبل تفاوت كلي كرده و

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو32

هاي ترم همكالسياياه و برخوردهگانزوا داشتم، ن يام را بهپذشته و دوستان دانشجو اين معنا و گ

كه مورد تنفر و انزجار آنان هستم. بهتهمراه داش دادن خود با وضعيتز تطبيق هر حال با وجود اين ج

ی ديگر نداشتم، ترم دوم سال دومه اارچموجود مذهبی و بسيج دانشجويیي اينكه در فعاليتهامنض

در دانشگاه مشغول بودم و در غياب امام جماعت زاردم و احساسگ دانشگاه نيز من نماز را می

حد كه مورد تنفر و انزجار قشرنكردم تا هما می متوليانشرگ نادانشجويی قرار دارم، متقابل

تر من متعادلهنسبت باسالمي ن و انجمهاشگدان دوجه و بت:فگ در كه میپ قول هب شده است و

دانستم تخار می كند كه البته میزندي چون من اففر تقويت روحی ايجاد جهترفا به در صت پابراز محب

نسبت به من است كه با وجود بحران درونی شديدشتم.ا ظاهر ندفظی جز حه اچار به خاطر دارم زمانی كه به حسب مسئوليتاقيقد

هاگبه خوابواردي م در ويي(بسيج دانشجو)شغلی اه دانشجويان خواهرانگبويژه خوابدانشجويي

ی اونهگجو بشخواهران داننگاههاي رفتم می دانشجو يبههی، انقالبی و مذلبود كه مرا به اصطالح حزب ال

يزآمهای تنفره مزاحم دانسته كه نگاامحض و اساس تيبكردم، به هر تر میحسآنان را با تمام وجود

كه در طول مدت تحصيلی درود ذر بگزمان در حال ترم دوم حوادث و اتفاقات زيادي رخ داد كه مهمترين

آن به ترتيب زير است: ق دو تن از دانشجويان به نام عليرضافابه ات

علميه قم ويه محمدي كه خود ايشان طلبه حوز همكالسيم بود و دانشجوي جامعه شناسي در

چرا سنی شدم: 33تولدى دوباره و انتخابى نو

ري ابوطالب صالحي كهگدانشگاه تهران نيز بود و دي در رشته جامعه شناسي در دانشگاه مشغول تحصيل

(ميدان توپخانه)نوب تهران جبودند از تجريش به ديم، البته هدف خاصي نداشتيم كه در ميدانورفته ب

خانواده به ي ارتباط تلفني باارتوپخانه جهت برقر از پس .مراجعه نمودمبود نزديك باجه مخابرات كه

ارظينكه در سالن انتاحضور در دفتر مخابرات و نثسته بودم وجود يك نفر كه ملبس به لباس بلوچي

ل سنت به تن داشت نظره لباس روحانيت ااو ظاهر شستهنمن را جلب كرد و در كنار چند نفر جوان

ارتباطيويا ايشان نيز به انتظار برقرارگبود، انننشسته بود كه يك دفعه متوجه شديم يكي از جوا

كه شما سني هستيد: گفترخطاب به روحاني مزبو ؟ روحاني پاسخ داد خدا نكند كه من شيعهيعهش يا وحاني؟ ر. جوان پرسيد: عيب شيعه چيستشمبا

شيعه كه انسانيت چه عيبي هسترجواب داد د.نداشته باشد

را نيز به خود جلب كرد.نظر ما ساسيت بحث، ح شماببه روحاني گفت: عي جوان خطابامجدد كه حرام را حالل و حالل راستا"عمر" ها سني

ي رازيچه عمر چرسيد: پ نيت. روحاكرده اسحرام پاسخاست؟ جوان ه را حالل كردييزچه چحرام و

رام اعالمرا ح بوده و عمر آن الداد كه صيغه حل يا به نظر شماآسيد پر ناني از جواحده است. روكر

ان گفت: بله. روحاني خطابوصيغه خوب است؟ ج بهپس من ر صيغه خوب است، گفت: اگه جوان ب

ردست كه ه يعنوان برادر مسلمان شما مدت

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو34

ياز دارم، خواهرتان ران سستم و احساهافرت سم وريد كه خيلي ثواب دارد. آ من دره صيغبهبياوريد و روحاني شديدپاسخ جوان از عصباني شد و به كمكا

از همراهانش، روحاني مزبور را كتك كاري كردند و و دو نفر همراه درو من رون انداختند يتظار بنسالن ا

يصاشين شخ مسوار از سالن ايشان رانبيرو خسام، او رايخودمان كرديم و در رستوران سنت

ل خوردن غذا دو نفرخالهمان كرديم. در معصرانه به طور محترمانه با ايشان درنماه دانشجوي همر

آمده در زمينه فضيلت حضرتشيپ مساله دمور ثالثه بحث كردند كه دو نفر خلفاي نسبت بهعلي

كه فضيلت كردندمطرح دانشجو اين سؤال را خلفاي ثالثه بر اين است كه حضرتبر حضرت علي

علي سواد داشت و كتاب نوشته است اما خلفايد.نر سواد نداشته و كتاب ندارگدي

درپفت: زماني كه پاسخ گروحاني مزبور در هچسواد را از داشته، ايشاننحضرت علي سواد

هلس حضرت علي در مذهب ما ا. پموخته؟آكسي م كاتبهه يا حضرت معاوموده، اب وحي بسنت كات

از علي صه ل رسول الاوحي بوده، و هم باسواد. بعد اسخ، باپيرد و در بخش گخواست كه سواد ياد ب

حضرت علي)نهج اشاره به كتاب نوشته شده توسط آنابي كه نوشته شده، حضرت علي تالبالغه( گفت ك

شيخ رضي" ملعون "ا ننوشته است، اين كتابردارد. ي نيزغدين هزار حديث دروناست كه چ

وگو مگ به حد حوصلزبا توجه به اين كه بيش ا د روحانيررخوب ه ايشان را ترك كرديم. حادثاشتيمند

چرا سنی شدم: 35تولدى دوباره و انتخابى نو

ذارگ در من تاثيرالمزبور در رابطه با بحث صيغه كامبود. ادف در مسافرت تهران به قم باتص بر حسب (2

ويا حافظ كلگكه غالمرضا كاردان اتوبوس با آقاي هاي برجسته مذهبي ن مجيد و يكي از شخصيتآقر

ريزيهاي تقريب مذاهب و وحدت شيعه و كه در برنامه نزديك.باشد، همسفر شديم سني صاحب نظر مي

كاردان، خانم جواني قرار داشت كهآقايصندلي رايش تمام كرده بود و زيبا به نظر می رسيد. بعد ازآ

كاردان با خانم مزبور همآقايمدتي متوجه شدم كه متوجه پچ پچ دارد كه البته دقيقااطالحصصحبت و يا ا

رسيدن به قم وه نشدم، اما در مرحلآنانبحثهاي متوجه شدم كه آقاي كاردان،س پياده شدن از اتوبو

دند. در سه روز بعد كه براياذي به خانم دغتكه كا اب به منزلكترفتن گي و صانجام ديداري و كار شخ

ن رفتم متوجه حضور همان خانم در منزلا كاردآقاي نزلم رآقاي كاردان شدم كه با لباس راحت و د

آقاي كاردانيه اينكه خانواداايشان بودند و توضيح در منزل تشريف نداشتند. خيلي تعجب كردم به هر

ال با توجه به اينكه تصميم نداشتم به طور خيليح مزاحم وقت آقاي كاردان شوم اما حضور خانم زياد

مزبور در منزل آقاي كاردان باعث شده بود حساس يگ كاردان حالت دستپاچيقاه آرچه از چهرگشوم.

متنيشتن مشخص بود، اظهار داشت كه مشغول نو را كمن ايشاهمنزل حوصل من در د كه حضوراشمی ب

مزاحمت كنم،عه زودتر رفهر چرده و راغب بود ك رودم تا علت حضبوبا توجه به اينكه مصمم شده اما

كاردان بدانم و آقاي كارداني قاآخانم را در منزل د گفت: اين خانم حاالبورم شده ظجه نونيز كه مت

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو36

م باه ابرايم حالل است چون ايشان را صيغه كرد توجه به تعبيراتي كه از مقوله صيغه داشت، خواست

ثجيه نمايد كه حتي بحو توعمل خود را اسالمي اشميهه طالقاني و آيت الله اللمرحوم آيت

ر باي كه تأكيد بر انجام صيغه نه تنها مغانيرفسنجا ثوابدانستند، بلكه مزيد آن را اصول نمي

حتي آقاي كاردان بهسستند كه بر اين اساندامی شتهداد در صورت نياز صيغه ومن نيز توصيه نم

كاردان ضمن تفسير ويقاآر حال هباشم. به يري ازگجلور د صيغه آن را مهمترين عاملهفلسف

تعبير نمود و به اين ترتيب ازي فساد اخالقيجترومرخص شدم.شان خدمت اي

من درن كه از دوستاوفر دانشجن مدتي بعد دو (3 دانشگاه مشغول تحصيل رشته جامعه شناسي در

(عليرضا محمدي و سيد ابوطالب صالحي)دند وب جهت مطالعه و تحقيق در رشته جامعه شناسي با

قانوني قصد مصاحبه ودهاياخذ مجوز رسمي از نها وها د در محلهوزارش را داشتند، قرار ب گ فيلم وهتهي

ي داشتندقالساد اخف كه شهرت به هايي اركپ مصاحبه و فيلم تهيه نمايند كه راغب شدم همراه

اركپ- ناتارك اكبا)پ يياجايشان باشم كه در عيطبيلهاي گكنار ر و در حالي كه درقمست( جوشدان م عكس و فيلم تهيه نمائيم يكي از همراهانيتساوخ رسيد خانم درپد و برذگخانمي مسن و در حال از زارشي تهيهگ مسائل اجتماعي می خواهيم دروم

؛رسمپرد بو شما را در اين مظراهم نوكنيم. می خ بود با حالتيهصبي شدعخانم كه خيلي ناراحت و

من عكس بگيريد تا لدقا بيائيد از آلود گفت آم شخ شكمنكرد طر پرخاونه بگبدانيد دختران مردم چ

كشيده می شوند و تن به صيغه خود به فساد

چرا سنی شدم: 37تولدى دوباره و انتخابى نو

ثار وآ مطالبات با خانم مزبور همی دهند. خالص دي نامناست توصيف كردحعواقب شوم صيغه را به

.دار می كرد وجدان را جريحه كه قلب هر انسان با ري نيز در اينگان ديو بعد از خانم جه در مرحل(4

؟ق يعني چهشده شد عياز ايشان پرسمورد سؤال و ب،آ يعني عشقق يعني نان، عشخانم جوان گفت

كردن شكم ي، عشق يعني پرگعشق يعني تأمين زند گفت: حال دختران جوان حالي كه اشك ريزان بوددر

كردن شكم تن به ت كه براي پرسبه جايي رسيده ا ح عمل صيغه گفت:يصيغه می دهند كه پس از تقب

دار می شوند حتي حاضر قاياني كه پس از صيغه بچهآ ر شناسنامهوهاي خود را جهت صد نيستند شناسنامه

در اختيار مادر نوزاد قرار دهند. به هر حال آن نوزاد خود نشان داد كه چنان از صيغه نفرت و انزجار از

. را ناممكن می دانم آنوصف و ازآمدري نيز مصاحبه به عمل گ از خانم دي(5

؟ و جواب داد كههيعني چ قشوي پرسيده شد، ع ناه، يعني زنا، يعني صيغه وگ امروز يعني قعش

خرش جدائي...آ مزبور از طريق دو نفرهبا توجه به اينكه مصاحب

ظشد اما به لحا يمل به واحد مربوطه تسودانشجزارش پخش نشد.گرانه و رسواگونه گهاي افشا جنبه

روزي در كالس درس معارف حضور داشتيم كه شغول تدريس بود چند نفرمآقاي محمديان

ملبس به لباسآناندانشجوي جوان كه يكي از و سني بودند به صورتنويا تركمگه كردي و بقيهك

.دندانشجوي مهمان حضور داشت نث مذهب مطرح شد و آقاي محمدياحب يك دفعه

ابوبكر و)اط خلفاي ثالثة بدر توجيه مطلبي خاص ارت

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو38

او شيريگق ا را به صورت تمثيل مصد(عمر و عثمان دزدن شيرهاي خودگس از دوشيدن با لپت كه سدان

ثيل مربوطم تدمرك را به زمين ريخت، تصور نمي ط آقاي محمديان براي دانشجويان حاضر سنيستو

ردي كران تمام شود، تا حدي كه دانشجوگخيلي شت.گن بررهدوبا ودا كره درس را رهجلس

مجموعه حوادث و اتفاقات به شرح فوق در ترم دوم سال دوم دانشگاه ضمن اينكه حال و حوصله الزم

وس تحصيلي از من سلب وريري دگرا در جهت فرا هاي مداوم و مفرط روحي شده يگمواجه با خست ت و انزجار قرار دادمفرنان مورد نچنآبودم صيغه را

ر حال سال دومهتوانم بكنم. به كه وصف آن را نميايان رسيد.پ به زيندانشگاه

ايانپ با ندر شروع سال سوم دانشگاه كه همزما م بود، مشكل جديدي اترم اول خارج دروس حوزوي

در حوزه شد اين بود كه بيشترتحصيل ادامه نع ه ماك دروس اين سال در دانشگاه به صورت عملي بود و

يافتم. به همين می حضورستان يمارب رمی بايست دي در دروس حوزوي ايجاد شد. اهدليل وقف

يشنهادم په ا خانواد سال بود كهنين در اينچهم ري براي خودمكف كم كمد كهازدواج به من دادن

.بكنم م اصرارگدربزرگ و مادربزرپ پدرم و يه خانواد

م ازدواج كنم. او نيز اداشتند كه بايد با دختر عمه درسكالس پزشكي بود و در يك هشجوي رشتندا

ر را خوب می شناختيم اما بعيدگمی خوانديم. همدي هم كنار بيائيم. چرا كه نوعبا می دانستم كه بتوانيم اه من به جامعه ونگري بود و گبينش و تفكر او چيز دي

ر.گاطرافيان نوعي دي

چرا سنی شدم: 39تولدى دوباره و انتخابى نو

به هر حال با اجبار و اكراه اين ازدواج شكل هدامي اهم برا رفت و تصميم بر اين شد كه باگ.مريكا برويمآصيالت به حت

اين سال حضور در محيط دانشگاه مقداري هاي هاي سال رفتاري گتر بود و آن مشكالت و راحت

رچه به جهت فلسفهگ .قبل كمتر به نظر می رسيد وجودي و ذاتي دانشگاه كه هميشه محل برخورد

انديشه و افكار متفاوت است، تحوالتي را ناپذير می نمود، اما در سال سوم فقط دو اجتناب

داد:يق مهم و قابل توجه روامورد اتف وس دانشگاهيمرشغول بودن به دم در وقت (الف

قم احضارهعلميه فيضيي ه بودم كه يكدفعه به حوز ههايي انجام شده بود تا جلس يزيرويا برنامه گشدم.

رامون اصول و مباني اعتقاديپيمباحثه و مناظره انه اهل سنت در قمگمذهب شيعي و مذاهب چهار

زار شود و مرا خواسته بودند تا در اين جلسهگبر من وشزينگ البته انتخاب در .شركت داشته باشم

وياگ بود كه ي علمي به نحوهشركت در اين مناظر رفته بودم.گهاي موفق و ممتاز قرار در شمار طلبه

مناظره درو ديگر جهت مباحثه هق چند طلبابه اتف صحرا تركمنهانيون سني منطقح روز تعدادي المقاب

.يمفترگقرار كه از قبل طراحي شده بود اينييها ريزي برنامه

هيه شود و بين مردمتز جلسه مزبور فيلم ابود كه رديد. پس از چندگ جلسه آغاز ا نهايت.رددگپخش

ساعت بحث و مناظره نتيجه اين طور شد كه به اصطالح در مقابل سؤاالت مايروحانيون سن

. ما موفق شده بوديمابالجواب ماندند و مثل

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو40

ستموفقيت ما و شكبا خاتمه يافتن جلسه، خبر هاي سني در روزنامه علمايكردن دادن و محكوم

سيدند.راب چاز من به همراه عكسهايي چنان بزرگ و مهم آناين به اصطالح موفقيت را

ه وقوعب ي انقالب عظيم گوياجلوه داده بودند كه ميز درآانعكاس خبر موفقيت كه ت، س اهستويپ

هاي لبهطبين در اوصصاذهان عمومي خ افكار و وور آ شگفت ي علميه بازتاب بسياره جوان حوز

ر برداشت، اما در تحليلي كهدرا ي ه انند كلخوشحاشخص تيور يا به عبارزب میه مناظرهجلس ازا

اين بود كهاميز داشتم، اساسآ قيتفوم اتفاقي در غالبتوفيقي مي موفقيت علوه ثاه اين حادگ هيچ

دري كه ر، به نحوگي دي ااي برانديشه شدن انديشه افل عمومي انعكاس داده بودند،حو مه مزبور روزنام

نبود. را كه همچبودم، نخوشحال فقيت خودم از اين مو

ه باكم اينهاه علمي خودم اطالع داشتم و گ جايزا اين دليل و استدالل و منطقي كه من بلد بودم

چهار صدزار و كري ه فهشود انديش نمي وقتچهي ت نفي كرد وحرا نين ساده وچ ي را اين اساله

ست داد.كش ني درس ونيناوح رن ماندبجوا من بييه به عقيد

جوان شيعي بودم، نه تنها ريشههمقابل من كه طلب المياطالعي آنان در علوم اس و بيدر ضعف علمي

وولي قابل بحث صداشت، بلكه مسئله از دو جهت ان و اينكه وضعيت ايجاد شده اينكه باا اول؛بودبررسي

بودند كه از جلسه سني متوجه شده ننيوحارو مناظره فيلم تهيه می شود، از همان ابتدا مشخص

چرا سنی شدم: 41تولدى دوباره و انتخابى نو

حث اعتقادي ندارند، لذابجام نه ابكه تمايلي بود هاي لو استدالنظرات كامال مشخص بود كه در ابراز

خود اكراه داشتند. ثانيا احساس می نمودند كهفقهي مناظره حث و بهسيرانه وارد ماجراي جلگغافل الپاسخ به سؤاالت كام ند. لذا سعي داشتند دره اشد

ايد كه با اين ترتيب بحثمراعات نم راجانب احتياط جواب ماندن واقعيت نداشت. بلكه بحث سكوت بي

بيشتر مورد توجه بود كه شايد روحانيون سني به ر سكوت را اختيااند بعضستاصطالح خود می دان

.نمايند به هر حال نظر شخصي من بر اين بود كه ترتيب

دادن جلسه بحث و مناظره مزبور كه انعكاس وم داشت اساسقح طنچناني در سآبازتاب جزا

، فقط يك مانور وهنمايي بيش از حد اين جلس بزرگواقع ر قرار باشدگ چون ا.كار تبليغاتي بود پيرامونا

اصول و مباني اعتقادي و خط فكري مذاهب، مباحثه ايجاب می نمايد درايرد، قطعگي صورت به او مناظر

مباحثه و مناظره، از اشخاص صاحب نظر كههجلس الم شناسي و فقه و منطق و استدالل استادسدر ا جوان كهی هيد، نه من طلبآل مند، دعوت به عتهس

ادي اهل سنتقحتي از الفباي اصول مباني اعتهي ندارم.آگاونه گهيچ

مزبور از من يك شخصيته جلساءبعد از اتف( ب ريزي بود. برنامه اخته و پرداخته شدهنعلمي ش

ت به نحوي كه قرارفرگت ره صوگا دانشرري دگدي ر و در دانشگاه، پيرامون مسائلگ ديهجلس شد در

وعضاينكه مو اخالقي سخنراني داشته باشم، نظر بر بيني نشده بود و گفتند به صورت بحث براي من پيش

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو42

در مورداطالحص شئون اسالمي و يا اءكلي بحث اخالناه صحبت داشته باشيم.گپرهيز از

كيل جلسه، موضوع بحث خود را باشلذا پس از ت پايانيهحلو مرذشته گتلخ توجه به خاطرات بسيار

آنكه قبال به- سال دوم و مصاحبه با سه نفر خانم ار وآث و (صيغه)تعه ماشاره شد- پيرامون مقوله

پيامدهاي آن در جامعه، سخنراني كردم. با وجود ادي بودنتق واقف بودم به لحاظ اعااينكه كامل

زير سؤال خواهم رفت، مسئله صيغه نزد اهل تشيع، ختلهمراه خاطرات اما به هر حال آنچه كه الزم بود

ل سخنراني بيان داشتم.ا صيغه در خلهخود از مقول دانشگاهياين در جلسه عمدتراضحنكه يبا توجه به ا

- كه شرح حال وي قبالنبودند و آقاي دكتر حكاكيا از اساتيد اظهاري بيان شد- در جمع تعداد كثير

ي است كهه اوادن از خانانرداشت كه آقاي سخ ايي است،پارو غربي ويها رايشگداراي فرهنگ و

عرا بايد صيغه را كه يكي از مسلمات اهل تشيچ بيشيفردي انتظارچنين ، زير سؤال ببرد، از تاس

از اين نبايد داشته باشيم. احساس می كردم كه ايشان در صدد تخريب

م می باشد.ه اشخصيت خانواد تانيري آقاي دكتر حكاكيان در آن زماگ موضع

رفتم هر طورگكه تصميم ران تمام شدگحدي برايم يرم كه بر اين اساس بهگكه شده از ايشان انتقام

وحيد الله آيت"و مسئله را با آقاي مت قم عزي ميان د و محرم راز من بود، درا كه است"اسانيخر

ذاشتم و از ايشان تقاضاي مساعدت نيز نمودم.گ ه نقطهچنانچآقاي وحيد خراساني توصيه نمودند

وردم،آه دست بصي از ايشان ا خدرو يا موضعف

چرا سنی شدم: 43تولدى دوباره و انتخابى نو

اره دروذارم. لذا همگبن ه را در جريالحضرت آيت الدم.بوهاي آقاي حكاكيان صدد كسب نقطه ضعف

لمات دكتركابر حسب تصادف نوار خطابه و م لرهبري ايران را زير سوا كيان را كه زعامت وكاح

ديمق تني خراسايده وحلبرده بود، به حضرت آيت ال كيانكاكردم. نوار مكالمات مزبور براي آقاي دكتر ح

ردن ايشان راكزنداني ت زيادي نمود وكالايجاد مش.به دنبال داشت

با اين ترتيب سال سوم دانشگاه نيز با تحوالت رچه تحوالت مزبورگايان رسيد. پ بهمورد اشاره

واري راگهاي نامناسب و عواقب نا اسباب و زمينه.ال داشتنبد ن نيز بهمبراي

ذشته درگهاي از اتفاقات ترملهتجارب حاص تهآموخ به من اتقريب و ذار بودگر من تاثيربدانشگاه

ونه و چطور با مسائل برخورد كنم، و باگود كه چب ضوعات مربوطه خودمو واه و مسائل نشگمحيط دا

منذشته از گجربيات ترا تطبيق دهم، و به عبارتي ازرتر و بدو تر، منطقي تر، متعادل شخصيتي محتاط

غرور جواني ساخته بود. احساسات و در اين مقطع زماني دو حادثه بسيار مهم و

ها و ق افتاد كه نه تنها بر نگرشاساز اتف سرنوشت كامالذاشت بلكه نقش گم تاثير اهاي اعتقاديه اگديد

ه در من ايجاددمهم را در جهت تغيير عقي واساسي مود.ن

سفر به منطقه »كنگان« استان بوشهر -يخيرتام و هرد واقعه مگ رسيدن سالا فرهتانآسدر

اطمهفادت حضرت هاه تشيع يعني شگديالبته از د

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو44

مساجدر در و ديوار باشتيم، كه قرار د كزهرا رت فاطمهضايي نصب شده بود "شهادت حهكاردپال الن آن حضرت لعنت" نوشتهت قابررا تسليت باد و هز

منابر ردم كه بركده می هر مشاگ ديييبود، و در جا ي ا برنامهسمی گفتند "ما به وحدت معتقديم" بر اسا

قاكه در حوزه علميه قم طراحي شده بود، به اتف سلمين "محمد حسين فاطمي" بهوالمحجت االسالم

ونيخوا ور تشكيل جلسات تعزيه و روضهظمن اان استان بوشهر كه تقريبگ كنهطقنسخنراني به م

عزام شديم.اي سني نشين بود، اقهطنم ي شهادت حضرته يرامون نحوپ هر شب آنجادر

، بهندشمني دشمنان ايشا و عناد وكا هرفاطمة ز رداختيم. لذا با توجه به فضايپايراد سخنراني می

جو كامال نامناسبي در منطقهامنطقه طبع جعتاس از مرپرديد. تا حدي كه گجاد ينشين ا سني

امتل اقخواني به مح وضهر سخنراني و هاز جلس ي می كرد و با ماگدر آنجا زندكه يكي از دوستان ما

خصي آمد كه خيلي ناراحت وشارتباط داشت، رفتم. ميطافرب به نظر می رسيد، خطاب به آقاي ضطم

اطمي گفت:فند سؤال دارم. حاجي آقا چت: گفاييد.مبفر

زنا ميا شآرسيد: پ فاطمي يقاآ مزبور از فرد پسري. سآفتند: ب گداريد؟ آقاي فاطمي در جوا

باست. آقايي خيلي زاسؤال كردند زن شما حتم نحوه طرح ادامه سؤاالت فرد فاطمي كه از

ا ازد رود، كنترل خوب خشم آمده بهيلي خموردنظر و.دست داده و يك سيلي محكم به صورت ايشان زد

عه آغاز شد كه باالخرهزمنا به اين ترتيب مشاجره و ميزبان موضوع خاتمه يافت.هبا حمايت خانواد

چرا سنی شدم: 45تولدى دوباره و انتخابى نو

احت ورني بود سخت ناساما شخص موردنظر كه كه تو: فاطمي گفتآقايين شده بود و به گخشم

خوند بيشتر نيستي، تا اين حد به همسر خودتآيك ت داري.سيتعهد و حسا

علي كه به فاتحآن ار! پس گپس اي نامرد روز ونه در مقابلگخيبر و شير خدا شهرت دارد، چ

رد ضرب شتم وومنان خود كه همسرش را مشد اهانت قرار دادند، سكوت اختيار كرد؟ تو از خود

ي؟ كه چنين كلمات زشت را بر زبانشك خجالت نميت؟سخصيت علي اشبه جاري می كني كه توهين

سپس با فحش و ناسزا خطاب به ماها گفت: م كنيد و بهگاز اينجا ورتان راگندهاي كثيف! زود وخآ

دتر اينها را از منزلور چه زهخانواده ميزبان گفت بيرون بيندازيد.

