dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07...

114

Upload: others

Post on 21-Jan-2021

7 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016
Page 2: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PM

Page 3: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان

مترجم: پروین پژواک

)ACKU( ناشر: مرکز معلومات افغانستان در پوهنتون کابلچاپ اول: بهار ۱۳۹۵ هجری شمسی، ۲۰۱۶ م، کابل، افغانستان

dastan barae atfal afghanistan.indd 3 5/30/2016 2:17:09 PM

Page 4: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

مشخصات کتاب

نام کتاب: داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستانمترجم: پروین پژواک

طرح پشُتی: محمد مظفری )ACKU( ناشر: مرکز معلومات افغانستان در پوهنتون کابل

شماره مسلسل: ۳۳۱چاپ اول: بهار ۱۳۹۵ هجری شمسی، ۲۰۱۶ م، کابل، افغانستان

تیراژ: ۵۰۰ جلدتعداد صفحات: ۱۱4

اندازه: ۵, ۱۳ × ۲۱ سانتی متر[email protected] :)پسُتِ الکترونیک )ایمیل

www.acku.edu.af :)وب سایت)پایگاه اطلاع رسانیISBN 978-9936-607-30-9/۹۷۸-۹۹۳۶-۶۰۷-۳۰-۹ :شابک

حق چاپ محفوظ است.

استفاده از مطالب کتاب با ذکر مأخذ مجاز هست. این کتاب به کمک مالی اداره انکشافی ایالات متحده امریکا )USAID( چاپ و نشر گردیده است. نویسنده مسئول محتوای کتاب است، محتوا الزاماً

بازتاب دهندۀ نظرات ACKU نیست.

dastan barae atfal afghanistan.indd 4 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 5: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

v

مقدمۀ ناشر

ـــ. ش، اکتوبر ۱۹۹۶ میلادی، ــال پیش، به تاریخ ۱۳۷۵ه نوزده سمرکز منابع نشراتی و اطلاعاتی اکبر، برنامه ای را بنام کتابخانه های سیار ـــ. ش برابر با ۲۰۰۵ ــال ۱۳۸4 ه ــت گرفت که تا س )اریک(، روی دس

میلادی به همین نام فعالیت داشت.ــپس کتابخانه های سیّار )اریک( به عنوان یک نهاد مستقل به نام ســون کابل« )ACKU( به کار ــتان در پوهنت »مرکز منبع معلومات افغانسآغاز کرده؛ تا اکنون به فعالیت های فرهنگی و تحقیقاتی خود به صورت گسترده ادامه داده است که یکی از عرصه های کاری اش را برنامه توسعه

کتابخانه های سیار توانا /ځواکمنABLE تشکیل می دهد.هدف از طرح و تطبیق این برنامه، ارائهٔ معلومات مفید و آموزنده به ــتقرار صلح، ثبات، ارتقای ظرفیت، خوانندگان گرامی و همکاری در اس

بازسازی و تحقق آزادی بیان در کشور است.در اوایل، کتابخانه های سیار به شکل صندوق های فلزی ساخته شده ــته می شدند. مردم منطقه کتاب ها را به بودند و در محل خاصی گذاشامانت می گرفتند و می خواندند. کسانی که سواد خواندن نداشتند؛ مطالب

و محتوای کتاب ها را از کتاب خوان ها می شنیدند.وقتی تمام کتاب های کتابخانه در منطقه خوانده می شد؛ کتابخانه به منطقهٔ دیگری انتقال داده می شد و یا تعدادی از کتاب های جدید به

آن علاوه گردیده در همان محل باقی می ماند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 5 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 6: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

vi

ــترش کتابخانه ها در مراکز آموزشی در سراسر کشور و اکنون با گسبا فعال شدن مکتب ها و نهادهای اجتماعی فرهنگی، تقاضا برای ایجاد ــر به تقاضای زیاد ــت. نظ ــای دائمی و ثابت افزایش یافته اس کتابخانه هعلاقه مندان از سراسر کشور، مرکز منبع معلومات افغانستان در پوهنتون کابل تصمیم گرفته است که به منظور پاسخ گویی به نیازهای متقاضیان

گرامی کتابخانه های ثابتی را در لیسه ها و در مراکز عمومی ایجاد کند.ــتان در پوهنتون کابل، افتخار دارد که مرکز منبع معلومات افغانســه های فلزی- تاکنون بیش از ۲۳۷ کتابخانه را در قالب بکس ها و قفســور تأسیس کرده است. این مرکز در نظر دارد چوبی در ۳4 ولایت کشکه از طریق برنامهٔ کتابخانه¬ های سیار توانا/ ځواکمن، کتابخانه های بیشتری را در مراکز شهرها، ولسوالی ها و دهکده های دورافتادهٔ دیگر

نیز تأسیس کند.ــیّار توان��ا/ ځواکم��ن )ABLE( در قالب ــارات کتابخانه های س انتشــتان در پوهنتون، کابل تلاش ــوب مرکز منبع معلومات افغانس و چارچمی کند که برای کتابخانه های خود، آن دسته از کتاب های مفید و مواد معلوماتی آموزشی را گردآوری کند که زبان نگارش آن ساده و روان بوده و دارای مطالب موردنیاز مردم باشد؛ تا مردم را در زندگی روزمره شان در مسائل دینی، اجتماعی، اقتصادی، تعلیمی، تربیتی، صحی، تاریخی، فنی،

مسلکی و... کمک رساند.ــال با ــعه کتابخانه ها، هرس ــیس و توس ــوی دیگر، برنامه تأس از ســیار توانا/ ځواکمن )ABLE( در مرکز و ــروی از کتابخانه های س انجام سولایت های کشور، تازه ترین کتاب ها و مواد آموزشی و کمک آموزشی را به کتابخانه های خود توزیع می کند و درخواست ها و پیشنهادهای کتابداران

و خوانندگان محترم را جمع آوری می کند.ما، در گام نخست، کوشش می کنیم تا مواد و کتاب های تقاضا شده ــی ها و مراکز نشراتی( تهیه و خریداری را از منابع مختلف )کتاب فروشــات مطلوب در مراجع ــدم موجودیت آثار و معلوم ــم. در صورت ع کنیــاپ آثار موردنیاز، این ــور، تلاش می کنیم تا با تألیف، ترجمه و چ مذک

dastan barae atfal afghanistan.indd 6 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 7: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

vii

ــر کتاب های خلأ را پرکنیم. به منظور تحقق این هدف، برای چاپ و نشموردنظر خوانندگان گرامی با هماهنگی مؤسسات محترم همکار تلاش ــتواری برداشته شده و فعالیت های ثمربخشی انجام گرفته و گام های اس

صورت گرفته است.ــترک از نمایندگان این مرکز و ــرای کار بهتر و منظم، هیئتی مش بــت؛ تا مراحل ــندگان انتخاب گردیده اس ــان و نویس ــماری از محقق شبرنامه ریزی، آماده ساختن، چاپ و انتشار کتاب هایی را که توسط مؤلفان ــترک به پیش ــود؛ به صورت مش ــندگان کارآزموده تألیف می ش و نویس

ببرند.ــی هچ دوپری« )همکار ــت از خانم »نانس ــکل اس این هیئت متشــید محی الدین هاشمی، پوهاند محمد صمیمی افغان ها(، سرمحقق سبشیر دودیال، پوهنمل نفیسه الَکُوزَی، عبدالمجیب خلوتگر، آمنه مایار، عنایت الله نصرتی، عبدالوحید وفا، کاظم حمیدی-رسا و فیـض محـمد نایاب-عطایی. مسؤولیت آرای مطرح شده در کتاب ها بر عهدهٔ نویسندگان و مؤلف��ان محترم بوده و از دیدگاه هیئت تحریریه یا هیئت ویرایشگران

نمایندگی نمی کند.ــهرهای کشور که ما، از خوانندگان گرامی خویش در دهکده ها و شــتفاده می کنند، توقع داریم که نیازها، خواسته ها، از کتابخانه های ما اسپرسش ها و پیشنهادهای خویش را به آدرس ما بفرستند. از نویسندگان و دانشمندان وطن عزیز خود تقاضا داریم که در این راه با ما همگام گردند تا بتوانیم برای شهروندان کشور، کتاب ها و سایر منابع بهتر و مفیدی را

تهیه و تدوین کنیم.

با احتراماداره کتابخانه های مرکز منبع معلومات افغانستان در پوهنتون کابل

dastan barae atfal afghanistan.indd 7 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 8: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

dastan barae atfal afghanistan.indd 8 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 9: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

ix

دربارۀ این کتاب

ــر جهان دربارۀ فرهنگ ها و ــتان کوتاه و آموزنده از سراس یازده داسباورهای مردم، در این کتاب گردآوری شده این داستان ها برای کودکان و نوجوانان الهام بخش و آموزنده اند. آنچه را که در این کتاب می خوانیم، ــردان و زنان بزرگی که برای آزادی، ــت حقیقی از مبارزات م روایتی اسبرابری، عدالت و احترام به کرامت انسانی تلاش کردند و درنهایت پیروز

شدند.ــتان های حقیقی میآموزیم که رنگ ها با خواندن این مجموعه داســتی رانشان میدهد و همه و نژادهای گونه گون، تنوع و کثرت عالم هسانسان ها ارزش و احترام برابر دارند. با خواندن این داستان ها میاموزیم که با احترام به خواست ها، باورها و سلیقه های دیگران، میتوانیم بدون جنگ

و خشونت، زندگی انسانی داشته باشیم.ــت که انسان ها همدیگر را با تمام میآموزیم، صلح زمانی ممکن اســته ــت داش تفاوت های فیزیکی و اعتقادی قبول کنند و بپذیرند و دوس

باشند.ــودات خداوند )ج ( ــترک همه موج ــم که جهان خانۀ مش میآموزیاست، نگهداری از درختان، حیات وحش و محیط زیست وظیفه انسانی

ماست.ــتان ها تنوع، چندگانگی و زیبایی ایده و قدرت تفکر و ارادۀ این داس

dastan barae atfal afghanistan.indd 9 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 10: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

x

ــما با خواندن این مجموعه، می توانید دربارۀ آدمی را نشان میدهند. شــما زندگی می کنند، ــرزمین ش مردمان و آدم هایی که خیلی دور از س

معلومات به دست آورید.ــان نیز در این ــخصیت های معروف جه ــای تاریخی و ش از چهره هداستان ها نامبرده شده و قصه های واقعی دربارۀ اخلاق، رفتار و کردارشان

بیان شده است.خانم پروین پژواک این داستان ها را به زبان ساده و روان ترجمه کرده ــخصیت های داستان نیز معلومات آموزنده در هر بخش ارائه و دربارۀ ش

داده است.

کاظم حمیدی رسا

dastan barae atfal afghanistan.indd 10 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 11: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

xi

فهرست

درویش چرخنده ۱مرد سیاح ۱۱راه ریل زیرزمینی ۲۳به صدای باد گوش بده ۲۹را ه پیمایی طولانی به سوی آزادی ۳۵سوار بر ذرۀ نور 47کِشت درخت در کنیا ۵7زنی که گفت نه! ۶۵بایسکل سه چرخۀ شین تیتسوتانی 7۳پدرکلان پولادین 8۱چگونه صلح را احساس می کنی؟ 8۹۹۵ ABLE فهرست کتاب هاي منتشره

dastan barae atfal afghanistan.indd 11 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 12: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

dastan barae atfal afghanistan.indd 12 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 13: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

درویش چرخنده

مولانا جلال الدین بلخی

داستان آموزنده از افغانستان و ترکیه

معلومات کوتاهمولانا جلال الدین محمد بلخی از شاعران و سخن سرایان بزرگ زبان ــی- دری که به نام های »مولوی«، »مولانای رومی« و »خداوندگار فارسبلخ« نامیده می شود در سال ۶۰4 هجری قمری در شهر بلخ به دنیا آمد. ــازمان علمی، آموزش و به خاطر اهمیت فرهنگی، عرفانی، ادبی وی ســال ۲۰۰۷ میلادی را به نام این شاعر بلندآوازه فرهنگی ملل متحد ۱ س

نام گذاری کرده است.ــنجیده شده بزرگ ترین شاعر متصوف مولانا به اساس مطالعات سجهان است. مولانا در آغاز مرد ساده بود. او تنها خطیب مسجدی خرد در یکی از گوشه های ترکیه به حساب می آمد؛ جایی که او برای اولین بار ــتثنایی معرفی گشت. این معلم استعداد خلاق مولانا را با آموزگاری اسشگوفا ساخت و چنان عشق الهی و حرمت پیامبر خدا حضرت محمد)ص( را در او دمید که اشعار مولانا پس از گذر هشت صد سال همچنان بی رقیب

UNICCO .1

dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:10 PM

Page 14: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۲

ــت آورد زندگی او در سه عبارت خلاصه شده است: »خام باقی ماند. دسبودم، پخته شدم، سوختم.«

مولانا هرچند در افغانستان تولد یافت؛ اما در بخشی از جهان زندگی کرد که اکنون ترکیه نامیده می شود. در آن زمان ترکیه در زبان انگلیسی ــیای صغیر و در زبان ترکان سلجوقی روم نامیده می شد. ازاین سبب آســناخته شد. اشعار مولانا با قلب مولانای بلخی، به عنوان مردی از روم شــر دنیا و عقاید گوناگون سخن می گوید؛ زیرا او عشق مردمانی از سراسالهی را در همه کس و همه جا می دید. مولانا عقیده داشت که عشق ریشۀ

تمام ادیان بوده و خدادوست و معبود همۀ بشریت است.

***

در مورد درویش های چرخندههنگامی که درویشان چرخنده به صورت حلقوی می چرخند، آن ها در حالت بی خودی و خلسه قرار دارند. آن ها باور دارند زمانی که بدن آن ها می چرخند، به سپهر و تمام کائنات اجازه می دهد تا در رقص مخصوص ــتراک کنند. آن ها می چرخند تا پرتو الهی بر ــم سماع ۲ اش آن ها به اســت ــت راس زمین نازل گردد. آن ها باور دارند نور الهی از طریق کف دســت چپ که ــود عبور کرده و از طریق کف دس که رو به بالاگرفته می شــرازیر گردد. آنان باور دارند که ــود، به گیتی س رو به زمین گرفته می ش

چرخیدنشان آرامش و محبت را به جهان به بار خواهد آورد.قبل از آغاز سماع درویشان به دور میدان با قدم های آهسته سه بار ــت استاد دوره می زنند. هر بار آنان برای ادای احترام و بیان محبت، دســند. آنگاه آنان به شکل سمبولیک با حرکت ناگهانی خویش را می بوسردای بلند و سیاه خویش را به عنوان همه قیدوبندهای زمینی که آن ها

ــه برای اهداف ــراه با حالت خلس ــامل چرخش بدن هم ــه نوعی از رقص صوفیه ش ــماع ب ۲. ســود. سماع در اصطلاح صوفیه گوش دل فروداشتن به اشعار، الحان، نغمه ها و معنوی گفته می ش

آهنگ های موزون است.

dastan barae atfal afghanistan.indd 2 5/30/2016 2:17:13 PM

Page 15: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۳ درویش چرخنده

ــق پروردگار بازمی دارد، به دور می افگنند. در زیر آن خرقه های را از عشبلند آنان که از سفیدی بسیار می درخشند، آمادۀ پذیرایی نور الهی است. زمانی که آن ها هم زمان به دور خویش و به دور میدان می چرخند، مانند هسته های چرخنده به دور خورشید به نظر می آیند. سماع }آواز خوش{

رقص آسمانی و رقص جاویدانی است.

***

معلومات دربارۀ مؤلفزن هنرمند دمی در کمبریج ماساچوست ایالات متحده امریکا به دنیا آمد و اینک در واشنگتن زندگی می کند. او رشته هنرها را در مکسیکو، لاس انجلس، هندوستان و نیویارک فراگرفت. او نویسنده و رسام بیشتر از صد کتاب برای اطفال است؛ ازجمله زندگی نامه های مصور مارکوپولو،

گاندی، بودا، دالایی لاما و دیگران.ــتایش بسیار قرارگرفته و حائز جوایز معتبر گشته کارهای او موردســرق میانه و جایزه کریستوفر. جایزه کریستوفر به ــت؛ مانند جایزه ش اساشخاص منفردی اعطا می گردد که کار و پیکارشان ایجادگر تغییر مثبت

در جهان باشد.۳

***

داستان زندگی مولانا جلال الدین محمد بلخیدر زمان های بسیار قدیم به تاریخ ۳۰ دسامبر ۱۲۰۷ میلادی پسری در بلاد بلخ آریانا در سرزمین افغانستان امروز به دنیا آمد. والدین او پسر 3. Rumi “Whirling Dervish”/A true story from Afghanistan and Turkey/ Written and Illustrated by Demi, Dr. laleh Bakhiar PhD Muslim, what to do? I no longer know myself! I am no longer Christian, Jew, Zoroastrian, nor even Muslim, nor of the East, nor of the West, nor of the land, nor of the sea…, nor Indian, Chinese, Iraqi… I seek the One, I know the one, I see the One, I call the one.

dastan barae atfal afghanistan.indd 3 5/30/2016 2:17:16 PM

Page 16: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان4

خویش را جلال الدین )شکوه و جلال دین( نامیدند.ــریف؛ کتاب ــن آموزگار او پدرش بود. او به جلال الدین قران ش اولیمقدس مسلمانان را آموخت. پدرش برای او در مورد پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد)ص( گفت: کسی که در قران شریف »رحمت بر بشریت« نامیده شده است. همچنان پدر به پسر خویش شریعت اسلامی، دانش

متداول آن زمان و ریاضی را آموخت.جلال الدین، آموختن دانش و موجودیت پدر خویش را به حیث معلم ــت. هنگامی که دوازده ساله شد، اخبار ناگوار حملۀ خویش دوست داش

جنگاور مهیب، چنگیز و لشکر مغول به گوش وی رسید.پدر جلال الدین، اعضای خانواده و دوستان خویش را فراخواند و آن ها به شکل کاروانی بزرگ افغانستان را ترک گفتند. آن ها به فارس یا ایران ــفرکرده و بالاخره در قونیه پایتخت ــوریه و عربستان س امروز، مصر، س

ترکیه ماندنی شدند.ــرد. خانم وی ــت ازدواج ک ــاله گش هنگامی که جلال الدین هجده ســرزمین آبایی اش بود که خانواده او همراه با کاروان آن ها از دختری از سافغانستان مهاجرت کرده بود. مراسم عروسی آن ها توأم با شادمانی برپا ــر به نام های سلطان ولد و علاءالدین ــد و به زودی آن دو دارای دو پس ش

گشتند.ــتان هایی که پدرش از وطن بازمی گفت، جلال الدین هرروز به داسگوش فرا می داد و در جلسات وعظ او حاضر می شد. او به پسران خویش ــه او آموخته بود. روز پنج بار- پیش از ــه را می آموخت که پدرش ب آنچطلوع آفتاب، بعدازظهر، عصر، هنگام غروب آفتاب و شبانگاه- تمام اعضای خانواده به نماز و ستایش خداوند)ج( می پرداختند؛ به زودی جلال الدین

شاگردان خود را یافت.

dastan barae atfal afghanistan.indd 4 5/30/2016 2:17:18 PM

Page 17: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۵ درویش چرخنده

ــید برهان 4 برای دیدار جلال الدین ــم س روزی مردی روحانی به اسآمد. او عابدی تارک دنیا بود و در کوه ها می زیست. ولی چنان تحت تأثیر جلال الدین قرار گرفت که در قونیه ماند و تمام آنچه را که می دانست به ــیار آموخت؛ اما او آموخت. باآنکه جلال الدین در مورد جهان معنوی بس

احساس می کرد که خود آن را به تجربه نگرفته است.جلال الدین اینک سی و هفت سال عمر داشت. او دانشمند علم دین ــرم بود؛ ولی تجربۀ درک روح الهی را در درون و آموزگاری عابد و محتخویشتن نداشت. او از دانش و دانایی لبریز؛ لیکن درون خویش را خالی می یافت. جلال الدین تقریباً از دریافت معلمی که بتواند به او راه را نشان

بدهد ناامید گشته بود.سپس به تاریخ ۲۹ نوامبر سال ۱۲44 میلادی، او شمس الدین )آفتاب دین( را که اهل شهر تبریز در شمال غرب فارس شمرده می شد، ملاقات کرد. شمس شخصی عارف و دارای معرفت درک و کشف و شهود بود. او سرزمین های بسیاری را درنوردیده بود تا شاگردی بیابد که بتواند دانش

خود را به او بدمد.ــمس آموخت. شمس خوب ترین ــال از ش ــه س جلال الدین برای سمعلمی بود که طالب علم می توانست آرزو کند. او می گفت که به صدای ــات گوش فرا بده، ذهن خویش را از همۀ افکار خالی کن تا بتوانی کائن

آوای مقدس الهی را بشنوی.آنگاه شمس ناپدید گشت.

ــال جلال الدین از شخصی واعظ به آموزگاری در جریان این سه ســکل داد و تولد دوباره یافت. همان گونه که عنکبوت از روحانی تغییر شــعر در جان مولانا شگفت. مولانا درون خویش تار لانه اش را می تند، شهمواره گویندۀ توانا بود؛ لیکن اکنون قدرت خلاقه ا ش با سرودن شعر به ــخصیت تأثیرگذار نام برد که ــا جلال الدین محمد بلخی می توان از چند ش ــی مولان 4. در زندگــذار بوده و او ــی و عرفانی او اثرگ ــخصیت علم ــه ای در تکوین ابعاد گوناگون ش ــدام به گون هرکــلطان العلما )پدر(، ــوایی کرده اند. چنان که امروزه از س ــیدن به حقیقت برتر پیش را در راه رســزی، صلاح الدین زرکوب و ــمس الدین محمد - تبری ــید برهان الدین محقق ترمذی، مولانا ش س

حسام الدین چلبی به نام اقطاب مولانا یاد می کنند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 5 5/30/2016 2:17:21 PM

Page 18: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۶

زبان دری می تابید. او هیچ گاه شعر نسروده بود و پیش از ملاقات شمس کمتر به آن اندیشیده بود؛ ولی اکنون که روانش بیدار گشته بود او آغاز به سرایش اشعاری کرد که بیشتر آن ها را با صدای موزون از بر می خواند. او احساس می کرد که دیگر قادر به نظارت از خویش نیست و این روان

خلاق او است که مسئول شناخته می شود.چه‏تدبیر‏ای‏مسلمانان‏که‏من‏خود‏را‏نمی‏دانم

نه‏ترسا‏نه‏یهودی‏‏ام،‏نه‏گبرم،‏نه‏مسلمانمنه‏شرقی‏ام‏نه‏غربی‏ام،‏نه‏بری‏ام‏نه‏بحری‏ام

نه‏ارکان‏طبیعی‏ام،‏نه‏از‏افلاک‏گردانمنه‏از‏هندم‏نه‏از‏چینم‏نه‏از‏بلغار‏و‏سقسینم

نه‏از‏ملک‏عراقـِـینم‏نه‏از‏خاک‏خراسانمنشانم‏بی‏نشان‏باشد،‏مکانم‏لامکان‏باشد‏

نه‏تن‏باشد‏نه‏جان‏باشد‏که‏من‏خود،‏جانِ‏جانانمدویی‏را‏چون‏برون‏کردم،‏دو‏عالم‏را‏یکی‏دیدم‏

یکی‏بینم،‏یکی‏جویم،‏یکی‏دانم،‏یکی‏خوانماگر‏در‏عمر‏خود‏روزی،‏دمی‏بی‏تو‏برآوردم‏از‏آن‏روز‏و‏از‏آن‏ساعت،‏پشیمانم،‏پشیمانم

الا‏ای‏شمس‏تبریزی!‏چنان‏مستم‏در‏این‏عالم‏که‏جز‏مستی‏و‏سرمستی‏دگر‏چیزی‏نمی‏دانم

یکی از مشهورترین اشعار مولانا مثنوی با »نی نامه« آغاز می گردد:بشنو‏از‏نی‏چون‏حکایت‏می‏کند

و‏از‏جدایی‏ها‏شکایت‏می‏کندکز‏نیستان‏تا‏مرا‏ببریده‏انداز‏نفیرم‏مرد‏و‏زن‏نالیده‏اند

مولانا به کمک بیان تصوفی داستان سلیمان)ع( را بازمی گوید:زمانی که خیمه زده شد، پرنده ها آمدند تا به سلیمان تعظیم کنند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 6 5/30/2016 2:17:24 PM

Page 19: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

7 درویش چرخنده

ــد که دل ها بادل ها ــخن می گوی ــا دریافتند که او به همان زبان س آن هسخن می زند که همدلی، همزبانی و حس شفقت و هم خانواده بودن را بار می آورد. وقتی ما با کسی هستیم که رازهای خویش را به وی اعتماد ــتیم. بسیاری هندی ها و ترک ها نمی توانیم؛ مانند زندانی در زنجیر هسکه همدیگر را درک می کنند، هم زبانی دارند و بسیاری از جفت هندی ها و ترک ها که همدیگر را درک نمی کنند با همدیگر بیگانه اند. زبان درک

دوجانبه است. همدلی بهتر از هم زبانی است.

