خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی...

175
٥٤٢ اﻣﺎﻣﯿﻪ ﺧﺪاﺷﻨﺎﺳﯽ ﻗﺮآﻧﯽ ﺷﻨﺎﺳﯽ اﻣﺎم) - ( اﻟﻬﯽ ﺧﻮدﺷﻨﺎﺳﯽ***** ﮐﺮﯾﻢ ﻗﺮآن در اﻟﻬﯽ اﺳﻤﺎي ﻫﺰار ﺣﺪود اﺳﺮار ﺷﺮح***** اﷲ اﺳﻤﺎء ﻣﺒﻨﺎي ﺑﺮ وﺟﻮد وﺣﺪت ﻣﮑﺘﺐ ﺗﺒﯿﯿﻦ***** ﺗﻮﺣﯿﺪي دﯾﺎﻟﮑﺘﯿﮏ ﺑﺮ درآﻣﺪي***** Quranic theosophy ﺟﻠﺪ4 اﺳﺘﺎد ﺧﺎﻧﺠﺎﻧﯽ اﮐﺒﺮ ﻋﻠﯽ

Upload: alireza-behbahani

Post on 12-Apr-2017

72 views

Category:

Spiritual


29 download

TRANSCRIPT

Page 1: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤٢

خداشناسی امامیه خودشناسی الهی ) -( امام شناسی قرآنی

***** شرح اسرار حدود هزار اسماي الهی در قرآن کریم

***** تبیین مکتب وحدت وجود بر مبناي اسماء اهللا

***** درآمدي بر دیالکتیک توحیدي

*****

Quranic theosophy 4جلد

علی اکبر خانجانی استاد

Page 2: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤٣

صد و دومفصل ١٠٢

نیک بختی و افزونی - »نعمت و خیلت«حضرت م -(نعیم مخول) -خائل -خال - اکمل المنعمین - انعم المنعمین -خیرالمنعمین -منع

Page 3: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤٤

یا مخول یا نعیم

بھ معنای صاحب نعمت است و از اسماء نامنقول خداوند در جای جای قرآن کریم است یعنی خداوند مستقیما بھ این اسم » نعیم« -١خوانده نشده است ولی ھمھ نعمتھا بھ حضرتش معطوف می باشد و در صدھا آیھ، خود را صاحب و سرچشمھ ھمھ نعمات خوانده

است.

بھ دو معنای نیکی و خیر و خوبی و نیز بھ معنای آری گفتن و تصدیق و روی کردن است کھ ھر دو معنا » نعم«نعیم از مصدر - ٢ دو روی امری واحدند.

در قرآن کریم ھمھ مخلوقات الھی کھ در خدمت بشرند انعام و نعمات محسوب می شوند از جملھ چھارپایان و خوراکیھا و نھایتا -٣ کھ موسوم بھ جنات نعیم است یعنی بھشت خوبیھا. بھشت

و اما معنای دیگر نعمت در قرآن کریم عنصر ایمان و ھدایت است کھ می تواند در ھر چیزی باشد اگر درک گردد و شکرش ادا -۴اھل ھدایت است. بھ شود. بنابراین اگر آدمی ھمین نعمت را در ھمھ پدیده ھا و دیده ھای نیک و بد زندگی درک کند و شاکرش باشد

این معنا کھ حتی در اموری بھ ظاھر نامطلوب و آزار دھنده ھم اگر خیر الھی را ببیند و شکر کند شر ھم موجب ھدایتش می شود مثل فقر و بیماری و مصائب. و این اساس نعمت شناسی در قرآن کریم است. و لذا می فرماید بسیاری از اموری را کھ بد می دانید

-ا خیر است اگر بدانید و بر آن صبور باشید ھدایت می شوید. قرآنبرای شم

در حقیقت این کالم علی » ای مؤمنان اگر در جھان شر و زشتی می بینید توبھ کنید کھ این از نگاه شماست.«می فرماید: (ع)علی - ۵ش بھ نور معرفت ھیچ شر و ناحقی نبیند معطوف بھ علم نعمت شناسی است کھ مؤمن بایستی در کار جھان و جھانیان و زندگی خود

کھ این ھمان راه نعمت و صراط المستقیم ھدایت است کھ در سوره توحید آن را طلب می کنیم. بنابراین آدمی اگر جھنم زندگیش را ھمھ چیز جھنمی جز بی معرفتی نیست. یعنی انسان با معرفت (ع)ھم بر حق ببیند آن جھنم برایش بھشت می شود زیرا بھ قول علی

را نعمت می بیند و اینست جنات نعیم کھ متقین در آن زیست می کنند کھ بھشت منظر عارفان است.

امروزه عامھ بشری و فرھنگ حاکم بر جھان مدرن، -قرآن» نعمات الھی را می شناسند ولی انکارش می کنند و اینان کافرانند.« -۶ل قلمرو طبیعت را کھ بستر نعمات خداست تبدیل و تباه می کنند یعنی این نعمات ضد نعمت است و لذا بھ قدرت صنعت و تکنولوژی ک

دریا و خشکی را بھ فساد کشیده اند کافران بواسطھ «را منکر است با اینکھ می شناسد و لذا جھنم را بھ دست خود برپا می کند: -قرآن» آنچھ عمل کرده اند.

در قرآن کریم علت احاطھ شیطان بر بشر ھمانا شکر نکردن نعمات خداست و بلکھ با این نعمات ستیزه کردن است کھ نبرد با - ٧و ابلیس گفت بر صراط مؤمنان را از «طبیعت یک کفر جھانی حاکم بر بشر مدرن است کھ موجب تسلط شیطان بر انسان شده است:

-قرآن کریم» می برم زیرا اکثرشان نعمات خدا را شکر نمی کنند.چھار سو محاصره می کنم و بھ دوزخ

برای عامھ مردمان شکر کردن ھمین نعمات طبیعی موجود در طبیعت باعث رھایی از صدھا عذاب است و بشر امروز عمده -٨اطین، گروه گروه از زندگی عذابھایش را مدیون شکر نکردن این مواھب طبیعی در زندگیھای روستایی است کھ او را با وسوسھ شی

طبیعی می راند و در شھرھای بزرگ بھ انواع عذابھا و ذلتھا دچار می سازد و پدیده جھانی مھاجرت از روستاھا بھ شھرھا و از شھرھای کوچک بھ کالن شھرھا و مراکز صنعتی بزرگترین عذاب ناشی از کفران نعمات طبیعی خداست. کھ بھ واسطھ وسوسھ ھای

لقاء می گردد کھ این پدیده علت العلل بخش عظیمی از مفاسد و مظالم و قحطی ھا و جرم و جنایات است کھ بھ فرماندھی شیطانی ا ابلیس صورت می گیرد تا کافران بھ نعمات الھی را در دوزخ صنعت تنبیھ کند.

Page 4: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤٥

در سیر الی هللا است و آن بالیا، و اما برای جماعت مؤمنان و اھل معرفت، نعمات دیگری وجود دارد کھ موجب ھدایتشان -٩نداریھا، بیماریھا، و اذیت و آزاریست کھ از جانب طاغوت و مردمان کافر بھ سویشان می آید تا روز بھ روز خالصتر شوند و روی

بھ خود حضرت نعیم و نعمت هللا کنند.

باشد آنگونھ کھ ذکرش رفت کھ چنین بھشت بدان کھ جنات نعیم کھ از ترجیع بندھای قرآنی است بھشت نعمت شناسی می -١٠ای مؤمنان ھرگز نعمت «عرفانی بدون نظارت و والیت عارفی ممکن نیست. عارفی کھ خود یک نعیم است و مظھری از نعمت هللا:

-آیاتی از قرآن» هللا را از یاد نبرید... و در آنروز پرسیده می شوید کھ با نعیم چھ کرده اید.

کھ این اشاره بھ ارادت عرفانی بھ عارفی نعیم است کھ -قرآن» رار (نیکان و آزادگان) در نعیم زیست می کنند.براستی کھ اب« -١١مؤمنان را تحت والیت نعمانی خود دارد و مؤمنان نیز او را در خود دارند. و بھ این گونھ زندگیشان با ھر شرایطی بھشتی از نعمات

است.

روی برمی گردانند. ھرگاه کھ نعمتی را بھ سوی« -١٢ کھ در اینجا منظور یکی از نعیمھای -قرآن کریم» مردم می فرستیم اکثرا الھی است کھ مردم را بھ نعمات می خواند و نعمات را بھ آنان می شناساند و دعوت بھ پرستش خالصانھ خدا می کند.

بھ خدای خود نعم می گوید یعنی تسلیم و راضی بھ درگاه نعیم و نعمت هللا کسی است کھ در ھمھ حال و در بدترین شرایط نیز -١٣اوست و این امری تصنعی نیست و لذا در میان مردمان معرف خداوند است کھ نعیم است. کھ در ھمھ حال آری گویی بھ خداوند است

و این راه ھدایت است.

و بر نعمات اخروی و معنویش می افزاید کھ این خداوند در زندگی مؤمنانش بھ تدریج از نعمات مادی و دنیویش می کاھد -١۴نعمات بستر رشد ایمان و توکل و علم و حکمت است و اینھا نعمات نوری پروردگارند کھ مؤمن را بھ سویش می برند. پس اصل

ر نعمت مادی و نعمات جز اینھا نیست و آن شکری ھم کھ نسبت بھ نعمات طبیعی پدید می آید فقط بھ این وسیلھ است کھ مؤمن در ھ طبیعی ھم نشانھ ای از پروردگارش ببیند و شکر کند. وگرنھ فقط از فواید غریزی و طبیعی نعمات شکر و خیری برنمی خیزد.

و بدان کھ نعمت شناسی در امور طبیعی و معنوی ھر دو اجر عرفان نفس است زیرا آنکھ متوجھ دل و باطن خود نیست و -١۵نعمات طبیعی ھیچ نشانی از کرامت و برکات روحانی را درک نماید تا شکر کند. پس شکر نعمات کھ نوری ندارد نمی تواند در

اساس رھایی از شیطان و ضاللت و جھنم است مستلزم علم باطنی یعنی عرفان نفس است. در غیر اینصورت انسان در دنیای بیعی خدا را کفران می کند و در تنوع کاالھای رنگارنگ بیرونش جز تنوع پرستی و بولھوسی کاری ندارد و لذا ھمواره نعمات ط

صنعتی دیوانھ و گمراه می شود و بھ تسخیر شیطان درمی آید. و اصال کسی کھ فاقد معرفت نفس است چنان کافر و دیوانھ می شود را ندارد و دشمن خود می کھ بھ دست خود ھمھ رحمتھا و نعمات خدادادی را تباه می سازد و اصال تاب تحمل ھیچ عافیت و عزتی

تخدیری -شود یعنی نسبت بھ حتی وجود حیوانی خویش ھم کافر می گردد کھ منشأ دریافت ھمھ نعمات است. کھ نھایتا بھ سمت خودکشی می رود کھ فرھنگ حاکم بر تمدن مدرن است. کھ این روند را پیشرفت و مدرنیتھ -براندازی و خود -فراموشی و خود -و خود انند. می خو

برجستھ ترین ویژگی انسان و تمدن مدرن و مدرنیزم فحاشی بھ عالم و آدم است و جنگ با طبیعت کھ چنین شدتی از کفران -١۶کشتھ «نعمت در تاریخ بشری گزارش نشده است و این علت سیطره ابلیس بر بشریت مدرن است ھمانطور کھ ذکر آیھ اش گذشت:

کھ ما امروزه در سراسر جھان این کشتھ شدن را بھ شیوه ھای گوناگون شاھدیم بھ -قرآن» .باد انسان کھ چھ قدر ناسپاس است دست خود و دیگران. و مھمتر از ھمھ بھ دست تکنولوژی کھ جایگزین نعمات خدا شده است.

اعطا نموده درک و ولی اساسی ترین و عمومی ترین منشأ کفر و بدبختی بشری اینست کھ نعماتی را کھ خداوند بھ ھر فردی -١٧تصدیق نمی کند و شکرش را بھ جا نمی آورد و لذا از مواھبش محروم می ماند و لذا دچار قحطی و آتش حرص و حسد گشتھ و چشم بھ نعمات زندگی دیگران دارد و بھ ھمھ آدمیان دچار خصومت می شود و بھ این باور شیطانی می رسد کھ گویی ھمھ آدمیان

رده و او را از زندگی محروم کرده اند. و این اساس ضاللت و شیطان زدگی بشر است کھ وی را در دو دنیا می متحدا حق او را خوسوزاند و بھ عذاب نابودی می کشاند زیرا آن حیات و ھستی را کھ خدا بھ او بخشیده قدر نمی شناسد و شکر پروردگار را نمی کند

Page 5: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤٦

تبدیل بھ یک شیطان می کند پس بدان ھر انسان بدبخت و مفلوکی کھ می بینی جز این علتی ندارد کھ ھمین ناشکری او را نھایتا یعنی یک جنایتکار.

پس باید گفت کھ کسی نھایتا بھ نعمت هللا یعنی امام رحمت و ھدایت می رسد و لیاقت ھدایت الی هللا می یابد کھ در زندگانیش -١٨خدا بھ وی بخشیده دانستھ و شکرش را ادا می کند کھ غایت این ادای شکر نسبت در ھر مرحلھ ای قدر نعمات مادی و معنوی را کھ

بھ خلق خداست کھ کمترینش تشکر از مردمان و الاقل از نزدیکان خویش است کھ واسطھ دریافت نعمات الھی بوده اند از والدین و اعطا نموده است کھ بیشترین شکر نعمات مربوط بھ دوستان و معلمان و رھبران معنوی و ھر کسی کھ بھ ما لقمھ ای و یا کلمھ ای

قلمرو تعلیم و تربیت است.

پس بدان کھ دشمنان نعمیھای الھی (امامان ھدایت) کسانی ھستند کھ با ھر کسی کھ در زندگی بھ آنان خدمت کرده تھمت و -١٩ا و عذاب خدا بر آنھاست. کھ آخرین درب رحمت و عداوت ورزیده اند. پس انکار و عداوتشان با اولیای الھی بھ معنای بزرگترین جز

سعادت و نجات خود را بر روی خود می بندند.

نعمات، ارزشھا و فواید خدادادی ھستند کھ آدمی برای آنھا نھ اراده کرده و نھ زحمتی کشیده است و لذا عامھ بشری از آن -٢٠ ت. روی گردان و یا الاقل بی تفاوت است و این منشأ ھمھ کفرھاس

زیرا - ٨زمر» چون از نزد خود نعمتی بھ آنھا بخشد آنچھ را کھ از خداوند درخواست کرده بودند بھ فراموشی می سپارند.« -٢١سخن رفتھ » خیلت«در آیھ مذکور از فعل » ھمھ آنچھ کھ از خدا خواستھ اید اجابت شده است.«براستی ھمانطور کھ خود فرموده

ن خواستھ ھای انسان است: خائل، خال و مخول! یعنی بخشنده ھمھ تمناھای برحق انسان! است کھ بمعنای اجابت و بخشید

ھر نعمتی، ولی نعمتی دارد کھ از دست و بھ واسطھ او آن نعمت حاصل می شود. قدر و شکر این اولیای نعمت را ادا نمودن -٢٢امان و رسوالن و نھایتا خود خالق ھستی! آنکھ شکر و حقوق راز سعادت و ھدایت بشر است از والدین تا معلمین و مربیان و تا ام

والدین را ادا نکرده نمی تواند شکر و حق اولیای معنوی خود را ادا نماید تا بھ سوی پروردگارش کھ علت ھمھ نعمات است ھدایت شود.

قدر و شکر و تا ر کار است کھ از بابت ھر خیر و عزت و رشدی کھ در حیات مادی و معنوی خود داریم یک ولی نعمتی د -٢٣حقش را نشناسیم و ادا نکنیم از حق نعمات الھی برخوردار نمی شویم و چھ بسا نعمات الھی گلوگیرمان می شود و بھ آنان پشت می

کنیم و بھ سوی ضاللت و عذاب می رویم.

ع�ی

Page 6: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤٧

صد و سومفصل ١٠٣

رویگردانی - »لعنت«حضرت العن الملعنین) -خیرالالعنین -ملعن -(العن

Page 7: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤٨

یا العن

براستی کھ لعنت کرده خداوند کافران را و برایشان دوزخ سوزان را مھیا نموده کھ در آن جاودانھ می مانند بی ھیچ یار و « -١ز ذات خویشتن است و پرتاب لعن الھی، دوری خلق از اوست و دوری لعنت شدگان از خدا عین دوریشان ا -۶۴- ۶۵احزاب» یاوری.

شدن از خود و حریم حیات و ھستی خود! و این ھمان افتادن در دوزخ است و قلمرو بی کسی و عذاب و بی یار و یاور گشتن کھ نھ بھ خود تاب تحمل خود را دارند و نھ عزیزانشان آنھا را تحمل می کنند و نھ آنھا عزیزانشان را در غایت درماندگی و نیاز و ابتالی

یکدیگر! و این وضعیت اکثر بشر مدرن است چرا کھ خدا و رسوالن و احکام فطرت را انکار کرده اند با آنکھ حقش را می دانند: براستی آنانکھ حجت ھای آشکار الھی و نور ھدایت را پس از نزول و بیانش درک نمودند و کتمان کردند خدا لعنتشان می کند و «

پس لعنت یک امر فطری و بر اساس قانون و حقوق وجود انسان است کھ ھر -١۵٩بقره» ی آنھاست...ھر لعنتی در ھر کجا بھ سوانکار کننده ای کھ این حقایق وجودی خود را انکار کند پس ملعون خودش می شود و ملعون ھر کسی کھ صاحب وجود است و می

ا لعنت می کند زیرا آن را انکار می کنند پس این لعنی متقابل تواند یار و یاوری باشد. این دل و وجدان و عقلشان است کھ آنھا رشکستن عھد با خدا -١۶مائده» آنانکھ عھد خود با خدا را شکستند لعنت کردیمشان و دلھایشان را شقی و سنگ نمودیم.«است:

نکار شده ھم سخت عین شکستن عھد با وجدان خویش و دل خویش است. پس این عھد شکنی عین انکار دل خویش است و دل اشده و صاحبش را پاسخگو نیست. پس لعن الھی نھ از برون کھ از درون انسان است چرا کھ خدا از رگ گردن بھ انسان نزدیک تر

دان) اوست. -و بلکھ خود خود انسان و عین وجدان (وجود

ت و نخستین لعنت شده الھی است کھ در و ابلیس نخستین کافر شده پس از ایمان و درکش از حقیقت وجود آدم خلیفةهللا اس -٢دورترین حد از خداست کھ دوزخ است و دوزخ ھمان دوری از خداست کھ این دوری یک دوری باطنی است و نھ جغرافیائی! زیرا خدا در ھمھ جا ھست و جائی نیست کھ ملک او نباشد و تحت نظرش نباشد. پس لعنت عین قھر و غضب خداست در عین معیت! و

و بھ «قا این دوری در عین نزدیکی و فراق در عین وصال بسیار سخت تر از دوری جغرافیائی است ھمچون لعنت شدگی ابلیس: اتفاابلیس گفت دور شو براستی کھ از لعنت شدگانی و لعنت من تا روز قیامت با توست! گفت ای پروردگارم پس تا آن روز مرا در نظر

بھ » فانظرنی«در این آیھ -٧٨- ٨٢ص» مد نظر منی (مھلت داده شده ای) تا روز معلوم...داشتھ باش (مھلت ده) گفت براستی است در لغت! زیرا بھ لحاظ روانی ھر مھلتی یک انتظار و مد نظر بودن » مرا در نظر داشتھ باش«عین » مھلت ده مرا«معنای

غضب و لعن الھی است. کھ اگر چنین نباشد نابودی است تا مدتی معین شده! پس ابلیس ھم تحت نظر و مد نظر خداست و ھم مورد واقع می شود چرا کھ کل عالمیان مد نظر پروردگارند و در والیت او ھستند بھ مھر یا قھر!

بدترین تجربھ عاطفی بشر در قلمرو قھر و طالق عاطفی در زندگی زناشوئی است کھ یکی از مصادیق لعنت شدگی از جانب -٣خود با خدا را در امر ازدواج شکستھ اند و عھد شکنان از جملھ لعنت شدگانند. و این فراق در وصال است و خداست زیرا کھ عھد

آتش قھر و غضب را چشیدن است! و اینست دوری در نزدیکی! زیر نظر بودن ولی مغضوب و مطرود و منفور بودن! و دائما »و ھیچ یار و یاوری ندارند.«لعنت!

عذابھای آتشین لعنت شدگان آنست کھ با شیاطین محشور و ھمزیست می شوند کھ از جنس آتش ھستند و و اما علت آتش و - ۴شیاطین از طریق تسخیر کردن انسانھای لعن شده کھ بی صاحب می باشند بھ مقاصد پلید خود می رسند و آنھا را بازیچھ شرارتھای

خود می کنند و این است عذاب عظیم!

رویگردانی خدا از خلق موجب ظلمت و تاریکی است و در این تاریکی است کھ بھ دام شیاطین می افتند زیرا قھر و لعن الھی و - ۵شیاطین ساکنان قلمرو ظلمت می باشند و ھر کھ از خدا و رسوالن و احکام فطرت حق روی برمی گرداند بھ تاریکی می افتد و با

نخست بسیار سرگرم کننده می نماید ولی بھ تدریج فرد را کامال مسخ نموده شیاطین ھمزیست می گردد کھ این ھمزیستی با شیاطین و بازیچھ می سازند.

Page 8: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٤٩

آنانکھ بھ زنان مؤمنھ و پاک نسبت زنا می دھند در «از جملھ علل لعنت شدگی، جنگ و انکار و تھمت و عداوت با مؤمنان است -۶چرا کھ مؤمن از اسمای الھی است و تھمت ناحق بھ مؤمنان ھمان -٢٣نور» دو دنیا لعنت می شوند و برایشان عذاب عظیم است.

تھمت بھ خداست و عداوت با اھل دین عین جنگ با خداست و منجر بھ لعنت الھی می گردد.

» لعنت خداست بر ظالمین... و لعنت خداست بر دروغگویان.«دو گروه دیگر از لعنت شدگان الھی ظالمان ھستند و دروغگویان -٧و می دانیم منشأ ھر ظلمی، شرک است و منشأ ھر شرکی ھم خداپرستی خیالی و مریدی ھوای نفس تحت -۵۴آل عمران -٢٠ھود

عنوان دین و شریعت است. یعنی بھ نام خدا، با خدا جنگیدن و بھ نام و عنوان محبت و ایثار، بھ خود حق تجاوز بھ حقوق اطرافیان گی است کھ لعنت مدعیان دروغین دین و محبت است! خودپرستانی کھ بھ اسم خدا و عشق را دادن! و این از بدترین نوع لعنت شد

دست بھ ھر ظلم و تجاوزی می زنند. زیرا بزرگترین دروغ عقیدتی شرک و نفاق است یعنی دعوی خداپرستی دروغین است. و ت بھ ھر ظلمی بزند آنھم مفتخرانھ! و لذا بزرگترین دروغ عاطفی ھم عشق است. و آدمی بواسطھ این دو دروغ بزرگ می تواند دس

عاقبت این مظالم و دروغھا طرد و لعن شدن از درگاه خدا و خلق است: و خدا و مالئک و ھمھ مردمان آنھا را لعنت می کنند! آل انھ از کھ لعنت اخروی بھ مراتب شدیدتر و ھولناکتر است زیرا انسان لعنت شده قبل از ھر کسی ملعون و بیگ -٨٠- ٨١عمران

خویشتن است کھ با مرگش تن را ھم از دست می دھد پس در لعنت شدگی و بیگانگی و گمشدگی کامل قرار می گیرد زیرا حتی تن خود را ھم ندارد کھ سرنخ وجودش بوده است.

ودش را لعن و پس در حقیقت باید گفت کھ این خدا نیست کھ انسان را لعنت می کند بلکھ خود انسان است کھ چون حق وجود خ - ٨ -انکار و عداوت می کند خودش را از درگاه حق لعنت می کند: ظلم نمی کنید اال بھ خودتان. قرآن

(ای لعنت کننده) را بھ عنوان اسمای الھی آوردن، کراھت دارد. چگونھ است کھ تقریبا ھمھ » یا العن«ممکن است گفتھ شود کھ -٩و یا می گویند کھ لعنت خدا بر شیطان و یا ھر انسان تبھکاری، پس چھ بسا ھیچ یک از آدمھا روزمره یکدیگر را لعنت می کنند

اسماء هللا بھ اندازه این اسمش بر سر زبانھا در سراسر جھان نیست. پس بھتر است الاقل معنا و راز این اسم و صفت خداوند را بھتر بدانیم کھ اینقدر سھوی بھ زبان نیاوریم.

خوانیم کھ آدمی حق ندارد کسی را لعنت کند حتی شیطان را. این خداست کھ شیطان را لعنت کرده است از در کتاب خدا می -١٠درگاه خود! و شیطان بھ امر او بھ سراغ آدمھا می رود جھت امتحان و یا عذابشان! پس شعار لعنت بر شیطان معصیت دارد و

».ن استلعنت خدا بر شیطا«خالف امر الھی است بلکھ باید گفت کھ

باید دانست کھ لعنت شدگی، اشد عذابھای خدا بر بشر است و سرمنشأ ھمھ عذابھای بزرگ و ماندگار است. و ھر کھ رسوالن -١١الھی و مؤمنان را انکار یا بھ ناحق متھم سازد و با دین خدا بھ جدال برخیزد خود را عمال بھ لعنت الھی دچار می کند کھ عین لعن

ان و فطرت خویشتن است و لذا عین گمشدگی از خود است و از خودبیگانگی و دیوانگی!شدن از جانب وجد

) تبدیل بھ Damned) God اصطالح لعنتی یا لعنت خدا ھان بھ اندازه فرھنگ آمریکائیھا،در ھیچ زبان و فرھنگ بشری ج -١٢شده است فرھنگ، براستی مورد لعنت الھی واقع یک ترجیع بند گویش روزمره در عالم و عامی نشده است. و گوئی کھ این زبان و

شود این نخستین واژه ای است کھ می آموزد شور وارد شده و یا جذب فرھنگش میباشد و ھر کھ بر این ککھ ورد زبان مردمانش می و بھ کار می گیرد. چرا کھ فرھنگ آمریکائی آشکارا فرھنگی ضد خدا و ضد دین اوست.

ع�ی

Page 9: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٠

صد و چھارمفصل ١٠۴

»ملک و مالکیت«حضرت املک المالکین) -ملک -(مالک

Page 10: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥١

یا مالک یا ملک

ھم بھ معنای پادشاھی و سلطنت است و » ملک« - ٩بروج » او را پادشاھی آسمانھا و زمین است و بر ھر چیزی شاھد است.« - ١دو یکی است و چنین کسی را ملک آن ملک گویند کھ مالک آن ملک است. پس ملک و ھم بھ معنای قلمرو حکومت! و این ھر

ملک و مالک امر واحدی است. و اگر خداوند مالک و ملک جھان ھستی المتناھی است بھ این دلیل است کھ بر نقطھ بھ نقطھ آن تا ن نیز ھست و مسئول تمام و کمال قلمرو ملک نیز می باشد: ان هللا بی انتھا، شھادت دارد و احاطھ (محیط) دارد و وکیل و کارگزار آ

شھید، وکیل، محیط، دلیل، رحیم، کریم، غفور، رزاق، حافظ و شھید و... و این شرایط پادشاھی و مالکیت است. ءکان علی کل شی بر وسعت و برکت و غنای ملک خود نیز می افزاید کھ شامل یکایک ملحقات و موجوداتش نیز می و عالوه بر این خداوند دائما

در حال رشد و توسعھ و تکامل ھستند و لذا تسلیم مالک و ملک خود می باشند و شود. یعنی ھمھ موجودات قلمرو ملکش دائماو اعطا دائما او را می پرستند و تسبیح می کنند. و ملک او ھمان ملکوت اوست کھ ملکوت خود را بھ برخی از اولیای خود نمایانده

و البتھ کھ ھمواره پادشاھی و -۵۴نساء» بھ تحقیق بھ آل ابراھیم کتاب و حکمت و ملک عظیمی اعطا نمودیم.«ھم نموده است: پس برتر «قلمرو مالکیت او فراتر می رود ھر چھ کھ بھ مؤمنانش اعطا نماید کم نمی آورد زیرا ھمواره مشغول خلق جدیدی است:

و در «و لذا ھمھ متقین و ابرار و اولیای الھی را قلمروی از پادشاھی جھان ھستی است: -١١٢طھ» است. آمد پادشاھی خدا کھ حق -٢٠دھر» جنت خدا آنھا را پادشاھی کبیر است.

باید دانست کھ برترین و عالیترین بخش از ملک و مالکیت پادشاھی خداوند، بشریت است یعنی وجود یکایک انسانھا در تن و - ٢ان! زیرا پادشاھی خدا مثل پادشاھی سالطین جور فقط بر معادن و جنگلھا و مزارع و کاخھا و احشام و ثروت نیست بلکھ او روانش

بر یکایک خلقش بھ تنھایی سلطنت دارد و از احوال و اعمال و مسائلشان آگاه و بیناست و مسئول است و رزاق و حافظ و و راشد ننده و حافظ و رزاق و عاشق ملک خویش است و لذا پادشاھی خودش را ھم بھ برترین یکایک آنھاست. پس او پادشاھی آفری

مملوکات خود یعنی انسانھای مؤمن، واگذار کرده است. او مملوکات خود را یکایک می آفریند روزی می دھد و رشد و تعالی می ی خلیفھ خود می کند. پس پادشاھی او کامال بعکس بخشد و بھ مقام خود می رساند و سپس پادشاھی خود را بھ آنان وامی نھد یعن

پادشاھی جباران است.

اصال امر مالکیت فقط و فقط از آن خداست و اولیای او! و مابقی مردمان حتی مالک تن و مایملک مادی خود ھم نیستند چون -٣ملوک مایملک خود ھستند المالک مملوک! یعنی اگر بودند نمی مردند، ورشکست نمی شدند، بیمار نمی گشتند و... و بلکھ اتفاقا م

برده و بنده و اسیر مایملک خود ھستند کھ اشد عذابھا و اسارتھا در رابطھ با مملوکات بشری و عاطفی است مثل خانواده.

بلکھ مالکیت و ملک و ملک بودن خدا امری ذاتی و برخاستھ از خالق بودن اوست و سپس رزاق و حافظ و راشد بودنش و -۴ جاودانھ ساختن مملوکاتش!

بشر ھم صنعت را آفریده است ولی بھ جای احاطھ و سلطھ بر آن، خودش بنده و مرید و ھالک شده آنست! چرا؟ زیرا نیافریده -۵ن است بلکھ از طریق تجزیھ و تحلیل و ترکیب و تباه سازی خلق خدا چنین چیزی را پدید آورده است و لذا بھ عذاب ظلمش در بند آ

افتاده است. و عالوه بر این اصال بھ نیت ستم و سلطھ بر دیگران دست بھ این کار زده است و لذا خداوند این علم را علم بغی می خواند یعنی علم ستم و سلطھ گری!

ند بر ملک و مالکیت و سلطھ حقیقی محصول احاطھ کامل بر قلمرو سلطنت خویش است احاطھ ای علمی و تمام وجودی! خداو -۶و اینست راز سلطنت و پادشاھی او -ھر چیزی شنوا و بینا و محیط و عالم است و بر ذات خلق و علم شھود دارد... آیاتی از قرآن

بر خلقش! پس سلطنت او پدیده ای ظالمانھ و قھارانھ و جبارانھ نیست.

Page 11: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٢

شد دھنده و رزاق و حافظ و جاودانھ ساز علم خدا کھ راز سلطنت اوست علمی بھ قصد سلطھ نیست بلکھ علمی خالق و ر -٧مملوکات خویش است یعنی علم رحمت است. پس سلطنت خدا از رحمت مطلقھ اوست و سلطنت رحمت است. ملک او سلطنت ال بر

ال است: ال ال ه! یعنی حکومت وجود بر عدمی کھ از او وجود یافتھ است!

ز مایملک پادشاھی او برای کسانی است کھ قصد نابودی خود و دیگران را و جباریت و قھاریت و غضب و لعنت او بر برخی ا -٨ دارند. پس این ھم از رحمت اوست.

و اما معنا و ماھیت سالطین و حکام جور بر روی زمین چیست؟ او خود فرموده کھ پادشاھان جز فساد نمی کنند و او از نفس -٩خدا «ر می گمارد تا آن قوم را در ظلمشان مھار سازد. ھمانطور کھ می فرماید ھر قومی بر آنھا سلطانی می گمارد ھمانطور کھ ھمس

-١١رعد» سرنوشت ھیچ قومی را تغییر نمی دھد مگر آنکھ باطن مردمش تغییر کند.

اگر خداوند «و اما خداوند اساس حفظ تعادل جوامع بشری را بواسطھ گروھھای بشری انجام می دھد و نھ حکام جورش: -١٠ -٢۵١بقره» از اقوام و گروھھا را بواسطھ برخی دیگرشان دفع نمی کرد زمین تباه می گشت...برخی

پس در حقیقت سالطین و حکومتھای جور و ستم، مظھری از جباریت و قھاریت خدا بر اقوام بشری است. یعنی جباریت و ستم -١١خود مردم است کھ بر آنان حکومت می کند . و اگر از آن توبھ کنند خداوند سرنوشت آنھا را تغییر می دھد و سلطان عادلی را بر

-١٠۵مائده» ماست کھ بر شماست.بدانید کھ از ش«آنان می گمارد

و اما مالکیت و ملک و حکومت مؤمنان و مخلصین در جھان و از حیات دنیا، در عالم ملکوت است ھمانطور کھ خداوند چنین -١٢ز نفس وعده ای را بھ آل ابراھیم داده است یعنی کسانیکھ بر آئین ابراھیم حنیف زندگی می کنند کھ آئین براندازی نژاد و دھریت ا

حیات فردی و اجتماعی است. یعنی آنانکھ از ناسوت و دنیویت نفس خود فرا رفتھ و بھ ملکوت جھان رسیده اند در آنجا از ملک ملکوتی خداوند برخوردارند و سلطان وجودند و اینان را سلطان عادل نامند کھ بر ملکوت جان جوامع بشری سلطنت دارند از نزد

ولیای امام زمان بر روی زمین ھستند کھ اراده و حاکمیت او را بر اقوام و گروھھای بشری و در قلوبشان و پروردگارشان! و اینان ادر ملکوت جانشان القاء و اعمال می کنند و این حاکمیت و سلطنت الھی بر کلیھ طبقات بشری است خواه ناخواه و آگاه و ناآگاه! و

خداست. این حکومت بر دلھاست کھ قلمرو حکومت مطلقھ

ع�ی

Page 12: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٣

صد و پنجمفصل

١٠۵

لیاقت و رویاروئی - »لقاء«حضرت القی المکونین) -افعل الملقین -الفاعلین االقی -الملقین ااھدی -القی الملقین -ملقی -(القی

Page 13: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٤

یا القی یا ملقی

نائل آمدن، لیاقت داشتن، مالقات کردن و تالقی نمودن است. ولی دارای دو معنای بھ معنای القاء کردن، تلقین نمودن،» القی« -١کلی و ویژه است کھ دو روی امری واحدند: القاء و تلقین نمودن معنا، انگیزه و حقیقتی در انسانی و سپس حق آن موضوع القاء

قریبا ھمھ مشتقات این مصدر در قرآن کریم کھ از اراده شده را در جھان بیرونی محقق نمودن و بھ آن نائل شدن و مالقاتش کردن! ت الھی صادر شده است حامل این حقیقت دو جانبھ می باشد کھ انسان را مخاطب قرار داده است.

ھمھ مواھب ھدایت بخش خود را بھ اھلش القاء و تلقین می کند و با این بندگانش قرار -٢ خداوند در دھھا آیات کتابش تقریبابا جمال حقیقت این القاء شده ھا را می گذارد کھ کمال این حقیقت ھمان لقاء هللا است کھ برای عارفان در این دنیا و مابقی مالقات

مردمان ھم در قیامت کبرا رخ می نماید. کھ جملھ این القائات الھی در بشر بھ مثابھ من هللا و منانیت و منت او بر مؤمنان و بلکھ کل ای اسمایش بھ سموات کھ سرآغاز آفرینش است تا القای اسمایش بھ آدم و کلماتش بھ بشریت، و القای امرش بھ خلق است: از الق

ی جھت آفریده شدن، و القای وحی بھ صور گوناگون بھ ھمھ مخلوقات و وحی ویژه اش بھ انبیای الھی و القای کتاب ئعدمیت ھر شیاتش با ھمھ خالیق. کھ ھمھ حقایق القاء شده در جمال مطلقھ قدوسی اش رخ می و حکمت و روح بھ اولیایش و... و وعده روز مالق

کھ برترین و کاملترین القای الھی ھمان وحی ویژه و روحش بھ مؤمنان و نماید و این روز لقاء و تالقی و مالقات و لیاقت است. مرسلین و مخلصین است.

کھ -١۵غافر» روح را از امرش بھ ھر بنده ای کھ خواھد از برای دیدارش.باالبرنده درجات کھ صاحب عرش است القا می کند « - ٣ در آیھ ھر دو وجھ القاء مذکور است القاء برای مالقات! مالقات جمال ھمان روحی کھ القاء شده است!

کھ این القای ضد -۵٣حج» اراده کردیم کھ شیطان القا کند فتنھ ای را در دلھای مریض ریاکاران تا قلبشان قسی و سنگ گردد.« -۴مالقات است زیرا منافقان بھ این وسیلھ دلھایشان شقی شده و دیگر حقیقت ھیچ امری را در جھان درک و دیدار نمی کنند و گویا دلشان بھ ھر امر دوست داشتنی کور و عقیم می شود کھ این عذاب عظیم است!کھ ھمین جماعت در روز قیامت کبرا ھم تاب دیدار

زیرا لیاقت این مالقات را ندارند! -قرآن» در آن روز خود را با صورت در آتش سرنگون می کنند.«را ندارند و لقای الھی

تا -۵٢حج» ھر رسولی کھ برگزیدیم شیطان نیز اراده کرد تا در ایمانش القاء کند ولی خداوند باطل ساخت القای شیطان را!« -۵ -و کور شوند ولی خداوند آن شیاطین را با شھابی مورد اصابت قرار می دھد. (قرآن) رسوالن الھی از القای پروردگارشان مأیوس

در حقیقت کل جھان ھستی المتناھی در عرصھ غیب و شھود، تعین و محصول القای الھی در عدم است کھ ھمھ القاعات الھی را -۶ با القاء کننده وجود! بھ ظھور رسانیده است. و لذا جھان ھستی عرصھ مالقات با خداست، مالقات

در حقیقت ھر موجودی در جھان تعینات، ھم مخلوق القای وجود حق در عدم است و ھم محل تالقی وجود و عدم است و ھم محل -٧ظھور جمالی از حضرت وجود و مالقات خلق با حق است و ھم محل مالقات عدم با وجود! در این معنا بمان! پس کل جھان ھستی

و یا ملقی است! مظھر یا القی

تو ھرگز امید نداشتی کھ این کتاب آسمانی بھ تو القا شود ولی رحمت پروردگارت چنین ایجاب کرد اکنون کھ چنین است ھرگز « -٨این آیھ نشان می دھد کھ ھمھ القائات الھی از رحمت مطلقھ و کرم و فضل پروردگارست کھ -٨۶قصص» پشتیبان کافران مباش.

ائی، ھدیھ می شود پس نوری از ھدایت است و کافران منکر این امر می باشند زیرا خصم من هللا و منت الھی ھستند بدون تمنا و دع چرا کھ ھمھ امور را تنفیس و منی کرده اند برای عدمیت خودشان!

» عذاب الیم است. آنانکھ بھ نشانھ ھای الھی و لقایش (دیدارش) کافر شدند از رحمت خدا مأیوس می شوند و آنان را« -٩آنانکھ بھ نشانھ ھا و « -١٠۵کھف» آنانکھ بھ نشانھ و لقای ربشان کافر شدند ھمھ اعمالشان باطل و پوچ می شود.« -٢٣عنکبوت

آنانکھ نشانھ ھا و مالقات خدا را دروغ می خوانند ھمھ تالشھایشان « -١۶روم» دیدار ربشان کافرند ھمواره در عذابی حاضرند.

Page 14: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٥

این آیات و دھھا آیات متشابھ در کتاب خدا - ١۴٧اعراف» د در حالیکھ کل حاصل زندگیشان جز اعمالشان نیست.بیھوده می شونشان می دھد کھ باور و شوق و امید بھ لقاء هللا در زندگی علت العلل ھر سعادت و ھدایت و سالمتی است کھ بدون آن آدمی از روح

و لذا ھمھ تالشھایش بی ریشھ است و بھ مقصدی نمی رسد زیرا بی جان است چرا و عشق و امید و ھدف حیات خود تھی می گردد کھ خداوند جان جانان است و شوق بھ دیدارش، کل امید و روح زندگی انسان است. و بدون چنین باور و شوقی آدمی مجبور می

و ظلمات ھستند. چرا کھ ھر آنچھ کھ شود کھ برای خودش آرمانھای تصنعی و موھوم و شیطانی درست کند کھ ھمھ سراب و فریبدر ماده و معنا و احساس بشر است القای الھی است و حضور او در انسان می باشد. پس ناباوری بھ لقای او و جستجو نکردن این

دانی آنانکھ لقای ما را مشتاق نیستند در کوری و سرگر«لقاء، عین ناباوری و غفلت نسبت بھ خویشتن است و نسیان وجود است. فرشتگان حامالن -٢١فرقان» آنانکھ مشتاق مالقات ما نیستند فرشتگان بر آنان نازل نمی شوند.« -١١یونس» زیست می کنند.

روح امید و رحمت و لطف و محبت ھستند پس فاقدان چنین باور و شوقی در افسردگی و عبث و شقاوت بھ سر می برند و نسبت بھ ھ حق وجود خود کافر و غافلند زیرا ھر چھ ھستند و دارند از القای اوست. پس این کفر و بی ھر حقیقتی کورند! چرا کھ نسبت ب

میلی، عین کفر و نفرت انسان از خویشتن خویش است و ھمھ آرزوھا و آرمانھایشان باطل می گردد زیرا ھمھ افکار و امیال و رسند. احساسات بشری حاصل القای الھی است و جز در لقای الھی بھ کام نمی

آنانکھ در امید و جستجو و شوق لقای الھی در حیات دنیا نیستند کل دینشان میان تھی و در دنیا، بی ریشھ و بی ھدف است و -١٠بھ خدمت مادیت تباه می شود و ھیچ حقی از دین را در نمی یابند اال اینکھ آنرا تحریف و تبدیل می کنند زیرا ھر چیزی در زندگی

آنانکھ مشتاق دیدار با ما نیستند بھ حیات دنیا راضی «قای او را نوید می دھد و می تواند مظھر لقای با او شود: نشانھ اوست و لآنانکھ دیدار با ما را باور و امیدی ندارند مایلند کھ قرآن و « -٧یونس» شده و بھ آن دل می دھند و اینان نسبت بھ آیات ما غافلند.

لقاء «و عجبا کھ شاھدیم اکثر ترجمھ ھا و تفاسیر قرآنی موجود در جھان اسالم، -١۵یونس...» د آیات ما را تبدیل و تحریف کننمی کنند نھ دیدار با خدا و دیدار با جمالش. و این » رضای خدا«(روی خدا) را ترجمھ و تفسیر بھ » وجھ هللا«و » لقاء رب«و » هللا

براستی آنانکھ حجت «در دین آخرالزمان است کھ دین لقاء هللا و معراج است.عین تحریف و تبدیل مھمترین و کلیدی ترین پیام خدا ھای آشکار الھی و ھدایتش را پس از نزول و بیانش کتمان می کنند خدا لعنتشان می کند و ھر لعنتی در ھر کجا بھ سوی آنھا می

بدان کھ حقیقت لقاء -١۵٩بقره» ر و مھربان است.رود مگر آنکھ توبھ کرده و اصالح شوند و اقرا بھ حقایق کنند کھ خدا توبھ پذیاست و بستر امامت است عصاره و گل سرسبد قرآن و اسالم است کھ در » امام«هللا در حیات دنیا کھ ذاتا برخاستھ از راز وجود

ء هللا و لقای رب و مذھب امامیھ متبلور شده است. پس عجبا کھ مترجمین و مفسرین شیعھ ھم دچار ھمین انحراف و تبدیل لفظ لقا وجھ هللا و جنب هللا شده اند کھ تماما بیان حق امام و امامت است و تجلی لقاء الھی!

از سوره یونس آشکارا بیان می کند کھ منکران لقاء هللا در دنیا گم شده و از درک آیات خدا ھم کور می مانند و اینست ٧آیھ -١١کسی کھ مشتاق دیدار خداست البتھ کھ وقت دیدارش «رجمھ شاه کلید قرآن یعنی لقای الھی! راز اینھمھ تحریف و تبدیل آشکار در ت

-۵عنکبوت» می رسد و او شنوای داناست.

