اه هنووید هاگنشاد fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98...

176
1 هاونهشنگاه دیو داویسنده : نFati shi ti دیریرینگــــــــــ دیرینگـــــــــ هَ ا هَ ا این چه صدای کوفتیه... بعد از این کهغزم م لود شدیدم فهم صدای مزخرفه ساعته... دستمو از زیر پتو درآوردم وشتمو م کوبیدم رو ساعت تا خفه شهش آخیششش... ولی زهی خیال باطل طولی نکشید که صدای بلند اونشکول او جون( وم پسرعم) درحالی که یه آواز من در آوردی میخوند تا بیدارم کنه بلند شد: - غک ُ ا قشنگ من چه ناز خوابیده تو رخت خوابخملیش م آبدهن چکیده کَ غ ُ ا من چشماتو وا کن... یه لگد عطا کن هویغ ا پاشو دیگ هییخوام م با لطافت بیدارت کنم نمیشه عادت کردی با... میخواست طبقعمول م مزخرفاتشو ادامه بده ک با عصبانیت( هروقتکی ی بدخوابم ک نهقم اخ سگ میشه) داد زدم: خفه شــــــــــــوبندی می یابندم ب دهن مبارکو؟؟ با حالت مسخره ایماشو چش گرد کردو گفت: ربیت بیت از یه دانشجو بعیده این حرف ا... رو تو خدابین ب آیندهزان سا کشورمون کیا هستن... نوچ نوچ نوچ خواستم جوابشو بدم ک یهوام چشم گشاد شد... چی؟ چی؟ اون گفت دانشجو؟؟- جیــــــــــغ شروین نگو کنشگاه دا قبول شدم؟- چراغ ا جونم قبول شدی اونم گرافیک و همیننشگاه دا تهران- ووووو یوهو عاشقتم به مو- چاخلصیم( ف مخف چاکریم وخلصیم م) - خب پاشو بریم بیرون به من مشتلقه،بیخود بدمه اینه راهدم نیوم با اینمه ه دردس ر بیدارت کنم ک

Upload: others

Post on 15-Oct-2019

17 views

Category:

Documents


0 download

TRANSCRIPT

Page 1: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

1

داشنگاه دیوونه ها

Fatiنویسنده : shi ti

دیرینگـــــــــ دیریرینگــــــــــ

مزخرفه صدای فهمیدم شد لود مغزم که این از بعد...کوفتیه صدای چه این اه اه شه خفه تا ساعت رو کوبیدم مشتمو و درآوردم پتو زیر از دستمو...ساعته

اوشکول اون بلند صدای که نکشید طولی باطل خیال زهی ولی...آخیشششش :شد بلند کنه بیدارم تا میخوند آوردی در من آواز یه که درحالی (پسرعموم)جون

خوابیده ناز چه من قشنگ االغک-

چکیده آبدهن مخملیش خواب رخت تو

کن عطا لگد یه...کن وا چشماتو من االغک

...با کردی عادت نمیشه کنم بیدارت لطافت با میخوام هی دیگ پاشو االغ هوی

نهک بدخوابم یکی هروقت)عصبانیت با ک بده ادامه مزخرفاتشو معمول طبق میخواست مبارکو؟؟ دهن ببندم یا میبندی شــــــــــــو خفه :زدم داد (میشه سگ اخالقم

تورو...احرف این بعیده دانشجو یه از بیتربیت:گفت کردو گرد چشماشو ای مسخره حالت با نوچ نوچ نوچ...هستن کیا کشورمون سازان آینده ببین خدا

دانشجو؟؟ گفت اون چی؟ چی؟...شد گشاد چشمام یهو ک بدم جوابشو خواستم

شدم؟ قبول دانشگاه ک نگو شروین جیــــــــــغ-

تهران دانشگاه همین و گرافیک اونم شدی قبول جونم االغ چرا -

موال به عاشقتم یوهوووووو-

(مخلصیم و چاکریم مخفف)چاخلصیم-

ردردس همه این با نیومدم راه اینهمه بده،بیخود مشتلق من به بیرون بریم پاشو خب- ک کنم بیدارت

Page 2: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

2

صبح ۱۱ ساعت...بشم آماده تا رفتم و گفتم کشداری چشم ک بودم خوشحال انقدر سحیرخیزم چ ..ماشاا..بود

...رفتنگ شیرینی برا بیاد کی میدونه خب ناکس ای کنم مهمونش نهار باید اینکه مثل خب

نم بگم خودم از بزارید .رفتم بیرون جانم اوشکول با صبحانه خوردن بدون و شدم آماده گیبچ نزدیکتره،از بهم برادر از ک پسرعموم شروینم و هستم بچه تک سالمه ۱۱ راد ترمه امسال و بزرگتره من از دوسال شروین البته راحتیم باهم خیلی و شدیم بزرگ باهم

المبور یه ک هست اونقدری خوبه هردوتامونم خانواده مالی وضع.شده تموم سربازیش تو هنوز من ببینم خواب تو باید المبورگینی کردم شوخی خخخخخ..پامون زیر بزاریم گینی .داند خدا کی؟ حاال..میخره ۶۰۲ برام گفت ک پدرمم قول اون کف

چیشد؟ تو دانشگاه قضیه:پرسیدم و افتادم چیزی یاد یهو ک میزدیم قدم توراه

خودت وردل دانشگاه میام دیگ چندروز تا احتماال..تهران برا گرفتم انتقالی هیچی-

زدیکیمن بهم انقدر همین برا بچس تک اونم راستی..داره عالقه گرافیک به من مثل شروینم

رمیرهس حوصلم دربیاره بازی دلقک کالس سر کی نباشی تو ک بودم این نگران پس خوبه-

میپوکه؟ حوصلت ک چیکارس وسط اون گرامی استاد پس-

بود حالیم من چیزی یه اقال..بود جالب تو مثل تخته کاش:گفتم شعر حالت با

میکشی نقشه داری االن از نرفتی هنوز خوبه حاال:گفت خندیدو

لعنت منکرش بر - نگرم آینده من..چی پس-

خورهب کارد ای...کنن میل غذا رستوران میخوان فرمودن آقا ک کبابی سمت برم خواستم اول ..کردم بزرگت خودم..هستی طلبی فرصت چ تو میدونم ک من..شکمت اون ب

دختر هی به چشمم ک میلومبوند داشت شروینم و میکردم جان نوش غذا داشتم رستوران تو تیپی چ..پلنگی ساپرت و زرد باشال مشکی مانتو..افتاد

از داشت طرف ک درحالی دختره دیدن از بعد اونم..دادم نشون شروین ب رو دختره سر با :گفت بشنوه اون ک جوری میشد رد میزمون کنار

...پلنگم عاشق من پلنگ پلنگ پلنگ پلنگ

هت تا ک بازشد نیشش جوری شروین قیافه تیپو دیدن با بعد ولی کرد اخم اول دختره ...شد معلوم حلقش

Page 3: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

3

از مکر هرچند...نکنه نگاه همچین داداشمو دیگ ک دیوار ب شه کتلت بزنم میگ شیطونه ..بود خودمون

رنگ ب ای قلوه لبای و فرم خوش دماغ با مشکی ابرو چشم پسر یه خوشگله شروینم ولی ...سانت ۱۱۰ قدشم میسازه خودشو میره باشگاه خوبه هیکلشم و کمرنگ خیلی ای قهوه

الیخ و غذا خوردن از بعد...رفت کشید راشو نمیکنه حسابش مگسم شروین دید ک دختره ب رفتن برای فردا ک کردم یادآوری شروین ب برگشت توراه و خونه رفتیم من جیب شدن ...منتظرشم دانشگاه

شروین غیر ب منم و نیستن دانشگاهی هم باهام دبیرستانم دوستای از هیچکدوم متاسفانه ساعت صدای با صبح ...میکنم پیدا فابریک رفیق ی دانشگاه برم حاال...اونجا ندارم کسیو مقنعه و مشکی جین با ای سرمه مانتو یه خب..حاضرشم ک رفتم و شدم بیدار سریع

مشکی همیشه بیاد لباسا همه ب باید کیفوکفش ک معتقدم چون و دانشجویی ردخت یه من ک کنم عرض خدمتتون..آینه جلو رفتم و کردم اماده مشکیمو کولی..میخرم و هاست عملی شبیه ازنیمرخ ک بینی و ای غنچه لبای و طوسی ب مایل آبی باچشمای ۱۲۱ قدم..نیستم استخونی الغر یعنی توپره هیکلم..پره هامم گونه

ب رفتم شدن اماده بعد..زیباییم بابت خداروشکرمیکنم و میاد خوشم فیسم از کل در .خودم مامیه و ددی بر گودمرنیگ و سالم :گفتم و آشپزخونه

اله از وقتی جوابشونو ک کردم خداحافظی صبحانه خوردن بعد ومنم دادن جواب لبخند با باشی موفق...سالمت ب :شنیدم میشدم خارج داشتم

زنعموم دار،همچنین خونه مادرم و فرهنگیه پدرم شغل

...کارمیکنه مخابرات شرکت هم وعموم

:گفتم دبو مشکی جین و طوسی سیوشرت با سفید تیشرت یه ک تیپش و شروین بادیدن کنی تور دخترارو میخوای اولی روز

دیرکنیم نمیده راهمون استاد ک بریم شری سالم -بانو سالم علیک-

تری کیه ب کی اولی روز شدی جوگیر چ شری، کفتو-

برای جدید محیط ی دانشگاه اخه داشتم استرس یکم...دانشگاه سمت افتادم راه ود ترم از خودشون انگار واال...بدتر دیگ میکنن مسخره هارو اولی ترم ک بخصوص..منه ..دیگ بودین پخمه اوایل ما مثل شماهم...اومدن

Page 4: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

4

مارهش پرسیدن بعد ماهم پس...گرفت یکی درسامونا قبل از خرد بدرد بار ی جونم اوشکول ....کهــــ بودیم رو راه تو ..رفتیم کالس سمت ب کالس

از..میدوعه رو راه انتهای کالس سمت باسرعت داره پسره ی دیدم کهـــــ بودیم رو توراه اون طرف پای جلو انداخت سریع ک بود اورده باخودش موز پوست کی نمیدونم ورم اون

..اومد فرود روزمین مبارک باسن با شپلق و بگیره ترمز موقع ب نتونست یاروهم

ما چقدر...کردن همراهیم خنده،بقیم زیر زدم پقی دیدم رو صحنه این میگی منو اقا ب بیشخصیتیم

چند..میکردم گشایی عقده داشتم من البته..میخندیم داریم کنیم کمک طرف ب اینک جای و توچاله رفت پام یهو ک میزدم قدم بارون تو بودم پوشیده بلند پاچنه ک پیش ماه ...خندیدن و کردن باز آبی اسب عین دهنشونو بودن اونجا ک پسرم چندتا..افتادم

استخ خندش کنترل با شروین خالصه..میخندم بدبخت این ب دارم اونموقع تالفی ب منم مثل ونما..نکنیم دیر اولی روز بریم بیا کن ولش :گفتم گرفتم دستشو ک یارو سمت بره ..اومد دنبالم تونبون کش

کالس وسط خالی نیمکت رو رفتیم بود نیومده استاد خوشبختانه و شدیم کالس وارد ..موند باز دهنم بادیدنش...شد کالس وارد استاد بعد مین ده..نشستیم

نکای مثل ن ولی رمانن تو فقط خوشگال استاد فکرمیکردم همش..جیگریه چ خالق جلل لبای با بور پسره ی...کردی سرحالمون صبحی اول گرم دمت خداجون..هست واقعیشم

باید مبنظر درکل..بود قدبلند و ورزیده هیکل و قلمی عسلی،بینی سبز گوشتی،چشمای ..استاد تا میشد مدلینگ

بود افتاده ک بود پسری همون لباس..بردم پی فاجعه عمق ب تازه کردم لباسش ب نگاه ی همونه؟ این یعنی نـــــــه...زمین

ازاون ک بود اینجا بدبختی...داغونتره ازمنم قیافش اون دیدم ک کردم نگاه شروین ب ..خوبه نهنک تالفی حاال..بودیم کالسش تو دونفر ما فقط میخندیدن بهش داشتن ک تعدادی

مماس و ترمتونم این استاد من سالم:کرد صاف گلوشو و انداخت کالس ب اجمالی نگاه ی سپهریه سهراب

خدابیامرز سپهری سهراب استاد واا :گفتم و بگیرم دهنم جلو نتونستم معمول طبق جدیدشی؟ ورژن شما..مرده ک چندساله

Page 5: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

5

رصح لبخند ی بعد اوشونم ...کردن کنترل خودشونو ولی بازشد براخنده ها بچه همه نیش مفتشی؟ احیانا شما:فرمودن درار

من روب میگم قزین سنگپا ب من..نمیشناسه منو ولی کنه ضایم خواست مثال پرو پسره خیلی حتما شده استاد سن این تو جالبه..باش سال ۶۱ میخورد بهش...میدم کشیک جات ..مخه

فتشمم دوستان کنجکاوی رفع برای باشه الزم:گفتم بسوزونه ابادشو ناکجا تا ک لحنی با ..نلرزه توگور تنش ک ام سپهری سهراب نگران فقط من..میشم

اه بچه همه حرفش این با ...نیوفتی ترم این ک باش خودت نگران شما:گفت کردو اخمی اوووووووو :گفتن

ک بدم جوابشو خواستم..استادی مقام از سواستفاده و روشن روز تو تهدید..پلید ادم إی و رنگی چشمای با پر صورت ی...کالس تو اومد خوشگل دختر ی و بازشد کالس در یهو

...بود کرم کتان شلوار با مشکی مانتو لباسشم..داشت طالیی موهای

داداشی :گفت (استاد همون)شاعرجان ب رو بلند صدای با همه ب توجه بدون یگرفت جدید فیلم دیشب بود خودت تقصیر ولی کردم دیر میدونم برم جونم،قربونت ...موندم خواب منم میدیم داشتیم

خونه ندی رام کالس تو اگ گفت مامان اصال..ها نشی بداخالقی استاد..خب ببخشید ...میرسه حسابتو

...میکرد نگاه جونشو ابجی داشت باز بادهن سهرابم خود..بود شده گرد چشماشون همه

برو :گفت عمیق نفس ی بعد و بست چشماشو سهراب ک بود سکوت تو ثانیه چند کالس بشین

وت نونم بشم دوست باهاش ایول،اگ..نشست من کنار خالیه صندلی رو اومد أد آبجیشم روغنه

..ببری بدر سالم جون مامانت واسطه ب امروز فکرکنم:گفتم بهش اروم نشست ک همین

شاسم..بود گرمی خون دختر ...میشه من ناجی مادرم هربار واال اره:گفت زدو بزرگی لبخند ...منه همسن و پرستوعه

سموا گفتن بعد ک رسید شروین منو ب کنید،نوبت معرفی رو خودتون فرمودند شاعرجان برادرین؟ خواهر:پرسید فامیلمون

Page 6: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

6

شوخی:گفت سرم پشت سریع خودشیرین شروینم...داداشیم و آبجی ن :من .دخترعموییم پسرعمو..میکنه

لق دهن..کردم نگاش چپ چپ

شروین منو..کرد تموم کالسو زود بود اول روز دادنش،چون درس ونحوه ها بچه معرفی بعد متشونس پرویی کمال در و حیاط تو دیدم سهراب کنار رو پرستو..رگ تو زدیم چایی ی رفتیم کنه پیدا خودش واس جینگ رفیق چند ی رفت شروین..رفتم

بدی؟ همب موبایلتو شماره میشه جون پرستو یعنی ببخشید عه جون کالغ...سالم دوباره:من

هشب منم داد شو شماره (شدم هم صمیمی چ)پری ...کردم حساب پشه سهرابو شیک خیلی ب شمارتو چرا:شنیدم سهرابو صدای ک میشدم دور ازشون داشتم و کردم تشکر..زدم تک میدی؟ ها غریبه

خوبه ک فهمیدی روزه یه -خوبیه دختره داداش عه-

گرگهپر جامعه..عزیزم میگ راس داداشت خان:گفتم پرستو ب خطاب و سمتشون برگشتم دست اب)میشی دوس فرشته ی وبا یاره باهات شانس وقتی ولی کرد اعتماد هرکس ب نباید ..بدی دست از فرصتو نباید(خودشیفته عم آی-کردم اشاره خودم ب

چیز ی حسودی سر از هاهم بعضی:گفتم بالفاصله ک شنیدم سهرابو پوزخند صدای ..نکن توجه بهشون..میگن

کیفیدم شدی کنف اها..توهم رفت اخماش اخیششش

..پیشمون اومد شروینم همونموقع ک زد لبخند پرستو

بهتره؟ حالتون سالم،سالم،استاد -

باش؟ بد بود قرار مگ:تعجب با سهراب

.بود ای ضربه بد..میگم صبح قضیه خاطر ب-

چیه؟ صبح قضیه :پرسید کنجکاوی با پرستو

ی دیدیم کالس میومدیم داشتیم ک صبح :گفتم سریع من ک هیچی بگ خاست سهراب از بعد دیگ هیچی..میزنم مثال دارم شما دورازجون استاد البته..میدوه اسب عین داره نفر

مینز ب مبارک نشیمنگاه با و میده انجام موز پوست توسط دومتری پرش ی بدش شانس ..بازمیگردند

Page 7: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

7

ای کالفه لبخند سهراب اومد؟ دردت الهی بمیرم دادش؟ اره :گفت و خندیدد پرستو ..نبود چیزی ن زدوگفت

هیچی گمی این بعد میپوکید زمین میافتاد شدت این با کرگردنم..نبود چیزی عمش جون اره پرزوره ک معلومه هیکلش از هرچند...ام قوی من مثال الکی..نبود

..شدم خونه راهی دیگ کالس چندتا بعد

کجایین؟؟ ددی مامی...سلـــــام سالم -

میدیدمو نباید چیزی و کردم باز درو خر ومثل اتاقشون سمت دویدم سرعت ب بعلـــــــه...دیدم

مشغول و بودن نشسته تخت رو پدرم پاری رو مادرم یعنی..بودن هم حلق تو مامی و ددی پاش رو مادرم چون و میش بلند ازجاش میشه هول پدرم من اومدن با ک بودن الوترکوندن

شیمنگاهن با زمین میافته هرکی امروز چرا نمیدونم...تحتحانی با اونم..زمین میافته تقی بود ...میاد فرود

ریبرس خاک کارای اونا بکشم خجالت چرا من اصال...بکشم خجالت یا بخندم نمیدونستم دربرا یا خواهر من باش حواستون:درگفتم پشت از ولی بستم درو فورا و خندیدم...کردن الاص ها طفلی هرچند )نکنین گیری معرکه باشم،سرپیری بچه تک دارم دوس نمیخوام یپدرصلوات برو:گفت ک پدرم صدای همراش ب و شد بلند مادرم جیغ صدای (پیرنیستن

مامان مسال گفتم شیطونی بالبخند و دیدم و مادرم نهار موقع ...رفتم اتاقم سمت لبخند با ..بردم ارث ب مادرم از هامو چشم من و خوشگله واقعا مادرم...دلبرم و خوشگل جون

ندیدی دیدی شتر امروز..جون مامان کفتو :گفت و گزید لب مامی

گهب چیز ی خاست ..دیدم عاشق ادم تا دو جاش ب ندیدم شتر اصال اتفاقا:گفتم خندیدمو ...پیچوند گوشمو محکم پشت از دست یه ک

.کن گوش گفت کنیا،هرچی اذیت مادرتو نبینم بلـــا - بابایـــی آی آی -

و کرد ول گوشمو خندیدو پدرم..دیدم،بوخودا شتر دوتا فقط امروز من اصال چشم چشم- شبیشتر دیگ..بسه هفتپشتمون واس داریم شروینو و ماتو:گفت سرم بوسیدن بعد

..بشین نسلمون انقراض باعث نسلنون ادامه جا ب میترسم..نمیکنیم

گل نوع از اره -..گلی این ب داداشم منو بابا عه : گفتم اعتراض با من و خندید مادرم کاکتوس

Page 8: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

8

.رفتیم شما ب باشیم هرچی اصال:گفتم و کشیدم جیغی

ماتاق رفتم (بابامم مامان عاشق من البته)بود همراه حرص با من برای ک نهار خوردن بعد ...استراحت برای

جا توش نیاز مورد وسایل تا بود دوشم رو گنده کوله ی...بیاد ک بودم شروین منتظر در دم داشتم کم کم...گرفتش تحویل امروز ک بود تعمیرگاه سمندش..بیاد ماشین با بود قرار..بشه و ندمبرگردو سرمو بوقی صدای با..بود اومده درد دوشم و بود سنگین کوله..میشدم عصبی ..بستم محکم درو شدم ماشین سوار عصبانیت با...دیدم شروینو

..ن یا تعمیرگاه برمیگردونی ماشینو دوباره امروز ببینم:شروین

..اومد درد دوشم سنگین کوله این با..منتظرتم ساعته نیم..شو خفه-

بودم بیدار۳ ساعت تا دیشب...موندم خواب..حاال خب-

بودی؟ مشغول کی با عه؟-

..میدیدم فیلم داشتم..غزمیت منحرف-

یادهپ پرستو با پرشیا ی سوار سهراب بعد یکم...بودن اماده همه ها بچه دانشگاه، رسیدیم سوار بقیم بیان خودشون دارن ماشین ک اونایی خب :گفت علیک سالم بعد..شدن

..میریم ماشین با جایی ی تا...بشن اوتوبوس

..افتادیم راه شدیمو ماشین سواره همه دوباره

شیش لوارش ی من...افتادیم راه و گرفتیم وسایلو و کردیم پارک ماشینو رسیدیم ک پایکوه ب روینمش...بودم پوشیده طوسی شال و مشکی کتونی و کوله و طوسی مانتو با مشکی جیب جونم ای..زد گره گردنش دور رو سیوشرتش و پوشید بلند استین تیشرت با مشکی جین ی ..داداشیم گرفته تیپی چ

پشت پرستو منو..بودن جلو سهراب و شروین...بودیم رفتن راه مشغول ساعتی نیم ..ما سر پشت اردک جوجه مثل هم بقیه و..سرشون

هوکو قله میخوایم مگ نمیشینیم؟ همینجا چرا..افتادم کول کتو از ننـــــه اخ آی آی :من کنیم؟ فتح

رومو گفتم ایشی ..بهتره نقاشی برا منظره بریم باالتر هرچی..نزن غر انقدر:سهراب ..برگردوندم

Page 9: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

9

دلم؟؟ عزیز (عشوه با)شرویـــــن :گفتم شروین سمت رفتم..رسید ذهنم ب چیزی یهو

شکستن شد نتیجش کرد صدام اینجوری ک بار اخرین..کن رحم خودت خدا یا :شروین دستم

..اوردی در بازی دستوپاچلفتی خودت اونموقع :گفتم خندیدمو

نابی؟ط هیچ بدون بسازی درخت باال کلبه ی تنها تکو میتونستی بودی تو اگ من؟ عه عه -

..بشم ضایه بعد ک نمیکنم قبولش برنیام کاری پس از اگ من:گفتم انداختمو باال شونه

یشپ مشکلی بعد ک نمیکنم توجه میکنی صدام اینجوری ک تو ب دیگ پس..اینطور ک - ..برام نیاد

اومده درد پاهام شدم خسته جونم شروین نه نه نه نه-

کن کولم- سننه؟ منو-

بیارم واسط کولتو فوقش بگیری،من سواری ازم مونده همینم چـــــــــی؟؟؟؟-

ها بچه جلو دختر زشته- تروخدا جونم داداشی-

اختناند دست برام بعدا اگ - فامیلیم باهن تو منو میدونن تازه چ؟ اونا ب اصال چرا؟ زشت- چی؟

میرسم حسابشونو خودم بگو..میخورن چیز-

باال بپر:گفت و زمین رو نشست من پشت ب..کرد پوفی

عاشقتم یوهووووووو:گفتم خوشحالی از

ندبل گذاشتو پام زیر دستاشو اونم..کردم حلقه کمرش دور پاهامو و گردنش دور دستامو ..شد

ادی بقیم االن..کاریه چ این..شروین:سهراب متعجب صدای با بود مساوی شدنش بلند میگیرن

دیگ منم منظورت بقیه داداش:پرستو

منظورمو گرفتی زود میاد خوشم:سراب

چطوره؟ هوا باال اون:گفت خنده با کرد من ب رو گفتو ایشی پرستو

Page 10: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

11

مناطق و...میشه حس بیشتر اینجا از زیبا نسیم...عالیی :گفتم لبخند با و بازکردم دستامو میشه دیده بهتر

۱۱۰ همش..قدمه متر شیش پنج من انگار میگ همچین اووووو:گفت خنده با شروین .کرد نگاه پرستو ب چشمی زیر و.ناقابل

میگ من ب باش چی هر نمیخوره خیس شروین تودهن نخود بابا ن خبریه؟ نکنه بلــــه

بوگو:شروین بکنم؟ اعترافی ی گفتم خنده با

میشم عروست بشم بزرگ میکردم فکر بودم ک بچه-

میکردم فکر منم میخریدی برام میخواستم هرچی اخه..بودم ساله ۱۰ - کی؟ چراااااا؟- ...شی شوهرم میخوای داری دوسم

فتابها با حاضرم من...داشتی دربارم شوم فکرهای سنم اون تو :گفت خندیدو بلند شروین نشم تو شوهر ولی بخورم اب

درصد سگ- منن نگاه ی منتظر پسرا...باش خداتم از:گفتم زدم پهلوش ب پام با

و کرد پیاده منو شروین...بود قشنگی جای...رسیدیم مقصد ب بعد ساعت نیم بالخره .شکوند قلنجشو

کرایت اینم:گفتم و بوسیدم محکم گونشو

وروجک:گفت باخنده

ی هرکس میکنیم،بعد استراحت کمی خب خب:برگشتیم سمتش ب سهراب صدای با .میکنه انتخاب نقاشی برا رو منظره

راب کردم اماده وسایلمو..درختا از دیگش نصف و بود دره از نصف کردم انتخاب من ک جایی دنبال منگا با..نشد ک نشد بازکنم سبزمو ابرنگه قوطی در کردم سعی هرچقدر ولی نقاشی من پسرب نزدیکترین..برم اونجا تا نداشتم حوصله..دوره خیلی دیدم ک گشتم شروین لیخی کنین؟ باز قوطیو این در برام میش استاد:گفتم سمتش رفتم بود،ناچار سهراب ..سفته

.البته گفت باخوشحالی زد برق چشماش چرا نمیدونم

Page 11: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

11

ازم قدم دو و گرفت قوطیو..خودشا واس خله اینم داره، ذوق انقدر کردن باز قوطی یه وااا قوطیو ...قوطی رو گزاشت شل درو دوباره و کرد باز قوطیو در راحت چشه؟؟ این..شد دور نریزه باش مواظب :گفت حال همون در و کرد پرت سمتم فاصله اون از

خودم ب باز دهن با ...خوشگلم مانتوی رو رنگ شدن خالی با شد مصادف حرفش این ک .کردم نگاه

.باش مواظب گفتم ک من :گفت زدو نیشخندی

:گفتم جیغ با کرد اینکارو عمد از فهمیدم وقتی

داری؟ کرم مگ اصال بودی؟ کور مگ کردی؟ غلطی چ تو

..کرد پرت اینو نباید فاصله اون از میفهمید بود پنگوئنم

عوض :گفت اونا ب توجه بی ...شد جلب سمتمون ب بودن نزدیکمون ک هایی بچه توجه کردم؟ بازش برات ک تشکرته

گهن احترامشو استاد ی عنوان ب باید و استادمه ک این ب توجه بی ک بودم حرصی انقدر من حاال ؟کردی چیکار مانتوم با ببین توسرت بخوره تشکر :گفتم نشه دردسر برام تا دارم

...ببینم بده سیوشرتتو اصال باشم؟ اینجوری

بسته کمرش ب ک سیوشرتشو سریع و رفتم سمتش بده نشون العملی عکس اینک قبل ..البد خوشگلی واس اصال؟ میارن چرا نمیپوشنش ک اینا نمیدونم من ..برداشتم بود

سیوشرتو و اوردم در مانتومو و گوشه ی رفتم داشتم بلند استین مانتوم زیر چون تا دیشمبلن..برسه مچم باالی تا زدم تا استینشو بار پنج ..میزد زار تنم تو بهع..پوشیدم انتوم ی فکرکن..رنگیه مانتو اون از بهتر ولی میخندن بهم میدونستم..بود رونم وسطای .جام سر برگشتم...اه اه باش ریخته سبز رنگ جلوییش قسمت رو رنگ طوسی

با کننمی نگام دارن باز نیش ی با دیدم کردم نگاشون.میکردم حس هارو بچه نگاه سنگینی منم؟ امروزتون سوژه چیه؟ هان :گفتم بلند صدای

هببر بدم مانتومو خواستم اول..کردم شروع کارمو زیرلب میکردم غرغر ک حالی در بعد این از..میکنه جرواجر مانتومو میکنه لج یهو گفتم باز ولی..بده پس بعد کنه اوتو بشوره تمینوش شعر فقط طفلی اون..قدیم سپهری سهراب ام سپهری سهراب واال..نیست بعید ..عینوهو یکی این ولی نداشت بقیه ب کاری

Page 12: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

12

ب فلش نور لحظه همون و برگشتم سمتش پرستو صدای با ک بدم ادامه فکرمو خواستم .خورد چشمم

.شدی نمک با نگیرم عکس ازت لباس این با بود حیف :گفت لبخند با پرستو

بهم رنگواب و خندید دیدنم با ..بگیرم سبز ابرنگ ازش تا شروین پیش رفتم و زدم لبخندی .داشت خبر موضوع از پس نپرسید چیزی...داد

.باشم تفاوت بی کردم سعی..من ب رسید تا میزد سر ها بچه ب دقیه چند هر سهراب

باشه بهتر میتونه ولی میکشی خوب:سهراب

.بتوناعصا ب بباره یکی صبحی اولی ک این ن میبود اروم اعصابم اگ میشد بهتر بله :من

ازش ک حرصی تمام واااااای،با .شد معلوم گونش چال ک زد لبخند گرفت،فقط ک تیکمو ..گونش چال تو کنم انگشتموفرو میخواست دلم داشتم

..هبد نظر و ببینه بعدا تا گرفت ازمون هارو نقاشی کشید،سهراب طول غروب تا کارمون

.بریم ک افتادیم راه بعد و کردیم صحبت نشستیم یکم

تمرف شام خوردن بدون ک بودم خسته اونقدر.خونه رسوند منو شروین سیوشرت همون با .خوابیدم

..کشیدم ذهنم تو سهراب کار تالفی واسه مختلف های نقشه کلی قبلش البته

...وایسه اخرش تا باید پس کرد شروع خوزش

یروزد ازاینک پوزش عرض با..میکنن دنبال رمانمو ک عزیزانی ب سالم:)دوستان با سخنی و کرد نگه کیبورد بدم شانس از ولی مینوشتم فصلو این داشتم من راستش..نزاشتم پست مانر ادامه منتظر اگ..میزارم پست بعدازظهرا یا شبا فقط من اینک و..بدم ادامه نتونستم ظرن و الیک...دارم دوستون..همتون از مرسی...برنامه ب بزنین سر ی ها موقع این هستین (عشقولیا نشه فراموش

داره حس چقدر موزیکو بیـــــــا

استاره جی دی کار

بنانی کف تو هنوز شما خانوم ببینم

زمانی امید با اومده استار جی دی بابا

Page 13: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

13

....بچرخونش بلرزونشو حاال

پیدا ماسماسک اون مگ حاال..پریدم خواب واز شدم هول آهنگ بلند شادو صدای با زیر جایی ی گوشیمم..برد خوابم شروین با بازی sms وسط ۶ساعت دیشب...میشه زاونا و کشیدم محکم بلندشم،پتورو تخت رو از اینک جای ب ک بودم گیج انقدر...پتوعه ..زمین افتادم کله با و خوردم قل تخت رو از..بود پیچیده پام دور پتو ک جایی

..شدم افلیج ک بیا ننــــــه آیــــــی:من

هدستش چاقو صبحی سر...ال بسم)بود دستش چاقو یه ک درحالی مامی ثانیه۱۰ از کمتر اومدن میخورد دولپی بودو تودهنش لقمه ی ک ددی و(میبینیمش ساطور با شب حتما و دهنش رو گذاشت دستشو سریع مامان ک بخنده خواست وضعم دیدن با بابا..اتاقم ..بیرون میریزه خوردی هرچی..دهنته غذا نخند:گفت

ودب دهنش تو لقمه هنوز و بگیره خندشو جلو میکرد سعی ک حالی در دادو سرتکون بابا :گفت

صحعی؟؟ اعل شعی ایعوری چعا

گفت؟ چی فهمیدین شروین مرگ جــــــان؟؟

ایزسوپر صبح فردا میگفت نکبت..دیگ اونه تقصیر همش داری؟ چیکار طفلی اون ب واا اگ من..کرد عوض ساعتو زنگ نگو..بخره کادو برام قراره فکرکردم بگو خیالو خوش منه داری ..بلقیس میزارم اسممو..دماغت تو نکردم ساعتو

صبحی؟ اول وضعیع چ این میگم:گفت و قورتید مبارکو لقمه بالخره پدر

تنصیح تو ب من از خودت؟ با میگیری کشتی ترمه واا :گفت مامی ک بدم جواب خواستم !..مامان؟ عه :من...وقت ی نترسه ک بیدارشو شوهرت از زودتر صبحا شدی ک مزدوج

ب ردمخو صبحونه رفتم شدم اماده اینک بعد منم بیرون رفتن نیست چیزیم دیدن ک اونا (مهربونم من مثال الکی)کردم درست شروین برا کوچیکم ساندویچ ی

کردم خالی بود فلفل هرچی و نون تو گذاشتم رو گوجه پنیرو..خوان شری برات دارم ...دورش پیچیدم رو نون روش،بعد

خداحافظ- خداسعدیــــی :من

Page 14: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

14

شری داش سالم:گفتم و شدم سوار لبخند با..زد ترمز جلوپام شروین کردم باز ک درو .خودم

مامی:تمگف بهشو دادم ساندویچو..باشم عصبانی من داشت انتظار حتما.کرد سالم تعجب با شروین واااای :کردم باز صحبتو سر نکنه شک اینک برا کرد نگام مشکوک ..برات کرد درست پریشب..هومنه کامران کار فکرکنم..شدم بیدار بدجور اهنگ زیاد صدای با صبح امروز .کردن کاری دست گوشیمو بودن خونمون

نصفش زدک ساندویچ ب گنده گاز ی راحت خیال با بود حرف همین شنیدن منتظر ک اون ...میخوره چجوری بوفالو..دهنش تو رفت

حرفم شدن تموم با...پریدم خواب از ک میدیدم خفن خواب ی داشتم دیگ هیچی:من بطری..میزد هل هل داشت...کنار زد ماشینو قرمز صورت با..کرد سرفه ب شروع شروین :گفتم دادمو بهش آبمو

..نکردن ک دنبالت بخور تر یواش

.بگو خوابتو خب:گفت پروتره ازمنم شروین ک جایی ازاون ولی کرد نگام باحرص

حاال بگو- میخوری حسرت فقط بگم بیخیال-

میزخ مسی بعد..بود رونالدو و مسی بین..برزیل جهانی جام مسابقه رفتیم دیدم خواب- ..نیک بازی بجاش ک میشی داوطلب تو..نبود کسی ذخیره نیمکت تو ک ازاونجایی و میشه

!رونالدو؟ با مسی جای ب من :گفت هیجان با

کنی سواستفاده فوتبال ب عالقشون از میده کیف چقدر

ارهد حس چقدر موزیکو بیـــا:میگ و سمتت میاد رونالدو ک زمین تو میری تو بعد..اره:من

استاره جی دی کار

بنانی توکف هنوز شما خانوم ببینم

!!هـــا؟؟:گفت باز دهن با

.پریدم خواب از منم شد صوتی و رفت تصویر یهو دیگ هیچی:گفتم خندیدنو

مسخره:گفت حرص با انداختم دستش فهمید

صبح سوپرایز جبران این نداشت میکنم،قابلی خواهش-

Page 15: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

15

..داریم سهراب با کالس تا دو امروز..دانشگاه رسیدیم

عدب زنگ میکنم کپی..نوشتم خودم من زیاده چون درس این جزوه :گفت سهراب کالس تو ..میدم بهتون

..یادبگیرم وتادفترش رفت دنبالش منم رفت بیرون وقتی.کرد تموم نباشید خسته ی با کالسو

۱..دیگ بازیه پارتی..داشت جدا استراحت اتا ی دانشگاهه رئیس خواهرزاده ک اونجایی از ..رفت دانشگاه رئیس دفتر سمت اومدو بیرون اتاقش از بعد دقیقه

ینع..نکرد قفل درو خداروشکر..اتاقش سمت رفتم بودم ازش تالفی توفکر هنوز ک منم هجزو ب خورد چشمم..کنم پیدا سوژه ی تا انداختم اتاق ب کلی نگاه ی..داخل رفتم موش فنص تقریبا ک جوری هرصفحه رو اوردم در موژیکو معطلی بدون و سمتش رفتم..میز رو

:مثل هایی جمله نوشتن کردم شروع پرمیکرد رو صفحه

جونم سهی سالم

امروزی مدل شاعر استاد

اورانگوتان پنگوئن غازیه کله

داریم گله جوانی از

بگردم دورسرت تاسحر شب دارم دوس

هات گونه چال اون رو بوس

انتر چلمنگ خرمگس

رامتلگ شکلک چندتا اخرشم صفحه رو..نداشت ربط بهم اصال ک دیگ پرت چرتو کلی و .شود چ..کشیدم

....کــ بودم راهرو اخر..بیرون زدم اتاق از ثانیه سرجیک گذاشتمو سرجاش رو جزوه

راد؟ خانوم-

من خدایا حاال؟ کنم غلطی چ..نشد دقیقم دو فهمید سریع چ ...خودشه گاد یا .سمتش برگشتم و قورتیدم ابدهنمو حاال خب..چندش اه..توفمو..نادمم

داشتین؟ اینجا کاری- بله؟ :من

..داشتم کار استادا از یکی با بله - سننه؟ رو تو

Page 16: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

16

ک میدونین کنین؟ کمکم ها جزوه کردن کپی تو میشه شده تموم کارتون ک حاال خب- .زیادن

..میکرد شک بعدا شاید وگرنه کردم قبول ناچار...بابا ای

..کشید طول ساعتی نیم ی ها جزوه کردن کپی

..نکرد نگاشون بارشکر میلیون خدارو ک نبینه هارو جزوه میکردم خدا خدا

..کردیم پخش ها بچه بین هارو جزوه و کالس رفتیم

:تگف دخترا از یکی اینک تا..خنده یا بود تعجب یا ها بچه نگاه تو کم کم جزوه دیدن با اوردین؟ درست رو جزوه مطمئنین استاد

میزد ک هرصفحه با و...کرد نگاه بود دستش تو ک اصلی بجزوه چیه؟ منظورت:سهراب اروه جزوه همه:گفت و کشید خوشگلش موهای تو دستی آخر سر..میشد قرمزتر صورترش ..میزم رو بزارن

.دیگ داریمش یادگاری استاد:گفت پسرا از یکی

.میـــــز رو بزارید گفتم:میز رو گذاشتن هارو جزوه همه زد ک دادی با

..شد یخمک دلم اها..میخوره حرصی چ جـــونم ای

گهن خندمو بزور..کیفش تو گذاشت رو جزوه و کرد استفاده سهراب حواسپرتی از شروین ..داشتم

ترمه سالم:گفت پیشمو اومد پرستو شد تموم ک کالس

.پیدایی کم خانوم پری بـــه:من

دعوتت خونمون نهار جمعه برای میخواستم راستش..دیگ ببخشید:گفت زدو لبخندی ..بیای اگ میشم خوشحال...کنم

اشتداد خان این ولی..میدم خبر بهت شب کنم صحبت بامادرم باید..پسفردا یعنی جمعه- بیرون؟ خونه از نکنه پرتم عصبیه

نوازه مهمون هم خیلی...نه إواع-

خودمونیم؟ اینک فقط باش-

خالی خونه میبری منو کلک إی- تو منو اره-

Page 17: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

17

منتظرم شب..گمشـو:گفت بازومو ب زد مشتی

بابای- بای فعال..باش-

...شدیم ماشین سوار شروین با

إی:گفت و کرد نگام تعجب با شروین..خنده زیر زدم شدم ماشین سوار ک همین ..باشه تو کار میزدم حدس..مارمولک

.شد برداشته دوشم رو از سنگین بار ی تالفی این با میکنم احساس..بود حقش-

.گفتم مامان ب رو پرستو دعوت قضیه شام موقع.رسوند خونه ب منو دادو تکون سری

اوردن سرت بال ی اگ خونشون؟ بری میخوای ک میشناسی رو دختره چقدر مگ:مامی چی؟

استادامونه از یکی خواهر تازه..خوبیه دختر..باشی بدبین همه ب ک نمیشه مامی واا-

.باش مواظب ولی برو باش-

..نمیزنه حرف مامی حرف رو کال ک هم ددی....چشــــــــــم-

همش چرا تو..دوروز بود،همش چقدر انگار زود خیلی میگ همچین..شد جمعه زود خیلی ..تربیت بی..کردی غلط...میخواد دلم..میکنی؟ دخالت من توکارای

تاکسی ولپ..میشم اماده و میپوشم سفیدم شلوار و بنفش مانتو با خوشگل بلند استین ی زآنالی سراغ بریم خب..میشه باز در بعد ثانیه چند..میزنم درو زنگ و میکنم حساب رو

حیاطشون طرف ی..نداشتن استخر..جاشه توش ماشین تا سه ک بود اونقدری..حیاطشون ..بود درخت چندتا دیگ طرف و باغچه

کوتاه کشلوار ی با میرسه انگشتاش تا ک بلند استین بلوز ی..میاد استقبالم ب پرستو ..شده نمک با جونم ای..کرده گیس موهاشم پوشیده

وااو...میمونه باز دهنم خونه مدل دیدن از..خونه تو میریم علیک سالم بعد

Page 18: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

18

مبالی چپ سمت توهال..داره سنتی سبک دیگش قسمت و مدرن کامال خونه قسمت ی مهه طرف ی ک بود معلوم بود اپن اشپزخونشونم..پشتی و قالیچه راست سمت و راحتی ..مسی ظروف و نفتی سماور دیگ سمت و برقی لوازم

خونتون خوشگله چ وای:گفتم هیجان با

.مدلی این بود سهراب پیشنهاد:گفت زدو لبخندی

داره جالبی ی سلیقه پسر ی عنوان ب-

ببینی؟ اتاقارو بقیه اوهوم،میخوای-

البته:گفتم تعارف بی

.بنداز نگاه ی برو تو میارم میوه تا من پس-

ک رو سومی..بود پری مال دوم اتاق..بود مادرشون پدر مال اول اتاق..بود خوابه۳ خونشون ..خودشیم منو گفت ک پرستو وااا..خوابیده تخت رو سهراب دیدم کردم باز

میز..دونفره تخت اتاقش چپ سمت..بزنم دید اتاقشو بزار خوابه ک حاال بیخیال ب اویزون فانوس ی..قالیچه..راحتی صندلی راست سمت..بهداشتی سرویس..کامپیوتر ..خفنی عکس چ..داشت کابویی کاله و بود اسب سوار ک خودش از عکس ی و دیوار