هم ريختها بردي اعصاب ما ح تا روبق مزااتف شود. ذهنم محو نمي اه ازگي تلخ آن هيچه كه خاطر

پس از مراجعت به قم و حضور در مركز مديريت حوزه علميه قم و دادن گزارش سفر، مسئوالن اين

ها با مكتب و اهل بيت طرح می گفتند: اساسا سني رار مزبوهعناد و عداوت تاريخي دارند. حادث

يرات متفاوتباهميت تلقي نماييد و با تفسير و تع بي ثار آذاري وگري اما تاث.ددنيي می نموواز ما دلج

وكد كه شبوق مزبور در من به حدي اتخريبي اتف جهت تجديد نظر اعتقادي چه بيشتر در ترديد هر

.د نمودجايعي را در من ايش

سفر به ديار عشق )بلوچستان( ودرمانده ار و خوا د تاريي كه داابه نام خد

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو46

كند ودرم دان آن بخوس ازپ

و سالم مارض در عسسپ اينامهرسف بحث ور قم بهزوهي گر

جدل مانر و فر دستوهب

يشاستاد خو بلوچر ديارشديم رهسپا

كغذا از قضا كاسه كشبود ريه تطهيآث ما ح برس

شد كه ما شيعه بنياد و اصل

سو اس صيغه يا كه سينهزبج

نزب حال عليزويم گچه

: ضار گل آندن ر خورز بعد تي

ضار ده شب كهزكه ساعت به دوا

چون در رسيد د به منروصيت ك

تضي كه تورم جان ورد بر كروصيت اث

دل رجان كجايي كجادپ

می روي؟ يق ورفكجا اي

همكالسي من؟

ظالمان و ذاتيان راحمد و ياابه امقمايفيقان خود نامهراي رب

جا بهك و يعشديم جملزحكم ا فتيم گر راسفر رمسي

شپي افتخارر پشخوشا نق

بلوچ بودك رشهتعجب ما ماي

رفته حالم تغييگ اين زاشد ز اري بغيزيم چيرنداسهو الف وزف ارر حگدنزدي مرم

قضازفدا عقيدت شده ا وقت شب به حكمدر آن

اضق شيرين ز جان آنكه

جانش پريد ي بپيوند وني به سررهب

كن سروري همين است توحيد و تا

لگير ز بدنبال باطل كجا

وي؟رمی بيا و بخوان هم خالصي

من اميد است شوم شهيد

د خدازن

چرا سنی شدم: 47تولدى دوباره و انتخابى نو

كشته شوم به مثلگراضار

هس از سفر منطقپج يا شش ماه پنحدود همديريت حوز»كنگان« از سوي مركز نشين ينس

»ايرانشهر« به يرگديفرت مساهعلميه قم برنام طراحي شده بود كه طبق برنامه يك تيمبلوچستان

ينتر برجسته از با تركيبي بجر و مهدبطالح زاصبه ظاهره قم، بهيعلمي ه هاي حوز ترين طلبه و شاخص

و جلساتبي نتايج گردهمايي پوشش ارزياتتح طقهمن به (وحدت شيعه و سني)ب مذاهب يرقت

ا در واقع هدف اصليمزام شد، اعبلوچستان ا ه وث، مباحرسفر مزبو ريزان از طراحان و برنامه

بلوچستان كهم با يكي از علماي صاصب ناهمناظر بود.،ي داشته اي سادگزند

بسيار تندي در مقابل مذهبعان مواضشون ايچ يد وتهمين جهت براي اسابه شيعه دارا بودند

رخورداربي ه ااهميت ويژز ي قم اه مسؤوالن حوز يان وهابيش اساتيد بر اين بود كه اهبودند و نظر هم

اي سياسته در عرصهلم ، زيرا اين عامسلك استنبود.

ن بهفترفتن و دست ياگ ما براي ضعف هباالخر شدن ازعو مطل وارگم بزرل عاآننقاط ضعف از

و آمدنين منبع درچان و همشيچاپ كتاب ا يه نحويم.آنجا اعزام شدان به يش اه مدرسهتأمين هزين

اعزامي عبارت بودند از:هروگتركيب شش نفره -3، (:)ليرضا محمدي ع- 2 ،يد ابوذر فاطميس- 1

-5، يياض- محمد ر4يد ابوطالب حسيني،سرتضي رادمهر.- م6ان، يين جاللحسعبدال

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو48

بود.مي فاطآقاي ههدع به هروگ نسرپرستي اي رفتو با حضور در د دندشضار ح به قم اهروگاعضاي

المرضاغقايان آاساني كه خره وحيدل الآيت آقاي تادي نيزس الله اآيتابوذر فاطمي، و سيد كاردان،

ها به شر سفا وها يهص توآخرينتند. شضور داح وحيدآقايد، ضمن اينكه شروه گفته گاعضاي

رابور زمريزيهاي مهرنات سفر و بمياني اهسخرا داشت بهه توجيه می نمود، اشارهروگاي اعضاي بر نام در كه از روحانيون صاحببا شخص موالنا هينكا

منطقه است، در يك جلسه تقريب مذاهب مالقات داشته كه با اين ترتيب در نظر داشت به اصطالح

اهميت سفر، موقعيت و جايگاه علمي موالنا را تشريحنمايند.

به هر حال پس از ختم جلسه توجيه و توديع، اعضاي گروه طبق برنامه از تهران به زاهدان و از

آنجا به منطقه مورد نظر انتقال يافتيم. از اين جمع فقط آقاي فاطمي كه سرپرست

گروه بود، ملبس به لباس روحاني بود و سايرين ازكت و شلوار استفاده می نموديم.

رب بود كه من و عليرضاغ مزتقريبا وقت نما سنت شديم.هلاجد اسم وارد يكي از(:)دي ممح

كه لباس محلي به تن داشت و شكل و يك نفر خودهب وجه ما رات بود، ه دادخود هبسنتي مايلي ش

اب بهخطر، ختص عليك مامل س ازسجلب كرد، كه پ زيم و نياه اسني شد حاال عه وشيوي گفتيم كه ما قبال

ب سنيهبه مطالعه و تحقيق بيشتر پيرامون مذ زتيم تا ما را با يكي اس و از وي خوامداري

نا كند. خيلي راحتآشي منطقه نوحارهاي يتشخص ني راحايت علمي روشخصاني شيرفت و نذ پهادسو

مئيوگزي نچي از وي به كسي كهبه ما داد. اما گفت

چرا سنی شدم: 49تولدى دوباره و انتخابى نو

زاران و كنار وي قرارگامه نماز در صف نمازقكه با ا رت دست بسته اقامهو اما نماز را به ص،رفتيمگ

ستيم.هسني ه م ككنينموديم تا به اصطالح ثابت ني موردحاي روشانماز فهميديم نن ه از اقامسپ

اني همان كسينش دقيقا ،تس اهنظري كه به ما داد اخرهت داريم. بالريان ماموشت كه ما به سوي ايسا

وهتفايرانشهر رشيع جمعه اهل تمبه منزل اما ذاشيم كه باگ در ميان هروگموقعيت را با اعضاي

مقامفترظهر روز بعد با پاترول د از بعد،ريزي برنامه تمق يك نفر راهنما به سابري، به اتفهم رظعم ن شديرديم. قرار بر اكا حركت ن سكونت موالحلم ضايعاندان ادرگه يك هفته بعد پاترول جهت برك بود كه باهدشتاريك ردد. تقريا هواگ برهروگ علميه وحوزه ي يك نفر طلبه به مهمانخانه ياماهنر

ر شديم.ستقديني، هدايت و مدرسه به اصطالح م وردندشام آ براي ما هي مدت زمان كوتازپس ا

غذاييكه طبق برنامه بودهادسو كشك ن ناه ك كرديم كه ماجب بود. تعه شدهمادآطالب و از قبل

يمه اآمد ور دهاني و از راحورو هيأت ويژه ان هممي پذيرائي می شود و از اين از ماككه با نان و كش

جهت سخت ناراحت شده بوديم كه چندان رغبت به خوردن شام نداشتيم توضيحا اين كه بعدا متوجه

شديم كه بحث ميهمان و ميهماني ويژه به هيچ وجه ر وقت غذاييهوده و نيست، هر كس بمطرح ن

ند وكماده طالب استفاده می ي آبرسد، از غذا ميهمانان مراعاتامتيازي بين و بندي طبقهونه گ هيچشود. نمي

نماز به مسجدهت اقامه از صرف شام جپس اقامت«موالنا»نماز عشاء را به امامت رفتيم و

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو50

نموديم، براي اولين بار بود كه ايشان را مالقات نماز و بدون اينكه با موالنا،همی كرديم. پس از اقام

مسجد خارج شد عليك داشته باشيم. ايشان ازمسال كه از نحوه لباس پوشيدن ما به ويژهيو با وجود

ه لباس روحانيت بود، بفاطمي كه ملبسي قاآ مشخص بود كه غير بومي و ميهمان هستيم و با

زارانگازم عليك مختصر با تعدادي از نمداشتن سال مدهايآويا رفت و گجلب نشد و نظر كسي به ما

راي ساكنان محليبونه و ميهماناني از اين قبيل گاين خانه طبيعي به نظر می رسيد. به هر حال به مهمان

هم ريخته و ناراحت از نحوه حوزه با اعصابي در ما همانند استقبال و پذيرائي، خصوصا اين كه از

رخورد و پذيرائي می شد،بولي و ساده معمميهمانان مراجعت كرديم.

اولين روز اقامت: وحس از اقامة نماز صبپبح اولين روز اقامت و ص

مسالتوانستيم با موالنا ،سجدمدرس تفسير در صر داشته باشيم. و توضيحا اينكه درستعليك مخ

وردمدر النا اركه نور كه مومبا سوره نتفسير موال كه صديقه شضرت عايحالمؤمنين أم ت ءبرا

كه بعضي ازحني دند و با لموسخناني ايراد فر زيادنند ين می كه توكضرت عايشه حبه ها ه بيچار

صبحانهان جهت صرف شق ايابود. بعدا به اتفمند گلهم.يمدآخانه به مهمان

انموال ه بوديم،نشستنه خا انهم مركه دمي اگهن ت، باشب دا لي بر امحرمانه بسم بسيارتلبخند و

شما بد به تما ديشبتانت و صداقت خاص گفت حم ه جهت بذرخواهي فرمودمن ع؟ ضگذشته است

چرا سنی شدم: 51تولدى دوباره و انتخابى نو

همانانيم از ميوانت مي كه داريم نييها تيمحدوديم.ني كيرايذپت سدر

ود محدود كهنفت و شگنه و حادر خالل صرف صب ه بهانه بناالويد، مم به طول انجاقهدقي 45دا حدو

انخانهم كالس شود از مههبفتن ماده رآاينكه می رود ان، اينشي با اي ا دقيقه45ات قد. مالشرج خا ي كهخصيت شآنا براي ما روشن كرد كه ريقت حق

بودند،هيم نمودسم براي ما ترق رر وي را ديتصو جايگاه علمي موالنااعد شديم كه تقم بايست و تقرين

را در بحث و هروگقيت فدر حدي است كه ضريب مو عبارتيهب هد داد و ياخواه كاهش ث و مباحهمناظر

تر نييپاخيلي در سطح هروگفهميديم كه توان علمي د.ران قرار داشاز اي

ريگات ديقوز بعد مالر بحل تا صحا هربه وز بعدانتظار مالقات رزير به گد. ناش ميبيني ن شپي

حوزهابخانه تددا به كجيم مفترگميم صا تذمانديم. ل بازديدي بهآنجا برويم و از (ديني مدرسهعلميه )

حضور در بوديم با . و شايد هم در صددآوريمعمل را كهآنچهنه و شناسايي موقعيت و يا حداقل بخاكتا

وديمب آني پمی خواستيم و طبق برنامه سفر، در يعني دستيابي به كتب، مقاله و مجموعه و مشخصا

مداركي كه به اصطالح مضر باشند، دست يابيم. س از حضور در كتابخانه با يكي از مدرسينپلذا

سالم عليك مختصر،زس اپحوزه مالقات كرديم و رشدترين مدرسينا يكي از نمتوجه شديم كه ايشا

يس قطعه نقشه جغرافيايي سياكحوزه می باشند، ي صدر اسالم نشان راشدين را دريكه فتوحات خلفا

وستر تنظيم و به ديوار الصاقپمی داد و به صورت

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو52

س ازپود، توجه ما را به خود جلب كرد كه بشده به صورت يرامون نقشه، ايشان به سؤاالت ماپ ثبح

شفاف پاسخ می داد كه واقعا حيرت زده شده بوديم ي محروم او نيز تعجب می كرديم از اينكه در منطقه

اي علمي تاه گاهيآ علمي با يها و محدود شخصيت اين حد وجود دارد و مهمتر اينكه بدون توجه به اين

مسئله كه ما هيأت روحاني شايد به منظور انجام ونه گيم، اما وي از هره ا سفر نمودآنجاماموريت

اهمه نداشت. به هر حالوابراز عقيده و نظر صريح نذشت زماني شايد حدودا يك ساعت و بدوگس از پ

رح مضالي به اصط ااينكه به مدارك و يا مجموعهخانه مراجعت نموديم. ، به مهماندست يابيم

رگروه با يكديگخانه مشاوره اعضاي در مهمان ي با "موالنا" انج دقيقه پرفت. مباحثه چهل وگصورت

درسي حدود يك ساعته با مدره او همچنين مذاكر مواجهآنهايي كه با و صراحت ها كتابخانه و واقعيت

ي به اين نتيجه رسيدهگروه همگشده بوديم، اعضاي ؤاالت س و فهرست كردنيبند بودند كه ضمن جمع مالقات روز بعد با موالنا ضمنهجهت طرح در برنام سؤال در هر روز از طرحو طرح حداقل يك يا د

ي پرهيز شود.فالتز و اخگيالت احساس برانسوا هات روز بعد فقط در حوزق كه در مالشدلذا قرار

ات وسنتايج جل ثار وآو محدوده بررسي (ه و سنيعوحدت شي)هاي تقريب مذاهب ييماهردگ

م.شيته باشو داگو تگفبحث و انبا موال خاص با متانت زرودومين بحان بعد از نماز صيشا آند، به شه سؤالي باچچنان ي نمود تاگمادم آاعال

وييردهماگضوع موا طبق برنامه، ذد. ليوگخ بسپا

چرا سنی شدم: 53تولدى دوباره و انتخابى نو

را(يسنيعه و شوحدت )اهبذمتقريب جلسات .يمخواستاراين باب مطرح و نظر موالنا را در

ساتجلتايج نيرامونتفاوت پيرات معبتا موالنا ب داشت ومي خود را به اين صورت اعالباي ارز،وربمز

بهمي ر هر چند قدبول جلسات مزكشچه رگگفت: ثار وآوص خصادي در عتقابي و ايت، اما ارزسا جلو

ي است كه اميد چنداني بهحوايج جلسات به ننت جهيي نتتي، و به عبارسنيعه و ش وحدت حققت

وحدت كرد:فهنه ندارد. و اضاين زميمطلوب در ا د كهشاهد خوتي محقق رني در صوسشيعه و

چه صراحتا به مقدسات ارتاشي چه اروحانيون شيع سهجلر د نكهاهل سنت توهين نكنند، با توجه به اي

علميه نيز حضور يه مدرسين و طالب حوززتعدادي ا ر جلسه بعضا بادين و طالب حاضر سد، مدرتنداش

كردند می رظ ابراز عقيده و نناهاي موال بتصحقطع ت كه نظامسا اين زماني كه ادعا برشتندداعنوان و

فتواي متم حكومتي اسالمي است با كدايسو س شهر مشهددر شيخ فيض محمد« مسجد »فقهي

جوابود. درشبز مبدل می ي سو به فضاتخريب مدرس حوزه جواب داد والس فاطمي به اين آقاي

اهگشيخ فيض محمد وقف بار كه زمين مسجد ه است. موالنا با حالتدامام رضا بو ملكوتي

و يك : اينكه مسجد باشددي جواب دا اينانهگخشم نآمسجد نماز و قر مسلمان به مسجد برود و در

بخواند ثوابش به امام رضا بيشتر می رسد، يا اينكه فساد اخالقيآنر روي دبه فضاي سبز مبدل شود و

؟ذيردپانجام

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو54

روهي مطبوعات به طورهاي گ حالي كه رسانهدر سيخته و غير قابل كنترل، به معتقدات ديني وگافسار

ها اهانت می نمايند در زماني كه اسالمي سني به نام اسالم اجازهركشوخت ايتپهاي ايران در سني

نه وحدت شيعه وگوندارند مسجد داشته باشند، چ ني محقق و برقرار خواهد شد. بعضا و شايد تماماس

سياسي است كهيبحث وحدت شيعه و سني يك باز فقط مصرف تبليغاتي دارد. در اين جلسه كه حدودا

باز جهت به طول انجاميد، و موالناعت يك سا زير به انتظارگتدريس به كالس درس رفتند، نا

دثهظهر همان روز، حا از مالقات روز بعد مانديم. بعد نه چندان مهم اما جالبي اتفاق افتاد به اين ترتيب

روه كه ملبس به لباسگرست پ فاطمي سرآقاي مردي كه روحاني بود از مهمانخانه خارج شد. پير

نب را به ايشاآ هفتابآلباس بلند عربي به تن داشت ي جليت: بگير! اگف فاطمي آقايخطاب به دادند و ل به زبان بلوچي به عبا وجتوضيحا اينكه )مشرك

.(ويندگخوندهاي شيعه می آي به لج تيم از اطالع اين جملهي فاطمي و ساير اعضايقاآ

كه شب راي حوند به نناراحتي كرد شديدا احساستيم به درستي بخوابيم.نسنتوا

سومين روز اقامت: ا موضوع ديروز ونات با موالقصبح روز سوم در مال

مدا از عدشديمطرح كرديم و اهانت پيرمرد را ا ضمننله و شكايت داشتيم كه موالگرضايت،

ود اينماز اين برخورد نامناسب، اضافه نخواهي عذر المست نيست و با روح متعالي اسها درخوردنوع بر نينچاري ندارد متاسفانه ما در جامعه شاهد سازگ

چرا سنی شدم: 55تولدى دوباره و انتخابى نو

يتيم به نحوي كه حستب هساي نامناهردخوبر هاي محلي در برادران اهل سنت كه با لباس

والمعمد، نن می كپيداضور ح رگهاي بز هرستانش مري نيزعني سنان آه و به فترر گمسخر قراتمورد

د.شوگفته می روه بــهگــموالنا ضمن اينكــه از اعضــاي حال هربه

عــذرخواهيه بود، فترگت روصكه دي بردخوسبب بر ازساهميت تلقي نمــوديم كــه پ داشت مســئله را بي

راخود ت سواالي نمود تا گمادم آ اعال،صرف صبحانهــدهني يب پيشطبق برنامه از قبل ازيم كهسمطرح ش

چهارم موارد ســوال اختالفيات روزققرار بود در مال تطهــير، بحث خالفت وهيــآيعــني مفهــوم و اساســي

فقــط يــك مــوردرديغ هو مسال رت زهراضهادت حشــ ــ حؤال مطرسـ ــود؟ يشـ ــی تط بحث آيهني عـ ﴿ :ريهـ

﴾ . :1(.33)األحزاب. - منظور از اهل بيت در اين آيه از نظر اهل تشـيع، فقـط علي 1

ــامبر را ، فاطمه، حسن و حسين مي باشد و ديگر همســران پي كنند. اما اهل سنت نظــرش فراتــر از در اين مجموعه داخل نمي

شــود، زمــاني كــه اين است: كلمه اهل به كل خــانواده گفتــه مي ي،ه احضرت موسي در كوه طور بود، نه دامادي داشــت و نــه نو

اما وقتي خواست بــه زن و فرزنــدانش بگويــد، اينجــا بمانيــد، در « پس اينكه كلمة اهل را…فرمايد: »قال ألهله امكثوا قرآن مي

معــني فقط براي داماد و نوه به كار بــردن كــامال اشـتباه اسـت. خداوند فقط مىخواهد پليدى و گناه را از»درست آيه اين است:

اين«. شـما اهــل بيت = =دور كنــد و كــامال شــما را پــاك ســازد بــه معنــاي آن نيســت كــه همســرانصوصايا براي زنان پيــامبر

ند كــه اقتضـاي منـع ا در چنان حالت بــدي قـرار داشـتهصپيامبر بلكــه مــراد، واداشتنشــان بــه فضــايل و كـرده اســت. آنان را مي

شايان ذكر اســت زنــان امت نــيز هاي برتر و واالتر است. ارزش صدر لزوم آراسته شدن به اين اخالق و عادات، تبع زنان پيامبر

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو56

مورد نظر را كه يكي از مواردهيآخواستيم تا ي است را تفسير نمايد. موالناناختالف شيعه و س

لومسران رسول جزء اهل بيت رسهفرمودند كه .نده اه بودلال

در همين حال يكي از روحــانيون حاضــر در جلســه ي انهه ســوال ابلهاشــرت عايحضــدر مــورد انــا از مول

ضــرتحكــه ين چنين باز كــردا اموالنا سوال ر و كرد گراميسر ريخ همي تاهوا گه صديقه به اتفاق وشعاي

يكي از امهـــات المؤمـــنين وص اســـالمم نـــبي مكر ر اســاس فرمــان خداونــد متعــال كــه در بد وشنمی با

﴿ن كــــــــريم می فرمايــــــــد: آقر

﴾ . :(.6)األحزاب پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر»

است؛ و همسران او مادران آنها ) مؤمنان( محسوب«.مىشوند

ري در مورد نسبختصان توضيح مشاي و همه و اشاره فرمودند كشه ضرت عايحي گخانواد

ان در معرفي نسبشوش بوديم كه ايگرا پا س ودند:م نآغازضرت عايشه سخن را اين چنين ح رصديقه پدشان كنيه اي ه بنت ابوبكر وعايشضرت ح

ارغيار ين ومسلمه خليفه اول للان عبداشوارگبزر گوينــد ابن عباس، عكرمه، عطاء، و ســعيد بن جبــير، مي هستند.

مراد از اهل بيت، مخصوصا زنان پيامبر هسـتند و حــق هم همين است، زيرا آية كريمه درباره آنان نازل شده است و ما قبل و ما بعد آيه نيز درباره آنهاست و ذكري از علي و فاطمــه و حســن و

يل بيشــتر در اينحســين در اين آيــات وجــود نــدارد.)بــرای تفصــ موضوع به كتاب آيه تطهير و ارتباط آن با عصمت ائمــه نوشــته: دكتر سيد عبدالهادي حسيني مراجعه شــود. اين كتــاب بــه زبــان

يت اهــل ســنت قــرارترجمه و چاپ شده است و در سافارسي .www.ahlesonnat.comداده شده است.