مولانا داستان موسی)ع( را چنین بیان می کند:ــت برای صبحانه ــفر بود و ماهی ای را که در نظر داش ــی در س موسبخورد گم کرد. او به تعقیب گام های خویش راه رفته را باز رفت و دریافت ــته است. او به مقابله با ماهی پرداخت که که ماهی به جریان نهر پیوسناگاه شخصی روحانی به اسم خضر نبی)ع( هویدا گشت. همان گونه که شمس روان خلاق را در او بیدار ساخته بود، خضر نبی)ع( کوشید تا آن

را در موسی )ع( بیدار کند.مولانا به شمس می اندیشید و امید به بازگشت وی داشت. در حالت ــم شاگردانش به اجرای رقص سماع پرداخت. انتظار مولانا در برابر چشــنید که طلا را ــرگردان بود، صدای زرگران را ش ــازار س روزی وی در بمی کوبیدند. مولانا آواز ضربات زرگران را چنین شنید: »الله اکبر، الله اکبر«؛ ــت از هرچه وصف کرده شود، خدا بزرگتر است از یعنی خدا بزرگتر اس

هرچه وصف کرده شود «.ــتاده شود، برای سی و شش مولانا چرخید و چرخید. او بی آنکه ایسساعت به شکل دایره به دور خویش چرخید تا آنکه به زمین افتاد. آنگاه او به افتخار آموزگار خویش شمس، آغاز به سرایش دیوان شمس تبریزی

کرد.مولانا هنگام چرخش چنان خود را نزدیک به خدا احساس می کرد که به تعلیم سماع به شاگردان خویش آغاز کرد؛ آنان درویشان چرخنده

نام گرفتند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 7 5/30/2016 2:17:26 PM

Page 20: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان8

ــق ــعارش، در مورد عش ــعر مولانا نیز چرخید و چرخید. او در اش شخداوند)ج( و بخشایش خداوند)ج( به عنوان هدف کائنات سخن می گفت. او توسط شعر به بیان نقل قول ها و حکایات می پرداخت و تفسیر قرآن را به نظم می آورد. حتی گفته می شود کتاب »مثنوی معنوی« او مشهور به قرآن عربی به زبان فارسی است. درویش چرخنده که با شعر او به سماع

می پرداخت، چون چرخ نخ ریسی عشق خود را به خدا می تنید.ــاگردان او آن ها را ــعار خود را چند چند بیت می سرود. ش مولانا اشــام الدین چلبی یکی از شاگردان موردعلاقۀ او یادداشت می کردند. حســعار مولانا را ثبت کرد. تعداد ۲۵۰۰۰ مصرع قافیه دار در ــترین اش بیشــمس ــوان »مثنوی معنوی« و 4۰۰۰۰ مصرع قافیه دار در دیوان »ش دیــم »فیه مافیه« ــت. مولانا همچنان کتابی را به اس تبریزی« موجود اس

)نشانه های نادیده( به نثر نوشت.اشعار مولانا با داشتن داستان های آموزشی درباره خداوند)ج( معروف ــت: عاشقی به دروازه ــت. یکی از آن ها به نام »هیچ کس« چنین اس اســق جواب داد: من. معشوق ــوق پرسید: کی آنجاست؟ عاش کوبید. معشگفت: برو. عاشق رفت و در بیابان بایر سرگردان گشت تا زمانی که عارفی به عاشق گفت: تا وقتی که تنها خود را می بینی، لاف عشق زدن است. عاشق به اشتباه خویش پی برد. آنگاه او برگشت و دوباره به دروازه کوبید. معشوق پرسید: کی آنجاست؟ عاشق جواب داد: تو. دروازه برویش باز شد

و معشوق گفت: داخل بیا. در اینجا برای دو جایی نیست.مولانا می خواست اطفال، نشانه های قدرت خداوند)ج( را در همه جا و در

همه چیز ببینند. مولانا این داستان را بزبان شعر چنین بیان داشته است:آن‏یکی‏آمد‏در‏یاری‏بزد

گفت‏یارش،‏کیستی‏ای‏معتمدگفت‏من‏گفتش‏برو‏هنگام5‏نیستبر‏چنین‏خوانی‏مقام‏خام‏نیست

خام‏را‏جز‏آتش‏هجر‏و‏فراق۵. هنگام بمعنی وقت و فرصت

dastan barae atfal afghanistan.indd 8 5/30/2016 2:17:29 PM

Page 21: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۹ درویش چرخنده

کی‏پزد‏کی‏وارهاند‏از‏نفاقرفت‏آن‏مسکین‏و‏سالی‏در‏سفردر‏فراق‏دوست‏سوزید‏از‏شرر

پخته‏گشت‏آن‏سوخته‏پس‏باز‏گشتباز‏گرد‏خانۀ‏همباز‏گشت

حلقه‏زد‏بر‏در‏بصد‏ترس‏و‏ادبتا‏نجتبد‏بی‏ادب‏لفظی‏ز‏لب‏

بانگ‏زد‏یارش‏که‏بر‏در‏کیست‏آنگفت‏بر‏در‏هم‏تویی‏ای‏دلستانگفت‏اکنون‏چون‏منی‏ای‏من‏در‏آنیست‏گنجایی‏دو‏من‏را‏در‏سرا....

ــن شصت و شش سالگی مولانا بسیار مریض شد. او در شب ۱۷ در سدسامبر سال ۱۲۷۳ میلادی درگذشت. هنگامی که مولانا در بستر بیماری ــاگردان خویش گفت که این شب عروسی او است؛ زیرا افتاده بود، به شــت می یابد. مولانا به خدا پیوست. در آن بالاخره به دیدار معبودش دس

شب آسمان قونیه تابش سرخ رنگ داشت.مولانا باری در یک شعر خویش در مورد مرگ سروده بود:

به‏روز‏مرگ‏چو‏تابوت‏من‏روان‏باشد‏گمان‏مبر‏که‏مرا‏درد‏این‏جهان‏باشد‏برای‏من‏مگری‏و‏مگو‏دریغ،‏دریغ‏به‏دام‏دیو‏درافتی،‏دریغ‏آن‏باشد‏جنازه‏ام‏چو‏ببینی‏مگو‏فراق،‏فراق‏مرا‏وصال‏و‏ملاقات‏آن‏زمان‏باشد‏مرا‏به‏گور‏سپردی‏مگو‏وداع،‏وداع‏که‏گور‏پردۀ‏جمعیت‏جنان‏باشد‏فروشدن‏چو‏بدیدی،‏برآمدن‏بنگر‏

غروب‏شمس‏و‏قمر‏را‏چرا‏زیان‏باشد؟

dastan barae atfal afghanistan.indd 9 5/30/2016 2:17:32 PM

Page 22: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۱۰

تو‏را‏غروب‏نماید،‏ولی‏شروق‏بود‏لحد‏چو‏حبس‏نماید،‏خلاص‏جان‏باشد‏کدام‏دانه‏فرورفت‏در‏زمین‏که‏نرست؟‏چرا‏به‏دانهٔ انسانیت‏این‏گمان‏باشد؟‏کدام‏دلو‏فرورفت‏و‏پُر‏برون‏نامد؟‏

ز‏چاه‏یوسف‏جان‏را‏چرا‏فغان‏باشد؟‏تو‏را‏چنان‏بنماید‏که‏من‏به‏خاک‏شدم‏به‏زیر‏پای‏من‏این‏هفت‏آسمان‏باشد‏

دهان‏چو‏بستی‏ازین‏سوی،‏آن‏طرف‏بگشا‏که‏های‏هوی‏تو‏در‏جو‏لامکان‏باشد.

بالای سنگ قبر او نوشته شده است:بعد‏از‏وفات‏تربت‏ما‏در‏زمین‏مجو

در‏سینه‏های‏مردم‏عارف‏مزار‏ماست‏امروز مولانا در جهان به حیث متصوف ترین شاعری که تا اکنون به دنیا آمده است، شناخته می شود. اشعار الهام بخش و چرخش درویشان

نشان می دهد که عشق او به خداوند)ج( جاودانی گشته است.پس ازآنکه مولانا به خدا پیوست، شاگرد و کاتب نسخه های خطی او حسام الدین چلبی، به جمع آوری اشعار او پرداخت. پسر مولانا سلطان ولد،

چون پدر خویش به کار تدریس مشغول شد.سلطان ولد حلقۀ درویشان چرخنده را تشکیل داد و سماع را مکمل ساخت. او بود که رنگ خرقه های زیرین را سفید انتخاب کرد. او تعلیمات پدرش را به رشتۀ تحریر درآورد و آرامگاه مولانا را با گنبد سبزرنگ در ــماع و عبادت ــان چرخنده تا امروز در آنجا به س قونیه بنا نهاد. درویش

می پردازند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 10 5/30/2016 2:17:33 PM

Page 23: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

مرد سیاح )ابن بطوطه(

داستان آموزنده از مراکش

سفرنامۀ ابوعبدالله محمدعبدالله بن محمد ابراهیم اللواتی طنجی مشهور به ابن بطوطه

معلومات کوتاهــال ۱۳۰4 میلادی در طنجه ۱ واقع در مراکش ۲ به ابن بطوطه در سدنیا آمد و در حدود سال ۱۳۶۹ میلادی در مراکش درگذشت. در زمانی ــتند، او رهنورد ــه اکثر مردم، زمین را کروی نه بلکه هموار می پنداش کزمان خود بود. او پس از سی سال سفر و پیمودن هفتادوپنج هزار مایل ــال ۱۳۵۵ میلادی داستان زندگی خود را به منشی بارگاه پادشاه در ســت. ــتان را به عربی نوش مراکش یعنی ابن جوزی ۳ باز گفت. او این داس

Morocco واقع در مراکش :Tangier ۱. طنجه یاــت، زیرا زمانی غربی ترین بخش دنیای ۲. مراکش یا المغرب: در عربی به معنی مغرب زمین اس

شناخته شده توسط آن ها بود.ــروف به ابن جوزی )۵۱۰ ــن علی ابوالفضائل جمال الدین بغدادی مع ــرج عبدالرحمن ب ۳. ابوالفــه، محدث، متکلم و تاریخ نگار حنبلی بغدادی بود. وی به ــان ۵۹۲ ه(، فقی ه/۱۱۱۶ م - ۱۲ رمضدانش های دیگر مانند اخلاق و فلسفه و پزشکی نیز توجه داشت. ابن جوزی از سیزده سالگی به ــتاد. ابوالفرج بن جوزی بیش از ۱۰۰ کتاب در ــتن بازنایس تألیف پرداخت و تا پایان عمر از نوش

dastan barae atfal afghanistan.indd 11 5/30/2016 2:17:35 PM

Page 24: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۱۲

اینک نسخۀ خطی کتاب دست نویس منشی بارگاه مراکش در کتابخانه ملی پاریس موجود است.

داستانی را که در اینجا می خوانید اقتباسی مختصر از آن کتاب است. نویسندۀ این داستان کوتاه »جیمز رمفورد« خود مردی راه پیما و یکی از شیفتگان نقشه برداری اسلامی است. نوشتن و نقاشی این داستان برای او زمینۀ این را میسر ساخت تا علاقه مندی خود را به سیاحت با عشق خویش به هنر خطاطی که او آن را سال ها قبل از استادی در افغانستان

آموخته بود یکجا کند.ــعر عمر خیام )۱۰4۸-۱۱۲۲( ــی از این کتاب این بیت ش در بخش

خطاطی شده است:»این کهنه رباط را که عالم نام است«.

ــاعر چینایی ــعری از لی پو یا لی بو ش ــان درجایی از کتاب ش همچن)۷۶۲-۷۰۱( آمده است:

»ابرهای شناور-اندیشۀ راه پیما«

نام بعضی جای های ذکرشده در این داستان:افریق�ا: زمانی لغت افریقاAfrica در موردتونس Tunisia به

کار برده می شد، نه تمام قارۀ افریقا.نیل سیاه: منظور از دریای نایجیرNiger River است.

کالی کت Calicut: نام بندری در هندوستانپنج آب: منظور از پنج دریای پنجاب می باشد.

سرزمین سیاه ها: به معنی قارۀ افریقا می باشد. در عربی سیاه را سودان گویند. اکنون سودان اسم رسمی یکی از ممالک افریقایی

است.4

رشته های گوناگون و در کل بیش از ۳۸۰ کتاب و رساله نوشت.4. Traveling Man/A true story from Morocco/The Journey of Ibn Battuta, 1325-1354/by James Rumford Ibn Battuta (ih-ben-bah-too-ta), Ibn Juzayy (ih-ben-jooz-eye)

dastan barae atfal afghanistan.indd 12 5/30/2016 2:17:35 PM

Page 25: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۱۳ مرد سیاح

در لبۀ دنیادر زمانه هایی که گفته میشد زمین هموار بود و اسرایی ۵ مرکز زمین ــد، پسری به اسم ابن بطوطه وجود داشت. ابن بطوطه در پنداشته می شــت. هیچ چیز مگر آخرین لبۀ زمین نزدیک به اقیانوس ظلمت ۶ می زیســرق زمین دنیای زرین ــی در مغرب زمین نخفته بود؛ ولی در مش تاریک

نفس می کشید و پسرک خواب سفر به آن کرانه ها را می دید.ــرخ مایل به زرد را دنبال ــه راه های س ــت بالای نقش او با نوک انگشــید که شهرهای بزرگ دنیا ــتاره های سرخ رنگی می رس می کرد تا به ســاخت. در بعدازظهرهای داغ او سوار بر قایق خیال از ــخص می س را مشآب های سرد پر طاووسی تا دورترین کرانه های مشرق زمین بال می گشود

و دلیرانه در اقیانوس ناشناخته ۷ پارو می زد.هنگامی که او به نوجوانی رسید، دستار طالب علم را بر سر می بست و قرآن کریم را ازبر داشت. در سن بیست ویک سالگی عزم زیارت مکه را

کرد. به این گونه داستان سفر او آغاز گشت:مادر و پدر خود را بوسیدم، رُخ خر خود را سوی شرق رو به مکه دور

ــه های کشیده شده توسط اعراب در آن زمان اسراییل ــراییل Jerusalem: در بعضی از نقش ۵. اسمن حیث مرکز زمین شمرده می شد.

Atlantic Ocean ۶. اقیانوس ظلمت: نام قدیمی عربی برای اقیانوس اطلسPacific Ocean ۷. اقیانوس ناشناخته یا اکتشاف نشده: نام قدیمی عربی برای اقیانوس آرام

dastan barae atfal afghanistan.indd 13 5/30/2016 2:17:36 PM

Page 26: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۱4

ــپس با گروهی از دادم و با آن ها وداع کردم و گفتم: من برمی گردم. ستاجران پیوستم و آن ها با من از عجایب راه سخن گفتند. همچنان آن ها

با من از خطرات راه سخن گفتند.

راه بیکس و تنهاــهرها در تکاپو بودند. ــنه در اطراف ش راهزنان مانند گرگ های گرسآن ها در راه ها کمین می گرفتند و زائران تنها و آوارگان را شکار می کردند. من کوشیدم تا از گروه بازرگانان جدا نمانم. حتی به این منظور خود را

از بار اضافه سبکبارساختم.سپس بیمار شدم. نحیف تر از آن گشتم که خود را بالای زین نگهدارم.

پس دستارم را گشودم و با آن خود را به زین بستم.پس از ساعت ها راه پیمایی به دروازه های شهر بزرگ و امن رسیدیم. ــتان ــواز ما دویدند تا ما را خوش آمد بگویند. هریک دوس مردم به پیشخویش را یافتند و اما کسی نبود که به پیشواز من آید. اشک های تنهایی

دید گانم را لبریز ساخت.ــپس مردی سویم دور خورد، لبخند زد و گفت: خوش آمدی زائر، س

به خانۀ ما خوش آمدی.من با خود چنین گفتم: »سفر؛ ترا بیکس و تنها می سازد و سپس تو

را با دوستی آشنا می سازد.«ــتم و توأم با ــه کاروانی پیوس ــود را بازیافتم ب ــه صحت خ همین ک

جرنگ جرنگ زنگ های شتر به راه افتادم.

شبی در سرزمین آبیاری شده با مهتاب8 مصری ها مانند رود نیل سخاوتمند بودند. چون من طالب علم و زائر

بودم، آن ها به من غذا، پول و جای برای خواب بخشیدند.

ــی از کوه های رواندا Rwanda که زمانی سرچشمۀ دریای نیل پنداشته ۸. کوه های مهتاب: بخشمی شد.

dastan barae atfal afghanistan.indd 14 5/30/2016 2:17:36 PM

Page 27: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۱۵ مرد سیاح

در نزدیک اسکندریه، مردی روحانی از من خواست به خانه اش بروم و بالای بام خانه اش بخوابم. در آن شب خواب دیدم که مرغی بزرگ مرا از بستر بام قاپید و بر بال هایش تا دورهای دور، بسیار دورتر از مکه برد.

آنگاه بیدار شدم.چون خواب خویش را به مرد روحانی بازگفتم، او آن را چنین تعبیر ــفر می کنی. ــرد: تو تنها به مکه نمی روی، بلکه تو تا آن کرانۀ دنیا س کــاد حیات آن را نجات ــتان رسیدی، برادرم دلش هنگامی که به هندوس

خواهد داد.سپس او پیش از اینکه کلمه ای بر زبان آورده بتوانم، با شتاب مرا به راه انداخت. من از سرزمین ابراهیم)ع(، سلیمان)ع( و عیسی)ع( گذشتم.

این دومین سال دوری من از خانه بود.

در مرکز زمینــراییل بالای مرکز زمین ایستادم. ازآنجا می توانستم به هر جا در اسبروم. اگر قدم در این راه، این راهی که به سوی زنج ۹ می رفت، می گذاشتم

رو به سوی هند و چین می کردم.ــی صدها راه را ــفر... به تو ماجراجویی راه پیمای ــا خودم گفتم: »س ب

پیشنهاد می کند و به قلب تو بال می بخشد.«ــوختۀ عربیِ تا مکه گذشتم، جایی که سنگ سیاه من از صورت سکعبه را بوسیدم. من به عراق مسافر گشتم و سلاطین ثروتمند را دیدم.

من از ایران عبور کردم و مساجد طلایی را دیدم.در پنجمین سال دوری از خانه، سوار کشتی شدم.

جنوب به سوی زنجــیدم؛ اما ــتی می کوبید. در آغاز ترس امواج گرم و نمکی بر بدنۀ کشــتگی آموختم اقیانوس را دوست بدارم. ما به سوی جنوب سوی به آهس

۹. زنج یا Zanzibar عبارت است از شرق افریقا.

dastan barae atfal afghanistan.indd 15 5/30/2016 2:17:36 PM

Page 28: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۱۶

ــواحل گَرد طلا و پوست پلنگ پارو ــواحل عاج و درختان آبنوس، س سزدیم. من کلماتی را نمی یابم که بتواند بیانگر زیبایی آنجا باشد.

ــفرهایم ــلاطین از من راجع به خانه ام و س ــر جا که می رفتم، س هــیرگرم افریقا ۱۰ من کلماتی را که بدان ــیدند. زیر ستاره های ش می پرسنیازمند بودم، یافتم و تمام آنچه را که می توانستم بیان کنم، بیان کردم.

ــفر... تو را بی زبان می کند، سپس تو را به شخص قصه گو مبدل »سمی سازد.«

ــم خیال بافی می کردیم ــت و همراه یافتم. ما باه من تعدادی دوســرزمین هند و ثروتمند شدن را ــیدن به س ــن خواب رس و در روز روش

می دیدیم.ما باهم از جلگه های وسیع آسیا گذشتیم. ما راه خود را با مشکل از میان سلسله کوه های هندوکش پیمودیم درحالی که خود را با خیالات طلای هند گرم می ساختیم. ما از پنج آب ۱۱ عبور کردیم. ما کرگدن های ــده میان نیزارهای بلند و یاغیان سرکش کمینگیر را ندیدیم. پنهان شدفعتاً تیری به من اصابت کرد. باآنکه زخمی شده بودم، همراهان خویش ــوی دهلی ادامه را کمک کردم تا با یاغی ها بجنگند. ما راه خود را به س

دادیم. تا زمانی که به قصر سلطان رسیدیم، زخمم التیام یافته بود.

در سرزمین پول پروازکنندهقصر سلطان در دهلی عظیم و باشکوه بود. در یکی از دهلیزهای بزرگ آن فیل ها به سلطان رسم تعظیم به جا می آوردند و منجنیق ها سکه های طلا را به بیرون از قصر بالای مردم پرتاب می کردند. من داخل این دهلیز شدم. ازآنجاکه طالب علم و دانشمند شمرده می شدم، سلطان مرا قاضی

دهلی مقرر ساخت. پس از نهُ سال سفر، من مردی ثروتمند بودم.

ــد، نه تمام قارۀ ــا Africa در موردتونس Tunisia به کاربرده می ش ــا: زمانی لغت افریق ۱۰. افریقافریقا.

۱۱. پنج آب: منظور از پنج آب پنج دریای پنجاب است.

dastan barae atfal afghanistan.indd 16 5/30/2016 2:17:36 PM

Page 29: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۱7 مرد سیاح

اگر خوشنودی خاطر سلطان را فراهم می توانستم، ثروت فراهم بود و اگر باعث آشفتگی خاطر او می شدم، مرگ فراهم بود. باری چنان او را عصبانی ساختم که سلطان جلادان را به دنبالم فرستاد. ولی من نقشۀ خود را داشتم. می دانستم آن ها دست به قتل من نمی زنند تا زمانی که ــاز می خوانم. پس برای نهُ روز به عبادت پرداختم تا بالاخره آن ها مرا نمــتم و گنج ــرک کردند. این چه نوع زندگی بود؟ من از همه چیز گذش ت

خوشی را من حیث مردی فقیر برگزیدم.سلطان مرا دوباره می خواست؛ اما او چیزی در بساط نداشت که من ــنهاد کرد تا مرا من حیث سفیر و ــتجویش بودم. سپس او پیش در جسنمایندۀ خویش به چین بفرستد. او از قلب من آگاه بود. نمی توانستم این ــنهاد را نپذیرم. من دوباره در راه و دوباره ثروتمند بودم؛ ولی تا چه پیش

زمان؟ما با صفوف منظم و باشکوه به حرکت دسته جمعی پرداختیم. ما از

سرزمین یاغیان سرکش می گذشتیم.

راه یگانهیاغیان سرکش حمله کردند و من دستگیر شدم. آن ها قصد کشتن مرا داشتند؛ اما من آن ها را فریفتم. به آن ها گفتم: من هیچ کس نیستم، ــافر. حرف زدم و حرف زدم، آن قدر گپ زدم تا آن ها مرا مگر مردی مسرها کردند. به راه افتادم. روزها گذشت. بدون غذا زار و نزار گشتم. سپس ــاد هستم.«، سپس گفت: »مرا ــکارا گشت و گفت: »من دلش مردی آش

تعقیب کن.«ــته نمی توانم.« گفت: »پس بر پشت من من گفتم: »من قدم گذاشبالا شو، من تو را حمل می کنم.« بی هوش گشتم. چون به هوش آمدم، خود را در میان همراهان خود یافتم و دلشاد ناپدیدشده بود. سپس من

کلمات مرد روحانی را در مصر به خاطر آوردم.»سفر، صدها راه را در پیش گام تو می گشاید. چگونه مردی مقدس

dastan barae atfal afghanistan.indd 17 5/30/2016 2:17:37 PM

Page 30: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۱8

ــان از اینکه مرا زنده ــدام راه را بر خواهی گزید؟« همراه ــد تو ک می دانمی دیدند، خوشنود گشتند. ما به راه خود ادامه دادیم.

ما از سرزمین پلنگ های آدم خور گذشتیم و به ساحل موسم بارندگی و ابحار کشتی خور رسیدیم. ما داخل بندر بزرگ کالی کت ۱۲ گشتیم.

در سواحل بخت و اقبالــای پهن و هموار چینایی به بزرگی قصر، منتظر ورود ما بود. قایق هناخدای کشتی ها دلواپس بودند تا زودتر قبل از آغاز باران به حرکت آغاز ــد. بعضی از قایق ها در اولین روز ورود ما حرکت کرد و بعضی دیگر کنن

در لنگرگاه ازدحام کرده بود.سپس توفان فرارسید. توفان بال های سیاهش را بالای بحر گشود و

قایق های چینایی را غرق ساخت.همه چیز از دست رفت. تنها کسی ماندم که باقی ماند؛ زیرا من برای ادای نماز روز جمعه ساحل را ترک نگفته بودم. بر ریگ های ساحل زانو ــال پس از ــکر گفتم. بالاخره هجده س زدم و خدا را برای زندگانی ام شدوری ام از خانه، سوار کشتی گشتم. کشتی مرا به سوی ذیبه المحل جزایر

مرجانی هزارگانه برد که توسط ابحار رنگین کمان احاطه شده بود.