بخیـــــــــرررر صبـــــــح:زدم داد گوشش در و سمتش رفتم بریزم کرم یکم گفتم

.دماغم ب خورد پیشونیش بود سرش نزدیک سرم چون و خواب از پرید کانگورو عین

سفته؟ انقدر ک گچه توسرت دماغم،مگ آیـــــــــــی اخ اخ:من

میکنی؟ چیکار اینجا ت:گفت اخم با ماساژمیداد پیشونیشو ک درحالی

(بسازه میوه رفت پری فکرکنم)پرستوعم مهمون اطالع جهت-

میکنی؟ چیکار من اتاق تو میگم میدونم اونو-

.بدم سیوشرتتو اومدم اها-

.لمب رو بزارمشون رفت یادم ک بودم خونه محو اونقدر.کردم اشاره دستم تو نایلکس ب و

.میدادی شدم بیدار صبرمیکردی-

بیا...دیگ شدی بیدار-

Page 19: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

19

.اومد پرستو ک بودم نشسته مبل رو.حال سمت رفتم منم گرفت سیوشرتو اومد

.دیگ برسن خوب میزاشتی:من

چی؟:گفت تعجب با پری

بکاریشون؟ نرفتی مگ میگم هارو میوه-

تمشس دوباره منم افتاد ها میوه همه خورد سر دستم میومدم داشتم راستش:گفت خندیدو .کردم خوشکشون و

.خواهر نباشی خسته-

اب نجیب اسب ی عین اومد سفید تیشرت و ورزشی شلوار ی با سهراب بعد دقیقه چند .اشپزخونه تو رفت سرزیر

توییم؟ منو فقط نگفتی مگ پری:من

داداشی؟.بپرسم صبرکن.بیرون بره قراره چراا-

هوم؟:سهراب

دیگ؟ بیرون بری میخوای:پری

چراااا؟- نـــــــه:سهی

میخورین؟ چی نهار شما اصال.شد عوض نظرم چون-

.میدم سفارش بیرون-

یمشکل ک شما:گفت منو سمت کرد روشو و میخوریم باهم میکنم کباب هستم من خب- نداری؟

.نخیر:من

نییع.بهشون زدم زل منم میداد اب گالرو پرستوعم.حیاط تو میکرد درست کبابو داشت .بکنم ک نبود کاری

.ببیننت میترسن حلزونا این باغچه سمت نرو گفتم صددفعه پری:سهراب

چرا؟ داداش واا:پری

.میخوریشون.پرستوعی چون-

Page 20: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

21

میخوره؟ حلزون پرستو مگ-

.نیست بعید چیزی ما پرستوی از.نمیدونم-

دثانیهچن از کمتر.گرفت سمتش ابو شلنگه و دوید سهراب سمت ب پری حرف این گفتن با (.موش گفت نمیشه هیکل این با)شد ابکشیده فیل ی ب تبدیل سهراب

.میزدم قهقهه داشتم ک من

نگاشون خنده با.دویدن باغ دور همینجوری مین پنج ی.پرستو دنبال رفت بدو سهراب روهماخمو استاد این شاد روی این بالخره.میکردم تحسین بینشونو صمیمیته و میکردم .دیدیم

بکبا خوردن شد نتیجش و کردمـــــــ منقل ب نگاه کردم،ی حس سوختگی بوی کم کم .سوخته

ن گاران خدا تورو نگاه.ببینه عالقشو مورد سریال رفت پرستو خوشمزه مثال نهار اون بعد ..سررفت حوصلم..میکنه چیکار داره اتاقش تو نی معلوم سهرابم اون.مهمونم ک انگار

تمداش..میاوردمش شده بزورم باشه سهراب قراره میدونستم اگ بود اینجا شروین کاش ای اروم.شنیدم غرش صدای کردم احساس ک رفتم درختا سمت...میزدم قدم حیاطشون تو

کوپ سنگ .دیدم(سفیدا و سیاه این از)خالدار سگ ی دومتری فاصله ب ک برگشتم شروع کشیدمو جیغی.اومدم خودم ب پارسش صدای با ک میکردم نگاش وحشت با.کردم .دویدن ب کردم

تینگف بهم چرا نشی ذلیل پرستو.شده من نوبت نهار بعد حاال دویدن کم پری و سهراب دارین؟ سگ

نیومدن؟ جیغم صدای با ک گورین کدوم حاال

سمت رفتم جونم ترس از اخرش.دنبالم االغم سگ اون دویدم حیاط تو کامل دور ی خالصه .نشستم هاش شاخه از یکی رو و رفتم باال درخت از میمون عین درختا

گمشو..شدی ضایه:گفتم دراوردمو براش زبونمو.میکرد هاپ هاپ پایین هم خالخالی اون .سمج سگ..اونور

زودتر میمردی.بود ایستاده حیاط وسط..شد کشیده سمتش ب نگام سهراب صدای با میومدی؟

Page 21: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

21

.پسر اینجا بیا ارژنگ؟:سهراب

ارژنگه؟؟ سگش اسم جـــــــــــــــــان؟؟؟

..دیگ پایین بیا:گفت من ب رو.رفت فرستاد سگو

پریدممی اگ.باالرفتم ازاین چجوری من..میشد متر سه ی ارتفاع؟ چقدر نمیبینی کوری اخه .میشکست جاییم ی درصد پنجاه احتمال ب

رسیمیت:گفت بابدجنسی و شد تردیدم متوجه.دیگ برو گمشو.میکرد نگام منتظر هنوز بپری؟

باو ن من؟ کی:من

.کنن مخم تو صحرا خاک.گرفتم پریدن ژست نشم ضایه اینک برای و

با تهش ته دیگ.دادم دست از تعادلمو و کرد گیر ها شاخه از یکی ب پام لحظه همون فرود سهراب بغل تو زمین جای ب ک میدونستم حتمی پاهامو از یکی شکستن ارفاق .اومدم

عجب دمی چ سری چ به به..خوشگلتره نزدیک از..هیکلی چ ژووون..عملی سرعت چ وای راست مامانت..نکن خراب خوبمو حس برو گمشو...میگی؟ پرت چرتو داری تو باز..بالی

ب کمی..استغفرالله..عمته اغفال..میشی اغفال داری میارن،االن سرت بالیی ی میگفت لفتیدستوپاچ:گفت زیرلب میشد دور ک حالی در.زمین گذاشتتم اروم بعد کرد نگاه چشمام

.احساس بی برقی انتر..میگفت احساسی جمله ی باید االن..بیشعوره چ عه عه

.نشنیدن رو بنده جیغ داشتن تشریف مسترا خانوم پری بله دیدم ک خونه تو رفتم

.شهربازی بریم باهم چهارتایی شد قرار و شروین ب زدم زنگ پری پیشنهاد با

.هیجانم عاشق.میکردم نگاه ها وسیله ب اشتیاق با و شدم شهربازی وارد

بلیط چندتا رفتن شروین و سهراب.طوالنی بلیط صف و بود شلوغ بیشتر بود جمعه چون .ستادیمای منتظرشون درختا سمت گوشه ی رفتیم ماهم.بگیرن ...و سورتمه،سفینه،کشتی

دانشگان های بچه از..اشناست قیافشون چ..سمتمون اومدن پسر دوتا بعد دقیقه چند .نشناختن مارو اونا ولی...فکرکنم

عزیز های لیدی سالم:اولی پسر

Page 22: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

22

.بودیم توجه بی بهشون

.جهانین خلق با ک باشین ازون به باما بابا:دومی پسر

ردسرد حوصله ولی بدم جواب میتونستم..شاعرشده من واس..چلغوز پسره دهنش تو بزنم ..میشه عصبانی شروین میدونستم..نداشتم

یفک دسته هم یکی اون..گرفت پرستورو بازوی اومد یکیشون..شدن نزدیک بهمون کمی .جداشد کیفم از دستش ک بگم چیزی خواستم..منو

یهیکل نظر از.بود شروین مشتای زیر هم یکی اون.میزد مشت بهش داشت ک بود سهراب .بودن ازاونا کوچیکتر

..سینما اومدن انگار ها مسخره..شدن جمع همه..رفت ابرمون وای ای

.رفت ابرمون ولشکن..نداره ارزش شروین..ولشکن بسه:گفتم شروین سمت رفتم

دایص مطمئنا ولی.رفتن در جفنگی اونام.شد اون بیخیال سهرابم شروین کشیدن کنار با :گفت ک شنیدن سهرابو

.کنین جمع حواستونو..دانشگاهین های بچه از..نشناختمتون فکرنکنین

شیدوک بازومو شروین.براشون بخره اب بطری دوتا رفت پرستو.اینا هستن اعصابی بی چ ب ک..چیزاس همین واس کن حجاب بیشتر و بپوش بهتر لباس میگم بهت وقتی:گفت

..سمتتون بیان ندن اجازه خودشون

..گیردادن ما ب اونا..خوبه وضعمون ک ما میگی؟ داری چی:من

فتمونک شهربازی:گفتم زیرلب.چیشده انگار حاال خــــــــــــب.برگردوند روشو کرد پووفی .برچیدم ولب .شد

اقعاو.کردم تشکر امروز بابت سهرابم و پرستو از.خونه سمت افتادیم راه نموندیمو دیگ .داشت کردنم تشکر سگ توسط شدنت دنبال و سوخته کباب خوردن

..نمیشن زدن،باز چسب پلکام ب انگار اووووف..کردم باز چشمامو بزور ساعت صدای با

بودم صبح۴تا دیشب..نداشت فایده ولی بپره خوابم یکم تا زدم اب صورتمو رفتم بابدبختی ..پشیمونم چی عین االن ولی..داد کیف انقدر..چتروم

..نخوردم هم صبحانه حتی پوشیدم لباس آلودگی خواب با

Page 23: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

23

وسرم خواب تو بزور بفهمم چیزی اینک بدون منم میزد فک یسره شروین ک ماشین تو ..میدادم تکون براش

میری داری کجاست حواست هــــــــــــــــوی:صندلی رو نشستم سیخ دادش صدای با .داشبورد تو

.گرفتتم شروین ک میکرد سقوط داشبورد سمت داشت سرم نبود حواسم

خوابیدم دیر دیشب مممم:من

بودی؟ کسی با چرا؟مگ -

.میدم تکون مثبت نشونه ب سرمو پرتی باحواس

بودی؟ کی با چــــــــــــی؟:شری

..بودم چتروم ..ایشاا شی خفه اه:من

.رسیدیم پاشو حاال اها،خب-

ولی بودم بیدار بزور اولش دقیقه ده..اومد سهراب ک وقتی تا خوابیدم بازهم کالس سر .خوابیدم باز کنمو تحمل نتونستم دیگ

صدای احیانا راد خانوم:بهش زدم زل خمارم باچشمای و کردم بلند سرمو سهراب صدای با نیست؟ الالیی مثل ک من

تفاقاا استاد چرا:گفتم پرویی با و برنداشتم دادن جواب از دست بازم بودم خوابالو اینک با اب معادل کالس تو خواب دقیقه ده میگن نشنیدین مگ..برام خوابه اتاق شبیه کالسم خونس؟ تو خواب ساعت۴

فهمیده؟ اینو کی اونوقت-

گفته جوها دانش تجربه-

بپره خوابت تا بخوری قهوه قبلش میتونستی-

..بخر برام بوفه از برو تکپا ی دستت قربون-

.میزنم حرف شروین با دارم کردم فکر لحظه ی

چی؟ برم؟دیگ من:گفت گرد چشمای با

Page 24: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

24

.میخورم درودیوار ب بار ده ک برم بخوام خودم..بره شروین پ ن-

.میپره بزن،خوابت اب صورتتو پاشو:گفت اخم با

.پرید خوابم ک زدی حرف انقدر نمیخواد-

منم کارداره سهراب با گفت اول اونم بخوریم قهوه ی بریم گفتم پری ب شد تموم ک کالس .کشوند خودش دنبال

تا سهی سمت رفت پرستو.داخل اومدیم ما ک فکرکنم میخورد چایی داشت سهراب اتاق تو .بود چایی لیوان سمت نگام اونا ب توجه بی من ولی بزنه حرفشو

اون...دکر بیدار خواب از خو؟منو چیه..کردی؟ شروع تو باز..کنم اذیتش یکم ک بودم فکر تو اره...کنی؟ اذیتش اینک...میدم بخودم حقو این منم...داره حق استاد عنوان ب

...عشقـــــــــــــمممم

مدل..دراوردم کیفم از رژگونمو توجه جلب بدون حال درهمون و ایستادم میزش کنار رفتم .ارزید می خب ولی کنم خرابش نمیومد

چی راجب نمیدونستم..نبود من ب حواسشون و بودن صحبت غرق سهی و پری خوشبختانه حوصلت تو چقدرم...کردین عالف اینجا منم..دیگ میحرفیدین خونه میحرفن،خب .عوارضشه اره...زیاد؟ بیکاری از اها...میریزم کرم دارم همین واس دیگ اره...سررفته

ودکارخ با سروصدا بی نبود قاشق چون و..چاییش تو ریختم و کردم پودر دستم تو رژگونمو .زدمش هم رومیز

.بریم ترمه خب:کردم نگاش گرفتمو فاصله میز از پری صدای با

جونم ای..چایی لیوان سمت رفت دستش کردم سهراب ب نگاه ی

تا برگشت دوباره چون اومد یادش چیزی اینک مثل ک دورشد قدم یک پرستو ...راستیـــــ:بگ

..مانتوش رو سهراب دهن تو از چایی ریختن با شد مصادف حرفش ندادن ادامه ک

ک بیرون کرد تف رو همه ناخوداگاه بدش طعم با ک میخورد چایی داشت سهراب یعنی ..مانتوش رو ریخت پری گه ازشانس

..بزنه گند اون اینو مانتوی ب بلده فقط سهراب کال

.خنده زیر زدم کردمو فراموش خوابو کال رودیدم صحنه این ک من

Page 25: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

25

!!دادااااااااش؟؟:پرستو

.میده گس مزه ی چایی نبود عمدی شد؟باورکن همچین چرا..وای ای:سهراب

هوووف..بریم بیا:گفت میخندیدم ک من ب و کرد سهراب ب چپکی نگاه ی پرستو

بگم وینشر ب باش یادم..خواست دلم پاستیل گفتم وای)کشید پاستیل مثل دستمو بعد (بخره برام

االب رومون چیکارکنم؟ مانتو بااین حاال..مامانه تقصیره همش:میکرد غرغر داشت لب زیر .اورد حاال ک بود نیاورده

داشتی؟ چیکارش حاال:من

.نمک راضی سهرابم ک گفت بهم صبح امروز مامان..مهمونی بریم امشب قراره..بابا هیچی-

کرد؟ قبول اها،حاال-

نهنداره،خو هرمهمونیو حوصله...اورد باال روم پذیرفت،اخرم بعد گذاشت منت کلی اقا بله- .صبرکن میرسم حسابشو

.بود خودم کار بگم نکردم جرئت پری اعصاب این با دیگ

..مدلی اون میشه روشن ادم سر باال چراغ ک ازاینا..رسید ذهنم ب فکری ی

کنیم؟ شیطونی یکم موافقی پری:من

باشه؟ چی تا-

.میخندیم هم نیست،کلی بدی چیز-

...باش-

ک االن ب ن داشتم خواب ک سرصبحی اون ب ن..بود گرفته کرمم امروز چرا نمیدونم .ام پرانرژی

.نیاز مورد لوازم..خب خب:من

میخواد؟ لوازم ک کنی چیکار میخوای خدا،مگ یا-

.نیازمندیم کاغذ تکه چند و..موژیک..نواری چسب عدد یک ب..حاال میبینی-

.دارم کاغذو و موژیک من خب-

Page 26: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

26

.دارم من چسبم اوکی-

خنگترم من از))نوشتم موژیک،درشت با هرکدوم رو و کردم نصف وسط از کاغذارو ((هست؟

اب پرستو.بچسبه هم دیگش طرف ک طوری چسبوندم کاغذ پشت ب چسب چندتا بعد .نمیگفت چیزی میکردو نگام تعجب

پشت زا.بود دانشگاه حیاط تو ک دخترا از یکی سمت رفتم کردم درست چندتا ک این از بعد چسبوندم می پشتش ب کاغذو ک درحالی و شدم نزدیک بهش

جون؟ ساناز چطوری:گفتم..

.کرد نگام برگشتو سمتم دختر

دوستم یهشب خیلی پشت از..نیستی ساناز ک تو ببخشید وای ای:گفتم ساختگی تعجب با .معذرت بازم..بودی

بهتر کاغذ ک زدم،طوری پشتش ب دستمو چندبار میکردم عذرخواهی ک همینجور و .بچسبه

.رفت گفتو میکنمی خواهش هم بیچاره اون

.میره ترهدخ دیوونه؟ابروی کاریه اینچه:میکرد،گفت نگام باتعجب ک پری پیش رفتم سریع

بزاریم راپس پشت ولی..پروهاس اون از میشناسمش نباش نگران:گفتم انداختمو باال ابرومو ن؟ باحالتره

بگو شروین ب..اوهوم-

میخوننش؟ چندنفر نیست معلوم کردیا کاری عجب ولی- باش-

.دادن جواب سوالش ب شایدم:گفتم خندیدمو

..گفتم بهش جریانو و سمتش دیدم،رفتم بوفه تو شروین

حرف تو باز..شد اراسته بود سبزه ب نیز گل...کرد قبول سریع پایه خدای ک اونم همیش من نخیرم...بخند ببینو بشینو فقط تو...بکنم اینکارارو تو مثل اینک از بهتر..زدی؟ لتمد ایشش...نیاوردیم شانس درونم ندای بیشعوری،از بس از..هستم بودم کارات مخالف نمهمتو کار مزاحم ببخشید بله...نشو کارم مزاحم برو بخواد،حاال کرده غلط دلم...بخواد ..شدم

Page 27: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

27

برو گمشو دهههه....ها میگی چی میشنوم من هوی...شد خفه اونم ندادم جوابشو دیگ باش باش...فوضــــــــــــــول دیگ

شتوپ خدا برو:گفتم بهش دادم کاغذ ی.بیشترن ها سوژه ک حیاط سمت رفتیم شروین با ..پناهت

..نمیکنه دریغ ازمن راه دراین کمکاشو خدا حتما:گفت خندیدو

کمی البته چسبوند کاغذو من شیوه ب و دانشگاه خرخون پسرای از یکی سمت رفتم ..محکمتر

من زا نوشته پشتش ور اون از بعد..میخونه داره دستشه جزوه پسره فکرکن گرفت خندم هست؟؟ خنگترم

ما یگد میپرسه سوالو این دانشگاه خرخون وقتی...بیا:گفت بلند دیدتش ک پسرا از یکی بگیم؟ چی

.رفتیم در ثانیه جیک..بریم لو ممکنه دیدیم ک ماهم..کرد نگاش باتعجب خرخونه اون

.خندیدیم کلی و اوردیم دیگم چندنفر سر بالرو این ازاد وقت اخر تا

.این دیوونه شما بگم باید و گذشت خوش خیلی ها بچه وای:پرستو

.کردی همراهی هارو دیوونه این امروز توهم و:من

.مایی جزو دیگ توهم پس:شری

.خوبه نسازیم ها دیوونه دانشگاه یه اخر:گفت زدو لبخند پرستو

.نیست بعیدم-

.یومدم شدیدی بارون توراه.خونه سمت رفتیم کالسمون اخرین و پرستو با خداحافظی بعد

هوا؟ شد بارونی یهو چرا واا:من

.شده مزاج دمدمی اسمونم این.نمیدونم:شروین

.کردم سرگرم مامی با زدن حرف با خودمو تاشب خونه رفتم

.شروین ب سررفت،زنگیدم حوصلم با اخر

...بیــــــــــــــب بیـــــــــــــــــب

Page 28: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

28

بله؟ إهمم-

خواهری سالم- سالم-

شده؟ گرفتس؟چیزی صدات چرا شروین وا-

.خوردم سرما یکم نیست چیزی-

.خوردی سرما یکم فقط معلومه چیزمرغیت صدای این با-

ندارم حال ترمه نده گیر -

میدونه؟ بهع،زنعمو-

کانگرو پشم و االغ گاو،شاخ مرغ،سم شیر از جوشونده هرچی تااالن ظهر از..بابا اره- .دهنمون تو چپوند داشت هرچی وخالصه

خوردی؟ سرما چیشد حاال:گفتم خندیدمو

زیر رفتیم ها بچه با(کرد عطسه لحظه همون)بابچـــ هیچی-

.داد فاز کردیم،انقدر بازی فوتبال بارون

.بکش جرشو هم حاال..گاو دیگ گاوی-

.نیا دانشگاه فردا:دادم ادامه ک نگفت چیزی

میــــــام:گفت کردو فینی

.میکنی مریض مارو میشه،هم بدتر حالت هم کردی،بیای غلط-

.خودشه جون نگران خانوم آااا-

.نیست انفوالنزا از کمتر میخوری ک وقتی نمیخوری سرما تو..نیا من جان شروین-

.میشه چی ببینم-

نداری؟ کار باش-

خواهری ن-

سر بهت فردا من-

Page 29: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

29

باش،خدافظ خودت مواظب..میزنم

بای..باش-

وکالسار همه و..مهمه أخیر کالسای و نزدیک امتحانا:گفت سهراب دانشگاه تو صبح فردا من ولی میخواین ک هرکی از.بکشین چهره نقاشی طراحی مداد با امروز اینک و..بیایم باید ..طراحیتون راجب بدم نظر بتونم تا باشم دیده طرفو باید

....یا هنرمندا یا..کالس های بچه از یکی شکل کشیدن ب کرد شروع هرکس

رو لوتت چهره میخوام :گفت اونم پرسیدم پری از..بکشم خودشو چهره گرفتم تصمیم منم .میشناسنش هم بکشم،همه

.کردم شروع کارمو گفتمو اوهومی

مشغول میز رو کاغذای با بودو کرده اخم..میکردم نگاه صورتش ب یبار لحظه هرچند خودشو شکل دارم فهمید شاید..نمیکرد نگام و میکرد حس نگاهمو سنگینیه.بود

..رمیادد ازاب قشنگی نقاشیه کرده اخم ک االن خصوص ب جذابش باقیافه راستش.میکشم

طراحی این تو هنرمو تمام.کردم نگاه شاهکارم ب بالذت.شد تموم کارم بعد مین۴۱ .بکاربردم

وا....دش قرمز صورتم موضوع این بافکر.کنم بوس صورتشو نقاشی رو از میخواست دلم وای .بیام بیرون فکر از تا دادم تکون سرمو..فکرمیکنم بهش من چیه اینا

.پرستو ب رسید تا میگفت اشکاالتشونو و میدید هارو نقاشی دونه دونه سهراب

کشیدی؟ تتلورو بازتو پوووف:سهراب

داداش؟ شد بد عه:گفت پری

.نکش اینو انقدر هستن دیگم هنرمندادی ولی کشیدی قشنگ ن-

دارم دوسش خو-

.طرفدارشم منم ول ای:گفتم زدمو لبخند من

.ببینیم شمارو شاهکار خانوم ترمه خب:سهراب

.بگیری ایراد بتونی نکنم فکر:من

.زد زل من ب باتعجب وبعد کرد نگاه نقاشی ب ثانیه چند

Page 30: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

31

.گرفت سهراب از کاغذو حرف این با همزمان...ببینم بده مگ؟ کشیدی چی:پری

.شد قشنگتر خودشم از.کشیدی خوشگل چقدر تری وااااای:گفت کشیدو ای خفه جیغ

مرسی:من

.نمیدونستم نگاهشو معنی..هاا باشه بد میکرد،نکه نگام جوری ی سهراب

.ازت بگیرم ایرادی نمیتونم کشیدی،من درسته،عالی:سهراب

.رممیب باخودم نقاشیو این من خب:پرکشید لبخندم سهراب بعدی باحرف اما زدم لبخند

.میخوام خودمو نقاشیه...نمیدم من چــــــی؟-

چیکار؟ میخوای منو صورت نقاشیه:گفت کردو نگام مرموز

میخواد دلم صورتمه نقاشیه میداد جواب اگ ولی چیکار میخوای خودت بگم میخواستم میخواست دلم.دارم دوس نقاشیو این من نــــــــــه.باز میشدم ضایه خودم باشم داشته

.خودت ارزونیه...نمیخوامش:گفتم باحرص ولی زمین رو پاموبکوبم

.باش:گفت زدو نیشخندی

.حیاط رفتم شد تموم ک کالس

تنها نبود شروین امروز .بود خلوتی جای.نشستم محوطه گوشه نیمکتای از یکی رو .شنیدم صدایی کردم احساس شد ک یکم.بود کجا نمیدونم پرستوهم.بودم

.ساختمون پشت ب رسیدم ک رفتم صدا سمت ب باکنجکاوی

.کردم تعجب هم شدم عصبانی هم میدیدم ک چیزی از

میکنی؟؟ داری غلطی چ هــــــوی:گفتم رفته توهم اخمای با

...برگشت من سمت هردوشون نگاه

ازیشهرب تو ک همونی..بود پسره اون دستای تو یقش ک کردم نگاه شروین ب نگرانی با .بود کرده کاری کتک باهاش

�لوس؟ دختره میکنی غلطی چ اینجا خودت:پسره

ک سمتش،حاال بیای نداشتی جرئت بود سالم ک موقع ترسو،اون بدبخت:گفتم حرص با بیشتره؟ بازوم زورو من بگی مثال اومدی مریضه

Page 31: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

31

.کارت رد برو نزن اضافی حرف-

بزور ک شروین لحظه همون.ایستاد من ب رو کرد ول شروینو یقه حرف این گفتن حین التح این با چرا شروین:گفتم و سمتش رفتم نگرانی با..زمین رو نشست بود ایستاده دانشگاه؟ اومدی

اب کارم هنوز کجا؟من هــــــوی:شد کشیده پسره همون توسط بازوم ک کنم کمکش اومدم صرف قتو واسه بهتری تو بنظر شم بیخیالش میتونم بخوای اگ البته..نشده تموم اقا این .کردن

اضافه زر دیگ تا پاهاش وسط زدم محکم پامو حرص با چیشد نفهمیدم لحظه ی ..ببره گور ب خودش با پدرشدنم ارزوی..نزنه

.میرسم وحشی،حسابتو دختره:گفت بود قرمز صورتش ک درحالی شد خم

یگد این بابا..گرفتم صورتم جلوی دستامو ترس کرد،از بلند دستشو و ایستاد صاف .شنیدم اخشو صدای ک بودم دستاش فرود منتظر هرلحظه..کیه؟

نگاه بود پیچونده دستشو مچ ک سهراب ب تعجب با برداشتم صورتم رو از دستامو زا انگار چجوری میگی همچین اووو...اینجا؟ اومد چجوری ولی اره..شد نجاتت فرشته...کردم ...گذشت(درپیچ پیچ های راه)ماز

گوش میزد پسره ک سهراب حرفای ب میرفتم بیحال شروین سمت ب ک طور همون هات بازی قلدر از دادن؟دست اخطار بهت حراست طرف از بار چند:میکردم

..شاخته رو اخراج دیگ برنمیداری؟اینبار

.نکبت شده موش اون جلو چ انداخت پایین سرشو خاصیت بی

.کارداره باهاش بعدا گفت و کنه گم گورشو فرستاد پسره سهراب

چقدر بود،ببین شده کبود میومد،گونشم خون دماغش از..کردم نگاه شروین صورت ب .برنیومد چلمنگ این پس از ک بود بیحال

دانشگاه؟ اومدی روز حالو با چرا اخه برات،شروینی بمیرم:گفتم لب زیر

مهمتر شروین لحظه اون نیاوردم،یعنی خودم روی ب ولی شنیدم سهرابو ارومه نکنه خدا .بود

.گفت..استاد...د..بو..مهم..کالسا..بود ک..نزدی نا..امتحا....چون:گفت اروم شروین

Page 32: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

32

ی اون گفت،حاال خورد ماست استاد:گفتم میکردم بلندش سهراب کمک ب ک همونجور شدی؟ کن گوش حرف تاحاال کی میومدی؟از سریع باید تو زد خودش واس حرفی

..باهامونه سهرابم شدم متوجه تازه حرفم گفتن بعد

.فتمگ رو دیگ استاد ی..نبودیداا شما شرمنده،منظورم استاد وای:گفتم شده گرد چشمای با

.میدونم..اره اره:گفت دادو تکون سری لبخند با

.بردیم دانشگاه نزدیک بیمارستان ب شروینو

.کرده ولرز تب هم شده ویروسی بدنش هم:گفت معاینه بعد دکتر

لشهیک این با تازه..بشه بد حالش اینقدر نداشت سابقه شروین واقعا؟اخه:تعجب با من .مقاومه خیلی بدنش

مومت سرمش میتونین مقاومه بدنش چون درسته:گفت دادو تکون تایید نشونه ب سری .جونت ب افتاده میبینی یهو نمیکنه خبر ک مریضی ولی ببرینش شد

یتچیز ک تو:گفت بود ساکت مدت این ک سهراب.رفت بیرون اتاق از دکتر تشکرم بعد نشد؟

.کنه تالفی زدمو ک کتکی نشد اومدی موقع ب ن-

.خوبه:گفت انداختو باال ابرویی

اونجاییم؟ ما فهمیدین چطور شما-

.اومدم شنیدم سروصدا جا داره،ازاون ساختمون پشت ب رو پنجره ی اتاقم راستش-

کالستون؟ استاد وای..ممنون بازم..اها-

.نشه گزار بر کالس خداشونه از ها دانشجو اون..نداره اشکال:گفت زدو لبخند

.کرد ناله شدو بیدار ازخواب شروین لحظه همون ک خندیدم

مبد جمله این از کجام؟ من نگو فیلما این مثل خواهشا:گفتم بزنه حرفی ازاینک قبل .نفهمی نیستی ک دیگ،کندذهن بیمارستانی میاد،خوب

.نپرسیدم ک من بابا باش:گفت بیحالی با

میکردی؟ غلطی چ نپرسیدم،دانشگاه کفتو:گفتم حرص با

Page 33: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

33

.میکنن،درررسسسس بقیه ک غلطی همون-

.بکنیم دیگ غلط ی دانشگاه ایمبی مریضیم وقتی بکنیم غلط ما..مرررررضضضض-

.میشه خراب بندیت موشموشک،جمله نخور حرص تو حاال خب:گفت خندیدو

.شدن ساکت هردو من غره چشم با ک خندید سهرابم

انگار ن انگار مسئولیت بی پسره..رسوند عمو خونه مارو سهراب سرم شدن تموم بعد دستش نشکونده ک غول شاخ حاال خب...کمه؟ کرده کمکت ترمه وااا...داره کالس استاده .ایششش..جوووون وجدان هستی توهم هستم من هرچی..نشناس نمنک...نکنه درد

وشگ و کرد نفرین رو پسره کلی اینک بعد.کنم تعریف چیو همه زنعمو واس شدم مجبور .کرد صادر رو خروج اجازه ترکوند، منو

دوست با..رفت دانشگاه از بغل زیر پرونده گفتو داییش ب سهراب هم پسره راجب دوست غزمیت این با میومد کی..کردم شوخی...داشت رمانتیک خداحافظی ی دختراشم ...بشه

ک کلفتیه پوست ی این بابا اره..خداروشکر خب...شد خوب حالش شروین بعد روز چند ادبیاتم معلم اواخر این میکنم احساس وجی...زشته ترمه عه...داره جون هفتا بالااا..خخخخ بنظرم ترشدی مزخرف بودی ک ازاونی ن...میاد؟ بهم واقعا؟معلمی..شدی .میدی پس خودم ب منو حرف ک میبینم...جوووون تری هستی توهم باشم من هرچی

فتنگ قدیم از نخیرم.. خوبه میشه ساکت میشه ضایه این اخیش..نداد جواب صبرکردم یکم ...میگ قدیمی مثل ما شد،واس تاریخم معلم حاال بیا...خاموشیست ابلهان جواب

از خیر..کنید دعا برام شمام)بدم خوب ک امیدوارم و خوندم خیلی...امتحانه اولین فردا (ببینین جوونیتون

ب همچین دستیم بغل پسر..کردن پخش هارو برگه ک بودم نشسته امتحانات سالن تو اروی ک افتادم جکه اون یاد..نمیفهمه ک نوشتن فضایی سواالرو انگار میکرد نگاه کاغذ یستیمن بلد ک اونایی ولی نمرست نیم بلدیم ک سواالیی امتحان سر کردین دقت:)میگفت (دونمره؟؟

جلو بخواین ک کنین قبول..کردم جمع نیشمو بزور..بود گرفته خندمم وسط اون حاال خنده خاطره هرچی ک عذاداری مجلس تو سخته،بخصوص خیلی بگیرین خندتونو .ادم توذهن میاد دارهست

Page 34: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

34

.رفتم بیرون سالن از دادم امتحانو بعد ساعت نیم

یدادنم امتحان بعدما باالتر های ترم.بودافتاد کنارسالن ک نمازخونه سمت نگام.بود خلوت .میچرخیدن ول یا یادرس میخوندن دعا یا نمازخونه تو سریشون ی همین برای

های تونیک دیدن با..بود سررفته حوصلمم..میکشه طول بیان پری و شری صبرکنم بخوام تا .زد سرم ب فکری نمازخونه در جلو

کور اونم.دممیز گره دیگ کفش ی با کفشو هرلنگه بند تمام بدجنسی با و کفشا سمت رفتم .گره

...،بنفشزرد،سبز..میپوشن کتونی هم رنگایی چ به به

لیو دارم مرض خیلی میدونم..گوشه ی میکردمشون پرت ک میداد بو انقدر هاشونم بعضی .نیست خودم دست

.نشد متوجه کسی شکر خدارو.کردم نگاه برهم درهم کفشای و شاهکارم ب لذت با

.خوردم سفت چیز ی ب محکم ک بیرون برم برگشتم

.نداشت ستون ک اینجا اخ اخ:من

نجی واااو...داره خوشگلی کفشای چ ستونه به به..ستون دیدن ب کردم شروع پایین از چهارخونه بلوز ی ستونه...غلطااا چ..زدن کتک واس میده جون کمربندشو اوو...مشکی عمرم تو خوشگلی این ب ستون شما جون عهههه..باالتر رفتم..بود پوشیده مشکی سفید ما دانشگاه دیگ خب..کنه نگات سینه ب دست بااخمو ک ستونی باز...بودم ندیده

.باکالسه ستوناشم

نایستو دیگ بفهمن مردم اگ..دانشگامون داره خوشگلی ستون چ وااااو:گفتم شیطنت با ارتجس ستون جناب ولی..میبینن رو امروزیه مدل این میشن،میان بیخیال جمشیدو تخت ساختن؟ شما از چندتا احیانا ..مایین استاد شبیه خیلی شما نباشه

:دادم ادامه حرفمو..کنه اخم میکرد سعی ولی گرفت خندش

..گذاشته وقت چندسالی ساختنت ی واسه بنا من نظر ب

اوردی؟ سرکفشا بود بالیی چیه اون وروجک:گفت خندیدو اخر

وروجک؟؟ گفت؟ چی اون ببینم صبرکن..دیدش من وای هی

Page 35: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

35

شما ک موقعی از...وروجک؟ میگ ما ب این ک شدیم صمیمی انقدر کی ما هـــــــــــا ..شد اضافه لقباش ب ستونم حرفیه،تازه اینم اره...شاعر میگی بهش

.شدیم قائم واقعی ستون ی پشت ایندفعه و خودم دنبال کشیدم دستشو هیجان با

.دانشجوها پیش برم باید میکنی؟من چیکار:سهراب

.ببین شاهکارمو نتیجه صبرکن هیـــــــــــسس-

.نگفت چیزی دیگ چون بود کنجکاو خودشم اینک مثل

...کردم برداری فیلم ب شروع دراوردم گوشیمو سریع دانشجو اولین خروج با

ستد بهشون من..میداد بو کفششون ک بود همونایی جزو این عه..رفت پوشیدو کتونیشو .بودم نزده

دیگ ایج بگیره فاصله تا برداشت قدم ی بود سرراه چون ولی پوشید کتونیشو بعدی نفر فشک بندای چون..زمین افتاد شکم رو زااارتت برداشت قدم ی ک همین ولی ببنده بندشو ..نشد متوجه بستم بهم اینو

تا نمده رو گذاشت دستشو سریع سهی ک خنده زیر زدم صحنه این دیدن با میگی منو عاقا یطنتش با..برداره دستاشو کردم اشاره ابرو با..بود داغ دستاش چقدر وای...نشه بلند صدام .گفت نوچی

کف ب گنده لیس ی زبونم با بگیرم نمیشد ک گاز..نشناختی منو هنو اینجوریاست؟ عه؟ ممانتو ب ک همونطور و برداشت دستشو درهم قیافه با...خودتونید چندشم..زدم دستش (دش اغشته من تف ب دستش کف باشه خداشم از البته)شه تمیز تا دستشو میمالید کردی؟ تفی تف چرا دستمو اه اه:گفت

.بود حقت:گفتم خندیدمو

..رفت امتحان سالن سمت زدو لبخندی اونم

یک هر..میخندیدم میکردمو نگاه نتایجش شاهکارمو ب بودمو ستون پشت هنوز من ولی ..میدادم جوابشو دلم تو سریع میداد فحش هم

.اومدن همزمانم چ..شدند فرما تشریف پرستو و شروین بالخره

..بودا وقت فردا اومدین،تا زود چ عه:من

.اومدم امروز دادم افتخار بهت ک حاال:شروین

Page 36: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

36

..دادین دست از رو ای سوژه چ ببینی نبودین ولی شد؟ دراز زبونت شدی خوب تو باز-

کردی؟ پا ب اتیشی چ باز:پرستو

.بود جرمم شریک داداشتم ایندفه:گفتم خنده با

..کردم تعریف براشون میرفتیم خروج در سمت ب ک همینطور و

.بعیده سهراب از اینکارا:خنده با پرستو

.میشه همین..باشه ها دیوونه دانشگاه جزو ک ادمی..دیگ خب:من

درس ب اشاره)بزنیم خر بعدی امتحان برا بازم تا رفتیم خونه سمت ب پری با خدافظی بعد (خوندن

....بعد هفته دو

....بعد هفته دو

دادیم هم اخری آخیــــــشش:گفتم و کردم باز هم از دستامو اومدم بیرون ک سالن از ..امتحانا شد تموم

.شده ازاد زندان از کن،انگار نگاش:گفت بیرون بود اومده سرم پشت ک شروین

.دیگ شدیم راحت خو-

این میگم،ب تبریک بهتون امتحاناتو رسیدن پایان سالااام،ب:اومد هم پرستو لحظه همون ..ک است قرار مناسبت

؟؟...کهــــــ-

.میدم خبر بهت شب شه قطعی بزار نمیگم االن-

.خماری تو گذاشتیمون یا کردی اسکلمون یا رسما-

.میپسندم دورو گزینه پس هستین ک یکو گزینه:گفت زدو نیشخندی

دانشگاه،شانس حیاط وسط اونم بدو من بدو پری حاال..دنبالش افتادم بلــــــــــه؟؟- .بود خلوت حیاط و میدادن امتحان داشتن بیشترا اوردیم

..کیش نمیبرمت بزنی اگ:گفت سرش تو بزنم خواستم تا گرفتمش بالخره

.دهنش رو گذاشت دستشو محکموکف حرفش بعد

Page 37: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

37

چی؟ باکی؟کی؟چرا؟دانشگاه کیش؟ بریم قراره:من

.بابا بپرس دونه دونه..پرید سوپرایزم:گفت ورچیده لب با

یه؟چ قضیه:گفت(ها میشه غیب یهو اینمبود؟ کجا االن تا)پیشمون اومد تازه ک شروین

.کیش بریم شه عوض هوامون حاال یکم اینک برای امتحانا بعد داد پیشنهاد سهراب:پری

کیش؟ چرا حاال:شری

یفک تنهایی میاین؟اخه باهامون شما راستی.نرفتم تاحاال منم..قشنگیه جای خب:پری .نمیده

چهارتاییم؟ ما فقط:شری

چی؟ دانشگاه:من....اره-

.دستمه دایی خواب من،رگ با اون:گفت لبخند با

..جمعه خیالش باشه باهام شروین ک هرجا کال..بیام بزاره مامان فکرکنم من-

داری؟ بادیگارد پس عه-

.واقعا مرسی:شری

.کنیم اجرا رو کن راضی مامان عملیات تا خونه رفتیم بعد زدیم حرف دیگ کمی

این نمیدونم من هـــــــوفف..کردن قبول سریع باهام هست هم شروین اینک گفتن با من نخیر...میکنی؟ حسودی بهش ترمه وا....شروین شروین میگن هی ک داره چی شازده .خوبه...نمیکنم حسودی داداشم ب

.بریم دیگ دوروز شد قرار ریزی برنامه با

..دارم هیجان انقدر...کردم جمع وسایلمو االن همین از ک من

یرفتماااام مدرسه طرف از دبیرستان البته..میرم پدرمادرم بدون مسافرته اولین راستش خب ..نبود همراهمون ک پسر ولی

.میریم کشتی با دیگ اونجا از بریم عباس بندر تا هواپیما با قراره چهارشنبس امروز

قطب..میکنه نگام اشکی چشمای با وایساده در دم بدست اب کاسه و قران مامان ک االنم ..شروین منتظر معمول

Page 38: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

38

..ریشتون بیخ میام باز..برم همیشه برا ک نمیخوام..برم قربونت نکن گریه:من

.برمیاد خودش پس از..شده بزرگ دیگ دخترموم..خانوم میگ راس:ددی

.بگو شروین ب شد هرچی بازم ولی..اوهوم:گفت دادو تکون سری مامی

.چشممم:گفتم و دادم بیرون دهنم از نفسو

...تونستیــــ اگ داره زیاد خوشگل بندری دختر اونجا شنیدم دخترم:ددی

میکرد نگاش ببر ماده ی مثل ک مامان چشمای ب نگاش ک بده ادامه جملشو خواست .افتاد

.بگیره سروسامون ک کن جور شروین برا یکی تونستی اگ عــــــــه:داد ادامه جملشو

.حتمــــــــــا:گفتم خندیدمو

ماشین سوار رفتم والده با خدافظی بعد..بود زادش حالل خود...اومد ماشین بوق صدای .افتادیم راه فرودگاه سمت ب و شدم

.فتیمر برسمتشون سهراب و پرستو دیدن بعد شدیم اصلی محوطه وارد ماشین پارک بعد

...بود دوشم رو ک کوله ی با اوردم یکی منم شد خب..دارن چمدون ی همه ک اینا وای

.میشه بلند هواپیما دیگ رب ی:گفت سهراب ک کردیم علیک سالم

.شدیم سوار رفتیم ماهم..پرواز برا اماده درحال بندرعباس-تهران هواپیما گفتن بالخره

..سرمون پشت سهراب و شروین و هم پیش پرستو منو

....ممیکرد نگاه میشد کوچیک ک شهر ب دورترمیشدیم ک هرلحظه من و..شد بلند هواپیما

...کیش سوی ب پیش

....پرماجرا سفر ی با

(سهرابه رمان کاور عکس)

گذشت ک یکم...بود دوساعت هواپیما با بندر تا اینجا از

.کنیم بازی بیا:گفتم شروین ب بیکاری رو از...رفت سر حوصلم

Page 39: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

39

کرد؟ بازی میشه اینجا اخه:شروین

میشه فامیل اسم بله-

نداره هیجان اونک-

.نداریم طیاره تو را شما اوردن هیجان ب برای امکانات ببخشید دیگ-

.کنه گوش گفت برنده هرچی بازنده اینک شرط ب فامیل اسم-

ن؟ بزاری شرط بلدی فقط هــــــــــووف-

نمیکنی؟ بازی پرستو و سهراب با چرا هست،اصال ک همینه-

وستد ب داره حتما ماسماسکه اون تو سرش خوابید،سهرابم صندلی ب نرسیده ک پرستو- .نکردم پیدا ای دیگ عالف ازتو غیر میده،ب اس دخترش

.نکردم خورد نگاش واس هم تره ک کرد نگام چپ چپ

.نمیـــــــــــــــخوام.باختم من ژ حرف تو بازی ساعت نیم بعد.کردیم شروع رو بازی

المث بگم؟ ژ از حیوونی چ داری حرف؟انتظار شد هم ژ بیشعوری،اخه خیلی..گمشو برو:من ژلنگ؟