چرا سنی شدم: 57تولدى دوباره و انتخابى نو

سلسله رومان درام راميشان گ رماد ولهرسول ال سد كهر می صم به رسول الله تپشت هش ي دربسن: ترتيب زير استهب

ان، بنم عثفهكر ابن ابي قحاب بنت ابويشهعا بن كعب،ه،ن كعب، بن سعد، بن تيم، ابن مر ب،عامر

تيمي. للهمحمد بن عبدا: صم يامبر اكرپي سبسلسله ن

ي بنقصبن عبدالمطلب بن هاشم بن عدالمناف بن ه ازدواجشعاي بن كعب زماني كه رسول خدا باهمر

قهديصان فرمودند: اي شبه ايچندي زس اپكردند شما پارچه ه كه بر چهرماب ديد خودر را من شما

ماشي اهشتده بود، فرش هفيد قرار دادابريشمي س من گفت: اين همسر شماست و و وردآرا به نزد من

ديدم شماييد با هره شما كنار زدم وچ از پارچه را را اجراآنه است ل اين امر از جانب الرفتم اگ گخود اري كردم. خولهگا خواستمرداند و من از شگمی

صر يامبپرا براي ك حضرت عايشه صديقه نين خداوند متعال حضرتكرد و اين چاري گخواست

زيد.گيامبر خود برپ را براي همسري كعايشه وردآعالم رباني از علم عايشه سخن به ميان آن

صحابه بهع در جمك شه حضرت عايكهو فرمودند حسوب می شوندمعنوان يكي از ناشران علم نبوت

.داه علمي بسيار بااليي برخوردار بودنيگو از جا ر علم عايشه جمحگفرمايد: ا مى(:ري )هامام ز

ر زنانگج مطهرات و ديالوم ازوعوري شود بر تمام آ صحابه البنيدا می كند. )اإلصابه في تمييز الپ يبرتر

.13/40حجر(

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو58

محبوبيت عايشه وت ادامه در مورد محبرموالنا د صپيامبر ثحدي اين سخن گفته و صيامبر پ نزد ك

ند: را خواند پيشه كسي چه ك)سؤال شد صاكرم ر بيامپاز

مودند:فر صتر است پيامبر حبوبممه هشما از ه كسي؟چ مردان زپرسيده شد اسپس عايشه،

.يقكر صدبدرش ابوپپاسخ دادند: و ي تطهير هي آيرامونپو ساعت موالنا حدود د

ا حضرت عايشه توضيح دادند.صازواج مطهرات خصو ي يهآه ژي به ويآنيات قرآسير فت ان درچن آنايشان ياتي كه در مورد ازواج مطهرات بودآر گدي و تطهير

احاطه و تسلط داشتند و ابراز عقيده صريح می دانم. باكن را ناممآنمی نمودند كه وصف

قات روز جاري جزاي كه قرار شده بود در ملدوجو وجه مطرحچري به هيگدي ية تطهير مواردآتفسير

ي تطهير توسط ايشان و ارتباط هيآنشود اما تفسير ني وآيات قرآساير با باحث و مكردن موضوعات يداپ

ضعفار چ را دهروگ ينان اعضاچ آنمسائل عقيدتي وديمبه ترمز بريده ك روحي كرده بود، يا اينو تزلزل

ريختيم،ن را بيرو داشتيم همه سبدآنچه را كه در امامت حضرت علي دس من از موالنا در مورپس

تم كه حق با علي بودهگفان شبه اي سوال كردم و و حقفته گرا ناديده رامبرپيالثه وصيت ثاي فاما خل سوال كردندهدند، موالنا مصممانر غصب كاعلي رعمل نكردن كدام صحابه؟! وصيت وكدام

درصكه رسول الله من اين حديث را خواندم عسلمانان جممبه نام غدير خم كه همه سرزميني

چرا سنی شدم: 59تولدى دوباره و انتخابى نو

منرمود: فد وبرباال ته وفرگدست علي را بودندمواله ....كنت مواله فهذا علي

ونهچگرا ام موالنا فرمودند: شما موالگ اين هندر به معنيموال تم در اينجا گف منمعني می كنيد؟

فرهنگدرس دادن به آجانشيني است. موالنا با و و كردندگوال را براي ما بازم زمعني اها چندها لغت

ارخواست علي می صه لر رسول الگ گفتند اپسس را حديثي را بيان كردند كهچزيند گخود بربه جانشيني را استعمال را لفظ موال چامفهوم بود؟ ونبراي عموم

حضرت می دانست كه موالآنصورتي كه كرد؟ در ص الله ر رسولگا معني را می دهد، ونچندي زيند. چراگبر را به جانشيني خويشلي خواست عمی كنت رسولهن م نفرمودند: اي مردم آنتر از ه ادس

فهذا علي خليفتي و وليي من بعدي. اسسكه البته بنده با اين منطق موالنا اح

يرامونپم در ادامه بحث ه امی كردم كه الل شد تا بادروه سعي داشتنگاعتقادات شيعي، اعضاي

شيعي حقانيت مذهبهاي ولفهستدالل به مئه اارا و ارائه استدالل شيعه را اثبات نمايند، اما در هر بار

ي و اريشهصورت توانستيم به نميهو منطق كه البت عني مطرح و بعضا از كتب و منابآمالحظات قر

داشت كه اينها شيعي استناد می شد، موالنا اظهار ميي.آنمنطق و استدالل شيعه هستند، نه قر

يامبر، كهپ بعد از ندر مورد مرتد شدن صحابه ي از اعتقادات شيعه می باشد، "موالنا" باكاين ي

داليل مستند و محكم اين را نيز رد كردند، كهن به شرح زير می باشد: آازي مختصر

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو60

فاطميآقايه بجدي خطاب ي ابا قيافه موالنا هاي علميه شما هر سال درصد قبوليه گفت: در حوز.%97 يا 98 فاطمي گفت: آقايچقدر است؟

ويم درصدگموالنا، فرمود: خدايا تو را سپاس می و97ارند دي كه اهاي علميهه قبولي اينها در حوز

ناه و فسق و فجور،گاست با اين همه نقص و % 98 6 يا 5فقط صه لدرصد قبولي مكتب رسول ال اما

ري است. اين رافن بزرگ صد هزارع جمآننفر از يا اين خود اهانت وآكدام عقل سليم قبول می كند؟

ياآ نيست؟ ص هلتوهيني به روش تربيتي رسول ال نيستصيامبر پ يي براگاين يك ضعف و نقص بزر

رداني تربيت نمايد كه بر عقيده وگكه نتوانسته شا ض رحلت ايشان از دنيا، بهحبه م باورشان بمانند؟ و

مرتد شوند.يخاطر متاع دنيو نان براي دنيا ازآكدام عقل سليم قبول می كند كه

ت خودشانسند، در حالي كه هست و ني اشتهگدين بر كهآنچهست و مقام و تمامي پرا، مال و زن و فرزند و

يشرفت و ترقي دين فدا نمودند.پداشتند را در راه وييگه هرز ويي وگه وطوري به يا كه همين نانآرا چ

ردازند اندكي می پصه لنسبت به اصحاب رسول الكنند؟ تفكر و تدبر و تعقل نمي

﴿ش در قرآن فرموده: خودخداوند ﴾ . :التوبه:119)المائده ،

ر می شود كه خدا درگ م(.8، البينه: 22، المجادله: 100 را بهنناآينده آر دا راضي باشد وهنآ وقت از آن

يا اين نيز عيب و نقصي براي خداوندآدوزح بفرستد. ينا يه يندآل از عار خداوند متگد؟ مباش متعال نمي

نان راضيم وآلقا فرموده از طافراد خبر نداشته كه م

چرا سنی شدم: 61تولدى دوباره و انتخابى نو

ـحدودمعلم خداوند ياآم، ه اان دادآنشت را به هب شماها اين اعتقاد راكه د ندا ينده را نميآاست و لم دارد و می دانست كهعينده آخداوند به رگداريد. ا

راچردند، گاينها مرتد می شوند و از دين خارج می ﴿خداوند فرموده:

﴾. :(.100)التوبه

ا عالم می دانند،رند و خود اعناني كه از اهل تشيآ س اينپطور می خواهند تفسير نمايند. چيه راآاين

می مانند وآندر ي ابد ه خدا فرموده برا كبهشتي ا دروغهيا اينآماده كرده، آنيز براي اينها اين را

مهاجرين مكه ناني كه هجرت كردند آراچ .؟ستنده بودند، امثال حضرت ابوبكر و عمر و عثمان و طلحه

به هر صورت پس از حدود…عبدالرحمن و و زبير و يه تطهير و مباحثات اعتقاديآدو ساعت تفسير

ت كهفديم كه تصور می روم كرده بگطوري خود را ا الفباي واقعيات وباز اول ريشه نداشتيم و يا اينكه

ايم. واقعا انهگبيات مباني اعتقادي اسالم بيدا عضا و جمفاحساس شكست و عدم توفيق در

روه كامال مستولي شده بود. لذا پس ازي گاعضا حسيني را به دفترآقايرفتيم گختم جلسه تصميم

مبيل را بياورد ويم تا اتوفرستبعظم رهبري ممقام رداند.گروه را برگ

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو62

س از سه روز توقف درپمان روز و هظهر از بعد مراجعت نموديم.يه دفتر مقام معظم رهبربمحل

الزير كامفرازهاي روه گدر تحليل كلي اعضاي ير جو كامالهي تط هيآود بود: بحث تفسير همش

ديني،،نيآهاي قر روحاني حاكم در جلسه، واقعيت ياتآل موالنا در تفسير معقيدتي، احاطه و تسلط كا

ه، برخوردهايديقع ني و ديني، صراحت بيان وآقر و شخصيت عالمانه و عارفانه موالنا، ثبات و وقار

وهايگعلمي ايشان، ابراز محبت ايشان نسبت به ال ديني خاصتا اهل بيت )حضرت علي، حضرت فاطمه، حضرت حسن، حضرت حسين و...( كامال قابل توجه

د.بو شت به قم و تقديمگ از بازپسروه گاعضاي

طعاق در مهزارش سفر و نوار مكالمات ضبط شدگ مختلف به مركز مديريت حوزه علميه قم و اعتراف

شكست در سفر مزبور و بيان شرح وبه عدم توفيق قايان طراحانآكامل سفر نمودند، ضمن اينكه

ار داشتند كههاظهميشگي ريزان به روال برنامه مشكل همين است كه علي مسأله همين جا است و

ها با مكتب علوي و اهل بيت عناد و ول سنيصاال سفرهعداوت تاريخي دارند، واضافه نمودند كه برنام

رچه ماموريتگمورد خاص بوده، زمايشي وآمزبور را مثبت ارزيابيآنروه اعزامي ناموفق بوده اما گ

می نمودند و حتي مزيدا عنوان داشتند كه سفرنامه يه يري در مركز حوزگ يممتصالك ينده مآمزبور در

رفت.گعلميه قم قرار خواهد طور به نظر می رسيد، توجيه و تعبيراتاينالبته

يا دارافصرمزبور هقايان و ارزيابي مثبت سفرنامآ روهگابعاد خاص و به منظور دلجويي اعضاي

چرا سنی شدم: 63تولدى دوباره و انتخابى نو

همين لحاظ هم مبلغ پنجاه هزار كه بهدمی باش ه اينجانب پرداخت شد. اما بابيزه تومان به عنوان جا

ضمن اينكهد، نودمارائه نتحليل كل كه اعضاي گروه نقاياهاي آ متفاوت و سخاوتمنديتوجيهات و تعابير

ق گروه اثر مثبتخورده و ناموفكست شهدر روحي هاي طراحان ريزي بر جاي نگذاشت و بعضا برنامه

مركز مديريت حوزه علميه قم را زير سوال برد و سفر مذكور را عمدتا يك برنامه خبري، اطالعاتي و

هايي از موالنا تلقي کردند، نه بحث علمي. ضعف در ارتباط با مسائل اعتقادي، ريشه شكست و عدم توفيق گروه اعزامي را اساسا به اين جهت

معطوف و نسبت دادند كه چرا طراحان و ريزان مركز مديريت حوزه علميه قم بدور از برنامه

واقعيات و با رو در رو قرار دادن تعدادي طلبه جوان و كم تجربه در صدد ايجاد طرح مسائل اختالفي و

اعتقادي اينگونه بر آمده و به عناوين مختلف در صدد يابي ديگران صرف داشتن اختالفات عقيدتي و ضعف

مسلكي و قرار دادن محبان واقعي الگوهاي ديني )اهل بيت( در شمار و رديف مخاصمين و دشمنان

ريزي تشكيل جلسات تقريب حضرات و با برنامه مذاهب )وحدت شيعه و سني( شعارهاي وحدت

طلبانه سر می دهند. البته و به طور مشخص و صرف نظر از تحليل

كليه اعضاي گروه اعزامي كه در مركز مديرت حوزه ريزان رسيد، علميه قم به استماع طراحان و برنامه

شخصا مضاعف بر آن تحليل ديگري نيز دارم به اين ريزيهايي از اين نوع نه تنها هرگز ترتيب كه برنامه

انديشه وحدت شيعه و سني را متحقق نخواهد

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو64

ساخت، بلكه معتقدين به اعتقادات و خط فكري شيعي را در دنياي اسالم هر چه بيشتر منزوي از

پيكر جهان اسالم می گرداند. از هر زمان ديگر به اينشاين مسأله مرا بي

نه تنها مشيت واقعيت بسيار مهم معتقد ساخت كه ه اعزامي شكست خورده وورگخداوندي بود تا اجعت نمايد بلكه تقدير بود تارناموفق به قم م

سالم در من بهيه عقيدكيري يگ اي شكله زمينه دروني و تجديد نظر دريهاه يزگيد، و انآوجود

دنيوپيوستن و پرويدن و ا گمعتقدات شيعي و مشخص ب اهلهخوردن به انتخابي دوم و زيستني نو، مذ

مايد.نسنت را در من ايجاد و احيا

سفرحج: هوشت ساز به بلوچستان، ارادن سفر سرآنبعد از د ويردگم هفراآن يدا شد. اسباب پ منحج در

رف شدم.شباالخره، به حج م ردم. كدي را مالقاتموحاي خيلي ه در مكه انسان

ل سنت را وقتيه اي منوره سخنراني علماهدر مدين اشان ر ميدم كه اينها تمام توجههوش می دادم می فگ

عطوف می دارند، و فقط اومبه سوي خداوند متعال كنند.ي می گرا عبادت و بند

رفتم، اهل تشيعي صه لوقتي به زيارت رسول ال و حضرت عمر را ديدم حتي قبر حضرت ابوبكر

فر حج نسبت بهسكردند، در ضمن در اه نميگرا ن يوسط يكي از علماتحضرت عايشه صديقه

ستان كه سخنراني ايراد فرمودندبرعنام حبصا ايي كهيهيدا كردم. از جمله دشمنپشناخت كلي

دناشتدل اسالم روا اهمنافقين بر اسالم و

چرا سنی شدم: 65تولدى دوباره و انتخابى نو

هايي است كه به شخصيت حضرت عايشه متهت مانگبه واقعه افك می باشد و ه وارد كرده ويقصد

م والترين ضربه را به اسگخود با اين حربه بزر نصرت ر ياري وگاقع ا ودر مسلمانان وارد ساختند و

تحمل فوق العاده مسلمانان تدبير و تعال ومخداوند يري رخ می داد.گي فرا هنت في وگنبود فاجعه بزر

تاريخيسحسا شرايط سخت وآن در نمسلمانا چنين رفته وگش پيصبر را در حسن نيت ولكما

را آناساس دانسته و بي دروغ والموضوعي را كامي از جانب منافقان دريافتند. اطئهوت

مامتار به نفع مؤمنين گروردپين اتفاق به خواست ا ند موردچحكمتهاي فراوان به همراه داشت كه شد و

است:آمدهنها در ذيل آاز از - مسلمانان در اين اتفاق امتحان شدند و1

كه در ترقي كردند رورش يافته وپلحاظ اخالقي داشته و صورت بروز حادثه مشابه حسن تدبير را

هچنان چبروي مسلمانان را مهم تلقي كنند،آمخصوصا احدي حاضرناين حادثه جز سه نفر از مسلمانا در

شايي نبود.گ به لب از احكامي بسيارل سبب نزوق- وقوع اين اتفا2

اين ر مسلمانان براگكه قوانين اجتماعي شد و يزشتيها نها از منكرات وآاحكام عامل باشند جامعه

ي محفوظ افتنه ونه اختالف وگبروز هر اخالقي وميماند.

علم غيب صيامبر پن شدند كه ئ- مسلمين مطم3 پاكدامني ر غيب می دانست براءت وگا و ندارد

همسرش را اعالم می كرد.

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو66

هلويد از جانب الگ هر چه می صاينكه پيامبر - و4 وستيامبر كه أفضل البشر اپكه س وقتيپاست

تر می باشد باالتر و كاملتل بيهحتي از علي و اغيب می دانند؟ نهاآطور چداند غيب نمي

شه ا و خانوادصه لسر رسول الم- فضيلت ه5 يم نازلراز قرآن ك ياتيآدر مورد ايشان فته و باال ر

وت والطهارت ايشان ت شد كه تا قيامت براءت و تكرار می شود لذا بر امت اسالم به عنوان يكي از

داشت خانواده نبي اكرمگبزر شعائر اسالمي تكريم و از جمله همسران ايشان واجب می باشد.ص

ام تاريخ تمنادر در العاده و ق- يكي از موارد فو6 زمان صحابهآن مسلمانان ماسالم واكنش زيباي تما

يات، نازلآنها آت رأي بقمطا د وشبا می صپيامبر ا را دري آنهگفتار شده كه در حقيقت صدق عملي و

بر داشته است.

تحليلي از سخنراني در مدينه در مورد واقعهافك:

خبر صه به پيامبر كدر سال ششم هجري وقتي قصد غارت نمودن و رسيد كه قبيله بني مصطلق به ند. وه ارديدگمتحد حمله بر مسلمانان جمع شده و

آمدهكني فتنه به وجود به خاطر ريشه ص حضرتآن راتهعزم جهاد كردند طبق عادت، بين ازواج مط

و با خود ببرند نها راآكشي كردند تا يكي از قرعه انشو ايآمد در كشي نام عايشه ك پس از قرعه

خارج شدند.صيامبر پهمراه در جايي صيامبر پ كاروان هشت به مدينگدر باز

در اين اثنا براي رفع ك رفت حضرت عايشهگمنزل مدن ايشان به دليل گمآحاجت از قافله جدا شد،

چرا سنی شدم: 67تولدى دوباره و انتخابى نو

لو مدتي طآنتالش براي يافتن لوبند وگشدن غيبت ايشانزو در اين فاصله كاروانيان كه ا كشيد

سپاطالعي نداشتند به راه خود ادامه دادند. ايشان اروان وقتي ديد خبري ازك به محل گشتاز باز

كه می دانست حتما دنبالآنجاكاروان نيست از چادر را بر شيده و ك در محل درازآمدايشان خواهند

روي خود كشيد. وان ماموررا كهميشه يك نفر در عقب ص پيامبر

را بياورد، وآن باقي مانده ير چيزگمی كرد تا ا بود صفوان بن معطل سلميهر شدوه مامكصحابي

متوجهدبود و وقتي از دور به محل كاروان نزديك ش شتر راإنا لله وإنا إليه راجعون با و وجود فردي شد

وييگ گفتچبدون هي يكي ايشان خواباند وددر نز رفته وگو مهار شتر را ايشان را سوار شتر كرد

و به قافله رسيدند. را دنبال كردندهقافل استفاده كرده و دشمن از حادثه اتفاق افتاده سوء

وردند اينآرا بوجود ه افكبي معروف افتنه و حادثه رفت كه بهگجا از طرف منافقين صورت تهمت بي

بتس ن(هللبا المؤمنين با صحابي مذكور )والعياذ ام هي جامعه الا را بستند. در اين امتحاننعمل بد و ز

انان بجز سه نفر مسلمان سر بلندماسالمي، مسل آنشودن درباره گ و حتي حاضر به لبآمدهبيرون

نبودند و منتظر كالم خدا و رسول او ماندند كه نازل از يك ماه بهبيش كشدن براءت حضرت عايشه

يز و پرگان يار حزنس دوران بهطول انجاميد ك.ر جامعه اسالمي سپري شدبي بطراضا

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو68

يات براءت آ يك ماهزبعد از سپري شدن بيش ا در سوره نوركشه پاكي حضرت عاي ونازل شد

.رديد گ نازل26 تا 11يات آطي ه بن ابي رئيسلهاي عبداله افرادي چون شيعه، نو

قضيه تا به امروز هم با ورنده اينآمنافقين و بوجود طاهره را مورده عفيفك آنقلبي نجس و زباني ناپا

ا براي خودرتهمت قرار می دهند و نام مادر مؤمنان آنيات صريح قرآو رين دشنام تصور می كنند،گتبزر

الهي رايرا انكار كرده و عذاب دردناك و لعنت ابد ه بهكب می كنند. در انتظار روزي كس خود يبرا خويش باطل و كذبياهي زبان، دست و پاهاگو

بغضبودن خود را مشاهده كنند، و به عذاب و يات مذكور وآند. در ادامه شورفتارگخداوند متعال

يري را به خود شماگ است نتيجهآمدهنها آترجمه .منيذار می كگوا﴿

چرا سنی شدم: 69تولدى دوباره و انتخابى نو

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو70

﴾. :النور( (.26 ـ11

مسلما كسانى كه آن تهمت عظيم را عنوان كردند گروهى )متشكل و توطئهگر( از شما بودند؛ اما گمان نكنيد اين ماجرا براى شما بد است، بلكه خير شما در آن است؛ آنها هر كدام سهم خود را از اين گناهى كه مرتكب شدند دارند؛ و از آنان كسى

كه بخش مهم آن را بر عهده داشت عذاب عظيمى . چرا هنگامى كه اين )تهمت( رابراى اوست!

شنيديد، مردان و زنان با ايمان نسبت به خود )و كسى كه همچون خود آنها بود( گمان خير نبردند و

چرا چهارنگفتند اين دروغى بزرگ و آشكار است. شاهد براى آن نياوردند؟! اكنون كه اين گواهان را

و اگرنياوردند، آنان در پيشگاه خدا دروغگويانند. فضل و رحمت الهى در دنيا و آخرت شامل شما

نمىشد، بخاطر اين گناهى كه كرديد عذاب سختى به به خاطر بياوريد زمانى را كه اينشما مىرسيد.

شايعه را از زبان يكديگر مىگرفتيد، و با دهان خود سخنى مىگفتيد كه به آن يقين نداشتيد؛ و آن را

كوچك مىپنداشتيد در حالى كه نزد خدا بزرگ است. چرا هنگامى كه آن را شنيديد نگفتيد: »ما حق نداريم

كه به اين سخن تكلم كنيم؛ خداوندا منزهى تو، اين خداوند شما را اندرز مىدهد كهبهتان بزرگى است«.

وهرگز چنين كارى را تكرار نكنيد اگر ايمان داريد. خداوند آيات را براى شما بيان مىكند، و خدا دانا و

كسانى كه دوست دارند زشتيها در ميانحكيم است.

چرا سنی شدم: 71تولدى دوباره و انتخابى نو

مردم با ايمان شيوع يابد، عذاب دردناكى براى آنان در دنيا و آخرت است؛ و خداوند مىداند و شما

و اگر فضل و رحمت الهى شامل حال شمانمىدانيد. نبود و اينكه خدا مهربان و رحيم است )مجازات

اى كسانى كه ايمانسختى دامانتان را مىگرفت(. آوردهايد! از گامهاى شيطان پيروى نكنيد! هر كس پيرو شيطان شود )گمراهش مىسازد، زيرا( او به

فحشا و منكر فرمان مىدهد! و اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود، هرگز احدى از شما پاك نمىشد؛

ولى خداوند هر كه را بخواهد تزكيه مىكند، و خدا آنها كه از ميان شما داراى برترىشنوا و داناست.

)مالى( و وسعت زندگى هستند نبايد سوگند ياد كنند كه از انفاق نسبت به نزديكان و مستمندان و

مهاجران در راه خدا دريغ نمايند؛ آنها بايد عفو كنند و چشم بپوشند؛ آيا دوست نمىداريد خداوند شما را

كسانىببخشد؟! و خداوند آمرزنده و مهربان است. كه زنان پاكدامن و بىخبر )از هرگونه آلودگى( و

مؤمن را متهم مىسازند، در دنيا و آخرت از رحمت در آنالهى بدورند و عذاب بزرگى براى آنهاست.

روز زبانها و دستها و پاهايشان بر ضد آنها به اعمالى آن روز، خداوندكه مرتكب مىشدند گواهى مىدهد.

جزاى واقعى آنان را بىكم و كاست مىدهد؛ و مىدانند زنان ناپاك از آن مردانكه خداوند حق آشكار است.

ناپاكند، و مردان ناپاك نيز به زنان ناپاك تعلق دارند؛ و زنان پاك از آن مردان پاك، و مردان پاك از آن

زنان پاكند! اينان از نسبتهاى ناروايى كه )ناپاكان( به آنان مىدهند مبرا هستند؛ و براى آنان آمرزش )الهى(

و روزى پرارزشى است.