عبور از بهشتــاخت و برایم صندوقچه ای پر ــل وزیری مرا قاضی س در ذیبه المحــوی ــید. من بار دیگر ثروتمند ولی بی قرار بودم. در آن س از جواهر بخشکرانه ها چین و آخرین کنارۀ دنیا قرار داشت؛ پس من با کرجی کوچک

آن را ترک گفتم.کرجی مرا از کنار جزیره ای خرد عبور داد که با امواج در مبارزه بود تا خشک بماند. مردی در آنجا با خانواده اش در کُلبه ای با سایبان درختان ناریال زندگی می کرد. آنجا بهشت بود! ناگهان چقدر دلم خواست من آن

۱۲. کالی کت Calicut: نام بندری در هندوستان.

dastan barae atfal afghanistan.indd 18 5/30/2016 2:17:37 PM

Page 31: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۱۹ مرد سیاح

مرد می بودم و خانه ای می داشتم.دستم را سوی آن ها تکان دادم؛ ولی کرجی مرا چون پرنده ای بالای

آب ازآنجا دور ساخت.من در دریایی به شفافیت شیشه به سوی چین پارو زدم. این بیستمین

سال من دور از خانه بود.

آب زندگانی13ــتان ــدۀ هندوس ــفیر گمش در چین بی باکانه اعلان کردم که من سهستم. چینایی ها تعظیم کردند و قایقی را فرستادند تا مرا به آن بالاها ــهرهای پرجمعیت، از مزارع ــه آب زندگانی به پایتخت ببرد. من از ش بسیراب و از باغ های شاداب میوه عبور کردم. همه جا ابریشم بود: ابریشم سیاه بازرگانان، ابریشم گل دار دختران، ابریشم بهشتی رنگ روحانیون. همه چیز در کرانۀ مشرق زمین دنیا زنده بود، تپش داشت و در بالندگی

بود.ــتی را از کرانۀ مغرب زمین دنیا ملاقات کردم. ما ــپس من دوس ســیدیم. اوه! هزاران کیلومتر راه پیموده شده و همدیگر را در آغوش کش

زمان پریده بود! اشک های ما درهم آمیخت.ــوی خانه ــم مرا به س ــرد و اینک دل ــخیر ک ــب مرا تس ــفر... قل »س

فرامی خواند.«ــوب ــده بود. آش ــن هیچگاه امپراتور را ملاقات نکردم. او کشته ش مــمگین پارو ــت. من چین را ترک گفتم و در دریای خش داد و بیداد داش

زدم.گم کرده راه به سوی اقیانوس ناشناخته در آخرین خط افق دنیا راندیم، آن قدر دور رفتیم که حتی من در رؤیاهای طفولیت شهامت آن قدر دور

رفتن را نداشتم.

Beijing را با Hangzhou ۱۳. آب زندگانی: شاید منظور از سلسله کانال های بزرگ چین باشد کهوصل می کند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 19 5/30/2016 2:17:37 PM

Page 32: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۲۰

در لبۀ رؤیاهاــدیم چیزی در فضا شناور است. بادی مانند حیوان درنده متوجه ش

برخاست و ما را در دام انداخت.»این سیمرغ عظیم الجثه است! راه گریز نیست!«

مردم در عرشۀ کشتی روی هم ریختند، درحالی که در تصورات آنان کشتی ما در میان چنگال های برُنده پرنده و نول عظیم او در انتهای لبۀ

زمین در میان آسمان غوطه می خورد.ــمان را دید می زدم و می کوشیدم تصویری از پرنده را بی هراس، آسدریابم و فکر می کردم که این پرنده باید چون آن پرنده ای باشد که شبی

مرا از بام خانۀ مرد روحانی ربود؛ ولی هیچ چیز ندیدم.سپس تکانی را احساس کردم. باد سمت خویش را تغییر داد و کشتی را در مسیر مخالف آن به پیش راند. گویی از خواب بد بیدار شده باشیم، خود را در آب های شناخته شده یافتیم. شادمان گشتیم. پس از بیست و دو

سال دوری از خانه، من دوباره راه اسراییل را در پیش گرفتم.

مرگ سیاه چون شبــت. هر ــز دنیا، مرگ در کمین بود. همه جا مرگ وجود داش در مرکطرف شهرهای بی مردم دهان گشوده بود. در دمشق خبردار گشتم که پدرم پانزده سال قبل درگذشته است. هنگامی که فقط چند مایل از خانه ــتم، شنیدم که مادرم از مرض طاعون جان سپرده است من فاصله داش

گریستم.ــهر محل تولدم، پسرکی از من پرسید: آیا من گم شده ام؟ تنها در شتوانستم لبخند بزنم. »سفر... به تو خانه در هزاران شهر بیگانه می دهد و

سپس تو را در سرزمین خودت غریبه می سازد.«آواره شدم. تخته سنگ جبل الطارق را دوره زدم. از صحرا عبور کردم و زیر سایۀ درختان عظیم الجثۀ افریقایی استراحت کردم. در کنارۀ نیل

dastan barae atfal afghanistan.indd 20 5/30/2016 2:17:38 PM

Page 33: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۲۱ مرد سیاح

سیاه۱4 باری نزدیک بود که تمساحی مرا خورده بود!در بیست و نهمین سال راه پیمایی ام، نامه ای از سلطان مراکش دریافت کردم که از من می خواست تا زمانی که می خواهم بروم و در آنجا زیست

کنم. نامه را بوسیدم و رو به سوی خانه نهادم.

پاداش مرد سیاحابن بطوطه تنها با ثروت جواهرات یا سکه های زر برنگشت، بلکه او با گنج یعنی با خاطراتش برگشت. در زمانی که بیشتر از چند کتاب وجود ــت، او این خاطرات را در قصه ها تنید و شنوندگانش را به راه های نداشــرخ مایل به زرد کشاند و چشم آن ها را به سوی دنیا گشود. در قایقی سساخته شده از کلمات، او دوستانش را به امتداد اقیانوس های به رنگ پر

۱4. نیل سیاه: منظور از دریای نایجیرNiger River است.

dastan barae atfal afghanistan.indd 21 5/30/2016 2:17:38 PM

Page 34: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۲۲

طاووس شناور ساخت و به آن ها آفاق تازه را نشان داد.روزی طفلی به او گفت: من آرزو دارم می توانستم به جاهای بروم که تو رفتی، چیزهای را ببینم که تو دیدی. »تو می توانی« راه پیمای پیر با چشمان مشتعل چنین گفت: »سفر... تمام آنچه باید کنی، برداشتن گام

نخست است.«

dastan barae atfal afghanistan.indd 22 5/30/2016 2:17:38 PM

Page 35: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

راه ریل زیرزمینی

داستان آموزنده از ایالات متحده امریکا و کانادا

معلومات کوتاهــت که در آن علاوه بر مردم بومی که ــورهایی اس کانادا یکی از کشباشندگان اصلی کانادا اند؛ مردمانی از سراسر دنیا زیست می کنند. بخشی ــکیل می دهند. اولین سیاه پوستان ــتان تش از نفوس کانادا را سیاه پوســتند. تعدادی از این سیاه پوستان ــال قبل به کانادا پا گذاش چهارصد سسیاح بودند؛ ولی اکثریت آن ها برای گریز از رنج و ننگ بردگی به کانادا رو آوردند. تعدادی هم منحیث سرباز به آنجا منتقل شدند تا به رهبری ــوی ها و امریکایی ها بجنگند. اینک نیز قوای انگلیس بر ضد قوای فرانسسیاه پوستان مانند سایر مردم دنیا به امید آینده بهتر به کانادا پناهنده

می شوند.مجموع سیاه پوستان کانادا را ۵۸۰۰۰۰ نفر تشکیل می دهد که ٪۲ نفوس بیست و نهُ میلیونی کانادا را می سازد. به صورت عمومی افریقایی های ــرد: اول مردمانی که برای ــیم ک کانادایی را به چهار گروه می توان تقســن برمودا، جزایر ــت کرده اند، دوم مهاجری ــل در کانادا زیس چندین نســوم مهاجرین قارۀ افریقا و چهارم مهاجرین کارائیب و جنوب امریکا. س

ایالات متحده امریکا.

dastan barae atfal afghanistan.indd 23 5/30/2016 2:17:38 PM

Page 36: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۲4

از این جمله اکثریت مردمان گروه اول نیز سال ها قبل از ایالات متحده امریکا برای گریز از اسارت و به دست آوردن آزادی به کانادا آمده اند. این ــه »راه ریل زیرزمینی« خود را ــوم ب بردگان فراری از طریق راهی موســم با الهام از اولین ترن یا قطارهای ریلی ــانیدند. این اس به کانادا می رســمالی به کار شروع کرد، گرفته شده ــال ۱۸۳۰ در امریکای ش که در ســتگیری نمی توانستند خط ریل ــت؛ ولی برده ها هیچ گاه از ترس دس اســتفاده کنند. هرچند این اسم راهی مدرن زیرزمینی را به خاطر ما را اسمی آموزد؛ ولی حقیقت این است که برده ها با پای پیاده، از میان جنگل ها ــوی شمال ــتاره ها به س ــبانه راه خویش را با تعقیب نور س و باتلاق ها شــم »زیرزمینی« به معنی »مخفی«، ــب می کردند. در آن زمان اس تعقیــول راه به برده های فراری ــتگاه« به معنی خانه های امن که در ط »ایسپناه و غذا می داد و »هادی« مردمانی اعم از زن و مرد، سفید و سیاه که رهبری گروه های فراری را به دوش می گرفتند بود. »سرزمین معهود یا

کنعان« نیز کانادا معنی می داد.۱

زندگی بشردوستانه هَریتِ توبمن یکی از مشهورترین رهبران تشکیلات محرمانه برای فرار برده های

1. The Underground Railroad, Harriet Tubman/A true story from USA and Canada. Dorchester County, Mar -land, Harriet and Benjamin Ross, Araminta Ross, John Tubman, Phila delphia, St. Catherine, Auburn, New York.

dastan barae atfal afghanistan.indd 24 5/30/2016 2:17:39 PM

Page 37: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۲۵ راه ریل ز یرزمیني

ــمال امریکا و کانادا زنی شجاع به نام ــت امریکایی به سوی ش سیاه پوســال ۱۸۲۰ میلادی در شهرستان دورچستر، هَریتِ توبمن۲ بود. او در ســد. او یکی از یازده کودک ــت مریلند ایالات متحده امریکا به دنیا آم ایال

2. Harriet Tubman

dastan barae atfal afghanistan.indd 25 5/30/2016 2:17:39 PM

Page 38: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۲۶

ــم به دنیا گشود. اسم هَریتِ و بنجامین راس بود که منحیث برده چشزمان تولد او ارمیناته راس گذاشته شد.

ــتار کودک ارباب خویش ــت هنوز طفل بود که من حیث پرس هَریِــت تا کودک ارباب ــب را بیدار می نشس ــاب گردید. او باید تمام ش انتخگریه نکند و اگر به خواب می رفت، زن ارباب، هَریتِ را مجازات می کرد ــدت می زد. هَریتِ از همان زمانی نوجوانی تصمیم گرفت تا برای و به ش

آزادی خویش بکوشد.روزی یکی از بردگان سیاه پوست بدون اجازه به بازار رفته بود، مباشر ارباب از هریت خواست تا برده را شلاق بزند. هَریتِ امتناع کرد. مرد برده با استفاده از این فرصت پا به فرار گذاشت. مباشر که عصبانی شده بود، ــنگین سنگی را به دنبال او پرتاب کرد. نشان او به خطا رفت و اتوی ســر هَریتِ خورد. جمجمۀ هَریتِ شکست. او برای روزها بیهوش اتو به ســاب می آمد؛ ولی او زنده ماند. بااین همه تا بود و در جمله مرده ها به حسآخر عمر از مرض صرع رنج می برد و به صورت ناگهانی به خواب عمیق

فرومی رفت.در سال ۱۸44 هَریتِ با مردی آزاد و سیاه پوست به نام جان توبمن ــان او نام اول خود را ــام خانوادگی او را پذیرفت. همچن ــرد و ن ازدواج کــال ۱۸4۹ ــادرش هَریتِ را انتخاب کرد. در س ــل کرد و نام اول م تبدیخطر این به وجود آمد که هَریتِ و سایر بردگان مزرعه ارباب، به صورت ــته جمعی به فروش روند. هَریتِ تصمیم به فرار گرفت. در این زمان دســوهرش از رفتن با او خودداری کرد. هَریتِ و دو ــی سال داشت. ش او ســب درحالی که ستاره قطبی را تعقیب می کردند، برادرش در تاریکی شبه سوی شمال به راه افتادند. پس از اندکی راه برادران او به هراس افتادند و از راه بازگشتند. هَریتِ به تنهایی به راه خویش ادامه داد. هَریتِ از پدر ــتار گان بیابد، ــتفاده از نور س خود یاد گرفته بود که چگونه راه را با اســرود و چگونه غذای خود را از ــروصدا میان جنگل راه ب چگونه بدون سمیان نباتات پیدا کند. هَریتِ بالاخره به ایالت فیلادلفیا رسید که در آنجا ــت. او من حیث پیشخدمت در خانه ای به کار قانون بردگی وجود نداش

dastan barae atfal afghanistan.indd 26 5/30/2016 2:17:40 PM

Page 39: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۲7 راه ریل ز یرزمیني

پرداخت و دستمزد خود را ذخیره کرد تا بتواند روزی برگردد و دیگران را کمک کند.

هَریتِ به مدت ده سال و در طی نوزده سفر توانست بیشتر از سیصد برده سیاه پوست را به صورت صحیح و سالم به خانه های امن و از طریق ــاند. ازجمله او ــرزمین کانادا برس آن ها به چهارده ایالت آزاد امریکا و ســاله اش از رنج و ننگ ــام اعضای خانواده اش را جمع والدین هفتادس تمبندگی رهانید؛ البته این کار جانبازی و فداکاری بسیار می خواست؛ زیرا ــتگیری بردۀ فراری جایزه مجازات برده های فراری مرگ بود. برای دستعیین می شد و برای دستگیری هَریتِ اربابان سفیدپوست حاضر بودند ــیار زیادی بود؛ زیرا او چهل هزار دلار بپردازند که در آن زمان مبلغ بســته و خود فرار کرده بود، بلکه به فرار دیگران نیز نه تنها قانون را شکسکمک می کرد؛ ولی هَریتِ هیچگاه دستگیر نشد و مردمی که به رهبری ــوی آزادی به راه افتادند، نیز همه به سلامت به سرمنزل مقصود او به س

رسیدند.ــورت مخفیانه به داخل ایالت ــیوۀ کار هَریتِ طوری بود که به ص شمریلند که در آنجا بردگی به صورت رسمی جریان داشت، داخل می شد. ــناخته نشود، لباس مردانه به تن می کرد. هنگامی که به او برای آنکه شــت، با کشیدن صدای مخصوص شبیه اقامتگاه بردگان نزدیک می گشــیای مختصر به بوم از موجودیت خود به آن ها اطلاع می داد. بردگان اشخود را جمع می کردند و شب هنگام با او به سوی آزادی به راه می افتادند. ــفر یکی از بردگان از عزم ــختگیر بود. اگر در وقت س هَریتِ رهبری ســت، هریت ماشۀ تفنگ خویش را ــان و یا پشیمان می گش خویش ترس

به سوی او می گرفت و می گفت: یاآزاد شو و یا چون برده ای بمیر!ــبکۀ راه محرمانه ــال ۱۸۵۸ جای بودوباش هَریتِ در امتداد ش تا سزیرزمینی، شهر سِنت کاترین در غرب کانادا بود. در سال ۱۸۶۱ پس از شعله ور شدن جنگ های داخلی بین ایالات شمالی و جنوبی امریکا هَریتِ به ایالات متحده امریکا برگشت و من حیث آشپز، پرستار و جاسوس به ــمال درآمد. شناخت دقیق او از راه ها و تجارب او در خدمت نیروهای ش

dastan barae atfal afghanistan.indd 27 5/30/2016 2:17:40 PM

Page 40: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۲8

جریان سفرهای مخفیانه باعث گشت او تنها زن ناجی باشد که در جریان ــوی آزادی رهبری کند. جنگ به صورت موفق هفتصدوپنجاه تن را به سهمچنان آگاهی او از طبابت مردمی در جریان جنگ باعث نجات حیات ــربازان نسبت اسهال ــربازان گردید. در آن زمان تعدادی زیادی از س ســاختن ترکیبی تلخ از جوشاندۀ زنبق آبی و خونی می مُردند. هَریتِ با س

گل جریبن موفق به درمان تدریجی آن ها شد.ــه زندگی پرداخت و به ــگ هَریتِ در اوبرون، نیویارک ب پس از جنــال ۱۹۱۳ درگذشت. اینک خانه محل اقامت این زن تاریخ ۱۰ مارچ سشجاع تبدیل به موزیم شده است و بالای سنگ قبر سادۀ او این جملات

نوشته شده است: آفرین بر تو ای خادم خدا!

dastan barae atfal afghanistan.indd 28 5/30/2016 2:17:40 PM

Page 41: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

به صدای باد گوش بده

داستان آموزنده از پاکستان

معلوماتی کوتاهگریگ مورتنسن۱ مؤسس و رئیس هیئت اجراییۀ موسسۀ غیرانتفاعی »انستیتیوت آسیای مرکزی« و بنیان گذار »پول سیاه ها برای صلح« است. ــه او مؤلف یکی از پرفروش ترین کتاب های »نیویارک تایمز« به نام »سپیالۀ چای« است که بیشتر از ۲.۱ میلیون نسخه به فروش رفته است. در این داستان ما می خوانیم که چگونه یک کوهنوردی غیرموفق به او کمک کرد تا در نقاط دوردست پاکستان و افغانستان به ساختن مکاتب بپردازد.

اینک او با همسر و دو طفلش در مانتانا زیست می کند.همان گونه که گریگ موجود زنده است و به صورت واقعی وجود دارد، ــورف قریۀ کوچک در ــت دارند. ک ــال کورف نیز در این جهان زیس اطفــتان پاکستان است که در شرق افغانستان موقعیت دارد. منطقۀ بالتیسمحصول عمدۀ این منطقه زردآلو است. بیست و چهار نوع زردآلو با تمام ــایه های نارنجی موجود در جهان در این مناطق شناسایی شده است. س

کوه های اطراف قریۀ کورف بخشی از سلسله کوه های قره قورم است.مکتب کورف اولین مکتبی است که در ششم دسامبر ۱۹۹۶ افتتاح

1. Greg Mortenson

dastan barae atfal afghanistan.indd 29 5/30/2016 2:17:40 PM

Page 42: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۳۰

گردید. از آن زمان تا اکنون پنجاه و هفت مکتب دیگر چون آن در افغانستان ــت. خانم جولیا برگمن به این مکاتب کمک ــده اس ــتان آباد ش و پاکسکرده است تا دارای کتابخانه باشند. معلمین برای تدریس مکاتب تربیت

می بینند و اکنون بیست وچهار هزار شاگرد به این مکاتب می روند.مأموریت مردی برای ترویج صلح یک مکتب در یک زمان، ثبوتی است برای اثبات این حقیقت که شخصی عادی با ترکیب عالی از شخصیت و

عزم راسخ، به راستی می تواند جهان را دگرگون سازد.۲

داستان زندگی بشردوستانه داکتر گریگ و سه پیاله چایما اطفال کورف هستیم. ما در قریه ای بالای کوه های پاکستان زندگی می کنیم. غذایی را که ما می خوریم، محصول دست خانواده های ما است ــیم، مادران ــی را که ما می پوش ــت و جمع آوری می کنند. لباس که کِشــود را می یابیم و ما خود ــد و می دوزند. ما خود بازی های خ ــا می بافن مسامان بازی های خود را می سازیم. ما کتاب های خود را می خوانیم و ما با پنسل های خود می نویسیم. ما در مکتبی درس می خوانیم که به کمک

خود ما ساخته شده است.2. Listen to the Wind/A true story from Pakistan. By Greg Mortenson and Susan L. Roth/collages by Susan L. Roth. Dial Books for Young Readers/2009

dastan barae atfal afghanistan.indd 30 5/30/2016 2:17:42 PM

Page 43: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۳۱ به صداي باد گوش بده

ــش از اینکه مکتب ما پیــود، ما درس خود ساخته شــای بازمی خواندیم. را در فضــه روی زمین ــوب ب ما با چــتیم. این پیش از آن می نوشبود که مردی بیگانه به صورت ــه ما راه پیدا تصادفی به قریکند. آن مرد یخ زده، گرسنه و مریض بود. ما برای او چای، ــواب نزدیک ــان و جای خ ن

آتش دادیم.ــا گفت که نامش او به مــت و ــون اس پرستار است. او از قارۀ امریکا آمده بود تا گریگ مورتنس

در کوه های ما کوهنوردی کند؛ اما راه خود را گم کرده بود.وقتی که او قوت خود را بازیافت، به مردم کمک کرد تا مریض هایشان خوب شود. ما او را داکتر گریگ نامیدیم. بعضی اوقات او با ما می نشست و ما را در درس های ما کمک می کرد. او می دانست که معلم فقط هفته

سه بار پیش ما می آید؛ ولی ما هرروز با خود درس می خوانیم.

ــر گریگ آنقدر وقتی داکتــه خانه خود ــد که ب خوب شــن مرد قریۀ ــرود او از داناتری بــید چه کار ما حاجی علی پرسخاص می تواند به عنوان تشکر برای مردم کورف انجام بدهد؟ ــی علی به او چون جواب حاجچیستان بود. حاجی علی گفت:

به صدای باد گوش بده!

dastan barae atfal afghanistan.indd 31 5/30/2016 2:17:43 PM

Page 44: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۳۲

داکتر گریگ چشمانش را بست. از بالای قریه از زمینی هموار و بلند که ما در آنجا نشسته و درس خویش را می خواندیم، باد صدای ما را به

پایین به راه باریک رساند. داکتر گریگ صداهای ما را شنید.او احساس کرد که باد سرد به صورت او وزید و او مقصد حاجی علی را فهمید. کورف به مکتب ضرورت داشت. داکتر گریگ وعده داد که دوباره خواهد آمد و به ما کمک خواهد کرد تا آن را بسازیم. ما او را می دیدیم

که قدم زنان دور شد تا آنکه در پیچ وخم کوه ها پنهان گشت.ــال بعد، ما متوجه مردی شدیم که در آن پایین پایین ها در یک سباریکه راه قریه ما قدم می زد. او داکتر گریگ بود! ما به استقبال او پایین

دویدیم.او در سکاردو، در نزدیک ترین شهر به قریۀ ما چوب، سمنت و اشیایی ــتیم، آورده بود؛ اما در بالای ــاختمان مکتب ضرورت داش را که برای ســمان سیمی ضخیم با صندوقی خرد داشتیم دریای برالدو، ما تنها ریس

dastan barae atfal afghanistan.indd 32 5/30/2016 2:17:45 PM

Page 45: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۳۳ به صداي باد گوش بده

که می توانست یک نفر را از این سوی کوه به آن سوی کوه انتقال بدهد. در آنجا پلُ وجود نداشت. بدون پلُ هیچ کس نمی توانست مواد سنگین

ساختمانی را به قریه بیاورد. پس همه اهل قریه باهم کار کردند تا از کوه ما تا کوه آن طرف دریا پُل بزنند. چندین ماه بعد داکتر گریگ و پدران و دوستان ما از پلُ قوی و تازه ساخت گذشتند و مواد ساختمانی را که ما برای ساختن مکتب خود

به آن احتیاج داشتیم، بالای شانه های خود آوردند.ــیدند که ما آن ها به راه خودرو به بالا ادامه دادند تا آنکه به جایی رسکوهی از سنگ ها را یکی بالای دیگر کپه کرده بودیم، سنگ های را که

از بدنۀ کوه های خود بریده بودیم.حاجی علی جایی را که می خواستیم مکتب ما در آنجا باشد، دقیق ــانی کرد. مادران ما برای تر شدن سمنت آب آوردند. پدران ما برای نش

ساختن دیوارهای مکتب سنگ را بالای سنگ گذاشتند.ما با انگشتان کوچک خود سنگریزه های خورد نقره ای را میان سمنت تازه فروبردیم تا دیوارها را محکم تر بسازد. مکتب ما هرروز از زمین هموار ــید. زمین همواری که ما بالای آن با چوب ــوی آسمان قد می کش به س

می نوشتیم.ــقف مکتب را نصب کردند. آن ها از داکتر گریگ بالاخره کارگران سخواستند تا آخرین میخ را با چکش بکوبد. کار مکتب ما به اتمام رسید!

وقت آن بود که جشن بگیریم.ــۀ ما حاجی علی، معلم ما ــیر تخی، مرد دانای قری ملای قریۀ ما شحسین، داکتر گریگ که به وعدۀ خود وفا کرد، جولیا زن کتابدار که برای ما کتاب آورد، زنان قریه، مردان صنعت پیشه، مردان کارگر، مردان باربرَ، ــالان کورفی و حتی گاو، خر، بز و گوسفند بزرگ سالان کورفی، خردس

همه به سوی مکتب تازه ساخت به راه افتادند.ملای قریۀ ما شیر تخی دعا خواند و مکتب را تبریک گفت. ما با معلم ــک او برای تدریس ما هرروز ــین به داخل مکتب دویدیم. این خود حس

خواهد آمد.

dastan barae atfal afghanistan.indd 33 5/30/2016 2:17:46 PM

Page 46: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۳4

ما اطفال کورف هستیم. ما در قریه ای بالای کوه های پاکستان زندگی ــی می نویسیم. ما جمع و منفی می کنیم. ما به زبان های اردو و انگلیسمی کنیم. ما کتاب های خود را می خوانیم و نقشه ها را دنبال می کنیم. ما

در مکتبی درس می خوانیم که خود ما کمک کرده ایم تا ساخته شود.ــتیم. آیا شما صدای ما را می شنوید؟ به صدای ما اطفال کورف هس

باد گوش بدهید.

dastan barae atfal afghanistan.indd 34 5/30/2016 2:17:47 PM

Page 47: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

را ه پیمایی طولانی به سوی آزادی

داستان آموزنده از افریقای جنوبی

ــما را به اسم صلح، حکومت اکثریت مردم و آزادی من شبرای همه درود می فرستم.