کھ این آیھ آشکارا از لقای در -۶انشقاق» ای انسان تو بواسطھ شوق و جھادت بھ پروردگارت می رسی و دیدارش می کنی.« -١٢مھ خالیق بھ جبر در قیامت کبرا با جمال حق روبرو شده و از این مالقات بھ بھشت یا دوزخ می روند دنیا سخن می کند وگرنھ کھ ھ

بدانید کھ در تردید نسبت بھ دیدار پروردگارشان «و این امری جبری و محتوم است و ربطی بھ شوق و جھاد برای لقای او ندارد. یعنی از ھرچیزی قابل رؤیت است اگر - ۵۴فصلت» ھر چیزی محیط است. ھستند در حالیکھ او ھر چیزی را در بر گرفتھ است و بھ

شوق دیدارش را داشتھ باشند ھمچون علی مرتضی کھ در ھر چیزی خدای را می دید! و شیعھ اش نیز باید چنین باشند و چنین خواھند!

در حیات دنیا، علت اول و آخر امر با آیاتی کھ ذکر شده و می شود درک می کنیم کھ باور و شوق و جستجوی لقای الھی -١٣ھدایت و ایمان و اخالص و معرفت دینی است و بدون این، آدمی کور و کر و گمراه و نومید و شقی است حتی اگر عالمھ دھر در

ا و بین چرا در خودتان تفکر نمی کنید تا ببینید کھ ھرچھ کھ در زمین و آسمانھ«دین باشد ولی ھیچ حقی را در جھان درک نمی کند: -٨روم» آنھاست بر حق است و اجل مسمی! ولی مسئلھ اینست کھ اکثر مردمان بھ دیدار پروردگارشان ناباورند.

Page 15: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٦

اصال علت و مقصود از آفرینش عالم و آدم جز لقای الھی نبوده است و لذا بدون چنین باور و جستجوئی، ھیچ حقی در جھان -١۴اوست خدائی کھ آسمانھا را بی ھیچ ستونی آشکار برپا نمود و «قابل حصول و فھم نیست جز کوری و سرگردانی و شرک و نفاق:

رشید را تسخیر نمود تا وقت معین. و تدبیر کرد امرش را و تفکیک نمود نشانھ ھایش را تا سپس بر عرش مستقر شده و ماه و خو -٢رعد» شاید بھ دیدار پروردگارتان باور و یقین یابید.

پس باید اعتراف کرد کھ امروزه در آخرالزمان فرق بین کفر و ایمان، ھدایت و ضاللت، علم و جھل، یقین و شک و فرق بین -١۵آنانکھ «غیر اسالم و شیعھ و غیر شیعھ جز در باور بھ لقاء هللا و جستجو و شوق این لقاء در حیات دنیا نیست ! بدان! اسالم و

و بدون چنین باور و شوق و جستجوئی ھیچ محقق و عالم دینی و - ۴۵یونس» لقای الھی را تکذیب می کنند قابل ھدایت نیستند.بھ زودی آیات خود را در آفاق و انفس شما بھ شما می نمایانیم تا بر شما عیان گردد کھ «: غیر دینی بھ ھیچ حقیقتی نائل نمی آیند

او حق است. و آیا کافی نیست کھ پروردگارت در ھر چیزی شھید و شاھد است؟ بدانید کھ ایشان از مالقات پروردگارشان در شک تمام حجت خداست بر عالم و عامی و بخصوص بر مسلمین و و این ا -۵٣- ۵۴فصلت» ھستند. بدانید کھ او بھ ھر چیزی محیط است.

امامیھ! این کیست کھ حق است و ھمھ آیات و مکاشفات الھی در درون و برون آدمی جھت اثبات حق اوست؟ او حق خداست و امام کتابش و در جھان بیرون و مبین است کھ مظھر لقاء هللا است و چون اصال باوری بھ این دیدار در دنیا نیست پس ھمھ آیات الھی در

و گفت «ترجمھ می کنند ھیھات از لعنت خدا! » رضای الھی«را » لقای الھی«اندرون، درک و تصدیق نمی شود و بلکھ آشکارا شفاعت کردن از آن کسی است کھ خدا اذنش داده است، پس از فروکش کردن ھراسشان پرسیدند او کیست: گفت او حق است کھ

آیا بھ راستی بخصوص علمای امامیھ چگونھ در قیامت پاسخگوی خدایشان در قبال اینھمھ آیات آشکار -٢٣أسب» علی کبیر است. خواھند بود آنانکھ لقای الھی را رضای الھی ترجمھ و تفسیر می کنند. پس رضای الھی را چھ ترجمھ می کنند؟ البد قضای الھی؟!

انسان را «ب است دیگر جائی برای ھیچ تحریف و تردیدی باقی نمی گذارد: سوره لیل کھ سوره شب زنده داران مشتاق لقای ر -١۶پس مقام رضا ١٩- ٢١لیل» دگارش چیزی قابل مطالبھ نیست اال جمال اعالیش را کھ چون دیدار کند بھ مقام رضا رسد!ردر نزد پرو

نب خدا و نھ خلق! پس مقام راضیھ کھ کمال سلوک معنوی است حاصل لقای الھی است پس بی لقاء ھیچ رضائی نیست نھ از جامرضیھ مقام لقاء هللا است! و آنانکھ می پندارند کھ بی لقایش می توان بھ رضایش رسید دچار رضای ابلیسی یعنی استکبار و خود شیفتگی و خودپرستی می شوند کھ غایت شرک و ظلم عظیم است: آنانکھ خدای را بھ ظن خود و ھوای نفس می خوانند و می

-ند اینست شرک کھ ظلم عظیم است و خداوند مشرکان را عذاب می کند... آیات مکرری از قرآن کریمپرست

مشتاقان لقای پروردگار در جستجوی لقایش بھ چنان حدی از عطش می رسند کھ آرزوی مرگ می کنند تا پس از مرگ -١٧و در چنین آرزوئی -قرآن» است بگویند آرزوی مرگ می کنند.آنانکھ دعوی دوستی با خدا دارند (اولیاء هللا) اگر ر«دیدارش کنند.

بھ تحقیق کھ آرزوی مرگ می کردی «است کھ از دنیا پاک شده و الیق لقای الھی می شوند کھ این بنده مشمول این امر بوده ام: بزرگانی کھ چون اصال و عجبا بر ترجمھ ھا و تفاسیر برخی از -١۴٣آل عمران» پیش از آنکھ دیدارش کنی پس دیدارش کردی.

منکر این دیدار در حیات دنیا ھستند در ترجمھ ھا و تفسیر این نوع آیات دچار اشد ھذیان و تحریف و تبدیل آشکار کالم هللا می شوند. ھیھات از لعنت الھی!

نیست چرا کھ » لقاء هللا«کرپس بدان کھ از میان اینھمھ اذکار و آیات و حقایق الھی، ھیچکدام بھ اھمیت و اصلیت و وجوب ذ -١٨زیرا القای ھر ذکری، ذکر لقاء -۵مرسالت -مقصود خدا از آفرینش است کھ در سراسر قرآن متذکر است: سوگند بھ القاکنندگان ذکر

ح قدسی و هللا است پس ذکر لقاء هللا اذکر الذاکرین و اکبر اذکار الھی است. زیرا القای ھمھ اذکار و آیات و وحی ھا و امرھا و ارواکتاب و حکمت و علم لدنی جھت دیدار با القاء کننده آنھاست. پس این فصل از کتاب ما بھ مثابھ القای لقاء هللا است پس القای جمال

ھر القائی است و القای ذات و مبدأ و معاد ھر ذکری است و آن القای امامت است و خالفت و قیامت!

شر در نوع برخورد و کاربردی و حفظ و حراست از اموریست کھ از جانب خدا یا رسول و پس لقای پروردگار، غایت لیاقت ب -١٩امام بر دل آدمی القاء می شود اعم از ایمان، ذکر، معرفت، محبت یا روح و وحی وحی! اینکھ دریافت کننده این القائات الھی با آنچھ

نفیس (منی کردن) خطرناکترین کاریست کھ اکثرا با این یافتھ ھای کھ یافتھ چھ معاملھ ای می کند و چھ قضاوت و نظری دارد کھ تالھی می کنند کھ ھمان شرک است. و لذا ھرگز بھ قلمرو وصال و لقای رب و بھشت و یقین نمی رسند چون لیاقتش را ندارند چون

خدا بھتر می « -قرآن کریم -د اال بخودشانخیانت کرده اند. آنانکھ با خدا و رسول و مؤمنان (امامان) خیانت می کنند خیانت نمی کنن

Page 16: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٧

کھ محور و اساس لیاقت و استحقاق ھدایت ھمانا -قرآن» داند کھ چھ کسی استحقاق ھدایت دارد کھ اوست آگاه و بینا بھ ذات دلھا.حب ایشان می امام) است کھ آیا فردی کھ القائات معنوی را از کسی دریافت می کند تا چھ حدی مشتاق و م -شوق لقای رب (پیر

شود و یا زان بعد ایشان را رقیب و خصم خود حساب می کند بھ میزانی کھ این القائات را منی می کند. مثل دزدی کھ کاالی مرغوبی یافتھ و می گریزد و لذا از صاحب این کاال نفرت دارد و دیگر نمی خواھد او را مالقات کند. اینست کھ در قرآن کریم میزان استحقاق

اقت ھدایت و شوق و جستجوی دیدار با رب است کھ رب اولیای الھی، خداست و رب سائر مؤمنان ھمین اولیاء ھستند کھ مظھر و لی در دیدار مشتاقانھ با پیر است کھ چھ بسا لقاء هللا رخ می دھد: چون تعلیم و تربیت و ربوبیت حق برای مردم می باشند. و اتفاقا

پس فاصلھ بین القاء و لقاء، سراسر معرفت نفس است و -(ص) رسول اکرم -اوند دیدار می شودمؤمنی بھ دیدار مؤمنی رود خد لقاء. -لیاقت -اطاعت خالصانھ از رب کھ قلمرو کسب لیاقت است: القاء

ع�ی

Page 17: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٨

یکصد وششمفصل

١٠۶

اعتماد و دل باوری - »ایمان«حضرت امان) -منان -من -امین -آمن -(مؤمن

Page 18: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٥٩

یا مؤمن

نیز از اسمای ذات ازلی خداوند است کھ در کتابش ھمچون سائر اسمای مشابھش، فقط یک بار ذکر شده است » المؤمن« - ١ ھمچون احد و صمد و سالم!

از من ذات ازلی خداوند است.و مصدر من است پس برخاستھ » امن «مؤمن از ایمان و از ریشھ -٢

بھ معانی امنیت، پیمان، عھد، سوگند، امانت و باور کردن بھ کار رفتھ است. پس مؤمن بھ » امن «ایمان در قرآن کریم و نیز -٣معنای موجودی صاحب من ذاتی و ھویت و وجود و اصلیت خودبخودی است و لذا در خود ایمن است و بخودش متعھد است و قسم

پس درک می کنیم کھ از »! المؤمن«ده بھ خویش است و خود را بھ تمام و کمال باور دارد. و این خداست تحت عنوان اسم خوراسمای ذات مطلق و احدی اوست. و خداوند بھ ھرکسی ھم این من و ایمانش را بھ ھر درجھ ای اعطا نماید ھمچون او مؤمن می

-١۶۴آل عمران» د بھ مؤمنان، من داده است(منت نھاده است).خداون«شود با ھمین ویژگیھائی کھ ذکر شد:

پس مؤمن شدن یعنی خود شدن بھ ذات! و چون ذاتی جز خدا نیست و فقط اوست کھ در ھستی اش خودش است پس فقط در -۴ الحاق بھ ذات او در خویشتن است کھ ایمن و متعھد بھ خود و باورمند بھ خود می شویم یعنی مؤمن!

ایمان بھ خدا عین ایمان بھ خود است کھ حاصلش اتکاء بھ نفس خود و تعھد و سوگند بھ خود است و احساس امنیت و پس -۵اطمینان و آرام و قرار در خود است و باور داشتن تمام و کمال بھ خود! و این تعریف انسان کامل است و امامان! و لذا در قرآن

ت منظور امامان ھستند کھ سائر اھالی ایمان بایستی تحت والیت و رھبری آنھا باشند کریم ھرکجا کھ سخن از مؤمن و مؤمنین اس -۵۵مائده» براستی کھ ولی شما خدا و رسول و مؤمنان ھستند.«زیرا آنھا تحت والیت و رھبری و ایمان بھ خدا و رسول ھستند:

براستی کھ خدا با مؤمنین «با خدا ھستند و خدا با آنھاست: پس مؤمنان بھ درجھ ایمانی کھ یافتھ اند دارای من هللا ھستند پس -۶ می فرماید کھ ایمان را ده درجھ است کھ سلمان فارسی در درجھ دھم آنست! (ع)و علی -١٩انفال» است.

لق و ایمان اساس و بستر ھمھ اخالق الھی و فضائل معنوی و علم لدنی و صفات و اسماء هللا است. و لذا ھر ایده و صفت و خ - ٧خوی و عملی از بشر یا ایمانی است و یا غیر ایمانی. و نیز اینکھ ھمھ اسماء و صفات خدا بھ ھمان درجھ ایمان آدمی در او فعال و زنده است. پس درجھ علم و تقوا و عدل و صدق و قدرت و محبت و حکمت و خالقیت ھر مؤمنی بھ ھمان درجھ ایمان اوست. پس

ظالم و شقی، سخن بیھوده و ناحق و غیر ایمانی است و واقعیت ندارد ھمانطور کھ سخن گفتن از عاقل سخن گفتن از مؤمن جاھل یا و عالمی کافر ھم مھمل و باطل است. بھ ھمین دلیل ھیچ اسم و صفتی بھ اندازه ایمان در کتاب خدا ذکر نشده است.

یق تر از دین صرفا ذھنی و موروثی و فرھنگی است و لذا پس ایمان امری قلبی و ریشھ دار در جان و فطرت است کھ بسیار عم -٨و لذا در سراسر قرآن سخن از -قرآن» مگوئید کھ ما مؤمنانیم بلکھ شما اسالم آورده اید و دین در شما قلبی نشده است.«فرموده

مؤمنان! یعنی کسانی کھ دعوی ایمان دارند و لذا» امنوا« در دھھا آیھ، نشانھ ایمان آورده منظور داعیان ایمان است و نھ لزوماشده است کھ این داعیان و نو ایمان آورندگان بھ صدق و کذب و درجھ ایمان خود آگاه باشند و دچار امر مشتبھ نشوند و ھمواره

امتحان می شوند کھ صدق و کذب و درجھ ایمانشان بر آنھا معلوم گردد.

یعنی اھل -۵۵مائده» ولی شما، خدا و رسول و مؤمنان ھستند.«اینھا ھستند: حداقل ھای دین قلبی یعنی ایمان در قرآن کریم -٩بر زن و مرد مؤمن نشاید کھ بھ اختیار خود باشند بلکھ در «ایمان بایستی دارای ولی امر و امام باشد و در اطاعت او زیست کند:

- ٣٧احزاب» رین ضاللتھای آشکار دچار می شوند.ھر کاری از رسول اطاعت می کنند کھ اگر سرخود عمل کنند بھ گمراه کننده تیعنی آنانکھ براستی دارای درجھ ای از ایمان ھستند و از اولیای خود اطاعت نمی کنند از سائر مردمان گمراه تر و رسواتر می

عنی دچار شرک شوند: شوند و در ظلمانی ترین تاریکی گرفتار می آیند! و نیز اینکھ نبایستی از غیر از اولیای خود اطاعت کنند یو دیگر اینکھ اھل ایمان کسانی ھستند کھ پس از -١۴۴نساء» ای کسانیکھ ایمان آورده اید غیر مؤمنان را اولیای خود نگیرید.«

Page 19: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٠

ایمان آوردنشان در راه خدا ھجرت می کنند تا بتوانند از دین سھوی و موروثی و تاریخی کھ سراسر شرک و نژادپرستی و آئین پاک شوند و عادات زشت مشرکانھ را ترک نمایند و متقی شوند. و لذا امر بھ ھجرت از بیشترین آیات و نشانھ ھای اھل پدران است

» اھل ایمان کسانی ھستند کھ در راه خدا ھجرت و جھاد کردند...«ایمان در قرآن است و از امور واجب سرآغاز ایمان می باشد: ای اھل ایمان «تر از خانواده و نژاد خود ندارند کھ در رأس آنھا ھمسر و فرزندان ھستند: زیرا اھل ایمان دشمنی خطرناک -٧۴انفال

-١۴تغابن» بدانید کھ ھمسر و فرزندانتان دشمنان آشکار شمایند! بدانید و عفو کنید و مراقب باشید...

و اما اھل ایمان بھ درجھ ایمانشان دارای ماھیت و خلق و خو و معنویت و زندگی روحانی ھستند و ھمھ امور عبادی و -١٠اھل ایمان کسانی ھستند کھ «معیشتی و اجتماعی آنھا متفاوت است و در جامعھ صاحب نوری ھستند کھ بھ آن شناختھ می شوند:

ن منجلی می گردد بھ نور خدا. و چون آیات الھی را برایشان تالوت و متذکر شوی بر چون خداوند را بھ یادشان آوری قلوبشادر حالیکھ غیر مؤمنان در قبال یاد خدا و آیات او، -٢انفال » ایمانشان افزوده می شود و بھ خدایشان باور و توکل کامل دارند.

و نیز اینکھ اھل ایمان حقیقی ھرگز دچار -می شود. (قرآن)متشنج و تیره و تار شده و بھ عذاب می افتند و بر نفرتشان افزوده استکبار مذھبی نسبت بھ سائر مذاھب الھی نیستند و سائر پیامبران را ھمچون پیامبر خود حرمت می نھند و دوست می دارند:

» ھیچ فرقی نمی گذاریم. مؤمنان بھ خدا و فرشتگان و ھمھ کتب و رسوالن الھی ایمان دارند و می گویند ما در میان پیامبران«و مھمترین نشان و صفت اھل ایمان توکلشان بھ خداست و لذا در سختی ھا پریشان و افسرده و در بھ در و دریوزه نمی -٢٨۵بقره

و اینکھ -١١و مائده ١٢٢و ١۶٠آل عمران» مؤمنان باید بھ خدا توکل کنند.«شوند کھ در این باره آیات بسیاری وجود دارد. مؤمنان «رزق بسیط و کریم می باشند پس بسیار قانع و آرام ھستند و بحرانھا و تورمھا آنھا را پریشان و ربائی نمی سازد: دارای

کسانی ھستند کھ صاحب درجات در نزد پروردگارند و دارای طبع عذر طلبی و مغفرت در رابطھ با دیگرانند و از رزقی کریم و -۴انفال» باعزت و عزیز برخوردارند.

و نیز اینکھ اھل ایمان دارای درجھ ای از نور خدا می باشند پس در روابط با دیگران منشأ آرامش و عزت و روشنایی و -١١بیداری ھستند. و اینکھ بایستی بھ سوی دین خالص حرکت کنند تا دینشان فقط برای خدا و رضای او باشد زیرا اکثر مردم از دین

مؤمنان کامل کسانی ھستند کھ دارای رسالت می باشند و برگزیده خدایند و بایستی مظھر و اسوه آئین خالص بیزارند. (قرآن) و اماشما مؤمنان را خدا برگزیده تا پیرو آئین ابراھیم حنیف باشید و در راه خدا جھاد کنید (یعنی اھل عرفان نفس «ابراھیم حنیف باشند:

کھ این مؤمنان با -٧٧حج» شاھد بر مردمان. و خدا شما را کفایت می کند...باشید) کھ رسول شاھد و شھید در شماست و شما محمد «و اینان استمرار رسالت محمدی ھستند: -١٠١آل عمران» بدانید کھ رسول در شماست.«رسول خدا در باطن محشورند:

ی سائر اھل ایمان ھستند. کھ این دستھ از مؤمنین ھمان علیین و اولیا -٢٩فتح» رسول خداست و آنانکھ با اویند...

یعنی تمام -١٠٣نساء» صلوة در دلھای مؤمنین نوشتھ شده است.«مؤمنان کامل مقیم در صلوة و زکات ھستند و دائم الصلوة! -١٢زندگیشان را از دنیا پاک کرده اند و این معنای مقیم در زکات بودن است و در میان مردم مظھر خشوع و یاریگری و ھدایت می

» براستی کھ ولی شما خدا و رسول و مؤمنانی ھستند کھ مقیم در صلوة و مقیم در زکات و دائم در رکوع می باشند.«د: باشنبر روی » المؤمن«زیرا ولی این مؤمنان اولیائی، رسول است کھ در آنھاست و ولی رسول ھم خداست. اینان مظاھر اسم -۵۵مائده

ند کھ برای خلق حامل نور امنیت و شفاعت و سالمت و اطمینان و روشنایی می باشند. زمین می باشند یعنی مظھر من هللا ھست

و خداوند بھ برخی از این مؤمنان کاملش از نزد خود روحی القاء می کند و آنھا را بھ لقای الھی می رساند تا در میان مردم -١٣ده درجات و صاحب عرش القاء می کند از امر خود روح را بھ باالبرن«حامل این پیام باشند و مردم را بھ دین خالص دعوت کنند:

- ١۵غافر»ھر بنده ای کھ بخواھد تا ھشدار دھد برای لقاء هللا.

ایمان در یک کلمھ با ھمھ ابعاد و اصول و ارکانش، حاصل ایمان بھ خداست کھ خدا با ھمھ اسماء و صفاتش در ھمھ حال و -١۴پس حمد و ذکر و پرستش او! و لذا در فرھنگ قرآنی دو نوع ایمان داریم کھ ادعا می ھمھ جا ھست بخصوص در جان من! و س

شود: ایمان کافرانھ و ایمان مؤمنانھ، ایمان از راه دور و ایمان از نزدیک: ایمان بھ خدای آسمانھا و ایمان بھ خدائی کھ در دل و گویند کھ «ر کتابش ایمان از راه دور را اصال ایمان نمی داند: جان و سراسر زندگی حاکم و ناظر و فاعل است. کھ البتھ خداوند د

ایمان آوردیم بھ خدا! بگو کھ چگونھ از دور دست ھا بھ خدا ایمان آورده اید؟ براستی آنانکھ کافر شدند عالم غیب را در جائی بسیار ۵١- ۵٢سبأ» دور می دانند.

Page 20: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦١

ھ خدا را قریب (نزدیک) می یابند و کسانی کھ خدا را اقرب (در نزدیکترین و اما مؤمنان حقیقی نیز دو نوع ھستند: آنھائی ک -١۵خدای مؤمنان کامل -)١۶) و خدائی کھ از رگ گردن ھم بھ انسان نزدیکتر است. (ق۶١حد) می یابند خدائی کھ نزدیک است. (ھود

قریب است کھ در وجود علیین با آنھا کھ علیین و صاحب روح ھستند خدای اقرب و باطنی است . ولی خدای سائر مؤمنان خدای سخن می کند . پس مؤمن حقیقی خداوند را یا در درون خود دارد و یا در کنار خود!

و مؤمن بھ معنای باورمند و ایمن نیز ھمچون سائر اسماء و مصدرھا در زبان عرب در آن واحد حامل دو » ایمان«و اما -١۶بھ خدا در خویشتن باشد حاصلش ایمنی و اطمینان و روشنایی است ولی اگر ناشی از اگر ایمان حاصل باور مفھوم متضاد است.شیفتگی جاھالنھ و شیطانی باشد حاصلش ظلمت و بیقراری و ھراس است. بھ ھر حال مؤمن انسانی متکی بھ -خودباوری و خود

حاصل باور بھ شیطان در خویش باشد حاصلش باور و ایمن در خویش است اگر باور بھ خدا در خویش باشد. ولی اگر - خود و خود کفر و ھراس و بخل و تاریکی است. و اما میزان چیست؟ امام حی! یعنی مؤمن بی امام، مؤمن بھ شیطان است یعنی کافر است.

ع�ی

Page 21: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٢

یکصد وھفتمفصل ١٠٧

ھمیاری - »مودت«حضرت اقرب الموددین) -احق الودودین -اود الموددین -مودد -ودود -(ود

Page 22: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٣

یا ودود

» ولی«است بھ معنای دوستی کردن است ولی نھ لزوما از بابت دوست داشتن و محبت! پس مترادف » ود«مودت کھ از مصدر -١است یعنی اھل مودت با » ودود«نیست بلکھ نوعی دوستی نمودن و یاری کردن عام است نسبت بھ ھمھ! و خداوند » حبیب«و

-١۴بروج» ی گرداند و او آمرزنده و ودود است و صاحب عرش مجید.اوست کھ پدید آورده و باز م«ھمگان است:

بھ ھمین دلیل خداوند جز کسانی کھ با خدا و رسولش دشمنی می کنند ما را امر بھ مودت با ھمگان نموده است. ولی از مودت با -٢ ) ٢٢اھل ایمان نیستیم. (مجادلھ دشمنان خدا و رسولش بازداشتھ حتی اگر عزیزترین خویشان ما باشند کھ اگر چنین کنیم

و از نشانھ ھایش اینکھ از نفس خود شما برای شما ھمسری آفرید کھ تسکین می یابید در نزدش و بین شما مودت و رحمت « -٣نخست اینکھ از مودت خداوند نسبت بھ ھمھ انسانھاست کھ از نفس -٢١روم» قرار داده است و این نشانھ ای برای اھل تفکر است.

تا بتواند در کنارش آرامش و قرار یابد و بلکھ رحمت و مودت ھم در رابطھ شان قرار می دھد می آفریندھر کسی برایش ھمسری با اینکھ از دو جنس متضادند کھ ھر کدام می خواھد دیگری را بھ عشق و پرستش خود وادارد. پس مودت و رحمت رابطھ زناشوئی

ی جھت ھدایت بھ سوی او می باشد یعنی یک بینھ و معجزه است از برای کسانی کھ تفکر می کنند. براستی از نشانھ ھای (آیات) الھاز بینات برای اھل ھدایت است و بھ » وادی«و ھمچون نوری در ظلمات است و دوستی در غایت دشمنی! پس رابطھ زناشوئی یک

کھ در دین مبین اسالم، ازدواج نیمی از دین است زیرا معنای مودتی برای ھمھ خالیق است جھت ھدایت بھ سوی خدا! و اینست یکی از وادی ھای سیر و سلوک عرفانی است. ھمانطور کھ رابطھ امام و مأموم نیز رابطھ دو ضد است کھ بھ ھدایت می انجامد

زیرا رابطھ وجود و عدم است.

ھای ھدایت خلق بھ سوی رستگاری و حیات جاوید! زیرا را در می یابیم بھ معنای گشاینده وادی » ودود«اینک بھتر معنای اسم -۴است بھ معنای راه یاری و دوستی خدا با خلق جھت ھدایتش بھ سوی خودش کھ سرمنشأ » ود«بھ لحاظ لغت ھم وادی از لفظ

مودت الھی رحمت و ابدیت و کمال است. و لذا ھریک از مراحل سیر و سلوک عرفانی را یک وادی می گویند کھ بھ معنای راھی ازبھ سوی مؤمنان است تا آنھا را بھ سوی خود بکشاند. کھ ازدواج یک وادی و مودت عامھ برای کل بشریت است و لذا ھمھ انبیاء و اولیای الھی از این وادی کھ یکی از پیچیده ترین وادی ھای ھدایت است با سرافرازی عبور کرده اند ولی اکثر مردمان در این

و ھالک می شوند. نخستین وادی ساقط

پس ازدواج ھمانطور کھ آیھ مذکور می فرماید یک خلقت و یک مودت الھی برای ھدایت و رستگاری است. یعنی ازدواج -۵ھمانطور کھ بارھا نشان داده ایم نخستین مرحلھ از خلق جدید انسان است و لذا می فرماید کھ: از نفس خود شما برای شما ھمسری

این معنا بمان! پس اگر با چنین نگاھی بھ زندگی زناشوئی و ازدواج بنگریم آن را وادی الھی برای نجات و کرده ایم! در خلقرستگاری جاوید می یابیم و نھ اسبابی برای عیاشی و فساد و خودپرستی و بنده سازی ھمسر و فرزندان! زیرا در این آیھ،

زناشوئی قلمرو آفرینش جدید است.

ر راه، شرایط و موقعیتی کھ خداوند پیش روی کسی قرار می ھد یک مودت الھی بھ مفھوم دقیق کالم یک وادی باید دانست کھ ھ -۶از سیر الی هللا است کھ حضرت ودود صاحب و ناظر این راه است کھ اگر آدمی اھل ایمان و تفکر باشد از ھر موقعیت بھ ظاھر

کھ در واقعھ ازدواج یک مودت عامھ است و اگر خدا بین زن و شوھر مطلوب و نامطلوبی راھی بھ سوی او می جوید، ھمانطورمحبت و مودت قرار داده است پس خود حضرت ودود و رحیم در این رابطھ شاھد و ناظر است کھ اگر حقوق الھی رعایت شود حتی

) ٢٢٣واقعھ لقاء هللا ممکن می شود. (بقره

کھ این مودت و دوستی -٢٣شوری» رسالتم نمی خواھم جز مودت نزدیکانم.ای رسول بگو کھ من ھیچ پاداشی از شما برای « -٧با نزدیکان رسول عین مودت رسول است نسبت بھ آنان. چرا کھ نزدیکان رسول مقرب ترین مؤمنانند وھر یک بھ مثابھ دربی از

اگر با این نزدیکان دوستی شود مودت خدا و رسول بھ سوی اھل ایمان می باشند یعنی ھریک وادی بھ سوی رسول و خداوند است

Page 23: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٤

و نھ انکار و دشمنی کھ معموال بیشتر است. چرا کھ راز دوست دوست در قلمرو ایمان ازبزرگترین رازھاست کھ برای درک و دریافت این مودت و یاری بایستی جھادی کبیر بر علیھ ابلیس و استکبار نفس در پیش گرفت زیرا کسی کھ با نزدیکان رسول بھ

مودت، عداوت کند بزودی بھ انکار و عداوت با رسول می رسد و خداوند. جای

مودت تالشی برای دوست شدن است و لذا قلمرو رسیدن بھ مقام والیت و محبت الھی است. پس اساس ھمھ تالشھای اھل ایمان -٨د ھمانا نزدیکان رسول می باشند یعنی در رابطھ با رسوالن زنده می باشد کھ درب ورود بھ این مودت الھی کھ رسوالن زنده ھستن

دوستان دوست. پس مودت قلمرو دوستی کردن با دوستان خدا و رسول است. ھمانطور کھ خداوند حتی با دشمنان خود مودت دارد و و ھمواره راھھایی را بھ سوی خود پیش روی آنھا قرار می دھد. ولی مؤمنان طبق امر شدید خداوند حق ندارند با دشمنان خدا

رسول مودتی داشتھ باشند حتی اگر این دشمنان عزیزترین اعضای خانواده باشند.

یعنی آنانکھ با صلح با -٩۶مریم»آنانکھ ایمان آورده و بھ صلح رسیدند خدای رحمان برایشان دوستی (ودود) قرار می دھد.« - ٩قعیتی را و ھر راھی را یک وادی ودودی پروردگار می عالم و آدم رسیده اند و دست از عداوت با خلق کشیدند ھرکسی را و ھر مو

یابند یعنی از ھمھ سو مورد مودت حضرت ودود قرار می گیرند و کل جھان ھستی ودود آنھاست یعنی در مودت با آنھاست.

ع�ی

Page 24: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٥

یکصد وھشتمفصل

١٠٨

ارزشیابی - »احصاء«حضرت المقدرین) ااحصی -الحصین ااعلی -ارفع الحصین -الحصین ااحصی -محصی -(حصی

Page 25: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٦

یا محصی

ھمھ ترجمھ ھا و » حصی«محصی و احصاء از مصدر - ١ بھ معنای بھ حساب آوردن، حصول و ارزیابی است و بر خالف تقریباتفاسیر موجود بھ معنای شمارش کردن بھ عدد نیست چرا کھ خدا نیازی بھ شمردن ندارد زیرا شمار ھمھ خلقش را دارد. پس

اب است ارزش یابی کیفی! کھ از اسماء هللا است بھ معنای ارزی» محصی«

(بھ تحقیق کھ ھمھ چیز را یک بھ یک ارزیابی نمودیم.) تقریبا ھمھ ترجمھ ھائی کھ شھامت -٩۴مریم» لقد احصاھم وعدھم عدا « -٢ارش را بھ کار برند این آیھ را بدینگونھ ترجمھ کرده اند: براستی کھ ھمھ چیز را بھ خوبی شم» احصاء«یافتھ اند کھ معادل فارسی را ھم » تعدید«استفاده کرده در کنارش » حصی«و عجبا کھ خداوند در بسیاری از آیاتش کھ از این فعل -کرده ایم بھ تمام و کمال

آورده است تا بھ ما بفھماند کھ احصاء غیر از تعدید و شمارش عددی و ارقامی و حسابی است مثل ھمین آیھ مورد بحث! ولی با را شمارشگر ترجمھ کردند و برخی ھم » محصی«مفسرین فارسی زبان، این نکتھ آشکار را درنیافتند و لذااینحال اکثر مترجمین و

بدون ترجمھ فارسی آن را بکار گرفتھ اند یعنی احصاء!

و اما در این آیھ شاھد یک حقیقت بزرگ علمی و عرفانی ھستیم کھ باز مثل بسیاری دیگر از آیات یا در ترجمھ ھا و تفسیر - ٣و از ھر آنچھ از او خواستھ اید بھ شما بخشیده است و اگر نعمت هللا را بشمارید نمی «تحریف شده اند و یا بھ کلی مغفول مانده اند:

ولی ھر - ٣۴ابراھیم» توانید قدر و ارزش آن را بیابید (احصاء کنید) و بھ راستی کھ انسان بسیار ظالم و کافر و قدر نشناس است.یر بھ فارسی از بزرگان کھ دیده ایم اینگونھ ترجمھ کرده اند: ھرگز نمی توان نعمات خدا را بشمارید زیرا تعداشان چھ ترجمھ و تفس

بی پایان است...؟؟ مسئلھ اینست کھ آیا اصال شمردن نعمات و مخلوقات خدا در کائنات چھ ارزشی دارد مثل آن منافقی کھ می را بداند!؟ ولی مسئلھ اینست کھ نعمات الھی یعنی ھمھ داده ھای مادی و معنوی خدا )(عخواست تعداد موھای سر و ریش امام علی

کھ حتی بدون اراده و طلب آدمی بھ او اعطا می شود و بشر برایش کمترین زحمتی نمی کشد جھت ارزیابی و قیمت و خاصیتش قابل ) نمی توان قدر و حقیقت این نعمات را درک و حاصل شمردن نیستند. یعنی از طریق محاسبات عددی و ریاضی (و بھ اصطالح علمی

نمود . این اساس کفر بشر است و لذا خداوند در آیھ مذکور بشر را بھ اشد ظلم و قدرنشناسی و جھلش سرزنش و توبیخ می کند. و در این علوم کافرانھ این خطاب بھ کل علوم و فنون بشری است کھ کل جھان ھستی و نعمات طبیعی خدا را از طریق ریاضیات کھ ما

ھستند ارزیابی می کند و لذا آنرا بیھوده می یابد و بھ تبدیل و تباه سازی آن می پردازد کھ حاصلش دوزخ صنعت و تکنولوژی است کھ » ھر چھ کھ شمرده می شود نابود است.«می فرماید: (ع)کھ مظھر کفران نعمات بشر بواسطھ شمارش است. ھمانطور کھ علی

آیھ مذکور می باشد. چرا کھ نعمات الھی دارای روحی توحیدی ھستند پس قابل تقسیم و تجزیھ و شمارش نیستند کھ در بیان ھمین اینصورت تباه شده و از دسترسی بشر خارج می شوند و این عین واقعھ کفران نعمت است.

چیزی را می داند زیرا اوست کھ ھرچیزی پس فقط خداست احصاء کننده ھرچیزی! یعنی فقط اوست کھ قدر و ارزش وجودی ھر - ۴اگر «است. » قدیر«ھر وجودی است و زیر مجموعھ اسم » قدر«را بھ علمش مقدر و مقدور ساختھ است. پس احصاء مربوط بھ

یعنی ارزیابی وجودی ھر نعمتی -١٨نحل» بخواھید نعمت خدا را بشمارید قادر بھ احصاء آن نیستید و خدا آمرزنده و رحیم است.بوسیلھ شمارش ممکن نیست و خداوند این کفر و جھل را بر شما می آمرزد. و باید درک کرد کھ ھمھ علوم و فنون بشری در

ارزیابی نھایی پدیده ھا بھ آمار و ارقام و ریاضیات منجر می شوند.

ن امامت و علم امام بوده است کھ در و اما آیھ دیگری در این باب کھ یکی از ترجیع بندھای قرآنی در مجموعھ آثار ما در تبیی - ۵ھمانا کھ ما مردگان را زنده می کنیم و ھر آنچھ را کھ از پیش کرده و فرستاده اید و ھمھ آثارشان را «اینجا قدرش آشکار می شود:

کھ یکی در بخش دوم این آیھ -١٢یس» می نویسیم. و ھر چیز در جھان در وجود امامی آشکار ارزیابی شده و قابل حصول است.از معروفترین آیات امامیھ است کھ حق وجودی امام حی را تعریف می کند تقریبا ھمھ مفسرین و مترجمین فارسی قرآن و متأسفانھ

دچار غفلت و تحریف و تبدیل آشکار کالم هللا شده اند با توجیھاتی » امام مبین«و » احصیناه«حتی علمای امامیھ ھم درباره معنای » احصیناه«اوال کھ طبق معمول -غیر قابل قبول تلقی نموده اند. در » کتاب«را » امام مبین«را شمارش قلمداد کرده اند و ثانیا

Page 26: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٧

است کھ بیانگر حقیقتی دیگر است و آن ام الکتاب می باشد کھ » کتاب«حالیکھ در آیھ دیگری در قرآن عین ھمین معنا معطوف بھ در مذھب امامیھ، قرآن ناطق ھم گویند. پس این ترجمھ براستی کھ تبدیل ناحق یکی از تجلی انسانی آن امام زنده است کھ او را

عجبا در کدام عقلی ھر » ھرچیزی در کتابی روشنگر شمارش شده است!؟«محکمترین آیات خداست کھ بھ این صورت آمده است: شتر! و اما در کجای زبان عربی، امام بھ معنای چیزی اصال نیازی بھ شمارش دارد؟ زیرا ھرچیزی فقط یک چیز واحد است و نھ بی

کتاب است. آری امام اگر بھ معنای کتاب باشد کتاب زنده و انسانی و ناطق خداست و زبان خداست.

بی ھیچ بازی کالمی و ادبی بھ این معناست کھ: ھرچیزی در عالم وجود در جان امامی » کل شیء احصیناه فی امام مبین«پس -۶احصاء است یعنی قابل ارزیابی و حصول بھ تمام و کمال می باشد. و نھ در ھیچ جای دیگری. چرا کھ قبال در اسماء و آشکار قابل

و او حق است کھ علی کبیر است کھ شفاعت خدا بھ او «آیات مکرری ثابت کرده ایم کھ امام و خلیفھ خدا، حق عالم ھستی می باشد: قلمرو این احصاء و ارزیابی و دست یابی و حصول کامل ھرچیز و نعمتی برای آدمیان کھ ھمین شفاعت امام » محول شده است.

زیرا از طریق این یاد است » لحظھ ای نعمت هللا را از یاد نبرید.«است. بھ ھمین دلیل امام را نعمت هللا خوانده است و بھ ما فرموده یافت می کنیم و از آن برخوردار می شویم. یعنی خداوند ھر کھ بھ ذات امام متصل شده و قدر و ارزش وجودی ھر نعمتی را در

نعمتی را برای خالیقش از وجود امامش قابل دسترسی می سازد و این معنای احصاء است و محصی ھمانطور کھ بر این باوریم کھ ن دلیل فقط از طریق علم امام مقسم رزق در نزد خدا نیز امام است کھ این بیان دیگری از معنای احصاء در امام مبین است. بھ ھمی

کھ علم احصائی است و امام محصی عالم ارض است می توان بھ قدر وجودی ھرچیزی در جھان علم پیدا کرد و از آن برخوردار شد.

پس اینک بھتر درک می کنیم کھ چرا علوم حاکم بر تمدن مدرن کھ بر ذات تعدید و شمارش یعنی ریاضیات قرار دارد قلمرو -٧ان نعمت است و لذا بزرگترین خصم نعمت هللا یعنی امام است کھ ھر نعمتی در وجود اوست کھ نعیم می شود یعنی تبدیل بھ خیر کفر

و ھدایت الی هللا می گردد.

پس احصاء علم وجودشناسی و نعمت شناسی و شناخت و دریافت قدر ھر چیزی است پس چنین علمی جز علم خداوند نیست کھ -٨این چھ کتابیست کھ ھیچ امر کوچک و بزرگی نیست مگر «اعطا نموده است و امامش را کانون این علم ساختھ است: بھ امامش

این کتاب ھمان علیین است کھ در قرآن تعریف شده است. -۴٩کھف» اینکھ در آن احصاء و ارزیابی شده است.

گی خود را کھ اساس نعمت خداست بواسطھ علم حساب و منشأ ھمھ بدبختی ھا و جھالتھا و کفرانھای بشری اینست کھ زند -٩ریاضیات و تکنولوژی ناشی از آن تجزیھ و شمارش کرده است کھ در پایان این حسابش بھ صفر رسیده است یعنی بھ عدم.

ت یعنی ضد ھمانطور کھ در پیشرفتھ ترین بخش از علوم کافرانھ بشر یعنی فیزیک ذره ھای بنیادین، اساس عالم وجود ضد ماده اسوجود و این غایت ارزیابی عددی بشر از وجود خویش است. کھ این ضد ماده ھمان جھنم است کھ قلمرو تجربھ نابودی بشر است. و بشر برای نجات خود قبل از ھرچیزی بایستی از این علومی کھ بھ جای خدا پرستیده می شود توبھ کند تا از این جھنم ضد وجود

اگر نعمت خدا را بشمارید ھرگز نتوانید آن را ارزیابی و کسب نمایید و براستی «د خود را بتواند احصاء کند: نجات یابد و نعمت وجو - ٣۴ابراھیم» کھ انسان چھ ظالم و قدرنشناس است.

و اما غایت و اشد کفر و حماقت بشری اینست کھ مھد احصای کل نعمات خدا یعنی وجود امام را ھم بواسطھ علوم شمارشی -١٠ارزیابی می کنند. مثال ھمچون ادعای برخی از علمای دینی ما کھ امام زمان را حامل و آورنده تکنولوژی برتر می داند کھ احتماال با

آوردن این سوپر تکنولوژی می توان بر کل تکنولوژی استکبار فائق آمد کھ زھی خیال کفر.

م شناسی کفایت می کند زیرا این آیھ در سوره یس کھ رسول خدا آن را قلب ھمین یک آیھ مورد بحث درباره امام مبین برای اما -١١قرآن خوانده است در یک جملھ کوتاه سر امام را عیان کرده است بھ معنای قطب عالم امکان کھ ھر چیزی در جھان بواسطھ وجود

ونھ ترجمھ می کردیم: کھ ھمھ چیز ما در جھان او و در او امکان وجود یافتھ است و لذا ما سابق بر این اکثرا این آیھ را اینگ» حصی«متحصن در وجود امامی آشکار است. ھمانطور کھ تحصن بھ معنای پناھنده شدن بھ قصد حفظ بقاست. وگرنھ ریشھ لغوی

متفاوت است ولی درست بدلیل دو حرف اول مشترکشان (حص) معنای بسیار نزدیک دارند کھ ما بسیاری از الفاظ و» حصن«و مفاھیم قرآنی را بر این مبنا ریشھ یابی و کشف معنا می کنیم کھ امری کامال عقالنی و مبرھن است در حالیکھ ماللغتی ھای جاھل کھ

Page 27: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٨

گویی حتی حروف و الفاظ را ھم نمی بینند این شیوه تعریف الفاظ را نوعی بدعت و بلکھ سر ھم بندی می پندارند و آن را تفسیر بھ زیرا از مفاھیم الفاظ و آیات قرآنی جز آنچھ قدما گفتھ اند نھ می فھمند و نھ می خواھند بفھمند در حالیکھ این شیوه رأی می خوانند.

» مساجد«تعلیم دیده ایم. مثل تعبیری کھ امام صادق از لفظ (ع)و امام باقر (ع)تعریف و تأویل الفاظ قرآنی را ما در مکتب امام صادقساختمان مسجد بلکھ نقاط تماس بدن انسان در حال سجده را منظور دارد. کھ در حقیقت بدن انسان را مسجد نموده اند کھ آن را نھ

حقیقی می داند.

ع�ی

Page 28: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٦٩

یکصد ونھمفصل

١٠٩

سنجش - »حساب«حضرت -اسرع الحاسبین -نارحم الحاسبی -الحاسبین ااحصی -احسب الحاسبین -محسب -(حسیب

) الحاسبیناصبر

Page 29: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٠

یا حسیب

آیا انسان چنین حساب می کند کھ « - ١١۵مؤمنون» آیا حساب کردید کھ شما را بھ عبث آفریدیم و بھ سوی ما بازنمی گردید.« - ١آیا بر روی مال و فرزندان « -٧بلد» آیا حساب می کند کھ کسی او را نمی بیند.« -٣قیامت» استخوانھایش را جمع نخواھیم کرد.