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو72

ساني كه خود را شيعهي كو ايشان اضافه كرد ا وكيشه د و تحت اين نام به حضرت عانيمی دا

ردر گحميراي رسول خدا تهمت و افترا می بنديد ا صادق هستيد به اين دو سؤالدت و افتراي خوهمت

اب دهيد:وج بودهاگر وده است؟ باك ن پصيا پيامبر خدا - آ1

.راستباك و م پائشه همكنيد عپس بايد قبول بوده صر مبياپسند تاريخ همسر س اساچون بر

واقف هستيد و پاكيه اين بم هاست و خود شما مربوط است. صايشان به پاكي رسول الله

اك هستندپنا( هلبال ايشان )والعياذگوييد ر می گا- 2 ن راآ قرهيآيست؟ شما يا چن آي قر يهآس جواب پ را، كه در هر دو صاكدامني پيامبر پيا كنيد، ر می كاان

ان فقط بامره هستيد راه ايهب بين اماز ايصورت و همسر صاكي هر دو، پيامبر پايمان داشتن بر

ه می باشد.قيش عائشه صديگرامق و انتخاب راه با شماست.فواب دو سؤال وج يكي از علما در مسجد نبوي در موردآند از بع

باخنراني كرد و ثالثه سقام خلفاي مفضايل و ه اينها بهترين يارانك می گفت استدالل قوي و محكم

به اينها وعدهن مناندند و خداوه اود بص پيامبراست.ه و جنت را دادهشتب

يدا كردم.پست د زيادي قايقز به حاين سفر نيدر

سفر به كشور سوريه و سليمانيه عراق ذاشتهگستان تا حد زيادي در من تأثير چسفر به بلو

دتي در شرايط بحرانيو عقي يبود كه به لحاظ فكر عطشم كه درفته بوگ قرار نناچ آنروحي و رواني

چرا سنی شدم: 73تولدى دوباره و انتخابى نو

يرامون معتقداتپه بيشتري چمطالعه و تحقيق هر ه نحوي كه وضعيتبسني در من ايجاد شده بود.

مخصوصا اين باور را در ذهنم احيا كردهآمدهيش پ ت كردن بهشي پ اساسي، يعني رويكرد اعتقاد كهبود

خوردن به مذهبپيوند يوستن و يا پمذهب شيعي، ت. لذا تغيير جهت وسذير اپسني اجتناب نا

حوه برخورد و اساسانهاي اعتقادي، رفتار و ه اگديد داشت توجهظهور بروز و آنچه كه در وجود من

دانشگاه، اساتيد، خانواده و وهاطرافيان، جامع ت به منب اسالمي دانشگاه را نسنمنجخصوصا ا

معطوف داشت. نانچ آنداشتن شرايط خاص روحي و رواني،

امتحاناتنهدر آستاكه ذار بود، با توجه به اينگتاثير قرار داشتم و از دانشجويان ممتاز و موفق در

يزه درونيگ و انيفكرشغله دانشگاه بودم اما م نشگاه واد جز يرگدقيقا توجه مرا به دنياي دي

معطوف داشته بود. لذا اساتيدملحوظات دانشگاهي يلي منصحتيا افت اه از تغيير حالت وگدر دانش

يدا كرده بودند.پاهي آگ اي غير عادي و توأم با اضطراب وهرفتار را احساس می نمودند لذا با ي مفرط در منگافسرد

ر صدددبرقراري ارتباط و مشاوره با خانواده ل منشكمدند. نظر به اينكه م آنديشي بره اارچ ات تحصيلي و دانشگاهي و ياظلي منهاي مالحئسام

. لذاشرح فوق بودبيات به دافت تحصيلي، فراتر از ا نديشيه ااساتيد دانشگاه و خانواده نتوانستند چار

وضعيت چنينه دهند. درئحل مناسبي اراه كنند و را و رواني توأم با افت شديد تحصيلي و اينكه دريروح

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو74

ريگ امتحانات ترمي قرار داشتيم، فرصت ديهستانآ مراه با كاروانهيعني مسافرت به كشور سوريه

زائرين حاصل شد.

سفر به سوريه: قرار شد با مادربزرگ مادري جهت زيارت مرقد

ي بهتبه همراه كاروان زيار" "حضرت زينبمطهر دانم كه اشيم. نميبكشور سوريه مسافرتي داشته

رفته شدگه تصميم كونه اتفاق افتاد چگطور شد و چ همراهي كنم. خبر م راگكه در مسافرت مادربزر

اول؛نده بودكن لمزبور از دو جهت براي من خوشحا بود تا از محيط دانشگاه وآمدهيش پاينكه فرصتي

مدت زمان محدود، فراغتاي دانشجويي حداقل بر ي از شر درس و محيطتبارعحاصل و يا به

دانشگاهي راحت شوم. دوم اينكه فرصت خوبي نيز ول و مبانيصيرامون اپوريه سبود تا در كشور

داشتهياعتقادي اهل سنت مطالعه و تحقيق بيشترباشم.

عليرضايقاآدر اين سفر دوست ارجمندم جناب راهي می كرد.مه نيز ما را( :)ـحمدي م

ي نه اهظهر اولين روز اقامت، حادث از بعدر د كهتيب ندان مهم، اما جالبي اتفاق افتاد به اين ترچ

هاي از خانمي س فروشي تعدادي لوكه در يك مغاز طور كه به نظر را اينهايراني حضور داشتند، ظا

به يك خانممغازه می رسيد يك نفر يا احتماال صاحب هينمايراني چيزي فروخته بود، اين موضوع ز

مسر خانم را با صاحب مغازههمشاجره و منازعه خاتمه يافت. اينما مسأله ميانجيگري د، با ومنفراهم

با صاحبتاي ساده و بدون زمينه سبب شد حادثه

چرا سنی شدم: 75تولدى دوباره و انتخابى نو

اره به اين مسالهشمغازه ارتباط برقرار كنيم، البته ا محمدي بهآقايرا نيز ضروري می دانم كه من و

اروان قراركعنوان روحاني و در تركيب خادمين يداشتيم. به روال طبيعي و معمول بايستي برا

نمايي زوار در جلسات و مناسبات مذهبي شركتهرا هاي زمينه مدن ماآ دير فتن ومی نموديم. لذا زود ر

خشم و غضب عدم رضايت خادمين كاروان و مشخصادنبال داشت. م را بهگبزررماد

ت جديد و يا به عبارتيس دونامباالخره توسط ه شناآب هصاحب مغازه با شخصي روحاني سني مذ

شديم. به ايشان گفتيم كه قبال شيعه و حاال سني ، اما شيخيمه اآمده و تحقيق عيم و جهت مطاله اشد

س از يكيپذيرفت، كه باالخره په به هيچ وجه نلعبدال كهيدو مورد مصاحبه و مجالست با ايشان تا حد

هل عبدالخن قسم ياد كنيم اما شيآحاضر شديم به قر ن اعتقاد دارد و نه من به شماآگفت: شيعه نه به قر

اعتماد دارم. به هر شكل و صورت و سماجت كه دريند روزچاعد و حدود قباالخره ايشان را مت

طور اينيو سوريه اقامت داشتيم، از مباحثات با برداشت كرديم كه صراحت بيان و عقيده و تسلط

راآن هنوني به شكلي بود كه نمآوي به مفاهيم قر.در سفر بلوچستان شاهد بوديم

ه" اصالتا عرب بود اما به زبانل"شيخ عبدال فارسي تسلط كامل داشت. همچنين در مصاحبت با

قبال دو سال دره داشت كاروي ايشان اظه ه ايران زنداني و علت زنداني شدنش را بيها زندان

وحانيون رحظات اعتقادي و برخورد باالت مهج د كه حتي يك باروشيعي عنوان داشت و اضافه نم

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو76

و به قول خودش مورد تيراندازي نيز مورد سوء قصد ر حال همنشينيهرفته است. به گار قرها اطالعاتي

لوغمشنان ما را چ آنه لو مجالست با شيخ عبدال كرده بود كه ظرف مدت يك هفته اقامت، نه تنها

ياه مناسبت نان رغبت به حضور در مجالس وچ مذهبي شيعي مثل زيارت قبور و غيره نداشتيم، بلكه

صا اينكه قرار بود دعايو اكراه داشتيم، خصآن نيزاز من قرائتطكميل در حرم "حضرت زينب" توس

كه خواستن شود، اما به حسب معتقدات اهل سنت اك خداوند ازپو تقاضاي رفع حاجت، جز از ذات

شكل و عنوان وهاي ديني تحت هرگها و ال شخصيت می باشد، لذا از خواندنشركرست و قريب به ناد

.مامتناع نمودي دعاي كميل نيز احبت باصمو ست لريه، مجاوسفر چند روزه در س

چنان تحول عقيدتي و اساسي درآنه" ل"شيخ عبدال ما راياي اعتقادهه اگ بود و ديد كردهما ايجاد

نينچبا گاه هيچ زمان آنون ساخت بود كه تا گرگدحاالت روحي و رواني مواجه نشده بوديم.

سفر به كردستان )سنندج و سليمانيه عراق(: پس از مراجعت از سفر سوريه من و آقاي محمدي به اتفاق تصميم گرفتيم از طريق كردستان )سنندج(

ه چرگ داشته باشيم، ري عراق نيز سفهيبه سلمان ات قرارنتحامراحل پاياني ترم و آغاز امدر تقريبا

غيرهامتحانات و ه درس وب اعتنايي اماداشتيم. كرديم. نمي

به سنندج و سپس به مريوان عزيمت نموديملذا كه جهت هزينه سفر ودر مريوان مقدار وجهي

چرا سنی شدم: 77تولدى دوباره و انتخابى نو

ه سرقت رفت و مابيني به همراه داشتيم ب پيشگزير به مراجعت شديم و به تهران برگشتيم.نا

پس از اتمام امتحانات و در زمان محدود، مجددا قصد سفر سليمانيه را كرديم. از طريق سنندج و

مانيه عراقيمريوان و به صورت غير مجاز به سل مانيه و توقف كوتاه بايرفتيم. پس از ورود به سل

مانيه مركز و پايگاه سازمان بهيتوجه به اينكه سل اصطالح »مجاهدين خلق« بود. لذا تعدادي از اعضاي سازمان از حضور ما در سليمانيه مطلع شدند كه با

دانشجو و طلبهبرقراري ارتباط با ما به قول آنان فراري بوديم، خواستند تا جذب سازمان آنان شويم اما از آنجايي كه ما داراي هدف خاص و اعتقادي و خطي جداي از خط آنان بوديم، از پذيرفتن هرگونه پيشنهاد

آنان امتناع ورزيديم. پس از مدت زمان كوتاهي با شخصيت روحاني

سني به نام »شيخ ابراهيم« و »شيخ عبدالقادر« كه اصالتا ايراني )سنندجي( و مقيم سليمانيه بودند، آشنا شديم و در اوايل ايشان نيز به هيچ وجه حاضر نبودند

اشته باشند، اما بهبا ما مجالست و مصاحبت د ن باالخره ويآاوان و قسم قرراصرار و سماجت ف

يرامون معتقدات سني با ماپ تا يمرا متقاعد نمود اس ازحدودپمجالست و مصاحبت داشته باشد كه

يرامون اصولپبا ايشان بحث هار روز همنشيني و چ ه شك ونوگ چ جاي هيگرو مباني اعتقادي سني دي

مشخصا ي، وسترديدي در جهت تغيير و رويكرد اسا يوند خوردن بهپردن به مذهب شيعي و كت پش

س ازپمذهب سني براي ما باقي نمانده بود. لذا ور در دانشگاه، اعتقاداتحضشت به تهران و گباز

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو78

شكار مطرح و يا بهآخود را به صورت علني و ب اهلهمذكه ما به يم دتي رسما اعالم نمورعبا

يم.ه ارويدگسنت وقتي كه در مريوان بسر می برديم، يك شب در

با(:وديم، ناگهان عليرضا محمدي )بروستايي خواب صدايي ريد وپيك حالت عجيب و خوفناكي از خواب

سر داد، من نيز بيدار شدم پرسيدم چه شده؟ رويشورق از سر ععليرضا با حالتي كه

را در صه لال زد: من امشب رسولفرياد می ريخت، هچرسيدم پن اخواب ديدم. من شگفت زده از ايش

هلخوابي ديدي؟ ايشان در جواب گفتند: كه رسول ال يارانش نشسته را ديدم كه در ميان جمعي از ص

وييد بيايد. پس از مدتيگبودند. فرمود: عزيز من را ب وردند. ايشانآم، جناب "موالنا" تشريف ده كرگان

گفتند: در همين لحظه از هوش رفتم، هنگامي به ن وآ قرصمدم مشاهده كردم رسول اكرم آهوش

قلم و دفتري به ايشان داده و تشريف بردند وقتي به ما پشت كردند و در حال رفتن بودند، دنبال ايشان

من از امت شما صه ليا رسول الگفتم رفتم و هستم.

پيامبر از من ناراحت شد و با خشم و غضبباشد. فرمود: شيعه از امت من نمي

عد از تعريف خواب، همان شب به طور صدب شتيم وگب خود برهمذ درصد و با كمال اطمينان از

يوستيم.پيقت قبه ح وه نماز خواندن ما كه به صورت دست بسته ونح

نينچمهه می كرديم، و قاما مانند اهل سنت نمازه ها و حاالت ما، توجه اطرافيان را كامال به خود حرف

چرا سنی شدم: 79تولدى دوباره و انتخابى نو

نم. از اين رو ما با برخوردهاي انجده بودجلب كر نانآهاي شديد لم العساسالمي دانشگاه يا عك

اساتيد ويماسي وهره چمواجه شديم و از ميزآ تحقير يهاه يان دريافته بوديم كه با نگاهاگدانش

مانند سني، عمري،هميز و بعضا عباراتي آو تمسخر يحوهابي، دشمنان اهل بيت تا حدي تحت فشار رو

را ناممكنآن و رواني قرار داششيم كه وصف می دانم.

ر حال طبيعت و اقتضاي ذاتي و داشتنهبه مقابل تمامي عقيده به ما حكم می كرد تا در

وارده صبر و ثبات و استقامت داشتههایفشارباشيم.

دانشجويانهاظهار عقيده خويش با بقيپس از انزده نفر بودند،پاهل سنت كه در دانشكده حدود

زار كردن نماز جماعت نموديم.گشروع به بر يك روز بر تخته سياه كالس، در دانشگاه با خط

ئين خدعه وآتشيع »درشت نستعليق نوشتيم .«خرافات

نوشتيم:آنو در زير ت هريذهن صه ل اللعشق به سنت رسو

رداركبر ل سنت يعني عملهمسلماني است، و ا گيري احساسي و حركاتي اين جهت كه صرسول الله

دانشگاه ايجاد كرده بود، ج درناز اين نوع، فضايي متش برخوردهاي احساسي به ونهگ به نحوي كه حاصل اين

ير قابل تحملي را در دانشگاه بهغقايان شرايط آقول نين اوضاع و احوالي كه تقريبا باچرد. در آووجود

يرضا محمديعلمراه بود، با هايان ترم پامتحانات رفتيم به مشهد مسافرتي داشته باشيم.گتصميم

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو80

سفر به مشهد: اه به سوي مشهدگد در دانشن ناخوشايو جآنس از پ

س از ورود بهپنين شرايطي چرخت سفر بستيم. در "شيخ دو روز بعد به محل سابق مسجدكيد، يهمش

ضاي سبز مبدل شدهفه بفيض محمد" كه تخريب و هك جوان سني از منطقه "خواف " ك با يآنجابود،

ملبس به لباس محلي بود، مالقات كرديم، بدون تخريبنيراموپردن و بحث كزمينه قبلي به صحبت

سبز،يمسجد "شيخ فيض" و تبديل آن به فضارداختيم.پ

(شيخ فيض محمد)ني كه مسجد ا زمهتوضيحا اينك نفر ما به عنوان طلبه در مشهد تخريب شد، هر دو

مشهد حضور داشتيم و با(واب صفوينحوزه علميه ) خ از تخريب مسجد شيپسچشمان خود ديديم كه

ت مشهد كه در خياباننفيض محمد جامعه اهل س هايي كهلنگزي مشهد كملي مري بانك وبروراصلي

مهقابندي و ا هن كرده و با صفپبر دوش داشتند سر برداشته و ها را از واران عمامهگنماز، همانند سو

ذاشتند و به ناله وگ می ها شمچ بر روي نريزا اشك جامعه اهل سنت غيوراكثر می پرداختند، و يزار

شكسته ساكن مشهد را مشاهده كرديم كه همه سر ازي اد. جوان طلبهنوليده بودژيراهن و پو يكتا

يرمردي را باپد می گفت: روزي همش بادآ ساكنان تقي برهنه اپ و ه نوراني ديدم كه سرش شكستيه اهرچ

شان دريبود، گفت: می خواستم به او غذايي بدهم ا اه ما شهيد شده است! و منگفتند: عبادتگجواب

ر همين لحظه ديدم كه د تمايلي به غذا ندارم وچهي اشك از چشمانش جاري شد كه قلب هر انسان با

يرامونپكرد. ضمن بحث می دار وجداني را جريحه

چرا سنی شدم: 81تولدى دوباره و انتخابى نو

ر ازگرات با يكديطتخريب مسجد فيض و تجديد خا ها با اه حضرت علي و اينكه بعضيگشخصيت و جاي

آنخرافي شخصيت طرح مسائل غير واقعي و دوش می نمايند، بحث وخحضرت را تخريب و م

اشتيم.دو گگفت ردي كه در كنار فضاي سبزميرپدر همين حال

و عمامه سبزي به و نزديك به ما نشسته بودك ارپ ويا كه سيد بود، به تصور اينكه ما گسر داشت و

سني هستيم و داريم به حضرت علي توهين می كنيم، محمدييقاآ خفر جري برآ سنگ و يا دندفعتا با ز

روح كرد كه خون از سرشجوي را طوري مزد و جاري شد.

شتيم. گس از سفر دو روزه مجددا به تهران بازپ ايان رسيده بود و باپدر اين وقت تقريبا امتحانات به

جپنذاشتيم. حدودا گشت سرپات قبولي ترم را رنم يرامون اعمالپبعد به انجمن اسالمي احضار و روز

مزبوراقخالف ما، توضيحاتي خواسته شد كه اتف م وههاي ما در ترم د يريگغاز درآاولين جرقه و يا .بودمحيط دانشگاه

آغاز ترم جديد و تحوالت تازه: ام و شروع ترمن س از مراجعت از شهر مشهد، ثبتپ يوگدانشگاه، يك روز از بلند م و اساسا حضور درهد

محمدي را به دفتر انجمنآقاياه من و شگدان اه صدا زدند. در دفتر انجمن اسالمي،نشگاسالمي دا

اعضاي هيئت علمي دانشگاه و امام جماعت جمن اسالمي دانشگاهندانشگاه و نيز مسئول ا

هاي مقدماتي، مسئول حضور داشتند. پس از صحبت

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو82

المي دانشگاه خطاب به ما گفت: راستسانجمن ا ا و ايجاد تشنجمحراف عقيده شنوييد عامل اصلي اگب

ي در دانشگاه )منظور ايشان شعارنويسيگشفتآو آقاي، كيست و مساله چيست؟ (بودس كالهبر تخت

آنفراوان گفت: مساله را هاي حسيني پس از بحث يان كنيد تا بتوانيمبكه هست و اتفاق افتاده نچنا

حتماالا باريك بكشد )ي مساله به جاهاآنكهقبل از مان سر ودح خوالبه اصط( ودبمنظورش اطالعات

آوريم.م هته قضيه را به مسئولين به صورت اشاره و كنايه می گفتند: از

ناراحت نيستند، و بيشتر سني شدن و سني بودن ما جمنناي اه اشتند كه در حد مسؤليتد اين تكيه يرو نظمي و تشنج در دانشگاه مي بايد از بيالاس

يري نمايند، و می گفتند به همين جهت مساله راگجلو می نمايند. اما ما كامال متوجه اين مسالهييرگيپ

اه با توجه به اينكهگشنشده بوديم كه بحث ناامني دا ونه ناامني و تشنج در دانشگاه وجود نداشته وگ چهي

وجه عامل ناامني نبوده و نخواهيم بود،چما نيز به هي تعبير ما اين بود كه مسئول انجمن اسالمي دانشگاه

بسيار ما و سايرين از سني شدن و يا سني بودن اسخ بهپد، با اين حال در تنحساس و ناراحت هس

حسيني گفتيم كه با مطالعه و تحقيقآقايسؤاالت يم.ه اارتي سني شدعبده، و يا به يتغيير جهت و عق

يتش، عامل را فقط مدلذا از بحث سني شدن خو يم و نه غير آن. به هر حال تاكيدنخداوندي می دا

يت راقعر واگود كه به اصطالح ابقايان تا حدي آ ما بهرنان خارج و سر كاآدست رل ازتگوييم كنن آنكهاقعيت جزوت كشيده خواهد شد، اما طالعااري نبود.گيز ديچيم تفگ

چرا سنی شدم: 83تولدى دوباره و انتخابى نو

نمقايان تأمين نشد و نهايتا مسئول انجآلذا نظر محمدي داد ويقاآبه كاغذي قلم ودانشگاه سالمي ا

ددا مرتكبمجيم و ه اكرده اشتباه كيد سگفت: بنوي غذ را كا قلم وي محمدآقاييم شد هل خالف نخوامع فقطيم، ه اكردفت و نوشت تا به حال اشتباهي نرگ

ويمه ااشتباه ما اين است كه عاشق دين خدا شد د باشيم، نوشته را به وي داد. اوحه موكخواهيم می از قبل شد.تر ني كاغذ، خشمگي از مطالعهپس

جمن اسالمي دانشگاه بيروننما را از دفتر ا در فضاي دانشگاه ذشت كهگروزي چند ده، مدت كر وها همكالسياق تعدادي ازف حالي كه به اترو د

اهگدانشجويان در محوطه دانشگاه بوديم، يك دست مدندآر جلوي درب متوقف و دو نفر داترول پاتومبيل

محمدي راآقايو بدون سؤال و جواب من و ه كشانكخواستند سوار ماشين كنند. زماني می

رند،بكشان می خواستند ما را به طرف اتومبيل ب كهنه حه با مشاهده صطدانشجويان حاضر در محو

شجويي می دانستند،نت به قشر داناها تحقير وآن را پرداختند تا حدي كه تشنج بيشتر وضبه اعترا

ا مامورين اطالعات محتملببرخورد دانشجويان را يت پيشعاطالعاتي با مشاهده وض می نمود. مامور

رده و باكنظر از موضع سرسختانه خود صرف ،آمده م و معذور، و بهي مامور هستهكه عنوان اين مسال

باه شان خواستند محترمانه ما را ببرند كدقول خو ار ماشين كردند و به ادارهورا سما اين ترتيب

اطالعات بردند. آنچهاشاره به اين مساله را نيز ضروري می دانم

بسبمهمترين عامل كه ه به نظر رسيد و شايدك

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو84

اعاتلسختانه مامورين اطريري سگ عرديد به موضگ دحد برخورد و ايجا العمل نشان داده و تا سر عكس حضور دانشجوي سني قاومت كنند، قطعامتشنج

ان وگرگاهل كه( رضا موسايي مذهب بنام )محمد پزشكي و هم ترمي ما بود، ومدانشجوي نمونه علو

اپجماعت را در دانشگاه بر نمازكهحتي در زماني ر ماسشت پداشتيم، ايشان يكي از كساني بود كه

نماز اقامه می كرد، و به اتهام حادثه همان روز و ه روز بعد وي نيزس حدود هبه فاصل شايد مدتي بعد و

شد. يرگدست به هر حال به محض بردن ما به اطالعات،

منتقل شدن به اتاقزس اپشمان ما را بسته و چ لباس مخصوصنوشاندپكن و تعويض لباس و رخت

.يم انتقال يافتياي تك نفره زندان به سلول كه تعبيرچهنآاه و هر گفضاي زندان يا بازداشت

راآنه تصور ك بود كخوفنا تاريك ويمی شد تا حد محمدي چشميقاآمن و . براي اولين بار كرديم نمي

ديگر كه وي راه دفتر رئيس و يا هر كسي ببسته ابه شديم. حاجي د بردصدا می كردنحاجي تذكر در مورد اعمال خالفحصطالا هيني و بچ مقدمه

طالحخواست عامل اصلي به اصما موارد اتهام از و يام.يرفي نمايعم و وگمراهي خود را بازگ

ا سني شدن عامليببا توجه به اينكه در رابطه اشت، واقعيت را گفتيمدن وجودي جز مشيت خداوند

ار داشتيم كه تغيير عقيده ما صرفا بر اساسهو اظ ده،واي شخصي به عات و تحقيقات و برداشتلمطا

دروغ و كلك و غيره اظهارات ما راشانكه البته اي ه من فعال هم قاضي هستم وكتعبير كردند و گفتند

ر راستگيز را اچه" و همه ل شما "معاذ اليهم خدا

چرا سنی شدم: 85تولدى دوباره و انتخابى نو

هچوييد، كمكتان می كنم، در غير اين صورت هر گببخواهم عمل می كنم.