نلسن مندیلا

معلومات کوتاهــتقلال هند را بدون ــن مندیلا، مانند موهن داس گاندی که اس نلســونت به دست آورد، کسی بود که بدون سلاح و با مبارزۀ صلح آمیز خشتوانست کشور خویش افریقای جنوبی را به کشوری آرام و باثبات مبدل ــال ۱۳۹۲ شمسی چشم از ــالگی در س ــن نودوپنج س کند. او که در سجهان پوشید، اولین رئیس جمهور سیاه پوست افریقای جنوبی بود. این

هم خلاصۀ زندگینامۀ نلسن مندیلا به قلم خودش.۱

داستان آموزنده زندگی نلسن مندیلا در راستای مبارزه و آزادیخواهی

اسم من نلسن مندیلا است. من در افریقای جنوبی در مملکتی زیبا 1. Nelson Mandela, Long Walk to Freedom/A true story from South Africa/ The official picture book of his bestselling autobiography, Abridged by Chris Van Wyk, Illustrated by Paddy Bouma

dastan barae atfal afghanistan.indd 35 5/30/2016 2:17:47 PM

Page 48: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۳۶

ــع در نوک قارۀ افریقا زندگی می کنم. واقاکنون در افریقای جنوبی حکومت قاطبۀ مردم است. این به آن معنی است که تمام افراد بالغ حق رأی دارند تا رئیس جمهور کشور خویش را انتخاب کنند؛ اما همیشه

چنین نبوده است.هنگامی که من به دنیا آمدم، افریقای

ــت. هر چه بزرگ تر ــتان اداره می گش ــیلۀ سفیدپوس جنوبی تنها به وسمی شدم، خوب تر می دیدم این دور از انصاف است. آرزوی من این بود تا این طریقۀ دولتداری را دگرگون کنم تا هرکس حق اظهار عقیدۀ خود

را داشته باشد.من و دوستانم این آرزو و کوشش برای به دست آوردن آن را مبارزه

dastan barae atfal afghanistan.indd 36 5/30/2016 2:17:48 PM

Page 49: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۳7 را ه پیمایی طولانی به سوی آزادی

ــوی آزادی« برای سال ها برای آزادی نامیدیم. »راه پیمایی طولانی به سدوام کرد و من یکی از راه پیمایان آن بودم. این است داستان من...

ــتان اروپا اقیانوس ها را پاروزنان ــیار پیش سفیدپوس در زمانه ای بســت آوردن زمین ــیدند. آن ها برای به دس پیموده به افریقای جنوبی رســه در آن زمین ها ــی جنگیدند ک ــا مردمانی قبایل ــد و آن ها ب جنگیدن

می زیستند. مردمانی چون »شوز، زولو و تسوانا«.صدها سال بعد من در قبیلۀ »تیمبو« یکی از ده ها قبیله ای که مردم »شوز« را می ساخت تولد یافتم. من به تاریخ هجده جولای سال ۱۹۱۸ میلادی در قریه کوچک »میفیزو« در دماغۀ زیبای شرقی به دنیا آمدم.

پدر من رئیس »تیمبو« و رهبر مردم بود. او مرا »رولی هلاهلا« نامید که در زبان »شوزس«، »جنجال آفرین« معنی می دهد. آیا او فکر می کرد ــر و آزار خواهم بود؟ فکر نمی کنم. هیچکس من در بزرگی باعث دردس

نمی دانست چه در انتظار من است.هنگامی که پسری خردسال بودم، از قریۀ »میفیزو« به قریۀ »قونو« ــفندان و بزهای ما گشتم. آن در نزدیک آن کوچیدیم. من چوپان گوســاد بود. من و دوستانم در دریا آببازی می کردیم، عسل روزها روزهای شرا از کندوها می دزدیم و باهم به چوب جنگی می پرداختیم. چوب جنگی

بازی محبوب پسربچه های قبیلۀ ماست.هنگامی که هفت ساله شدم، پدرم تصمیم گرفت مرا به مکتب بفرستد. ــود. من لباس نو ــواده ام قبل از من به مکتب نرفته ب ــس در خان هیچ کنداشتم. پدرم پطلون کهنه اش را تا زانو برایم کوتاه کرد. رشته ریسمانی را به عنوان کمربند به کار برد. مکتب من مکتب پولدارها نبود. مکتب یک صنف داشت و هیچ یک از شاگردان لباس بهتر از من در تن نداشت. پس

من به راحتی جای خود را در آنجا یافتم.ــن« بود. نلسن؟ در ــم من »نلس ــمای تازه داد. اس معلم ما به ما اســتان در کشورم حکمروایی می کرد و معلم ما فکر آن زمان دولت انگلسمی کرد ما باید نام های انگلیسی داشته باشیم. این اسم در اول برایم بسیار

عجیب و غریب به نظر می رسید، اما به زودی به آن عادت کردم.

dastan barae atfal afghanistan.indd 37 5/30/2016 2:17:49 PM

Page 50: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۳8

من در مکتب آموزش می دیدم؛ اما در خانه نیز می آموختم. مادر برایم ــانه های قدیمی را بازمی گفت با اندرزهای ارزشمند در مورد مهربان افس

بودن با دیگران.ــر شجاع قبیلۀ خود باشم. می خواستم پدرم به من یاد می داد تا پســدم، درست مانند او باشم. گاه حتی خاکستر را بر هنگامی که بزرگ ش

سرم می پاشیدم تا موهایم چون او ماش و برنج به نظر آید!اما پس از سالگرد نهم تولدم زندگی ما تغییر خورد. پدرم بیمار گشت و جان سپرد. مادرم مرا در قریۀ مجاور نزد دوست پدرم رئیس »جان گین ته فا« گذاشت. کاکایم »جانگی« به مثابۀ پادشاه »تیمبوها« و مردی مهم ــت. او دارای موتر بود و در خانۀ بزرگ می زیست که ــوب می گش محســن تجربۀ هیجان آور بود. مادرم ــد. این برای م محل بزرگ نامیده می ش

برای دیدارم می آمد و من همیشه با دیدن او شاد می شدم.باآنکه من دنبال »قونو« دق می آوردم، زندگی تازه ام را دوست داشتم. پسر کاکایم »جستیس« که قدری از من بزرگ تر بود خوب ترین دوستم گشت. ما باهم اسب می رانیدم و زمین های پدر او را باهم شخم می زدیم.

وقت ما باهم خوش بود.اما زندگی تمامش اسب سواری نیست. هنگامی که شانزده ساله شدم، کاکایم »جانگی« مرا به مکتب سرحدی »کلارک بری« فرستاد. در آن روزها تعداد زیادی از دختران و پسران نمی توانستند تعلیمات خویش را تکمیل کنند؛ اما کاکایم به اهمیت تعلیم و تربیت باور داشت. سه سال بعد من با دوستم »جستیس« به مدرسه »ایلدتون« بزرگ ترین مکتب

سیاه پوستان رفتم. در آنجا تعلیمات عالی خویش را تکمیل کردم.ــر« پوهنتونی برای ــورت ای ــگاه »ف ــالگی در دانش در بیست ویک سسیاه پوستان در »دماغۀ شرقی« نام نویسی کردم. کاکایم »جانگی« برایم دریشی نو خرید. این لباس با پطلون کهنۀ پدرم که تا زانو بریده شده بود،

بسیار تفاوت داشت. من خود را در آن شخصی بالغ احساس کردم.ــت برای تحصیل از سرتاسر کشور به این دانشگاه جوانان سیاه پوسمی آمدند. برای اولین بار مردمانی از قبایل دیگر مثل »سوتوس، زولوس

dastan barae atfal afghanistan.indd 38 5/30/2016 2:17:50 PM

Page 51: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۳۹ را ه پیمایی طولانی به سوی آزادی

و تسواناز« را ملاقات می کردم.ــری زیرک و بااستعداد به اسم ــتان تازه یافتم ازجمله پس من دوس»اولیور تامبو«. در آن زمان هنوز نمی دانستم ما دو نفر نقشی بسیار مهم

را در زندگی همدیگر بازی خواهیم کرد.ــت خوش نیز ــختکوش بودم، وق ــن در دروس خویش س ــه م باآنکداشتم. در کورس های دوشِ، بوکس و سالن رقص نام نویسی و اشتراک ــبی با دوستان به صورت ناخوانده به یکی از محافل رقص می ورزیدم. شخود را جا زدیم. ما خود را بسیار دلیر احساس می کردیم تا زمانی که با

یکی از استادان خود روبرو شدیم!ناگهان روزهای دانشجویی ام کوتاه گشت. من به عنوان رئیس انجمن محصلین انتخاب گشتم؛ اما تنها بیست و پنج شاگرد در انتخابات شرکت کرده بودند. بیشتر محصلین در انتخابات سهم نگرفته بودند؛ زیرا انجمن محصلین نمی توانست آنچه را تغییر بدهد که برای آن ها مهم ترین بود:

غذای بد رستوران شاگردان.ــته جمعی شاگردان، ریاست من به مدیر ما گفتم بدون حمایت دسانجمن محصلین را نخواهم پذیرفت. او بسیار عصبانی گشت و تهدید کرد که مرا از دانشگاه اخراج خواهد کرد؛ ولی من بر سر حرف خود ماندم. به این گونه هرگز به آنجا برنگشتم. آیا به سوی راهی روان بودم تا مثل لقب

خویش باعث دردسر و »جنجال آفرین« باشم؟ــتیس« داشت. او کاکایم »جانگی« پلان های تازه برای من و »جسمی خواست ما ازدواج کنیم و خودش برای هر یک ما دختری را انتخاب ــتیم ازدواج کنیم و تصمیم ــناک بود! ما نمی خواس کرده بود. این ترس

گرفتیم به »ژوهانسبورگ« فرار کنیم.ــا را به عنوان ــل دور بود. مردم آنج ــد مای ــبورگ« چهارص »ژوهانســرزمین طلا می شناختند. ما در آنجا به جستجوی کار و »ایگولی« یا سزندگی تازه بودیم. این ماجرای مخاطره آمیز بود؛ لیکن ما لبریز از امید و

هیجان به چشمک زدن چراغ های شهر بزرگ خیره شده بودیم.شهر کلانتر از تصور ما بود. به هر طرف که می دیدی، مردم، مغازه ها و

dastan barae atfal afghanistan.indd 39 5/30/2016 2:17:50 PM

Page 52: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان4۰

موترها وجود داشت؛ اما آن مغازه های فیشنی و موترهای گران بها متعلق به مردم سفیدپوست بود. اکثریت مردم سیاه پوست فقیر بودند.

من در شهرک »الکساندرا« در خارج از شهر، جایی که خانه ها برق و آب جاری نداشت و سرک ها خاکی بود، مسکن گزیدم. زندگی در آنجا

مشکل بود اما »الکساندرا« خانۀ من گشت.جستیس چند سال در »ژوهانسبورگ« ماند تا آنکه کاکایم »جانگی«

درگذشت و او به خانه برگشت تا به عوض پدرش رئیس قبیله اش شود.من با مردمانی زیاد آشنایی یافتم؛ اما یکی از خوب ترین دوستان من »والتر سیسلو« گشت. »سیسلو« و خانواده اش در »اورلاندوی غربی« در شهرک سیاه پوست نشین »سویتو« در نزدیکی »ژوهانسبورگ« زندگی می کرد. من به او چون شخصی نمونه نگاه می کردم. او چون من از دماغۀ شرقی بود؛ اما از مدت طولانی در این شهر زندگی می کرد و مردم آنجا

را خوب تر می شناخت.ــپری می کردم. در آنجا ــلو« س من وقت زیاد خود را در خانۀ »سیسبا یکی از خویشاوندان او با پرستاری جوان به اسم »ایفیلین میز« آشنا شدم. ما عاشق همدیگر شدیم و با هم عروسی کردیم. ما دارای دو پسر و دو دختر گشتیم؛ اما یکی از دختران ما عمری کوتاه داشت. متأسفانه من و »ایفیلین« به زودی از هم جدا شدیم؛ اما من با فرزندانم »تمبه کیل«،

»مگاتو« و »مکه زی وی« روابط نزدیک خود را حفظ کردم.در خانه »سیسلو« دوست قدیمی ام »اولیور تامبو« را دوباره ملاقات ــال ۱۹۵۲ ــتۀ حقوق درس خوانده بودیم و در س کردم. ما هر دو در رشــتان را در افریقای جنوبی بنیان ــرکت حقوقی سیاه پوس باهم اولین ش

گذاشتیم.از زمانی که مردم سفیدپوست به افریقای جنوبی آمده بودند، آن ها بر مردم سیاه پوست فرمانروایی می کردند. دوستم »والتر سیسلو« عضو انجمن ملی افریقا یا »آی ان سی« بود که برای آزادی مردم افریقا و اینکه ــارزه می کرد. من و ــا بتوانند خویش بر خویش حکومت کنند، مب آن ه»اولیور« به این جریان پیوستیم و در جستجوی راهی بودیم تا دولت به

dastan barae atfal afghanistan.indd 40 5/30/2016 2:17:51 PM

Page 53: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

4۱ را ه پیمایی طولانی به سوی آزادی

موجودیت ما توجه کند.در سال ۱۹44 ما »اتحادیه جوانان انجمن ملی افریقا« را ساختیم و کوشیدیم تا هزاران جوان سیاه پوست را با خود همراه بسازیم. ما به عنوان اعتراض در سرک های شهر به راه پیمایی صلح آمیز پرداختیم و خواهان

آزادی حقوقی خویش گشتیم. چشم پوشی از ما ممکن نبود.در سال ۱۹4۸ دولت آغاز به رسمی ساختن قانون تبعیض نژادی یا »آپارتاید« کرد که سیاه پوستان و سفیدپوستان را به گروه های جداگانه ــوب می ساخت. دولت به ساختن مکاتب، مراکز دینی و سالن های منســیاه ها پرداخت؛ حتی دروازۀ ورودی ــینما برای سفیدها و س جداگانۀ ســته خانه ها و مغازه ها سیاه وسفید گشت. تمام سیاه پوستان بالاتر از پسشانزده سال باید تذکره خود را با خود می داشتند تا نشان بدهند که کی هستند و در کجا کار و زندگی دارند. اگر سیاه پوستی بدون ورق شناخت

دستگیر می گشت به زندان می افتاد.آپارتاید نظامی بی عاطفه و ستمگر بود. با این قانون هر شخص ساکن ــاس نژاد خویش طبقه بندی می شد. این قانون ما افریقای جنوبی بر اســال ۱۹۵۲ اعتصابی را رهبری کردیم که ــاخت. در س را عصبانی می س»راه پیمایی مبارزه طلبی« نام داشت و از مردم سیاه پوست می خواست تا عناوین »تنها سفیدها« را در دروازۀ ورودی پستخانه، مغازه و خط ریل نادیده بگیرند. بیشتر از دوصد و پنجاه نفر دستگیر گشت؛ اما به هزارها نفر

به اعتصاب پیوست.ــخ نکرد؛ اما »انجمن ملی افریقا« اعضای دولت قانون آپارتاید را فســات ــتراک مرا در جلس ــتیم. دولت اش ــتر یافت. ما قوی تر می گش بیش»آی ان سی« و اعتراضات مرا بر ضد »آپارتاید« تحریم کرد؛ اما من پنهانی

به کار و پیکار خویش ادامه دادم.ــژادی مبارزه نمی کرد، به ــتان بر ضد قانون تبعیض ن تنها سیاه پوســت افریقای جنوبی نیز ــت هندی و مردم سفیدپوس هزارها رنگین پوســال ۱۹۵۰ این گروه های مختلف باهم یکجا برخلاف آن بود. در آغاز سشده و »کنگره متحد« را ساختند. آنگاه در ۱۹۵۵ اعضای »انجمن ملی

dastan barae atfal afghanistan.indd 41 5/30/2016 2:17:52 PM

Page 54: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان4۲

افریقا« و »کنگره متحد« در »کلیپتون« در نزدیک »ژوهانسبورگ« باهم ــت به نام ــور آزادی« را تنظیم کنند. این نشس ملاقات کردند تا »منش»کنگره مردم« مسما شد و محتوی منشور مبنی بر مبارزه برای آزادی و حکومت اکثریت مردم برای تمام ساکنان افریقای جنوبی بود. منشورنامه

چنین آغاز می گشت:»ما مردم افریقای جنوبی، برای اهل سرزمین خویش و جهان اعلام می کنیم که افریقای جنوبی به تمام افرادی تعلق دارد که در آن زندگی

می کنند، سیاه وسفید...«در جریان این مبارزات دوباره عاشق شدم. »وینی مدیکیزیلا« مبارز ــال ۱۹۵۸ اجتماعی و یکی از اعضای »انجمن ملی افریقا« بود. ما در ســی کردیم و دارای دو دختر به اسمای »زینانی« و »زیندی« باهم عروس

شدیم.دولت »منشور آزادی« را نپسندید و یکصد وپنجاه و شش عضو کنگره ــمول دوستانم »اولیور تامبو«، »والتر سیسلو« و خودم را بازداشت به شکرد. ما به اتهام نقشۀ نابودی دولت محکوم گشتیم. محکمه چهار سال

طول کشید و در پایان گناهکار شناخته نشدیم.در سال ۱۹۶۰ در جریان محکمه ما حادثۀ المناک رخ داد که جهان با آن تکان خورد. در »شارپ ویل« نزدیک »ژوهانسبورگ« پنج هزار نفر در اعتراض به حمل دائمی تذکره یا ورق شناخت به سوی مرکز پولیس راه پیمایی کردند. آن ها مسلح نبودند؛ اما پولیس آن ها را گلوله باران کرد.

شصت ونه نفر کشته شد و چهارصد نفر زخمی گشت.ــی« و سایر پس ازاین حادثه دولت »انجمن ملی افریقا« یا »ای ان ســت نمی خواست ــازمان های آزادی خواه را تحریم کرد. دولت نژادپرس ســیم کند. راه پیمایی صلح آمیز موفق نبوده؛ ــیاه تقس قدرت را با مردم ساما ما ناامید و تسلیم نگشتیم. ما به این نتیجه رسیدیم تنها راه رسیدن ــت که دولت با ما می جنگد، با ــه آزادی، مبارزه با دولت به طریقی اس ب

تفنگ!ــم »دیوید ماتسه مایی« به ــال ۱۹۶۲ با گذرنامۀ جعلی به اس در س

dastan barae atfal afghanistan.indd 42 5/30/2016 2:17:53 PM

Page 55: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

4۳ را ه پیمایی طولانی به سوی آزادی

ــتم. زندگی مخفی ماه ها طول کشید، درحالی که افریقای جنوبی برگشپولیس همه جا در جستجوی شخصی به اسم »نلسن مندیلا« بود.

بالاخره روزی در ماه اگست، موترم توقف داده شد و دستگیر گشتم. ــور و تحریک ــال زندان به خاطر خروج غیرقانونی از کش من به پنج سکارگران برای اعتصاب محکوم شدم. بعدها پولیس تعدادی از همکاران

مرا نیز توقیف کرد ازجمله دوست قدیمی ام »والتر سیسلو«.ــاله ام، محاکمه ما ــپری نمودن نه ماه از محکومیت پنج س پس از ســدیم. اگر گناهکار ــت. ما به براندازی حکومت متهم ش ــاره برپا گش دوب

شناخته می شدیم، احتمال محکومیت ما به مرگ وجود داشت.ــن در اپریل ۱۹۶4 به دفاع ــد و م محاکمه در اکتوبر ۱۹۶۳ آغاز شــخن گفتم. در محکمه اظهار داشتم »انجمن ملی افریقا« از همه ما ستشکیلاتی صلح آمیز دارد؛ اما چون دولت آن را تحریم کرده است، ما راه صلح آمیز برای اعتراض نداریم. اعضای ما زندانی شده و حتی کشته شده اند. به این دلیل ما به جنگ با تفنگ روی آورده ایم. در دادگاه گفتم: »آنچه من برایش کارکرده ام، کمال مطلوب و حکومت اکثریت مردم است که ــتی و توازن زیست کنند، این ارزش هایی است که در آن همه با همزیس

من به خاطر آن حاضرم بمیرم.«هشت نفر ما گناهکار شناخته شد؛ اما حکم اعدام ما صادر نشد. در ــی در زندان! آیا هرگز ــدیم. زندگ عوض به حبس تمام عمر محکوم ش

مادرم، زنم و فرزندانم را دوباره خواهم دید؟ما به جزیره »روبین« زندانی در ساحل »کیپ تون« برده شدیم. تمام ما به جز از همکارم »دنیس گولدبرگ« که سفیدپوست بود و به زندانی

دیگر برده شد، به این زندان منتقل شدیم.ــیدن بر زمین ــرد بود که هنگام دراز کش ــم در زندان چنان خ اتاقدست ها و پاهایم دیوارهای مقابل همدیگر را لمس می توانست. برای من ــطل برای رفع احتیاج داده شد. اتاق قرار بود ــال نازک و یک س چند ش

خانۀ همۀ عمر من باشد.می کوشیدم امیدوار باقی بمانم؛ اما آسان نبود. ما در آغاز صرف اجازۀ

dastan barae atfal afghanistan.indd 43 5/30/2016 2:17:53 PM

Page 56: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان44

ملاقات دو نفر را در یک سال داشتیم و قادر به دریافت دو نامه در سال ــیدن به ما توسط نگهبان زندان خوانده می شد بودیم. نامه ها قبل از رســور ــویم، سانس ــت ما از آن خبر ش و هر آنچه او فکر می کرد، لازم نیس

می گشت.دو بار از خانه اخبار بد دریافت داشتم. بار اول به من گفته شد مادرم درگذشته است. سپس »تمبه کیل« پسر بزرگم در یک حادثۀ ترافیکی ــید، تمام روز را در زندان پشت سر ــته شد. وقتی این خبر برایم رس کشگذاشتم؛ درحالی که به پسرم و بقیه اعضای خانواده ام می اندیشیدم. آن

روز یکی از غمگین ترین روزهای عمرم بود.ــنیدن رادیو و خواندن اخبار را نداشتیم. هفته ها، ماه ها و ما اجازۀ شسال ها بدون داشتن کوچک ترین خبر از دنیا می گذشت. روزی متوجه ــت. ــا روزنامه را بالای چوکی فراموش کرده اس ــدم نگهبان دهلیز م شــه شدم، روزنامه را ربودم و با ولع به خواندن آن پرداختم. در این وسوسحالت دستگیر شدم و برای سه روز کوته قلفی گشتم. در این دوران تنها

اجازه داشتم آب برنج بنوشم.ــال و بالاخره بیست. دیگر ــال ها آهسته گذشت. پنج سال، ده س س

احتیاجی به خاکستر نداشتم تا موهای سرم را ماش و برنج گرداند!ــت. باآنکه »انجمن اما در خارج زندان مبارزه برای آزادی ادامه داشملی افریقا« در افریقای جنوبی تحریم گشته بود، »اولیور تامبو« در خارج از کشور فعالیت داشت. او در خارج از سرحدات زندگی می کرد و اکنون رئیس انجمن بود. کشورهای زیادی در اطراف جهان آغاز به حمایت از

ما کرده بود.ــش »آزادی مندیلا« را ــال ۱۹۸۰، »انجمن ملی افریقا« جنب در ســت تا با ایجاد فشار، دولت ــر جهان خواس به راه انداخت و از مردم سراسافریقای جنوبی را مجبور سازد تا من و همکارانم را از زندان رها سازد و به »انجمن ملی افریقا« اجازه بدهد تا به داخل کشور برگردد. هزاران نفر

این درخواست نامه را امضا کردند.در مارچ ۱۹۸۲»والتر«، چند زندانی دیگر و من به زندان »پالس مور«

dastan barae atfal afghanistan.indd 44 5/30/2016 2:17:54 PM

Page 57: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

4۵ را ه پیمایی طولانی به سوی آزادی

ــتیم. آیا این علامتی برای تغییرات نزدیک به »کیپ تون« منتقل گشبعدی بود؟ آیا می توانستم به خود جرئت امید به ختم مبارزۀ ما را برای تحصیل استقلال بدهم؟ دولت برای ایجاد صلح به مذاکرات مخفیانه با

من پرداخت.در سال ۱۹۸۸ من به زندانی به اسم »ویکتور ورستر« منتقل گشتم؛ اما به عوض اتاقکی تنگ برایم خانه کوچکی داده شد که دارای اتاق خواب،

آشپزخانه و حوض آببازی بود.ــات من با ــه دادیم و ملاق ــرات خویش ادام ــت به مذاک ــن و دول مرئیس جمهور »اف.دبلیو د.کلیرک« ترتیب داده شد. ما در مورد افریقای

جنوبی جدید صحبت کردیم. حوادث به سرعت جریان یافت.ــمول »والترسیسلو« از در اکتوبر ۱۹۸۹، تعدادی از همراهانم به شزندان جزیره »رابین« رها شدند. آنگاه در دوم فبروری ۱۹۹۰ دو ماه بعد از ملاقاتم با رئیس جمهور افریقای جنوبی خبر آزادی »نیلسن مندیلا« توأم با تمام زندانیان سیاسی افریقای جنوبی، جهان را گیج و حیرت زده ــرای گفتگو در مورد ــاخت. »اف.دبلیو د.کلیرک« اعلان کرد زمان ب س

کشوری تازه فرارسیده است.به تاریخ یازدهم فبروری سال ۱۹۹۰ از زندان بیرون آمدم. از زمانی ــته بودم، بیست و هفت سال گذشته بود. راه پیمایی که داخل زندان گش

طولانی برای آزادی نزدیک به اتمام معلوم می شد.غیرقابل باور بود که خانم دوست داشتنی ام »وینی« را در آغوش بگیرم و چهار فرزند زیبایم را بالغ بیابم و به صدای خندۀ نواسه هایم گوش فرا بدهم که مرا پدرکلان صدا می زدند! هرروز خانۀ ما لبریز اشک و لبخند

می گشت، هنگامی که دوستانم پس از سال ها به دیدارم می شتافتند.کارهای زیادی بود که باید سر و سامان داده می شد. »انجمن ملی افریقا« ــت آغاز به گفتگو کردند. گفتگو در مورد صلح و در مورد افریقای و دول

جنوبی ای که به همه ساکنان آن تعلق داشته باشد، از سیاه وسفید.ــرک بیرون در ۲۷ اپریل ۱۹۹4 میلیون ها جوان و پیر، از خانه به سریختند تا در انتخابات اشتراک کنند. برای نخستین بار مردم سیاه پوست

dastan barae atfal afghanistan.indd 45 5/30/2016 2:17:55 PM

Page 58: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان4۶

در کنار مردم سفیدپوست برای دادن رأی در افریقای جنوبی ایستادند. آن روز روزی فوق العاده بود.