آنانکھ ھمھ تالشھایشان در دنیا نابود شده، « -٢١رعد»آنانکھ از بدی حساب خود بیم دارند.« -۵۵مؤمنون» خود حساب کرده اید.و... از این آیات و آیات دیگری از این نوع در کتاب خدا کھ جملگی درباره -١٠۴کھف» می پندارند کھ حسابشان درست است.

ت و اصال اندیشھ حسابگر بشر محکوم بھ ابطال و فریب ماھیت حسابگری بشر است در می یابیم کھ ھمھ محاسبات بشری باطل اساست و نیز اینکھ روند اندیشھ اکثر مردمان کھ کافران و مشرکان ھستند جز حسابگریشان نیست یعنی ارزیابی عددی. کھ در این

سخن گفتیم. » محصی«باره در فصل

چرا کھ خداوند بنی آدم را -٣٨و نور ٣٧آل عمران »براستی کھ خداوند رزق می دھد ھر کھ را خواھد از ورای حسابش.« - ٢صاحب کرامت نموده است و در ھمھ قرآن کریم وی را بھ فضل خودش (نعمات برتر و فوق حساب) دعوت نموده است و نیز وھابیتش کھ رحمت مطلقھ اوست کھ ھرچھ طلب کند می یابد. و اینست کھ ھمھ محاسبات بشری و اندیشھ حسابگریش و علوم و تمدن ریاضیاتیش ھمواره منجر بھ بطالت و واژگونی است. زیرا رحمت و فضل و کرم پروردگارش را باور ندارد و لذا ھرکجا ھم کھ

و خداوند جزا می دھد شما «آنرا بیابد از طریق اندیشھ حسابگرش نابود سازد. براستی کھ انسان چھ قدر جاھل و قدر نشناس است. - ٣٨نور» و می افزاید از فضلش. براستی کھ خدا روزی می دھد ھر کھ را خواھد از ورای حساب. را بر حسب بھترین اعمالتان

او شکافنده صبح است و شب را مایھ آرامش و خورشید و ماه را وسیلھ حساب قرار داده است و این اندازه گیری خدای عزیز و -٣رک می کنیم کھ حساب الھی فقط مشمول جھان غیر بشری می و ھمچنین بواسطھ صدھا آیھ دیگر بوضوح د -٩۶انعام» علیم است.

شود یعنی کل کائنات و طبیعت و کل مجموعھ گردش افالک و کھکشانھا بھ مثابھ دستگاه اندازه گیری و محاسبھ خداست در تدبیر قرآن را و آفرید انسان خدای رحمن تعلیم داد«جھان ھستی کھ آنھم در خدمت انسان است. ھمانطور کھ در سوره رحمن می فرماید:

١- ۵رحمن» را و تعلیمش فرمود بیان را و خورشید و ماه نیز در این امر بھ حساب می آیند.

ولی آن مردمانی کھ رحمت و نعمات بیکران و فضل و بخشایش ماورای حساب خداوند را منکرند و آن را از طریق محاسبات بھ - ۴حساب خدا می شوند آنھم سریعترین حسابش یعنی از ھمین دنیا، تا شاید بھ خود آیند و اصطالح علمی خود تباه می کنند نیز مشمول

آنانکھ دعوت الھی را اجابت نکردند اگر ھمھ آنچھ کھ روی زمین است را بھ جبران این ضرر و «دست از این کفر و جھل بردارند: کسانی کھ کافر شدند اعمالشان ھمچون « -١٨رعد» جھنم است.عذابش بپردازند نتواند جبران کنند. برای آنھا بد حسابی است و آن

سرابی در کویریست کھ انسان تشنھ آن را آب حساب می کند و اما چون بھ آنجا رسد بھ جای آب خدا را می یابد و بدینگونھ حسابش (محاسبھ عددی نکنید) کھ نشانھ ھای خداوند را اینقدر ارزان مفروشید« -٣٩نور» بی حساب می شود و خدا سریع الحساب است.

در حقیقت خداوند با کافرانش ھمچون محاسبات و طرز فکر خودشان عمل می کند تا -١٩٩آل عمران» خدا سریع الحساب است.آنان را متوجھ بطالت این نوع ارزیابی و حسابگری سازد تا روی بھ رحمت واسعھ و فضل و کرمش نمایند و اینقدر خود را حقیر

ود خود را از طریق اندیشھ حسابی و شمارشی، مبتالی بھ دھر و فلک زدگی نسازند چرا کھ میزان علم و اندیشھ و نشمارند و وجمحاسبات کافران گردش نجوم می باشد یعنی شمارش ساعات و روزھا و سالھا. و اینست اساس دھرزدگی کافران و پرستش آنان

و در حقیقت بھ جای آنکھ گردش افالک را بھ خدمت رشد خود گیرند وجود نسبت بھ ریاضیات کھ کل علم دھری و ظلمانی آنھاست.خود را بنده دھر ساختند. و دیدیم کھ حساب الھی نیز بر مبنای گردش افالک است ولی حساب خداوند در مورد انسان ورای حساب

است.

مال روزمره بشر است تا از این طریق یکی از عرصھ ھای حساب الھی و بخصوص سریع الحساب بودنش در نزد بشر ھمان اع -۵بشر را بواسطھ اعمالش محاسبھ کرده و حساب دھری و فلکی او را تصفیھ نماید تا چشم بشر را بھ ماورای حساب و بھ سوی آخرت و ارزشھای ابدی متوجھ سازد. و لذا خداوند یک قیامت صغری در ھمین دنیا برای ھمھ انسانھا برپا ساختھ است کھ قلمرو

Page 30: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧١

خداوند ھمگان را بھ آنچھ کھ «ریع الحساب بودنش می باشد. ولی حساب کامل و نھاییش با عالم وجود در قیامت کبری است: سولی در آیات دیگری شاھدیم کھ بندگان -۵١ابراھیم» کرده و حاصل نموده اند جزا می دھد براستی کھ او سریع الحساب است.

است زیرا فنای در رحمت و فضل مطلق او گشتھ اند و لذا با آنان ھمین گونھ حساب می مخلص خود را از این محاسبھ مبرا نموده ھمھ جز بواسطھ اعمالشان جزا داده نمی شوند مگر پرستندگان خالص من کھ با من «کند کھ خودشان با خدایشان. و لذا می فرماید:

-آیات مکرری از قرآن» کنند. بی حساب و من نیز با آنھا بی حساب ھستم و در جنات نعیم من زیست می

بدان کھ آدمی تا حساب اعمال خود را نداشتھ باشد و اعمال و دنیایش را محاسبھ نکند و با خود تصفیھ ننماید ھرگز نمی تواند -۶ رزق بی حساب الھی و فضل و رحمتش را بشناسد بلکھ رحمت و فضائل خدا را ھم بھ اسم خود می نویسد و بدینگونھ از دستشان

می دھد. پس باید دانست کھ بولھوسی و اسراف و نداشتن حساب دنیای خویش ھرگز بھ معنای ایمان و خداشناسی و شکر فضل او صلح با مردم می رساند وگرنھ از عالم و آدم انیست و اصال عمل صالح حاصل ھمین تصفیھ حساب با خویشتن است کھ انسان را ب

بھ حساب خود برسید قبل از آنکھ بھ حساب شما رسیده «را می خورند. اینست کھ می فرماید: طلبکار است و می پندارد کھ رزق اوو آدمی تا حساب معیشت و دنیای خود را تصفیھ نکرده باشد اصال نمی تواند عقل حقیر حسابگر و رحمت ناپذیرش را » شود.

حمت و فضل خداوند را کشف و درک می کند و در غیر بشناسد و از آن توبھ کند. آدمی بھ میزانی کھ حساب دنیایش را دارد ر اینصورت ھمواره بر سراب است و در آنجا با خداوند روبرو می شود کھ حسابش را صاف کرده است.

انسانی کھ حساب کار دنیا و زندگیش را دارد بھ خوبی می بیند کھ اگر کار بھ حساب باشد او اصال نبایستی وجود داشتھ باشد -٧بق چھ حسابی اصال آفریده شده است. پس جز فضل و رحمت المتناھی خداوند نمی یابد. ولی انسان بولھوس و بی حساب و زیرا ط

در حالیکھ ھمھ تالشھایش نابود شده می «کتاب و مسرف نھ حساب خدا را می شناسد و نھ رحمتش را و مصداق این آیھ است: - ١٠۴کھف» پندارد کھ حسابش درست است.

خداوند ھم اسرع الحاسبین است و ھم اصبر الحاسبین. کھ اولی مربوط بھ قلمرو دنیاست و دومی آخرت. و آنانکھ حساب آخرت -٨را بھائی نمی نھند دین و دنیایشان در ھمین دنیا بی حساب می شود و در آخرت ھیچ چیزی ندارند. در حالیکھ سریع الحساب بودن

براست. پس آنانکھ حساب کار اعمال و مسائل زندگی خود را نمی کنند، باورشان بھ معاد و قیامت خداوند واضح ترین حجت قیامت ک» کل نصیب آنھا ھمین چیزیست کھ کسب کردند و در آخرت بی بھره اند.«تعارفی بی ریشھ است. و اینان مصداق این آیھ ھستند:

-قرآن

ع�ی

Page 31: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٢

یکصد ودھمفصل ١١٠

نزدیکی - »قرب«حضرت اقرب -اقرب الموجودین -اقرب الفاعلین -اقرب السامعین -اقرب القاربین - مقرب -(قریب

المجیبین)

Page 32: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٣

یا قریب و یا اقرب

و چون بندگانم درباره من از تو سؤال می کنند بگو کھ من نزدیکم و اجابت می کنم ھر خواننده ای را کھ بخواند مرا. پس باید« -١از این کالم الھی در می یابیم کھ محال است بنده ای او را -١٨۶بقره» اجابت کنند مرا و بھ من ایمان آورند تا اھل رشد شوند.

خوانده باشد و جوابی نیافتھ باشد ولی مسئلھ اینست کھ آیا بھ جواب خداوند پاسخ مثبت داده است و اصال جواب الھی را باور کرده نشان دادیم اھل » الرشید«ان آورده است. چون اگر چنین باشد اھل رشد می شود. وھمانطور کھ در فصل اسم است یعنی بھ او ایم

رشد (راشدون) از اھالی علم لدنی ھستند یعنی بھ علم خدا در خود رسیده اند بھ درجاتی ھمچون حضرت خضر و علیین.

ولی مسئلھ اینست ھنگامی کھ در قبال درد یا ھر نیاز و طلبی روی بھ خدا می کنیم و او را می خوانیم بدلیل اینکھ او بھ ما بسیار -٢بلکھ ایشان «نزدیک است و بلکھ از رگ گردن بھ ما نزدیکتر است پس حتی نیاز و ندای قلبی ما را ھم می شنود و پاسخ می گوید:

» شکند و مائیم کھ آفریدیم انسان را و می دانیم کھ در او چھ وسوسھ می شود و از رگ گردن بھ او نزدیکتریم.از آفرینش جدید در ولی آیا کدام یک از ما این کالم الھی را باور و تصدیق می کند کھ او براستی خواھشھای ما را می شنود و اجابت می -١۵- ١۶ق

نسیان است زیرا او ما را اجابت کرده است ولی ما او را در قبال اجابتش، اجابت کند؟ بی تردید بسیار اندک! چرا؟ این از بابتنکرده ایم یعنی بھ اجابتش تعھد و وفائی نداشتھ ایم و ایمان نیاورده ایم تا از راشدون باشیم یعنی او را در درون خود بشناسیم و با

زان پس از او فقط خودش را بخواھیم یعنی دیدارش را. پس چون علم و اراده اش در خود زندگی کنیم و دست از دریوزگی بکشیم و اجابتش را فراموش می کنیم و بلکھ حتی بھ اجابتش ایمان نمی آوریم و شکرش نمی کنیم و از یادش غافل می شویم پس طبعا

اریم اجابت خواستھ خودمان خواھشھای اجابت شده خودمان را ھم فراموش می کنیم و یادمان می رود آنچھ کھ ھم اکنون ھستیم و دمی باشد. و بدینگونھ امر بر ما مشتبھ می شود و بھ این باور شیطانی دچار می شویم کھ گوئی ھر چھ کھ اراده کنیم خودمان قادر بھ اجابتش ھستیم. و این نسیان موجب غرور شیطانی در ما شده تا آنجا کھ بھ تسخیر شیطان در می آئیم و این رشدی واژگونھ

ت یعنی بھ جای اینکھ خدای را در خود بیابیم و خالفتش را دریابیم خلیفھ شیطان می شویم. اس

یکی از مھمترین علل این نسیان و رشد واژگونھ اینست کھ خواھش ھای خود را با صدای بلند بر زبان نمی آوریم نھ بھ درگاه او -٣سرار قلبی شما آگاه و بیناست ولی اگر آن را بھ زبان نیاورید ھدایت خداوند بر ھمھ ا«و نھ ولی او کھ شفیع خلق در نزد خداست:

-قرآن» نمی شوید.

پس خداوند با ھمھ ھست و بسیاری از نیازھای آدمیان را اجابت می کند ولی بسیار اندکند کسانی کھ آنھا ھم با خدا باشند و بھ -۴ اجابت او پاسخگو و متحد شوند یعنی با او در خود بمانند کھ انسان کامل ھمین است.

لت آدمی نسبت بھ حضور خدا در خویش و نسیان اجابتھای و اما طبق کالم الھی در سوره ق کھ ذکرش رفت علت اصلی این غف - ۵ ممن آفریده شده و کاملم. مگر چھ کم دار«الھی اینست کھ درباره آفرینش جدید انسان در شک و بلکھ ناباورند. یعنی می گویند کھ:

روی بھ خدا می کند و با او می زیرا انسان وقتی» کھ بخواھم خلقت جدیدی داشتھ باشم و تنھا کمبود من پول و امکانات است و...نشیند و ارتباطش را با او قطع نمی کند و دائما او را یاد می کند کھ نیاز بھ دگر شدن و آفرینش برتری را در خود درک کرده باشد

یعنی نیاز بھ یک جھش ذاتی و تمام عیار. در این باره کھ اساس محسوس و معقول خلق جدید است بسیار تأمل کن!

ال ایمان آوردن بھ معنای درک حضور خدا در دل، مستلزم درک نیاز بھ آفرینش نو از درون است یعنی دگرگونی باطنی و اص -۶روحی و نھ دگرگون شدن شرایط بیرونی زندگی. و برای رسیدن بھ چنین ایمان و باور و نیازی بایستی با خدایی کھ بسیار نزدیک

گویند کھ بھ خدا ایمان آوردیم! چگونھ از دور دستھا ایمان آوردند؟ «آشنایی یافت: است و از رگ گردن بھ آدم نزدیکتر استیعنی باور بھ خدای آسمانھا و خدای -۵١- ۵٢سبأ » براستی آنانکھ کافر شدند عالم غیب را در سرزمین بسیار دور می دانند.

و قیامت در جایی آن سوی جھان است، ھمان باور اخروی ھرچھ باشد ایمان نمی آورد و نیز باور بھ اینکھ آخرت و عالم غیب کافرانھ بھ دین است کھ خداوند اینان را کافر خوانده است. زیرا اگر خداوند کھ غیب الغیوب است از رگ گردن بھ آدم نزدیکتر است

Page 33: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٤

ور کھ مشابھ چنین پس آخرت و کل عالم غیب و قیامت و بھشت و جھنم بھ آدم بسیار نزدیکتر است و بلکھ عین زندگیست. ھمانط » قیامت از راه رسید ... دوزخ آشکار شد... بھشت بسیار نزدیک است...«آیاتی مکررا در قرآن کریم آمده است:

بی تردید درک و ھمنشینی با خدا در خویشتن و از راشدون شدن ھرچند کھ بھ ظاھر از آب خوردن آسانتر می آید و چھ بسا -٧اینکاره می دانند چرا کھ با شیاطین محشور شده اند و شیطان را بھ اسم خدا می پرستند، ولی کاری مخصوصا امروزه ھمھ خود را

کبیر است و این کار علیین است. و اما برای سایر مردمان شناخت خدای بسیار نزدیک و اجابتش و ھدایت بھ سوی او فقط در ن می رسند مقام کمی ندارند کھ خداوند آنان را مقربین خوانده است. رابطھ با علیین است و الغیر. و آنانکھ بھ محضر خدا در علیی

براستی کھ کتاب وجود ابرار در علیین است و «یعنی نزدیک شدگان بھ آستانھ حق. و اینان ابرار ھستند یعنی آزادگان وادی معرفت: ادت می دھند ... و آنگاه نوشانیده می شوند چھ می دانی کھ چیست علیین؟ کتابیست کھ مقربین بھ آن نزدیک شده و بھ حقانیتش شھ

» از شرابی ناب و دست نیافتنی (بواسطھ غیر) چشمھ ایست کھ مقربین از آن دمادم می نوشند و بر جنات نعیم وارد می شوند...وامر الھی را از و این مقام قرب الھی برای کسانی است کھ در نزد علیین بھ ھمھ نیازھای خود می رسند و متقابال ا ١٨- ٣٠مطففین

زبان علیین اجابت می کنند و بھ تدریج بھ قلمرو آفرینش جدید وارد می شوند و کتاب وجود خود را در علیین می خوانند و قرآنی پس این آفرینش انسانی حیوان دوپاست. -سوره رحمن» خدای رحمن آفرید انسان را و تعلیم داد قرآن را و بیان را و...«می شوند:

ی نجواکنان می گویند: حال کھ خداوند بھ ما اینقدر نزدیک و در درون ماست چھ نیازی بھ عبودیت و ذکر و پرستش و حمد برخ - ٨و شکر است...؟! بدان کھ این نجوای شیطان است چرا کھ خود شیطان درست بھ واسطھ ھمین قرب الھی بود کھ چنان غره شد و از

از آستان قربش لعن گردید! یعنی خدا بر او غضب نموده و روی گرداند! این منطق، سجده ابا کرد و مفتخرانھ راھی دوزخ شدعرفان شیطانی است. آیا وقتی در حضور یک سلطان و بزرگواری ھستیم بیشتر شکر و ذکر و حمدش را می گوئیم یا در دوری از

او!؟

ع�ی

Page 34: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٥

یکصد ویازدھمفصل

١١١

نھاد - »فطرت«حضرت -اخلف الفاطرین -احق الفاطرین -اوجد الفاطرین -افطر الفاطرین - مفطر -فطیر -(فاطر

احب الفاطرین) -اوحد الفاطرین –اخلق الفاطرین

Page 35: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٦

یا فاطر

کھ این ھر دو است کھ طبق قانون ذات واژه ھا، دارای دو معنی متضاد است: بنا نھادن و فروپاشیدن!» فطر«از مصدر » فاطر« -١ - ۴۶زمر» دگارم بنا کننده آسمانھا و زمین (فاطر) و دانای غیب و شھود است...رپرو«معنی در قرآن کریم بھ کار آمده است:

» فاطر آسمانھا و زمین از نفس شما برایتان ھمسری قرار می دھد و جفتھایی از چھارپایان آفریده و شما را تکثیر می کند...«ر جھان ھیچ اختالل و خرابی (فطور) می نگاه کن آیا د« -١٨مزمل» و در آنروز آسمان منفجر(منفطر) می شود.« -١١شوری -٣ملک» بینی؟

قبال نشان داده ایم کھ بر خالف تعبیر بسیاری از مترجمین و مفسرین، بدعت و خلقت و فطرت و جعل جھان ھریک مرحلھ ای از - ٢ت بھ معنای آغاز کردن است تکوین و تکمیل جھان است و ھرگز مترادف نیستند. کھ خلقت بھ معنای پدید آوردن از عدم است و بدع

و جعل بھ معنای قراردادن موجودات بر جایگاه تقدیرشان است مثل جعل ھمسر. ولی آیا فطرت بھ چھ معنایی است؟

برپا و استوار ساز روی خویش را بر روی «خود خداوند در کتابش فطرت را در یک جملھ سھ واژه ای توصیف فرموده است: -٣ن حنیف! و اینست فطرت خدا کھ انسانھا را برای آن آفریده است و ھیچ تغییری در آفرینش خدا نیست و پروردگارت جھت احیای دی

من رویم را تسلیم روی کسی کردم کھ فطرت بخش « -٣٠روم» اینست دین زنده و استوار! ولی اکثر مردم بھ آن علم ندارند.و شدن خدا و انسان کھ اساس دین خالص و حنیف ابراھیم است و بھ کھ این معنا یعنی رو در ر -٧٩انعام» آسمانھا و زمین است...

کرات در قرآن کریم ذکر شده است و از جملھ آیاتی است کھ مترجمان و مفسران را سرگردان ساختھ و چھ بسا بھ تحریف آشکار ا در این آیات مذکور کھ ھم دین را بھ معنای روی و صورت و جمال بدانند زیر» وجھ«الفاظ کشانیده است زیرا حاضر نیستند کلمھ

حنیف و ھم فطرت هللا توصیف شده، سخن از دو وجھ است: وجھ انسان و وجھ هللا کھ بایستی منطبق و یگانھ شوند.

الاقل ما بھ عنوان مسلمان امامیھ طبق نص صریح دھھا حدیث نبوی و علوی یقین داریم کھ روی خدا (وجھ هللا) کسی جز امام -۴کھ اھل ایمان بایستی روی خود را تسلیم و منطبق بر امام کنند کھ البتھ صورت و روی آدمی چیزی جز جامع ھوش و زنده نیست

حواسش نیست. سر و گوش و چشم و شامھ و لب و دھان و زبان و نھایتا کل جمال کھ بایستی مرید اراده وجھ هللا شود کھ اینست ریت و ھم زمین و آسمانھا را بھ خاطرش خلق فرموده است و در این اراده و مقصودش فطرت هللا. یعنی آن امری کھ خداوند ھم بش

) و اینست معنای فاطر آسمانھا و زمین و بشریت. پس درک می کنیم کھ فطرت بھ معنای جوھره ٣٠ھیچ تغییری ھم نمی دھد.(روم کھ خداوند از صورت خود بھ انسان صورت و نیت و مقصود از خلق کردن است کھ علت العلل این فطرت و مقصد از آنجاست

بخشیده و از روحش در انسان دمیده و کل اسمایش را در انسان بھ امانت نھاده است و او را خلیفھ خود ساختھ است. کھ این واضح نسان است و خداوند مردم را از فطرت خود آفریده است. یعنی فطرت جھان ھستی بر حق خالفت اللھی ا«ترین بیان آن آیھ است کھ:

حقی کھ ھر چیزی بر آن مستقر است نیز ھمین فطرت است.

پس فطرت بھ معنای آفریدن و پدید آوردن نیست بلکھ بھ معنای ھدف بخشیدن است کھ آن ھم ھدف خالفت است کھ اگر این -۵ند تحویل شفاعتش را بھ علی فطرت خدشھ دار شود جھان ھستی فرو می پاشد و لذا ھمانطور کھ قبال ذکرش رفت آنگاه کھ خداو

الکبیر مطرح نمود آسمانھا و مالئک کھ علم این حقیقت را نداشتند و درباره اش دچار تردید شدند نزدیک بود کھ فروپاشد. )- ٢٣و سبأ ۵- ۶(شوری

ی نامیم کھ پس فطرت زمین و آسمانھا و انسانھا ھمان مذھب اصالت عشق جمالی و لقاء اللھی است کھ آن را عشق عرفانی م -۶عشق بین اولیاء با خداوند است و عشق بین مأموم و امام کھ عشق جمالی آدم و حوائی نیز کھ جنبھ ارضی و حیوانی ھمین فطرت

فطرت بخش «است کھ بایستی سکوی پرش بھ عشق الھی گردد کھ اگر نگردد مھد اشد تباھی و عذاب می شود و لذا می فرماید: کسی برایش زوجی قرار می دھد و نیز در چھارپایان. و شما را بھ این گونھ تکثیر می کند و بدانید کھ آسمانھا و زمین از نفس ھر

پس شاھدیم کھ عارفانھ ترین کالم الھی کھ جمال خداوند را بی ھمتا می -١١شوری» ھمانند او چیزی نیست و او شنوا و بیناست.

Page 36: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٧

است. ھمانطور کھ بارھا در کتابش متذکر شده کھ ھرچیزی را زوج سازد نیز مربوط بھ قلمرو فطرت و زوجیت و عشق جمالی شما را نر و ماده آفریدیم «آفریده است و بھ زوجھا سوگند یاد کرده است کھ این امر بنیاد فطرت هللا است کھ قلمرو عشق می باشد:

د آفرینش است و لذا در آن ھیچ تغییری ممکن پس فطرت قلمرو لقاءهللا است و لقاءهللا ھم مقصو -قرآن» تا شاید مرا بھ یاد آورید. ) ٣٠نیست. ولی مردمان درباره اش جاھلند. (روم

و اما معنای متضاد فطرت یعنی شکافتن و فروپاشیدن نیز در خدمت ھمان معنای اول است یعنی لقاءهللا. چرا کھ این شکافتھ - ٧ است. یکی قیامت صغری عارفان است بھ ھنگام ھر فجری در شدن آسمان دو مرحلھ و دو ماھیت دارد کھ ھر دو منشأ لقاء هللا

ھم بھ معنای شکافتن است. و انفطار (شکاف) نھائی آسمان کھ موجب فروپاشی کائنات است » فجر«طلوع و غروب کھ اصال ی کبیر اوست مربوط بھ برپاکننده قیامت کبراست کھ آستانھ لقاءهللا است برای خلق. و سوگند الھی بھ فجر نیز کھ یکی از سوگندھا

لقاء هللا است کھ در این واقعھ مؤمنان روی خود را تسلیم روی او می کنند زیرا نورانی ھستند و ملحق بھ جمال نور مطلقش می شوند و لذا ھدف خداوند از آفرینش و فطرتش محقق می شود. ولی کافران چون ظلمانی ھستند نمی توانند روی خود را تسلیم روی

سوگند بھ آسمان چون شکافتھ « -ند پس خود را با صورت در آتش جھنم می افکنند تا از ظلمت پاک شوند.(قرآن)او نمای -١انفطار» شود(منفطر گردد).

پس اگر خداوند طبق کالمش ھمھ بشریت را از فطرتش آفریده است پس تھمت پست فطرتی عین کفرگویی است و تھمت بھ - ٨از سوره ٣٠یا آدمی بر فطرتش آگاه و بینا است و یا کور و گم شده است. زیرا خود در ھمین آیھ خداست. تفاوت در اینست کھ آ

روم تأکید فرموده کھ در فطرتش ھیچ تغییری ممکن نیست. یعنی ھیچ کس نمی تواند پست فطرت شود ولی می شود بواسطھ غفلت مصادره یا محاصره شود. و نسیان آدمی نسبت بھ فطرت الھی خویش، این فطرت بواسطھ شیاطین

پس در این اسم نیز شاھد ظھور وحدت اضداد بودیم از منشأ وحدت اضداد و توحید کلمة هللا: ال ال ه. فاطر بھ معنای بناکننده و -٩ براندازنده! کھ براندازیش عرصھ ظھور حق بنایش می باشد و این عین رابطھ ال و ال می باشد!

ع�ی

Page 37: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٨

دوازدھمیکصد و فصل

١١٢

نوآوری - »بدعت«حضرت ابدع االخرین) -ابدع الواجدین -ابد الخالقین -ابد -بادی -بدیع -مبدی -(بدی

Page 38: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٧٩

یا مبدی یا بدیع

است کھ از کھ این یکی از فراوانترین آیھ تکراری در قرآن کریم » اوست کھ آفرینش را ابداع نموده و سپس بازش می گرداند.« -١بگو سیر کنید در «زد کھ چھ پیام الھی در این آیھ نھفتھ است کھ کسی در نمی یابد: اکثرت اینھمھ تکرار آدمی را بھ فکر می اند

زمین و بنگرید کھ خداوند چگونھ جھان را بدعت نموده است و بار دگر آفرینش دگری را انشاء می کند. براستی کھ خدا بھ ھرکاری یعنی کھ معنای بدعتش را دریابیم. آیا بھ راستی بدعت و بدیع یعنی چھ؟ یعنی چیزی کھ ھر آن و بی مقدمھ -٢٠بوتعنک» تواناست.

و سابقھ و بی ھیچ علتی بھ ناگاه آفریده می شود آنھم نھ فقط یک بار، کھ ھر آن و با ھر نظری از جانب انسان! یعنی آنچھ کھ جھان ری قدیم و مزمن و کھنھ نیست کھ فقط مستمرا بر عمرش افزوده می شود بلکھ ھمین جھان ھستی نامیده شده و پیش روی ماست ام

واحدی کھ مقابل روی ماست با ھر نظر و ھر آن دگر است. یعنی ھمواره بدیع است و بدیع یعنی آفرینشی نو و نوآفرینی! و اینست آن کریم. و درست مثل جھان ھستی است کھ ھر بار کھ نگاھش راز اینھمھ تکرار آیھ مذکور، کھ بھ لحاظ تکرار مشابھ ندارد در قر

می کنیم جھان بدیع و دگر است البتھ اگر چشم دیدن داشتھ باشیم و فقط سایھ نبینیم. این آیات بھ ظاھر تکراری ھم اینگونھ اند یعنی ھر محالی است در نزد ظاھرشان تکراریست. کھ در ھر تکرارش رازی نو بھ میان می آورد. یک بار قدرت ممکن سازی

) و یک بار اشاره بھ اراده کن فیکون ٢٧). و یک بار اشاره بھ مثل اعالی خدا در زمین و آسمانھاست(روم٢٠خدا(عنکبوت) و... یعنی در حقیقت در ھر تکراری از این بدعتش، صفتی بدیع و فوق علیتی از وجود خداوند معرفی می شود. -١١٧اوست(بقره

وصفات الھی بدیع ھستند و ھرچند کھ ما بواسطھ معرفت نفس بشری خود این اسماء را درک می کنیم ولی آنگاه زیرا ھمھ اسماءکھ درک نمودیم اقرار می کنیم کھ ما را کمترین بھره و شباھتی بھ این اسماء و صفات خداوند نیست و او براستی بی ھمتا و بدیع

است.

ربار کھ بھ ھریک از اسماء الھی بازمی گردم کھ سابقا توصیفش نمودم با کمال حیرت می و عجبا در تجربھ تألیف این کتاب ھ - ٢بینم تازه ھم اینک با حقیقت ھر اسمش روبرو ھستم کھ بکلی غیر از آن توصیف سابق است. و بدینگونھ گاه با خود می گویم کھ آیا

ش این سان بکر و اصیل و بدیع و ھر آن نو است بگونھ ای کھ بھ راستی تألیف این کتاب ھرگز پایان خواھد گرفت. زیرا اگر خلقگویی ھم اکنون پدید آمده بی ھیچ سابقھ ای، پس خود او چھ سان نو و بدیع است یعنی شناختش ھرگز کھنھ نمی شود و سابقھ نمی

ه ھیچ یک از اسمایش نمی توان پذیرد بگونھ ای کھ ھرگز نمی توان گفت کھ من خدا را شناختم و بلکھ حتی چنین ادعایی را دربارنمود. زیرا بھ تعداد انسانھا و یکایک خلقش و بلکھ بھ تعداد آنات، خداوند ظھور و بروز و تجلی دارد. پس اسمایش نیز ھمینگونھ

اند.

انم بدعتی کل سابقھ معرفت الھی در این بنده صفر گردید یعنی در معرفت ج» بدیع«ھم اینک اعتراف می کنم کھ در پرتو اسم -٣ آغاز شده است.

و اصال مھمترین علت نیاز بشریت بھ امام زنده در ھر عصری ھمین بدیع بودن خدا و آفرینش اوست زیرا مھمترین رسالت -۴وجودی امامان اینست کھ آینھ معرفت هللا در ھر زمانھ ای ھستند و اینست مصداق کالم الھی در کتابش کھ: ای کسانی کھ ایمان

ید خدای حی و قیوم را بپرستید نھ خدای آباء و اجداد و تاریخ را. یعنی خدای بدیع و ابداء کننده را بشناسید و بپرستید. و آورده ابدون علم بداء نمی توان امام را شناخت. ھمانطور کھ ھمواره امامان و (ع)امامان مظھر این بدعت ھستند و لذا بھ قول امام صادق

بھ بدعت بودند و بھ ھمین جرم کشتھ شدند. چرا کھ معرف خدای حی و قیوم و بدیع و حاضر و ناظر و علیین در طول تاریخ متھم فاعل بودند.

حال بھتر این نوع کالم امامان را درک می کنیم کھ مثال ھرکھ امروزش مثل دیروزش باشد از ما نیست. و نیز اینکھ ھرکھ بگوید -۵نوع سخنان بیانگر این حقیقت است کھ مؤمنان نیز بایستی مبدی و بدیع باشند بھ درجھ ای. پس کی و کجا از ما نیست. و ھمھ این

باء و اجدادی و امامان مرده در رأس دشمنان امامان زنده ھستند. آو لذا پرستندگان خدای تاریخ و دین

Page 39: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٠

ات الھی بھ روش منطق علیت و قیاس و از منظر حقیقت اسم مبدی و بدیع است کھ شناخت خدا و دینش و نیز شناخت خلق و آی -۶ محال است و آنچھ کھ با این روشھا حاصل می آید گمراھی است. ھمانطور کھ علوم ناشی از این تاریخی گری(اخباریگری) مطلقا

ھی روش استداللی ھم علم بغی است کھ ھمھ علوم مدرسھ ای چنین ھستند و لذا ورود این علوم در عرصھ دین باعث تفرقھ و گمرا -١٩آل عمران» اھل کتاب دچار اختالف و تفرقھ نشدند مگر بعد از آنکھ بھ علم بغی رسیدند.«مردمان و علما گشتھ است:

پس واضح است کھ بین انسان و حقیقت بدعت دم بھ دم آفرینش جھان، ظلمتی عظیم حائل است کھ ما آن را دھر، تاریخ یا عصر -٧بھ تفصیل سخن گفتھ ایم. در حقیقت اگر نوآفرینی و آفرینش آنی ودم بھ دم جھان را در » راز دھر«نامیده ایم کھ درباره اش در کتاب

نمی یابیم پس کور و کر و کرخت و بی جانیم کھ مجبوریم خدا و خلقت و دینش را از طریق قصھ ھا و اساطیر و افسانھ بخوانیم و تخیل کنیم.

یا خود بدیع بود (بھ درجھ ای) و یا با انسان بدیعی مربوط گشت و بدیع ترین برای درک بدیع السموات و االرض، بایستی -٨ انسانھا، انسان کامل و امام زمان است و سپس اولیایش در جھان.

نور بدعت الھی پاسخ دیگری بھ کسانی است کھ منشأ و مرجع معارف ما را سؤال می کنند: علم بدعت و معرفت بدیع و نگاھی - ٩ جھان و قرآن! نو و زنده بھ

بدان کھ علم بر دو نوع است: علم بداء و بدعت کھ علم شناخت خدا و آیات و بینات و خلق اوست و علم بغی کھ علم علیت و -١٠اسباب است کھ منطقش قیاس و تقویم و قدمت و تشبیھ است کھ بھ ظلم و بخل و تجاوز و تخریب و نابودی می انجامد کھ کل علوم

می باشد. ولی علوم لدنی انبیاء و اولیاء و علیین از نوع علم بداء است: علم بدیع و علم بغی: علم آفریننده و علم بشری از این نوعخواند خداوند در » راشدون«! پیروان علم بدأ را ه! علم رشد دھنده و علم تباه کنندهنابودگر! علم ھدایت بخش و علم گمراه کنند

سطون نامد کھ ظالم و ویرانگرند و مرید شیطان! طاغوت قلمرو علم بغی است و حزب هللا ھم کتابش! ولی پیروان علم بغی را قا قلمرو علم بداء!

ع�ی

Page 40: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨١

یکصد وسیزدھمفصل

١١٣

ظھور غیب - »تجلی«حضرت اجل) -متجلی - مجلل -جل -جلیل -ذی الجالل -(ذوالجالل

Page 41: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٢

ذوالجالل یا اجل یا جلیل یا

می باشند بھ معنای جلوه کردن، تجلی نمودن و ظھور و بروز! » جل «از اسمای الھی و از مصدر » جالل«و » اجل «، »جلیل« -١

قلمرو تجلی خداوند است یعنی ظھور و بروز اسماء و صفاتش تا جمال - ٢ بدان کھ آفرینش عالم و آدم و یکایک موجودات تمامار تعداد مخلوقاتش بی شمار و بی انتھاست و مستمرا آفرینش نو برپاست بھ این معناست کھ بھ ھمین تعداد تجلی جمال ذاتش. و اگ

نیز دارد کھ تفصیل آیاتش عین تفکیک تجلیات است.

مین معناست و و اما تجلی حق نیز ھمچون آفرینش او بدیع است یعنی آنی است و ناگھانی. و اگر قیامتش ھم ناگھانی است بھ ھ - ٣لذا قیامتش را ھم اھالی علم بداء درمی یابند چرا کھ قیامتش عرصھ تجلی جمال است و اگر فرموده کھ آن را برای مدتی پنھان داشتھ است این تعلیق و تعویق از برای اھالی دھر است و ظلمت پرستان کھ اسیر علم تاریخند و چون خداوند این تعویقش را پایان

غ قھرش بنیاد دھر براندازد و علیت برداشتھ شود، ھر موجودی بدعتش رخ نماید و جمالی از حضرتش را آشکار بخشد و با تی -قرآن» و در آنروز آسمانھا و زمین بھ غیر آنچھ کھ ھست تبدیل شده و برای پروردگارش بروز می کند.«سازد:

یف ترین علوم الھی نیز می باشد کھ نابترین وجھ علم بدعت پس تجلی کھ از لطیف ترین مفاھیم قرآنی و عرفانی است از لط - ۴توان تعلیمش را (ع)از رؤیت تجلیش بر کوه ناتوان ماند بھ دلیل فقدان ھمین علم بود کھ در نزد حضرت خضر (ع)است. و اگر موسی

دیع خضر دست یابد. نیافت. چرا کھ از علم شریعتش کھ شعبھ ای از تاریخ دین بود رھایی نیافت تا بتواند بر علم ب

ھمانطور کھ قرآن کریم از دو نوع تجلی الھی سخن گفتھ است کھ ذوالجالل و ذی الجالل است کھ بھ معنای تجلی آدمی و حوائی -۵می باشد. پس ھریک از آیات قرآنی و جھانیش (مخلوقات) نیز در ھر آن تجلی دارای دو جلوه اند در کمالش: آدمی و حوائی (ذو و

را کھ جمال آدم مظھر تجلی ذات است کھ این ھمان فطرت خدا در بشر می باشد کھ جھان ھستی را بر ھمین فطرت بنا نھاده ذی). چاست کھ ذکرش در فصول قبل گذشت و دانستیم کھ گوھره فطرتش عشق است و دین پاکش رویاروئی خدا و انسان است یعنی لقاءهللا

بیانگر ذات جلوه گر حق است یعنی » ذوالجالل«نیز بیانگر تجلی ذاتی است ھمانطور کھ است کھ در لغت» جلیل«و این معنای اسم جلیل نیز اسم ذات ازل خداوند است. یعنی تجلی، ذاتی حق است و حق ذات اوست پس تجلی ھم امری ازلی و بی آغاز است.

است و جز او بوقتش آن را متجلی نمی سازد و از تو درباره قیامت می پرسند کھ کی می رسد بگو علمش نزد پروردگار من « -۶معرف » الساعھ«و جالب است کھ -١٨٧اعراف» این امر بر اھل آسمانھا و زمین دشوار است و جز ناگھان بھ سراغ شما نمی آید.

رار است ماھیت بی زمانی قیامت است کھ ھمان تجلی است کھ ھمان بدعت است کھ ھمان اکنونیت است. پس این قیامت نیست کھ قوقتش فرا رسد بلکھ انسان است کھ بایستی چشمش را بر آن بگشاید در الساعھ. پس علم قیامت ھمان علم الساعھ است یعنی علم بدعت و آنیت. پس بواسطھ این علم می توان بھ قیامت رسید و نھ بواسطھ گذشت زمان. زیرا آنگاه کھ خداوند بھ قھرش دھر را از

مانی دھرپرستان را نیز از میان برمی دارد و لذا در آنروز نھ ھیچ پناھی می ماند و نھ ھیچ یاری و نھ ھیچ میان بردارد جھان ظلکاری. زیرا نھ مکانی می ماند و نھ زمانی. و این برای کافران ھمان دوزخ است و برای مؤمنان ھم ظھور جنات نعیم است و

نیستند. زیرا امام خورشید بدعت و قامت الساعھ می باشد: از زمین تا آسمان مؤمنان کسانی جز دارندگان شعاعی از نور بدعت امام آخرین باالی توست!

و بدان کھ عالیترین ظھور ذوالجالل و ذی الجالل در عالم ارض علی و فاطمھ ھستند کھ کاملترین تجلی آدم و حوا می باشند. و - ٧ یعنی از اھالی شھود تجلیات پروردگار در آخرالزمان است. ھر کھ شعاعی از نور این دو را داشتھ باشد شیعھ است

نشان دادیم کھ فاطر ھم بھ معنای برپاکننده حق تجلی لقاءهللا است و ھم بھ معنای شکافنده » فاطر«ھمانطور کھ در تبیین اسم -٨یم کھ اسم الھی و لدنی فاطمھ از دھر جھت ظھور این تجلی! کھ علی و فاطمھ مظاھر این دو مفھوم از فطرت هللا ھستند و می دان

فاطره است چرا کھ فاطمھ غایت ظھور جمال فطرت هللا است و علی آن تیغی است کھ ظلمت دھر را می شکافد یعنی ذوالفقار عشق.

Page 42: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٣

بزودی نشانھ ھای خود را در آفاق«و این دو یکیست. پس براستی کھ حق آفرینش ھستند و مصداق ھمان آیھ پایانی سوره فصلت: شما آشکار می کنیم تا بدانید کھ او حق است و خدا بر ھر چیزی محیط است ولی مسئلھ اینست کھ در دیدار بر و انفس

این ھمان تردیدی بود کھ حتی موسی کلیم هللا را از دیدارش محروم ساخت. پس بدان کھ نور تجلی » پروردگارشان تردید دارند.فاقدش بود عشق لقاء (ع)رتر از کل شریعت و معجزات موسوی است. و آنچھ کھ موسیشیعھ در عزت و عظمت در نزد خدا بسیار ب

اللھی بود کھ این عشق جوھره مذھب امامیھ است. یعنی مذھب امامیھ مذھب بدعت و تجلی و عشق و عرفان است و ھر کھ این ن آتش ندارد نیست باد: آتش عشق لقاءاللھی کھ گوھره را ندارد بایستی در شیعھ بودنش تجدید نظر کند و بلکھ در بودنش: ھرکھ ای

و آنانکھ در شوق و جستجوی دیدار ربشان نیستند الیق ھدایت «ھمان عشق بھ امام است. عشق دیدارش و نھ عشق شفاعتش: رب است کھ این عشق تنھا گوھره حیات انسانی در آخرالزمان است. عشقی کھ سراسر جوشیده از درد معرفت -قرآن کریم» نیستند.

کھ این - ایمان اسالمی را جز نور معرفت امام شناسی و شناخت امام بھ نورانیت ندانستھ است (خطبھ نورانیھ) (ع)ھمانطور کھ علیو عجبا کھ تجلی روز -٢لیل» سوگند بھ روز آنگاه کھ متجلی گردد.«، خورشید تجلی حق است. (ع)ھمان نور تجلی است. چون علی

و انسان را جز جمال اعالی ربش در نزد پروردگارش نیست کھ آنرا طلب کند کھ چون «ه است سوره لیلی! در سوره شب (لیل) آمد ١٩- ٢١لیل» دیدار نماید بھ مقام رضا رسد.

در قرآن و اسالم است و لذا عارفان را مرتد و زندیق و حلولی و » تجلی«قلب جھل حاکم بر علمای رسمی ما، عدم درک حقیقت - ٩نامند و تکفیر می کنند و این بزرگترین ظلم و ظلمتی بوده کھ بر تاریخ معرفت اسالمی ما سایھ افکنده است و ما بھ تناسخی می

فضل الھی آنرا برانداختھ ایم.

