persian and pahlavi words in arabic language and in the holy quran

232
: ده آنویسن ون در فیلیپیناب لغت جدید معرفی کت موضوع( « و قرآن کریم از زبان عربیهنگ لغات فارسی در فر کتاب« ) فسور پرو ، توسطابی لغات و ریشه یشناسیحقیقات زبان ت» یپین، در حالقیم فیلشناسی م و زبانستاد زبان احمود طجر م. طجر بیش ازفسورری است پرو شکل گی30 سال زبان های فیلیپین، از جمله های مختلفنشگاهبی را در داسی و عر فار. یشان مولف ا کرده است این کشور تدریسنشگاه دولتی دا50 یایسپانیرسی و اسی، فا، انگلی زبان عربی چهار به کتاب و تفسیر وسی ترجمه انگلی باآن را هم قرست؛ و سه بار ا. دآوری استزم به یا ه است چاپ و منتشر ساختتین تلفظ کشورویسنده ن حاضر پر فروشترین حال درستاد، ا که.م و شیعه استن محققین استریکارکی از پرنوی فیلیپی در مورد بازشناسی لغات فارسییشانتان تحقیقا تازه تریین دارد، و همچنر سالهدین هزا عربی که قدمت چن در زبان. می باشد قرآن کریمجود کلمات فارسی در و(سی در انگلیشان در باره لغات فارسی در ضمن ای700 ) لغت: ی،، مالریاینی فیلیپی آسیا مثل جنوب شرقی و زبان هاینه ای درگای هم فصل جداندونزیایئی و ا، مالزیالندی، تاینی چی1

Upload: independent

Post on 22-Nov-2023

0 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

آن: نویسنده و فیلیپین در جدید لغت کتاب معرفی موضوع

( از» کریم قرآن و عربی زبان در فارسی لغات فرهنگ کتاب

« ) پروفسور توسط ، لغات یابی ریشه و زبانشناسی تحقیقات

» حال در فیلیپین، مقیم زبانشناسی و زبان استاد طجر محمود

. از بیش طجر پروفسور است گیری های 30شکل زبان سال

جمله از فیلیپین، مختلف های دانشگاه در را عربی و فارسی

. مولف ایشان است کرده تدریس کشور این دولتی دانشگاه

اسپانیایی 50 و فارسی انگلیسی، عربی، زبان چهار به کتاب

و تفسیر و انگلیسی ترجمه با را قرآن هم بار سه و است؛

. است یادآوری به الزم است ساخته منتشر و چاپ التین تلفظ

کشور نویسنده فروشترین پر حاضر حال در استاد، که

. است شیعه و اسالم محققین پرکارترین از یکی و فیلیپین

فارسی لغات بازشناسی مورد در ایشان تحقیقات ترین تازه

همچنین و دارد، ساله هزار چندین قدمت که عربی زبان در

. باشد می کریم قرآن در فارسی کلمات وجود

( انگلیسی در فارسی لغات باره در ایشان ضمن لغت(700در

: مالریایی، فیلیپینی، مثل آسیا شرقی جنوب های زبان و

در ای جداگانه فصل هم اندونزیایی و مالزیائی تایلندی، چینی،

1

» کرده» شامل کریم قرآن و عربی در فارسی لغات فرهنگ

اند.

به استاد اینکه به توجه و 12با عربی زبان جمله از زبان،

در ایشان شناسی زبان تحقیقات دارند، آشنایی هم عبری

با آن بنیادین آمیزش و ایران غنی فرهنگ بنای زیر شناسایی

تمدن و اسالم در ایرانیان نقش و اسالم، از قبل حتی عربی،

. ) از) مقداری نمونه برای است توجه جالب عربی؟ و اسالمی

تا داریم، می ارسال شما توجه جهت را کتاب این اول فصل

این شما، تحقیقاتی موسسه همکاری و خدا خواست به شاید

اقدام هم ایران در آن چاپ جهت و نایل، بهتری نتایج به کار

شود.

التوفیق الله من

آ حرف

معنی آباد به عربی، زبان در ابد جمع

کلمه با ظاهرا پایان، بی باقی، همیشه

) ریشه ) یک فارسی زبان در آبادی آباده

است.

» « » یا » غیر معنی به فارسی در ا حرف

=» « . » غیر» انیران مثل است آمده نا

« . کلمه/ یا و آریایی غیر +1ایرانی

2

» همیشگی« » یا زمان بدون یعنی زمان

. است... توجه قابل است رفته کار به و

نامش هم ایرانیان پیامبر اولین که

» « » کتاب» و بوده مهاباد یا و آباد

( » « کلمه اصل دساتیر نیز او آسمانی

) مورد در مجید؟ قرآن در اساطیر

مفصل خیلی که کلمات این جزئیات

به جمله از مختلف های فرهنگ به است

؟؟؟؟

« » « نا معنی به ابد اینکه امکان لذا

» « + » « است« بوده بد ا یعنی پایان

. کلمه پهلوی زبان در است زیاد بسیار

» رفته» کار به هم آغاز بی معنی به آبده

است.

/ « کشور: در عبادیه عبادیان فرقه نکته

احتمال به هستند، مسلمان که عمان

» « پیروان ، آبادیان از را اسمشان قوی

. » اند» گرفته ایرانی پیامبر اولین آباد

» قدیم » در آنرا بعضی که آبادان ظاهرا

» باستان» زمان در گفتند می عبادان

3

/ / « یعنی عبادیار آبادیان آبادان مرکز

بوده پیامبران اولین مهاباد و آباد پیروان

؟؟؟؟ عبادیان عمید فرهنگ از است

کلمه آبق این ضمن در جیوه، سیماب، آبک،

در است فرار شیمیایی ماده یک که

« بنده معنی به عربی حتی و فارسی

. قرآن« در رود می کار به هم فراری

خداوند را پیغمبر یونس حضرت مجید،

» خوانده» فراری بنده بعنی به آبق

( صافات سوره نگاه 140آیه( 37است

/ آتشچی / در تاب تون انداز آتش آتش مسئول

/ آتش/ از باد کسیکه انداز سوخت حمام

. می گفته هم تاب گلخن کند داری نگه

طریق. از فارسی واژه این شود

. است شده عربی ؟؟؟ ترکی

/ آجر در/ که شده پخته خشت اگور اگر

. فارسی در رود می کار به ساختمان

می تلفظ آجر ما هم امروزی و دری

کنیم.

/ آجن / / به/ شده قاطی مختلط مخلوط آگین

4

آجین آمیخته، هم

. آس است شده گرفته myrtleانگلیسی

. همان از است انار شبیه درخت نوعی

در یامورد و فارسی آس

/آستانه / / شاهی/ قصر حکومت مرکز پایتخت

( در خصوص به عالی باب قاپو، عالی

) ها عثمانی زمان در استانبول

اسمانجونی: آسمانجونی نگا

فارسی، آفرین زبان در آفرین کلمه همان از

/ / / باش شاه باش شاد به به معنی به

. است تشویق و تحسین کلمه

) آنک و پاکستان و هند در سکه پول آنه مثل

/) ( فلزی( ماده سرب معنی به بنگالدش

) - ( هندی ایرانی آریایی ریشه اسم این

دارد.

(/ آننذ « ( + در روز زمانیا یا وقت آ از آن از

وقت آن معنی به امروز عربی

Aana-is / رمی کا به زمان آن از آنروز

رود.

/ آنذاک / / از روز آن از وقت آن از زمان آن از

5

) : ( » آنئذ » نگا آنئذ مثل گاه آن

اپا/ ترک آب و عجم و عرب ملل تصور خالف بر

/ فارسی اصل در ابا اب کلمات دیلم، و

توسط بعدها که هستند قدیمی پهلوی

( » به» ایرانی مهاجر شاهزادگان تازیان

یک روزها آن که عربستان سرزمین

» ایران» امپراطوری استان و ساتراپی

. اند( شده وارد عربی زبان به بود

به نژاد ایرانی تازیان مهاجرت مورد در

» « کلمه دهخدا فرهنگ به عربستان

. شود مراجعه نازی

» « مشتقات و اب کلمه کریم قرآن در

( « آ شده .117عربی است( آمده بار

( یوسف سوره از 78آیه( 12مثال بیش و

دیگر آیه صد

/ابریز است فارسی آبریز مخفف ظاهرا

. ریزند می قالب در و شده آب که فلزی

/ خالص طالی معنی به امروز عربی در

. رود/ می کار به مرغوب جنس زرناب

را آن های ناصافی که خالص چیز هر

6

. باشند گرفته

( با ابریسم

) سین حرف

/ ظریفی های نخ است فارسی ابریشم

از و آید می دست به ابریشم کرم از که

یا تجملی وسایل دیگر و ها پارچه آن

. کنند می درست صنعتی

/ابریق ( /» « / آوتاوه آفتابه آبریز ابریک معرب

دسته(/ با دار لوله سفالی ظرف تابه

. آن عربی جمع غیره و شربت آب، برای

آیه در هم مجید قرآن در است اباریق

واقعه )18 .56سوره است( آمده

«ابزار « دانه معنی به فارسی بزر جمع

مثل غذایی خوشبوی دانههای بخصوص

» کلمه» اصل که است آن عجب ادویه

یعنی فارسی، هم ابزار شده عربی

» و» جات ادویه معنی به که است افزار

دیگ در جوشانده مواد و افزار دیگ

) عمید. ) فرهنگ نگا است

ظرف ابزن تشت، یعنی آبزن شده عربی

شستشوی برای چینی یا و مسی بزرگ

می گفته هم آبشنگ فارسی در بدن

7

)» ابازن ) » آن عربی جمع شود

«ابتر بتر» نگاه

( اترج عربی ) در عمید فرهنگ نگا بالنگ ترنج،

. است آمده هم اترنج

.اتون » « است فارسی حمام تون همان از

)» « در) امروزه اتاتین آن عربی جمع

» « » « ، تنور ، اجاق معنی به عربی

. » رود» می کار به آتش جای و کوره

« اج « قدیم لغت یک که اگ معرب ظاهرا

. ) است) آتش برای سانسکریت آریایی

هم) هنوز اردو و هندی های زبان در

.) » گویند» می آگ

/ آخور / » جای » علفدان آخور فارسی کلمه از

. اصلش ظاهرا جانوران علوفه

. » + است» بوده آبخور خور آو

به اخ کلمه این عموم، تصور خالف به

رسد، می نظر به عربی خیلی ظاهر

کلمه است، پهلوی فارسی اصلش

» « » « » هخامنش» که فارسی هخ از اخ

آمده بدست است، ریشه آن از هم

8

) » « » در)» برادر معنی به هاخا یا کاکا

» « تعریف حرف ها حرف قدیم فارسی

» « » « هاگمتان همدان مثل است بوده

» « » بوده» هالبرز که البرز و هااکبانات

از تعریف حرف زمان مرور به اما است

هم ) هنوز عبری زبان در افتاده فارسی

» مثل» است تعریف حرف عنوان به ها

» « ) تبدیل هخ بنابراین سرزمین یعنی

/ : » یار » آن معنی اصل در که اخ به شده

/ / / و/ همگام پشتیبان همراه کمک یاور

برادر معنی به کم کم و است بوده غیره

( قرآن در است شده تبدیل امروزی

آن مشتقات و کلمه این نیز بار 97مجید

. آن ترین معروف که است شده تکرار

( یوسف سوره (63آیه( 12در است

ص) هند چاپ پارسی های نام رک

156.)

/ » اخت و الفت معنی به فارسی در اخ مونث

/ / » همخو همدم است زیاد نزدیکی

معنی. به امروزی عربی در مونس

9

) . ( . اخ نگا است خواهر

وارد ادبخانه ترکی زبان طریق از کلمه این

معنی به امروز عربی در عربیشده زبان

می کار به توالت و مستراح گاه، آبریز

پاکستان؟؟؟؟؟.) و هند در رود

تخت ارانک معنی به فارسی در اریکه؛ جمع

) . ( اریکه نگاه است پادشاهی

بیعانه، اربون معنی به ارمون، شده عربی

کار به شروع از پیش که پولی بها، پیش

. دهند می غیره و کارخانه یا و کارگر به

زرشکی ارجوان معنی به ارغوان، شده عربی

ارجوانی،. و ارغوانی فارسی در رنگ

. ) گویند) می هم آن عربی تلفظ

. اردبه عربی در آید می فارسی گردابه از

شدن جمع جای معنی به بیشتر امروز

/ و/ فاضالب چاه مستراح چاهک آب

. رود می کار به غیره

« ارز « اشتراک فارسی ارزن با ظاهرا

امروز عربی در دارد ای ریشه و اسمی

های زبان برخی و اسپانیایی حتی و

10

) خوراکی برنج به ارز؟؟؟؟ دنیا دیگر

. کشف و لغت اصل ولی شود می گفته

بوده ایران در ارزشمند دانه این اولیه

» « » « و. ارزن و ارز اسم بنابراین است

( . در است بوده رابطه همان در غیره

تلفظ Riceانگلیس همان که

.) » رود» می کار به است ارز دیگر

آالت ارغن از یکی که فارسی ارغنون کلمه از

. است آمده است، موسیقی معروف

شده گرفته کلمه همین از نیز ارگ

(. در باشد می آن مخفف و است

) گویند می انگلیسی؟؟؟؟

)ارغول . » « نگاه است ارغنون عربی تلفظ

) ارغنون و ارغن

تخت اریکه معنی به فارسی اریکه همان از

/ / . جایگاه سریر اورنگ است پادشاهی

عربی/ در اریکه جمع بلندگاه، سلطنتی

» در» نیز مجید قرآن در که است ارانک

کهف )31آیه .18سوره است( آمده

« است « فارسی لغت از زشت وزن به

11

: » جثه،» جسم، تن، بدن، معنی به استو

. ... به بیشتر فعال ولی است و جرثومه

» « » « » « سرین و نشیمنگاه ، کپل معنی

. هم امروز عربی در رود می کار به

. است معنا همین به دقیقا

» ز » حرف دنباله

. مثل) است زیاد آن عربی مشتقات

آمده/ هم مجید قرآن در غیره و زیع زاغ

( نجم. سوره ؟؟؟؟ و17آیه( 52است

.) است) شده ذکر قرآن در دوباره غیره

.زیف* است آمده عربی در هم فارسی در هم

» لنامت، » خسیسی معنی به فارسی در

دنانت، زشتی، پستی، ناکسی،

. معنی به عربی در غیره و گناهکاری

ناپاکیزه و تقلبی ناخالص، نقره و طال

( بسیار آن عربی مشتقات است آمده

) است زیاد

« زینت* « در آذین کلمه معرب قوی احتمال به

» « و آرایش و تزئین معنی به که فارسی

12

. آدین است شادمانی و جشن و چراغانی

روز فارسی در آدینه کلمه و گویند می هم

=( / شادمانی/ و مهرگان روز جشن جمعه

) این در تعطیل و عید و عربی در جان مهر

» « . الزینه یوم مجید قرآن در است رابطه

( » « یعنی آدینه یوم از قوی احتمال به که

) / / مهرجان مهرگان عمومی جشن روز

. ( . نگا آید می است، شده تبدیل بعربی

( طاها و. 59آیه( 20سوره چهل در ضمنا

کلمه مختلف باشکال قرآنی آیه پنج

» ( 0زینه» / شده= استعمال آدینه آذینه

عربی. زبان در کلمه این مشتقات است

. است زیاد بسیار

» س » حرف

در ساج* که چنار شبیه است درخت نوعی نام

. ) ( » « گویند می ساج ساگون هندوستان

در و بوده فارسی ساگ اصلش شاید

) تبدیل) گاف حرف نداشتن بخاطر عربی

. یا ساج کلمه ضمنا است شده ساج به

گشاد، لباس معنی به فارسی در ساگ

13

. هست هم طیلسان و قبا لبادهع روپوش،

« ساده* « بمعنی فارسی، ساده کلمه همان از

دنگ بی برق، و زرق بی عادی، معمولی،

. تشریفاتی غیر پیرایه، بی فنگ، و

« ساجور کلمه » دو از مرکب که فارسی ساگور از

» + سنگبنده،» سگ، قالده بمعنی ور سگ

( در آن جمع سگ، گلوبند سگان، گردنبند

) » است» شده سواج عربی

« ساذج آدم » بمعنی فارسی ساده کلمه همان از

و ساده کار یا غش، و غل بی لوح، ساده

معمولی، پیله، شیله بی چیز روان، آسان،

. غیره و جزئی

و ساروخ انفجاری موشک معنی به عربی در

» سارخک. » کلمه از قوی باحتمال نظامی

پشه نیش یا و پشه معنی به فارسی در

) . ( عمید نگا آید می

است، سباتخ شده معرب که فارسی اسفناج

خورده و پخته که معروف سبزی همان

( دیگر زبانهای و انگلیسی در شود می

همان نیز را Spinachاروپایی فارسی

14

.) برند می بکار

« سپاهی « فارسی سپاهی و سپاه کلمه همان از

طریق از که نظامی، و ارتشی یعنی است

وارد هم عربی به عثمانی ترکی زبان

( آن به انگلیسی در است می sipoyشده

فارسی سپاهی کلمه از باز که گویند

وارد هندی زبان طریق از اینبار که است

.) است شده انگلیسی

«سبایس « سپاهی نگاه فارسی در سپاهی کلمه

« سبت شده » تبدیل بعربی فارسی سبد کلمه از

و. ترکه از که ظرف همان یعنی است

برای بافند، می گیاهان و علفها دیگر

صنعتی یا خانگی استفاده

« سبج « کتیرای بمعنی فارسی شبه کلمه از

. در است آن امثال و سرو و کاج درختان

» « که گویند می هم کهرمان آنرا عربی

. به ضمنا است فارسی کهربا همان

/ / / سیاه مهره اسود کهرمان سیاه کهربای

می پیدا معادن در که براقی و سیاه سنگ

) / نیز) دارد عقیقی رنگ کتیرا مثل و شود

15

. گردد می اطالق

«سبخ / « سبیکه سبیک فارسی کلمه از ظاهرا

. ص) هند چاپ پارسی نامهای (379نگاه

ریز های تکه نقره، و طال شمش بمعنی

و طال معدنی کوچک های دانه نقره، و طال

. معانی امروزه عربی در میاید نقره،

! به که است آن جالب ولی دارد مختلف

» گفته» سبخ هم مزارع در انسانی کود

( . عربی در کلمه این مشتقات شود می

.) است بسیار

سبیداج/

سبیذاج

/ « سپیتاک قدیمی فارسی لغت همان از

/ شده/ گرفته سفیداب سپیداب اسپیداب

صورت. آرایش در که سفیدی پودر است

یا و آرایشی امور دیگر و نقاشی یا و

. رود می بکار صنعتی

ستار/

ستر/

ستره/

مستور

» « داخل که فارسی استر ریشه از همه

. برای عربی در میآید میدوزند، لباس

» اش» ریشه ولی برند می بکار پرده

( زیاد آن عربی مشتقات است فارسی

. است( آمده هم مجید قرآن در است

16

) آیه» ) سوره مستورا حجابا نگا

)ستوق » « » « در ساتو یا و ستو فارسی کلمه از

) نوعی تقلبی، پول بمعنی ها لهجه بعضی

یا و طال آب با را آن روی که مسی سکه

. مطال باشند، پوشانده نقره

)سئه » « » « بر است یا و استو کلمه از مشتق

)» « بخصوص و تن، بمعنی زشت وزن

. نشیمنگاه و کپل یعنی تنه پایین قسمت

معنی بهمین بیشتر امروزه عربی در

می بکار سرین و کپل یعنی آخری

)» « . آن) عربی مشتقات است نگا برند

. » است» غیره و استا

( سجاد . ( خیلی کسیکه سجده نگاه کننده سجده

شیعیان ) چهارم امام لقب کند می سجده

) ( زین ع الحسین ابن علی حضرت

) عربی در ضمنا است سجاد، العابدین،

/ / « . جانماز سجده جای یعنی برد می بکار

. . سجاده نگا نماز قالی

.سجاده ( نگا گاه سجده جانمازی، نماز، قالی

سجده(17

جهان، سجده مسلمانان همه تصور خالف بر

! یک از سجده لیست عربی سجده، کلمه

» « ) ( سج یعنی قدیم پهلوی فارسی کلمه

» « » « » « و چهره ، رخساره رو بمعنی

. ( » « نگا میاید پیشانی نتیجه در و صورت

» « » « سجده« کسیکه بنابراین سج ، عمید

خودش رخساره و صورت یعنی کند می

/ سجده سجیدن گذارد می زمین بر را

این(. اسالم از قبل روزگاران در کردن

پارسی، لغت هزاران مانند هم کلمه

ایرانی مهاجر شاهزادگان توسط

سکنا و کرده کوچ عربستان سرزمین

باالخره و شد عربی زبان وارد گزیدند،

شد، نازل عربی زبان به مجید قرآن وقتی

» « / معرب پهلوی فارسی کلمات صدها از

( نار، فردوس، کلمات مثل نژاد فارسی

یاسین، ناس، نساء، بقره، فیل، ئین، نور،

. ) نکته آمد هم قرآن در غیره و کهف،

» « همه که مسجد کلمه آنکه دیگر جالب

» « می سجده مکان از کردیم می خیال

18

از حقیقت در باشد، عربی باید لذا و آید

+ = ( » خدا » مزدا یعنی مزگت فارسی اصل

) = آمده= خدا خانه گیتی مثل جا، گت

. ( و. مسجد کلمات عمید نگاه است

مزگت(.

( سرزمین پرتغال و اسپانیا در آنکه جالبتر

اسالمی ( saraoinقدیم ( یعنی ساراسین

شکل«( به را مسجد هم هنوز خراسانیها

زمان آن مسلمان ایرانیان از که آن قدیم

: یعنی کنند، می تلفظ گرفتند، یاد

mezquita.) مزکیتا )

. است زیاد بسیار سجده عربی مشتقات

در آن مشتقات و سجده کلمه ضمنا

حدودا آمده 95عربی مجید قرآن در بار

( حجر. سوره در مثال و 30آیه( 15است

دیگران.

«سجن « سجن کلمه همان از زیاد احتمال به

« و سخت سرمای بمعنی فارسی،

« و« محنت و سختی جای یا و کشنده

. زندان، است آمده شکنجهگ و عذاب

19

: ( . نکته بزهکاران و مجرمین بازداشتگاه

معین دولتی اسالم از قبل در عربها

یا و باشند داشته زندانی بتوانند تا نداشتند

. اسمی چنین بنابراین بسازند آنرا اسم

دولت و حکومت سال هزار چندین سابقه

از دارتر سابقه دولتی کدام و دارد، الزم

« : امپراتوری اولین که ایران شاهنشاهی

''( . » نگاه است؟ بشر تاریخ WORLDدر

HISTIRY'' BY PHILIP GROISSER,

NEW YORK, 1970,P.17)

است زیاد عربی در سجن کلمه مشتقات

/ / / : مسجون سجون سجینه سجان جمله از

. غیره و

.سجین ( » « نگا فارسی سجن کلمه همان از

که( دوزخ های بیغوله از یکی نام سجن

. است شده تعیین آتشه دو جهنمیان برای

/ یعنی پوالدین، آهنین مثل سجین کلمه

( . در دارد را شدید زندان حالت که جایی

: سوره است آمده هم مجید قرآن

(.7/8آیه( 83مطقفین)

20

« سخاله و » تفاله بمعنی فارسی، سخاله همان از

و میوه و آهن چوب، ارزش بی های تکه

( شاید شود، می ریخته ور که غیره

) » در» باشد ریشه همین از هم دنباله

) هم ) غیره و توفاله؟ توبال براده، فارسی

. گویند می

« سختیان « عربی به فارسی ساختیان کلمه از

دباغی پوست معنی به است، شده تبدیل

» « . و شده ساخته که پوستی تیماج شده،

قابل و صنعتی بحالت طبیعی حالت از

در مردم مختلف استعمال و استفاده

. است آمده

« سداب « نام فارسی، سداب اسم همان از

و پزشکی در که برگ، و شاخ پر درختی

. عربی دیگر مشتقات رود می بکار درمان

... : غیره و سذبی از عبارتند آن

سراب: سذاب نگاه

« = سذاجه ساده » آدم سادگی کلمه عربی تلفظ

مثل که عملی آسان، و ساده کار هر لوح،

) . ( ساذج نگا است شدنی انجام خوردن آب21

« سر « » « و کله بمعنی فارسی سر همان از

. » « » « غیره و سردار رئیس بمعنی ضمنا

: . مثل است بسیار عربی در آن مشتقات

می سرلشگر معنی که سرعسکر سردار،

عربی وارد عثمانی ترکی طریق از و دهد

= سرلشگر معاون سریاوران است، شده

. غیره و

«سراب سرب » نگا است، فارسی سراب همان

. . نگا است آمده هم مجید قرآن در

آیه سوره؟؟؟؟

« سراج « است، چراغ شده عربی قوی باحتمال

مکانهای در که روشنایی وسیله همان

و چراغانی برای یا و رود، می بکار تاریک

= / . « آذین یوم الدین یوم نگاه بندی آذین

و جمعه تعطیل، روز عمومی، جشن روز

سوره( است آمده مجید قرآن در غیره

آیه

/ سرچین سرقین. سرکین نگاه

« سرکین « فارسی در سرکین کلمه عربی تلفظ

و چارپایان و جانوران فضوالت یعنی

22

و. ) موضوع تپاله، پشکل، ت؟؟؟؟ انسانها

غیره(

بمعنی سرداب که است فارسی سرداب همان از

» خانه» در زمینی زیر یا سرد آب جای

: و) سرداب عربی در آن جمع هاست

) است سرادیب

رئیس سردار بمعنی فارسی، سردار همان از

. کلمه ضمنا غیره و سپهبد ارتشبد، سپاه،

بمعنی اردو، و هندی زبانهای در سردار

می بکار جمع آقای و بزرگ و قبیله رئیس

. » « پهلوی زبانهای در زند کلمه مثل رود

کلمه دارد از sirاحتمال هم انگلیسی در

انگلیسی زبان وارد هندوستان طریق

» « » « » « و رئیس بزرگ آقا بمعنی شده،

( » هندوستانی» زبان در هنوز توجه سرکار

» خود » کلی بطور و دولتمردان به سرکار

.) شود می اطالق عمومی ادارات و دولت

.سردوک است خروس بمعنی امروزه عربی در

زمان این متداول فارسی در گرچه

از قوی احتمال به ولی ندارد، استعمال

23

) ( » آوازخوانی» و خوانندگی و شعر سرود

( » « یعنی سرودک آن مصغر و گرفته

= ! کوچک خوان سرود کوچک خواننده

( آن( عربی جمع است شده خروس

» « . عربی» در دیک ضمنا است سرادیک

. آن اصل در باید است خروس بمعنی

). شود تحقیق

)سردین در است خوراکی کوچک ماهی همان

هم دیگر زبانهای و sardinesانگلیسی

.) . است فارسی آن ریشه ولی گویند می

مشتق سرسام سرسام فارسی کلمه همان از

آن به و است، بیماری نوعی که شده،

. گویند می هم دماغ یا و سر ورم

« سرطان « در که است خرچنگ عربی تلفظ ظاهرا

به هم .cancerانگلیسی است شده مبدل

در خرچنگ بشکل که معروف بیماری نام

معمول حد از خارج رشد بدن های سلول

. است کشنده گاه و کند می

( سرقین . پایان،) چهار مدفوع یا فضله سرگین نگا

» « » « غیره و نزک ؟؟؟؟ بشکل آن به که

24

. شود می گفته هم

: در) هنوز که قدیم فارسی در نکته

کلمه رود می بکار غیره و استان مناطق

) « » بکار» م؟؟؟؟ یعنی ین او ک برای فین

. کلمه یک سرقین اینکه امکان لذا رود می

. تحقیقات هست باشد، هم مرکب

) است الزم بیشتری زبانشناسی

این سرمد که کنند می فکر مردم غالب گرچه

رگ هیچ حقیقت در ولی است عربی کلمه

. به نیست کلمه این در عربی ی ریشه و

» دو » از است مرکب سرمد قوی احتمال

/ / ( » « انجام آغاز بمعنی سر اریایی کالم

» « ) آریایی/ دیگر لغت که مت و آخر اول

» « ( » مت » هندی زبان در هنوز نه معنی به

.) » « اینکه خالصه دارد را نه معنی همین

= » « » / ـ» سر آنچه یعنی سرمت سرمد

) همیشگی ابدی، ندارد، آخر و اول

هم. مجید قرآن در سرمد کلمه جاودانه

( . قصص سوره نگاه است آمده دوباره

.72-71آیه( 28

25

ادبیات سرو در که معروف درخت همان

. است یار قامت و قد سمبل فارسی

»سروال » « پا و فارسی شلوار عربی تلفظ

=( در pajamasیا pyjamasجامه«

) زبان در اروپایی زبانهای دیگر و انگلیسی

. » - « گویند می قمیص شلوار کلمه هندی

» در » که است، سرابیل عربی در آن جمع

. نگاه است آمده بار سه هم مجید قرآن

( نحل .81آیه( 16سوره غیره و

(.سروه . سرو) نگاه

سری

اسراه

/ / سروات) اسریا سرواء یعنی آنها جمع و

) از همه عربی در آنها دیگر مشتقات و

« » « و رئیس یعنی فارسی در سر کلمه

. غیره و صنف و قبیله یا و گروه بزرگ

» « با ست مساوی سر کلمه معنی باین

» « » ها،» داتو رئیسان، بزرگان، یا سران

» « » و» قبائلی های شخصیت پیران ها زند

حتی و علمی و سیاسی اجتماعی،

/ = » « : بزرگ) مرشد پیران پیر مثل مذهبی

) دیگر/ معنی ضمنا غیره و پیرمغان قطب

26

» با » نیکو، خالص، یعنی سره معنی به آن

) ( همچنین تقلبی مقابل در حقیقی ارزش،

» « خود، نوع باالتر یعنی سرآمد معنی

« . ( نامهای. نگا بیشتر توضیح برای بهترین

/ صفحه« هند چاپ (. 396پارسی احتماال

" «SIRکلمه « آقا" معنی به انگلیسی در

. است مربوط کلمه همین به

(سریاوران / ( » « بزرگ رئیس سر فارسی کلمه دو از

) ( = امروز عربی در کاران کمک یاوران و

» « رئیس معاون ، ارتشبد دستیار بمعنی

وارد) عثماین ترکی طریق از احتماال ارتش

). است شده هم عربی

/ سعتر

صعتر

فارسی در ولی است گیاهی نام عربی در

» بعنوان» چرم از آنچه و چرمینه بمعنی

( در/ گویند می شود، درست وسایل وسیله

الزم بیشتر تحقیقات لغت این اصل مورد

است(.

که سفته بهادار اوراق یا فارسی سفته همان از

پول عنوان به خود معامالت در بازرگانان

می تحویل یکدیگر به بدهی ی وعده یا

27

» « اصل) در هم آن که چک مثل دهند

.) قدیم پارسی زبان در است فارسی

. » جمع» است شده می گفته هم فته

. » است » سفاتج آن عربی

سفلت/

اسفلت

. در آید می فارسی آسفالت همان از

» « » فارسی» زفت یعنی بوده الزفت اصل

همچنین و است طبیعی و معدنی قیر که

» « . الم الف عربها بعدها درختی کتیرای

» و » زفت ی کلمه بر معمول طبق را خود

» تبدیل » و کردند اضافه هم زفات آن جمع

» « تمدن دوران در و الزفات به شد

( قرون ( 12تا 10اسالمی این میالدی

و علمی کلمات زیاد تعداد مثل کلمه

وارد هم اروپایی زبانهای به دیگر فرهنگی

. » = آمد » در الزفات آسفالت بشکل و شد

هم انگلیسی . Asphaltدر یا گویند 3می

» « که عربی الزفات کلمه اروپایی تلفظ

. » است » فارسی زفت جمع

«سفنج « » « اسپنج کلمه عربی تلفظ السفنج یا

. است دریایی جاندار نوعی است فارسی

28

برای بدنش کنند، می خشکش وقتی که

و کاشی و ظروف شستشوی و آب جذب

. رود می بکار غیره

« سقط « عمان) پایتخت مسقط با رابطه در

قدیم های ساتراپی از یکی که است

) . . مسقط نگاه بود ایران شاهنشاهی

« سکباج آش » معنی به فارسی در سکبا کلمه از

» با » سرکه آن اصل سرکه، با آش سرکه،

. ) است) بوده شوربا مثل

- سکر » « و سانسکریت آریایی شکر کلمه از

همه آن از که ها میوه شیره قدیم، پهلوی

( مشتقات شود می درست شیرینی نوع

» جمله» از است بسیار عربی در سکر

/ » شراب» ها کننده مست یعنی مسکرات

یعنی سکاری مستی، یعنی سکران ها،

. در آنست جمع که سکریات مستان،

هم اروپایی یا sugarزبانهای و

saccharine ریشه همین از غیره و

.) است قدیم فارسی

« سکرجه « قدیم فارسی در سکرچه عربی تلفظ

29

ظرف شکر، جای مثل کاسه، معنی که

می خورده یا و پخته غذا آن در که سفالی

گویش. در هم سکوره و سکره شود

آمده ایرانزمین مناطق بعضی فارسی

است.

کلمه سکروز که saccharoseاز التین، زبان در

و فارسی شکر همان از اصل در هم آن

. است گرفته ریشه هندیان سانسکریت

» چغندر » شکر یعنی سکروز

سکرین)=

شکرین(

کلمه ریشه saccharineاز که اروپایی

» « شکر همان به گردد می بر نش

طوطیان)= همه شوند شکرشکن فارسی

می- بنگاله به که پارسی قند زین هند

.) حافظ! رود

» یاوه= » باطل، سخن بیهوده حرف بمعنی قدیم پهلوی لغت الغیه

واژه از کلمه اصل پایه، بی و مفت حرف پرند، و چرند گوئی،

« » لودگی» مسخرگی بازی، شوخی، بمعنی است پارسی الغ

. . ) عمید) فرهنگ نگا اند گفته می هم الج عماه( . غاشیه سوره در مثال است آمده هم مجید قرآن .11آیه( 88در

» « )» « ( لغو= کلمه خواص بعضی وجتی عوام تصور بخالف لغو

« » / « حرف بمعنی پهلوی الغیه الغ ریشه از بلکه نیست عربی

30

)» « آنستکه« ) دیگر احتمال الغیه نگا است آمده باطل سخن بیهوده

« » « » « بی بمعنی پارسی لغ از عربی در مستعمل لغو ریشه

) =( ) ( صحرا« علف و آب بی و خشک سترون زمین مثل حاصل

. ( » کلمه » عمید فرهنگ نگا دهد نمی نتیجه و ندارد ارزش که حرفی

/ » « » رابطه» لغو، با که لغزش لغزیدن لغوه کلمات همچنین ، لغ

» « .) دیگر عربی مشتقات با لغو کلمه مجید قرآن در دارند ای ریشه

» « مجموعا الغیه جمله از . 10آن، سوره در مثال است آمده بار

.25آیه( 56واقعه ) دیگران و » « » جائی= » از گذشتن یا غیور بمعنی عربی در مرور کلمه از مره

- =( ایرانو. آریائی لغت به گردد می بر واژه این اصل است

« = » « ( » « » « » راه( » مارگا آناندا نگا راه بمعنی مارگا و مار اروپایی

/ « = » « » « راهرو« مار شاهی یا شالیمار و هندوستان در راستی

.) » فعلی پاکستان و سابق هند در الهور شهر در شاهی داالن » « مرور، مر، مار مثل است، بسیار واژه این عربی مشتقات

. دیگران و استمرار =( ) =( » همان » از عبور عمل تکرار و عبور مار راه بمعنی مر واژه

نیز( مجید قرآن در . )34راه بقره سوره در مثال است آمده (2بار

.259آیه دیگران و » « : معروف،) جاندار آن برای فارسی در هم مار کلمه شاید نکته

. » « الزم بیشتر تحقیقات است راه مثل که اوست شکل بخاطر

» « » « » استمرار. » و مار و مرور آن از که مار کلمه اینکه ولی است

.) است روشن بنده برای است، شده صرف عربی در غیره و » « » بزرگ= » قوم رئیس بمعنی ترکی در که بیگ عربی تلفظ بیک

. گردد می بر کلمه دو هر اصل است غیره و خاندان و قوم طائفه،

» / / « » مالک، » آفریننده خالق خدا یعنی پهلوی زبان در بک واژه به

» « . ص ) پارسی نامهای نگا غیره و صاحب (.73ارباب

/ « » « » خدا » جای یعنی است مکه تلفظ دیگر نوع که بکه واژه ضمنا

» / « » « » و لبنان در بعل خدا معبد یعنی بعلبک همچنین و خدا خانه

31

» « . هم مجید قرآن در بکه کلمه است پهلوی ریشه همین از غیره،

( . عمران آل سوره در مثال است .96آیه( 3آمده

» « در= طراحی وسیله که فارسی، در پرگار عربی تلفظ بیکار

) =( آمده باشد، می فارسی در گیری اندازه و هندازه از هندسه

است.در= آن های شاخه از که است، معروفی درخت نام بیلسان

) ( امروز به تا ایران زردشتیان جمله از آریائیان مذهبی مراسم

. آن شیره که بخش شفا و داروئی درخت نوعی شود می استفاده

) دارویی)= » و مذهبی نجور برای الشیره یعنی عربی در العصاره

- . نیز انگلیی مثل اروپائی، ایرانو دیگر زبانهای در رود می بکار

همچنین و را ایرانی واژه .Balmهمین کنند می تلفظدر= گرچه است، فارسی بیمارستان واژه همان از بیمارستان

» « یا روانی بیمارستان بمعنی بیشتر را آن امروزه عربی

. برند می بکار تیمارستانخوانده= عربی را تابوت کلمه ها فرهنگ بعضی در گرچه تابوت

« . فارسی ) نگا است فارسی که دهد می نشان تحقیقات ولی اند،

/ » تهران آزاد هیکل خوش محمد نوشته مالیو زبان -1378در ص- 220.)