در می ۱۹۹4 من »نلسن مندیلا« نخستین رئیس جمهور »افریقای ــی بارأی اکثریت مردم انتخاب ــتم که در فضای دموکراس جنوبی« گششدم. در این زمان هفتاد و پنج سال عمر داشتم. راه پیمایی طولانی برای

رسیدن به آزادی به پایان رسید.اما راه پیمایی تازه آغاز گشت، راه پیمایی برای اعمار افریقای جنوبی جدید. ما باید دست های خود را به همدیگر می دادیم و اعلان می داشتیم ــور هستیم، یک ملت، یک مردم. مردمی که که ما یک سرزمین و کشــوی آینده راه می پیمودند، آینده ای که در آن مردمانی در کنار هم به سبارنگ های گوناگون می آموخت تا در کنار همدیگر با هماهنگی در صلح

و صفا زیست کنند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 46 5/30/2016 2:17:55 PM

Page 59: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

سوار بر ذرۀ نور

داستان آموزنده از جرمنی

معلومات کوتاهمشهورترین فرمول انشتاین عبارت است از:

E=mc2

ــتاین با چند خط سادۀ ریاضی نشان داد که چگونه خردترین و انشریزه ترین ذرات ماده، می تواند به مقدار باورنکردنی و عظیم انرژی مبدل

شود. این چیزی بود که انسان قبل از او هرگز تصور نکرده بود.ــتعدادهای خاص آزمایش و تجربه فکری انش�تاین: یکی از اســازی او بود که افکار نو قبل از آنکه به شکل ــتاین قدرت مجسم س انشاعداد و کلمات نوشته شوند، در ذهن او با شکل و شمایل مجسم می شد.

عالم رؤیا و الهام او پر از مردم، نور و اشیای متحرک بود.شخصیت انشتاین: انشتاین فکاهی و شوخی و چالبازی های ماهرانه و سامان های بازی را دوست داشت. او در بسیاری موارد مانند اطفال ساده و شوخ بود. مردمی که از نزدیک با او ملاقات کرده اند اکثر از صدای بلند ــنده و قابلیت خالص او برای لذت بردن، متحیر خنده، چشمان درخششدن و سرگرم شدن با چیزهای کوچک زندگی نام برده اند. او گفتگو با

dastan barae atfal afghanistan.indd 47 5/30/2016 2:17:56 PM

Page 60: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان48

اطفال را دوست داشت و اطفال نیز علاقمند گپ زدن با او بودند. انشتاین صلح را دوست داشت و مخالف ساختن سلاح اتمی بود.۱

داستان آموزنده زندگی آلبرت انشتاین

ــل، قب ــال از صدس ــتر بیش هنگامی که ستاره ها در آسمان دوره ــید می زدند و زمین به دور خورشــاد ماه ــد، هنگامی که ب می چرخیحوت بر شهرکی خرد در کنار دریا می وزید، نوزادی پسر به دنیا آمد.

والدینش او را آلبرت نامیدند.ــد و یک ــاله ش آلبرت یک س

کلمه نگفت. آلبرت دوساله شد و یک کلمه نگفت. آلبرت سه ساله شد و ــمان بزرگ و کنجکاوش به اطراف حتی یک کلمه نگفت. او تنها با چش

خود می دید. می دید و حیران می ماند. می دید و حیران می ماند.ــت، آیا ــویش بودند. آلبرت خرد از دیگران فرق داش والدین او به تش

1. www.alberteinstein.infoOn a Beam of Light/A true story from Germany about Albert Einstein/By Jennifer Berne/Pictures by Vladimir Radunsky

dastan barae atfal afghanistan.indd 48 5/30/2016 2:17:56 PM

Page 61: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

4۹ سوار بر ذرۀ نور

کدام چیز او درست نبود؟ اما او یگانه فرزند والدین خود بود و آن ها او را طوری که بود دوست داشتند.

روزی آلبرت مریض و در بستر خواب خود بود که پدرش برای او یک قطب نما تحفه داد. قوطی خرد و گرد با سوزنی مقناطیسی در داخل آن. ــو می رفت، سوزن قطب نما گویی با دستی مهم نبود آلبرت به کدام ســده باشد، همیشه سمت شمال را نشان می داد. نامرئی محکم گرفته ش

آلبرت چنان حیران ماند که تمام جانش به لرزه درآمد.ناگهان او دانست که در این دنیا رازهای پنهان و خاموش وجود دارد، ــناخته شده و نادیده. او بیشتر از هر چیزی می خواست این رازهای ناش

رازها را بداند.ــید. در مکتب ــرد. او در خانه می پرس ــش ک ــروع به پرس آلبرت شمی پرسید. آن قدر سؤال می کرد که بعضی از معلمان او به او گفتند که او مزاحم و مختل کنندۀ صنف درسی آنها است. آن ها به او گفتند که راه به جایی نخواهد برد مگر اینکه مانند شاگردان دیگر متوجه رفتار و گفتار

خود باشد.اما آلبرت نمی خواست مانند شاگردان دیگر باشد. او می خواست که

رازهای جهان را کشف کند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 49 5/30/2016 2:17:57 PM

Page 62: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۵۰

روزی آلبرت در اطراف شهر با بایسکل خود به سرعت می راند. او به ــید که با سرعت از آفتاب به سوی زمین می تابید، دید و پرتو نور خورشحیرت کرد چگونه خواهد بود اگر بالای یکی از آن ذرات نور براند؟ او در مغزش دیگر بالای بایسکلش نبود. دیگر در اطراف شهر نبود، او با سرعت ــوی فضا می راند. این بزرگ ترین و پرهیجان ترین ــوار ذره ای از نور س سفکری بود که آلبرت انشتاین به آن اندیشیده بود. این تفکر تمام مغز او

را پرُ کرد.

انشتاین آغاز به مطالعه و آموزش کرداو در مورد نور و صدا خواند. در مورد حرارت و خاصیت مقناطیسی خواند. او در مورد قوای جاذبه، نیروی نامرئی که ما را به سوی کرۀ زمین کش می کند و مهتاب را از شناور شدن در فضا و دور رفتن از زمین نگه می دارد، اندیشید.

dastan barae atfal afghanistan.indd 50 5/30/2016 2:17:57 PM

Page 63: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۵۱ سوار بر ذرۀ نور

و انشتاین در مورد اعداد خواند. آلبرت عاشق اعداد بود.ــان رمزی برای دریافت و بیان افکارش بود؛ اعداد برای وی مانند زبــؤالاتش نیافت، پس او به اما با تمام مطالعه آلبرت جواب برای همۀ س

مطالعه، اندیشه و آموزش ادامه داد.ــتاین از دانشگاه فارغ شد، می خواست موضوعاتی را هنگامی که انشکه دوست دارد، برای دیگران درس بدهد. تمام موضوعاتی که تمام آن ــال ها در موردش خوانده بود؛ اما آلبرت کاری منحیث معلم نیافت و سدرنتیجه به کاری دیگر پرداخت. کاری ساده و آرام در دفتری دولتی. او در این دفتر افکار، ابتکارات و اختراعات مردم را به ثبت می رسانید. او کار خود را به بسیار خوبی و به بسیار زودی انجام می داد، آن قدر زود که وقت

کافی برای اندیشیدن و حیران شدن می داشت.ــای داغ او حل و گم ــتاین توته ای قند را می دید که در پیالۀ چ انش

می شد. این حادثه چگونه رخ می داد؟

او حلقه ای از دود را می دید که از پایپ او برمی خاست، می چرخید و در هوا گم می شد.

چگونه چیزی می تواند در چیزی دیگر ناپدید شود؟ــی برای ــگاه او راه آن

و راز ــن ای ــدن فهمیــردن آن را ــم ک مجســت. او تصور کرد که یافتمام چیز از ذرات خرد و ریزۀ متحرک چیزی، خردتر و ریزه تر از آن که بتوان آن را دید ساخته ــت، ذراتی به ــده اس ش

اسم اتم.

dastan barae atfal afghanistan.indd 51 5/30/2016 2:17:58 PM

Page 64: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۵۲

تعدادی از مردم باور نداشتند که اتم می تواند وجود داشته باشد؛ اما ــتاین کمک کرد تا ثبوت شود که تمام چیز موجود در تصور آلبرت انشدنیا از اتم ها ساخته شده است؛ حتی قند و چای، حتی دود و هوا، حتی

انشتاین و شما.ــید و دریافت که همه چیز ــورد حرکت اندیش ــتاین در م آنگاه انش

همه وقت در حرکت است.ــی زمانی که ما ــت در میان زمان. حت ــت در میان فضا، حرک حرکــوی آینده ــم، زمین به دور آفتاب می چرخد و زندگی ما به س خوابیده ایبه پیش می رود. انشتاین زمان و فضا را طوری دید که هیچ کس پیش از

او ندیده بود.ــت، میان پاکت گذاشت و به ــتاین تصورات و افکار خود را نوش انشــاینس فرستاد. مجله تمام آنچه را که آلبرت نوشته بود، آدرس مجلۀ ســوران به آنچه او ــدانان و پروفس چاپ کرد. آلبرت امیدوار بود که ساینسفکر می کرد علاقه بگیرند و آن ها به راستی علاقمند آنچه او فکر می کرد،

شدند.ــتند تا بیاید و با آن ها کار کند و با آن ها به ــتاین خواس آن ها از انش

شاگردان درس بدهد.ــد تا بگویند: آلبرت ــروع کردن ــرای اولین بار در زندگی او مردم ش ب

انشتاین نابغه است.اکنون آلبرت تمام وقتش را می توانست صرف کاری کند که دوست

داشت، تخیل کردن، حیران ماندن، دریافتن و اندیشیدن.انشتاین در مورد چیزهای بسیار کلان اندیشید؛ مانند اندازه و شکل

تمام کائنات. انشتاین در مورد چیزهای بسیار خورد اندیشید؛ مانند چه چیز در

داخل اتم های که همه چیز را ساخته است، رخ می دهد؟او در مورد نیروهای مرموز مانند خاصیت مقناطیسی و قدرت جاذبه

اندیشید. او راه های نو را کشف کرد که تمام این چیزها چگونه کار می کند؟

dastan barae atfal afghanistan.indd 52 5/30/2016 2:17:58 PM

Page 65: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۵۳ سوار بر ذرۀ نور

انشتاین هرکجا می رفت، می اندیشید و می اندیشید. یکی از جای های موردعلاقۀ آلبرت برای تفکر قایق بادبانی کوچکش بود. او خوش داشت ــاد او را در آب پیش ــود را آزاد بگذارد تا فکر کند، زمانی که ب ــن خ ذه

می راند. بعضی اوقات هنگامی که مشکلی چیستان مانند وقت را بر انشتاین سخت می ساخت، او آن را به کناری می ماند و ویلون خود را می نواخت. موسیقی آلبرت را شادمان می ساخت. او می گفت موسیقی به او کمک

می کند تا بهتر فکر کند.ــردن انتخاب کرد. لباس ــود را برای فکر ک ــتاین حتی لباس خ انشموردعلاقۀ او جاکتها و پطلونهای راحت، کهنه و شل وول بود و بوت های ــت، هیچ کس ــده اس ــال ش بدون جوراب. او می گفت اکنون که بزرگ س

برایش گفته نمی تواند که جوراب هایش را بپوشد.

dastan barae atfal afghanistan.indd 53 5/30/2016 2:17:59 PM

Page 66: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۵4

ــرگردان، ــهری که او زندگی می کرد، همه او را درحالی که س در شغرق افکار خویش می گشت و گاهی شیریخ را می لیسید، می شناختند. شناختن او با موهای دراز و پریشان آسان بود، موهای که اکنون سفید

شده بود.انشتاین هر جا که رفت کوشید رازهای جهان را دریابد. او هرگز پرتو

نوری را که بالای آن در تخیلات خویش در فضا تاخته بود از یاد نبرد.انشتاین دریافت که هیچ کسی، هیچ چیزی به سرعت ذرات نور در فضا

رانده نمی تواند.او دریافت که اگر او نزدیک به سرعت نور حرکت کند، حوادث دیوانه وار ــت، درحالی که سال ها و رخ خواهد داد! تنها دقایق برای او خواهد گذش

سال ها برای ما گذشته است!

dastan barae atfal afghanistan.indd 54 5/30/2016 2:17:59 PM

Page 67: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۵۵ سوار بر ذرۀ نور

ــن فکر به قدری عجیب بود که در اول مردم به آن باور نکردند؛ اما ایساینسدانان امروز به ثبوت رسانیده اند که حقیقت دارد.

ــم کرد. او ــید و مجس ــتاین تا آخرین دقایق عمر خویش اندیش انشــید که هرگز مطرح نشده بود. همچنین جواب هایی را سؤالاتی را پرسیافت که هرگز یافت نشده بود. او در مورد افکاری تخیل کرد که هرگز

تصور نشده بود.ــفینه های فضایی و اقمار مصنوعی ــتاین کمک کرد تا س افکار انشــاخته شده و به سوی مهتاب و دورتر از آن فرستاده شود. افکار آلبرت ســیم که هرگز قبل از او به ما کمک کرد تا کائنات خود را طوری بشناس

dastan barae atfal afghanistan.indd 55 5/30/2016 2:18:00 PM

Page 68: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۵۶

شناخته نشده بود.ــؤالات بسیاری را برای ما گذاشته است. اما هنوز آلبرت انشتاین سسؤالاتی که ساینسدانان بالای آن کار می کنند. سؤالاتی که شاید روزی تو آن را پاسخ بگویی، هنگامی که حیران می مانی، فکر می کنی و آن را

در تخیل خود مجسم می سازی.

dastan barae atfal afghanistan.indd 56 5/30/2016 2:18:00 PM

Page 69: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

کِشت درخت در کنیا

داستان آموزنده از کنیا

به این بیندیشید خود چه می کنید؟ هنگامی که ما خود را بخشی از مشکل دیده بتوانیم، می توانیم بخشی از راه حل

آن مشکل گردیم.ون گاری مه تی

معلومات کوتاهــبز«۱ نخستین زن از ون گاری مه تی بنیان گذار »جنبش کمربند ســال ۲۰۰4 میلادی جایزۀ معتبر صلح نوبل را ــت که در س قارۀ افریقاسگرفت. او این جایزه را به خاطر ایجاد ارتباط میان صحت محیط زیست ــت آورد. کار و پیکار او در ــتی مردم کشور خویش به دس کنیا و بهزیسکنیا در سرزمینی که اکثریت مردم برای ادامۀ بقای خود وابسته به زمین

هستند تأثیر بزرگ و روشن داشت.ــی که ون گاری مه تی در اول اپریل ۱۹4۰ در خانواده ای دهقان زمانــتان بود. در این زمان ــتعمرات انگلس به دنیا آمد، کنیا هنوز یکی از مس

1. Green belt Movement (GBM)

dastan barae atfal afghanistan.indd 57 5/30/2016 2:18:01 PM

Page 70: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۵8

ــته و از ــن انگلیس بهترین زمین های زراعتی را در اختیار داش مهاجریــتفاده می کردند. زمین داران نیروی کار مردم کنیا در مزارع خویش اسخرد محلی با کشت و کار در زمین های زراعتی خود مواد غذایی موردنیاز

خود را به دست می آوردند.ــت کانزاس امریکا ــه ون گاری مه تی در ایال ــال ۱۹۶۳ وقتی ک در ســی خود را به دست آورد. ــغول بود، کنیا استقلال سیاس به تحصیل مشــال ۱۹۶۶ به کشور خویش برگشت و طرز زندگی ون گاری مه تی در سدر وطن خود را بسیار متفاوت یافت. در مدتی که او دور از وطنش بود، ــت و کار به شکلی که ــده و زمین داران خورد از کش نفوس مردم زیاد شمعمول بود، دست برداشته و به کشت مواد تجارتی برای فروش مشغول بودند. جنگل ها یکی پشت دیگر قطع می شد تا زمین بیشتر برای کاشتن و آباد کردن خانه ها به دست بیاید. ون گاری در سال ۱۹۷۷ در اوج این

بحران »جنبش کمربند سبز« را به وجود آورد.»من از آغاز احساس می کردم کار و پیکار ما تنها به خاطر نهالشانی نه بلکه برای بخشیدن روحیه عالی به مردم است تا مسئولیت محیط زیست ــئولیتی که خود آن ها زندگی و آینده آن ها خود را به عهده بگیرند. مس

را تغییر داد.«اکنون »جنبش کمربند سبز« نزدیک به یک صد هزار عضو در سرتاسر کنیا دارد و به هزاران پرورشگا ه جوانۀ درخت در حال نشو و نماست. این جنبش الهام بخش ده ها پروژۀ محلی است. به طور مثال »جنبش کمربند ــل قرض می دهد. اگر ــبز« در قریه ای به دهقان ها کندوی زنبور عس ســال غرس کرد، به عنوان جایزه صاحب کندوی دهقانی به تعداد زیاد نهزنبور عسل می گردد و با فروش عسل زندگی خویش را رونق می بخشد. همچنان این جنبش به دهقان هایی که نهال می کارند بز ماده به قرضه ــه زایید و آن دهقان بزغاله را به دهقانی که بز ــد. اگر آن بز بزغال می دهندارد بخشید، »جنبش کمربند سبز« بز را به صورت دائمی به او جایزه ــدن پول، زندگی مردم غریب بهتر می دهد. به این گونه بدون ردوبدل ش

می شود.

dastan barae atfal afghanistan.indd 58 5/30/2016 2:18:01 PM

Page 71: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۵۹ کِشت درخت در کنیا

ــت برای حفظ ون گاری مه تی و جنبش او بارها جوانۀ درخت بر دسمحیط زیست به مبارزه با دولت پرداخته اند، ازجمله در سال ۱۹۹۹ در اعتراض به فروش بخشی از جنگل کروره، ون گاری از ناحیه سر صدمه

دید و در شفاخانه بستری گشت.ــال ــه فرزند بود، از س ــتگی ناپذیر که مادر س ــن زن مبارز و خس ای۲۰۰۲ عضو پارلمان کنیا شد و از سال ۲۰۰۳ من حیث معاون کمکی محیط زیست در وزارت محیط زیست و منابع طبیعی کنیا به کار پرداخت. ون گاری مه تی بنیان گذار جنبش سبز به تاریخ ۲۵ سپتامبر ۲۰۱۱ دنیا

را وداع گفت. روحش شاد و یادش سبز باد.۲

2. Planting the Trees of Kenya/A true story from Kenya/by Claire A. Nivola. Wangari Maathai, Green Belt Movement

dastan barae atfal afghanistan.indd 59 5/30/2016 2:18:02 PM

Page 72: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۶۰

داستان آموزنده زندگی ون گاری مه تیــه ون گاری مه تی قصه می کند، زمانی که او در مزرعه ای واقع چنانکدر تپه های کنیای مرکزی نشوونما می کرد، زمین لباس سبز خود را بر

تن داشت.درختان انجیر، درختان ــون، درختان کرچک زیتهندی زمین را پوشانده و ــان آب پاک نهرها را ماهیــته بود. در آن زمان انباشدرخت انجیر مقدس بود و دخترک خوب می دانست که باید آرامش او را برهم ــاخه های ــد و حتی ش نزنافتاده بر زمین او را برای سوخت هیزم جمع آوری نکند. در نهر نزدیک به خانه که دخترک برای آوردن آب برای مادرش می رفت، او با تخم های ــا را چون مهره های ــید آن ه ــان بقه ها بازی می کرد. او می کوش درخشگردنبند جمع آوری کند، باآنکه رشته های لغزان از میان انگشتان دستش

لخشیده و دوباره میان آب صاف می افتاد.هنگامی که ون گاری مه تی موطنش را به قصد تحصیل در دانشگاهی ــرزمین ــه اش ترک گفت، قلبش لبریز زیبایی های طبیعی س دور از خانآبایی اش کنیا بود. ون گاری مه تی در امریکا علم زیست شناسی را آموخت. دوران تحصیل دوران الهام بخش بود. محصلین آن زمان در امریکا رؤیای ساختن دنیای بهتر را داشتند و معلمان نیز به دختر جوان می آموختند

تا تنها به خود نیندیشد و به جهان دوروبر خود توجه کند.ون گاری مه تی چقدر مشتاقانه منتظر برگشت به کنیا بود! او چقدر لبریز از امید و دانشی بود که آموخته بود! ون گاری مه تی صرف پنج سال از وطنش دور بود؛ اما با دیدن تغییرات در مناظر کنیا تصور می کرد، گویا

dastan barae atfal afghanistan.indd 60 5/30/2016 2:18:02 PM

Page 73: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۶۱ کِشت درخت در کنیا

بیست سال در آنجا نبوده است.درخت انجیر قطع شده، آب نهر خشکیده و اثری از بقه ها، چوچه های بقه و تخم های درخشان بقه ها نبود. در جایی که زمانی مزرعه های خورد ــازد و درجایی ــی خانواده ها را برآورده س ــوونما می کرد تا نیاز غذای نشــت، اینک تقریباً ــت چای برای صادرات وجود داش که مزارع کلان کِشــغول بودند. او متوجه شد همۀ دهقانان به زرع محصولات تجارتی مشمردم آنچه را که نیاز دارند و می خورند، نمی کارند و غذای خویش را از مغازه می خرند. مغازه های فروش غذا کیفیت پایین و قیمت بالا داشت ــدار کافی غذا نبودند. ــم خویش قادر به خرید مق ــان با عاید ک و دهقانــالان ضعیف به نظر رسیده و اغلب درنتیجه خردسالان و حتی بزرگس

مریض می شدند.

ون گاری مه تی می دید بالای تپه های سبز و خُرمی که زمانی گاوها و بزها می چریدند، اینک درخت وجود ندارد. مردم برای دستیابی به زمین ــتر آن قدر درخت ها را زده بودند که زنان و اطفال برای جمع آوری بیشهیزم برای گرم کردن خانه و روشن کردن دیگدان باید دور و دورتر راه می پیمودند. گاه آن ها برای ساعت ها قدم می زدند تا درخت یا بته ای را

dastan barae atfal afghanistan.indd 61 5/30/2016 2:18:03 PM

Page 74: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۶۲

برای قطع شدن پیدا کنند. با هر درختی که قطع می شد، تعداد درختان کم و کمتر شده و قسمت بیشتر زمین مانند دشت برهنه می گشت.

ــه ای نبود تا خاک را درجایش محکم گیرد. بدون بدون درخت ریشدرخت سایه ای نبود تا در برابر نور آفتاب پناهگاه باشد. خاک غنی سطح زمین می خشکید و باد آن را می دزدید. باران خاک سست شدۀ زمین را

می شست و نهرهای پاک آب با گِل و لای می آمیخت.ــکایت ــیدن نداریم«، زنی دهاتی چنین ش ــا آب پاک برای نوش »مکرد: »ما هیزم برای پختن نداریم، گاوها و بزهای ما علف برای خوردن ندارند، شیر آن ها کم است، فرزندان ما گرسنه اند و ما غریب تر از همیشه

هستیم.«ــی درخت انجیر را مقدس ــی می دید مردمی که زمان ون گاری مه تــمردند و اکنون آن را قطع می کردند، فراموش کرده اند تا به خاک می شاهمیت بدهند و از زمین نگهداری و پرستاری کنند. اکنون زمین ضعیف و رنجور کنیا قادر نبود تا به مردم خدمت کند و زندگی مردم از همیشه

سخت تر می گذشت.زن دهاتی مردم را ملامت می کرد، مردم دولت را ملامت می کردند؛ اما ون گاری مه تی کسی نبود که شکایت کند. او می خواست عمل کند. »ببینید ما خود چه می کنیم؟«، او زنان را وادار به تفکر می ساخت. »ما درختان کشور خویش کنیا را قطع می کنیم. وقتی که ما خود را بخشی از مشکل دیده بتوانیم، می توانیم بخشی از راه حل آن مشکل گردیم.« او

اندیشۀ ساده ولی بزرگ داشت.»چرا ما درخت نکاریم؟« ون گاری مه تی از زنان می پرسید.