شاه واژه معرفت شیعی و امامیھ است و ھر کھ آنرا درنیافت روح اسالم محمدی را نشناختھ و از ایمان محمدی » تجلی« -١٠محروم است و عرفان امامیھ را درک نکرده است و از ھدایت امامیھ بھره ای ندارد و امامت را نمی فھمد و لذا نسبت بھ آن کافر و

ز خاسرین گردد. مشرک می شود و در ظھور امام ا

ع�ی

Page 43: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٤

یکصد وچھاردھمفصل

١١۴

دست گیری - »مؤاخذه«حضرت ذ ) الطف المؤخذین -(مؤخ

Page 44: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٥

ذ یا مؤخ

بھ معنای گرفتن است و گرفتن یا در گرفتن و پی گرفتن بھ حق یا ناحق! و مؤاخذه الھی از جملھ افعال فراوان در قرآن » اخذ« -١کریم است کھ سھ موضوع محوری را شامل می شود: برگرفتن عھد و پیمان از انسان بخصوص رسوالن و مؤمنان. و برگرفتن

لتشان تمام شده است و در گرفتنشان بھ عذاب و آنھا را در ھم پیچیدن! و سوم مؤاخذه رحمت و نعمت و صبر از کافرانی کھ مھعمومی از اعمال و نیات بشری است در دنیا و آخرت! در حقیقت مؤاخذه و اخذ الھی در نقطھ مقابل رھا کردن و بی حساب نھادن

اسم فعل انواع این موارد است. » مؤخذ«است. و

یعنی او را از روبرو و از پیش رویش گرفتھ و -۵۶ھود» ھیچ جانداری نیست اال اینکھ خداوند موی پیشانیش را گرفتھ است.« -٢مھار می کند و می کشاند. درست بھ ھمین دلیل پیشانی جانداران تا حدودی بی مو و کم مو است کھ درباره آدمی بوضوح آشکار می

می شود کھ این بیشترین حد از این اتخاذ الھی از پیش روی بشر است. و لذا آنانکھ پیشانی پھن باشد کھ گاه طاسی سر را شاملتری دارند خوش اقبال تر خوانده می شوند و این درست است زیرا خداوند اتخاذ بیشتری از آنھا نموده است و بیشتر بھ آنان توجھ

شتر ریزش می کند و وسعت پیشانی را توسعھ می دھد بھ معنای اتخاذ کرده است. و اگر این موی سر از جلو در دوران کھولت بیشدیدتری از جانب خداست کھ در دوران کھولت و نیمھ دوم عمر، بیشتر بھ آدمی توجھ می کند تا عاقبت بھ خیر شود و از او غافل

نشود.

ت کھ پیشانی پھن تری دارند یعنی بخش بی یکی از بارزترین تفاوت جمالی انسان از سائر حیوانات و بخصوص میمونھا اینس -٣موی سر و صورتشان بیشتر است و این واضح ترین اخذ و اتخاذ الھی در بشر است. چرا کھ بشر ذاتا برگزیده خداست. یعنی خداوند

. و اگر او را بھ طور خاصی برای خودش اتخاذ کرده است و برگرفتھ است و از موی پیش رویش گرفتھ و بھ سوی خود می کشاندوسعت ناصیھ و طاسی سر در عرف بشری مترادف وسعت عقالنیت است بیھوده نیست. زیرا آدمی بواسطھ عقلش بھ سوی خدا می

رود.

در مفھوم کالن طبق آیات کثیری از قرآن خداوند ھمھ خلقش را اتخاذ کرده است از برای خودش. زیرا از ھمھ پیمان گرفتھ است -۴رآن بیشترین کاربرد این لفظ را شامل می شود: بھ یاد آور آنگاه کھ پروردگارت از ذریھ بنی آدم پیمانی اخذ و لذا اخذ پیمان در ق

چرا ایمان نمی آورید در حالیکھ « - ١٧٢اعراف» آیا پروردگارت نیستم گفت آری.«نمود و او را بر خویشتن شاھد ساخت کھ: و این اتخاذی ازلی و ذاتی است در جان آدمی -٨حدید» یمان اخذ نموده است.رسول خدا شما را می خواند و پروردگارتان از شما پ

کھ در دست خداست. و اما اتخاذی دیگر وجود دارد کھ اتخاذی آخری و اخروی است کھ دو قلمرو دارد: دنیا و آخرت! و آن مؤاخذه ما و اعمالتان را آفریدیم. کھ از این اتخاذ الھی اعمال بشر است. یعنی اعمال بشری نیز در دست خداست. ھمانطور کھ می فرماید ش

دو امر کلی حاصل می آید کھ بھ بشر باز پس داده می شود. پاداش و مجازات و بھشت یا جھنم. کھ بھشت قلمرو آزادی و اختیار ه ای از است و عذابھای جھنم عرصھ غل و زنجیرھا و اسارتھاست و جبرھا. و این اتخاذی بس شدید است و لذا بخش عمد

و چنین است گرفتن پروردگارت « -٢۶فاطر» پس کافران را گرفتیم چھ گرفتنی.«اتخاذھای الھی در قرآن مربوط بھ کافران است: -١٠٢ھود» چون گرفت شھری را بھ ظلمش می گیرد بس شدید و دردناک.

مورد کافران گوئی اتخاذی ھمچون بھ بند پس مؤاخذه و اتخاذ الھی نسبت بھ مؤمنان موجب رستگاری و رھایی آنھاست ولی در - ۵و خداوند آنان را بھ «کشیدن ابدی است کھ کل اراده شان را از آنان اخذ می کند و لذا دوزخ عرصھ اشد اخذ و مؤاخذه خداست.

- ٢١غافر» گناھانشان گرفت.

بد. کھ نیک را بھ نیکی می گیرد و بد را باید دانست کھ کال دستگیره اتخاذ و مؤاخذه الھی در بشر اعمال اوست چھ نیک و چھ -۶پس فقط مخلصین ھستند کھ از ھر نوع اخذ و -۵٨کھف» و آنھا را بھ اعمالشان گرفتیم.«بھ بدی. و این دو نوع اخذ الھی است:

آیھ مکرر در مؤاخذه الھی مبرا می باشند و در اختیار محض بھ سر می برند زیرا مظھر اراده و اختیار خدایند. ھمانطور کھ این

Page 45: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٦

بھ زبان دیگر ھمھ در دست خدایند کھ این » صین.لجزای شما ھمان اعمال شماست اال عبادهللا المخ«قرآن بسیار قابل تأمل است: اخذ کامل است اال مخلصین کھ خود دست خدایند. کھ خداوند ھر کھ را بخواھد بھ پاداش یا عذابش بگیرد با دستان مخلصینش می

جھنم. گیرد در بھشت یا

گرفتن ھای خداوند از بشر بھ ھر شکل خوب و بدی و یا اصال نگرفتنش، حاصل اعمال و نیات بشری است کھ چگونھ نعماتش -٧ را گرفتھ است و بھ چھ کاری گرفتھ است و اصال وجود خودش را بھ چھ گرفتھ است، بھ چھ حقی و برای چھ!

فتن ھایش و بھ بدی گرفتنش مربوط بھ نعمات است کھ ھمان رویکردھای الھی بھ و بدان کھ بدترین گرفتن ھای بشری و بد گر -٨قصد ھدایت است کھ برترین نعماتش ھمان رسوالن الھی ھستند و کتابھایشان. کھ خدا نیز این جماعت را بھ بدترین شکلی می گیرد

» ین قرآن را چھ بیگانھ و بھ بیگانگی برگرفتھ اند.و رسول گفت پروردگارا قوم من ا«یعنی کل اراده و اختیارشان را بر می گیرد. یعنی کتاب خدا را برای شفاء و دواء و سحر و طلسم و تحریف و تبدیل دین خدا گرفتھ اند کھ ای کاش ھرگز نگرفتھ -٣٠فرقان

بودند.

این پیمانت را بھ یاری تو برگیریم و پروردگارا بھ یادمان آور آن پیمانی را کھ در لحظھ آفریدنمان از فطرتمان برگرفتی تا ما ھم -٩ از آن غافل نباشیم و بھ نسیان نسپاریم. آمین!

خداوند برخی از بندگان مخلص خود را چنان دوست می دارد کھ لحظھ ای دست از سرشان بر نمی دارد و دائما و بالانقطاع -١٠اه آنقدر زلفشان را می کشد کھ سر از بدنشان جدا می کند. زلفشان را با خود می کشاند و یک موی بر سرشان باقی نمی گذارد و گ

از جملھ این یارانت قرارده و سربھ سرمان بگذار! آمین یارب العالمین! را پروردگارا ما

ع�ی

Page 46: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٧

یکصد و پانزدھمفصل

١١۵

یگانگی - »وحدت«حضرت -اوحد الخالقین -الفاعلین اوحد -اوحد الواجدین -اوحد الواحدین -موحد -وحید -(واحد

خیرالواحدین)

Page 47: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٨

دیا واحد یا وحید یا موح

دو بیان از یگانگی خداوند است کھ احد بیان جوھره یگانگی و حقیقت آن و یگانگی کالن و المتناھی است بی » واحد«و » احد« -١متصل بھ حد، حد را بھ عنوان یک صفت، عالی کرده است مثل آنکھ بھ تصور درآید ھمانطور کھ لفظ این اسم بھ ما می گوید کھ الف

، یا حق و احق! پس احد یعنی حد بی حدی. و این سر درک علمی و حکیمانھ احدیت پروردگار است چرا کھ تا چیزی اعلی و اعلید بھ حد فیزیکی خویشند، پس دارای حد و حدودی نباشد اصال چیزی نیست و چیزیتش درک نمی شود. ھمانطور کھ ھمھ اشیاء محدو

چیزی واحد و موجودند. ولی خداوند حد بی حدی است و این بیان جھان ھستی بیکرانھ است کھ حدی بر آن قابل تصور نیست. ھمچون آسمان کھ آنھم اگر بواسطھ آفاق زمین محدود نشود قابل درک نیست کھ اصال ھست.

اوند است در ھر چیزی و از ھر چیزی از جملھ از کل جھان ھستی کھ بی حد است. اسم ظھور یگانگی خد» واحد«و اما اسم - ٢پس ھر شیئی در جھان مظھری از واحدیت خداست کھ اھل مکاشفھ از ھر شیئی ھم جمال واحد و قھار خداوند را شھود می کنند و

ی در باطنش بی حد است ھر چند کھ از برون ھم احدیتش را فھم می نمایند ھمانطور کھ حتی بھ لحاظ علم فیزیک بشری ھر ذره امحدود است و این مثالی معقول و محسوس از حضور واحدیت و احدیت خدا در ھر یک از مخلوقاتش می باشد. یعنی ھر شیئی از

شکار برون واحد است و از درون احد است. پس احدیت و واحدیت بھ مثابھ بیان ظاھر و باطن یگانگی خداوند است کھ در خلقش آ است کھ در آن واحد، حد و بی حدی را داراست و یگانگیش را محسوس و عینی می سازد!

ھمانطور کھ ھر موجودی در جھان، ». واحد قھار«در قرآن کریم در ھمھ جا بھ ھمراه قھار است: » واحد«و اما چرا ذکر اسم -٣انفکاک و جدائی. و حال بھتر درک می کنیم کھ چرا اسم موجودیت واحده اش عین قھر او از سایر موجودات است، قھر بھ معنای

واحد قھار در ھمھ جای قرآن مربوط بھ عرصھ ظھور جمال یگانگی خداوند است و لذا در ھمھ جا این دو اسم معطوف بھ قیامت » ای واحد قھار را.روزی کھ زمین و آسمانھا بھ غیر آنچھ کھ ھستند تبدیل می شوند و ظاھر می شوند خد«است، مثل این آیھ:

-۴٨ابراھیم

پس درک می کنیم کھ ظھور جمال واحده حق برای آدمی یا در قیامت کبرا است کھ ھمھ انسانھا بنا بر توصیف قرآن کریم در - ۴ای آنروز تک و تنھا و مجرد و یگانھ می شوند از درون و برون و در حقیقت بھ قھر ظھور خدا دچار می گردند تا بتوانند تاب تماش

جمال واحد و قھارش را داشتھ باشند و اصال چشم دیدنش را. چرا کھ آدمی بواسطھ شرکھایش بر حقیقت عالم وجود کور و کر می قرآن » و در آنروز یکھ و تنھا شده و در محضر خدا حاضر می شوید.«گردد. شرکھای عقیدتی و عاطفی و حسی و عملی و...:

- کریم

واند در ھمین حیات دنیایش بھ لحاظ نفسانی فرد شود و نفس واحده گردد جمال واحد پروردگارش را دیدار پس طبعا انسان اگر بت -۵اوست آنکھ شما را از نفس واحده آفرید. پس «می کند ھمانطور کھ بسیاری کرده اند و سپس قیامت دوران خود را برپا ساختھ اند:

کھ جایگاه امانی و عاریھ ای آدمی ھمان دنیا و قلمرو مکان -٩٨انعام» امانتی...شما را جایگاه استقرار است و جایگاه عاریھ ای و و زمان است ولی جایگاه قرار و استقرار حقیقی اش ھمان جایگاه خالفت اللھی اوست و در صورتی بھ این جایگاه قرار می رسد کھ

خارج شود تا بھ قلمرو واحد قھار برسد و دیدارش کند. دل و جان از جایگاھھای عاریھ ای وجود پاک کند و از اقطار مکان و زمان

انسان بمیزانی کھ احدیت پروردگار را در تن و دل و روحش درک و احساس می کند از برون جمال واحد قھارش آشکار می -۶ان خالفت است شود. یعنی مظھر یگانگی حق می شود بھ تمام و کمال. ولی تا رسیدن بھ این مقام وحدت و توحید مطلق کھ ھم

بایستی سلسلھ مراتب درجات قرب الی هللا را بپیماید و باال رود کھ این مرحلھ از سلوک روحانی از غایت تقوای جان برمی خیزد کھ قلمرو پرھیز و حذر از خداوند است.

است کھ پس از توبھ خالص و و اما سلسلھ مراتب درجات تقرب الی هللا کھ سیر توحید جان است در قرآن کریم اینگونھ بیان شده -٧علی هللا)، عندیت (نزد او)، -بسوی او - رویکرد بھ او و رھرو سبیل هللا شدن و ورود بھ حرم قدسی خداوند عبارتند از: علیت (بھ او

Page 48: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٨٩

ھفت وادی و درجھ قرب و انتاناھو) کھ این -نحن -معیت (با او)، ھویت(خود او)، انتیت (توی او)، انیت (من او)، انائیت (مای اووصال و الحاق بھ توحید وجود حق است. کھ درباره ھر یک از این مدارج وحدت زین پس فصلی را اختصاص خواھیم داد کھ بھ مثابھ اسماء وجوه الھی می باشند. کھ وادی اول، وادی توکل است: توکلت علی هللا. کھ بھ معنای حوالھ دادن کل وجود خود بسوی

خداوند است. کھ این نخستین تالش علوی و اعالئی مؤمن است کھ بدون یاری علیین ممکن نیست. زیرا در این وادی قرار خدا و بر تحویل بھ او شود ھمانطور کھ توکل، تالش و جھاد جھت این تحول و تحویل است: و مؤمنان بایستی بر خدا «است وجود تماما

عندیت بھ معنای رسیدن بھ عندهللا است یعنی نزد خدا و کنار او و این ھمان تحقق مقام و اما وادی دوم یعنی -قرآن» توکل کنند.جنب هللا است کھ مقام ابرار و نخستین جایگاه علیین است، پس از موفقیت در وادی علیت کھ ھمان توکل است. زیرا کسی کھ نزد او

و اما کمال عندیت ھمان معیت - (ص)س بر ذات خداست. رسول اکرمرسید مظھر جنبی از خداوند است زیرا مماس بر اوست: علی مما -قرآن کریم» براستی کھ خدا با صابران است. با متقین است. با ابرار است و...«است یعنی متصل بھ او شدن و با او شدن دائمی:

است کھ این سرآغاز ھویت و خالفت و امامت این ھمان وادی مع هللا است و اما کمال معیت عین او شدن است و مظھر ھوهللا گشتن است. ھمانطور کھ امامان را ھویت پروردگار دانیم یعنی ھو. کھ غیب ذاتش از آنھا رخ می نماید و مظھری از وجھ هللا می شوند

ی الھی است: یعنی روی خدا. کھ این ھویتھای الھی در ھر چیزی او را می بینند و لذا ھر چیزی در جھان ھستی برای آنھا یک تو انک انت کریم و... و لذا برای خلق خدا و خاصھ مؤمنان خویش ھم تبدیل بھ انت هللا می شوند. یعنی مؤمنان بی واسطھ خداوند را

س می فرماید خدا جز در وجود ما شناختھ و پرستیده نمی شود. پ (ع)در وجود این انت هللا می خوانند و می پرستند ھمانطور کھ علیاین درجھ ای از امامت است. تا آنجا کھ شخص امام یا خلیفھ بھ روحی از پروردگار در خود می رسد کھ او را من هللا می سازد:

نازل می کند مالئک را بھ ھمراه روح از امرش بر آنکھ می خواھد کھ بیم دھید. براستی کھ نیست الھی جز من. پس بتریسد از «! کھ تعداد اندکی از خلفای الھی بھ این مقام رسیده و از ھمین اندک نیز اندکی این ادعا را بر زبان آورده اند : الالھ االانا٢نحل» من.

ھمچون علی، حالج و بایزید. پس چون چنین درجھ ای از وحدت وجود و احدیت واحده خداوند در خلقش محقق گردید، چنین انسانی نحن) خوانده می شود کھ اکثر آیات قرآنی با ھمین ضمیر است کھ -(انا» ما«بان خداوند کھ کاملترین انسانھاست در قرآن کریم از ز

او) کھ این نام در واقعھ نزول روح بر این بنده، از جملھ اذکار الھی بود. -تو -این مای الھی را سابقا انتاناھو خوانده ایم (من

انتاناھو (نحن) بیانگر ھفت درجھ قرب الھی و والیت حق و خالفت علی هللا، عندهللا، مع هللا، ھوهللا، انت هللا، -٨ اناهللا و نھایتاانسان و خداست و اگر ھمھ این ھفت درجھ از مقامات توحیدی انسان را تحت عنوان ھفت اسم خدا معرفی می کنیم بھ این دلیل است

ست بھ بندگانش. ھمانطور کھ رفیع و متعال و راشد و رشید کھ فاعل ھمھ این درجات در آدمی خود خداوند است کھ این فضل کبیر اوھمھ از اسماء اوست. و لذا ھر یک از انسانھائی کھ در ھر یک از این مدارج وحدت وجودی وارد می شوند مظھری از وجھ هللا

و نھایتا وجھ مطلق انتاناھو. کھ ظھور ھستند: وجیھ علی هللا، وجیھ عندهللا، وجیھ مع هللا، وجیھ ھوهللا، وجیھ انت هللا، وجیھ اناهللاواحد قھار است کھ بر زمین ظھور جھانی امام زمان است. بھرحال می دانیم کھ خداوند در قرآن کریم خودش را بھ این ضمایر

خوانده است: انا، انت، ھو و انا (نحن).

د است یعنی یگانھ کننده -٩ بر عرش است و امخلوقاتش کھ ھمان واقعھ استوی خداوند ھم احد و واحد است و وحید! و ھم موحمی (ص)بطور خاص، یگانھ ساز مؤمنانش! زیرا عالم وجود موجودات بر یگانگی استوار و ممکن شده است ھمانطور کھ رسول خاتم

این یگانھ شده و -١١مدثر» مرا با کسی کھ یگانھ اش ساختھ ام واگذارید.«فرماید: جھان ھستی بر قل ھوهللا احد بنا شده است. است کھ مظھری از واحد قھار است! پس بنگر و بیندیش کھ چگونھ این واحد قھار الھی مظھر رحمت (ص)(وحید) ھمان رسول خاتم

مطلقھ اش گشتھ است حیرتا!

ا را بھ این این آیھ کھ از جملھ ترجیع بندھای قرآن است کھ دھھا بار ذکر شده است م -قرآن» براستی کھ الھ شما یکی است.« -١٠فکر وامیدارد کھ چرا اینھمھ تکرار! کھ این تکرار نیز ھمچون ھمھ تکرارھای الھی بیانگر رازی آشکار است کھ از فرط آشکاری ھمھ از آن غافل و کورند! زیرا ھر چیز دوست داشتنی و قابل پرستش و محبوب یک الھ است و الھھ! پس ھمھ موجودات عالم الھ

احدند یعنی ھر چیز دوست داشتنی و قابل پرستشی اوست و مظھری از او! پس باید مراقبت کرد کھ او را در ھا ھستند ولی ھمھ وزیرا مثال و شباھت قلمرو ذھنی شرک بشر است. پس ھر چیزی » ھیچ چیزی مثل او نیست.«ھر چیزی پرستید! و لذا می فرماید

تید تا شرک پدید نیاید و آدمی اشیاء را نپرستد بلکھ خدای اشیاء را عین خود اوست! پس در ھر چیزی بایستی او را خواند و پرسیعنی محبوبیت آنھا را کھ ھموست بھ اسم او بپرستد نھ بھ اسم اشیاء! و لذا می فرماید: بر ھر چیزی مرا یاد کنید وگرنھ دچار فسق

Page 49: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٠

از نفس واحدی آفریده ام کھ این واحد ھموست و اینست کھ اینھمھ در کتابش متذکر است کھ: ھمھ خلق را -و شرک می شوید! قرآناز خدا بپرھیزید کھ ھمھ را از نفس واحد امر کردهو چون قھار است پس ھر چیزی یک چیز منفک و مستقل از سائر چیزھاست:

- ١۶رعد» خالق ھمھ چیزھاست و اوست واحد قھار.«آفرید و

ع�ی

Page 50: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩١

یکصد و شانزدھمفصل

١١۶

بسوی خدا -» عالئیت«حضرت اعل العالین) -العلیین ااعلی -العالین ااعلی - معل -ااعلی -عال -اعلی -(عل

Page 51: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٢

من ھو علی هللایا

کل شیء وکیال، شھیدا، دلیال، حفیظا و... . براستی کھ خداوند بر ھر چیزی وکالت و شھادت و داللت و حفاظت علی ان هللا کان -١) از استقرارش بر عرش است کھ علت العلل موجودیت ھر چیزی است ا(علی» بر ھر چیزی«یعنی حق موجودیت دارد. این دارد

علی العرش. پس قانون حقیقی علیت وجودی موجودات در خود و در اھمان علت و علیت موجودات است. استوی» اعلی«پس این ی است کھ می خواھد این حقش را عیان سازد در موجودی بھ اسم انسان! و رابطھ با یکدیگر ھمان خداست کھ حق وجود ھر چیز

بھ عرصھ ظھور رسیده است کھ در پایان خلقت ھم این حقش از » علی«لذا ھمانطور کھ نشان داده ایم کل جھان ھستی از اسم علی «و این »! ءعلی کل شی«ور وجود علیین رخ می دھد. و این علیین (علی ھا) ظھور علت و علیت عالم موجودات ھستند و ظھ

در این علی ھای الھی کھ حکیم و » عالء است نھ علی العظیم و علی کبیر و علی حکیم و غیره! ھر چند کھ این علی عالء نھایتا علیم و عظیم و کبیر ھستند رخ می نماید.

می بینیم کھ ھمھ اسماء هللا را ھم شامل است کھ شھید و وکیل و کفیل و حفیظ و... است پس ءپس علی عالء ھمان علی کل شی -٢است. پس علی عالء مقدم و اساس سائر اسماء است حتی مقدم بر علی عظیم و کبیر است. و این عالئیت پروردگار بر عرش عالم

! در این معنا بمان!اامکان است کھ علیت موجودیت ھر چیزی است: حضرت علی

ن مؤمن ھم حق این عالئی خداوند را درک نموده و اجابت می کند یعنی بر عالئی او، است کھ انسا» ءعلی کل شی«و از بابت - ٣توکل می کند: مؤمنان بایستی بر خداوند توکل کنند! یعنی بھ تمام و کمال بھ او اعتماد نمایند و ھمھ امور خود را بھ او تحویل دھند

ھمھ اسمای الھی می شود توکل بر شھید و حفیظ و کفیل و رزاق کھ این سرآغاز و زمینھ خالفت است. کھ این وکالت و توکل شاملو غفور و رحیم و کریم و... توکل بر ھمھ اسماء و صفاتی کھ خداوند در عالئی خود بر جھان، آنان را در برگرفتھ است و حیات و

اال انسان کافر کھ اعتماد نمی ھستی و رزق بخشیده است. و ھمھ موجودات عالئی او را درک و تسبیح و حمد و شکر نموده اند کند!

پس بدان کھ توکل چھ صفت و جھاد و مقام اعالئی است کھ جملھ اسمای الھی و صفاتش را مطالبھ و درک و پذیرش می کند -۴یعنی خالفت الھی را! و لذا می فرماید: براستی کھ خداوند بھ متوکلین عشق می ورزد! کھ این عشق الھی ھمان تحویل اسماء و

العرش » علی« اهللا نیز پاسخ و اجابت بنده در قبال استوی» علی«صفاتش و خالفتش بھ انسان متوکل است. بدان! و لذا توکلت است!

ورود بر قلمرو اعالئی و علیین و علویت الھی از درب توکل است. ھمانطور کھ خداوند بواسطھ اعالئیت ذاتش بر کل جھان -۵ محیط! ءکل موجوداتش را فراگرفتھ و بر ھمھ محیط شده است: ان هللا کان علی کل شیھستی احاطھ و اشراف یافتھ و

» علی«انسان متوکل بر وجھ علی اللھی خداوند وارد می شود و در نھایت مظھر وجھ علی هللا می گردد کھ نخستین تجلی اسم -۶ م، علی عزیز، علی عظیم، علی کبیر، علی علیم و... . کھ ھمھ علی ھای دیگر الھی را تحت الشعاع دارد: علی حکی ااست! علی اعلی

و از وجھ اعالئیت خداوند است کھ انسان مؤمن دارای قدرت علیت در تفکر و تأویل حقایق می شود کھ ھمھ امور و مسائلش را -٧عالم وجود فقط بھ نور تأویل می کند و در وجود علیین تفصیل و تعین می یابد. یعنی اندیشھ و تفکر علیتی در» علی«بھ اسم

ممکن می شود و فرد را بھ علت و حق ھر موجودی می رساند کھ نور علی در دل است و علم » علی«عالئیت پروردگار و اسم علی در سر است و دیدار با یکی از علیین در جھان بیرون است: نشانھ ھای خود را در درون و برون شما آشکار می سازیم تا

- ۵۴است. فصلتبدانید کھ او حق

وکیل، حفیظ، محیط ءدر جای جای قرآن کریم بیانگر عالئیت و علیت در قلمرو تفکر است: ان هللا کان علی کل شی» اهللا علی« -٨کھ این مضمون فراوانترین مفھوم در سراسر قرآن است کھ بھ اشکال گوناگونی -و... باشد کھ تفکر کنید تا ھدایت یابید. قرآن کریم

Page 52: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٣

ت کھ تفکر در این آیات درب ورود بھ تأویل آیات و حصول علت حقایق و مفاھیم است. و این قلمرو تفکر علیتی و علیت آمده اس قرآنی است: ان هللا علی... .

علیو توکل بنده بھ خداوند ھم تنھا درب ورود بھ این عالئی و علیت الھی و تفکر و تعقل و حکمت و علم الھی می باشد: توکلت - ٩! یعنی توکل تنھا صفت و معنائی است کھ از طریقش بر عالئیت و علیت الھی و اسم علی وارد می شویم تا بھ عندهللا و مع هللا و هللا

ھوهللا و... برسیم!

ع�ی

Page 53: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٤

یکصد و ھفدھمفصل

١١٧

نزد خدا - »عندیت«حضرت

Page 54: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٥

من ھو عندهللایا

مریم گفت این « -١٠١بقره» و چون رسولی از نزد خدا آمد...« -٨٩بقره» نزد خداوند (عندهللا) برای آنھا آمد...کتابی است از « -١بھشت در نزد خداست و بھترین اجرھا در « -١۶٣آل عمران» ھمھ درجات در نزد خداست.« -٣٧آل عمران» رزق از نزد خداست.

اھل « -٢۶ملک» بگو کھ علم در نزد خداست.« -٧٨نساء» د خداست.بگو خیر و شر ھمھ از نز« -١٩۵آل عمران» نزد اوست. - قرآن» آنچھ کھ در نزد شماست فناست و آنچھ نزد خداست باقی می ماند.« -١٣حجرات» تقوا در نزد خدا برترند.

و کل جھان است» عندهللا«از این آیات الھی درک می کنیم کھ ھمھ چیزھا نزد خداست حق و ناحقشان! و بھشت و دوزخ ھم -٢ھستی عندهللا است یعنی جھان محضر اوست و نزد اوست و نزدیکترین حد بھ اوست، حضور اوست. پس ھمھ در نزد او ھستیم

خواه ناخواه، آگاه و ناآگاه و کور یا بینا! پس عندهللا شامل ھمھ اسماء و صفات خداست پس از جملھ ام االسماء است.

حضور و حضرت الھی را در جھان درک می کنیم حق ھر چیزی را می یابیم و جاودانگیش را حال بمیزانی کھ این عندیت و -٣شاھدیم کھ کمال این ادراک درک وجود پروردگار است و در غیر اینصورت آنچھ را کھ نزد خود می یابیم بی او، محکوم بھ تباھی و

».د خداست باقیستبطالت و نابودی و شر است: آنچھ کھ در نزد شماست فناست و آنچھ نز

را » عند«بھ معنای درک حضرت حق در جھان است چرا کھ ھمھ در نزد اویند کھ ھستند و بمیزانی کھ این » عندهللا«پس درک -۴ درک می کنند ھستی خود را درمی یابند وگرنھ حق و ناحق و خیر و شر خود را در قیامت متوجھ می شوند کھ ظھور قھار است.

فلت از عندهللا در زندگی، سھویت و عادت است کھ حضورش را از یاد می بریم. ولی برخی امور چون از قلمرو بزرگترین علت غ -۵بدعت ھر عصری رخ می نمایند نور عندهللا را آشکار می کنند از آن جملھ اند رسوالن زنده ھر عصری (امامان و علیین) و نیز آثار

کتابی از نزد خدا برای آنھا آمد... «سول و کتاب، بارزترین ظھور عندهللا بوده اند: و کالمشان! ھمانطور کھ در اعصار گذشتھ ھم ر - ٨٩و ١٠١بقره» و چون رسولی از نزد خدا آمد...

خداوند نازل می کند بھترین سخنان را بصورت کتابی متشابھ و مکرر کھ می لرزد از عظمتش پوست کسانی کھ خاشع درگاه « -۶شود دلھایشان بھ یاد خدا و آن ھدایت خداست کھ ھدایت می کند با آن کسی را کھ الیق ھدایت است و گمراه پروردگارند و متجلی می

و این یکی از نزوالت و ظھورات برتر عندهللا در نزد بشر است کھ ھمان -٢٣زمر» می کند بھ آن کسی را کھ الیق ضاللت است.منتھی بھ زبان عصر و بیان زنده و تأویل و تفصیل آیات قرآن! پس وجود کتب و آثار علیین است کھ عین قرآن و تکرار آن است

علیین ھم ظھور عندهللا است چرا کھ آنھا در نزد خدا و با خدا و در خدا ھستند و خلیفھ خدایند! پس نزدیکترین حد خدایند و حضور خدایند!

ھمانطور کھ نشان دادیم برخی از اولیای الھی، مظاھر علی هللا ھستند و برخی مظاھر عندهللا و برخی مظاھر مع هللا و ھوهللا و... - ٧ولی جملھ اولیاء و مخلصین بر بنیاد عندهللا -١۶٣کھ این درجات الھی در بشر است: بدان کھ ھمھ درجات در نزد خداست. آل عمران

رجات بر این اساس بنا می شوند. مستقرند و سائر د

کھ واضح ترین جلوه این بھشت در عالم ارض ھمان طبیعت بکر -١٩۵و١٩٨آل عمران» جنات نعیم، ثوابی در نزد خداست.« -٨خداست: کوھھا، دریاھا، آسمان، رودھا، جنگلھا و گلزارھا و پرندگان و... و انسان بمیزان ذاکر بودنش طبیعت را محضر خدا یعنی

ندهللا می یابد و چھ بسا دیدارش می کند. و اینجانب موفق بھ چنین دیدارھائی بوده ام! پس می توان از عندهللا، هللا را دیدار نمود ع اگر بر نور او وارد شویم!

پس دوزخ ھم وجھی از عندهللا است منتھی وجھ ناری اوست کھ کافرانی کھ - ٧٨نساء» بگو خیر و شر ھمھ از نزد خداست.« - ٩منکر حضور او در زندگی و طبیعت ھستند و خداوند را در جای بسیار دوری می خوانند با این وجھ و حضورش روبرو می شوند.

رجوع نمائید!» نور«در این باب بھ فصل اسم

Page 55: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٦

تجلیات آنچھ نزد شماست فناست و آنچھ نزد خداست باقیست... آنچھ در جھان است فناست مگر جمال پروردگارت کھ صاحب « -١٠یعنی آنچھ کھ در جھان، منی بشر است نابود است و ھر چھ اوئی و امامی است پایدار و جاوید است. چرا کھ جمال -رحمن» است.

پروردگار از امامانش متجلی می شود کھ وجھ هللا خوانده شده اند.

ضور حضرت حق! زیرا از چشم امام کھ عین هللا پس فقط آنکھ امامی حی دارد، جھان ھستی و زندگیش را عندهللا می یابد و ح -١١نگاه خداوند برای مردم ھمان امامان و علیین -١٠۴انعام» بدانید کھ نگاه خداوند بسوی شما آمد...«است بر جھان نظر می کند.

مات الھی در این قلمرو ھستند تا از نگاه آنان، حضور خدا را در جھان نظاره کنند و از اھالی عندهللا شوند زیرا ھمھ درجات و کرا قرار دارد و حیات جاوید!

پس امامان حی، حضور و ظھور و درب عندهللا در نزد مردم می باشند! و خودشان در نزدیکترین حد او زیست می کنند پس -١٢اش مؤمنان را ھدایت عین عندهللا ھستند کھ خداوند بھترین سخنانش را از ام الکتاب بر زبان و قلمشان جاری می سازد و بواسطھ

و کافران را گمراه می سازد کھ یکی را بھ عرصھ نور می آورد و دیگری را بھ قلمرو نار می کشاند کھ خدای را بسیار دور می دانست تا بواسطھ آتش، او را حی و حاضر یابد یعنی عندهللا را دریابد و اقرار نماید.

چون بندگانم درباره من از تو سئوال می کنند «انا تن و جان و صورت انسان است: و اما نزدیکترین حد عندهللا برای آدمی ھم -١٣ -١٨۶بقره» بگو من بسیار نزدیکم...

است و انسانھای کامل ھم وجوه عندهللا: یا وجیھ» اعندهللا«پس جھان ھستی، عندهللا است و انسان ھم -١۴ عندهللا! پس آنکھ ا ی از خدا را دیدار کرده است. جمال عندهللا را دیدار کند جلوه ا

اشد عنیدهللا است یعنی ضد خداست.ب» من«نباشد عندهللا است و ھر کھ » من«ھر کھ -١۵

ع�ی

Page 56: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٧

یکصد وھجدھمفصل ١١٨

باخدا - »معیت«حضرت

Page 57: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٨

من ھو مع هللایا

مکررات کثیر قرآن کریم است. آدمی دو شکل بنیادی دارد و از آیا با خداوند الھی ھست؟ این آیھ نیز یکی از » االھ مع هللا« -١ھمین منظر مردمان بھ دو دستھ کلی تقسیم می شوند: با خدا و بی خدا! مشکل بی خدائی ھمان گمگشتگی کامل است یعنی

آنانکھ «می شود: خودپرستانی کھ گم می شوند زیرا خود و من آدمی ھمان نقطھ عدمیت اوست و لذا عدم پرستی منجر بھ نابودیو اما آنانکھ بواسطھ ایمان خداوند را می شناسند در واقع خود را پیدا می کنند و بسوی خود راه -قرآن» گم شدند از خود گم شدند.

ولی مشکل اھل ایمان و خدایافتگان اینست کھ ھر -قرآن» آنانکھ ھدایت شدند، برای خود و بسوی خود ھدایت شدند.«می یابند: دگیشان را بھمراه خدا و با خدا (مع هللا) تبدیل بھ یک الھ می کنند و آن را می پرستند در خدمت ھمان خودپرستی دوران بی چیز زن

با این تفاوت کھ این من پرستی عدمی اھل ایمان بھ قوت ». من«خدائی کھ باز ھم منجر بھ عدم پرستی می شود. عدمی تحت عنوان خداوند است کھ نور وجود است. کھ در حقیقت خدا را خرج خود می کنند و یا وجود را خرج عدم. و قدرت نور ایمان است کھ ھمان

ایمان و عھد خود با خدا را اینقدر ارزان نفروشید کھ کافر می شوید زیرا آنچھ کھ در نزد خدا دارید بسیار برتر «و لذا می فرماید: و بدینگونھ عدم خود را شریک وجود خدا -آیاتی از قرآن» بھ فناست... است و باقی می ماند و آنچھ کھ نزد خود شماست محکوم

می کنند یعنی با هللا (مع هللا) الھ دیگری قرار می دھند کھ ھستھ مرکزی ھمھ این الھ ھای دروغین ھمان من و منیت فرد است کھ ست کھ جز غرور و خودفریبی برای شما ھدیھ بدانید کھ شیطان دشمن شما«بنیاد ھر دروغی است زیرا یک توھم شیطانی می باشد:

کھ اساس این خودفریبی و غرور شیطانی ھمان منیت و خودشیفتگی است یعنی عدم پرستی و عدم را وجود -قرآن» ای ندارد. پنداشتن.

وجود را بھ پرستش یعنی خدا را خرج خود کردند و -قرآن» ایمان نیاوردند اال اینکھ بالفاصلھ مشرک شدند.«و لذا می فرماید: -٢عدم رسانیدند تا اینکھ باالخره ایمان را بکلی از دست دادند و کافر شدند کھ این کفر از جنس کفر ماقبل از ایمان نیست بلکھ نفاق است کھ کفری اندر کفر است. پس آیا انسان اھل ایمان و باخدا باید چھ کند کھ خودش رقیب و ھوو و مدعی خدا نگردد و نور

را کھ ھمان من هللا است، خرج من عدمی خود نکند زیرا در ھمان قلمرو اطاعت دینی ھر چھ کند بدلیل وجودیابی اش ایمانشخودشیفتھ می گردد یعنی خودش الھی می شود مع هللا! یعنی این فاجعھ کھ بنیاد ھر شرکی است چھ عالجی دارد؟ اطاعت از امام

چرا از کسی کھ با خداست. یعنی جلوه ای از مع هللا است.زنده! یعنی اطاعت صادقانھ و بی چون و

و اما چھ کسی مع هللا است؟ کسی کھ خدا با اوست. و اما خدا با چھ کسانی است؟ خودش در کتابش سھ دستھ اصلی را ممتاز -٣ یا نشانھ ھای این معیت انسان و خدا چیست؟کرده است: ان هللا مع المؤمنین. ان هللا مع المتقین و ان هللا مع الصابرین. و اما آ

بی تردید کسانی کھ با خدایند و خدا بھ ھر درجھ ای با آنھاست، بایستی دارای ھمان درجھ از اقتدار اسماء و صفات الھی باشند: -۴رون خود و در برون از امنیت، شفاعت، کرامت، معرفت، بی نیازی و... کھ ھر کسی در ھمان نخستین آشنائی با ھر مع اللھی، در د

خود نشانھ ھائی از پروردگارش را از وجود این انسانھا درک می کند تا حق مع اللھی اینان را تصدیق کنند. ولی آنھائی کھ خدا را ی از رایج در جای بسیار دور می دانند و او را قابل دیدار نمی دانند باالخره با انواع توجیھات، این نشانھ ھا را انکار می کنند کھ یک

بزودی نشانھ ھای خود را برای شما در احوال و وقایع بیرونی آشکار می سازیم تا «ترینش اتھام سحر و شستشوی مغزی است: - ۵۴فصلت» بدانید کھ او حق است ولی مسئلھ اینست کھ در دیدار پروردگارشان تردید دارند.

لھی می یابند معنا (معنی) است، معنای وجود! کھ این معنا نوعی فلسفھ و اما مھمترین نشانھ باطنی کھ از وجود انسانھای مع ال -۵نیست بلکھ نور است کھ بصورت احساس وجود دریافت می شود. کھ اصال این انسانھای مع اللھی مظاھر نور و معنای وجود در

میان مردمند.

Page 58: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٥٩٩

عنی براستی کھ خدا با من است. پس معیت الھی و با خدا : براستی کھ خدا با ماست. و ان هللا معنی. ی -۴٠توبھ» ان هللا معنا« -۶بودن ھمان با معنا بودن است. معنائی نوری و نھ فلسفی. پس انسانھای بی معنا، انسانھای بی خدا ھستند و لذا بی معنائی انسان

مدرن از بی خدائی اوست ھر چند کھ خود دعوی خدائی دارد.

کھ ریشھ معنا می باشد، صفتی بس متناقض و حیرت آور است کھ ھمھ مفاھیم ضد و نقیض در عربی » معن«ھمانطور کھ صفت - ٧را در خود داراست یعنی ھمھ معانی را. و لذا در زبان عربی کاربری عجیبی دارد ھمچون: کوتاه، بلند، غنی، فقیر، آسان، سخت و

وجود را از خود بارز می کند. پس بزرگترین نعمت خدا غیره. کھ انسان مع اللھی جامع اشد اضداد است یعنی ھمھ ارزشھای عالمدر امر ھدایت برای مردمان است و ھمان نعمت هللا است. و لذا خداوند در سوره ماعون یکی از نشانھ ھای دشمنی با دین خدا را

نی ھدایت را بر مردم سد می افراد و حکامی می خواند کھ انسانھای مع اللھی (ماعون) را از دسترس عامھ مردمان منع می کنند یع کنند. یعنی با معیت الھی در جامعھ می جنگند تا مردم بی خدا بمانند.

- ٣۵محمد» ھرگز سستی نکنید و با دشمنان دینتان بھ سازش نگرائید زیرا شما اعالئید (علی هللا) و خدا با شماست (مع هللا).« -٨مخوانید با خدا الھ دیگری را کھ نیست الھی جز «دیگرند ھمانطور کھ ذکرشان رفت: پس می بینیم کھ مع هللا و علی هللا متعاقب یک

در اینجا نیز شاھدیم کھ فقط بھ یاری وجھ هللا (امامان و علیین) می توان از - ٨٨قصص» او و ھمھ چیز نابود است مگر وجھ او.ھمانطور کھ در فصول قبل نشان دادیم ھر درجھ ای از شرک نجات یافت و با خدا ماند. و اینکھ مع هللا خود مظھر وجھ هللا است

تقرب الی هللا را وجھی است: وجیھ عندهللا، وجیھ مع هللا، وجیھ ھوهللا و... کھ فقط در ارتباط خالصانھ و اطاعت بی چون و چرا و یعنی آیا مع هللا » االھ مع هللا؟«: وجھ خود را تسلیم وجھ هللا کردن می توان از ھر شرکی مصون ماند و این آیھ مکرر را دریافت کھ

را جز هللا، الھ دیگر است کھ آن را می پرستید. یعنی آیا پیر یا امام شما را جز هللا خدای دیگر است کھ شما آن را می پرستید.

ور وجودی را کھ از یعنی انسان مع اللھی، هللا را می پرستد ولی مشرکان در رابطھ با او مشغول خودپرستی ھستند کھ ایمان و ن -٩آنھائی کھ خود را پیروی و پرستش می کنند مریدان «او می گیرند خرج من عدمی خود می کنند کھ این قلمرو رسوخ شیطان است:

یعنی در حقیقت کل این نور و معنای وجود را بھ پای شیطان می ریزند و شیطان را در خود مستقر می کنند تا -قرآن» شیطانند. از مع الشیطان می شوند!اینکھ مظھری

پس مقام مع اللھی ھمان مقام باللھی است: با خدا بودن! و لذا خداوند در کتابش دائما چنین انسانھائی را دعوت بھ صبر با خدا -١٠ کتابش!می کند: اصبروا با�: با خدا صبور باشید و بمانید! ان هللا مع الصابرین کھ مکررترین معیت خدا با انسان است در

و این معیت محمدی است کھ برترین حد معیت با خداست برای مؤمنان -٢٩فتح» محمد رسول خداست و آنانکھ با اویند...« -١١امتش و بھ معنای معیت در معیت است ھمچون نور علی نور و وحی در وحی. و مخاطب این آیھ کسانی ھستند کھ در درون خود با

و بدانید کھ رسول خدا در شماست و لذا خدا ایمان را محبوب قلبتان قرار داده و دلتان را زیبا «ھاست: محمد ھستند و محمد در آنکھ قبال درباره مقام راشدون سخن گفتھ ایم کھ مقام -٧حجرات» ساختھ و منفور ھر گناھی نموده است و اینھا راشدون ھستند.

محمدی است.» فی«در میان خلق ھستند. و این خضریون و علیین است کھ در آخرالزمان رسوالن محمدی

ع�ی

Page 59: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٠

یکصد و نوزدھمفصل ١١٩

در خدا - (فی هللا)» فیھ مافیھ«حضرت

Page 60: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠١

من ھو فی هللایا

مربوط آدمی با آغاز ایمانش کھ ھمان اتصال بھ امامی زنده است سالک و مجاھد فی سبیل هللا می شود کھ دریائی از آیات قرآن -١بھ کم و کیف این جھاد فی سبیل هللا برای مؤمنان است کھ از نخستین امرش ھجرت، تا جھاد فی هللا می باشد و ھجرت فی هللا:

» آنانکھ در خدا ھجرت می کنند از بعد ظلمی کھ بر آنان رفتھ خداوند دنیایشان را زیبا می سازد و اجر آخرت برتر است اگر بدانند.«» فی هللا«نخستین برای ورود در راه خداست کھ راه رسیدن بھ امام است کھ وجھ هللا می باشد و خود مظھر کھ ھجرت -۴١نحل

است تا ھجرت آخرین کھ اساسا ھجرتی باطنی می باشد کھ بھ معنای ورود بر دل امام است. امامی کھ خود مقیم در خداست و خدا ھم مقیم در اوست. (فی هللا و هللا فی).