( . بقره سوره در مثال است آمده نیز مجید قرآن در تابوت (2واژه

.248آیه غیره و ( » « » « حدود- سربازان هنگ بمعنی عربی در طابور یا 1000تابور

اند،(. خوانده عربی در داخل ترکی را آن اصل فرهنگها بعضی نفر

. است فارسی که دهد می نشان فرهنگی و تاریخی شواهد ولی

( الزم بیشتر تحقیقات نیست عربی که اینست است مسلم آنچه

است(. . عربی- در فارسی در هم و هست عربی در هم واژه این تازه

. ) / =( فارسی در است غیره و دوباره مثل باره بار نوبت بمعنی

» / « » « » / و » غیره و گیتار سیم نخ یعنی تار بمعنی باره بار بر عالوه

. ( » « نگا است بافی پارچه در که پود مقابل در تار بمعنی ضمنا

32

. ) » دارد» فارسی ریشه آنستکه بنده حدس عمید فرهنگ در تازه

. است الزم بیشتر تحقیقات . » سوره » در مثال است آمده دوباره نیز مجید قرآن در تاره کلمه

. 55آیه( 20طاها)

. / / » « = / ظاهرا غیره و مرگ هالکت نابودی بمعنی عربی در تبت تب

» « . » « تبت قرآن معروف سوره ضمنا است فارسی تب همان از

» « یعنی باشد، تبیت که است فارسی دیگر واژه به اشاره نیز

. ( » « » نگا» زرتشتیان معبد در آتشدان یا آتشکده در آتش مرکز

» ایرینا» خانم بلغاریا، دانشگاه معروف استاد نوشته نامه ایران

/ تهران/ الهدی چاپ (.220ص-1380ایوانوا

» « » چهار » غیره و تبت آن عربی مشتق و تب واژه مجید قرآن در

( » « » مسد » یا تبت سوره در مثال آمده .111بار دیگران( و یکم آیه » « » « قلیان،= برای که گیاهی ؛ تنباکو یا سیگار برگ بمعنی توتون

. و فارسی زبان در کشند می و کرده دود غیره و چپق سیگار،

می ترکی را آن فرهنگها بعضی است معنا یک به دو هر عربی

. لغت ریشه به راجع نیست عربی است مسلم آنچه ولی دانند،

» « ( . تون مثل کلماتی به توجه با حاال است الزم بیشتر تحقیقات

» توتون » ریشه باید قبیل، ازین کلمات دیگر و حمام آتشخانه یعنی

.) کرد پیدا نیز راشده= آن سوار متشخص افراد که هودج مثل چوبی تخت تختروان

. واژه همین از کنند می حمل دوش بروی را آن نوکرانشان و

. است شده وارد هم عربی در فارسی،

/ / » « » « نویدن= نیوه از آنهم که پهلوی نوح واژه از نوحه

/ / : / / و/ آه فریاد گریه بمعنی غیره و ماتم نوا کردن رازی نالیدن

.) / / . () نویدن نیوه عمید فرهنگ نگا است آمده غیره و زاری

/ خروش/ نیوه

33

) ( و ع نوح حضرت االهی، بزرگ پیامبران از یکی نام ضمنا

( سوره مجید قرآن های سوره از یکی (.71عنوان

)» « ( » نیز » مجید قرآن در نوحه ریشه از نوح آمده 43واژه بار

( مریم. سوره در مثال دیگران 58آیه( 19است و

. فارسی= در رود می بکار فارسی در هم و عربی در هم نهاز

/ و رود می گله پیشاپیش که بزی پیشروگله جانور بمعنی

. » شود. » می گفته غیره و خمپوش خر به نیز عربی در غیره

. / » « آن تلفظ است آمده هم مقدار اندازه بمعنی ضمنا

. . » است» الزم بیشتر تحقیقات آن ریشه مورد در است نخراز

/» « است،= فارسی در نهامین نهامی واژه عربی تلفظ نهام

) / . ( / نهامی عمید فرهنگ نگا غیره و بخار آهنگر بمعنی

/» « ( » « شقاقل= بر عالوه که فارسی نهشل عربی تلفظ نعئل

/» « ) غیره و احمق پیرمرد کفتار به عربی در صحرائی زردک

.) / . ( . نهشل عمید فرهنگ نگا شود می گفته

» « » « نوح= مثل است شده نیز عربی وارد پهلوی نوحه از نیاح

.) . نوحه) نگا

است،= شده نیز عربی وارد فارسی واژه از ظاهرا نیدالن

. ( / / /» نگا:» غیره و فدرنجک ؟؟؟؟ قابوس کامبوس بمعنی

.) عمید فرهنگ

34

/» « /» « : نیران= نار واژه همان از نورانی بمعنی عربی در نیر

.) / . ( نیران نار نگا است شده نیز عربی وارد پهلوی

/» « . » « نیران= نار از آن ریشه است عربی در نار جمع نیران

.) / . ( نیزان نار نگا است آمده پهلوی

) / . ( » « نیران= نار نگا است عربی در نیر مادینه نیره

) - =( /» « هندی= ایرانو آریائی نیل نیله واژه عربی تلفظ نیلج

» « در که ها زنبق خانواده از معروفی گیاه نیلوفر، بمعنی

) - =( بشکل اروپائی ایرانو آریائی واژه همین نیز lilyانگلیسی

/ / / » « = . جای آب آو اود عربی تلفظ نوعی وادی رود می بکار

» / / باران/ فصل در که کوه دو میان دره رودخانه آبگذر آب

) ( آن«/ عربی مشتقات رودخانه شود می آبدار آودار

. / / / : مشتقات و واژه این غیره و واد اودیه وادیا از عبارتست

)10آن . توبه سوره در مثال است آمده مجید قرآن در آیه( 9بار

121. دیگران و

« » « چوب= بمعنی فارسی اصل در که وادیج عربی تلفظ ویج

» « ) / ( یوغ« ضمنا و غیره و ها بته گل انگور، تاک برا بست

» « . یوغ برای عربی در رود می بکار دیگر جانوران یا گاو گردن

. ( . / » « نگا شود می استفاده غیره و الوار چوب نوع هر یا گاو

/ / ص تهران دانشگاه چاپ االسامی /609تاج عمید/ فرهنگ و

» « = شده( نیز عربی وارد که فارسی واک تلفظ واق وادیج

35

زندگی آبگیرها در که مرغابیان خانواده از پرونده نوعی است،

=( » « . نوعی که شود می گفته هم واقی آن با عربی در کند می

) هست نیز کالغ

) . واق= ) نگا واقعی

/ / /» « : سکونت= محل آبادان آبادی شهر بمعنی عربی در بلد

/» « =( » « . جمع بالد عربی در واالد واژه از ظاهرا غیره و مردم

/ » « : ) ساختمان گلی دیوار بمعنی است آمده بلد عربی

/ آبادی/ باالخره و خانه پوشش و سقف گنبد عمارت

) / / . زبانهای) در غیره و واالدگر واالد عمید فرهنگ نگا وعمارت

) - =( واژه همین نیز انگلیسی مثل اروپایی ایرانو آریائی دیگر

.wallبشکل ) رود ) می بکار دیوار

» « » نیز » مجید قرآن در بالد آن عربی جمع و بلد بار 19واژه

( . اعراف سوره در مثال است )57آیه( 7آمده عمران/ آل سوره

= 196آیه( 3 . هم و عربی در هم که یی واژه ورس دیگران و

می درست ریسمان آن از که گیاه نوعی است، آمده فارسی

) . تحقیقات) واژه این ریشه مورد در عمید فرهنگ نگا کنند

. است الزم بیشتر

( / / » « خط= مثل پیچیدگی کجی انحراف بمعنی عربی در وراب

) از است کجی به مایل که اشیاء شکل یا متحرف

36

. ( /» نگا» است شده نیز عربی وارد فارسی ادیب وریب ریشه

.) / وریب عمید فرهنگ

/ / / / » « بزرگ= خطای بارگران گناه بزه بمعنی عربی در وزر

» « » « . بزه/ همان از عربی وزر قوی باحتمال جرم جنایت

) / . (. بزه عمید فرهنگ نگا است آمده فارسی

) . ( » « وزر= نگا وزر عربی جمع اوزار

) . ( وزیر= نگا عربی در وزیر جمع وزرا

/» « فارسی= در میزان میزنا دیگر عربی تلفظ ظاهرا وزن

/» « . ( /» « پارسی نامهای نگا ترازو سنگ سنگینی بمعنی است،

ص- «)=276میزنا - « کردن( سنگین سبک معیار کلی بطور و

/ / خاصی= لباس نوعی و معیار ترازو فارسی ترازو طراز

فرهنگ وارد ایران فرهنگ از که فاخر و دولتی و شاهانه

. .) طراز نگا شد نیز اسالمی خالفت

.) . ( » قواعد= » در ضمنا وزن نگا عربی در وزن دیگر تلفظ وزنه

» « =( . » « » خبر» مثل غیره و کردن وزن یکبار یعنی وزنه عربی

)» « » نان » یکدانه یعنی خبزه و است کلی بطور نان بمعنی که

=( » « نخست= دولت مشاور عالیترین بمعنی عربی در وزیر

/ / یک( رئیس دولت هیأت کابینه اعضای از یکی یا و وزیر

/ / : =( » « بار سنگینی یعنی عربی وزر واژه از غیره و وزارتخانه

37

» « ) فارسی بزه از قوی باحتمال آنهم که وغیره مسئولیت

.) / . بزه) وزر نگا است

.) . (» وزن= » نگا سنیگین بمعنی عربی در وزین

. / / » « اصل= غیره و انگ مدال نشان بمعنی عربی در وسام

/ » « =( » نام » یعنی اسم ریشه است فارسی وصمه وسمه از آن

» « . ) اسم نگا اشیاء و افراد نشان

/ . اسم= وسام نگا وسم

/ . اسم= وسام نگا وسمه

» « / / /» وش= » قیافه خوش زیبا قشنگ بمعنی عربی در وسیم

) / » « (/ است فارسی وصمه وسمه واژه از غیره و مهوش مثل

/ اسم. وسام نگا

» « / » « » « وسمه= وسمه از که عربی در وسیم جمع وسماء

.) / . ( . اسم وسم نگا است فارسی

» « عربی= وارد فارسی زبان از که وشک عربی تلفظ وشج

بسان مزه، تلخ درختی صمغ نوعی بمعنی است، شده

) / / . وشک) وشج عمید فرهنگ نگا کندر

/ » « در= آن جمع بدن روی خالکوبی بمعنی عربی در وشم

. » است» وشوم عربی

» « » فارسی» وصمه وسم به گردد می بر باالخره وشم ریشه

/ / /» « برای: جانوران کردن داغ بدن نگارش انگ داغ یعنی

38

. ( » « / نگا/ است مربوط رسم واژه با ضمنا چاپ شناسائی

) اسم/ وسم

) . ( » « وسم= نگا وشم عربی جمع وشوم

/ » « آمده= وست فارسی وش واژه از قوی باحتمال وشی

/ /» « : زیبا جامه نگار و نقش بمعنی زبان دو هر در که است،

/ ( ملیله/ نگار و نقش با یک درجه اطلس و دیبا پارچه قشنگ

.) / / / . ) وشی/ وشت وش عمید فرهنگ نگا شده گلدوزی دوزی

/» « نوعی= نام که فارسی، وسیج وشیگ عربی تلفظ وشیج

. سرمیزند سنگها شکاف از که است کوهی درخت

: / » « زره= بمعنی وسینه، فارسی وشینه عربی تلفظ جوشن

از/ بدن حفاظت برای بپوشند، وزار کار در که یی جامه جنگی

. غیره و دشمن تیر

.) / . کبیر؟) جوشن دعای وشینه عمید فرهنگ نگا

/ ) . (» « غوغا= و شور غوغاء نگا غوغاء عربی دیگر تلفظ وغا

غیره/ و بانگ فریاد

) . ( » « غوغاء= نگا غوغاء عربی دیگر تلفظ وغی

« » « واق= یعنی فارسی، وغوغ عربی تلفظ وقوق

.) ( در« دارند؟ جداگانه لهجه عربی و ایرانی سگیهای سگ واق

. » شود» می تلفظ نیز کوک و وک وک فارسی

39

. در= رود می بکار عربی در هم و فارسی در هم وقواق

با و دارد انسان شکل آن بیخ که است درختی نام فارسی

: . آدم بمعنی عربی در دهد می انسانی صدای باد، وزیدن

( درخت/ آن آور وحشت صدای شاید غیره و ترسو بزدل

.) /» است» شده مربوط هراس ترس با

/» است،= » شده نیز عربی وارد فارسی ویرج وج واژه از وج

. شود می گفته هم زرد سوسن ها، زنبق خانواده از گلی نام

» « که= است، همریشه فارسی ویله واژه با قوی باحتمال ویل

/ / / / / : گریه بمعنی ضمنا شور بانگ غوغا بلند فریاد بمعنی دو هر

. / / / فارسی در آید می نیز بدبختی نفرین فاجعه مصیبت بلند

» « ( » « » بمعنی» خر واژه از بلند فریاد بمعنی خرویله اصطالح

. است( ریشه همین از بزرگ

» « نیز مجید قرآن در ویل . 40واژه در مثال است آمده بار

( بقره .79آیه( 2سوره دیگران و

/ » « هاماور= به ایران تاریخ در که یمن در یی قبیله حمیر

. ایرانی مهاجر قبائل از قوی باحتمال گویند می نیز هاماوران

. تحقیقات باشد می دادند، تشکیل شاهی خاندانهای بعدها که

. است الزم بیشتر

/ / می= کمر به که پول کیسه انبان قدیم در پول کیسه همیان

بندند.

40

. آن عربی جمع است شده نیز عربی وارد فارسی از واژه این

. است همایین

) . ( » « همیان= نگا همیان عربی جمع همایین

. » است= » شده نیز عربی وارد فارسی هاون همان از هاون

. » است » هواوین آن عربی جمع

) . ( » هاون= » نگا هاون جمع هواوین

/ / / » رستگاری= » حق راست راه هدایت بمعنی عربی در هدی

) =( » « دقیقا که بیهوده ضد هوده پارسی واژه ریشه از وغیره،

- » « . ( ص پارسی نامهای نگا است معنا همین «72/0به همچنین

) / / هوده هده عمید فرهنگ

» « آن عربی دیگر مشتقات و هدی قرآن 306واژه در بار

( بقره سوره در مثال است آمده دیگران 143آیه( 2مجید و

/ » « ستیز= به تحریک بجنگ انگیختن بر بمعنی عربی در هراش

=( » « . داخل هیجان استفراغ بمعنی بیشتر فارسی در غیره و

) . ( . واژه( این مورد در عمید فرهنگ نگا است آمده قی شکم

. است الزم بیشتری تحقیقات

: » « = روغن یعنی عربی زیت واژه از مرکب الهرجان زیت

)» « =( » « هرگان/ از شاید هرجان بعالوه نباتی روغن زیتون

. خوراکی روغن دارای است، کوهی بادام نوعی که فارسی

.) / . هرجان) عمید فرهنگ نگا

41

/ » « زردچوبه= زرجوبه بمعنی دو هر فارسی و عربی در هرد

می بکار غذا شدن خوشمزه برای معروف ادویه نوعی که

.» « دانند. عاقالن واژه این اصل مورد در رود

. عربی= در رود می بکار دو هر عربی و فارسی در هرس

» « . / ویجین بمعنی فارسی در وغیره کوفتن کوبیدن بمعنی

/ سقف/ برای که تیری درختا اضافی های شاخه بریدن کردن

. الزم بیشتر تحقیقات واژه این ریشه مورد در رود می بکار

است.

/ / » « گیاه= نوعی قرطمان فارسی هردومان تلفظ هرطمان

عربی در انگل؛ نوعی میروید، گندم و جو کشتزار در که هرزه

)» » ( » « می گفته هم قرطمان یکدانه یعنی قرطمانه آن به

شود.

. / =( . ( فرهنگ= نگا فارسی دومان هر هرطمان نگا هرطمانه

عمید(

: /» « یعنی= مهراوه مهرابه پارسی واژه عربی تلفظ محراب

/ » « : » « خورشید خدای میترا یعنی مهر نیایش جایگاه

/ /» « . ایران) زردتشتیان نامه هفته امرداد نگا تیرماه 27ایرانیان

(.4ص/ 1390

/ / / / : » « » « نیایش فریاد ندا صدا یعنی آوا از آوه قوی باحتمال

. است آمده استغاثه

42

« / » « : فریاد جائیکه یعنی مهراوه مهرابه گفت میتوان لذا

. » / / است خورشید خدای مهر بدرگاه نیایش ونیاز دعا و کمک

. ( » « : » « نگا) است آمده نیز معبد در گنبد بمعنی آوه گرچه

همانجا(.

) » « ( » « مشتقات و پهلوی مهرابه عربی تلفظ محراب واژه

نیز مجید قرآن در آن عربی . 5دیگر در مثال است آمده بار

( عمران آل .37آیه( 3سوره دیگران و

» « تلفظ= هم آن که یونانی هرمس عربی تلفظ هرماس

= =( / / /» بزرگ» دانای اهورامزدا اورمزد هرمز هرمست دیگر

. دیگر( زبانهای برخی در است پهلوی زبان در خدا

.) . ( . » عمید» فرهنگ نگا شود می تلفظ نیز ارمیس آریائی

. / » « در و است آمده هم شیر پلنگ بمعنی عربی در واژه همین

/ : بکار هم زیانبار ارواح دیگر و شیطان اهریمن بمعنی فارسی

( آریائی اقوام میان اختالف به میگردد بر داستان اصل رود می

» « خوب خدایان یکدیگر از جداشدن از بعد که ایرانی، و هند

» « » برای » که دیو مثل شد، منفور دیگر گروه برای گروه یک

همچنین است، منفی ایرانیها برای و خداست هندوها

/ /» « » خدایان» فرشتگان نشینان آسمان دیگر و آسورا

آریائی(.

43

» « میوه= بمعنی، فارسی، هرنوه واژه عربی تلفظ هرنوه

/ / زرد ولی فلفل شبیه که عود دانه عود درخت بار عود درخت

. است رنگ

( /» « : از= یکی افغانستان هرات اهل هراتی بمعنی هروی

) به دو هر عربی و فارسی در بزرگ ایران پیشین استانهای

) /» « ( غیره و قشقاوی قشقائی مثل رود می بکار شکل همین

» « است،= شده نیز عربی وارد فارسی از مزار بروزن هزار

. /» « هزارات آن عربی جمع خوان خوش مرغ بلبل بمعنی

است.

/» « » « آوازخوان= مرغ بلبل یعنی هزار عربی جمع هزارات

) . هزار) نگا

. » « بمعنی= فارسی در است فارسی هژبر عربی تلفظ هزبر

. » « /» آن» جمع است شیرژیان بمعنی عربی در و چابک دلیر

. است هزاربر

» « » « فارسی= هژبر از آنهم که عربی در هزبر جمع هزابر

. ( / / / /» نگا: » است غیره و قوی بستر چابک دلیر ژیان شیر یعنی

.) عمید فرهنگ

در= رود، می بکار دو هر عربی در و فارسی در هالهل

» « آب نوعی بمعنی عربی در و زهر بمعنی فارسی

) . ( . ) عمید)= فرهنگ نگا است مایع خالص

44

« » « پارچه= بمعنی عربی در و غربال بمعنی فارسی در هلهال

. ) مورد«) در ناصاف و بافته بد پارچه ون غربال؟ مثل نازک

. است الزم بیشتر تحقیقات واژه این ریشه

شادمانی= و شور جمعیت، صدای بمعنی فارسی در هلهله

و مسابقات و جشنها در که دستجمعی غوغای و گروهی

. غلغله صدای نیز عربی در برآید مردم از موسیقی کنسرهای

. گویند می را گلو در

) ( » « بمعنی= یونانی فارسی هلهلیون واژه از ظاهرا هلیون

/» « و گیاه مار مارچوبه جمله از صحرائی گیاه نوع چندین

) . (. عمید فرهنگ نگا است غیره

فارسی= در رود؛ می بکار دو هر فارسی و عری در هماس

/ / / / /» در» غیره؛ و قرین انباز همال هامال برابر همتا بمعنی

. ( /» فرهنگ » نگا غیره و شکننده هم در ژیان شیر بمعنی عربی

.) / همال/ هماس عمید

صدای= یعنی معناست، یک به فارسی و عربی در همهمه

» « در هلهله واژه با ظاهرا غیره و جانوران گله گروه، جمعیت،

) . ( . هلهله نگا دارد یی ریشه ارتباط فارسی

» شده= » نیز عربی وارد فارسی در هندبا واژه همان از هندبا

/ /» « می بکار داروسازی در که تلخه کاسنی بمعنی است،

) . عمید) فرهنگ نگا رود

45

» « تلفظ= قوی باحتمال که یاهو معروف اصطالح همان از هو

=( » « در که تعریف الم و الف ها پهلوی واژه از دیگری

) واژه بعالوه است افتاده دری فارسی در و بود پهلوی فارسی

. = + = / = » هو» او ها غیره و فرد آن آن سوم شخص یعنی او

/ . ص) پارسی نامهای (166نگا

= +) = =( » « زاج= قلیا خورشید خور هور پارسی واژه از هوقلیا

/ / مجموعا که کلیا؛ شود می گرفته اشنان از که شخار سیاه

. / / در: فضائی تشعشع گرم هوای تابش بخار درخشش بمعنی

/ / جهان مادیات فوق عالم باال عالم یعنی فلسفی اصطالح

) . ( . عمید فرهنگ م نگا آسمانی و معنوی

» « عربی= تلفظ به که فارسی هوش واژه از ظاهرا هوس

/» « . غیره و خواهش تفکر طرز به مربوط دو هر است درآمده

. شود می مربوط

/» « اوفاریقون= هیوفاریقون واژه عربی تلفظ هوفاریقون

سرخ برگهای چتری، سفید گلهای با است گیاهی نام پارسی،

می ها خرابه یا و سخت زمینهای در بیشتر که کوتاه ساقه و

روید.

/ / /» « = گئومه هائومه هئومه هوم کلمه دو از المجوس هوم

» « ) و) است مقدس گیاه نوعی که هند آریائیان زبان در سومه

» « مذهبی مراسم برای شود می درست دینی شراب آن از

46

» « ) که) مجوس بعالوه غیره و هندوستان هندوان و زردشتیان

» « در زردشتیان، کلی بطور و زردشتی علمای و مغان نام

دینی مراسم در که دینی شراب است؛ عربی زبان

: سنت) همین از تقلیدی مسیحیان دینی شراب توجه زردشتی

. ) رود/ می بکار است زردشتی آریائی

بشکل واژه همین ایرانی های افسانه در که آنست جالب

) =( /» رفته» بکار آدم؟ انسان اولین برای گئومرد گئومه

. =» « = » در. » ضمنا انسان مرد بعالوه زنده، گئو واژه از است

=( » « گئومه فیلیپین مثل شرقی جنوب آسیای جوامع بعضی

( » « ) عاشق که نوشیدنی عشق نوشداروی بمعنی دینی شراب

) می بکار شود گرفتار او عشق به تا مینوشاند معشوق به

/ - » « . ص. ) پارسی نامهای نگا (140رود

/» « شی= حقیقت بمعنی دو هر فارسی و عربی در هویت

. / واژه با ظاهرا موجودات ذاتی گوهر اشیاء یا و افراد جوهر

.)» «. ( . /» « / /» هو» نگا است همریشه پهلوی زبان در او او ها هو

/ » « . ص پارسی نامهای نگا (166ضمنا

» « » « هیتال= عربی تلفظ هم آن که هیطل جمع هیاطله

( انگلیسی مثل دیگر آریائی زبانهای در (Hittitenفارسی

( / تورانیان. ترکستان مرکزی آسیای زردپوست ترکان نام است

47

) به بار چندین ساسانیان زمان در که فردوسی شاهنامه در

. کردند حمله ایران

/» « » « دو هر و تورانی ترک یعنی پهلوی زبان در هیتال واژه

/» « ) / ( زورمند قوی بمعنی پهلوی زبان در ترک هیتال واژه

هم) انگلیسی در - tongueاست . ص( پارسی نامهای .155نگا

/» « کرکس= جوجه عقاب جوجه بمعنی عربی زبان در هیثم

تلفظ. با ولی شکل بهمین دیگری لفظ آنجائیکه از ولی است

: » « دوی هر و است شیر بمعنی عربی در هیصم یعنی دیگر،

» « » « و شباهت فارسی هیتال واژه از که هیطل واژه با آنها

) / =( آنها سه هر آنکه حدس دارند، زورمند قوی معنا در تاحدی

. است زیاد باشند داشته پهلوی زبان در یی ریشه رابطه

. است الزم بیشتر تحقیقات

( » « در بود بصره اهل که هیثم ابن معروف دانشمندان نام

تحت و بود ایران استانهای از یکی قرنها عراق کشور زمانیکه

» « : ( ) ابن توجه است موضوع همین یادآور پارسی فرهنگ تاثیر

. . / / » « نگا است پارسی در تخمه تخم دانه یا بن عربی تلفظ

بن(

.) . ( /» « » هیاطله= » نگا تورانیان ترکان فارسی، هیتال از هیطل

/» ص: » پارسی نامهای .155رجوع

48

/ . ( / /» + « عمید= فرهنگ نگا یلی یللی یللی ها عربی تلفظ هیلله

/ و( صوفیان غالبا که خوشی بانگ شوق فریاد نوعی یلی

« =( /» « ان مثل میزنند الهی عشق جذبه حال در قلندران

)! حالج« منصور حقیقت، شهید الحق

: » + « االهی= یعنی آمین ها پهلوی واژه عربی تلفظ هیمنه

» « .) . ( زبان: در تعریف حرف ها حرف عمید فرهنگ نگا آمین

) / ( است شده حفظ یهودی عبری زبان در هنوز که بود پهلوی

» « » فرعونی » خدایان خدای نام آمون نام از که آمین بعالوه

( نفوذ و مصر االصل ایرانی فرعونهای به راجع است مصر

کشور در غیره و غریبه علوم جادو، بخصوص ایرانی فرهنگ

.) » شود » رجوع فرعون واژه به مصر

/ / » « : » « جوهر= وجود یعنی پارسی هایی بخش دو از هیوال

/ . ص/ ) پارسی نامهای نگا ذات «/ 166اصل اولی( » اوال بعالوه

. / /» « : کلمه دو هر نخستین نخست اول بمعنی عربی در

. / / در: اول ذات چیز هر اصل خلقت نخستین ماده بمعنی

/ / / می بکار غیره و هیکل شکل هیئت صورت بمعنی فارسی

رود.

) . ( هیولی= نگا هیوالیی هیوالنی

) . ( هیولی= نگا هیوالیی هیولی

49

/ / / » « اه= آی آی های های فارسی هی هی عربی جمع هیهات

) » است ) » عربی زبان در جمع عالمت که ت بعالوه غیره و اه

/ / / / اه: زاری البه گریه بمعنی ها، های های ها هی هی یعنی

. غیره/ و بلند باال کشیدن

. » در » مثال است آمده دوباره هیهات واژه نیز مجید قرآن در

( مومنون .36آیه( 23سوره

» « آمده= فارسی در ایا ریشه از عربی، زبان در ندا حرف یا

) - =( انگلیس. مثل اروپایی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در است

بشکل واژه همین .Hi/Heyنیز رود می بکار وغیره

» « ) =( » « » « در یا و غیره و الناس ایها ایها بشکل ایا واژه

از بیش نیز مجید رفته 150قرآن بکار مجید قرآن در بار

( اعراف. سوره در مثال «158آیه( 7است « ( . یا خود غیره و

حدودا نیز ندا حرف (.100بعنوان است رفته بکار بار

/ » » » « نسکه= پهلوی واژه از آنهم که نسخه عربی جمع نسخ

/ / /» « : پاره کتاب فصل کتاب نوشته بمعنی است، آمده نسسکا

/» « . روی از برداری نسخه بمعنی بعدها عربی در نوشته از یی

) . نسخه ) نگا است شده تبدیل نوشتن یی نوشته

: / » فصل= » بمعنی پهلوی زبان در نسکا نسکه واژه از نسخه

یک و بیت از باب یک هر زردشت، اوستای کتاب از قسمت یا

. هم عربی به واژه این بعدها زردشتیان مقدس کتاب باب

50

/ / : رونویسی کتاب یک جلد هر کتاب جلد یک بمعنی و شد وارد

. ( . فرهنگ نگا شد تبدیل دیگر، ی نوشته هر و کتاب یک از

.) / / نسخ/ نسخه نسک عمید

» « » « = داریک واژه از آنهم که یونانی، در درخما واژه از هم در

) / ( » « سکه گونه طال طالیی پول زریک از یونانیها تلفظ که

. است ایران هخامنشی

» « / » « می تلفظ هم درم بشکل هم در درخما فارسی در

/ . ( مسعود. اسالم از پیش ایران فرهنگ و تمدن نگا شود

- فروهر/ انتشارات (.37ص/ 1384روحی

» « ) ( ی= نقره سکه نام سیکل یهودی عبری تلفظ شیکل

است، شده نیز عربی وارد که باستان ایران در هخامنشی

» « که است شیکل اسرائیل غصبی کشور رایج پول امروزه

و یهود مذهب و فرهنگ در قدیم زیادایران تاثیرات نشان خود

: ( دویست حدود فلسطین توجه است کلی بطور فلسطین

. که یهود بعالوه بود ایران هخامنشیان سلطه تحت سال

عالقه شدند، آزاد بابل اسارت بند از بزرگ کوروش توسط

بطوریکه داشتند آن فرهنگ و ایران به نام 27زیادی بار

. توسط جمله از است آمده احترام با تورات در کوروش

.) » اسرائیل» ربنی پیامب اشعیاء حضرت

51

» « مثل= یی دانه نام قدیم، پارسی کرسنه واژه از کرسنه

می بکار جانوران غذای برای و است تلخ که عدس و ماش

. » « گویند. می هم کشنی عربی در رود

. ( » « نگا= است فارسی کرسنه عربی دیگر تلفظ کشنی

کرسنه(

=( » « کرشه= عربی دیگر تلفظ قرش، عربی جمع قروش

( ) روز آن جهان و ایران رایج سکه نوعی نام کوروش؟ پول

.) ایران شاهنشاهی یعنی دنیا، امپراتور اولین سلطه تحت

. است عربی کشورهای در رایج سکه نام امروزه

» « از= هم آن که فارسی فرسنگ عربی تلفظ فرسخ

. » است» آمده هخامنشیان زمان در پهلوی پرسنگ

/ /» شب= » نیمه تا مغرب از شامگاهان بمعنی عربی در عشاء

» آمد » قدیم پارسی گاه اشهن واژه از ظاهرا عشاء نماز وقت

بامداد) تا شب نیمه برای واژه این قدیم فارسی در البته است

/ . ) اسالم از پیش ایران فرهنگ و تمدن نگا است رفته می بکار

/ / / تهران فروهر انتشارات روحی مسعود -1384نوشته ص/

44- / ص./ پارسی .468نامهای

/» نیز » آن عربی مشتقات و مجید قرآن در عشاء بار 13واژه

( . یوسف سوره در مثال است / 12آمده .16آیه( دیگران و

52

» « ( » که= » معنا نه فارسی مینوی ریشه از قوی باحتمال معنوی

/ /» « : ) جسمانی غیر مادی غیر آسمانی بمعنی میشود تصور

/ آبستراکت/ روحی .Abstractروانی غیره و

=( . » « است= آمده فارسی زروان عربی تلفظ از ظاهرا زمان

« . ( ) از پیش ایران تمدن روحی مسعود نگا بیکران زمان

ص« - / 98اسالم /» ص( » پارسی نامهای .520ضمنا

) =( » « نیز االهه زمان خدایگان نام قدیم فارسی در زروان

. ایرانی مذهبی های فرقه و ادیان از یکی نام ضمنا است بوده

. ( . / نگا است زروانیان زروانی مذهب نیز زرتشت از قبل

- / ص پارسی (520نامهای

) =(» « بوده نیز االهه زمان خدایگان نام قدیم فارسی در زروان

قبل. ایرانی مذهبی های فرقه و ادیان از یکی نام ضمنا است

. ( . / نامهای نگا است زروانیان زروانی مذهب نیز زرتشت از

- ص/ (.520پارسی

/» « که= است فارسی هومات هومت عربی تلفظ ظاهرا همت

/ / /» « بینی خوش فکری خوش خوب فکر مثبت فکر معنی

. ص) پارسی نامهای نگا امروز( 174است فارسی و عربی در

. / / / است: غیره و قوی عزم قصد اراده بمعنی

: . » « بمعنی= است آمده فارسی جلجل همان از جلجل

/» بعضی» یا و زنان کودکان، پای و دست به که زنگ زنگوله

53

. ( / نامهای نگا غیره و موسیقی زنگوله بندند می جانوران

- ص/ (.200پارسی

» « » « جلجل= فارسی ریشه از که عربی جلجل جمع جالجل

) . جلجل) نگا است

» « ) =( بمعنی= جلنا آرامی؟ پهلوی واژه عربی تلفظ جلد

امروزه عربی و فارسی در جانوران یا و انسان بدن پوست

» « حیوانات پوست از غالبا که کتاب جلد بمعنی جلد واژه

« . عربی در جلد جمع برند می بکار شود، می «/1درست جلدد

/ / . ( . ص روحی مسعود ایران تمدن نگا است غیره و (111جلود

/» « » « قرآن در جلود یعنی آن عربی جمع بشکل جلد واژه

( . نحل سوره در مثال است آمده نیز آن عربی مشتقات و مجید

. 80آیه( 16 دیگران و

» « عربی= بشکل قدیم فارسی تبیره واژه از ظاهرا طبل

. / / / : غیره و کوس دهل ساز بمعنی است، درآمده

. ) =( » « طبل= نگا فارسی تبیره طبل عربی جمع اطبال

. ( » « » « نگا= تبیره فارسی اصل از طبل عربی جمع طبول

طبل(

/» « بمعنی= یارج ایارجه فارسی واژه عربی جمع ایارج

) . ایارجه/ ) نگا غیره و سهل معجون

54

» « » « فارسی= یاره عربی تلفظ که یارج ریشه از ایارجه

» « . /» « در ایارجه واژه ضمنا غیره و النگو دستبند بمعنی است

/ / : است، آمده نیز غیره و دارو مسهل معجون بمعنی عربی

/ . ( » « عمید فرهنگ نگا است فارسی یاره همان ریشه ولی

یارج(.

/» « شده= نیز عربی وارد فارسی یاس یاسمین از یاسمین

. رود می بکار عطرسازی در که یاس معروف گل است،

. » « » « از= شود می تلفظ نیز یاغی که باغی عربی جمع بغاه

/ » « هندی مثل آریائی دیگر زبانهای در که فارسی بغ واژه

/» « / » کند،» خدایی ادعای کسیکه خدا یعنی بگوان بگ نیز

. غیره و سرکش

/ » « » « ادعای= کسیکه سرکش بمعنی فارسی بغ واژه از باغی

» « . نیز هندی در که فارسی بغ واژه از دارد طغیان و خدائی

. /» است» آمده خدا یعنی بگوان بگ

« » + « بی= گفتار بمعنی یان ها فارسی واژه از ظاهرا هذیان

. / / آید« بزبان شدید تب اثر بر که یاوه بیمعنی حرف اراده

» « ) / . در) ها حرف گفتیم قبال که همانطور یان عمید فرهنگ نگا

. » « رفت می بکار است تعریف که با الف بعنوان قدیم فارسی

. / ولی است معمول یهودی عبری زبان در هنوز همچنانکه

/ + / « . از یان ها هذیان لذا است افتاده تعریف حرف این بعدها

55

. » مثل» آریائی دیگر زبانهای در است فارسی یان اصل

نیز (.yawnانگلیسی معنی در تغییر مقداری با رود می بکار

» « نیز= عربی وارد که فارسی یبات واژه تلفظ ظاهرا یباب

/ / « غیره و ضایع ویران خراب بمعنی تلفظ دو هر است؛ شده

) . عمید. ) فرهنگ نگا میباشند

» « » « در= یلمه عربی تلفظ هم آن که یلمق عربی جمع یالمق

/ /» « : و آخوندی لباس بلند جامه قبا بمعنی است، فارسی زبان

.) / . یلمه ) عمید فرهنگ نگا غیره

/» «: » « جامه= قبا بمعنی است، فارسی یلمه عربی تلفظ یلمق

. غیره/ و مالیان لباس بلند

» است،= » شده نیز عربی وارد فارسی ینبوت همان از ینبوت

» طبیعی » بطور دیوارها پای در که خرنوب نوع از گیاه نوعی

میروید.

» « شده= نیز عربی وارد فارسی نیمه واژه همان از نیمه

می بکار پزشکی در که زرد، گلهای با کوتاه گیاه نوعی است،

رود.

» « معدنی= سنگ نوعی که فارسی، یاقوت عربی جمع یواقیت

) . یاقوت) نگا گرانبهاست

» « » « ابلک= عربی دیگر تلفظ آنهم که فارسی ابلق تلفظ ابلج

( : چیز هر و جانوران مثل سفید و سیاه یعنی است فارسی

56

آریائی(. واژه با شاید : A+Blackدیگر نه بمعنی انگلیسی در

. باشد داشته یی ریشه رابطه سیاه، کامال

» « کردن= خرده برای که فارسی، رنده عربی تلفظ االرندج

/ . ( چاپ االسامی تاج نگا رود می بکار غیره و هویج یا و چوب

- ص تهران / 6دانشگاه جوالیقی. معرب دهخدا لغتنامه همچنین

) غیره و

» « دیگر= تلفظ هم آن که رسداق دیگر عربی تلفظ رستاق

» « . » هم » رزداق عربی در است فارسی زبان در روستا عربی

. است شده تلفظ

» « : / » روستا= » یعنی رسداق رستاق عربی دیگر تلفظ رزداق

فارسی زبان در

: / / « صمغ= بمعنی غیره و انگ انگم انگوگ عربی تلفظ انجوج

» « خوشبو و عنبر و عود بعنوان که غیره و گیاهی و درختی

. » « هست هم آبنوس بمعنی فارسی در ضمنا رود، می بکار

/ » « : » « برج= بلندی یعنی فارسی آوگ واژه عربی تلفظ اوج

/ . ( / ص/ االسامی تاج نگا ارتفاع باالیی (.7بلندی

. / : باحتمال= عقل کم دراز آدم دراز ابله بمعنی عربی در اهوج

: » « » « یعنی فارسی آوگ دیگر تلفظ که اوج واژه از قوی

) . ( / اوج/ نگا است آمده باالئی دراز بلندی

57

/ : » « نوجوان= بمعنی فارسی امرد عربی دیگر تلفظ املد

( » « / =» + شاخه» مثل تازه ترو چیز هر سال بچه مرد نه یعنی

.) غیره و درخت

» « » « فارسی= امرد از آنهم که املد عربی دیگر تلفظ املود

) . . امرد. ) املد نگا است

/ / معلم= یعنی فارسی، استاد استاذ عربی جمع اساتذه

معلمین.

/ / /» « و= گرانبها واال باال چیز برگزیده بمعنی عربی در اشیر

آریائی. دیگر واژه با قوی باحتمال ریشه Etherغیره از که

. » « » دارد» یی ریشه رابطه است پارسی آتش یعنی آذر

.) است) الزم بیشتر تحقیقات

) =(» « است= فارسی آگر آجر عربی دیگر تلفظ آجوره

» « آجر= نگا آجره

. » « واژه= با قوی باحتمال است خانه بام بمعنی عربی در اجار

) =( » « رابطه آگر آجر یعنی فارسی ریشه از شده عربی دیگر

.) (. است الزم بیشتر تحقیقات دارد یی ریشه

» « عربی= جمع است، فارسی چهار عربی تلفظ استار

.) / . ( » استار» عمید فرهنگ نگا اساتیر آن

( » « » « عدد= فارسی چهار تلفظ که استار عربی جمع اساتیر

/ . . استار( عمید فرهنگ نگا است چهار

58

/ . ( » « االسامی= تاج نگا است فارسی لنگر عربی تلفظ انجر

(15ص

» « » « با= ظاهرا آبي مرغ بمعنی عربی در هوز بروزن اوز

. » + آریائی» دیگر زبانهای در دارد یی ریشه رابطه باز آب واژه

نیز التین . Avisمثل (. / . فرهنگ نگا پرندگان مرغان یعنی است

/ ص االسامی (.16تاج

» « شراب= نوعی نام است؛ اسپند عربی تلفظ ظاهرا اسغنط

. شود می درست گیاه همان از که

/» « : » « کسی= نوجوان یعنی فارسی امرد دیگر تلفظ امرط

» « . / / که مرد واژه بیریش جوان مرد هنوز نه نیست مرد هنوز

. » « است شده نفی به تبدیل آن ابتدای در نافیه الف اضافه با

» / » به) » مربوط غیر یعنی امورال انگلیسی در ابنورمال مثل

. » « ) است شده تلفظ هم املط عربی در غیره و اخالق

» « » « فارسی= امرد از هم آن که امرط دیگر تلفظ املط

) . امرط) نگا است

» « فلز= همان فارسی، سرب واژه عربی تلفظ اسرف

/ . ص ) االسامی تاج نگا معروف (23معدنی

/ » « گفته= دارد بزرگ شانه پهن کتف کسیکه به عربی در اکتف

» « . فارسی کفت عربی تلفظ واقع در کتف واژه شود می

) . کتف) نگا است

59

» « عربی= وارد فارسی از کلمه دو هر که کتان بمعنی کنب

/ / . ( ص ابق االسامی تاج نگا است (.24شده

/» « وارد= فارسی از واژه سه هر و کنف، کنب بمعنی کتان

/ / . ( ص ابق االسامی تاج نگا است شده نیز (.24عربی

» « » « ابلک= واژه از آنهم که ابلق واژه عربی دیگر تلفظ ابرق

/ / : چیزی هر سفید و سیاه رنگ دو بمعنی است قدیم فارسی

/ سگ اسب مثل جانور چه باشد آن در سفید و سیاه رنگ که

. غیره و قماش و سفید و سیاه ریسمان مثل پارچه یا و وغیره

/ / » « بمعنی= فارسی در باشه واشه اشه عربی تلفظ اشق

. / / » است» شکاری پرندگان از یکی که قرقی بازشکاری باز

/ . االسامی) تاج (25نگا

» « از= عربی دیگر تلفظ نیز آن که ترجمان عربی تلفظ ترجمه

=( » « : /» تازه » زبان بمعنی است فارسی زبان تر ترزفان واژه

/ . .) / / / مشکاه مجله نگا دیگر زبان نو زبان جدید زبان تازه ترو

/ / بیستم شماره رضوی قدس آستان -1367نشریه .115ص

) =( » « از= یکی نام فعلی جندق گرمه عربی تلفظ جرمق

. است مرکزی آسیای در ایران تاریخی شهرهای

» « عربی= دیگر تلفظ هم آن که جرمق عربی تلفظ جندق

« = » اهل» یعنی اتونی قدیم ایران در شهری نام است، گرمه

60

=(» تون«/ » که ایران تاریخی و قدیمی شهر به منسوب تون

.) / خراسان تبس و تون تبس خواهری شهر همان

» به» یونان و مصر در تبس «thebبعدها تون??? » و شد تبدیل

» « » « به آفریقا شمال در است تون جمع که تونس به هم

. شد اطالق تونس کشور

) » « » است) » خراسان در فردوس ایران در تون جدید نام

) + =( » « در= نیز یی قریه آبه ایر ایراوه نام عربی تلفظ ایرایاذ

» « عارف مزار که خراسان، در تبس تاریخی شهر یک

/ . ( » شماره» مشکاه نگا آنجاست در یی ایراوه ابونصر معروف

-1367بیستم/ (.142ص/

/ /» « » « آبراه= آوره آوزه واژه از آوقه دیگر عربی تلفظ اوقه

/ / / : آب که جایی غدیر آبگذر آب شدن جمع جای یعنی فارسی

آماده کاروانها برای بیابانی انبار آب مثل و شود جمع باران

/ / . ( بیستم شماره مشکاه نگا است /162ص/ 1368شده

/» ص» قاطع برهان «-66همچنان « ص/ االسامی تاج همچنان

44)

» « » آبراه » بمعنی مجید قرآن در اودیه واژه با واژه این ظاهرا

chammel . آیه دارد یی ریشه )17رابطه رعد سوره (.13از

/» « : ) =(» « بان= چوبه یعنی چوب چوبه فارسی واژه از جوبقی

/ و آبراهها مکانها بستن و باز برای که چوبه مسئول کسیکه

61

/ / . ( بیستم شماره مشکاه نگا رود می بکار -1367غیره ص/

166)

: » « کاخ= بمعنی است، فارسی در خرنگاه عربی تلفظ خورنق

» « / داشتند/ بارعام باستان زمان در مردم جائیکه قصر شاهان

. ( » نگا » پایکوبی و شادی و آشامیدن و خوردن و جشنها برای

/ بیستم/ شماره -1367مشکاه (166ص/

یعنی= است، شده نیز عربی وارد فارسی ریشه از عودق

/» و» قصابی در گوشت آویختنی برای که سرکج آهن چنگک

/ / . بیستم ) شماره مشکاه نگا -1367غیره (166ص

/ /» سه= » چیز هر تائی سه تاهی سه واژه عربی تلفظ ستوق

/ / . ( . بیستم شماره مشکاه نگا غیره و -1367بخشی (.166ص/

: » « کره= بمعنی فارسی، فرغانچ واژه عربی تلفظ فرغامج

/ . ( / / عمید/ فرهنگ نگا غیره و استر االغ ماده گاو ماده اسب

فرغانچ(.