با مقاومت(صيت مزبور )حاجيخون شچ منز محمدي كه به حق اآقايختانه سسر

تر بود روبه رو شد، تر و با شهامت تر، شجاع شايسته ين كرد،گشمخضا، حاجي را سخت رعليهاي ـخساپو

محمدييقاآنهايتا حاجي با زدن سيلي به صورت لويتان بيرونگگفت: هر طور شده حقيقت را از

می كشم. يرد وگچون حاجي نتوانست از ما اعتراف ب

زيراگمحمدي مواجه شد، ني قاآخصوصا با مقاومت ري دست زد، يعني نصيحت و توجيه وگبه روش دي

آقاينين حالي حاجي خطاب به چغيره كه در محمدييقاآكجاست؟ محمدي گفت می داني اينجا

اه شياطين است. سپسگدر جواب گفتند: اينجا جاي حاجي گفت: می داني كه من كي هستم. محمدي

كه باشيد من خيلي شما را اسخ داد: شما هرپ راچدي گفت: م دارم. حاجي خطاب به محتدوس

ه گفت: بخاطر اينكي محمدآقايمرا دوست داريد؟ قي.مخيلي اح

س از پذيرايي مفصل ما را روانه تكپبه هر حال جهترا به طور جدا ما به بعدآنردند از كها سلول

دانند و ظرف يك هفته كه در زنبازجويي می برد ر را می شنيديم بهگنكه صداي همدييا بوديم، جز

ياگو در زندان نبود و يلحاظ اينكه شب و روزر را نديديم.گهميشه شب بود، همدي

ورچطدانيم كه يافت و نميناياپده روز زندان وشاندند و باپما را لباس س از ده روزپشد تا اينكه

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو86

م بسته ما را بيرون بردند. وقتي متوجه شديم درچش ما را باز و رها كردند كهيها شمچاه شگنزديكي دان

نشگاه و دفتر انجمناهمان روز با حضور در د در نيز حضورپ وحيد خراساني و آقاياسالمي كه

در نيز مرا با زدنپداشت، به محض مشاهده ما، آقايداد. د مالمت قراروركاري م سيلي و كتك

گفت: ايشان به اندازه كافي كتكپدر به يمحمد خورده است الاقل شما ايشان را بيشتر نزنيد. پدر با

ه بت محمدي اظهار داشيقاآويي و فحش به گناسزا ه روز زندان ودر حال پس از هشما ربطي ندارد. به

ونه اعمالگنجام هرا شدن، ترجيح داديم از آزاد زيرگرهيز كنيم، و ناپونه و حساب نشده گ احساس

عام و يا اقامه نمازأ مل ردشديم از ابراز عقيده يسي و غيره خودداري نمائيم. كهوجماعت و شعارن

آمده و يا سر عقل ل، عاقنقاياآبه قول و يا تعبير كه عامل بوديم. البته تحليل شخصي ما اين بود

دكتريقاآو ايجاد مشكالت مزبور، ي يرگاصلي در اه وگشنيئت علمي داهحكاكيان بود، ايشان عضو

از اطالعات بود.يشايد عضو

ديدار با آيت الله وحيد خراساني و آيت اللهاستادي:

آيت الله وحيد خراساني در دفتر انجمن اسالمي به من گفت: در فرصت مناسب به قم بياييد تا با

يكديگر ديداري داشته باشيم. لذا پس از چند ماهي كه از آغاز ترم يازدهم سپري شده بود، به اتفاق

با حضور درآقاي وحيد خراساني به قم عزيمت و حوزه علميه قم با توجه به اينكه با محيط حوزه علميه،

اساتيد، و طالب آشنايي كامل داشتم، اما احساس

چرا سنی شدم: 87تولدى دوباره و انتخابى نو

ها به نحوي به ما معطوف شده كهه نمودم كه نگا احساس بيگانگي می كردم. لذا تمايل چنداني به ماندن

در حوزه عليمه را نداشتيم. به منزل آقاي وحيد خراساني رفتم. آيت الله با

هاي خود اين پيام را داد كه آن رابطه دوستانه وه نگا خاص استاد و شاگردي و معمول قبلي را نداشتيم. با

توجه به اين كه ايشان استاد ما نيز بود، ارادت و احترام خاصي به ايشان داشتيم و شايد همين تعلق

خاطر بود كه آقاي وحيد خراساني ما را ضمانت و اززندان آزاد نمود.

به هر حال باب مذاكره گشوده شد. آقاي وحيد خراساني خطاب به ما گفت: احسنت به شما كه از

هاي بسيار برجسته و به اصطالح امير حوزه طلبه مندم چون احساس علميه بوديد. بسيار از شما گله

می كردم امير حوزه شما بوديد كه تمام اساتيد و هاي حوزه علميه قم را نقش بر آب كرديد. برنامه

هاي سپس افزود انتخاب و اعزام شما در ماموريت مختلف به مناطق سني نشين اساسا به اين جهت

بود كه شما به حوزه علميه و خصوصا مكتب علوي، افتخار می كرديد اما متاسفانه، نه تنها اين طور نشد، بلكه شما مايه سرافكندگي حوزه و مكتب علوي نيز

شديد. افزود تصور ما بر اين بود كه حضور شماپسس مناطق سني نشين هاي ممتاز و برجسته در طلبه

شاهد هستيمآنچها متاسفانه امذار باشد، گكامال تاثير ذاشت بلكه خود نيزگثبت به جاي نمنه تنها تاثير

تحت تاثير تبليغات تعدادي سني وهابي كه اساسا با يد و به ارفتهگكتب علوي عناد و عداوت دارند، قرار م

شت كرده و مذهبپتمامي معتقدات شيعي خود

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو88

برو و اعتبار حوزهآرفتيد و تا حدي گخود را به بازي و حتي خانوادهيعلميه، مذهب شيعي، مكتب علو

يد كهه اعتبار كرد اخود را زير سؤال برده و بي يد، وه ادانشجويان در دانشگاه را متاثر كرد

يد، طوري كهه انان را از بين بردآهاي دروني ه انگيز هاي مذهبي و دانشجويان جهت انجام مناسبت

هفنين اضامچيابند. و ه هاي مذهبي حضور نمي برنامه شيعه را سبكيمذهب شيعي و خط فكر نقدرآنمود

كه تاكنون يده ا كردد ضربه وارآنيد و به اپنداشته.تسابقه نداشته اس نانچه مشكل مالي داشته باشيدچدر پايان گفت:

از اين جهت به مذهب و يا سبب ضعف و نياز مالي و يد، پول هره ايد و سني شده اشت كردپشيعي خود

ه بخواهيد حتي تا سطح پنج، ده ميليون تومان بهچشما خواهم داد.

عليرضا محمدي ارادت وآقايبا وجودي كه من و وحيد خراسانيآيت الله يقاآاحترام خاص نسبت به

خواستيم حركت و يا وجه نميچداشتيم و به هي ادبي برخورد نامناسبي انجام دهيم كه حمل بر بي

ود اما ضرورت ابراز عقيده به ما حكم كرد تاش ضمن مراعات احترام و حريم حرمت استاد و

ونه وگهاي به اصطالح استاد ردي به توصيهگشا ئيم كه در اينگوه وحيد پاسخ ليت الآ آقايونه گدرپ

كردهع وحيد خراساني را قطيقاآحال بنده صحبت قدر نسبت به چو گفتم: شما خودتان می دانيد كه ما

حضرت علي ارادت و احترام قائل هستيم، اما اينجا بحث عقيده است و ما به جهت مطالعه و تحقيق به

يم. لذا بحثه اباورهاي ديني اتصال يافته و سني شد ا حتي يك ريالمر براي گل و مسائل دنيوي ديپو

چرا سنی شدم: 89تولدى دوباره و انتخابى نو

ارزش ندارد و به اين صورت توجيه و تاكيد كرديم شت خواهدگيم بدون بازه اراهي را كه انتخاب كرد

گفتم: البته عذر می خواهم كه دره بندپسبود. س محضر استاد خودم اين موضوع را مطرح می كنم،

وحيدآقايخطاب به اينجا بحث عقيده است و داريدن خراساني گفتم شما بحث از پنج ميليون توما

حاضريم بيست ميليون تومان به شما بدهيم و اماما شما سني شويد كه باالخره احساس كرديم ادامه

وحيدآقايحث از اين نوع نه تنها مشكل ما و ب د كرد، بلكه تصور كرديم كههحل نخوا خراساني را

به همراه خواهدرا ايجاد كدورت بيشتر يها زمينه ايشانزداشت. لذا ترجيح داديم با ختم جلسه ا

خداحافظي كنيم كه در همين حين ايشان گفتند: آقاي فته است در صورت حضورگ استادي به من لهيت الآ

داري داشته باشند كه بر اساسديشما نزد من نيز هليت الآيت الله استادي و آ به خدمت بورتوصيه مز

مكارم شيرازي رسيديم. ه استادي، رياست حوزه علميه قم را نيزليت الآ

در منزل ايشان و جلسه كه با حضوربه عهده داشت هليت الآيك ساعته ايشان نيز عينا همان مطالبي كه

رار كرد. سپس با خداكخراساني گفته بودند را ت وحيد خافظي از ايشان به تهران مراجعت نموديم. به هر

حافظي با هر دو شخصيت روحاني ر موقع خدادحال نان راآمذكور احساسات و عمق نارضايتي و تاسف

كامال درك نموديم. مراه شدن ما!گنسبت به

سفر به كاشان و سخنراني در مسجد كاشان:

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو90

هبخصي خودمان ش محمدي با ماشين آقايبه اتفاق دف از مسافرتهيمت كرديم. البته كاشان عز

يزي كرده بوديمر در ذهن خود برنامهال كاشان را قب ذاشتيم با حضور در كاشان وگبه نحوي كه قرار

يت الله مدني" كهآ" فرزندي ارتباط با برقرار همانمديريت حوزه علميه را به عهده داشت، بر

گرچه از آثار و نتيجهخنراني داشته باشيم، س كامل داشتيمآگاهي شانمسافرت و سخنراني در كا نين مكاني خاص،چو می دانستيم سخنراني در

اشت و يادراه هميني براي ما به سنگاي بهرداخت پ ي مصداق كامل انين برنامهچبه تعبيراتي اجراي

اي بعدي و غيره خواهد بود، اماه يريگودكشي و درخ ذيرفتيم، و يا به عبارتي اعترافپ اركالت تمام مش

سببدي اقاي دروني و اعتهه يزگداريم به اين كه ان ساز ثار و عواقب خطرآشده بود بدون توجه به

ثارآكرده و تمامي طالح ريسك به اصي، اهمنين برناچذيرفتيم.پتخريبي اين سفر را

از ورود پس زم سفر كرده بوديم.س عبر اين اسا اه مدني" رليت الآفرزند " "مدني"اشان آقايبه ك

بلينايي قشآاقات كرديم. با توجه به لدر منزلشان م يش را به اطالعو سفر خهامنكه با ايشان داشتيم بر

زاريگاستيم تا ترتيب بروخاو از سانيديم.رايشان مدني كه احتماال ازآقايند. ه سخنراني را بدهجلس

خبر بود و يا از بي( ن مادسني ش)اعتقادي تحوالت در دانشگاههشدجاد هاي اي رفتاريگو الت مشك

ذيرفت و در مناسبتي خاص وپنداشت، لذا طالعي ا تيب ترخنراني راه سبرنام از مساجد كاشان يكي در مسجد كاشان در كه با اين شكل توانستيم داد

ماييم.ارائه ن رايسخنراني داغ

چرا سنی شدم: 91تولدى دوباره و انتخابى نو

،دانم ضروري می يزن اشاره به اين نكته را هالبت عموالم، نزبالكنت به لحاظ داشتن ي محمدآقايكه ذاشت. لذا درگرا به عهده من می نراني سخمهبرنا في و ياباكلي كردم سخنراني سعي ث وحبي ابتدا يده،ق عنبيا ويي را مراعات و در شرح وگكلي

مطرح سازميي خود را طورداقاعتنظرات عديل و ت د و بهشور نطيز نباشد، اما اين گكه احساس بران

شيعي راي يش رفتم كه خط فكرپاصطالح تا جايي ه خط قرمز رسيده بودم.بزير سؤال بردم، و

اه "حضرت عمر" دريگون بحث شخصيت و جاچ اين نكته راچنين و هم ص بين خلفاء و صحابه پيامبر

نان كهچنآوردن علي آاضافه كردم كه اسالم نويسند باعث فخر و مباهات نيست می ويند وگمی

له رسول اله نبوده و در خانيشزيرا علي كودكي ب رسولفكار و اخالق و عقيده و اهيافت پرورش ص وردنآس اسالم پوده، ار بذگ در او نيز تاثير صه لال

نگاحضرت عمر مهم است كه ايشان يكي از بزر وضوع "ابولؤلؤ" ملعون نيز به ميانمايل بوده و قب

زمانآنتا ه شايدككشيده شد، حضار در جلسه روحانيچنين سخنراني و از زبان هيبا چ گاه چهي

يجگو منگ و بودند و به اصطالح گنگ شيعي نشنيده ه شده كه يك روحانيچو متعجب شده بودند كه

نهاآرت عمر"، و به قول ضشيعي از شخصيت "حبا احترام ياد می كند. دشمن اهل بيت اين طور و

ر حال وضعيت را به حدي نامناسب ديدم كههبه س از ختم پم.هترجيح دادم به سخنراني خاتمه د

ر شكلي كه شد از مسجد خارجه سخنراني به هجلسشتيم.گبرن شده و به تهرا

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو92

شتنمان به تهران، سخنرانيگمدتي بعد از بر فضاي دانشگاه به جا مزبور بازتاب نامناسبي در

ي می شد كه تعدادحذاشت و تقريبا اين طور مطرگ سني وهابي با لباس روحاني شيعي در مسجد كاشان

.نده اسخنراني كرد كه به نظر می رسيد، خبر مزبور بازتابيآنچهالبته

ه كاشان بودعم جمابعد، امه جمعزاز سخنزاني رو داطالعاتي در موري رد نيروك از عملدتقانكه با ا

اجازه دادن سخنراني به دو نفر سني وهابي در دشمنان مذهب ان ازشمسجد كاشان كه به قول اي

ا زير سؤالبودند رشيعي تعريف و يا تمجيد نموده برد. درني س از فروكش نمودن بازتاب خبر سخنراپ

شدن فضاي دانشگاه، متوجه شديم كهآرامكاشان و س ازپ، (يايرضا موس محمد)دانشجوي زنداني

هاي يري توسط مامورين اطالعات و شكنجهگدست ارچهاي برقي مغز، د شوك روحي و رواني و خصوصا

اه رواني تهرانگسايشآاختالالت رواني شده و در بهي محمدآقايو من می شود. لذا يهدارگنيشان رفتيم. اباقات ت مالهاه جگسايشآ

ارچ دال كه كام(رضا موسايي )محمدآقاي شناخت و پس از نمي الت رواني شده بود ما راالاخت

ممتد به ماي هاه ورود ما تا حدود نيم ساعت با خند ينااه می كرد، كه با مشاهده حالت رواني گن

به ما دستي دانشجو، ناراحتي و اضطراب شديد داد. زيرا ايشان از متفكرترين ومغزهاي دانشگاه به

ديم كهشمتوجه بعدا حال شمار می رفتند. به هر ه و إنالإنا ل»ند. ه امين حالت شهيد شده هايشان ب

مهط ترم دوازدس اين اتفاق در اوان«راجعوه إلي.دانشگاه روي داد

چرا سنی شدم: 93تولدى دوباره و انتخابى نو

اخراج از دانشگاه، شكنجه و زندان: از شايعاتپسرار داشتيم، قدر ابتداي ترم سيزدهم

آن سخنراني كاشان و به دنبال هواقع زيادي در مورد تا ازكرديم شهادت "محمدرضا موسايي" سعي می

ونه تحرك و عمل غير معمولي، خصوصاگنجام هرا ايي نماز جماعت كه در پاعمال غير متعارف و بر

هژاه، به ويگ دانشمسؤلينعدم رضايت ي ها دانشگاه زمينه زهيز نمائيم، اماپانجمن اسالمي را به دنبال داشت،

عث شد تا بهبارضاموسايي" محمد"ادت هواقعه ش راميداشت خاطره و ياد اين دانشجويگمناسبت

زار نماييم.گداشتي برگشهيد، مجلس بزر مجلس و اقامه نماز جماعت كهيزارگپس از بر

دانشجوي شيعي حضور فرنتاد يا نود هشحدود نفرو دثداشتند، ضمن ايراد سخنراني، مساله و بح

نان در مسجد كاشان راآسني وهابي و سخنراني دو نفرآننمودم كه مطرح كرده، با اين ترتيب افشا

يم.ه ا محمدي بودآقايسني وهابي من و يقاآروز بعد دفتر انجمن اسالمي دانشگاه من و

آنجا دكتر حكاكيان يقاآمحمدي را احضار كردند. باز اشت، به ما تذكر داده شد و يا به قولدحضور

ينده درآه در چنانچرديد گخودشان اتمام حجت ردهمايي صورت گنين جلسه وچمحيط دانشگاه

يرد، با ما شديدا برخورد خواهد شد.گ ي قرار شد اجتماعيصمدتي بعد به مناسبت خا

يل شود. يكي از روحانيون كهكدر دانشگاه تش و اجراي جلسه را به عهدهيريز مسئوليت برنامه

مقدمه چيني و تعريف و تمجيدهاي داشت، پس از ولپتومان نجاه هزارپويا حاوي گاكتي را كه پزيادي،

بود، به من داد و سپس افزودند در افتتاحيه جلسه،

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو94

ايانپوت كنيد اما حتما در الرا ت ريمكن آي از قرتياآ وييد. احساس)صدق الله علي العظيم( بگ تالوت

وياگ دارد، نظران مورد خاصي را در ش ايهكردم ك م، احتماال اين تلقيه اي شدنكه من س نده امطلع شد

م "علي" حتي درناها از تلفظ ينرا داشت كه سقراءت نيز اكراه دارند.

ود، كدامب ي اكر احمقانه و ابلهانهفعجب طرز ت ام "علي" اكراهنل سنت است كه از ذكر همسلمان ا

فقط لجون خواستم كه چال حر هداشته باشد؟ به ان را كالفه نمايم گفتمشورم و يا ايآايشان را در ه العلي العظيم"لالدق وجه "صچيهخير من به

ويم و به اين)صدق الله العظيم( می گويم و گ نمي رضايي بهيقاآبين من و جناب مگو و بگصورت

ول درپكت محتوي پاذاشتن گ رسيد كه با يحد وجه حاضر به قراءت نيستم.چدستش، گفتم به هي

ون برنامه افتتاحيه نزديك و احتماال شخصيچاما ر حضور نداشت، لذا با اصرار و سماجت اساتيدگدي

نآ" به قرائت قر"هدايت دكتر يقاآدانشگاه خصوصا وت را خاتمهاليم" تظ الله العدقص"رداختم و با پ

دادم. س از اتفاق مزبور، صبح روز دوم و يا روز سومپ

فقط نيمهو با فاصل بود كه به دفتر دانشگاه احضار س از هفت سال تحصيلپا رساعت، حكم اخراج من

هشتي، صادر نمودند. و به اينبدر دانشگاه شهيد .ترتيب عمال از دانشگاه اخراج شدم

بعد از فهميدن ماجرا كهيمحمدي قاگرچه آ خواست با ه نظر می رسيد،ب تبيشتر از من ناراح

شخصي كه حكم اخراج من را داده بود مشاجره

چرا سنی شدم: 95تولدى دوباره و انتخابى نو

گفت كه فقطش بنده خدا خودآننمايد، اما راج را دارد و بس، وخمسئوليت ابالغ حكم ا

بر اساسهاگدر خصوص اخراج از دانشي يرگ تصميم هيئت علمي دانشگاه و تصميمات كميسيون و يا

رفته است.گره صورت غي عدرم را مطلپپس از اخراج از دانشگاه، تلفني

ي به نظرندر ضمن اينكه سخت عصباپكردم اما حاال راضي شدي؟ برودشبا تمی رسيد گفت مبارك

كن. به هر حال ناراحت و مضطرب بهگاوي قرباني هاي والدين، مالمتو مدم و با سركوفت زدن آخانه

ا و سايرين مواجه شدم.هبزرگ ها و مادر در بزرگپ وردند تاآو مادر تالش زيادي به عمل البته پدر

د ونشت مرا به دانشگاه فراهم سازگهاي بر مينهز حتي مسئولين دانشگاه پذيرفتند و مشروط نمودند

قايان به نحوي بود كهآشرايط به اينكه توبه كنم. اماذيرش نبود.پ وجه قابل قبول و چبراي من به هي

حتي يكي از روحانيون كه در انجمن اسالمي رديمكدانشگاه حضور داشت يك روز با هم برخورد

م شما توبهه اايشان به من گفتند: كه من خواب ديد وابجيد، من در اشتهگيد و به دانشگاه بره اردك

ايشان گفتم: خير است خوابي پريشان و غيرقابلتعبير می باشد.

سفری به سوی بلوچستان اه و سركوفت خوردن وشگس از اخراج از دانپ

هكمالمت شدن توسط والدين و با توجه به اين شرايط غيرقابل تحملي برايم ايجاد شده بود، به

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو96

بهيتيم سفر مجددفرگ محمدي تصميم آقاي قاتفابلوچستان داشته باشيم.

های روحاني در بلوچستان با تعدادي از شخصيت مورد وضعيت خويش اط برقرار كرده و دربارت يمه احاال سني شد داديم و گفتيم قبال شيعه وضيحتو

علمي )مدارسهايه حوزدر ديم تا وو تقاضا نم اتقايان كه عمدآ به تحصيل مشغول باشيم اما (ديني

د به ما نداشتند و تصور می نمودند كه اطالعاتيماتعا هنوگ يم، با عنوان اينه اآمدجهت كسب خبر و

محلييها لهجه مطالب كه مدرسين و طالب با اني وكهاي م يت و تحصيل می نمايند، محدودستدري

ذيرفتنپو غيره، از تغذيه دارند، امكانات كافي ندارد ما خودداري نمودند، اما تحليل شخصي ما اين بود كه

ي به قول و قرارهايقايان اساسا اعتماد و يا اعتبارآ نهرااين ترتيب مجددا به تبا ل نيستند كه ئ قاهشيعشتيم. گباز

بازگشت به تهران ستان، وچند روزه بلوچت فرشت از مساگس از بازپ

كه سخت ناراحت و عصبي رمپدحضور در خانواده، مالحظات ويدرپده بود بدون توجه به عواطف ش

زشك بود،پاه اجتماعي خود كه يك گشخصيتي و جاي د وگبه خشونت متوسل شده و با سيلي و مشت و ل

كه توانست قدرچه، به جان من افتاد و هر رق بلكاب و كتكنتال خشومام اعگ كرد. به هنيمرا كتك كار

ه مذكور شديداحن مادرم كه شايد از ديدن صيكار اما آمدجلوي رگناراحت شده بود، به قصد ميانجي

چرا سنی شدم: 97تولدى دوباره و انتخابى نو

ه مادر را نيزك دبي و خشن شده بوصپدرم تا حدي عكتك زد.

در آن روز و يا شايد روز بعد چندين بار از هوش رفتم كه با ريختن آب سرد به سر و صورتم به هوش

آمدم. در آخرين مرحله كتك كاري و زماني كه پدر خواست از منزل بيرون برود دست و پاي مرا بسته

ها الشه گوسفندان را آويزان و به نحوي كه قصاب می كنند، مرا آويزان نمود كه پس از خروج پدر،

مادرم وضعيت پيش آمده را تلفني به اطالع آقاي محمدي رسانيد و از او خواست تا مرا بيرون ببرد. زماني كه آقاي محمدي رسيد جاني نداشتم و آقاي

ي مرا به دوش گرفت و ازه امحمدي همانند جناز منزل بيرون برد كه باالخره از آن اتفاق چند روزي

نگذشته بود كه حادثه دستگيري من و آقاي محمديپيش آمد.

دستگيري مجدد: ، درست يادممنزل آقاي محمدي نشسته بوديمدر

عالمدر كه ايشاني سالهچهار ه چدختر بكه ست ه با يك ظرف بزرگخود غرق و در حال بازي ودكانه ك

و پر از آب بود، ناگهان درب منزل به صدا در آمد پس از باز شدن درب منزل تعدادي اطالعاتي وارد منزل شدند بالفاصله من و آقاي محمدي را دستبند

زدند در حالي كه كشان كشان به بيرون می بردند پدر رادويد و با دو دست كوچك خود دستبندهاي

كه دستكرد نقدر فشار می داد و تالش می آرفت و گ نشد. مجددافق ، اما مو كندازباره و يا پرا ها بند

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو98

و دادمحكم گرفت و آن چنان جيغدر را پشلوار ابسان نر اهلب عاطفي قلحظات آن يدن كه دكشيد

ورد.آي را به درد می افهطعا ، در حالي كه دو دستدنبوي ه اارچل حابه هر

دهاي خو ، دسته بودزده شدبند دست ي محمدآقاي يشاني و فرق سر اوپداخت و ن دخترش انردگرا دور

تالشـحنه و ص آنن دكرد. دي حافظي را بوسيد و خدا آتشا رري گه نظاردر، دل هر پكودك و خداحافظي

زد.می ـحمدي به واحدم آقايو دستگيري من س از پ

دانيم انتقال داده شديم. البته نميياطالعات كشور رخورد نامناسب و يا شكنجه وبجا بود. در اطالعات ك بدني در كار نبود. اوقات ما بيشتر صرف زارآ

ات و از اينرمكر لمه، بازجويي، تكراركامصاحبه و م ن مسائليمويراپنوع بود. البته سؤاالت از ما اساسا

راه شديد، عاملگمه و چطور شد كه نوگ چكهاز اين در اينخپاس و يست و كيست و عمدتا پرسشچ

دودا ده يا دوازدهحها بود. تصور می كنم كه زمينه يري وگروز به طول انجاميد. البته از همان اوايل دست

هميشه جزبا وجودي كه وري شتوقيف در اطالعات ك ي كه در اتاق خود بوديم، در حالت چشمددر موار

گفت: كهي محمديقاآبسته به سر می برديم. ماز را در حين بازجويي ا(فرشيد)عموي من يعني

وجودحتمال ديده كه حضور داشته است. اين ا ل مهم اطالعاتي بودهماز عوايكي داشت كه عمويم

باشد.