کھ امام حی، جمال و وجھ الھی است و مظھری از علی اللھی و مع اللھی می باشد کھ کمالش فی اللھی است کھ مقام بدان -٢راشدون و خضریون و علیین است. پس سالکی ھم کھ در سمت امامش بھ لحاظ برونی و درونی در حال ھجرت است تا بھ مرحلھ

امام است کھ حاصل نھائی صلوة بر امام می باشد کھ این نتیجھ ورود و صلوة معیت با امامش برسد کھ غایت این معیت ورود برامام بر مؤمن است و این امری متقابل می باشد کھ با عقول و علوم جزئی و فنی بشری قابل درک نیست و لذا خداوند در کتابش

ن خدا (فی هللا) گفتگو می کنید حال آنکھ او بگو آیا با ما درباره باط«مکررا بحث و مجادلھ در این باب را نھی کرده است: کسی کھ در باطن خدا جدال می کند بواسطھ علمی کھ ندارد « -١٣٩بقره» پروردگار شما و ماست و ما او را خالصانھ می پرستیم.

-٣حج» مطیع ھر شیطانی می گردد.

در این -۶٩عنکبوت» کنیم و خداوند با محسنین است.تالش می کنند نشانھ ھایمان را بر آنان آشکار می » فینا«آنانکھ در ما « -٣آیھ شاھدیم کھ قلمرو ورود بر ذات الھی مربوط بھ محسنین است کھ خداوند در سراسر کتابش فرموده کھ با آنان است و آنان را

جمال پرستی در وجھ تحت الشعاع عشق خود دارد: ان هللا یحب المحسنین. پس درک می کنیم کھ این وادی اخالص و عشق است و هللا (امام). و لذا کسانی می توانند در این باب سخن کنند کھ صاحب علم عشق باشند کھ علم فنای در ذات حق است کھ مخلصین در

کمالشان، جمال این فنا ھستند یعنی جمال فی هللا.

و فارغ التحصیالنش وجیھ ھوهللا و أنت هللا و أناهللا پس دانستیم کھ جھاد فی هللا (جاھدوا فینا) از غایت معیت با� آغاز می شود -۴می شوند و نھایتا مظھر کاملترین و جامع ھمھ وجوه الھی یعنی انتاناھو ھستند. یعنی مظھرھای الھی در قرآن: انا و نحن! پس اگر

کھ خود دارای درجات دیگریست کھ ذکرش فی هللا را بعنوان یکی از مدارج قرب الی هللا و وحدت با� ذکر نکردیم بھ این دلیل است -قرآن» در فی هللا بحث نکنید.«رفت کھ درجات امامت و عصمت و فنای در ذات است و لذا امری قابل بحث و گفتگو نیست:

باید دانست کھ کل سیر و سلوک عرفانی دو مرحلھ کلی دارد کھ مرحلھ نخستین آن سبیل هللا است یعنی راه رسیدن بھ او. و -۵» ھمھ چیز نابود است جز وجھ هللا.«مرحلھ دومش سیر فی هللا است کھ قلمرو فنای از خود و بقای در اوست از درب وجھ هللا:

پس در حقیقت سالک از قلمرو نابودی می گریزد و بھ عرصھ بقاء کھ خداست پناه می برد. -سوره رحمن

دی در ھمھ مراحل و مدارجش یکجا محقق می شود و آن ورود و صلوة و اما بدان کھ سیر و سلوک الی هللا برای مؤمنان محم - ۶محمد بر دل مؤمنان امت خویش است کھ آنھا را از درون پاک می کند و کتاب و علم و حکمت می آموزد و بھ لقاءهللا می برد کھ

تش کھ رحمانی ترین و سریعترین و البتھ این مقام علیین است کھ رسوالن محمدی ھستند. و اینست جھاد فی هللا برای مؤمنان امھمانگونھ کھ رسولی را بھ درون شما فرستادیم تا «کوتاھترین راه تا لقاءهللا است و رسیدن بھ ھویت الھی و مائیت الھی (نحن):

.. و بدانید کھ آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و کتاب و حکمت آموزد و علم آنچھ را کھ نمی دانستید بھ شما تعلیم دھد.رسول در شماست و خدا ایمان را محبوب دلھایتان ساختھ و دلھایتان را زیبا ساختھ و از ھر گناھی منزه کرده است و کسانی کھ

و این سرگذشت علیین است و کل کم و کیف سلوک عرفانی ماست. پس خود -٧و حجرات ١۵١بقره» اینگونھ اند راشدون ھستند.معارف ماست کھ قلمش را بھ دست ما داده است. و سوره نجمش را تماما بر ما محقق فرموده است و این مرجع و معلم (ص)محمد

Page 61: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٢

کتاب نیز تعلیم خود اوست. و در اینجا حقیقت اسرارآمیز فیھ ما فیھ قابل شرح است: در اوست آنچھ در اوست! فینا ما فیھ (در در اوست خداست! پس محمد با خدایش در ماست زیرا محمد خود جمال ماست آنچھ در اوست)! آنچھ در ماست محمد است و آنچھ

فی هللا است زیرا فنای فی هللا است! پس ھموست مظھر انتاناھو و مای الھی کھ جامع ھمھ انبیاء و امامان و کامالن است: انا ی او را نظاره کنند ھمانطور کھ در اعطیناک الکوثر! و کوثر آن شراب مائی خداوند است کھ بھ ابرارش می نوشاند تا جمال مائ

سوره انسان (دھر) آمده است.

علی هللا و عندهللا و مع هللا و فی هللا ممکن است بھ عنوان اسماء الھی قابل ذکر نباشند ولی خود قلمرو ظھور ھمھ اسماء هللا از -٧وان اسم اعظم الھی یک ضمیر است و نھ اسم! ھم بعن» ھو«انسان ھستند یعنی ضمائری ھستند از درجات ھویت هللا! ھمانطور کھ

پس این ھفت اسم مذکور کھ بیانگر ھفت درجھ از مقامات توحیدی و وحدت وجودی عارفان واصل و علیین است بھ مثابھ ھفت تجلی رسد کھ نھایتا بھ ھوهللا احد می !می باشد: ھوعلی هللا، ھوعندهللا، ھومع هللا، ھوأنت هللا، ھوأناهللا، ھوإناهللا، ھو انتاناھوهللا» ھو«از

کھ ظھور کامل فی هللا است کھ امام مطلق می باشد در ظھور جھانیش!

ع�ی

Page 62: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٣

یکصد و بیستمفصل ١٢٠

غیب خدا - »ھویت«حضرت یامن ھو) -یاھو -الھو -اھو -ھا -ھی -(ھو

Page 63: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٤

من ھوهللایا

و در آفرینش آسمانھا و عالم ارض، تو (أنت) شد و در آخرین خلقش کھ کاملترین و بھترین (ھو) بود» او«خداوند در ازل -١(ع) ، من (أنا) شد! و از آنجا کھ ھمھ آسمانھا و کائنات را مسخر وجود آدم نمود پس من و توی الھی در آدم(ع)خلقش بود یعنی در آدم

ی آدم بھ وسوسھ شیطان شجره نتوانست حق این امانت و خالفت الھی شد! ول» من ھو«، متمرکز و خلیفھ اش شد و در خلیفھ اش را رعایت کند و از من بشری خود ھویت الھی (او) را متجلی سازد و لذا کل ھویت الھی را منی کرد و خدا را از خود دور ساخت و

معیت و ھویت خود را از دست (ع) و لذا آدملذا از بھشت کھ قلمرو حضور خدا بود دور شد. زیرا بھشت طبق کالم الھی، عندهللا است داد.

قرار بود کھ خداوند از غیب ھوی خود در آدمی، رخ نماید و آدم مظھر ھویت الھی شود ولی آدم خطا و گناه کرد و در حقیقت، -٢شد و بھ قلمرو الھی طرد» بھ ھست«ھویت الھی را برای خودش غصب نمود و منی کرد و بی خدا شد و از بھشت جدا شد یعنی از

نابودی افتاد کھ درک اسفل السافلین است.

آدم نتوانست ھوی الھی یعنی غیب الغیوب ازل را در خود متجلی و آشکار سازد یعنی مظھر من هللا گردد و لذا کل آسمانھا و - ٣سخیر توی الھی درآمد و دریوزه کائنات کھ در تسخیرش بود ھم از وی روی گردانید یعنی توی الھی ھم بھ او پشت کرد و آدم بھ ت

آسمانھا و کائنات شد. یعنی از ھستی تھی گردید بواسطھ منی کردن وجود خدا در خود!

پیامبرانی آمدند تا ھم خودشان گناه آدم را جبران کنند و ھم بھ بنی آدم تعلیم دھند کھ از گناه پدر و مادرشان، توبھ نموده و -۴یق ھویت الھی و خالفت او شوند و بتوانند من هللا را از خود متجلی و ظاھر کنند. یعنی دیگر من و بسوی خدا بازگردند تا دوباره ال

توی الھی را در خود تبدیل بھ من بشری جدا از خدا نکنند بلکھ من بشری را فدای ھویت خدا کنند و مظھر حق شوند. یعنی شجره توئی گردیده بود کھ بھ دام ابلیس -ظھر أنت هللا شده بود و رابطھ شان منم (ع)در چشم آدم (ع)را قربانی کنند در خود! زیرا حوا

افتادند.

حضرت ابراھیم نخستین کسی بود کھ توانست من بشری و شجره را از خود براندازد و خود را مظھر ظھور ھویت خدا سازد - ۵ادامھ نژاد بر روی زمین می توانست تحقق یابد. و یعنی بھ امامت و خالفت کامل نائل آید! زیرا من بشری فقط از طریق شجره و

انسان پس از ارتکاب گناه آدم و حوا یعنی تولید مثل و شجره پرستی، بھرحال فطرتا بھ این گناه آلوده شده بود زیرا بنی آدم بود. و زد از طریق تعالیم و شریعت اینک می بایستی ابتالی بھ شجره یعنی عشق بھ ھمسر و فرزند و نژاد را از فطرت و جانش براندا

پیامبران الھی! و ابراھیم بھ تمام و کمال جانش را از شجره شیطان پاک ساخت و من بشری را بھ پای من الھی قربانی کرد و بھ جای نیاورده بود، ادا نمود یعنی خالفت و ھویت الھی را تحقق بخشید و دین خالص و کامل را بنا نھاد کھ (ع)رسالتی را کھ آدم

اساس دین پیامبران بعد از او شد کھ در دین محمد بھ اوج تعالی رسید و افزون گشت و رضای الھی را جلب نمود!

طلق بود یعنی غیب الغیوب ھمچون فنای محض: بود نبود! و این ذات باید درک کرد کھ خداوند در ازل ماقبل از آفرینش، ھوی م -۶حقیقت ھو و ھویت اوست کھ قرار است در قلمرو آفرینش رخ نماید! زیرا ھو (او) ضمیر غایب است ولی من و تو حاضرند. و ھوی

ق کاملش می باشد من خود را نھاد الھی در ھفت زمین و آسمان، تو شد و توئیت (أنتیت) خدا را متجلی ساخت ولی در آدم کھ مخلویعنی بر او منت نھاد ھمانطور کھ ھمھ مؤمنان و اھل ھدایتش را منت می نھد و آنھا را مظھر من ھوی خود می سازد! و لذا کل زمین و آسمانھا را ھم تسلیم و مسخر من خود در انسان کرده است. پس انسان مظھر من و توی اوست کھ بایستی ھوی ازل را

جلی و آشکار سازد و در این رسالت و امانت وجودی دشمنی جز شیطان ندارد کھ القاگر منیت و شجره پرستی در بشر است تا متمن و توی خدا را و ھویت کامل الھی را از آن خود و منی سازد و دعوی خدائی کند بی خدا! و جاودانگیش را در نژادش بر روی

ازلی خدا را! زمین اثبات نماید نھ جاودانگی ھویت

است!» من ھو«انسان باید من او (من ھو) گردد نھ من خودش! اینست کل مسئلھ! و ابراھیم نخستین ظھور -٧

Page 64: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٥

و اما خداوند با موسی کلیم هللا، از وجھ توئیت (أنتیت) خود سخن گفت و لذا از درب طبیعت یعنی درخت با او رابطھ برقرار کرد -٨رای دریافت من هللا و ظھور من ھوی الھی مھیا گردد و لذا وی را بھ نزد یکی از ھویتھای پنھانی خود و موسی را تعلیم داد تا ب

فرستاد تا این علم من ھوئی را تعلیم یابد کھ نتوانست و صبرش را نداشت و دائما درباره ماھیت من ھوئی خدا کھ در (ع)یعنی خضرآیا با ما درباره باطن خدا (فی هللا) گفتگو می کنید در حالیکھ ما او را عاشقانھ بگو«خضر فعال بود جدال کرد و چون و چرا نمود:

آنھا درباره باطن خدا (من هللا) بھ مجادلھ مشغولند در حالیکھ « -١٣٩بقره» می پرستیم و برایش خالص شده ایم (بی من شده ایم). -١٣رعد» او غیرقابل نفوذ است.

هللا و من ھو گردد و از لقای پروردگارش ھم محروم گشت! در حقیقت خداوند بھ موسی نشان و لذا موسی نتوانست مظھر من -٩داد کھ نمی تواند از وجھ أنتیت (توئیت) الھی با وی دیدار کند زیرا درخت و کوھی کھ بر آن تجلی کرد مظھر توئیت خدا بود. پس

شد و بخشوده گردید. و لذا ھمھ معجزات و اقتدار الھی موسی، تجلی خدا را برای موسی برنتافت و ویران شد و موسی ھم ھالکتوئی بود یعنی در طبیعت بود. و موسی نتوانست احدی را بھ ھویت برساند و ھدایت کند. و لذا در چلھ اش بھ طور سینا ھمھ کافر

وئیت الھی!شدند حتی برادرش ھارون! و این بھ آن معناست کھ امر ھدایت از راه ھویت است نھ منیت و ت

ولی ابراھیم توانست با برانداختن من بشری خود، ملکوت خدا را در آسمانھا دیدار کند و جمال من هللا را در پسرش اسماعیل -١٠دیدار نماید کھ مظھر من ھوی خدا شده بود زیرا تن بھ ذبح عظیم داده بود و لذا ھوی غیب الغیوب از وجودش رخ نمود و پدر دیدار

ش، من ھوی الھی را! و این من ھوی اسماعیلی در محمد رخ نمود و بھ اوج اعالی خود رسید و جمال من ھوئی کرد در پسرخداوند را از منظر آسمان ھفتم (ھاھوت) در علی مرتضی دیدار کرد. در حالیکھ ابراھیم جمال ملکوتی من ھوی خدا را در اسماعیل

دیدار کرد. پس محمد، ابراھیم کامل شد!

از ورای آسمان دوم (ملکوت) جمال من ھوئی حق را در اسماعیل ذبیح دیدار نمود ولی محمد در معراجش بھ (ع)ی ابراھیمیعن -١١آسمان ھفتم بود کھ جمال من ھوئی خدا را از علی مرتضی رؤیت کرد و این کمال ظھور ھویت غیب الغیوب است و سرآغاز قیامت و

مطلق ھو بود کھ رخ نمود پس بھ پایان رسید!آخرالزمان! زیرا زمان ھمان مھلت ظھور

بھ آسمان ھفتم عروج کرد (ص)در احادیث قدسی مربوط بھ معراج رسول خاتم حقایقی بھ این مضمون وجود دارد کھ چون محمد -١٢من محمدم خداوند را ھنوز در حجاب یافت و دچار ھراسی عظیم گردید. خداوند از ورای حجاب از وی پرسید کھ: تو کیستی؟ گفت:

افزوده شد! (ص)رسول تو! سپس پرسید: من کیستم؟ پیامبر فرمود: توئی خدای من! و بدینگونھ ارتباط قطع شد! و بر ھراس محمددوباره فرمود: من ھیچ نیستم ھمھ توئی! خداوند راضی شد و فرمود: (ص)را تعلیم نمود و محمد (ص)تا اینکھ سروش غیبی محمد

ت من است بھ علی! و تو را بھ این معراج نیاوردم مگر اینکھ علی را بھ تو معرفی کنم! یعنی ظھور مطلق نسبت تو بھ من مثل نسب را! یعنی امام مطلق را!» من ھو«

اوی خدا گردید: -تو -یعنی من محمدی فنای در توی الھی شد و توی الھی ھم فنای در اوی علی گردید و علی مظھر من -١٣و). یعنی محمد کھ کاملترین مظھر من هللا بود من خود را داد بھ توی خدا و خدا ھم من و توی خود را داد بھ ھ -انا -انتاناھو! (انت

اوی علی کھ آنجا نبود ولی بناگاه محمد، جمال ھوی حق را بھ صورت علی دیدار کرد! و این واقعھ ظھور مطلق ھوی غیب الغیوب حق از انسان بود!

با اعطای من هللا بھ خداوند، خود مظھر ھوی او شد و ظھور انتاناھو گردید. زیرا ھر کھ من خود را )(صمسئلھ اینست کھ محمد -١۴کامال بھ توی الھی تسبیح کند مظھر ھوی حق می شود و او می گردد! و از اینجا بھ بعد است کھ حق رحمت مطلقھ محمدی معلوم و

منزلت و امامت و ظھور را بھ محبوبش علی، محول نمود و از تمامیت من معرفی می شود زیرا محمد، این برترین حق و تعالی و ھوی خود گذشت: ھر کھ من موالی اویم زین پس علی موالی اوست!

پس نخستین فاتح کامل انتاناھوی الھی آنھم از عرش آسمان ھفتم، محمد است. و گذشت محمد از این مقام کھ کل مقام احدیت -١۵را رحمت بر عالمیان کرد و حبیب هللا! و لذا دین آخرالزمان تا قیامت کبرا دین محمد است و ھمھ ھدایتھا بود در عرصھ ظھور، وی

Page 65: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٦

و ایمانھا ھم محمدی است. پس محمد، مظھر عشق و ایثار مطلق خداوند است در عرصھ آفرینش! در این معنا تا ابد بمان و بیندیش!

د را بھ علی محول کرد و علی ھم آنرا مطلقا بھ خارج از قلمرو نژاد کشانید و تا محمد، این مقام مطلقھ من ھوی الھی در خو -١۶قیامت کبرا، نور من ھوئی خود را بھ ھر مؤمن حق جوئی در جھان، محول می کند و او را مظھر من ھوی خود می سازد و اینست

نورم را متجلی می کنم و ھر بار ھم بدیع و جدیدم و من ھر گاه و در ھر کسی کھ بخواھم «راز پیدایش علیین در عرصھ غیبت امام! خطبھ تطنجیھ و افتخاریھ و بیان!» ھر کھ این امر را انکار کند مرتد بر خداست.

و اما در این قلمرو، حضرت مسیح داستانی دگر دارد زیرا ھمانطور کھ در قرآن کریم می خوانیم، خلقت مسیح، تکرار خلقت -١٧کھ خداوند روح و ھمھ اسماء و صورت خود را یکجا بھ آدم اعطا نمود درباره مسیح ھم چنین کرد و لذا حضرت آدم است. ھمانطور

مسیح مادرزادی، انسان کامل و مظھر انتاناھوی الھی است. و لذا کل طبیعت (توی الھی) مسخر اوست و او بھ دمش، مرده را زنده ان خود مسیح با او سخن می کند. پس مسیح حامل و مظھر من و تو و اوی می کند و خداوند بواسطھ روحش در کالبد مسیح، از زب

پروردگارست و لذا با ظھورش نبوت بھ پایان رسید و زمان ھم بھ آخر رسید. و اینست کھ معتقدیم کھ محمد، خاتم النبیین بھ معنای عنای نگین انگشتری نبوتھا و مھر نبوت کاملھ و بم» خاتم«آخرین پیامبر نیست بلکھ اکمل و اجمع نبوتھا و والیت ھاست. در اینجا

مطلقھ است. آخرین پیامبر تاریخ در سیر تکامل تاریخی نبوت ھمانا مسیح روح هللا است. ولی محمد مصطفی پیامبر آخرالزمان است وتھاست. و اتفاقا نبوت یعنی پیامبر عرصھ قیامت پنجاه ھزار سالھ کھ جامع ھمھ انبیاء سلف است. و لذا مؤمن محمدی حامل ھمھ نب

و روح و رحمت و والیت محمدی، تا ابد بر زمین جاریست و لذا خاتمیت محمد، ابدیت محمدی است نھ پایان وحی و نبوت بلکھ - ١۵١استمرار و جریان فطری وحی در جان مؤمنان است: محمد در شماست تا شما را پاک کند و کتاب و حکمت آموزد و... بقره

ھمھ جھان ھا و جان ھا محمدی است و لذا معرفت نفس مؤمنان در درجھ اول کشف محمد در فطرت خویش است کھ یعنی -٧حجراتکمالش بھ ظھور و تحول علوی می رسد و از ذات انتاناھوی محمدی، علی متجلی می گردد و انسان کامل در آخرالزمان علوی است

یعنی از علیین است.

در علی و جان علی در یازده فرزندش و از آنجا در کالبد بشریت جاری شده است کھ ھر مؤمن و باید دانست کھ جان محمد -١٨علی می شود و این ظھور ھویت است کھ توئیت و منیت خداوند را ھم در خود داراست -عارفی این جان را در خود می یابد و محمد

ز این سھ نور من، تو، اوئی رخ می دھد و در برخی این ھر سھ و لذا حامل نور انتاناھو می باشد ولی در ھر یک از علیین، یکی ا توأمان: اناالحق، انت الحق و ھوالحق: اناهللا، انت هللا، ھوهللا!

پس درک می کنیم کھ جریان ظھور ھویت الھی در سھ تجلی مذکور، و تجلی ثالثھ انتاناھوئی کھ البتھ نور واحدی است و نھ -١٩ ی از خود و ایثار و جھاد فی هللا است و اطاعت عاشقانھ و بی چون و چرا!سھ گانھ، سراسر واقعھ فنا

و ظھور نور ھویت الھی از غیر خود! کھ این سراالسرار ھدایت و حقیقت و معرفت هللا در آخرالزمان است کھ بدون درک و -٢٠کید ورزیده است کھ زان پس از ھر تصدیقش، گمراھی حتمی است. و این ھمان نکتھ ای است کھ علی در خطبھ ھایش بر آن تأ

غیری کھ خواھد ظھور می کند و نھ از نژاد خودش و ھر کھ این تجلی امامت از غیر شجره امامت را تکذیب کند مرتد است! و این معنای عشق و ایثار و ھویت الھی است کھ از تمامیت ذات گذشت و در غیر متجلی گشت! اینست سر ھویت و قل ھو هللا احد!

معرفی کرده است: خداوند شھادت می دھد کھ براستی » او«و اینست سر ھمھ آیات ھوئی در قرآن کریم کھ خداوند خودش را -٢١کھ -)١٨الھی نیست جز او! و مالئک و صاحبان علم ھم بر این امر شھادت می دھند. تا خداوند عدلش را برپا کند. (آل عمران

. یعنی وجود الھی در عدم متجلی می گردد و بدینگونھ عدالت برپا می شود کھ ظھور من ھو عدالت جز تعادل بین وجود و عدم نیستھمان ظھور عدالت است کھ امامان و علیین مظھرش ھستند و این عدالت اساس امامت است و امامت جز عدالت، اساسی ندارد!

الھی بر عرش است و شفاعتی کھ محول اار و استویعدالت بین وجود و عدم یا تعادل بین خالق و مخلوق! این ھمان وقوع استقرمی شود بھ علی عظیم و علی کبیر و...! کھ درکش جز بھ علم بداء و بدعت ممکن نمی شود. پس بدان کھ درک علم ھویت الھی در

دا، مرید ھر شیطان و ھر کھ در فی هللا جدال کند از راه علمی بغیر از علم خ«بشر، بھ مثابھ درک کل علم خداست، علم فی هللا! - خطبھ بیان -(ع)علی» منم وصی و وارث علم خدا در زمین و آسمانھا.« -٣حج». سرکشی می شود

Page 66: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٧

برای حصول ھویت الھی بایستی در خدا یعنی در عرفان نفس، جھاد کرد و نھ جدال! و این جھاد سراسر خودبراندازی است! و -٢٢ د، بھ کمال است.اینست دین ابراھیم حنیف کھ در محمد و آل محم

از منظر مخلوقیت و انسانیت آخرالزمانی، خداوند در ازل ھو بود و در جھانش تو شد و در انسان، من شد! حاال این انسان -٢٣بایستی منیت و توئیت را در خود تنزیھ و تسبیح کند برای ذات ھوئی و ازلی خداوند و این کل جریان تأویل عرفانی است تا بھ ذات

کرده و در آن فنا شود و مظھر ذات ھو گردد و یا من ھو شود و نھایتا من و تو و اوی الھی از او ظاھر گردد: انتاناھو! ازل رجوع و این ھم انا و نحن الھی در قرآن کریم است!

ین و بود کھ در تجلی و تسبیح و گذشت از صفاتش در جھان ھستی در زم» من«ولی خداوند از منظر ذات خودش در ازل -٢۴آسمانھا، تو (انت) گردید و در آخرین خلقش یعنی انسان ھم او (ھو) شد زیرا کھ روحش را بھ انسان بخشید کھ علم اسمایش بود!

-شد و از ھستی الھی (بھشت» من«ولی حضرت آدم کھ مظھر ھوی ازل حق بود در رابطھ با حوا، دچار تنفیس و منیت گردید و کند.» ھو«ا بایستی دوباره تأویل بھ بھست) ساقط شد! پس این منش ر

را دریافت: ای منی کھ اوست و یا ای اوئی کھ منم! و این » یا من ھو«خدا می توان معنای -از منظر این دو ھر نگاه انسان -٢۵ ذکر کھ بھ علی مرتضی داده شده بود ذکر تسبیح و تحول من بھ ھوست!

ع�ی

Page 67: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٨

یکصد و بیست و یکمفصل ١٢١

توی خدا - »أنت هللا - نتیتأ«حضرت

Page 68: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٠٩

من ھو انت هللایا

(نیست الھی جز تو)، دعای کسانی است کھ بھ من هللا رسیده و مظھر ھویت او شده اند و لذا با خدا رو در رو » ال الھ اال انت« -١در جوشن کبیر و سائر ائمھ ھم اکثرا (ع)کنند. ھمانطور کھ علیخطاب می » تو«ھستند و خدا را در ھر چیزی می یابند و لذا او را

خطاب می کنند. و لذا مابقی اھل ایمان، بایستی بگویند ال الھ اال ھو! کھ ھوی آنھا ھم امام است » انت«خداوند را در دعای خود، امام ببینند. آنھم در حضور امام! و اینکھ امام زیرا خدائی جز خدای امام نمی شناسند. مگر اینکھ پروردگارشان را مستقیما از وجود

را در دل خود داشتھ باشند کھ خداوند را انت (تو) خطاب کنند در غیر اینصورت ھمھ دعاھا تبدیل بھ ھوای نفس شده و اجابت کھ نمی شوند بلکھ مخاطب شیطان می شوند و بازیچھ شیطان می گردند.

دیدار کند تا او را تو (انت) بخواند وگرنھ ھوای نفس خود را می پرستد و خدا تصور می انسان باید خداوند را در جھان ھستی - ٢کند. زیرا جھان ھستی یعنی آسمانھا و کائنات و طبیعت قلمرو توئیت خداست. و کسی کھ خداوند را در جھان درک و رؤیت نکند

چگونھ از راه دور بھ خدا «در جھان، تو می خواند. اصال نسبت بھ واقعیت جھان ھستی ھم کور و کر است. پس چگونھ خدای را - ۵١- ۵٢سبأ» ایمان آورده اند (کافران).

کل قرآن کریم بھ ما تعلیم می دھد کھ خداوند را از درب ھویتش درک و پرستش و بخوانیم یعنی از راه امامانش کھ مظاھر من -٣ھم است. زیرا امامان برای مردم، اوی الھی ھستند و برای مؤمنان ھم ما اویند: من ھو! و لذا در اکثر آیاتش ما و اوی الھی در کنار

نحن)! -(انا

اوی الھی می تواند خواند. آنکھ خدای را در من خود و از من خود می خواند یا -تو -بدان کھ آدمی، خداوند را از سھ وجھ من - ۴ی در وجودش یگانھ شده است و موحد کامل است. و در غیر انسان کامل است کھ مظھر انتاناھوی حق است کھ من و تو و اوی الھ

اینصورت کافری منافق است کھ ھوای نفس خود را خدا می پندارد و خودش را می پرستد و جز از شیطان پاسخی نمی یابد.

ا می یابد و می آنکھ مظھر ھویت خداست خدای را ھم در من خود و از من خود می خواند و ھم در جھان بیرون کھ توئیت خدا ر -۵بیند و می خواند. ولی کسی کھ مؤمنی مبتدی است و ھنوز من الھی را کھ از امامش یافتھ متحول بھ ھو نکرده است بایستی خدای را بھ لفظ ھو بخواند آنھم از وجود امامش! تا آنکھ بھ لقائی از وجھ هللا در امامش برسد کھ سرآغاز تحول من الھی بھ ھوی الھی

ی باشد و بتدریج می تواند خدایش را در امامش و یا در جھان طبیعت بھ لفظ تو (انت) بخواند کھ مقامی بزرگ است.در جانش م

مقامی رفیع است کھ اھلش از راشدون ھستند کھ نور رشد و تعالی است کھ ریشھ در ال الھ اال ھو دارد و از » ال الھ اال انت«پس -۶ ادا گردد کھ آن اطاعت بی چون و چرا از مظاھر ھوهللا (امامان) است.آن حاصل می شود اگر حقوق ھواللھی

ایمان سرآغاز درک و دریافت من الھی است کھ بایستی در قلمرو ھوی الھی تسبیح و تنزیھ گردد تا توی الھی رخ نماید از وجود -٧بدانید کھ او حق است... و بدانید کھ مسئلھ نشانھ ھای خود را در درون و برون بر شما آشکار می کنیم تا«امام و جھان طبیعت!

یعنی بمیزانی کھ نومؤمنان باور دارند کھ می توانند در وجود امامشان، -۵۴فصلت» اصلی اینست کھ در لقای پروردگار تردید دارید.این زمینھ حصول ال الھ اال پروردگار را دیدار کنند آیات الھی را در آفاق و انفس ھم باور می کنند و حق امام را تصدیق می کنند و

انت است کھ ذکر دیدار و وصال است.

ولی متأسفانھ اکثر نومؤمنان، من هللا را در خود تبدیل بھ من شیطانی و استکباری می کنند یعنی این من را در قلمرو اطاعت -٨حض ایمان آوردن مشرک می شوند. محض از امام، بسوی ھوی الھی تسبیح نمی کنند و لذا مشرک می شوند: اکثر مردمان بھ م

فر محض یعنی نفاق رفتھ و ساقط اینان خطای حضرت آدم و حوا را تکرار کرده و دچار اشد نژادپرستی شده کھ گاه تا ک -قرآنشوند. اینان جھت رسیدن بھ قلمرو ظھور من هللا از ھوی ذات خود تعجیل می کنند و پیشاپیش کوس اناالحق می زنند کھ دعوی می

ع�ی -قرآن» نان از رسول سبقت نگیرید.ای مؤم«ابلیسی است. اینان از تسبیح و علم تسبیح بیگانھ اند!

Page 69: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٠

یکصد و بیست و دومفصل ١٢٢

من خدا - »أناهللا - نیتأ«حضرت امن المؤمنین) -منان -مؤمن -امن -(من

Page 70: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١١

هللا یا منانهللا یا من أنا من ھویا

تا -٢نحل» اوست کھ نازل می کند مالئک را با روح از امرش بھ ھر کھ بخواھد تا ھشدار دھید و بگوئید کھ ال الھ اال انا...« -١تحویل و روح الھی بر من هللا اھل ایمان فرود نیاید یا القاء نشود (از آسمان و یا از وجود امام) این من و منانیت خدا در اھل ایمان

تأویل بھ ھوی ذات حق نمی شود و جمال من ھو رخ نمی دھد و من هللا، منور و روحانی و خالق و عیان و بیان نمی شود و حق ادعا ندارد کھ بگوید: اناالحق یا اناهللا! کل شرک اھل ایمان از عدم درک این حقیقت است و از بی صبری و عدم تسبیح و اطاعت از

نی امام! اینان ھمان ھائی ھستند کھ از امام و رسول سبقت می جویند و مدعی و گمراه می شوند.سرچشمھ من هللا یع

درباره من هللا و منت الھی بھ اھل تقوا کھ ھمان رسول و امامی زنده است کھ بسویشان می آید در قرآن آیات کثیری وجود دارد -٢منان ھم جز اطاعت و تسبیح و کسب معرفت و کتاب و حکمت از محضرش کھ ذکرشان مکررا در این کتاب رفتھ است. کھ این نومؤ

رسالتی ندارند تا این من الھی در آنھا تأویل بھ ھو گردد تا من، رخ نماید و خالق شود وگرنھ دچار وسوسھ شیطان شده و مشرک و - )٣٧منافق می گردند و بھ اشد ضاللت مبین دچار می شوند. (احزاب

و حقوق والیت ایمانی و اطاعت محض از امام، سخن بسیار گفتھ ایم و آیات کثیری در قرآن وجود دارد کھ درباره راز و رمز - ٣ذکرشان رفتھ است: ھجرت پس از ایمان، اطاعت محض از امام، تسبیح و توکل و کسب معرفت نفس، مبارزه با نژادپرستی، دوستی

اشند از جملھ این حقوق است کھ تا ادا نشود من هللا در جان مؤمنی تأویل نکردن با دشمنان خدا و رسول و امام حتی اگر عزیزان ببھ ھوهللا نمی شود و لذا رخ نمی نماید و خالق نمی شود و ال الھ اال انا از جانشان گویا و منور نمی گردد. کھ سراسر قرآن مملو از

این آیات است بخصوص سوره توبھ کھ سوره برائت از شرک است.

گویند کھ ھمان منیت مطلق ذات حق است در عالم ھستی! و انسانی کھ مظھر این » انیت«اسالمی، وجود مطلق را در حکمت - ۴انیت شد مظھر وجود و کمال شده است و از این مھمتر اگر از امر خدایش اطاعت نمود و با شھامت ادعا کرد کھ: ال الھ اال انا، چون

ادا کرده است و از انانیت بشری و عدمی خود ھم بھ تمام و کمال گذشتھ است و حق وجود را و بایزید، حق وجود را (ع)حالج و علی تماما ادا کرده است!

ریشھ ای ترین و مرموزترین سر وجود ھر انسانی است کھ مطلقا میلی بھ افشایش ندارد حتی خودش ھم نمی خواھد آنرا » من« -۵ بشناسد. بیزاری از عرفان نفس در عامھ مردم برخاستھ از گریز اسرارآمیز از افشای من خویش است. و لذا عاشقان اساسا

خودشناسی ھمواره بسیار اندکند کھ از ایمان و اعتمادی عمیق بھ خداوند برخوردارند و کال می دانند کھ این من مرموز در اعماق جز بھ قوت » من«شد و ھادی! و الیھ ھای این وجود جز خدا نیست خدای رحمان و رحیم و حکیم و علیم و حافظ و رزاق و را

ایمان و نور معرفت و حکمت الھی کشف و شناختھ نمی شود. و بمیزانی کھ این من تحت الشعاع نور عرفان نفس قرار می گیرد از در وی رخنھ و رسوخ شیطان مصون می ماند. آدمی بمیزانی کھ از شناخت من خودش می گریزد بھ دام شیطان می افتد و شیطان

رخنھ کرده و من او را تصاحب می کند و تحت فرمان خود درمی آورد کھ این مریدی شیطان بصورت خودپرستی جنون آمیز بروز شیفتگی رسوا و فضاحت بار! -می کند و خود

لقت ازلی کھ ھستھ مرکزی ماھیت انسان است و در حقیقت انسان تنھا موجودی است کھ دارای من است کھ این من در خ» من« -۶او نھاده شده است فاصلھ آگاھی انسان نسبت بھ این من ازلی بھ اندازه کل تاریخ و ظلمت دھر است و لذا برای خودشناسی نیازمند

نوری دھرشکن است.

ن و لذا مریدی انسان نسبت بھ این من ازلی خویش یک مریدی ظلمانی و کورکورانھ است و لذا خداوند در کتابش می فرماید آنا -٧کھ خود را پیروی می کنند مرید شیطان می شوند. چرا کھ در این ظلمات فاصلھ بین آگاھی انسان نسبت بھ من ازلیش اجنھ و شیاطین رسوخ کرده و آگاھی فرد را بازیچھ خود می سازند تا آنجا کھ حتی آگاھی و ذھنیت او را بھ بند می کشند. و این جریان

بشر است. و اینست کھ در جای جای قرآن کریم، انسان از پیروی نفس خود نھی شده است کھ شیطان زدگی و بلکھ شیطان شدگی

Page 71: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٢

این ھمان امر تقواست کھ این برحذر بودن از نفس خویش عین تقوای الھی است یعنی پرھیز و حذر کردن از خدا! پرھیز از خدائی ھمانطور کھ فاصلھ ما از من ازلی خودمان. اینست کھ این آیھ را کھ شناختھ شده نیست و فاصلھ ما از او بھ اندازه ازل تا ابد است

کھ این عین حذر کردن از من خویشتن » حذر کنید از خدا و اطاعت کنید رسول را.«یکی از ترجیع بندھای قرآن کریم می یابیم: است بھ معنای پیروی نکردن از خود.

از مظاھر ھویت الھی (علیین) منی نوین و نوری دریافت کرده بر آستانھ بھ ھمین دلیل است کھ انسان ایمان آورده کھ از یکی - ٨تقرب الی هللا وارد می شود کھ در نقطھ مقابل تقواست کھ گام برداشتن در این وادی کھ ھمان ھدایت و رجعت بسوی من ازلی است،

من ازلی حرکت کند و این حرکت بسوی چیزی جز اطاعت از سرمنشأ این من نوری نیست تا تحت الشعاع این من نوری، بسوی آنمن ھوی ذات است تحت والیت و راھنمائی کسی کھ بھ من ھوی ذات خودش ملحق شده است یعنی امام. زیرا آن من ازلی، ھویت انسان است. زیرا نقطھ ای کور و تاریک و دست نیافتنی است یعنی غایب است یعنی این نقطھ غیب الغیوب وجود ھر کسی است. و

ا ما آن را من عدمی خوانده ایم. زیرا امانت ازلی خدا قبل از خلقت جھان در انسان است. و لذا پرستش کورکورانھ این من ھوئی و لذازلی عین ظلمت پرستی و عدم پرستی است و انسان بھ خودی خود ھیچ رابطھ منطقی و حقیقی با این من خود ندارد زیرا یک

وجود الھی است. و فقط در عرصھ معرفت نفس و اطاعت از امام است کھ آدمی بسویش احساس مطلق است کھ ھمان احساسحرکت می کند و با آن آشنا می شود و گفت و گو می کند کھ این ھمان تقرب الی هللا است تا وصول بھ این نقطھ، کھ واقعھ توحید

ھ در حقیقت ھو می باشد. پس این حرکت من بسوی ھو وجود است کھ حاصل الحاق من آگاه و کنونی بھ من ناخودآگاه ازلی است ک تلقی می شود کھ بدون نور ھدایت و اطاعت محال است و آدمی در این ظلمات بواسطھ شیاطین شکار می شود.

این فاصلھ بین من آگاه و من ازلی (ھو) ھمان صراط المستقیم است کھ بدون امام طی شدنی نیست و این ھمان وادی تقرب - ٩یعنی طی طریق این صراط -قرآن کریم» و چون مقربین بغایت می رسند با علیین روبرو می شوند کھ کتابی زنده اند.«: است

ھمچون خواندن کتاب وجود است بھ یاری معلمی در بیرون کھ از علیین است کھ خود آئینھ این صراط است یعنی آئینھ این کتاب. د خوانده می شود و چون فرد بھ قلمرو ھوی ذات نزدیک شد، جمال آن را در امام خود یعنی در وجود اوست کھ این کتاب بھ وجو

رؤیت می کند.

ن انت هللا می بیند: ال الھ اال انت! و این واقعھ ظھور ووقتی من بیرونی و آگاه بھ آن من ذاتی و ھوئی رسید امامش را در بیر -١٠اوی وجود یگانھ می شود و چنین کسی زین پس -تو -رخ می نماید. و لذا منتوئیت حق است کھ از نزدیک شدن منیت بھ ھویت

خدایش را انت می خواند. زیرا بھ حق من خود رسیده است و من هللا شده است.

! و اینست کھ می فرماید، امام ھدایت بھ اذن الھی بسوی اھل تقوا می رود تا آنان را بھ تقرب بخواند یعنی رجعت بسوی من هللا -١١کھ این اجر عمری تقواست! ھمانطور کھ در دعای سحر از زبان امام، طالب من الھی می شویم! و در ھیچ مذھب و مکتبی چنین اندیشھ و حکمت و سر بارزی نیست کھ اینسان عیان و بیان و مطالبھ شود جز در مذھب امامیھ کھ عین آموزه و حکمت قرآنی است

را بھ مؤمنانش می بخشد.کھ فرموده: خداوند، من خود

ع�ی

Page 72: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٣

یکصد و بیست و سومفصل

١٢٣

دربرگیرندگی و تماس - »احاطھ«حضرت اجل -ارزق المحیطین -اخلق المحیطین -حوط المحیطینا -طحو -محوط -(محیط

خیرالمحیطین) -اقدر المحیطین -المحیطین

Page 73: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٤

محیطیا

برگیرنده، فراگیر و مماس، از ام االسماء خداوند است. بھ این معنا کھ بسیاری از اسماء دیگر بھ بمعنای احاطھ گر، در » محیط« -١ مثابھ جلوه ھا و زیرمجموعھ و صفات این اسم الھی ھستند، ھمچون اسم شھید، وکیل، حفیظ، رزاق، واسع، راشد و امثالھم.

براستی کھ «ملھ خلقش می باشد از خوب و بد و کافر و مؤمن: بیانگر احاطھ، تماس و لمس خداوند نسبت بھ ج» محیط«اسم - ٢و خدا بر کافران محیط « -٢٨جن» او بھ آنچھ نزد رسوالن است محیط است.« -۶٠اسراء» پروردگارت بھ مردمان احاطھ دارد.

پس می - ١٢۶ءنسا» و خدا بر ھر چیزی محیط است.« -١٢٠آل عمران» و خدا بھ ھمھ اعمالتان محیط است.« -١٩بقره» است.بینیم کھ ھیچ جزء و کلی را مستثنی نفرموده است کھ این احاطھ و تماسش بھ ھر چیزی و حتی ھر عملی، فقط احاطھ علمی و

براستی کھ خداوند با علمش بر ھر « -»براستی کھ خداوند بر ھر چیزی شاھد است.«نظری نیست بلکھ احاطھ تمام وجودی است: و ادعای ما در احاطھ وجودی خداوند نسبت بھ ھر چیزی، تا آن حد کھ ھر چیزی محل تجلی و دیدار - ١٢طالق» چیزی احاطھ دارد.

با اوست در کتابش نیز آشکارا تصدیق شده است: بدانید کھ مشکلشان اینست کھ بھ دیدار پروردگارشان شک دارند در حالیکھ او بھ از بیرون ھمان خداست اگر چشم دیدن داشتھ باشیم وگرنھ صورت یعنی جمال حقیقت ھر چیزی -۵۴فصلت» ھر چیزی محیط است.

سنگ و چوب خدا نیست.

ھمانطور کھ می فرماید کھ ظاھر و باطن ھر چیزی اوست تأیید دیگری بر احاطھ تماسی و لمسی و جمالی خداوند است با ھر -٣م و بدینگونھ کافر شویم. زیرا در تعریف قرآنی کافر چیزی. و اگر ما چشم شھود حقیقت اشیاء را نداریم نبایستی آن را انکار کنی

کافران چگونھ از دوردستھا «کسی است کھ خداوند را دور و دست نیافتنی و غیرقابل شھود می داند ھر چند کھ دعوی ایمان کند: ار کنیم بیائیم و دعوی یعنی بھ جای اینکھ حضور خدا را در نزدیکترین حد خودمان انک -۵٢سبأ» داعی ایمان بھ خدا را دارند.

دروغین ایمان خود را انکار کنیم و بھ کوری و کفر خود اقرار نمائیم و از او طلب بصیرت و ایمان کنیم کھ اینست توبھ خالص و صدقی کھ منشأ ایمان است. زیرا شاھراه رسوخ شیطان در انسان دعوی دروغین ایمان است و خطرناکتر از آن دعوی دروغین

شد کھ این ھمان غرور شیطانی است یعنی خودفریبی و وارونھ سازی قلب خویش. زیرا بزرگترین کفر، کتمان نمودن عرفان می با کفر خویش است و کفری مضاعف، ادعای ایمان است و این بنیاد نفاق است و واژگون ساالری. کھ این بنا را ابلیس نھاد.