: /» « یعنی= فارسی شاهپور پور شه عربی تلفظ شهفور

( فرزانه( دانشمندان از یکی لقب ضمنا شاهزاده پورشاه

به معروف اسفراینی، ابوالمظفر الدین عماد بنام ایران

» متولد» (.471شهفور است شمسی هجری

62

» « ترکستان شاهان برای یکه دیگر عنوان با شهفور واژه

/ : / /» « : پورخدا یعنی بغپور فغفور یعنی رفت، می بکار چیدن

. / / دارد رابطه پوران، مهر مهرپور خداوند فرزند

=( » « سال= سمدر روز پنج یعنی پنجی عربی تلفظ فنجی

. ) از/ پیش ایران فرهنگ و تمدن نگا مسترقه خمسه کبیسه

- / ص/ روحی مسعود نوشته به 140اسالم است اشاره پنجی

» شناسی» ستاره و فارسی زبان در دزدیده پنجه

/» « که= غذایی زیره، آبش باه، زیره زیربا عربی تلفظ دیرباج

. است رفته بکار بسیار زیره آن در

/ / » « عالمت= نهند جانوران بر که داغ بمعنی عربی در سمه

/ / / » « . باصمه باسمه فارسی وسمه همان از غیره و نشان

.) . ( به میگردد بر واژه این اصل اسم نگا دارد ریشه اسم،

( » شم » کلمه از پهلوی قدیم دیگر( SHEMفارسی تلفظ که

( » ؟؟؟؟؟؟» است اسمه سم

/ » « از= آبکشی جایگاه دلو فارسی، ستل عربی تلفظ سطل

) - . ( . آریانپور انگلیسی فارسی فرهنگ نگا غیره و چاه

» « نیز= عربی وارد فارسی، سندره واژه همان از سندره

/ / : . سر بچه پیمانه درخت نوعی دارد مختلف معانی است شده

. . عمید/ فرهنگ نگا راهی

63

» « عربی= تلفظ هم آن که سبندی عربی دیگر تلفظ سبنتی

/ /» « : » ژیان» شیر پلنگ بمعنی است، فارسی سپند دیگر

. / / / غیره و قوی قهرمان دلیر مرد چاالک و چست

/» « » « شیر= پلنگ یعنی سبنستی عربی دیگر تلفظ سبندی

. ) . ( االسامی/ تاج فرهنگ سبنتی نگا دلیر مرد ژیان

/ /» « پارچه= نخهای کرباس تارهای تار سه عربی تلفظ ستی

. بافتن حال در کرباس

/ » « : » « بزرگ= کپل یعنی ، اسستی عربی تلفظ ستاهی

. / » افزون» نشیمنگاه بزرگ سرین دارد بزرگ باسن کسیکه

» « : » » » که)» مقعد بمعنی فارسی در زشت وزن بر است

= )» « . . سختیانی است نگاه است شده نیز عربی وارد

/» « / /» دباغ» یعنی ساز سختیان کار سختیان گر سختیان

» « . / تلفظ هم ساختیان فارسی در فروش پوست ساز پوست

. شود می

» « شده= نیز عربی وارد که فارسی سرند همان از سرندی

را دشمن که رزم یا و کشتی ورزش در فن نوعی است؛

/ /» « : . قوی نیرومند بمعنی عربی در بکوبند زمین بر پا باحرکت

) . ( االسامی تاج نگا است رفته بکار توانا

. » « : اصل= عربی در بازاری بمعنی سوق، همان از سوقی

) . ( » سوق » نگا است آمده فارسی در سو چهار از سوق واژه

64

. فارسی= در است رفته بکار دو هر عربی و فارسی در شنب

: . /» « دندان: بمعنی عربی در غیره و قبه گنبد بمعنی

.) است) الزم بیشتر تحقیقات زیبا

» که= » بیابانی معروف گیاه فارسی، شاهتره همان از شاهزج

. رود می بکار پزشکی در

/ . ( » « : االسامی= تاج نگا است آمده گچ بمعنی عربی در شید

276/» « : » « درخشنده(. یعنی فارسی شید ریشه از ظاهرا

/ / » که » فرشید جمشید خورشید مثل است، آمده رنگ سفید

/ / » « : » « نورانی درخشنده بمعنی شید آنان پسوندی بخشی

/ / . ( پارسی نامها نگا است (.416تابنده

. ( » / « : تاج= نگا باشد معدن در که طال زر بمعنی عربی در شذر

/ /» اصلی،(. » طالی زر شاه زر واژه با قوی باحتمال االسامی

( . الزم بیشتر تحقیقات است مربوط فارسی در غیره و شاهی

است(.

) . شرشور= ) نگا شرشار

/» « : » « ریختن= یعنی فارسی شرشر تلفظ ظاهرا شرشر

و فشردن حال در غیره و انگور آب یا پارچه از مایعات چکیدن

گفته پختن حال در غذای از روغن ریزش برای عربی در غیره

= ) . ( که فارسی واژه همان از شمیذر االسامی تاج نگا شود می

65

/ / : رمنده شتر رو تبز شتر بمعنی است شده نیز عربی وارد

) / / . ( شمیده عمید فرهنگ االسامی تاج نگا کننده خیز و جست

/» « ) . ( » « عیب= یعنی شتار نگا فارسی شنار واژه همان از شنیر

. / / / غیره/ و گناهکار فاسق فاسد آدم اخالقی بد بدخوئی

/ » « زنانه= روسری یعنی فارسی، چادر عربی تلفظ شوذر

/ / / / شاماخچه/ شاماکچه شاماک کمر تا کوتاه چادر چارقد

زمانهای در ایرانی مختلف قبائل زبانهای در هم شاهه

) / . ( شاماک عمید فرهنگ نگا است میشده نامیده گوناگون

. / /» « : غیره= و رنج ناراحتی سختی بمعنی عربی در شخز

/» « تلفظش که فارسی سختی سخت واژه با قوی باحتمال

) ( . است الزم بیشتر تحقیقات دارد رابطه شده عربی

» « : یکی= ریشه در احتماال ، شغال بمعنی عربی در شغبز

.) است) الزم بیشتر تحقیقات هستند

» « بکار= نیز عربی در که فارسی شونیز واژه همان از شونیز

« . /» « جه بآن عربی در نانخواه سیاهدانه بمعنی رود، می

. گویند« می هم السوداء

» « » « چموش= تلفظ خود که شموس واژه همان از شماس

) . ( / شموس نگا بازیگوش و قرار بی است است فارسی

» « عالوه= که است فارسی شست عربی تلفظ ظاهرا شص

» « » هم » ماهیگری قالب بمعنی فارسی در انگشت شصت بر

66

) . گفته) ماهیگیری قالب به عربی در عمید فرهنگ نگا هست

. شود می

: /» « بمعنی= بزرگ خیابان شاهراه بر عالوه عربی در شارع

. ) ( /» است» آمده هم پیامبران مثل مذهب رئیس شرع صاحب

» « یی ریشه رابطه شاهراه واژه با قوی باحتمال

) است) الزم بیشتر تحقیقات دارد

» « است،= فارسی چاک واژه عربی تلفظ ظاهرا شق

( / / /» تحقیقات» غیره و گی پاره رخنه تراک شکاف بمعنی

.) است الزم بیشتر

/ » « فارسی= شاخه شاخ عربی تلفظ قوی باحتمال شمق

. ) ( » « باشد می نیز غیره و بانک مثل شعبه معنی به که است

/ /» « ) ساختمان) طبقه بمعنی ضمنا است الزم بیشتر تحقیقات

. / از/ است آمده غیره و عمارت شاخه قسمت یعنی آپارتمان

/ / : » « جدا شدن شاخه دو اختالف یعنی شقاق است واژه همین

. نیز مجید قرآن در معنی، این به غیره و آمده 28شدن بار

/ بقره سوره در مثال .2/137است دیگران و

» « = تلفظ هم آن که ، شهدانج دیگر عربی تلفظ انق شهد

» « / /» حشیشی» و نبگ آن از که گیاهی شاهدانه شهدانه عربی

=( » « . در کنف فارسی، در آن دیگر نامهای گیرند می

67

«CANVASانگلیسی « )» « گیاه/ زمرد و کاموا فرانسوی در

است.

« ( » « هندی= در که فارسی چرخک عربی تلفظ ظاهرا شهرق

: ) / /» بمعنی« » شدهاست کرخی کرخ کرخه عراق در و چکرا

/ » بافی» پارچه و بافی کرباس چرخ بافی ابریشم چرخک

است.

» « وسیله= که فارسی شاغول واژه عربی تلفظ شاقول

که ) فلزی تکه است دیوار کجی و راستی امتحان برای بنایان

.) ضنا کنند می آویزان دیوار کنار از و بندند می سرنج بر

نیز دستار یا و عمامه آویزان قسمت به فارسی در شاغول

. شود می گفته

=( /SHAMAR-Dalشمردل » « تیزگام( شتر به عربی در

( . تحقیقات است فارسی زیاد باحتمال شود می گفته تندرو

. .) شود می گفته نیز شجاع و قویدل مرد به است الزم بیشتر

.sha-bemشبیم) /» « : خنک( آب سرد آب بمعنی عربی در

» « شبنم عربی تلفظ یا و باشد شب خنک آب آنکه احتمال

. است بسیار

( / » « شکر= ریشه از شوکران شیکران فارسی واژه شیکران

/ انگلیسی/ در ایرانی /sugarآریائی / مسکرات/ سکر عربی در

68

( ) آن با که است سمی گیاهی نام بالخصوصی غیره و سکری

) کردند مسموم یونان در را حکیم سقراط

» « نیز= عربی وارد که فارسی شیذمان دیگر تلفظ شیمذان

. است شده

/ : /» = آفتاب نور بمعنی پهلوی زبان در شیذه شیده واژه از

معنی/ چندین و افراسیاب پسر نام و درخشندگی خورشید

. / باستان ایران در دیگر مذهبی فرهنگی تاریخی،

» « : » « در= که ریسمانی یعنی فارسی، پلیته عربی تلفظ فتیله

/ / / نخ شکل ریسمان پارچه تابیده پنبه سوزد می موشی چراغ

) ( بکار روشنایی و چراغ و وار مشعل سوزاندن برای که تابیده

. رود می

» نیز= » عربی وارد که است فارسی شاخه تلفظ ظاهرا شقه

: .) /» « . بمعنی ) عربی در غیره و شاخ شق نگا ضمنا است شده

. / / /» است» غیره و چیز هر پاره شاخه تکه چیز هر نیمه

) - ( چنین= را آن فارسی عربی االسامی تاج فرهنگ در شقره

: است کرده معنا

» = عربی» تلفظ شقر، قوی باحتمال الله و شنگرف شقره

) . ( . » شنجرف » نگا است فارسی در شنگرف واژه شده

/» « عربی= وارد که فارسی شهپره شهپر تلفظ احتماال شهبره

/ /» « . فهمیده پیر زن پیر بانوی به عربی در است شده نیز

69

. . تلفظ است الزم بیشتر تحقیقات شود می گفته مادربزرگ

. ( » « » « تاج نگا است شهربه عربی در شهبره عربی دیگر

(295االسامی/

) . شهبره= ) نگا شهربه

: » نوکر،= » بمعنی عربی در فارسی چاکر واژه تلفظ شاکری

/ . االسامی ) تاج نگا غیره و مطیع بنده، (296فرمانبر،

/ / جمعیت= مریدان گروه صوفیان از جماعتی نام شاکریه

. باشند شان مذهبی مرشد پیرو که همعقیده

. ( / » «: نگا= شرابفروش دار شراب بمعنی عربی در شرابی

) زرآب/ شراب

: » آبنوس،= » بمعنی فارسی در شیز واژه عربی تلفظ شیزی

. رود می بکار چوبسازی صنایع در که درخت نوعی

» « موسیقی= آلت همان یعنی فارسی چنگ عربی تلفظ صنبح

. /» گویند » می نیز غیره و هارپ دف آن به که معروف

/» « : آلت= کسیکه زن، چنگ زن صنج یعنی عربی در صناج

) . (. / » صنج » نگا مینوازد را هارپ دف موسیقی

/ /» « خالص= نقره عالی سیم خوب نقره به عربی در صولج

) =( » « . عصای یعنی چوگان فارسی صولجان واژه با گویند می

. ( نگا دارد یی ریشه رابطه بود، خالص نقره از که شاهان

) غیره/ و صوالجه آن عربی جمع صولجان

70

. ( /» نگا= » است فارسی استخر استخری تلفظ ظاهرا صهریج

.» « » « صهارج از عبارتست صهریج عربی جمع االسامی تاج

« = عربی/ جمع صهارج حمام آب خزینه بزرگ حوض استغر

.) . (» « : صهریج« نگا استخر یعنی صهریج

: » « بمعنی= است، فارسی در سره عربی تلفظ ظاهرا صرح

) / / ( » در» غیره و روغن نقره طال مثل چیز هر خالص

.) =( » نگارش،» در تغییر های نمونه ناخالص ناسره مقابل

بسیار/ عربی در فارسی کلمات بین تلفظ و هجاء حروف

است.

» « . فارسی= در سره واژه با ظاهرا چیز هر خالص صریح

.) . ( صرح نگا دارد یی ریشه رابطه

» « » « خالص= یعنی است، فارسی در سره عربی تلفظ صرد

) ( در آن دیگر تلفظ ، غیره و روغن نقره، طال، مثل چیز هر

» « .) . ( » سرد» آن دیگر تلفظ صرح نگا است صرح عربی

/ . االسامی) تاج نگا هم( 302است مجید قرآن در شکل باین

/ ( سباء سوره مثال است (11 /34آمده

/ » « : » « بسیار= یخی یعنی فارسی سرد عربی تلفظ صرد

/ . االسامی/ ) تاج نگا غیره و سرما «302خنگ « صر(. عربی در

. است شده تلفظ هم

71

( « serrصر= « است(= فارسی سرد واژه عربی دیگر تلفظ

) . ( / /» صرد: » نگا غیره و سرما خنک بسیار یخی یعنی

/» « سرمای= بوران مثل است، عربی در شدید باد نام صرصر

. واژه تکرار همان از اسم این ظاهرا غیره و کشنده و شدید

. » « » قرآن» در واژه این است آمده فارسی سرسر سرد سرد

/ . حاقه سوره در مثال است رفته بکار بار سه نیز و 6/ 66مجید

دیگران.

. / / : از= غیره و ناودان فواره آب لوله بمعنی عربی در صنبور

/ / = / » « لوله کرد سوران سفتن سنبیدن فارسی سنبیده واژه

) . ( . سنبیدن نگا غیره و ساختن

» « اصل= آنهم که فارسی جغرات عربی تلفظ صقراط

yoghnt ) - ( انگلیسی مثل اروپایی ایرانو آریانی زبانهای در

( . : ترکی واژه این که معتقدند بعضی ماست یعنی است،

است(.

/ /» « بانکی= چک کسیکه نویس چک بمعنی عربی در صکاک

. ) / ( بنویسد بدهی پولی پرداختی یادداشت گونه هر یا و برات

» « آنهم که عربی صک واژه همان به گردد می بر واژه این

) . ( » صک » نگا است فارسی چک تلفظ

. ( » « تاج= نگا است فارسی چرم واژه عربی تلفظ صرم

االسامی(

72

/ /» « : و= چرمدوز چرمساز چرمگر بمعنی عربی در صرام

» « » فارسی. » چرم تلفظ خودش که صرم واژه همان از غیره

) . صرم. ) نگا است

: ) + =( » « یعنی= بر صنو صنوبر واژه نصف صنو

) =(» « ) =(» دیگر» زبانهای در که گرد صنو آن میوه بر درختیکه

) - =( بشکل واژه همین نیز اروپائی ایرانو آریائی

CONIFER/CONE. رود می بکار

/» « ) (» « خرمابن برای بخصوص صنوبر همچنین و صنو عربی در

) (» « ریشه بن یک از که خرما درختان یا و خرما درخت یعنی

) . االسامی ) تاج نگا باشند برآمده

» « آمده دوباره نیز مجید قرآن در صنوان بشکل واژه این

/ رعد. سوره در مثال .13/4است دیگر و

. ( » « تاج= نگا است فارسی در چغانه عربی تلفظ صغانه

االسامی(

درست قاشق بشکل که است موسیقی وسیله همان چغانه

. بنوازند که آویزان زنگوله چندین با شده،

» « انگلیسی= در که باختری عربی تلفظ BACTRIANبختی

= (» باختران » منطقه از که کوهانه دو شتر نام شود؛ می گفته

) قدیم مرکزی آسیای و افغانستان از بخشی و قدیم خراسان

. است معروف جهان در و شد پیدا

73

( / Sollabiصلبسی= / به( مربوط صلیبی صلیب همان از

» « است، فارسی زبان در چلیپا عربی تلفظ هم آن که صلیب،

اعالم مذهبی سمبل بعنوان مسیحیان که عالمت همان

. عربی در صلبتی برند می بکار صلیب بر عیسا حضرت

. » است» جادویی سنگ بمعنی

) ( » « : سندل= صندل چوب از آنچه بمعنی عربی در صندلی

. / /» « : از فروشی کفش کفاشی کفاش بمعنی بخصوص باشد،

) ( » « شده نیز عربی وارد فارسی سندل صندل واژه همان

است.

» « » فارسی= » تنگ عربی تلفظ که عربی صنک واژه از ضنیک

/ : کسیکه. پول بی آدم بمعنی صنیک عربی فرهنگ در است

/ لوح، ساده و فکر ضعیف آدم گذراند می سخت و تنگ زندگی

) . (. ضنک نگا است آمده غیره و

( /» « واژه= از فارسی تناب طناب عربی دیگر تلفظ طنب

.) /» « در غیره و عنکبوت تار مثل بافتن تابیدن یعنی تنیدن،

) ( / » گفته » بیابانی عرب خانه سراپرده خیمه ریسمان به عربی

. شود می

. /» « این= میدوزند که لباس شکاف جامه دزر عربی در طنوب

/ /» ریشه » رابطه فارسی ریسمان و تناب طناب طنب با واژه

.) / . طناب ) طنب نگا دارد یی

74

» « » « : و= انواع و آجر یعنی پخته خشت بمعنی عربی در طوب

. ( تاج نگا رود می بکار ساختمان در که پخته گل اقسام

واژه(. شده عربی تلفظ واژه این قوی باحتمال االسامی

.) ( » است» الزم بیشتر تحقیقات است فارسی توپ

» « تلفظ= آن؟؟؟؟ که عربی در طست جمع طساس

.) . ( /» طست» نگا است فارسی تشت طشت عربی

» « عربی= خودش هم آن که طسوج عربی جمع طساسیج

( : » از» یکی مثل قسمت یک بمعنی فارسی در تسو شده

/24ساعات / / / / / ) دانگ قاچ بخش حصه حبه دانه روز شبانه در

) . ( االسامی تاج نگا عربی در دانق

/» « : » « کبک= یعنی فارسی در تیهو واژه عربی تلفظ طیهوج

مختلف قرنهای در فارسی زبان در آن دیگر نامهای دری کبک

/ / . شوشک سوسک است بوده چنین مختلف قبائل میان و

/ / / / / و/ فرغور فرخرز فرفور نموشک نموسک شیشو شاشک

) / . عمید) فرهنگ االسامی تاج نگا غیره

» « قند،= نبات، تکه فارسی، تبرزد واژه عربی تلفظ طبرزد

« » با » را آن و آید بدست بزرگ شیشه بشکل که غیره و نمک

/ /» و سفت جسم کنند خوردش تبر با که جسمی آن شکنند تبر

.) . ( عمید/ فرهنگ نگا تبرزه سخت

75

» « » « فارسی،= تنبور همان از طنبور عربی دیگر تلفظ طنبار

) . ( . طنبور نگا است معروف موسیقی دستگاه که

» دستگاه= » همان که فارسی، تنبور واژه عربی تلفظ طنبور

. است شناسا موسیقی

/ / /» نشین= » ته درده درد دردی واژه عربی دیگر تلفظ طرطیر

« - . ) انگلیسی) عربی فرهنگ نگا غیره و شراب مثل مایعات

/ همچنین«/ ؟؟؟؟ ص لبنان عربی( 404المورد دیگر تلفظ

. » « . » شود» می گفته هم الی لرد فارسی در است دور در آن

) - ( نیز انگلیسی مثل اروپائی ایرانو آریائی دیگر های زبان در

بشکل ایرانی واژه .TARTARهمین رود می بکار

» « است،= فارسی زبان در دردی واژه عربی تلفظ طرطیری

.) . ( طرطیر نگا شراب بخصوص مایعات نشین ته بمعنی

. ( /» « نگا= است فارسی تشت طشت عربی دیگر تلفظ طس

. / /» « است( طسیس طسوس طساس آن عربی جمع طشت

. . / )» طسس= ) » نگا تشت طشت طسس عربي جمع طساس

) . طسس= ) نگا طسوس

) . طسس) نگا طسيس

» « تلفظ= هم آن كه فارسي، طلس عربي ديگر تلفظ طريس

/» « » تكه » جادو بمعني است است فارسي طلسم عربي ديگر

76

/ / /» نوشته » گاث غوث استغاثه تعويذ آن بر كه فلزات يا كاغذ

.) . ( . زردشت گاثهاي نگا باشد شده

/ / » « تعويذ= جادو فارسي، طلسم عربي ديگر تلفظ طلسس

/ غيره و فالبينان و افسونگران جادوگران، فلزي يا كاغذ ورقه

.) / . ( / طلسم/ طرس نگا غيره و حرز دعانامه است

/» « : واژه= از زن، دهل زن طبل بمعني عربي در طبال

. ( » « » نگا» است آمده باشد، مي فارسي تبيره از آنهم كه طبل

طبل(.

( » « از= احتماال يا فارسي در تاپو عربي تلفظ ظاهرا طابون

/ )» در» خشكبار و غالت براي سفالي ظرف خمره بمعني تابه

. » « / گويند است آتش خمره ظرف كه آتش منقل به عربي

) . ( » « =، االسامي تاج نگا است فارسي تابه عربي تلفظ طاجن

/ / غيره و ساج پز نان كنند بريان را غذا يا و نان آن در ظرفيكه

: ) =( » « بمعني= ترنيان فارسي تريان عربي تلفظ طريان

/ / » در» و بافند مي درختان تركه از كه سبدي كاسه سبد سبد

/ درست تركه از كه طبق دهند مي قرار غيره و گل ميوه، آن

. باشد شده

همان= از قوي باحتمال است، مردان نام عربي در طهمان

/ / : » پهلوان» قهرمان قوي نيرومند بمعني فارسي، تهمتن

است.

77

/» « » « تابه= يعني فارسي، طاجن عربي ديگر تلفظ طيجن

) . طاجن ) نگا ساج

.) . ( » « طيلسان= نگا طيلسان عربي جمع طيالسه

. ( / / /» « تاج= نگا است فارسي الي ال تا تاه عربي تلفظ طاه

/ / /» وغيره( / » خميده تاشده دوتا دوال دوباره االسامي

/ / / /» « بزين= دارا تارمي تارم طارم عربي ديگر تلفظ طارمه

/ / / جلوي/ كه آهني يا چوبي نرده بست چوب سراپرده قبه گنبد

افتادن، از غيره و اطفال حفاظت براي بام پشت يا و ايوان

/ . »! «: ( . ص نگا اعجميه هي گويد االسامي تاج كننم مي نصب

338.

» « عربي= ديگر تلفظ آنهم كه طازج عربي ديگر تلفظ طازجه

) . ( . » « طازج نگا است تازه فارسي واژه

/ . ( » « االسامي= تاج نگا مربد عربي تلفظ ظاهرا (339مربض

/» « : . آرامش جايگاه بخوابند آن بر كه بام بمعني است فارسي

... / / نگاهداري گاو و گوسفند گله جائيكه باربند پايان چهار

. » « است. مرابض آن عربي جمع شوند

) =( » « قلعه= فارسي مربد مربض عربي جمع مرابض

) . ( / مربض/ نگا پايان چهار نگهداري جاي باربند حيوانات

78

/ / / : » « جز= پاره قطعه يعني تكه عربي تلفظ ظاهرا طبه

. ( تاج نگا وغيره نان پارچه، آجر، سنگ، مثل چيز هر از قسمتي

االسامي(.

/ / /» « فساد= نابودي تباهي تباهه واژه عربي تلفظ ظاهرا طباهه

.) . ( عربي ديگر تلفظ االسامي تاج نگا است فارسي غيره و

. » است» طباهجه آن

.) . ( طباهه= نگا فارسي تباهي از طباهجه

. » « است= عربي زبان در فارسي طبطاب ديگر تلفظ طبطابه

) / / / / / غيره)= و پنجه ته سيلي ضربه تپانچه تپ تپتاپ طبطاب

» « عربي در فعال و شده آغاز فارسي تپ تپ واژه از

/ / /» كه» غيره و چماق چويگان زني گوي چوب چوگان بمعني

. ) =( » « رود مي بكار توپ گوي زدن براي چوگان بازي در

) . ( » « / طبطابه= نگا چوگان چوب تپتاپ طبطاب

» « ديگر= تلفظ آنهم كه طراوت عربي ديگر تلفظ طراوه

/ / / /» كه» سبزي يا ميوه تازه باشد تر آنچه ترآبه تراوه عربي

.) / . ( /) ( تري طري نگا غيره و آبدار نشده خشك است تر هنوز

. ( / /» « : تاج= نگا جام تنگ كوزه بمعني عربي در طرجهاره

تبديل( عربي به فارسي ريشه از قوي احتمال به االسامي

» + « .) ( جار تر از شايد است الزم بيشتر تحقيقات است شده

. / / اسپانيايي: زبان در باشد آب جام آب ظرف تر ظرف يعني

79

( » عربي » طريق از كه فارسي جار واژه همين نيز انگليسي و

) بشكل شده اسپانيائي .JARRAH/ JARوارد ( نگا رود مي بكار

.) بستر و انگليسي فرهنگ

/ / / » « ترق= تراغ تراك فارسي واژه عربي تلفظ ظاهرا طراق

. ( ضمنا غيره و ترقه و برق و رعد مثل چيز هر صداي ترقه

/ =( / / » ترق:» صداي با كه ترك رخنه چاك شكاف ترك بمعني

.) آيد مي بوجود ترقه

« : كاريز= جلوي كه حوضي به شود مي گفته عربي در طرخه

.) . ( » / فارسي درباره االسامي تاج نگا آب استخر كنند درست

. است الزم بيشتر تحقيقات آن اصل بودن

» « : » « دانه= بمعني كه فارسي ترمس عربي تلفظ طرموسه

« : » « . انگشت بمعني طرموسه عربي در است باقال بشكل يي

.) . ( ) / االسامي« ) تاج نگا رود مي بكار دانه؟ باقال بشكل پا

/» « » « طشت= همان از كه طست ديگر عربي تلفظ طسه

. است آمده فارسي تشت

/ / » ساز= » تشت ساز طشت ساز طاس به عربي در طساسه

) . ( مورد/ در االسامي تاج نگا شود مي گفته مسگر

. » شود» رجوع واژه همين به طاس ريشه

/ / » « وارد= كه فارسي واژه پرنون پرنو ديگر عربي تلفظ برنو

. حرير لطيف، ديباي و ابريشم نوعي است شده نيز عربي

80

. ) =( » « شود. مي گفته نيز فارسي پرنيان برنيه عربي در نازك

. / / : است غيره و برنون بربون بريون آن ديگر تلفظات

« » « با= آنچه بمعني است، فارسي پرهون عربي تلفظ برهون

/ /» هر شود مي درست پرگار با كه دايره شود كشيده پرگار

. / / / / غيره و كمربند طوق ماه خرمن هاله شكل دايره چيز

: /» « بمعني= فارسي، پرهوده پرهود عربي تلفظ برهود

/ /» بيش» آن غير يا غذا مثل كه چيزي هر سوخته نيم سوخته

( . ديگر تلفظ شود سوز نيمه يا بسوزد و باشد آتش بر حد از

.) /» است» غيره و بيهود پيهود آن

/ » « » « افسر= بمعني است، فارسي پساك عربي تلفظ بساك

/ مي/ درست بته و گل از كه افتخاري تاج نوعي ديهيم تاج

) ( ) غيره) و المپيك قهرمانان سر بر و قديم رم يا يونان مثل كنند

. گذارند مي

/ / /» « نوعي= بسبايج بسپايه بسپايك واژه عربي تلفظ بسفايج

. / است فارسي در پزشكي گياه

/» « » « اسب= يال بمعني فارسي، پسش عربي تلفظ بش

/ : . / غيره و فژ فش آن ديگر تلفظات كاكل اسب گردن موهاي

است.

: /» « يعني= توپال توبال فارسي واژه عربي تلفظ ظاهرا طوبه

» شكل» و كوبيدن وقت در كه غيره و مس ، آهن هاي تكه

81

« . خشت بمعني باال معني بر عالوه عربي در ميريزد دادن

. ) رود«) مي بكار نيز آهن مثل محكم چيزي پخته

/ /» « كار= موسيقي زن تنبور بمعني عربي در طنبوراني

« » « عربي. در كه فارسي تنبور واژه همان از موسيقار

. است« شده طنبور

/ : » « پيچ= نخ بمعني است، فارسي كالفه عربي تلفظ كالبه

/ / منظم بطور كه نخي پيچانده قرقره چرخه دور كه ابريشم

. باشد شده پيچيده خود دور

همين= به عربي و فارسي در كه شكاري پرنده همان عقاب

. اينكه احتمال واژه اصل مورد در است معروف نام

) - زبانهاي) در چون است بيشتر باشد اروپائي ايرانو آريائي

» « اقيال التين مثل آريائي «Aguilaديگر « عقاب به كه است

. انگليس در دارد ريشه Eagleشباهت همين از نيز

» « .) عربي) عقاب از هم شايد است الزم بيشتر تحقيقات است

. » باشد:» تعقيب يعني

: » « يعني= است، فارسي انزروت عربي تلفظ عنزدوت

» خاردار» درخت از و است مزه تلخ صمغ نوعي كه كنجده

/ . ( . عميد فرهنگ نگا آيد مي بدست رويد، مي فارس در يكه

.) االسامي تاج

82

. / / /» « : بيفايده= خاصيت بي بيهوده بازي بمعني عربي در عبث

( / /» « مثل نيز اباضي اباضه بازي واژه اين كه آنست قوي گمان

» « ) مي بازي شده عربي تلفظ فارسي ديگر واژه هزاران

) است) الزم بيشتر تحقيقات باشد

. » « در= است آهو فارسي واژه عربي تلفظ ظاهرا عوهج

( . بيشتر تحقيقات شود مي گفته دراز گردن آهوي به نيز عربي

.) است الزم

» « آلت= كه كاري موسيقي زن عود بمعني عربي در عودا

. ( » « . » نگا» است فارسي عود همان از زند مي را عود موسيقي

عود(

« » « / » « دوست= بمعني اياس فارسي اياز تلفظ عياض

/ . ( / پارسي«/ نامهاي نگا است آمده غيره و پايدار نيكو داشتني

« 60ص/ « عزنوي( محمود سلطان پسر دوست اياز

درباره) صفويان از قبل ايراني بزرگ شاعران متأسفانه بود

« » مردانگي » باره در تا ئند گفته حرف بيشتر اياز اين وفاداري

)! اكبر« علي حضرت يا و كربال علمدار عباس حضرت هاي

/ : » « وسائل= بمعني است، فارسي ابزار عربي جمع ابازير

«: .) . ( ادوات/ بمعني عربي در ضمنا ابزار نگا كار آلت وسيله

. / باشد«/ مي جات ادويه ادويه غذا

83

« : اسم= است شده تعريف اينطور عربي فرهنگ در عطاظ

.) . ( االسامي« ) تاج نگا است خاصي چشمه و چاه يا آب نام ماء

هاي جشن و تجارت جايگاه مكه، معروف بازار نام ضمنا

. هست نيز قديم در عرب تجار هاي وعياش موسمي

« » « » « جايگاه يعني آوكاز تلفظ عكاظ كه آنست قوي حدس

. ( . كاز«/ نگا شود زده سايبان آن بر كه آب چاه يا و چشمه آب

. .) است الزم بيشتر تحقيقات عميد فرهنگ در

/ = + / » « مقبره= خدا رام ها فارسي هرم عربي جمع اهرام

خليج دهانه از و داشتند سامي ايراني نژاد كه مصري خدايان

/» « . ( مجله كولكا هندوستاني استاد نگا رفتند مصر به فارس

/ تهران/ «1385گردشگري « . هرم( نگا

» + « ) ( پارسي= رام ها مصري عربي تلفظ هرم

» « . ) / » « (» بجاي» ها است هندي سانسكريت دام مثل خدا يعني

( مثل است بوده معمول قديم فارسي در عربي الم الف

/ / / / هرات/ هارات همدان هامادان هاماوران هاخامنشيان

« : + / » « ) جايگاه/ يعني رام ها هرم بنابراين غيره و هراپا هاراپا

+ =( . ها«/ هندسه در ضمنا غيره و خدايان آرامگاه خدايان

. » « ) است شكل مخروطي بمعني هرم فارسي اندازه

84

» « شده= نيز عربي وارد كه بيرم فارسي واژه همان از بيرم

/) =( / / » « و گوشتي پيچ گشا پيچ اهرم آهني ميله بمعني است،

غيره

» « » عربي= » وارد كه است فارسي ارابه همان از عرابه عربه

/ /» « . فارسي چرخ دوالب چاه چرخ است شده persianنيز

mheel.) . ارابه/ ) نگا چرخدار وسيله نوع هر

/» « عربي= وارد كه فارسي غنجاره غنجار عربي تلفظ غناج

/ / / / /» «: . وصمه وسمه غنجره سرخاب غازه بمعني است شده

مي بصورت هنرپيشگان يا و زنان آرايش براي كه رنگي مايع

.) . عميد. ) فرهنگ نگا مالند

/» « كه= غيره و گوسفند پوست غلفتي ريشه از ظاهرا غالف

. / / و عربي در يكپارچه پوست غيره و خيك شود كنده يكجا

/ / : كتاب جلد خنجر و شمشير نيام بمعني بيشتر غالف فارسي

. رود/ مي بكار غيره و پوشيسه پوشش

» « نوعي= است، فارسي مغيالن واژه عربي ديگر تلفظ غوالن

) . ( در را درخت آن مثال بهترين مغيالن نگا بياباني خار درخت

« : بيابان در بينيم مي شيرازي حافظ خواجه معروف شعر

- مغيالن خار كند گر سرزنشها قدم زد خواهي كعبه شوق گربه

» مخور غم

85

» « فارسي= ريشه ظاهرا كه هودج ديگر عربي تلفظ فودج

/ / : بر كه كوچك اتاقك دار روپوش پالكي كجاوه بمعني دارد،

. كنند سفر و استراحت آن داخل و گذاشته شتر پشت

/» « » « رساني= نامه يعني فارسي، پيك واژه عربي تلفظ فيج

« (» « بردن از فارسي قديمي واژه بريد عربي در كه پست اراده

. ) شود« مي ؟؟؟ است آمده نامه

/» « ) =(» « مي پستچي رسان نامه مرد به را پيك فيج عربي در

گويند.

» « سنگ= است، فارسي فيروزه واژه عربي تلفظ فيروزج

. برند مي بكار جواهرات در كه رنگ آبي معدني

) = (» « است،= فارسي پيلك فيلك عربي تلفظ ظاهرا فيلنح

. رود: مي بكار مختلف بمعاني فيلك ولي كوچك فيل بمعني

: » « سنگ: بمعني عربي در و تيراندازي در شاخه دو تير مثل

. رود مي بكار آسيا زيرين

. هستند= ايراني ريشه از كه يمن در يي طائفه نام فرهود

« نويس فرهنگ اولين و بزرگ استاد قبيله فرداين معروفترين

» كه است فراهيدي احمد ابن خليل جناب عربي، زبان در

/ . ( . » ص» پارسي نامهاي نگا دارد نام العين كتاب فرهنگش

223.)

86

» « ( » « و فرهيدي همچنانكه است فربود عربي تلفظ فرهود

: ) » « بمعني باشد مي فربودي فارسي ديگر تلفظ فراهيدي

.) =( / /» زردتشتيان» مذهب راست راه حق دين پاكدين

» است،= » شده نيز عربي وارد كه فارسي فند همان از فند

. / / / /» غيره: » و زدن گول فريب دروغ نيرنگ ترفند بمعني

: » « چوبيكه= بمعني است، فارسي پانه عربي تلفظ فانه

. در آن شدن تكه دو براي گذارند مي الوار شكاف در بخاران

. /» شود» مي گفته هم گاز و بغاز پهانه فارسي

» « وسيله= است فارسي پرگار واژه عربي تلفظ فرجار

.) + شاخه )= دو ميله فارسي اندازه ها از هندسه در طراحي

بكار هندسي اشكال ديگر و دايره كشيدن براي قلم بشكل كه

/ / /» « . گفته هم بردال پردال پرگال پرگاره فارسي در رود مي

. شود مي

/» « » « فرفره= بمعني است فارسي فرفر عربي تلفظ فرفار

. / / / غيره و سريع سبكسار سبك تندرو چيز هر

/ /» «: » « بچه= فرزند بمعني فارسي، پور واژه عربي تلفظ فور

/ : بچه/ آهو بمعني عربي در حيوان، چه و انسان چه كودك زاده

. رود مي بكار آهو

/ : » « جاليز= بمعني است، فارسي پاليز عربي تلفظ فاليز

. غيره/ و خيار خربزه، هندوانه كشتزار مثل ميوه باغ بوستان

87

. / /» « پاليزي= غيره، و باغبان دشتبان پاليزبان عربي تلفظ فالز

) . االسامي) تاج نگا

» شده= » نيز عربي وارد كه پارس واژه عربي تلفظ فارسي

/ / / /» و » خردمند باهوش دانا پارسي سوار اسب بمعني است،

) . ( عربي. در واژه اين ديگر مشتقات االسامي تاج نگا غيره

» « ) =( /» « فارس جمع و اسب فرس فراست مثل است، زياد

. » غيره» و فرس يعني

عرب= مادرش و ايراني پدرش كسيكه به عربي در فلنقسس

دستور ) عمر چون است عادت خالف كه گويند مي باشد بوده

)! باحتمال ندهيد زن آنها به ولي بگيرد زن ايرانيان از بود داده

هم نويسنده كه است، فارسي واژه تلفظ واژه اين زياد

( » / « بيشتر. تحقيقات باشد كس فالن فالنكس شايد نميداند

). است الزم

. » « و= االسامي تاج بگفته بنا است فهرست ديگر تلفظ فهرس

« » « عربي واژه اين ابومنصور بنام عربي ادبيات دانشمندان

( » « ) . ( . بدون« فهر ضمنا االسامي تاج نگا است معرب يا شده

= (» « » « نبطي( را آن و كرده معنا يهودان خانه كتاب را سين

=( ) عبري يا و عراق فعلي منطقه مقيم عرب غير گروه

/ ( ص( االسامي تاج عربي نه است، خوانده (.420/ 419يهودي

88

» « به= دقيقا است؛ فارسي در فراخ عربي تلفظ ظاهرا فريخ

) . ( » االسامي » تاج نگا رود مي بكار فراخ معني

: » فژگند،= » بمعني است، فارسي فژغند تلفظ ظاهرا فشاغ

» « نامهاي انگل مثل ميرويد، ديگر درختان بر كه گياه نوعي

) . ( . /» « االسامي تاج نگا است غيره و لبالب عشقه آن ديگر

/ /» « : » « آنچه= پيل فيل بمعني فارسي پيلك عربي تلفظ فيلق

/» « : بمعني بافيل ارتش مثل باشد فيل شبيه يا و پيل با

. /» است» آمده غيره و ابريشم پيله سپاه

» « : » « همان= از ، فيلبان بمعني عربي در حمال بروزن فيال

) . ( » فيل » نگا است شده ساخته فارسي پيل يا فيل واژه

/ / / ) =( » « پيلك= فيلك فارسي پيل فيل واژه از فيلكون

شده نيز عربي وارد فارسي از فيلكون غيره و فيلگوش

» « در. كه گندم خشك ساقه يا پيزر همچنين گياه، نوعي است

. . هست نيز كاه رود مي بكار سازي پاالن

» در= » كه بزرگ تنور فارسي، در كوره واژه عربي تلفظ كور

. رود مي بكار صنايع ديگر و آجرپزي يا حمام

. با= قوي باحتمال سواري اسب بخصوص سواري، فروسه

» « » سوار» اسب يعني فارس با همانجا از و اسب يعني فرس

( » « تحقيقات است مربوط پارسي يعني فارس باالخره و

.) است الزم بيشتر

89

) . ( » « فروسه= نگا است فروسه ديگري تلفظ فروسيه

) =( » « عربي= وارد كه پنگان فارسي فنجان ديگر تلفظ فنجانه

.) . ( فنجان نگا است شده نيز

» « يعني= فارسي، زبان در پهلوي واژه عربي تلفظ فهلويه

» « ( حاضر حال در كه دري فارسي از قبل قديم فارسي

. / اسالم( از قبل ايرانيان زبان مغان زبان ، داريم

» « - چنين= را آن االسامي تاج فارسي عربي فرهنگ در فارزي

( » = « : فارسي واژه اين فروش بيرزي فارزي است كرده معنا

. شباهت ولي است نكرده پيدا فارسي فرهنگ در نويسنده را

آيندگان به را بيشتر تحقيقات است، توجه قابل واژه دو اين

واميگذاريم(

« / فارسي= در كه پارچه لباس نوعي به عربي در فرقبي

( واژه« اين ريشه مورد در شود مي گفته است، فرقوبي

) است الزم بيشتر تحقيقات

» و= » فطير مثل شود مي گفته سطبر نان به عربي در فرني

آرد. و شكر و شير از كه آبكي خوراك نوعي فارسي در غيره

. فارسي اصل واژه اين نويسنده نظر به شود مي درست برنج

. است شده وارد نيز عربي در كه دارد

90

» « معروف= پرنده همان ، كبك فارسي واژه عربي تلفظ قبج

ها دره و كوهها در بيشتر و دارد لذيذ گوشت كه كبوتر بشكل

. كند مي زندگي

/ / / / /» « : بلندي= پشته باال قامت قد بمعني فارسي واژه برز

» « . / عربي/ بارز كلمه اصل واژه اين عظمت شكوه بزرگي

. / /» مجيد: » قرآن در است غيره و آشكارا مشهود نمايان يعني

» « آل سوره در مثال است، آمده بار هشت برز واژه نيز

.154/ 3عمران/ ديگران و

» « ديگر= عربي تلفظ آنهم كه كرد ديگر عربي تلفظ قرد

/ . ( . » « /» االسامي» تاج نگا است فارسي گردن /439گرد

475.)