گاه مخوف اطالعات: انتقال به شكنجه

چرا سنی شدم: 99تولدى دوباره و انتخابى نو

ريگبه واحد ديما را بازجويي ز ده رودودز حاس پ يمي بود، انتقال دادند. درظع اه مخوف وگ كه شكنجه

يسته بودند، فردي با صدابا را مه چشمان كحالي مأمور و يا مأموراني آنجار و كلفت خطاب بههننا

نكه ما را بدرقه و انتقال داده بودند، گفت: اينها هماستند.هياران عمر و دشمنان علي

،ن تحويل ما و رفتن مأمورازر حال پس اهه ب و ناهنجار خطاب به فتلي كدا با صدمان مرهمجددا

افزود:پسجا كجاست؟ سنيا می دانيد ايآما گفت: نند.كورند و انسان می آاينجا جاييست كه خرها را می

نحوه صحبت اين شخص كه وي را حاجي صدا قس ما را در دو اتاپند، دل ما را تكان داد، سدمی ز

ه بول تك نفري قرار دادند. فاصله ماو سلجدا از هم ر را می شنيديم.گ يكدييحدي بود كه به زحمت صدا

به حدي نامناسب بود كهيدارگه نلالبته وضعيت مح می داد. به هر حال پس از مدتي كهفنبوي تع

حساب و كتاب بهيذشت ما را براگدانم چقدر نمي محمدي را بردند،آقايد. اول نادي بردرصورت انف

كردند اما زماني كه نوبت من چه كار اودانم با نمي اول با نصيحت ومنان اعتراف ننمودآرسيد و به قول

د از من حسابي پذيرايي كردند.گي و ليلسسپس با ران را از اعترافگ نجهكش البته واقعا منظور

همهچه كرده و يا گفته بوديم، ون هرچدانستم، ينم شوريكاطالعات مان مرحله تحقيقات و درهرا در

يزي براي گفتن نداشتيم، اماچ عگفته بوديم و يا در واق محمدي شياطين چه نوع اعترافاتي و ياآقايبه قول

خبرآنلي مطرح می نمودند كه روح ما از يمسانداشت؟

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو100

بود و اينكه به آمده اعتراف به صورت رازي درقعاوا ي داشته باشيم تا نظرفراتگونه اعچيز و چه چايد، اما نشد.مأمين نت را نارگ جهكنش

عد دوباره جهت حساب و كتاب و يابيكي دو روز ق والشديم. اين بار نيز با زدن ش ارضاف احراخذ اعت

ن راه رفتنكا كه امي تا حدهااپسيم كابل به كف جه دادند، اما نتوانستند از ما اعترافن ما را شكدنبو

يرند.گب يگند روز بعد به داخل اتاق بزرچ سوم و در همرحل

ايين است، ما را بردند.پطبقه درمكه احساس می كرد زار بدني به صورتآيشرفته شكنجه و پالت آابزار و

اتوماتيك گذاشته شده بود البته اينكه با ما چه كردند و ه شد، خدا می داند و همين بس كهچه ديديم و چ

صورتچ كه شد در ذهنم به هيآنچهترسيم تصوير نجد.گ نمي چط از خداوند سبحان می خواستيم كه هيقف

استغفار می نموديم. انساني را به اين محل نكشاند و س مرحله چهارم حساب وپذشت، سگند روزي چ

زار شايد از بدترين نوعآنجه و ك شد. شوعكتاب شر خود بود. يعني با وارد كردن شوكاهاي برقي به مغز

براي اولين بار با اين روش شكنجه مواجه شده شوكدنبوديم، احساس می كردم به محض وارد نمو

وشهايم خون بيرون می زندگاز هر دو طرف و داخل كه البته در اين روش فقط مدت زمان كوتاهي

ه و تادتاف اوشهر مرحله شوك بيه اومت و درمق .ست اآمدهه چفهميدم كه بر سر ما زماني اصال نمي

ار شد.كرر تبابه هر حال اين روش چندين ري بود را بهگل ديكه به ش كرگ روش ديپسس ي باال اا به ميلهپو در ه چرفتند. كه با بستن مگكار

چرا سنی شدم: 101تولدى دوباره و انتخابى نو

قرار دادهناييپا رس از مدتي سپشيده می شديم و ك م و معده بود بيرونك كه در شآنچهمی شديم تا

رون و جاري می شد.يبدهانمان ريزد، و بعضا خون از بار كه جهت حساب و كتاب و يا شكنجهآخريندر

دانم با را بردند. نمييـحمدم آقايتدا ببرده شديم. ا وبت به من رسيد،نه كر كردند اما زماني چكاوي ن ديدم، كه بهونان غرق در خچ آنعليرضا را هگاجاي ميز و يا آنند. كامال ازه ا می رسيد شهيدش كردرنظ

هاي تازه شد خون می هگفته كه چتخت و يا هر اي ميزپاه و گ در جايمنس از بردن پكيد چمی

لحظات حياتآخرينمحاكمه احساس می كردم كه هچمن است و مرگ من قطعي است. البته اينكه

كه بعدا و درآنچهه كار كردند نفهميدم اما چشد و م اين بود كه از تمامياتاق و يا سلول خود متوجه شد

شدهعفار ضچبدن احساس درد می كردم و كامال د نبودم. پس از اين شكنجهشي بيه اويا جنازگبودم،

ا بود، تا مدت زمانه جهكن مرحله شآخرينكه احتماال دداري نمودند.و شكنجه خلدودا سه روز از اعماح

كه بعدا متوجه شديم چون قرار بوديه طوربالبته اه برده شويم شايد علت توقف شكنجهادگقريبا به د

به همين منظور بوده باشد. هار روز كه تقريبا توان سرچس از حدود سه يا پ

ه روحانيت بردهيژاه وگ به دادداشتيم،پا ايستادن در وپاه در حالي كه گس از ورود در دادپشديم.

حضور داشتند به محض ديدن پدرم سعي مادرم نيز شت سر مأموري پكردم ايشان مرا نبينند، لذا خود را

يدددر مرا پ بود، مخفي شدم. اما آوردهكه ما را

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو102

شنايان وآتمايل برخورد و سالم عليك با هيچ يك از داشتم و يا اينكه را ننزديكان حتي پدر و مادر

نداشتم كه وضعيتاجازه و يا شايد تم،توانس نمي ت كامل راسكونان تشريح كنم. لذا آراي بخود را

سليميآقايوديم. پس از حضور در دفتر نماختيار م شد، بهالام اعههار مورد اتچاه بود. گكه قاضي داد

ترتيب:ا- مرتد شدن.

- محاربت با خدا.2- مفسد في األرض.3مريكا و اسرائيل.آ- رابطه با 4

ونه از خود دفاعچگطور و چبه هر حال اينكه قط می دانم از فدانم اما تيم. نميگفكرديم و چه

اهگ سليمي قاضي داديقاآخداوند كمك خواستم. را(اوين)حكم بازداشت موقت و انتقال به زندان

حكمكه جودي با وس از صدور حكم پصادر نمود. اه صادر شده بود، مجددا با همان مأمورين بهگداد قايانآويا گقبلي منتقل شديم. ه اگ نجهكش

ولي ازقران هنوز هم متقاعد نشده و يا به گ شكنجه ازي رگله ديحشكنجه دادن ما سير نشده بودند. مر

سپس به زندان "اوين" جام ونشوك برقي مغزي اانتقال يافتيم.

منتقل شدن به زندان اوين: ريگياي دينويا در دگ" نال به زندان "اويقتناز اپس شتهنم به بهه اين معنا كه از جب. مهاده بودينقدم زارهايآا و ه جهكن شآنل از ق حدانوچيم. ه اآمد

ديم. به لحاظحت شر، راگ نجهك شطيندني شياب

چرا سنی شدم: 103تولدى دوباره و انتخابى نو

كهميب ديده بوديآس تا حدي ضعيف و نحيف و يبدن ها مدت زماني به يت و يا ترميم آسيب ديدگيتقو

افراد متفاوتي از هرني اونزنداطول انجاميد، در معاشرت وحوصله اماقشر و گروه وجود داشتند،

در وپس از مدت زماني پاشتيم. ندگفتگو با كسي را نداني بهچه تمايل چرگمدند. آمادرم به مالقاتم

درين القات والدمر حال با هداشتند اما به نمالقات ريبا متوجه شدم كه پدرق تناشاي ايه ضمن صحبت

هونگ چيهه چرگرسد، نظر می مقداري متعادل به در نداشتم.پاي ه حثبه مالقات يا بوجهي تاعتنا و

آمدات من قمحمدي نيز به مالآقاي بعد پدر يندچ هبرا اظهار داشت اگر شما يني چضمن مقدمه

به عهدهايز رچا همه صمودند شخناه احضار گداد شود. البتههم شدن عليرضا فراآزادمينه زيريد تا گب يآزاد از س كه پد قول خودش قول مردانه داهب

ه چرگم كند. هفرامرا نيز ي آزاداي ه محمدي، زمينه نداشتتم اماآن مردانه قرارهاياعتمادي به قول و

دتر آزاده زوچر ه ي محمدآقايلبا دوست داشتم تا ق يري منگ دست روزود به دو دليل: اول اينكه خاطرهش راچهه چب في دخترط حاالت عاآن محمدي و آقايو

آزاددرش را پكه سعي داشت مدي محآقايساله ر ذهنم مجسم و تداعي شد. ثانيا: احساس دند،ك

دي هنوز هم به فرزندشم محآقايدر پمی كردم كه دي قولي دادم كهمدر محپا به ذمند است. ل هقعال

اصا را شخه تمامي مسئوليتهقت حضور در دادگاو آقايم كرد كه هاعالم خواو رفتگم هبه عهده خوا

آقايم )توضيحا اينكه ه امحمدي را من فريب داد

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو104

من و پدرش كامالي و قرارهالمحمدي از قو.د(اطالع بو بي

اهگس از حضور مرحله دوم در دادپال حبه هر رفتم كه برگبه عهده مسئوليت تمامي قضايا را

س از سهپ محمدي حدودا آقاياه گكم دادحاساس . شدآزاد وثيقه ري، با قرانماه زندا

"اوين"تقريبا در پنجمين و ششمين ماه زنداني در زي تاثيرات خود را نشان داد،غ برقي ميثار شوكهاآ

ياختالالت مغز ارچندين بار دچ كه در زندان يبه نحو هوش می شدم. حاالت رواني مزبور تا شده و بي

ه زندانيان "اوين"كرساز به نظر می رسيد طحدي خ اهگ را به دادآناختالالت موجود و خطرهاي ناشي از

اهگس از حضور مرحله سوم در دادپاطالع دادند كه شنايانآقايان دوستان و آ از يه تعداد كو در حالي

يان" ملعوناكحك" دكتر يقاآنان آه در جمع كقبلي نيز حضور داشت- كه البته بعدا متوجه شدم كه سبب

شهادت عليه من بوده- پس ازينان ادا آحضور تومانونميليپنج ويزان سي مصدور قرار وثيقه به

ها شكنجهآنر حال عوارض هزاد شدم. به آدان ناز ز اعصابم بروز و اختالالت مغزي تا هنوز هم در مغز و

می كنند و ظهور دارند.

سفر مشهد همراه پدر و مادر: زادي ازآه و ق صدور قرار وثيزس ا پ1377سال

عوارض مغزي ناشي ازز بروبه جهت زندان و ناسبيم جسمي وهاي برقي، وضعيت روحي شوك

تر شده بود، تحت پدر نيز كه تقريبا متعادل. ونداشتم رفتم به نحوي كه گاررق درپيم ستقنظر درمان م

چرا سنی شدم: 105تولدى دوباره و انتخابى نو

مانيز عرديد. در اين مقطگسبي حاصل نبودي به هتتصميم داشت تا ترتيب اعزام من را ج درپخاص

يكمدارك پزش تحصيل و اخذه و دنبال ادامييرگپي هد، اما مشكل عمده كه وجوددبه خارج از كشور ب

رديري پدر بود همان موگ سد راه تصميم اشت و ياد بود، به نحوي كههخاص يعني تغيير جهت و عقيد

تگشانتخاب كرده بودم، بدون باز را كه راهي يعيشمی ديدم به هر حال والدين به حسب معتقدات

كه به مسئله را در اين ديدندلخود شايد تنها راه ح د مسافرت كنيم و به زيارت امام رضا )عليههمش

برويم و از حضرت بخواهند تا تغييرات روحي( السالم ورد. البته برنامه مسافرتآو عقيدتي در من بوجود

ريزي خاص و به شرح فوق به همو برنابه مشهد اطالع به مشهد بي ن از ماهيت سفرمنحوي بود كه

عمانم. لذا تحت عنوان مسافرت به مشهد و رفب س از اينكه مقدماتپ يهاي روحي و روان يگخست

سفر فراهم شد، به مشهد عزيمت كرديم. به منظور زيارتيهد، روزش از حضور در مسپ

حضور يافتيم. مادرم حلقه مرقد امام رضا، در مرقد ردنم بيندازد وگ را به آنزنجيري داشت كه خواست

جره فوالدي ببندد كه با اين ترتيب ازنسپس به پ می خواهند با بستنهتصميم مادرم متوجه شدم ك

باهزنجير دور گردن من تقاضاي شفاعت نمايند ك متاثر شدمنهايت م بيدرمااين صحنه و تصميم ديدن

ر من سگ هستم كه با انداختنگو گفتم كه مادر! م می بنديد.هنجرپردنم مرا به اين به دور گزنجير

ه مادر! شما دكتر وكتم گفه چباالخره هر يست، اما مادرنتيد، اين عقيده درستي هسروشنفكر

ه جان سگ امام رضا بودن افتخار است.چه بكت گف

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو106

ونم اما چ شد مقاومت كردبي كهبه هر ترتي ي طوري بر من غالبراطف مادواحساسات و ع

ديدم، با ناراحتيبيهوده می شده بود مقاومت را همينس پر تو معجزه می كني، گگفتم اي امام رضا ا

ير تا از شر مادرم راحت شوم. مادرگفسم را بناالن اد.موضع دبا ديدن اين صحنه تغيير

مادرم جدا شدم وآن ازبه هر حال بعد از نمردند. كونه زيارت گكردند و چچكار نفهميدم كه

نآيه از قرآند چرفتم و با قرائت گي قرار اشهگودر هدايتدم تا ما را كراضاقخالق امام رضا ت كريم از

ايان و به تهران پ. به اين ترتيب زيارت در مشهدكندموديم.نمراجعت

كه تقريبا وضعيتن و اينراهس از مراجعت به تپ در كنار خانواده احساس تري داشتم و روحي مناسب

مجددا حضورآرامش بهتري می نمودم. درئث و رذالت اسطوره خباآن ي" يعنكاكياندكتر"ح

مان سايه انداخته وي در قالب جبرانه فضاي خانواد من، با ذشته با ايجاد ارتباط با خانواده وگت هااشتبا

نان دادشخوش ني به من و رونابراز محبت كرد ونو گفت: چلت كمري به من داد الح كيك قبضه س

تا ت می خورد و قول مردانه دادددشمن داري به در جواز كلت را برايم بياورد. اما اسبمنرصت فدر

وجدان در نظر ويا اين دكتر بيگبعدا متوجه شدم داشت با دادن كلت به من، مرا مرتكب جنايت كند و

ير شدم، حداقل به جرمگر با كلت دستگيا احيانا ايزي اضافه شده باشد.چمن

يتوضيحا اينكه برادر عزيزم شهيد عليرضا محمد هبرفت و وي را گلوله قرار بت گزماني كه مورد اصا

فت گ حالت به منآن ربيمارستان انتقال می دادم د

چرا سنی شدم: 107تولدى دوباره و انتخابى نو

من و ازه دكتر بسطضوع دادن كلت تووكه از م تي مناسب كلت راصفر شده و درطلعظور وي منم

كه داخل داشبورد ماشين بوده برداشته و در محل س از سفر مشهد و مراجعت به پامني مخفي كرده

خانه نشيني وي تقريبا از بيكارهتهران و مدتي بعد ك رفتيم بهگه اتفاق عليرضا تصميم بكالفه شده بودم

اشيم.بمنطقه كردستان مسافرتي داشته ف مختليس از حضور در كردستان در چهار جاپ

رداختيم.پ سخنراني دبه ايرا با لباس روحاني شيعي تغافل از اينكه اطالعات در تمام موارد ما را تح

اي ما توسط عوامله نظر داشت و سخنراني س از اجراي برنامهپاطالعات ضبط می شود.

وياگاي مزبور و اينكه احساس كرديم كه ه سخنراني ين سرطايه اطالعات تشخيص داده و ما را غد

برايري مگصدد دست ند مورد درچر دستنمی دا ب و ناامن ديديم، لذاسمدند. چون وضعيت را نامناآ

ان مراجعت كرديم.ربه ته اي اطالعاته ريزي ويا برنامهگه كدر تهران نيز

ند موردچي اطالعاتي در هاه اگكامل شده و دست تحت نظر قرار دادن در تعقيب ما در صدد دستگيري

ترور ما بودند. ما نيز مساله را دريافته بوديم كه و يا و ترور ما قطعي شده است. لذا از حضورييرگدست

و اطرافياننشناياآيز و بعضا در منازل هرل پدر منز.موديمناقامت می

شهادت عليرضا محمدي:

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو108

ظهر و از س از مراجعت از كردستان، يك روز بعدپ در حالي كه با ماشين شخصي به اتفاق عليرضا

حواليررج را داشتيم، دكه بمحمدي قصد عزيمت ماشينه موديم كنعصر تهران احساس ميدان ولى

دن و ردزد. پس از دور كناطالعات ما را تعقيب می هايه ر تهران، از طريق راهم كردن از ميادين شگ

نجايي كهآر به جاده كرج راه يافتيم. از گديي احاشيه گ كرده بودند، در حيننعاتي هماهالهاي اطه اگدست ت در جاده كرج متوجه شديم كه با قرار دادنكحر

اه اتومبيل، جاده مسدود شده است. لذاگتسيك د الفاصله به سمت تهران با سرعت زيادي حركتب

يمودن مسافت كوتاهي يك دستكاهپس از پنموديم. به ما نزديك شده بود، به سوي ماه اترول كپاتومبيل

اصابت تيراندازي كردند كه عليرضا محمدي مورد رفتگه قرار نشت و قفسه سيپلوله از ناحيه گ

ماشين را به حاشيه و بغل جاده كشانيدم، بتها به ما اصا لولهگها كه فكر می كردند اطالعاتي

سمت تهران بههمان سرعت ب هكرده است، باحركت خود ادامه دادند.

ريزي ار خونچت مجروح شده و دسخرضا ليع را به بيمارستان لبافي نژاد انتقالاو شديد بود. و

ظهر بود كه به از دادم، كه حدودا ساعت سه بعد مؤثركيزشپل شد. اما اقدامات قتناتاق عمل م

شب عليرضا محمدي12 نشد و حدود ساعت عواق ه و إنا إليهلإنا ل»، آمدبه درجه رفيع شهادت نائل

.«راجعون با توجه به شرايطيس از شهادت برادر محمدپ

يعيور در مراسم تشضن حكااشتم، امدخاصي كه

چرا سنی شدم: 109تولدى دوباره و انتخابى نو

ندانيچتم )البته تشييع جنازه فجنازه و تدفين نيا بطوردتا اينكه يكي دو روز بع( رفتگصورت ن

ها،ه گاندر شهيد محمدي رفتم پمخفيانه به منزل ي بهددر شهيد محمپبرخوردها و خاصا اظهارات

بود كه مرا عامل كشته شدن عليرضاي اهنوگ ري داشتم و اينكهگا شخصا عقيده ديممی دانستند، ا

نينچ و يا تقدير يمعتقد بودم به اينكه مشيت خداوندمحمدي شهيد شود.آقاي بود كه

س از شهادت او به عنوان يك برادر و يا دوستپري نداشتم.گغمخوار دي و يا يار دنو يا همفكر در اين

شهادت ارسطو رادمهر كه شديدا تحتن و ايي عليرضا محمددتس از شهاپ

بودم، معموال به صورتيهاي اطالعاته اگيب دستقتع ايان به سرآشن و نمخفي در منازل اطرافيا

حضور در منزل و خانواده خودداري می بردم. و از عصبي ويه والدين تا حد كاينبه ه جمی كردم. با تو

هچ می خواستند تا هر ده بودند كه شايدخشن ش ير و يا به قولي از شرگتوسط اطالعات دست زودتر هبيز شديدا ناطالعات شوند، و اينكهتراحمن

شرايط وچنين بود. در ني و يا ترور مگيردنبال دست كه تقريبا تنها ياور منكسي مقطع زماني خاص تنها

وجود اينكه بود. البته با(م )ارسطور برادابود، تنه هم عقيده من ايشان به لحاظ فكري و عقيدتي با

عواطف فطري و برادرانه به قولهتنبود اما به ج اين معروف هواي من را داشت، تا اينكه يك روز

نين اتفاق افتاد:چ

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو110

ي كه تحت عنوان "نسل ارفتن مجموعهگجهت بعد از انقالب لنس يرامون عقيده جوانانپسوخته"

را در زندان وآنداري از قوري كرده بودم كه مآجمح ودنبر را نيز در زمان اختفاء و فراري گخشي ديب

اراتي سروش مراجعهشسه انتموسنوشته بودم، به هماده شدآ و په مزبور چاعنانچه مجموچنمودم تا

يرم.گ را بآناست، كهد متوجه شده بو(ويا ايشان )ارسطو رادمهرگ

كهم. ايشان ه اام افتاد ددر ا و ياه ظر اطالعاتينتحت ع بود. بهالا اطباز حضور من در انتشارات سروش

كه البته و احتماال تصادفيهدايت( دكتر )آقاياتفاق مدند و بهآ بود، به مؤسسه آمدهبه همراه ايشان ها دنبال تو هستند. عاتيالفت: اطگطور سراسيمه

رديم.ككه بالفاصله سوار ماشين شده و حركت را تعقيب ها كه ما را ديده بودند، ما اطالعاتي

كردند و در حالي كه به سمت جاده قم در حركتمی زياد باالخره ماشينفتييمودن مسا پس ازپبوديم،

بود، به ما سيم دار و بيناطالعات كه احتماال دو كابي ازي كرد. در ايندا تيرانم ينزديك شده و به سو

بتردن مورد اصاگدرم از ناحيه سر و احادثه بر ه شديداكاه به برادرم گرفت. با نگلوله قرار گ

س ازپخونريزي داشت، متوجه شدم كه ايشان »إنا لله وإناند. ه الوله، در جا شهيد شدگاصابت

.إليه راجعون« س از شهادت برادرم، با همانپبه اين ترتيب

در راپيفون، آ قطري ماشين به درب منزل رفتم و از در جريان حادثه شهادت ارسطو قرار دادم و سپس به

رفته به نحوي كه حتيآنجاز ادر، پترس از خاطر

چرا سنی شدم: 111تولدى دوباره و انتخابى نو

جنازه و تدفين برايمعامكان حضور در مراسم تشييممكن نشد.

از شهادت برادرم ارسطو و اينكه در اين دنياپس ياور در تهران را نداشتم حتي يك نفر به عنوان يار و كيهررفتم از طريق مرز تگدر چنين شرايطي تصميم

به خارج از كشور بروم. اما به جهاتي سفر مزبور انشاه بروم. پسمزير شدم به كرگمحقق نشد كه نا

ير و به زندانگاز چند ماهي مجددا در كرمانشاه دست وييرگ و دستآوارگيافتادم. كه البته شرح حال

والني دارد كه ازطي نر كرمانشاه داستادندان ز حوصله و مجال و بحث در اين مجموعه فراتر و يا

بينم. نميآن و بيان حراي شربشايد ضرورتي ضيحا اينكه واقعه شهادت برادرم سه روز قبل ازوت

زاري مراسم عقدش اتفاق افتاد، چونگ برنزما اشد، امابم مراسم عقد هقرار بود روز بيست و ن

برادرم در بيست و ششم شهيد شد.