ط است ھمانطور کھ می فرماید کھ ھمھ اعمالمان را آفریده است بھ این اگر می فرماید کھ بر جملھ اعمال نیک و بدمان محی -۴معناست کھ بر جملھ اعضاء و حواسمان محیط است و مماس. کھ این احاطھ درباره مؤمنان چنان لطیف است کھ مؤمن، خداوند را

کھ خداوند بھ بندگان مؤمنش بسیار براستی«عامل ھمھ افعالش می یابد و بلکھ حس کننده ھمھ حواسش و فکر کننده ھمھ افکارش: و گوئی کھ عین آنھاست. ھمانطور کھ می فرماید کھ نسبت بھ کافران بسیار غیور و شدید است و لذا احاطھ » رئوف و لطیف است.

و تماس خدا برای کافران آتشین و دردناک است ولی برای مؤمنانش سراسر وسعت بخش و رشد دھنده و عزت آفرین می باشد و ذا برکت و فضل و کرم خدا را در ھمھ کردار و گفتار و افکار خود درک می کنند.ل

اصال بھشت و دوزخ مظھر دو نوع احاطھ و لمس خدا نسبت بھ انسان است: لمس ناری و نوری. پس اگر خداوند در ھمھ حال و - ۵باید او را در فلسفھ ھا و سحر و جادو و فوت و در ھمھ جا و در ھر کار و بیکاری تا سر حد لمس و مماسیت با ماست، پس چرا

از شماست کھ «فن و آداب عجیب و غریب جستجویش کنیم اگر براستی در جستجویش ھستیم. ھمانطور کھ خود مکررا می فرماید: تفکر نمی کنید تا بر شماست، آنچھ کھ می جوئید در خودتان است، چرا در خود نگاه نمی کنید، چرا بر خود نظر ندارید، چرا در خود

و مسئلھ فقط ھمین است بشرط آنکھ -آیاتی از قرآن» ببینید کھ ھیچ چیزی بیھوده بھ وجود نیامده است و ھمھ چیز بر حق است...ھمین چند سخنش را باور داشتھ باشیم تا ببینیم ھر چھ در ما و از ما و بر ما می گذرد اوست و جملھ حق است. ولی ھمانطور کھ

بھ این نتیجھ می رسیم کھ ھمھ سوداگران خود می فر ھم باور نداریم. پس بھ سادگی و یقینا ماید دیدارش را نھ مشتاقیم و طبعا عرفانھای عجیب و غریب بھ دنبال ھمھ چیز ھستند جز خدا و حقیقت.

Page 74: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٥

ھ بولھوسی ھا. زیرا اگر سر اگر خدا مماس بر ماست، پس این مائیم کھ مماس بر خود نیستیم و بلکھ از خود گریزان و گمگشت -۶جای خودمان باشیم و خودمان باشیم با اوئیم و او را با خود می یابیم و نیز در خود و بر خود و نزد خود و عین خود و خود خود:

علی هللا، عندهللا، مع هللا، با�، فی هللا، ھوهللا، انت هللا، انا� و باالخره هللا.

ات سینھ ھا آگاه و شنوا و بیناست، پس باطن ما نیز خود اوست و ھوالظاھر والباطن واالول واآلخر. و و اگر می فرماید کھ بر ذ -٧براستی کھ خداوند بین ظاھر و دل شما «بلکھ بین این اول و آخر و ظاھر و باطن و فاصلھ بین من اولین و من آخرین نیز ھموست:

ھم از اسماء او بدانیم یعنی ظلمت نیز حضور غیبی و مکتوم اوست کھ در پس این درست است کھ دھر را -٢۴انفال» حائل است. بھ تفصیل سخن گفتھ ایم.» راز دھر«این باب در کتاب

پس بھ یقین باید اقرار کرد کھ جز او نیست و ھر چھ را کھ غیر او می پنداریم توھم ماست کھ توھم ما نیز در احاطھ اوست. -٨ن ما کھ قلمرو توھمات ماست. ھمانطور کھ لعنت الھی بر شیطان و کافران نیز حاصل نظر اوست بر یعنی ھمان فاصلھ ظاھر و باط

دوردستھا و کسانی کھ نزدیکیش را نمی خواھند.

پس وقتی چیزی را لمس می کنیم بخصوص خودمان را، باید بدانیم کھ این اوست کھ لمس می کند و بلکھ لمس می شود. فقط از -٩نی است کھ بالوقفھ در محضر اوئیم و دیگر شیطان را با ما سر و کاری نیست. زیرا شیطان موجودی بغایت دور چنین نگاه عرفا

شده است و سر و کارش نیز با دورشدگان است یعنی لعنت شدگان.

عارفانھ ترین اذکار پس اگر در ھر کردار و افکار و احساسی از این معنا بھ یاد او باشیم، ذکر جز این نیست و این آسانترین و -١٠ است کھ اگر بر این ذکر مستمر باشیم بی تردید دیدارش می کنیم.

مذکرترین اسماء الھی است. آنھم ذکری کھ ھیچ توھم و القای شیطانی ندارد زیرا قلمرو مشھودات است تا برسیم » محیط«اسم -١١اه ورود بھ قرآن است. زیرا قرآن کتاب وجود است و وجود بھ قلمرو احاطھ باطنیش کھ قلمرو معقوالت و معروفات است. و این ر

انسان کتاب هللا است و فقط با چنین باور و ذکری می توان این کتاب را گشود و تالوت کرد و بھ اینگونھ کلیم هللا شد یعنی ھم کالم با د گرفتیم... خدای رحمن آفرید انسان را و و انسان را در حال خلقش بر وی شاھ«خدا. و بھ اینگونھ خلق جدید انسان آغاز می شود:

-قرآن کریم» تعلیم دادش قرآن و بیان را.

نابترین اذکار الھی است، مشروط بھ این است کھ قدرت استقرار در خود و ماندن با خود را داشتھ » یا محیط«پس اگر اسم -١٢ بھ نور نظر امامی حی از اولیاء و عرفا و علیین!باشیم و نخواھیم داشت اال بھ قدرت ایمان و ایمانی ھم نخواھد بود اال

، حدهللا را لمس کرده ایم آنھم با انگشتان »یا محیط«پس اگر بتوانیم با خود و در خود بنشینیم و خود را لمس کنیم بقدرت ذکر -١٣حد هللا است آنھم احسن حدودش و خدا. و این سرمنشأ وقوع بزرگترین واقعھ ممکنھ است یعنی تجلی نور احد از حد! زیرا تن ما

شده ایم و از برگزیدگان جاھدوا فینا! » فی هللا«اکبر و اعالی حدش! و بھ اینگونھ بر ارض واسع الھی ورود کرده ایم یعنی از اھالی ین معنا و در این و این محسوسترین و کودکانھ ترین و امی ترین بیان از حد بی حدی بود. یعنی حقیقت احدی پروردگار. پس در ا

اسم پرفضیلت و بغایت مبارک خداوند بمان و ذاکرش باش متفکرانھ! زیرا ذکر بی فکر بھ توھم و جنون می انجامد و فکر بی ذکر ھم بھ ریاضیات ختم می شود کھ حساب شیطان است.

ع�ی

Page 75: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٦

یکصد و بیست و چھارمفصل ١٢۴

ایثار و فدا - »سبحان«حضرت سبحان) -اسبح الراشدین -اسبح الخالقین -اسبح السابحین -مسبح -سبوح -(سابح

Page 76: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٧

سبوح و یا سبحانیا

غایت و مقصد علم اسماء برای تسبیح کردن خداوند است و لذا روح این علوم و اسم شناسی، تسبیح شناسی و علم تسبیح است. -١نوری از علم و حکمت و معرفت نشود (چونکھ بواسطھ اسمای الھی تسبیح پس اگر شرح و بیان ھر اسمی از اسماء هللا منجر بھ

می کنیم) ذکر و تسبیح تبدیل بھ ورد و ھجو و توھم و جنون می گردد و شیطان زدگی!

از آنجا کھ علم االسماء جز از طریق عرفان نفس حاصل شدنی نیست اتفاقا مطلوبترین ماھیت را برای تسبیح کردن خداوند دارا -٢می باشد زیرا در فھم ھر اسمی از خداوند بوضوح درک می کنیم کھ ما از نور و معنا و صفت ھر اسمی ھمانقدرش را داریم کھ بدانیم کھ نداریم. و ھمین اساس فھم ما از اسماءهللا، ماھیت تسبیح است تا ھیچ حق و صفت و معنا و علم و قدرتی را خودی و منی

بیح نمائیم و در ھیچ امری خود را شریک و سھیم نسازیم!نکنیم و آنرا برای خداوند تس

باید درک کرد کھ تسبیح کردن تماما علم است کھ دو روی دارد: خودشناسی و خداشناسی! شناخت عدمیت خود و وجود خدا! و -٣کھ می فھمد ھر امری ھمھ از اسمای الھی این دو وجھ از عرفان را دستھ بندی و متمرکز و قابل نامگذاری می کنند. انسان بمیزانی

اوست و بسوی اوست و برای اوست و خود بدون فضل و رحمتش، وجودی ندارد ھمین تسبیح کردن است. پس تسبیح دو وجھ االهللا! کھ مرکزیت ھر الھ غیر خدا من بشر است. پس غایت تسبیح اینست: جز او نیست! من نیست و او -دارد: نفی و اثبات: الالھ

جز او نیست!ھست و منی

آدمی ھر شرک و شریکی کھ از قلمرو ماده و معنا و طبیعت و ماورای طبیعت و انس و جن برای خدا قرار می دھد ھمھ جھت -۴تقویت و حمایت من بشری خویش است. پس کارگاه و نقطھ ذاتی شرک بشر، من و منیت اوست. پس اگر این من بشری، فھم و

فقط و فقط «بشر برمی افتد و الزم نیست کھ با کل عالم و آدمیان جھت شرک زدائی بجنگیم! شناختھ شود کھ چیست ذات شرک ازدر قلمرو معرفت نفس است کھ عدمیت ذاتی من بشری لحظھ بھ لحظھ معلوم و مشھود می گردد و این ذات تسبیح و خالصانھ ترین

ح خدا از خود! اینست کھ معرفت نفس را برترین عبادت نوع تسبیح می شود یک تسبیح تمام وجودی! تسبیح وجود از عدم! تسبیدانستھ اند زیرا ذات ھر عبادتی تسبیح است و اصال حمد الھی فقط بر تسبیح الھی میسر و ممکن می شود: فسبح بحمده! پس

معرفت نفس برترین حمد و شکر ھم می باشد!

عامھ مردمان از معرفت نفس فراری ھستند؟ زیرا احساس نابودی ولی آیا بدون عرفان نفس اصال تسبیحی ممکن است؟ آیا چرا - ۵می کنند؟ زیرا نمی خواھند ھمھ ارزشھای وجودی را از خدا بدانند و عدمیت خود را در قبال وجود خدا درک کنند! زیرا عامھ بشری

- اصال بواسطھ شرکھایش احساس وجود می کند: اکثر مردمان مشرکند. (قرآن)

مجموعھ آثار و معارف ما و خاصھ کتاب حاضر، اشد و اکمل تسبیح و عبودیت و حمد پروردگار است زیرا علم بھ این معنا، - ۶تسبیح است. پس بدان کھ علم تسبیح جز عرفان نفس نیست و اگر اکثر مردمان مشرکند بدلیل فرارشان از خودشناسی الھی است.

ھمھ فسق و فجور و معاصی و مظالم و فساد را توجیھ و تقدیس می کند در وگرنھ خودشناسی ھای رایج در بازار فرنگی کھ بھ آنی واقع بشر را تسبیح و حمد می کند و خدایش می خواند و این جملھ قدسی رسول خاتم و حکیمان را ھم وارونھ می سازند کھ: ھر کھ

نا کھ: ھر کسی خداست!؟ کھ این واژگون خود را شناخت خدای را شناخت! بھ اینگونھ کھ گوئی این جملھ مترادف است با این معسازی در عصر ما، کارگاه تولید ھمھ شیاطین است و لذا ھمھ این عرفانھای دجالی بر محور این واژگونسازی فعالیت دارند. کھ در

لکھ اینھا شیطان حقیقت این عرفانھا، آدمی را خدا نمی کنند چون اینھمھ فالکت و عذاب و رسوائی کھ نشان خدائیت نمی تواند باشد بو اجنھ حاکم بر نفوس بشر مدرن را خدا می خوانند: مالئک گفتند: منزھی تو و تنھا تو ولی و موالی مائی! آنھا جن را می پرستند

- )۴٠-۴١و بھ جن ایمان دارند و پندارند کھ خدا را می پرستند. (سبأ

Page 77: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٨

را خواند و یا شنید با خود می گوید: من کھ خودم را خوب می گوئی ھر کھ این جملھ ». ھر کھ خود را شناخت خدای را شناخت« -٧شناسم و چھ کسی جز من، مرا می شناسد؟ پس خدا ھستم!!؟ این استنتاجی کامال مالیخولیائی و شیطانی است کھ امروزه سرلوحھ

ھمھ عرفانھای دجالی شده است!

ز دستبرد و استحالھ و تحریف و مسخ دجاالن و شیاطین پس یکی از تسبیح ھای آخرالزمان اینست کھ معارف توحیدی را ا -٨انسی، تسبیح نمائیم و آنان را از این قلمرو قدسی طرد و لعن کنیم. و بھ فضل الھی، این رسالت بزرگ را تا بھ امروز در حال بھ

ی واژه ھا را منقلب ساختھ و سامان رسانیدن ھستیم از طریق انقالبی کھ در ماھیت الفاظ و واژه ھا بر پا نموده و واژگونساالرمفاھیم و الفاظ را بر جای حق خودشان قرار داده ایم و این ھمان صدق و عدالت واژه ھا است کھ اساس صدق و عدالت انسانی و اجتماعی و دینی است و بدون این صدق و عدالت، ھیچ صدق و عدالتی در بشر ممکن نیست: و کامل شد سخن پروردگارت بھ صدق

-قرآنو عدل!

پس علم تسبیح جز بھ نور عرفان نفس حاصل نمی آید و عرفان نفس ھم جز بھ نور عرفان الفاظ و مفاھیم و ارزشھا ممکن نمی -٩شود. ھمانطور کھ علم النفس بھ سمت معرفت شناسی می رود و معرفت شناسی، غایت حکمت و عرفان نظری است. و قلب معرفت

سابحین است کھ در الھنده معرفت یعنی کلمات است. پس عرفان کلمات و مفاھیم، بھ مثابھ اسبح شناسی، معرفت بر عناصر تشکیل دمعارف ما بنیان گذاشتھ شده است و در این کتاب بھ اسماء هللا رسیده است کھ غایت و اوج و سرچشمھ ھمھ اسماء و صفات بشری

ھستند.

پاک و منزه از ھر شریک و شرکی است و در اسماء و صفات خود و در وقتی می گوئیم کھ خداوند سبوح و سبحان است یعنی -١٠وجود خود ھیچ شریکی ندارد و نمی پذیرد این حقیقت سبوحی و قدوسی در ذات ھمھ اشیاء و انسانھا جاریست بھ این معنا کھ ھر

امیال و افکار و اعمال مشرکانھ: شرک و شراکت و یا نسبت و تھمت شرکی بھ خدا ھر آن در آدمی باطل می شود بصورت ابطال آن - اعمال مشرکانھ محکوم بھ باطل شدن است. (قرآن کریم)

تسبیح می کند او را ھر آنچھ در ھفت آسمان و زمین و بین آنھاست و ھر «شرک دشمن تسبیح است. یعنی دو صفت متضادند. -١١پس درک می کنیم کھ اکثر انسانھا از اشیاء -۴۴اسراء» .چیزی تسبیح حمد خود را می داند ولی شما تسبیح آنان را فھم نمی کنید

ھم پست تر ھستند چون آنھا بر تسبیح خود علم دارند یعنی دارای علم تسبیح می باشند. در آیات کثیری شاھدیم کھ ستارگان و تسبیح دیگری در جھان است: پرندگان و کوھھا مشغول تسبیح پروردگارند اال اکثر انسانھا! ولی تسبیح آدمی بمراتب واالتر از ھر

یعنی تسبیح داود، تسبیح کوھھا را ارتقاء -١٨ص» کوھھا را بھ تسخیر داود درآوردیم و ھر صبح و شام با او تسبیح می کردند.ح داد! و اصال اینکھ کل جھان و جھانیان متمرکز و متحصن در وجود امام ھستند بھ دلیل تسبیح عالی و عاشقانھ امام است کھ تسبی

کائنات را ارتقاء می بخشد و لذا وجود جھان ھستی را تعالی می بخشد. زیرا علم تسبیح علم وجود یافتن است. ھمانطور کھ شرک موجب ابطال و ھالکت وجود است تسبیح موجب آفرینش نو و تعالی وجود است و این از رحمت مطلقھ خداست کھ ھر چھ را کھ بھ

، بھ خودت بازمی گرداند و از آن تسبیح کننده اش می سازد! و آدمی کھ وجود خدا را از عدم او تأویل و تحویل و نسبت می کنیخودش تسبیح می کند و وجود را ھمھ بھ او نسبت و محول می کند عدمیتش وجود می یابد یعنی من عدمی بشر، وجودپذیر می

و پرستش » و جن را نیافریدم اال اینکھ مرا بپرستند. انس«شود. پس علم تسبیح ھم موجب ابقاء است و ھم استعالء و خلق جدید! جز بواسطھ تسبیح ممکن نیست. پس آفرینش از تسبیح است، آفرینش جدید!

و اما طبق کالم الھی در کتابش، تسبیح منجر بھ حمد الھی می شود یعنی ستایش و پرستش! و اصال حمد و پرستش خدا مقدم -١٢نیت عمل! ولی این حمد و پرستش نبایستی بر محور صفات الھی باشد کھ اگر چنین باشد طبعا عین بر تسبیح است بھ لحاظ انگیزه و

خودپرستی بغایت لطیف و وارونھ است. مثال اگر خداوند را بخاطر رزاق و غفار بودنش پرستش و حمد کنیم نیازھای خود را ای بیان نموده کھ در تاریخ پرستش و اخالص فقط از آن خود نکتھ (ع)پرستش و حمد کرده ایم نھ ذات مقدس حق را! و لذا علی

دال بر غایت عرفان نفس اوست. (ع)و این علم علی» پرستش خدا بواسطھ صفاتش عین شرک است.«اوست

پس درک می کنیم کھ پرستش خالصانھ و توحیدی سراسر نیازمند علم و عرفان نفس است و بدون آن نھ تسبیحی ممکن است -١٣ و شکری و نھ عبودیتی! نھ حمد

Page 78: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦١٩

بی تردید تسبیح تماما مربوط بھ صفات و افعال الھی است زیرا عقل و شعور بشری فقط صفات و افعال را درک می کند و نھ -١۴ذات را! ذات و وجود مطلق حق را فقط معرفت قلبی و روحی درک می کند و نھ عقل علیتی! ولی از طریق تسبیح عقلی اسمای

پروردگار است کھ بتدریج بسوی ذات احدی حق راه می یابیم و بھ این سو تأویل و تحریک می شویم و بر آستانھ صفات و افعالاحدیت قرار می گیریم و این آستانھ حمد و عبودیت و پرستش خالصانھ و عاشقانھ است زیرا درمی یابیم کھ وجود حق تعالی ورای

در آفرینش رخ ن موده است. بھ این طریق بسوی ھوی ذات حق تأویل و رجعت می کنیم! کھ این افعال و صفات اوست کھ تماما جریان تکبیر ھم ھست و بیانگر تسبیحات اربعھ می باشد: سبحان هللا والحمد� الالھ االهللا، هللا اکبر!

داوند از توصیفی کھ منزه و سبوح است خ«یکی از تسبیحات مکرر الھی در کتابش، تسبیح کالمی و توصیفی و علمی است: -١۵و پرستندگان خالص بی شک عارفان و علیین ھستند کھ ذات ھوئی و احدی او » درباره اش می کنند اال توصیف پرستندگان خالص!

را عاشقند و می پرستند! و این اخالص و عشق جز از راه عرفان و علم النفس حاصل شدنی نیست!

اشد تا بتواند خداوند را خالصانھ و فقط بھ خاطر وجود محض و ذات وحدانیش بپرستد انسان بایستی بھ بی نیازی کامل رسیده ب -١۶مصداقی از سوره اخالص (توحید) شده باشد یعنی بی علت و معلول شده باشد و از قلمرو مکان و زمان خروج (ع)یعنی چون علی

ا مکان و زمان قلمرو قحطی و تباھی و مرگ و زمانی است زیر -کرده باشد زیرا ھمھ نیازھای بشری حاصل حیات و ھستی مکانی نیستی است.

و خروج از مکان و زمان (از اقطار زمین و آسمان) ھمانا واقعھ عرفانی الحاق من آگاه بھ من ازلی در ذات خویش است کھ در -١٧لمرو صفات نفس است تا رسیدن بھ شرحش گذشت! و دیدیم کھ این سیر معرفت نفس و تقرب الی هللا و درنوردیدن ق» من هللا«فصل

ذات! پس این خروج باطنی و عرفانی است کھ از راه تسبیح می گذرد!

پس انسان پروردگارش را فقط از ھر شریکی در اسماء و صفات و افعالش تسبیح و منزه و مبرا نمی سازد بلکھ نھایتا از ھمھ -١٨سازد و بھ اینگونھ خودش را ھم بی نیاز از ھر صفت و فعلی می سازد و اسمای صفات و افعالش ھم تسبیح و منزه و بی نیاز می

جز وجود محض و مطلق احدی حق برای خود باقی نمی گذارد. پس تسبیح خدا عین تسبیح خود ھم ھست و براستی خدا از تسبیح و دیم و در بی تائی ھمتایش شویم: ھمتای حمد ما بی نیاز است و ما نیازمند بھ تسبیح و حمدش ھستیم تا بھ او برسیم و خلیفھ اش گر

عدم است در انسان! و این اساس امامت و خالفت است! پس کل راه سیر و سلوک و تعالی و -بی ھمتا! و این وقوع عدل وجود انس و جن را نیافریدم اال اینکھ مرا پرستش«وجودیابی انسان، مراتب تسبیح و حمد و پرستش است کھ مراتب عرفان نفس است.

یعنی آفرینش روحانی و الھی انسان (خلق جدید) سراسر حاصل پرستش خالصانھ است کھ بدون عرفان نفس کھ بستر -قرآن» کنند.تسبیح است ممکن نمی شود! زیرا ھر صلوة و حمد و شکر و عبودیتی بدون تسبیح و علم تسبیح، عبادت شیطانی می شود. و بیاد

، بخاطر عرفان نفس و علم اسمائی بود کھ در آدم آشکار شد. یعنی شیطان فقط و (ع)بلیس با آدمآوریم کھ کل انکار و کفر و عداوت ا فقط مخالف و دشمن علم النفس و علم االسماء است کھ گوھره تسبیح و پرستش و عشق الھی در بشر است.

نیست. و لذا واقعھ خودشناسی خداشناسی، چیزی جز شناخت اسماء و صفات خدا در خویشتن -اصال کل جریان خودشناسی -١٩در عظمت و (ع)خود بخود واقعھ تسبیح و تقدیس و حمد و شکر و عبودیت ھم ھست. حال بھتر بھ اسرار دریای سخنانی کھ علی

تقدیس معجزه وار معرفت نفس فرموده پی می بریم: ھر کھ خود را شناخت خالص و رستگار شد و ھر کھ خود را نشناخت نابود کسی کھ خود را نمی شناسد تسبیح نمی داند و عبودیت بدون تسبیح محال است و بدون عبودیت ھم آفرینش جدید ممکن است! زیرا

نیست زیرا آفرینش از عبودیت و برای عبودیت است.

عطا تسبیح در یک کلمھ یعنی تفکیک و تشخیص و فرقان وجود و عدم در خویشتن! و لذا نخستین علمی کھ خداوند بھ متقین ا -٢٠می کند علم فرقان است و غایت علم فرقان (فرق) تشخیص مرز وجود و عدم است: ای اھل ایمان بھ یاد آورید کھ شما را آفریدم از

-قرآن» و خداوند بھ اھل تقوا، فرقان تعلیم می دھد.« -عدم! قرآن

ی بھ تسبیح دارد؟ زیرا بھ ھمین معنای شنا بھ معنای شنا کردن است. آیا شنا چھ ربط» سبح«و اما تسبیح در لغت از مصدر -٢١کردن ھم از این لغت در قرآن بسیار استفاده شده است منتھی شنا ھم در آب و ھم در ھوا و آسمان! مثال گردش سیارگان در آسمان

Page 79: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٠

» سبحون).اوست کھ آفرید شب و روز و خورشید و ماه را کھ ھمھ در آسمان شنا می کنند (ی«را شنا کردنشان دانستھ است. اگر یونس از تسبیح کنندگان ما «در واقع این شنا کردنشان ھمان تسبیح کردنشان است ھمچون پرواز پرندگان در آسمان! -٣٣انبیاء

در حقیقت یونس در شکم ماھی ھمچون خود ماھی شنا کرد یعنی تسبیح -١۴٣صافات» نبود تا قیامت در شکم ماھی باقی می ماند. یا درمی یابید؟کرد کھ نجات یافت! آ

ھمھ موجودات جھان ھستی از ذرات تا کرات در فضاھای گوناگونی و در مدارھائی و بر محورھا و مراکزی در حال گردش و -٢٢شنا کردن ھستند در آب یا خاک یا ھوا و یا آتش و یا ظلمات و یا نور! بھ روشھای گوناگونی و با سرعتھای متفاوتی! و این ھمان

ست. ھمانطور کھ تسبیح بر محور اسماء و اذکاری مکرر در گردش است. فعل تسبیح آنھا

ھمھ اجزاء و عناصر و موجودات عالم ھستی در مراتبی بر محور یکدیگر در گردش ھستند گردش متناوب و تکراری و -٢٣کھکشانھا بر محور فرارونده! ھمانطور کھ الکترونھا در فضای اتم بر محور ھستھ اش می چرخند و کرات در منظومھ ھا و

خورشیدھائی در گردش و شناورند و منظومھ ھای کیھانی در مدارھای کھکشانھائی برتر در گردش و شناورند و... . در حدیثی از دید کھ کل جھان ھستی بر پشت ا، در غایت معراجش در آسمان ھفتم و در افق اعلی(ص)معراج رسول خاتم آمده است کھ پیامبر اکرم

ار دارد و آن ماھی ھم در ماورای ھستی در گردش است، ماھی کھ سر و دمش بھ فاصلھ شرق و غرب کائنات است. یک ماھی قر این فعل تسبیح است: تسبیح افعال تا تسبیح صفات و تسبیح ذات! بقول حافظ شیرازی: مھ و خورشید ھمین آئینھ می گردانند!

پس -آئینھ گردان رخ یارند: ھمھ چیز فناست اال جمال پروردگارت! (رحمن)پس جھان ھستی از اجزاء تا کلیات و کل کلش ھمھ -٢۴جز جمال پروردگار، ھمھ چیز باید از وجود مقدسش تسبیح و منزه شود تا رخش متجلی و دیدار شود چون اگر دیدار نشود محکوم

بھ ھالکت است آنکھ از دیدارش محروم است، مثل اکثر بشریت!

ستی در سمت وجھ هللا و بھ قصد دیدارش باشد وگرنھ تسبیح نیست: ھمھ چیز نابود است اال جمال پس ھمھ تسبیحات بای -٢۵ -پروردگارت! پس تسبیح کن بھ اسمش کھ برتر است. (قرآن)

پس این گردشھا و شنا کردنھای دورانی و بی پایان بھ عشق لقای روی اوست و این عشق است راز بقا و استمرار حیات و -٢۶ ان و افالک و ملک و ملکوتیان! و اگر دیدار نکنند الاقل بھ عشق دیدار، باقی می مانند تا قیامت کبرا!ھستی جھ

یعنی اگر ھنوز -آیاتی از قرآن» پس تسبیح کن اسم پروردگارت را کھ عظیم است، اکبر است، اعالتر است، کریم تر است و...« -٢٧تسبیح تو حقیر و ناقص و انگیزه تسبیح و حمدت مشرکانھ یا کافرانھ است و چھ ھم نمی بینی او برتر و بزرگتر و عالیتر است و

- ۵۴فصلت» مسئلھ اینست کھ اصال در دیدارش تردید دارند.«بسا اصال میلی بھ دیدارش نداری:

ا و تسبیح و پرستش اینھمھ آیات لقاء اللھی در قرآن کریم کھ مقدمھ و پیش شرط و مقصد ھمھ عبادات و جھادھا و انفاق و تقو -٢٨است بھ این دلیل است کھ بدون چنین باور و شوق و جستجوی آن، آب در ھاون کوبیدن است ھمھ تالشھای مادی و معنوی و عبادی بشر! آنھم نھ در قیامت کبرا کھ در حیات دنیا! زیرا براستی قیامت فرا رسیده است و ھمھ عالئمش آشکارست و کافران بھ

د، آنرا باور ندارند آنھم نابودی آنی! و نابودی ناگھانی ھم کھ دیگر مجالی برای باور کردن باقی نمی گذارد!؟کمتر از نابودی خو

کھ آشکارا بمعنای جستجوی لقاء هللا است آیا می تواند قیامت کبرا را منظور داشتھ باشد؟ آیا قیامت کبرا » ابتغای وجھ رب« -٢٩یعنی » ابتغای وجھ رب«می آید و آنھم بھ آنی می آید پس قابل جستجو نیست! پس ھم قابل جستجو است؟ قیامت کبرا خودش

رضای «را » وجھ رب«جستجوی دیدار با خدا در حیات دنیا! کھ مکررا ذکر شده است. ولی مترجمین محترم تقریبا ھمگی و متحدا ده باشند. و عجب است چنین ترجمھ و تعبیری تعبیر کرده اند تا بھ این طریق خیال ھمھ از جملھ خودشان را راحت کر» خدا

در فرھنگش مثل جدول ضرب مترادف با امام است کھ آئینھ تجلی پروردگار است.» وجھ هللا«بخصوص برای علمای شیعھ کھ

می دانیم کھ امامان و علیین در درجات مظاھر تسبیح و پرستش خالصانھ ذات احدی خداوند ھستند پس جمال این تسبیح می -٣٠باشند یعنی جلوه ای از ذات تسبیح شده! پس آیا با عقل ابتدائی ھم درک نمی کنیم ابتغای وجھ و روی این اولیای الھی، ساده ترین و برترین و خالصانھ ترین تسبیح و حمد و پرستش و شرک زدائی است؟ یعنی بدون داشتن یک چنین وجھی، اصال تسبیح و اخالص

Page 80: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢١

ن نیست آنھم در این دوران کھ نفوس و روان بشری شبانھ روز در حال بمباران و رسوخ اجنھ و و عبودیتی غیرمشرکانھ، ممکخناسان و شیاطین از زمین و آسمان است و عقول و نفوس و قلوب بشری پرستنده بالاراده این شیاطین مرئی و نامرئی شده است

پس بی امام را تسبیحی نیست زیرا اصال اراده ای نیست.

احصیناه فی امام مبین، ءکھ کل کائنات بالوقفھ مشغول گردش بر محور وجود وجھ هللا اعظم است تا نابود نگردد: کل شیو بل -٣١یعنی ھمین! یعنی ھر چھ کھ در جھان است از وجود امامی آشکار کسب وجود می کند. درباره اسم محصی و احصیناه قبال سخن

دیابی است. نموده ایم کھ بمعنای ارزیابی وجود و وجو

حال بھتر درک می کنیم کھ چگونھ و چرا و بھ چھ معنا و رازی است کھ این گردش و شناور کردن بالوقفھ ذرات و کرات عین -٣٢مھ و خورشید ھمین آئینھ می گردانند! کھ این شعر -فعل تسبیح و حمد و صلوة آنھاست. زیرا جلوه گھ روی او دیده من تنھا نیست

ی ھمان آیھ امام مبین است. پس ھمھ در ابتغای وجھ هللا ھستند اال آدمی کھ در ابتغای دامی دیگر است. و این حافظ ترجمھ فارس» ھر چھ کھ قابل شمارش است نابود است.«تسبیح عالم وجود بھ اعداد و ارقام و ریاضیات است یعنی تبدیل وجود بھ نابودی!

-(ع)علی

است! علم عشق و نھ عشق بازی و بازی با عشق! و علم عشق، علم جمال است خاصھ جمال پس علم تسبیح، ذاتا علم عشق -٣٣ و جمال امام بطور اخص، عصاره و معدن ھمھ علوم و اسرار الھی است. و از این مھمتر اینکھ انسان! زیرا جمال انسان عموما

دیدار با یکی از این وجوه الھی بر روی زمین، جمال ذات احدی و جمال ھواللھی است! و بدون باور و شوق و جستجو و درک و تسبیحی و حمد و شکر و صلوة و عبودیتی ممکن نیست!

و اما اینکھ چگونھ موجودات عالم، وجود و حق امام مبین را درک کرده و متوجھ و متمرکز در وجود او می شوند و در -٣۴ء و احصاء می شوند و بلکھ ھر دمی در آفرینشی جدید وارد می حقیقت او را تسبیح می کنند و بواسطھ این تسبیح خودشان ابقا

شوند.

نشان دادیم کھ خداوند بر تمامیت مخلوقاتش محیط است. پس ھموست کھ آنھا را متوجھ حق وجودشان می » محیط«در اسم -٣۵حور این حق در گردش ھستند و کند کھ ھمان امام و خلیفھ اوست کھ مظھر جمال ذات احدی اوست و بھ اینگونھ ھمھ موجودات بر م

این گردش ھمان شنا کردن و تسبیح کردن است. ھمانطور کھ ھمھ ذرات و کرات در گردش بر محور یکدیگر، ھم ابقای وجود می شوند و ھم دائما خلق جدیدشان را می یابند کھ حاصل این شنا و گردش است کھ ھمان تسبیحشان است کھ ھمان بودیتشان است و

پس اینک بھ وضوح درک می کنیم کھ پرستش و -قرآن» جن و انس را نیافریدم مگر اینکھ مرا بپرستند.«نش آنھاست: علت آفریآفرینش جریان واحدی است و چون بنیاد ھر پرستش و حمدی بر تسبیح قرار دارد، پس تسبیح ھمان گوھره و کانون خالق علیم

اد این تسبیح کردن، علم اسماء است. پس این کتاب علم آفرینش را تعلیم می دھد.است کھ علم این خالقیت ھمان تسبیح است کھ بنی

اصال واقعھ آفرینش آسمانھا و کائنات و انسان از عدم، حاصل تسبیح اسماء و صفات و ذات الھی از خودش می باشد. یعنی -٣۶ی ذات و صفات و اسماء است کھ بیان دیگرش ھمان منزه و مبرا نمودن خودش از ھر آنچھ کھ ھست. و این تسبیح ھمان برون افکن

خودبراندازی خداوند از خودش می باشد. و اینست علمی کھ خداوند بواسطھ اش جھان ھستی المتناھی را آفریده است. کھ سموات ھم مظھر مظھر برون افکنی اسماء اوست (سمو) و عالم ارض یعنی کائنات مظھر صفات اوست و بشریت و مخصوصا انسان کامل

تسبیح و تنزیھ ذات او از خودش می باشد. کھ اگر این حقیقت را درک کنیم بھ علم آفرینش رسیده ایم و نور ام الکتاب را یافتھ ایم کھ ھمان نور سبحان و سبوحیت است و این بزرگترین کشف عرصھ معرفت دینی و معرفت علمی در کل تاریخ علم و دین است کھ

بیان شد! ھم اینک رخ نموده و

تسبیح کھ علم عبودیت و آفرینندگی است دو مرحلھ دارد: شناخت باطن و نفس خویشتن و سپس تنزیھ و برون افکنی یافتھ -٣٧ھای باطنی. پس درک می کنیم کھ عمل تسبیح و تنزیھ، معلول معرفت نفس است: عرفان نفس و برون افکنی و ظھور نفس: عرفان

بھ عشق آمدم تا خود را معرفی و آشکار کنم پس خلق را آفریدم و خود را «آفرینش عرفانی است: و آفرینش! و این ھمان معنای کھ این کالم الھی حاوی این ھر دو مرحلھ آفرینش می باشد یعنی شناخت و تسبیح. -حدیث قدسی» معرفی کردم.

Page 81: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٢

ش ھای جدید علم تسبیح را بدانند کھ می دانند: پس مخلوقات ھم بایستی ھم برای یافتن وجود خود و ھم قرار گرفتن در آفرین -٣٨کھ تسبیح ھمھ مخلوقات ھمانا تسبیح صفات است. زیرا ھر -قرآن» ھر چیزی کھ در زمین و آسمانھاست تسبیح خود را می داند.«

ذات خداست چھ کھ در جھان است مظھر صفات خداست. و اما تسبیح این مخلوقات بایستی برای ذات خدا باشد کھ انسان ھم مظھریعنی مخلوق تسبیح الھی و برون افکنی ذات است کھ ھمان فنای ذات است. و لذا ھر چھ در زمین و آسمانھاست بسوی امام مبین تسبیح می کنند تا وجود یابند و وجودشان احصاء شود. (ارزیابی و حاصل آید): کل شیء احصیناه فی امام مبین. و این ھمان معنای

پس آدمی مھد دریافت ھمھ اسماء و صفات » ھر چھ در زمین و آسمانھاست را بھ تسخیر انسان درآوردیم.«ھ: آیھ مشھور است کالھی شده است کھ بایستی آن را برای خداوند تسبیح کند کھ این تسبیح صرفا کالمی و اسمی و وردی نیست، بلکھ یک فعالیت علمی

و صفات بایستی در خویشتن کشف و درک شود و سپس تسبیح و برون افکنی است بر مبنای عرفان نفس. یعنی یکایک این اسماء شود برای ذات پروردگار. تا انسان کھ مظھر ذات است بتواند ذات حق را در خود دریابد کھ در زیر بار اسماء و صفات پنھان شده

دگرباره آفرینش ازلی است کھ ما آن را است. و از آنجا کھ آدمی حامل ذات پروردگار است پس تسبیح اسماء و صفاتش، عین وقوعادعایش را کرده است. (ع) خلق جدید یا آفرینش عرفانی خوانده ایم. ھمان آفرینش جھانی ھفتاد ھزار بار بزرگتر از خلق قدیم کھ علی

و ھر انسانی در کمالش باید بھ این مقام نائل آید.

ست: عرفان نفس و تسبیح: تسبیح عرفانی و عرفان تسبیحی!پس درک می کنیم کھ این آفرینش نو، مخلوق دو امر ا -٣٩

پس دانستیم کھ تسبیح کردن ورد نیست، بلکھ آفرینش جدید است و مصداق آن آیھ مشھور کھ آفرینش را مشروط بھ پرستش -۴٠ت درجھ تقسیم بندی نموده است. پرستشی کھ آنھم کالم و ورد نیست بلکھ خالق ترین واقعھ کل عالم وجود است. کھ آن را بھ ھف

نحن). کھ البتھ سھ درجھ نخستین -کردیم کھ ذکرشان گذشت: علی هللا، عندهللا، مع هللا (با�)، ھوهللا، انت هللا، انا� و انتاناھو (انا ».فی هللا«است و چھارتای آخر ھم قلمرو » سبیل هللا«مربوط بھ قلمرو

و مرحلھ کلی دارد کھ تقوا و تقرب است. کھ تسبیح تقوی چیزی در حد یک تمرین در حقیقت تسبیح الھی برای بشر دو قلمرو -۴١و دست گرمی و امتحانی ناکام است. بھ ھمین دلیل بزرگان حکمت و معرفت، قلمرو تقوا را شرکی مقدس می خوانند کھ حاصل حلم و

دک معرفتی بر تقوای خود داشتھ باشند بھ خوبی صبر و رحمت خدا بر جھل و عجز بندگان است ھمانطور کھ ھمھ اھل تقوا اگر انناتوانی و ریا و شرک خود را درک می کنند و لذا ھمواره بھ درگاه خدا دعا می کنند کھ اخالصی حاصل شود و لذا خداوند ھم طبق

و ھجرت و جھاد قولش رسولی را از نزد خود بسویشان می فرستد تا ھدایتشان کند کھ این سرآغاز تقرب است و حرکت بسوی خدا فی سبیل هللا تا ورود بر حریم ذات اقدس خداوند و عرصھ فی هللا. کھ باز قلمرو تقرب ھم دو مرحلھ دارد: سبیل هللا و فی هللا! کھ تسبیح حقیقی در قلمرو تقرب ممکن می شود کھ مرحلھ اولش تسبیح صفات است و مرحلھ دومش تسبیح ذات است. کھ غایت تسبیح

ظھور انت هللا می شود کھ درک و دیدار خدا در زمین و آسمانھاست کھ خداوند را تو (انت) می یابیم و غایت مرحلھ صفات منجر بھدومش بھ ظھور انیت (من هللا) می رسد کھ ھمان ظھور الالھ االانا می باشد آنگاه کھ آدمی پس از براندازی ھمھ صفات از ذاتش بھ

دا یعنی از ذات خود فنا می شود و این ھمان فنای فی هللا است کھ پس از بقاء با� فرامی رسد. براندازی ذات خود می رسد برای خکھ کل سیر و سلوک در این مراتب برای کسی کھ ربش هللا است و کسی کھ ربش امام است بھ کلی متفاوت می باشد. بھ ھمین دلیل

سم امام خود سر خود تقلید نمایند کھ بھ اشد ضاللت دچار می شوند. زیرا مؤمنانی کھ دارای امامی زنده ھستند حق ندارند از راه و رعلیین از روحی دستور می پذیرند کھ در آنھاست و سائر مؤمنان با تجسم این روح یعنی امام زنده سر و کار دارند کھ روح هللا و

نعمت هللا است.

وجھ دارد کھ وجھ اولش معرفت نفس است و درک و فھم این حقیقت و اما تسبیح نیز باطنی دارد و ظاھری. کھ باطنش نیز دو -۴٢کھ ھمھ ارزشھا و صفات و مفاھیمی کھ خود فرد را شکل داده است از خدا و خدائی است. یعنی درک حقیقت من ھوئی وجود بھ این

ست نھ خدای ذھنی خود. ولی وجھ معنا کھ من، ھو است یعنی خداست کھ این خدا برای کسی کھ امام دارد ھمان امام و خدای امام امی باشد کھ از طریق ذکر مکرر عرفانی محقق می شود تا این » یا من ھو«دوم این تسبیح باطنی، تصدیق و تثبیت و قلبی کردن

تسبیح یا من ھوئی از معرفت ذھنی بھ معرفت قلبی برسد. و اما جنبھ بیرونی و ظاھری تسبیح ھم چیزی جز عمل و اجرای یا من ھو در واقعیت زندگی نیست کھ ھمان مریدی و اطاعت بی چون و چرا از خدا یا امام است و این تسبیح عملی است کھ بتدریج من آدمی

Page 82: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٣

را در عمل و روانش صفات زدائی می کند کھ در باطن راه الحاق بھ ذات را فراھم می کند و در بیرون ھم آستانھ لقاء رب است. این لقاء رخ می دھد و برای مؤمنان ھم از وجود امام. کھ این تسبیح صفات است. برای علیین در زمین و آسمانھا

و اما با لقای الھی در سموات و ارض و یا وجود امام، در حقیقت جلوه ای از جمال ذات حق دیدار می شود کھ دیداری نوری -۴٣رد لقاء کننده زین پس صاحب ذات می گردد بھ ھمان تجلی) و ف -است. پس این نور جمال ذات در جان لقاء کننده وارد شده (صلوة

درجھ تجلی. کھ چنین کسی مظھری از عرش کریم است. چرا کھ ھمھ تجلیات پروردگار از کرامت اوست: ذوالجالل واالکرام. و زین ھمان تیغ » یا من ھو« پس نوبت تسبیح ذات است یعنی اینکھ این ذات را نیز منی نکند بلکھ ھوئی نماید. پس می بینیم باز ھم ذکر

واحد و قھار پروردگار است.

باید دانست کھ تسبیح ذات ھوئی پروردگار از من خویش، کاری است کھ ابراھیم خلیل بنایش را نھاد در آسمان دوم (ملکوت) و -۴۴نمود بسوی کسی کھ سپس رسول خاتم در آسمان ھفتم کاملش فرمود. یعنی ذات ھوئی حق را از وجود خود بھ تمام و کمال تسبیح

خدا می خواست یعنی علی مرتضی. زیرا خداوند آنچھ را کھ بھ بنده ای اعطاء و ھدیھ نموده است در جریان تسبیحش بازنمی ستاند مگر اینکھ آن را در بنده مخلص دیگری متجلی ساختھ و تعالی بخشد. و این بود کھ ھویت الھی محمد، چون بھ علی رسید انیت

انا� شد کھ این ظھور مطلق من هللا از انسان است. کھ علی در خطبھ ھای نادره اش این انیت و الالھ االانا را تبیین یافت، یعنی فرمود و بھ ھمان دلیل شھید شد آنھم بدست مریدان خودپرست ھمچون ابن ملجم کھ ھمھ ھویت الھی امام را در خودشان منی کرده

و لذا واژگون شدند. بودند یعنی تسبیح نکرده بودند

تسبیح ذات در تاریخ بشری منجر بھ خالق ترین حوادث تاریخ بشر شده و ماھیت بشری را تعالی بخشیده است کھ انبیاء مرسل -۴۵در دوران کھن مظاھر این تسبیح ذات ھستند کھ اوجش در محمد رخ نمود و در علی نشست کھ مذھب امامیھ را بنا نھاد بعنوان

لترین مذھب بشری. یعنی تسبیح ذات تماما قلمرو مذھب امامیھ و رابطھ امام و مأموم است کھ در تاریخ اسالم منجر بھ آخرین و کامپیدایش انسانھائی شده کھ سابقھ نداشتھ است کھ جملگی مظاھر تسبیح علوی از ذات ھستند کھ بعد از علی با تجلی نورش تسبیح

ه ذکرشان رفتھ است کھ پس از علیین معصوم کسانی چون سلمان، حالج، بایزید، موالنا و شده اند ھمانطور کھ در خطبھ ھای نادرشمس و روزبھان و دیگران مظاھر این تسبیح ذات علوی ھستند. کھ کانونھای نور علی نور و وحی در وحی می باشند. و لذا برپا

ذا دین آخرالزمان یعنی مذھب امامیھ دین ذات پرستی و کنندگان قیامت ھستند کھ بھ معنای براندازی صفات از بشریت ھستند و ل لقاءهللا است.