: /» « بمعني= غيره و قرمطيان قرمط ديگر تلفظ قرمد

( /» و» است قرمز عربي بشكل معادن در كه آهن سنگ قرمز

.) فارسي واژه اين ديگر تلفظ رود مي بكار كاري رنگ براي

. ( ) = =( » « تاج نگا است سرخ پخته خشت يعني قرميد عربي در

االسامي(.

/ / / » « قرمز= قرمطيان قرمط قرمد ديگر تلفظ قرميد

) . ( قرمد نگا است عربي زبان در فارسي،

91

. ( » « نامهاي= نگا است فارسي كافور ديگر عربي تلفظ قفور

ص/ در(. 212پارسي كه رنگ سفيد خوشبوي داروي نوعي

. رود مي بكار پزشكي

» « ديگر= تلفظ آنهم كه قنطار عربي ديگر تلفظ قطار

» « : . » دار» كيسه بمعني قطار است فارسي خرتال عربي

/ : ) . یا) طال از پر کیسه زر کیسه یعنی االسامي تاج نگا است

» « . در= مرکزی بانک یعنی ضربخانه مسئول ضمنا پول نقره

» « = دار کیسه قطار هم را پول و سکه دولتی سازنده و قدیم

. خوانند می

/ » « دیگر= تلفظ آنهم که کربزی کربز دیگر عربی تلفظ قربز

/ : » « شایستگی لیاقت، زیرکی، بمعنی جربزه فارسی واژه

. است غیره و توانائی

/ /» « فروش= ابریشم فروش قز بمعنی عربی در قزاز

. ( » « : » نگا » ابریشم پیله یعنی فارسی کژ واژه از ابریشمچی،

قز(

/ /» « : » « آتش= خورشید یعنی قبس فارسی واژه از قبس

/ . ( پارسی نامهای نگا است شده نیز عربی وارد غیره و روشنی

مختلف(. 353ص باشکال پهلوی واژه همین نیز مجید قرآن در

/ نمل سوره در مثال است آمده بار .7/ 27سه دیگران و

92

. » « : » « است= سطل بمعنی عربی در مگس وزن بر قدس

» « » « فارسی اصل در که قدح واژه با قدس قوی باحتمال

. دارد یی ریشه رابطه است،

» « یعنی= است، فارسی کفش واژه عربی تلفظ قفش

. / / /» غیره» و چکمه موزه حفظ برای کنند پا به آنچه پاپوش

/ / / » « از= غیره و کرت کاله کردو کرته عربی تلفظ قرطق

/» « : کاشته زمین بمعنی است، شده وارد نیز عربی به فارسی

. ( . / تاج نگا انگور بخصوص میوه کردوی کشاورزی زمین قطعه

االسامی(

/ /» « : پنبه= فروش پنبه فروش کتان بمعنی عربی در قطان

/ » « . قدیم،/ پهلوی قطن کتان ریشه همان از پنبه تاجر چی

.) / . ( » کتان » قطن نگا است شده نیز عربی وارد پنبه یعنی

» « عربی= دیگر تلفظ آنهم که قبان عربی دیگر تلفظ قفان

. » « » است» ما زمان در قپان باالخره و قدیم فارسی کیان

در= است، شده نیز عربی وارد فارسی واژه از قهرمان

/ /» « یک صاحب و مالک رئیس کارفرما بمعنی فعال عربی

.) . ( االسامی تاج نگا است مکان یا موسسه

» « . کاروان= واژه از است تونس معروف شهر قیروان

.) . ( االسامی تاج نگا است شده تبدیل بعربی فارسی

93

= ( » « عربی= مونث حالت به فارسی کبک عربی تلفظ قبجه

) . ( ) االسامی= تاج نگا ماده کبک یعنی کبکه

» « همچنین= و فارسی خرتال عربی دیگر تلفظ قرطاله

/ /» « : » کوچک» خرجین محموله سبد یعنی غیره و قنطار

پشت بر و کنند دیگر چیز یا و پول از پر که غیره و چرمی

/» « . » کواره» انبان فارسی در کنند حمل غیره و اسب یا و خر

. شود می گفته هم غیره و

/» « : » « همان= از گچ تکه بمعنی عربی در مکه وزن بر قصه

. ( /» « » تاج » نگا است شده تبدیل قصه قص به گچ عربی تلفظ

االسامی(.

: » « بمعنی= فارسی، خشاوه عربی دیگر تلفظ خشاره

/ / / مردم» سفره در غذا باقیمانده سفره ته غذا تهمانده

: . بمعنی/ فارسی در ضمنا غیره و اوباش و اراذل عقبمانده

/» می» بکار غیره و بیابان خشک علوفه و کنگر خاشاک خارو

/ . غیره. و ختار خامه شود می تلفظ هم خشامه عربی در رود

. هست نیز

. خشاره= نگا خشامه

/ /» « : » « = شهر پایتخت شهرها مادر یعنی القراء ام الغری ام

تاریخ در مکه لقب کشور؛ هر شهر بزرگترین و مرکزی

94

است ) آمده نیز مجید قرآن در سوره 56عربستان در مثال بار

(92/ 6انعام/ دیگران و

» « » « آنهم که قریه واژه با قری یعنی واژه این دوم قسمت

/» « : » « پهلوی، زبان در شهرک شهر یعنی خوره عربی تلفظ

) / . ( . احتمال خوره قریه نگا دارد یی ریشه رابطه

: » « » ماه» شهر یعنی ماهشهر خوره دیگر تلفظ خرمشهر آنکه

) ( . است الزم بیشتر تحقیقات هست باشد،

/ / /» « خسروی= کسرائی قیصری عربی دیگر تلفظ قیسری

» ایران/ » شاه کسرای با رابطه در غیره، و شاهانه خسروانی

» « » « قیصر به نیز اروپائی زبانهای در که خسرو /caerarیا

« . ) ( / عربی/ در است شده مبدل غیره و روسیه در تزار سزار

: و« شاهانه بزرگ، عظمت، با مهم، چیز هر بمعنی قیسری

. رود می بکار غیره

/ /» « : » دسته= » بی کوزه جام یعنی فارسی کوب واژه از کوب

. ) = آریائی) واژه یک غیره و عربی تلفظ با پنکان فنجان

) - نیز) اسپانیائی و فرانسه انگلیسی، در که اروپائی ایرانو

بشکل ایرانی واژه . cupهمین رود می بکار

» « : تلفظ= قوی باحتمال کفش بمعنی عربی در کوث

» کفش» دیگر داشتند، چه هر عربها چون باشد، کفش عربی

. کنند نامگذاری را آن توانند می چگونه پس نداشتند،

95

/ /» « نوعی= کوشتی، کشستی کستی عربی تلفظ کستیج

( بعنوان بندند می کمر به بالغ زردشتیان که مذهبی کمربند

» « ) مسیحیان زنار شبیه چیزی خدا عبودیت و بندگی

است،= شده نیز عربی وارد فارسی کاخ واژه همان از کاخ

. / / زیبا و عالی نشیمن مجلل و بزرگ خانه شاهان قصر یعنی

. ( ) ( » « : » « نگا است پنجره روزنه بی خانه بمعنی کاخ عربی در

) االسامی تاج

/ / : » « خواسته= کام بمعنی فارسی، کامه عربی تلفظ کامخ

) =( » « : / نیز/ دریائی گیاهان مرجان بمعنی ضمنا مقصود مراد

هست.

» صوفی= » کرخی معروف آنجا از که بغداد در یی محله کرخ

. کلمه به گردد می بر کرخ واژه اصل است برآمده نامدار

» « ( » « ) - ( می تلفظ چکرا هندی در چرخ هندی ایرانو آریائی

شود(.

« : )! ( » « خانه= بمعنی بعکس یا و کاخ عربی دیگر تلفظ کوخ

. ) . ( » ساده خیلی و پنجره بی خانه االسامی تاج نگا روزنه بی

/ / /» « : پایین= به گردن پشت شانه کتف بمعنی عربی در کتد

» « . که است کتف عربی دیگر تلفظ قوی باحتمال غیره و قفا

« » « شانه یعنی فارسی کفت دیگر عربی تلفظ هم آن

.) . ( عمید« فرهنگ نگا است جانوران

96

» « شده= نیز عربی که فارسی در گردن واژه تلفظ کرد

.) . االسامی) تاج نگا است

» « » « کردن= ریشه از خود که کردان طائفه همان از کرد

. / /» « قوم: این است آمده غیره و فعالیت کار عمل یعنی

مناطق به مرکزی آسیای منطقه از پیش سال هزاران

) منتقل)= غیره و روسیه ترکیه، سوریه، عراق، ایران، فعلی

. اند شده

. » « » « آریائی= ریشه از ورزد کفر کسیکه کفر فاعل اسم کافر

«cover . / » « زبانها« در حقیقت پوشاننده پوشاندن یعنی

) . ( کفر نگا رود می بکار واژه همین نیز اروپائی

» « » « گیاه= نوعی که کور فارسی کبر واژه همان از کبر

( » « . طبل رویه یک طبل نوعی به ضمنا است صحرائی خاردار

( ) ظاهری شباهت بخاطر شاید شود می گفته نیز دستی کوچک

.) کور با آن

/» « » « دهات= بمعنی قدیم، فارسی در کپر عربی تلفظ کفر

» « / ( می/ گفته کپر نیز یهودی عبری زبان در کوچک ده دهچه

» « » « : فارسی(. گور دیگر تلفظ که قبر بمعنی کفر ضمنا شود

. رود می بکار نیز است،

97

/ /» « : نیست= شکرگزار کسیکه ناسپاس بمعنی عربی در کفور

» « . » « کفر واژه همان از گذارد حقیقت بر روپوش کسیکه

) . ( کفر/ نگا است ایرانی آریائی

. عربی= در رود می بکار فارسی در هم و عربی در هم کنار

) . ( » « در و االسامی تاج نگا خرما کردن ذخیره بمعنی

. » آن» ریشه مورد در است غیره و خرما درخت تنه فارسی

) . ( فارسی در عمید فرهنگ نگا است الزم بیشتر تحقیقات

. /» شود » می تلفظ هم کاناز کناز بر عالوه

/» « : خرما= گذاشتن خرما کردن ذخیره بمعنی عربی در کنیز

. / / از ظاهرا غیره و بعدی استفاده برای جامه جوال گونی در

/ . ( » « فرهنگ در کاناز کناز نگا است فارسی کناز واژه همان

.) غیره/ و االسامی تاج فرهنگ ضمنا عمید

/ /» کاووس= » که قابوس کابوس واژه عربی دیگر تلفظ کابس

. است فارسی معروف نام

شده= نیز عربی وارد فارسی کرباس واژه همان از کرباس

/ درست پنبه نخ از که لباسی ای پنبه پارچه بمعنی است،

شود.

شده= نیز عربی وارد فارسی کشمش واژه همان از کشمش

.) . االسامی) تاج نگا است

98

دارو،= نوعی رود، می بکار دو هر فارسی و عربی در کندش

/) . ( و عمید فرهنگ االسامی تاج نگا غیره و پنبه دانه و گیاه،

غیره(

) . ( » « االسامی= تاج نگا است فارسی کتین عربی تلفظ کذنیق

: / » « بمعنی شود، می تلفظ هم کدینه کدین فارسی در

/» شسته» تا کوبند می را پارچه آن با که ران گاز چوب چماق

. غیره/ و کوب قالی شود

) . ( » «: االسامی= تاج نگا است قرینه بمعنی عربی در کشک

» / « آبگوشت، مثل شود ترید شود تر آن با نان که چه هر یعنی

. / غیره/ و کشکاب سوپ شوربا

) . ( » « : از= االسامی تاج نگا کوتاه پوستین بمعنی عربی در کبل

» « بنظر لذا هستند همدیگر نقیض پوستین و عرب که آنجا

) . ( کبل نگا است بیشتر بودنش فارسی احتمال نویسنده

» « شده= نیز عربی وارد فارسی کاشم واژه همان از کاشم

» « : نیز انگلیسی در که کرویا بمعنی می CARAWAYاست،

/ / و انواع که کوهی زیره کلی بطور زیره کرمانی زیره گویند؛

) . ( » « / عمید فرهنگ نگا انجدان شبیه گیاهی دارد اقسام

/ / » « )» « =( » « کرنا=- قرنا عربی دوتا جمع تشنیه ضیغه کران

. / عربی در غیره و نی قره فارسی معروف موسیقی آلت

99

بکار فارسی معروف موسیقی آلت دو برای کرنا تثنیه لغت

: رود / 1می باربد( چنگ( 2بربط

/ / » « : تاجی= سرو میان سره تبریک تبر بمعنی عربی در کرزن

( . . ) =( فارسی به االسامی تاج نگا گردن؟ نهند سر بر که

.) . است الزم بیشتر تحقیقات دارد شباهت بیشتر

) . ( : » « کرزن= نگا تبر بمعنی کرزن عربی دیگر تلفظ کرزین

/ / / » « قلطبان= قرطبان قلطبان دیگر عربی تلفظ کلبتان

زن بمعنی است، شده نیز عربی وارد که فارسی قلتپان

. / غیره/ و خاصیت بی مرد نامرد صفت

/» « اجاق= فلزی، دان آتش کانون عربی دیگر تلفظ کانونه

: .) . ( بمعنی فارسی در کانون واژه ضمنا کانون نگا آهنین

/ /» زندگی» ؟؟؟؟؟ بر که آتش معبد از شاید انجمن مرکز

» « در که قانون قوی باحتمال بود، قدیم شهرکهای و دهات

هم انگلیسی و ریشه CANONیونانی همین از است،

. ) - است) = آمده اروپائی ایرانو آریائی

- » االسامی= » تاج فارسی عربی فرهنگ در حجه وزن بر کجه

=( » « : ظاهرا گچ از خانج شش است شده تعریف چنین این

/ می انجام ذغال گچ کشیدن با کوچه در ها بچه که بازی خانه

( » « » « بیشتر(. تحقیقات باشد کوچه تلفظ ؟؟؟؟ شاید دهند

). است الزم

100

/» وارد= » که فارسی چلپاسه کرباشه واژه دیگر تلفظ کرباسه

/ / : آفتاب مارمولک سوسمار بمعنی است، شده نیز عربی

= / =( » « = خورده خورد کردو عربی تلفظ کرده غیره و پرست

/ » « : ) زمین کوچک قطعه کرته یعنی چیز هر از کوچک بخش

. غیره/ و انگور کردوی کشاورزی

) . ( » « : االسامی= تاج نگا خرما پاره بمعنی عربی در کردیده

. / خرما: یکدانه کوچک بخشهای شد تکه تکه خرمای یعنی

: » / « » « یعنی خورده خورد واژه با کردیده قوی باحتمال

. / /» دارد» یی ریشه رابطه کرده تکه فارسی تکه کوچک

/» « / قرنا= کرنا با که خوان آواز خواننده زن به عربی در کرینه

) / / : ( غیره و چنگ بربط باربد مثل موسیقی آاللت از یکی که

/ / / » « ترانه خوان شعر گوی سرود گویند کرینه بنوازد است،

.) . ( - االسامی/ تاج نگا نوازنده خواننده خوان

/ / » « آن= در آنچه ترینه فارسی کشک همان از کشکیه

/ / / / / » غذای» با کشک کشکابه آبگوشت شوربا شود ترید نان

.) . ( » کشک » نگا بخورند و کنند ترید را نان آن در که کشک

- » « اینچنین= عربی، فارسی فرهنگ در حماله وزن بر کناره

. ( / » « : نگا گوش چهار دایره سوی چهار دف است شده معنا

. ) تحقیقات دارد فارسی ریشه قوی باحتمال االسامی تاج

. است الزم بیشتر

101

« « فارسی= اصل از دو هر که کندیب عربی دیگر تلفظ کنده

/ / / / / / » « : ساحر« منجم حکیم فیلسوف دانا دانشمند یعنی کندا

.) . ( در/ یی قبیله نام عمید فرهنگ نگا است غیره و دلیر شجاع

) نام) ضمنا و باستانی ایرانی تبار از قوی باحتمال یمن

/» « اسالم تاریخ فیلسوف اولین و عرب فیلسوف معروفترین

هم ) نامش چون بود، ایرانی قوی باحتمال که کندی ابویوسف

/ - . ) ص پارسی نامهای نگا است .237پارسی

/» « نیز= عربی وارد کوبیدن کوبه فارسی واژه همان از کوبه

/ / » « : بمعنی همچنین درکوب درب کوبه بمعنی است، شده

. » « : . رود می بکار طبل بمعنی عربی در غیره و چکش

/» « در= که شهر بمعنی فارسی کوره خوره واژه از کوره

« (. /» خوره» به توجه است شده غیره و قریه قراء عربی

.) = » غیره«= و آباد خرم مهابد خوره خرمشهر ماهشهر

» « باشد= بلند سرش که خاک توده بمعنی عربی در کومه

/ ( /) . مرز) در کوفه کوپه اصل که خاک کپه االسامی تاج نگا

. /) نام قوی باحتمال غیره و خاک تپه است عراق و ایران

( » بهمین» نیز عربان و اسالم از پیش سال هزار که قم شهر

. ( /» « ) نگا است آمده کوم کومه واژه همین از است بوده نام

.) قم تاریخ

102

» « است،= شده نیز عربی وارد فارسی کیان واژه از کیانه

/ / /» « حال: در باالخره و شاه والی حاکم بمعنی

/ / / / /» که» کسی پذیرنده فتکار پذر پدرفتار کفیل ضامن حاضر

. / غیره و قیمومیت بپذیرد را شخصی یا و کار مسئولیت

/ /» « : فروش= کاغذ ساز کاغذ کاغذگر بمعنی عربی در کاغذی

+ « ( . گاه کلمه دو از ظاهرا باشد کاغذ با شغلش کسیکه و

/ / خمیر«= از که است گیاه نوعی که غیره و کت قط غط غذ

.) سازند می کاغذ آن

/» « : پارچه= فروش کرباس بمعنی عربی در کرابیسی

. فارسی کرباس همان از کند می کرباس تجارت که فروشی

. بافند می یی پنبه نخ از که

/» مثل= » که کلفت پارچه گلیم بافنده بمعنی عربی در کسائی

/ » خانه» اهل روی لحاف مثل که بزرگ عبای برند می بکار پتو

=( زیر در خانواده با پیغمبر که کساء حدیث توجه اندازند می

- = ( .) ایرانو آریائی ریشه یک واژه اصل کرد استراحت آن

/ / / /» کیس( » کاس کاسه کازه از است عبارت که دارد اروپائی

/ /» « : چیز هر برای غالف پوشش ظرف بمعنی همه که کیسه

) / . ( زبان در عمید فرهنگ در کازه کاز نگا رود می بکار

های واژه نیز غیره و اسپانیائی /CASSOCKانگلیسی،

103

CASINO/ CASA/CASE CASEMENT/ CASSEROL و

. است فارسی ریشه همین از غیره

» « که= ایرانی شاهنشاهان لقب فارسی خسرو تلفظ کسری

/ / » « ( و تزار سزار قیصر کلمات است شده وارد نیز عربی در

.) مشتقات است شده شروع فارسی واژه همین از غیره

/ / ) ( . اکاسره خسروی کسروی مثال است زیاد واژه این عربی

. غیره/ و کساسر

) . ( » « : االسامی= تاج نگا است کوتاه بمعنی عربی در کوتی

. » « است فارسی کوتاه عربی تلفظ

» « » « عربی= در لکا ضمنا است، الک فارسی واژه تلفظ لکا

/ سرخ: برنگ درختی صمغ نوعی هست، نیز الک رنگ بمعنی

» « ) . ( نیز اللکا عربی در االسامی تاج نگا غیره و درختان کتیره

عربی تعریف الم و الف بعالوه واژه همان که شود می تلفظ

) - =( همین. نیز اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در است

بشکل .Lilacواژه رود می بکار

: - است= شده معنا اینطور فارسی عربی فرهنگ در لعاب

) . ( » چنین» آنرا عمید فرهنگ ضمنا االسامی تاج نگا رنگ آب

/ ( » « : عسل جمله از حیوان یا انسان دهان آب است کرده معنا

» « .) واژه درین آب پسوند آن قوی باحتمال غیره و مار زهر

104

= . . الحیه لعاب است الزم بیشتر تحقیقات دارد ایرانی ریشه

) . (» لعاب» نگا مار زهر

» « : = هم آن که است، سراب بمعنی عربی در الشمس لعاب

) / . ( لعاب االسامی تاج نگا است فارسی

) . ( » « = لعاب نگا عسل النحل لعاب

» « آن= با که آلتی فارسی، در لوال وشره عربی تلفظ لولب

. ( . قاموس نگا کنند می وصل چوب چهار به را درب

) لبنان/ چاپ المدرسی

) . لولب= ) نگا لولبی

» « عربی= دیگر تلفظ آنهم که طست عربی دیگر تلفظ طس

) . ( / » االسامی » تاج نگا است تشت طسعست فارسی واژه

» « نوعی= که فارسی، لوزینه واژه عربی تلفظ اوزینج

می غیره و شکر و گالب بعالوه پسته و بادام مغز از شیرینی

باشد.

» و= » ابریشم نوعی نام فارسی، در الس واژه عربی تلفظ الذ

) / . ( عمید فرهنگ االسامی تاج نگا است ابریشم پارچه

« » « قوی= و بزرگ شتر بمعنی فارسی، لک عربی تلفظ لکالک

. /» راهبرد شتر برد می پیش را دیگر شتران کاروان سر در که

: است عریان باباطاهر معروف شعر در آن مثال بهترین

- =( ».... ایرانو» آریائی دیگر زبانهای در قطارم لوک اشتر

105

بشکل( واژه همین نیز غیره و انگلیسی مثل اروپائی

» قطار» .locomotiveلوکوموتیو رود می بکار

: » « کوچک= تشت یعنی فارسی، لگن عربی تلفظ لقن

بکار/ رو و دست شستن برای که مسی بزرگ ظرف شستشو

) . ( االسامی تاج نگا رود می

» بر= » فارسی لولو واژه به آنهم که عربی در لولو جمع لئال

= ) . ( شده نیز عربی وارد فارسی از لخلخه لولو نگا گردد می

/ خوشبو ماده چندین از ترکیبی خوشبو معجون نوعی است،

انگلیس در که غیره و کافور عنبر، و مشک potpourriمثل

گویند.

/ » « » « شانس= یعنی فارسی، بخت عربی تلفظ منجوت

: . / / بمعنی/ عربی در منجوت غیره و سانس اقبال نصیب بهره

. ( / /» تاج» نگا غیره و سانس خوش خوشبخت بخت با

االسامی(.

» « نیز= عربی وارد که است فارسی ماش تلفظ ظاهرا مج

.) . ( االسامی تاج نگا است شده

/» « : » « کفش= چکمه بمعنی فارسی موزه عربی تلفظ موزج

بعنوان/ گاه و جوراب گاه که چرمی پاپوش نوعی چرمی

. شد می مصرف کفش

106

» « دیگر= تلفظ آنهم که ثرید دیگر عربی تلفظ مژاد

. /» مایعات» یا و آبگوشت در که نانی غیره و تریت ترید عربی

. » « بخورند و کرده تر دیگر غذائی

» « آمده= در عربی بشکل فارسی قرمر همان از مقرمد

» « . » است» قرمز از آن اصل آجر یعنی پخته خشت بمعنی

» « واژه همین از شود می قرمز و سرخ پخته خشت همچنانکه

/ / » ایرانیان» از گروهی که قرامطیان قرامطه قرمطی هم

. ضد ایرانی چریکهای از گروهی آمدهاست بودند، عرب ضد

اعراب.

» « مذهبی= رئیس یعنی فارسی، موبد عربی تلفظ موبذ

. گران/ مذهب روحانی مقام باالترین زردشتیان

« : » « موسیقی= یعنی فارسی، خنیاگر شده عربی واژه مخنکر

/ /» « / مغنی«/ غناء ریشه واژه همین خواننده و نوازنده کار

عربی/ در گری موسیقی به مربوط کلمات همه و اغنیه مغنیه

. هست نیز

. / / /» « : غیره= و انسان مردمی مردم مرد بمعنی عربی در مرء

زیاد واژه یک تلفظ دو این بین یی ریشه رابطه احتمال

) واژه) این نیز مجید قرآن در است الزم بیشتر تحقیقات است

مختلف )27باشکال . بقره سوره در مثال است آمده آیه( 2بار

102. دیگران و

107

. مصر= معنی عربی در فرعونهاست معروف کشور نام مصر

. / / /» « ضمنا غیره و کیش زمین کناره سرحد مرز از عباتست

) / ( » « : مرز داشتند بارو و برج قدیم در که شهر بمعنی مصر

. / / / / باحتمال غیره و قراء قریه خوره کوره هست نیز

» « » شده» معرب فارسی مرز واژه همان از مصر قوی

.) است) الزم بیشتر تحقیقات است

» « » « در= که شلوار بمعنی فارسی، ازار عربی دیگر تلفظ میزر

. ) ( / » باشد » می آن عربی جمع سراویل سروال نیز عربی

« - = مرد االسامی تاج فارسی عربی فرهنگ در قوش مرد

. » واژه« » این تلفظ از است کرده معنا زعفران به را قوش

. شده وارد هم عربی به و است فارسی که است معلوم

است.

« » « عربی= دیگر تلفظ هم آن که مالج عربی دیگر تلفظ مالق

/» « : گل« آن با که دستگاهی بنا ماله بمعنی است فارسی ماله

.) . ( االسامی تاج نگا کنند پخش و پهن و بمالند را غیره و گچ و

) . ( » « االسامی= تاج نگا گردن از گلوبند جایگاه عربی در مخنق

/ / / » همه » که زنق زنخ حنک از عربی دیگر تلفظ مخنق ظاهرا

/ ( » « می را گلوبند عمامه دنباله که گلو زیر الحنک تحت با

» « = /» « زیبق( از عربی بندی صیغه مزابق محنک حنک نگا بندند

/ / » « سیماب است فارسی جیوه عربی دیگر تلفظ آنهم که

108

. در/ مزابق نقره مثل سفید بیرنگ معدنی فلزات از یکی آبک

/ /» « : و آلود، جیوه اندود جیوه شده یی نقره رنگ بمعنی عربی

غیره.

/ /» « عمامه= الحنک تحت مخنق عربی دیگر تلفظ محنک

) . ( مخنق نگا غیره و زنان گلوبند

» « است،= شده هم عربی وارد فارسی مرتک همان از مرتک

/ / /» « ماده نوعی سنگ مردار سنگ مرا سرب جوهر بمعنی

. گیرند می قلع و سرب از که سرخرنگ معدنی

/ /» « : از= دار، درم دار پول دار درهم یعنی عربی در مدرهم

) . ( » « » درم » نگا است فارسی درم عربی تلفظ که درهم همان

. » « آن= شبیه یا و منجنیق از دیگری عربی تلفظ منجنون

/» چاه » چرخ بمعنی عربی در دوالب/ Persian wheelمنجنون

. ( . تاج نگا ست رودخانها یا چاه از آبکشیدن برای که چاه

االسامی(

. / /» « عربی= در گردو قوز جوز عربی بندی صیغه مجازه

. ( / : » تاج» نگا است غیره و گردوستان گردو باغ یعنی مجازه

االسامی(.

: =( » « یعنی= مصطبه صفه از دیگری عربی تلفظ مصطبه

/» « : ) در صفه اصحاب مثل غربا جای یعنی دار صفه جای

109

) ( فارسی سکوی همان صفه روی مسجد قسمت در که مدینه

. کردند می زندگی

» « لغت دو هر و است فارسی سکوی از صفه واژه اصل

. / / /» « زبان: در غیره و تختگاه غرفه نشین شاه ایوان بمعنی

بشکل ایرانی واژه همین نیز غیره و »SOFAانگلیسی یعنی

. / نشینند«/ می آن بر نفر چند که صندلی و مبل تخت نیمکت

.) . صفه) نگا

» « » است= » فارسی تنین عربی تلفظ آنهم که طنین از مطنه

/ /» « برآید غیره و تارها فلزات، آهن، از که آوازی زنگ یعنی

/ / / /» رابطه» در ترنگ درنگ درنگ تنتنه طنطنه تنبور صدای

( » « به پین فیلی مسلمانان زبان در که ترانه با یی ریشه

.) » است» شده تبدیل درنگین

« : » « صدای تا نهند دروازه بر که آهنی بمعنی مطنه عربی در

/» صدای تا کوبند می که خانه درب دستگیره شنوند درکوبه

. / دستی زنگ شود شنیده خانه داخل آن

/ / /» « : » « و= گودال گود غار مغاک یعنی مقوا وزن بر مغوا

» شده. » عربی بندی ریخته فارسی، مغاک واژه همان از غیره

« : گرگ. تا کنند می که گودالی بمعنی به بیشتر عربی در است

( » مثل چیزی کنند صید را آن و بیفتد آن در دیگر شکار یا و

/ / /» « /» کساء » کاس کاسه ریشه که فارسی در کازه کاز واژه

110

انگلیسی/ در و کیسه غیره CASINO/ CASA/ CASEکیس و

است(.

» « » « آنهم= که است کتان عربی تلفظ که قطن از مقطنه

= » « ( » کوتو » وزن بر کتو از دیگری زبانهای Cottonتلفظ در

= / . ( ) کتو عمید فرهنگ نگا دارد فارسی ریشه که آریائی دیگر

» « : » « .) زار/ پنبه یعنی مقطنه عربی در پنبه غالف غوزه

.) . االسامی) تاج نگا است

. » « قوی= باحتمال است شده معنی بسیار آب عربی در موه

) . ( / / ماء » نگا است فارسی مایه مای ماء همان از

. » « واژه= از قوی باحتمال گویند را سپید عسل عربی در مادی

. ) - =( » زبان» در است هندی ایرانو آریائی زبانهای در مادو

» مادو » ) madluهندی الزم بیشتر تحقیقات است عسل بمعنی

است(.

/» « مبارز= مرد جمله از دارد معنا چندین عربی در مردی

/ . االسامی/ ) تاج نگا (.577مردانگی

» « گندم= آرد از که یی گرته فارسی، نشاسته عربی تلفظ نشا

. برند می بکار لباس آهار برای و گرفته غیره و زمینی سیب یا

/ : ( » « نقی= تقی بهمان فالن مثل عفریت مخالف تلفظ نفریت

) از ولی نیست پهلوی فارسی مستقیما واژه این گرچه غیره و

) . / » از )= » آفریده نگا فارسی آفریده واژه از عفریت که آنجا

111

نیز آنست مقابل وزن که را نفریت لذا است، فارسی ریشه

بحساب عربی زبان در فارسی دخیل کلمات جزو توان می

: / » « = یعنی. نورد، فارسی نورده عربی تلفظ نورج آورد

. / /» دستگاه» در چرخ بشکل که استوانه ب چ میل میله

وسایل دیگر و نانوائی در خمیر کردن پهن یا خرمنکوبی،

/ / » « ( . تومار طومار برای نورده ضمنا رود می بکار ماشینی

» « شود، می انجام نورد بشکل که شده لوله پارچه و قباله

.) رود می بکار

. / / » گویند= » می غیره و پارچه زیلو دراز گلیم به عربی در نخ

. » است » شده نیز عربی وارد فارسی نخ واژه همان از

» « است،= شده عربی وارد فارسی نرد واژه همان از نرد

» « می بازی نرد تخته روی که شترنج ی بگونه بازی نوعی

. /» « : » هست. » نیز درخت تنه تخته بمعنی نرد فارسی در کنند

/» « : » « : شرابفروش= یعنی فروش نبیذ بمعنی عربی در نباذ

) . نبپند ) نگا فروش عرق

) . نبپذ= ) نگا فارسی ریشه از نبذ

/ / » « معنای= چندین به نبید نبید فارسی نوید ریشه از نبپذ

/ / / » « کنند خوشحال چیز خبرخوش خوشی جمله از مختلف،

/ / . (. ص پارسی نامهای آریانپور فرهنگ نگا غیره و (.311شراب

112

) . ( » « : االسامی= تاج نگا نشخوار بمعنی عربی در نشوار

» « که است فارسی نشخوار واژه همان قوی خیلی باحتمال

. است شده تبدیل عربی تلفظ به

/» « که= غیره و دخمه زردشتیان گور بمعنی عربی در ناووس

» « . که ناو ریشه از قوی باحتمال دهند قرار را ها مرده گران

. برند می گورستان به را مردگان آن چوبی

. / /» صورت= » بهر مانند دیو نما دیو مردمان مردم دیو نسناس

» « / » « هستند یی افسانه و هیوالیی ناسوک ناس واژه با

- / . ( ص پارسی نامهای نگا دارد یی ریشه (.321رابطه

. الزمست آن پارسی اصل به راجع بیشتر تحقیقات

/» « : » « کار= ابریشم بمعنی عربی در کفاش وزن بر نقاض

.) . ( . / االسامی تاج نگا غیره و فروش ابریشم ساز ابریشم

» « عربی تلفظ هم آن که آمده قز عربی تلفظ از قوی باحتمال

. ( » « : » فرهنگ» نگا است خام ابریشم بمعنی فارسی، کژ دیگر

عمید(.

» « عجم= که ایران با عراق مرزهای در یی طائفه نام نبط

) . ( » « زبان: در عمید فرهنگ نگا هستند عرب غیر یعنی

. /» « : » ریشه» غیره و عرب غیر ناخالص عرب یعنی نبط عربی

/ /» « : » « /» و» خاندان طائفه قبیله یعنی نپتیا آریائی اوستایی

113

- / . ص) فارسی نامهای نگا . 317غیره از(. غیره و نبیط نبطی

. هستند عربی زبان در واژه این مشتقات

) . نبط= ) نگا نبیط

» « / » که= » فارسی، در ناس نسونار واژه عربی تلفظ نشوع

« =( کشور و آفریقا در قط مثل است مانند تنباکو داروی نوعی

) افغانستان و هندوستان پاکستان، در بیشتر غیره و یمن

» « . در آهک با همراه را برگ ازین مقداری کنند می مصرف

( » « . با نشوغ عربی در گذارند می دندان و زیرین لب بین

« . /) » نشوق» شود می تلفظ هم نقطه با (0غین قاف با

نشوان/

) . نشوع= ) نگا نشوغ

) . نشوغ= ) نگا نشوق

. » « است= شده عربی وارد نبک فارسی ریشه از ظاهرا نبق

/» « : سدر درخت میوه است آمده مختلف معنی چندین به

/ انگلیسی در که دیگر و نیلوفر کنار می lotusدرخت خوانده

.) است.) الزم بیشتر تحقیقات شوند

/ / /» « : غیره= و دادن رنج زجر آزار اذیت بمعنی عربی در اذی

» « . ریشه رابطه فارسی آزار واژه با زیاد باحتمال است آمده

. نیز مجید قرآن در دارد . 25یی سوره در مثال است آمده بار

. 196آیه( 2بقره) دیگران و ،

114

/» « : /» « بند= تنبان بند یعنی لیفه، نیفه عربی تلفظ نیفق

/ کردند می درست غیره و نخ ریسمان، از قدیم در که شلوار

. است ترکی ریشه از که شود می گفته نیز قائمه

/ / / « : مومن= کننده قربانی پرهیزگار بمعنی عربی در ناسک

» « . که نسک واژه از قوی باحتمال است آمد غیره و مذهبی

/ /» « پاره: اوستا مقدس کتاب قسمتهای و باب فصل بمعنی

مذهبی احکام مورد در که زردشت دینی پارسی کتاب از یی

: . از عبارتست عربی در واژه این دیگر مشتقات آید می است

. نیز/ مجید قرآن در واژه این غیره و نساک آمده 7مناسک بار

( . حج سوره در مثال ست .67آیه( 22ا دیگران و

. ( » « : نگا= باشد تیز سرش که بزرگ توده بمعنی عربی در نبک

. ) از قوی باحتمال غیره و تپه سنگ، خاک، انبوه االسامی تاج

.) ( » است» الزم بیشتر تحقیقات است فارسی نبک همان

. ( » « تاج= نگا باشد می فارسی نیزه عربی تلفظ نیزک

.االسامی(

. از= آن اسم ظاهرا است مصر در نیل معروف رود نام نیل

/» « : / /» رنگ » آبی کبود یعنی فارسی نیلی نیل نیل واژه همان

می نیل رود در که نیلوفری از یا و است رودخانه آب رنگ که

انگلیسی به و .lotusروید گویند

115

گرفته= عربی تلفظ که فارسی دان نرگس همان نرجسدان

. / /» « : نرگس گلدان نرگس باغچه نرگس گل جای یعنی است،

. » کنند » می تلفظ هم نرجستان عربی در

) . نرجسدان= ) نگا نرجستان

: » « گل= یعنی فارسی نسرین عربی دیگر تلفظ نسرینه

. .) . نسرین/ ) نگا االسامی تاج نگا نسترن نسرین

) / . نشوغ= ) نشوع نگا نشوان

/» « : » « ناف= ناف یعنی است، فارسی نافه عربی تلفظ نافجه

» « . گفته/ هم نافغه عربی در غیره و زد مشک آهوی نافه مانند

. شود می

) . نافجه) نگا نافقه

» « » نفت= » عربی دیگر تلفظ هم آن که نفط واژه از نقاطه

( قدیم استان آذربایجان در آن چاه اولین که است فارسی

) =( بادکوبه( باکو در ایران

. در هم خاورمیانه تجاری نفت چاه اولین ضمنا شد کشف

سال در انگلیس مهندسان توسط ایران سلیمان 1909مسجد

. شد کنده میالدی

» « تلفظ= هم آن که است نفریت دیگر عربی تلفظ نفریه

« » « دیگر تلفظ آنهم باز که است، عفریت دیگر عربی

116

/ / /» « : ) =( دد« دیو جنی بمعنی است، فارسی مخلوق آفریده

. غیره و پنهان موجودات

» « رامین= و ویس معروف عشقی داستان همان از ویس

» « » تشویق » برای ویس عربی در گرگانی الدین فرخ نوشته

. فارسی در رود می بکار آنها تعریف و توجه جلب ها، بچه

)» « =( » « /» ویس» فارسی دیگر تلفظ ویک همچنین ویس

- / . ( . » ص: » پارسی نامهای نگا است کودک (473بمعنی

/ / » « غیره= و واشق وشه فارسی وشک عربی تلفظ وشق

) =( و جز؟ سازند می لباس پوستش از که است حیوان نوعی

. تلفظ رود می بکار هم درختان صمغ برای واژه همین ضمنا

. / / است غیره و وشج واشج واشه آن دیگر

) . وشق= ) نگا واشج

) . وشق= ) نگا وشج

.) . ( » « : االسامی= تاج نگا است چربی بمعنی عربی در ودک

( الزم بیشتر تحقیقات است فارسی ریشه از قوی باحتمال

است(.

) . ( » « : ودک= نگا فروش چربی بمعنی عربی در وداک

.) . ( / ودک= نگا آلود چرب چرب چیز هر ودیک

) . ( » « : ریشه= از االسامی تاج نگا زودی بمعنی عربی در وشک

. است فارسی وشک

117

) . ( » وشک » نگا فارسی وشک از وشیک

) . وشک) نگا وشکان

/ / /» « آلت= نوعی که صنح سنج چنگ دیگر عربی تلفظ ونج

/ ) . ( ص االسامی تاج نگا میزنند انگشتان با که 617موسیقی

/» « » چنگ= » از هم آن که فارسی ونج دیگری عربی تلفظ ون

.) . ونج/ ) نگا فارسی صنج سنج

/ / / » « یعنی= باصمه باسمه فارسی وسمه همان از وسمه

.) . ( / » اسم» نگا لباس یا و بدن نقاشی زدن عالمت چاپ

» « است،= فارسی دستان هزار واژه همان از هزار

) . ( » االسامی» تاج نگا بلبل یعنی

. » « همان= از ظاهرا است گاومیش بمعنی عربی در هرمیس

. » است» گرفته بخود عربی تلفظ فارسی گاومیش

/ /» « : و= حجم کالن قدح بزرگ جام بمعنی عربی در هجم

» « ( » + که. » ها از مرکب جام ها ریشه از قوی باحتمال غیره

شده، حذف فعال و است بوده پهلوی زبان در تعریف حرف

« ) : » که » آنست نویسنده حدس بزرگ کاسه یعنی جام بعالوه

. ( » تاج« » نگا است عربی در فارسی هجم دیگر تلفظ نیز حجم

االسامی(.