.میخندید شروینم میگفتم حرص با اینارو

.میگفتی رو بقیه بگی نتونستی نداری،حیوونو عقل تو چ من ب:شروین

ابادته جدو عقل بی-

توهم جدواباد من جدواباد-

.هست

.بود مادریت اباد جد منظورم نخیر-

.برنیای پسش از میگم شرط ی اینطوره ک حاال..تربیت بی-

بگو هه-

راست چپو در میزد حرف باهاش مهماندار ک بیسیمه اون پیش میری میشی بلند- .میخونی ترانه برامون میگیری بیسیمو میری..میگفت

Page 40: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

41

زهاجا بخوامم من شدی؟ دیوونه:گفتم بیرون بزنه کاسه از بود مونده کم ک چشمایی با .نمیدن

.بخون کن راضیشون جوری ی نیست مربوط من ب-

نخونم؟ اگ-

.میگم سختر کار ی یا..شرطت زیر زدی یعنی-

ی کن فکر وای.بدم انجام اینکارو نمیومد بدم خودمم هرچند.شدم بلند جام از حرص با .کنی برگزار هواپیما تو کنسرت

.گرفتمش و بیسیم سمت رفتم

خانوم؟ میکنی چیکار :گفت و پیشم اومد بالفاصله مهماندار

.میکنم خواهش..دارم مهمی عرض لحظه ی-

عجبت با سهراب مثل بیشتراشون.دهنم جلو اوردم بیسیمو بقیه ب رو منم نگفت چیزی .شرطش این با شروینه دیوونه .دیوونم من میگن حتما..میکردن نگام

.میکنیم امتحان سه دو یک:من

امتحان هواپیمارو بیسیم کی باهوش اخه..داشت حقم...خنده زیر زد شری حرفم این با ..شدم هول خب...میکنه

:خوندن ب کردم شروع نفس ب اعتماد با اینبار

شیرینه تو داشتن دوست چقدر

میشینه دل ب چشمات رنگ تو

اونجایی تا دارم دوس من تورو

میمیـــــــــره حوا واس ادم ک

میمیـــره حوا واس ادم ک

نگالم عین پرید خواب از ک پرستو..کنن نگام باز دهن با همه شد باعث خوندم ک همینقدر .ستتش بشکنه إی..گرفت سمتم الیک نشونه ب شستشو انگشت شروینم...کرد نگام

Page 41: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

41

بهم هواپیمارو نظم مهمتون؟خانم عرض بود این:گفت اخم با طرفم اومد مهماندار .سرجاتون بفرمایین..ریختین

.نداره فایده یبار دوباره دوباره:گفتن باهم همه تعجب کمال گرفت،در ازم ک بیسیمو

.خلبان کابین سمت رفتم و شدم شیر بقیه تشویق با بود اومده خوشم خودم ک من

شدین؟ سروصدا متوجه شما ببخشید:من

اونجا؟ خبره چ..خانوم بله:خلبان

بخونم؟ شعر بازم میشه..بود من کار:گفتم گنده لبخنده ی با

کنسرته؟ هواپیما چی؟مگ دیگ بلــــــــه-

.سررفته دوباره،حوصلشون گفتن همه ک شنیدین خب عه-

.کاری همچین نداشته سابقه اصال..خانوم نمیشه-

بزاریننیست؟ بچتون تولد امروز مگ کاپیتان:گفت خلبان کمک ک کنم اصرار خواستم باز .بخونن مناسبت این ب حداقل

چی؟ بشم توبیخ اگ نمیش-

.نخونم مجاز غیر میدم قول:من

.میکنم قبول خوشحالم و بچمه تولد چون:گفت کردو نگام کمی

.رفتم بیرون کابین از و کردم تشکر خوشحالی با

میکردین؟ چیکار کابین تو شما:گفت مهماندار ک رفتم بیسیم سمت ب

.بندازم راه کنسرت داد اجازه جون خلبان:گفتم لبخند با

مهفرزند تولد امروز من..کنین گوش همگی:شد پخش هواپیما تو خلبان صدای لحظه همون برای..بگیرم خودم و شماها از رو شادی نمیخوام اما..باشم کنارش نتونستم پرواز بخاطر اما اخوهش فقط..بیافته هواپیما این تو بار اخرین و اولین برای اتفاق این میدم اجازه همین

.نلرزونین هواپیمارو

..کشید کنار مهماندارم..کردن خوشحالی ابراز همه

..انگار نمیشد باورشون انداختم ها بچه ب نگاه ی..بودن پایه همه چ جونم ای

Page 42: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

42

امیس-تهی..میرقصی من با)اهنگ خوندن ب کردم شروع اینبار گرفتم دست ب بیسیمو (بیگی

نزاشتم کم برات منم زندگیم تو اومدی :من

برنداشتم ازروت چشم گمشدمی نیمه

قطره ی باشه حتی بارونه اشکات ابره بغضت اسمونه چشمات

شیطون چشمای با فرشته صورت ی

شیطون جون ای جون ای میگم منم میخوای منو میگی

نشستی دلم ب میاد خوشم ازت من میرقصی وقتی میرقصی من با

نشستی دلم ب میاد خوشم ازت من میرقصی جوری ی میرقصی بامن

بادست مارو هرلحظه میدن نشون دارن العادس فوق سختـــه باورش

تقدیریم ی تو وقته خیلی تکمیلیم چقدر ما سخته باورش

بده قرو بغلم تو بده دلو بده دلو

بده جلو عقب کمرو اون سازم ب برقص

داشت شروین..کمی میرقصیدم خوندن موقع خودمم..میکردن همراهیم دست جیغو با همه) (میگرفت فیلم

گیره پیشش قلبم میره داره میره داره

میره پیشش کی نیست مهم پس منه مال بره هرجا

.شیممی نزدیک فرودگاه ب گفت خلبان ک بخونم بازم خواستم اهنگ این شدن تموم از بعد

.سرجام رفتم همه همراهیه بابت تشکر بعد منم

بتونی نمیکردم فکرشم..بینظیری تو دختر:شروین

همین ترمه ای دیوونه تو:پرستو

.ندارم جرئت دلو تو اندازه ب اوقات گاهی پسرم ی ک من:سهراب

دیگ اینیم ما:گفتم زدمو لبخندی حرفاشون جواب در

Page 43: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

43

میکنه؟ چیکارت ببینه زنعمو فیلمو این کن فکر:شروین

دیگ بود تو پیشنهاد میگم من-

.میکنیم فرار بعد میدیم نشون فیلمو پس عه-

و مسمت اومدن هواپیما تو ادمای از خیلی شدیم پیاده بندرعباس فرودگاه تو اینک از بعد :گفتن جمله ی هرکدوم

باحالی خیلی دختر

درسته کارت

گذشت خوش خیلی ایول

بود بیشتر ایکاش

خوبه ببینیم همو باز اگ

شد خوبی خاطره طال دستت

.کردم خداخافظی ازشون لبخند با حرفاشون جواب در منم

.بریم کیش ب کشتی با اونجا تا رفتیم بندر سمت ب پرسوجو با

یرفتم اروم کشتی اگ .باشیم راحت خودمون تا گرفتیم کوچیک کشتی ی من پیشنهاد ب .برونه اروم ماگفتیم ک جزیره تا میکشد طول ساعتی سه ی

:بودن کشتی تو نفر چهار

همسن پوست سیاه پسر ی قباده اسمش ک خدمتکار..ملبان کمک..اشپز..ملبان ..بانمکه لحجش خیلی..شروین

ماشایت ب کشتی لبه رفتم راحت خیال با پس..بشم زده دریا ک نداشتم عادت شکر خدارو ..ایستادم دریا

..برگردوندم رومو..کردم احساس کسیو حضور بعد کمی

...بود سهراب

(ترمه عکس رمان کاور)

Page 44: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

44

.کردم نگاه دریا ب دوباره بگم چیزی اینک بدون

.توجه جلب واس دادی نشون هواپیما تو خودتو خوب:سهراب

ادمیم؟ همچین من کردی فکر تو چی؟-

.شدم مطمئن بااینکارت-

میگی چی داری بفهم-

میشه توجه جلب غیر ب ای دیگ میرقصه،کار ادم نفر۶۰۰ بین ک میگم؟دختری دروغ- گذاشت؟ اسمشو

.کنن فکر سهراب مثل ممکنه چندنفر ک فکرنکردم این ب راستش..شدم ساکت

سراپ نگاه محتاج ک نیستم دختری ک میدونی..شناختی منو مدت این تو کردم فکر:من .باشم

.میکنن فکر ای دیگ جور راجبت ها کردی؟خیلی اونکارا چرا پس-

فقط اینکار سوما..نمیدم اهمیت مردم حرف ب من دوما..بود شروین شرط خاطر ب اوال- ...بود سرگرمی برای

رفک اینطوری راجبم تو نداشتم انتظار..نگو هیچی:گفتم ک بگ چیزی بازکرد دهنشو ..ک واقعا..داشت وجود بهتر های موقعیت خیلی کنم توجه جلب میخواستم اگ من..کنی

لبه ب ک سهرابو و برگشتم احمقانه فکر ی طی اما برم ک برگشتم منم نگفت چیزی دیگ تو افتاد مقاومت بدون شد غافلگیر ک اونم..اب سمت دادم هل بود داده تکیه کشتی ..اومد اب صدای شاالپ..دریا

..نکنی دربارم بیخود فکرای دیگ ک بود این واس این:دادزدم

..بلده شنا بود گفته پرستو..نمیشه غرق ک بود راحت خیالم بابت این از

الهی...رفتم کشتی داخل سمت ب میکنه تهدید منو داره افتاده اب وسط اینک ب توجه بی ...بیافتی هشتپا گیر یا..کنه برقیت دریایی عروس یا..بخورتت کوسه

لتخجا تو ترمه:گفت شروین و بازشد در یهو ک بودم سرگرم گوشیم با اتاقا از یکی تو نکشیدی؟

Page 45: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

45

بود؟ کاری چ این ای؟ بچه مگ اخه

میزنی؟ حرف چی راجب-

اب؟ تو کردی پرتش چرا اخه..میدونی خوب خودت-

باسشمل..بود شده هندوانه اب عین..ببینی قیافشو نبودی شروین وای:گفتم خنده زیر زدم ..زد حرف بد من با..بود حقش ولی..بود قرمز

چی؟ میشد غرق اگ..ندارم حرفاتون ب کاری من-

..بندازمش ک نبود مشکلی پس بلده شنا میدونستم چون-

تگف بابا حاال..منو میکنه نصیحت بزرگا مامان عین چ اووو:گفتم ک بگ چیزی خواست ..شدی جوگیر باش مراقبم

از رو پسره نشده هیچی االن..بعد شه باز جزیره ب پامون میزاشتی حداقل..نخیرم- ..کردی پشیمون باما مسافرت

.نمیدم اذیت و ازار افتخار هرکسی ب من..باشه خداشم از-

.تو دست از:گفت خندیدو

من ب ک نگاش..میکنه خشک سرشو باحوله و کرده عوض لباساشو دیدم ک بیرون رفتم نبالمد دیدی یهو بیخیال گفتم ولی دربیارم زبون خواستم..نگریست من ب خشم با افتاد .بندازیم راه بدو بدو کشتی تو مونده کم حاال..کرد

(سهراب زبون از)

هیبت نای با منو فسقلی..الله اله ال..دختره عه عه...میگذشت دریا تو افتادنم از ساعتی یک یادم میگی چی بگو...کجایی؟؟ شیطونه...میگ؟؟ چی..میگ شیطونه...اب تو انداخته ..لقخا جلل..اورده کم ترمه جلو شیطونه میکنن اشاره فرمان اتاق از اینک مثل بله...رفت

شه؟ ادب تا بیارم سرش بالیی چ ک بودم فکر تو

رگرمیس ی هرچند..کنم تالفی کارشو ها بچه عین منم میشه باعث بااینکاراش توروخدا نگاه ازاینک اونروز چقدر..نشست لبم رو لبخندی کاراش یاداوری با..میشه محسوب برام هم

ک دبو خودم کار تالفی میدونم خب نکردم کاری ولی..شدم عصبانی کرد دستکاری جزومو ...کردم رنگی مانتوشو

Page 46: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

46

ربیشت دارم دوس چرا میشم؟؟ تسلیم برابرش در چرا ازاینک میشم گیج اوقات بعضی ..باشه اذیتاش با اگ باشم؟حتی داشته برخورد باهاش

ات کردم بغلش سرعت ب...شرتم تو رفت قلبم..پایین افتاد درخت از ک اونروز خدا اوه برای..نبوسمش تا کردم کنترل خودمو بزور چون..شدم اذیت خودم ازاونور ولی نیفته اسیب ..دستوپاچلفتی گفتم بهش نکنه شک اینک

کج خودت برا ها:اومدم بیرون فکر از قباد صدای با ک زدم گنده لبخند ی اونروز یاداوری با .بخندم منم میخندی؟بوگو میگی

..میومد بنظر خوبی پسر

دستت؟ چیه اون..بودم فکر تو قباد ن:گفتم

لب...خرچنگه ایـــ:گفت کردو اشاره بود توش چیزی ی انگار ک دستش تو شیشه ب نه؟؟ قشنگه...گرفتمش منم..بود ساحل

یم خوب ولی ریسکه کارم میدونستم..گذشت ذهنم از فکری...زد برق چشمام دیدنش با ..ارزید

میدی؟ قرض بهم خوشگلتو خرچنگ این-

!کارته؟ چ ب خرچنگ:گفت تعجب با

..سالم سالم..میدم پس بهت باز..بده تو-

بفرمو باش-

ها ها ها..زدم ها شیطانی لبخند اون از یدونه و گرفتم دستش از رو شیشه

تشریف خواب خانوم بهلـــــــه..کشیدم سرک اروم...بود اونجا ترمه ک اتاقی سمت رفتم ..میخوابه شد انرژی تخلیه اینک بعد میریزه کرمشو..دارن

سمت پایینتر رفت نگام...معلومه قیافش از شیطنت توخوابم حتی..کردم نگاه صورتش ب اخه؟ میخوابی تاپ با کشتی تو چرا دختر هووووف...هاش شونه گردنو

...برایـــ میزد چشمک بدجوری خوشرنگش پوست

..اینجایی ای دیگ کار برای تو...پسر بیخیال...بیام بیرون فکر ازاین تا تکون سرمو

Page 47: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

47

اب و دراوردم خرچنگ..مانتوش سمت رفتم میره پاش نوک رو ک صورتی پلنگ عین اروم ..خوبه نکنه فرار..مانتوش جیب تو گذاشتم احتیاط

..رفتم بیرون سریع عملیات رسیدن پایان ب بعد

شانس..میزنناااا مشکوک اینام کجان؟ شروین و پرستو راستی

..دارم اعتماد بهشون اوردن

..باشم کارم نتیجه منتظر تا..کردم سرگرم قباد با کردن باصحبت خودمو رفتم

(ترمه زبون از)

تپش و کشیدم خمیازه کردمو باز کرکودیل اندازه دهنمو بندش پشت و بازکردم چشمامو ..بازکردم ازهم دستامو بندش

دنیای در کی من اصال..کردم باز خودمو شدم بیدار ک خواب از کال..فعالم چقدر من واو شدم؟؟ ور غوطه خواب

..حلقتون تو زدنم حرف قلم لفظ..گاد مای اوه

اعتس یک هومم..کنیم حساب قبلی ساعت یک اون با پس..بودم خواب میشد ساعتی یک ..جزیره میرسیم دیگ

فتس چیز ی کردم احساس بودم نبسته هاشو دکمه هنوز..پوشیدمش مانتوم سمت رفتم ...کردم نگا بود معلوم اتاق پنجره شیشه تو از انعکاسم ب..گردنمه رو

...زدم جیغ وجود تمام با گردنم رو خرچنگ دیدن با

رست از...کردن بپر بپر کردم شروع...نـــــــــه خدایاااا...یقم تو افتاد خرچنگ لحظه همون ...دربیارم رو مانتو ک نمیکرد کار مخم

غلطی چ من مانتوی داخل اخه..میااااد بدم ایــــــــــی...بیرون بیا توروخدا وای وای:من میکردی؟

..زد چنگ سینمو باالی...افتاد اتفاق نمیخواستم ک چیزی و

وشد باز لحظه همون ک در سمت کردم پرت برداشتم خرچنگو..کشیدم جیغ دوباره درد از ..پرستو بغل تو رفت خرچنگم

Page 48: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

48

تأمل بدون و کشید جیغی بغلش تو خرچنگ دیدن با بود اومده من جیغای بخاطر اونک ..کرد پرت اورد در مانتوشو

..افتاد اتفاق دقیقه دو از کمتر اینا همه

..اومد بردم شده خم درد از ک من سمت ب سریع

ببینمت؟ شده؟ چی..ترمه ترمه:پری

کنب کاری ی:کردم اضافه گریه با)گرفت چنگ خرچنگ:گفتم ک کرد نگا خونیم دست ب ..دارهـــــــه درد

..باش باش گفت وال هول با

..اومدن سریع اونام..زد صدا سهرابو شروینو

شدی؟ اینجوری چرا ترمه..من خدای:شری

..کنم پانسمان زخمشو بیار سواال این جای ب:سهراب

اگ..نیست فکر بی اونقدرم بابا ن ولی..خودشه کار نکنه گفتم لحظه ی..کردم نگا بهش .برسه جزیره ب سالم نمیزارم ک کاراونه بفهمم

..بیاره رو اولیه های کمک جعبه بره ک گفت شروین ب

..زد چنگ بد خیلی ولی نبود بزرگی خرچنگ اینک با..بود دراومده اشکم

چخبره؟ چیشده؟:گفت تو اومد قباد

میکرد؟ چیکار خرچنگ کشتی تو اخه..زده چنگ رو ترمه خرچنگ:پری

کنین؟ چ میخواین حاال:قباد

.زخمش بستن برای بیاره وسیله رفت شروین:سهراب

..دمبو توجه بی بود گرفته نشونه سهرابو ک قباد عصبیه نگاه ب ک داشتم درد اونقدر

..بیرون برید خب:گفت سهراب ک اورد وسایلو شروین

اونوقت؟ چرا:شروین

..ببندم زخمشو تا بیاره در پیراهنشو باید چون:عصبی لحن با سهراب

دربیارم؟؟ لباسمو چـــــــــــــی؟؟؟

Page 49: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

49

سهراب؟؟ جلوی اونم

..نداره امکان:من

هدوبار اگ..تغیرات با البته..گذاشتم دوباره پستو این دالیل سری ی بخاطر دوستان) (میشم ممنوم بدین نظر و ونینشبخ

!بکشی؟ درد چی؟میخوای:سهراب

.بیارم در لباسمو تو جلو اینک از بهتر-

.کنه عفونت ممکنه نبندم زخمتو کنم؟اگ چیکارت میخوام مگ-

نمیتونن؟ مگ پرستو یا شروین چراتو؟ اصال-

گدی ساعت یک میخوای اگ حاال..بلدم اونا از بهتر..رفتم بهیاری کالس من اینک بخاطر- .برسیم جزیره ب تا کن تحمل دردو

.کنم تحمل نمیتونستم..داشت درد خیلی نـــــه

.بیرون برن بقیه بگو حداقل:گفتم اروم

اسمولب جلوش قراره ک دکتر مثال اقای موندمو من حاال..رفتن بیرون سهراب دست اشاره با گرفتی؟ چنگ اونجارو ک بود قحط جا..جرچنگ روحت تو..بیارم در

.بیار در لباستو میکنم اماده وسایلو من تا:سهراب

من یول..کرد اینکارو من راحتی بخاطر میدونم..کرد سرگرم اولیه های کمک جعبه با خودشو بزور اونم..اوردم در مانتومو فقط

.نیاوردی در لباستو هنوز ک تو دختر عه:گفت سمتمو کرد روشو

(سهراب)

ک ومر جلو دختر نمیدونستم..گرفتن گاز واس میده جون..شده قرمز لپاش چ نگاه جونم ای ..باشه بلد کشیدنم خجالت شیطونه و پرو انقدر

شده؟ خونی نمیبینی..بیار در لباستو:کردم تکرار دوباره

ازیب هوس پسر..خوبه نیارم در بازی جنبه بی..داشتم استرس خودمم..میلرزید دستاش ..دارم کشش بهش نسبت مسلما..میاد خوشم ازش ک دختریه ترمه ولی نیستم

Page 50: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

51

مورد ک گرافیک موندم بود ک رشته انتخاب موقع..خورد بدرد..رفتم بهیاری خوبه حاال تجربی؟ یا برم عالقمه

دارم؟ بودنو دکتر حوصله اصال میاد؟ بهم دکتری ببینم بهیاری رفتم همین برا

..بهتره من برا گرافیک..نخیر دیدم ک

..اورد در تاپو حرکت ی با و دریا ب زد دلشو

..خوبه نمیرم من اخه؟؟ سفیده پوستت انقدر چرا..کنه چیکارت بگم خدا دختر اوووف

..شدم جوگیرم چ اوه..کن مداوا مریضتو..پسر بسه چرونی پسر خوب

..بود پایین سرش میریخت اشک درد از ک همونجور..کردم نگاه صورتش ب

..کردم پاک زخمشو دور خون اول و برداشتم تمیزو پارچه

ودب کاری چ این اخه..میشدم دکتر بود اگ..دیگ ن هست؟ کلم تو عقل اصال..من ب لعنت دادم؟ انجام من

ردمنک فکر این ب اصال یعنی..نبود زخمیشدنش قصدم..شه ادب میخواستم فقط من خب ..بزنه اسیب بهش خرچنگ ممکنه ک

..گزید لبشو سوزش شدت از..ریختم زخمش رو و برداشتم بتادینو

..همهنف ک جوری البته..کنم خواهی معذرت ازش باید..نداره فایده پشیمونی..شده ک کاریه

..بشم ها کوسه خوارک ک دریا تو کنه پرتم دوباره نیست بعید وگرنه

(شیفته خود)خوشمـــــزه ک منم

..پیچی باند..رسیدیم سختش قسمت ب استریل گاز گذاشتن بعد

رو عرق..میکنم کنترل خودمو دارم چجوری میدونه خدا..رفت عقب کمی..شدم خم سمتش ..کردم پاک استینم با پیشونیمو

..نزدیکتر بیا..کنم پیچی باند زخمتو میخوام:گفتم

خمشز ب فقط کردم سعی..میده خوبی بوی چ وای..بود بغلم تو تقریبا دیگ..نزدیکم اومد ..کنم نگاه

..دور چند..پیچوندم کتفاش دور و گذاشتم زخمش رو باندو اروم

Page 51: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

51

میشه؟ تموم کی خدااا ای..نخوره بهش بدنم میکردم سعی

ار کرده خود..پشیمانی؟ ارد باز ک کاری کند عاقل چرا..باد خودم بر لعنت ک کردم خودم ..نیست تدبیر

ذهنم؟؟ تو اومد المثال ضرب همه یهو چرا اووووو

..بهتر..بود ساکت ترمه مدت تمام

:گفتم فقط کارم شدن تموم بعد

..فعال نخوره بهش ابم..نشه باز باند باش مواظب

..بیرون رفتم سریع باشم جوابش منتظر اینک بدون

..تو رفت پری اومدنم بیرون محض ب..بودن منتظر اتاق بیرون پرستو،شروین،قباد

ک خنگ..میفهمه پسره اونم خوب..چمه فهمید انگار..میکرد نگام یجوری شروین :شنیدم قبادو صدای ک شدم رد کنارش از حرفی بدون..نیست

..بیاین لحظه ی سهراب اقا

بله؟:من ..گرفتم فاصله شروین از..خوبه نده گیر کنم؟ چیکار اینو هـــــــوف

مردم؟ دختر کردن بود؟زخمی این خرچنگ با کارت-

اینکارو ک نشدم عقل بی باشم؟اونقدر ادمی همچین میاد من حرفیه؟ب چ این قباد عه- (عمم ارواح اره)بکنم

رفت؟ ترمه لباس تو چطو خرچنگ پس-

من:گفتم پس..نبود وقتش االن ولی..شدم عصبی گفت خانم بدون رچ ترمه اسم اینک از اسلب تو رفت بیرون اومد خرچنگم..بود شل درش اینک مثل..گذاشتم اتاق تو رو شیشه ..خانوممم ترمه

..بشه خودی انقدر نباید بفهمه ک گفتم غلیظ خانومو

حاال..عصبیم خودم دست از خودم..بود اشتباه کارم میدونم..ببخش دروغم بخاطر منو خدایا ..داده گیر اینم

.رفت حرفی بدون کردو نگام کمی

Page 52: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

52

..جزیره میرسیم دیگ ساعت نیم..کردم نگاه ساعت ب..دادم بیرون صدا با نفسمو

(ترمه)

..نکنه کسی نصیب خدا..بود سختی لحظات چ من خدای واااای

..پرسید حالمو پیشمو اومد پری(کارست همه جونم ای)دکتر شاعر استاد رفتن بعد

فلج اباب ای..کرد کمکم شروین شدن پیاده موقع..ایستاد ساحل لب کشتی بعد ساعت نیم ور بزاره منو برنج گونی مثل بود مونده کم..نکرد گوش نمیخواد گفتم چی هر..ک نشدم ..ببره دوشش

..عصبانیه زخمیم من ک االنم و سپرد اون ب منو بابا چون میدونستم

..اصال باشه خودش مراقب باید یکی..اونه؟ تقصیر مگ..عصبانیه بیخود ولی

..کنم جور براش جنوبی دختر ی حتما باشه یادم

؟؟پری منو یا باشیم اتاق ی تو شروین منو موندم ولی..گرفتیم اتاق دوتا ..هتل رفتیم

اقات جلو دست ب چمدون بدبختا این مثل..دیگ بمونیم میخواستیم روز ۱..همینطور اونام ..بودیم وایساده

(ودب کارتیا ازاین قفلش)کنیم باز درو نیستیم بلد حتما میکرد فکر میدید مارو یکی

داشتیم مکارتون..شما یکیم اون..میگیریم پری منو یکیو..همه کنار ک اتاقا بابا:گفتم من اخر ..بفهمین خودتون دیگ..میزنیم دیوارتون ب مشت ی

..رفتیم اتاقا سمت ب ها بچه موافقت با

اتاق دلم برا..بود اتاق اجزای..لباس کمد..تلوزیون..قالیچه..بهداشتی سرویس..دونفره تخت ..مدلیه همین اونجام..نباشین کنجکاو پسرا

..شدم ولو تخت رو لباس تعویض بعد..گذاشتم گوشه ی چمدونو

باز رمگ اب فقط..شه کوفتش الهی..رفت پری ولی..بگیرم دوش نمیتونستم زخمم لطف ب ..اصال شه قطع اب..شه

..میخـــــــــوادددد دوش دلم من

..بریم کجاها ک بریزیم برنامه بعد..کنیم استراحت یکم شد قرار

Page 53: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

53

(پرستوعه کاور عکس)

..بود چشمم جلو دماغ سوراخ دوتا..کردم باز ک چشمامو

سفید قطبیه خرس عین�..حلقم تو بیاد مونده کم..پری روحت تو ایبود�چی�این�داریم؟؟�هم�ای�دیگ�رنگ�قطبی�خرس�مگ�جان؟؟..خوابیده

�گفتم؟؟�من�

..دادم خودم ب بود فحش هرچی لحظه همون ک پایین پریدم تخت رو از

قراره جزیرم تو ک حاال..اومد سرم بال این نرسیده جزیره ب خدا إی...گرفت سوزش زخمم ..میدونه خدا بشه چی

نگیج وسیله ی)گرز عین کنم عرض چ ک مشت..وصله پسرا اتاق ب ک دیواری سمت رفتم ..دیوار ب کوبیدم(قدیمی

اوردی؟ سر وحشی؟؟ چته:شد بلند شروین داد صدای بعد کمی

:زدم داد خودش مثل منم

نیستی؟؟ بلد نشینی هتل فرهنگ..نزن داد..شخصیت بی

..شد زده اتاق در بعد ثانیه چند..نیومد صداش دیگ

کارمون مزاحم چیه؟؟ هاا:گفتم میکردم باز درو ک همونجور پس شروینه میدونستم میشی؟؟

پرویی خیلی:گفت کردو نگام چپ چپ

شدم؟ مزاحمتون ک میکنین چیکار مگ:گفت کردو درشت چشماشو سرعت ب ولی

خوب خوب کارای:من

کــ خوبه شما کارای اگ-

چشماشو ک درحالی..شد بیدار خواب از پرستو لحظه همون ک بده ادامه حرفشو خواست ادد ها بومی عین جزیره اومدی میکنی؟ سروصدا انقدر چرا:گفت منو پیش اومد میمالوند میزنی؟؟

Page 54: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

54

..میکرد اسکن هیکلشو داشت ک دید شروینو کرد، نگاه در به بعد

..لباسش اون با..داشت حقم..شد قائم در پشت و کشید جیغی

داره؟؟ پوشیدن سفید توری،اونم پارچه متر نیم ی اخه

..دنمیا خوشم خواب لباس از اصال چیه؟؟من بازیا سوسول این..پوشید خواب لباس مثال

..کردینمی خوب خوب کارای ک رسیدم یقین ب ایشون بالباس بله:گفت شیطنت با شروین

..پرستو کشیدن جیغ دوباره شد نتیجش

..کنه توهم نصیب خوب کارای از خدا..ایشاا:گفتم خنده با

..ایشاا..ایشاا:گفت بلند سرشو باالی برد دستاشو

اصلیمو کار اصال اومد یادم ک ببندم درو خواستم منم خودش اتاق سمت رفت لبخند با ..نگفتم بهش

شروین؟؟ هــــــوی:من

دلم؟؟ عزیز جونم-

توقع میزنی صدا احساس با خوشگلو منو انقدر تو وقتی خب:گفت ک کردم نگاش تعجب با بدم؟ جوابتو چجوری داری

..نبیرو بریم ک شین اماده بگم،برین بهت رفت یادم ک زدی حرف انقدر:گفتم خندیدمو

..عجیجم باجه-

..کردم پرت سمتش و دراوردم پام از صندلمو شدم خم بسرعت

..بست اتاقشو در زدو قهقهه

..میگ باز..میاد بدم بزنه حرف مدلی این پسر اینک از چقدر من میدونه بیشعور

صندلمو اتاقشونو دم رفتم شلوارک تاپ همون با..نبود کسی..کردم راهرو ب نگاه ی ..برداشتم

کجا این..شدم رو روب میکرد نگام ک متعجب چشم جفت تو برگردوندم مو رو ک همین ندیدمش؟؟ من بود

Page 55: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

55

ممحک درو اتاق تو رفتم ثانیه جیک روم،سر ب رو پسر ب توجه بدون..رفت ابروم گاد یا هـــــوووفف..بستم

فرار امازون از ک شد مطمئن صددرصد پسره هامون بازی وحشی این و صدا سرو اون با ..کردیم

شگلخو صندل ی سفیدو شال و قرمز نخی مانتو با سفید شلوار ی..بیرون برای شدم اماده فتهشی خود عجب..گفتم ک خودمم مهم..کنم توصیف پریو لباس ندارم حوصله ..پوشیدم ..ای

یبر تو میشه مگ عزیزم ن..راحتماا دستت از سفر تو گفتم نبودی روز چند ی وجدان عه ..بیشعور..نوموخوام من..میشه بخوای اگ اره..نیام؟ باهات من سفرو

..شدیم خارج اتاق از پری با برداشتمو خودم با کل کل سر از دست

هی حاال..مباشی منتظرشون باید ما خدا تورو نگاه..شدیم پسرا منتظر البی تو پایین رفتیم ..شدند فرما تشریف مین۶۰ بعد..میکنن معطل دخترا بگین

امبخو من میگفت همیشه..کرد خودشو کار اخر روانی..خنده زیر زدم شروین تیپ دیدن با ...کششش دریا میزنم تیپ ی باشه داشته دریا ک برم شهری

باالش ردز نخی بلوز ی سفیدو رکابی ی..افتابی کاله ی..شستی دمپایی با سبز شلوارک ی ..پوشیدـ

اینک محض ب..میاد راه کنارش چجوری..سهراب طفلی..میکردن نگاش تعجب با همه پوشیدی؟؟ چیه این..ای دیوونه تو شروین:گفتم رسیدن پیشمون

..شم اپز ندارم دوست منم گرمه مگ؟؟هوا چیه:گفت جانب ب حق

..میگرفت خندم میکردم نگاش هروقت طرفی از..نداشت فایده چون..نگفتم چیزی

:گفت دادو تکون سری سهراب

..رسید خودش حرف ب اخر ک..بود اقا تیپ سر بحث بخاطر تأخیرمون

خیلی..بود تمیزی دریای چ..رفتیم ساحل لب همه از اول..کردیم کرایه ماشین ی رفتیم کبادباد ی ک شروین سهرابو..فقط پری منو البته..کردیم جمع صدف کلی..بود قشنگ ..میکردن هوا داشتن خریدن

..فردا برای گذاشتیم خریدو..شدیم دریایی زیر سوار رفتیم اون از بعد

Page 56: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

56

نسبت هم به رو غریبا عجیب ما ولی..بود خوشگل خیلی ماهیاش..خندیدیم چقدر وااای ..میدادیم

..ماهی گربه منم..دریایی عروس پرستو..دریایی اسب سهراب..اختاپوس شد شروین اخر

شو برا مگرفتی بلیط من پیشنهاد با کلفتیم پوست ک اونجا از ولی شدیم کوفته و خسته ..کیش شبهای

...بود معجزه ی نترکیدیم خنده از شب اون

تختو رو پریدم ای وقفه هیچ بدون..اتاق تو رفتم سریع رسیدیم هتل ب ک همین ..نکردم عوض لباسامم حتی..خوابیدم

البته..کردم بیدار خواب از روهم بقیه خروس عین..بیدارشدم خواب از ۹ ساعت صبح ..شرمنده دیگ..بود درتوانم ساعت همین من ولی میکنه بیدار صبح۱ساعت خروس

هرچی و خانواده برا محلی،سوغاتی لباسای پری منو..خرید برای رفتیم صبحانه خوردن بعد لباس اونا..بودیم توجه بی پسرا ب کال..توانمون حد در البته..خریدیم اومد خوشمون ک

یعنی عه میچرن پاساژ تو دارن االنم..نیستن ک چالغ..بخرن خودشون واس میخوان ..میچرخن

پوشیده محلی لباس ک دختر ی ب خورد چشمم میکردم نگاه هارو مغازه ک همونجور بابا شری:گفتم شروینو بازوی ب زدم..باشه ساله۱۲-۱۱ میخورد..داشت بانمکی قیافه..بود

.خوشگله چ اون بگیرم،نگاه جنوبی دختر ی برات کرد سفارش

اره:گفت لبخند با.رسید دختر ب ک کرد دنبال نگاهمو

بهم اینجا هوای آبو و بشم سرخونه دوماد دارم دوس من ک اونجایی از ولی..خوشگله اونم..میشم اپز گرما از من نگذشته ازدواجمون از دوسال چون میشیم بیخیال نمیسازه،پس .نمیخوام..میخورتم

واال- وااا-

داری؟ نظر در کسیو نکنه-

یسخ دهنت تو نخود اصال..میکنم دق فوضولی از من..بگوووو بگو:گفتم سریع ک خندید خاص لباسم باید بپوشم؟ چی عروسیت برا من وای..میگی بهم بالخره خودت نمیخوره دبع بفهمم من..ببینم صبرکن..اصال میخریم همینجا..دامادم خواهر ناسالمتی..باشه

Page 57: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

57

نداری حق اصال..میکنم نصف وسط از رو دختره ساطور با..بشه کم من ب توجهت ازدواجت ..بگیری زن

.شدم ساکت خندشون صدای با ک بدم ادامه همینجور خواستم

کشیدی؟ نقشه نشده هیچی ترمه وااای:پرستو

فیل سچ مثل خنده لباس ویترین دیدن با بالفاصله..برگردوندم رومو و کردم اویزون لبامو ..ترکید صورتم رو

رکنفک درصد ی:گفت فهمیدو شروین ک رفتم مغازه سمت ذوق با..بود خوشگلی لباس چ ..بخری لباسو اون بزارم من

چرااا؟؟ اخه:گفتم برگشتم ها خورده شکست عین

.بپوشیش نمیتونی جا اصال؟؟هیچ لباسه پارچه متر نیم اون:گفت اخم با

.میپوشم زنونه مجلسای خب-

کنی؟ چیکار میخوای اونوقت بشه پخش..ازت بگیرن عکس اگ..ن گفتم-

.میخواد دلم من خوشگله..رفته کجاها تا فکرت اووو-

.نمیزاره عموهم ک میدونی..عمرا-

چ؟؟ ت ب بگم میخواست دلم

حق اینک هم..لوسم چقدر میگفتن باز..بودن ها بچه چون..نگفتم چیزی ولی..کنم لج بازم ..میداریم نگه همو احترام همیشه داریم باهم ک هایی شوخی تموم با..بود شروین با

گوبهونس،ب این..پرید خریدم حال حسو دیگ..پاساژ بیرون سمت رفتم پوکر قیافه ی با ..توهم خب..بهتااا میگم چی ی ندارم اعصاب وجدان..نمونده چیزی خریدم،دیگ چی همه

..رفت مغازه همون سمت سهراب ک دیدم اخر لحظه

بخره؟؟ میخواست کی برا لباسو اون یعنی داشت؟ چیکار

ک مادرشم سن واس..میرفت همراهش اونم ک پریه برا اگ..مطمئنم..نداره ک دختر دوس ..نیست خوب

یکله بااون سهراب فکرکن:گفتم دلم تو خندیدمو اروم بپوشتش؟؟ میخواد خودش نکنه ..یشخواستگار میرم خودم بپوشه اگ..بپوشه رون تا سفید گیپور با براق مشکی دکلته

Page 58: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

58

هوووففف بخره؟؟ اونو میخواد معلوم کجا از اصال

..میکنم فکر اینجا وایسادم دوساعت..بیکارمااا منم

..خوردیم دریایی غذای ی و رستوران ی ب رفتیم نهار

هارو میگو این من:میگفت درمیاورد بازی مسخره هی شروین..خندیدیم سرغذا چقدر ..بزرگترشن ورژن فقط..سوسکن همون اینا..نمیخورم

..دراورد بشقابو ته اخرشم

پایین تخت از اروم..نمیومد خوابم من ولی بود۱ ساعت حدودای..برگشتیم هتل ب شب ..هتل پشت محوطه سمت رفتم..اومدم

خش خش صدای ک وایسادم اونجا کمی..شبها داره خنکی هوای چ آخیشش ..اشهب چیزی(سهراب سگ)ارژنگی اوندفعه مثل باز ترسیدم..برگشتم بسرعت..شنیدم

پیدا کلش سرو هستم تنها من هروقت ک اینم..دستش تو نایلکس ی با..بود سهراب ..میشه

میکنی؟ چیکار اینجا:سهراب

.اینجایی تو ک دلیل همون ب-

.خواهی عذر برا خوبیه فرصت دیدم ولی..نزده بسرم خوابی بی من راستش-

چی؟ بابت خواهی عذر-

بود؟ کارتو خرچنگ اون:گفتم بعد..کردم فکر کمی..نگفت چیزی

.ببینی اسیب نمیخواستم..بود ترسوندنت فقط قصدم کن باور-

.نخور منو خدا تورو:گفت بانمکی لحن با ک برداشتم سمتش ب قدمی

عذر برا اومدی ک کردی،حاالهم اعتراف کارت ب و بودی خوبی پسر چون:گفتم خندیدمو .میبخشمت خواهی

.بعیده ازتو لطافت اینهمه:گفت لبخند با

ارومم؟ چرا ک متعجبم خودمم

خوبه؟ بیارم سرت بال هاا،ی میخاره تنت خودت ببین-

Page 59: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

59

.شو تالفی بیخیال دیگ..ن من جون ن:گفت باال برد دستاشو

گ؟؟دی منه مال:گفتم گرفتمو دستش از نایلکسو تمام پرویی با بجاش نگفتم چیزی

ن؟ بگم دارم جرئت پرسیدی تو ک اینجوری-

..بود لباسه همون..جون خدا وای..کردم نگاه نایلسکو داخل خنده با

.کشیدم بلندی آه بپوشمش جایی نمیتونم اینک اوری بایاد ک کنم تشکر اومدم

نیومد؟ خوشت چیشد؟-

.نمک نگاش فقط بشینم باید..بپوشمش جایی نمیتونم ولی..قشنگه خیلی اتفاقا ن-

.بپوش اقاتون برا خب:گفت خنده با

تشکرو مدل من میدونی البته:گفت ک کردیم سکوت ثانیه چند..زدم لبخند بااخم ..خریدم هدیه براتو ولی..متفاوته کردنم عذرخواهی

ازم؟ کنی خواهی عذر دیگ یجور میخواستی یعنی:گفتم تعجب با

چجوری؟- اوهوم-

بدونی؟ داری دوس-

چیکارکنهـــ میخواد فکرکنم ازاینک وقبل شد نزدیک بهم..کردم نگاش باکنجکاوی

...گذاشت لبام رو لباشو

هلش بخوام ک نبود توانم در حتی..کنم چیکار نمیدونستم..بودم شده خشک تعجب از ..انگار بود خوب حس ی..بدم

..میزد ریز های بوسه و میداد حرکت لبام رو لباشو اروم

منگال عین افتاده دستای بازو چشمای با همونجور من ولی..شد حلقه کمرم دور دستاش ..بودم وایساده

بکنم؟ میتونم چیکار..یهویی اونم تازه..بارمه اولین خب

..جداشد ازم بعد ثانیه چند

هتل سمت ب شدم، رد کنارش از دویدم و کردم درک موقعیتو تازه ک بگ چیزی خواست ...رفتم

Page 60: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

61

معذرت بود؟ کاری چ اون اخه..میکردم فکر سهراب بوسه ب و بودم کشیده دراز تخت رو ..توسرت بخوره خواهی

فحشی ای کشیده نکردم؟ هیچکار چرا..فقط وایسادم ماست عین بگو منو عه عه ییرو چ با فردا حاال..میدونم بشه؟چ قراره هم بعدی دفعه مگ..میزنمش بعد دفعه...چیزی کنم؟ نگاه بهش

..نننک شک شروین و پری تا باشم عادی باید..کرد بوسم بکشم؟اون خجالت چرا من اصال

..برد خوابم همینا ب فکر با

..دیگ شو بیدار ترمــــه ترمه:شدم بیدار پری صدای با صبح

ور انداختم خودمو بدبختا عین دوباره دیشب یاداوری با ولی نشستم جام تو خمیازه با ..تخت

شو اماده..جنگل بریم قراره امروز..کشیدی دراز باز ک تو عه :پری

نداره؟ جنگل خودمون تهران مگ:من

..میفهمی ببینی حاال..قشنگتره خیلی..داره فرق اینجا جنگالی ولی داره-

.امادم دیگ مین۳۰:گفتم همونجور و رفتم دستشویی سمت ب شدم بلند

هنگا سهراب ب کردم سعی..بودن منتظرم اونجا..رفتم البی سمت ب پوشیدم لباسمو ..بودیم توراه ک میشد ساعتی نیم..افتادیم راه کردمو سالم..نکنم

چیکار داره بچم نمیگن اینا نمیزنم زنگ من توروخدا نگاه..افتادم بابا مامان یاد یهو ..بیخیالن میکنه؟کال

..سرخر بدون..میکنن استفاده من نبودن فرصتهای تمام از دارن

خوشگلم دختر ب سالم:داد جواب دوبوق بعد..گرفتم مامانو شماره و برداشتم موبایلو

منااا از نگیری خبر ی..کوکه کیفتون نیستم من ک میبینم به به سالم-

.دخترم نتونستم،ببخشید بود شلوغ سرم باورکن ترمه وای-

.شلوغه سرت ک معلومه اقاتون با توخونه تنها..میدونم مامی میدونم-

..کردن نگام تعجب با سهراب و پرستو ولی خنده زیر زد شروین حرفم این با

Page 61: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

61

حرفیه چ این دختر اواا-

بابا ب بده رو گوشی باش باش-

اب چقدر ترمه وای:گفت پری کردم قطع گوشیو ک همین..کردم صحبت پدرم با هم کمی .بگم بهش اینارو نمیشه روم ک من..راحتی مادرت