پس ھیچ قدر و قدرتی در عالم وجود نیست اال آنکھ از قدرت تسبیح است ھمانطور کھ خداوند قادر مقتدر بھ قدرت تسبیح -۴۶ھی انسان نیز جز این نیست کھ محمد اسماء و صفات و ذاتش جھان ھستی را آفرید و این قدرت برون افکنی است. و قدرت خالفت ال

و علی کانون مطلقھ این اقتدار در جھان ھستند و اتصال بھ این رابطھ بھ مثابھ اتصال بھ کانون قدرت آفرینش است کھ ھمان قدرت بیح است و تسبیح است کھ افتخار محمد و علی بھ فقرشان و اینکھ علی را صاحب شمشیر فقر می دانیم (ذوالفقار) از بابت قدرت تس

این قدرت مطلقھ الھی از اشد فقر حاصل از تسبیح برمی خیزد. زیرا چھ فقری بزرگتر از اینکھ آدمی جملھ صفات و بلکھ ذات خود را براندازد برای خدا. و این ھمان معنای استضعاف است کھ حاصل فقرپذیری و تسبیح است. و از این منظر است کھ ما خداوند را

خوانده ایم. چرا کھ جملھ صفات و ذات خود را برافکنده است و از خود ھیچ باقی نگذاشتھ است. و انسان را بر کانون فقر مطلق جای خود نشانده است و انسان نیز بواسطھ این خودبراندازی برای خداست کھ می تواند بر جایش بنشیند. و این ھمان یاری متقابل

دبراندازی متقابل. و این مذھب اصالت عشق است!انسان و خداست یعنی تسبیح متقابل. یعنی خو

پس این تسبیح و خودبراندازی موتور محرکھ خلقت جدید است. کھ براندازی صفات، جھان طبیعت را کارگاه این آفرینش نو می -۴٧ازی ذات مربوط بھ سازد کھ ظلمت دھر را از پیش روی کائنات برمی دارد و با خداوند در جھان طبیعت دیدار می کند. ولی براند

حیات و ھستی انسانی است و خلق جدید بشریت را برپا می کند و از بشریت حجاب دھر را کنار می زند. کھ بنیاد این ھر دو تسبیح و آفرینش نو در این مجموعھ معارف برپا شده است.

و خودبراندازی خالق و قیامت آفرین تردیدی نیست کھ فقط بقدرت باور و شوق و عشق لقاءاللھی می توان بھ چنین تسبیح -۴٨رسید. یعنی بقدرت عشق جمالی در ارادت عرفانی کھ سرچشمھ این عشق ھمانا عشق بھ جمال محمد و آل محمد است. و اینست آن

Page 83: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٤

نور اقتدار تسبیح ذات. عشق بھ وجھ هللا یعنی امام کھ خود جمال خودبراندازی ذات است یعنی جمال سبوحی پروردگار است. و ».سبحان هللا والحمد� و الالھ االهللا وهللا اکبر«مظھر این تسبیح و تکبیر است:

بدان کھ اھل ایمان و معرفت ھیچ مشکلی جز مسئلھ تسبیح ندارد کھ در نقطھ مقابل تنفیس قرار دارد یعنی منی کردن و -۴٩ل کفر است و عرصھ خود واژگون سازی. کھ حاصل خودپرستی. یعنی خدا و امام را تبدیل بھ من خود کردن کھ این مصداق کام

فقدان معرفت نفس و اطاعت است.

از این منظر کل سیر تاریخ بشری از آدم تا خاتم و تا بھ امروز، ظھور و بروز حق تسبیح انبیاء و اولیاء الھی در ھر عصری -۵٠ات حق در محمد و آل محمد است کھ امام زمان در بوده است و واکنش بشریت در قبال این تسبیحات. کھ آخرالزمان عصر تسبیح ذ

نوک قلھ قاف این تسبیح قرار دارد. و لذا آخرالزمان را عرصھ ابطال و واژگونساالری مطلق صفت پرستی بشر می یابیم. کھ این بربندید و... . حقیقت مصداق ھمان کالم مشھور علی است کھ: ھشدار کھ رشتھ ھای بقای دنیا پاره شد. پس کولھ بار بسوی خدا

اصال آخرالزمان و عصر رجعت و قیامت تماما حاصل تسبیح ذات خداوند بواسطھ امامان و علیین است. آنان کھ صفات را بکلی -۵١از خود برانداختند و مظھر ذات حق شدند و سپس ذات خود را ھم برای حق برانداختند و لذا قیامت را برپا ساختند یعنی لقاءهللا را

ن نمودند برای ھمھ کسانی کھ جستجویش می کنند. و لذا ھمھ دیدار کنندگان حق، بھ یاری یکی از این علیین موفق بھ دیدار می ممکاست. و این مقصود خداوند از آفرینش بوده است: ظھور (ع) کھ سرسلسلھ آنان علی -. (سوره نجم)اشوند بھ یاری یک شدید القوی

ذات!

ع�ی

Page 84: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٥

یکصد و بیست و پنجمفصل

١٢۵

پاسخگوئی - »اجابت«حضرت اکرم -اسرع المجیبین -اقرب المجیبین -اجوب المجیبین -خیرالمجیبین -مجاب -(مجیب

المجیبین)

Page 85: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٦

مجیبیا

ای مردم « -۶٠غافر» بخواھید مرا تا اجابت کنم شما را.« -۶١ھود» براستی کھ پروردگارم بسیار نزدیک و مجیب است.« - ١پس درک می کنیم کھ نخستین داعی و مجیب خداست و می فرماید ھر کھ -٣٠احقاف» اجابت کنید دعای خدا را تا بیامرزد شما را.

دعای خدا را اجابت کند خدا ھم دعاھای او را اجابت می کند. آیا براستی دعاھای خدا برای بشر چیست و چگونھ است و اجابت آیات قرآنی ھمھ انبیاء و اولیاء الھی را دعا کنندگان و دعوت کنندگان خدا بھ سوی خلق می یابیم تا ھمھ بشری یعنی چھ؟ طبق دھھا

دعاھای بشری را اجابت کند. در حقیقت ھر رسولی کھ بھ نزد قومی می آید بھ مثابھ اجابت دعاھای آن قوم است کھ متأسفانھ بندرت اجابت الھی را نمی پذیرند زیرا عامھ بشری اجابتی جز پول نمی شناسد کھ اتفاقا این اجابتھا درک و تصدیق می شود. زیرا شیوه

عامل ھمھ ناکامیھای اوست.

با نظری بھ زندگی گذشتھ خود درک می کنیم کھ بسیاری از دعاھا و ادعاھای گفتھ و ناگفتھ مان اجابت شده است ولی ما اکثرا -٢لذا ھر اجابتی برای ما منجر بھ یک عذاب و ندامت شده است و لذا اکثر آدمھا بواسطھ این اجابتھای الھی را اجابت نکرده ایم و

دعاھای اجابت ناشده شان کھ ھنوز در انتظار اجابتشان ھستند احساس خوشبختی می کنند.

ان بی ھیچ تالشی از قریب بودن و محیط بودن و سمیع و بصیر بودن خداوند بر اسرارمان ھمین بس کھ بسیاری از خواستھ ھایم -٣ بھ این اجابت الھی جوابی نمی دھیم کھ کمترین جوابش شکر است. زیرا پس از ھر اجابتی بھ جای اجابت شده است کھ عموما

تسبیح آن اجابت بسوی خدا، خودمان را تنفیس می کنیم و اجابتھای الھی را بھ حساب خودمان می گذاریم.

ت و گشایش و نعماتش، نخستین و واجب ترین تسبیحات است کھ عموما از آن غافلیم و پس تسبیح کردن اجابتھای الھی و رحم - ۴بلکھ وارونھ اش می سازیم یعنی تنفیس می کنیم و لذا از دستشان می دھیم و بلکھ ارزشھای الھی را ضد ارزش می سازیم کھ این

منشأ عمده عذابھای ماست.

ادا نشود یا اجابت نمی شود و یا اجابتش کفران می گردد. و اما حق دعا اینست کھ دعا و اجابت دارای دو حق ذاتی است کھ اگر -۵ آنرا بھ درگاه خدا ببریم یعنی بھ عندهللا. و عندهللا کسی است کھ در نزد خداست و ما اگر خودمان در نزد خدا باشیم کھ اصال نیازی بھ

دوری از خداست. پس کسی کھ خودش عندهللا نیست ھر چھ کھ خدا خدا دعا کردن نداریم چون بی نیازیم. زیرا ھمھ نیازھا ناشی از تو (انت) مخاطب می کند بایستی او را در جھان دیده و کند اجابتی نمی یابد اال از سمت شیطان. زیرا کسی کھ خداوند را مستقیما

ا مع هللا و یا ھوهللا است کھ خدا را از روبرو می شناختھ باشد و در غیر اینصورت بایستی دعایش را بھ نزد کسی ببرد کھ عندهللا و ی شناسد.

پس اگر گفتھ شده کھ بی امام را نمازی نیست پس دعائی ھم نیست. و لذا در قرآن کریم شاھدیم کھ خداوند اھل ایمان را توصیھ -۶ می کند کھ برای دعا کردن بھ نزد رسول بروند یعنی بھ پیش یک عندهللا بروند.

دیدیم کھ خداوند حتی بر کافران ھم مماس است پس بھ ھمھ قریب است. ولی مسئلھ اینست، این مائیم کھ از او » حیطم«در فصل - ٧دور و رویگردانیم و سمت و سویش را نمی شناسیم یعنی سمت و سوی او را در وجود خودمان نمی دانیم و لذا اولیاء زنده را وجھ

ت. پس چون بسوی وجھ اللھی می رویم و یا در دلمان با او مربوطیم، در اینصورت رو هللا می خوانند کھ معنای دیگرش سمت خداسبھ خدا ھستیم و دعایمان اجابت می شود و اگر بر زبان آید موجب ھدایت ھم می شود. ولی اگر دعا بھ درگاه خدا و بھ نزد امامی بر

- قرآن» را بر زبان آورید تا ھدایت شوید.دعای خود «زبان نیاید اگر ھم اجابت شود چھ بسا موجب ضاللت است:

ھدایت بخش ترین اجابت الھی در نزد بشر و اجابت بشر نسبت بھ خداوند رویکرد بھ رسوالن زنده الھی بر روی زمین است و -٨ اطاعت از آنان، کھ ھم موجب ارضای ھمھ نیازھای دنیوی شده و ھم راه ھدایت اخروی آشکار می شود.

Page 86: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٧

ی بیکرانھ اجابت خدا بھ عدم است جھت بوجود آمدنش بی آنکھ عدم دعای وجود کرده باشد. ولی مسئلھ انسان کل جھان ھست -٩فقدان تسبیح وجودش می باشد و بلکھ بھ جای تسبیح بالوقفھ مشغول تنفیس وجود است و این یعنی تبدیل وجود بھ عدم. و این

عاھا و نیازھای خواستھ و ناخواستھ بشر را بھ تمام و کمال اجابت کرده علت ھمھ بدبختی ھای بشر است. پس باید گفت خدا ھمھ د است و این بشر است کھ بھ این اجابت الھی جوابی ناحق و کافرانھ داده است.

اجابت بنده بھ خدایش جز تسبیح نیست. و فقط بواسطھ تسبیح است کھ وجودش احصاء می شود و واجد وجود می گردد کھ -١٠نیست «یح ھمان شکر است شکر نھ فقط بدرگاه خدای نادیده کھ تشکر از کسانی کھ محل و سبب اجابت بوده اند: حداقل این تسب

-(ص)رسول اکرم» شکر خدا اال بھ شکر مخلوق.

ع�ی

Page 87: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٨

یکصد و بیست و ششمفصل

١٢۶

»شدت«حضرت شدید المحال) -شدید -اشد المنتقمین -اشد المنزلین -اشد -مشدد -(شد

Page 88: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٢٩

شدید یا اشدیا

آنانکھ بھ نشانھ ھای الھی پشت کردند عذاب شدیدی « -٨۴نساء» خداوند صاحب اشد ستیز و سختگیری در قبال کافران است.« -١» است.خداوند را برای کافران عقاب شدیدی « -۴آل عمران» از خداوند بسویشان می آید کھ خدا عزیز و صاحب انتقام است.

و... در کل قرآن کریم شاھدیم کھ صفت شدت الھی فقط کافران و دین ستیزان و مکاران با دین و آیات ١٣انفال -٢مائده -٢١١بقره الھی را شامل می شود کھ آیات کثیری را در برگرفتھ است.

(عاقبت سخت) محور ظھور بأس شدید (ستیز سخت)، عذاب شدید (شکنجھ سخت)، و بطش شدید (غیرت سخت) و عقاب شدید -٢ و بروز شدت الھی در قرآن خطاب بھ منکران و خداستیزان است.

خداوند بھ «بنظر می رسد شدت الھی کھ ناشی از غضب اوست در نقطھ مقابل لطف اوست کھ مؤمنانش را در برمی گیرد: - ٣ - قرآن» بندگان مؤمنش بسیار لطیف است.

ھا و مکر در حقایق الھی کھ مورد شدت الھی قرار می گیرد دعوی دروغین عشق ھم بھ عالوه بر دین ستیزی و انکار نشانھ -۴بعضی از مردم کھ کسی غیر خدا را عشق می ورزند اگر صادق باشند «این شدت عذاب دچار می شود و بلکھ بھ اشد عذاب:

» ن) بھ اشد عذاب خدا دچار می شوند.عشقشان بھ خداوند بسیار شدیدتر است. و آنانکھ ظلم کرده اند (بھ عنوان عشق دروغیو این اشد عذاب الھی درباره مدعیان دروغین عشق نشان می دھد کھ خداوند عشق و محبت در انسانھا را از آن خودش -١۶۵بقره

ارد. می داند و لذا مالک درستی محبت را محبت بھ خدا قرار داده است. یعنی کسی کھ عاشق خدا نیست نمی تواند کسی را دوست بدپس کسی کھ تحت عنوان عشق و محبت، بھ زیردستان و عزیزانش ظلم و تجاوز می کند و بخودش حق ھر کاری را می دھد، بھ

ناموس الھی تجاوز کرده است و لذا چنین کسی را بیش از ھر کافری عذاب می کند نھ عذاب شدید کھ اشد عذابھا!

ھ ھمدیگر و ظلم زناشوئی کھ جملھ تحت عنوان ادعای عشق صورت می گیرد ظلم والدین بھ فرزندان، ظلم اعضای خانواده ب -۵مخاطب اشد عذاب الھی قرار گرفتھ است چرا کھ اشد مظالم و تباھی در قلمرو عشق صورت می گیرد. و صاحب عشق جز خدا

بھ مؤمنان است. در این نیست: اوست صاحب رحمت و اوست آنکھ دوستی را در قلوب مؤمنانش قرار می دھد کھ برترین منت او بھ تفصیل سخن نموده ایم.» قلب«و » ودود«و » حبیب«باب در فصل

انکار نشانھ ھا و -١٠فاطر» و آنانکھ با آیات و نشانھ ھای الھی مکر کردند آنان را عذابی شدید از جانب پروردگارشان است.« -۶ازی با ارزش ھا و یا تبدیل و تحریف محتوای آن بھ فعل می آید حقایق الھی کفر است ولی مکر با آن ھمان نفاق است کھ بصورت ب

کھ خداوند عالوه بر اینکھ با مکرش آنھا را رسوا می کند آنان را بھ سختی عذاب می کند. زیرا نشانھ ھای الھی جملھ حاوی رحمت خدای «و در این مورد می فرماید: و کرم او ھستند پس مکر با رحمت و محبت خداست آنھم برعلیھ خود خدا و رسول و مؤمنانش!

-٨۴نساء» را اشد ستیز و سختگیری درباره آنھاست.

کال ھمھ آیات و نشانھ ھای الھی در عرصھ بینات و آیات، حامل نور رحمت و مغفرت و ھدایت برای خلق ھستند پس انکار و یا - ٧است. و چھ بسا بھانھ این انکار یا مکر، عشق و عاطفھ مکر و بازی با آنھا عین انکار و مکر با رحمت و محبت خدا در حق بشر

اگر دیگری را عاشق باشید خدای را شدیدتر «ھای نژادی است. و لذا خدا در خطاب بھ چنین ادعا و مکر و کفری است کھ فرموده: - ١۶۵بقره» ھی ستیز کنید.عاشق ھستید. پس نمی توانید بھ بھانھ عشق بھ کسی، دین خدا را زیرپا بگذارید و با ایمان و امر ال

یعنی کسی کھ با ایمان و دین الھی در کسی ستیز و عداوت می کند نمی تواند او را دوست بدارد زیرا صاحب محبت، خداست. و لذا منکران دین خدا، اشقیاء ھستند و خدا ھم با شقاوت شدید آنھا بھ اشد عذاب مقابلھ می کند تا شاید شقاوتشان کاھش یابد و نرمتر

شوند! پس اشد عذابھای الھی از اشد رحمت او با اشقیاء می باشد!

Page 89: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٠

را از صفت الھی دور می دانند و آنرا در تناقض با عدل و تعادل و رحمتش می دانند عدالت الھی را چیزی » شدت«آنانکھ -٨الراحمین یعنی اشد رحمت، احکم مترادف معدل و متوسط و میانھ گیری می پندارند و رحمت را ھم جز تسامح درنمی یابند. ارحم

الحاکمین یعنی اشد حکومت! جھان ھستی مظھر اشد ھمھ صفات و معانی است کھ صفات و معانی ذات حق است. اشد از عظمت و کبریائی است!

می و لذا تنھا صفت رحمانی حق در انسان نسبت بھ پروردگار آنگونھ کھ در قرآن کریم آمده، اشد محبت است کھ ھمان عشق - ٩از سوره بقره است: الذین امنوا اشد حبا �! پس معلوم می شود کھ خداوند از این عشق بنده بھ ١۶۵باشد کھ بیانش در ھمان آیھ

خود، حمایت می کند و لذا در قبال مکر با آن دست بھ اشد عذاب می زند! چرا کھ محبت و عشق انسان بھ خداوند، تنھا منظر و ز وجھ آن قادر بھ ورود بر عرفات حق شده و امکان درک اسماء و صفات الھی را دارد و بھ معرفت رب نائل جوھره ای است کھ ا

می شود. چرا کھ جھان ھستی و بخصوص آدمی مظھر رحمت و کرم و محبت مطلقھ خدا بھ انسان است. پس بدون داشتن عنصری ا قلمرو معرفت نفس و معرفت رب، قلمرو عارفان عاشق و عاشقان از این محبت نمی توان او را شناخت ھمانطور کھ خود را. و لذ

حق است و بدون چنین عشقی، عرفانی حاصل نمی آید و نھ حکمت و علمی برحق!

عرصھ معرفت و حکمت الھی عرصھ اشد امور است و لذا شدیدترین انسانھا امکان ورود بھ این عرصھ را دارند. و لذا در اوج -١٠وحی اندر وحی «بھ سراغ عارف می آید تا اشد قوت و علم را بھ او القاء کند: » شدیدالقوی«تجلیات الھی است عرفان حق کھ لقای

- ۴- ٧نجم» بود... ااست و تعلیم دادش قوتی شدید آن صاحب قوت و او بر افق اعلی

ست کھ یکی از شدیدترین کھ صفت شرک است در قرآن کریم، و آن خودپرستی تحت عنوان خداپرستی ا» ظلم عظیم«و اما -١١بروز ظلمش تحت عنوان عشق و ایثار در رابطھ با اطرافیان است کھ با تحریف و وارونھ سازی آیات و حدیث ھم تقدیس می گردد و

از سوره بقره! ١۶۵لذا مستلزم عذاب عظیم الھی می شود بھ مصداق آیھ

یع�

Page 90: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣١

یکصد و بیست و ھفتمفصل

١٢٧

بیکرانگی - »عظمت«حضرت علی العظیم) -اعظم المعظمین -معظم -(عظیم

Page 91: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٢

عظیمیا

) کھ درک عظمت خداوند جز در درک عظمت ٣٣حاقھ -٧۴از اسمای ذات خداست: ربک العظیم و با� العظیم (واقعھ» العظیم« -١آفرینش بی کرانھ و پایان ناپذیرش قابل درک نیست. ھر چند کھ نھایت درک انواع و ابعاد این عظمت ھا در اندیشھ و دل و روح

و متجلی می گردد و بھ وجود آدمی ھم عظمت می بخشد بھ اندازه درک این عظمت! و اصال آدمی بصورت یک معنا و روح دریافتعظمت جان و روح آدمی بھ اندازه درک و فھمش از عظمت عالم ھستی و عظمت وجود خود اوست کھ درک کننده این عظمت است.

رفانی و علمی و شعوری بشرند! و لذا اجر پس ذات عظمت از جنس علم و معرفت و ادراک است. و ھمھ عظمت ھا، عظمت ھای ععظیم در قرآن کریم کھ یکی از عظمت ھای الھی است حاصل مرتبھ و درجھ عظیم رشد معنوی انسان در نزد خداست: آنانکھ ایمان

» ی عظیم.آورده و ھجرت کرده و بھ مال و جانشان در راه خدا جھاد می کنند بھ اعظم درجات در نزد خدا می رسند و اینست پیروززیرا این تالشھا موجب نزدیکی انسان بھ خدا می شود کھ سرچشمھ عظمت ھاست و رسیدن بھ جنات و رضوان الھی و -٢٠توبھ

فوز عظیم و اجر عظیم حاصل خلق عظیم (اخالق و آفرینش عظیم) و فضل عظیم است و بھشت ھم صورت بیرونی این عظمت است حدود الھی را رعایت کرده و از خدا و رسول اطاعت کردند در بھشت جاوید وارد می شوند آنانکھ«عظمت مصور و مجسم و خالق!

-١٣نساء» و این فوز عظیم است.

اصال جاودانگی یکی از عظمت ھای خداست و نیز زیبائی و لطافت و شکوه و پاکی و عزت نفس اھل بھشت کھ علم و معرفت - ٢برای اھل تقوا می خواند. ھمانطور کھ علی ھم (ع) رسول اکرم، بھشت را دانشگاه علم علیدرک این عظمت را یافتھ اند ھمانطور کھ

است کھ اسم ظھور انسان کامل است. و » العلی«عظیم است و یکی از اسمای الھی کھ اکثرا با عظیم و کبیر ھمراه می باشد اسم غیر می خواند و جھان المتناھی را انسان کبیر! پس بزرگی انسان را جھان ص (ع)انسان کامل ھم انسان عظیم است ھمانطور کھ علی

معرفت نفس را اعظم علوم می خواند زیرا (ع)و عظمت انسان بھ فھم و درک این عظمت است کھ معرفت بر خویشتن است و لذا علی بھ انسان عظمت می بخشد!

می کند: رب عظیم، رب عرش عظیم، ذوالفضل بسیاری از اسماء و صفات و کرامات الھی را توصیف و ھمراھی» عظیم«اسم - ٣العظیم، علی العظیم و نیز عذاب عظیم! یعنی ھمھ صفات و اسمای الھی، عظیم ھستند. آیا براستی وسعت و ابعاد این عظمت چقدر

است و میزانش چیست؟

د. پس جھان ھستی از جملھ خود در حدیث قدسی می فرماید دست بھ آفرینش جھان زده است تا خودش را آشکار و معرفی کن -۴ظرف ظھور عظمت اوست بھ لحاظ وسعت و بیکرانگی و عمق بی پایان و تنوع فزاینده موجودات و استمرار المتناھی خلقت و نیز ابعاد جھان و جاودانگی آن. کھ جملگی بیانگر وجوھی از عظمت اوست کھ ھر عظمتی بھ تنھائی در قلمرو مکاشفھ، عظمتھای

ر می کند. پس در حقیقت اسم عظیم شامل یکایک اسماء و صفات اوست و ھر اسمی بیانگر عظمتی منحصر بفرد برتری را آشکارا بھ عظمتش » العظیم«خویش است و براستی کھ اسماء او ھمچون کلماتش غیرقابل شمارش ھستند. پس چگونھ می توان اسم

فھم و بیان کرد.

ش ھمان جاودانگی است و لذا بھشت جاودانھ کھ اجر متقین و مخلصین است معرف یکی از بارزترین وجھ عظمت اسماء و خلقت - ۵جاودانگی و عظمت خداوند برای اھلش می باشد و لذا رسیدن بھ بھشت را کھ اجر عظیم و پیروزی عظیم خوانده است، بمعنای

الحاق بھ عظمت اوست و ھمچون او عظیم شدن.

اجر در - ۶ ک عظمت اوست کھ بھشت مخلوق این درک است یعنی درک اعالئی. ھمانطور کھ جھنم بی تردید عظمت خداوند تمامامخلوق شعور و درک حقیر و اسفلی است. یعنی جھنم عذاب عدم درک عظمت خداست، یعنی عذاب حماقت است. ھمانطور کھ بھشت

اجر علم و معرفت است و خداشناسی.

Page 92: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٣

ست و نیز محبت و عشقش. و جھان ھستی تجسم ھمھ این عظمتھاست رحمتش عظیم است، کرمش و فضلش و مغفرتش عظیم ا -٧کھ درک و شکر این عظمتھا منجر بھ بھشت عظمتھای خدا می شود یعنی آدمی را نیز صاحب عظمت می کند کھ آداب دستیابی بھ

یکی از عظیم ترین این عظمتھا ھمان دین اوست. و کتاب او کھ مکتب این عظمت است و لذا قرآن او نیز عظیم است. و لذا -٧۶واقعھ» کھ این سوگند عظیم است و آن قرآن کریم است.«سوگندھای او نیز مربوط بھ قرآن است:

خداوند بسیار مشتاق است کھ ھمھ عظمتھایش را بھ انسان اعطاء نماید و لذا این ھمھ پیامبر و رسول فرستاده تا راه و رسم -٨کھ این حکومت بر ملک -۵۴نساء» آل ابراھیم را کتاب و حکمت و ملک عظیم بخشیدیم.«دریافت عظمتش را بھ بشر تعلیم دھند:

عظیمش حاصل حکمت اوست. پس ھمھ دربھای ورود بھ عظمتھایش دربھای خرد و ادراک بشر است یعنی دربھای علم و عرفان و ا شناختند و ایمانش را یافتند و بعد انکار حکمتش. و لذا عذاب عظیمش ھم بستن این دربھاست کھ شامل کسانی می شود کھ او ر

خداوند کسانی را کھ پس از ایمانشان بھ سراغ شیطان « -١٠۶نحل» آنان را کھ بعد از ایمان کافر شدند عذاب عظیم است.«کردند: پس می بینیم کھ -٧بقره» رفتند و ایمانشان را فروختند بر دلھایشان قفل زده و کور و کرشان ساختھ است و این عذاب عظیم است.

بستھ شدن دربھای ھوش و حواس آدمی کھ بمعنای بستھ شدن دربھای ورود بھ عظمت اوست عین عذاب عظیم است و سقوط در حقارت و رذالت و پستی ھاست یعنی درک اسفل، کھ پست ترین نوع ادراک است. یعنی عذابی عظیم تر از حماقت نیست!

اقعیت رسانیده کھ در این جھان میلیاردھا کھکشان وجود دارد کھ ھر یک حاوی میلیاردھا امروزه علوم بشری ما را بھ این و -٩ستاره است کھ بقول قرآن کریم این فقط آسمان اول یعنی دنیاست و شش آسمان و جھان برتر و عالی تر در ورای این آسمان قرار

ینست عظیم بودن خالقش. پس براستی اسم عظیم قابل پرستش دارد کھ از آن جز بھ اندازه اخبار دینی و قرآنی خبری نداریم. و اترین و قابل سجده ترین اسم خدا برای انسان است. و عرش عظیمی کھ تخت سلطنت خداوند بر ھمھ این جھان ھای المتناھی است

کھ عرش ھمھ عظمتھای الھی است.

ھمھ اھالی قلم الھی در سوره قلم، بھتر درک می شود پس اینک معنای خلق عظیم کھ ھمان اخالق محمدی است و نیز اخالق -١٠کھ از چھ راھی می توان بھ خلق و خوی و نگرش و ادراکی عظیم رسید تا بتوان عظمت خداوند را دریافت کرد. و نیز ھظ عظیم کھ

را در قرآن » عظیمیوم «) و نیز عظمت ۵۴و ٣۵ھمان لذت و برخورداری عظیم حاصل از دیدار با خالق این عظمتھاست. (فصلتکریم، کھ روز رخ نمودن رب عظیم است کھ برای کافران حامل عذاب عظیم است و برای مؤمنانش حاصل ھظ عظیم و فوز عظیم. زیرا جمال حضرت عظمت را دیدار می کنند. کھ کل ھفت زمین و آسمان بھ مثابھ عرش و کرسی اوست یعنی جایگاه استقرارش. و

.ااست. یعنی ھموئی کھ در رکوع و سجود می خوانیمش: رب عظیم و رب اعلی ااست کھ عظیم اعلیآن ظھور علی العظیم

دست و پایمان ھرگز بھ عظمت و اعالئی کھکشانھا و آسمانھایش نمی رسد ولی بھ باطن و دل و روح خودمان می رسد کھ -١١المتناھی و جاودانھ اش مسخر وجود ما ھستند. پس کانون احصاء و ارزیابی ھمھ عظمت ھای اوست و ھمھ عظمت ھایش در جھان

! پس بیائیم از درب (ع)عظمتش جز در معرفت نفس حاصل نمی شود و براستی اعظم علوم ھمان عرفان نفس است بقول علیعظیمش بر او وارد شویم کھ عرش اعالی اوست و اعالئی عظمتش در انسان و خاصھ انسان کامل و علیین است کھ سالطین

ان اویند و لذا طالیھ داران عظمت و اعالئی اویند. پس عرفان نفس راه رسیدن بھ علی العظیم است زیرا نردبان تعالی عظمتھای عرفاوست. کھ علیین تجسم این حقیقت ھستند و لذا اسم عظیم در ھمھ جای قرآن پسوند اسم علی است. یعنی فقط از راه علی می توان

م گردید. پس مذھب علوی، مذھب عظمت خداست. ھمانطور کھ ھمھ امامان و عارفان ما جلوه ھای بھ عظمت الھی راه یافت و عظی این عظمت ھستند. پس مذھب امامیھ مذھب عظیم است.

ع�ی

Page 93: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٤

یکصد و بیست و ھشتمفصل ١٢٨

بردباری - »حلم«حضرت الحافظین)احلم - احلم الصابرین -احلم الغافرین - احلم التوابین -محلم -(حلیم

Page 94: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٥

حلیمیا

از اسماء مکرر خدا در قرآن کریم است کھ بمعنای صبر و بردباری خداوند تلقی شده است. ولی بی تردید مترادف صبر » حلیم« - ١شویم: او نیست زیرا اسماء الھی تکراری نیستند. ولی با توجھ بھ کاربری این اسماء در آیات گوناگون بھ حقیقت این اسم آگاه می

خداوند شما را بھ سوگندشکنی ھا مؤاخذه سخت نمی کند بلکھ مؤاخذه اش بر آن چیزیست کھ در دلھای شماست و او غفور و «» خداوند بھ باطن شما آگاه است پس مراقب باشید و حذر کنید براستی کھ او غفور و حلیم است.« -٢٢۵بقره» حلیم است.

شتاب نکنید چھ بسا کھ دانستنش بر شما ناگوار آید. بگذارید تا وقت نزولش از قرآن فرا ای اھل ایمان در مسائل خود « -٢٣۵بقرهو... از این آیات و بسیاری دیگر از آیاتی کھ معرف حلم پروردگار است -١٠١مائده» رسد... براستی کھ او غفور و حلیم است.

ست و یا علیم. و در ھمھ موارد نیز سخن از اسرار نھان شاھدیم کھ این صفت الھی در ھمھ کاربردھایش یا با اسم غفور آمده ا آدمھاست و علم و آگاھی او بر این اسرار و حلمش در این باب.

نشان دادیم کھ صبر خدا اساسا متوجھ دھرزدگی بشریت است کھ بشر را از قیامت آشکارش کور و کر » صابر«در شرح اسم - ٢حضرش بواسطھ این ظلمات دست بھ ھر گناه و ظلمی می زند و صبر خدا معطوف بھ نموده است کھ ظھورش را درنمی یابد و در م

معاصی و مظالم فعال و آشکار بشر است ولی حلمش بھ معنای بردباریش در قبال اسرار قلبی و غیر فعال انسانھاست. و لذا تا این ر آن علم دارد و نظارت می کند.اسرار رذیالنھ و امیال فاسقانھ فعال نشده، خداوند حلیم و غفور است. ولی ب

ھمانطور کھ حلم بشری ھم بھ معنای بردباری و طاقت و صبر بر دردھا و رنج ھا و فراق قلبی و پنھان است ھمچون حضرت -٣ابراھیم کھ مشھورترین مظھر حلم در قرآن کریم است. زیرا عمده بالیائی کھ بر وی نازل شد عاطفی و قلبی بود و سراسر بردباری

طاقت بر عمری فراقھایش بود. و لذا خداوند چندین بار وی را حلیم و اواه خوانده است یعنی رنج و فراقش را فرومی خورد و و -)٧۵و ھود ١١۴مستمرا آه می کشید. (توبھ

اسقانھ و بنابراین اگر انسان ھم حلیم باشد بسیاری از وسوسھ ھای شیطانی در دلش و حرص و حسادتھای نھانش و امیال ف -۴ناحقش را می تواند بقدرت غفران و حلم الھی مھار نموده و بلکھ از خود بزداید و اجازه ندھد کھ این عواطف و امیال ظالمانھ و

فاسقانھ بھ فعل آید.

وجھی پس از حلم الھی درمی یابیم کھ خداوند عالم بر اسرار نھان و نیز پاسدار و رازپوش انسان است. پس در حقیقت حلم وی -۵از ستاری اوست. ھمانطور کھ کاربرد دیگر لفظ حلم در قرآن کریم بمعنای رؤیاھا و خیاالت و خوابھای پریشان است. کھ وجھی از نمایش امیال و اسرار قلبی انسان است کھ فھمش نیازمند تأویل علم و تأویل خواب است. پس انسان عاقل ھرگز این نوع خوابھا را

پیروی می نماید. ھمانطور کھ نبایستی ھر وسوسھ و عاطفھ و گرایش نفسانی را تبعیت کرد و آن را وحی و نھ باور می کند و نھالھام نامید و بلکھ این نوع گرایشات و احساسات پریشان قلبی ھم مانند خوابھا نیازمند تأویل است کھ بایستی آن را در نزد علمای

این آگاھی موجب رھائی فرد از این امیال و عواطف پریشان و فاسقانھ شود. کھ البتھ دینی برد و از حقیقتش آگاه گردید کھ چھ بسا اگر آدمی اھل عرفان نفس باشد خود تأویل گر اسرار خویشتن است کھ این از علوم لدنی است.

یکی از کھ در قرآن کریم ھم بکار رفتھ است بلوغ و شھوت جنسی است کھ اتفا» حلم«معنای لغوی دیگری از لفظ -۶ قاقدرتمندترین عامل خوابھای پریشان آدمی و اسرار و عواطف فاسقانھ در نفوس بشر است. کھ انسان عاقل بایستی بر این ھر سھ وجھ حلم، حلیم باشد و بھ حلم پروردگارش نیز متوسل گردد و نیز از مغفرت و علمش مدد جوید تا بر این حلمھای پریشان نھان در

» براستی کھ خدا بر اسرار قلوب شما علم دارد و او غفور و حلیم است.«ار گردد و آمرزیده شود یعنی پاک شود: خود، آگاه و بردب -۵١احزاب

پس درمی یابیم کھ حلم خدا امری جدای از صبر اوست. حلیم ھم بمعنای بردباری است و ھم تاب و طاقت و توان بخشیدن است. -٧می باشد کھ اگر حلم او در بشر نمی بود ھر کسی بھ محض ھر وسوسھ و گرایش و عاطفھ پس نوعی حراست و ممانعت از انحطاط

Page 95: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٦

فاسقانھ و شیطانی و اراده ظالمانھ و خصمانھ نسبت بھ دیگران فورا دست بھ کار و فعال می شد و بھ اینگونھ جامعھ بشری در - ۴١فاطر» حطاطی نگاه می دارد کھ او حلیم و غفور است.خداوند آسمانھا و زمین را از ھر زوال و ان«اندک مدتی نابود می گشت:

پس درک می کنیم کھ حلم بشری نیز ھمان گوھره تقوا و خویشتن داری او در قبال انواع وسوسھ ھای نھان است. پس الزم -٨بھ اسم یا حلیم. زیرا حلم است کھ انسان اھل ایمان دائما بھ حلم الھی تمسک جستھ و از او دمادم طلب افزایش حلم نماید، با توسل

خداوند معطوف بھ اسرار و احوال پنھان انسان است. پس حلم مربوط بھ علم نھان است و اخبار نھفتھ در نفس ناطقھ انسان! و لذا در این دو اسم و تفاوت ح و ع ما را بھ سمت تأویل علمی حروف ھدایت » لم«علم از محصوالت حلم انسان است. در اینجا اشتراک

ی کند: حلیم و علیم!م

یع�

Page 96: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٧

یکصد و بیست و نھمفصل

١٢٩

آگاھی - »خبر«حضرت اخلق المخبرین) - اوجدالمخبرین -ابصرالمخبرین -اخبرالمخبرین - مخبر -خبیر(

Page 97: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٨

خبیریا

بمعنای صاحب خبر است و نھ با خبر. ھمانطور کھ سمیع و بصیر و حکیم و علیم بمعنای صاحب » خبر«از مصدر » خبیر« -١شنوائی و بصیرت و علم و حکمت از نزد خویش است و نھ شنیدن و دیدن و دانستن از راه دور یا بواسطھ چیزی. پس خبیر بمعنای

م از نزد خویش و فی ذاتھ. و تنھا علم و خبری کھ در نزد آدمی شباھتی بھ این علم و خبر یافتن نیست بلکھ خبر داشتن است آنھاخبار ذاتی خدا دارد معرفت نفس است. بھ ھمین دلیل فقط از راه معرفت نفس می توان خدا را شناخت. یعنی فقط شناخت عرفانی

است کھ حقیقت دارد و انسان را بھ حق می رساند.

نیست بلکھ صاحب خبر است زیرا جھان ھستی ظھور خود اوست و چون ظھور خود اوست بر ھر چیزی از پس خداوند باخبر -٢ درون و برون احاطھ دارد و لذا خبر ھم دارد. ھمانطور کھ شنوائی و بینائی و علم و حکمتش ھمین گونھ است.

ھمھ اسماء دگر خداوند دوقلو » خبیر«در قرآن کریم اسم - ٣ است یعنی در ھمھ جا با یک اسم دیگرش توأمان نیز ھمچون تقریبااست. کھ این امر یکی از مھمترین علتی بوده کھ ما را در فھم و بیان حقیقت اسمایش یاری رسانیده است تا ھر اسمی را بھ مدد

ایم ھمانطور کھ در اسماء دگرش دریابیم کھ این قاعده را درباره شرح ھمھ اسماء بھ کار بستھ ایم و از این مدد الھی مدد جستھ سراسر کتابش اسم خبیر را بھ ھمراه حکیم و لطیف و علیم و بصیر آورده است کھ وجوه گوناگون اخبارش را بھ ما خاطرنشان می کند کھ برخی از اخبارش درباره خلق از علم و حکمت اوست. پس اخباری ظاھری و سطحی و صرفا اطالع رسانی نیست. و وجھی

مال شھودی و بصری است و برخی ھم از وجھ لطافت اوست. کھ بھ بندگان و بلکھ ھمھ خلقش بسیار نزدیک است دگر از اخبارش کاو این چند ماھیت از اخبار الھی ». ان هللا کان علی کل شیء«و بلکھ ھر موجودی عین وجھی از ظھور اسمای اوست بھ مصداق

درباره خلق است.

د اسماء الھی ماھیت خبری خداوند را کشف و درک نمود: اخبار علمی، اخبار سمعی، اخبار پس بھ این معنا می توان بھ تعدا -۴ بصری، رحمانی، نعمانی، علوی، غفرانی، عزیزی، سبحانی و... و نھایتا وحدانی!

جھان ھر یک از اسماء و صفات خداوند، بخش و یا حتی وجھی از جھان را نیافریده است بلکھ ماھیتی از کل جھان است: - ۵رحمت، جھان حکمت، جھان صورت، جھان قدرت، جھان سیرت، جھان عزت، جھان بدعت، جھان رجعت، جھان برکت، جھان رشد، جھان رفعت، جھان انسانیت و... و جھان صمدانی و احدی. و ھر یک از این جھان ھا بستھ بھ ماھیت خاص ھمان جھان دارای

دی حاوی ھمھ این جھان ھا و لذا دارای ھمھ انواع این اخبار است در نزد خدا. کھ اخبار است در نزد خداوند. و ھر موجود واحخداوند در کتابش برای ھر یک از این موارد چند نمونھ و مثال ذکر فرموده است تا مابقی وجوه ھستی را بھ نور تفکر و علمش

دریابیم.

آن کریم کھ قبال ھم درباره اش سخن گفتھ ایم بمعنای بی خبری کھ این مضمون مکرر در قر» شما را می آزمائیم تا بدانیم...« - ۶از اسماء خود اوست بلکھ دارای دو وجھ بسیار مھم است کھ یکی مربوط بھ مسئلھ » باطن«خداوند از باطن انسانھا نیست کھ

مؤمنانھ دھد و یا بعکس. زیرا اختیار و انتخاب انسان در ھمان لحظھ امتحان شدن است کھ چھ بسا کافری در لحظھ امتحانش پاسخی اختیار الھی کھ بھ انسان ھم محول نموده است مقامی ورای علم و خبر است. ھمانطور کھ اراده بھ بودن اساسی تر و برتر از اراده

است. بھ چھ چیزی بودن است و چگونھ و چرا بودن! و انتخاب آدمی بین کفر و ایمان یا خود و خدا، عین انتخاب بین وجود و عدم پس این بی خبری خدا درباره بنده اش در لحظھ انتخاب، امری مافوق علم و اخبار است. و اما وجھ دیگر آیھ مذکور مربوط می شود

از جملھ مالئک مقرب و خود ولی خدا » ما می آزمائیم تا بدانیم«بھ عوامل دیگری کھ در مای الھی حضور دارند چون می فرماید: ما می «تند کھ در این امتحانات باخبر می شوند از احوال نھان بندگان! و لذا در برخی از آیات می فرماید: کھ حریم مای الھی ھس آشکارا ھمان ولی هللا است. » او«کھ در اینجا » آزمائیم تا او بداند کھ...

Page 98: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٣٩

کمال ھمھ اسمای رحمانی خدا از حق و ارزش اختیاری کھ خداوند بھ اشرف مخلوقاتش اعطا نموده است ھمین بس کھ غایت و -٧است کھ بمعنای اختیار است زیرا ذات ھر خیری برای » خیر«در حق بشر کھ بصورت صفات تفصیلی و عالی بیان می شود با لفظ

مقبول حق نیست: خیرالراحمین، خیرالرازقین، خیرالحاکمین، بشر، قدرت انتخاب و اختیار اوست و اینست کھ دین اکراھی مطلقاافرین و... . یعنی آغاز آفرینش انسان بعنوان خلیفھ، از اعطا و اھدای اختیار بھ او است و غایت و نھایت آن ھم بواسطھ خیرالغ

اعطای غایت اسماء و صفاتش بھ خیر برتر و مختارانھ ترین انتخابات می انجامد کھ ھمان عشق الھی است: اشد حبا �! پس بدان ھمھ صفات و ارزشھاست و ھم مؤخر و آخرین قدر و ارزش است نھ فقط برای انسان کھ پیش از آن کھ اختیار انسانی ھم مقدم بر

برای خود خدا! چرا کھ خداوند اصال جھان را از عشق عرفانی خود آفریده است: چون بھ عشق آمدم کھ خود را آشکار سازم جھان را آفریدم...!