او به زنان یاد داد تا چگونه از درختانی که باقی مانده بود، تخم درخت ــه زنان آموخت تا خاک را با کود آمیخته آن را ــع آوری کنند. او ب را جمبرای کاشتن آماده سازند. او به زنان یاد داد چگونه خاک را تر ساخته با چوب میان آن سوراخ ایجاد کرده و در آن با دقت تخم درخت را بکارند. ــان آموخت چگونه از جوانۀ کوچک درخت مثل ــه مهم تر او به زن از هم

کودک نگهداری کرده و آن ها را روز دومرتبه آب بدهند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 62 5/30/2016 2:18:04 PM

Page 75: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۶۳ کِشت درخت در کنیا

ــان نبود. یافتن آب همیشه این کاری آسمشکل بود. زنان مجبور به کندن گودال عمیق ــان آن پایین ــتند و خود می در زمین می گشــده، سطل های سنگین آب را بر سر خویش شــیدند. ــودال به بیرون می کش ــته و از گ گذاشاولین پرورشگاه نهال های تخمی در پشت خانه ون گاری مه تی با شکست مواجه شد و اکثریت ــکید؛ اما او کسی نبود که تسلیم جوانه ها خششود. او به زنان آموخت چگونه خود را در برابر

مشکلات نباخته و تسلیم نشوند.بسیاری از زنان دهاتی نمی توانستند بخوانند ــه و مادر ــا زنان دهقان پیش ــند. آن ه و بنویســد. هیچ کس آن ها را جدی ــا آن ها چندین فرزند بودن ــت؛ ام نمی گرف

به خاطر کاشتن درختان احتیاج به سواد نداشتند. آن ها نمی خواستند چشم به راه کمک دولت بنشینند. آن ها آماده بودند تا خود زندگی خود

را دگرگون سازند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 63 5/30/2016 2:18:04 PM

Page 76: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۶4

ــت؛ اما زنان خویش را ــش، کار زیاد می خواس تمام این تقلا و کوشــته میوۀ زحمات خود را ــاس می کردند. آن ها آهسته آهس مفتخر احســید. با قطع هر درخت، دو درخت می چیدند. درختزار دوباره قد می کشبه عوض آن کاشته می شد. خانواده ها صحت خود را بازمی یافت و مردم از میوۀ درختان و سبزیجات تازه استفاده می کردند. زن ها هنوز کار بسیار در پیشرو داشتند و این کار مشترک آن ها را مثل درختانی که در کنار هم

قد می کشید، یکی و متحد می ساخت.ــته مردها متوجه شدند که مادران، زنان و دختران آن ها آهسته آهسچه کاری باارزش را انجام می دهند. مردان به قدردانی از کار زنان پرداختند

و تعدادی نیز به کمکشان شتافتند.ــه می داد و به ــای درخت را به مکاتب هدی ــی جوانه ه ون گاری مه تشاگردان یاد می داد تا پرورشگاه جوانه های خود را بسازند. ون گاری مه تی ــای درخت را به زندان هدیه می داد. او حتی جوانه های درخت را جوانه هبه قشلۀ سربازان هدیه می برد. »شما تفنگ های خویش را بر شانه دارید«، او خطاب به سربازان می گفت: »ولی شما از چه نگهداری می کنید؟ تمام ــور ما را آب و باد می برد. شما باید تفنگ را در دست راست و جوانۀ کشدرخت را در دست چپ تان بگیرید. این زمانی است که شما سربازی خوب

می گردید.«ــال ــی س ــه س ــن گون بدیــی مه ت ون گاری ــه پس ازآنکجنبش سبز خویش را آغاز کرد، درخت به درخت، نفربه نفر، سی ــت در کنیا غرس میلیون درخ

گردید و نهالشانی ادامه یافت.»هنگامی که خاک بی حفاظ است، برای کمک فریاد می زند«، ون گاری مه تی به ما می گوید، »در این حالت خاک برهنه است و نیاز دارد تا لباس سبز خود را بر تن کند. طبیعت زمین چنین است. زمین به رنگ نیازمند

است و پوشش سبز خود را می خواهد.«

dastan barae atfal afghanistan.indd 64 5/30/2016 2:18:04 PM

Page 77: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

زنی که گفت نه!

داستان آموزنده از ایالات متحده امریکا

معلومات کوتاهــهورترین مش از ــی یک ــس۱ پارک روزا شخصیت های تاریخ امریکا و از فعالان جنبش حقوق مدنی است. به تاریخ اول دسامبر سال ــت بود، ۱۹۵۵ میلادی او که زنی سیاه پوســت از کار سوار سرویس شهری هنگام برگشمونتگمری ایالت آلاباما شد و از دادن چوکی خویش به مردی سفیدپوست خودداری کرد. این عمل او چون جرقه ای بود که آتش انقلاب عظیم را شعله ور ساخت. روزا پارکس در مرکز یکی از مهم ترین رویدادها برای مبارزه در راه

ــتان ارادۀ خاموش و ــت آوردن حقوق مدنی قرار گرفت. این داس به دستغییرناپذیر زنی است که تاریخ امریکا را دگرگون ساخت.۲

1. Rosa Louise McCauley2. Rosa Parks/A true story from USA/ Written by Nikki Giovanni, Illustrated by Bryan Collier, Rosa Parks, Montgomery, Alabama, Raymond Parks, James Blake, Jo Ann Robinson, Emmett Till, Mississippi, Martin Luther King

dastan barae atfal afghanistan.indd 65 5/30/2016 2:18:05 PM

Page 78: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۶۶

داستان آموزنده زندگی روزا پارکسزن آزادیخواه و مبارز

ــض بود، خود را ــت. مادر او که مری ــس۳ روزی خوب داش روزا پارکــده بود. ــاس می کرد و برای صرف صبحانه بالای میز حاضرش بهتر احسشوهرش ریموند پارکس که یکی از مشهورترین سلمانی های شهر بود، پیشنهاد اضافه کاری را در پایگاه نیروهای هوایی دریافت کرده بود. علاوه ــیدن روز اول ماه دسامبر توأم با حسی خوش و خاص بود؛ زیرا بر فرارس

احساس نزدیک بودن مراسم دینی سال نو در هوا موج می زد.همه می دانستند که خیاط خانه به زودی بسیار مصروف و پرجنب وجوش ــهر مونتگمری جوان و پیر به آنجا سر خواهند زد ــد. زنان ش خواهد شــن و تعطیلات روزهای یکشنبه خویش را تا لباس های تجملی ایام جش

اصلاح و به تن خویش برابر کنند.ــوزن و تار از ــمار می رفت. س خانم پارکس خوبترین دوزندۀ زن به شزیر انگشتان او چون تارهای زرین چرخۀ طلابافی تیر می شد. زنان خیاط ــوخی می گفتند که روزا از جادوگری کار می گیرد. روزا در مورد او به شــت، نه ــت که تنها دقت و تمرکز بالای کار لازم اس ــد و می گف می خندیجادوگری. گاه می شد که او غذای چاشت خود را نمی خورد تا کار خود را

به موقع تمام کند.در این پنجشنبه آن ها از برنامۀ تعیین شده خود پیش بودند. سرپرست آن ها به روزا گفت: روزا چرا به خانه نمی روی؟ می دانم که مادر تو خود را

خوب احساس نمی کند و شاید تو بخواهی در خدمت او باشی.روزا از اینکه می توانست زودتر به خانه برسد، احساس امتنان کرد. با خود اندیشید ازآنجاکه امشب همسرش ریموند تا نا وقت کار می کند شاید

او بتواند فرصت آن را بیابد که غذای موردعلاقۀ او را برایش بپزد.ــوی ایستگاه سرویس شهری روزا با همکارانش خداحافظی کرد و ســوق مدنی آمریکا بود که ــت آمریکایی و از فعالان جنبش حق ــس یک زن سیاه پوس ۳. رُزا پارکــش آزادی« و »بانوی اول جنبش حقوق مدنی« ــط کنگره آمریکا به عنوان »مادر جنب بعداً توس

شناخته شد.

dastan barae atfal afghanistan.indd 66 5/30/2016 2:18:05 PM

Page 79: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۶7 زنی که گفت نه!

رفت. او به جستجوی ده سِنت در جیبش پرداخت تا مجبور به خواستن ــد، ــرویس داخل ش ــیاه از دریور نگردد. آنگاه از دروازۀ اول به س پول سکرایه اش را پرداخت و چون سیاه پوست بود، طبق عرف زشتی که معمول

بود، دوباره از سرویس پایین آمد تا از دروازۀ آخر داخل آن گردد.روزا متوجه شد که چوکی های بخش اختصاص یافته برای سیاه پوستان پر است و بخش مختلط که در آن سیاه پوستان و سفیدپوستان می توانستند بنشینند، چوکی های خالی دارد. بخش چپ دهلیز دو چوکی خالی داشت و در بخش راست دهلیز نیز یک چوکی خالی بود. روزا تصمیم گرفت در ــیند که نام او را به خاطر نداشت؛ ولی همان چوکی در کنار مردی بنشــنا بود. آن ها با همدیگر روزبه خیری کردند و روزا در چهره اش برایش آشچوکی نشست. سرویس شهری در چندین ایستگاه دیگر توقف کرد و دو چوکی طرف چپ دهلیز نیز توسط دو شخص سیاه پوست اشغال گردید. ــته بود و غرق خیالات خویش گشته بود که روزا بر چوکی خویش نشس

چگونه غذای شب را هر چه لذیذتر برای همسر ــه با ــزد ک ــش بپ خویموتروان غُریدن صدای ــرویس به خود آمد: ســه این دو ــن گفتم ک م

چوکی را خالی کنید!روزا با تعجب سرش را بلند کرد. دو مرد که ــمت س در چوکی های ــرویس نشسته چپ سبودند، به عقب سرویس ــم مزدح ــش بخ ــه بــد. رفتن ــتان سیاه پوســار او ــردی که در کن م

dastan barae atfal afghanistan.indd 67 5/30/2016 2:18:06 PM

Page 80: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۶8

نشسته بود، درحالی که زیر لب با خود غُم غُم می کرد که من امروز حوصلۀ جنجال را ندارم، نیز از جای خود برخاست. خانم پارکس از چوکی خود ــی به جیمز بلیک موتران ــه او راه بدهد و پس ازآنکه نگاه ــد تا ب بلند ش

سرویس انداخت، دوباره به جای خود نشست. موتروان گفت: تو بهتر است زحمت خود را کم کنی.

خانم پارکس بامتانت و آرامش پرسید: تو چرا پشت ما را می گیری؟موتران تهدید کرد: من پولیس را صدا خواهم زد. خانم پارکس به آرامی

جواب داد: آنچه را بکن که باید بکنی.ــود که درست نبود. ــت به چیزی تسلیم ش خانم پارکس نمی خواســت موجود در سرویس با صدای بلند اعتراض بعضی از مردم سفیدپوس

کردند: او باید دستگیر شود! او را از سرویس به بیرون بیندازید!بعضی از سیاه پوستان با تشخیص وقوع جنجال وسیلۀ نقلیه را ترک گفتند. عده ای دیگر برجا ماندند و از روزا دفاع کردند: این بخش مختلط

است. او حق دارد در آنجا باشد. خانم پارکس از جای خود شور نخورد.همان گونه که روزا پارکس بر جای خود نشسته و منتظر آمدن پولیس ــجاع فکر می کرد که ــرانی ش بود، او به تمام زنان و مردان، دختران و پســد. او در ذهن خویش به خواندن ــته بودن به جنبش حقوق مدنی پیوسفیصلۀ محکمۀ اعلی ایالات متحدۀ امریکا پرداخت که در سال ۱۹۵4 در فیصله نامۀ تعلیمی تیره رنگان حکم کرده بود که تفکیک و تبعیض نژادی

به صورت »ذاتی نادرست« است.ــته از کار بلکه ــته است. نه خس ــید و پی برد که او خس روزا آه کشخسته از قرار دادن سفیدپوستان در صف اول. خسته از سپردن پیاده رو به رهگذری سفیدپوست که از آن می گذرد، خسته از غذا خوردن در بخش

جداگانۀ رستوران، خسته از درس خواندن در مکاتب جداگانه.ــۀ ــتان«، »بالا خان ــل رنگین پوس ــن »مدخ ــود از عناوی ــته ب او خسمخصوص رنگین پوستان«، »نل آب نوشیدنی رنگین پوستان« و »تکسی رنگین پوستان«. او خسته بود از اینکه به جایی اول برسد و آخرین نفر در قطار انتظار بماند، صرف به راستی که رنگ سیاه دارد. او خسته بود از »جدا

dastan barae atfal afghanistan.indd 68 5/30/2016 2:18:07 PM

Page 81: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۶۹ زنی که گفت نه!

بودن« و خسته بود از »نابرابر« محسوب شدن.ــاس کرد که آن ها او در مورد مادرش و مادرکلانش فکر کرد و احسهمه از او می خواهند تا قوی باشد. او این لحظه را پیشاپیش طرح ریزی

نکرده بود؛ ولی او برای این لحظه آماده بود.پولیس ــه هنگامی کــد در کنار گوش او خم شــو از جایت ــت: آیا ت و گفشور خوردنی هستی؟ تمام ــت قوت مردم رنگین پوسدر طول قرن ها در او جمع

شد و روزا جواب داد: نه!ــون روبینس ــو.ان جــگاه الباما در ــتاد دانش اســتان رنگین پوس ــش بخــان او رئیس ــود. همچن بــدۀ گروه ــازه منتخب ش تدیپلمات زنان ــورتی مشــتگیری ــود. او تا از دس بروزا پارکس خبر گردید به

ــورتی زنان دیپلمات گفت: به همه اعضا یکی از خواهران عضو گروه مشخبر بده که امشب ساعت ده شب مرا در دفتر من ملاقات کنند.

ــب را تهیه کرد، آشپزخانه را پاکیزه ــتافت، غذای ش او به خانه اش شساخت، اطفالش را در بستر خواب گذاشت، همسرش را بوسید و پس از خداحافظی با او به دانشگاه شتافت. هوا تاریک شده بود هنگامی که آن ها

همه دورهم جمع آمدند.ــت های همدیگر را ــت وپنج زن عضو گروه در همان لحظه دس بیســتند دعا کردند. آن ها گرفتند و برای کاری که تصمیم به اجرای آن داشقرار بود که از رنگ، کاغذ و ماشین چاپ پوهنتون ایالت آلاباما بدون اجازه

dastan barae atfal afghanistan.indd 69 5/30/2016 2:18:07 PM

Page 82: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان7۰

ــتفاده کنند. اگر آن ها در آن شب دستگیر می شدند، خطر توقیفشان اسبرای انتشار خبر موجود بود؛ اما آن ها برای تغییر قانونی که منصفانه نبود کار می کردند. آن ها تصمیم گرفته بودند تا در زیر چتر گشودۀ شجاعت

روزا پارکس، به دوراز باران وحشت و نفرت ایستاده شوند.ــرعت گروه هایی را تشکیل دادند که هریک آن بیست وپنج زن به ســب نامه ها را در نقاط مختلف شهر تقسیم کنند. در هر وظیفه داشت شــده بود: »خانم روزا پارکس را حمایت کنید!«، یک از پوسترها نوشته ش»سرویس های شهری را کار نگیرید!«، »قدم بزنید!« زن ها باکار طاقت فرسا به قدر کافی کاغذهای شب نامه را به قدر نفوس رنگین پوست مونتگمری

تهیه کردند.صبح هنگامی که مردم آن کاغذها را می خواندند، حس خوشی را به ــلان فیصله نامۀ محکمۀ اعلی ایالات متحده ــاد می آوردند که پس از اع یــت بودن جداسازی احساس کرده بودند. آن زمان امریکا در مورد نادرسآن ها یقین داشتند هنگامی بالاترین محکمه این سرزمین سخن بگوید، با آن ها پیشامد بد صورت نخواهد گرفت؛ اما به زودی بعدازآن فیصله نامه ایمت تیل پسرک چهارده سالۀ سیاه پوست در میسی سی پی در روز روشن ــم تدفین او بیشتر از یک صد هزار نفر همراه با زجرکش گردید. در مراسمادر او نوحه کردند. مادر او سر تابوت پسرش را باز گذاشت و گفت: من

می خواهم دنیا ببیند که آن ها با پسر من چه کردند!ــرک بدون ــت آن پس اکنون چند هفته پس ازآنکه قاتلین سفیدپوسمجازات آزادشده بودند، روزا پارکس به صورت دلگرم کننده بر جای خود ایستاده و دست به مقاومت زده بود. مردم آماده بودند تا در کنار او ایستاده

شوند.گروه مشورتی زنان دیپلمات و زنان مراکز دینی در گردهمایی بزرگ در کنار هم جمع آمدند. آن ها به کسی ضرورت داشتند که سخنان آن ها را بازتاب دهد و انعکاس صدای آن ها در برابر بی عدالتی گردد. تمام آن ها توافق داشتند که کمال مطلوبشان؛ مارتین لوتر کینگ است. مارتین لوتر کینگ در سخنرانی خود به مردم روشن کرد: »ما از سرویس های شهری

dastan barae atfal afghanistan.indd 70 5/30/2016 2:18:08 PM

Page 83: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

7۱ زنی که گفت نه!

ــت! ما تا زمانی قدم خواهیم زد که عدالت مانند آب دوری خواهیم گرفباران فرود آید و مانند نهری پر آب جاری گردد!«

و مردم راه رفتند. آن ها در زیر باران قدم زدند. آن ها در زیر آفتاب داغ قدم زدند. آن ها صبح وقت قدم زدند. آن ها در نیمه شب قدم زدند. آن ها در وقت مراسم دینی قدم زدند، آن ها در روز عید قدم زدند، آن ها در چهارم ــا در روز کارگر قدم زدند. آن ها ــولای روز ملی امریکا قدم زدند، آن ه جــکرگزاری قدم زدند و هنگامی که مراسم دینی سال نو میلادی در روز ش

dastan barae atfal afghanistan.indd 71 5/30/2016 2:18:09 PM

Page 84: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان7۲

ــد، آن ها هنوز قدم می زدند. مردم از سرتاسر نزدیک بود بار دیگر فرارســاک و پول می فرستادند تا ایالات متحده امریکا برای آن ها خوراک، پوشــردم مونتگمری بتوانند به راه خود ادامه بدهند. تمام مردم به مقاومت مــونت خویش افتخار می کردند. روح مقاومت که مردم را یکی بدون خشــاکش های ــت راه پیمایی ها و کش کرده بود چنان قوی بود که می توانس

بی شماری را در سال هایی که پیشرو بود ادامه بدهد.ــال ۱۹۵۶، تقریباً یک سال بعد از توقیف روزا به تاریخ ۱۳ نوامبر ســس، محکمه اعلی ایالات متحدۀ امریکا حکم صادر کرد که تفکیک پارکــرویس های شهری چون تفکیک و تبعیض و تبعیض نژادی در داخل س

نژادی در داخل مکاتب غیرقانونی و نامشروع است.روزا پارکس نه گفت تا محکمه عالی به ملت خویش یادآور شود که قانون اساسی ایالات متحده امریکا شهروندان درجه اول و درجه دو ندارد. به اساس قانون انسان ها همه مساوی هستند و حق دارند تا به صورت برابر

تحت محافظت آن قرار داشته باشند.ــتی، وقار و تصمیم تغییرناپذیر روزا پارکس او را به مرکز دید نو درس

برای تغییر و دگرگونی تاریخ امریکا مبدل ساخت.

dastan barae atfal afghanistan.indd 72 5/30/2016 2:18:09 PM

Page 85: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

بایسکل سه چرخۀ شین تیتسوتانی

داستان آموزنده از جاپان

معلومات کوتاهشین تیتسوتانی دو هفته قبل از سالروز چهار سالگی اش به قتل رسید؛ هنگامی که بم اتمی بالای هیروشیما فروریخت. باآنکه عمر او بسیار کوتاه بود، پیامی بزرگ داشت. هرسال ۱.۵ میلیون نفر از سراسر جهان از موزیم صلح هیروشیما و نمایشگاه زندگی شین دیدن می کنند. بقایای سه چرخۀ زنگ زدۀ او به یاد آورندۀ تمام قربانیان خردسال آن روز نهایت غم انگیز و نمادی از شادی و معصومیتی است که دوران کودکی باید از آن برخوردار باشد. داستان شین ما را وادار می کند تا برای صلح جهانی و پایدار بکوشیم

تا حادثۀ دهشتناک ۶ اگست سال ۱۹4۵ هرگز تکرار نگردد.۱

داستان آموزنده سه چرخه شین تیتسوتانیــرم شین را ــت من با عین خاطره ضربه می بینم. من پس هرماه اگســت در سالگرد تولد خود هدیه ــه چرخه ای را که آرزو داش می بینم که سبگیرد، می راند؛ اما این تصویر شاد در پشت ابری از دود و خاکستر ناپدید

1. Shin’s Tricycle/A true story from Japan/Written by Tatsuharu Kodama/Illustrated by Noriuki Ando, Hir -shima, Shin, Michiko, Yoko, Kimi, Nobuo

dastan barae atfal afghanistan.indd 73 5/30/2016 2:18:09 PM

Page 86: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان74

ــت می گردد. قلبم را اندوهی تاریک فرامی گیرد وقتی به روزی از ماه اگسمی اندیشم که به همه خیالات ما پایان بخشید.

ــت، ما در خانه ای ــال قبل هنگامی که شین سه سال داش پنجاه سکوچک نزدیک دریایی آرام زندگی می کردیم که به امتداد شهر هیروشیما در جاپان جریان داشت. شین دو خواهر داشت، میچیکو و یوکو؛ اما بهترین دوست او کیمی دخترک در به دیوار خانۀ ما بود. هرروز آن ها باهم بازی ــد و باهم کتاب های مصور را می دیدند. به خصوص کتابی را که می کردندارای تصویر سه چرخه بود، سه چرخه ای که شین بسیار می خواست آن را

داشته باشد، هرچند می دانست که این آرزویی ناممکن است.تقریباً در تمام جاپان سه چرخه وجود نداشت. در سال ۱۹4۱، جاپان به امریکا و چند مملکت دیگر حمله کرد. چهار سال بعد از جنگ بایسکلها، زنگ معابد، حتی دیگ ها و تخم پزی ها ذوب شده بود تا در عوض تانک و

وسایل جنگ ساخته شود. بازیچۀ نو در هیچ جا وجود نداشت.اما شین به قدری سه چرخه را می خواست که روزی هیچ غذا نخورد.

dastan barae atfal afghanistan.indd 74 5/30/2016 2:18:10 PM

Page 87: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

7۵ بایسکل سه چرخۀ شین تیتسوتانی

او با عذروزاری درخواست کرد: پدر! تو برای من یک ــه چرخه خواهی خرید، سنخواهی خرید؟ لطفاً، پدر،

لطفاً!ــین بر شانۀ او مادر شــت کشید و به آرامی دسگفت: ما متأسف هستیم ــین. تو باید یاد بگیری شــی. در این ــه صبور باش کــه باید بدون روزها ما همــه می خواهیم ــیایی ک اش

زندگی کنیم.ــادرش حق به جانب شین دل شکسته گشت؛ ــت که م ولی او می دانس

است. سپس روزی مامای شین که ملاح نیروی بحری جاپان بود، به دیدن ما آمد. او صدا کرد: شین! اینجا بیا. من برای تو چیزی دارم.

ــتۀ کلان زیر بازوی ــین همان گونه که چشمان کنجکاوش به بس شمامایش خیره شده بود، با هیجان پرسید: چه است این چیز؟ مامایش گفت:

حدس بزن! این چیزی است که تو به راستی آن را بسیار می خواستی.با گفتن این جمله مامای شین بستۀ کلان را در پشت سرش پنهان ــین به قدری هیجان زده شد که به دورادور او خیز می زد تا مگر کرد. شدستش به آن تحفه برسید؛ اما مامایش درحالی که می خندید، تحفه را از او بلندتر نگه می داشت. در همین وقت شین چشمش به دستۀ کوچک سرخ رنگ افتاد که از کاغذ بسته بندی بیرون سرزده بود. شین درحالی که

به چشمانش باور نمی کرد، با صدای نازک جیغ زد: این سه چرخه است!ــمان پر از اشک او وقتی که کاغذهای تحفه اش را پاره می کرد، با چش

گفت: تشکر ماما جان! تشکر بسیار زیاد. این را از کجا یافتی؟مامای او گفت: من این را در پشت الماری لباسم یافتم. من پیش از

dastan barae atfal afghanistan.indd 75 5/30/2016 2:18:10 PM

Page 88: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان7۶

روز تولد تو باید به مأموریتم بروم، ازاین سبب خواستم آن را پیشاپیش به تو هدیه بدهم. شین با یک خیز بالای سه چرخه نشست، باافتخار به من

دید و گفت: ببین پدر! آرزوی من پوره شد.