.یدیمپرس سوال ازاینا بدتر بودیم بچه..نیست چیزی ک این تازه:گفت شروین ک خندیدم

سوالی؟؟ چ:گفت کنجکاوی با سهراب

...اومده بدم بوسه اون از منم مثال الکی..پررو هیز پسره چ؟؟ ت ب

بچه ثلم تولید با خوندم علوم تو..ابتدایی ترمه بودم راهنمایی من یعنی..بودیم بچه:شروین بچه..میارن باباها مامان برای هارو بچه لکا لک ن ک بود داده گیر هم ترمه..میاد دنیا ب ..چیه اصلیش مراحل نمیدونستیم..دیگ بودیم

مپرسیدی جمع تو رفتیم بودیم عمو خونه ک شب ی اخر:کردم تعریف خنده با من رو ادامه میشه؟ باعث مثل تولید یا میارن لکا لک هارو بچه ک

هارو بچه گفته شروین میگ میره پرو بچه گفتی؟ اینجوری کجاش:گفت باحرص شروین و عیبه میزنمو حرفارو این چرا ک خوردم کتک من اخرشم..میارن همن پیش ک باباها مامان ..اینچیزا

چیشد؟ اخرش خب:گفت میخندید ک درحالی پری

بزرگ..نکنین درگیر فکرتونو زیاد گفت(شروین پدر)بهروز عمو تهش..دیگ هیچی:من .میفهمین خودتون بشین

دیگ؟ فهمیدین االن:سهراب

..میدم نشونتون هم عملی بخواین..فولم فول ک من..چجورم اووووه:شروین

..کردی غلط:گفت شروینو بازوی ب زد کیفشو پرستو لحظه همون

..بود قشنگی جای واقعا..جنگل رسیدیم خنده با راه ادامه

نعمت همه این بابت خدارو لحظه همون..بود ابشارش و دریاچه قسمتش ترین العاده فوق ..کردم شکر زیبا

Page 62: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

62

ولی شهن باورتون شاید..کردیم بازی هوا ب گرگم پری پیشنهاد با و..خوردیم کباب اونجا نهار ..کردن قبول پسرا

..میرفتیم اونور اینور میمون عین ک ما دنبال افتادن گوریلشون هیکل اون با

..میرسه نظر ب طبیعی القاب همه بودیم جنگلم تو دیگ

لیو بودم مخالف من..بمونیم شب بزنیم چادر شد قرار گوسفند شروین این پیشنهاد ب هوووف...نبود ای چاره

اونوقت سرمون بریزه جونور جکو هزارتا شب نصف..شدیم خواب جنگل..اخه کاریه چ این ..میشه حالیشون

..سرده شب گرمه روز هرچی..نشیم یخمک سرما از اگ تازه

عدب شروین اول بگم بخوام چپ سمت از..بکپیم گرفتیم تصمیم ک بود شب ۱ ساعت از دترب اونام..بود تنم نازک لباس ی..میلرزیدم داشتم ک بیچاره من بعد پری بعد سهراب ..من

سرده ااااه..اومد میخورد بهم ک دندونام تق تق صدای بعد ساعت نیم

یپرسینم..میشم ترمه بستنی دارم من نیست خیالشون عین خوابیدن خرس عین بیشعورا بستنی؟؟ چرا

هم خودشیفته..بستنی میشم دیگ..هست سردمم بعد..دیگ شیرینم من چون خب ..عمتونه

..اومد من سمت شدو بلند ازجاش سهراب بعد کمی

شبی؟ نصف میخواد چی دیگ..بیژن زاده امام یا

غلطااا چ...کشید دراز کنارم بیخیال ک کردم نگاش تعجب با

کردم باز دهنمو

داری..ک ندارم کاریت هییششش:گفت اروم صدای با فورا ک کنم بارش لیچار تا ..شی گرم تا بغلم بیا..میلرزی

..میشم ناراحت توروخدا نکن تعارف چی؟ جــــان؟؟دیگ

..نمیگفتم هیچی شدم الل چرا نمیدونم..شده پرو چ این..عقب کشیدم خودمو اخم با

Page 63: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

63

داص ک میگم خودم واس نخیر..میگم تو واس فکرنکن:گفت حرص با کشیدم عقب وقتی ..بخوابم نمیزاره دندونات

..میمونه وحشی گربه مثل..چشماش داره برقی چ تاریکی تو وای

نارک سرم..بغلش تو کشید منو محکم..شدم گرم یهو ک میکردم فکر چشماش ب داشتم ..زشته میبینن ها بچه:اومدم حرف بالخره..بود شونش

..سرجام میرم شدی ک گرم بزار..خوابن ک االن:گفت اروم

ک مبپرس نکردم وقت..میشد بسته داشت چشمام..بشم گرم منم شد باعث بدنش گرمای ..کرد بوسم چرا

حیا بی چ..فقط کنه بغلم بودم منتظر انگار..سینش رو گذاشتم سرمو تمام پرویی با بجاش ..شدم

..بغلشه خوشگلی این ب دختر ی خوشبحالشه دیگ بعله..کرد بغلم محکتر اونم

..بیا گفت خودش بابا ن..بغلشم تو اینک از نکنه راجبم فکربدی وای

..خوابیدم خوبم توجای ارامش با..عشقست خوابو بیخیال اصال..اصال

کوچولو چشم دوتا کردم دقت ک کمی..کردم باز چشمامو دماغمه رو چیزی اینک حس با سنجابــــــهههه وای..جونوریه چ دیگ این..دیدم روم روب

ماغمود داشت ببشعور..رفت بیرون چادر از بدبختم اون..اونور کردم پرتش کشیدم جیغی ..میخورد

کجان؟؟ بقیه..کردم نگاه دوروبرم ب

..زد لبخند دیدنم با..میکرد جمع هیزم داشت ک دیدم سهرابو..اومدم بیرون چادر از

کجان؟ پرستو شروین..بخیر صبح:من

.احتماال بگردن رفتن نمیدونم..بخیر توهم صبح-

تمیز لیخی ابش..بشورم صورتمو تا ابشار سمت رفتم..نگفتم چیزی انداختمو باال ابروهامو ..بود

..دیدم سرم پشت سهرابو برگشتم ک همین..کردم خشک شالم با صورتمو

Page 64: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

64

دمق ی بالفاصله ولی چرا نمیدونم..برداشت سمتم ب قدم ی ک ردشم کنارش از خواستم ..درخت ب خوردم تا عقب رفتم جلو اومد..عقب رفتم...جلو اومد ..رفتم عقب

میکنه؟؟ همچین چرا

چته؟:گفتم و زدم مزخرف لبخند ی

..صورتم دوطرف گذاشت دستاشو حال درهمون و هیچی:گفت ریلکس

میده؟؟ معنی چ کارش این..میشدم عصبی داشتم دیگ

ییک سریع..کنار زدمش محکم..میبوسید لبامو شدت با..شد داغ لبام ک بودم فکر تو ..گوشش تو خوابوندم

چ ب..ممیگزر ازت االنم..نداشتم کاریت بود تعجبم بخاطر ک دفعه اون چون فکرنکن:گفتم میکنی؟؟ کارو این حقی

..کرد صورتم نزدیک صورتشو زدو پوزخندی

...اینکار برای حتی..نداری اعتراض حق هیچ تو و میکنم بخواد دلم هرکار من:سهراب

خفم داشت من خدای..داد فشار کردو حلقه محکم گردنم دور دستاشو حرف این گفتن با ..میکرد

..پریدم خواب از کشیدمو بلندی جیغ...بودم اورده کم نفس

..توچادر اومد پرستو..بودم کرده عرق

دیدی؟ بد کشیدی؟خواب جیغ ترمه؟چرا چیشد:پرستو

سلفی ازخودش داشت شروین..اومدم بیرون چادر از..دادم تکون سرمو اروم ..پسر این خودپسندیه..میگرفت

..خواب خوش ومخان بخیر صبح:شنیدم سرم پشت صداشو ک میگشتم سهراب دنبال

..بود هیزم دستش خواب تو مثل..برگشتم سمتش ب کشیدمو هینی ترس از

..بود مهربون خواب تو برخالف چشماش

ترمه؟ خوبه حالت:سهراب

..ردشدم کنارش از دادمو تکون سرمو تند تند

Page 65: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

65

سهراب؟ راجب کابوس؟اونم دیدم؟ خوابی همچین چرا شده؟ چم من اه اه اه

خوابشو شد باعث کردم فکر بهش بس از..بغل..بوسه..اواخرشه اخالق بخاطر صددرصد ..ببینم

داشت؟؟ نقشی چ خوابم اول سنجاب اون نمیدونم فقط

...داشتیم برگشت بلیط فردا..افتادیم راه کردیم جمع وسایلو نهار بعد

..میکنم فکر پرماجرامون سفر ب دارم و نشستم هواپیما تو

هواپیما تو کنسرت

اب تو سهراب کردن پرت

شده خوب حاال ک رخمم

تفریح گردشو

سهراب بوسه

خوابیدن کنارش

دربارش کابوس

کی رپس این نقش...داشت وجود سهراب توهمشون..کشیدم پوفی..برگشتیم توراه ک حاالم شد؟ پررنگ انقدر زندگیم تو

میاد؟ خوشش ازمن اونم یعنی بشم؟ جذب سمتش ک میشد باعث چی

...مگ حاال بشه چی قراره..داره من حال ب فرقی چ..نیاد بیاد اصال

..نیومدن دنبالمون کدوممون هیچ پدرمادر رسیدیم ک فرودگاه ب

..میگن ما ب راهی سر پیداشده جوب تو بیچاره بدبخت..دیگ بله

بخاطر..نبود خودم دست..داشتم سرد خدافظی ی سهراب با و گرم خدافطی ی پرستو با چیزی لیو شدن متوجه شروینم پرستو..اخالقم کرداز تعجب بیچاره..کفریم دستش از خوابم ..نگفتن

..ببینیم همو دانشگاه تو فردا پس شد قرار

...رفتیم خونه سمت ب شروین با گرفتیم تاکسی ی

Page 66: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

66

...بیخیالمون بابای مامان سوی ب پیش

..خونه تو ولکام آیم:گفتم بلند و کردم دروباز شوق و ذوق با

..برگشت زندگی برای امیدتون..سالااممم

..بگیر تحویل خودتو کمتر:سمتش برگشتم مامانم صدای با

..مامانـــــــــی:گفتم میرفتم سمتش ب ک همونطور شادی با

پیشم نیا..کتلتیه دستام نگا:گفت باال برد دستاشو

..اومد بابا دختر گل به به:اومد بابام صدای ک شد اویزون لبام

امدست نگا:گفت دادو نشونم دستاشو اونم ک بابام سمت رفتم و شد باز نیشم دوباره نیا سمتم..کفیه

..میزد ریش خمیر داشت..بود کفی دستاش

ترموندخ نگفتین..نزدید بهم زنگم یه ک کیش از اون اخه؟ چی یعنی:گفتم گریه حالت با این اصال..کرده سقوط هواپیما..شده غرق دریا تو..نخوردتش زندس؟نیست؟کوسه

گرفتیم تاکسی خودمون بدبختا این دنبالمون؟عین میومدین فرودگاه نباید..هیچی کنم؟ جبران چجوری شمارو محبت همه این من..کرد نمیشه بغلتونم ک حاالم..اومدیم

..میرفتن صدقم قربون..خرکردنم ب کردن شروع میخندیدن غرغرام به ک همونجور

..کنین خر بچتونو یکی اون برین:گفتم حرص با

..نداریم دیگ بچه تو غیر ب ک ما واا:مامی

ارمد بیاد خبر دیگ دوماه نیست بعید..کردین چیکارا نیست معلوم نبودم در..دیگ ن:من ..میشم ابجی

..خندیدم منم بابا ی خنده و مامانم جیغ با

راس..وجی زدی حرف بازتو..میکنه تغیر ک خیابوناس اون..کرده تغیر چقدر وای..اتاقم رفتم ردوگ نگفتم کرده تغیر گفتم من..بگیره گردوخاک اتاقت ک نبودی چقدر دیگ،مگ میگم االن ک حیف..کنن شک عقلت ب مردم ک نگو چیزی یا نزن حرف یا دیگ همین..خاک ..میدادم جوابتو وگرنه خستم

Page 67: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

67

..کردم ردیف وسایلمو بعد..گرفتم دوش رفتم فورا

..شود زدوده تنم از خستگی تا خواب اغوش در رفتم اخر در و

..کرد بیدارم مامان شام برای

تعارف خودم هرچند..نمیخواد ای خسته گفت مامان ک بشورم خواستم کردم جمع ظرفارو ..کاریم من مثال الکی..میاد بدم شستن ظرف از..زدم

ک خریدم خوشجیل لباس دست چند مامان برای..دادم هاشونو سوغاتی رفتم سریع بجاش ..بیاد عشوه بابا برا بپوشه

نتلمناج مثل ک خریدم اینا از..پول کیف..کروبات..کمربند..ادکلن مثل وسایلی باباهم برای ..بابام بشه دخترکش

..تیپان خوش اون از بابام ننه کردین؟ فکر چی بعله

�*****

..میگزشت برگشتنمون مسافرت از ای هفته یک

کالس تو جشنو ک کرد هماهنگ ها بچه با..سهرابه تولد فردا ک گفت بهم پری امروز ..میپیچونیم اینجوری..داریم امتحانم فردا ک بخصوص..بگیریم

..کنیم تزئین کالسو تا دانشگاه بریم زود صبح پری منو شد قرار

..من با گفتم کیکم

..کنیم پیدا بخور بدرد چیز یه تا میچرخیم پاساژ تو شروین با االنم

کت ی منم..خرید اسپرت ساعت ی شروین چونه چکو گذارو گشتو کلی بعد بالخره کت ..خریدم مشکی

..میگیره کیکو خودش گفت شروین و دادم سفارش کیکم

..بود وقت دوساعت..داشتیم کالس۹..دانشگاه برم شدم اماده ۷ ساعت

لیک بعد..کردیم تمیز قشنگ کالسو اول..کردیم شروع سریع پری با علیک سالم بعد ..دوسالست بچه تولد انگار..چسبوندیم بادکنک

..زد غیبش شد کار موقع ک بیشعورم شروین

Page 68: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

68

ایناز اگ ما..روزگار هعی..بکنن هرکار راحت اونام..داییشونه دانشگاه رئیس اینک خوبیش ..نمیشد خشک میرفتیم دریا لب..داشتیم شانسا

بصبرینارد؟؟ چرا میگین..بودم اورده آرد قبل از..کیفم سمت رفتم و برداشتم باکنکو اخرین ..میفهمین

باالی چسبوندمش..بود ابی رنگش..کردم باد بادکنکو بعد بادکنک تو ریختم برداشتم اردو ..ولدشت روز بشه سوپرایزی یک بیاد سهراب بزار..نگیرتش کسی ک دیوار ب خودم صندلی

..خندیدن همشون کالس دیدن با..اومدن ها بچه کم کم

بزک انقدر ک کوچیک تولد ی..اومدن عروسی انگار ک کردن ارایش همچین دخترا بعضی ..نمیخواد دوزک

اماده همه پس میاد ساعت سر میدونستیم بودنش تایم ان بخاطر..شد ۹ ساعت خره بال ..شدیم

..استــــــــاد مبــــــــارک تولدت:گفتیم جیغ دستو با همه کالس در شدن باز با

باال ابروهاش کالس و ها دیوونه ما دیدن با اما..بود کرده اخم میاد کالس ک معمول طبق ...رفت

..خورد شروین و پری منو ب نگاهش

..داریم امتحان ک شین اماده حاال خب..همتون از ممنون..شدم غافلگیر:گفت زدو لبخند

چیه؟ برنامتون خب خیلی:گفت خندیدو ک دراومد همه صدای

بونصا تولد این ب دلشو و نخورد صبحونه هیشکی مطمئنم من ک اونجایی از :گفت پری ..میاریم خوراکی کیکو اول..زده

..بودیم چیده میز روی قبل از هارو خوراکی..خندیدن همه

..شربت..پفک..چیپس..شیرینی

..بیاره کیکو رفت اونم کردم اشاره شروین ب

..خنده زیر زد کیک رو جمله دیدن با..بود من سفارش ک میز رو کیک گذاشتن بعد

((نگیر امتحان مادرت جون))بنویسن روش گفتم ..ببینن ک شدن کنجکاو هام بچه

(کیکه همین رمان کاور عکس)

Page 69: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

69

شده ساله ۶۲ دیگ ..نیست خوب من سن واس اینا میگفت..کرد فوت ما اصرار با شمعارو ..بود

..ایستادم کنارش..اوردم بادکنکو رفتم سریع..افتادم نقشم یاد

..میکرد گوش ها بچه تبریک ب داشت..نبود من ب حواسش

تیز شیئ بدون بلندم ناخنای لطف ب..گرفتم سرش باالی بادکنکو

..داد صدا بوم..ترکوندمش

..بود شده اردی ک بود سهراب

ور از ارد شد باعث ک زد پلک چندبار زده شک ارومو خیلی ک شد منفجر وقتی خنده بمب ..پایین بریزه پلکش

معلوم دندونم تا۳۶ هر ک دادم نشون نیشمو و زدم لبخند طوری..کرد نگام سمتم برگشت ..شد

..داد تکون سرشو اردیش سفید صورت رو لبخند با

یک زا کمتر و برداشت بودو زده پرستو ک برشی و کیک سمت برد دستشو سریع خیلی ..بود شده کیکی صورتم..دقیقه

..شد پوکر قیافم قشنگ

..شد یجوری صورتم اویییی..خنده زیر هازدن بچه

..هنوز بود کیکی چونم و پیشونی و گونه..برداشتم دماغم چشمو رو از کیکو دست با

:گفتم کردمو نگاش چپ چپ

چیه؟ بازیا بچه این..سالته۶۲..بکش خجالت

کنم؟؟ تالفی شیطونو دختر ی کارای نباید شدم ساله۶۲ چون یعنی:گفت خندیدو

رویب ک بود پرو انقدر..بوسیدتم مسافرت تو انگار ن انگار..نگفتم چیزی زدمو لبخند ..کردم فراموش مثال منم..بهتر..نیاورد خودشم

..بود نشدنی فراموش زندگیم اتفاقای مهمترین از یکی ک هرچند

..بشورم صورتمو تا بیرون رفتم

Page 70: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

71

اهدانشگ حیاط پشت درختا برا شلنگ ی..برم بود دور ک دستشویی تا نداشتم حوصله ..بشورم صورتمو تا اون سمت رفتم..بود

..اومد پا صدای ک کردم باز ابو شیر

پیشم؟؟ میاد کی میشم تنها من وقتی معمول طبق خب

...دیگ سهراب

..نشور صورتتو:گفت ک کردم نگاش..وایسادم صاف و کردم ول شلنگو

چرا؟:من

میکنم تمیز برات خودم-

چالغم؟ خودم مگ-

.میکنم پاکش خودم کردم کیکی صورتتو خودم..کنم تمیز من بزار ولی ن-

یکنهم پاک چیزی دستمالی با حتما گفتم..وایساد روم روبه و نزدیک اومد ک نگفتم چیزی ..خورد گونمو رو کیک کامل و گونم سمت شد خم تعجب کمال در ولی..گونمو

کاریه؟ چ این شدی؟ دیوونه:گفتم کشیدمو عقب حیرت با

نگو چیزی..هییششش:گفت گرفتو هامو شونه

..رفت دمش لیسی..بود خامه بیشتر البته..خورد کیکشو گونم اونور و کرد خم سرشو دوباره

میکنه؟ همچین چرا

..نیست معلوم چیزی حیاطیم پشت شد خوب

..بستم چشمامو..مکید چونمو و تر پایین برد سرشو

نمیگیرم؟ جلوشو چرا...خدا وای

چیه کار این از قصدش..میداد انجام اروم خیلی کارا این همه..خورد هم پیشونیمو رو خامه اخه؟

..میشد ارایشی کیک وگرنه..نزدم کرم شد خوب

..بود شده چجوری قیافم میدونه خدا..زمین ب زدم زل و کردم باز چشمامو

..تولدمه هدیه بهترین این اوممم:گفت زدو لبام رو کوچیکی بوسه اخر در

Page 71: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

71

..بود سخت خوردن تکون ک بودم خلسه ی تو انگار..بکنم کاری نمیتونستم

اومد زیادی فشار با اب برم برگشتم ک همین..شدم دور ازش قدم ی بود ک سختی باهر ..من شدن خیس شد نتیجش و..شد پرت باال سمت ب کمی شلنگ ک طوری

.فکرکنم بودم دستشویی من میکردن تقسیم شانسو داشتن ک اونموقع

خود ب خود بفرما:گفت خندیدو بلند..نشد خیس زیاد بود پشتم سهراب ک ازاونجایی .شد شسته صورتت

..میکرد نگا کشیدم اب هیکل ب داشت خنده با..سمتش برگشتم حرص با

..بپوش اینو بیار درش..خیسه مانتوت:گفت و اورد در کتشو

..میارم سرش بالیی ی نره اگ فهمید خودش ک کردم نگاش جوری و گرفتم ازش کتو

..کردم عوض کتش با مانتونو و شستم صورتمو قشنگ دوباره

!!کالس؟ برم وضع بااین اخه..صبرکردم کمی

ک الکی..کرده براش؟غلط سرگرمیم ی من یعنی داره؟ معنی چ سهراب عجیب کارای این ..میرسم حسابشو..نیست

..مداو سمتم نگاها کردم باز ک درو..کالس سمت رفتم بیخیالی ب زدم معمول طبق بعد و

.داد بهم لباسشو استاد عه سهــ..شد خیس مانتوم:گفتم انداختمو باال شونمو

.بگم اسمشو بود نزدیک هوووف

..رسید ها کادو نوبت..بودن کرده کوفت من بدون هارو خوراکی

با..دادم کادومو گفتمو تبریک من شروین بعد..اوردن کوچیک هدیه ی ها بچه از هرکدوم .قشنگه خیلی اینم ولی..گرفتم بهتر کادوی یه ک من:گفت زدو لبخندی کت دیدن

..من کادوهای از اینم:کردم نگاش پری صدای با..انداختم پایین سرمو

..بود گرفته..شرت تا۲..عطر تا۲..کربات تا۲..جوراب تا۲ بزرگ بسته ی تو از

کادوئیه؟؟ چ دیگ این دیوونه..گرفت خندم

؟داداشی نداری دوسش:گفت پری ک کرد نگاش باتعجب سهراب

..خواهری مرسی..قشنگن خیلی چرا آآآآ:سهراب

Page 72: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

72

..بوسید رو پرستو گونه و

..رقصه اهنگو نوبت باشه ک هم هرچی:گفتم و گزاشتم اهنگ گوشیم از

(کالس تو نام ب tmbax اهنگ)

..گزاشتم اینو میرقصیدیم داشتیم کالس تو چون ولی نداشت ربطی

نگیرن فیلم ک بود حواسم..رفتم نفس ب اعتماد با منم ک وسط رفتن پرستو و شروین اول ..اون با فیلمبرداری گفتیم بهش ک دخترا از یکی بغیر

میزی پشت اینجا خانوم)

میدی کشته هی ای نشسته

کلیدی جا مثل بهت اویزونیم تفریحم زنگ توی

نمیدی پا دیگ نـــه

نمیدی راه مارو دلت توی

یزیدی مثل دلسرد

عزیزی واسم بازم ولی

پر ادم هست برت دور

خوار ادم مثل نخورمت تا

حواسمون میکنه پرت

(کالسمون خوشگل

کردم اشاره پرستو ب اینجا

اسمون رنگ چشماش)

(۶کالسمون خوشگل

..کردم نگاه سهراب ب عشوه با قسمت این گفتن با

خودم واس هم قرمزهایی خط یه ولی..نبودم مقید خیلی..میرقصیدم هنرم تمام با ..شده رد ازشون سهراب اینک مثل ک..داشتم

Page 73: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

73

بمون من کنار إی)

۶کالسمون خوشگل

بیای تو تا کالسه در ب چشمم

میاد عطرت بوی خودت قبل

زیاد کشته میدی ک میدونی اخه

سیات چشم بلندو موی اون با

بهت خیره شده ک نگاها همه

بهت گیره کالس همه دل اخه

ولت نمیکنن کنه شدن

دلت سنگه توهم ک نمیدونن

پرت حواس تومارو کردی پاک

صف برات کشیدن پسرا

برق لبات میزنه دورک از

(ضعف برات میره منم دل

یول..بشه جذبم پسرا نگاه تا چیکارکنم ک میدونستم..کردم غنچه لبامو قسمت این ..نبودم نگاهشون محتاج هیچوقت

..کنه نگام سهراب داشتم دوست اینبار اما

حواسمون میکنه پرت)

کالسمون خوشگل

اسمون رنگ چشماش

کالسمون خوشگل

بمون من کنار إی

(۶کالسمون خوشگل

Page 74: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

74

با ردنک شروع و زد باد مبارک تولدت اهنگ پسرا از یکی ک نشستیم ما اهنگ شدن توم با ..رقصیدن بازی مسخره

..گرفتن فیلم بود واجب دیگ اینجا

زاگ زیگ زاگ زیگ)

شاد دلی با میخونیم

جشنت کادوی اینم

باد مبارک تولدت

خوش لبت شادو دلت

باشی زنده صدسال ک

کن فوت شمعارو بیا

(باشی زنده صدسال ک

..خود ی خانه رود هرک نخود نخود پس..بود شده منتفی ک کالس تفریح کلی بعد

...کردیم خداحفظی ازهم شادی و خنده با

نه؟؟ چرا اخه:من

بگم؟ چقدر..خطرناکه اینکار نمیفهمی چرا تو:شروین

مردن؟ میرن ک بقیه مگ-

چه؟ ما ب میرن خودشون انتخاب ب اونا-

.برم خودم انتخاب ب میخوام منم-

.برو میتونی اگ-

.خطرناکه میرسه ک من ب میکنی کیف میری خودت..بدی خیلی-

میکنه؟ قبول عمو..بزارم من اصال-

.نمیگیم بهشون خب-

Page 75: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

75

چی؟ دیگ عه؟-

.کنم خفت میخود دلم هوووف-

باهاش دارم ساعته دو..شروینه ک قدر همون باشه؟ میتونه بدجنس ادم ی چقدر اه اه فحر باهاش اگ ک شروینه دوست اونجا صاحب..جامپینگ بانجی برم بزاره میکنم بحث ..طرف میکنه قبول نامه رضایت ی با بزنه

خودش..خطرناک ن ک میفرماید الدنگ اقای ولی..برم میخواد دلم..هیجانم عاشق من ..نداره خطر میبره خرشو تشریف

..اوفه اخه ما برا

..بود شده شروع دیروز از بحثمون ولی..بودیم دانشگاه راه تو

کلمهی اگ میدونست..نگفت چیزی..بستم محکم درو و شدم پیاده رسیدیم ک دانشگاه ب ..روش میشم منفجر بزنه حرف

اگ وقتی..دارم شجاعتشو..دارم موقعیتشو وقتی ولی..میگ خودم بخاطر ک میدونم کنم؟ بارونش فحش نیست حقش نرم؟؟ چرا..میشه راضی بحرفه بادوستش

.کنه فرض بچه منو نمیخواد دلم

لمح شروین ب ک شد متوجه..پرستو پیش رفتم شروین ب کردن نگاه بدون کالس تو ..نمیدم

بینتون؟ شده چیزی:پری

.قهرم باهاش هومم:من

خودم واس شروین ک گفت اینم میزنم حدس ک همونطور..کردم تعریف براش ماجرا و ..اینچیزا و داره خطر..میگ

..مردن رفتن ک بقیه انگار

برم نهات خودم خواستم کالسا شدن تموم بعد..بود سهراب با یکیش ک داشتیم کالس دوتا ..زد صدام شروین ک خونه

..میزنیم حرف ماشین تو بیا..ترمه نشو بچه:گفت دوباره ک ندادم اهمیت

..زدیم حرف صبح کافی اندازه ب:من

Page 76: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

76

.ایستادم سهراب صدای با ک دادم ادامه راهم ب دوباره

میرین؟ جدا چرا خبره؟ چ:سهراب

.بامن کرده قهر خانوم:شروین

من برو تو خب:گفت شروین روبه بعد٬کرد من ب نگاه ی سهراب..کردم نگاش چپ چپ ..میرسونمش

.نیست نیاز نبابا-

.میبرمش..یکیه مسیرمون-

.خداحافظ پس باش-

.شدم سهراب ماشین سوار مخالفتی بدون..ندادم جوابشو ک کرد خدافظی منم از

جونیتون جون داداش با ک چیشد بینم بگو خب:گفت ک میگذشت حرکتمون از مین۱ قهرین؟

..کردم تعریف اینم برای موضوعو سوم بار برای

میای؟ باهام..خوب جای ی برم میخوام دیگ دوساعت من خب:گفت چندثانیه بعد

.نداره کمترم باشه نداشته هیجان جامپینگ بانجی از بیشتر:داد ادامه ک کردم نگاش

کجاعه؟ خب-

.میپره مزش ک بگم..دیگ ن-

..میدم خبر میزنم زنگ:گفتم دادمو تکون سری پس میمردم فوضولی از داشتم

مامی ب وموضوعو رفتم خونه ب خدافظی بعد..کرد پیادم کوچمون سر گفتو ای باشه .داد رفتن اجازه میشناخت سهرابو دیگ ک اونجایی از..گفتم

..بپوشم گرم لباس ک داد اس بهم قبلش..در دم رفتم منم زد تک ک بود ظهر از بعد

.بریم کجا میخوایم نمیدونم ولی پوشیدم

..سرده میدونم فقط ک جایی سوی ب رفتیم و شدم سوار

*****

Page 77: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

77

ممیری کجا بزنم حدس میتونستم..میشیم خارج شهر از داریم کردم حس گذشت ک کمی .نبودم مطمئن ولی

دبل اسکی من ک افتاد یادم ولی کنم بغلش ک دویدم خوشحالی از مقصد ب رسیدن با اینجارو؟ نداری دوس:گفت ک شدم پنچر دوباره..نیستم

.اسکی نیستم بلد من ولی خوبه خیلی چرا-

.میدم یادت هویجم؟خودم اینجا من پس-

..گیری یاد برای رفتیم و زدم لبخندی

.محکم..بگیرش اینجوری نه نه:سهراب

.باش باش:من

یاونجای از..میداد یادم داشت ک میشد ساعتی نیم..گرفتم دستم محکم هارو اسکی چوب ..نفهمیدم چیزی باهوشم خیلی ک

..گذاشت کمرم رو دستاشو و وایساد پشتم اومد اخر

مایگر بازم (سهرابه اسکی تیپ کاور عکس)بود تنش مشکی بادی کاپشن ی ک این با .میشد حس بدنش

.میشم پرت حواس بدتر من ک اینجوری خو

.یهو کرد ولم ک کمکش با رفتم دومتر ی..میکرد هدایتم اروم

..سخت ولی باحال..رفتم خودم هم کمی و..ندادم دست از تعادلمو

عنیی ک گرفتم ژست ی..نیافتن میکردن تالش داشتن ک دیدم دختر چندتا لحظه همون ..نتونستین همونم شما رفتم چندمتر من..اره

و بخورم سر لحظه همون شد باعث قشنگم شانس..دیگ میدونین خودتون بعدشو دیگ ..زارت

..نیام کالس چس دیگ باشم تامن..روت تو توف إی..شدم معلق کله

..کرد کمکم اومد سریع سهراب

..کردیم اسکی دیگم ساعت نیم

Page 78: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

78

..میرفت ای حرفه خیلی ناکس

زل خترد چندتا دیدم ک بودیم رفتن راه حال در..بخوریم گرم نوشیدنی ی تا رفتیم بازی بعد ..بخوره موش چشاتونو إی..سهراب ب زدن

..کردم اخم و کردم حلقه سهراب بازوی دور دستمو

گوشم در..زد لبخند سریع خیلی..کرد دخترا ب نگاه ی و من ب نگا ی باتعجب سهراب شد؟ حسودیت:گفت

.عمرا هه من؟ کی::من

چ من..نداره حسودی:گفت ک شنیدم صداشو اما..زدم جلو ازش و کردم ول بازوشو و .توأم مال فقط نخوای چ بخوای

..نگفتم چیزی اما نشست صورتم رو حرفش ازاین لبخندی

*****

.داشت نگه ماشینو کوچمون سر

.گذشت خوش خیلی ممنون:من

همین؟:گفت انداختو باال ابروشو ی

کنی؟ تشکر من شیوه ب میشه:گفت مظلوم ک کردم نگاش تعجب با

..کردم نثارش زیرلب پروئی شده گرد چشمای با

وممظل میدونستم ک من..نمیگفت چیزی..گذاشتم ماشین بیرون پامو ی و کردم باز درو ..بازیشه

شد باعث بازیش مظلوم همین

..ببوسم گونشو اروم و سمتش برم

.بود دودی ماشینش شیشه شد خب

ماشین از و ندادم مهلت ک بگه چیزی خواست..دیدم صورتشو رو لبخند و کشیدم کنار ..دویدم رو خونه تا و شدم پیاده

Page 79: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

79

پاشووو..کمکم بیا داریم مهمون..شو بلند ترمه:گشودم چشمامو مامان صدای با

کیه؟:گفتم میکشیدم چشمام رو دستمو ک درحالی

.باشن اینجا روز چند ی اومدن مشهد از خانواده با داییت-

نمیرن؟ ملیکا خاله یا مریم خاله پیش چرا خب روووز؟ چند-

.دیگت خواهرای خونه برو بگم خونمون بیان میخوان دختر واا-

.ندارم(بود خواستگارم و نچسبه خیلی ک داییم پسر)میثم حوصله من-

.کمک بیا حرفا این داره؟جای چیکار ت ب طفلی اون-

.کنم پاکیزه مهمونا فرمودن رنجه قدم برای را خونه تا رفتم و کردم پوفی

.مهمونان پس سرکاره ک بابا.زدن درو زنگ ک بود صبح۱۱ ساعت

.استقبال برای رفتم لباسم پوشیدن بعد

.اومدین زندایی،خوش دایی،سالم سالم-

نیومد؟ میثم:گفتم مامان ب ذوق با..اشپزخونه رفتم باهاشون پرسی احوال بعد

.دستشوییه..اومد چرا-

.کرد پر دستشوییمونو چاه نیومده..بترکه إی

.شدن فرما تشریف و کندن دل مستراب از اقا ک هال بردم چایی

چاک خنده ب دهنش دیدنم با.سبز تیشرت با مشکی شلوار کردم،ی نگاه تیپش ب .بده دست تاباهام اورد جلو خیسشو دستای و سمتم اومد.رفت

خالی،انقدر جای چین،انقدر نقطه فرهنگ،انقدر بی شاسگول،انقدر انقدر ادم اخه .بگم نمیشه روم فحشا بقیه بوق،دیگ

درکل.شونبگیری گچ باید کنار نکشی دیگ ثانیه چند تا دستاتو یعنی ک کردم بهش نگا ی .بود سنگینی و پرحرف نگاه

خوبی؟ جون ترمه سالم:گفت و کنار کشید دستشو

.زیادیشه همونم.کردم اکتفا ممنون سالم ی ب

Page 80: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

81

دبو خوابه س ما خونه.استراحت برا رفتن نهار بعدخوردن.اومد ددی ک بود ظهر یک ساعت .شد انتخاب استراحتشون برای سومی اتاق ک

.میدونه خدا میشه چی شب گذشت میثم بادیدن ک امروز اویییی

یشروان تا بگم شد روانم مزاحم اگ گفت ک کردم تعریف براش قضیه شروین ب زدم زنگ .کنه

.یعنی جملش با کردم کیف

.زارا مورد میشه برام بازار ک نمیدونستم هرچند� .بازار بریم پری با قراربود ازظهر بعد

ریمی کجا:گفت اومد پارازیت عین میثم ک کنم خدافظی تا رفتم اماده و پوشیدم لباس ترمه؟

.بیرون:من سننه؟ تورو

.میام منم پس-

چی؟ ک بیای دخترا باما میخوای.میرم دوستم با کجـــــا؟من-

نیستم بلد جایی ک من..میگذره خوش بیشتر دخترا با نداره اشکال:گفت خنده با ..سرمیره حوصلم..برم

بود شده رد ازروش ماشین ک ای گربه ب شبیه بیشتر ک مظلوم مثال قیافه با بعد بیــــــام؟؟:گفت

.کنه چندش پسره..بساطتو بابا کن جمع اوووق

.وش حاضر برو:گفتم حرص با هوووف..ببرش گفت ابرو و چشم با ک کردم نگاه مامان ب

رشد هیکلش فقط..سالشه۶۱ انگار ن انگار..شه حاضر تا اتاق تو رفت سریع اسب عین ..طفولیته دوران در هنوز عقلی وگرنه کرده

رفته؟ کی ب این باشخصیتی این ب زنش و دایی نمیدونم من

قلشع تکمیل مراحل همین واس نمیچسبید بهش غذا بود باردار سراین ک زندایی فکرکنم .نیست کامل

اینجا دبختیب.ببینیم همو بود قرار )...(پاساژ سر.بگیریم تاکسی تا رفتیم.اومد دقیقه ده بعد ..داره کار کجا نیست معلوم..نمیومد باهام شروینم ک بود

Page 81: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

81

*****

ازم ربرگشتم،دومت..نیست پیشم میثم دیدم ک سمتش رفتم دیدم پرستورو پاساژ در دم ..میکرد نگاه داشت بود وایساده زنونه خواب لباس ویترین روی روبه..داشت فاصله

..بدبخت هیز بیشعور

..پری پیش رفتیم و کشیدم استینشو حرص با

.رفت چاک نیشش دوباره دیدنش با میثم ولی میکرد نگاه میثم ب تعجب با داشت

.شنیدم سرم پشت سهرابو صدای ک کنم معرفیش خواستم پرسی احوال بعد

.سالم:سهراب

..میشه نیاز الیف ایزی االن همچین نکن..میکرد نگاه میثم ب اخم با داشت برگشتم

.میثم پسرداییم عه..سالم:من

..سهراب اقا استادمه ک برادرشون و پرستو دوستم:گفتم میثم روبه و

.خوشبختم:گفت و برد باال ابروشو ی سهراب

.سهراب استاد میتو :میثم

گفتی؟ تو چیه این..سرت تو سنگینه و خیسه ک دریا خـــــاک

شی؟ بانمک ک میخوابی خیارشور دبه تو میری شب بعد خیارشوری مثل خودت

.بگم چیزی نمیشد اینجا ک حیف.کردم نگاه بهش حرص با

..کمه تختش ی میثم ک فهمید فکرکنم..نگفت چیزی زدو لبخند سهرابم

حرف وروره مثل و بود سهراب پیش میثم مدت تمام..خرید برای پاساژ تو رفتیم تلتشک بزنه سهراب بود مونده کم ک میکرد بلغور سهراب درگوش چی نیست معلوم..میزد خخخخ خدامه از منم ک نمیدونه دیگ..نکرد اینکارو من احترام ب فکرکنم..کنه

..بگیریم ابمیوه تا رفتیم پری پیشنهاد ب گذشت ک کمی

.کنم ادب میثمو این تا رسید ذهنم ب فکری ی لحظه همون

.باشه داشته تأثیر معیوبش مغز رو اگه البته

Page 82: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

82

پنیر کاردو مثل میکردم ازدواج باهاش الل،من میثم زبون نیاره اونروزو خدا ک اگ اگ اگ همینو..دیگ نمیساختیم باهم درکل بیخیال یااا..اتش و اب یا..وجری تام شایدم..حتما بودیم ..نخورین گولشو خواستگاریتون میثم اومد اگ ک بدونین خواستم

..نودیم دقیقه نقشه اجرای برای بریم ولش اینو حاال

.کاردارم..خیابون ور اون داروخونه بریم:گفتم پری گوش دم اروم

چیکار؟-

.میگم بهت بریم-

.بیایم و بریم ما تا صبرکنن لحظه چند گفتم پسرا ب

نسخه بدون میگفتن..میدادن مگ حاال..بدن بیهوشی دارو ی گفتم داروخونه رفتم بخاطرش..ارزید نمی دوهزار ک میثم خود..بخرمش قیمت دوبرار شدم مجبور اخر..نمیشه ..گرفت خندم خودم از..ضرر جهنمو..دادم دارو پول اینهمه

..میزارم منتم سرش دادم داروش واس ک پولی بابت باز بیارم سرش بال میخوام

.کرد قبول دل و جون با ک گفتم پری واس رو قضیه

ک میرسید عقلشون خداروشکر..داشتم داروخونه تو یکار ک گفتم پیششون رفتم .دخترونست مشکل فکرکردن البد..نپرسن

..میپرسید بود میثم دست اگ البته

.بخریم ابمیوه میریم پری منو ک گفتم من نقشه طبق

قاطی بقیه با ک گرفتمش راستم دست و ریختم رو دارو یکیش تو فورا ابمیوه خریدن بعد دیگ چنددقیقه میدونستم..خوردش دقیقه یک از کمتر ک میثم ب دادم رو ابمیوه.نشه ..زدیم چرخ فقط نخریدیم ک هم هیچی..ماشین تو بریم گفتم پس میشه بیهوش

..بگ بهش رو نقشه تا بردش بده نشون لباس سهراب ب میخواد اینک بهونه ب پری

ب بزنم نخورم چشم..کشیدم خفنی این ب نقشه سوتی سه..من دارم خالقی ذهن عجب ..نداره تخته از کم ک میثم سره

بریم؟ کجا قراره االن:پرسید میثم رفتن وقتی

Page 83: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

83

خونه ک بعدم..میمونیم اونجا یکم جنگل سمت شهر حومه میریم..پنجه ساعت ک االن- ..دیگ

..اهان-

کش یهوییشون لبخند ب ک خنگه انقدر میثمم..اومدن گنده لبخند ی با سهراب و پری ..نمیکنه

دافتا میثم سر ک میگذشت رفتنمون از دقیقه چند..افتادیم راه و شدیم ماشین سوار ازش یکم ک بود مغز اگ وگرنه سرش سنگینه انقدر ک گچه توش کنم فکر..روشونم نهکی اونقدرام من..نمیفهمه..نیست خودش دست..میسوخت براش دلمم..میکرد استفاده ..بگیرم حالشو میخواد دلم اما نیستم ای

خراب هامو بازی اسباب همیشه ولی بود بزرگتر ازم سال۱۰ ک این با بودم بچه یادمه ..میترسوند منو هم خیلی..میکرد

دماغم تو جسمیو ی میخوان بزور اینک مثل برام دیدنش میکردم احساس همش ..مزخرف حد تااون یعنی..کنن

..رسیدیم نظر مورد جای ب بالخره..میایم دیرتر ک گفتم مامان ب زدم زنگ

..ریزی کرم واس بیان هفته وسط نیستن بیکار ما مثل ک مردم واال..بود خلوتم

میاد وشمخ..کرد کول میثمو سهراب یعنی..رفتیم پیاده رو بقیه و کردیم پارک دورتر ماشینو ..پایس

و درخت پر دوروبرش و خالی وسطش ک بود جنگل از قسمتی ی کردیم انتخاب ک جایی قائم اه بوته پشت فاصله با رفتیم هرکدوم بعدشم..وسط اون گذاشتیم میثمو..بود بوته ..میاد بهوش میثم تا شدیم

ب و پرید جاش از یهو اما بود گیج اول..کرد باز چشماشو کم کم گذشت ک چنددقیقه ..کرد نگاه اطراف

!نیست؟ترمه،پری،سهراب؟ اینجا کسی:گفت بلند صدای با

کی تو:گفتم صدا تغییر با بدم نشون خودمو اینک بدون..اصلیش قسمت ب میرسیم حاال شدی؟ ما محوطه وارد جرئتی چ ب هستی؟