. ( /» « : تاج= نگا خرابی چاه دهانه خرابی بمعنی عربی در هدم

» « : واژه( در را چاه دهانه خرابی معنا همین دقیقا االسامی

118

) . ( » به» توجه با عمید فرهنگ نگا بینیم می هرنج فارسی

» « - غیره، و نون به میم تبدیالت و فارسی عربی تلفظات

. است بسیار کلمه دو این بین یی ریشه رابطه احتمال

« : » « بد= بمعنی عربی در که هجین عربی دیگر تلفظ هاجن

/ مادرش«/ و عرب پدرش که رگه دو آدم رگه دو اسب نژاد

. » « ضمنا هاست رگه دو به نسبت اهانتی واژه باشد ایرانی

/» جامعه: » خدمتکاران و پایین طبقه افراد و کنیز نوکر معنی

» / « ) . ( کلمه. دو از هجین هاجن ظاهرا االسامی تاج نگا است

/ / / » « : » + و» باال بد و خوب مخلوط قاتی آمیخته یعنی آگین ها

» « . از/ نیز هجان واژه است آمد غیره و ریخته پست

همینجاست.

) . ( » هاجن= » نگا هاجن عربی دیگر تلفظ هجین

) . هاجن= ) نگا هجان

/ /» « : روان= روح بمعنی فارسی در هم و عربی در هم هرمان

. ) / ( / نگا/ است روانی جسمانی غیر قسمت آن فکر جان خرد

- / ص پارسی نامهای االسامی بودنش 175تاج فارسی احتمال

. است بیشتر

/» + « فارسی= انجمن انجمن ها عربی تلفظ ظاهرا هزمن

/ / /» «: ) . مرکز ) همفکر گروه جمع بمعنی االسامی تاج نگا است

. / غیره/ و مجلس جلسه سازمان

119

) . ( » « االسامی= تاج نگا گوشت کالن پاره بمعنی عربی در هبره

) / : =( » + تکه » پاره یک یعنی پاره ها عربی تلفظ قوی باحتمال

است.

/ / /» « : کاغذی= ببر خر کله احمق بمعنی عربی در قلباجه

. / واژه فارسی در غیره و بستر شیر ضمنا کچل پهلوان

/ / : ) =( » بیکاره» خاصیت بی آدم بمعنی هلمند؟ هلنند

) . ( رابطه واژه دو این عمید فرهنگ نگا است هیچکاری؟؟؟؟

. دارند یی ریشه

) . ( /» « از= ظاهرا االسامی تاج نگا سعادت همای هما همامه

. نیکوشگون و آور سعادت یی افسانه پرنده هستند یکی ریشه

تخت کاخهای در و است ایران ملی پیمایی هوا نماد که

: » « ( یعنی همام عربی در ضمنا هست هم غیره و جمشید

. /» حالیکه» در بخشنده و دلیر و بزرگ مرد همت بلند پادشاه

. . ) » عمید» فرهنگ نگا است کبوتر عربی در همامه

) . ( » « : االسامی= تاج نگا شتر کوهان بمعنی عربی در هوده

» « تلفظ هم آن که هودج از واژه این قوی باحتمال

/» « : » روپوش» پالگی کجاوه یعنی آید می است، هوده عربی

بشکل) واژه همین نیز انگلیسی در که PALANKEENدار

PALANQUIN » « : ) و/ روان تخت یعنی رود می بکار یا

120

» « /» « بر) کوهان بشکل اینکه بخاطر هودج هوده پس غیره

.) است شده نامیده اینچنین است، شتر پشت

/» « می= گفته اسفرود سنگخواره مرغ به عربی در هوذه

( » « است قطاه آن عربی نام که (SAND GROUSEشود،

.) . ( » « تلفظ االسامی تاج نگا است سنگخواج آن دیگر تلفظ

. است فارسی اصل در که دهد می نشان واژه این

. ( / / /» « تاج= نگا فارسی پاتله پاتیل پاتیله عربی تلفظ هیطله

/ بخاطر( که قزقان غزقان یا بزرگ دیگ نوعی ، االسامی

) / =( /» می» گفته هم تنومند اندام بزرگ هیطل هیکل بزرگی

/ - . ص) پارسی نامهای نگا ( 155شود

/ /» « : نو= پول زرنگ دم دارد معنا چندین عربی در هبرزی

/ =( / و برنجن پا برنجی دست پا و دست جواهرات نو کفش

/ . (» « االسامی( تاج نگا ایرانیان زینت نوعی و و( 637غیره

( . شاید دارد فارسی ریشه قوی باحتمال غیره و خالص طالی

همینجاست از نیز ذیل انگلیسی (Habet dasheryواژه

) . هرزی= ) نگا هرقی

) . ( » « که= فارسی واژه عمید فرهنگ نگا ینبوت واژه از ینب

/» « : و روئیدنی سبزیها بمعنی است، شده نیز عربی داخل

. ( /» تاج » نگا غیره و بادنجان بائنگان جمله از خوراکی گیاهان

االسامی(.

121

- چنین= را آن االسامی تاج عربی فارسی فرهنگ در ینخوب

- . ) =(» « : ص االسامی تاج نگا خوب؟ نه بددل است کرده معنا

بیشتر. 639 تحقیقات عربی تا دارد شباهت فارسی به بیشتر

. است الزم

- معنا= چنین را آن االسامی تاج عربی فارسی فرهنگ پنکوب

/» « : یا و کج ناصاف، بد، راه نباشد راست که راه است کرده

. . عربی تا دارد شباهت فارسی به بیشتر العبور صعب

. است الزم بیشتر تحقیقات

) . ( » « : و= االسامی تاج نگا سیاه پوست بمعنی عربی در یرندج

/ : پوستی اشیاء و پوست انواع و تسمه چرم بمعنی فارسی در

) =( » « ) . عربی) وارد ترکی؟ فارسی یرنداق از ظاهرا عمید نگا

. است شده

=( » « : /» « ها= یل چوب یعنی چوب یالن عربی تلفظ یلنجوج

/» سوزانند( » می که خاصی چوب هندی عود بمعنی ، قهرمانان

. این مذهبی و معبدی مراسم و جشنها در آن خوش بوی برای

. است شده عربی وارد فارسی از واژه

/» « =( » « چوب= یالن یلنجوج واژه عربی دیگر تلفظ ینجوج

.) . ( ) یلنجوج نگا است شده عربی وارد فارسی از که هندی عود

.) . ( /» « االسامی= تاج نگا آفتاب خورشید بمعنی عربی در یوح

/ / بابلی سریانی آیا ولی نیست شکی نیست عربی درینکه

122

. زبان در ولی است الزم بیشتر تحقیقات است، قدیم فارسی

. ( » « /» نگا» است عالقه و عشق بمعنی یوهر، یوحر پهلوی

- - ص پارسی (.499نامهای

/» « : - فرق= سر تارک بمعنی فارسی عربی فرهنگ در یافوخ

.) . ( اصل/ مورد در االسامی تاج نگا است کله باالی قسمت سر

. است الزم بیشتر تحقیقات آن

= : =( » « ها= یلی یعنی داد یالن واژه عربی تلفظ یلنرد

/ / / = داده+ خدایان ئند داده قهرمانان آنچه داده داد قهرنان

/ / / /» « : .) پهلوان تنومند قوی جنگاور بمعنی غیره و خداداد

.) /) . ( / پارسی/ نامهای االسامی تاج نگا غیره و یالن یل قهرمان

» « عربی= دیگر تلفظ آنهم که یارج دیگر عربی تلفظ یارق

/» « : » دستبند » دستان زینت بمعنی است فارسی در یاره واژه

. / / غیره/ و برنجن دست دست زیور بند مچ زنانه

) . ( یالمق= نگا است فارسی یلمه از یلمق

» « نیز= عربی وارد که است فارسی یلمق عربی جمع یالمق

/» « : ) =( . بلند جامه بمعنی فارسی یلمه از یلمق است شده

.) . ( / عمید/ فرهنگ نگا غیره و پا تا شانه از پوشاک لباده قبا

» « شده= نیز عربی وارد فارسی یاسم واژه همان از یاسم

=( /» « آریائی دیگر زبانهای در که یاسمین یاسمن است،

) بشکل- ایرانی واژه همین نیز اروپائی بکار jasmimeایرانو

123

/ . ( . . نامهای عمید فرهنگ نگا یاسمن معروف گل رود می

پارسی(.

« /» گاه= » که هضم، عمل گوارش واژه عربی تلفظ جوارش

/ ( االسامی« تاج شود می تلفظ هم (.98گوارشت

» « رئیس= که است، فارسی جاثلیق عربی جمع چثالقه

) . ( جاتلیق نگا گویند را مسیحیان مذهبی

) /» « ( » « جابلسا= جابلقا مثل فارسی جاثلیق واژه از جاثلیق

/ کشیش مسیحیان روحانی رهبر است؛ شده نیز عربی وارد

/ . ( فارسی/ نامهای نگا مسیحیان روحانی پدر (.204عالیتر؟؟؟؟

/ / /» « در= که لطیف خاک گرد غبار گرده عربی تلفظ جردق

. است نشسته چیزی یاروی هوا

» « زرد= پرنده نوعی است، فارسی جغنه عربی تلفظ جغنق

.) . عمید ) فرهنگ نگا کبوتر از کوچکتر رنگ

/» « که= گلی گلوله نوعی کالهک عربی تلفظ جالهق

/ » کنند» پرتاب دشمن بسوی و گذاشته تیر سر بر که کاله مثل

.) . ( /» االسامی» تاج نگا غیره و فندق بندق مثل

/» وارد= » که فارسی جوزینه گوزینه واژه عربی تلفظ جوزینق

که است بوده قدیم در خوردنی نوعی است، شده هم عربی

. ( نامهای نگا کردند می درست شیرینی بشکل شیره و بادام از

(.205پارسی/

124

/ / / / » « قصر= کوشک جوسه فارسی جوشه تلفظ جوشق

» « . جوسق عربی در کنند می درست بزرگ باغ در که باالخانه

) - ( . مثل اروپائی ایرانو آریائی زبانهای در شود می تلفظ هم

بشکل ) ایرانی واژه همین نیز فرانسوی و /kiongueانگلیسی

kionk. رود( می بکار

/ / مدفوع= معروف جانور فض؟؟؟ موش سرگین جیهبوق

/ . االسامی) تاج نگا (.102موشان

. » است= » شده نیز عربی وارد که فارسی جال همان از جال

. به بیشتر فارسی در برند می بکار چاه دهانه بمعنی عربی در

. /» شود» می گفته دام تله

/ /» « = نام= و سنگزار زمین سنگ بمعنی عربی در جندل

« / /» « . پیامدار نام قوی فعال بمعنی فارسی در غیره و مشخص

» « . » نیز صندل چوب بمعنی ضمنا غیره و شاه فریدون

/ . پارسی) نامهای نگا (.203هست

) . ( » جال= » نگا فارسی جال دیگر عربی تلفظ جول

/ / /» « و= مرغان بچه جوجه جوژه چوزه عربی تلفظ جوزل

) االسامی ) تاج پرندگان

/ /» « : » « کاسه= ظرف پیاله یعنی عربی در جام جمع جامات

مثل) دارد آریائی و فارسی اصل نیز واژه این /????caکه

ca???. CASE.) انگلیسی در

125

: » « » « بمعنی ظرف بر عالوه جام قدیم فارسی در ضمنا

) ( » خود» در را انسان جام مثل که لباس و پوشاک یعنی جامه

) . ( . االسامی تاج نگا است رفته می بکار دهند، می جای

« Jarmجرم= « نیز عربی وارد که فارسی گرم واژه تلفظ

/ / .) . ( و سوزان داغ حرارت دارای االسامی تاج نگا است شده

غیره.

. / / /» « : غیره= و انبوه هنگفت بسیار زیاد بمعنی عربی در جم

» « . / جم از واژه این اصل غیره و زیاد آب زیاد مال مثل

/ ) =( » « : بسیار اموال دارای که جم جمشید شاه یعنی فارسی

/ / . ( / جم پارسی نامهای نگا است بسیار چیز همه و بسیار قدرت

: .) مثل عربی در دیگر های واژه االسامی تاج فرهنگ همچنینی

» « / رابطه/ فارسی جم واژه با همه غیره و جمم حموم حمام

. دارند یی ریشه

/ jarrobamجربان= » یقه= » فارسی گریبان واژه عربی تلفظ

. ( . تاج/ نگا است شده نیز عربی وارد که گردن، اطراف لباس

االسامی(

/ / یا= و نخی سیمی رجه انگور و خرما آویختن جای جوخان

نیز عربی وارد واژه این انگور و خرما آویختن برای یی ترکه

.) . ( االسامی تاج نگا است شده

126

» مرکزی= » آسیای معروف رود که جیحون دیگر تلفظ جیحان

» « ریشه جیحون و جیحان واژه دو هر که آن احتمال است

( دیگر تحقیقات است بیشتر عربی، تا باشند داشته فارسی

) است الزم

» « جیالن= همان از اصل در عربستان در یی قبیله نام جیالن

/ (» « و گیالنی جیالنی عبدالقادر شیخ مثل گیالن عربی تلفظ که

) / =(» « . از( گیلکی گیلکان گیل مردم یا گیالن است آمده غیره

) / =( » اصل» در همه غیره و بحرین دیلمون دیلمان دیلم اقوام

. / /» « هستند قزوین دریای و ایران شمال مازندران خزر نژاد از

/ /» « یک= نام بزرگ حوض آب جای بمعنی عربی در جابیه

/ / و نبوده عربی قوی باحتمال االسامی تاج هست نیز منطقه

. ( » + است » الزم بیشتر تحقیقات است مربوط آب جا واژه با

/ نیز= عربی وارد فارسی کار گچ گر گچ تلفظ جصاص

) . االسامی ) تاج نگا شدهاست

. ( / » + « تاج= نگا گچ معدن گاه گچ عربی تلفظ جصاصه

. » « : » « جاست( همین از گچ بمعنی هم جص ضمنا االسامی

. است آن مفرد هم جصه

» « » « فارسی= گچ واژه تلفظ که عربی در جص مفرد جصه

.) / . جص ) االسامی تاج نگا است

127

« =( » « مثل= فارسی گناه واژه از دیگری عربی تلفظ جنایه

/ . ) االسامی«/ تاج نگا غیره و گناه .113جناح

. ( » « تاج= نگا است فارسی گنبد واژه عربی تلفظ جنبذه

االسامی(

. ( /» « تاج= نگا است فارسی گناه جنایه دیگر تلفظ جنیه

االسامی(.

» شده= » بافته کنان از که خاصی لباس به عربی در جهرمیه

» « . تولیدی ارتباط فارس جهرم نام با قوی باحتمال گویند می

دارد.

/» « گناه= جنایت از اصل در که عربی در جنایتکار جانی

.) . جنایه ) نگا است آمده فارسی

/) + =( » « که= جایی آب جای جابیه عربی دیگر تلفظ جبی

) . ( جابیه نگا باشد شده جمع آب یا باران

) » « ( » فارسی= » در جوال عربی تلفظ جوالق واژه از جوالقی

/ .) . کسیکه) فروش جوال به عربی در جوالقی جوالق نگا است

. شود می گفته باشد، فروشی وجوال سازی جوال شغلش

( استانهای= از یکی موصل شهر نزدیک است کوهی نام جودی

( ) سوره است آمده نیز مجید قرآن در که ایران قدیم کردستان

(.44/ 11هود/

128

از بیشتر بمراتب باشد باستانی ایرانی واژه این آنکه احتمال

/» « : . سعادتمند بمعنی فارسی در جودی آنست بودن عربی

/ . ( پارسی/ نامهای نگا است غیره و برکت پر (.208خوشبخت

. / / واژه= از غیره و طالساز زرگر فروش جواهر جوهری

. » « » است» شده تبدیل جوهر عربی بشکل فارسی گوهر

: » « بمعنی= عربی در الحا واژه دیگر تلفظ الحشا

.) . ( . /» االسامی» تاج نگا غیره و آب مثل نوشیدنی آشامیدنی

» تلفظ » واقع در عربی در الحشا واژه آنستکه نویسنده حدس

+ /» « عربی تعریف الم و الف بعالوه چاه الچاه شده عربی

) است. ) الزم بیشتر تحقیقات است

/ /» « عربی= وارد که فارسی هسره هسر تلفظ ظاهرا حشرج

) / =(» « . و خنک برف مثل یخ بمعنی فارسی در است شده نیز

.) . ( /» « : همچنین االسامی تاج نگا یخ آب کوزه بمعنی عربی در

/» « . تلفظ نیز هتشه و هسر هسیر فارسی در عمید فرهنگ

. شود می

/ / » « خارسه= خسک و خار فارسی خسک عربی تلفظ حسک

) / . ( / ضمنا عمید فرهنگ االسامی تاج نگا پهلو خارسه گوشه

یا و دشمن اسبان پای جلوی جنگها در که گوشه خارسه نوعی

. هست نیز ریختند می جنگی وسائل

129

/ « : » « ریسمان: یا حبل کسیکه یعنی عربی حبل واژه از حابل

/ شکارچی وحشی جانوران گرفنی برای گذارد می را دام

می. بر حابل یعنی آن فاعل اسم و حبل دو هر اصل دامگذار

/ / / : » « تناب بند ریسمان یعنی قدیم فارسی حبل همان به گردد

. دیگر زبانهای در و است آریائی واژه این غیره و نخ

/ ) - کابل) بشکل واژه همین نیز اروپایی ایرانو cableآریائی

.) . ( نیز مجید قرآن در انگلیسی بستر و فرهنگ نگا رود می بکار

7 ) =( » « . . سوره گردن رگ الورید حبل نگا است آمده بار

.16/ 50قاف/ » « ) . میشود. ) تلفظ هم کبال فارسی در حبل نگا

) . عمید) فرهنگ نگا

» « فارسی= اصل در که عربی حبل واژه همان از حابول

) . حبل) نگا است

/ / » « حبل= فارسی کبال عربی تلفظ :cableحبال یعنی

) . عمید ) فرهنگ نگا ریسمان

) . حبال= ) نگا ریسمان حباله

» « : تلفظ= ظاهرا شتر بند دهان بمعنی عربی در حجام

» « » زبان» در لگام تلفظ هم آن که است عربی در لجام دیگر

) . ( عمید فرهنگ نگا است فارسی

/» « و= روغنی های دانه دانه پنبه بمعنی عربی در خیسفوج

که. است معلوم تاریخی و فرهنگی سابقه و تلفظ از گیاهی

130

» است » فارسی قوی خیلی باحتمال و نیست عربی واژه این

.) است) الزم بیشتر تحقیقات

/ » « : مردی= و نرینه ماده مقابل در نر بمعنی عربی در خنذید

» « /» « : کشیده. را اش مردی کسیکه اخته بمعنی ضمنا است

. ) . ( است فارسی شک بدون االسامی تاج نگا هست نیز باشند

=( » « قزوین= خزر دریای اطراف در ایرانی قومی نام خزر

CASPIAN =(» « وارن( حینی تنگ چشمهای دارای که

) . عربی) دارد معنا دو هر به واژه این عمید فرهنگ نگا بودن

.) . ( االسامی تاج نگا است شده نیز

/ /» « اجناس= آشغال آت خنزرپنزر عربی تلفظ ظاهرا خنژ

/ جامانده اثاث انتقال از بعد آنچه باشند کرده ول که بیخاصیت

.) . ( / االسامی تاج نگا است ارزش بی و

: در= دهن و گلو صدای مثال بدن حرکات بعضی صدای خازباز

= ( / در باق خاق بدن اندام حرکت صدای خوردن حال

/ ) آوا صدا بصورت بهم اندام برخورد از آنچه وغیره همخوابگی

) . ( عربی ادبیات در واژه این االسامی تاج نگا شود شنیده

. دارد فارسی ریشه یقینا ولی است فارسی از معروفترین

) . ( = خازباز نگا بهمدیگر اندام برخورد صدای باق خاق

/ / /» « : کفش= در چاک شکاف درز بمعنی عربی در خرزه

» « . فارسی/ در درز تلفظ همان از ظاهرا غیره و لباس چکمه

131

» « . بهمین درز نیز عربی در گرچه است آمده در عربی بشکل

. رود می بکار فارسی معنی

) . ( / / / خزر= نگا غیره و چکمه کفش لباس در چاک شکاف درز

/» « : برای= خز پوست کسیکه فروش خز یعنی عربی در خزاز

» « . فارسی اصل در خز که انجا از فروشد می لباس

» « ) . نتیجه) در هم خزاز عربی بندی صیغه بنابراین خز نگا است

. بود خواهد فارسی

.) . ( » « خز= نگا است فارسی اصل در که خز عربی جمع خزوز

( / /» « مورد= در خوزها خوزستان مردم خوز نژاد نام خوز

.) /» است» الزم بیشتر تحقیقات آنها بودن پارسی سامی اصل

» « نیز= عربی داخل که فارسی خشخاش همان از خشخاش

برای آن های دانه که زیبا، گلهای با دار، دانه گیاه است شده

. نام رود می بکار غیره و هروئین مثل مخدر مواد و تریاک

/) =( /» « غوزه انارکوک نارکوک کوکنار آن فارسی دیگر

/» « ( . کوکا واژه با قوی باحتمال است غیره و خشخاش

- / ریشه رابطه اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در کوکائین

.) دارد یی

. ( » « نگا= است کتانی پارچه نوعی که خیش عربی جمع اخیاش

خیش(

132

. ( » « نگا= است کتانی پارچه نوعی که خیش عربی جمع خیوش

خیش(

« : » « سفید= کتان بمعنی فارسی در کنف عربی تلفظ خنیف

/» « /) ( گونی« آن از که شاهدانه گیاه االسامی تاج درشت

. / شود/ می تلفظ هم کنو و کنب سازند درشت ریسمان کیسه

- =( .) . ایرانو) آریائی دیگر زبانهای در عمید فرهنگ نگا

بشکل( واژه همین نیز می camva/ CANVASاروپائی بکار

رود.

) . ( » « االسامی= تاج نگا تننده عنکبوت بمعنی عربی در خدرنق

/ / / » « تارتنک کارتنک کدرنک عربی تلفظ قوی باحتمال که

» ذال » حرف با خذرنق عربی در است فارسی غیره و تارتن

. شود می تلفظ هم

» « عنکبوت= یعنی فارسی کارتنک عربی دیگر تلفظ خذرنق

.) . خدرنق) نگا

.) =( » « به= آن تلفظ خرگوش بچه یا خرگوش عربی در خرنق

یی ریشه رابطه قوی باحتمال و است نزدیک خرگوش

.) است) الزم بیشتر تحقیقات دارد

/ / / /» « : قبیله= رئیس رهبر راهنما دانا بمعنی عربی در خنفقیق

» « . آن پسوند و فارسی خان واژه با قوی باحتمال قوم بزرگ

. . است الزم بیشتر تحقیقات است مربوط

133

) . ( /» « االسامی= تاج نگا بدن بر نشان شهر بمعنی عربی در بلد

. /» « / زمین از نقطه هر در سیاهی و خال پیسه جا و مکان هر

/» « » « سقف بمعنی فارسی واالد واژه با قوی باحتمال

« / / / / / بمعنی ضمنا دیوار رده دیوار گنبد عمارت خانه پوشش

) . ( . بیشتری«/ تحقیقات عمید فرهنگ نگا هست نیز کالبد قالب

. » « . است آمده بلد سوره نیز مجید قرآن در است الزم

« : هزار= ده وی زیر در که بزرگی علم بمعنی عربی در بند

/» « ) . ( » بند همان از واژه این االسامی تاج نگا باشد مرد

- ( ایرانو/ آریائی دیگر زبانهای در که است ایرانی بسته بستن

نیز( » /Bandاروپائی ) ( ( . موسیقی« باند گروه مثل گویند می

) / غیره و جنایتکار تبهکار گروهکهای

» « مثل= کلفت و خز لباس نوعی بمعنی عربی در بالوذ

» « ) . ( » که» پاالن واژه با قوی باحتمال االسامی تاج نگا پالتو

( . بیشتر تحقیقات دارد یی ریشه رابطه کرده پیدا عربی تلفظ

.) دارد الزم

/» « : و= تربیت مسئول کسیکه بازبان بمعنی عربی در بازیار

. ) ( است قوم بزرگان و شاهان برای شکاری باز نگهداری

.) . ( » االسامی» تاج نگا شود می گفته هم بازدار

134

/» « / شاد= بمعنی ضمنا گویند سرخ گل نوعی به عربی در خرم

/ : . شادمان یعنی فارسی خرم همان از غیره و نعمت پر

.) . ( / االسامی/ تاج نگا غیره و تازه خوش شاداب

: یعنی= فارسی معنی همان به نیز عربی در خان

/ / / /» می» بکار غیره و بازار تبهچه تیم خانه سرا کاروانسرا

/ .) / « خانه) برای ضمنا مصر قاهره در الخلیلی خان مثل رود

) ( استفاده قدیم کاروانسرای مثل نیز کوچک هتل مسافرخانه

. شود می

شده= نیز عربی وارد فارسی واژه همان از خاولنجان

/ . االسامی) تاج نگا (.164است

( / : » « بقول= کال نارس میوه یعنی خام عربی دیگر تلفظ خامه

: » « کشاورزی مواد یعنی تر کشت االسامی تاج صاحب

/» « : = باحتمال(. اندام خوش زن یعنی عربی در خبنداه نرسیده

( » « الزم بیشتر تحقیقات است اندام خوب عربی تلفظ قوی

است(.

« » « خرخر= به که عری در کردن خرخر دیگر تلفظ خرخره

. / / / . » اسم کردن خرخر خرناسه خرناس گویند پلنگ کردن

. رود می بکار عربی و فارسی زبان دو هر در که آوائی

/» « و= دریا نقشه جغرافیا نقشه بمعنی عربی در خریطه

» « . است آریائی واژه این اصل رود می بکار غیره و ساحل

135

التین) -chartaدر « ایرانو( بلکه، نیست عربی بنابراین

» « ( و« یونانی به کاغذ یعنی قرطاس مثل است اروپائی

غیره(.

است ممکن حالت /1دو عربی( زبان به التین زبانهای از

واژه از قدیم زمان در یا و باشد شده وارد اسالمی

) وارد) اروپائی زبانهای به هم انجا از و عربی به ایرانی آریائی

) نداریم ) شک نیست، عربی اینکه در ولی باشد شده

/» « : مالی= مسئول کسیکه دار خزانه بمعنی عربی در خازن

» « . » خزانه./ » واژه اصل غیره و ها باطری خازن ضمنا است

( /» « / » در » شده کنوز کنز عربی در که گنج فارسی گنجینه از

» «. .) کنز نگا است آمده نیز مجید قرآن

/» « آلومینیوم،= کاغذ، صدای خشخش عربی تلفظ خشخشه

/ زبان دو هر در که آوائی اصوات اسماء از یکی غیره و جغجغه

. رود می بکار عربی و فارسی

/ / » خسارت= » پرداخت قصاص در دیه بمعنیک عربی در ارش

» « . / ارش/ همان از قوی باحتمال غیره و رشوه کیفر تاوان

/ / / / /» « : و بها پرداخت بدهی قیمت ارج ارز ارزش یعنی فارسی

. است آمده غیره

. ( » « نگا= است فارسی خیزران عربی دیگر تلفظ خیزرانه

/ پارسی / 223نامهای /» « درختک(. هندی نی نی همان که

136

/ / کارهای و چوبدستی عصا در که محکم ولی توخالی

. ( . / نگا/ رود می بکار غیره و نصرت تاق داربست ساختمانی

/» « : » « فرمان( کشتی دنباله بمعنی خیزرانه عری در خیزران

تعیین برای دارد، قرار آنها عقب در که غیره و قایق کشتی،

.) . ( االسامی تاج نگا جلو به حرکت و سمت

. khoriخری= ) ( » « : تاج( نگا آسیا سنگ سوراخ بمعنی عربی در

/ : /» خریش( » شده خورده یعنی خوره واژه از ظاهرا االسامی

/» « کند، می سوراخ را جسم یک نتیجه در که خراش بمعنی

. است آمده

/» « : » « بزرگ= در دروازه یعنی فارسی در عربی تلفظ درب

» « » « دروب به تبدیل درب عربی جمع غیره و قلعه انبار، خانه،

. است شده

» انبار،= » خانه، دروازه یعنی فارسی، درب عربی جمع دروب

.) . درب ) نگا غیره و قلعه

/ » خاک= » صحرا یعنی فارسی دشت واژه عربی تلفظ دست

بشکل ایرانی واژه همین نیز انگلیسی در که Dustخشک

. ) /» « ( ضمنا رود می بکار غیره و سبک بسیار خاک غبار یعنی

« / /» « » همچنین» و قمار شطرنج برای عربی در فارسی دست

» « : » « /» و وزیر یعنی فارسی دستور از وزیران شورای

137

. ( . تاج نگا است آمده غیره، و قدیم در زردشتی دانشمند

(.175االسامی/

» « - به= را آن االسامی تاج فارسی عربی فرهنگ در داریج

/ . ( » تاج» نگا است کرده ترجمه احتمال(. 175داری بنابراین

. » « » است » زیاد باشد عربی در داریج فارسی اصل داری آنکه

/ /» « : تملق چاپلوسی بمعنی ولی نیافتیم را واژه این معنی

. است/ آمده هم ریشخند چاخان

: /» « : ابریشم= پارچه یعنی فروش دیبا بمعنی عربی در دباج

. ( » « نگا است فارسی در دیبا از عربی دیباج واژه اصل فروش،

» « .) همین از نیز فعال وزن بر دباج بنابراین عمید فرهنگ

/ / ) =( . دبابیج دیابیج دیابج عربیک در دیبا دیباج جمع است ریشه

است.

» دیگر= » عربی تلفظ هم آن که دباج عربی دیگر تلفظ دبیج

.) . ( ) ( » دباج» نگا است ابریشمی پارچه دیبا

/» « =)» « ( سوخته از که بخار دود به عربی در دوخ تلفظ دخ

. غیره و ذغال و چوب اجاق، دود مثل برآید، تیره برنگ

» « » « مربوط فارسی دود با عربی دوخ اصل قوی باحتمال

» « » « : این. به نیز دود یعنی دخان یعنی آن دیگر واژه است

/ ( است سوره یک نام مجید قرآن در است مربوط /44واژه

10 )

138

/ /» « » « جامه= شکاف بخیه بمعنی فارسی درز همان از درز

» « . می هم درزه عربی در غیره و بدوزند بهم که لباس چاک

. کلمات. است شده عربی وارد فارسی از واژه این گویند

( /» « و لبنان در علویان مذهب دروزی دروز ریشه ازین دیگر

) غیره و بود نژاد ایرانی دروز، اسماعیل آن بانی که سوریه

/» « » « / . خیاط بمعنی درزی نیز اردو هندی زبان در باشند می

» « = . فارسی دیلم جمع ظاهرا دالمز رود می بکار دوزنده

( / / . عربی در دیلمان دیلم است شده نیز عربی وارد که است

خیلی( که بود خزر دریای اطراف از ایرانی قوم نام دیلمون

= (» « . مزدوران جنگندگان بعنوان قوم این بودند قوی و شجاع

در( اسالمی دولت و ایران مختلف مناطق به جنگی

» دیلمون ) » آثار هنوز بحرین در کردند کوچ عربی سرزمینهای

. » « : ) شود می تلفظ هم دلمز عربی در است دیدنی

. » « است= معمول عربی در که فارسی دهلیز جمع دهالیز

) . ( /» دهلیز » نگا دراز و باریک و راهرو داالن بمعنی

/» « : موسیقی= آلت کسیکه زن دف بمعنی عربی در دفاف

» « ) عربی) = وارد دف فارسی ریشه از نوازد می را دپ دف

.) . ( دف نگا است شده نیز

139

» شده= » نیز عربی وارد که فارسی تریاک عربی تلفظ دریاق

) . ( » « در. تریاق نگا شود می تلفظ هم تریاق عربی در است

. » دارد » هم شراب معنی که شود می تلفظ هم دریاقه عربی

) ( » « است= فارسی تریاک دریاق عربی دیگر تلفظ دریاقه

) . دریاق) نگا

/ / » « : » دم= » دما بمعنی فارسی در دمه واژه عربی تلفظ دمق

/ / و/ لبه یعنی تیغ دم آهنگران دم برف همراه شدید باد بخار

. است غیره

. » عربی= » در است فارسی دورک عربی تلفظ ظاهرا دورق

/ . ( » االسامی: » تاج نگا شراب پیمانه کوزه (.181بمعنی

/» « : » « جام= قابلمه یعنی فارسی در دیزی تلفظ دیسق

. / / شود پخته خوراک آن در که قدح قاب پزی آبگوشت

. /» « : از= قوی باحتمال سفید نان آرد بمعنی عربی در درمک

. الزم بیشتر تحقیقات است شده نیز عربی وارد فارسی

است.

) . ( » « : = االسامی تاج نگا شادروان بمعنی عربی در نوک در

. . است الزم بیشتر تحقیقات است فارسی قوی باحتمال

/» « : گیاهان،= و درختان بیماری آفت بمعنی عربی در دمان

/ / / . فروشنده غرنده دمنده بمعنی فارسی در خرما بخصوص

140

. ریشه/ اینکه احتمال غیره و آتشفشان کوه مثل خشمناک

. است زیاد باشد داشته فارسی

( «dayynدین= « /» « : دین( همان از متدین دیندار بمعنی

/ .) . ( دیان متدین دین نگا است شده عربی بندی صیغه فارسی

. گردند می بر واژه همین به نیز غیره و

/» غیره= » و شخص خصلت و خوی آیین بمعنی عربی در دیدن

» « . فارسی دین واژه همان از فردی حرکات و اخالق

) . دین) نگا است

/» « و= ناظر محافظ یعنی فارسی، دیدبان همان از دیدبان

» « . حرف با دیذبان عربی در است شده هم عربی وارد غیره،

. )» « ( » نگا» ذال حرف با دیذبان است شده تلفظ هم ذال

دیدبان.

) . ( » « : اصل= شاید االسامی تاج نگا بیابان بمعنی عربی در دو

) ( / / » « از شتابیدن بیابان در یعنی دویدن دوانی دوران کلمه

. باشد جا همین

« : » « آب= چرخ بمعنی است، فارسی دوالب عربی تلفظ دالیه

/» در که کشتزارها در آبکشی دلو بچرخاند را آن گاو که

» یا » پارسی آب چرخ به نیز اروپائی Persian wheelزبانهای

. است معروف

141

/) . ( » « : االسامی= تاج نگا قوم مهتر بمعنی عربی در دحیه

/» « . / دخو همان از ظاهرا غیره و خانواده بزرگ قبیله رئیس

. است/ آمده در عربی شکل به کدخدا دهخدا

» « است= درآمده عربی بشکل دیوانه واژه از ظاهرا درینه

ساسانی) ایران خاک از بخشی قرنها که کوفه مردم زبان در

. /» « : رود(. می بکار احمق عقل بی بمعنی کوفی عربی در بود

) . االسامی) تاج نگا

. ( » « تاج= نگا است فارسی دلو واژه عربی دیگر تلفظ داله

االسامی(.

است= فارسی آن ریشه ولی رود می بکار عربی در دمنه

) . یعنی) همه از تر مهم که دارد معنی چندین عمید فرهنگ نگا

. / / /» معروف» روباه نام ضمنا و غیره و کلک ناقال زیرک مکار

. » است » دمنه و کلیله داستان در

» « عربی= تلفظ هم آن که عربی دیباج واژه تشنیه دیباجتان

/» « » و» ابریشمی پارچه ابریشم یعنی است، فارسی در دیبا

طرفش. دو هر که یی پارچه بمعنی عربی در دیباجتان غیره

.) . ( / االسامی/ تاج نگا است ابریشمی شفاف درخشنده

» شده= » نیز عربی وارد که فارسی دردی واژه همان از دردی

/ : غیره و روغن شراب، مثل مایعات نشین ته بمعنی است،

. شود/ می گفته نیز لرد الی

142

/» « : کاخ= در دوات مسئول دار دوات بمعنی عربی در دواتی

/ .) . داخل) فارسی از دوات دواتی االسامی تاج نگا حاکمان

.) . ( دوات نگا است شده نیز عربی

/ » « دیر= رئیس بمعنی است دیری عربی دیگر تلفظ دیرانی

. / / دار صومعه زاهدها مهتر دیر عابدان بزرگ

. / /» « : است= آمده رو دنباله دنباله تابع بمعنی عربی در ذانب

/ » « ریشه همان از که دمب دنب یعنی عربی ذنب واژه از

( . » اینکه» بخاطر نیز گناه بمعنی ذنب است فارسی دنب دمب

/ . . االسامی تاج نگا است شده نامیده چنین آید، می آدم دنبال

191.)

. / /» « : همان= از چیز هر پایان دنباله آخر بمعنی عربی در دناب

.) . ( / /» « » ذنب» نگا است فارسی دم دنب دمب یعنی ذنب

/» « » « ذنب= همان از دراز دم اسب بمعنی عربی در ذنوب

.) . ( ذنب نگا است فارسی دمب

» آورد= » فرود زنخ رفتن راه در که شتری به عربی در ذقون

» « . ) . عربی،) در ذقن اصل شود می گفته االسامی تاج نگا

/ : » و » انسان لوچه و لب چانه بمعنی است فارسی زنخ تلفظ

جانوران.

. ( /» « : » « نگا= دمدار دمب بمعنی ذنب واژه همان از ذنابی

. است(. شده نیز عربی وارد فارسی اصل از ذنب

143

/ /» « : پارگی= کسیکه زن نجیه رفوگر بمعنی عربی در رفاء

» « . فارسی که است، آمده رفو از آن اصل کند تعمیر را پارچه

) . رفو) نگا است

» « : رفوگری= بمعنی فارسی در هم و عربی در هم رفو

/ / / وصله زدن بخیه پارچه در پارگی تعمیر لباس سازی دوباره

. . است فارسی واژه این ریشه غیره و کردن

. /» واژه= » این تلفظ گویند هندی جوز نارگیل به عربی در رانج

- / عربی تا است شبیه بیشتر ایرانی هندی و آریائی فارسی به

. است الزم بیشتر تحقیقات درینباره

« /» « : خوش= پای چهار یعنی رهوار بمعنی عربی در رهوج

. / فارسی«/ واژه این تلفظ از ست غیره و رو خوب تندرو راه

. شود می مشخص آن اصل بودن

. ( /» « نگا= است فارسی ربوخه ربوخ واژه همان از ربوخ

/» « . ) ربوخ است شده نیز عربی وارد واژه این عمید فرهنگ

» « : لذت بمعنی نیز عربی در آن بدنبال و فارسی در ربوخه

. است جنسی

» « ) ( نیز= عربی در که فارسی رند همان از قند وزن بر رند

/» « . بیابان درختان چوب به عربی در رند رود می بکار

/» « .) . های) تراشه چوب به فارسی در االسامی تاج نگا گویند

144

» « ( . / رنده/ ظاهرا گویند چوبی تکه چوبی های ریزه چوب

.) است مربوط واژه این با نیز بخاران

/ / / /» « و= تسبیح سرود درود تحلیل تکبیر بمعنی عربی در رود

» « ) . ( آلت که رود همان ضمنا االسامی تاج نگا خداست حمد

. باشد می هست نیز موسیقی

: » « » « یعنی رویدا عربی در فارسی رود واژه همین از

. /» مجید» قرآن در است شده درست آهسته آهسته آرامی

/ ( طارق سوره است آمده (.17/ 86نیز

/ /» « : خاندان= با فرد شخصیت با آدم بمعنی عربی در رهید

. . دارد شباهت بیشتر فارسی به واژه این است مهم شخص

. است الزم بیشتر تحقیقات

/» « : شغلش= کسیکه فروش برنج بمعنی عربی در ازاز

» « . آریائی زبانهای دیگر در که رز چون باشد برنج فروش

) / نیز) انگلیسی /Riceاسپانیائی Arros واژه اصال است،

» « فارسی هم رزاز عربی بندی صیغه بنابراین است، ایرانی

) . ( . رز نگا آمد خواهد بشمار شده عربی

. ( : » « نگا= است فارسی برنج یعنی رز دیگر عربی تلفظ رنز

رز(.

145

» « معروف= گیاه همان فارسی، ریواس عربی تلفظ ریباس

. فارسی دیگر های تلفظ دارد ترش مزه که بهار در خوردنی

. / / / است: غیره و چکری راوند ریوند دیواج آن

( » هم= » آن زیاد باحتمال که عربی در رباط دیگر تلفظ ربض

/» « : ) در شهر دیوار شهر میانه بمعنی است فارسی اصل در

/ ) . راهها) در قدیم های مهمانخانه االسامی تاج نگا قدیم

. دیگر/ تلفظ گذشته در کاروانها های مسافرخانه کاروانسرا

/ : . » ربوض » عربی در آن دیگر مشتقات است ربوض آن عربی

. است/ غیره و ربیض مربض

. (. / /» « نگا= قدیم کاروانسرای رباط ربض دیگر تلفظ ربوض

) رباط/ ربض

/ /» « /» « شهر= قلعه بمعنی رباط ربض واژه از مربض

) . ( / ربض/ نگا غیره و چهارپایان جای باربند کاروانسرا

/ /» جانوران= » جایگاه چهارپان قلعه باربند در گوسپندان ربیض

) . ربض ) نگا طویله مثل

: » « بمعنی= دو هر که رشاء دیگر عربی تلفظ ظاهرا رساغ

/ / » عربی» جمع غیره و نخ تناب ریسمان است، فارسی رسن

.) . ( » االسامی » تاج نگا است ارشیه آن

/» « » « ریسمان= رسن از که عربی، در رشاء جمع ارشیه

) / . ( . رشاء رساغ نگا است آمده فارسی

146

. / /» « : غیره= و گروه مردم صف دسته بمعنی عربی در ازداق

» « تلفظ هم آن که است رستاق عربی دیگر تلفظ ظاهرا

/ / » « دهکده دهات یعنی است فارسی در روستا دیگر عربی

) . ( . رستاق/ نگا غیره و خوره قریه

/» شده= » نیز عربی وارد فارسی در راق راک همان از روق

/ . ( » « پارسی نامهای نگا جانوران شاخ بمعنی (.362است،

( : / /» « شاخ از قبال که شراب جام بمعنی راک داق روق ضمنا

» « ( ) یعنی رحیق احتماال هست نیز کردند می درست جانوران

. الزم بیشتر تحقیقات است مربوط واژه همین به نیز شراب

است(.