صبح شش اگست سال ۱۹4۵ روزی زیبا بود. هوا از صدای چرچرک های که در میان درختان پاهای خویش را به هم می مالیدند، لبریز شده بود.

اما سکوت صبح با حملۀ ناگهانی زنگ خطر بمباران هوایی نیروهای امریکایی درهم شکست. هنگامی که صدای زنگ خطر خاموش شد، شین و کیمی به حویلی دویدند و درحالی که با نفس های بریده می خندیدند و

گپ می زدند با سه چرخه دورادور حویلی راندند.ــروی خانه را ترمیم می کردند، با ــربازان که سرک پیش گروهی از س

دیدن سه چرخۀ سرخ که با سرعت مانند چراغ می درخشید، خندیدند.من نیز درحالی که می خندیدم، دوباره داخل خانه رفتم تا برای رفتن ــپس فکرنکردنی اتفاق افتاد! انفجاری چنان به کار آمادگی بگیرم و... ســعی چنان کورکننده که من گمان کردم جهان به اتمام هولناک، تشعش

رسید، سپس با همان سرعت همه چیز سیاه شد.هنگامی که به هوش آمدم، تاریکی مرا احاطه کرده بود و من نمی توانستم حرکت کنم. من بند مانده بودم؛ اما در کجا؟ سپس متوجه نوری ضعیف شدم که از سوراخی خورد بر بالای سر من می تابید. من آهسته دست هایم ــاس کردم که ستون های چوبی عمارت مرا در میان را تکان دادم و احســت کشیدم. آن ــتم را دراز کردم و چیزی هموار را دس گرفته اند. من دس

سقف خانۀ ما بود! تمام خانه بالای من ویران شده بود!ــتگی به سوی نور خزیدم و بر بالای بام رسیدم. ایستادم و به به آهسباد سوزنده و سیاه چشم دوختم. به چشمانم باور نمی توانستم. هیچ چیز باقی نمانده بود. نه خانۀ کیمی دخترک همسایۀ ما، نه معبد، نه مردم، نه

شهر هیروشیما.ــت؟ »کمک!« من ــی در اینجا اس من در میان باد فریاد زدم: آیا کس

صدای مادر فرزندانم را شنیدم: مرا کمک کن، نوبو!

dastan barae atfal afghanistan.indd 76 5/30/2016 2:18:11 PM

Page 89: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

77 بایسکل سه چرخۀ شین تیتسوتانی

من با زحمت و مشکل بالای خانۀ ویران ما به راه افتادم و زنم را یافتم که خشت پاره ها را می کاوید. در آنجا شین زیرستون چوبی بزرگ بر زمین

میخکوب شده بود.ــنگین را بلند کردم و مادرش او را از زیر من باعجله ستون چوبی سآن با ملایمت بیرون کشید. صورت او خون آلود و پندیده بود. او ضعیف تر از آن بود که گپ بزند؛ ولی هنوز دستۀ سرخ سه چرخه را میان دستش

داشت. دوست او کیمی جایی زیر خانه ناپدید گشته بود.آنگاه من متوجه دو لبۀ پیراهن های شدم که زیر بام به دام افتاده بود.

در عقب بام دیواری از آتش به سوی خانۀ ما می خزید.من ناگهان نام دخترانم را جیغ زدم: میچیکو! یوکو! من می آیم! من با تمام قوتم کوشیدم که چوب های سقف را بلند کنم؛ اما نتوانستم. آتش بسیار نزدیک شده بود و چنان داغ بود که می ترسیدم لباس هایم دربگیرد.

دفعتاً ستون چوبی بالای میچیکو و یوکو شعله ور شد.میچیکو! یوکو! -

من با وحشت فریاد زدم. من درمانده بودم از اینکه دخترانم را نجات بدهم. هیچ کاری نمی توانستم؛ ولی شین هنوز چانس حیات را داشت، من

و مادرش باعجله او را از مسیر آتش پیش رونده سوی دریا بردیم.ــاحل دریا آورده بودند. ــه زنده مانده بودند، همه رو به س آن هایی کمنظره ای وحشتناک بود. پوست همه سوخته بود و همه گریه می کردند،

می نالیدند و برای نوشیدن آب زار می زدند.ــیار ــد: آب، من آب می خواهم. من بس ــته نالی ــین با صدای آهس شمی خواستم او را کمک کنم؛ ولی در چهار طرف ما مردم پس از نوشیدن

آب می مُردند و من یارای نوشاندن آب را به او نداشتم.»پدر!« شین چنان آهسته زمزمه کرد که من به مشکل توانستم او را

بشنوم: س... سه... من...من دست او را که هنوز دستۀ سرخ پلاستیکی را در دستش داشت، فشردم و گفتم: شین، ببین تو هنوز دستۀ سه چرخه را میان دستت داری. ــدۀ او با لبخندی کوچک و زودگذر ــان به نظرم آمد که صورت پندی چن

dastan barae atfal afghanistan.indd 77 5/30/2016 2:18:11 PM

Page 90: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان78

ــب او جان سپرد، ده روز پیش از آنکه به سالگرد ــن شد؛ ولی آن ش روشچهارمین خویش برسد.

ــتخوان های فردای آن روز من به محل خانۀ ما رفتم. در آنجا من اســرد میچیکو و یوکو را در کنار همدیگر یافتم. من از گریه ترکیدم: مرا خ

ببخشید، عشق های من، لطفاً مرا ببخشید.پس ازآنکه آن ها را دفن کردم، برای مدت طولانی گریستم چه به یاد

آوردم که آن ها همین دیروز چقدر شاد بودند.شام فردای آن روز باورنکردنی من در حویلی پشت خانۀ ما قبری را برای شین کندم؛ ولی پیش از آنکه او را دفن کنم، مادر کیمی در حالی که ــد دخترش را در آغوش داشت، پیش آمد و با صدای غمگین گفت: جس

dastan barae atfal afghanistan.indd 78 5/30/2016 2:18:12 PM

Page 91: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

7۹ بایسکل سه چرخۀ شین تیتسوتانی

آن ها چقدر دوستان خوب بودند، ما باید آن ها را باهم دفن کنیم، نوبو.ــین را در کنار هم دست به دست همراه با گنجینۀ پس ما کیمی و ششین که ما آن را میان خرابه ها یافتیم، به خاک سپردیم. هر شام بعد از آن ما در کنار دریا می ایستادیم و نام های فرزندان خویش را صدا می زدیم:

شین! میچیکو! یوکو!ــال گذشت از روزی که انفجار بمب اتمی شهر هیروشیما را چهل ســاخت. زندگی نو در شهر جریان یافت. مردم پریشان ــت مبدل س به دشبودند که دیگر هیچ گاه هیچ چیز در آنجا سبز نخواهد شد؛ ولی درختان ــر زد. اطفال در میان پارک ها خندیدند و به بازی ــبزه ها همه جا س و سپرداختند. من خاطرۀ لبخند فرزندانم را به خاطر می آوردم و قلبم هنوز از

آن خاطرات تیر می کشید.ــلی می دادیم از اینکه ــادر فرزندانم خود را تس ــال ها من و م برای سفرزندان ما در نزدیک ما قرار دارند؛ ولی ما همیشه خیال داشتیم که روزی برای فرزندان خویش مراسم تدفین شایسته را در آرامگاه به جای بیاوریم. ــیده است تا آن ها را از حویلی روزی تصمیم گرفتیم که زمان آن فرا رسبه آرامگاه انتقال بدهیم. ما در حویلی پشت به کاویدن زمین پرداختیم و

مادر کیمی نیز به ما پیوست.پس از چند دقیقه کاویدن، من شئ فلزی را احساس کردم. از نزدیک ــت! من ــه چرخه اس ــدم. لولۀ زنگ زده و خاک آلود بود. »ببین، این س دی

فراموش کرده بودم که این اینجاست.«ــه چرخه روی گرداندم. من ــل از آنکه بدانم به گریه افتادم و از س قبنمی توانستم آن را ببینم. مادر فرزندانم گفت: ببین، اینجا چیزی سفید

است.ما هر سه به استخوان های کوچک و سفید شین و کیمی خیره شدیم. آن ها دست در دست هم داشتند، همان گونه که آن ها را به خاک سپرده

بودیم.جنگ همیشه درنده است. مهم نیست که چه کسی آن را شروع کند،

همیشه انسان های معصوم به قتل می رسند، اطفالی مانند شین.

dastan barae atfal afghanistan.indd 79 5/30/2016 2:18:12 PM

Page 92: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان8۰

ــمان اشک بار با ملایمت سه چرخۀ شین را از خاک برداشتم و با چشگفتم: این حادثه هرگز نباید دوباره برای هیچ کودکی اتفاق بیفتد. شاید اگر مردم سه چرخۀ شین را ببینند، آن ها به خاطر بیاورند که زمین باید

مکانی صلح آمیز باشد که در آن اطفال بتوانند بازی کنند و بخندند.فردای آن روز من سه چرخه را به موزیم صلح هیروشیما بردم. اکنون ــین کمک می کند تا آرزوی صلح برای اطفال در سرتاسر ــه چرخۀ ش س

زمین زنده بماند.

dastan barae atfal afghanistan.indd 80 5/30/2016 2:18:13 PM

Page 93: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

پدرکلان پولادین

داستان آموزنده از سویدن

معلومات کوتاه در سال ۱۹۵۱ میلادی در سویدن مردی به نام گوستاف هوکن سوون هنگامی که شصت و شش سال عمر داشت، هیئت داوران را به مبارزه طلبید و مسافت ۱،۷۶۱ کیلومتر، معادل به ۱،۰۹4 مایل )طولانی ترین مسافت در تاریخچۀ بایسکلرانی سویدن( را در مسابقاتی به اسم »سووریه لوپت«

پیمود.»ستول فرفر« تحت اللفظی پدرکلان فولادین معنی می دهد، این لقب که بار اول دختری کوچک آن را با دیدن مرد پیر بر بایسکل بر زبان راند،

توسط بقیه مردم سویدن پذیرفته شد.در آن زمان پدرکلان پولادین به قدری در سویدن مشهور و محبوب شده بود که کافی بود مردم بالای پاکت نامه های خود بنویسند: »پدرکلان پولادین« تا اداره پُست آن را به آدرس گوستاف بفرستد! تعدادی برای او تحفه های گران بها مثل چوکی راحتی گهواره ای و تشک می فرستادند تا او بقیه عمرش را طوری که شایسته اش است، استراحت کرده بتواند؛ اما

خوب ترین تحفۀ گوستاف نامه ای بود که در آن مردی به او نوشته بود:

dastan barae atfal afghanistan.indd 81 5/30/2016 2:18:13 PM

Page 94: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان8۲

ــوون عزیز! من همسن تو هستم و تا تو نیامده ــتاف هوکن س »گوسبودی پیرمردی با بیماری مزمن بودم؛ اما تو باعث شدی تا دوباره خود را

جوان، سالم و خوشحال احساس کنم. خداوند)ج( به تو برکت بدهد!«ــد اطفال خود را ــویدن هنگامی که می خواهن ــا امروز والدین در س تــتول فارفار«؛ مانند ــویق کنند، به آن ها می گویند: »واره س به ورزش تش

پدرکلان پولادین باش!ــتاف هوکن سوون ۱۰۲ سال زنده ماند و تا سن ۸۵ سالگی در گوس

مسابقات بایسکلرانی اشتراک کرد.۱

داستان زندگی گوستاف هوکن سوون»گوستاف هوکن سوون« شصت و شش سال عمر داشت. موهایش مثل برف سفید می زد. ریش انبوهش مثل بته ای پر از برف سفید بود. پوست صورتش هنگامی که لبخند می زد، مثل موج چین بر می داشت.

1. Super grandpa/A true story from Sweden/By David M. Schwartz/Illustrated by Bert Dodson, Gustaf Håkanson, Sverige Loppet, Stålfarfar, Hapranda, Luleå

dastan barae atfal afghanistan.indd 82 5/30/2016 2:18:14 PM

Page 95: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

8۳ پدرکلان پولادین

ــید؛ اما او نه خود را پیر احساس ــتاف مردی پیر به نظر می رس گوسمی کرد و نه مانند مردان پیر رفتار داشت.

ــناختند. مردم ــا دور از خانه اش او را می ش ــه کیلومتره مردم بــکلش می دیدند که در هوای بارانی یا آفتابی، در ــوار بر بایس او را سسرک های پرپیچ وخم »گرنتوفتا« می راند. از کنار نانوا و قصاب و نجار می گذرد، از بالای پل سنگی راه خود را به سوی خارج شهر می گشاید، بر فراز تپه های خط خط شده با زمین های زراعتی می رود و دوباره از ــنگی پایین آمده، به خانه بر می گردد. راه های باریک با کناره های س

روزنامه می خواند، پیاله ای شیر می نوشد و میوه می خورد. روزی گوستاف خبری بسیار جالب را در روزنامه خواند. قرار بود ــویدن« برگزار شود. مسافت ــیکلرانی به نام »گشت س مسابقه بایســن روز را در ــابقه چندی ــتر از هزار مایل بود و مس ــکلرانی بیش بایســتاف با صدای بلند اعلام کرد: این مسابقه برای من بر می گرفت. گوس

است.ــکلرانی بسیار پیر ــابقه بایس ــتاف گفت: اما تو برای مس زن گوس

هستی.ــکل خواهید افتاد و این عاقبت ــر گوستاف گفت: شما از بایس پس

کارتان خواهد بود.ــه های او خندیدند و گفتند: پدرکلان شما نمی توانید حتی نواس

هزار مایل بایسکل برانید.ــکل خود ــخنان بی معنی! آنگاه بر بایس ــتاف جواب داد: س گوســابقه را ببیند و به آن ها از تصمیم خود بگوید که پرید تا داوران مس

می خواهد داخل گروه گشت سویدن گردد.ــت. داور دوم ــابقه برای مردان جوان اس ــت: این مس داور اول گفــابقه را به پایان برسانی. ــت این مس گفت: تو هیچ گاه نخواهی توانســابقه دهندگانی را بپذیریم که ــوم گفت: ما تنها می توانیم مس داور ســت باشند. چه خواهد شد اگر تو در میانه راه قوی و درخور این گش

ضعف کنی؟

dastan barae atfal afghanistan.indd 83 5/30/2016 2:18:15 PM

Page 96: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان84

ــخنان بی معنی! من به هیچ صورت گوستاف با اعتراض گفت: ســتۀ ورود در این گشت خیال ندارم ضعف کنم؛ زیرا من قوی و شایس

هستم.ــف هستیم گوستاف. به ــدند و گفتند: ما متأس اما داوران قانع نش

خانه برو، جای تو در چوکی راحت گهواره جنبان است!ــی گهواره ای اش. ــت؛ اما نه بر چوکی راحت ــتاف به خانه رف گوســابقه راه ــر لب با خود غُم غُم می کرد: آن ها می توانند مرا به مس او زی

ندهند؛ اما نمی توانند راه را از من بگیرند.ــود را برای راهپیمایی طولانی ــتاف خ صبح با طلوع آفتاب، گوســته ای میوه و نان گندم سیاه گرفت و از شهر به بیرون آماده کرد. بســالای تپه هایی با قصرهای قدیمی، کنار وادی های پر از آبگیر، راند. بــت. ــکل راند و بعدازظهر به خانه برگش میان درختزارهای انبوه بایس

هرروز او چندین مایل به بایسکلرانی خود می افزود.ــوان با ــابقه دهندگان ج ــام مس ــابقه تم ــش از مس ــد روز پی چنــهری دوردست ــواری به »هوپارانده« ش تمرین های خاص بایسکل سدر شمال سویدن رفتند تا ازآنجا مسابقه را شروع کنند؛ اما گوستاف ــت. او باید ــمی نبود و تکت برای خط ریل نداش ــابقه دهندۀ رس مس

شش صد مایل را رکاب می زد تا به خط آغاز مسابقه برسد!ــید. او هنگامی ــتاف به آنجا رس ــن روز وقت گرفت تا گوس چندیــابقه دهنده آماده می شدند تا ــهر رسید که جوانان تیزرفتار مس به ش

مسابقه را آغاز کنند.ــابقه دهندگان نمره داشتند؛ اما او بی نمره بود. گوستاف تمام مســاخت. او باید نمره چند ــرخ یافت و برای خود نمره س تکه پاره ای ســید ازآنجاکه قرار نبود او اصلًا در این مسابقه ــد؟ گوستاف اندیش باش

شرکت کند، پس نمره اش صفر خواهد بود!گوستاف هنگامی که تکه پارۀ سرخ را به شکل صفری کلان قیچی ــنجاق کند با خود با دهن بسته می خندید. می کرد تا بر بالاتنه اش ســکل خود را به سوی خط آغاز مسابقه راند. فیر تفنگچه آنگاه او بایس

dastan barae atfal afghanistan.indd 84 5/30/2016 2:18:15 PM

Page 97: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

8۵ پدرکلان پولادین

ــابقه دهندگان جوان با یک جهش ــابقه را اعلان کرد و مس ــاز مس آغــکل های آن ها ــش راندند. پاهای آن ها پیهم رکاب می زد و بایس به پیــرعت پیش می رفت. آن ها به زودی گوستاف را در پشت با حداکثر س

خود باقی گذاشتند.ــرایی توقف کردند. آن ها ــابقه دهندگان در کاروانس آن شب مسبرای نان شب و خواب مهمان آنجا بودند. ساعت ها بعد گوستاف نیز ــید؛ اما برای او رختخوابی وجود نداشت، پس او به ــرا رس به کاروانسبایسکلرانی خود ادامه داد. دیگران تمام شب را خوابیدند و گوستاف

پازنان به سپیده دم رسید. ــرعت ــتاف با س ــابقه دهندگان جوان از کنار گوس ــح زود مس صبگذشتند؛ اما او به راهپیمایی آهسته و مداوم خود ادامه داد. آن شب ــابقه دهندگان جوان که به استراحت پرداخته او بار دیگر از کنار مســاعت چرتی کوتاه بالای ــب برای سه س ــت. در میانۀ ش بودند، گذش

دراز چوکی چوبی پارک زد.ــهری ــکلرانی بود که به ش ــتاف اولین بایس ــوم گوس در صبح ســهر منتظر بودند تا به یک ــید. مردم ش کوچک به نام »لیولی او« رسنظر مسابقه دهندگانی را که به سرعت باد خواهند گذشت ببینند. در ــفیدش با نسیم در اهتزاز عوض آن ها پیرمردی را دیدند که ریش ســرخ او پفُ پفُ می پندید هنگامی که نفس می کشید. بود. گونه های س

دختری کوچک صدا زد: ببینید! ببینید! پدرکلان پولادین می آید!پدرکلان پولادین؟ همه گردن های خود را دراز کردند تا خوب تر

ببینند. بلی بلی او پدرکلانی پولادین به نظر می آمد! چند نفر به چک چک ــتادند. ــلام و تهنیت فرس ــتانه بر او س پرداخت. بقیه با صدای دوستعدادی از اطفال دست های خود را دراز کردند و گوستاف همان گونه

که می گذشت بر کف دستان آن ها دست کشید.»تشکر پدرکلان! چانس خوب برای شما!«

ــس او را قاپید. عکس روز آینده در اخبار به چاپ خبرنگاری عک

dastan barae atfal afghanistan.indd 85 5/30/2016 2:18:16 PM

Page 98: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان8۶

ــواری ــکل س ــید. عنوان آن چنین بود: »پدرکلان پولادین بایس رسمی کند.«

ــتاف ــدرکلان پولادین گوس ــورد پ ــویدن در م ــون تمام س اکنهوکن سوون می دانستند.

ــد، مردم برایش شیر، میوه، ــنه و تشنه می ش هنگامی که او گرســر غذایی که بتواند در ــیاه، یا ه ــای و کیک، آب میوه، نان گندم س چ

حالت راندن خورده شود، می دادند.ــخن بزنند. ــد تا با او س ــا هجوم می آوردن ــگاران روزنامه ه خبرنــگران رادیو هر کلمۀ او را پخش می کردند. همه می خواستند گزارش

بدانند او خود را چگونه احساس می کند.ــتاف به آن ها می گفت: من هیچگاه در زندگی ام خود را بهتر گوس

از حال احساس نکرده ام.آن ها می پرسیدند: آیا شما خسته نیستید؟

ــم هنگامی که ــته باش ــت: چگونه می توانم خس ــتاف می گف گوسبااین همه مهربانی احاطه شده ام؟

ــتی، ــاری بر رکاب و تکان دس ــتاف چنین می گفت و با فش گوسدوباره به راه پیمایی خود ادامه می داد.

ــکل راند و مسابقه دهندگان ــتاف تمام شب را بایس بار دیگر گوســت. هنگامی که عضلاتش مثل چوب ــر گذاش ــت س خواب برُده را پشسخت می شد، او فریاد و هلهلۀ آفرین تماشاچیان ورزش دوست را به

خاطر می آورد و سخت تر پا می زد.ــب، شب پشت روز گذشت. گوستاف در بدین گونه روز پشت شــر می گذاشت و خود ــت س ــابقه دهنده را پش نور مهتاب جوانان مســاعت. در نور آفتاب ــوای آزاد می خوابید؛ اما فقط برای چند س در هــابقه دهندگان جوان او را دوباره پشت سر می گذاشتند؛ اما هرروز مس

مدتی بیشتر وقت می گرفت تا به او برسند.ــابقه هزاران نفر در کنار راه صف کشیده بود ــم مس در صبح ششــتاف از کنار آن ها می گذشت، هلهلۀ شادی آفرین و هنگامی که گوس

dastan barae atfal afghanistan.indd 86 5/30/2016 2:18:17 PM

Page 99: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

87 پدرکلان پولادین

مثل موجی با او سفر می کرد:»تو تقریباً آنجا هستی، پدرکلان!«

»فقط چند مایل دیگر!«»به پشت نبین!«

»تو می روی که برنده شوی«ــود. او فقط ــدن فکر نکرده ب ــتاف به برَنده ش ــوم؟ گوس برنده شــتراک کند و به خط پایان مسابقه ــت در گشت سویدن اش می خواس

برسد. اما برَنده شدن؟»تو اولین هستی، پدرکلان!«

»چند مایل دیگر پدرکلان و تو برَنده خواهی بود!«ــت سر دید. ــانه به پش ــتاف به یک نظر از بالای ش برَنده؟ گوسگروه مسابقه دهندگان نزدیک بود به او برسد. سرها و شانه های آن ها ــت آن ها به شکل قوزی بالای ــکل خم شده و پش ــته بایس بالای دس

چوکی های بایسکل بالا آمده بود.ــتاف تصمیم گرفت راجع به آن ها فکر نکند. در عوض او به گوســاچیان خود اندیشید. او فکر کرد چقدر آن ها می خواهند او اول تماش

شود و دفعتاً خودش نیز خواست برَنده گردد!ــت او می توانست علامتی ــرو دید. در دوردس ــتاف به پیش گوسروشن را که در تمام عرض سرک کشیده شده بود، ببیند. خط پایان

مسابقه!گوستاف سرش را پایین آورد. پشت خود را بالا برد. او پاهای خود

را با تمام توانایی به چرخش و حرکت درآورد.بار دیگر که او به بالا دید، هنگامی بود که فیتۀ خط پایان مسابقه ــت پیش از آنکه مسابقه دهندۀ دیگر مثل رعد را قطع کرده بود، درس

از کنارش رد شود. جمعیت خروشید. مردم گوستاف را بر شانه هایشان بلند کردند. آن ها او را گل باران ساختند و به خواندن آهنگ های پیروزی پرداختند

و پولیس مارش راه پیمایی را نواخت.

dastan barae atfal afghanistan.indd 87 5/30/2016 2:18:18 PM

Page 100: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان88

ــتاف نمی تواند برَنده ــتند: گوس ــه داور مسابقه اعلان داش هر ســد؛ زیرا او در مسابقه به صورت رسمی نام نویسی نکرده و مسابقه باشبرخلاف قوانین مسابقه در طول شب رانده است. بنابراین کَپ بزرگ ــق خواهد گرفت، نه به ــکاری جوان تعل طلایی و مدال اول به ورزش

گوستاف.ــاه ــه داوران گفتند اهمیت ندادند. حتی پادش ــردم به آنچ اما مسویدن خود پیش آمد و گوستاف را در آغوش گرفت و او را به قصر خود دعوت کرد. بدین گونه گوستاف هوکن سوون شصت وشش ساله ــگام لبخند، ــورت پرچین هن ــفید مثل برف و ص ــش و موی س باری

پدرکلان پولادین و قهرمان بایسکلرانی سویدن گشت.

dastan barae atfal afghanistan.indd 88 5/30/2016 2:18:18 PM

Page 101: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

چگونه صلح را احساس می کنی؟

جواب اطفالی مانند شما از سراسر دنیا و دریا هژبر پژواک از افغانستان

مترجم: پروین پژواک و دریا هُژبر پژواک

صلح!ــؤال از اطفالی در واقعاً این کلمه چه معنی می دهد؟ وقتی این ســر دنیا پرسیده شد، این است آنچه آن ها به این پرُسش پاسخ سرتاســت. آیا ــت! کلمۀ صلح در همه زبان ها زیباس گفتند. چقدر جالب اســده شما چشمان خود را ببندید و کوشش کنید صلح را هیچ وقت ش

تصور کنید!۱

صلح چگونه بوی می دهد؟ مانند گُلدانی از گُل در اتاق نشیمن خانواده ای شاد...