هستی؟ کی خودت..خو:گفت لرزون صدای با

Page 84: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

84

.میپرسم سوال من فقط اینجا..گستاخ إی:گفتم بلند

میزنم؟ حرف کی با ک بدونم باید من خوب:گفت اروم

..جنگلم مادر من:گفتم جدی خیلی

جوان؟ إی هستی کی تو..جنگلم پدر منم:گفت صداش کردن عوض با سهرابم

.بچشونمممم منم:گفت لوس بچگونه صدای ی با بده،پری جواب میثم اینک قبل

ما ولی میکرد نگاه میومد صدا ک هرور میثم بدبخت..مگیم پرت چرتو چقدر..گرفت خندم ..نبودیم معلوم

داره؟ خوانواده جنگلم مگ:میثم

ینا بخاطر باید پدرمادره؟ بی جنگل فکرکردی:گفت عصبانی مثال صدای ی با سهراب ..بشی تنبیه توهین

ادمین؟ شما..سخته یکم باورش خب..کردم غلط ن ن ن:گفت باترس

..داریم زیادی قدرت اما نامرئیم..میگیرم سرچشمه طبیعت از ما ن:پری

..برس مشقت و درس ب برو..گفتی مونو زندگی کل ک تو دختر عه:من

.میشه تجربه براش ببینه اونم بزار زن؟ داری چیکارش:سهراب

میرین؟ هم مدرسه شما مگ:میثم

نگلج اموزش میره دخترم..دیگ توهین ی اینم املیم؟ ما فکرکردی چی؟نکنه پس بله:من .میگیره یاد داری

میکنم؟ چیکار اینجا من..کن ول اینارو اصال:میثم

..بودی تنها دیدیمت ما نمیدونم:سهراب

برم؟ من میشه حاال:نگرانی با میثم

..شدی جنگل نفرین دچار تو متاسفانه ن:پری

.خو میکته سکته میگی یهویی..تو دست از وااای:من

نظرب ترسناک یکم بود تاریکی روبه هوا چون..خورد تکون درختا ک وزید بادی لحظه همون ..میومد

Page 85: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

85

تماح نامزدم..میشم نگرانم خانوادم..دارم ارزو کلی من..برم بزارین توروخدا:گفت گریه با ..نگرانمه خیلی

داری؟ نامزد تو مگ:پری

..عممه دختر..ترمس اسمش اره اره:میثم

..گرفت حرصم حرفش بااین

میگی؟ دروغ ک نمیکشی خجالت..گو دروغ إی:من

..ک نگفتم دروغ من..م :لکنت با میثم

نامزدم؟ میگی ک داد مثبت جواب تو ب کی ترمه اخه:سهراب

.خام خیال ..واال:پری

میدونین؟ کجا از شما:میثم

.خوندیم گذشتتو..داریم زیادی قدرت ما:گفت بهت ک پری:من

.ببخشید واقعا؟:میثم

.باورکرد حرفامونو همه..بود ای دیوانه عجب

میشه؟ چی حاال:میثم

..افتادی نفرین گیر ک گفتیم:سهراب

.هست نجاتت برای راه ی فقط:پری

..میکنی ناراحت خیلی اونو تو..برمیداری ترمه سر از دست ک یادکن سوگند:من

..نمیکنم نگاشم دیگ اصال..باش باش:میثم

.باشه ما کار ممکنه ک نکرد شک یکم..خریه عجب

..میاد بسراغت دوباره نفرین بزنی قسمت زیر اگ..خوردی قسم ک باش یادت:سهراب

شده تاریکم هوا..گرفت ترسم خودمم دیگ..اومد دور از شغال چندتا صدای لحظه همون .بود

جاده ب تا برو مستقیم راست سمت..نیومدن سراغت نفرین نگهبانای تا بری بهتره:من دارم؟ ازت سوال ی قبلش ولی برسی

Page 86: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

86

.بفرمایین:میثم

اخالقی؟ گند انقدر چرا-

گنداخالقه؟ کجام من-

.پیداس وجناتت از..ک نداره کجا-

.نیست خودم دست بخشید-

.داره سرنوشتت تو مهمی تاثیر..کن عوض اخالقتو این تونستی-

.چشم چشم واقعا؟-

.نشدیم پشیمون تا برو دیگ حاال-

برسه سالم تاجاده..زمین خورد چندبار بود تودیدم ک اونجایی تا..دویدن ب کرد شروع ..صلوات

..زیرخنده زدم و بیرون اومدم بوته پشت از

.شد تنبیه کافی اندازه ب فکرکنم:پری

..دیگ کنیم سوارش بریم:سهراب

..کنیم سوارش تا کنارجاده رفتیم و شدیم ماشین سوار

.بود شده ماست مثل رنگش..شد ماشین سوار سریع ما دیدن با

.شدیم میثم؟نگرانت بودی کجا:گفتم نگرانی با

گلجن وسط کردم باز چشم ولی چیشد نمیدونم رفتین؟ کجا ؟شما:گفت لرزون صدای با .بودم

غیبت بعد..بزنی قدم میخوای گفتی ک جنگل نمیاد؟اومدیم یادت هیچی یعنی:پری ..میگشتیم دنبالت داشتیم االن تا ماهم..زد

گلجن تو ک چیزایی بااون..شدم دیوونه فکرکنم..نمیدونم:گفت کردو نگامون تعجب با ..شنیدم

شنیدی؟ چی:من

!!هیچی ها؟؟-

Page 87: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

87

تو ک میثمم..خنده زیر میزدم میگفتم حرف دیگ کلمه یک اگ منک..نگفتیم چیزی دیگ ..بودن ساکت دوتام اون..همش بود فکر

..میدونم پلیدیم خیلی ما

ایلباس با..بود شده ها مرده شبیه..کردن نگاه میثم ب تعجب با همه رسیدیم ک خونه ب خخخ الهی..فکر تو میرفت همشم..خاکی

...گفتم هم بقیه ب گفتم میثم ب ک چاخانی همون

...بودااا روزی عجب..خوابیدم سریع بودم خسته شام خوردن بعد

..کرد دعوت نهار برا شروینو میثمو منو زد زنگ پری امروز

..میگذره خوش بهشون خیلی میثم با اینک مثل

نیام؟ میشه:گفت ک گفتم میثم ب

.بیرون میای فکر از یکم..باهامون بیا..میشن ناراحت نه-

.حالش این با گرفتم وجدان عذاب یکم راستش

..دنبالمون اومد شروین ک شدیم اماده

برای جلو رفتم..بود مادرشونم رسیدیم ک خونشون ب..افتادیم راه علیک سالم بعد ..خودشیرینی

.شدیم مزاحم خوبه؟ببخشید حالتون..سالم:من

.بفرمایین.دخترم اومدی حرفیه؟خوش چ این(:نسرین)سهراب مادر

ببینم؟ رو تون حیاط برم میشه:گفت میثم ک میگذشت اومدنمون از ساعتی یک

میکرد سعی همش چون گذاشت اثر روش حرفا واقعا اینک مثل..شده مظلوم چقدر الهی .بحرفه باهام کمتر

..حتما:سهراب

تو نمادرشو شد خب..خندید کلی..کردیم تعریف شروین براش دیروزو ماجرای رفتنش بعد .داره فروشی فرش ی پری گفته ب..سرکاربود ک پدرشونم..هیچی وگرنه..بود اتاقش

..فرابنفشااا ازاون..جیغااا یعنی جیغ میگم..اومد میثم جیغ صدای بعد کمی

Page 88: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

88

یطور گندش لنگای بااون میثمم..میکنه دنبالش داره ارژنگ دیدیم ک حیاط تو رفتیم .انگار میرفت طرف ی هرلنگش ک میدوید

...احتماال داره مشکل ها غریبه با..میگیره پاچه خیلی سگشون این..میکنم درکش

و شد پاره شلوارش ک طوری..گرفت پشتش از مشتی گاز ی و رسید بهش ارژنگ اخرش ...شد معلوم رنگش گلبهی شورت

رکابیشم البد گلبهی؟؟ پسرونه شورت اخه خدااا ای..خنده زیر زدم صحنه اون دیدن با ..کرده ست باهاش

..بره کرد ردش ارژنگو اون کرد لطف سهراب بالخره

..شدی مصدوم..فدات ب زندایی اخ..پیشمون اومد میلنگید ک درحالی میثمم

شلوار ی رفت سهرابم..میکرد معاینه رو جایی چ باید سهراب وگرنه نشد زخم شد خوب .زکی گفته نردبون ب..کیه دیگ این..براش بود کوتاه..اورد براش

ناازاو..داشتن مهربونی مادر چ..خونه سمت افتادیم راه بعد..بودیم اونجا۳ ساعت تا نهار بعد ..گفتم همینجوری هیچی عه..چی؟ ک خب..دربیاره بازی مادرشوهر ک نیست

*****

رهبالخ بعد ساعت نیم..خدافظی برا هستیم دایینا پیش فرودگاه تو...چهارشنبه امروز .اخیششش..فتنر

..خونمون بیان بهروزینا عمو شب بود قرار

شطرنج ب کالسمون ما چیه؟..میکردیم بازی منچ داشتیم اتاقم تو شروین منو شد؟ خوب..نمیخوره

میکنی؟ چیکار تو کنم ازدواج من اگ ترمه میگم:گفت شروین ک انداختم تاسو

فنص رو دختره..دیگ گفتم بهت کیش تو:گفتم حال درهمون و جلوبردم رو مهره چهارخونه .ساطور با میکم

.میگم جدی..نشو مسخره-

..یکنمم خوشبختی ارزوی بکنم؟برات میتونم چیکار من کنی ازدواج تو..بنداز تاسو این اول-

نداری؟ موضوع بااین مشکلی یعنی:گفت بردو جلو تاخونه سه مهرشو

Page 89: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

89

..اوردم شیش ایول..چرخوندم تاسو

..پالسم خونتون همیشه فقط..ن ک معلومه-

کارچی کنم شوهر من بگو تو حاال:گفتم انداختمو تاسو دوباره..نگفت چیزی زدو لبخند میکنی؟

.دارمااا غیرت خواهرم رو من..میکنم خورد طرفو گردن-

..مهرشو بیرون انداختم و جلورفتم تاخونه سه

ها شوهرمه وااا-

.نیست حالیم چیزا این من-

.معلومه کامال بله-

..دادیم ادامه مون بازی ب و خندیدیم

دمهمق بی یهو چرا..فکرمیکردم شروین حرف ب داشتم..میگذشت رفتنشون از ساعتی ی پرسید؟ سواالرو اون

..بپرسم ازش رفت یادم ک بودم محوبازی اونقدر

بهش حسایی ی بزنم حدس میتونم..پرستوعه فکرکنم باشه نظرش مد هم دختری اگ ..نمیدونم پریو اما..داره

..سالشه۶۰ فقط اون..زوده شروین ادواج واس بنظرم هرحال به

(راوی زبون از)

هاتن..چرخوند چشمی..شد کافیشاپ وارد...کنه شروع چجوری نمیدوست...داشت استرس ..کرد سالم سمتشو رفت اروم..بود نشسته

.داره مشکل زدن حرف مورد این تو میکرد احساس اما میدید اونو ک نبود اول بار بااینک

گذاشتیم؟ قرار اینجا ک خب،چیشد:بالبخندگفت دختر

.بزنم حرف باهات مهم چیز ی راجب میخوام:گفت اروم کردو نگاه دختر چشمای ب

.سرتاپاگوشم من-

Page 90: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

91

..کنم شروع باید چجوری نمیدونم و باراولمه راستش خب-

.ندارم مقدمه حوصله منم..مطلب اصل سر برو-

میکنی؟ ازدواج من با..باش-

.بود عجیب براش..بگ بهش اینو فکرنمیکرد..کرد نگاش باز بادهن دختر

میگی؟ اینو حسابی چ رو:گفت باتعجب همونطور

.دارم عالقه بهت میکنم حس ک اونجایی از..نداره حسابی چ رو چی؟-

میشناسیم همو نیست وقت خیلی ماک ولی-

..سرزنده شادو هردو.همیم مثل ک فهمیدم روحیه و اخالق نظر از اما میدونم-

خب؟-

با مبگ مادرم ب..باشیم باهم بهتر اشنایی برای بیشتری مدت..کنی قبول اگ..نداره خب- کنه؟ صحبت خانوادت

چی؟ باشه وابستگی ی فقط حست اگ-

.میشم عاشقت حتما ک جذابی برام انقدر تو باشه هم اگ..نمیدونم-

.منفیه من جواب اما متاسفم-

فکرکنی؟ رابجش ک ندارم ارزش اونقدر یعنی چرا؟ اخه-

..چون.ندارم کردن فکر ب نیازی میگم فقط حرفیه؟من چ این-

دختر؟ چی چون-

.مندیم عالقه بهم پسرعموم منو راستش-

و خوب دختر این ک فکرنکرد این ب اصال..کردن خالی سرش رو سرد اب پارچ ی انگار .داره معشوقه ی خودشم و میشن عاشقش ها خیلی و مهربونه

نداره؟ جرئت نمیاد؟اونقدر خواستگاریت چرا پس دارین عالقه بهم اگ-

.بده نشون پسرعموش اون از بهتر خودشو ک بود درتالش

و میگیره دکتراشو دیگ سال دو..خارج رفته تحصیل ادامه برای ک چندساله اونراستش- ..خواستگاریم میاد موقع اون..برمیگرده

Page 91: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

91

میدونن؟ نمخانوادتو-

.میدونن عالقمون از چیزایی یه إی-

مطمئنی؟ ازش-

.اوهوم-

.بشی خوشبخت امیدوارم باش-

شدی؟ ناراحت-

.کنی انتخاب ک توعه حق این هرحال ب..زیاد ن-

.باشی داشته بد خاطره ی من از ندارم دوست-

.وزدیر ادم همون بیرون،میشم برم ک کافیشاپ در از چرا؟من بد خاطره:گفت باخنده پسر

اهمب ک هستی دختری تو گفتم باخودم فقط..نیستم عاشقت اما میاد خوشم ازت درسته .باشیم داشته خوبی زندگی میتونستیم

زهما خداحافظی ی با..دادن سفارش ک بستنی خوردن بعد..نگفت چیزی زدو لبخندی دختر .شدن جدا

.زد زنگ خواهرش ب زدن قدم درحین پسر

جانم؟-

نشد-

نشد؟ چی-

.نکرد قبول-

.ببینم بزن حرف نکرد؟چیو؟درست قبول کی-

.میگم بهت پیشت میام دارم-

.منتظرم،بای باش-

زمزمه خودش با حال همون در و افتاد راه خونه سمت ب و کرد قطع تماسو حرف بدون .کردم عجله من شایدم:کرد

(ترمه)

Page 92: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

92

نکرد؟ قبول و نشد چی یعنی میزد؟ حرف تلگرافی چرا..بودم شروین تماس فکر تو

..کرد پرت وری ی هرکدومو دراورد کفشاشو..میزد پکر ینمه..خونمون اومد بعد رب ی

مبل رو خودشو و هال تو اومد

.نشستم کنارش رفتم..انداخت

چیشده؟ بگی نمیخوای:من

داغونه اعصابم-

چرا؟-

.کردم خواستگاری پرستو از-

چییییییی؟؟-

بگم؟ دوباره-

چیگفت؟ اون خب-

.خواستگاریش بره..بیاد خارج از تا منتظره..همن عاشق پسرعموش اینو گفت-

.شدم ساکت لحظه چند

کشیدی؟ پیش بحثو این زود یکم نمیکنی احساس تو خب:من

.بود منفی جوابش هرحال ب میکرد؟ فرقی چه-

..هاا کنی خودکشی وقت ی نری..خوردی عشقی شکست ک حاال میگم-

.ها میگی یچیز دیوونم؟ خودکشی؟مگ عشقی؟ شکست:گفت باخنده

.عاشقشی حتما گفتم چمیدونم-

ااشن باهم بیشتر میبودیم نامزد مدت ی اگ گفتم..فقط میومد خوشم ازش من..بابا ن- .میشدیم

.گفتی یهویی ولی اها-

.کردم اره،خریت-

Page 93: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

93

یادب ک داره جربزه اونقدر شروین مثل سهرابم یعنی..فکر تو رفتم و ندادم جوابشو دیگ خواستگاریم؟

خواستگاریم؟ بیاد باید چرا اصال..ببینم صبرکن

نداره؟ دوسم مگ خب

.فهموند بهم باکاراش بیشتر داره؟ دوسم ک گفت بهم کی اصال

.چی باشه گذرا حسش اگ خب

چیه؟ بهش نسبت خودم حس اصال..الکیه مگ بابا ن

.میشم خوشحال و زده هیجان میبینمش وقتی من خب

.کنه توجه بهم میخواد دلم.باشم کنارش بیشتر دارم دوست

چی؟ یعنی اینا خب اممم

...دا دوسش من یعنی شاید

تو؟ کجایی:بیام بیرون فکر از شد باعث شروین صدای

..فکر سهراب ب داشتم:گفتم ناخوداگاه

.وای ای..شدم ساکت سریع

میکردی؟ فکر سهراب ب چرا :گفت کردو نگام مشکوک

بابا ن ها؟-

.بگو بهم:گفت و کشید دستمو ک بلندشم مبل رو از خواستم

داره؟ دوسم سهراب بنظرت:گفتم دریا ب زدم دلمو

.یستن تفاوت بی بهت نسبت..باشه نداشته دوستم..نمیدونم:گفت رفته باال ابروهای با

..خودم واس میچینم رویا وسط این من اونوقت نیست معلوم هیچی..دادم تکون سری

.ندادیم ادامه بحثمون دیگ

*****

عوربیش..داره دوس پسرعموشو واقعا گفت ک حرفیدم باهاش دیدم پریو دانشگاه تو امروز ..بود نگفته من ب اصال

Page 94: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

94

منم از شروین ک کردم راحت خیالشو..باشه ناراحت ازش شروین ک بود نگران همش ..خوبتره

اونور بره میخواست..گرفته پارتی گودبای ی جمعه گفت ها بچه از یکی کالس تو ..بده پزشو ک گرفته مهمونی..اب

..کرد دعوت رو بیشترا خالصه

..هست وقت خب..دیگ روز سه یعنی..شنبست سه ک امروز

...میان گفتن ک حرفیدم سهی و پری و شری با

..بگذره خوش چ هوممم

اندازش ک پوشیدم روشن طوسی لباس ی..مهمونی برا میشم اماده دارم..جمعست امروز یناست ی لباسم ک اینه مشکل فقط..شلواری جوراب با(ترمه لباس کاور عکس)رونمه تا ی..لخته ک سمتی ریختم موهامو کل..مختلطه مهمونی چون و لخته دیگش سمت و داره ..دنبالم بیاد شروین تا پوشیدم مانتومو..کردم ملیح و دخترونه ارایش

..شدم ماشینش سوار در کردن بعدباز و پایین رفتم..زد زنگ تک گوشیم ب

سالم:من

خوشگله سالم-

جذاب و اسپرت همیشه مثل..کردم نگاه تیپش ب

میان؟ خودشون ماشین با پری و سهراب:گفتم زدمو لبخندی

اره-

..بودیم راه تو میشد ساعتی یک

نمیرسیم؟ چرا:من

..میرسیم دیگ دقیقه بیست..شهره خارج یکم-

خب..اونا دربرابر جوجست شروین سمند..ماشینارو..خبره چ واو..رسیدیم بالخره هووف ..خداروشکر میداره نگه راضی مارو داریم ک قدرم همین..نیستیم دار مایه زیاد ما..چیه

Page 95: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

95

در دم پوش مشکی شلوار کت پسر دوتا..رفتیم درورودی سمت ب و شدیم پیاده تو؟؟ اون چخبره مگ واا..فکرکنم بادیگاردن..بودن

نیمه فضای..شراب..هم حلق تو پسرای دختر ...پارتیه جدی جدی اوه اوه..ویال تو رفتیم ..تاریک

..بود راحت خیالم بود باهام شروین چون ولی میومدم جایی همچین بود بارم اولین

..نشستم کاناپه روی و دراوردم شالمو و مانتو

یداپ پریو و سهراب نمیتونستم وضع تواین ک من..بزنه سر دوستاش ب رفت شروینم مثل حاال ک خودم واس نکردم پیدا دوست بیشتر چرا ک دادم فحش بخودم همونجا..کنم بیخیال..دوستاش ب چسبید رفت..حداقل هست شروین گفتم بگو منو..پریم منتظر بدبختا ..منه

ولی..خنده واس کنم پیدا سوژه تا چرخوندم چشم..نمیده مزه تنهایی ک رقصم بابا ای ..کن رستشد بیا حاال مستم فکرمیکنه میخندم دارم تنهایی ببینه یکی..بیخیال بعدگفتم

..دربیام ها میوه خجالت از سهراب و پرستو اومدن تا گرفتم تصمیم

عه..کردم نگاش دقت با..نشست پیشم اومد دختر ی ک میخوردم سیب داشتم دولپی ..ندیدم سیبیالشو بود تاریک..پسره ببخشید

بشینم؟:گفت بالبخند

بشینم؟ میگ نشسته..خریه عجب

..نشستی ک تو :من

بشینم؟ حاال:گفت دوباره..شد بلند خندیدو

نخیر-

.نشست گرفت میزنه شیش یکم فهمیدم ک ازاونجایی

.میشینم..نیست ک بابات مال:پسره

..نشستن واس نگیر اجازه بیخود پس-

پرسیدم احترام واس-

.بیای بنظر جنتلمن میخواستی اها-

Page 96: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

96

دقیقا:گفت خندیدو باز

..دادم ادامه خوردنم سیب ب بهش توجه بی..خودش واس شاده کال

میدی؟ سیب منم به:اومد بحرف

خودمه واس..نوچ-

.بده منم ب کوچولو ی خب-

.بخر کن پوست خودت واس بگیر..نیستی چالغ خداروشکر:گفتم کردمو نگاش

.نظرم ب تره خوشمزه خوردن تو دست از-

.نمیده اهمیت شما بنظر کسی متاسفانه-

تخسی چقدر تو دختر-

نمیاد؟ گوریه کدوم شروین هووف

..جی دی سمت رفت شد بلند ک ندادم جوابشو دیگ

..بود تانگو مناسب ک شد پخش اهنگ ی بعد کمی

..داره تانگو ب ربطی چ پارتی گودبای اخه

..بده رقص افتخار حداقل..نمیدی ک سیب:گفت سمتم اومد دوباره

ب بخواد ک چیکارم اینجا من پس:گفت صدا ی ک بدم جوابشو خواستم..این گیریه عجب بده؟ رقص افتخار تو

..بود سهراب..برگشتم سریع

دستمو..گرفت سمتم بازوشو..وایسادم کنارش شدم بلند..شد باز نیشم دیدنش با ..رقاصا جمعیت سمت رفتیم و کردم حلقه دوربازوش

االب چندبار ابروهامو جفت..میکرد نگامون داشت..پسره سمت برگردوندم رومو اخر لحظه حلقه گردنش دور دستامو..بودیم پیست وسط ..بخنده شد باعث ک براش انداختم مرمک رو سهرابم دستای..ازش میشدم اویزون وگرنه..بود بلند پاچنه کفشم شد خب..کردم ..بود

کردین دیر:من

Page 97: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

97

..کشید طول کارش پریم..بود طوالنی راه-

..شدی خوشگل:گفت و کرد بهم کلی نگاه ی

ایباصد و گوشش ب چسبوندم لبامو..بردم سرش نزدیک سرمو..زد بسرم شیطنت هوس ..میدونم:گفتم اروم

پای عواقبش ک نکن شیطونی:گفت و برد گونم کنار سرشو..نمیاره کم اصال ک اونجایی از ..گرفت گاز گونمو و خودته

..کردم نگاش اخم با گفتمو آخی

..انداخت باال شونه و خندید

کسی عاشق خب..دارم دوسش میکنم حس..میده انرژی بهم هاش خنده میکردم احساس ..شقع بگیم زودگذر حس یه ب اینک ن..باشی داشته باورش باید ولی نیست سخت شدن

..گذشته وابستگی و گذرا حس ی از کارم میکنم احساس من و

بهش ک روزی ی میرسه یعنی..بخشه لذت خودم پیش اعترافش حتی..عاشقشم من اره بگم؟؟

..افتادم پری یاد یهو..نشستیم کاناپه همون رو رفتیم..شد تموم اهنگ لحظه همون

کجاست؟ پری:من

..کرد اشاره سالن از ای گوشه ب و دوستاشه پیش-

..پیشش میرم گفتم شدمو بلند

..نامرد ای..میخندید و میگفت کالس دخترای با داشت..شدم نزدیک پری ب پشت از

..بنداز مام ب نگاه ی خانوم پری:گفتم شونش رو زدم

..کرد سالم بهم خنده با برگشتو

..چرا ادب عرض واس نیومدی زودتر..بالاا:من

گدی..مشغولین داداشمون خان با دیدم اخه..من بانوی ببخشید مرا اوه:گفت شیطنت با ..نشدم مزاحمتون

..نمیگیرتت داداشم..میشه چپ چشات..نکن نگام اینجوری:گفت ک کردم نگاش چپ چپ

Page 98: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

98

..بیشعور عه:گفتم و زدم بازوش ب مشتی

منک..سمتمون اومد بود شراب توش ک لیوان حاوی سینی با خدمتکار ی لحظه همون ..برداشتم باکالسی واس ولی نبودم اهلش

میخوری؟ چجوری تلخیو این ب:گفتم ک کشید باال لیوانو کل کالس دخترای از یکی

.شیرینه اینک ولی:گفت تعجب با

نیست؟ شراب مگ-

..شربته البد..شیرینه این ولی..تلخه ک شراب..نکنم فکر-

ولیوانم تو شربت بیشتر نصف راحت خیال با پس شرینه میگ راس دیدم خوردم یکم ..خوردم

ربتمش باقیمونده و بترسم شد باعث ک کشید جیغ دستم بغل دختر..رفت برق لحظه همون ..لباسم رو بریزه

..داره کشیدن جیغ..روانی دختره..مرض ای

لباس ووییی..میکردم حس لباسمو پایین خیسیه ولی..نبود معلوم تاریکی تو ..بود روشنم رنگ بدبختی..خوشگلم

پرستو؟:زدم صدا پری

...شد بیشتر سروصدا..رفتنه برق بااین حاال..بود شلوغ خودش مهمونی

..نبود کافی نورش ولی کردن روشن گوشیو فلش بود دستشون گوشی ک بعضیا

پرستووو؟؟:زدم صداش تر بلند اینبار

کردم فکر..شد حلقه بدنم دور دستی لحظه همون..میره گیج داره سرم کردم احساس ..سهرابه یا شروین

..خطرم تو فهمیدم سریع دهنم رو دیگش دست گذاشتن با ولی

..چیه واس سرگیجه این لعنتی..میرفت گیج سرم ولی..بدم انجام یکاری خواستم

کیه؟ این من خدای..بست درو و اتاق ی تو برد منو بسرعت

Page 99: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

99

اتاق از ک نمیکردم پیدا درم تاریکی اون تو..کشیدم بلندی جیغ برداشت دستشو ک همین ..برم بیرون

..گرفتم گاز محکم دستشو اینبار ک نکشم جیغ تا دهنم رو گذاشت دستشو دوباره

..وحشی دختره اه : گفت کشیدو دادی

...آشناعه چ صداش این هی

(ترمه:کاور عکس)

..یزنهم شیش میگفتم ک بود پسره همون..شناختمش سریع ک کرد روشن موبایلشو نور

اینجا؟ اوردی منو چی برای:گفتم اخم با

بود؟ شراب خوردم ک اونی نکنه..بود شده شل بدنم..میبینمش تار کردم حس

..اون بود شیرین بابا ن

.نمیشد اونجا..بزنم حرف باهات میخواستم:پسره

بشم؟ زهرترک ک میاوردیم اینجوری باید-

.نمیومدی ک میگفتم همینجوری اگ تازه..خوبیه فرصت..رفت برق دیدم ببخشید-

بگو کارتو-

این نببی:گفت و جیبش تو گذاشت دستاشو سروصدا همه اون ب توجه بی ریلکس خیلی .دادم من هم مهمونی خرج..منه مال ویال

نگرفت؟ رفتنش واس مهمونیو این(رو همه کرد دعوت ک پسری)سروش مگ-

..برادرشم من چرا-

بگی؟ اصلیتو کار میشه حاال..اها-

شو دوست بامن..اومده خوشم ازت من-

بود؟ امری جملت این االن-

نمیگه ن من ب کسی-

.نیستم دوستی اهل من متاسفانه-

Page 100: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

111

نمیشی پشیمون..باش من توبا چرا؟-

ن گفتم-

کنم مجبورت نکن کاری..میکنی عصبیم داری-

.برم میخوام کنار برو حاالم..نمیخوام زوره؟ مگ..میکنی غلط-

..نکنم ازت ای استفاده ولی اتاق این اوردمت حیفه..اینطوره ک حاال-

..شد باز اتاق در ک سمتم میومد داشت.کشیدم جیغ دوباره بالفاصله کنه؟ غلطی چه

(سهراب)

.دزنگی بهم شروین ک بودم ترمه و پرستو نگران..شد شروع سروصدا رفت برق ک همین

الو؟:من

.نمیکنم پیدا تاریکی تواین رو ترمه..منه پیش پرستو..سهراب-

..ترمه دنبال میرم منم..خونه برسون پریو تو..خب خیلی-

باشه؟ راحت خیالم-

برو اره-

هطرف کدوم از صدا ک بودم مونده..بود ترمه صدای شبیه..شنیدم جیغ صدای لحظه همون ..بود اتاقا سمت از..اومد پسر داد صدای اینبار ک

..گشتن اتاقارو دونه دونه کردم شروع..سمتشون رفتم

..کردم باز درو ک بود اخری ب مونده دوتا..شدم عصبی..اومد جیغش صدای دوباره

..صورتشون رو انداختم موبایل نور..بودن پسر و دختر ی

..بودن پسره ی و ترمه

میکردی؟ داشتی غلطی چ:گفتم پسره سمت رفتم

نک ولش..سهراب:گفت ترمه ک دهنش تو بخوابونم مشت ی خواستم پسره سمت رفتم

..بیرون زد اتاق از پسره اون سمتش کردم رومو تا

خوبه؟ حالت:روش انداختم موبایلو نور و سمتش رفتم

Page 101: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

111

اره-

قرمزه؟ چرا لباست

.ریخت شربت-

ته؟مس نکنه..کرد که لحظه همون..اصال ندادن شربت مهمونی این تو..باال انداختم ابرومو

کردی؟ مست ترمه:من

.خوردم شربت فقط من..بخدا ن-

.ندادن شربت اصال اینجا-

.بود شیرین خوردم من ولی-

.شیرینه ولی شرابه اونم..بود شامپاین-

خواستم..میکنه فکری چ اتاق تو بیاد یکی..بابا ای..بغلم تو انداخت خودشو گفتو وایی ای وت بدون من..نزار تنهام خدا تورو نرو:گرفت مشتش تو لباسمو ک بگیرم فاصله ازش .میمیرم

میگ؟ چی این

..تر اونطرف برو یکم ترمه..نمیرم جایی باش:شم جدا ازش کردم سعی

..خوام هیع نمی-

دادم هلش کمی..کرد که باز

..اتاق تو میز ب خورد کمرش و عقب رفت قدم چند بود ول شلو چون ک

..دادم هلش اروم منک خدااا ای

..کمرم آیییی:ترمه

..ندارم دوست دیگ..زدی منو تو..گمشو برو:گفت ک سمتش رفتم

..نبود عمدا ببخشید-

ونچ..کردم نگاه منم...کرد نگاه داشت دید حیاط ب ک اتاق تو پنجره ب حرفم ب توجه بی با..دننیاور کمم..برسن نوش و عیش ب نورماه تابا حیاط تو رفتن همه بود تاریک سالن تو

..زدن اهنگ لپتاپ

Page 102: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

112

گوسفندا اون سهراب وااای:ترمه

گیریه؟ جفت فصل مگ..چسبیدن بهم انقدر چرا..رو

گرگ چندتا جارو اون..وای ای:گفت یهو...داشت تشبیهی عجب..گرفت خندم ..نخورنشون..هست

چیم؟ شبیه من: گفتم بهش رو..گرگ میگفت بادیگاردا ب

کانگرویی شبیه تو:گفت بیخیال

..نخوام نظر مست دختر ی از باشم تامن...حقمه..شد بسته نیشم

:زد داد و بیرون برد پنجره از سرشو و گوسفندم منم:گفت یهو

بعععع کنین فرار گوسفندا گرگگگ کنییییین فرار بعععع بعععع

..اتاق تو کشوندمش کنن پیدا ترمست ک صدارو منبع بخوان ازاینک قبل

دختر؟ چخبرته:من

:گفت بیاد بیرون دستام حصار از میخواست ک همونجور

..کن عهی ولم..کنم کمک گوسفندم دوستای ب بزار..کنننن ولم نهههه

من ک هستی گوسفندی خوشگلترین تو وای..میخندی خوشگل چ:گفت ک خندیدم ..داری شاخایی چ..دیدم

..داری شاخ میگ من ب پرو بچه..کشیدم بسرم دستی ناخوداگاه

..کنیم گیری جفت بیا..خوشگلی خیلی تو:ترمه

منو یا بعدش میگفت چیزی همچین و بود خوب حالش اگ..زدم قهقهه دیگ جملش این با ...خودشو یا میکشت

.بریم بیا االن..موقعش ب اونم..باش باش:من

نای ولی..کنم همراهیش میخواست دلم..گذاشت لبام رو لباشو سریع گفتو نمیخوامی و شدم جدا ازش..باشم باهاش بخوام مسته ک وقتی بود نامردی

کمرم آیییی:گفت ک کشیدمش

Page 103: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

113

بزور..رمهگ میگفت..بپوشم نذاشت..برداشتم کیفشو و مانتو رفتم..بیاد راه ک کردم کمکش ..گذاشتم سرش شالشو

..بیرون زدیم مهمونی از

ساعت پ ن..تاریکه چقدر جاده اه..بود خواب میشد ساعتی نیم..بودیم برگشت توراه ..کنن چلچراغش برات میخواستی شب۱۶

(ترمه)

اب..میکنه درد سرم چقدر اخ..بودم توماشین..کنم باز چشمامو شد باعث خوردنام تکون شدی؟ بیدار بالخره:کردم نگاش سهراب صدای

اوییی..گرفت درد کمرم ک دادم بخودم تکونی

من؟ میکنم چیکار اینجا:من

نمیاد؟ یادت چیزی:گفت و انداخت باال ابروشو

نه اه-

بودی کرده مست-

چی؟؟-

..گناهه ولی نبود عمدی درسته...کنم توبه باید حتما رفتم خونه..وای

بعدش ولی..کردیم بحث یکم..اتاق تو برد منو..بود پسره اون یادمه ک چیزی اخرین:من ..نیست یادم

نکنه ..نکنه..بود مستم..بود خونی لباسم پایین..میکرد درد کمرم..کردم وضعم ب نگاه ی حاال؟ کنم چیکار خدااا...کرده تجاوز بهم نههههه من خدای:گفتم و کشیدم جیغ یهو..بهم

شدمممم بدبخت

چیه؟ تجاوز.خودت واس میگی چی..صبرکن هی ترمه ترمه:سهراب

..تگرف نمیشد ای دیگ نتیجه وضعم از..بودم شده هل..میکردم گریه فقط توجه بی ولی

سگ ب تا چرخوند فرمون ..جاده وسط پرید سگ یه ک کنار بزنه ماشینو خواست سهراب ..رفت در دستش از فرمون کشید محکم چون ولی..نخوره

Page 104: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

114

خورد محکم سرم..کردم حس ماشینو چرخیدن دور چند..شد برعکس چی همه لحظه یه تو ..جاده وسط افتاد برعکس ماشین...شیشه ب

..منه تقصیر همش..بود باز نیمه چشماش..کردم نگاه سهراب ب

..نمیبینمش دیگ کردم احساس

..دارم دوست..دو:گفتم اروم گرفتمو دستشو بزور..میکرد درد خیلی دستم

..میرفت سیاهی چشمام..دیدم کوچیکشو لبخند

..دیدم چیزی ن ..شنیدم چیزی ن دیگ وبعد

ی وت میکنم؟ چیکار بیمارستان خدا آه..کنم جمعشون شد باعث نور ک کردم باز چشمامو ...سهراب من خدای..بودیم کرده تصادف..اومد یادم چیز همه لحظه

منمیدون..زدن صدا ب کردم شروع گچه فهمیدم ک دستم سنگینی و سرم درد ب توجه بی ..نکردم نگاهم اتاق دوروبر ب اصال..میزنم صدا فقط کی

..بده جوابمو بیاد یکی نیست؟ اینجا کسی اهااای:من

صدا دکترو میرم..اومدی بهوش ک خوشحالم وای:گفت و داخل اومد پرستار ی بالفاصله .بزنم

رو ودستم گفتمو ارومی اخ..گفت درد سرم ک بزنم صداش دوباره خواستم بره ازاینک قبل ..کرد پاندپیچیم کیش تو ک افتادم سهراب یاد..بود شده باندپیچی..گذاشتم سرم

نه؟؟ یا خوبه حالش..میخوام عشقمو من...چیکار میخوام دکتر من...دراومد اشکم

...اتاق تو اومد دکتر خانم یه ک میکردم گریه همونجور

میکنی؟ گریه چرا عزیزم:دکتر

خوبه؟ حالش..چیشد سهراب بگین توروخدا دکتر خانم:من

..کنم معاینت بزار حاال..خوبه حالش اره..بود ماشین تو باهات ک همونیه منظورت اگ-

.شه راحت خیالم تا ببینمش باید اول نمیخوام-

نمیشه ک االن-

اینجام؟ چندروزه کجان؟من خانوادم کجاست؟اصال مگ نمیشه؟ چرا-

Page 105: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

115

ک میشه ای هفته یک..شبه۱۱ ساعت االن..میزنی حرف چقدر مریضی مثال تو دختر- فردا..کنن استراحت ک فرستادمشون و خوبه ک حالت ک گفتم خانوادتم ب..بیمارستانی ..میان

.ببینم سهرابو میخوام من-

کشکه؟؟ زدم حرف همه این من یعنی-

ونمنمیت نشه راحت سهراب بابت خیالم تا..نیست وقتش ک االن ولی..گرفت خندم یکم ..کنم هیچکار

کجــــاست؟؟ سهراب:گفتم جیغ با یهویی

.شنیدم صداشو لحظه همون

میکشی؟ جیغ ک داری درد چیشده؟ ترمه؟:سهراب

اومدم تخت از کنار زدمشون..ببینمت من نمیزاره پرستارا هیکل این..برم نگرانیت قربون ..نبود وصل سرم بهم خداروشکر...پایین

چپش سمت دست با راستش سمت پای..براش بمیرم..کردم نگاش و وایسادم روش روبه ...بود شکسته

منظورش احتم..ببینیش نمیتونی میگفت دکتره این..بود حموم فکرکنم..بود خیس موهاشم استین ی با بود پاره زانو تا پایین از راستش لنگه ک بود پاش شلوار ی..بود حموم ..نداشت اینچیزا باندو سرش خداروشکر...کوتاه

سیدمتر (رفت شدم ذهن کند..دیگ حموم)بودی کجا:گفتم گریه با بلغلشو انداختم خودمو ..باشه افتاده برات اتفاقی

مشقتی چ با الهی...کرد بغلم سالمش دست ی با بعد..نیافته پا ی با تا کرد حفظ تعادلشو ..گرفتتم

نمیکنه؟ درد ک جاییت خوبه؟ حالت تو..خوبم من..خانومی خوبم:سهراب

کترد خانوم:گفت میکردن نگامون داشتن االن تا ک پرستاره اون دکترو سمت کرد رو بعد خوبه؟ حالش کردین؟ معاینش

..نمیزارن نبینن شمارو تا گفتن..نخیر:دکتر

..خوب دختر کنه معاینت بزار:گفت کردو نگاه من ب لبخند با سهراب

Page 106: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

116

..کنه معاینم دکتر تا تخت رو رفتم..خوبه حالش اینک از گرفتم اروم

وتاد فقط واقع در..نشست داشت فاصله من تخت با دومتر یکی ک تختی رو رفت سهراب ..بود اتاق تو تخت

اینجاست؟ توهم اتاق مگ:پرسیدم تعجب با

..برامون گرفتن خصوصی اتاق..اوهوم:گفت لبخند با

..گذاشت تنهامون و رفت معاینه بعد دکتر

اومدی؟ بهوش وقته چند:من

..بیای بهوش تا کشید طول یکم دید ضربه سرت تو چون ولی..بعد دوروز من:سهراب

اینجا؟ اوردنمون چجوری کنی تعریف میشه-

لمونمموبای..شد نگران..نیومدین دید بود منتظرمون ک شروین..نیست هم پیچیده همچین- جاده وسط مارو ماشین ک مهمونی سمت اومد دوباره همین واس..ندادیم جواب ک ...هامون خانواده انبوالنس زد زنگ ک بعدم..دید

..خوبه حالمون ک خداروشکر...اینطور ک-

اشنا باهم بیشتر هامون خانوادعه ک بود این داشت تصادف این دیگم خوبیه ی..واقعا- ..شدن

خوبه؟ ک چیه مگ..بشن اشنا خب..کردم نگاش تعجب با

..شدم منظورش متوجه دیدم ک شیطونشو چشمای

حاال..دیگ شدن اشنا خب:گفتم پس..بود کشیده پر خجالتم لحظه اون چرا نمیدونم چیه؟ واس خوبیش

..دیگ خوبه ازدواجمون واس-

میگی؟ یهویی انقدر چرا بگردم دورت ازدواج؟ گفت؟؟ چی این هــــــــــــا؟؟

...میزنه حرف ازدواج از من واس اومده بعد داره دوسم نگفته بهم هنوز

مگ؟ میگم دروغ:گفت خندیدو ک خیلی بود تابلو قیافم فکرکنم

Page 107: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

117

بده؟؟ چیش..دیگ میشیم مزدوج باهم عاشقمی ک تو خب

نمیاد؟ یادم ک عاشقتم گفتم کی من !!من؟ عاشقته؟ کی:من

داره؟ دوسم گفت بره هوش از ازاینک قبل ماشین تو ک بود روحت اون پس عه-

مخودش کاش ای..خوبه نکنه آتو اینو کنم؟ چیکار حاال..هنوز یادشه اوخ اوخ...شدم ساکت ..کنه اعتراف

همین واس..بمونی بدل ارزو نخواستم..بگی وداع دارفانیو شاید گفتم موقع اون..هه:من ..گفتم

امید اب من متاسفانه ولی:گفت شدو شیطون صورتش بالفاصله ولی شد ناراحت لحظه ی ..بمونی حرفت پای موظفی تو و..موندم زنده تو حرف ب

؟کشوندی حرفتو ازدواجم پای تا یکطرفه داشتن دوست ی بخاطر اخه؟ دلیلیه چ این هی-

یکطرفست؟ گفته کی بله؟-

..نشنیدم مقابلم طرف از عالقه عنوان ب حرفی من ک موقع این تا:گفتم سینه ب دست

قطف بودم شیطنتات همه پایه اینک دارم؟؟ دوست چقدر ک نکرد ثابت بهت کارام یعنی- نکرد؟؟ ثابت بهت اینا..بود تو ب فقط توجهم اینک..ببینم هاتو خنده اینک بخاطر

از میخواست دلم بازم ولی..داشتم قبول اینارو همه..نگفتم چیزی کشیدمو عمیقی نفس ..بشنوم زبونش

رد اینجا سپهری سهراب راد،من ترمه خانوم بگم باید میشه راحت خیالت گفتن با اگ- دلم..تمنیس نباشی..عاشقتم..دارم دوست میکنم اعالم خصوصی اتاق تو تهران بیمارستان

..بیمارستانیم ک حیف ولی بگم اینارو بزنم داد

دستو...مکنی ابرازعالقه باید بیمارستان تو..دیگ منه شانس اینم..گفت بالخره وووییییی ..شانس این تو توف اه..بستس بغل و بوس واس بالمونم