دستگيري در كرمانشاه و زندان مجدد: ننان تهراآن چس از واقعه شهادت برادرم ارسطو پ

يياده نيز جاوخان ديدم كه در می را تنگ و محدود س از مدتي به كرمانشاه عزيمت كردمپنداشتم، لذا

تان سفر داشته باشم، البتهس طريق به كردآنكه از ه كردم، بحثو چونه چگو طورچاه شاينكه در كرمان

ه نياز به بيان و شرح ندارد. لذاكي است اانهگجدا فقط مختصرا اشاره می كنم به اينكه وضعيت بسيار

وار بود كه خدا می داند وگحدي نا سخت و شرايط تا منزل ذشت و درگند ماهي چبس. به هر حال حدود

س بد من بين شوهر وني بودم كه از شاه اخانواد

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو112

اري وجود داشت.گناساز همسر خانواده اختالف و عوايش شدهدروزي همسر خانواده كه با شوهرش

داده بود كه عبه اطالعات زنگ زده و اطال بود گفته بود كه ناه داده وپ يشوهرش به يك نفر فرار

ن در خانه است. مامورينكنو اهمفراري مزبور اطالعات به منزل ريختند و مرا دستگير كردند. به

زار آشكنجه وي و رفتار گ ازيرگاين ترتيب فصل ديرديد. گغازآبدني و زندان

كرمانشاه" بادآر اطالعات و زندان "ديزل دمدتي ان منتقلمريما به تهپوا هي شدم سپس بارهداگن وريشاه اوليه يعني اطالعات كگردند. در همان جايك

قال بهنتلعنتي انتقال يافتم. پس از اگاه هكنج شو آن تر و بدتر از اه اين بار نيز شديدتر، خشنگ شكنجه

هكرفتم گزار بدني قرار آدوره قبل تحت شكنجه و موي بدن هر انساني راآن يا شنيدن نشايد گفت

راست می كند. مدت حدودا شايد سه ماه تحت اه ويژه روحانيتگشكنجه قرار داشتم. سپس به داد

اه مجددا بهگمعرفي شدم كه به موجب حكم داد قصر انتقال يافتم و سپس به زندان"زندان "اوين

ت سخنراني در زندان به زندانعل به اامتهران، ندانزه باز مرا ب آخرعيد شدم و در تبكزي اراك رم

"اوين" بردند. تر ملعون يعنيك دآنذشت، گتي ده مك اينز اپس

تحت عنوان ديدار مالقات با من، به بارينحكاكيان، ا اده،نوخا اط ب ارتبايقرار با برپس سآمد،زندان

ي من و خانواده سايه انداخت، اينگفضايي در زند همسرم رازكتر ملعون نقشه جدايي من ا دبار

ه در مالقات وكحوي نريزي كرده بود، به برنامه اه تقاضايگت كه همسرت از دادگفمی ن ما بديدار

چرا سنی شدم: 113تولدى دوباره و انتخابى نو

ونچت كه گف به همسرم می الابق كرده و متالقط دناوشت ندارم. لذا می تگي و بازگر اميدي به زندگيد

اه تقاضاي طالق نمايد كه به اين ترتيب وگاز داد ه و دو جانبه باالخربليام و ارتباطات متقاپمبادله

م و بدون اينكهههاي جدايي من و همسرم را فرا مينهز يها قانوني نسخهه لحاظ اطالعي داشته باشم و يا ب

و قانوني درفالق به صورت متعارطثاني دادخواست نمودهاه حكم طالق را صادرگغ شود، دادالابن دانز

بود. كراي روشن فه صيتخدر زندان با تعدادي از ش

ويا برايمقطع گديم. در اين وبه زنداني هم بند شد چگونهطور و چدانم دند، البته نميورفته بگمن وكيل

اه و دفاع توسطگبه دادمورد احضار ند چس از پوم.دعدام شده بوه اويا محكوم بگوكيل از من،

جانب وكيل به خانواده ابالغ شدهزم اعدام اكح و يا صدورمان از نتيجه رسيدگي زآنبود اما من تا

اهگ روزي به دادنكهاطالع بودم، تا اي حكم اعدام بي هبدرقمراه تعدادي از مامورين هاحضار شدم و به

ند كه دردي برده بوضقا ا به داخل دفتررزندانيان، م رگاه بين يك نفر روحاني و يك نفر ديگفضاي داد

ی ين بدرقهورأمرفت، مگصورت مشاجره و منازعه هدسبيچزدن دستبند به دست من به هم من كه با

ت مداخله و يا حفظها باز كردن دست بند جببوديم، به سمت جمعيت ازدحام يا شد واجدن م از مظن

ناسب من فرصت رامكننده رفت كه به اين ترتيب ام مزبورحدزه اژفاده از موقعيت ويتديدم لذا با اس

م كه شايد اين خود مشيتدفرار شه بفق موخداوندي بود.

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو114

يري وگد نه ماه دستوس از حدتيب پبا اين تر فرار شدم. در ارتباطه جه و زندان موفق بنكش

م طالقحك شده بودم كه لعواده مطنا خاببعدي :همسرم رفتم اما ايشان گفت صادر شده، نزد

لت نكنم لذاا دخي وآرامي گدنبخاطر رضاي خدا در ز فاررايط خاص، صش آنبا وجود داشتن فرزند و

ي راحتي داشتهگزند بخاطر اينكه همسرم بتواند مشترك خود وگي ميشه دفتر زنده ي برا،اشدببستم. سرم رامه

حالبه تا 1378 از فرار از زندان از سال پس به كلي قطع نوادهاخ ستم، البته ارتباط باه هزند

تلفني با والدينمط ارتبايواردمنانچه در چشده و بهمايل جه تو يچدرم به ه نمايم خصوصا پبرقرار

ترتيب تنهايكه به اين با من را ندارد كردن صحبت م.ه اماند فاني يا در اين دنياهتن

آوارگي و دربدري و ترور در پاكستان ش قبليدر بخكه پس از رهايي در زندان به نحوي

ر نه جايي داشتم و نهگ ديهك شد و اينه اشارآنبه نيزرط بسيار سخت، اين باشرايمكاني و با وجود

ترجيح دادم به بلوچستان ايران و يا بلوچستان بهي حال طي سفر نم. كه به هركستان عزيمت كاپ ونه بهچگه صورت و چاكستان رفتم. اين كه به پاكستان رسيدم، خود حكايت و بحثي طوالني دارد.پ

ن بهديم كه تا رسيبگوم نفقط اين را می تواذاشتم.گسر ا پشت ر سختيسيارب طيستان شراكاپ

شنا از يكآو نداشتن پاكستان از ورود به پس طينين شراچو هم نايي با زبان اردوآشو عدم طرف،

ان و جنگتحكومتي طالبان و بحث طالبان افغانس

چرا سنی شدم: 115تولدى دوباره و انتخابى نو

ردامناسبي نو شبكه القاعده كه فضاي اكمريآ ده شد وفزواتم ال ايجاد كرده بود، بر مشكنپاكستا

ي ديني كه می خواستم گرديد تا در هر مدرسهعثبا حتيومن خودداري نمايند ز پذيرش ثبت نام كنم، ا

مساجد كه قصدبهن مدر مواردي از راه دادن عت می كردند،ن و مماييرگاستراحت داشتم، جلو

ه زبان اردو و بلوچي شرايطبشنايي آخصوصا عدم واري را بر من تحميل كرده بود.گسخت و نا

اهي اتفاق می افتاد درگبه اين ترتيب و بعضا خوردم، و نمي لقمه نانكبانه روز حتي يشطول

مرزي البته مرز ايران ويشبها در طول ترددها ها تنها و با حيوانات لها و بيابانگجن ر دپاكستان

ين وشمنهوحشي امثال روباه و شغال و كرگ، قرين بودم. هم

مرزيقط منا دري مرزياهام ترددنگبه ه اطالعات كهداشتم ستان ايران اين احساس راچبلو

ها از نان دنبال من باشد، و شايد خطر اطالعاتيهمچ ت زمان بسيارمدها وحيوانات نيز بيشتر بود، گرگ

كردم، تا اينكه ازيرپطوالني را به اين ترتيب س اكستان با يكي از دوستان قديمي خود در تهرانپ

وگوضعيت خود را براي وي باز تماس تلفني برقرار و آناكستان به ايشان دادم. پو نشاني كامل خود را در

بيامرزد، خوب وا رشدرپه خدا كقديمي ت دوس.درعمل ك دوستانه

س از ارتباط تلفني به جهت اين كهپ ييا وگو طريق اطالعات تحريك تحت فشار اطالعات و يا از عات به وي قول دادهالشده بود، و يا به عبارتي اط

بود كه در صورت دادن نشاني و يا دستگيري من شد، بالفاصله نشاني وهدصاحب انعام خوبي خوا

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو116

اطالعاتيپذارد، كه اكيگنان می آختيار ادرس را درآ اعزاماكستان پ و ترور من به ييرگجهت دست مسجدر يز يك شب دچمه هافل از غمی شوند،

كه شكل و شمايلنيرفتن بودم. جواگمشغول وضو ر و با سالم عليك مختصآمدجد سم افغاني داشت در

معرفي و خود را؛ا ايراني هستيد؟ گفتم بلهمگفت: شنمودم.

و اينكه از وضعيت جسمانييس از احوال پرسپ ايم راهله و شكايت داشتم، خصوصا اينكه داروگخود

وردم.آبه ميان نيز تمام كرده بودم، بحث دارو را مزبور گفت: جايي را سراغ دارم كه امكان تهيهصشخ

جهت تهيه دارو با ايشان از مسجد لذا.دارو وجود دارد وكم. يك دستگاه تاكسي در جلو مسجد پاريدشخارج

نشسته بودند، من به خاطرآندو سه نفر داخل نيز همان ما ؛خيص دهمشنها را تآتاريكي نتوانستم

داي صسوار شديم و طي مسافت محدودي، تاكسي را آقايجلت كرد كه گفت: يك نفر توجهم را به خود

دمآ چهو را ببرم مثل بتم تا ه اآمدرادمهر از تهران همراه ما بيا.

با شنيدن صداي مزبور كه صداي "فرشيد رادمهر" م،ه ار دام افتادديعني عموي من بود، متوجه شدم كه

تاآمديش پ انهآيري بين من و گلذا در داخل ماشين در ياده شوم، اما عمويم فرشيد كهشين پتوانم از ماب

ش راه اازند جمانير گدرت گفته است اپمی گفت: شروع كرد به چاقو زدن به بدن من و درد،ياوريب ردنگ دست و هنم، از ناحي بد بريدهايت پاشيدن اسن

رهه ب. دمبدن مجروح ش رگ ديه و چند نقط()شاهرگ ردنگد به گ ادامه داده و با زدن لقاومتحال به م

چرا سنی شدم: 117تولدى دوباره و انتخابى نو

نحرف شد و متوقفگري مت ديمه سبراننده، ماشين ويز گالنهاآياده می شدم با پشد. در حالي كه از ماشين

قاومت می كردم، تعدادي از مردم جمعمبودم و ي كه به زبانلجاد شد در حاي اچكيشدند. ازدحام كو

رضپاكستاني تسلط نداشتم خطاب به جمعيت حا ستند و می خواهندهي و اينها شيعه نتم كه من سگف

و حمايت از من،با دخالت ند. جمعيت حاضر كشمرا ب قايان را فراري دادند كه به اين ترتيب موفق به ترورآ

دند. نشن منو برد ، شخصي مرا به مركز درمانينقايا آرراس از فپ

زشك قرارپظر نانتقال و با بخيه زدن جراحات تحت بودي مرخص شدم.هس از بپرفتم و گ

ارچق مزبور و ترور نافرجام، داتفز ا ادبع هاي مغزي شدم به نحوي كه بطور مكرر عارضه

دچار اين اختالالت مغزي و بيهوشي می شدم و شدت زير ساخت به مراكزگ كه مرا نابودعوارض به حدي

تهمايم كه البته به جن عالج مراجعه هتدرماني جم.شدمالي معالجه نشكل م

دم كهكرچندين مورد به مراكز درماني مراجعه زشكي بر اينپتحقيقات ايشات ومزآ ه نتيجآخرين

ال شده است كهفعاست كه "تومور مغزي" در من م، البتهه ا شديحتي در يك مورد نيز شيمي درمان

وآوارگيدوران يان حاالت روحي، رواني وبشرح و اكستان و ايران خودپدر به دري در بلوچستان

آني از اي است كه اين شمهگداستان بزر يت وكاحت خالصه و اشاره بود.ورو به ص

حرف آخر

خواننده گرامي: همانطوري كه اشاره شد به لحاظ عدم وابستگي

و احزاب سياسي در هاه روگها، ارنده به شخصيتنگ مالحظات وهاي شخصي ليلارائه اتفاقات، نظرات، تح

قرارظ وجه مورد لحاچهاي سياسي به هي يريگجهت و يا به عبارتي مجموعه مزبور سياسي نيست،هرفتگن

ارندهگاهي نآگطح سدود بودن حت مهو از طرفي به ج اي علميه هفدر باب علم فقه يا عدم دسترسي به مؤل

ه ابراز عقيده و نظرنوگفقهي، سعي شده است از هر يا سوء يز وگان علمي و فقهي كه احتماال سؤال بر

يز شود، و اينهرپماتي را به دنبال داشته باشد، هتفا هرفته كه در همگه خاص قرار وجمسئله نيز مورد ت

احتياط و اصل امانت داري در بيان وباحوال جان رددگها مراعات مطالب و ارائه نظرات و تحليلحشر

اساسي، خالصه اتفاقات و طرز تفكرن بينش وكه با اي سمت به ترتيبقدر سه خود رايها نظرات و تحليل

زير جمع بندي می نمايد:سالگي: 13 تولد تا مقطع سني ز ا(الف

هاي قبلي اشاره شد، بنده از وري كه در بخشط ناهم زشكپدر و مادر هر دو پي شيعه هستم و ه اخانواد

مادرم درم جراح و متخصص مغز اعصاب وپهستند. راح و متخصص قلب و عروق می باشند و هر دو نيزج

هستند.ه اگنشااستاد د اظ عدم حضور پدرملحتا جايي كه به خاطر دارم به

به خارج از كشور به مدت زمان در خانواده و رفتن تربيت مادرم طوالني، از همان كودكي تحت تعليم و

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو120

متعصب شيعييه ابودم. و خانواده مادريم خانوادباشند. می سادات حسين هستند كه اصطالحا از

يدان علوم حوزوي تا رسيدن به رتبه مدر عرصه و هعلميزه شدن و در حو مممع السالم" شدن و ا"حجت

فيضيه قم و به طور همزمان تحت شديدترين م كه بر ايز قرار داشتهن يهاي تربيتي و عقيدت بمباران

اهي وآگمعتقدات شيعي اين اساس به مالحظات وم. ا تعهد خاصي نيز داشتهوايبندي پ

وي بهزدر مقاطع تحصيالت اعم از دانشگاهي و حو به نحوي كه دريعلوم حوزوي يرگويژه در فرا

هاي ي نيز اشاره شد، يكي از طلبهلهاي قب بخش يي علميه قم و دانشجوه حوزربرجسته و شاخص د

ممتاز و موفق در محيط دانشگاه بودم. به شهادت در ، همواره مورد تاييد اساتيدي درخشان حوزوهكارنام م كه بهه انيز بودمديريت( )مركز ،علميه قم حوزه

در بينص خا يگتمايز و برجست لحاظ داشتن وجه الب و محيط علمي اعم از حوزه و دانشگاه بهط

دانشجويبه عنوانعنوان يك طلبه برجسته و شاخص ممتاز و موفق مطرح بودم.

در ميدان مباحثات، مناظرات، ايراد سخنراني و هاي مختلف نيز حضور فعال مناسبت خواني در روضهم. اداشته

ب و عقيده:ه تغيير مذ(ب انحراف جهت و عقيده و تغيير مذهب شيعي و انتخاب

بخش رويكرد اساسي و يا مذهب اهل سنت در ت كردن به مذهب شيعي و پيوستن بهشمشخصا پ

مذهب اهل سنت با توجه به توصيف و تعاريف خاصي

چرا سنی شدم: 121تولدى دوباره و انتخابى نو

هاي علمي و يافتهوايل رچه در اگ اشاره شد آنكه به حد پنداشتم اما تا همين تحقيقي چندان مهم نمي

نم عامل اصلي رويكرد اعتقاديكباشد كه اعالم می بي و رسيدن بهههاي ديني و مذ واقعيتكمن تنها در

ر.گيزي ديچها بود نه ايق و واقعيتقحيل نهائي:ل تح(ج

موطن، پدر وه ن، خواهر و برادر مسلما! عزيزيه خوانند طرحمشماها اين سؤال را يگمادرم خطاب به هم

رسم:پمی كنم و از شما می دفي بوده كههه چه شخصيتي و چچه عاملي و يا

را كه زماني حجت م مانندصيتوانسته اينگونه شخ بودم ها خوان ضهواالسالم بودم، زماني يكي از بهترين ر

رم كردن مردم بسيار موفق وگ گرياندن و سرركه د خالصه شخصي مثل من كه يك نامدار بودم و... و

يزي سبب شد كه باچه چ سرسخت بودم، هشيع تغيير مذهب و عقيده دهم و بايا درجه 180چرخش

انه مذهبهاآگشت كردن به مذهب شيعه، اين بار پزينم؟گاهل سنت را بر

ر و كارشناسگ سر و تحليلفكدام فيلسوف، م هچ است كه بداند ياعتقاد مسائل اعتقادي و يا غير

باعث می شود تا يك جوان تحصيليه ايزگعامل و ان زشك شدنپقدمي يك هكرده دانشگاهي كه به فاصل

ي نه تنها احساسگي خانوادگرفته و از لحاظ زندگقرار ونه كمبودي نداشته، بلكه در سطح بسيار مرفه وگ هيچ

يلصممتاز نيز به سر می برده با داشتن پدر و مادري تح كر، دكتر و استاد دانشگاه، خالصه با داشتننفكرده، روش هاني مرفه، به تمامي ايگاه و يك زندي آگه يك خانواد

را به خاطرآوارگييستن و زه پشت كرده و راه ساد؟ديرگيش بپرمان و عقيده جديدش آ

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو122

يگدنن جوان به اين زيه كه اشد سبب ييزچچه باور جديد، افتخار واده اما با اين اعتقادسحقيرانه و

ه ظاهري خمفاذشته و رگي گنمايد و نه تنها براي زند ننگ و تاريك ي ذشتهگ آنورد بلكه از آ به ابرو نمي

ار می كند؟فاستغ اسخ دادن به اينپرامي! شايد گان گدنخوان

،نداشمندين فالسفه، مفسران، ايبراها رششپ ظران مسائل اعتقادي و يا غيرنب ح، صاناگر ليلحت و استدالل و ياق منطهكه می خواهند از زاويي تقادعا ي نمايند، شايديوگ طريق علمي و تحقيقي پاسخهب

د، اما من طلبه و حجت االسالمسمشكل به نظر بر ي علميه قم و دانشجوي سابقه سابق شيعي حوز

نام و بي وآوارهدانشگاه شهيد بهشتي تهران، سني اسخپنشان فعلي، خيلي ساده و راحت به اين ترتيب

می دهم: اول اينكه چنين شخصي ديوانه است! كه اين نظر والدين، دوستان و اطرافيان شيعي به ويژه اساتيد و

نهاآ می باشد (علماي حوزه علميه قم )مركز مديريت ل اينجاست كهكام، اما اش ااد دارند كه ديوانهقاعت

ي و اينكه چرا وگبحث ديوان قايان در ارائه استداللآ م چيست و ايگم و يا عامل ديوانه اونه ديوانه شدگچ

ند.ه اكيست تصور می كنم بالجواب ماند قايانآبا شخصا ضمن اينكه در بحث و باب ديوانگي

يگعتراف به ديوانابه عبارتي، اتفاق نظر دارم و يا می نمايم، مزيدا مجموعه استدالل و منطق خود را در

ي چيست و كيست و چگونه ديوانهگبخش عامل ديوانتصريح می نمايم. م اين طور مطرح وه اشد

ها و عدم نيرو و قدرتي كه توانست واقعيت؛ عامل ها، يها و منف ها، مثبت دروغ ها، و ها، صداقت واقعيت

ها، ابراز محبت كردن، ها اما عمل نكردن شعار دادن

چرا سنی شدم: 123تولدى دوباره و انتخابى نو

رياندن گها، به ظاهر عمل نكردن و اقتدا نكردن اما هاي ها، ابراز محبت در دل نداشتنهريگران، اما درد گدي

عقيده رفتن دين وگها، بازي ي و مقطعيتكاذب مصلح در هر كجا كه الزم باشد، معامله دين و عقيده با

بان و مقتديانحهاي دنيوي، دشمن شمردن م مصلحت ا، رياسته مصلحت وهاي ديني بنا بهگواقعي ال

تشكيك و، ها افراط و تفريط ها، ها، جاه طلبي يطلب ردهپها، فرو ريختن ديوارهاي بلند جهالت، دتردي

ها، فاصله ها و شكار شدن تفاوتآها، برداشتن از تاريكي حلب و روقها را در و در نهايت عيان ساختن واقعيت

ي و ياگ عامل ديوانت اوسپسمن مشخص نمايد. م كرد، جز اه ديوانهكمشخصا عامل قدرت و نيرويي

وهل جهان هستي در قبضكذات اليزال خداوندي كه نبوده و نيست. لذاي رگيز ديچحاكميت مطلق اوست،

اعتقادي است كه خود را ديوانههاگاز اين زاويه و ديد دانم و تمام هستي خود را صرف رضاي او و نمي

م، و يا به عبارتيه ا كردو ايمعاوضه و معامله با رضا يگ عامل ديوانآنرضاي روگيز خود را در چ ههم

نه مه اد از دست داحطالصه به اك آنچهمی دانم، و از رگنم بلكه اك مينتنها احساس ندامت و پشيماني

"به درويشي قناعت مقوله معروفقشايسته و مصدا نينچكن كه سلطاني خطر دارد" بوده باشم، به

ي را به دنبال داشتهگ عامل ديوانيكه رضا درويشي كه خداوند باشد، مفتخر و بسيار شاكر خواهم بود

كرد.متصلسبحان من را به اين درويشي دارم: اه خداوند سبحان، دو تقاضا راگاز پيش از خداوند سبحان می خواهم كه روح سهالف(

شهيد علي رضا موسايي، شهيد محمد برادر شهيدم: متيد ارسطو رادمهر را قرين رحهو ش دي،مرضا محرداند.گخويش

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو124

نوز در دنياي تاريكي جهالت،هه كرا ني كسا(ب كيك و ترديدتشفريط، ت افراط، ،خرافات، موهومات

ه والدينم را به شاهراهژور هستند به وي غوطه.ددايت فرمايهيدتي قهاي ديني و ع واقعيت

اه عمر باقي ماند، نه تنگريند صباح ديچه نچناچ ني كهماه زكلبصبر و ثبات و استقامت عطا فرمايد،

خواهد ساخت، غفران وياين ديوانه را مسافر ديار ابده.لال ن شاءإرداند. گ راهش ه را بدرقيشرحمت خو

ابوعبداللهيغدر در اينجا جا دارد كه از زحمات بيايم.نمتشكر

مرتضي رادمهرحجت االسالم سابق حوزه علميه قم

شتي تهرانبهدانشجوي سابق دانشگاه شهيد زام امرونمگ و آواره

شهـ . 1423 ربيع االول 27 -19/3/1380

به ياد هميشه جاويد؛ شهيد حجت االسالممرتضی رادمهر

خـوشـا آنانـکه با عزت زگیتی

خـوشا آنانکه در میزانوجـدان

نگــردیدند هرگـز گـردباطـل

خوشــا آنـانکه در راهعدالـت

خـوشـــــا آنانـکه بذرآدمیت

چـو نخــل بارور برتنگدستان

ز جـذر و مد این گـردابهایل

خوشــــا آنانکه پا در وادیحق

خوشا آنانکه بر اینعرصه ی خاک

بساط خویش برچیـــدندو رفتند

حساب خویش سنجیدند ورفتـند

حقیقت را پسـندیدند ورفتـــند

بخون خویش غلتـیدند ورفتـند

در این ویرانه پاشــیدند ورفتـند

ثمر دادند و بخشــیدند ورفتـند

سبکباران نترســـیدنـد ورفتــند

نهــادند و نلـــغزیدند ورفتنـد

چو خورشیدی درخشیدندو رفتند

**** همینکه از دانشگاه برگشتم پســرم بــه من اطالع داد که عمو مصطفی دو سه بار از صــبح تــا حـاال زنــگ زدهــه است. فورا گوشی تلفن را برداشتم و به مصطفی ک

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو126

در جنوب کراچی سکونت داشت تلفن کردم. از شنیدن صدایم بسیار خوشحال شد. با ذوق و شوق خاصــی بــه من گفت: آقای دکتر، دوست بسیار عزیزی مهمــان من است، می خواهم اگر اجــازه بدهیــد ایشــان را بــه شــما

معرفی کنم. چه وقتی را مناسب می دانید. مصطفی از جمله علمای اهل سنت ایران اســت کــهــرای سالهای مدیدی را بجرم فعالیت دینی و کوشــش ب بیداری جوانان اهل سنت ایران در زنــدانهای آن کشــور گذرانده و در اثر شکنجه یکی از چشمانش را از دست داده، و ساق پایش را هم شکسته اند که تا حاال با وجود اینکه استخوانش بهم جــوش خــورده بــاز هم نمی توانــد

درست راه برود.ــذرد. ــا مصــطفی می گ ــه از آشــنائیم ب سالهاســت کــورانی مردی است بسیار صمیمی و با صفا. چهــره ای ن دارد که سالهای زنــدان و شــکنجه بــا وجــود تــار کــردنــد. ــائیش بکاه ــته از زیب ــمانش هیچ نتوانس یکی از چش همیشه بشوخی به او می گویم: خوشــا بحــالت، پــارتیت کلفت است، یک چشمت پیش از تــو بــه بهشــت رفتــه، خودت هم به بهانـه همین یـک چشـم هـر طـوری شــدهــا ــال م ــایی بح ــنی. دع ــت می ک ــل بهش ــودت را داخ خ

بیچارگان کن!ــرایم او هم لبخندی می زند وبشوخی می گوید: شما ب دعای استقامت کن. این نشود که چشمم از من اظهار

بیزاری کند و پشت در بهشت بمانم! جوانی است بســیار شــوخ طبــع و بــا حــال. روزهــای سخت هجرت و زندگی در پاکستان هرگز نتوانسته کمر او را خم کنــد. می گویــد: در ســخترین روزهــای هجــرتــدا را شــکر ــد. و خ بســیار احســاس خوشــبختی می کن

چرا سنی شدم: 127تولدى دوباره و انتخابى نو

می گــذارد. بــا خــود می گویــد: بــردگی حضــرت یوســفبرایش بهتر از زندگی درچاه سیاه و تاریک بود!