مانند اسباب و وسایل نو...مانند باد که به بینی تو می آید، هنگامی که خواب هستی...

What does PEACE feel like?/By V. Radunsky and children just like you ،۱. رادنسکی

dastan barae atfal afghanistan.indd 89 5/30/2016 2:18:18 PM

Page 102: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۹۰

ــر آفتاب ــروی و زی ــه می خواهی بیرون ب ــازه ک ــوای ت ــد ه ماننبخوابی...

مانند شوربا با پیاز و گوشت که تازه از دیگ بیرون آمده باشد...مانند نان خشک داغ و تازه وقتی که گرسنه هستی.

dastan barae atfal afghanistan.indd 90 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 103: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۹۱ چگونه صلح را احساس می کنی؟

بوییده شده توسط:ــاله، فینبر ۹ ساله، آولیفر ۱۰ ساله، ــاله، داریو ۸ س مایکل ۱۰ س

کلیر ۸ ساله و دریا از افغانستان ۱۱ ساله.

صلح چگونه دیده می شود؟مانند سگ و پشکی که باهم در میان یک تکری خوابیده باشند.

مانند نوزادانی که همین دیروز به دنیا آمده باشند...ــی ــمان که دیدارش به همه خوش ــد ابری در آن بالا در آس مانن

ببخشد، ابری سفید و نرم مانند صلح!مانند مادر که تو را می بوسد و در بغل می گیرد...مانند چیزی زیبا که می رود ولی پس بازمی آید...

ــتان همدیگر را گرفته و ترانه ای شاد را باهم مانند اینکه همه دسبخوانند.

دیده شده توسط:مکسن ۱۰ ساله، سلفیا ۸ ساله، برونو ۸ ساله، گیولیا ۹ ساله، کلیر

۸ ساله، دریا از افغانستان ۱۱ ساله.

صلح چگونه شنیده می شود؟مانند روزی خاموش.

ــی، مانند روز تولد کودکان، مانند مادر و پدر مانند خنده و خوشوقتی فرزندان آن ها عروسی می کنند...

مانند افتادن قطرات باران...ــم بتپد و صدای بزرگ را به وجود ــد زمانی که قلب همه باه مانن

بیاورد...مانند آواز مردم هنگام خواندن آهنگ...

مانند نبودن کلمات بد...

dastan barae atfal afghanistan.indd 91 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 104: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۹۲

مانند صدای پرندگان صبح وقت.

شنیده شده توسط:ــاله، مارکو ۹ ساله، اریکا ۹ ساله، ــکو ۹ ساله، ایرینا ۹ س فرانسیس

باوانا ۱۰ ساله، فینا ۹ ساله و دریا از افغانستان ۱۱ ساله.

dastan barae atfal afghanistan.indd 92 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 105: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۹۳ چگونه صلح را احساس می کنی؟

صلح چگونه مزه می دهد؟مانند آیسکریم وانیلا، مانند آیس کریم چاکلیتی، مانند آیس کریم

توت زمینی، مانند آیس کریم کیله...مانند آب... مانند شیرینی، به یقین نه مانند ترشی... مانند ترشی،

اما ترش خوشمزه...ــزه اش دوچندان ــت داری، وقتی م ــد غذایی که آن را دوس مانن

شود...مانند زمانی که مادر و پدر آشتی هستند و اشتهای تو صاف است

تا مزه هر چیز را بدانی.

چشیده شده توسط:ــکریم و دریا از ــتدار آیس ــر دوس ــتر از یک صد دختر و پس بیش

افغانستان ۱۱ ساله.

صلح چگونه احساس می شود؟مانند هنگامی که گریه می کنی و دوستی تو را در بغل می گیرد...

ــتنی من... یا مانند موی چوچه گک مانند پشم پشک دوست داشموش...

مانند تفریح و وقت خوب، زیرا تو می دانی که محفوظ هستی...مانند زمانی که کسی پشت ترا نوازش می دهد تو اندکی می لرزی؛

اما احساسی خوشایند به تو دست می دهد...ــیدن کارخانگی ــی و رضایتی که پس از به پایان رس مانند خوش

احساس می کنی.

احساس شده توسط:ــاله، باوانا ۱۰ ساله، فینا ۹ ساله، ایرکا ۹ ساله و دریا تاتیانا ۱۰ س

dastan barae atfal afghanistan.indd 93 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 106: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۹4

از افغانستان ۱۱ ساله.ــود بیاوریم؟ ــه را می توانیم به وج ــد که ما با صلح چ ــور کنی تص

کلمات برای بیان آن کافی نیست.به آرزوی صلح و محبت برای همه.

پایان

dastan barae atfal afghanistan.indd 94 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 107: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

پروگرام توسعۀ کتابخانه های مرکز منبع معلومات افغانستان در پوهنتون کابل)ABLE/ACKU( این کتاب ها را منتشر کرده است:

1 د ا فغانستان عمومي جغرافيه

2 جغرافياى عمومى افغانستان

3 د افغانستان تاريخى ودانۍ

4 بنا هاى تاريخى افغانستان

5 د افغانستان محلي خواړه

6 ورزشهاى محلى افغانستان

7 سپينه كوتره

8 كمان طلائى

9 زده كړو چه ورزده كړو!

10 بياموزيم تا بياموزانيم!

11 په افغانستان كې د چاپيريال ساتنه

12حفاظت محيط زيست در افغانستان

13 په افغانس��تان كې د بوزغليو او باغونو

جوړونه او روزنه

14 تربيه و تهيه بزق و باغها در افغانستان

15 د تمدن سوغات

16 ارمغان تمدن

17 زلزله در افغانستان

18 په افغانستان كې زلزلې

19 معيوبين و جامعه

20 معيوبين او ټولنه

21 د افغانستان لنډه كى تاريخ

22 تاريخ فشردۀ افغانستان

23 د چرګانو ساتنه

24 مرغدارى

25 دنياى كودك

26 د ماشوم نړۍ

27 نگاهى بر اوضاع اقتصادى افغانستان

28 د افغانس��تان اقتصادي حالت ته يوه

كتنه

29 د شاتو مچيو روزنه

30 زنبور دارى

31 د افغانستان مشاهير )لومړى ټوك(

32 مشاهير افغانستان )جلد اول(

33 د افغانستان كلك پوستې ميوې

34 ميوه هاى سخت پوست افغانستان

35 جغرافياى ولايات افغانستان

36 د افغانستان د ولايتونو جغرافيه

37 تكنالوژى بايوگاز

38 د بايوګاز تكنالوژي

39 پرخورى يا خود خورى

40 ډير خوراكي

dastan barae atfal afghanistan.indd 95 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 108: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۹۶

41 بازى هاى عاميانۀ اطفال

42 د ماشومانو اولسي لوبې

43 – ۴۴ لندى ها

45 رهنماى تش��خيص و ت��داوى امراض

چشم، گوش، گلو و بينى

46 د سترګو، غوږ، ستوني او پزې ناروغيو

د تشخيص او درملنې لارښود

47 سرگرمى با تجربه هاى علمى

48 په علمى تجربو سره وخت تيرول

49 په افغانستان كې كاني زيرمې

50 ذخاير معدنى افغانستان

51 اساسات ماهى پرورى

52 د كبانو د روزلو لارښوونې

53 اوبه د ژوند سرچېنه

54 آب سرچشمۀ حيات

55 تدبير منزل

56 د كور سمبالښت

57 سبزى ها

58 سابه

59 د افغانستان مشاهير )دويم ټوك(

60 مشاهير افغانستان )جلد دوم(

61 توصي��ه ه��اى مفي��د براى انكش��اف

باغدارى در افغانستان

62 په افغانستان كې د باغونو د پرمختګ

په هكله ګټورې لارښونې

63 شاهراه هاى افغانستان

64 د افغانستان لويې لارې

65 ورزش

66 ورزش )پښتو(

67 تاريخ مختصر وسايل اطلاعات جمعى

در افغانستان

68 په افغانس��تان كې د ډل��ه ييزو اړيكو

وسايلو ...

69 سيماى محيط زيست افغانستان

70 د افغانستان د چاپيريال بڼه

71 اقتصاد

72 اقتصاد )پښتو(

73 تخنيك ابتدايى راديو

74 د راډيو لومړنې تخنيك

75 د افغانستان مشاهير )دريم ټوك(

76 مشاهير افغانستان )جلد سوم(

77 دانستنى هاي مالدارى و وترنرى

78 د وترنرى او مالداري په هكله لارښونې

79 صنايع دستى افغانستان

80 د افغانستان لاسي صنايع

81 هرات در دوره تيمورى ها

82 هرات د تيوريانو په دوره كې

83 نباتات صنعتى

84 صنعتى بوټې

85 جهان نما

86 نړې ښود

87 گلدستۀ اطفال

88 د ماشومانو ګل غونچه

مع��دنى و الارضى تح��ت آبه��اى 89

افغانستان

90 د افغانستان تر ځمكې لاندې او كاني

اوبه

91 روغه ټولنه

92 جامعۀ صحت مند

93 شهر كابل در طى قرون

94 كابل ښار د پېړيو په اوږدو كې

95 اطلس ولايات افغانستان

96 د افغانستان د ولايتونو اطلس

97 تجارت در افغانستان

98 په افغانستان كې سوداګرۍ

99 سيرى در امواج موسيقى

100 د موسيقي په څپو كې

101 كمپيوټر )پښتو(

102 كمپيوتر )درى(

103 باستان شناسى در افغانستان

104 لرغون پېژندنه په افغانستان كې

105 ادب پوهنه

106 ادب شناسى

107 اساس��ات توليد نبات��ات زراعتى در

dastan barae atfal afghanistan.indd 96 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 109: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۹7 ABLE فهرست کتاب هاي منتشره

افغانستان

108 په افغانس��تان ك��ې د كرنيزو نباتاتو

توليد

109 افسانه ها و سرگرمى ها براى اطفال

110 د ماشومانو لپاره كيسې او سرګرمې

111 حيات وحش در افغانستان

112 د افغانستان وحشي ژوې

113 محيط زيست و اقليم افغانستان

114 د افغانستان چاپېريال او اقليم

115 گوه��ر ش��اد س��تارۀ تابن��اك عصر

تيموريان

116 ګوهر ش��اد د تيموريانو په دوره كې

ځلانده ستورې

117 افسانۀ گلها

118 د ګلانو كيسې

119 صحت خود را چگونه وقايه نماييم؟

120 خپل ورغتيا څنګه وساتو؟

121 جهان ما

122 زمونږ نړۍ

123 مشكلات مسكن در افغانستان

124 پ��ه افغانس��تان كې د اس��توګنځي

ستونزې

125 په افغانس��تان كې صنايع او په ملي

اقتصاد ...

126 صنايع در افغانس��تان و نقش آن در

اقتصاد ملى

127 د كورنې ژوند لارښود

128 رهنماى زنده گى خانواده گى

129 – ۱۳۰ مجموعۀ مقالات هش��تمين

سيمينار بين المللى كوشانيان

131 دستور همه گانى زبان درى )صرف

و نحو(

132 د پښ��تو ژب��ې لنډ ګرام��ر )صرف –

نحو(

133 باستان شناسى در افغانستان )جلد

دوم(

134 په افغانس��تان كې لرغ��ون پېژندنه

)دويم ټوك(

135 طبي بوټي

136 نباتات طبى

137 دانش براى نوجوانان

138 د نويو ځوانانو لپاره پوهه او معلومات

139 با مخلوقات خطرناك طبيعت آش��نا

شويم

140 د طبيعت د ځينو خطرناكو مخلوقاتو

پېژندنه

141 څو خطرناكې ناروغې ...

142 چند بيمارى خطرناك ...

143 برخى از معلومات، نمايشهاى تفننى

و رموز آن

144 ځيني معلوم��ات او د تفنني نندارو

رمزونه

145 توانايي ها و شرايط يك اداره چى

146 د يوه اداره چي ځواكونه او شرايط

147 په افغانس��تان ك��ې د كتابخانو لنډ

تاريخ

148 تاري��خ مخت��صر كتابخان��ه ه��ا در

افغانستان

149 دريا هاى افغانستان

150 د افغانستان سيندونه

151 د لغمان تاريخي جغرافيه

152 جغرافيه تاريخى لغمان

153 نش��ه يي توكې، تنباكو تر هيروئينو

پورې

154 مخدرات، از تنباكو تا هيروئين

155 مفهوم دموكراسى

156 د دموكراسۍ مفهوم

157 افغانستان به سوی دموکراسی

158 افغانستان د دموکراسۍ په لور

159 حقوق شهروندى در افغانستان

160 په افغانستان كې د ښاريتوب حقونه

161 وظايف شهروندى در افغانستان

162 په افغانستان كې د ښاريتوب دندې

163 تجارت براى همه

dastan barae atfal afghanistan.indd 97 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 110: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۹8

164 سوداګرى د ټولو لپاره

165 پيام هاى صحى براى خانواده ها

166 روغتيايى بنسټيز پيغامونه د كورنيو

لپاره

167 سل يا توبركلوز چيست؟

168 نرى رنځ يا توبركلوز څه دى؟

169 آرش��يف ملى افغانس��تان، گنجينۀ

ذخاير معنوى كشور

170 د افغانستان ملى آرشيف د هيواد د

معنوى زيرمو خزانه

The Afghanistan National 171

Archives, a treasure trove of the

nation’s heritage

172 نظرى ب��ه عوامل مرگ و مير مادران

و اطفال نوزاد

173 د ميندو او نويو زيږيدلو ماش��ومانو د

مړينې لاملونو ته يو كتنه

174 تربی��ت و پرورش ک��ودک از تولد تا

دورۀ مکتب

175 د ماش��وم پا لنه او روزنه، له زده كړى

څخه تر ښوونځى

176 جنگلات و منابع آبی در افغانستان

177 د افغانس��تان ځنګلون��ه او د اوب��و

زيرمې

178 مکتب معیادگاه کمال و فضیلت

179 ښوونځي د كمال او فضيلت روزنزى

180 قصه هایی عامیانه از افغانستان

فولكل��ورى افغانس��تان ځين��ې د 181

كيسې

182 پر كرنيزو حاصلاتو باندې د كيمياوي

موادو ناوړه اغيزې

183 تأثيرات س��وء م��واد كيمياوي بالای

محصولات زراعتی

184 سرگرمی با اعداد و رش��د اس��تعداد

های شما

185 ل��ه اعدادو سره بوختيا او ستاس��و د

استعدادونو وده

186 زنان معروف افغانستان

187 د افغانستان نوميالۍ ميرمنې

188 شورا های ولایتی دریچه یی به سوی

وحدت ملی

189 ولایتی ش��وراګانې د ملي يووالي په

لور دريڅې

190 اقتصاد سنگ در افغانستان

191 په افغانستان كې د تيږو اقتصاد

192 نگاه��ی بر هوی��ت فرهنگی زنان در

افغانستان

193 په افغانس��تان كې د ښځو كولتوري

هويت

194 پرورش گوسفند در افغانستان

195 په افغانستان كې د پسونو روزنه

196 افغانستان در گذشت زمان

197 افغانستان د زمانى په اوږدو كې

198 سیاحان معروف افغانستان و جهان

199 د نړۍ او افغانستان ځينې نوميالى

ګرځندويان

200 هنر های زیبا در افغانس��تان )جلد

)1

201 په افغانس��تان كې ښ��كلى هنرونه

)لومړى ټوك(

202 آموزش و رهنمای راننده گی

203 د موټر چلولو زده كړه او لارښود

204 قصه های��ی عامیانه از افغانس��تان

)جلد دوم(

205 د افغانس��تان ځينې ولسي كيسې

)دويم ټوك(

206 هنر و هنر های زیبا در افغانس��تان

)جلد دوم(

207 پ��ه افغانس��تان كې هنر او ښ��كلى

هنرونه )دويم ټوك(

208 د افغانس��تان ځينې ولسي كيسې

)دريېم ټوك(

209 قصه های عامیانه از افغانستان )جلد

سوم(

dastan barae atfal afghanistan.indd 98 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 111: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۹۹ ABLE فهرست کتاب هاي منتشره

210 نقش و مس��وولیت ه��ای جوانان در

افغانستان

211 په افغانس��تان کې د ځوانانو ونده او

مسووليت

212 د افغانستان مشاهير )څلورم ټوك(

213 مشاهير افغانستان )جلد چهارم(

214 پ��ه افغانس��تان كې د وزو س��اتنه او

روزنه

215 نگهداری و پرورش بز در افغانستان

216 په افغانستان كې بانكنوتونه

217 بانکنوت ها در افغانستان

218 مسافرت در افغانستان )جلد اول(

219 پ��ه افغانس��تان ك��ې مس��افرت او

ګرځندويي )لومړى ټوك(

220 مسافرت در افغانستان )جلد دوم(

221 پ��ه افغانس��تان ك��ې مس��افرت او

ګرځندويي )دويم ټوك(

222 ت�ولد هنرمند )رمان(

223 د هنرمند زوکړه )رومان(

224 ارزش هاى هنرى و فرهنگى عمارات

افغانستان

225 د افغانس��تان د وداني��و ه��نري او

فرهنګي ارزښتونه

226 افغانى كابينې

227 كابينه هاى افغانى

228 بالاحصار کابل

229 د کابل بالاحصار

230 اساسات بیولوژی

231 د بيولوژي اساسات

232 نقش و اهميت نباتات )جلد اول(

233 د انس��انانو او ژويو په ژوند کې د ونو-

بوټو اهميت )لومړی ټوک(

234 هنره��اي زيبا درافغانس��تان )جلد

سوم(

235 په افغانس��تان کې ښ��کلي هنرونه

)دريیم ټوک(

236 ترانه هاي اطفال

237 د ماشومانو ترانې

238 جان من مادر من

239 گرانې مهربانې مورې

240 جشن نوروز و بازتاب آن در تاریخ...

241 د ن��وروز جش��ن او دافغانس��تان په

ادبیاتو کی دهغه انعکاس

242 د رنگونو پیژندنه او په هنر کی دهغو

کارول

243 شناخت رنگ وکاربرد آن درهنر

244 تلفون همراه )موبایل( همسفر زنده

گی

245 ګرځن��ده تلیفون )موبای��ل( د ژوند

ملګرۍ

246 اسرار هستی و منابع در افغانستان

247 په افغانستان کې د شتمنیو او زیرمو

رازونه

248 حکای��ات و مطال��ب برگزیده )جلد

اول(

249 غ��وره حکایتون��ه او مطالب )لومړى

ټوك(

250 اصول اجتماعی و سلامت معنوی در

افغانستان

251 په افغانس��تان ك��ې ټولنيز اصول او

معنوي سلامتيا

252 افغانستان در عهد طاهریان

253 افغانستان د طاهریانو به دوره كې

254 نق��ش واهمی��ت صرف��ه جوی��ی در

مصارف

255 په لگښتونوكېدسپماونده او اهمیت

256 د سولې هركلۍ

257 به مهانی صلح

در سرامی��ک ه��نر ب��ه نگاه��ی 258

افغانستان

259 په افغانستان كې د سراميك هنر ته

كتنه

260 هنرزیور سازی در افغانستان

261 په افغانستان كې د زرګرۍ هنر

dastan barae atfal afghanistan.indd 99 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 112: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

داستان های آموزنده برای اطفال و نوجوانان افغانستان۱۰۰

262 ش��یوه های بدیل کشت کوکنار در

افغانستان

263 په افغانستان كې د كوكنارو د بدیل

كښت لارې چارې

264 كركت په افغانستان كې

265 كركت در افغانستان

266 تاريخ و مدنيت قديم هرات

267 د هرات لرغوني تاريخ او مدنيت

268 رهن��مای مس��افرت در افغانس��تان

)جلد سوم(

269 پ��ه افغانس��تان ک��ې مس��افرت او

ګرځندوی لارښود )دريم ټوک(

270 رهن��مای مس��افرت در افغانس��تان

)جلد چهارم(

271 پ��ه افغانس��تان ک��ې مس��افرت او

ګرځندوی لارښود )څلورم ټوک(

272 رهن��مای مس��افرت در افغانس��تان

)جلد پنجم(

273 پ��ه افغانس��تان ک��ې مس��افرت او

ګرځندویی لارښود )پنځم ټوک(

274 روغتيايي لارښوونې )لومړی ټوک(

275 رهنمای صحی )جلد اول(

276 حکاي��ات و مطال��ب برگزيده )جلد

دوم(

277 غوره شوي حکايات او ټوکې )دوهم

ټوک(

278 د افغانستان کلي د پرمختګ په لور

279 دهات افغانستان در مسير انکشاف

280 نگاهی ب��ه تحول خط وخطاطی در

افغانستان

281 په افغانس��تان کې دخط اوخطاطی

بدلون ته کتنه

282 رهنمای مسافرت درافغانستان )جلد

ششم(

283 پ��ه افغانس��تان کې د مس��افرت او

ګرځندويي لارښود )شپږم ټوک(

284 ش��یوه های ترویج و توسعۀ باغداری

در افغانستان

285 په افغانس��تان کې د بڼ��والي د لارو

چارو پراختیا

286 آموزش و رهنمای کاریابی

287 د کارموندنې زده کړې او لارښود

288 نگاهی به ادبیات و فرهنگ در دورۀ

غوریان

289 د غوریان��و پ��ه دوره ک��ې ادبیاتو او

فرهنګ ته یوه کتنه

290 صحت نعمت و سرمایه است

291 روغتیا نعمت او پانگه ده

292 نگاهی به تاریخ و مدنیت قدیم غزنه

293 دغزني تاری��خ اولرغونې مدنیت ته

یوه کتنه

294 په افغانستان کې وګړنیزې او عنعنوي

ټکنالوژي ته یوه کتنه

295 نظری به تکنالوژی محلی و مردمی

در افغانستان

296 مس��ؤولیت مادران در دوران حمل و

بعد از زایمان

297 دامی��دواری په دوره کې او له زیږون

وروسته د میندو مسؤولیت

298 نگاهی به ادبیات شفاهی درکاپیسا

299 دکاپیسا ولسی ادبیات

300 رهنمود های صحی برای نهاد های

تعلیمی کشور

301 د هیواد ښوونیزو مرکزونوته روغتیایي

لارښوونې

302 آم��وزش ورهن��مای هنرنج��اری در

افغانستان )جلداول(

303 په افغانس��تان ک��ې د ترکاني دهنر

ښودنه )لومړى ټوک(

304 داس��تانهایی از سرگذشت مهاجران

افغان

305 دافغان مهاجرینو د ژوند یوڅوکیسې

306 داستان نویسان معاصر افغانستان

307 دافغانستان معاصر کیسه لیکونکي

dastan barae atfal afghanistan.indd 100 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 113: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

۱۰۱ ABLE فهرست کتاب هاي منتشره

308 گزین��ه ی��ی از ضرب المث��ل ه��ای

موضوعی افغانستان

309 دافغانس��تان د متلون��و موضوع��ی

غورچان

310 چوب و کاربرد آن در نجاری )آموزش

ورهنمای هنر نجاری -جلد دوم(

311 لرګی او په ترکاڼي کې یې کارول )د

ترکاني دهنر ښودنه- دویم ټوک(

312 زنان نامور افغانستان )جلد دوم(

313 د افغانستان نومیالی میرمنې )دویم

ټوک(

314 دانستنی هایی از جامعۀ مدنی

315 د مدني ټولنې په هکله معلومات

316 سرکوهِ بلند

317 زمین و آسمان

318 ځمکه او اسمان

319 کمک های اولیه

320 لومړنۍ روغتیایي مرستې

321 بازار های س��نتی و صنایع دس��تی

افغانسان

322 د افغانس��تان دودیز بازارونه او لاسي

صنایع

323 افغانستان وطن من

324 زمونږ هیواد افغانستان

325 پرورش حیوانات اهلی در افغانستان

326 په افغانس��تان ک��ې د اهلي څارویو

روزنه

327 - نقش زنان در جنبش های فکری و

آزادی خواهی در افغانستان

آزادي او فک��ري افغانس��تان د 328

غوښتونکو غورځنګونو کې د ښځو ونډه

روان و روانشناس��ی در س��یری 329

درمانی

330 اروا پوهنې او روحي درملنې ته کتنه

331 داستان های آموزنده برای اطفال و

نوجوانان

332 د افغان ماش��ومانو او تنکیو ځوانانو

لپاره روزنیزې کیسې

333 آموزش و رهنمای مطالعه

334 د مطالعې د زده کړې لارښود

dastan barae atfal afghanistan.indd 101 5/30/2016 2:18:19 PM

Page 114: dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016 2:17:07 PMacku.edu.af/wp-content/uploads/woocommerce_uploads/2019... · 2020. 4. 14. · dastan barae atfal afghanistan.indd 1 5/30/2016

dastan barae atfal afghanistan.indd 102 5/30/2016 2:18:19 PM