کنی؟ اعتراف تا میرفتیم مرگ تاپای باید:گفتم لبخند با

یکمــ ک نمیدونستم دیگ..میفهمی حرکاتم از تو فکرکردم من خب-

ک یعنی..چرخوند گذاشتو شقیقش کنار اشارشو انگشت بجاش..نداد ادامه حرفشو ..تعطیلی

Page 108: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

118

..کنااا جمع حواستو..کردی باز زبون نشده هیچی ببین سهراااب؟؟:گفتم اعتراض با

..زن بده ماساژ هامو شونه بیا بدو...بزنی حرف اقات حرف رو نبینم ضعیفه-

رینبزا بابا:گفت و تو اومد شروین و شد باز اتاق در یهو ک بدم جوابشو خواستم حرص با ..هم جون ب بیافتین بعد بگذره عالقتون ابراز از دودقیقه

شنیدی حرفامونو همه ک نگو:گفتم تعجب با

..بودم عاشقانه سمع استراق مشغول بنوعی:شروین

..کردی بدی کار خیلی-

هردوتون ک وضع این با تازه..کنن چیکار قراره میدیدم در پشت از من انگار..حاال خب- ..چالغین

اومدی؟؟ تو فقط:گفت خندیدو سهراب

ک فتگ..اول بزنگ من ب مثال شد چیزی اگ ک بود گرفته شمارمو پرستاره این..اره:شروین ..شلوغه اینجا فردا ک بخوابین حاال..اومدم خودم نگفتم بقیه ب منم..اومده بهوش ترمه

خوابش از..سوخت براش دلم..بخوابه ک نشست اتاق تو صندلی رو رفت حرفم این بعد ..گذشت من بخاطر

..سخته اونجا..هست جا من تخت رو بیا شروین:من

زدی وییتکیل پنج دست بااون خواب تو دیدی یهو پیشت بیام..بروبابا:گفت خوابالو باصدای ..تره امن همینجا(کشید ای خمیازه)کن درستش بیا حاال..توسرم

..دمکر نگاش چپ چپ فقط و نگفتم چیزی..سوخت براش دلم بگو منو..این پروعیه عجب

...کشیدم دراز تخت رو گفتم بخیری شب

..مدلی این اونم..باشه بیمارستان تو عشقم ب اعتراف فکرنمیکردم هیچوقت

..رسیدیم عشقمون ب هم سالمیم هم ک خداروشکر بازم

..خوابیدم مالقاتمون میان ک فردا ب بافکر بستم چشمامو

ینا البته..میده امیدواری بهم ک نظراتون بابت ممنون عشقولیـــا:دوستان با سخنی)� زیاد من و میشه شروع شنبه از امتحانام متاسفانه..خخخ ردینک تهدید همش اواخر

Page 109: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

119

نمیزارم دیگ بدونین نزاشتم پست من شدو روز۳ از بیشتر دیدین اگ...بزارم پست نمیتونم انرم..باشین ادامش منتظر و نکین ترک رمانو خواهشا...میشه تموم امتحانا ک خرداد۱۱ تا ستپ چندروز این تو بتونم تا منم...نمیشه تموم االنا...داره ادامه عروسیشونم بعد تا من (تزحم بی کنین دعا برامنم...بدین خوب امتحاناتونو همه امیدوارم و دارم دوستون..میزارم

؟؟بیمارستان تو اخه..میگ مامانش ب خواستگاریو قضیه امروز گفت سهراب..دارم استرس اتفاقی ازاینک قبل شی من زودترمال میخواد دلم میگ..نمیده گوش زوده میگم هرچقدر ..بیافته

بیافته؟ میخواد اتفاقی چ اخه

یرسن؟م بهم بعد میافته بد اتفاق ی عاشقا واس ندیدی مگ:گفت پرسیدم سوالو این وقتی

نبود؟ بد اتفاق ی تصادفمون مگ خب

هی تو حاال..برسم بهت زودتر میخوام من..دیگ نده گیر ترمه اه:گفت و اورد جوش دیگ هوف..کن بهونه منو های بهونه

..دیگ نگفتم چیزی خندیدمو

ندارن؟ ماشین خودشون مگ اخه..اینا مامان دنبال رفته شروین میشه ای دقیقه چند

..بزاره تنها مارو میخواست مثال

..اوردن برامون رو صبحونه سینی شد درباز..صبحه۹ ساعت

ک همین..کردم فوتش..بود قاشق تو چایی از کمی..زدم هم و گذاشتم چایی تو شکرو قاشق ..تو اومد مامانم و شد باز بشدت اتاق در گذاشتم دهنم تو خوری چای قاشق

.ارمبی باال بود مونده کم..حلقم ته رفت قاشق ک جوری..کرد بغلم و سمتم اومد بسرعت

..بیارم در قاشقو نتونستم ک پیشم اومد سریع انقدر

تحال ترمه:گفت و فهمید کرد نگام نیمرخ از سهراب اخر..میشد تر قرمز لحظه هر صورتم خوبه؟؟

رفهس چندبار..بیارم در دهنم از و قاشق تونستم بالخره من و کشید کنار حرف بااین مادرم هووف..شه خوب حالم تا کردم

..شدمی نازل سرش داشت دیگ بالی ی نیومده بیرون بیمارستان از:گفت خندیدو شروین

Page 110: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

111

..گفت ارومی برسرم خاک گزیدو لبشو مادرم

کعلی سالم باهاشون اروم..بودن پدرمادرشم و پرستو..کنم نگاه اطراف ب تونستم تازه ..کرد بغلم سمتم اومد ک کردم نگاه پرستو ب..کردم

خوبه حالت ک خوشحالم خیلی ترمه واییی:پری

..میبینمتون دوباره ک خوشحالم منم:من

..بده دست از عشقشو بود نزدیک نکرده اعتراف طفلی بودم داداشم نگران..واال اره-

کرد اعتراف-

..بهتر ازاین چی دیگ واقعا؟-

.کنم خواستگاری میخوام امروز همین میگ..داره عجله زیادی داداشت-

مگ؟ چیه اشکالش-

..همن عین برادر خواهر..گفتم کی ب باش منو

بگم چیزی ی میخواستم من:گفت کردو صاف گلوشو سهراب گذشت ک کمی

..کردن نگاش منتظر همه

..کنم خواستگاری ازتون رو ترمه میخواستم راد اقای راستش:سهراب

..بودن کرده سکوت همه..پایین انداختم سرمو

بد میدادی ما ب خبر ی..داریم چغندرو نقش مادر پدر ک ماهم:گفت شوخی به پدرش یهو ..نبود

فمخال فکرنمیکردم..میشناسین خانوادشو و ترمه ک شما خب..اخه پدر:گفت هل سهراب ..باشین

..سرمپ برای خانوم ترمه از بهتر کی..نیستیم مخالف ک معلومه:گفت خنده با سپهری اقای

نظر..کرد خواستگاری داشت عجله ک ما پسر اقا این راد اقای:گفت و بابا سمت کرد رو بعد چیه؟ شما

نم تازه..داد جواب نمیشه ک بیمارستان تو اخه بگم؟ چی واال:گفت دادو تکون سری بابا ..مهمه خیلی ترمه نظر ولی هستین خوبی خانواده هم خیلی شما..ندارم حرفی

Page 111: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

111

تا ردمک سرگرم باهاش خودمو و دستم گرفتم مامانو کیف و بود پایین سرم مدت تمام ک من اعثب و...تخت پایین افتاد دستم از کیف ک جوری شدم هل پدرم حرف با..نکنن نگا من ب ..بود بسته زیپش اوردم شانس..بخندن همه شد

..ندارم حرفی من موافقن خانوادم اگ..اگ راستش:گفتم اروم زده خجالت

عشرو حرفات تازه بودن مخالف اگ یعنی:گفت شروین ک شد بزرگتر همه لب رو لبخند ..میشه

..خندید ک رفتم بهش ای غره چشم

خواستگاری؟ برای بیایم کی ما خب:گفت سهراب مادر جون نسرین

بیاد؟ در گچ از پاهاشون دستو صبرکنیم نیست بهتر:مامان

..دیره خیلی نهههه:گفت سهراب یهو

ک بعد خواستگاری بیایم شدیم ک مرخص ک اینه منظورم امم:گفت ک کردن نگاش همه ..کنیم عروسی اوردیم در گچ

..بشر این پروعه چقدر..خندیدم اروم..شد بقیه نظر منتظر باز نیش با و

..دوسته عجله با فقط..نداره اشنایی خجالت با اصال داداشم خان..ماشا:گفت پرستو

بیان مرخصی بعد شد قرار خوشی و خوبی به چی همه تعجب کمال در و خندیدیم همه ..خواستگاری

نوعی به شاید..نموندن پرستوهم شروینو حتی..رفتن ها خانواده شد تموم ک مالقات ساعت ..بزارن تنها مارو خواستن

عمرم روزای بهترین از یکی..آخیششش:گفت کشیدو عمیقی نفس سهراب رفتنشون بعد ..شد بیمارستان تو

میکشی خجالت ک نگو نمیزنی؟ حرف چرا: گفت ک نگفتم چیزی و زدم لبخندی

خوبه؟ باشم پرو تو مثل:گفتم کردم اخمی

قرض بهت نیازشد..دارم رو توهم خجالت اندازه به من..نداره اشکال باش:گفت خندیدو ..میدم

..شد یهویی چی همه انگار..نمیشه باورم:گفتم خندیدمو

Page 112: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

112

..ترمه از من خواستگاری یهویی امروز همین:گفت باخنده

شدناشنا برای خوبی فرصت بودیم بیمارستان ک هفته یک این تو چرا؟ یهویی:داد ادامه و ..هستیم خدمتتون در و میشیم مرخص دیگم چندروز..بود ها خانواده

..نیست جور موقعیت ک فعال:گفت کشیدو آهی..کرد نگاه پاش دستو ب بعد

..بمون کفش تو حاال حاال..آخی:گفتم و خندیدم

..بشه جبران روزا این تا میدم بهت خودم روی اون از موقش به:گفت کردو نگام اخم با

..بکنیم هم گیری جفت میتونیم:گفت ذوق با بعد

:گفتم بعد کردم نگاش باز دهن با

کنیم؟ گیری جفت ک گوسفندیم مگ

.گفتی یبار خودت اره:گفت خندیدو

کی؟ من؟-

کردی تعریف هم کلی تازه..بودی مست-

.بودم مست میگی خودت خوبه-

..شنید مست ادم از باید راستو حرف گفتن االن از-

شنید؟ بچه از باید گفت المثل ضرب نمیکنی حس:گفتم باال انداختم ابرومو

قدیم اونو دوما..میاد دیگ چندسال..نیست،ایشاا دسترس در بچه االن ک اوال- .مست ادم میگن االن از گفتم منک..میگفتن

.ثانیا بگی باید نیست دوما-

..حاال همون-

میخوام معذرت:گفتم من تا کردیم سکوت ثانیه چند

چرا؟:گفت تعجب با

..بودیم سالم هردو االن نمیاوردم در بازی کولی من اگ..تصادف بخاطر-

..برسیم بهم شد باعث ک برم بازیات کولی قربون..عزیزم سرت فدای:گفت لخند با

Page 113: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

113

..نگفتم چیزی و خندیدم

شما بنده..چاکرتم دارم عمر تا..رسوندی عشقم ب منو ازاینک ممنون..شکرت خداجون ..ترمه

متونه امیدوارم..میزارم بازم بتونم اگ ..ایشاا..بزارم پست ی تونستم بالخره ها بچه واااااای) ..(همتون فدای..عشقولیا باشین رمانم منتظر..بگیرین خوب های نمره

خیلی و شده بهتر حالمم..شدیم مرخص ک میشه دوروزی..خواستگاری بیان قراره امشب ..دارم هیجان هم

دبیا قراره دارم دوسش ک کسی..داره فرق یکی این..باشم ندیده خواستگار نکه البته ..خواستگاریم

نمیدونم؟ چی ب...میکردم فکر داشتم بودم نشسته تخت رو..بودن اینام بهروز عمو

باشم؟ داشته ازدواجم با قراره ک مسئولیتی ب عشقم؟ ب ازدواج؟ ب آینده؟ ب

دیگ،همه اره خب بشه؟ کم شیطتنام محدوده باید کردم ازدواج وقتی مهمتر همه از و ..بشم خانوم دارن انتظار

قبل و شدم بلند سریع..اومد بصدا آیفون زنگ ک بود ذهنم تو فکری جور همه خالصه نیکتو ی دستم گچ خاطر ب...کردم نگاه لباسم ب استقبال برای برم بقیه همراه ازاینک از یهیچ سرم باندپیچی بخاطر..سرم رو گذاشتم معمولی شالم...زانو تا پوشیدم خفاشی ..دارممی برش حموم موقع فقط..باشه سرم رو باید تادوهفته گفت دکتر..نبود معلوم موهام

دمدی سرسری نگاه ی با..بگم آمد خوش تا بودم وایساده هال ورودیه در پیش شروین کنار ..سهرابن آقبزرگ و ننجون حتما..همراهشونن مسنم زنومرد دوتا

بااین فتگ تو به کی اخه..گرفتم شیرنیو و گل بود سهراب نفرک آخرین از علیک ازسالم بعد تیپش ب تمتونس تازه..داشت هم مشقتی باچه..دستت بگیری شیرنی گلو شکسته دستوپای ..گرفت خندم..کنم نگاه

بود ارهپ راست سمت تازانو ک ورزشی شلوار ی با کوتاه استین تشرت ی دستش گچ بخاطر باسل با ریلکس خیلی میپوشه؟؟ لباسی همچین خاستگاری شب کی اخه..بود پوشیده ..انگار بود اومده خونه

Page 114: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

114

از کمتر دقیقه ده..نشستم پرستو کنار مبل رو رفتم و اپن رو گذاشتم شیرنیو و گل تو سپ نمیتونه شکسته دستش ک ترمه جان شروین:گفت زنعمو ک میگذشت اومدنشون .بکش رو چایی اوردن زحمت

بود کرده نازک صداشو ک درحالی و کشیده خجالت انگار ک مسخره حالت ی با شروین .جون مامان چشم:گفت

باز نمیکنه هم سهراب خانواده رعایت..پسر این پروعه چقدر..خندیدیم حالتش از همه ..کنه گرم مجلس کال..درمیاره بازی مسخره

تااینک داشتن معمولی های صحبت کمی...کرد پخش رو چایی شروین ازاینک بعد ب اگ تا بزنن حرفاشونو گوشه ی برن سهراب و جان ترمه بهتره خب:گفت پدرسهراب ..کنیم شروع رو اصلی صحبتای ماهم رسیدن تفاهم

...ببرم اتاقم ب سهرابو تا خواست من از دادو تکون سری پدرم

واا:فتگ ک کردیم نگاش تعجب با همه ک شد بلند سریع شروین بلندشم من اینک از قبل کنم؟ صحبت دوماد با دوکلوم ندارم حق اوردم چایی کشیدم زحمت اینهمه چیه؟

.نکن اذیتشون..پسر پشین:گفت میخندید ک درحالی عمو

اتاقمو ک باربود اولین..افتادیم راه اتاقم سمت به ماهم سرجاش نشست شروین ..دارم دوست اتاقمو مدل درکل..بود کرمی ای قهوه اتاقم دکور رنگ..میدید

..نشستم میزلبتاپم جلوی صندلی رو منم..نشست روتخت رفت

زدن برای حرفی هیچ ک داریم اشتراک وجه انقدر ما یعنی:گفت سهراب ک بودیم ساکت نداریم؟

.دارم من چرا:گفتم سریع چون بودم حرف همین منتظر انگار

بفرمایید خب-

مهریم راجب-

.شد جالب اوه اوه-

..کن انتخاب انجام برای داری دوست توهرکدومو ک گرفتم درنظر مهریه تا سه من خب-

مگس بال کیلو پنج:گفتم ک کرد نگام

Page 115: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

115

میخوره؟ دردت چ به مگس بال اخه:گفت کردو نگام تعجب با

.میشن باارزش برام..میکشی اوردنشون بدست برای ک هستش سختی مهم-

بعدی خب-

پیاز کیلو۱ اینک دوم-

چیکار؟ میخوای پیاز-

بخوریشون خالی خالی روز تویه باید شما..عزیزم ک نمیخوام من-

میرسه؟ تو ب چی من خوردن پیاز با چییی؟اخه-

.میکنی تحمل من بخاطر ک عذابیه اون مهم-

برسه اخری بداد خدا-

من ب بدی هاتو کلیه از یکی ک اینه سومی:گفتم خندیدمو

نداری؟ خودت چیکار؟مگ میخوای منو کلیه-

.دارم نگه یادگاری الکل تو بزارم تورو مال میخوام ولی دارم چرا-

بکشم؟ عذاب اینهمه من میاد دلت-

نکنیشون انتخاب میتونی خب:گفتم کردمو اویزون لبامو

ازهمه بدم کلیمو ی بنظرم:گفت کشیدو اهی میکنم شوخی دارم میدونست ک سهراب ..راحتتره

..بگم باید ک هست نکته دوتا..نه ک شرط دوتا من خب:گفت ک خندیدم

دیگ؟ نداری حرفی تو:گفت کردو بهم نگاهی

چی؟ راجب-

دارم؟ دوس رو غذاهایی چ من اینک مثال راجبه-

بخوری باید میپزم من ک هرغذایی..داری دوس چی نیست مهم:گفتم جدی خیلی .خوبم دستپخت بابت کنی تعریفم..تشکرکنی

چی؟ عالقم مورد رنگ راجب مثال:گفت باالانداختو ابروهاشو

Page 116: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

116

یا براتو عالقم مورد رنگ ب من ک چیزی یا هرلباس..چیه موردعالقت رنگ نیست مهم- .خوبم سلیقه بابت ازم کنی تعریف و تشکر باید خریدم خودم

چی؟ بچه اسم انتخاب:گفت شده گرد چشمای با

تحمل عذاب دردو تموم ماه۹..کنی انتخاب تو نمیزارم حروفم ی..نزن حرفشم اصال ک اون- انتخاب از کنی تعریفم..کنی تشکر باید توهم..منه حق اسم انتخاب پس..بچه واس میکنم .خوبم

.کنم تشکر تعریفو ازتو باید زندگیمونو نصف فکرکنم-

.بشم زنت من ک داری افتخارو این چی؟ پس:گفتم کردمو نازک چشمی پشت

بشی ضعیفم ک داری افتخارو این هم تو اره:گفت بیخیال

بشی غالمم ک داری افتخارو این توهم-

بشی کنیزم ک داری افتخارو این توهم -

بشی فرمانم ب گوش بنده ک داری افتخاری این توهم:گفتم حرص با

.ردیمک هم نصیب افتخار کافی اندازه ب..بسه بسه:گفتم ندادمو اجازه ک بگه چیزی خاست

وسط میاد حرف هی بگم؟ رو نکته دو اون دارم اجازه:گفت خندیدو

بگو بگو-

.نبینمت لباسا وضع بااون رفتیم اوندفعه ک مهمونی اون مثل دیگ اینک اول-

..بود بلند استین پیراهنم تازه..داشتم شلواری جوراب سهراب،منک عه-

داشت استین سمتش ی فقط بله،ولی-

نشه معلوم ک ریختم موهامو اونورش-

مخود بغیر ندارم دوس من و میشه معلوم خوشرنگت پوست با بزاری موهاتو ک هرچقدرم- معلوم بدنت ک جوری بپوش لباس تر باحجاب کمی خواهشا پس..ببینه خانوممو بدن کسی ..خودتو کنی پیچ بغچه اینک ن...نشه

دی؟بع نکته..چشم:گفتم پس..شدم زودخام چ..اومد خوشم خیلی گفتنش خانومم لفظ از

!!نگیر گرم شروین با زیاد دیگ ک اینه بعدی نکته..بال بی چشمت:گفت بالبخند

Page 117: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

117

چی؟؟؟:گفتم و بلندشدم جام از فورا..داد اخم ب جاشو سرعت ب لبخندم

ک نزن حرف باهاش اصال ک نگفتم:وگفت وایساد قدمیم یک تو و شد بلند من مثل .میکنی اخم اینجوری

چیه؟ نگیر گرم از منظورت پس-

بهم ولی..داداش و اجی میگین بهم درسته..نکن بوسش یا نرو بغلش انقدر میگم من- .نیستین ک محرم

فکر تو میبوسیدی منو وقتی ک نزن اصال تو محرمیت حرف:گفتم باال اوردم دستمو کف .نبودی نامحرمی محرم

میرسیم بهم بالخره میدونستم من-

حسابی؟ چ رو-

میگفت بهم قبلم-

کنم؟ بوس داداشمو حتی نباید من چی؟ یعنی االن-

ک شما خب-

محرمیم بهم شروین منو چون میگیری سخت داری بیخود:گفتم حرفشو وسط پریدم

دوسالش شروین اومدم بدنیا من ک وقتی درواقع ببین:دادم ادامه ک کرد نگام تعجب با برا..میخوام شیر منم گفت و کرد حسودی موقع همون از میخورم شیر من دید چون و بود شروین دیگ شدم ماهه پنج ک من..میداد شیر هردومون ب من ماهگی پج تا مادرم همین شیر سنش بر اضافه واال..کرد ول شیرو سوخت دلش بخورم غذا یکم میتونم ک دید

.هستیم رضاعی خواهر برادر شروین منو ک اینجوریه..میخورد

برادر میگن و میشن محرم بهم نسبت بخورن مادرشیر یک از مدتی طی نوزاد دو وقتی) (گفتم اطالع جهت..رضاعی خواهر

اینطور ک:گفت دادو تکون سری سهراب

نگیر؟ گرم پرستو با بگم من خوبه..بله-

.نمیدونستم منک..ببخشید حاال خب-

چیزی ی راستی هومم-

Page 118: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

118

.ارژنگ بی ارژنگ خودمون خونه:گفتم ک کرد نگام منتظر

چرا؟ اخه چی؟-

.خونمون بیاریش ندارم دوست و نمیاد خوشم سگ ازاون من..گفتم ک همین-

.باشه مراقبش میگم پرستو باش،ب:گفت بیرونو داد نفسشو

شروینا بخاطر گرفتی جبهه بدجوری ولی:گفت ک دادم تکون سری

هااا داداشمه-

داری؟ دوس ازمن بیشتر شروینو یعنی-

ب شروینم..دارم دوست عشقمی ک ای اندازه ب رو تو..نپرس سواال این میکنم خواهش- .دیگ داداشمه ک ای اندازه

ب مثال ک طوری ب و تو اومد شروین شدو باز بشدت اتاق در لحظه همون ک زد لبخندی هست زادم حالل چ:گفت سهراب ک کرد نگامون و کرد ریز چشمامو مشکوکه ما

میگفتین؟ چی من راجب:شروین

بیافته جنابعالی بخاطر بینمون دعوا ی بود نزدیک هیچی،فقط:سهراب

چرا؟ من؟؟ جون:گفت کردو گرد چشماشو شروین

.میکنم تعریف برات بعدا:من

اتاق؟ تو اومدی چی برا حاال:سهراب

رنگ هیچی ک بچه اسم..میحرفین دارین ک دقیقس۴۱ نزدیک بابا..آها ها؟:شروین ..البد کردین انتخاب سیسمونیشم

بود؟ بحث فقط ساعتش نیم میشه باورت:گفت سهراب ک خندیدیم

شما کارای نیست باورم غیرقابل همچین:شروین

.بیایم تاما برو حاال افرین:سهراب

دیگ میریم باهم هستم اینجا من خو:شروین

نمیری؟:سهراب

..نع:شروین

Page 119: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

119

ورتمص سمت سرشو و گونم رو گذاشت سالمشو دست کف بیخیال گفتو ای باشه سهراب ..کرد خم

کنه؟ بوسم میخواد شروین وای،جلو

.بست درو سریع و..بیاین شما تا میرم من خب عه:گفت دید حرکتو این ک شروین

همراهیش اروم..گذاشت لبام رو لباشو شروین رفتن محض ب و خندید زیرلبی سهراب بااون میزدااا نامحرم و محرم از حرف داشت پیش دودقیقه..گرفت خندمم لحظه ی..کردم ..دلیلش

..بودن باهم شوق..شد احساس و شوق پراز و طوالنی بوسه یه

.بریم..شد حاال..آخیششش:گفت و برداشت لباشو

شتدا راد خانم..بود وقت حاال..میموندین بیشتر یکم:گفت سهراب پدر ک هال تو رفتیم ..تازه میکرد درست شام

فهمیدم..شد بقیه خنده باعث ک کردم نگاه ساعت ب ناخودآگاه ولی کشیدم خجالت نداشته کارم ب کاری چندروز این وجدان..پدرشوهرم اوهوع..طبعه شوخ خیلی پدرشوهرم ..بابا باش..خواهشا باش

..برنمیدارم درگیری خود از دست خاستگاریمم شب توروخدا نگاه

کنیم؟ شیرین دهنمونو خانم عروس خب؟:گفت جون نسرین

بله:گفتم ارومی باصدای

شیرین بحث ب میرسیم باشه نوبتیم خب:گفت سهراب پدر..گفتن تبریک زدنو دست همه ..مهریه

بشه شمعدون آینه دست ی..مجید قرآن کالم یه..سکه۶۰۰ شد قرار صحبت بعدکمی ..مهریم

ولی:گفت سهراب یهو ک نبود گفتم اتاق تو ک وجقی عجق های مهریه اون از هم خبری نه؟ مگ..میخوان دیگم مهریه ی خانوم ترمه

میخواد دلت جدی جدی اینک مثل..سهراب نکنه چیکارت خدابگم..کردن نگاه من ب همه .من ب بدی کلیتو

Page 120: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

121

مهریم تو هم(گلم این عاشق من)رنگی الله شاخه۶۰۰ میشه اگ گفتم راستش..راستش:من ..باشه

..نیست چیزی ک گل عزیزم؟ نشه چرا:گفت مهربونی با پری پدر

عروسی عقدو راجب خب:داد ادامه و

بگم؟ چیز ی من میشه پدر:گفت سهراب ک حرفشو بده ادامه خواست

اصال بگو دوچیز شما..توئه زندگیه راجب صحبت بله:پدرش

عقد ی هفته این جمعه ک رسیدیم توافق ب اتاق تو ترمه منو:گفت بالبخند سهراب جازها با البته..مفصل عروسیه ی دراومد گچ از دستوپامون اینک بعد و بگیریم محضری .ها شما

رسیدم؟ توافق ب حرفی همچین راجب باتو کی من اخه سهراااااب..شد گرد چشمام

ک االنم..نمیره رو از..زد لبخند درجواب ک انداختم بهش چپکی نگاه ی..خودسر پسره ..تمام زدو حرفشو..کرد کاری نمیشه

ترمه؟ موافقی تو پس:گفت پدرم تا بود سکوت کمی

..ندارم حرفی من موافقی شما اگ باباجون-

خوشبخت دخترم ازخدامه منک واال:گفت مامان ک بدونه نظرشو تا کرد نگاه مامی ب ددی ..ندارم حرفی منم داره ازدواج امادگی خودش ترمه اگ..شه

چجوریاس؟ دارم؟ندارم؟ امادگی..فکرکردم کمی

..باداباد هرچه..دیگ عروسیه ی..بخیال

ارک من:گفت سریع سهرابم..کرد نگاه سهراب ب بابا ک زدم موافقت نشونه ب لبخندی نگران هم ترمه درس بابت..میگیرم پدرم کمک ب هم خونه..دارم ماشین..دارم .میدم یاد بهش استادشم خودم..نباشین

اقای اگ پس..نمیزارن تراشی بهونه برای موردی سهراب اقا..ماشا:گفت خندیدو پدرم ..دیگ موافقم منم موافقن هم سپهری

مبارکه پس:گفت لبخند با دادو تکون سری پرستو پدر

..کشیدن کل و زدن دست هم پرستو و شروین و

Page 121: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

121

****

ک نهمی..میگذشت رفتنشون از ساعت یک و بودم کشیده دراز روتخت میشد ساعتی نیم خها نیست زشت میگفتی؟ عقد زمان راجب ما ب قبلش نباید تو ترمه:گفت مامان رفتن

اینجوری؟

..گذاشت آمپاس تو منم..گفت یهو سهراب..نداشتم خبر خودم من بخدا مامان:من

..اتاق تو اومدم منم نگفت چیزی دیگ مامان

گذشت سریع چی همه چ میشم؟ سهراب زن من دیگ روز تاچند یعنی نمیشه باورم وااای ..خداجون شکرت..خوشی خیرو ب البته و

و خون ازمایش برای پرستوبریم و شروین با فردا شد قرار هردو چالغیم سهراب منو چون ..غیره و شمعدون اینه لباسو و حلقه خرید و محضر

..بعد روز ب میشه موکول وگرنه بشه وقت اگ البته

..ممیکنی جبران عروسیشون برا نداره اشکال..مامیشن عالف پرستوهم و شروین بیچاره

..وظیفشونه..برادشونیمااا خواهر ما اصال

..برد خوابم تا کردم خیال فکرو انقدر..بودم بیدار۶ ساعت حدود تا

*****

.میریم راه داریم تاحاال صبح از..شدم خسته واااای-

از شونفس وحشی گاو ی مثل ک درحالی و کرد نگام آتیشی برگشت پرستو گفتم ک اینو شتپ حماال عین شروین منو تاحاال صبح از..ترمه داری رو خیلی:گفت بیرون میداد دماغش فقط شما..ما کول رو بندازه بخره میلشه باب هرچی خانم عروس چی؟ ک اومدیم راه سرت یکنهم خستتون رفتن راه نکرده خدایی احیانا اگ..کشیدی وسایل انتخاب و رفتن راه زحمت هان؟..کنه کولت سهراب بگم

قرمزم شال پوشیدن از ک میکرد نگام جوری میگفت باحرص اینارو همه ک درحالی ابرفرض یا..شدم پشیمون

ولک از بعد چالغم خودم من پری عه:گفت اعتراض با سهراب پرستو حرف شدن تموم بعد میزاری؟ مایه من

نی؟ک کول منو شوهرننه میخوای نکنی کول خانومتو چیه:گفت کردو نگاش عصبی پری

Page 122: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

122

میشی پر پر اینجا ک نترکی حرص از باش مواظب پری:گفت شروین یهو

نشده هیچی هنوز ببین سهراب:گفتم سهراب ب رو مظلوم لحن ی با ولی گرفت خندم درمیاره؟ بازی خواهرشوهر چجوری

.بدی جوابشو نمیکنی جرئت مظلوم ک توهم..برات بمیرم الهی:شروین

زن داره حاال کرده خودش مال داداشمو خوبه خوبه:گفت میشد رد کنارم از ک درحالی پری .بشوره سهراب باید بچتونم کهنه حتما فردا پس..میکنه ذلیلشم

مشکلی کهنه با کنه خشک ترو بچمونو سهراب قراره اگ ک کردم فکر این ب سریع ..بیبی مای با فقط کنم خشکش ترو من قراره اگ ولی..ندارم

ممحک های قدم و دستش تو پالستیک تا شیش پنج اون با و زد تنه بهم حرف این بعد پرحرصش قدمای با زمین ک بود این فانتزیش االن فکرکنم..رفت پاساژ خروجی سمت ..بلرزه

..کردم شوخی فقط من شده؟ چش این:گفتم گرد چشمای با

تو ب فقط حواسم من چندروز این ک ازاونجایی و وابستس خیلی من ب پری خب:سهراب ..شده حسودیش یکم..بوده

برافردا بزاریم خریدارو بقیه بهتره..یکم فقط اره:من

..خرید میریم خون ازمایش بعد فردا..نمونده هم زیادی چیز-

چیشد؟ محضر وقت:گفت شروین ک رفتیم درخروجی بسمت

..گرفتیم وقت صبح جمعه برا..چهارشنبست ک امروز-

..واشد اخماش پرستو تا اوردیم در بازی دلقک انقدر شدیم ماشین سوار وقتی

بشه من از شروین دوریه باعث بخواد شروین زن اینک فکر از منم..داشت حقم خب ..میشه خورد اعصابم

****

..شوهرم آینده مادرزن و پدرزن بر سالم:گفتم هال تو پریدم و دراوردم کفشامو

نداره حیا پالنگتون ی اندازه ک خودم دختر بر سالم:گفت خندیدو پدرم

خونتونمااا مهمون دیگ چندماه فقط بگی؟من اینو میاد دلت بابایی عه-

Page 123: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

123

زدواجتما بعد..میمونه تو خونه همیشه اینجا:گفت میکرد بغلم ک درحالی و سمتم اومد پدرم ..باشی اینجا روز پنج ای هفته حداقل باید

..دیگ میخواین سرخونه دوماد بگین یهو خب-

کنمب پوستشو تا بگو بهم کرد اذیتت اگ راستی..حد اون تا ن دیگ:گفت و بوسید سرمو

میشم شما مزاحم برنیومدم پسش از خودم اگ..چشم-

..کردین خلوت خوب دختر و پدر:گفت و بیرون اومد آشپزخونه از چایی سینی با مادرم

میکنم خلوت بعدا شمام با..خانوم نداره حسودی:بابا

..خندیدم من شدو قرمز مامان

وخریدت بیا ترمه:گفت مامان ک لباس تعویض برا اتاقم رفتم..بود هال در دم همون خرید دیگ بده نشونمون

ببین خودت همونجاست..ندارم حوصله-

اشتیاقت و شوق قربون-

بازش..اومد گوشیم اس ام اس صدای ک..تخت رو کردم پرت خودمو و خندیدم ..اینجا میاد شب گفت..بود شروین..کردم

..بیخیال چمیدونم نگفت؟ بازار تو چرا یعنی؟ داره چیکار

****

..تو اومد شروین و شد درباز ک میکردم گوش اهنگ داشتم اتاق تو..بود ۷ ساعت

بزنی در نگرفتی یاد هنوز میشی زن برادر داری:من

دیگ شدنه زن برادر همین مشکل..سالم علیک:گفت خندیدو

مگ؟ چیشده چرا..سالم-

بامن ک وقتایی بیشتر نصف کنی ازدواج ک وقتی میدونی ترمه:گفت و نشست تخت رو سهراب؟ برای بودی،میره

..میگذرونیم وقت باهم کمتر دیگ:داد ادامه کشیدو آهی

..گرفتم دستشو و نشستم کنارش رفتم..دراومد اشکم یهو چرا نمیدونم

Page 124: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

124

ندارم حق من..کنه دور تو از منو اگ میکشی زنمو میگی همش ک تو:داد ادامه شروین شم؟ دور کوچولوم آبجی از میشه باعث ک کنم لتوپار سهرابو

شم؟ منصرف ازدواج از ک میگی اینارو:گفتم بغض همون با

ردی؟ک بغض چرا حاال..میشه تنگ برات دلم چقدر بدونی تا گفتم دیوونه ن :گفت خندیدو

میشه تنگ برات دلم منم:گفتم گریه زیر زدم

رخرتونس میچسبم بهت چسب عین من اصال..دیگ نکن گریه برم قربونت:گفت کردو بغلم خوبه؟ میشم

اوهوم:گفتم و کشیدم تیشرتش رو دماغمو کردمو فینی فین

..چندش..اه:گفت زدو کنار منو

واسش میدن جون پسرا..بخواد دلتم:گفتم خندیدمو

میدن؟ جون دماغت اب واس..اوق-

..خریدم واست تیشرتو این خودم خوبه حاال:خندیدم بلندتر

.خریدم برات تاپو این منم-

از پر من زندگی چیز همه..زدم لبخندی..میگفت راست..کردم نگاه تنم تو سفید تاپ ب ..شروینه

.برم دیگ من خب:گفت شدو بلند

دیگ بمون شام دربیاری؟ منو اشک فقط اومدی کجا؟-

..شام واس ندارم جا دیگ اوردی شیرینی و میوه برام تو ک انقدر-

..زهمیپ شام مامان تا بیارم چیز ی صبرکن..میکردما گریه داشتم خوبه:گفتم خندیدمو

نوم نیرویی ی اصال..بمونم نمیشه ک میدونی..کرده درست دلمه مامان..برم باید دیگ ن- میکشونه خونه بسمت

اخه ای دلمه عشق تو چقدر-

Page 125: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

125

اهای:گفت و بیرون اورد قابلمه از سرشو اینجا میومدم داشتم..داد پا خودش بخدا - اینک واس منم..بخوری تامنو بیای منتظرم من..برنگردیاا ترمه پیش بری نبینم..خپشتیپ ..برم میخوام نشکنه دلش

ترمه؟ کردی گریه :گفت دیدنم با مامان ک هال تو رفتیم و خندیدم

..چشمم تو کرد انگشت شروین:گفتم و دادم نشون شروینو دست با

میگ دروغ خودم جون ب:گفت سریع اونم ک کرد نگاه شروین ب مادرم

دیگ باش شام حاال..سردرنمیارم شما کارای از منک:مامان

منتظرشه عشقش..مامان کن ولش:من

شدی؟ دار عشق:گفت و باال انداخت ابروهاشو مادرم

..میگ جونمو دلمه:گفت خنده با شروینم

ا،بعدمیکردیا گریه بخاطرش داشتی تازه تروخدا نگاه..کنه گم گورشو رفت خداحافظی بعد بابا برو..شدی ادبم بی..چ؟؟ ت ب..راجبش میحرفی اینجوری االن

من جای دختری هر خب..فکر تو میرم همش اواخر این..نشستم تخت رو اتاقم تو رفتم ..میره فکر تو ازدواجش نزدیک باشه

****

راحت خیال با..ندارم خاصی استرس االن چرا نمیدونم..من عقد روز و جمعست امروز ی سپ..نیست نیاز ک مو مدل دیگ باندپیچیه هنوز سرم چون..میکنم ارایش دارم نشستم ..محضریه عقدم تازه..میکنم خودم ک ارایشه

:) شده پیچی باند سر یه با..کرمیه شلوار و شال با سفید نخیه شنل ی لباسم

ک خودش وگرنه شروین با البته..دنبالم بیاد تا زدم تک سهراب ب شدنم حاضر بعد باز مبرا ماشینو دره و شد پیاده رسیدم وقتی..دره دم ک داد اس..بودن محضر بقیه..افلیجه ..جنتلمنی بازم بودنت چالغ باهمه ک برم قربونت الهی..کرد

خانومم کردی خوشگل:گفت کردو نگام..نشستم و کردم سالم لبخند با

عشوه با و گوشم پشت انداختم مثال نبود معلوم اصال ک باندمو زیر موهای بازی مسخره با ..بشه آب دلش کردم خوشگل..العضوه ناقص موقتا اقامون نکه:گفتم

Page 126: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

126

.میدم نشون بهت امشب بودنو ناقص عه؟:گفت کردو اخم

..کرد زیاد صداشو و گذاشت شاد آهنگ ی و خنده زیر زد شروین

(حنابندون)اهنگ اسم

داریمو عروسی فردا*

شاده دالمون

میزنه پر دلش عروس

دوماده پیش

داده عروس ب طال دستبند ی دوماد

افتاده گل ی حنا ظرف تویه ببین

یاره لبای رنگ حنا

روزگاره شادیه حنا

پرستاره دل این حنا

بهاره بوی حنا

میزاره حنا داره امشب دوماد

میزاااره پا دستو ب حنا داره

حنابندونه دونه دونه

مهمونه پر خونه امشب

میخونه داره دیوونه دل

حنابندونه خونه این توی

یاره لبای رنگ حنا

روزگاره شادیه حنا

ستاره پر دل این حنا

بهاره بوی حنا

Page 127: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

127

میزاره حنا داره امشب دوماد

*میزاااره پا دستو ب حنا داره

کنونه عقد گذاشتی؟ اینو ک حنابندون مگه..کیو آی:گفتم شروین ب اهنگ شدن تموم بعد

داره ربط ک عروسی ب حاال خب:شروین

عروسیههههه:زد داد بیرونو برد پنجره از سرشو یهو و

..زدن بوق ب کرد شروع سرهم پشت و

..رسیدیم محضر ب خنده با

..بودن وایساده در دم فامیال و مادرامون پدر

الهخ و آش نخود شروین اضافه ب زنش بهروز عمو فقط ما طرف از نبودن زیاد فامیال البته خونمون تو ظهری بعداز کوچیک جشن ی نهار و عقد بعد شد قرار..بودن شوهرش و ملیکا ..باشه

..بودن اینا عموش و مادربزرگش و پدربزرگ سهرابم فامیالی از

روی و رفتیم باال ها پله از میشد دود پرستو دست تو سرمون پشت اسفند ک درحالی ..نشستیم مخصوص صندلی

:خطبه خوندن ب کرد شروع عاقد صحبت کمی بعد

سهراب اقای عقده ب شمارو وکیلم بنده راد،آیا روزبه راد،فرزند ترمه خانم مکرمه دوشیزه اینه تدس مجید،یک قران الله کالم جلد یک معلومه مهریه سپهری،با فرشید سپهری،فرزند وکیلم؟؟ بنده ایا بیاورم؟ در رنگی الله شاخه۶۰۰ و ازادی بهار سکه۶۰۰شمعدان،

عروس:گفت ندادو مهلتش شروین کرد باز دهن تا..میسابید قند سرمون باال داشت پرستو ..بچینه گل رفته

..بگن اینارو اقایون هیچوقت نمیکنم فکر..گرفت خندم

هریهم با سپهری سهراب اقای عقد ب شمارو وکیلم بنده ایا میکنم عرض دوم بار برای:عاقد دربیاورم؟ معلومه

..بیاره گالب رفته عروس:گفت ملیکا خاله اینبار

Page 128: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

128

ودشخ ک بود کشیده نقشه کلی..کنم حس رو پرستو حرصه چهره میتونستم جا همین از ..اینارو بگه

هریهم با سپهری سهراب عقداقای ب شمارو وکیلم بنده ایا میکنم عرض سوم بار برای:عاقد وکیلم؟ بیاورم؟ایا در معلومه

ستمالد با سهرابم..برداشتم کنم شروع زندگیمو براون توکل با بود قرار ک قرانی از نگامو ..داشت استرس چ الهی..کرد پاک پیشونیشو رو عرق

خر مغز نه ولی..عاشقانمون داستان تو نم*بری..چی همه زیر بزنم..ن بگم یهو میده کیف ..ک نخوردم

ی ایدب منم ولی داداشمه بضرر اینک با:گفت بشنویم ما ک جوری پرستو کردم باز دهن تا ..بگم چیز

میخواد زیرلفظی عروس:گفت بلند بعد

مادرش از گردنبنده فهمیدم اندازش از ک جعبه ی سهراب ک صبرکردم و بستم دهنمو ..داد بهم و گرفت

..بله جمع بزرگترای و مادرم پدر اجازه با:گفتم اینبار و

..کرد پر محضرو اتاق کل دستو صدای و گفت بلشو سهرابم

عادی چی همه تعجب کمال در چون نمیدم توضیح خوردنو عسل و گذاشتنو حلقه دیگ ..شد انجام

خونه متس ب رفتیم..رگ تو زدیم کباب و رفتیم باز فضای با خونه سفره یه به ک نهار بعد برای ما ..بکوب و بزن یعنی عه لعب، لهو

****

..شدم خسته ک رقصیدم بنفس اعتماد با گرفتم گچ دست اون با انقدر

..موندن شام ما اسرار با :( شوهرم خانواده رفتن ک مهمونا

جان سهراب:گفت سهراب زده فلک قیافه دیدن با پدرم در دم شد ک رفتنشون موقع نمیمونی؟ اینجا امشب

بمونم؟ نداره اشکال:گفت کردو نگاه پدرم ب باذوق

Page 129: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

129

وت اومد دراورد بود پوشیده ک کفشی لنگه اون خواسته خدا از ک خندیدیم سوالش از همه ..وایساد من کنار هال

..دش شروع من های خمیازه ک نشستیم بابا و مامان پیش کمی باهاشون خداحافظی بعد

ای خسته:گفت بکنیم نمیتونیم کاری و چالغیم هردو بود راحت خیالش ک پدرم ..بخوابین برین..دخترم