رابطه ی من بــا مصــطفی خیلی صــمیمانه بـود و هیچ تعارفی بــا هم نداشــتیم. از اینکــه در پشــت تلفن خیلی محترمانــه از من می پرســید؛ چــه وقت مناســب اســتــانش ــدم مهم ــاوریم. فهمی ــریف بی ــدارتان تش ــرای دی ب

برایش خیلی محترم و عزیز است. به ایشان گفتم: بعــد از نمــاز عصــر تشــریف بیاوریــد

مناسب است. وقتی از نماز عصر بخانه برگشتم دیدم که مصــطفی با جوانی کــه حیــا در ســیمایش مــوج می زنــد جلــوی در خانــه ایســتاده اند. آنهــا را بــه اتــاق پــذیرائی راهنمــایی

کردم. مصطفی دوستش را چنین معرفی کرد: بــرادر دکــتر مرتضی رادمهر هستند. ایشان از علمای حوزه ی علمیه قم بودند که چندی پیش پس از مطالعات و منــاظراتیــل که با موالنا محمد عمر سربازی داشتند به مذهب اه سنت و جماعت گرویدنــد. و بقــول خودشــان از شــرک

نجات یافته اسالم آورده اند! مرتضی ســرش را پــایین انداختــه هیچ نمی گفت. من بطرف ایشان نگاهی انداختــه گفتم: از آشـنائیتان خیلیــرا ــرادر، چـ ــه داده گفتم: بـ ــپس ادامـ ــبختم. سـ خوشـ نمی گویی سنی شده ام؟ و چرا اصــرار داری خــودت را

مشرکی که مسلمان شده بدانی؟ ایشان آهی کشیده گفت: آقای دکـتر، شـاید شـما بـا مــذهب شــیعه آشــنائی کــافی نداریــد. من طلبــه حـوزه

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو128

علمیه بودم و با توجــه بــه آنچــه از خــود و مــذهب خــودمی دانم چنین استنتاج کرده ام.

خدا می داند که در درون خود احساس می کــردم کــهــدل ــ ــرفش ب ــ ــتگو. ح ــ ــت مخلص و راس ــ ــوانی اس ــ ج می نشســت. در ســیمایش جــز صــداقت و راســتی هیچــه تجربــات ســابق مــار ــا توجــه ب نمی دیــدی. ولی من ب گزیده شــده بــودم. جوانــان بســیاری از شــیعه را دیــده بودم که خود را سنی جا می زدند و با ترفنــد "تقیــه" در بین جماعتهای اسالمی رخنه کرده برای حکومت ایــران

جاسوسی می کردند. زیاد به حرفهای این جــوان اهمیت نــدادم و بــا لحــنی بسیار خشک و با بی مهری به او گفتم: ببین برادر، من نمی گویم شما مثل خیلیهای دیگر دروغ می گویید. و بــه من اجازه بدهیــد بگــویم: نمی خــواهم حرفهایتــان را هم بــاور کنم. چــون همین بــرادر مصــطفای عزیــز بــا قلب پاکش چند وقت پیش پزشکی را به من معرفی کرد که مثل شــما ادعاهــا می کــرد، و می گفت: پســر آیت اللــه فالن است و سنی شده، و ما به او کمک کردیم. مدتیــا خواســت او را پیش یکی از در اینجا ماند، سپس از م رهبران اهل سنت ایران که در قندهار بود بفرســتیم تــا با همکــاری ایشــان بتوانــد بیمارســتانی صــحرائی بــرایــدهار مداوای زخمیهای طالبان افتتاح کند. از اینجا به قن رفت و مدتی هم در بین طالبان بــود، و بعــدها شــنیدیم از آنجا غیبش زده. و مدتی بعد متوجه شدیم؛ اطالعاتی

بوده و به ایران بازگشته. حاال شاید شما هم نسخه ای دیگر از او باشــید. بــرای من هم هیچ مهم نیســت. بــرادر عزیــز، اگــر اطالعــاتی هســتی بــاش. و اگـر هم مخلص و راســتگو و بــا ایمــان

چرا سنی شدم: 129تولدى دوباره و انتخابى نو

هستی باش. این دنیا ارزش ایــنرا نــدارد کــه انســان بــا خیــانت و مکــر و نیرنــگ دو روز زنــدگیش را فــدا کنــد.

فردای قیامت هر آنچه بودیم بر مال می شود.ــک ــه شــما دوســتانه ی ــد من ب ــازه بدهی ــر اج ولی اگ نصیحت می کنم. اگر راست می گویی و سنی شــده ای، بدان که ما سنیها کم نیستیم تا شما بخواهیــد یــک عــدد به ما اضافه کنیــد. و از نظــر عــالم و دانشــمند هم هیچ

کمی نداریم که روی شما حساب کنیم. اگــر راســت می گــویی و قــوم و خویشــت مشــرک و بی دینند پس آنها به شــما نیــاز مــبرم دارنــد. برگــرد بــهــه ــده. این وظیف ــومت را از شــرک نجــات ب ــران و ق ای

اصلی توست! جــوان صــورتش را بــاال گــرفت، و بــرای یــک لحظــه درست چشمانش در چشمانم افتــاد. بــرق چشــمهایش مرا اسیر خود کــرد، و صـدق و صـفای آنهـا بــاعث شــدــا ــد، احســاس کــردم ب عــرق ســردی جســمم را بلرزان

حرفهایم به او ظلم کرده ام. آرام گفت: بله برادر، دقیقا حق با شماست.

مصطفی کــه هرگــز چــنین برخــورد ســردی را از من توقع نداشت، خواست کمی مجلس را صمیمی کند. بهــرادر جوان نگاهی انداخته با لبخنــدی ســاختگی گفت: ب مرتضی، از آقای دکتر هیچ بدل نگیر. دکتر دلش از من پر است کــه آن جــوان اطالعــاتی را قبال پیش او آوردهــه غیب ــ ــاده ک ــ ــق هم دارد. من س ــ ــه ح ــ ــودم. البت ــ ب نمی دانســـتم. او گفت و من هم بـــاور کـــردم. حـــاال می خواهد تالفیش را از شما بگــیرد. دکــتر دلش صــاف صاف است مثل دریا. روزی دیگر وقتی یک کم ابرهــای

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو130

آسمانش اینطــرف و آنطــرف برونــد دوبــاره می آئیم، وخواهی دید که گلی است خوشبو و بی خار..

بــا صــدای اذان مغــرب از من اجــازه خواســتند رفــع زحمت کنند. هنگام رفتن جوان همین کتابی که اآلن در دســت شــما خواننــده ی عزیــز اســت را بمن هدیــه دادــرادر، این خــاطرات )کتاب چرا سنی شدم؟( و گفت: بــرایم زندگی من است. خواهش می کنم اینرا بخوان و ب دعای استقامت و پایداری کن. من از شما جز دعا هیچ نمی خواهم. و از خداونـد می خـواهم کـه همــه مــا را در

بهشت برین در کنار پیامبرانش دور هم جمع کند. همدیگر را در آغوش گرفــتیم. اشــکهای مرتضــی بــر گونه هــایش جــاری شــد. صــورتش را بوســیدم و بــه او

گفتم: به امید دیدار... مصطفی را هم در بغل گرفتم. آرام در گوشم گفت:ــازه ــا ت ــرمی ب ــا رفت ن ــتم. کج ــار نداش ــما انتظ از ش

مسلمان! بعد صدایش را بلند کــرد و گفت: آقــای دکــتر، گمــان نکن این حرفهایت را مــا بــدل گرفــتیم. شــامی هم کــه تعارف نکردی بخیل، ولی مطمئن باش تا یک وعده غذا از جیب شما بزور هم بــیرون نکشــم نمی گــذارم بــرادر

مرتضی از کراچی برود.ــارف اینجا بود که تازه یادم آمد آنها را به شام هم تع نکرده بودم. بــا معــذرت خــواهی گفتم: ببخشــید، اصــال حواســم نبــود. خیلی معــذرت می خــواهم. بســیار مایــه سعادتم خواهد شد اگر شام را در این کلبه درویشی بــا

من باشید. مصطفی که از خانه بیرون شده بود خنده ای ســرداد و گفت: حاال پشیمانی فایــده ای نــدارد. یــک وقت دیگــه

چرا سنی شدم: 131تولدى دوباره و انتخابى نو

باید در رستوران جبران کنی. البته دو روز پیش به شما اطالع می دهیم تا خوب آمادگی بگیری، و ما هم دو روز خودمان را گشنه نگه می داریم تا از خجالت زحمتهــایت

بدرآئیم.ــام ــه زد و گفت: جالدان ام ــدی مؤدبان ــی لبخن مرتض زمــان مــرا نکشــتند امــا شــما مثــل اینکــه از گرســنگی

می خواهید مرا بکشید.. دو دوســت دســت در دســت هم گذاشــته از من دور

شدند... لحظه ی جدایی و اشکهای مرتضــی خیلی مــرا بخــود مشــغول کــرد. از برخــورد ســردم بــا او احســاس گنــاه

می کردم. بعــد از مغــرب بــه خــانمم گفتم: من میلی بــه شــامــه رفتم و ندارم. لطفا مزاحم نشوید. داخل اتاق مطالع در را بروی خودم قفل کردم. کتابچه )چرا سنی شــدم( را گرفته و شروع بخواندن کردم. از هر کلمه ی آن بوی

راستی و صداقت را احساس می کردم. آن شب را تا صبح نتوانستم بخــوابم. خیلی احســاس گنــاه می کــردم. تصــویر زنــده ی آن جــوان مخلص و بــا ایمــان را بین هــر ســطر و در پشــت هــر کلمه ی کتــاب

می دیدم. صــبح روز بعــد بــه دوســتم مصــطفی تلفن کــردم تــاــوت کنم. ــام دع ــه ش ــان ب ــراه مهمانش ــان را هم ایش متأســفانه تلفنش جــواب نمی داد. بعــد از ظهــر موفــق شدم مصطفی را روی تلفن بیابم که بــه من اطالع داد

مهمانشان به کویته تشریف برده اند.

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو132

گــه گــاهی فرصــتی پیش می آمــد و از مصــطفی درــه ــه در کویت ــنیدم ک ــیدم. ش ــان می پرس ــورد دوستش م ازدواج کردند. بعدها شــنیدم کــه خداونــد بچه ای هم بــه ایشــان داده.. از آن مــاجرا مــدت درازی گذشــت و کم

کم خاطره اش در ذهنم کم رنگ و کم رنگتر شد... چند سال بعد از آن ماجرا سفری به زاهدان داشــتم.ــرای من شــهر خاطره هاســت. مــدت زمــان زاهــدان ب درازی را در این شــهر ســپری کــرده ام. هــر چنــد وقت فرصت یــاری می کنــد ســعی می کنم بــرای تــازه کــردن خاطراتم و برای دیدار با دوستان و بــرخی از خویشــان

سری به این شهر بزنم. روزی نماز عصر را در یکی از مســاجد خوانــدم. پس از نماز مشغول ذکر و دعــا و نیــایش بــودم کــه متوجــه شدم جــوانی الغــر انــدام و بیمــار حــال بــه من زل زده است. کمی جلوتر آمد و در کنارم نشست. هیچ توجهی به او نکردم. لبخندی شیرین بــر صــورت رنــگ پریــده و

زردش نشست. آرام گفت: نمی شناسی دکتر؟ــدار سالم کردم و گفتم: ببخشید برادر، قبال شرف دی

شما را داشته ام؟ لبخنـــدی زد و گفت: نمی دانســـتم اینقـــدر خوشـــگل

شده ام که دیگر کسی مرا نمی شناسد! سعی می کرد لرزش دستهایش را کمی کنــترل کنــد. ولی ال ارادی بــود. بــا خجــالت می خواســت حــداقل من متوجه لرزش دستهایش نشـوم، آنهـا را پشـت کمـرش

گره کرد. کمی مکث کرد، سپس سرش را باال گرفت و گفت: کوچک شما مرتضــی رادمهــر هســتم! یــادت نیســت در

کراچی با برادر مصطفی به خانه ات آمدیم...

چرا سنی شدم: 133تولدى دوباره و انتخابى نو

نمی دانم چی شد، دنیا جلوی چشمانم تار شــد. همــه آن خــاطرات تلخ، همــه آن احســاس گنــاه، همــه آن آرزوهای دیدار این جوان مؤمن در یک لحظه کالبــدم را بهم لرزاند... هیچ نفهمیدم کــه چطــور او را بــه آغــوش گرفتم، چگونه سر و صــورتش را بوســیدم. تنهــا وقــتی متوجــه شــدم کــه او در بغلم بــود و مــا هــر دو زار زار

می گریستیم. نمازگزاران رفته بودند. تنها برخی از پســر بچه هــایی که ظاهرا در مسجد و یا اطراف آن مشغول به تحصیل

بودند از دور با تعجب و حیرت به ما زل زده بودند... اشک از چشمانم سرازیر شده بــود. گفتم: مرتضــی، مرد خدا چه بالیی سر تو آمده، تــو را خــدا تــو مرتضــی هستی؟ نه.. نه.. نه بخدا باورم نمی شــود. این شــکل و قیــافه ی مرتضــی رادمهــر نیســت. چــرا اینقــدر الغــر و ضعیف شــده ای؟ چــرا رنگت زرد شــده، خــدای نــاکرده مریض که نیستی؟ پسر چه بالیی بسر خودت آورده ای،

تو کجا و اینجا کجا ؟!... خودش را کنترل کــرد و جلــوی حــرفم پریــد و گفت: می دانم، در کراچی فکر کردی جاسوسم. حاال که اینجا مرا می بینی هیچ شکی در جاسوسیم نخــواهی داشــت.

به شما حق می دهم دکتر... البته از حرفهایش هیچ قصد خاصی نداشت. همه اش سادگی و اخالص بود. گفتم: لطفــا از این حرفهــا دیگــر

نزن. بگو چه بالیی بسرت آمده.. دوستی که مهمان ایشان بودم ســر رســید و متوجــه شــد کــه آثــار غم و انــدوه عمیقی بــر چهــره ام نشســته

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو134

اســت. مــا را بــه خــانه اش کــه در نــزدیکی مســجد بــودراهنمایی کرد..

مرتضی یکریــز حــرف می زد. می گفت: در ســرزمین هجرت خواب و آرام نداشته، همیشه در فکر این بــوده کـه چطـور خـانواده و دوسـتان و عزیـزان و همـه ملت ایران را به توحید بازگرداند و از شرک و قبرپرســتی و بدعتها رهایی دهد. تــا بــاألخره تصــمیم می گــیرد دســت بیــک ریســک خطرنــاک بزنــد و بــرای دعــوت بــه ایــران برگردد. پس از مدتی دستگیر می شود. او را به زنــدان کرمــان منتقــل می کننــد. وقــتی کــه از شــکنجه ها و تعذیب های داخل زنــدان می گفت مــو بــر بــدنم راســت

می شد. هرگز تصور نمی کردم انسان، این موجود دوپــا روزی به این درجه از پستی و وحشیگری و ددمنشــی برســد. خدا می داند اگــر مرتضــی را نمی دیــدم و حرفهــایش را نمی شنیدم هرگز و هرگز بــاورم نمی شــد در زنــدانها بــا این حیوانیت و گــرگ منشــی و درنــدگی و بی حیــایی و

رذالت و پستی با انسانها برخورد می شود. صبر و استقامت رادمهر زیر شکنجه ها خود دلیلی بر لذت و طــراوت و عشــق ایمــان اســت. خداونــد وقــتی بنده ای از بندگان صالح و نیکوکارش را مورد آزمایش و ابتالء قرار می دهد صبری به بــزرگی ســختیهایش بــه او

هدیه می کند.ــر دســتگاههای شــکنجه و ــدان کرمــان و در زی در زن شوکه های برق و حرارت انســان کش اتوهــا و درنــدگی جالدان شهوت پرست، ایمان بود که استقامت می کرد. و آهن پــاره و حیــوانیت هرگــز نمی توانــد کمــر فــوالدین

چرا سنی شدم: 135تولدى دوباره و انتخابى نو

ایمان را درهم شکند. در جنگ ایمان و کفر تنها برنده یمعرکه ایمان است..

من بارها و بارهــا دیــده بــودم بــرخی از علمـای اهـلــا ــ ــه و ی ــ ــای علمی ــ ــای حوزه ه ــ ــا طلبه ه ــ ــنت و ی ــ س روشنفکرانشــان را مــدتی بزنــدان می برنــد، و بــه آنهــاــه پس از آزادی ــد ک ــق می کنن ــدت تزری ــری دراز م زه عوارضش با زرد شدن رنــگ ســر و صــورت و جســم و لرزش دستها و کم کم ضعیف شدن تمــام بــدن و از پــا

در آمدن ظاهر می شود. اشک بر گونه های زرد و صورت پریشــان و آشــفته ی علیرضا سیل آسا جاری بود و او شعرهای سوزناکی که در زندان سروده بود را می خواند. همسایه ها و آشنایان صاحب خانه در اتاق گرد آمده بودند و اشک از چشمان

همه جاری بود. حرفش را قطع کرده گفتم: برادر رادمهر، در زنــدان

چیزی به تو تزریق نکرده اند؟ گفت: خداوند به من رحم و شفقت خاصــی داشــت.ــدم. و از ــ ــال می ش ــ ــکنجه من بی ح ــ ــروع ش ــ ــا ش ــ ب شکنجه هایشان لــذت خاصــی بمن دســت می داد. لــذت ایمان را بخوبی می چشیدم. و از خود بی خود می شدمــردم خــودم را و هیچ نمی فهمیدم، وقتی چشم باز می ک

در سلولی تاریک غرق در خون می دیدم..ــق می شــد. و چــون ــد واکســن بمن تزری ــه چن روزان جواب هر حرفم چند مشت و لگد بود نمی پرســیدم کــه

واکسنها برای چیست.

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو136

ــر ــر روز فک ــردم. ه ــوی بهشــت را احســاس می ک بــهادت را در می کردم این آخرین روز زندگیم است و ش

آغوش خواهم گرفت. از شکنجه هیچ تــرس و واهمه ای نداشــتم. بــر عکس خیلی هم لذت می بردم. در زیر شکنجه های بیرحمانه ی دژخیمـــان و جالدان خـــدایم را بهـــتر می شـــناختم و از ایمانم بیشتر لذت می بردم. و به عقیده ام بیشتر عشق می ورزیدم. تنها چیزی که مــرا آزار می داد این بــود کــه احساس می کردم من بــزودی وارد بهشــت می شــوم و ملتم غرق شرک و گمراهی اسـت. می خواسـتم دسـتــدعت ــرک و ب ــیرم و از منجالب ش ــردم و ملتم را بگ م

بیرون کشم...ــرفتم و ســر و صــورت زرد و مرتضــی را در بغــل گ آشـــفته اش را بوســـیدم. و بـــه او گفتم: بـــرادر، هیچ ناراحت نباش، شما به آرزوی شهادتت خواهید رسید. و دعوتت بــه همــه شــیعیان گمــراه در بــدعت و خرافــات خواهد رســید. و هـدایت هم دســت خداســت. هــر آنکــه درپی هدایت و رستگاری باشد بدون شک به آن دســت

خواهد یافت. سپس از او خــواهش کــردم بــرایم بســیار دعــا کنــد. چون احساس عمیقی به من می گفت که او از این دنیاــا کامال بریده و در فضائی ملکوتی بسر می برد. و دلم ب یقین کامل به من می گفت؛ مرتضی شهیدی اســت کــه

بزودی بسوی خدایش پر خواهد کشید. پس از اینکه او را بدرقـه کـردیم. بـه دوســتان گفتم: برای برادرتان؛ شهید مرتضی رادمهر دعا کنید. خداونــد

رحمتش کند...همه با تعجب گفتند: منظورتان چیست آقای دکتر؟

چرا سنی شدم: 137تولدى دوباره و انتخابى نو

ــود روی ــده ب ــع ش ــمهایم جم ــه در چش ــکهایی ک اش گونه هایم سرازیر شــد. بغض گلــویم را بشــدت فشــرد. آرام گفتم: برادران، مرتضی را بشهادت رسانده اند. به او زهری بسیار خطرناک تزریــق کرده انــد. او بیشــتر از

چند روز مهمان این دنیا نیست! مرتضی پیش خانواده اش بــه کویتــه بازگشــت. چنــد روز از روشن شدن کلبه ی ایمان و عشق این پرســتوی مهاجر نگذشــته بــود کــه دخــترک نــازنینش متوجــه شــد صورت پدر از همیشه روشــنتر شــده، ولی هیچ حــرکت نمی کند. لبخندی ساکت بر لبــانش نقش بســته و او بــه دیدار معشوق پر گشوده.. شــمعی شــده فــروزان ولی

جامد و بی حرکت... بــا گــریه ای کــه از اعمــاق عصــمت کودکــانه ی دخــترــرده ی ــود پ ــده ب ــر برآم ــتر مرتضــی رادمه معصــوم دک آسمان درهم درید و همه فهمیدند روح شهید به جایگاه

ابدی خویش پرواز کرده است... مرتضی رادمهر چند روز پس از آخرین دیــدارم بــا او در کویتــه جــام شــیرین شــهادتی کــه در زنــدان کرمــان بدست او داده بودنــد را ســر کشــید. و بســوی خـدایش شــتافت تــا شــاهدی باشــد بــر ظلم دژخیمــان شــهوت پرست، و گواهی باشد بر حکومتی که ســد راه دعــوت خدا شده و در تالش اســت نـور خـدا را بـا بـاد دهـانش

خاموش کند..او رفت ... ولی دعوت او باقی است.

مرتضــی رفت.. ولی روح او در جوانــان بیــدار ایــرانموج می زند..

چگونه هدايت يافتم: تولدى دوباره و انتخابى نو138

او نهــال بیــداری و هــدایت و رســتگاری را کاشــت. و بانگ توحیــد بالل را در فضــای شــرک آلــود میهن بصــدا

درآورد.. امروز در هر کوچه و شهر ایران جوانانی را می یــابی که با شهید مرتضی رادمهر میثاق اســتقامت و پایــداری

در راه رستگاری بسته اند..ــد ــگ توحیـ ــدا بانـ ــران زمین یکصـ ــردا همه ی ایـ و فـبرخواهد آورد و روح مرتضی رادمهر شاد خواهد شد..

یادت را گرامی می داریم. و پیامت را جاوید.. ای شهید راه توحید و رستگاری...ای رادمهر همیشه زنده...

دکتر ع . س

تذكر

، خواهر و برادر مسلمانيزخواننده عزي شما:مگخطاب به ه است از طرف مولف برايي انامه دركتاب مزبور د ه دنبال حقيقتدا كروز و فرمل انسهموطنانم، به

نتراشا و خرافاتهاي مذهبيبفر از ند ودرگمی را ز خودگم، و هره اتقديم كرد نده اه شدتبنياد خس بي

نوع مصاحبه و بنده براي انجام هر واهم كردخمنام نگ.الله ءشاصورت لزوم حاضرم. إن مناظره در و

ون:چين زمينه هم اكتب و وسائل متعددي در جهان درآن و پيامدهاي (صيغه)ازدواج موقت

.يعتشدنياي تشيع. ن درآتحريف قر

؟دبرابران و شيعه و سني با هم برادر اآي نسل جواننپيرامون عقيده و ايما)نسل سوخته

.(انقالب پس از آماده چاپ است كه إن شاء الله به دست

جوياني كه به دنبال حقيقت هستند خواهد حقيقترسيد. إن شاء الله.

يادآوري

الزم به ذكر است كه برادر عزيز ما حجت 1384 در سال .:اإلسالم مرتضى رادمهر

هـ.ش در پاكستان به شهادت رسيد، از نماييم او را رحمت كند ومی خداوند مسئلت

قبر او را بوستاني از بوستانهاي بهشتقرار دهد. آمين