. ( / /» « : نگا= غیره و عالمت اثر نشان بمعنی عربی در روسم

/» « ) که غیره و اسم وسم واژه با قوی باحتمال االسامی تاج

) /» مربوط ) » است غیره و باصمه باسمه مثل فارسی ریشه از

. است. الزم بیشتر تحقیقات است

» « معنا= جاش مهر به را آن االسامی تاج فرهنگ در روشم

. . تحقیقات است زیاد بودنش فارسی احتمال است کرده

. است الزم بیشتر

: » یعنی= » فارسی رانین واژه عربی دیگر تلفظ ظاهرا رانان

. ( /» نگا» پوشیدند می پا ران روی بر که زره نوعی رانپوش

.) عمید فرهنگ

147

االسامی= تاج عربی فرهنگ در که فارسی واژه روشن

« : خانه دیوار از که سرتاالر و دف است شده معنا اینطور

. ( » ص نگا باشد « 216بیرون « بر(. که تاقچه یا رفه منظور

. باشد می کنند، درست چوب یا گچ از دیوار

» « » « انگلیسی= در که برنج یعنی فارسی رز عربی تلفظ رزیه

« بشکل ایرانی واژه همین )Riceنیز در« رود می بکار

)Arrosاسپانیایی : ) ضمنا برنجی، نان یعنی عربی در رزیه

/ / /» « » انگور» درخت مو انگور تاک انگور بمعنی فارسی در رز

.) هست نیز

« » « زرده= بمعنی است فارسی در زدده عربی تلفظ زردج

. /» غیره و رنگ زرد اسب مرغ تخم

/ / /» روده= » از که یی رشته بند رشته زه بمعنی عربی در زیج

/ / که کمان چله کنند می درست غیره و بزغاله گوسفند تابیده

/ / ریسمان یی روده تناب شود می درست جانوران روده از

. معلوم عرب ادبیات دانشمند اصمعی بقول غیره و چرمی

( ! بودن فارسی احتمال پس شده عربی یا است عربی نیست

/ / . ص( االسامی تاج نگا تلفظ( 227دارد همان قوی باحتمال

. » شدهاست» عربی که است فارسی زه

148

. / /» « پوشیدنی= پسر جنگی جامه زره بمعنی عربی در زرد

» « » « از است، زره بمعنی که نیز عربی در درع واژه ظاهرا

. است آمده جا همین

( / / » « صیغه= ساز زره کار زره زره؟؟؟ بمعنی عربی در زراد

.) » « : است زره یعنی فارسی واژه یک از عربی بندی

/ /» « : برنج= خمیر، غذا، تکه نواله لقمه بمعنی عربی در زماورد

( . بیشتر تحقیقات است تر شبیه فارسی به آن تلفظ غیره و

.) است الزم

. واژه= همان از ظاهرا عربی در مردانه معروف اسم زید

/ / / : » ریش» بی بچه جوانک غالم بچه پسر یعنی فارسی زیدک

/ /» « : . بمعنی رهی ریدک آن فارسی دیگر تلفظ است آمده

.) . ( / عمید/ فرهنگ نگا است خدمتکار چاکر بنده

/ / / « : » کتاب= » نبشته نوشته یعنی زبور عربی دیگر تلفظ زبر

. با. قوی باحتمال است داوود حضرت مقدس کتابچه نام کتاب

/ / / : » « نرم ضد ناهموار درشت خش یعنی فارسی زبر واژه

) یی) ریشه ارتباط غیره و چرم و کاغذ سطح بر نوشته بخاطر

دارد.

) . ( » « : االسامی= تاج نگا است آمده راه بمعنی عربی در زواط

» « احتماال هم آن که است، عری در صراط دیگر تلفظ ظاهرا

149

/ /» « / / » « خیابان جاده راه یعنی هندی آریائی فارسی سرک با

. دارد ارتباط

» « دیگر= عربی تلفظ هم آن که زیبق دیگر عربی تلفظ زاووق

» « » معروف» ماده باشد، می سیماب یعنی فارسی جیوه

. در آن دیگر نام رود می بکار پزشکی و شیمی در که معدنی

. » « ( / است: عربی در ابق واژه اصل آبک ژیوه فارسی

/ / /» « : غیره= و بادوام ثابت استوار محکم یعنی عربی در زنیق

.) / /» « از) خوب و استوار نظر درست فکر زنیق رأی مثل

/» است » شده نیز عربی وارد فارسی زنیق زنیک واژه همان

/ / . ص) پارسی نامهای (.508نگا

» « » « زه= واژه از هم آن که زیج عربی دیگر تلفظ زیق

/ ) =( » « : چله رشته غیره و پیراهن کفش، بند بند یعنی فارسی

) . ( زیج/ نگا شود می درست گوسفند روده از غالبا کمان

« : و= کوتاه مرد بمعنی را آن االسامی تاج فرهنگ در زونک

/ . ( ص« نگا است کرده توصیف از( 232زشترو واژه این

. است شده وارد نیز بعربی فارسی

/ /» و= » نی ترکه، از که سله سبد زنبیل واژه عربی تلفظ زبیل

. بافند می درختان برگ گاه

/ » « شده= نیز عربی وارد سبد فارسی زنبیل همان از زنبیل

.) . زبیل) نگا است

150

» است،= » شده نیز عربی وارد فارسی زبون همان از زبون

غیره: و بیچاره ناتوان، ذلیل، خوار، بمعنی

. / « در= غیره و طال مثل طالیی، زرگون عربی تلفظ زرجون

)» « =( انگور خود و زرآب از فارسی دیگر واژه شراب عربی

. » « / / گویند/ می زرجون نیز مو، زر انگور درخت بن

» « » « زرفین= واژه از که عربی در زوفلین دیگر تلفظ زرفین

« : حلقه است کرده معنا چنین عمید فرهنگ است، فارسی

یا زنجیر و کوبیده دروازه یا درب چوب چهار به که کوچک

» اندازند می آن به را چفت

/ » که= » یی پنبه پلدس گلیم فارسی در زیلو عربی تلفظ زلیه

) . ( . االسامی تاج نگا رود می بکار مساجد در غالبا

/ / : خوانی= آواز ترنم صدای بمعنی فارسی و عربی در زمزمه

= : ( / گاثهای از استغاثه مثل دار وزن دعای خوانی شعر

: ؟؟؟؟( جنبیدن کند می تعریف اینگونه االسامی تاج زردشت

( ) بهنگام) زردتشتیان مذهبی سرود خوردن برنان زردشتیان

. ) غیره و مقدس نان همراه عبادت،

زبانهای در چون است، آریائی ریشه از واژه این زیاد باحتمال

تلفظ با شکل بهمین نیز =psalmoاروپائی / زمز)= سامز

. رود( می بکار زمزم

151

/ /» « که= چوبی دو زنه آتش چوب زند دیگر عربی نام زنده

» « / چوب است، زند باال چوب شود ایجاد آتش تا مالند می بهم

) =( » « » عربی» در زند دو هر زندان آنها دوی هر و زنده زیرین

) . ( . عمید فرهنگ نگا باشد می

/» « /» گویند= » زنه آتش چوب دو زنده زند به عربی در زندان

.) / . عمید) فرهنگ زند نگا

» « از= ظاهرا که زنفیلجه دیگر عربی تلفظ زنفلیجه

) =( » االسامی» تاج است؛ فارسی کوچک زنبیل یعنی زنبیلچه

( » « : زنبیلچه یعنی اسنتر موی دان افزار کند می معنا اینگونه

/ . ) ص نگا میریزند آن در را سرتراشی تیغ موی که .236یی

/ / » « بیخ= دنبالچه است؛ فارسی دمغازه عربی تلفظ زمجی

. ( » « . تاج نگا شود می تلفظ هم زمکی عربی در مرغان دم

(.236االسامی/

/ /» گوشه= » چهار که سبدی زنبل زنبر واژه عربی تلفظ زنبری

غیره و آجر و خاک حمل برای و دارد چوبی دسته چهار آن

( » « . حمل وسیله کشتی بمعنی عربی در شود می استفاده

. رود( می بکار آبی

- تعریف= چنین االسامی، تاج فارسی عربی فرهنگ در سابیاء

/ /» « =( : که زهدان رحم آب زیاد آب الکثیر الماء است شده

/ . ) ص نگا است آن در +236بچه : سا از است مرکب واژه این

152

» « = + : آب/ پر یا آبدان آبی جا شود می مجموع در که آب آبی

. . فارسی به راجع نیست شکی نیست عربی اینکه در غیره و

. است الزم بیشتری بحث آن بودن

« : / /» گردن= » بمعنی آب سگ آب سک آب سیخ تلفظ سخاب

« .) . ( » شیر مثل مشک بند قدیم در االسامی تاج نگا مشگ بند

«: =( سگ« یعنی کرد می کنترل را آب خروج امروزی، آب

.) آب«/ شیر آب

. » « نقب= است عربی زبان در فارسی سرداب تلفظ سرب

. / / در زیرزمینی زندان کوه در گوسفندان آغل زیرزمینی راه

. » « هست نیز سمج سرداب دیگر نام فارسی

نیز= عربی وارد که سردابه یاد فارسی سرداب همان سرداب

.) . ( االسامی تاج نگا است شده

» « است= شده نیز عربی وارد فارسی سخت همان از سخت

. / /» « : ) . وغیره) شدید غیرنرم خش بمعنی االسامی تاج نگا

/» « : » « خشن= یعنی فارسی سخت عربی دیگر تلفظ سختیت

) . ( / سخت نگا شدید نرم غیر

/» « : روزیکه= سرد نه گرم نه هوای بمعنی عربی در سجسج

. / به آن تلفظ نرم نه و سخت نه زمین باشد معتدل هوا

. » الزم» بیشتر تحقیقات است تر شبیه فارسی سگسگ

است.

153

/» « . » « : سپنگ= واژه با است مرغ شتر بمعنی عربی در سفنج

. . است الزم بیشتر تحقیقات دارد زیاد شباهت فارسی سینج

- معنا= چنین را آن االسامی تاج فارسی عربی فرهنگ در سدر

) ( / / : » « : عربی تازی سدره دره سه یعنی سدر است کرده

. تحقیقات است مربوط سدر درخت با ظاهرا که سدره،

» « » « . نیز در سه فارسی تلفظ سدر ضمنا دارد الزم بیشتر

) =( » « قصر خورنک خورنق نزدیک قصری نام که هست

: » « . / / قصری یعنی در سه است هندی مصری ایرانی معروف

/ . ( ص االسامی تاج نگا است داشته دروازه سه قصر( 245که

.) ( غیره و گلستان قصر مثل دره سه

/ /» « نام= دره؛ سه دروازه سه در سه عربی تلفظ سدیر

) =( معروف خورنک خورنق قصر نزدیک که ایرانی قصری

: .) . ( گوید االسامی تاج فرهنگ صاحب سدر نگا است بوده

/ . . ص» نگا است معرب .245فارسی

- تعریف= چنین االسامی، تاج فارسی عربی فرهنگ در سفار

» است» دهن بر آنچه مثل نهند اشتر بینی بر که آهنی شده

. «246نگا) « » « افسار( عربی تلفظ سفار قوی باحتمال

. ) . ( الزم/ بیشتر تحقیقات است عمید فرهنگ نگا فسار فارسی

است.

154

» واژه= » شده عربی هم آن که صقر عربی دیگر تلفظ سقر

/ : ) ( » شکاری» باز یعنی عمید فرهنگ نگا است فارسی چرغ

. غیره/ و عقاب قرقی

» نیز= » عربی وارد که فارسی سنجر از دیگری تلفظ سنجار

( شهرهای. از یکی عراق موصل نزدیک شهری نام شدهاست

/ فارسی منطقه گذشته زمان در که عراق کردستان تاریخی

/ .) فارسی سنجار ترکی عربی تلفظ است بوده کردی

/ / » « » عقاب» قرقی شکاری باز بمعنی است شده هم سنقر

. غیره و

=( » « تلفظ= خورنق معروف قصرهای که مردی نام سنمار

/ / / / » « و یغما خوان خورنه خورنگه خوردنگاه خورتگاه عربی

. ) شده معرفی عربی که واژه این کرد بنا را فارسی در غیره

) ( و. باشد، عربی تواند نمی فرهنگی و تاریخی بدالئل است

( » « عربی هم آن که فارسی سمسار واژه با قوی باحتمال

/ / / / : )! و کارساز کاردان دانشمند زیرک دانا یعنی شده خوانده

. » است» مرتبط غیره، و معمار باالخره

) : ( » « دو= هر که راه یعنی صراط عربی دیگر هجاء سراط

. ) - =( » « باشد می هندی ایرانی آریائی سرک واژه از احتماال

. / » است » آمده بسیار صراط نیز مجید قرآن در

155

. » « عربی= در است سرآمد عربی تلفظ ظاهرا سرومط

) =( » که: » چیزی هر و شتران سرآمد قامت بلند شتر بمعنی

» « ) / ( سرومد نیز سرپوش سرآمد گیرد قرار دیگر چیز روی

.) . االسامی) تاج نگا گویند

/ /» مسی= » سکه تو سه ستو فارسی واژه عربی تلفظ ستوق

/ / سکه تقلبی پول باشند پوشانده نقره یا طال آنرا روی که

- ) . االسامی) تاج فارسی عربی فرهنگ عمید فرهنگ نگا قالبی

( » « : یا هم در یعنی نبهره درم است کرده تعریف چنین را آن

.) / / غیره و تقلبی خاصیت بی بهره بدون پول

/ /» « سوذنیق= سوذانک فارسی اصل از ظاهرا سوذانق

» « . / می/ گفته شکاری باز به عربی در غیره و سوذک سوذق

. است. الزم بیشتر تحقیقات شود

. سوذانق= نگا سوذنیق

. سوذانق= نگا سوذق

« » « یعنی= سروال جمع هم آن که سراویل جمع سراویالت

. ( نگا« است شده نیز عربی وارد که است فارسی شلوار

» « آمده(. سرابیل بشکل بار سه هم مجید قرآن در سروال

/ نحل. ) سوره مثال دیگران( 81/ 16است و

» « شلوار= از هم آن که سروال عربی دیگر تلفظ سربال

/ » « . پیراهن جامه بمعنی بیشتر عربی در است فارسی

156

) بکار) پیراهن یا شلوار هم و است پیرهن هم عربی پیرهن

. رود می

است= شده نیز عربی وارد فارسی سرسام همان از سرسام

. است دیوانگی به نزدیک که مغزی ورم سر، ورم نوعی

: » « یعنی= فارسی سرگین عربی دیگر تلفظ ظاهرا سرجین

» « . تلفظ هم سرقین عربی در است انسان و جانوران مدفوع

. شود می

» « و= جانوران مدفوع یعنی فارسی، سرگین تلفظ سرقین

. » « شود. می تلفظ هم سرقین عربی در انسان

» « درخت= نوعی است، فارسی ساج عربی تلفظ ساجه

( آن به هندی زبان در روید هندوستان در بیشتر که معروف

) / » میوه» و درخت این استعمال گویند می ساگون سال

. آن از که گوشی چهار چوب جمله از است زیاد آن مانند پسته

. / غیره و متر گیری اندازه برای کنند می درست

- تعریف= چنین االسامی تاج فارسی عربی فرهنگ در سبجه

/» « : شباهت آن تلفظ سیاه، پارچه سیاه گلیم است شده

. الزم بیشتر تحقیقات دارد شده عربی فارسی به زیادی

است.

/ /» « بزرگ= جام زنبیل سبد فارسی واژه عربی تلفظ سبذه

. بافند می نی مثل دیگر گیاهان یا و درختان نرم ترکه از که

157

) . ( » یعنی= » سبجه نگا سبجه عربی دیگر تلفظ ظاهرا سبیجه

. / / /» باشد» می غیره و بند پستان بند سینه بند پیش شاماکچه

/» « : پنهان= آن پشت آنچه پوشش بمعنی عربی در ستره

. همان/ به گردد می بر اینها همه ظاهرا غیره و پرده شوند

» « / / » رویه» مقابل لباس زیرین پارچه فارسی آستر

» « » « فارسی= آستر همان از پرده بمعنی عربی در ستاره

) . ( ستره نگا است آمده

» « . آستر= همان از است عربی در محجوبه زن ستیره

.) . ( ستره نگا است فارسی

» « » « آب= زیر رفتن یعنی فارسی غوته عربی تلفظ غوطه

.) / . غوته) عمید فرهنگ نگا

» « شده= نیز عربی وارد گود فارسی ریشه از ظاهرا غور

. / / /» غیره » و چاه ته چاله گودی گود بمعنی است،

» یی= » پرنده نام فارسی، کاروانک واژه عربی تلفظ کروان

.) / . ( کاروانک عمید نگا است مرغابی بسان

» « نیز= عربی وارد که فارسی در کاکنه عربی تلفظ کاکنج

نیز انگلیسی زبان در که دارویی گیاه نوعی است، شده

یعنی آن شده عربی .al-kekengiبشکل ( نگا برند می بکار

) / المعارف دائره انگلیسی وبستر

158

واژه= با قوی باحتمال است؛ آمده بزرگ بمعنی عربی در کبیر

/» « » و» بزرگ شیر بزرگ صحرای بمعنی که فارسی کویر

- . ( فرهنگ کویر نگا دارد یی ریشه رابطه است غیره و ژیان

واژه( ضمنا / kaviعمید / /» « در بزرگوار کیا شاه قوی بمعنی

- . - ص پارسی نامهای نگا پهلوی (.220زبان

/» در= » که دفترچه دفتر بمعنی هر عربی و فارسی در کتاب

شده نوشته عموم برای غیره و فرهنگی علمی، مطالب آن

» « .) کت) از کتاب واژه اصل قدیم در دستنویس یا جایی است

. ( ) / /» « نگا ) است آمده کت خت خط همریشه قدیم پارسی در

/ » « )» « نویسنده= ) یعنی کاتب عربی جمع قطاب وزن بر کتاب

. = از ) نوشتن بمعنی عربی در کتابت واژه اصل از نویسندگان

) . ( /» کتاب » نگا خت خط فارسی اصل

» « آن عربی مشتقات و کتاب مجید 320واژه قرآن در بار

. است آمده

/ / » « » « زبان= در کت خت خط از کتاب عربی جمع کتب

) . آن) عری مشتقات و واژه این کتاب نگا در 320پهلوی بار

. است آمده نیز مجید قرآن

« » قدیم= » فارسی در کتو واژه از پنبه بمعنی عربی در قطن

/ . ( / « عمید فرهنگ نگا است آمده پنبه غالف غوزه بمعنی

159

) - =( )» اروپائی» ایرانو همین نیز آریائی دیگر زبانهای در کتو

بشکل ایرانی cottomواژه

» شده= » نیز عربی وارد که فارسی غوزه عربی تلفظ جوزه

/ / » « پوسته از هنوز که یی پنبه پنبه غالف غوزه بمعنی است،

/» « . واژه با غیره و غوزه جوزه واژه باشد نشده آورده در ئش

)» « =( » گردو» بمعنی جوز باالخره و قوز پشت گوژ ثل گوژ

. » دارد » یی ریشه رابطه قز یعنی آن ترکی تلفظ و عربی در

» کت= » ریشه از باالخره و عربی در کتابت و کتاب از کتیبه

) / /» پهلوی )= » زبان در کت خت خط همریشه قدیم، فارسی

/ / . ایران) زرتشتیان نشریه امرداد نامه هفته اسفند 17نگا ماه

1389- (.5ص-

/ ریشه= از غیره، و کتیبه کاری کنده یا و نوشتنی آلت قلم

=» « / =( » تا» بکارند که یی شاخه قلمه معروف سبزی کلم

. / » « » غیره » و کلک خامه یعنی نی قلم به گردد می بر بروید،

. ( / نگا است مربوط قدیم پارسی پهلوی زبان به اینها همه

نامه / 1هفته / ایران زرتشتیان نشریه اسفندماه 17مرداد

1389- (5ص-

» بار » چهار نیز مجید قرآن در اقالم یعنی آن جمع و قلم واژه

/ ( . قرآن های سوره از یکی نام قلم سوره در مثال است آمده

68. دیگران( و یکم آیه

160

) =( » « و= معروف سبزی فارسی کلم از دیگری تلفظ کلمه

= ( تا/ کارند می نهال بشکل که یی شاخه یا ترکه قلمه قلم

/ /» « خامه( کلک نی قلم بشکل قدیم در که چوبی شاخه بروید

)» «. ( . واژه این ریشه برای قلم نگا بردند می بکار نوشتن برای

نامه هفته به شود / 1رجوع / ایران زردشتیان نشریه 17مرداد

ماه -1389اسفند عربی 5ص- مشتقات و کلمه واژه دیگران و

مجموعا نیز مجید قرآن در . 75آن در مثال است آمده بار

( اعراف .143آیه( 7سوره دیگران و

. ( » « نامه= هفته نگا فارسی کته عربی تلفظ /1قصه مرداد

/ ایران زردشتیان -1389اسفندماه 17نشریه دو( 5ص- هر

» « » « هم دیگری کلمات با پهلوی کته و عربی قصه واژه

/ / / / « : و قلم کلمه کتاب خت خط مثل دارند یی ریشه رابطه

« . نامه ) هفته نگا «(1غیره مرداد

» « مجموعا نیز مجید قرآن در آن عربی مشتقات و قصه واژه

26( . هود سوره در مثال است آمده . 100آیه( 11بار دیگران و

» « =( » کتیبه= » کتاب همریشه قدیم فارسی کت واژه از خط

/» « /» « ) می ترکه یا و نهال شاخه یعنی قلمه به که غیره و

» « » « خامه یا و کلک یا و نی قلم بعنوان قدیم در که گویند،

. ( . » نامه » هفته نگا رود می بکار کتابت و نوشتن آلت 1یعنی

/ ایران/ زردشتیان نشریه - 1389اسفندماه 17مرداد (5ص-

161

» « » « در غیره و چوبدستی یعنی کوچک کت کتک به ضمنا

» « » « . در تخطه فعل بشکل خط واژه شود توجه عمید فرهنگ

( . عنکبوت سوره در مثال است آمده نیز مجید آیه( 29قرآن

48 .

=( / « یا= و قره فارسی کراویه کراویا واژه همان از کرویا

/) =( / ) » شاه» ترکیه؟ رومی زیره سیاه زیره بمعنی ؟ ترکی

. » در. » شود می تلفظ هم کرویاء بشکل عربی زبان در زیره

) - =( و انگلیسی مثل دیگر اروپائی ایرانو آریائی زبانهای

بشکل ایرانی، واژه همین نیز می carawayاسپانیایی بکار

رود.

/ /» « » « ترک= سرگین بمعنی عربی در خرس وزن بر کرس

. / / عربی تلفظ ظاهرا است غیره و مواد توده چارپایان تپاله

)» « ( » معانی» بهمین درست قدیم، فارسی گرز وزن بر کرس

.) . ( . » عمید » فرهنگ نگا غیره و لباس یا بدن چرک بخصوص و

» « شده= نیز عربی وارد فارسی کروانک واژه از کروان

/ می الحان خوش پرنده خوان خوش مرغ نوعی نام است،

باشد.

/» « وارد= که فارسی، کلیاس کریاس واژه همان از تریاس

/ /» « صحن خانه جلوی پیشخان بمعنی است، شده نیز عربی

. » ئند. » ساخته هم کراییس جمع آن برای عربی در داالن

162

» « ایران= شاهنشاهان لقب ، خسرو عربی تلفظ کسری

: سزار،) کایزر، قیصر، مثل جهان دیگر شاهان عناوین ریشه

. » « ) است اکاسره عربی در آن جمع غیره و تزار

/» پیدا= » شدن آشکار بمعنی دو هر فارسی و عربی در کشف

. / از/ قوی باحتمال غیره و شدن برهنه شدن ظاهر شدن

/» « بمعنی است، آمده قدیم فارسی کشفتن کشف ریشه

. ( / /» فرهنگ» نگا غیره و شدن پراکنده شدن آشکار گشودن

.) کشفتن/ عمید

» مجید » قرآن در آن شده عربی دیگر مشتقات و کشف واژه

مجموعا )20نیز . نحل سوره در مثال است آمده 54آیه( 16بار

. دیگران و

/» « » « مکعب= کعب واژه با که عربی در کعب جمع کعاب

- =( . ایرانو آریائی دیگر زبانهای در دارد یی ریشه رابطه

بشکل( نیز «(.cubeاروپائی « . ( کعبه نگا برند می بکار

) / . کعبه= ) مکعب نگا کعب

) / . کعبه= ) مکعب نگا کعبتین

« /» « درونی= سطح بمعنی فارسی، کپه کپ عربی تلفظ کف

=( آریائی«/ دیگر زبانهای در غیره و پا زیرین سطح دست

« ) بشکل- ایرانی واژه همین نیز انگلیسی مثل اروپائی ایرانو

163

cup =( » « زبان« در فارسی پنگان دیگر تلفظ فنجان یعنی

. رود( می بکار عربی

» « » جابجا » برای چوبی ظرف که کپه نام با کپه یا کف واژه

نیز رود، می بکار ساختمان کارهای در است گل و خاک کردن

. دارد یی ریشه رابطه

» آن= » در که عمق کم ظرفی یعنی فارسی، کپه همان از کفه

» « کفه ضمنا کنند، جابجا را غیره و گل و خاک مثل موادی

. » است » آمده کپه واژه همین از نیز غیره و ترازو

واژه= از . coverکفر ) - کفر ) نگا اروپایی ایرانو آریائی

» « شده= عربی تلفظ هم آن که کفری عربی دیگر تلفظ کفرا

) - - =( » است،» اروپائی هندی ایرانو آریائی زبانهای در کپرا

) ( /» نارگیل» درخت میوه نارگیل خرما نخل شکوفه بمعنی

. انگلیسی، هندی، زبانهای در غیره و ها میوه غشا و پوسته

) =( شده عربی آریائی واژه همین نیز دیگران و پرتقالی

(.copraبشکل . وبستر ) نگا رود می بکار

/» « آریائی دیگر واژه با کپرا کفرا واژه این قوی باحتمال

/ =( » « آریائی زبانهای و انگلیسی در کفر یعنی شده عربی

( coverاروپائی =( » بطور( » و حقیقت و حق پوشاندن یعنی

/ / است مربوط غیره و کردن قایم کردن پنهان پوشش کلی

.» کفر. » نگا

164

« » آریائی= » باالخره و عربی کفر واژه از .coverکفران نگا« )

کفر(

) . ( » کفر= » نگا عربی در کافر جمع کفره

/» « » « قسمت= نشیمنگاه بمعنی فارسی، کپل تلفظ کفل

/ گوشتی قسمت مقعد اطراف در جانوران یا و انسان پشت

. /» گویند » می نیز غیره و ران سرین آن به که پشت

پوشانده= » را مرده آن در که یی پارچه بمعنی عربی در کفن

» « . /» تلفظ کفن قوی باحتمال مردگان جامه کنند می خاک و

» « =( » که » کتف مثل است فارسی کنف شده عربی و غلط

. . » « نگا است انسان شانه یعنی فارسی کفت عربی تلفظ

» واژه» همان انگلیسی مثل آریائی دیگر زبانهای در که کنف

بشکل .CANVASفارسی رود می بکار

» اروپائی= » فارسی کفر واژه از . )Coverکفور کفور. کفر نگا

) / /» غیره » و ناشناس حق نشناس نمک ناسپاس بمعنی

» است،= » شده نیز عربی وارد که فارسی کالش تلفظ قالش

/ / / و پست و خرد شدن پژمرده چروکیدن شدن کوچک بمعنی

غیره.

» « نیز= عربی وارد فارسی واژه همان از نمک وزن بر کلک

» پر » خیک چند روی بر که یی ساده قایق بمعنی است، شده

/ فارس خلیج اطراف مردم ابتدائی و اولیه قایق کنند سوار باد

165

( ایران استانهای جزو روزها آن که فرات و دجله رودهای و

.) بودند بزرگ

» معنی= » که دارد، ریشه فارسی کل کل واژه از ظاهرا کلمه

. ( / / /» نگا» است غیره و گی پرچانه حرافی زیاد حرف پرگوئی

. . )» « کلمه نگا ضمنا کل کل عمید فرهنگ

/» « در= که ها قلوه قلوه یعنی بدن، عضو دو از یکی کلیه

» « . » « می نیز کلوه عری در شود می گفته کلیتین عربی

/ / » کلوه » قلوه به گردند می بر تلفظ دو هر باالخره که گویند،

.) / . کلیه ) عمید فرهنگ نگا فارسی در گرده

/ / » « ها= گرده ها کلوه ها قلوه عربی، در کلیه جمع کلیتین

) . کلیه) نگا

» « » « اقلید= از که عربی در اقالید مانند دیگری جمع مقالید

» « . » از= » که کلید بمعنی عربی در فارسی الکلید تلفظ آمده

. » است » قفل کردن باز آلت یعنی فارسی کلید واژه همین

. ) =( است آمده دوباره نیز مجید قرآن در کلید مقالید واژه

( » شورا » سوره در .12آیه( 42مثال غیره و

) - =( انگلیسی، مثل اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در

» « بشکل کلید ایرانی واژه همین نیز غیره و /keyفرانسه

kleh. رود می بکار

166

» « عربی= تلفظ آنهم که عربی نموذج دیگر تلفظ انموذج

» « = » کم» کم واژه عربی تلفظ کم که است فارسی در نمونه

. ) ( » فرهنگ » نگا غیره و چاه کندن بهنگام کلنگ صدای بمعنی

. کم/ کم عمید

» « شده= نیز عربی وارد که فارسی در کمینه واژه از کمین

/ / /» و » رذالت فرومایگی فطرتی پست بازی دغل بمعنی است

/ در. کند حمله بدبگیری خبر بی و خائنانه بطور کسیکه غیره

. / بی ارزش، کم کمترین، غافلگیرانه حمله نشستن سمین

. » « . است کمناء آن عربی جمع غیره و نامرد شخصیت،

)» « . ( » کمین= » نگا است فارسی کمین عربی جمع کمناء

» « » « کنشت= ریشه از که عربی در کنیسه جمع کناش

.) . کنیسه ) نگا است فارسی

=( » « » « کلیسا= بمعنی فارسی کنشت عربی تلفظ کنیسه

)» و » یهودیان و مسیحیان پرستشگاه یعنی کلیسه دیگر تلفظ

( نیز صهیونیستی اشغالگر رژیم شورای مجلس ضمنا غیره

.) » شود» می خوانده کنشت

.) . کنیسه= ) نگا یهود معبد کنیس

=( » آریائی= » و فارسی کنف عربی تلفظ .camvarکنب نگا(

. قنب/ قنبیط

167

» آن= » به که فارسی، زنجر واژه از عربی دیگر تلفظ زنجار

/ / گویند؛ می نیز غیره و کنجده انجروت اتزروت فارسی در

. است درختی تلخ صمغ نوعی

( » « اولین= عرب فیلسوف معروفترین خانوادگی نام کندی

/ /» « ) کند کندی کندا واژه از واقع در عرب مسلمان فیلسوف

/ / / فارسی) غیره و تاشکند تاشقند سمرکند سمرقند مثل

/ / / / /» حکیم( » فیلسوف دانشمند شهری شهر بمعنی که قدیم

=( . / / / واژه/ این ریشه غیره و دانا دلیر شجاع ساحر منجم

) = . ( ) حاال/ کندا عمید فرهنگ نگا است فارسی کندا کندی

و باشد فارسی گیش خانواده اسم نفر یک که شده چطور

» بشود؟ » عرب فیلسوف خودش

: آنستکه بعالوه( 1جواب ، مردم تاریخی عادت( 2جهل

هم را عرب غیر و ایرانی مسلمان دانمشند هر که اعراب

/ » نوشته» یا و بوده عربی اسالمی اسمش چون بنامند، عربی

) ( می بود المللی بین زبان آنزمان که عربی بزبان هایش

باشد.

» « سینا علی ابو به عربان تاریخ در که آنست نمونه بهترین

» « » « رازی زکریا محمد به و ئند داده عرب ارسوطی لقب

- » « ایرانی بزرگوار دو این حالیکه در عرب جالینوس لقب

168

در فقط و نکرده سفر هم عربی کشور یک به حتی اسالمی

! شدند بخاک هم ایران در و شدند زاده ایران

/ /» « » « کندوله= کندوک دیگر عربی تلفظ کندروج یا و کندوج

. ( » « نگا گویند می زنبور النه به فارسی زبان در که کندو

« - . / تاج فارسی عربی فرهنگ ضمنا کندو عمید فرهنگ

. الکندروج«/ االسامی

. ( » « نگا= پارسی زبان در کندو عربی دیگر تلفظ الکندروج

کندوج(

) / =( » جلوخانه،= » سایبان خانه باال خونه باال کونه تلفظ با کنه

- ( ایرانو آریائی دیگر زبانهای در ساختمان، دروازه باالی غالبا

پارسی( واژه همین نیز فرانسه و انگلیسی مثل اروپائی

. CANOPYبشکل ) / عربی )= در رود می بکار سایبان با خانه

) . ( عمید فرهنگ نگا رود می بکار واژه همین دقیقا نیز

/ / / /» « » آخر » غایت آنسر آنسو بمعنی عربی در کفه واژه ضمنا

» « بمعنی فارسی کنه واژه با قوی باحتمال چیز، هر انتهای

/» ریشه» رابطه ساختمان، از خارج آخرین قسمت آن سایبان

- » « - . ( . ص االسامی تاج فارسی عربی فرهنگ نگا دارد یی

489.)

» « ) =( فارسی،= در کوت واژه شده کوچک مصفر کویت

. / / /» غیره » و آجر و سنگ غالت گندم تپه چیز هر توده بمعنی

169

» « های خانه و است تپه باالی بر که حاکمان قلعه نام ضمنا

/ / شاهی قلعه است شده ساخته آن اطراف در شهروندان

( . / آریائی دیگر زبانهای در هست نیز حکومت مرکز دولت ارگ

. ) - - مثل= رود می بکار واژه همین نیز هندی اروپائی ایرانو

=( » یران » و پاکستان مرز در کویته (.Quettaشهر

/» « ) – =( واله کوت کوتوال ایرانی آریائی هندی واژه ضمنا

/ /» نیز » وغیره شاهی ارگ نگهبان قلعه محافظ دژبان بمعنی

(. / /» « پس است مربوط آریائی کوتیه کویت کوت واژه با

» « باستان ایران از بلکه نیست عربی نیز کویت شد معلوم

.) دیگر فرهنگی چیزهای خیلی مثل است شده غصب

» شده= » نیز عربی وارد که فارسی کودن واژه همان از کودن

/» « ) . ( کم. احمق بمعنی فارسی در عمید فرهنگ نگا است

/» « یابو/ بمعنی بیشتر عربی در حالیکه در است تنبل عقل

. / بکار را واژه ظاهر ما واقع در است غیره و فیل تنبل اسب

.) =( » مجاز » و حقیقت را آن مفهوم عربها و بریم می

/ / /» « » « قریه= خره خوره یا فارسی کوره عربی تلفظ کوره

/» « پهلوی زبان در خوره کوره ریشه از همه غیره و قراء

/ / / / / شهر: فرمانداری استان کشور بخش حصه بمعنی

های ) سرزمین و مختلف قرنهای در مختلف بمعانی شهرستان

.) بزرگ ایران وسیع

170

=( » « » « همان از قراء آن عربی جمع و قریه های واژه

) /» نیز» مجید قرآن در پارسی خوره .56کوره است آمده بار

اعراف ) سوره در .4آیه( 7مثال دیگران و

» « » « ریش= بی یعنی فارسی، در کوسه عربی تلفظ کوسج

» « ) . یا) چانه در ریش کمی فقط کسیکه یا عمید فرهنگ نگا

. را کوسه ماهی ضمنا صورت و گونه در نه و دارد سبیل و زنخ

. » گویند » می کوسج عربی در نیز

» « فارسی= ریشه از که عربی در کوکب مادینه واژه کوکبه

) . کوکب ) نگا است پهلوی

/ / / / معبدی= و مذهبی جادوگری ساحری شمنی کاهنی کهافت

. قدیم،/ پارسی کاهن واژه همان از گوئی غیب اخترشناسی

/ « . ( ص هند چاپ پارسی نامهای نگا است شده نیز عربی وارد

212.)» کاهن/ » واژه

» « » « = اصال که عربی، در کاهن جمع حسنه وزن بر کهنه

.)» « . کاهن ) نگا دارد پهلوی زبان در ریشه

/ =( » « » « قاف= کوه قاف از که کهف عربی جمع کهوف

)» « . ( کهف( نگا است آمده آریائی زبانهای در قفقاز

/» « بمعنی= ضمنا پادشاه، شاهان بمعنی فارسی در کیان

. / در واژه این چیز هر مایه و اصل طبیعت چهارگانه عناصر

/ /» « مایه جرثومه موجودی یعنی آخری معنی به عربی زبان

171

« = » « ( . ثومه جر یعنی الصهیونی کیان مثل رود می بکار

.) فلسطین« = در صهیونیستی غاصب کشور یعنی صهیونی

/ /» « و= دانایی هوشمندی زیرکی بمعنی عربی در کیاست

» « . یعنی قدیم فارسی در کیا واژه از ظاهرا است آمده غیره

. / / » است» آمده غیره و کیان شاهی شاهان پادشاه

/ / » « پول= جای توبره جیب یعنی کیسه عربی دیگر تلفظ کیس

. / واژه از ظاهرا لباس به دوخته کیف لباس در غیره و کلید و

/ / » « چین لباس در چروک بمعنی قدیم فارسی در کیس

. )» « ( زبان/ در است آمده جیب مثل چروک و چین ناهمواری

بشکل فارسی واژه همین نیز ( sinusانگلیسی =( بکار چین

. رود می

/ / /» « چاره= حیله مکر بمعنی دو هر فارسی و عربی در کید

» « . / به کید قدیم فارسی در غیره و زدن گول جستن فرار راه

/ /» نام» ضمنا و شد، می گفته چاره راه عارج راه تعمیرات

« . ( نامهای نگا هست نیز ایران باستانی شاهان از یکی

- ص«/ (.213پارسی

» « نیز مجید قرآن در کید . 35واژه در مثال است آمده بار

نساء ) .76آیه( 4سوره دیگران و

172

/ / /» « » حیله » مکر غدر بمعنی نیز عربی در کیسان واژه ضمنا

. که هست نیز تاریخی شخصی نام همچنین است چاره

.) / . ( . » کیان » عمید فرهنگ نگا هستند کیانیان پیروانش

/» « / /» « پیمانه= بمعنی گرا گره گری عربی تلفظ جریب

» « / یا/ و زمین گیری اندازه با رابطه در همه بنگان کیل اندازه

.) / . ( . گری عمید فرهنگ نگا است غیره و مصرفی مواد

) - - =( » « هندی= اروپائی ایرانو آریائی گیتار عربی تلفظ قیتار

» « . در گیت کلمات با گیتار واژه موسیقی معروف دستگاه

( » اشعار » و دعاها از ایرانیان مذهبی سرودهای گات و هندی

/ = » « غیاث( غیاث غاث آنها عربی تلفظ و زردشت

/ /» « غیره و نیازش دعا کمک فریاد بمعنی المستغیسین

) - ( . مثل اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در است مربوط

» بشکل » گیتار نیز .Guitarانگلیسی شود می تلفظ

« » « گره= بمعنی فارسی در گره واژه عربی تلفظ جیره

که« گوشه پنج هندسی باشکال کاشیکاری نوعی نام زدن

) / ( اسپانیای و غیره و مراکش تونس افریقا شمال در بیشتر

. آن به نیز انگلیسی زبان در رفت می بکار می Giriاسالمی

گوشه پنج کاشیکاری و ایرانی فرش در گره همان از که گویند

است.

173

» « واژه= از ریشه القاعده، معروف الدن بن همان از الدن

. » دیگر» زبانهای در است معروف گل بمعنی فارسی الدن

) - ایرانی) واژه همین نیز انگلیس مثل اروپایی ایرانو آریائی

. Labdanum/ Ladanunبشکل رود می بکار

)» « =( » عربی= » وارد فارسی غ حرف با الغیه واژه از العیه

. نرگس بسان گلدار، گیاهی نام است، شده نیز

» « شده= نیز عربی وارد فارسی در الال واژه از ظاهرا ألأل

/ / /» با » همراه درخشش روشنایی خوشی شادی بمعنی است،

» « .) . ( یعنی الال لؤلؤ واژه ضمنا عمید فرهنگ نگا شادمانی

. است ریشه همین از فارسی ادبیات در درخشان مروارید

/ » فارسی » زبان در بلورین چراغ نوعی نام الال الله همچنین

. هست نیز

/ /» در= » لیز لغزیدن لغزش کلمه با ظاهرا که عربی واژه لزج

. . است الزم بیشتری تحقیقات دارد یی ریشه رابطه فارسی

» « = وارد که فارسی زبان گاو لفظی ترجمه الثور لسان

. است شده نیز عربی فرهنگ

/ / /» « = بارتنگ بارهنگ بره زبان لفظی ترجمه الحمل لسان

نیز/ عربی وارد که فارسی زبان در چرغول خرگوشک

شدهاست.