االن لیو کرد بوسم قبلنم ک درسته..سهراب با اتاقی هم از گرفتم استرس االن چرا نمیدونم لحاظ از من ولی چالغه ک هرچند بده انجام هم دیگ کارای میتونه بخواد اگ و شوهرمه یچوندمپ می توهم استرس با انگشتامو ک درحالی...بگیرم جلوشو نمیتونم قانونی و شرعی ششیطون لبخند با ک سهراب ب و برگشتم..شنیدم سرم پست درو شدن بسته صدای ..کردم نگاه میومد سمتم لنگون لنگون

..دارم استرج من واییییی

دبو سخت خیلی امتحانا موقع..نبوده جالب پستا مدت این اگ میخوام معذرت دوستان) امتحانا ک فردا پس از ..میخونین رمانمو و دادین افتخار حقیر من ب شما هرچند..برام یسخت یا جدایی برای اتفاق ی منتظر اگ اینک مهم مطلب ی..میکنم جبران حتما تمومه صالا اولمه رمان چون..نیست اینجوری بایدبگم هستین توطئه یا خیانت مثل بینشون ونظر بالطف ک رمانم تکراریه تقریبا موضوع ی با معمولی رمان ی..نکردم پیچیدش بین دراین و میره پیش خوب چی همه ها دیوونه دانشگاه ادامه در..رسیده اینجا ب شماها تا رکنمفک و..مینویسم براتون من میاد پیش عروسیشون و نامزدی دوران ک جالبیه اتفاقای ولیمعم مالیه وضع و نیستن پولدار خیلی من رمان های شخصیت ک باشین فهمیده االن بعدیم رمان موضوع..کنین دنبال رمانمو هنوزم امیدوارم و بدونین اینارو خواستم..دارن ههم..بیاد خوشتون میکنم شروع رمان این اتمام بعد ک ازاونم امیدوارم و متفاوته کامال (دارم دوستون دنیا ی..همتون از ممنونم..خدا خواست ب میشه جبران بعدی دررمان ضعفا

کنیم؟ چیکار حاال خب:گفت سمتمو اومد

.میخوابن میرن وقتا این معموال-

.میکنن دیگ کار ی دومادا عروس تازه معموال دیگ ن-

Page 130: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

131

سرشو و سمتم اومد..دیگ بود واضح منظورش خب..نگفتم چیزی و دادم قورت آبدهنمو ..کرد نزدیک بسرم

..کردم حس گونم تو دردی لحظه همین تو اما..بستم چشمامو کنه بوسم میخواد اینک بافکر

گوشم؟ تو زد االن کرد؟ چیکار

..خشتکش تو میکنم سرشو االن صبرکن..غلطـــــا چ واقعا؟

خیسه؟ گونم چرا پس زد اگ..صبرکن ن ولی

؟نکردم حس خودم چجوریه دراومد؟ اشکم ک زد محکم انقدر یعنی

عروسیمون بعد حتما..دادی نشون خودتو روی اون اول شب همین از..نامرد سهراب ای ..جونم ب میوفتی باکمربند

نمیزارم..میگیرم ازت هامو بچه حضانت..اجرا میزارم مهریمو..میگیرم طالق ازت فردا همین ..شن بزرگ تو دست زیر

..نداره بزن دست باشه هرچی..میشم میثم زن میرم ضرر جهنمو

داشت؟ درد انقدر گرفتن گاز گونه ی یعنی رفتی؟ پیش کجا تا ترمه اووووو

گرفت؟ گاز گونمو واقعا

کرد؟ فرو توگونم هوا سرنگ نکنه..بوداا دیگ مدل ی دردش

میگی؟ پرت چرتو چرا

..میشه پشیمون اینکارو نکن..رفت شدی خل کردن شوهر ذوق از

..بیرون اومدم مزخرفم خوشگل فکرای دنیای از سهراب صدای با

کنم تبوس دیگ رویا تو رفتی رفتن گاز با..میشم بیوه من نمیر مردی؟ شد چت ترمه..ترمه- تری؟ پس؟ میشی چی

هــــــــا؟؟-

میدی هامو نگرانی جواب احساس با انقدر ک برم قربونت-

گازیدی؟ چرا گونمو توله:گفتم خندیدمو

Page 131: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

131

لمد..توله میگی توبهم من بجای ک رسیده کجا ب کارم ببین:گفت گردشده چشمای با بدم؟ انجام دیگ یکار ناراحتی خیلی حاال..بگازم خانوممو لپ خواست

بسه همین..نمیخواد ن ن -

دیگ فاز تویه بریم..نکردم حال زیاد گاز با من ن-

نمیخواد:گفتم اتاق گوشه رفتم دویدم

برای مچالغ پای بااین من انصافه:گفت کردو شرک گربه یعنی عه خرشرک شبیه چشماشو بدوم؟ دنبالت بوس ی

حاال..هستی بدبختی داماد خیلی..میگی راس:گفتم سمتش رفتم..سوخت براش دلم..اوخی .نخوای مامانتو نکنیو گریه تا میدم بهت بوس ی باشی اینجا قراره امشب چون

واقعا مرسی-

کج سرشو و کرد حلقه کمرم دور دستشو ببوسم گونشو تا کردم بلند پا همینک سمتش رفتم ..گذاشت لبام رو لباشو کردو

..کردم همراهیش و ندونستم جایز مخالفتو منم دیگ

تیبدس ک اخر..ملخک جستی دوبار..ملخک جستی یبار:گفت برداشتو لباشو بعد کمی ..ملخک

سمت رفت دوباره و زد خیمه روم..تخت رو افتادم ک داد هولم بودیم تخت نزدیک چون ..زدم چنگ موهاش ب و بردم سرش پشت دستمو..لبام

..کردم همراهیش احساس با

...بینی..چونه..چشمام..روگونم گذاشت برداشت ازرولبم لبشو

..پایینتر رفت سرش بوسید ک صورتمو اجزای پیشانی،همه

..زد زیرگلوم ب داغ بوسه ی

..میزد تند تند قلبم

..شد درشت چشمام پیراهنم سمت رفت ک دستش

اگ تیح باشم؟ داشته بهت کاری میتونم گرفتم گچ پای دستو بااین من اخه:گفت خندیدو ..نمیرم فراتر حدم از عروسیمون تا بودم سالمم

Page 132: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

132

..زدم بودنش شخصیت با و خودداری همه این بابت لبخندی

..بخوابیم ک بغلم بیا حاال:سهراب

بخوابیم؟ باهم بغلت بیام جــــــــان-

..میخوابم باهاش میکنم بغل شروینو میرم پ ن پ-

.مبخوابی باهم برسه چ..میشه جا توش بزور هیکلت..نفرست یک بکن تخت ب نگاه ی-

چیه؟ منظورت االن-

.میخوابی شما تخت پایین میندازم تشک اینک منظورم-

خونمون میرفتم ک بود اینجوری اگ کنم؟ بغل خانموو نباید من یعنی-

کنم؟ چیکار خب :گفتم کردم اویزون لبمو

..میخوابیم باهم روتشک بیا توهم-

.میاد درد کمرم..ندارم عادت من-

..بیار تشک برو گفت کشیدو پوفی

..نداره شانس..براش بمیرم

..تخت رو رفتم منم..خوابید روش..کردم پهن تشکو

میخواد دونفره تخت ی دلم:گفتم من ک میومد نفسامون صدای فقط

گفتی،منم اخ:سهراب

خواست دلم هرجور بعد..اونور اینور بندازم پامو دستو..روش بیوفتم ک دونفره تخت ی- .روش بکپم

چی؟ من پس-

.کپب داشتی دوست هرجور اونورش اینور بنداز دستوپاتو برو..داری دونفره یخت ی توک-

نامرد:گفت کردو نگام

دانشگاه؟ بریم باید فردا خبرداری:گفت ک خندیدم

دانشگاه؟ چـــــــــی؟-

Page 133: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

133

بری؟ نمیخوای دیگ نکنه..دانشگاه بعله-

..نرفتیم ک هفتس سه دو..یهویی انقدر چرا ولی..میخوام ک معلومه-

..میدم یاد بهت خودم موندیو عقب ک درسایی..شده دیر خیلی میدونم-

بیای؟ میخوای پات دستو وضع بااین اخه-

درس بهشون من جای ک یارویی اون نیست معلوم تازه..کردم عادت بیخیال- ..باشم خودم باید..داده اموزش چجوری..میده

بگیم؟ بهشون ازدواجمونم باید یعنی پس پســـ-

..حله کالس میبریم میخریم شیرینی ی..دیگ میفهمن خودشون نگیمم-

..بستم چشمامو بخیر شب بعد گفتم اوهومی

دوباره..داشتم هیجان خیلی ولی..میدن نشون العملی عکس چ ها بچه فردا نبود معلوم ..بشه شروع قراره دانشگاه تو ماجراهامون

...شد گرم دستام ک بودم توفکر

..گرفت بودو اویزون ک دستم تخت پایین از سهراب

..رفتم خواب ب دستاش نوازش با زدمو لبخندی

*****

و نرم چیز ی رو پایین افتادم روتخت از خوردم غلط همینک..چرخیدم و زدم کنار پتورو ..اومد سهرابم اخ صدای حال درهمون

شههمی بعد ب این از..گرمیه نرمو جای چ آخیشش:گفتم توجه بی ک بودم خوابالو اونقدر ..میخوابم اینجا

ک نکردم باز چشمامو هنوز ک نرمو جای این سرم زیر میکنم مرتب بالشتو ک همونجور ..خوابیدم روش گذاشتم سرمو دوباره کردم مرتب بادستم کجاست بدونم

..ویبره رو رفتم منم همراهش ب و میلرزه داره سهراب کردم بعدحس ثانیه چند

خوابب بگیر ؟میخندی چی ب صبحی سر اه:گفتم..میخنده داره فهمیدم کردم بلند ک سرمو دیگ

Page 134: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

134

طبیعی غیر چیز ی متوجه بعد یکم..نرم جای اون تو فرورفتم صورت با اینبار و جیغ ی رو روبه منظره دیدن با..برداشتم بازی کور از دست کردمو بلند سرمو بسرعت..شدم ..شد سهراب قهقهه باعث ک کشیدم ارغوانی

شکم رو چرا میگم..خوابیدم تحتحانیش رو ک بود قحط جا اخه...مــــــــــــن خدای ..نشستم تخت باالی رفتم صورتم رو گذاشتم دستامو خجالت با..بود خوابیده

بخوابی؟ میخوای کجا بعد ب ازاین:گفت میخندید ک درحالی

.گفتم یچیز بودم خوابالو..زهرمار:گفتم سمتشو کردم پرت بالشتو

.ندارم مشکلی من بخوابی اونجا خواست دلت هرحال ب-

گمشـــــــــو:گفتم باجیغ

ترمه؟سهراب خبرته چ:گفت و اتاق داخل پرید اسب عین شروین شدو باز دراتاق یهو میکشه؟ جیغ صبحی سر کردی چیکارش

...خـــدااا ای شد؟ پیداش کجا از این

شروین،داداشم،خوشگلم،:گفتم صورتمو تو ریختم موهامو

اقمات تو باشوهرم وقتی نیست درست کردم ازدواج من برم،نفهم،االغ،احمق،دیگ قربونت گوب فهمیدی اگ..اتــــــــاق اتاقه...نیست ک طویله..تو بیای گاو مثل کنی دروباز یهو تو

چندبخشه؟

اونم ک میبینم ۱۱ صحنه ی تهش حاال خب:گفت خندیدو خوردنم حرص ب غش غش ..نداره مشکلی بزرگترم۱۱ از سال۴ من هم..میخوره بدردم هم..نداره ایراد

۶۱ ما های صحنه اینجاست موضوع اخه:سهراب

فعالین پیش چقدر ؟شدم دایی من یعنی من؟؟ جان :کردوگفت درشت چشمامو شروین .دادین مانجا رو دینی وظیفه بازم دستوپاتون اوضاع بااین ک میکنم افتخار بهتون من..شما

از اتاق این نام پس ازاین:داد ادامه شروین ک خندیدم باز ولی میخوردم حرص بااینک .یافت تغیر(حجله)هجله اتاق ب طویله

میکنی؟ چیکار اینجا صبحی اول اتاق نام تغیردهنده اقای:من

دانشگاه بریم دنبالت اومدم:شروین

Page 135: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

135

دانشگاه؟ برسونیش تو ک پشمکم اینجا من اونوقت:سهراب

نمم برو پری با خوتو دنبالش؟ اینجا بیای میخوای هلک هلکو صبح هرروز نکنه:شروین ..ترمه با همیشه مثل

اومدی؟ چرا بودم من ک امروز خوب:سهراب

همه این داداشم سهراب واا:گفتم منم..بده جوابشو تو یعنی ک کرد نگاه من ب شروین ..بخوریم صبحونه بریم جونم داداشی کمه؟ دنبالمون اومد کشید زحمت

..هست منم طرفدار دیدی یعنی ک انداخت باال سهراب برا ابروهاشو شروینم

.گیراوردین غریب و تنها اینجا منو نامردا:سهراب

.بریم بیا..حریفی اشنارو صدتا تو عزیزم:گفتم میکشیدم دستشو ک درحالی سمتش رفتم

..کردم شروع گفتمو بخیری صبح..صبحونه سرمیز رفتیم صورتمون شستن بعد

هی میکرد تعارف سهراب ب هی مامان..میخوردم باحرص صبحانمو داشتم دقیقا یعنی ..میکرد خودشیرینی میتونست تا اونم..میکرد تعارف

وردمیخ مقوی غذای باید ک اونی میافتاد اتفاقی دیشب اگ جان مامان بگم میخواست دلم ..میکنن وا من دهن..استغفرالله..فقط ک سهراب ن میگرفتم درد کمر ک منم

لقمه برا دلم ک میجویید لقمشو همچین کردم نگاه شروین ب..بگم نشد روم حیف ..میداد فحش بهش کلی داشت زبون اگ..سوخت

..میجوه باحرص اینجوری ک سهرابه خرخره تصورش تو البد

میومد شروین هروقت همین برا..پسردوسته زیادی من مامی این اخه..داشت حق ینموره ..شد دوست داماد فکرکنم هست سهراب ک االن..میرسید بهش کلی خونمون

عهجام برای ک ای فایده واال..بمیره پری بمیرم چرا من ن..مظلومم انقدر ک براخودم بمیرم ..میکنه حروم اکسیژن فقط نداره

..فکرکنم شدم اینجوری اومده روش خواهرشوهر اسم ازوقتی..شدم خبیث چ من یوهاهاها

جعبه ی توراه سهراب گفته ب..دانشگاه ب رفتن برا شدیم اماده صبحانه خوردن بعد ..گرفتیم هم شیرینی

..گرفتم استرس یکم رسیدیم ک دانشگاه در دم ب

Page 136: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

136

شروع و سمتمون اومدن میشناختن سهرابو ک دانشجوهایی بیشتر شدیم وارد همینک حساب هویج ک شروین منو وگرنه بود سهراب مخاطبشون البته..زدن حرف ب کردن :میگفتن هی حاال..میشدیم

نیومدین بود وقت خیلی استاد-

برگشتین ک خوشحالم استاد-

بدنده خدا استاد-

مالقات نیومدیم شرمنده استاد-

برگشتین ک شد خوب چ استاد-

..زهرهالهل استاد...کوفت استاد...مرض استاد-

...و....و....و

..هوف..میگفتن همینجوری

میداد درس بجاش تااالن ک استادی اون و داییش تابا رفت سهراب رسیدیم ک راهرو ب ..کنه صحبت

..دممیدا هارو بچه سواالی جواب داشتم بیاد سهراب ک تاوقتی..کالس رفتیم منوشروینم

میک ک کالس..سمتش اومد ها پرسی احوال سیل دوباره اومد شیرینی باجعبه ک سهراب چرا شما..میخریدیم شیرینی برگشتنتون بابت ماباید استاد:گفت پسرا از یکی شد اروم کردین؟ اینکارو

..ازدواجمه شیرینیه..داره ای دیگ مناسبت شیرینی این:گفت بالبخند سهراب

؟باکی کردین؟ ازدواج استـــــــاد:گفت کشیدو ای خفه جیغ ازدخترا یکی گفت ک اینو

راد ترمه باخانوم:گفت بالبخند سهراب

..من سمت برگشت سرا همه یهو

بگم؟ چی حاال..من وای هی

گاهن انقدر..نکردم توجهی دختراهم پرحرص بنگاه و..کردم اکتفا خجول مثال لبخند ی ب ..منه سهم..منه حق..منه مال سهراب االن ک اینه مهم..دربیاد چشمتون تا کنین

Page 137: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

137

..دادیم جواب ها بچه تبریک ب سهرابم منو...کرد پخش شیرینیو شد بلند شروین

..باشروین منم رفت باپرستو سهراب کالسمون شدن تموم بعد

..شد پیاده شروینم دیدم رسیدیم ک در دم

؟اینجایی نهار:من

بااجازتون-

..نگفتم چیزی زدمو لبخندی

*****

ستمنش..اومد گوشیم پیام صدای ک اتاقم تو رفتیم شروین با خوردیمو بود قیمه ک نهارو ..بود سهراب..بازکردم پیامو کامپیوتر روصندلی

بکشی دندون نخ اقاتون زیربغل باموهای یعنی عشق:)گفت

(عشــــــق میفهمی؟..عشقه..خودتی کثافطم

وندوخ پیامو وارونه پیشونیمو ب چسبوند سرشو ایستاد باالسرم اومد فضولی از شروین (زدنی بهم حال استاد یعنی:)نوشتم درجواب منم..خندید

بازم کردم فرصت..واردم تازه حرفه دراین حاال..هستم ک استاد:)گفت گذاشتو خنده شکلک (میگم عشق از برات

وناتدند الی پاهاش ک درحالی..دهنته تو بالدار گنده و سیاه سوسک ی کن تصور:)نوشتم له توهم...دهنت سقف ب میخوره باالش حال درهمون و کنه تافرار میزنه بال داره گیرکرده زرد هماد ک میشه تولید ک مزخرفی صدای بر عالوه میشه باعث ک میگیری گازش و میشی (میکنی؟ چیکار..بیرون بزنه دهنت از رنگم

(شد بد حالم بسه ترمـــــــــه:)گفت درجواب

(؟ترم زن بهم حال من دیدی ولی مجبوری؟ مگ..نکن تصور خب:)نوشتم خنده شکلک با

..ینمیگ اینارو بدین بهم عاشقانه پیام اینک جای..توسرتون خاک:گفت خندیدو شروین

باعث بود نزدیک صورتم ب صورتش چون ک بدم شروینو جواب تا کردم بلند سرمو باخنده ..بخوره لبش ب لبم شد

Page 138: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

138

حالت درهمون..بکشم عقب خودمو نتونستم حتی ک شدم زده شگفت حالت ازاین انقدر ...کردم نگاه شروین ب شده گرد باچشمای

...من خدای

اتاق زا بسرعت و عقب سرشوکشید شروین ک نکشید طول حالت این بیشتر ثانیه چند ..شد خارج

....شنیدم مادرم از باعجلشو خداحافظیه صدای شده خشک همونجور

این البتهخود...افتاد اتفاق این دوباره خــــــــــــــــدا ای...اومدم بخودم گذشت ک کمی ...این مثل تقریبا...ن اتفاق

...بود سالم۱۱ موقع اون

معمول طبق شروین ک کنم عوض لباسمو تا دراوردم حولم و بیرون اومدم حموم از تازه ....کرد دروباز اومد چی عین

گمشو:گفتم کشیدمو جیغ کردم ک کاری تنها...یعنی کنین درک منو موقع اون حال ...بیروووون

قتیو ولی..داره نظر بهم دیگ فکرمیکردم..بزنم حرف باهاش نمیشد روم اصال بعد ب ازاون نم؟ک چیکار االنو..بیخیال رو موقع حاالاون..شدم بیخیال منم دیدم شروینو عادیه رفتار

چیه؟ فکرا این...هاا داداشته مثل شروین..بود اتفاقی..باش اروم ترمه اه

*****

..خوابیدم دیر فکرکردم ازبس دیشب..بیدارشدم خواب از بزور مامان باصدای صبح

نشه دیرت..بیدارشو ترمه:مامان

نیومد؟ شروین:من

..رفت اونم خوابی دید ولی..اومد چرا-

اهیر پوشیدمو لباس..نمیشه دیر خیلی کنم عجله اگ..کردم نگاه ساعت ب..نامردیه عجب ..شدم دانشگاه

شنگول زیادی ک پرستو سمت رفتم و کردم ها بچه ب کلی سالم ی رسیدم ک کالس ب ..بود

Page 139: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

139

سالم:من

گلم زنداداش ب سالم-

میخونه؟ خروس پرستوت چیه-

نیست؟ کبک احیانا اون-

شادی؟ انقدر باعث چی نگفتی..حاال-

زنداداشی ک ببینی؟الحق منو شادی نداری چشم-

تیوق منه برای خوب خبر ی: گفت و زد لبخندی شادی ب همیشه ..ایشاا.. حرفیه چ این عه- ..میگم میزنم زنگ بهت شدم مطمئن

.باش:وگفتم باال انداختم ابروهامو

دیدی؟ رو تخته:گفت یهو

چی؟ واس ن تخته:من

ندمخ روتختهکمی شده نوشته شعر بادیدن..کردم نگاه تخته ب حرف این گفتن ودرحین .گرفت

ساخت قایقیخواهم)

اب ب انداخت خواهم

غریب خاک این از شد خواهم دور

کند بیدار را قهرمانان شقع دربیشه ک نیست کسی دران ک

ساخت باید قایقی شهریست دریاها پشت

(سپهری سهراب

نوشت؟ اینو کی:من

باشه؟ میتونه کی کار بنظرت-

بگیره کم نمره درس این میخواد دلش شروین فکرکنم:گفتم کردمو نگاش-

..پیداکنه تامنو چرخوند چشم دادو هارو بچه سالم جواب..شد ساکت کالس سهراب بااومدن

Page 140: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

141

:( دادم نشونش نیشمو مرگ ذوق منم ک زد لبخندی بروم

نوشت؟ اینو کی:گفت بااخم افتاد شعر ب چشمش تخته سمت تاروشوبرگردوند

نیست؟ یادتون..دیگ نوشتین خودتون استاد:گفت شروین

..کن پاکش بیا حاال خب:گفت سهراب ک خندیدیم همه

رو تخته کن پاک برو:گفت و کناریش پسر کله پس زد شروینم

یاتو؟ شروینم من:گفت بااعتراض پسره

برم؟ من نمیکشی خجالت:گفت پرو پرو درجواب شروینم

نمرهاز ..میشناسم دستخطو این منک..نمیخواد:گفت سهراب ک بده جوابشو خواست پسره ..میکنم کم امتحانش

میک صندلیش تک ک طوری تخته سمت ورشد حمله زخمی گورخر عین شروین گفت تااینو چ این:گفت میکرد روپاک تخته ک درحالی و گرفت سهراب از کنو پاک تخته ..جاشد جاب نین؟ک پاک تخته دیدتون اسیب یعنی عه چالغت دست شمابااین بزارم من..استاد حرفیه

بینمب کردم نگاه ی..میـــــــاد خوابم..کشیدم ای خمیازه..نگفت چیزی زدو لبخندی سهرابم ...میکنه بلغور چی سهراب

..بیخی راحته درس این خب

..بستم چشمامو و صندلی رودسته گذاشتم سرمو ارامش با

خوابیدنه؟ جای کالس راد خانوم:اومد سهراب صدای ک میشد گرم داشت چشمام تازه

بازه؟ نیششون چرا اینا واا..کردم ها بچه ب نگا ی..سهراب ب نگاه ی...کردم بلند سرمو

.بلدم درسو این من خب:گفتم مظلومیت با سهراب ب رو

.تخته پای بیاین بلدین اگ:وگفت باال انداخت ابروهاشو

ی..کردم نگاه تخته ب..دستم داد موژیکو..پیشش رفتم بلندشدم باحرص هـــــــوففف ..خداروشکر بودم بلد..میکشیدیش ای مرحله باید ک بود طرحی

روهامواب و سینش قفسه ب کوبیدم موژیکو و سهراب سمت برگشتم کشیدم طرحو وقتی ..هاشد بچه خنده باعث ک..براش انداختم باال چندبار

Page 141: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

141

..بشینید بفرمایید:گفت بالبخند و گرفت موژیکو

همین؟؟..کردم نگاه سهراب ب اویزون بالبای شد تموم بعد ساعت نیم ک کالس

:)تنگولیده براش دلم ببینمش؟ توکالس باید فقط یعنی

خورمشونمی میام..کنیــــا اویزون اینجوری لباتو نبینم)بود سهراب..اومد گوشیم پیام صدای (اینجا میره ابرومون بعد

..شدم شروین ماشین سوار زدمو بهش لبخندی

هم موچی ماچی ی حداقل..بهتره خونه...باهم بحرفیم نمیشد ک تودانشگاه ..بریم بود سخت چالغمون وضع بااین ک بیرونم...میکردیم

..رفتم یهویی ک ببخشید دیروز ابتب ترمه:گفت شروین ک بودم توفکر

نداره اشکالی-

بیخیال..دیگ بود اتفاق ی..قضیه اون و-

بریم؟ باهم بیدارشم صبرنکردی صبح چرا بیشعوری خیلی ولی..اوهوم-

خواست دلم-

.منطقیت جواب از مرسی-

..نگفت چیزی خندیدو

هخون حتما مامانم..سرکاره ک بابا..نبود کسی رسیدم ک خونه ..گذشت بخیر..اخیشش رستد ساالد گرفتم تصمیم..بود سبزی کوکو نهار اومم..زدم اشپزخونه ب سر ی ..همسایه ..کنم

..بشینم بیکار نمیتونم بازم چالغم دست بااین ک چیکارکنم

نخیر..خورد زنگ گوشیم کردم اماده وسایلو تا

..بود پرستو..کنیم کار ما نیست قسمت اینک مثل

...کنم دور خودم از موبایلو شد باعث جیغش صدای کردم وصل تماسو ک همین

ترمــــــــــه:پری

؟خبرته چ..مـــــــــــرگ-

Page 142: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

142

میــــــــاد داره ارش ارش..میاد داره آرش ترمه وای-

دیگ؟ کیه ارش-

عمرم..جونم..عشقم..پسرعموم-

شد؟ تموم درسش..اها-

یوهوووو..اره-

باش متین یکم..دختر زشته-

میاداا داره عشقم عه-

برسی عشقت ب قراره ک بحالت خوش:گفتم کشیدمو اهی

دیگ رسیدی توهم خب-

نیست اولم عشق ک سهراب-

میگی؟ جدی-

نمیبینمش دیگ ک..شوهرم برا بمیرم اره:گفتم باگریه

شـــــــوهر؟-

میسوزونه جیگرمو یادش ک نگو..نگو اخ اخ-

کجاعه؟ مگ چرا؟-

شد نشین غار رفت-

چرا؟ خو- واال- واا-

نداره تحمل گفت..رفت شد دیوانه..بچمون مرگ بخاطر-

داشتین؟ هم بچه مگ-

شده مدفوع االن ک شم فداش من الهی..مپل تپل پسر ی اره-

؟منظورته مدفون-

مدفوع همون ن-

شد؟ مدفوع چجوری-

Page 143: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

143

خوردنش گرگا-

گرگـــــــــا؟؟-

میکنی؟ تعجب میگم هرچی چرا..مرض إی-

رسید؟ گرگا دست ب چجوری-

..میداد پشکل بو همیشه ک برم قربونش الهی..بود چوپون خدابیامرز شوهرم-

نمیشد؟ بد حالت اوق-

یعنی..میرفتم منم..بکش کیسه پشتمو بیا زن میگفت حموم میرفت سریع..ن ک معلومه- ازش میریخت چرک کیلو کیلو

بدشد حالم..بسه اه-

خروس صبح از..بود کارش زحمتای همه..بحرف درست اقامون چرکای راجب..شو خفه- میکرد داری گله سگ بوق تا خون

اخی-

میکند جون سگ مثل..داشت زور گاو مثل..میکرد کار اسب مثل..ک واال-

خودش واسه بود وحشی باغ ..ماشا-

فقط بکشه نقاشی بشینه ک نبود سوسول شوهرم یکی این مثل..بعله-

گلی این ب داداشم..بخواد دلت هم خیلی-

منه شوهر ک حاال-

بود من داداش باش تو شوهر اینک قبل-

انگار هست ای تحفه چ حاال خب-

دیگ تو شوهر هست هرچی-

بحرفــــا درست شویم راجب-

میگی؟ بدشو یا میکنی دفاع ازش داری نفهمیدم اخر من-

..دارم اختیارشو شوهرمه..میکنم بخواد دلم هرکار من-

Page 144: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

144

..اونم مشقتی چ با..میکردم درست ساالدم میزدم حرف پری با ک درحینی

چیه؟ تق تق صدای:پری

میپزم ساالد تخته رو دارم-

میپزی؟-

میکنم درست دارم یعنی ن وایییی-

االن؟ میداری نگه گوشیو چی با دقیقا..نداری بیشتر دست ی ک تو:گفت خندیدو

دیگ باشونم..گرفتیاا کم دست منو-

مرد؟ چجوری بچت نگفتی حاال..افرین افرین-

.وسط اومد حرف ک انقدر..میگی راست عه-

:کردم گریون لحنمو دوباره..دراومد اشکمم..میکردم خرد پیازو ک درحالی

فیروز این روز ی اقا-

کیه؟ فیروز-

بچمه..حرفم وسط نپر-

بگو بگو خخخ-

..بردتش کریم ک کرد اسرار انقدر..برم بابایی با منم چی؟ ک کرد لج فیروز-

شوهرته؟ اسم کریم-

..بااجازتون-

براش سفیدم لباس..پسرم وزوزیه موهای اون فدای ب من:دادم ادامه ک نگفت چیزی تشبرد گرگ بعدم..بود شده فرفری تپل سفید گوسفند ی عینهو دیگ..بودم پوشیده

دیگ اره- همین؟-

نکرد؟ هیچکار شوهرت یعنی-

قعیوا گوسفند همه این بین گرگم اون..کنه دستشویی درخت پشت بود رفته بدبخت- ..منوگرفت نمای گوسفند بچه چشمش

Page 145: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

145

.بد چه الهی-

دستشویی دیگ دارم عمر تا گفت..گرفت وجدان عذاب اتفاق اون بعد کریم طفلی..اره- نمیرم

میشه؟ مگ واا-

قولش و مرده چمیدونم-

نداری؟ خبری ازش االن-

داد مهریمم..کرد نشین غار خودشو رفت شد دیوانه ک گفتم نـــــــه-

بود؟ چی مهرت-

خر..گاو-

بیشعور خودتی-

بود وخر گاو مهرم خنگ-

خخخ اها-

نکردم پیدا بچمو شده مدفوع جنازه حتی ک بدبختم چقدر من میبینی-

داشتی تلخی سرنوشت چ-

.ممیخند آن ب گذشته گریه از کار..بدتراست هم گریه از من تلخ های خنده..خیلی خیلی-

کنم؟ چیکار من بگو حاال-

کنی؟ چیکار چیو-

ن؟ یا استقبالش فرودگاه برم عموینا همراه بنظرت-

فکرمیکنی؟ چی خودت-

نرم نرم میگ دلم ی...برم برم میگ دلم ی:گفت شعر حالت با

چی؟ شدی ضایع اومد عجنبی دختر یه با اگ ولی برو:گفتم خندیدمو

میکنم پوستشو-

هست دیگم راه ی-

Page 146: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

146

چی؟-

ک وراهد این غیر ها؟..شه سوپرایز تااومد..براش کنی خوشگل خودتو..خونه بمونی میتونی- ها؟..نیست راهی

دمیخوا ارش اومدن مناسبت ب مادرم راستی..میشه چی ببینم باز حاال..خوبه اینم هومم- بگیره مهمونی

مادرت؟ چرا حاال-

هاا دامادشه-

تره دوست داماد مادرمنم از مادرت..نشده ک هنوز:گفتم خندیدمو

میشه داماد زودی ..ایشاا-

یخدی میا حیا..ماشاا-

گرفتم یاد تو از-

مخت؟ تو رفت همین اد..نگرفتی یاد دارم مثبت نکات همه این من-

بودی نکرده رو واسم مثبتتو نکات..دیگه دیگ:گفت خندیدو

حاال بعد دفعه-

..رفت شارژم کلی..برم من خب-

خدافظ بوس بوس ببینیـــ ارش...بچینی ستاره..فدات..قربانت..برو-

..شد رفتنی ک پریم این بابا ای..کرد خداحافظی ازم باخنده

*****

وننش رو نه به رب یه ک بود ساعت دیدم ک چیزی اولین کردم باز چشمامو ک همین صبح نه؟؟ ب رب ی چـــــــی؟؟..میداد

شدم تنبل انقدر چرا اخه..کردم دیر رب ی االنش همین..داشتم کالس۱:۳۰ من خدا وای من؟

کنم؟ اداره رو خونه ی چجوری وضع بااین..عروسیمه فردا پس

کـــ اونا کارای..بگو هامو بچه وااای

Page 147: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

147

فکرمیکنی؟ پرتا چرتو این ب داری بدتو شده دیر کالست ترمـــــــه:وجدان

پرت چرتو:دادم هامو خوددرگیری جواب میشدم اماده اسکی جت عین ک همینجور ..بحرف درست..هامن بچه..چیه

النا میدونم..نخوردم هیچی..بشورم صورتمو تونستم فقط..شدم اماده دقیقه پنج درطول ..میده مرده گراز بوی دهنم

۹:۱..کردم نگاه ساعت ب..دویدنم بخاطر میزدم نفس نفس رسیدم ک کالس در دم ب ..بود دقیقه

..من میرسم شروینو حساب صبرکن..کردم دیر دقیقه ۳۱..بخودم افرین به به

..دیگ نمیاد من دنبال

نگام اخمو ک سهراب اضافه به کردن نگام شدنو ساکت همه..شدم کالس وارد و درزدم ..میکرد

بشینم؟ میتونم..سالم:گفتم اروم

اومده کالس شروع بعداز دقیقه۳۱ ک کسی بودید من جای اگ شما:گفت جدی خیلی بشینه؟ میزاشتین

باشم؟ ایستاده کالس تااخر باید یعنی-

.ایستی ومی باال میگیری پاتو ی و دست ی کالس اره،گوشه:گفت شروین وسط اون یهو

ک کردم نگاه سهراب ب..حقشه..شد خفه خودش ک کردیم نگاش بااخم هردو سهراب منو اه..نمیرفت کالس وقت اینهمه بشینم من میزاشتی اگ خو..بود جواب منتظر هنوز

دارم دلیل من خوب:گفتم

چیه؟ کردنتون دیر دلیل خب-

بلکه کنم خودشیرینی یکم گرفتم تصمیم..موندم خواب بگم ک نمیتونم دیدم..کردم فکر یکم ..بشینم شه راضی

..ایستادم قدمیش یک در جلو رفتم

..تغیر باکمی البته..روزگار علیرضا از بانو اهنگ بخوندن کردم شروع

نباشه جسارت استاد)

Page 148: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

148

چشمم توی نکن نگاه

نمیشه روم بگم میخوام

میکشم خجالت استاد

چشمم توی نکن نگاه

دلو حرف نگم اگ

نمیشم اروم اینجا

(استاد استــــــاد

کردن راضی برای شاگرد یک های تالش براشون البد..بودن برلب لبخند ها بچه همه ..جالبه شوهرشه ازقضا ک استادش

..بیرون بفرمایید..شد تموم اگ خب:گفت ک شدم خودشیرینیم نتیجه منتظر

نشینم؟ یعنی:گفتم کردمو نگاش تعجب با

.بشینید کالس از بیرون میتونید-

بلند حال درهمون شونش ب کوبیدم محکم کولمو ک شدم حرصی دستش از انقدر نمیزاری ک بدرک:گفتم

ها وحشی مثل درم..بیرون زدم کالس از ها بچه سهرابو متعجب چشمای ب توجه بی و ..بستم

من..میکنه بیرونم کالس از اقا..خوندم شعر واسش بگو منو..زنشم ک انگار ن انگار عه عه دراز چالغ..دادم راه خونمون تورو اگ

عنیدانشگاه،ی مدیر دفتر سمت رفتم بعدم..خوردم و خریدم کیک ی دانشگاه بوفه از رفتم ..سهراب دایی

..گذاشتم اتاق تو پامو بفرمایید باشنیدن و زدم در

جان دایی سالم:من

سرزدین؟ ما ب کردینو لطف ک شده چیزی..گلم دختر سالم..خانوم عروس به به-

داشتم ازتون درخواستی ی..دایی حرفیه چ این-

Page 149: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

149

دخترم بگو-

میخواستم ازتون سهرابو اتاق کلید-

یدنبا االن مگ ولی..باشه:گفت درمیاورد کشو تو از یدکو کلید درحالی دادو تکون سری باشی؟ سرکالس

کرد بیرونم کالس از:گفتم کشیدمو اهی

..داشت دلوجرئتی عجب سهراب؟؟:گفت تعجب با

بترکون اتاقشو برو:گفت دستمو داد کلیدو

..سهراب اتاق سمت رفتم تشکر از بعد خندیدمو

اونم بعد..کردم فوضولی فقط ک اول رب ی ..اومدم سهراب اتاق ک میشد ساعتی نیم ..نکن اذیتش اومد سهراب تا میپرونم مگس دارم االنم..صندلی رو نشستم

..باشه شده تموم کالس باید دیگ

روش پرت چرتو کلی و کردم دستکاری جزوشو افتادم روزی اون یاد اومدم اتاق تو ک اول :( کرد جان نوش ک ریختم گونه رژ چاییش تو ک بعدشم..نوشتم

..داشتیم دورانی چ..بخیر یادش هعی

..گذشته چندسال انگار میگم همچین

دوز لبخند بسرعت ولی..کرد تعجب اول بادیدنم سهراب..بازشد دراتاق ک بودم توفکر .کردین منور مارو اتاق..خانوم ترمه به به:گفت

..برگردوندم رومو کردمو اخمی

داشتمااا دلیل کارم واس من..بشم اخمات فدای من اخ:سهراب

.کردی ضایعم ها بچه جلوی تو بعد..شعرخوندم برات اینهمه من..بود ک هرچی دلیلت-

بگیرم؟ امتحان بود قرار امروز ک میدونستی شما خانوما خانوم-

داشتیم؟؟ امتحان-

میشدی؟ صفر امتحان بعد بیای میزاشتم بود خوب..نمیدونستی اصال ک شما بعله-

برم قربونت:گفتم شدو باز نیشم یهو

Page 150: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

151

چون تننمیگف کالس سر بیای میزاشتم تاخیر ساعت نیم بعد اگ من تازه..عزیزم نکنه خدا- شد؟ قائل تبعیض بود زنش

..نگفتم چیزی برچیدمو لب

..ناقامو داره زوری چ..میز رو گذاشتم کردو بغلم دست ی با..بودیم میز کنار..نزدیکم اومد

؟شد تنگ برات دلم کلی روز ی همین تو میدونی:گفت اوردو صورتم روی روب صورتشو

..اورد درش سرم از و مقنعم سمت برد دستشو..زدم لبخندی

خانومم میده خوبی بوی چ اوممم:گفت موهامو بردسمت سرشو

..کرد حلقه دورم دستاشو بوسیدو پیشونیمو

.لبات طعم برا زده لک دلم:گفت دادو قرار لبام سانتی یک تو لباشو

لذت وبا کردم حلقه کمرش دور پاهامو ..گذاشت لبام رو لباشو سریع حرف این بعد و ..کردم همراهیش

..زد چنگ پام رون روی و برداشت دورم از سالمشو دست

میک پس..نمیاد سهراب اتاق تو اجازه بی ک کسیم..بستس ک دراتاق کردم فکر باخودم ..نداره موردی شیطونی

..بردم تیشرتش زیر دیگمو دست..زدم چنگ و توموهاش بردم دستمو ی

..بود داغ بدنش

ازب مانتومو های دکمه دونه دونه و برداشت پام رو از دستشو میبوسیدم باولع ک همونجور ..کرد

اهی..سینم قفسه تا زدن ریز های بوسه ب کرد شروع گلوم زیر از..پایین برد سرشو ..کشیدم

..من خانوم دارم دوست:گفت کوچیک گاز ی با همراه و بوسید لبامو دوباره

..من استاد عاشقتم:گفتم بالبخند

...بعد ماه یک

Page 151: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

151

...بعد ماه یک

..شدم بیدار خواب از ارایشگر صدای با

خوابیدی گرفتی ک ریلکسی چقدر دیگ تو..خانوم عروس پاشو..پاشو-

..حاال عروسیم روز چیه واس درد دل این اخه..اویی..اومد درد دلم ک خندیدم

کردین؟ تعجب چیه؟

عروسیمه..خوندین درست بلـــــــه

..بادا مبارکم..ایشاا بادا مبارک بادابادا

..خودتونین ندیدم شوهر

عروس دخترا همه..ایشا..شدم عروس بالخره شکرت خدایا..دیدم آینه تو خودمو شدم بلند :( شن

..نازتر عروس لباس با ناز ارایش یه

دخری برای بودیم بیرون بامامان بیشتر گذشته یکماه این تو..گذشت زود چقدر هعی ..جهیزیه

..بود سهراب عهده ب ک هم عروسی کارای و تاالر انتخاب

..بازکردیم پیش هفته یک دستوپامونم گچ

..زندگیم روز بهترین ب میرسیم حاال و

خودت محو ک شدی خوشگل انقدر..ماشاا..ماشاا:اومدم بیرون فکر از ارایشگر باصدای ..شدی

..خودش کار از هم کرد تعریف من از هم..حرفش بود دوپهلو کامال

حاضری؟ ترمه..دره دم سهراب:گفت ک اومد پرستو صدای..کردم تشکر زدمو لبخندی

..پوشیدم شنلو دادمو تکون سری

ک من ولی..استرسه بخاطر شاید..گرفتم دلدرد چرا نمیدونم..میرفتم راه اروم دلدردم بخاطر :/ ندارم استرس

..بده بهم گلو و سمتم بیاد سهراب تا وایسادم ارایشگر گفته ب ارایشگاه در دم

Page 152: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

152

بهش ک درحالی کردمو سالم..ببینمش تا باال دادم شنلمو بادست نزدیکم اومد وقتی .بخنده شد باعث ک گرفتم گلو دسته میزدم چشمک

نپاپیو بااون ولی..مشکی شلواره کت..دیگ میدونین خودتون ک نگم سهرابو تیپ واای .شده ناز خیلی

..ماشاا میایم بهم چقدر

.دراومد بحرکت ماشین زدو استارت نشستن بعد و کرد باز برام ماشینو در

خانوم ترمه مخصوص اهنگ ی:گفت کردو روشن ضبطو

.گذاشتم بود دنده رو ک دستش رو دستمو زدمو لبخندی

.میشد پخش بلند باصدای اهنگ

بگردم سرت دور سحر تا شب دارم دوست)

نکردم اشتباه توانتخابم میدونم

میمیرم برات بگم همینجوری دوست

ترینم عزیز تویی منم عاشقت بگم

حرفات شیرینه من ی واسه

دستات بمونه دستام تو کاش

بهترینی تو من ی واسه

بشینی من قلب توی همیشه کاش

بارونم تویی خانومم

۶ تویی ارومم دلم شو عاشق تویی

تنهام قلب سرزمین یکدونه تویی

آرزوهام توی بودی ک هستی توهمون

میلرزه من دل میبینم چشماتو وقتی

تنها رو دلم نزار بکن بیاخانومی

Page 153: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

153

تنهـــــا رو دلم نزار تنها رو دلم نزار

بارونم تویی خانومم

(۶ تویی ارومم دلم شو عاشق تویی

..خانومم اسم ب چارگاری داوود از اهنگ

.برسیم تاالر ب تا میخوند باید دیگ اهنگ پونزدهتا..ده حدود باید اون بعد

دحدو ک گرفت دور یجای و شهر از خارج تاالرو..رفتنن دنبال عروس عشق اقا ک ازاونجایی .برسیم تا میکشید طول ساعت یکونیم تا یک

ونسرم پشت افتادن بودن فامیال جوونای ک عالف ماشین چهارتا سه حدود حساب این وبا .انداختن راه بوق بوق

شروینه سردستشونم

یتونمم تا بیرون ببرم پنجره از سرمو دستو میخواست دلم..عروسیم عشق خودم من هرچند ..یکنمم جبران تاالر تو بجاش..باشم متین کمی دادم ترجیح خب اما..بکشم جیغ و برقصم

..رسیدیم تاالر ب بالخره

کنه؟ باز منو درسمت سهراب میزاشت شروین مگ حاال

ک..داد شروین ب دراورد تومنی دویست ی جیبش از سهرابم..بده شاباش میگفت هی یصخص رسید ماک ب یا نداره پول یادوماد میبین؟:گفت و دوربین جلوی گرفت پولو اونم .شد

منو درسمت سهراب گذاشت و داد رضایت تومنی دویست همون ب شروین اخر و خندیدیم ..بازکنه

وت بخاطر من اخه:گفت بهم ک خوندم چشماش از من ک طفلی گوسفند سربریدن از پس بکشیم ادم ی هربار میکنیم جفتگیری داریم ماهم انصافه؟خوبه بمیرم؟ چلغوز

بمناسبتش؟

..بهتره بمیره چلغوز گفت بهم ک جایی ازاون ولی بود بامنطقی گوسفند عجب

از ییک اینکه تا نشستیم مخصوص صندلی رو رفتیم بامهمونا علیک سالم کلی بعد ..گرفتن شاباش برای سمتمون اومد شدن ولز جلز درحال اسفند با تاالر خدمتکارای

Page 154: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

154

ششلوار جیب تو دستشو بالبخند شد بلند اونم..بده شاباش سهراب تا موندم منتظر نبود؟؟..دراورد خالی ولی..گذاشت

اراینب..بود لبش رو لبخند همچنان..دراومد خالی اونم..گذاشت دست جیبش یکی اون تو ..بود خالی...گذاشت کتش جیب تو دستشو

اونم ک گذاشت جیبش یکی اون تو دستشو عریضه نبودن خالی جهت استرسی لبخند ی با ..اومد بیرون هوا از مشتی با

ک خدمتکاری ب دراوردم تومنی ده یه توکیفم از اخر ک کرد من التماس بانگاهش دیگ ..دادم بود پول بی دوماد این ب خندیدن درحال

پولمو کیف..بد خبر ی ترمه:گفت بود خودش تفتیش درحال ک سهراب سمت کردم رو ..نیاوردم

بگم؟ چی تو ب من اخه..اخه چی؟-

رفت یادم خب-

حاال نداره اشکال-

بدم شاباش بود قرار..توشه پول هزارتومن ۱۰۰ نداره؟ اشکال چیو چی-

نشستیم؟ گنج سر مگ..خبره چه تومن؟؟ هزار۱۰۰-

.بدم شما ب بود قرار نصفشو خانوما خانوم-

بیار برو باش زود..پول کیف بدون زشته..وای ای-

نداره عیب حاال..راهه ساعت یک اووو:گفت خندیدو

برو عه نــــــه-

میام زود..باش-

اصال نکن عجله..باشیااا مراقب سهراب-

خدافظ فعال..عزیزم باش-

..نشستم صندلی رو کردمو خدافظی ازش

..میزدم لبخند هی میکردن نگاه من ب ک ادمایی ب بودمو نشسته ک میشد ربی ی

Page 155: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

155

..میکردم خود متانت حفظ در سعی همچنان خب ولی برقصم وسط بپرم میخواست دلم

فراوونه کمرم تو قر اخ

بریزم؟ کجا نمیدونم

همینجا همینجا:وجی

تاالر تو تاالر تو

..میزنم حرف باخودم و نشدم بزرگ هنوز عروسیمه روز ک این باوجود..گرفت خندم

همیش پخش ک قشنگی اهنگ تاهمراه کرد بلند ازجام منو و رسید بدادم پرستو بالخره ..برقصم

نرو تفره تو ب بستم دلمو من تو ب قسم)

منو قصد میدونی بگو منو دست دلتو بده

یکم ازت اومده خوشم بگم بهت من اینو باید

برم دست از ک نزار من ب کن توجه بیشتر

بیقرارمو ی دارمو دوست من

عشقم بمونه تو بی نمیتونه ک کسی ی

چشمم جلوی بیا

عشقم حالمو خوبه چ دادمو تو ب دل اخه

تشنم عشق واس

شدم عاشقت زود اینقدر خودم باور نمیشه هنوز

میشم ترم عاشق تازه پیشم بمونی اگ

میام باتو من بری هرجا هام خوبی همه دلیل تویی

(میخــــــــوام تورو دل ته از ببین چشام تو بکن نگا ی بیا

...نرو تفره اهنگ

کجاست؟ سهراب ترمه:وگفت سمتم اومد بسرعت مادرم اهنگ شدن تموم بعد

Page 156: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

156

بیارتش تا رفت جاگذاشت خونه پولشو کیف راستش-

ک نمیاد دیگ یکساعت تا واای ای-

مگ؟ چیشده-

کنه سالم ک نرفت مردونه اصال-

ک شد بد اخ جدی؟-

یستن معلوم..مردونه قسمت بیاد سهراب منتظریم ساعته نیم میگ زده زنگ بابات..بعله- عروس ب چسبیده یا کرده فرار

رابسه ب منم..بیاد سهراب تا کنه گرم مجلسو بگو شروین ب فعال خب:گفتم خندیدمو ..میزنم زنگ

تدس از بابا ای..اوردم در کوچیکم سفید دستی کیف از گوشیمو و جایگاهم سمت رفتم ..رفت یادش مردونه قسمت کال کرد عجله انقدر..سهراب

(دکتر شاعر استاد)سهراب اسم ب شدم خیره و مخاطبین قسمت تو رفتم

..جان همسر بزارم مثال اممم..کنم عوض اسمشو بعدا باید..خندیدم اروم

..میکنی انتخاب اسم براش وایسادی بزنی زنگ سهراب ب اینک بجای ترمه وای

..بده جواب تا موندم منتظر و زدم تماس دکمه رو فورا

*****

سهراب

چقدر من اخ..نده گیر و نباشه پلیس میکردم دعا دعا..خونه سمت میروندم باسرعت ..رفت یادم پولو کیف ک پرتم حواس

..دادم جواب..بود ترمه..خورد زنگ گوشیم ک بودم خونه نزدیکای

شد؟ تنگ برام دلت زود انقدر:من

باعجلس کارات همه اخه؟ بگم چی تو ب من سهراب وااای:ترمه

مگ؟ چیشده-

کنی؟ علیک سالم مردونه رفتی اصال تو-

Page 157: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

157

رفت یادم شروین جان اوه اوه-

درنیار حرصمو سهرااااب-

رفت یادم کردم؟خب چیکار من مگ-

میکنه عصبیم بودنت خونسرد این-

انقدر نخور حرص عروسیمون روز حاال برم قربونت:گفتم خندیدمو

کجایی؟ االن-

میباشم شدن پیاده درحال..شد پارک ماشینم آع آع..خونه دم االن-

باش مواظب نکنیاا عجله ولی..بیار بگیر کیفو زود-

نکنم؟ عجله یا بیام زود اخر-

.نکن عجله رانندگی موقع ولی بردار سریع کیفو-

کنیم؟ قطع تلفونو میدین اجازه حاال..چشم ب إی-

بای فعال اره اره-

عزیزم خدافظ-

یدمرس ک حیاط ب..برداشتم پولو کیف میز رو از اتاقم تو رفتم سریع کردمو قطع تماسو ..شدم ماشین سوار و دادم تکون میچرخید ول خودش واس ک ارژنگ برای دستی

..تا۷۰ بود زده توجاده ک درحالی..میروندم سرعت تا۹۰با

..نکن گرفتار اینجوری عروسیش روز هیچکسو..خدا ای

ک اومد سرم پشت پلیس صدای..نیست یار باما عروسیمونم روز شانس متاسفانه دار نگه عروس ماشین..دار نگه عروس ماشین:گفت

چیه؟ عروس ماشین..دیگ پرشیا بگو خو..گرفت خندم

میکنه؟ چیکار پلیس شهر خارج اخه

..سمتم اومد شدو پیاده یکیشون رسیدن بهم همینک..کنار زدم

سرکار سالم:گفتم بیرون اومدم ماشین از

Page 158: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

158

میرفتی؟ عروس دنبال عجله بااین..دوماد اقا سالم علیک-

کنین پوشی چشم امروزو ی..دارم عجله کنین باور سرکار-

عروسیت شیرینی اینم بیا:گفت بحرفم توجه بی کردو جدا رو جریمه کاغذ

ها میزنه ادمو نیست؟دل زیاد شیرینیش این:گفتم جریمه مبلغ بادیدن

برات کردم حساب کم..جوون برو:گفت زدو شونم ب دستی

..کردم حرکت ارومتر و شدم ماشین سوار و کردم تشکری

..نوکرتم دارم عمر تا..رسیدیم عشقمون ب ماهم بالخره..شکر کرمتو خدا هعی

..مردونه سمت رفتم و شدم پیاده فورا رسیدم ک تاالر ب

..کنم سالم مهمونا ب و باشم دور جان پدرزن و پدرم میرغضبانه نگاهای از کردم سعی

*****

ترمه

...برام نزاشته امون دلدردم این..خونمون میریم کی..رقصیدم بس از شدم خسته وااای

..خونمون سمت بریم شد قرار شب۱ ساعت..گذشت ک ساعتی سه این بعد

نمیدونی خودتون ک نمیکنم تعریف چیزارو این خوردنو شام..دونفره رقص براتون دیگ ..دیگ چجوریه

و بود تهنشس ما سری پشت توماشین ک شروین ب بالبخند من و بودیم نشسته ماشین تو بزنیم؟ دورشون ای پایه ترمه:گفت سهراب ک میکردم نگاه اینه ازتو میکرد شیطونی

مزاحم بدون..خونمون میریم اون از..بلدم میانبر ی:داد ادامه ک کردم نگاش تعجب با

چهارپایم چیه؟ پایه:گفتم زدمو لبخندی

هبقی ک جوری..رفت چپ سمت ب سریع رسید ک دوراهی ی ب..کرد زیاد سرعتشو خندیدو ..دنبالمون بیان نتونن

.دیگ میومدی اینجا از بیاری پول کیف رفتی وقتی بلدی میانبرو این ک تو خب:من

اینورو بودم کرده فراموش اصال-

..ایستاد بعد و پرید اروم چندبار ماشین گذشت ک رب ی

Page 159: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

159

..میزد استارت دوباره داشت ک کردم نگاه سهراب ب

یهو؟ ایستاد چرا ماشین اخه

..پرمون تو نزن عروسی شب دیگ..کشیدیم دردسر کافی اندازه ب امروز خدایا

بنزین..بد خبر ی ترمه:گفت ک کردم نگاه..میکرد نگام بااسترس اینبار ک سهراب ب دوباره شد تموم

چــــــــــــــــی؟؟؟؟؟-

.کردم تموم بنزین..پول کیف برای اومدم و رفتم دوبار چون- *****

کنیم؟ چیکار حاال-

میکنیم سر ماشین تو شبو:وگفت خنده زدزیر

میخندی؟ داری بدتو شدیم گرفتار اینجا..مرض-

دیده؟ کسی ما بدشانسی ب دوماد عروس..میباره برامون داره تاحاال صبح از خدایی-

من دلدرد ک اول..بگو همینو:گفتم شدمو بسینه دست

پول کیف جاگذاشتن دوم-

نرفتنت مردونه سوم-

شدنم جریمه چهارم-

کردنمون تموم بنزین پنجم-

کنه بخیر شیشمیو خدا-

نیست؟ سوز دوگانه ماشینت-

بنزینه فقط..نبابا-

بیاره بنزین برامون یکی ب بزن زنگ-

..بریم در دستشون از خواستیم مثال:گفت درمیاورد جیبش از گوشیو ک درحالی

نمیده انتن:گفت و رفت ور باگوشی یکم

پووووف-

Page 160: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

161

..دراورد ازاونا اسمش؟ چیه دبه،بشکه ی و عقب صندوق سمت رفت شدو پیاده ماشین از

کونت رو دبه میشد رد ک هرماشینی و کرد بلند رو دبه ایستادو ماشین از جلوتر چندقدم ..میداد

ک عروسی ماشین کنار دامادی بالباس کی اخه..میکردم نگاش داشتم شده گرد چشمای با میکنه؟؟ گدایی بنزین ها فلکزده عین نشسته توش بدبخت عروس ی

زندگیش تو گ شانسی تنها..من ی بیچاره خوشگل بدشانس شوهر..سهراب..معلومه خب :( شد من شوهر ک اینه اورد

یننمید ک اب درمیارین چرا بازی یزید بابا..نداره فایده نخیر دیدم گذشت ک دقیقه چند ..گرونتره اب از هرچند..بنزینه

..بود پرشده دبه االن میداد بنزین چیکه ی میشد رد ک هرماشینی اگ

بهمون ات وایسیم باید کی تا:گفتم دادمو تکیه ماشین ب..سهراب سمت رفتم شدمو پیاده بدن؟ بنزین

ولی زدناا بوق چندتاشون..نامردا..بسوزه ما بحال دلش یکی ک وقتی تا:سهراب بیشعور بوقیای..ازشون خواستم بوق انگار..سرتون تو بخوره بوق..نایستادن

..ک بدتره منم از این..خندیدم کردناش غرغر ب

برامون میشه خاطره اینا همه عوضش:من

خوشگل شانس ب های های میشینن..کردیم تعریف هامون بچه برای ک دیگ دوسال اره- میخندن باباشون ننه

گریست برای های های عزیزم-

هرچی حاال-

پارک کنارمون۶۰۲ ی..شکرت خدایا..کنم اونور رومو شد باعث خورد صورتم ب ک نوری ..شدن پیاده ک بودن ماشین تو ساله چهارپنج دختر ی با شوهر زنو ی..کرد

..عروس عروس مامــــــان:گفت کشیدو جیغی من دیدن محض ب دختره

بهمون ربیشت بلکه بگیرم تحویل بچشونو یکم بزار گفتم باخودم..سمتم اومد بدو بدو و ..بدن بنزین

Page 161: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

161

اومده؟فکرکنم پیش مشکلی:گفت مرده ک کردیم سالم..سمتمون اومدن اقاهم و خانم اون .کنانه بوق بوق سرتون پشت درحالی باشین ماشینا جلوی باید االن شما

نزینب..توپرمون خورد ک بپیچونیم فامیالرو اومدیم مثال شانسمون از ولی:داد ادامه سهراب ..کردیم تموم

بریزم بنزین برات بیار داری شلنگ اگ:گفت خندیدو مرده

..عقب صندوق سمت رفت میکرد تشکر ک درحالی سهرابم

بودیم مونده..ازتون ممنونم خیلی وای:گفتم ک سمتم اومد خانومه شدن مشغول ک اونا کنیم چیکار

عزیزم میکنم خواهش:گفت زدو لبخندی

..دریاس رنگ چشماش..خوشگله خیلی عروس مامانی:گفت دختره یهو

..خوشگل خانم عروس ی..عزیزم اره:گفت دخترش حرف درتأیید هم خانومه

خیلی توهم:گفتم کردمو نگاه روم روبه وجبیه نیم دختر عسلیه چشمای ب بالبخند ..عسله شبیه چشمات..خوشگلی

..زد کپل تندتند چندبار حال ودرهمون کرد قفل توهم بردو زیرگلوش دستاشو حرفم این با

موشموشک؟ چیه اسمت:گفتم کشیدمو لپشو..بخندم شد باعث حالتش

عروس؟ چیه شما اسم..نازنینه اسمم-

ترمه من اسم-

پایین؟ بیاری سرتو میشه-

ی بشم بزرگ منم..هاا خوشگله خیلی شوهرت:گفت درگوشم ک بشم قدش تاهم شدم خم ..باشه ژندلمن شوهرت مثل ک میگیرم مرد

قاا اون سهرابو و بخندم بلند شد باعث جنتلمن جای ب ژندلمن وگفتن زدنش حرف مدل ..کنن نگام

وروجک؟ کردی چیکار باز:گفت نازنین روبه مرده

..یکردمم اختالف عروس با داشتم فقط..بخدا هیچی:گفت سرشو پشت برد دستاشو نازنین

Page 162: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

162

ااه کاربدیه زدن حرف درگوشی درضمن..اختالط ن اختالف عزیزم:گفت روبهش هم خانومه

میکردین دعوام شما شاید میگفتم بلند اگ اخه:نازنین

نزدی؟ ک بدی حرف گفتی؟ چی مگ-

ک دیدین..خندید کردو ذوق هم کلی تازه..مامانی ن -

زبون برابرش هفت..داره قد متر نیم این ببخشید:گفت ک خندیدم مادره منو

داره نگهش خدابراتون-

عزیزم مرسی-

بریم بیا..شد تموم کارمون ما خانوم:گفت ک مرده باصدای

..کردیم تشکر بازهم..سمتشون رفتیم

براش منم ک داد تکون دست برامون نازنین حرکت موقع شدن ماشین سوار ک اخر لحظه ..فرستادم بوس

ایستادناا شد خوب وای:من

نکنه درد دستشون واقعا اره-

ریمب سوارشو..کردیم دیر کافی اندازه ب:گفت میکشید پیشونیش رو دستشو ک درحالی

..واشد نیشم برداشت ک دستشو

..شدی سیاه پیشونی گاو شبیه سهراب:من

..فهمید منظورمو بنزینیش دست بادیدن ولی..کرد نگام باتعجب اول

..بعد بگیریم عکس ی صبرکن نه عه:گفتم ک کنه پاکش بادستمال خواست

من چشمای ک درحالی..شب تاریکی تو کنارماشین شهر خارج تو عکس ی شوهرم منو و ..گرفتیم سیاهش روی با میزد برق

:( بید سلفی..یهویی االن همین

ب زدم زنگ فورا..شدم گوشیم پاسخ بی تماسای متوجه تازه من رسیدیم ک خونمون ب ..داد جواب ترازمن سریع ک مادرم

جون؟ مامان الو:من

Page 163: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

163

زد غیبتون کجا..بخورم حرص دستت از باید عروسیتم شب من یعنی..جون مامان مرضو إی- یهو؟

وشوهرزن ی تا موندیم منتظر..کردیم تموم بنزین ولی..بپیچونیم شمارو خواستیم مثال- دادن بنزین بهمون

مبیاری بزنین تا بما میزدین زنگ ی خب..جوابش اینم کردین نگرون دل مارو..حقتونه- براتون

.نمیداد انتن ولی بزنگیم بهتون ک رسید عقلمون خودمون مامانم-

اها-

بای رفتم من..خرابه وضعیت مامان اوه اوه:گفتم ک شد شروع دلدردم دوباره

..کردم پرواز دستشویی بسمت و قطع موبایلو بشنوم جوابشو ازاینک قبل و

..دیگ میدونین خودتون رو دستشویی تو مراحل دیگ

..سوخت سهراب برای دلم هم..گرفت خندم هم دیدم ک باچیزی ولی

چرا بگو پس..شدنمه عادت وقت امروز بودم کرده فراموش ک بودم عروسی درگیر انقدر ..داشتم دلدرد

بگم؟؟ بهش چجوری حاال..بدشانسه انقدر ک شوهرم برا بمیرم

..شیدنک عمیق نفس برای بدیه جای دستشویی فهمیدم بالفاصله ک کشیدم عمیقی نفس

من اخ..کردم نگاه میزد لبخند من ب و بود نشسته تخت رو ک سهراب ب و بیرون اومدم ..بشم مظلومت قیافه اون فدای

منــ سهراب:گفتم ک زد برهنم شونه روی ای بوسه سمتمو اومد

نشی اذیت میدم قول هیششش:گفت لبمو رو گذاشت انگشتشو

نیست این مسئله ن-

نداری امادگیشو اگ پس-

..بود همین برای دلدردمم..شدم عادت امروز من..من راستش-

..انداختم پایین سرمو حرفم بعد

Page 164: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

164

ک تخت رو انداخت ها خورده شکست این عین خودشو همچین بودیم تخت نزدیک چون تفیضمس سهرابو اجداد هرکدوم هم خوشخواب پتو بالشتو..رفت پایین باال تخت با چندمتر ..کردن

..شد خم سمتم حال درهمون و نشست شد بلند یهو ک میکردم نگاش داشتم همینجور

..برم عقب قدم یک و بترسم شد باعث بود یهویی سریعو حرکتش چون

بخواب بیا کن عوض لباستو..ک نمیخورمت ترسیدی؟ چرا:گفت خندیدو

کنم؟ عوض کجا حاال..بپوشم ک برداشتم شلوارک و تاپ ی و کشو سمت رفتم

نیس؟ زشت دیگ؟؟ اتاق ی برم

کجا؟:گفت ک برم اومدم..بابا ن

دیگ کنم عوض لباسمو برم-

کن عوض همینجا-

خو سختمه-

میکردی چیکار بودیم باهم امشب اگ..سختته کردن عوض لباس ی اووو-

..شدم لباس تعویض مشغول بهش پشت..اتاق گوشه رفتم و پایین انداختم سرمو

ناراحتی؟ من از:گفتم کشیدمو دراز تخت رو کنارش شد تموم ک کارم

چرا؟ ناراحت..عزیزم ن-

شدم؟ اینجوری ک بود من دست مگ نمیکنی؟ بغلم چرا پس:گفتم کردمو بغض یهو

ضوعمو این بابت من گفته اخه؟کی میکنی بغض چرا بگردم دورت:گفت شدو نزدیک بهم و پیشمی همینک االن ولی..باهم بشه یکی جسمامون میخواست دلم ک درسته ناراحتم؟ ..میکنم خداروشکر منی مال

این پس از من اونوقت..باشه زنش با عروسیش شب ک داره دوست مردی هر:گفتم اروم ..نمیام بر کارم

ب..زیاده وقت حاال اووو..نبود ک تو دست خودت بقول..سرت فدای:گفت کردو بغلم ..میکنم رو اینروزا جبران موقعش

Page 165: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

165

برات:گفت ک شکمم رو گذاشتم دستمو گفتمو اخی..اومد درد دلم ک بزنم لبخند خواستم بیارم؟ نبات چایی

..میشم بهتر کنم گرم دلمو اگ..مرسی ن-

..کرد نوازشش و شکمم رو وگذاشت تاپم زیر برد دستشو

..برد خوابم حالت توهمون ..شه بهتر حالم شد باعث و بود گرم دستش

*****

ک ردک باز درو شد بلند سهراب..کردم باز چشمامو یعنی..شدم بیدار در زنگ صدای با صبح :پیچید خونه تو پرستو شاد صدای

بادا مبارک..ایشاا بادا مبارک بادابادا

نخیر قشنگه عروس بله تنگه کوچه

بله مشنگه دوماد بله تنگه کوچه

بادا مبارک..ایشاا بادا مبارک بادابادا

میخوندی؟ دیشب باید اینو نمیکنی فکر:گفت سهراب..میومد صداشون هال تو از

مشنگه؟ دوماد بگم دیشب داشتی دوست واقعا-

خب ن-

کجاست؟ ترمه..افرین-

خوابیده بزاره شما سروصدای اگ-

اوردم کاچی براش شه بیدار بگو چیه؟ خواب اووو-

نیست نیاز کاچی..اوردی بیخود-

واال- وااا-

..شنیدم اتاق تو بیدارشو خانوم عروس میگفت ک رو پرستو صدای حرف این بعد

خیریب صبح میدادم قوص کشو بدنمو ک درحالی..نشستم شدمو بلند پرید خوابم ک من تنته؟ لباس چرا تو واا:گفت باتعجب پرستو بجاش ک گفتم

ببینیم؟ لخت داشتی توقع چیه:گفتم خندیدمو

Page 166: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

166

نبود؟ سخت لباس با احیانا..واال چمیدونم-

..شد چی دیشب بزن حدس..گمشووو:گفتم بازوشو ب زدم

بگو کنی؟بگو تعریف برام دیشبو میخوای یعنی:گفت باذوق یهو

طربخا میگفتی تو ک دیروزم دلدرد دلیل میدونی..بدبخت منحرف:گفتم کردمو نگاش بود؟ چی استرسه

خودش ک نگفتم چیزی..من واس شده خنگ حاال پوووف..موند جواب منتظر کردو نگام نــــــــــــه:گفت افتادو دوهزاریش

ارهههههه-

کرد؟ چیکار سهراب-

دیگ خوابید ادم بچه مثله گرفت میکرد؟ چیکار خو..زد کتکم باکمربند-

..نمیاد فرسخیشم ی تا شانس هیچوقت ک داداشم برای بمیرم الهی-

..اشپزخونه سمت رفتیم من صورت دستو شستن بعد خندیدمو

..بود کرده اماده میزو سهراب

نکنه درد گلش دست..کرده چ شوهرم به به:من

نیست بلد کارا ازاین ک زنش:پری

..درنیار بازی خواهرشوهر..نسازیااا اومدی:من

نمیخوری؟ کاچیو:گفت پرستو ک شدیم خوردن مشغول

نیازه؟ بنظرت-

داری ک دلدردو خب-

نیست اونقدرام ن-

میشه نیازش بعد هفته ی یخچال بزارش:گفت سهراب یهو

زیادی خواهرش جلوی ک شوهری این دست از انداختم پایین سرمو من خندیدو پرستو ..همینجوریم باشروین خودمم هرچند..راحته

:) شده یذره براش دلم ساعت چند همین تو..شروین گفتم اخ

Page 167: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

167

دعوت رو ترمه خانواده و شما مامان امشب راستی:گفت در دم شد ک پرستو رفتن موقع بیاین زود..شام برای کرده

..کردم تشکر دادمو تکون سری

بیا..شدن دیشب اونم ک وبغله بوس مافقط حد ک فعال خب:گفت سهراب پرستو رفتن بعد ببینم اینجا

..شد مانع دلدردم کنم فرار تاخواستم ک سمتم اومد

..افتادم گیر سهراب درشت بازوهای بین و

..بکشه داد سهراب شد باعث ک کردم اینکارم و..بگیرم گازشون کردم هوس یهو

بگیرماا گاز بلدم منم:سهراب

..خندیدم کشیدمو جیغی..گرفت گاز گردنمو حرف این بعد و

..گذاشت لبام رو لباشو و گردوند برم

..شدم غرق همسرم های بوسه لذت تو من و

*****

ای؟ اماده ترمه:سهراب

.بریم اره-

..مرفتی نسرین مامان خونه بسمت بود اماده ک سهراب همراه و برداشتم تخت رو از کیفمو

..شد باز درفورا ک زدیم زنگو رسیدیم ک خونشون دم ب

..انگار بودن ایفون دم واا

حیاط تو هنوز چون..اومدن باما زمان هم پدرمادرم شدم متوجه شدیم ک حیاط داخل ..بودن

از یجیغ زشته اینکارم اینک یا بقیه ب توجه بی بود پدرم سر پشت ک شروین دیدن با ..سمتش رفتم بدو و کشیدم سرذوق

من منتظر کرد باز دستاشو ک بغلش میرم دارم کرد فکر بود شروین جلوی پدرم چون ..موند

Page 168: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

168

..شروین بغل تو انداختم خودمو و گذشتم بدو پدرم کنار از من ولی

..شد بقیه خنده باعث ک موند خالی من پدر باز دستای و

.کنه ضایعم اینجوری ک کردم بزرگ بچه :سمتموگفت برگشت بابا

شما؟ خوبین..ببخشید بابایی عه:گفتم و پدرم سمت رفتم و جداشدم شروین از

..خونه تو رفتیم بابقیه پرسی احوال بعد و

..چیدیم میزو پرستو و من باکمک شد ک شام موقع

رفت و ریخت گوشت توش و برداشت بشقاب ی سهراب ک بودیم خوردن غذا مشغول ..حیاط

بده غذا ارژنگ ب رفت:گفت پرستو ک میکردم نگاش همینجور

..بخوره خودشو غذای اول نکرد:گفتم بیرونو دادم نفسمو

داره ماجرا ارژنگ سهرابو دوستی..دخترم نداره اشکال:گفت فرشید بابا

..شد غذاش بقیه خوردن مشغول بیخیال ک کنن تعریف تا کردم نگاشون منتظر

نداره؟ ادامه حرفش واا

منظره از تا بیابون بر تو رفت روز ی ما داداش خان این:گفت خندیدو دید تعجبمو ک پرستو ..میندازن گیرش عالف دزدو پسر تا سه برگشت موقع..بکشه نقاشی اونجا

دوتاشونو..بشه تاشون سه حریف نیست هالک ک منم داداش..خلوت ک بیابونم دم ..میکشه داد ها خیرندیده ازاون یکی یهو ک بود درگیری وسط اقا..دیگ بزنه میتونست

کمک ب خالصه..گرفت اومدگازش ازکجا نیست معلوم ک ارژنگ بعله ک میبینن برمیگردن ..خونه اومد زخمی سروصورت و ارژنگ با و..شد حریفشون ارژنگ

..بود اونجا خودشم انگار میکرد تعریف یجوری..خندیدم

..ارژنگ منو دوستیه اغاز بود این و:اومد سهراب صدای

..بخوره غذاشو بقیه تا نشست کنارم و میز رو گذاشت خالیو بشقاب

یسر سر بوس ی سهرابو ک میومد خوابم انقدر..خونه اومدیم شد تموم بخوبی ک مهمونی ..خوابیدم کردمو

Page 169: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

169

*****

..نبود سهراب شدم بیدار ازخواب ک صبح

..حموم برم گرفتم تصمیم نداشتم کالس امروز ک من..دانشگاه رفته احتماال

یغج ایکبیری سیاه زشت گنده سوسک ی دیدن با ک بودم سرم شستن مشغول دوش زیر ..شد اکو حموم تو بدترش ک کشیدم بلندی

..میچرخید ول خودش واس اونم..کنم چیکار نمیدونستم

..نمیشه سرکفی بااین دیدم ک بیرون برم ازحموم خواستم

..میشه سبز درلونش..میاد بدش ازپونه مار

داره ساخت تازه خونه ی حموم تو خرشو تشریف اونوقت..میاد بدم سوسک از منم

..ازش میترسم چی عین..نیست خودم دست..

کهــ سیخیش سیخ پاهای اون تصور

..مشبکش خودم و بدم بخرج شجاعت باید االنم..اصال فکرکنم بهش نمیخوام..اویـــــــــی

..بکشم منفورو موجود این چجوری موندم

..گلنار صابون..بدن شامپو..کننده نرم شامپو..شامپو..ژیلت:حمام در موجود وسایل

کرد؟ محو زمین از سوسکو یک میشود بااینا ایا

..میکنیم تالشمونو ما حاال

..بکشمش چجوری ک میکشیدم نقشه و بودم فکرکردن مشغول من ک مدت تواین

..چرخید توحموم کامل دور ی خودش واس سوسک خانوم یا اقا

یختمر برداشتمو شامپورو سریع حرکت یک طی کشیدمو جیغی میومد داشت ک من نزدیک ..روش

..کرد کم سرعتشو یکم وای

موزمار ای..رفت در و نخورد بهش ک ریختم دوباره

..نیست بالدار اوردم شانس

دادم ادامه روش ریختن برشامپو همینجور

Page 170: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

171

زیرت زارت زرت زرت

(میگیرم وجدان عذاب من ک نکنین دیگ فکر..شامپوعه صدای اینا ببخشید دوستان)

چیشد؟ عه زرتـــ

..شد تموم شامپو بهع

..نشدم سوسک کشتن ب موفق هنوز چون..برداشتم رو کننده نرم شامپو

..کردم گیری نشونه کننده نرم با اینبار

شیرت شارت شرت شرت

..جونه سگ چ سوسکه..میشن تموم زود انقدر چرا اینا دهههههه

..میرفت باز ولی..میشد کم سرعتش میخورد بهش شامپو ک هربار

قفس سمت ب (شامپو)تفنگمو ناچار منم..سقف سمت رفت..برداشتم بدنو شامپو اینبار ..گرفتم

..میزدم صاف..میرفت صاف..میزدم راست..میرفت راست..میزدم چپ..میرفت چپ

ینا برای شانس ی میشد این و..داشت فاصله باهاش میلیمتر چند شلیکام از هرکدوم و ..بیشتره شانسش منم از ک بیشعور سوسک

..شد تموم بدنم شامپو دیدم ک کنم شلیک باز اومدم

شه؟ حروم شامپو تا سه سوسک ی واس ارزه می اخه وایــــــــــــــی

..کردم نگاه میرفت راه حموم گوشه ک سوسک ب..شدم صابون دامن ب دست دیگ

گیری نشونه ی

عالــــــــی موقعیت ی

گـــــــــــــــــــــل دروازه توی و

..موند صابون تن دیگشم نصف..سرامیک ب چسبید نصفش..زدمش بالخره یوهووووو

..داد شدن نصف موقع ناجورم همچین صدای ی خالی جاتون

اوق :/ بیرون زد ازش رنگم زرد مایع ی

Page 171: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

171

اذوقب شد باعث ک میترسیدم ازش چی عین همیشه ک سوسکی کشتن از کردم ذوق انقدر یافتمب باماتحتم شد باعث..بود شده لیز شامپو بخاطر ک حموم کف لحظه همون و باال بپرم ...زمین

..اومد خودم سر حاال خندیدم بقیه خوردن زمین ب عمر ی وایـــــــی

..کردم نگاه سرم باال ب..زد یخ دماغم ک شم بلند اومدم

..من دماغ رو افتاد قطرشم ی..بود چسبیده بهش شامپو انواع..سقفو اوه اوه

..خودش واس شده کودکی مهد به به..کردم حموم کل ب نگاه ی

ابی..سبز..زرد

..بود شده پخش جا همه ک بود شامپوها رنگ

..بیرون اومدم گرفتمو دوش سریع

درست بادمجون قیمه نهار برای تا رفتم و بخره شامپو میاد داره ک دادم پیام سهراب ب ..ببینه حمومو تو شاهکار بیادو تا کنم

*****

سهراب

..خوندم پیامو..بود ترمه..اومد پیام گوشیم بودم برگشت راه تو

اوه شامپو و بدن شامپو..کننده نرم شامپو زحمت بی خونه میای داری...اقامون سالم) (بوج بوج..منتظرم..بخر

میخواد؟ چی برای باز..بود کامل شامپوهامون ک ما فکرکردم باخودم

..داروخونه سمت رفتم

..شدم داروخانه وارد و کردم پارک ماشینو

سالم:من

بفرمایید سالم-

..میخواستم اوه شامپو و بدن کننده،شامپو نرم شامپو ببخشید-

چی؟ شامپوی:گفت کردو نگام باتعجب

Page 172: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

172

اوه اوه-

نداریم اوه شامپو اصال ما اقا-

میخرم دیگ جای ی اینو..بدین دوتارو اون..نداره اشکال خب-

نداره وجود اوه اسم ب شامپویی ک اینه منظورم ن-

نوشته خانومم اخه واقعا؟-

اوه شامپو منظورشون احیانا:گفت شدو خندون صورتش یهو..دادم نشون بهش پیامو و نبود؟

جـــــــان؟؟..شد گرد چشمام

دیگ البد نمیدونم-

سابح سریع ک شدم عصبی شدنم ضایه بابت انقدر..داد بهم شامپوهارو بالبخند هم مرده ..بیرون اومدم کردمو

..روندم خونه سمت ب باسرعت شدمو ماشین سوار

نزاشتی؟ حرکتاشو چرا اخه..ترمه کنه چیکارت بگم خدا

..سوادم بی هیکل اینقدری با من میکنه فکر یارو االن

..شدم وارد بازکردمو باکلید درو رسیدم ک خونه ب

..رفت بین از غذا خوب بوی استشمام با بود صورتم رو ک اخمی

دستت:تگف و بوسید گونمو میگرفت ازم شامپورو نایلکس ک درحالی و استقبالم اومد ترمه ..میچینم میزو کنی عوض لباستو تا..نکنه درد

میخواستی؟ چی واس باز داشتیم شامپو ک ما-

برات میکنم تعریف حاال:گفت شدو باز نیشش یهو

پووووف-

چته؟ واا-

حرکت اوه شامپو این رو نمیتونستی تو بگم؟ چی تو ب من اخه- بزاری؟ رو ـــــ

مگ؟ چطور:گفت تعجب با

Page 173: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

173

ینا میگ یارو هی حاال دارین؟ اوه شامپو میگم میکنم غنچه یارو واس لبامو دوساعت بابا- خندیدو غش غش ..هستش اوه نظر مورد شامپوی ک فهمید اخر..نیست اصال شامپو نخورد؟ بگوشت اوه شامپو اسم تاحاال تو یعنی وااای:گفت

دیگ ن-

عاشقتم یعنی-

عزیزم همینطور منم-

..کرد تعریف برام سوسکو ماجرای ترمه ک بود نهار خوردن موقع

..دیدم شاهکارشو و حموم ب رفتم غذا بعد

تو کشتن سوسک جدید مدل تو..دارم شجاعی خانوم همچین ک میکنم افتخار من:من ..داره خرج یکم فقط..صابون و شامپو با..کردی اختراع حمومو

..کنیم تمیز حمومو باید حاال:گفت خندیدو

کنیم حموم باهم بعدش ک شرطی به-

..خندیدم ک کرد نگام چپ چپ

..حموم شستن یعنی ذلیالنم زن حرکت اولین برای شدم اماده و

*****

واقعا اممم..سهراب منو..سهراب منو قراره ک روزی زیاد احتمال ب و شنبست پنج امروز بگم؟ میخواین

..ک بزنن جار نمیان..زنوشوهره ی خصوصیه مسائل اینا..اقا زشته

حنهص ی ک بشینه کنارم اومد سهرابم..شدم طنز فیلم ی دیدن مشغول مبل رو نشستم ..خندید ایستاده همونجور سهرابم..افتاد اتفاق فیلم تو دار خنده

..شدم گونش چال محو یهو

بخواد دلم هروقت من و شوهرمنه..منه مال سهراب االن ک نکردم دقت این ب تاحاال واااای ..گونش چال تو کنم فرو انگشتمو میتونم

..بود دانشگاه دخترای از خیلی ارزوی بهش زدن دست ک ای گونه چال

...کنم بغلش تا سهراب سمت پریدم کشیدمو جیغی ک کردم ذوق موضوع این از انقدر

Page 174: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

174

..گذاشت فرار پابه سریع ترسیدو دید منو وحشیانه خوی این تازه ک اونم

دنبالش من..بدو سهراب حاال

بیاا بخودت ترمه:میگفت همش هال تو دویدنمون حین

عشقت..سهراب منم ترمـــــه

یهو؟ شدی اینجوری چرا

کـــن صبر میگم..وایسا سهراب..وایسا:میگفتم فقط من و

..رهدرن تا بگیرم اومد گیرم ک هرچی تا کردم دراز دستمو شدم نزدیک بهش ک لحظه ی تو

..دستم تو اومد شلوارش کشت قضا از ک

و ایینپ بیاد زانوش تا شلوار شد باعث نره تا کشیدم کشتو ک منم..میدوید داشت ک اونم ..بیافته و بده دست از تعادلشو

..دراومد دادش ک روش کردم پرت خودمو گرفتمش بالخره اینک از خوشحال

میشی؟ موجی یهو چرا وضعشه؟ چ این:گفت اخم با سمتمو برگشت

..کنم فرو لپش تو انگشتمو تا بودم کرده هوس فقط حرفش ب توجه بی من ولی

بخند:گفتم امری حالت با

جان؟:گفت تعجب با

بخــــند میگم-

خخخ قلقلکیه نمیدونستم وااای..دادنش قلقلک ب کردم شروع نمیخنده دیدم وقتی

..کردم فرو چالش تو انگشتمو بالفاصله منم ک زد قهقهه کنم عرض چ ک خنده

..کرد نگام مظلوم گفتو اخی چون کردم فرو محکم فکرکنم

..اومد دردش الهی بمیرم

برم رنگیت چشمای اون قربون الهی:گفتم ناخوداگاه کردمو نگاه عسلیش سبزو چشمای ب من

حساب بااین..تره خوشگل ک تو ابیه چشمای..عزیزم نکنه خدا:گفت خندیدو متعجب ..بشه کمون رنگین بچمون فکرکنم

Page 175: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

175

وقتشه امروز..فهمیدم اهاااا:گفت ک خندیدم

چی؟ وقت-

؟باقیست فرصت دیگر روز یک فقط نگفتم بهت دیشب من:گفت کردو نگام شیطون

میگفت من ب همش و داشت امار روزو هفت این کل..میگه راست..افتادم حرفش یاد ..باشم باتو تا مونده روز فالن

چی؟ ک خب-

میخواد دلت عزیزم اخی..دیگ بود مقدمه رفتنت صدقه قربون این..نداره چی ک خب- میگفتیااا زودتر

نخیرم..گمشووو:گفتم زدمو بازوش ب مشتی

کردیم دیر کافی اندازه ب ک دربیار لباساتو پاشو پاشو-

هال؟ وسط:گفتم ناخوداگاه شدو گرد چشمام

..پایین انداختم سرمو خجالت از سریع ک کرد نگام

بده اینجا میگی راست عه:گفت خندیدو

دادو دست از تعادلشو دوباره بود افتاده زانوش تا شلوارش ک ازاونجایی ولی شه بلند اومد ..روم افتاد

اخ-

ببخشــــید-

رو مکرد احساس شدم بلند ک همین منم..کشید باال شلوارشم شدو بلند قشنگ اینبار ..هوام

..کرد بلندم و زیرپام بود گزاشته دستشو سهراب

..کردم بغلش محکم کشیدمو هینی ک بود یهویی حرکتش انقدر

...و رفت خواب اتاق بسمت سهرابم

..بگم ک نمیزاره حیا و شرم بخوامم من..دیگ ن چیشد؟ میگم فکرکردین هاهاها

:( کنین فکر اینجوری شما..خوابیدیم رفتیمو اینک خالصه

Page 176: اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیونdl2.novel98.com/file/1396/4/@novel98 daneshgah divoneha.pdf · 1 اه هنووید هاگنشاد Fati shiti : هدنسیون

176

*****

..ببینم پتو زیر برهنه وخودمو ..کنم باز چشمامو شد باعث کمردردم ک خوردم تکونی

..کردم نگاه سهراب باز چشمای ب و برگردوندم سرمو

گلم بخیر صبح:گفت زدو لبخندی

االن صبرکن:گفت سهراب ک شد جمع قیافم..نزاشت کمرم درد ک شم جا جابه خواستم برات میارم یخچالو تو کاچیه میرم

باش پیشم فقط..نمیخواد:گفتم گرفتمو دستشو

..عشقم مبارک شدنت خانوم:گفت بوسیدو پیشونیمو..کرد بغلم زدو لبخندی

..شدم خانوم دیگ من..اره شدنم؟ خانوم

..کنه اپید تجلی من هنرمند دستای با قرار و شده بنا شوهرم قوی بادستای ک زندگی خانوم

..شوهرمه برای فقط شیطنتام دیگ ک شدم خانومی

..باشم سهراب عشق الیق تا داشتم ارزش قدر اون ک شدم خانومی

...ها دیوونه دانشگاه از باشم من ک خانومی

۶:۴۳:ساعت

۱۳۹۱/۳/۶۱

Fati shi ti

"پایان"

انمرم امیدوارم..شد تموم ک ها دیوونه دانشگاه رمانم اولین از اینم خب:)دوستان با سخنی ب زارینب و ببخشین منو داشتم رمان تو ک ایرادی عیبو بابت و..باشه اورده لباتون رو خنده مانار خیلی تکراریه اوالشم حتی..بود ساده محتوای با رمان ی من رمان..تجربگیم بی پای ستارپر " اسم ب ک بعدیم رمان تو..نبود براتون ای اموزنده موضوع رمانم اگ ببخشید..بود

حمایت ازم هم رمان این تو امیدوارم..میکنم جبران ایرادارو این همه هست"داشتنی دوست وستوند..خوندینش و گذاشتین حقیر منه رمان برای ک وقتی بابت ممنومم همتون از..کنید (حق پناه در..دارم