174

» « = که فارسی گنجشک زبان لفظی ترجمه العصافیر لسان

. است شده نیز عربی وارد

) / ( » افغانستان= » بدخشان لعل مثل الل واژه عربی تلفظ لعل

مثل سرخ، برنگ گرانبهاست معدنی سنگهای از یکی که

) - - ( مثل هندی اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در یاقوت،

) =( » « / / می/ تلفظ لعل الل نیز غیره و پشتو پنچابی اردو هندی

شود.

) =( » « یونانی= آریائی واژه از عربی در لغت جمع لغات

logos.» « . . / / / لغت= نگا کلمات کلمه واجه واژه

- =( » « ایرانو= آریائی اصل از آنهم که لغت عربی تلفظ لغه

/ logosاروپائی( /» « واجه واژه کلمه بمعنی یونانی زبان در

» « . عربی همه که را لغه کلمه همین شد معلوم پس آید می

. مگر آنستکه بعدی سوال است یونانی واقع در دانستم، می

) است؟ ) دیگری چیز قدیم آریائی ایرانی از غیر یونانی

» « . واژه) وبستر انگلیسی فرهنگ (.logosنگا

/» « سخت،= سربسته، سخن چیستان بمعنی عربی در لغز

» « . آریائی اصل در که لغت واژه با ظاهرا غیره و پهلو چند

.) . ( ) - لغه) نگا میآید است، یونانی بخصوص اروپائی ایرانو

175

/ /» « بیخود= سخن بیمعنا کالم بیهوده لغت بمعنی عربی در لغو

=( /» آریائی » اصل از که لغت لغه واژه با ظاهرا خاصیت بی و

.) . ( ) لغه- نگا است آمده یونانی بخصوص اروپائی ایرانو

نیز مجید قرآن در واژه این . 11مشتقات مثال است آمده بار

( طور سوره .23آیه( 25در

.) . ( / / لغه= نگا لغات و زبان متخصص دان زبان دان لغت لغوی

/ /» « برآید= دهان از که حرفی گفتار بمعنی عربی در لفظ

/ » « . لفچ/ پارسی واژه ریشه از ظاهرا غیره و کلمه سخن

. » « » « / است/ آمده آید بیرون لب از آنچه و لب یعنی لفج لفچه

) / / . ل؟؟؟؟) لفج عمید فرهنگ نگا

) . ( / / / لفظ= نگا لب لفچ لفچ لفظ از تلفظ

» « » « لک= لک حاجی یعنی فارسی، لک لک عربی تلفظ لقالق

« / / عربی در خروش و بانگ قال و داد سروصدا بمعنی ضمنا

» « . از« نیز عربی در زبان لقلقه اصطالح گویند می لقالق

. جاست همین

/» « وارد= که پارسی لک لک حاجی لک لک عربی تلفظ لقلق

.) / . ( . لقلق عمید فرهنگ نگا است شده نیز عربی

/» « » « در= لک لک حاجی لک لک یعنی لقلق عربی جمع لقالق

.) . لقلق. ) نگا فارسی

176

=( » « در= لک لک حاجی صدای لک لک عربی تلفظ عقلقه

/ / /» « خروش( و بانگ قال و داد سروصدا بمعنی فارسی

. ( / نگا غیره و بیهوده سمعنا کالم و نامفهوم کلمات و همهمه

.) عمید فرهنگ

/» « » « و بیخود کالم بیهوده بمعنی فارسی در لک واژه ضمنا

. است خاصیت بی

/ /» « » « الک= لکا لک واژه از سرخ رنگ بمعنی عربی در لک

.) / / . ( . لکا الک عمید فرهنگ نگا است آمده فارسی

معانی= با رود، می بکار دو هر عربی و فارسی زبان در لیان

/» « . زندگی آسایش بمعنی عربی در مختلف کمی ولی شبیه

« . / بمعنی/ فارسی در غیره و معاش در فراخی خوشی راحت

. / / / احتمال«/ غیره و فروغ با تابان فروزان درخشش روشنی

. است شده عربی وارد فارسی اصل از که است زیاد

. داریم الزم بیشتر تحقیقات

» « » « عصاره= به عربی در که آچار دیگر فارسی تلفظ لیچار

/ /» « چیز چند از مرکب خوراکی مربا بمعنی است، شده تبدیل

نگاه آماده پخته پیش بشکل و شود اضافه غذاها به که مزه

دارند.

. عربی= در رود می بکار دو هر فارسی و عربی در لیف

/ /» « یا و خرما درختان برگ نخهای درختی تارهای تار بمعنی

177

» « لباس و پارچه و تناب ، ریسمان آنها از که گیاهان ساقه

/» « . بند که نیفه لیفه بر عالوه فارسی در کنند می درست

» بکار » حمام در که صابون کیسه بمعنی بود، قدیم در شلوار

/ /» درست » ابریشم یا و پشم نخ تارها از هم آن که رود، می

. است شده

« ایرانیان اینکه و فرهنگی و تاریخی سوابق به توجه با

آنکه« احتمال کردند، شروع را غیره و بافی پارچه و بافندگی

. بعکس تا است، بیشتر باشد شده نیز عربی وارد پارسی از

) - =( نیز انگلیسی مثل اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در

بشکل پارسی واژه ریشه??)= leaهمین که درخت برگ

. ) پس رود می بکار است پارچه و ریسمان و نخ باالخره الیاف

) « = ( ) =( آریائی ایرانی بلکه سامی نیست عربی شد معلوم

است.

/» پارچه= » و ابریشم یا و نخ دوات پارچه بمعنی عربی در لیقه

=( کند جذب را دوات رنگ تا گذارند می دوات داخل که یی

/» « .) فارسی/ لیفه لیف واژه همان از ظاهرا دوات اسفنج ابر

/ /» می» درست آنها از که پارچه باالخره و ریسمان نخ یعنی

) - =( انگلیسی. مثل اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در شود

بشکل واژه همین «/lickنیز « ( کردن جذب را چیزی یعنی

. ) رود می بکار غیره و لیسیدن

178

. بمعنی= عربی در انسانیت بقدمت قدیمی، بسیار واژه ماء

/» می » تلفظ نیز مویه مای شکل به جدید عربی در است، آب

. است. میاه آن عربی جمع شود

بتوان آنستکه از قدیمتر خیلی واژه این نگارنده بنظر

. خیلی باحتمال دانست اصالتش دلیل را آن امروزی استعمال

« » « » ماده » یعنی پهلوی مایه واژه از عربی در ماء واژه قوی

» « . در« اورمیه واژه آن دیگر دلیل است گرفته شکل اولیه

/ ( » « اورشلیم مثل شهر یعنی اور از که است ایران غرب

/ =( » « » « ) شهر/ آب شهر آب یعنی میه و غیره و بنگلور الهور

. ) است آمده آب کنار

» « نیز مجید قرآن در ماء . 63واژه در مثال است آمده بار

نساء ) .43آیه( 4سوره دیگران و

. فارسی= در رود می بکار دو هر عربی و فارسی در مابون

. / /» عربی» در است غیره و جنسی فاسد مخنث هیز بمعنی

. /» « ریشه مورد در است غیره و متحمع نام بد بمعنی بیشتر

. است الزم بیشتر تحقیقات واژه این

/» « دلسوختگی= عزا بمعنی دو هر فارسی و عربی در ماتم

. / فارسی آن اصل اموات برای شیون و گریه مردگان برای

.) . عمید) فرهنگ نگا است

179

» « شده= نیز عربی وارد که فارسی ماخور همان از ماخور

=( / /» « بمعنی ضمنا شرابخانه میخانه خور می بمعنی است،

/ / /» و» نوش و عیش جای خانه رقاص خانه فاحشه خانه قمار

. . عمید( فرهنگ نگا غیره

» « وارد= قدیم پارسی زبان در مادگ واژه همان از ماده

- . ( ص پارسی نامهای نگا است شده نیز بمعنی( 249عربی ،

) =( / /» غیره» و ملکولها ها، اتم اولیه مایه چیز هر اصل مایه

. دهد می تشکیل را جهان در مادی وجود هر اصلی اجزاء که

.) . ( » ماده= » نگا ماده به منسوب مادی

. » « فارسی= بیمارستان عربی تلفظ مارستان

/ /» « » « آتشگیر= انبر بمعنی فارسی ماشه عربی تلفظ ماشک

. / زنه آتش میزند آتش را چاشنی که آلتی تفنگ در

» « یا= و گل آن با بناها که آلتی فارسی؛ ماله عربی تلفظ مالج

. / و تخته ضمنا میمالند کنند می هموار را غیره و سیمان و گچ

می بکار زمین کردن هموار برای کشاورزی در که الواری یا

و. زنند می آهار آن با خیاطان که ای وسیله همچنین برند

. ( » « نگا. گفتند می هم انداوه ماله به قدیم فارسی در غیره

- - ص االسامی تاج (.511فرهنگ

» « /» « از= یکی ، مانی پیروان مانیگری عربی تلفظ مانوی

. بشکل او دینی کتاب اول شاپور زمان در پیامبری مدعیان

180

» « بعدها که سنتی بخوانند نیز بیسواد مردم که بود نقاشی

. از مخلوطی او آئین کرد استفاده آن از کاتولیک کلیسای

. کتاب بود مسیحی و یهودی زردشتی، بودائی، تعلیمات

( /» « » واژه» اصل ظاهرا ارتنگ ارژنگ او در Artمقدس هنر یا

. » « ) است شاپورگان و انگلیسی زبان

. /» « مانیگری= حرکت مانی پیروان بمعنی عربی در مانویه

/ / / /» « و= همانند بسان مانند شبیه مثال بمعنی عربی در مثل

/ /» « که. مردمی داستان مشهور قول قصه بمعنی ضمنا غیره

» « ) ( . مثل آن به ترکی و فارسی در معنی این به بدانند عامه

. ) بنده) حدس گویند می است شده گرفته آن از متلک که

. » « » « است آمده فارسی متل همان از عربی مثل آنستکه

» « . نیز کریم قرآن در مثل واژه است الزم بیشتر تحقیقات

. است آمده

ترجمه= نیز بعربی که یونانی در معروفی کتاب نام بحسطی

» « . مجسطی واژه یونانی اصل آنستکه جالب ولی است شده

کلمه » نام« » magisterاز از هم آن که از materالتینی قبل و

/ magdeآن /» دین » علمای و بزرگان یعنی مغان مخ دنا یعنی

دانایان که است، آمده ایران مذهبی دانشمندان و زردشت

. ( نگا بودند طبیعی و مذهبی علوم کلی بطور و نجوم علم

Magi.) انگلیسی فرهنگهای در

181

عربی= تلفظ از magusمجوس آنهم که یونانی و التین در

/» « در مذهبی علمای عنوان آید، می مغان مغ پارسی واژه

( . چه زردشتیبان همه به واژه این بعدها اسالم از پیش ایران

) زردشتی، شد، اطالق توده و عامیان چه دینی عالمان

.) » « شوند) می خوانده نیز پرست آتش اشتباه به که گبر

. » سوره » در مثال است آمده نیز مجید قرآن در مجوس واژه

. 17آیه( 22حج)

/ + /» « آب= مهر فارسی مهراب عربی تلفظ ظاهرا محراب

/ / / /» در» پیشنماز جای باالنشین مجلس صدر باالخانه برواره

« . پدر/ نام ضمنا غیره و نمازخانه در قبله سمت مسجد

« ( نگا« ایران باستانی داستانهای دیگر و شاهنامه در رودابه

-» ص پارسی (.271نامهای

» « » « مجید قرآن در محاریب آن عربی جمع و محراب واژه

)5نیز . عمران آل سوره در مثال است آمده و 37آیه( 3بار

دیگران.

» « » « دررست= خزینه از که عربی در مخزن جمع مخازن

. ( » « نگا است آمده گنجینه فارسی واژه از آنهم که شده

خزینه(.

.) / . ( » خزینه= » مخازن نگا عربی در مخازن مفرد مخزن

182

» « شده= نیز عربی وارد که پارسی مخمل همان مخمل

. ( نامهای نگا پرزدار لطیف و نما ابریشم پارچه نوعی است،

- ص – (.256پارسی

/ / /» « که= فلزی آلت نیمه سک مهمیز عربی دیگر تلفظ مهماز

. ) ( نگا دهند می پاگیر پاشنه پشت به میرانند را اسب آن با

. » است. » فارسی محیز واژه از مهمیز

» « » مخیز= » واژه ریشه از عربی، در مهماز دیگر تلفظ مهمیز

) / / /» « =( غیره و پریدن جا از جستن جهیدن خیز از فارسی

متصل کفش پاشنه به سواران اسب که فلزی وسیله نوعی

. .) . عمید ) فرهنگ نگا مهماز نگا میرانند را اسب آن با و کرده

.» محنیز»

نزدیک= ایران، شاهنشاهی پایتخت چهار از یکی نام مدائن

» « . مدینه عربی جمع واژه این عراق امروزی پایتخت بغداد،

» « » « ) مدن)= ، مدینه عربی جمع چون نیست قدیم پهلوی واژه

است.

. / /» « ظاهرا غیره و القری ام شهرها مادر پایتخت یعنی مدائن

/ / =( » « شهرهای که غیره و کند حصار قلعه مادیار واژه با

-» « . ( . ) پارسی های نام نگا دارد یی ریشه رابطه بودند قدیم

(.249ص-

183

» « بمعنی= است، فارسی مزه عربی تلفظ ظاهرا مذاق

/ ( /» ذائقه» مثل غیره و هنری احساس یا و چشائی حس طعم

. .) است الزم بیشتری تحقیقات غیره و ذوق

. /» در= » ضمنا غیره و کار بزه گناهکار بمعنی عربی در مذنب

/ /» بر » همه که غیره و دار دنباله دمدار دار دمب بمعنی عربی

) =( » « از که عربی در گناه ذنب فارسی اصل به گردند می

. /» است» فارسی دمب دنب

) =(» « مجموعا آن عربی مشتقات و دمب ذنب در 38واژه بار

( . تکویر سوره در مثال است آمده نیز مجید و 9آیه( 81قرآن

دیگران.

/» « » « کوب= طال بمعنی عربی در مکعب وزن بر مذهب

» « » « . آمده/ عربی ذهب از مذهب واژه غیره و مطال زرکوب

« . ( » « نامهای نگا است پهلوی زبان در زهبه از آنهم که

- ص« (.502فارسی

» « نیز مجید قرآن در ذهب . 8واژه در مثال است آمده بار

کهف ) .31آیه( 18سوره دیگران و

» معروف= » قصیده هفت نام عربی در مذهب جمع مذهباب

. » « داشت قرار معلقات از بعد جاهلیت زمان در که عربی

) . مذهب) نگا

184

/» عربی= » وارد فارسی مرزغن مرزغان واژه همان از مرزع

. ( / /» « . نگا است گورستان دوزخ آتشدان بمعنی است شده نیز

) / مرزغان عمید فرهنگ

/» « = فارسی، مرزنگوش مرزنجوش عربی تلفظ قوش مرد

.) / . ( مرزنگوش عمید فرهنگ نگا است دلروئی گیاه نوعی که

/» « » « نای= بمعنی فارسی، زبان در مزمار عربی جمع مزامیر

« . ( نامهای نگا غیره و آواز و ساز آلت موسیقی، نی

- ص« مذهبی( 276پارسی ترانه یعنی داوود حضرت مزامیر

.» لبک » نی با همراه

بمعنی= است، شده نیز عربی وارد که فارسی واژه مزمار

/ / =( » « / /» نی» قره قرنا سرنا شبیه موزیکی آلت لبک نی نای

.) » « یا/ گاو شاخ شود می تلفظ شبور عربی در که شیپور

» « و کنند می فوت آن در که شاخ شبیه چیزی و دیگر جانوران

. برای بیشتر شود می خارج بلند صدای آن گشاد همان از

( یهودیان، مثل مذهبی جشنهای در مردم اطالع و اعالن

( ) کرد، بلوچ، قبائل و اقوام بین عروسی یا و غیره و بودائیان

( .) داوود حضرت های ترانه داوود مزمار غیره و عرب ، ترک

» خداوند » تعریف در و مذهبی مقاصد برای لبک نی همراه که

.) انگلیسی در بود او نعمتهای . psalmsو است

185

» « » « مزگت= واژه عربی تلفظ که مسجد جمع مساجد

=( » « )» « . مسجد ) واژه مزگت عمید فرهنگ نگا است، پارسی

» در( » مجموعا سجده و مساجد یعنی آن عربی جمع و مزگت

مجید )92قرآن . بقره سوره در مثال است آمده 114آیه( 2بار

. دیگران و

/ /» « » « آهنی= میله میخ یعنی عربی در مسمار جمع مسامیر

. است فارسی ریشه از قوی باحتمال که غیره و مفتول

» « : ( . مسوار واژه تلفظ مسمار شاید است الزم تحقیقات

) » مس » از مسی یعنی است فارسی

» / شود= » تقاضا استغاثه از کسیکه بمعنی عربی در مستغاث

« / زردشتی اوستائی اژه به گردد می بر استغاثه اصلی واژه

/ /» « )» « =( ) نیازها«/ دعاها یعنی غاثها آن عربی گاتها گاثها

. ( نگا است زردشت مقدس کتاب از بخشی که خواستها

استغاثه(.

/ « یاری= طلب کند استغاثه کسیکه بمعنی عربی در مستغیث

/ /» « ) ( گاثها گاتها ریشه از استغاثه نگام نماید رسی فریاد و

. / پهلوی اوستائی زبان در غاثها

» « مرکز= یعنی مزگت پارسی واژه عربی تلفظ مسجد

« ( . / فرهنگ/ نگا مسلمانان عبادتگاه پرستشگاه عبادت

.) / مزگت«/ مسجد عمید

186

» « ) =( » گت » کلمه و دانا خدای مزدا کلمه دو از قوی باحتمال

. / /» « ) غیره) و مکان فضا جا یعنی گیتی مثل

مجموعا مجید قرآن در آن عربی مشتقات و مسجد 92واژه

( . بقره سوره در مثال است آمده . 2بار . 114آیه( دیگران و

=( » « = زبانهای در که مکعب کعبه دیگر نام الحرام مسجد

بشکل نیز انگلیسی مثل آریائی /CUBICLEدیگر CUBE

=(» « . ) مسجد کلمه دو از نام این باشد می است آمده

» « ) » حرام» کلمه بعالوه عبادت جای یعنی پارسی در مزگت

» « » « هرام)= است، مصر اهرام آن جمع که هرام دیگر تلفظ

/ = + « » + « آرام رام جای آن بمعنی آمده پهلوی رام ها از که

: ( توجه گویند می خداوند به هندوستان در هنوز که آریائی رام

/» « /» « فلسطین در الله رام رامسر هرمز رام پارسی نامهای

.) غیره و

/» « » « یا= چیزی شده سجده بمعنی سجده واژه از مسجود

.) . ( / مسجد نگا معبود کنند کرنش را آن کسیکه

. /» « غیره= و کوزه آبخوری ظرف بمعنی عربی در مشربه

=( » « شراب پهلوی واژه همان به گردد می بر واژه این اصل

« ( ) / / / نگا غیره و انگور آب الکلی نوشابه طالئی آب آب زر

شراب«(.

187

/» « از= نوشابه اصل در نوشیدنی بمعنی عربی در مشروب

.) . ( ) =( » شراب» نگا است فارسی زرآب شراب همان

/ /» « و= دست تر جادوگر باز شعبده یعنی عربی در مشعبذ

. /» است. » فارسی شعبده شعبده از اصل در غیره

. مشعبذ= نگا مشعوذ

/ / /» چیز= » اندود آهک اندود گچ آلود گچ بمعنی عربی در مشید

. » « ضمنا باشد شده سفید آهک و گچ با که ساختمانی یا

/» نیز» غیره و کاخ و قصر عظیم، ساختمان بلند بنای بمعنی

هست.

» « » « با که است شید ریشه است جالب مشید مورد در آنچه

( » آریا» بنیانگذار و ایران باستانی شاهان از یکی جمشید

/» « » « . جسم( کلمه دو از جمشید واژه است همریشه زمین

: » « یعنی شید بعالوه دهد می شاه معنی که سیم

=( / /» بر» آهک و گچ رنگ همان رو سفید نورانی درخشنده

- -» «. ( . ) = ص= فارسی نامهای نگا است آمده مشید شید دیوار

202). /» غیره/ » و مشید شید واژه عمید فرهنگ ضمنا

. » / « است آمده دوبار نیز مجید قرآن در مشیده مشید واژه

( حج سوره در .45آیه( 22مثال غیره و

. /» از= » شدن داماد شدن کسی داماد یعنی عربی در مصاهره

« » « عربی تلفظ هم آن که است غربی در صهر واژه

188

. ( ) مجله«)= نگا است آمده خانواده یک دختر شوهر شوهر

) ایران- چاپ الوحده

/ / /» « : قریه= دور حصار سرحد مرز شهر بمعنی عربی در مصر

» « » « . پهلوی مرز غلط تلفظ مصر واژه قوی باحتمال غیره و

» « نیز)= عربی وارد که پهلوی زبان در مرزبان توجه است

(. .) شهر نام احتماال است الزم بیشتری تحقیقات است شده

» مرتبط» واژه همین با نیز عراق و ایران مرزی شهر بصره

است(.

/ بدار= شده کشیده صلیب به کسیکه بمعنی عربی در مصلوب

» « . صلیب واژه همان به گردد می بر واژه اصل غیره و آویخته

. ( . » « نگا است پهلوی زبان در چلیپا کلمه عربی تلفظ که

) - چلیپا عمید فرهنگ

» « نوعی= نام که فارسی در گیره عربی تلفظ جیره

. ایران از کاشیکاری نوع این است شکل هندسی کاشیکاری

) ( نفوذ نیز غیره و الجزایر تونس، مراکش، آفریقا شمال به

« زیاد. بن طارق ایرانی مسلمان سرداران توسط بعدها کرد

( سال« اسپانیا به غیره و نصیر موسابن و 710همدانی

. رسید( هم میالدی

» پنج» هندسی شکل ها، کاشی نوع این خواندن گیره دلیل

) =( و کنند می گیر شوند می جفت هم بغل که آنهاست گوشه

189

. ضمنا گیرند می قرار هم کنار محکم سیمان و گچ بدون حتی

. ( » « نگا رود می بکار نیز قالیبافی در گیره واژه همین

.) /» غیره/ » و جیره گیره واژه اینترنت

/ / / /» « االهی= خدائی میترائی میترین عربی تلفظ مطران

» « » « مهر. خدای ، میترا به گردد می بر ها واژه این همه دینی

/» « خدایگان ترین باستانی که ها آریائی میان در خورشید یا

» « ( . در مهربان های واژه به شود توجه است جهان معبود

خانوادگی نام یا و است خدائی و خوب کسیکه فارسی،

: » « و خورشید خدای فرزندان یعنی مهرپوران مثل ایرانیان

غیره(.

/» « » « کاهنان رئیس به بیشتر امروز عربی در مطران واژه

=( / آیت خودمان باصطالح سرکشیشان نصاری بزرگ پیشوای

. )... عربی در مطران جمع شود می گفته عظما الله

. » « » است» مکارنه و مطارین

.) . ( » مطران= » نگا است عربی در مطران جمع مطارین

.) . ( » مطران= » نگا است عربی در مطران جمع مطارنه

) ( » دیگر= » معانی بر عالوه که فارسی تراز عربی تلفظ طراز

/ /» « آرایش و زینت جامه در زردودی نگار و نقش بمعنی

. ( / فرهنگ نگا غیره و بافی پارچه کارگاه جامه در بخصوص

190

/ - . نشر/ االسامی تاج فارسی عربی فرهنگ ضمنا تراز عمید

- ص تهران (.332دانشگاه

/» « » « هر= قیافه شکل بمعنی فارسی ترز عربی تلفظ طرز

. / / / واژه/ اصل غیره و قاعده روش هیئت اشیاء صورت چیز

« » شکل» بمعنی است، شده نیز عربی وارد فارسی تراز

/ / آرایش«/ و زینت جامه در گلبافی و زردوزی نگار نقش دادن

/ و فاخر جامه کارگاه جامه در بخصوص و کلی بطور

.) / . کلمه) با واژه همین قوی باحتمال تراز طراز نگا لوکس

/ » اردو،» و هندی و فارسی در دوزنده خیاط یعنی درزی

. است همریشه

) =( » فارسی= » طراز عربی در تراز از که عربی واژه مطرز

/ /» « گلدوزی نگاری و نقش جامه بمعنی شده، ساخته

/ / / و/ دار حاشیه دار بوته و گل مطرز جامه گالبتون زردوزی

.) . طرز ) نگا غیره

» / « » « فارسی= در ترقه ترق از که مطرق جمع مطارق

.) . مطرق) نگا است

.) . ( » مطرق= » نگا عربی در مطرق جمع مطارق

/ /» « » « تپک= چکش بمعنی عربی در مرفق وزن بر مطرق

/ » « . فارسی ترق واژه از قوی باحتمال غیره و زنی پنبه چوب

» و» ها جشن و نو سال در بازی آتش انفجار بمعنی ترقه

191

. » « صدای. شود می تلفظ هم شرق فارسی در غیره

) =( /» عربی» بشکل تروق و ترق صدای غیره و تپک چکش

. » هست » نیز مطرقه عربی در است شده بندی صیغه

.) . مطرق= ) نگا مطرقه

» « واژه= عربی تلفظ خود که عربی عسگر از معسکر

. » / » معسکر» است آمده ارتش یعنی اللشکر فارسی لشکر

. / /» غیره » و ارتشی پایگاه نظامی پادگان لشکریان جای یعنی

. / /» « در= گیر آبمیوه گیری میوه آلت عصاری دستگاه معصر

» « / » « آمده آبمیوه بمعنی اجاره فارسی آچار واژه از اصل

. ئند کرده بندی صیغه عربی در که است

.) . ( معصر= نگا معصر دیگر تلفظ معصره

/ / /» « که= چیزی آلود عبیر آلود عنبر عنبری عربی در معنبر

» « . عنبر همان از باشد شده زده آن به خوشبو و عنبر بوی

.) . ( عنبر نگا است شده بندی صیغه عربی بشکل که فارسی

/ . ( / » غار= » نگا غیره و غال فارسی غار شده عربی تلفظ مغار

مغاک(

/ . ( /» « غار= نگا فارسی غال غار دیگر عربی تلفظ مغاره

مغاک(

) / / . ( /» مغاک= » غال غار نگا مغاره مغار عربی جمع مغاور

.) / . مغاک) غار نگا مغارات

192

) . غار= ) نگا فارسی غار جمع اغوار

) . غار= ) نگا فارسی غار جمع غیران

دانسته،= عربی را واژه این عمید مرحوم گرچه مغناطیس

. واژه از بلکه نیست عربی که دهد می نشان ما تحقیقات ولی

. Magnetisیونانی ( فرهنگ نگا بنابراین(. WEBSTERاست

. یونانیها مگر آنستکه بعدی سوال حاال عربی نه است آریائی

) =( نویسنده نظر نکردند؟ مهاجرت ایران آریا اصلی کشور از

/» « » مغان » مخ آریائی واژه با یونانی مغناطیس واژه آنستکه

/ / آریائی فرهنگ متفکر مغزهای و روشنفکران علما یعنی

. الزم بیشتری تحقیقات دارد یی ریشه رابطه غیره و زرتشتی

ایرانی) نوسان فرهنگ چقدر که شد ثابت همینقدر ولی است

به عربی بعنوان را واژه این سال هزار که کردند می اشتباه

) کردند تحمیل زبانان فارسی

/» « در= که غاث غیاث از رس فریاد بمعنی عربی در مغیث

/ / / : / /» سرودهای» نیاز دعا استغاثه یعنی گاتها گات گاث اوستا

.) . ( / استغاثه نگا ایرانی پیامبر مزامیر زردشت مذهبی

( » واژه= » مغلوک یعنی فارسی مغالک واژه عربی تلفظ مغالق

/ . / عمید فرهنگ نگا شده ساخته عربی بشکل که فارسی

. / / /» « تهیدست(. فقیر بدبخت زده فلک یعنی مغالک مغالک

. ) =( است مفالیق مغالک مغالق عربی جمع

193

» « فارسی= واژه تلفظ که مغالق عربی جمع مفالیق

.) . ( / /» « » مغالق» نگا فقیر بدبخت زده فلک یعنی است، مغالک

. است= شده ساخته عربی بشکل که فارسی واژه مغلوک

/ /» « تهیدست بدبخت زده فلک یعنی است مغالک آن اصل

.) . مغالق) نگا

) / ( » « خودش= که آرامگاه قبر جای یعنی قبر واژه از مقبره

) / = (» « قبرستان گورستان گور پارسی واژه عربی تلفظ

/ / فرانسه. انگلیسی مثل اروپائی دیگر زبانهای در است

واژه نیز «/ COVERاسپانیائی « روی پوشش پوشاندن یعنی

» « آن عربی تلفظ و گور آریائی واژه همین با غیره و اشیاء

( » « ضمنا خاک در مرده جسد مثل دارد یی ریشه رابطه قبر

» « » « و حق حرف پوشاندن یعنی کافر و عربی در کفر واژه

» نه » آریائی، ریشه همین از نیز اندازد پرده حق روی کسیکه

.) است آمده سامی، و عربی

) ( » « آن دیگر مشتقات و قبر و مقبره جمع مقابر واژه

. 8مجموعا سوره در مثال است آمده نیز مجید قرآن در بار

. 2آیه( 102تکاثر) دیگران و

( /» « » « مثل= کندن کنات از که کن قنات برای عربی معنی

» « )» « و چاه کندن عربها بعدها است، آمده خندق شده عربی

194

/ =( » « » کار» کنده مغنی شکل به را است کن چاه کسیکه

. ئند( کرده تبدیل کننده

» « فارسی= واژه همان از ، مکیدن معنی به عربی در مک

/ / /» بدن» داخل به دهان و لب با را چیزی زدن مک مکیدن مک

) غیره ) و شیرخوار بچه مثل ریختن

» « نیز= عربی وارد که فارسی مکوک واژه همان از مکوک

( » « مثل بافندگی دستگاه کهدر آلتی ماکو بمعنی است، شده

. » شود» بافته پارچه تا کنند می طرف آن و طرف این موش

. . ) عمید فرهنگ نگا رود می بکار نیز خیاطی چرخ در ضمنا

/» « » مکه= » مقدس شهر به منسوب یعنی مکه واژه از مکی

/» « . اوستائی پهلوی زبان از اصل در غیره و یی مکه

) /» « . بکه) مکه نگا است

/» راهنمائی= » برای غیره و آتش یا و چراغ جای نور جای منار

» « برای قدیم در که آتشگاه دریا، و بندر در ها کشتی

. غیره و ساختند می کوهها سر بر دولتی و نظامی اطالعات

» « » « /» « زبان در نیران نیرا نار به گردد می بر کالم ریشه

- - . ( » ص » پارسی نامهای نگا آتش بمعنی (.327پهلوی

واژه= همان از مذهبی دیگر معابد یا و مسجد گلدسته مناره

.) . ( » منار» نگا دارد آریائی ریشه که منار

.) . ( منار= نگا عربی در منار جمع مناور

195

.) . منار= ) نگا عربی در منار جمع منائر

/ / /» « عقد= ازدواج کردن نکاح بمعنی عربی در مناکحه

» « » « نیکخواه یعنی نکاح واژه به گردد می بر همه زناشوئی

.) . نکاح ) نگا قدیم فارسی

« » سنگ= » دستگاه پارسی، منجنیک واژه عربی تلفظ مجنیق

سنگی« گلوله با جنگی توپ بعنوان قدیم زمان در که انداز

.) / . ( . منجنیق عمید فرهنگ نگا بردند می بکار بزرگ،

/» « قدیم= فارسی مندله مندل واژه از مندیل

. » واژه» اصل رود می بکار امروز عربی در دستمال بمعنی

/ : / /» دستار» بمعانی باستان ایران دور گذشته در مندل مندیل

. / آن/ از قبل است رفته می بکار کندوری بند پیش سفره

/» « / /» افسونگران» که خطی جادوگری سفره پارجه بمعنی

/ و کشیدند می خود بدور غیره و ها شمن کاران تعویذ

» « یا و نیایش و دعا به و نشستند می چله آن در باصطالح

. پرداختند می خود جادوی

. ) =( » است » شده منادل فارسی مندل مندیل جمع عربی در

. . ) ( » « نگا= است فارسی مندل مندیل عربی جمع منادل

/» « » « عنبر و عود بمعنی را مندیل عربی در ضمنا مندیل

/ بوی/ از و بریزند آتش روی که غیره و صمغ بخورات خوشبو

. همان از قوی باحتمال گویند می نیز شوند، مند بهره آن

196

/» شروع » واژه این کنند، می معبد کاهنان جادوگران کاریکه

. است شده

/ / : » در= » پایان چهار زمام افسار یعنی ماهار عربی تلفظ مهار

با و گذاشته غیره و شتر بینی پره در که چوب نوعی به اصل

. کنند می کنترل را جانور حرکت آن

. /» از= » غیره و هنری یا برکاری، قدرت استادی یعنی مهارت

» « یعنی فارسی ماهار از هم آن که عربی مهار واژه

) . ( . /» مهار» نگا آید می چارپایان زمام افسار

معماری،= سازی، ساختمان متخصص به عربی در مهندس

. واژه عموم تصور بخالف شود می گفته غیره و ماشینی برق،

. در را واژه این است فارسی بلکه نیست، عربی مهندس

« » « فارسی واژه عربی تلفظ هم آن که هندسه از عربی

» « / + کرده«/ درست است، اندازه باالخره و اندازه ها هندازه

) . هندسه. ) نگا اند

/» « » « » مای= » از هم آن که آب یعنی عربی در ماء جمع میاه

( » « شهر نام مثل است اولیه ماده یعنی قدیم پارسی مایه

» « . ) / : » می» واژه ماء نگا آب کنار شهر آب شهر یعنی ارومیه

یی ریشه ارتباط کلمه همین به نیز شراب بمعنی فارسی در

دارد.

197

- = واژه است عربی فارسی واژه دو از مرکب الحراره میزان

» « . از میزان ولی است عربی زبان در گرما یعنی حرارت

- . ( » « » پارسی » نامه نگا آید می ترازو یعنی مزنه پهلوی واژه

(.276ص

.) . ( = الحراره میزان نگا الهواء میزان

/» « : » شعله= » افروخته آتش بمعنی عربی نار واژه از فائره

/» « زبان در نار نیران همان به گردد می بر واژه اصل آتش

» « =( /» لغات » و انار مثل آتشین سرخی آتش بمعنی پهلوی

- . ص( پارسی نامهای نگا .327دیگر

. » است= » فارسی نارگیل واژه عربی تلفظ نارجیل

/ /» « » زن= » زندار مرد کننده نکاح یعنی نکاح فاعل اسم ناکح

. به/ گردد می بر واژه اصل غیره و کرده ازدواج شوهردار

.) . ( » « » نکاح» نگا است آمده فارسی نیکخواه از که نکاح

( / قوی= باحتمال عربان غیر از جمعی ناخالص عرب نبط

( عراق( داخل ولی ایران با عراق مرزهای در که ایرانیان

+ « » « ( نه( واژه عربی تلفظ نبط شاید کنند می زندگی امروزی

» « ) . ( + از« / نبط ظاهرا عمید فرهنگ نگا باشد غیره و بط نه باد

/ « » « و قبائلی قبیله خانواده به متعلق یعنی نپتیا پهلوی واژه

- . ص ) پارسی نامهای نگا این(. 317غیره دیگر عربی مشتقات

198

» « / / /» « انباط آن عربی جمع و بیط بناط نباطی نبطی واژه

است.

« ) = ( خبر= بمعنی یهودی عبری همچنین و عربی زبان در نبی

) » « ( / و«/ خبر یعنی نبا واژه از مشتق پیغمبر پیامبر دهنده

. کلمه به گردد می بر واژه این اصل آنستکه جالب است غیره

/» « )» « ( » قرآن» بمعنی که پهلوی زبان در قمی وزن بر نبی

« / خبر/ دارای که مقدس کتاب آسمانی کتاب مصحف

« / / . ( . نامهای« ضمنا نبی عمید فرهنگ نگا است آسمانی

- ص«- (.330پارسی

» « یعنی آن آورنده به آسمانی اخبار کتاب واژه بنابراین

. است» شده اطالق هم آسمانی خبر صاحب پیامبر

» « / » و » انبیاء نبأ مثل عربی در آن دیگر مشتقات و نبی واژه

مجموعا نیز مجید قرآن در . 160غیره در مثال است آمده بار

( » « بقره سوره 246آیه( 2سوره نام جمله از دیگران، و

» « انبیاء مجید قرآن یکم و بیست

» شده= » نیز عربی وارد که پهلوی زبان در نبی ریشه از نبیه

/ / / /» و » فهمیده و باهوش مطلع دانا آگاه خبردار بمعنی است،

.) . نبی) نگا غیره

199

. » « » « در= است آمده نخ واژه از که عربی در نسخ جمع انخاخ

. ( /» « فرهنگ نگا است غیره و زیلو دراز گلیم بمعنی عربی

.) نخ/ عمید

» « است،= شده نیز عربی وارد فارسی، نخ واژه همان از نخ

» « /» می » بافته پنبه نخ از که غیره و زیلو دوزی گلیم بمعنی

.) / . ( نخ. عمید فرهنگ نگا است انخاخ آن عربی جمع شود

/» یک= » به که فارسی نرگس گل نرگس عربی تلفظ نرجس

» « . هم نسترن فارسی در گویند می نرجسه عربی در آن دانه

آریائی دیگر زبانهای در گویند Narcissusمی

) =( عربی= در که فارسی نرگس نرجس مونث نرجسه

) . ( . » « در نرجس نگا رود می بکار نرگس گل یکدانه بمعنی

. » « دیگر زبانهای در گویند می هم نسترن آن به فارسی

) - =( بشکل ایرانی واژه همین نیز اروپائی ایرانو آریائی

Narcissus. رود می بکار

شده= نیز عربی وارد که فارسی معروف گل نام نسرین

. آن. واحد کنند می تلفظ ورا نون بکسر عربی در گرچه است

. » است » مونث بشکل نسرینه عربی در

/ » بزبان= » که فارسی در نسرین گل نسرین مونث نسرینه

. » « . است نسرینه آن مونث است یافته راه نیز عربی

200

» « شده= نیز عربی وارد که فارسی نسک همان از نسک

» « مقدس کتاب مختلف فصلهای یا و ها کتابچه نام است،

و پرستش طریقه عبادت، راههای دینی، تعلیمات اوستا،

» « ) / . ( و. نسک آن عربی جمع نسک عمید فرهنگ نگا غیره

/» « » « عبادت طریقه یعنی مناسک آن مختلف بندیهای صیغه

» « . نسکا قدیم فارسی در است غیره و نیایش انجام راههای

در آن عربی مشتقات و نسک واژه شود می تلفظ هم نسکه

نیز مجید . )7قرآن بقره سوره در مثال است آمده آیه( 2بار

196 . دیگران و

) . ( )» نسک ) » نگا نسک عربی جمع کتب وزن بر نسک

/ /» « » « راه= طریقه یعنی فارسی نسک عربی تلفظ نسق

.) . نسک/ ) نگا ترتیب و نظم روش

. ( /» « » « نگا= زنان زن بمعنی عربی در نساء جمع نسوان

ناس(

» مواد= » از یکی که فارسی نشادر واژه عربی تلفظ نوشادر

. است معروف معدنی

. عربی= در است آمده عربی در هم و فارسی در هم نشل

. / / / فارسی: در غیره و ربودن قاپیدن بری جیب دزدی بمعنی

. / / واژه: این مورد در غیره و آویختن گرفتن زدن چنگ بمعنی

. است الزم بیشتری است تحقیق

201

/» « نوعی= است، فارسی نانه نانا عربی تلفظ ظاهرا نعناع

. ( . فرهنگ نگا رود می بکار دارو و غذا جزو که خوشبو سبزی

عمید(

/ / » « نکاف،= نکاب فارسی نکاپ عربی تلفظ ظاهرا نقاب

/ دست آن با که شکارچیان چرمی دستکش دس؟؟؟؟ بمعنی

( » آن » روی دست روی را شکاری بار و پوشاندند می را خود

: . بمعنی( نقاب امروز فارسی و عربی در مینشاندند نکاپ

/ . ( . عمید/ فرهنگ نگا رود می بکار غیره و پوش چهره روبند

نکاپ(

» « » و» است شده پوش چهره به تبدیل پوش دست بنابراین

» « » به» را کاف عربها چون است؛ کرده نقاب را فارسی نکاپ

» « » به » تبدیل را فارسی پ حرف و قاف به خود تلفظ شدت

« ( . » ایران» علمای جمله مردم همه سال هزار و ئند کرده ب

» « » هم هنوز و است عربی نقاب که پذیرفتند نیز ادیبان و

99. ). نگا کنند می فکر طور همین عجم و عرب مردم ٪

/ نقاب عمید فرهنگ

: » یا= » پشم از که کلفتی پارچه یعنی فارسی نمد تلفظ فمط

) فرش )= یا و کاله یا کت تنپوش برای شود می درست کرک

- / . ( . ص تهران دانشگاه چاپ االسامی تاج فرهنگ نگا غیره و

590.)

202

» است؛= » شده نیز عربی وارد فارسی نواله از ظاهرا فوال

/ /» مالی » کمک کردن عطا کسی به بخشش بمعنی عربی در

: بمعنی فارسی در غیره و نیازمندان به غیره و غذایی و

/ / / جدا» کسی برای که خوراک مقداری توشه نان تکه لقمه

.) / / . نواله/ ) نوال عمید فرهنگ نگا دیگری به دادن نان کنند

» « )» « ( » « فارسی= نوید و دال با نبید از دیگری تلفظ نبیذ

=( / / /» « که: شراب خوش خبر خوشی خوش شراب بمعنی

- » « ) ص پارسی نامهای نگا کند می ایجاد خوشی و 311مستی

- - ص آریانپور انگلیسی فارسی فرهنگ .1296همچنین غیره و

» « و= میز بمعنی عربی در که فارسی، تخته همان از تخته

. » برند » می بکار کالس تخته همچنین

» « » در= » هم هنوز خیاط یعنی فارسی درزی واژه تلفظ ترزی

» « درزی دوز جامه و خیاط به غیره و پاکستان و هندوستان

. گویند می

) می= ) بکار عربی در هم و فارسی در هم قرص وزن بر ترس

. بمعنی فارسی در است نزدیک خیلی نیز شان معنی و رود،

203

یعنی عربی در و شود نمی کنده بسادگی که سفت زمین

. غیره و دوالب و صنعتی های چرخ دندانه

هم= عربی وارد ترساندن و فارسی ترس همان از ترسانه

» « . بسوی آتش که زرادخانه بمعنی عربی در است شده

( ترکی طریق از ظاهرا میترساند را آنها و پرتاب دشمن

). است شده هم عربی وارد عثمانی

» « » « که= مترسک بمعنی فارسی مترس همان از متراس

ترساندن برای کشتزارها در و کرده درست هیوال بشکل

» « . مترس عربی در گذارند می وحشی جانوران و پرندگان

. شود می تلفظ هم

) . ( / متراس= نگا آدمک مترسک مترس

. /» « » درنگ= » با بالنگ یعنی ترنج از دیگری عربی تلفظ اترج

)» « . ترنج) نگا

. » بالنگ= » درخت یا و بالنگ بمعنی فارسی ترنج همان از ترنج

. کنند می تلفظ هم اترج را آن عربی در

» « تر= قدیم نامهای که فارسی در تریاک عربی تلفظ تریاق

/ /) ( / /» غیره » و نارخوک نارکوک کوکنار شیره افیون اپیون آن

است.

204

/ /» « » انداختن= » دور اضافه یعنی فارسی، تفاله همان از تفال

» « . تف لغت از واژه این غیره و شده گرفته آتش که یی میوه

. / / است آمده خدو، خیو فارسی در دهان آب یعنی

» طبیعت»

/» / / « واژه= از موجود هستی وجود بمعنی عربی در کیان

» « / / /» کیا» از قدیم فارسی در واژه این کائنات کون کائن کان

. از آن ریشه است آمده شاهان یعنی کیان و شاه یعنی

/ / /» بمعنی» که کیخسرو کیقباد مثل کیانی قوی کاوه

( . / /» بیشتر» تحقیقات است غیره و مردم ساالر حاکم قدرتمند

.) است الزم

. » « در= واژه اصل است فارسی کیسه عربی تلفظ کیس

» / / کاسه » کاس کاز از آن ریشه و دارد مختلف معانی فارسی

» / / زبان » در غیره و چوپان یا صیاد، اتاقک کوهی خانه جا یعنی

/ / « . کاسا کاس بشکل واژه این نیز مجید قرآن در است پهلوی

)6نیز . انسان سوره در مثال است آمده و 5آیه( 76بار

دیگران.

) - ( انگلیسی مثل دیگر اروپائی ایرانو آریائی زبانهای در

پارسی واژه همین نیز غیره و ایتالیایی اسپانیائی،

. است رفته بکار غیره و ؟؟؟؟؟ بشکل

205

. » عالوه= » عربی در است فارسی جوراب عربی تلفظ جراب

/ / « » « پولی، جا کوچک خرجین کیسه بمعنی جوراب بر

. رود می بکار گفته است، پارچه از که غیره و جواهرات

» « هم= ریسمان یعنی فارسی کبال عربی تلفظ ظاهرا حبل

- » « . ص ) عمید فرهنگ در کبال نگا عربی در هم و فارسی در

926 ) - انگلیسی(. ) مثل اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در

بشکل فارسی قدیمی واژه همین نیز غیره می cableو بکار

رود.

) نیز)= مجید قرآن در کبال . 7حبل در مثال است آمده بار

عمران ) آل .103آیه( 3سوره دگیران و

/ /» « » « حاشیه= کناره یعنی فارسی، کنار عربی تلفظ کینار

غیره و طرف آن آنسو، گوشه، پهلو، وسط، ضد اطراف،

. مرکز خالف

» دل » حرف

/» « » « در= زاری یعنی فارسی البه واژه از ظاهرا لبیک

/ « » « / شخص/ تو یعنی عربی در ک پسوند بعالوه نیاز خواست

/ / / میآیم« » تو یاری به میطلبم یاری خواهم می تو از یعنی دوم

! /! / / تم آماده حاضرم هستم کمک آماده هستم تو خدمت در

» است= » چنار شبیه درخت نوعی که فارسی لبخ همان از لبخ

) - ( واژه همین نیز اروپایی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در

206

یعنی » برند می بکار را آبنوس »lebbekفارسی آن دیگر نام

- . ( . ص« پارسی نامهای نگا است / 241ماالبار گل( آقاقیا آنرا

. نامند می هم ختنه

» عربی= » لجام همان از غیره و مرادی ملجم ابن مثل ملجم

» « » « و پایان چهار افسار یعنی است فارسی لگام تلفظ که

/ / . » « ملجوم الجم است زیاد عربی در لجام مشتقات غیره

. غیره و لجم

» « نیز= عربی وارد فارسی لخلخ واژه همان از ظاهرا لخلخ

. معروفترین که هست آن برای مختلفی معانی است شده

/ / » و» پوست جسمانی ضعیف فربه ضد است، الغری آنها

استخوان.

» « دانه= فارسی، زبان در لوبیا همان عربی تلفظ لوبیا

. کنند می مصرف غذا جزو و پزند می که معروف

» « نیز= عربی وارد که فارسی زنبورک تلفظ ظاهرا زنبرک

. توپ شبیه چیزی آتشین، و جنگی سالح نوعی است شده

) می )= حمل غیره و شتر یا و قاطر پشت بر که توپچه کوچک

. » رود. » می بکار نیز فنر بمعنی عربی در شود

» « است،= فارسی ماسوره از دیگری عربی تلفظ مسوره

در و پیچند می را نخ آن دور که نی بشکل باریک لوله بمعنی

207

. (. نگا برند می بکار دیگر بافندگی ماشینهای یا و خیاطی

. است( شده گفته هم ماشوره فارسی در ماسوره

» خوشبو= » ماده که فارسی، مسک واژه عربی تلفظ مسک

=( عطرها تمام اصلی ماده و بوده مشک آهوی ناف از

ethers- ( ایرانو( آریائی دیگر زبانهای در است جهان در

بشکل( را فارسی واژه همین نیز .muoاروپائی

» خوردنی= » و رنگ سبز دانه که فارسی ماش همان از ماش

. شود. می تلفظ هم موش عربی در است

» « است= عربی زبان در فارسی، ماش دیگر تلفظ موش

.) . ماش) نگا

» « در= که وسیع زمین یعنی فارسی، میدان همان از میدان

مردم، اجتماع جای کنند، آمد و رفت یا و شده جمع مردم آن

و اسبدوانی ورزش، مرکز عزاداری یا و جشنها برگذاری

غیره.

» « شده= نیز عربی وارد که فارسی زبان در مینا همان از مینا

» و » الجورد از که تزیینی ظروف نقاشی ، آبگینه بمعنی است،

. بر که لعاب شود می انجام ای نقره و طالئی اشیاء بر غیره

. شود می آراسته ظروف

» ن » حرف

208

» کوچک،= » نیزه یعنی آن، مصفر بشکل فارسی نیزه از نیزک

. چه نیزه

« » نشانه= » بمعنی عربی در که فارسی نشان همان از نشان

بسوی«/ چیز هر پرتاب یا و تیراندازی برای گیری هدف گیری

. نظر مورد مقصود

» بمعنی= » شده، نیز عربی وارد که فارسی نشان از نیشان

» مدال» یا افتخار ریشه medalنشان از هم آن metalکه

. » « ) – ( فلزات است آمده فلزات یعنی اروپایی ایرانو آریائی

) کشف ) آریائیها اصلی سرزمین قدیم ایران در بار اولین هم

شد.

» « تلفظ= هم آن که نوردج عربی دیگر تلفظ ظاهرا نورج

/» « چوب یا میل میله، است، فارسی نورد نورده عربی

. رود می بکار غیره و خرمن کوبیدن در که شکل ای استوانه

قدیم، و جدید خرمنکوبی ماشینهای شکل ای استوانه میله

. نهند می تنور در و کرده پهن را خمیر آن با که ای میله

. / نورده نورد خرمنکوب،

» « زبان= وارد که فارسی، بزبان نی واژه دیگر تلفظ نای

. و کوچکتر ولی خیزران، مثل پوک، گیاه است شده هم عربی

توسط موسیقی وسیله بعنوان نواختن برای که تر سست

209

» « و نی قره مثل رود، می بکار بازان، موسیقی و چوپانان

غیره.

» ه » حرف

. / / /» بیشتر= » عربی در آری آره همان بله بمعنی فارسی در ها

»! « »! /! واژه » این اصالت به راجع ها اینه مثل بگیر بیا بمعنی

. است الزم بیشتر تحقیقات

( . حاقه سوره در مثال است آمده نیز مجید قرآن آیه( 69در

19.

/ / / / » + قامت= » بدن جسم تن یعنی اندام ها تلفظ ظاهرا هندام

/ / / « . زیباسازی تزیین آرایش بمعنی عربی در غیره و قد

» گفته« » نیز هندمه عربی در اندام؛ پرورش اندام؛ خودآرائی

. شود می

.) . ( » « هندام= نگا عربی زبان در هندام دیگر تلفظ هندمه

» و» حرف

/» « » / « گل= سرخ گل یعنی فارسی در ورتا ورد از وردی

- » «. ص/ ) پارسی نامهای نگا کلی بطور گل و روز گل محمدی

486.)

/ /» به » منسوب یا گل، برنگ سرخ گلی یعنی عربی در وردی

.) است ) بسیار عربی در واژه این مشتقات گل به مربوط گل

210

" انگلیسی= واژه از : yardیارده دارد" معنی دو آلت( 1که

متر یک حدود گیری، .2اندازه خانه( حیاط

« آریائی واژه از انگلیسی در واژه اصل صورت دو هر در

Gyrd/ Geard » « » یعنی« » مکان یک گرداگرد یعنی گرد یعنی

. ( . » انگلیسی» فرهنگ نگا است غیره و خانه حیاط

WEBSTER - که(. است اروپائی ایرانو واژه اصل آنصورت در

. است شده نیز عربی وارد

» « تلفظ= آنهم که فارسی غربال دیگر عربی تلفظ غربله

» « . » یا» کردن غربیل وسیله است فارسی گربال معرب

. » غیره» و ماسه و شن دیگر، غالت و گندم بیختن

» « » و= » ای پارچه بسته یعنی فارسی بقچه عربی تلفظ بقجه

» « و صابون قالب مثال مختلف، مواد بندی بسته گونه هر یا

غیره.

» + شاهان،= » سفره در آب مسئول یعنی ش آب واژه از آتش

عربی در غذا؛ و سفره مسئول ها، مهمانخانه یا و ثروتمندان

» « » مسئول » یا چی سفره یعنی سفرجی آن به آبش بر عالوه

. . فرانسه بزبان گارسن مهماندار گویند، می نیز سفره

» « یعنی= فارسی یی لوله واژه عربی تلفظ ظاهرا لولی

و شکل ای استوانه که چیزی حلزونی، مارپیچ، لوله، بشکل

. / آن مثل و طومار تومار غیره، و آب لوله مثل باشد دراز

211

» « = عربی وارد فارسی دردور قدیمی واژه همان از دور در

» « خودش دور آب جائیکه گرداب بمعنی است، شده نیز

دریاچه آبگاهها، ها، رودخانه در غالبا رود، می فرو و میچرخد

. غیره و سیالب طبیعی، استخرهای آبی، آسیابهای چاه یا و ها

» « شده= هم عربی وارد که فارسی به همان از ظاهرا بهی

» -» که. » است عربی بخ بخ همان کلمه این دیگر تلفظ است

/ / » - که » غیره و باش شاد باش شاه آخرین یعنی به به واژه از

. شود می گفته افراد تشویق و تحسین برای

» « آالت= از یکی که فارسی، کمانچه عربی تلفظ کمنجه

. ( کانال نگا است قدیم ایرانیان اختراع کره Arirangموسیقی

نوامبر- ماه (.2009جنوبی میالدی-

» / « یعنی= فارسی منجالب منجل عربی تلفظ ظاهرا منجله

. / / /» ازل» آدم بمعنی عربی در غیره و فاسد بدبو کثیف گندیده

. رود می بکار فرومایه و پست و

» « ساده= آدم یعنی فارسی، ساده واژه عربی تلفظ ساذج

. غیره و خور گول نادان، خبر، بی لوح،

» / / « شنگرف= زنجرف زنگرف واژه عربی تلفظ زنجفر

. است رنگ قرمز معدنی موارد از یکی که فارسی

» « » سبز= » ماده نوعی ، زنگ یعنی فارسی زنگار تلفظ زنجار

. مسی اشیا در زنگ شود، می تولید مسی ظروف در که رنگ

212

بمعنی= بیشتر عربی در که فارسی سرداب همان از سرداب

. / / /» رود» می بکار زیرزمین گنبد طاقنما سردابه

»! « گروه= نام که فارسی، یار ای واژه عربی تلفظ عیار

. های واژه بودند محروم مردم یاران و مدافعان و جوانمردان

» / انگلیسی» زبان در است آنان دیگر نام اخی Robinفتی

Hood . دیگر قسمتهای و فرانسه در است گروه آن سمبل

.cheralierاروپائی شوند می نامیده

» / « فارسی= بهرجان بهرمان واژه عربی دیگر تلفظ بهرجان

/ / /» ابریشمی » پارچه زرکشی تزیینی برق و زرق پولک بمعنی

) در/ ) زیباکاری و بندی آذین بندی آئین برای چیزیکه هر رنگی

. برند بکار شادی و جشن

« » / « بمعنی= قدیم، فارسی قرمط قرمد دیگر تلفظ قرمید

» / باستان/ ایران کاخهای در که تزیینی پخته خشت کاشی آجر

» « . ( . دانشگاه نشر االسامی تاج نگا رفت می بکار بابل و

« 440تهران- ضد(. » زندیق گروه قرمطیان، رئیس قرمط نام

نژادی تبعیضات و ایران به اعراب تجاوز علیه بر که عربی،

-» « . ص ) پارسی نامهای نگا کرد قیام ایرانیان (. 349علیه ضمنا

نیز معدنی دیگر فلزات و آهن سنگ به قدیم فارسی در

) . ( . » / / االسامی» تاج نگا اند گفته می قرمط قرمد قرمید

213

. ریشه= قوی باحتمال است عربی در منکسوب خر نورج

.) است ) الزم بیشتر تحقیقات دارد فارسی

» / « مسئول= یعنی آتشچی آتشجی عربی تلفظ عطشجی

/ حمام تنور گلخن در را هیزم کسیکه نتاب، تو حمام، در آتش

. نشود خاموش آتش تا میریزد

» « نادانی،= لوحی، ساده یعنی، سادگی عربی تلفظ سذاجه

. غیره و خوری گول

/ / / یعنی= » آسمانه اشکو آشکوب اشکوب عربی تلفظ اسکاف

/» « / / / /» از» باشد، سقفدار جائیکه هر خانه بنا اتاق بام سقف

» « . / بمعنی اسکاف امروز عربی در غیره و بازار دکان جمله

» /» بمعنی» عربی در ضمنا رود، می بکار کفشگر کفاش

/ / / / / بازاری» ور پیشه کاردان متخصص شغل هر استاد

/ / است یکی هنرشان و حرفه که افرادی شغل گروههم

- . ( ص تهران دانشگاه نشر االسامی تاج نگا غیره و سندیکا

23.)

/ =( » بازار » سقف یک زیر مردیکه یعنی اسکاف اینکه خالصه

= ) / =( مشغولند( پیشه هم همکار نوع یک شغل به تیمچه

. غیره/ و وران پیشه بازاری

214

» « » « اصل که سقف باالخره و اسکاف واژه با رابطه در

کلمه این نیز مجید قرآن در . 4آنست، در مثال است آمده بار

کل ) .26آیه( 16سوره دیگران و

» « » یکی= » که تلک یعنی فارسی، طلق عربی دیگر تلفظ دلک

و است ای نقره و شفاف سفید برنگ معدنی اجسام از

. » در » برند می بکار بدن و صورت برای گرته یا پودر بعنوان

/ ( » « ایرانی آریائی واژه یک آنهم که شامپو بمعنی عربی

. رود( می بکار نیز است

) - =( واژه همین نیز اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در

بشکل را .Talcum/ "Talcفارسی برند" می بکار

» « نگهبان،= محافظ، یعنی دیدبان واژه همان از دیدبان

چیزی حفاظت یا و مراقبت برج در مواظبت مسئول کسیکه

/» « ( . دیدبانی کوشک به عربی در باشد مکانی و شخصی یا و

. » « قاموس نگا گویند الدیدبان کشک محافظان اتاقک

بیروت- چاپ (.269ص- 1970المدرسی

» « بمعنی= عربی در که فارسی سرای همان از سرای

» / « ( » عنوان» کسری خسرو واژه از هم آن که قصر

. ) باشد می است آمده ایران شاهنشاهان

/» « » « آب= آب یعنی فارسی سوب عربی تلفظ صابون

/ چوبهای/ و نباتات آچاره یا عصاره گیاهان شیره درختان

215

)» « » « . ترکی ) زبانهای در سوب واژه عمید فرهنگ نگا جنگلی

. » « » است » آب معنی به سو نیز ای کره و چینی و

) - ( قدیم واژه همین نیز اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در

بشکل » « sapپارسی / / و« » درختان عصاره آچاره شیره یعنی

. واژه ضمنا رود می بکار یعنی soapگیاهان انگلیسی در

همچنین و « soupصابون / همین » با نیز آبگوشت شوربا یعنی

/ / /» « » « عصاره آچاره شیره آب یعنی فارسی سوب واژه

. است آمده

/ /» « » « نشیمنگاه= سرین یعنی فارسی کپل واژه تلفظ کفل

. / پشت از ران ران پشت

» « » « عربی= داخل کردن کپه بمعنی فارسی کومه از کومه

/ / و کردن، جمع کردن انبوه انباشتن هم روی است شده نیز

غیره.

» « که= عربی زرقون واژه عربی دیگر تلفظ ظاهرا سالقون

» « بمعنی است، فارسی زرگون شده مسخ تلفظ هم آن

. / /» / سرخ» زیر از سرب سرخرنگ رنگ طالئی

/ /» « » « نغمه= شعر یعنی فارسی سرود واژه ریشه از سرد

. / / / واژه/ این غیره و مطربی خوانندگی سریدن سرائیدن آواز

مثال دارد، زیادی مشتقات و است شده بندی صیغه عربی در

. » وغیره» سردی

216

/ / / / و= مطربی سریدن سرائیدن سرودن نوازندگی سردی

.) . سرد ) نگا غیره

. » زبانهای= » در است فارسی پاجامه واژه عربی تلفظ بیجاما

) - ( واژه همین نیز انگلیسی مثل اروپائی ایرانو آریائی دیگر

بشکل را .pyjamaفارسی برند می بکار

فارسی= واژه تلفظ هم آن که کیسه عربی دیگر تلفظ کیس

/» « » « » « » / همیان» یعنی باالخره و ظرف جا یعنی کاسه کاره

/ می نگهداری سکه آن در که جیبی کوچک کیف پول کسیه

شود.

) - ( نیز انگلیسی مثل اروپائی ایرانو آریائی دیگر زبانهای در

. رود ?????? می بکار غیره و بشکل فارسی واژه همین

» « / / نیز مجید قرآن در کاس بشکل کاسه کیسه کیس واژه

( . واقعه سوره در مثال است آمده بار و 18آیه( 56شش

دیگران.

» « آن= توسط که فارسی تلمبه عربی هجاء و تلفظ طلمبه

. شود می کشیده باال رودخانه یا و چاه از آب

» « شده= نیز عربی داخل فارسی اشنان همان از اشنان

بر عالوه و روید می زارها شوره در که است گیاهی است،

. برند می بکار جامه شستشوی برای صنعتی، های استفاده

.) . قلیا) نگا

217

/ » « » / « تر= کردن تر یعنی فارسی، تریت ترید همان از ثرید

شربت دوغ، شیر، آبگوشت، در و شود تکه تکه که نانی شدن،

. شود مصرف و ریخته غیره و

« » « سالح= یعنی فارسی، تپانچه واژه عربی تلفظ طبنجه

. غیره« و تیر هفت کوچک، آتشین

) ( یا= بطریک از ترکیبی ، کشیشان بزرگ بطریق خانه کخانه

» « » خانه» و است مسیحی دیانت سرکشیش که بطریق

/ « » « = جایگاهب یعنی فارسی، تخت همان از تخت فارسی

. بمعنی بیشتر عربی در غیره و خواب پایتخت و شاهانه سریر

» جلسات» برای و شده درست آهن یا و چوب از که جایگاه

و موسیقی کنسرت یا ون سخنرانی برای غیره و سیاسی

. برند می بکار غیره

/» « » « گناه= یعنی جناح واژه از عربی دیگر تلفظ جنحه

. دینی فرامین یا و قانون خالف یعنی گناهچه

» عربی= » در که فارسی سخت واژه از عربی تلفظ سختیان

» مرغوب » بسیار که شده دباغی پوست نوعی بمعنی امروز

» مراکش. » پوست آن به انگلیس در گفته moroccoاست نیز

. شود می

218

» « است،= شده نیز عربی وارد فارسی بخت همان از بخت

/ / /» از» خارج که آنچه قدر و قضا سرنوشت شانس بمعنی

. بد چه و خوب چه برسد، او به انسان اختیار

» بمعنی= » است، شده نیز عربی وارد فارسی آل همان از آل

. » / عربی» در وناشناخته مرموز موجود بمعنی و پری جن

) / =( » بکار » صحرا در خیالی آب بیابان در آنها سراب بمعنی

. رود می

» « شده= نیز عربی وارد فارسی نیزه واژه همان از نیزک

/» « دار دنباله ستاره بمعنی عربی در کوچک، ن؟؟؟؟ است،

. غیره و آسمانی شهاب آسمانی، سنگهای

است،= شده نیز عربی وارد که قدیم فارسی واژه سلبند

) / =( ) ( از و زده است لگام لجام افسار بر که بند تسمه نوعی

کنترل را او حرکت تا بندند، می او شکم به دستهایش میان

) =( » می. » گفته نیز بند؟ شکم شکیمه آن به عربی در کنند

شود.

» « یعنی= فارسی، در نشانچی واژه عربی تلفظ نیشانجی

. ( . » نگا» غیره و گیر نشانه هدفگیر، کند، می تیراندازی کسیکه

نیشان(

» عربی= » در فارسی؛ زبان در کهربا عربی دیگر تلفظ کهرب

« » « » « و کشش نیروی که مغناطیس یا ربا کاه یعنی کهربا،

219

» « . » تولید و برق بمعنی عربی در است فلزات جذب

. رود می بکار نیز الکتریسیته

« » « آدم= بمعنی فارسی، بخت از ساخته عربی لغت بخیت

. / اوست«/ کام به قدر و قضا کسیکه سانش خوش خوشبخت

« » « میله= بمعنی فارسی، کلون واژه عربی تلفظ کیلون

استفاده غیره و آغل و خانه یا باغها، درب قفل برای که چوبی

» « . / . گفته نیز کلند فارسی در قفلی میله چوبی قفل شد می

. شود می

/» « » « » « صدای= گاو نقره یعنی گوار یا سوآل وزن بر خوار

=( فارسی/ واژه همین نیز انگلیسی در گاو کشیدن ماغ گاو

" ) بشکل/ ماق .mooماغ رود" می بکار

( مثل فارسی از یا و است عربی خوار واژه انیکه مورد در

) بیشتر تحقیقات است، شده عربی وارد دیگر های واژه خیلی

/ . اولین ایرانیان آریائیان اینکه به توجه با ولی است الزم

بز ) اهلی جانور اولین گرچه کردند اهلی را گاو که بودند قدمی

) کشاورزی کمک بعنوان گاو برای هم هنوز و بود ایرانی کوهی

قدیم ) مصریان و آریائی هندوهای مثل پرستش حد در احترام

» « ) نیز را گاو نعره آنکه احتمال هستند، قائل االصل سامی

هنوز و نداشتند کاری گاو با اصال که بیابانی عربهای قبل آنها

220

) تر) قبول قابل خیلی نیستند و نبودند کشاورز چون ندارند

است.

/ /» « » « گاوآر گوآر ریشه از خوار واژه آنکه احتمال ضمنا

. ) / هست) نیز باشد آمده گاو نعره گاو عرعر یعنی گاوعر

. گذاریم می آینده نسل به را بیشتر تحقیقات

» « » « » نیز » مجید قرآن در گاو فریاد یعنی خوآر یا خوار واژه

( . طاها سوره در مثال است رفته بکار .88آیه( 20دوبار غیره و

» « نیز= عربی وارد که فارسی کرکند واژه همان از کرکندر

/» « قیمتی و زیبا سرخ سنگ نوعی لعل بمعنی است، شده

.)» « =( عربی در ضمنا یاکند از معرب دیگر واژه یاقوت شبیه

. » گویند » می نیز دریائی خرچنگ به را کرکند

» / / « وارد= که شنان اشنان اشنه فارسی واژه همان از اشنه

می زارها شوره در که گیاه نوعی است، شده نیز عربی

بکار لباسشوئی در که است اشنان چوبک آن حاصل روید،

. رود می

» در= » که فلز نوعی سرب فارسی واژه عربی تلفظ اسرب

. رود می بکار صنعتی نیازهای

. ( » « نگا= باشد شده ساخته سرب از چیزیکه سربی، اسربی

اسرب(.

221

» تلفظ= » از ظاهرا که است فارسی کنف عربی تلفظ قنبس

یعنی » واژه همین ولی« canvaانگلیسی است، شده گرفته

. است فارسی کنف همان تلفظ دو هر اصل

/ » « سنگ= نوعی که یشم، فارسی یشب همان از یشب

کبود، سبز، مثل مختلف برنگهای ولی عقیق مثل قیمیت

. است غیره و سفید

/ /» « » - « حرف= پرگوئی زدن ور یعنی ور ور عربی تلفظ بربر

» « . / نام بربر ضمنا وغیره بیخود تندگوئی بیمعنی و مفت

) =( و شمالی آفریقای مقیم که آریائی مرکزی آسیای از مردی

را آنها دیگران نبود، مفهوم زبانشان وچون هستند مغرب

( » « ) - =( » از» بیرون بمعنی بربر خواندند، ورکن ور بربر

آریائی،= غیر پهلوئی غیر وحشی، بیابانی خارجی، یعنی مرزها

. هست( هم ایرانی

« » « کله= یعنی فارسی کباس ریشه از کبیسه، مذکر کبیس

- - =( » ص/ االسامی تاج سر ؟؟؟؟ »478گنده سردار( یعنی

» / پادشاه/ کشور رئیس قوم

» / / « » « زبان در کاوه کاوی قباد از کباس واژه اصل ظاهرا

- » « . ( / ص پارسی نامهای نگا شاه پادشاه بمعنی ،(238پهلوی

. دیگر زبانهای در است آمده مردم و ملت سردار و رئیس

222

بشکل » فارسی واژه همین نیز «cabegaآریائی سر( » یعنی

. رود می بکار غیره و اسپانیائی در

» « » پهلوی= » زبان در وسم ریشه از که وسام جمع وسامات

/» / عالمت » نهند جانوران بر که نشان داغ بمعنی است، آمده

و افریقائی و رومی بردگان اندام یا و صورت بر که شناسائی

/ « . باسمه واژه اصل کلمه همین نکنند فرار تا میزدند غیره

. » / « واژه« ضمنا است غیره و انگ چاپ مهر یعنی باصمه

» / « » برای» گذارند می انسانها بر که نشان نام یعنی اسم

. است واژه همین از شناسائی،

» « » مجید » قرآن در اسم یعنی آن معروفتر بشکل وسام کلمه

حج )185نیز سوره در مثال آمده .78آیه( 22بار دیگران و

» « » « هند= یعنی سند نام با که قدیم فارسی واژه سندیانه

» « یا و دریا میان در کوچک جزیره بمعنی است، مربوط

» / « پاکستان یعنی هند سند برای ایرانی نام بزرگ، رودخانه

.) » « جزیره) بزرگ، رود است سند معروفش استان که فعلی

. است گرفته آب را اطرافش ئیکه

» « شده= نیز عربی وارد که فارسی قاوند همان از قاوند

» « قاوند گیاه از که روغنی ماده ضمنا و پرنده نوعی است،

. آید می بدست

223

» / فارسی،= » فروش خرده چی خرده واژه همان از خردجی

. گرد دوره یا کوچک، دکاندار یعنی

که= رنگ کبود گربه، از کوچکتر معروف جانور همان سنجاب

. برند می بکار زنانه گرم لباس برای را پوشش

زبان= در سنجاب، با رابطه در سنجاب، به مربوط سنجابی

. » گویند » می سنجابی خاکستری رنگ به عربی

. » « زبان= در غیره و ساعت تک تک مثل صداع حرف تکتکه

نیز صدا Tickانگلیسی آن شبیه زیادی کلمات ولی گویند می

) =( ) =( یکی یکی، تک تک یکتا تک مثل هست، نیز فارسی در

) =( ) / / غیره)= و اسبان تاز و تاخت دویدن تک پایینی قعر ته تک

/ / =( سوزن، چاقو، سرتیز منقار پرندگان نوک تک باالخره و

.) غیره و خار

/ / / « مثل= جزء حصه قسمت یعنی فارسی، تکه همان از تکه

.» غیره و پارچه تکه

» « » در= » تل کلمه از قوی باحتمال عربی، در تپه بمعنی تل

( » / « تپه بشکل که شبنم آب دانه شبنم بمعنی که فارسی

. ( . نامهای( نگا است الزم بیشتر تحقیقات است آمده است

(. 344پارسیص

/ » تپه » بشکل ریخته رویهم بمعنی که فارسی در تلنبار کلمه

. باشد تل یابی ریشه در خوبی راهنمای تواند می تل،

224

. / /» غیره= » و برقدار و زرق نقده پولک بمعنی عربی در تلی

» « » « آمده شبنم دانه بمعنی فارسی تل همان از ظاهرا

» « . ص) پارسی نامهای نگا (.444است

/ » دو » هر که گویند، می هم بهرجان بهرج پولک به عربی در

. هستند فارسی کلمه

« » « کردن= پرستاری بمعنی فارسی تیمار عربی تلفظ تمرجی

» « » « » کننده یعنی ترکی در چی پسوند بعالوه بیمار از

. غیره و پرستار تیمارچی،

» « » « و پرستار تیمارچی، کننده یعنی ترکی در چی پسوند

غیره.

» در= » هم و عربی در هم که تله از دیگری عربی تلفظ تاله

/ /» « . سرگردان حیران بمعنی عربی در رود می بکار فارسی

/ / ( » االهه/ االه کلمه اصل که شدن بیخود خود از شیفته

بر عربی تعریف الم و الف ضافه که الله باالخره و خدایان

/ » « » « / / است خدا آن یعنی االه یهودی عبری فارسی واژه سر

/ / عارف/ عاشق شدن بیخود خود از و عشق هدف معبود

.) / وغیره/ عابد زاهد ترسا

» « » « کسیکه دام، جانوران ناگهان گرفتن برای تله فارسی در

/ ( در قلندران مثل است شدن حیران و گیج و دام اسیر

225

. ) رود/ می بکار شدن، بیخبر خود از خدا دیوانگان دیشان

. است بررسی قابل کالم دو این رابطه

.) . ( تاله= نگا گیجی حیرانی، تله

» چهار » افسار آن به که میخ بمعنی عربی در وتد جمع آوتاد

» « . ورها یله تا طویله میخ یا کنند می فرو زمین به را پایان

نشوند.

. ) - دارد )= اروپائی ایرانو آریائی قدیم بسیار اصل یک کلمه این

/» اروپائی » زبانهای در که اوتار اوتاد : Avatarواژه فیلم ) توجه

. ) معلوم اصل شود می گفته نام همین به آمریکائی معروف

. » / می » که همانطور ولی است هندی سانسکریت از واژه آن

« » ایرانی» بنابراین و بوده آریائی زبان یک سانسکریت دانیم

. است« نژاد

/ / « » « النوع رب آلهه بمعنی آریائیان بین در اوتاد کلمه

/ / / / « » اولیاء مغان پیران خدا مردان باالخره و مقرب فرشتگان

» « ( را دیگران و هستند محکم میخ مثل که است غیره و زهاد

.) کنند می حفظ خود با نیز

طریقت، مرشدان و صوفیان و اسالمی عرفای بین در

» طریقت» و مذهب و فرقه سران و بزرگان بمعنی اوتاد

. است صفا و عشق

226

. ) ( » است » آمده هم مجید قرآن در ها میخ بمعنی اوتاد کلمه

فجر ) سوره در -89مثال .11آیه(

« ) برکا)= پهلوی ریشه از برکت «Barkaبرکه « ثروت« بمعنی

« . ( . نامهای نگا غیره و مستغالت اموال، و ملک دارائی،

ص (.474پارسی

» « پیغمبر که اسبی همان براق کلمه اینکه به توجه با

. ) نه) است پهلوی واژه یک نیز رفت آسمانها به آن با ص اکرم

) . انگلیسی؟؟؟! ) فرهنگ نگا عربی

هزار که کلماتی چنین برای فارسی اصل پذیرفتنی دیگر آنگاه

» « غیره و برکت کلمه جمله از شدند می معرفی عربی سال

. آمد نخواهد نظر به عجیب چندان

» / « آن مشتقات و برکت برکه کلمه نیز مجید قرآن بار 32در

( . اعراف سوره در مثال است .96آیه( 7آمده دیگران و

» » » « : واران) پهلوی زبان در باران کلمه قدیم تلفظ توجه

» « . ص. پارسی نامهای نگا (.473است

» / / / « زخش= زخواری زخولر زخ پهلوی کلمه ریشه از زخزف

/ / / / « زیبا ظاهر فنگ و دنگ آرایش تزیین بمعنی همه که

. . ( . ص« پارسی نامهای نگا است غیره و (.50تظاهر

= » « حرف القول زخرف مثل زخرف کلمه مجید قرآن در

» « = آمده بند در مزخرف و بیهوده و پوچ فریبنده و قشنگ

227

( انعام. سوره در مثال سوره. 112آیه( 6است از یکی وکال

. ( » سوره » نگا است زخرف عنوانش قرآن (.43های الزخرف-

» و= » عربی زبانهای در قربانی یعنی قربان کلمه اصل کریان

)» « - . ( مجید قرآن در گریان واژه عمید نگا است غیره و عبری

( . مائده سوره مثال است آمده بار سه .27آیه( 5هم دیگران و

» « روبر= افتادن، بخاک کردن سجده بمعنی عربی در کب

» « » « . بمعنی کپ یا و کب فارسی زبان در نهادن زمین

( . » « » زمین» بر پوزه مثل است جانوران پوزه یا و دهان

قویتر مقابل در عجز و کوچکی اظهار برای جانوران گذاشتن

و مالیدن خاک به پوزه یا طلبیدن، پوزش خود، از بزرگتر و

» « ) مثل کسیکه یعنی مکب کلمه مجید قرآن در شدید تواضع

و چپ از غافل و چریدن بحالت دارد، زمین بر پوزه جانوران

» « . ( » ابواالعلی استاد القرآن ترجمان تفسیر نگا است راست

- - الهور پاکستانی - 1989مودودی (.1459ص-

» « » کپ » یا کب همان از عربی در کب واژه که شود ثابت اگر

) ( » ریشه » زمین به پوزه مکب کلمه آنصورت است، فارسی

( . الملک سوره در هم مجید قرآن در دارد 22آیه( 68پهلوی

. است آمده

» / / / « = در/ کاس کاسه کازه کاز واژه از مشتق کساء کسوت

غیره )= و اسپانیائی و انگلیسی مثل آریائی زبانهای در پهلوی

228

=CASE » را( » دیگری جسم که آنچه پوشاک، پوشش بمعنی

و اشیاء مکان جانوران، آغل خانه، لباس، ظرف، بپوشاند،

.) / . ( » « عمید فرهنگ در کازه کاز نگا جا کلی بطور

- ( » « ایرانو اروپائی زبانهای در کساء پهلوی کلمه همین از

» « درویشان( عبای بمعنی که راداریم ؟؟؟؟؟ واژه آریائی

/ غیره و مرتاضان، گشاد روپوش معابد، کاهنان ردای

.) » « . دیگران) و وبستر انگلیسی فرهنگ در ؟؟؟؟؟ نگا

/ « کسوت) مثل است زیاد بسیار کساء عربی مشتقات

» « .) یعنی کسوت بشکل کساء کلمه غیره و کاسیات

» / / آمده» بار پنج هم مجید قرآن در لباس جامه پوشیدنی

مائده ) سوره در مثال ؟؟؟؟ 89آیه( 5است، بر اگر و دیگران و

» « در را کاس یا و کاسه یعنی ریشه کلمه کنیم اضافه

» / « مجموعا آن عربی مشتقات و کاس کاز لغت 11آنصورت

( . واقعه ) سوره نگا است آمده مجید قرآن در و 18آیه( 56بار

دیگران(.

. و= مسیحیان باعتقاد آخرت در گناهکاران جای دوزخ، جهنم

/ » « » « و وادی دره یعنی جی های واژه از کلمه این یهودیان

» « » های» خرابه از یکی نام که آید می آتش بمعنی هینوم

. ( فرهنگهای نگا ؟؟؟؟؟؟؟؟ همیشه که اوشلیم شهر اطراف

229

) انگلیسی؟؟؟؟ فرهنگ همچنین یهودی، و مسیحی انجیلی

؟؟؟؟ کلمه

/ ( میتراپرستی مثل آریائی مذاهب قدمت به توجه با ولی

یهود،( جمله از بعدی ادیان بر آنان زیاد اثرات و مهرپرستی

) از را مشترک های واژه گونه این باید اسالم حتی و مسیحیت

. کرد نگاه آنها اولیه ریشه

/ « » « » بدکار » زن بمعنی که جه کلمه دو از جهنم واژه ما بنظر

» « . » جای/ که هانوم و است پهلوی زبان در فاحشه روسپی

. دیگرش احتمال است شده مرکب است غیره و کوره یا آتش

» « » « که جایی یعنی هیزم و مکان بمعنی جا از که است آن

» / « آتشکده یا و حمام تنور گلخن مثل سوزانند می را هیزم

» « . دو هر مجید قرآن در حجیم است ریشه همین از آید می

» « مجموعا حجیم و جهنم پهلوی مجید 104کلمه قرآن در بار

( . بقره سوره در مثال اند بقره )206آیه( 2آمده سوره و (2؛

.119آیه

) . جهنم= ) نگا جهنم حجیم

( » « و= پستان مثل توپر، مکعب، یعنی کاعب جمع کواعب

ریشه( همان از از/ Cubeغیره آریائی زبانهای در که ؟؟؟؟

. واژه با کلمه همین باشد می است، آمده هم انگلیسی جمله

230

/ / » بابلی،» ایالمی، زیگورات معبد مکعب خانه یعنی کعبه

. است مرتبط آشوری

- ( ایرانو آریائی که نیز غیره و رومی و یونانی زبانهای در

کلمه( اصل میدهد خودشان که است، آمده هستند اروپائی

. ( . ؟؟؟؟ انگلیسی فرهنگ نگا سامی و عربی نه است، آریائی

(.cube/ cubic/ cubicleکلمات

» « » « قرآن در بهشتی نارپستان حوریان بمعنی کواعب واژه

( . بنأ سوره مثال است آمده هم .34آیه( 78مجید

) ( » سنجیده= » چه و شمرده چه اندازه مقدار، کمیت یعنی کم

» در » اندک یعنی فارسی کم واژه با کلمه این قوی باحتمال

. دارد ای ریشه رابطه بسیار، مقابل

» » » مجید » قرآن در بار دهها اندازه و مقدار بمعنی کم واژه

( . اسراء سوره در مثال است آمده دیگران 17آیه( 17هم و

» « نان= معرفت، بی قدرندان، ناسپاس بمعنی عربی در کنود

» / « . کینه کین کلمه با زیاد باحتمال غیره و شکن نمکدان و خور

. » انصورت » در دارد ای ریشه رابطه بددلی یعنی فارسی در

عادیات ) سوره مثال است، آمده هم مجید قرآن 6آیه( 10در

» « ) » نام= ) » گردش بمعنی فارسی خور یا کور ریشه از تکویر

» « ( . خورشید مثل خوردن چرخ شدن، لوله غیره و آفتاب دونه

صلیب همان آریائی، اقوام بین در آن چرخش سمبل که

231

) سانسکریت/ زبان و انگلیسی در که است، چلیپا شکسته

. ( . ) فرهنگ)= نگا شود می خوانده ؟؟؟؟ هم آریائی هندی

) ؟؟؟؟؟؟ ) همچنین و ؟؟؟؟ انگلیسی

/ =( که دنیا آخر در آن انفجار یا خورشید گردش معنی باین

/ هسته » بدور ؟؟؟؟؟ یا چلیپا شکست صلیب مثل آن های تکه

. ) در مثال است آمده هم مجید قرآن در چرخند می آن مرکزی

)» « ( » « سوره کور ریشه از تکویر آیه 81سوره مجید، قرآن

- » « » « ص. پارسی های نام به خور کلمه مورد در 229اول

. شود رجوع

232