از عشق او بھ انسان است و نھ از غفلت و جھلش! بدان!پس این ظاھرا بی خبری خدا نسبت بھ آدمی، -٨

و اما اخبار الھی فقط از طریق معصیت و توبھ و مغفرت و رحمت خدا بھ انسان است کھ بھ انسان می رسد و از وجود خدا باخبر -٩تازه پس از ارتکاب بھ گناه و توبھ و مغفرت الھی بود کھ اھل خبر شد (ع)می شود و خدا را بتدریج می شناسد! و لذا حضرت آدم

یعنی اھل نبأ و نبی شد! یعنی از خدایش خبر یافت و تا قبل از آن فنای در مستی وجود بھشتی خود و حوا بود! و در واقع با آن گناه یز!و توبھ و مغفرت الھی بود کھ تازه بخود آمد و از خودش باخبر شد و از خدا ن

در ھر امتحان الھی نیز کھ عموما بالیای الھی است بشر کمابیش مردود می شود کھ این مردودی ذات تردیدی در انتخاب است -١٠و لذا انتخاب درست و برحق ھم با تردید است. و لذا نخستین کسی کھ در ھر امتحانی باخبر می شود خود انسان در حال امتحان

تا او بداند! و یا امتحان می کنیم تا بدانیم! زیرا مؤمنان ھستند کھ امتحان می شوند و مؤمن ھم اسم شدن است: امتحان می کنیم خداست پس وجھی از مای الھی است. و در اینجا بھتر این معنای مکرر قرآنی را درمی یابیم کھ: خدا بھ مؤمنان بسیار لطیف است!

رد! و این لطافت مای الھی است کھ مؤمن را ھم در بردا

ھر گناه و فسق و ستمی از بشر بھ مثابھ زیرپا نھادن و ابطال یکی از وجوه اسمای الھی در فطرت خودش می باشد از سر -١١غفلت و جھلش. پس ھر توبھ و مغفرتی ھم بمعنای احیاء شدن ھمان وجھ از ھمان اسم خدا در فطرت است. و اینست راز گناه و

ینست راز کالم رسول خاتم کھ: اگر آدمی گناه نمی کرد گروه دیگری را می آفرید تا گناه کند و توبھ و مغفرت و نبأ و نبوت! و اسپس توبھ نماید و مورد مغفرت الھی قرار گیرد تا بخود آید و الھی گردد. پس عظمت و برکت و جادوی واقعھ توبھ و مغفرت الھی

کننده و مغفوری یک آدم ابوالبشر است و یک نبی و باخبر شده الھی!را دریاب و اخبار الھی در بشر و نبوتش! ھر گناھکار توبھ

و این آزمونی نسبت بھ علوم و اطالعات و معلومات بشری در زندگیست کھ بواسطھ اخبار -قرآن» و اخبارتان را می آزمائیم.« -١٢ - اساس ھویت و شخصیت فردیو تجربھ و آموزشھا کسب نموده است. زیرا عمده و اساس علوم بشری از جنس خبر است کھ

دینی اوست کھ ھمان ضمیر آگاه بشر خوانده می شود کھ کارگاه و خاستگاه اراده فعلی اوست. کھ ھویت آگاھانھ بشر است -اجتماعیکھ ھمواره مورد امتحانات و بالیای الھی واقع می شود تا ارزش و بی بنیادی آن بر وی مسلم گردد تا بھ جستجوی علمی اساسی تر

و معرفتی الھی و سرمدی برآید. زیرا ھمھ این علوم و ھویت آگاھانھ بشری دنیوی و سطحی است.

و باید دانست کھ ماندگارترین و سرنوشت سازترین اخبار الھی در نزد بشر و اخبار بشری از جانب خدا ھمانا مربوط بھ واقعھ -١٣ر الھی را باور کرده و میزان آگاھی خود قرار دھیم بازیچھ اخبار سطحی قیامت است کھ امروزه در آن بھ سر می بریم و اگر این اخبا

و کذایی عصر نمی شویم و بھ دام دجاالن دورانھا نمی افتیم! و اصال آخرالزمان کارگاه امتحان مجموعھ اخبار و اطالعات بشری در سیاسی و غیره! زیرا امروزه ھرآن واقعھ ای از طول تاریخ است اعم از اخبار دینی و علمی و فلسفی و فنی و طبی و اقتصادی و

قیامت رخ می دھد کھ تمامیت آگاھی و علم دنیوی بشر را بھ چالش می گیرد و باطل می سازد: و اخبارتان را می آزمائیم!

ع�ی

Page 99: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٠

یکصد و سی امفصل ١٣٠

جبر وجود - »جبروت«حضرت خیرالجابرین) -اجبرالخالقین -مجبر -جبار -(جابر

Page 100: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤١

جباریا

از اسماء ذات خداوند است کھ در قرآن کریم بیش از یکبار ذکر نشده است. و در کنار مؤمن و سالم و قدوس قرار دارد » جبار« - ١و از جبروت ذاتش در قلمرو قدرت تسبیح و تجلی و خالقیتش عمل می کند و این بمعنای جبر وجود بخشیدن بھ عدم است کھ ھمان

ات است. و از ھمین جایگاه جبروتی خویش است کھ عالم ھستی را مجبور بھ وجود می سازد و از قدرت برون افکنی اسماء و صف زوال منع می کند.

ھمانطور کھ جباریتش مطلقا در قلمرو ھدایت خلق راھی ندارد کھ سراسر عشق و اختیار است، و لذا مؤمنانش را از نزد خود -٢ن وجودند محکوم بھ جبر می کند و لذا دوزخش قلمرو جباریت اوست کھ آنھم بواسطھ اختیار می بخشد. ولی کافرانش را کھ دشمنا

ما بھ آنچھ کافران می گویند آگاھتریم و تو مأمور بھ جبر کردنشان نیستی و قرآن را بھ «شیاطین انس و جن مجبور می شوند: ن خدا را انکار نمودند بھ تبعیت ھر جباری درمی آنانکھ آیات و رسوال« -٤٥ق» کسانی متذکر شو کھ از وعده عذابم می ترسند.

-٥٩ھود» آیند.

و باید درک کرد کھ ھمھ جباران، شقی ترین مجبوران دورانھا ھستند و برای حفظ حداقل بقایشان جبار و دیکتاتور می شوند و -٣جبر الھی امر بھ وجود آمدن است و جبر زیرا -١٥ابراھیم» ھمھ جباران ناکام و نابودند.«ھمھ در قحطی وجود بھ سر می برند:

بشری امر بھ نابودی!

در حقیقت ھمھ جباران و مجبوران، ھمانا کافرانند کھ از حکم وجود سرپیچی کرده اند. پس خداوند آنان را بر یکدیگر بھ طرزی -٤کنیم کھ گاه فرد یا قومی بھ جبر از جبارانھ مسلط کرده است کھ این آخرین قلمرو بقایشان می باشد. این حقیقت را وقتی درک می

یوغ سلطھ جباری خارج می شود کھ بناگاه این آزادی و اختیار تبدیل بھ مھلکھ آنھا می گردد و بھ انواع خودکشی دچار می گردند، مثل کودتاھای انقالبی.

اجبار یا اختیار در دین است و اھل خداوند متعاقب آیة الکرسی بھ ما خاطرنشان می سازد کھ مرز بین رشد و انحطاط، ھمانا -٥رشد و ھدایت را کسانی می خواند کھ تن بھ جبر طاغوت نمی دھند و ھیچ والیتی جز خدا و رسولش را نمی پذیرند. پس خداوند

رھائی از شدیدا اھل ایمان را از ھر جباریت و جبرپذیری منع فرموده است و بلکھ بھ مؤمنانش امر کرده کھ اگر فرد یا گروھی برای جبر و جباری بھ پا خاستند با تمام قوا یاریشان دھند. و در نقطھ مقابل ھیچ کسی را مجبور نکنند کھ با جباری بجنگد. زیرا برای

در نھج البالغھ می فرماید: اگر مؤمنان (ع)کافران جبر عین عدالت است زیرا آنھا جبر ظالمان را اختیار کرده اند. ھمانطور کھ علیمت جباری کھ عامھ مردمان بھ جبرش تسلیم شده اند بجنگند خداوند این مؤمنان را بھ عذاب می رساند. کھ در اینجا امام، با حکو

شیعیانش را از انقالبی گری و آزادیخواھی جابرانھ و زورکی در جامعھ منع فرموده است و مؤمنان فقط حق دارند کھ خود تن بھ ند.جبر زمانھ نسپارند و باید چنین کن

بدان کھ اصل وجود، جبر است و این قلمرو جبروت خداوند است کھ عدم ھیچ حقی ندارد و اصال ناحقی جز عدم نیست و ھمھ -٦ظالمان و باطل پرستان ضد وجودند. ولی عرصھ ماھیات قلمرو آزادی و اختیار و انتخاب بشر است. یعنی بودن، جبر است و نمی

کشی، فقط قلمرو وجودت را تغییر داده ای کھ خودت را در وجود مجبورتر کرده ای. ولی چگونھ توانی نباشی حتی اگر خودت را ببودن عرصھ اختیار انسان است: ھستی، جبر است و چیستی، اختیار است. و لذا شاھد اینھمھ تنوع در ماھیات بشری ھستیم در

الاکراه فی الدین است. یعنی انسان در راه و روش بودنش حالیکھ چنین اختیاری برای سائر موجودات وجود ندارد. و این معنای آزاد است ھر چند کھ این آزادی مسئوالنھ است. یعنی ھر کسی خواه ناخواه مسئول انتخاب راه خویش است.

اش ولی خداوند کھ خودش وجود مطلق و منزه از چیستی است و لذا ھمھ صفاتش را برانداختھ است، انسان را ھم بعنوان خلیفھ -٧توصیھ بھ ھمین امر فرموده است تا دست و دل از وسوسھ ماھیات و چیستی ھا و شدنھا بکشد. و این ھمان دین خالص و مقام

مخلصین است کھ بھ قدرت علم تسبیح حاصل می شود.

Page 101: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٢

انسان را ھمچون چرا کھ ھمھ جبرھا و مجبوریت ھای ذلت بار، برخاستھ از چیستی پرستی است یعنی ماھیت پرستی. و خداوند -٨خودش مختار می خواھد یعنی خیرش را می خواھد. زیرا خیری جز اختیار نیست کھ امامان و علیین، مظاھر و اسوه ھای این خیر

- قرآن» اگر براستی مؤمن ھستید خیر شما (اختیارتان) فقط در نزد بقیة هللا است (امام).«و اختیارند:

آیا «برای ما مظھر آزادی است: » جبار«را اختیار کند از ھر جبری آزاد می شود. پس اسم پس ھر کھ جبر وجود را یعنی خدا -٩و بدان کھ کل عرصھ علوم و فنون و صنایع بشری ھمان دوزخ ماھیة است - القارعھ» می دانید ماھیة چیست؟ آتش سوزان است.

ر است. کھ این ماھیت پرستی، وجود انسانی بشر را کھ سراسر آتش است و جباریت ھا و مجبوریتھا، کھ حاصل چیستی پرستی بشھم بھ مھلکھ نابودی کشانیده است! و اینست کھ عصر تکنولوژیزم، عصر غوغای جھانی آزادیخواھی جوامع بشری است در حالیکھ

غافل و جاھل بشر مدرن از ھر حیث عملی، آزادترین بشر تاریخ است. پس در واقع بشر مدرن از معنا و ماھیت آزادیخواھی خوداست و نمی داند کھ مھد اسارت او جز مدرنیزم تکنولوژیستی و آزادیھای برون افکنانھ تکنولوژیستی نیست. یعنی راز آزادیخواھی بشر مدرن کھ بخاطرش جان فشانی می کند و مرتکب جنایات می گردد ھمانا آزادی از آزادی است. آزادی از اسارت شیطانی کھ

مدرنیزم نامیده می شود! و لذا آزادیخواه ترین ملل دنیا، دموکرات ترین و لیبرال ترین آنھا ھستند، آیا چنین لیبرال دموکراسی و نیست!

ع�ی

Page 102: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٣

یکصد و سی و یکمفصل

١٣١

آزادی آفرینش - »باری«حضرت ابرالبارین) -باری - مبر - برار -بار -(بر

Page 103: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٤

باریبر یا بار یا یا

بمعنای خوب و نیک و » بر «دو تا از اسماء ذات خداوند است کھ در قرآن کریم ھر کدام فقط یکبار آمده است. » باری«و » بر « -١می باشد کھ بھ » برء«کھ بمعنای آفریدگار ترجمھ می شود از مصدر » باری«می باشد ولی » برر«نیکوکار است و از مصدر نیاز بودن است. پس باری آفریدگاری بی نیاز و مبرای از آفرینش خویش است. کھ این معنا از آفرینش معنای برائت و منزه و بی

از یک ریشھ اند.» باری«و » بر «منشأ ھر نیکی است و از اینجا مفھوم مشترک این دو اسم الھی را درمی یابیم کھ

اگر این آفرینش از بی نیازی باشد سراسر نیکی است. و لذا در معرفت بشری ھم، اوال برترین نیکی ھمان آفرینش است کھ - ٢است و بدینگونھ این بریت را برای ما توصیف می » بر «خداوند مؤمنان را بھ بریت خود دعوت می کند تا از ابرار باشیم کھ جمع

ھ آن است کھ بھ خدا و قیامت و بریت این نیست کھ در نماز روی خود را بھ شرق و غرب بچرخانید (وسواس عبادی) بلک«نماید: مالئک و کتاب آسمانی و پیامبران ایمان آورده و اموال خود را با رغبت بھ خویشان و یتیمان و بی خانمانھا و مسافران و فقیران و

کنید کھ اسیران انفاق کنید و اقامھ صلوة نموده و خود را پاک ساختھ و بھ عھد خود وفا نمائید و در سختی ھا صبور و استقامتکھ این حرکت بھ سمت بر شدن و باری گشتن است یعنی خوب و آفریننده! زیرا آفرینندگی -١٧٧بقره» اینان ھستند صادقان و پاکان.

برترین خوبی است و خوبی حاصل مبرا و بی نیاز گشتن از ھر نیاز و تمنایی است یعنی خالقیت حاصل بی نیاز گشتن است. بی نیاز ای سیر شدن بلکھ بی نیاز شدن از سیری است یعنی گرسنھ نشدن. و کل احکام دینی انسان را در این سمت و سو گشتن نھ بمعن رشد می دھد.

حب مال و ریاست و شھرت و حب -٩٢آل عمران» بھ بریت نمی رسید مگر آنکھ از ھمھ چیزھای دوست داشتنی خود بگذرید.« -٣اطفی و حب جان، قلمرو ھمھ دریوزگی ھا و ذلتھای بشر است کھ ھر چھ آن را توسعھ دھی ھمسر و فرزند و ھر مالکیت مادی و ع

حریص تر و قحطی زده تر می شوی و بھ ھالکت می افتی. و این بد است یعنی بریت نیست.

و -١٣و انفطار ٥انسان» ابرار از شرابی می نوشند کھ آنان را بر بھشت نعیم وارد می کند و پروردگارشان را دیدار می کنند.« -٤ابرار کسانی ھستند کھ برای بریت جان خود جھاد کرده اند و از اسارتھا و دریوزگی ھا آزاد گشتھ اند. پس در حقیقت ابرار ھمان احرار ھستند یعنی آزادگان کھ خداوند آنان را بھ دست خودش شرابھائی می نوشاند کھ بواسطھ مستی اش جانشان از اسارت دنیا

می شود و این ھمان بھشت خداست. و می دانیم کھ یکی از ویژگی ھای اھل بھشت اراده کن فیکون است یعنی آفرینش. کھ ھر رھا آیا آنکھ می آفریند و آنکھ نمی آفریند ھمسان «چھ بخواھند محقق می شود و این ھمان ورود بھ قلمرو حضرت باری است:

شده است منظور فرق خدا و خلق نیست کھ پر واضح است بلکھ منظور انسان بر و در این آیھ کھ چند بار تکرار -قرآن» ھستند.آیا مرده و زنده ھمسان «آفریننده است و انسان بخیل و نابودکننده! ھمانطور کھ این آیھ را مکررا بھ ما خاطرنشان می کند کھ:

کھ منظور انسان کافر و مؤمن است.» است.

اسرار رشد و تعالی انسان است کھ فھم و باور کنیم کھ چگونھ غنای نفس و بی نیازی، مھد ھمھ درک این حقیقت از مھمترین -٥را بھ ھمین منظور در کتابش بھ ما عرضھ داشتھ است. کھ » باری«و » بر «خوبیھاست کھ برترینش خالقیت است و خداوند اسم

مرا «زیرا ھر کھ را دوست داشتھ باشی چون او می شوی: برای رسیدن بھ خدا و حق وجود خویش بایستی بھ دوستی با او رسید.و برای رسیدن بھ محبتش بایستی از ھر حب دیگری گذشت. و اینست راه ابرار و -حدیث قدسی» بپرستید تا چون من شوید.

ھ یاریشان می آید و آنھا را آزادگان. یعنی گذشتن از ھر حبی برای حب او و نھ حب نفس. و ھر کھ چنین اراده کند، خداوند خودش ب شوند و باری!» بر «از شرابھای کمال و جالل و جمالش چنان مست می سازد کھ از ھر چھ غیر او مبرا و بی نیاز شوند، یعنی

ع�ی

Page 104: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٥

یکصد و سی و دومفصل ١٣٢

حمایت و یاوری - »ھیمنھ«حضرت مھیمن) -مھمن -نمیھ -(ھامن

Page 105: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٦

مھیمنیا ھمانطور کھ قبال نشان دادیم برخی از اسماء الھی ام االسماء ھستند و لذا اسماء خاص ذات پروردگارند کھ نھفتھ در احدیت -١

حضرت می باشند کھ این اسماء بھ مثابھ مادر سائر اسماء ھستند و لذا چندین اسم دیگر را در خود دارایند کھ مجموعھ ای از این ام هللا، رحمن، رحیم، ملک، قدوس، سالم، مؤمن، مھیمن، عزیز، جبار و «واخر سوره حشر آمده اند کھ عبارتند از: االسماء یکجا در ا

کھ مھیمن از آن جملھ است کھ در برگیرنده این اسماء است: شھید، حفیظ، وکیل، مصدق، باقی، وارث، -٢٢- ٢٣حشر» متکبر.است: تصدیق کننده، گواه، حافظ، نگھبان، آگاه، مدافع و ایمنی بخش. و در عین حاکم، عالم، محصی و... پس حاوی معانی کثیری

حال صاحب ھیبت و عظمت. پس مھیمن جامع االسماء نیز می باشد.

و اما بعنوان اسم ذات خداوند در عرصھ قبل از آفرینش جھان، ادراکی عمیق تر را می طلبد کھ اصوال ھمھ اسماء ذات احدی حق -٢ادراک بشری مستلزم استغراق ھستند تا دریابیم کھ وجود مطلق باری تعالی دارای ھمھ صفات خود بخودی ھستند کھ از بھ لحاظ

خود و در خود و با خود و برای خود معنا می دھند. کھ اسم مھیمن از آن جملھ است.

می باشد و بی نیاز از غیرخویش است کسی کھ وجودش ازلی و ابدی است بی آنکھ آغاز و پایانی داشتھ باشد و از خودش -٣بایستی در ذات خویش، عالم بھ خویش و گواه بر خویش و تصدیق کننده خویش و حافظ و نگھبان خویش باشد. و از این منظر براستی ھیمنھ اسم مھیمن را بھتر درمی یابیم کھ دارای چھ ھیبت و عظمت و استقالل خود بخودی است و این از ویژگی وجود

وند است کھ فی ذاتھ قابل پرستش است یعنی حمید است. یعنی در خودش پرستیده می شود و این بارزترین صفت احدیت و خدا صمدیت پروردگار است.

انسان اھل معرفت بھ محض ورود بر عرصھ رجعت و تقرب الی هللا، مواجھ با ھیمنھ الھی (مھیمن) در خویشتن می شود و می -۴مؤمن و مھیمن و سالم و قدوس و عزیز و جبار و متکبر است و خود را می پرستد و این من بشری نیست بیند کھ کسی در ذاتش

» ھیمنھ«بلکھ اوی بشری است یعنی من ھو! و بزرگترین جھل و خطای بشری، عدم درک ھمین نکتھ سرنوشت ساز است کھ این آن را بھ غفلت و بازی گیرد و ھوی حق را منی سازد، این من، من نیستم بلکھ اوست در من! و آنکھ این نکتھ را درنیابد و یا

ابلیس است و فرد را بتدریج تسخیر می کند تا آنجا کھ این استکبار و ھیمنھ کذائی ابلیس را خودش می پندارد و خلیفھ ابلیس می . و این ھمان شیطنت و واژگونی شود. چون بھ جای تسبیح ھو از من بھ تنفیس ھو می پردازد یعنی ھو را من بشری خود می کند

بشر است کھ منشأ ھمھ توھمات و ھالکتھاست.

و ھیمنھ الھی بھ سمت بریت حق حرکت » مھیمن«و اما اگر انسان بھ نور معرفت و علم تسبیح مجھز باشد، تحت الشعاع اسم -۵و سالم و عزیز و مؤمن و... کھ ھمان بسوی او (ھو) می باشد تا الحاق بھ حضرت مھیمن و باری» من«می کند و این حرکت

الحاق بھ ذات است و این سیر جھاد فی هللا است. کھ بدون درک ھیمنھ الھی در خویشتن و بر خویشتن ممکن نمی شود. بھ این معنا ھدایت بھ برای اھل ایمان و » مھیمن«کھ او در ھمھ حال و در ھمھ بالیا و سختی ھا، حافظ و گواه و نگھبان من است. پس اسم

مثابھ قدرت و ایمنی و اطمینان در سیر الی هللا است.

سوره حشر کھ یکجا یازده اسم الھی را آورده است در حقیقت ھمھ اسماء هللا را پیش روی نھاده است زیرا ھمھ ٢٢- ٢٣آیھ -۶و شھودی خداست بر خلقش! اسماء ذات ازل ھستند کھ مھیمن بھ تنھایی دھھا اسم را شامل است کھ بارزترینش حفاظت حضوری

یعنی خداوند حضورا از خلقش حراست می کند یکایک!

بھ لحاظ لغت یک کلمھ اصیل عربی نیست و بلکھ عبری می باشد کھ معرب گشتھ است و قابل ذکر است کھ زبان » مھیمن« -٧است کھ در قلمرو خواندن و نوشتن مکتوب در تاریخ فرھنگ و مذھب ھایعبری مادر زبان عربی می باشد و از کھن ترین زبان

تعلیم داده شده است و لذا در تقریبا ھمھ زبانھای بشری ریشھ دوانده است از جملھ زبان فارسی! ولی ویژگی ھای خالق این زبان یار کاملتر کھن بھ زبان عربی قرآنی منتقل شده است و در این زبان بھ اوج تکامل رسیده و از زبان عبری موجود در میان یھود، بس

ع�ی است. و این سیر تکامل زبان و منطق الھی در بشر در طول تاریخ تحول و تکامل دین است.

Page 106: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٧

یکصد و سی و سومفصل ١٣٣

گذشت و پاکی - »عفو «حضرت اعف الراحمین) -اعف الغافرین -عفو - معف -عفیف -(عف

Page 107: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٨

عفو یا

اسمی از خداوند است کھ بر صفت مبالغھ آمده است کھ بھ معنای عفوی مطلق است بھ مصداق این کالم خدا کھ ھمھ » عفو « -١عین حال عفوش را مختص گناھان کل بشریت را نھایتا می بخشد و گوئی در نقطھ مقابل غلو و اسراف بشر در گناھان است. و در

کسانی نموده کھ از مظالم و بدیھای دیگران نسبت بھ خود درمی گذرند و عفو می کنند. درحالیکھ می توانند انتقام بگیرند و خدا ھم حق چنین قصاصی را بھ اندازه اش بھ آدمی بخشیده است ولی در عین حال ھمھ را توصیھ بھ عفو کرده است تا مشمول عفو الھی

رار گیرند تا آنجا کھ نھ تنھا از گناھان بنده اش درمی گذرد بلکھ بدیھایش را تبدیل بھ خوبی می کند و فقط در اینجا می توان اسم ق را دریافت.» عفو «

آدمی تا زمانی کھ خودش بدیھای دیگران را نسبت بھ خود در صورت امکان تالفی، عفو می کند، توان درک عفو خدا را پیدا می -٢ند. در غیر اینصورت عفو الھی و یا حتی عفو دیگر مردمان را بھ حساب بی کفایتی آنھا و بلکھ حق بھ جانب بودن خود می گذارد. ک

اینست کھ خداوند ھمواره عفو را متعاقب عدل و قصاص قرار داده است. زیرا بسیاری از مردمان جاھل و کافر، اصال توان درک دیگران، در ظلم خود جسورتر می شوند و در اینجاست کھ خداوند انتقام می ستاند. عفو را ندارند و در قبال عفو

- ٣٠شوری» آنچھ کھ از مصائب بر سر شما می آید بواسطھ اعمال خودتان است و خداوند از بسیاری از آنان درگذشتھ است.« -٣معاصی و شقاوتھائی کثیر است. و این ھرگز بمعنای از این آیھ درک می کنیم کھ ھر مصیبتی کھ در جائی دیده می شود نشانھ ظلم و

وقوع عدالت نیست بلکھ بمعنای ممانعتی از کثرت ستم است.

، دال بر غلو و افراط بشری در کفر و جنگ با خداست کھ عین جنگ با وجود خویشتن بشر »عفو «این اسم مبالغھ الھی یعنی -۴» عفو «بی حد و مطلق نباشد، بشر بنیاد حیات و ھستی خود را برمی کند. پس اسم است کھ اگر خداوند در عفوش نیز غلو ننماید و

بھ معنای عفو کننده بی حد و حساب، تنھا راز بقای بشر در جھان ھستی است بخصوص برای بشر آخرالزمان کھ در شقاوت و ن تمدن با کل بشریت محکوم بھ نابودی حتمی جنایتی فزاینده و افسارگسیختھ زیست می کند. زیرا با عقول و محاسبات بشری، ای

است و این نابودی ھم بھ لحاظ دنیوی و ھم روحی است کھ تا ھم اکنون بخش عمده بشریت را شامل می شود. پس آنچھ کھ تا ھم است یعنی عفو مطلق.» عفو «اکنون بقاء بشر را تأمین کرده، اسم

در جھت ھدایت و رجعت الی هللا و جھاد فی هللا. و از این منظر در قرآن کریم و اما کاملترین عفو خداوند نصیب مؤمنان است -۵شاھد آیات ویژه و حیرت آور ھستیم کھ درک و تفسیرش برای کسانی کھ از اھالی رجعت الی هللا نیستند غیرممکن است و بلکھ آنھا

یات نخستین سوره فتح است کھ خداوند مؤمنان دارای امام را دچار تبدیل و تحریف آیات خدا می سازد. کھ از جملھ این آیات ویژه، آو والیت علیین را مشمول غفران و عفو حیرت آوری نموده است کھ می فرماید ھمھ گناھانشان را از گذشتھ و آینده شان پیشاپیش

ای رب نداشتھ باشند و بخشیده است تا مؤمنان در امر رجعت و جھاد فی هللا ھیچ دغدغھ دیگری جز اطاعت بی چون و چرا و رضلذا فقط از بابت سوء ظن و تھمت بھ رب مورد عذاب الھی قرار می گیرند. و اما آیھ دیگری از این عفو و رحمت مطلقھ خداوند در

ای اھل ایمان از چیزھائی سئوال نکنید و در پاسخش اصرار و شتاب نورزید کھ چون بر شما معلوم «حق چنین مؤمنانی اینست: حت و آزرده شوید. پس صبور باشید تا حقایق بھ ھنگام نزول قرآن بر شما آشکار شود و بدانید کھ خداوند شما را عفو شود نارا

در اینجا سخن از نزول قرآن بر این مؤمنان است کھ البتھ نخستین تعبیرش - ١٠١مائده» نموده است کھ او آمرزنده و حلیم است.پیامبر است. ولی نزول قرآن بر مؤمنان از این منظر قابل توجیھ نیست بلکھ مسئلھ ھمان ھمان وقایع صدر اسالم و نزول قرآن بر

استمرار رسالت و وحی محمدی در علیین آخرالزمان است کھ قرآنھای زنده و محل نزول وحی بر وحی است. (وحی ای کھ وحی می وادی رجعت و جھاد فی هللا را بر آنان آشکار می کند. شود. سوره نجم) و سپس از وجود علیین بر مؤمنان نازل می شود کھ اسرار

پس این عفو الھی نسبت بھ این مؤمنان آخرالزمانی و از جملھ علیین، چنان گناھان گذشتھ و امکان گناه در آینده را در آنان پاک وحی مصداق ھمان کتاب ساختھ است و بھ درجھ ای از عصمت رسانیده است کھ الیق نزول قرآن گشتھ اند. کھ این نزول و وحی

متشابھ مثانی است کھ حامل بھترین سخنان خداوند برای ھدایت مؤمنان در عرصھ خاتمیت است کھ ذکرش گذشت.

Page 108: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٤٩

پس عفو فزاینده و بی قید و شرط خداوند برای کافران بھ مثابھ راز بقایشان است و برای مؤمنان بستر سیر الی هللا و آفرینش -۶ر این عفو مطلقھ برای مؤمنان از اھم واجبات است وگرنھ دچار خودبینی و بدگمانی نسبت بھ امام و خدای جدید است. کھ معرفت ب

اکثر گمانھای شما گناه «امام می شوند کھ گوئی ھیچ حساب و کتابی در کار نیست و حتی می توان خداوند را فریفت کھ استغفرهللا. - قرآن کریم (فتح)» را عفو می کند. و شرک و تھمتی بر خداست کھ خداوند عمده آنھا

عفت نیز ھم خانواده لغوی عفو است زیرا انسان عفیف کسی است کھ از امیال ناحق و فاسقانھ خود درمی گذرد و آنھا را نادیده -٧عنای کسی می گیرد ھمانطور کھ عفو ھم بمعنای نادیده انگاشتن خطا و گناه بنده است. پس عفیف بعنوان یکی از اسماء الھی بم

است کھ دارای عفت ذاتی و عفو ذاتی است کھ این ھمان است کھ در آدمی ھم رابطھ ای متقابل دارد یعنی انسان باعفت انسانی دارای عفو و بخشش است و بعکس! یعنی انسان بی عفت، انسانی شقی و بی رحم است.

یع�

Page 109: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٠

یکصد و سی و چھارمفصل

١٣۴

پست گردانیدن - »خفض«حضرت اخفض الرافعین) -ارفع الخافضین -اخفض الخافضین -خیرالخافضین -مخفض -(خافض

Page 110: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥١

خافضیا

کھ از اسماء نامنقول و مستور در قرآن کریم است بھ معنای پائین آورنده، نازل کننده و پست کننده است و از جنس » خافض« -١بمعنای پائین آمده، نزدیک شده و پست » دنیا«ظھور دنیوی برای بشر است ھمانطور کھ نزول است. بنابراین خفض الھی عرصھ

است. پس دارای دو وجھ است: نزدیکی و پستی! پس ھم دارای رحمت است و ھم حقارت.

سان در قرآن کریم فعل خفض، یکی از صفات قیامت است کھ ھمھ اسرار و حقایق الھی را بھ عرصھ ظھور می رساند و بھ ان -٢: -٣واقعھ» خافضة رافعھ«نزدیک می سازد کھ برای کافران پست کننده و خافض است و برای مؤمنان تعالی بخش و رافع است:

پائین آورنده است و باالبرنده. ھمانطور کھ این طبیعت دنیاست کھ مظھر حقایق اعلی العلیین در عالم ارض است کھ تا این حد پائین ده است ولی بھ مثابھ طناب و نردبان الھی از عرش است کھ بھ فرش رسیده است کھ کافران آن را از آمده و بھ ظاھر پست ش

اصلش جدا کرده و بواسطھ آن پست و ذلیل می شوند ولی مؤمنان از آن باال می روند و رفعت می یابند.

ی. یعنی الی ازل است کھ در نزد بشر نیز ھمچون ھمھ صفات الھی حاوی دو وجھ متناقض است در نزد بشر» خافض«پس اسم -٣ال گردیده یعنی معرفی شده است کھ مؤمنان از ھر یک از این پدیده ھای خفض شده هللا را می شناسند و بواسطھ نورش رفعت می

یابند و کافران تأویلش نمی کنند و لذا ھر پدیده ای را بدون خالق تبدیل بھ یک الھ نموده و می پرستند.

ع ترین خفض الھی بر بشر، نزول رسوالن و کتاب هللا است. و لذا خداوند مکررا بھ رسولش امر می کند کھ خودش را و اما راف -۴مستمرا بر مؤمنان و در نزدشان خفض نماید. یعنی خود را در سطح آنان پائین و پائین تر آورد و پست سازد تا در دسترسشان قرار

ست کھ بصورت غایت تواضع و خشوع در نزد مردم و بخصوص مؤمنان آشکار می شود گیرد کھ این ھمان رحمت مطلقھ رسول اکھ کافران این خفض و خشوع رسول را دال بر حقارت و نیاز و حماقت و ساده لوحی او می دانند کھ خداوند در خطاب بھ این

و ھمدم است و شما را باور می کند بلکھ این کافران می فرماید: این از حقارت و ساده لوحی رسول نیست کھ اینقدر با شما صمیمی -٨٨و حجر ٢۴اسراء» و فرود آور بالھای رحمتت را بر مؤمنان. (اخفض)«از مغفرت و رحمت اوست:

و این غایت خفض الھی از وجود رسوالن بر مردمان کھ بھ مثابھ غایت خشوع پروردگار است، برای مردمان در حکم بزرگترین -۵گونھ قضاوت می کنند کھ اکثر مردمان و بلکھ حتی مؤمنان در قبال این غایت رحمت خدا دچار امر مشتبھ می امتحان است کھ چ

شوند کھ گوئی خدا و رسول محتاج آنھا ھستند و لذا بر خدا و رسول منت می نھند و ناز می کنند کھ ادامھ این اشتباه موجب - قرآن کریم» نتان منت نگذارید بلکھ خدا و رسول بر شما منت دارند.بر خدا و رسولش از بابت اسالم آورد«واژگونی است:

(پائین آورنده) و ظھوراتش در نزد بشر عرصھ ھمھ فعل و انفعاالت بشری است و نیز ھمھ امتحانات بشری. » خافض«پس اسم -۶و لذا اشد فعالیت و امتحانات ھنگامی رخ می نماید کھ رسولی با کتاب بسوی مردم آید. زیرا این اشد خفض الھی است کھ اشد

اینقدر خدا و رسولش را اذیت و آزار نکنید کھ خدا «ان. و در اینجاست کھ می فرماید: رحمتش می باشد و خشوعش در نزد بندگ -قرآن کریم» صاحب انتقام نیز می باشد.

ع�ی

Page 111: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٢

یکصد و سی و پنجمفصل ١٣۵

مھرورزی - »رأفت«حضرت ارأف المنزلین) -ارأف الراحمین -(رئوف

Page 112: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٣

رئوفیا

مظھر رأفت سائر اسماء اوست. یعنی اسم رئوف نیز از اسماء » رئوف« -١ مشھور و مکرر خداوند در قرآن کریم است و حقابیانگر رأفت سایر اسماء است ھمانطور کھ مثال اسم کریم بیانگر کرامت سایر اسماء است و اسم عظیم بیانگر عظمت ھمھ اسماء

است و الی آخر.

است و لذا بسیاری از مترجمین و مفسرین را بر آن » رحیم«کریم در کنار اسم و اما اینکھ اکثر موارد اسم رئوف در قرآن - ٢داشتھ تا این دو اسم را مترادف پندارند و برخی ھم رأفت را وجھ خاص رحمت خوانده اند کھ فقط مختص مؤمنان است آنھم در

براستی کھ خداوند با ھمھ مردمان رئوف و «ند: مواقع درماندگی. در حالیکھ آیاتی وجود دارد کھ خالف این نظریات را اثبات می ک -١۴٣بقره» رحیم است.

بھ نظر ما رأفت باطن رحمت است و بھ مثابھ روح آن است و وجھ قلبی رحمت محسوب می شود. ھمانطور کھ بسیاری از پدیده -٣خوانیم. پس رأفت الھی روحی است ھا را مظھر رحمت خدا می خوانیم ولی ھیچ چیز خاصی را در بیرون از انسان مظھر رأفت نمی

کھ در دل جاری و دریافت می شود. و البتھ کھ درکش مختص مؤمنان است و لذا در آیات مکرری آمده کھ خداوند با بندگان مؤمنش در قلوب کسانیکھ از رسوالن پیروی کردند رأفت و رحمت قرار «رئوف است. کھ این جنبھ عرفانی رأفت را خطاب قرار می دھد:

کسی کھ برای طلب رضای خداوند خود را بھ خدا می فروشد (تحویل می دھد) خدا بھ این بندگانش رئوف « -٢٧حدید» دادیم.

پس بوضوح درمی یابیم کھ رأفت الھی درباره مؤمن و غیرمؤمن جاریست و از آنجا کھ یک امر روحانی و قلبی -٢٠٧بقره» است.اوست کھ آیات آشکارش «در خود درک می کنند کھ خداوند چقدر با آنان رئوف است: و باطنی است فقط مؤمنان اھل ھدایت آن را

-٩حدید» را بر بنده اش نازل کرد تا شما را از تاریکی بسوی روشنائی ھدایت کند براستی کھ خداوند با شما رئوف و رحیم است.

آن کریم، قرین رئوف است و این بھ آن معناست کھ از جملھ اسماء الھی کھ مختص مؤمنان است اسم لطیف می باشد کھ در قر -۴خداوند بواسطھ لطفش کھ از نورانیت اوست در قلوب مؤمنانش منزل می گزیند و این ھمان رئوف بودن اوست. پس رأفت الھی

بمعنای ھمنشینی خدا با بنده است در دلش. و این بیانی از معیت خدا و بنده است.

غفور و رحیم در قرآن کریم آشکارا از اسماء و القاب رسول نیز می باشد. کھ این ھمان نزول و نیز ھمچون اسم» رئوف«اسم -۵یکی از مظاھر آشکار خفض » رئوف«خفض رأفت و رحمت و غفران الھی برای عامھ مردم بخصوص مؤمنان است و اصال اسم

آن است و آن ھمنشینی خدا با بنده است. کھ در آیھ الھی در قلوب مؤمنان است. پس رأفت بھ معنای اشد رحمت و عمیق ترین نوعچون بنده ای کل من خود را بھ خدا و رسول تحویل دھد، خدا و رسول بھ «از سوره بقره بھ تمام و کمال تبیین شده است کھ ٢٠٧

و این اساس خالفت است.» جای این من در دلش می نشینند و این ھمان رأفت خدا بھ بنده است.

دن، دلنشین بودن است کھ بمعنای رسوخ و نفوذ قلبی در دیگران است. و این از قدرت و لطف دلی است کھ حامل نور رئوف بو - ۶ خدا و رسول است.

ع�ی

Page 113: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٤

یکصد و سی و ششمفصل ١٣۶

درمانگری - »شفاء«حضرت الشافین)اعرف -اذکر الشافین -خیرالشافین -شفی -(شافی

Page 114: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٥

شافییا

پس درک می کنیم کھ سالمت و مرض آدمی -حدیث قدسی» ای فرزند آدم ھمھ شما بیمارید و سالم منم. پس بسوی من آئید.« -١نشانھ ای از ایمان و کفرش می باشد. زیرا سالمت از صفات وجود است و آدمی بھ میزان ابتالیش بھ عدم و عدم پرستی، مریض

انسان سالم، ھمان انسان کامل و خلیفھ خداست. است. پس

عدم پرستی بشری ھمان تعلقاتش بھ اموری فانی است و خداوند در کتابش بھ ما خاطرنشان می کند کھ جز وجھ هللا ھمھ چیز -٢سالم و مذھب محکوم بھ فناست. و وجھ هللا در عالم ارض انسانھای کاملند و خلفایش. پس انسان امامی و مذھب امامیھ، انسان

سالمت است. پس طبیب و شافی عالم ارض جز امام و علیین نیستند و داروئی کھ بھ بیماران می خورانند علم و حکمت و معرفت هللا است. زیرا خداشناسی ھمان سالمت شناسی و سالم شناسی است. و لذا کتاب خدا، شفاخانھ بشریت است بھ شرط آنکھ بھ آن

» چھ کھ از قرآن نازل می کنیم شفاء و رحمتی برای مؤمنان است و ستمگران را جز ضرر نمی افزاید.آن«ایمان داشتھ باشد: -٨٢اسراء

این کتاب برای کسانی «و جریان درمانگری و بھبود و شفای آدمی، ھمان جریان ھدایت او بسوی خداست کھ نور سالمت است: -٣ر منطق قرآنی چیزی تحت عنوان امراض جسمانی وجود ندارد بلکھ اینھا زیرا د -۴۴فصلت» کھ ایمان آوردند ھدایت و شفاست.

عوارض ھستند یعنی نشانھ ھای مرضی کھ در دل است و در چندین آیات سخن از مرض قلب است و تنھا عضوی از وجود انسان روشنائی. و لذا نزول قرآن کھ کانون مرض یا سالمتی می باشد دل اوست کھ مرضش از کفر و شفایش از ایمان است، از تاریکی و

-)٩جھت خروج انسان از ظلمات و ورودش بھ عرصھ نور است. (حدید

این سخن حضرت -٨٠شعراء» خداست کھ بھ من غذا می خوراند و آب می نوشاند و چون بیمار شوم شفایم می بخشد.« -۴ ت کھ فرمود: ای آنکھ یاد تو شفاست و اسم تو دواست.اصل اول طب الھی و قرآنی است. و این مصداقی از کالم امام اس (ع)ابراھیم

پس باید اذعان کرد کھ ھمھ احکام الھی و شریعت رسوالنش، نسخھ ھای پیشگیری و درمان ھمھ امراض بشری است. و براستی -۵ا باور دارند و عمل می رسوالن خدا تنھا اطبای حقیقی مردمان بوده اند و کتابشان، کتاب شفاء بوده است از برای کسانی کھ بھ آنھ

کنند. ھمانطور کھ در عرصھ طبابت بشری ھم کھ اساسا تسکین است و نھ شفاء، مستلزم اینست کھ بیمار بھ پزشکش باور و اعتماد داشتھ باشد و اطاعت کند.

جھ دارد کھ یک از منظر حکمت قرآنی، آنچھ کھ در فرھنگ عامھ بشری و علوم و فنون پزشکی بیماری نامیده می شود دو و - ۶رویش عارضھ است و روی دگرش برون افکنی اصل مرض است و لذا بمعنای شفای جبری است. ھمانطور کھ از منظر حکمت قرآنی مرگ بھ مثابھ خروج از عرصھ بیماری است و جھشی بھ سمت سالمتی. در حالیکھ در فرھنگ پزشکی مدرن ھمھ تالشھا

آرمان این علوم ھمانا حیات جاوید در عالم خاک است. پس این علوم ماھیتا ضد سالمتی و بقصد بھ تعویق انداختن مرگ است و لذاکافرانھ اند و لذا برای اندک تسکینی برای یک بیماری ھمھ ارزشھای اخالقی و معنوی را قربانی می کنند و لذا علم پزشکی تبدیل بھ

است و کوس اناالحق می زند. ھمانطور کھ شاھد ظھور و بروز یکی از قلمروھای سیطره بی چون و چرای شیطان بر انسان شدهاشد جرم و جنایت و شقاوت مفتخرانھ از اطباء و دانشمندان این علوم ھستیم و نیز کل زیرمجموعھ آن، و لذا علوم و فنون پزشکی

کس بر آن وارد شود دیگر امکان و تشکیالت اجرائی آن بر روی زمین، یکی از گشاده ترین دربھای دوزخ آخرالزمان است. کھ ھر خروج ندارد مگر با مرگش.

در قرآن کریم تنھا داروی مادی و مصرفی کھ برای شفای امراض توصیھ شده است، عسل است. کھ آنھم ماھیت وحیانی دارد و - ٧لذا بدون تفکر در آن شفائی حاصل نمی شود: و بھ زنبور وحی کردیم کھ در ھمھ جا بھ سراغ انواع گلھا برود و شیره اش را جمع

-۶٩نحل» ردمان است اگر در نشانھ اش تفکر نمایند.آوری کند کھ در آن شفائی برای م

Page 115: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٦

در جای جای قرآن کریم می خوانیم کھ قرآن ھدایت و شفاء و رحمت است از برای مؤمنانی کھ در آن تفکر و تدبیر و تحقیق و -٨و تدبیر در قرآن کھ بھ مکاشفھ می کنند نھ از برای کسانی کھ طوطی وار آن را می خوانند و می نویسند و می پزند و می مالند.

ھمھ مردمان امر شده است بھ معنای نوشتن قرآن است ھمانطور کھ لفظ تدبیر از دبیری کردن است و نویسندگی. و آن نوشتن حکمتھا و حقایق و اسماء الھی بر دل است و این بمعنای ذکری کردن فکر و عرفان قرآنی است. تا آنگاه کھ قرآن و آیات و

از ١٠١دش اندیشھ آدمی وارد شده و کل گردش تفکر ھمچون نزول آیات قرآن بر دل باشد. ھمانطور کھ در آیھ حکمتھایش بر گرسوره مائده ذکرش رفت. و اینست آن جریان شفائی کھ در جانھا بھ گردش می آید و ھمھ عناصر و آرای عدمی را از ذھن و دل می

ایان جھان در قلوب مؤمنان ادامھ دارد از سرچشمھ رسالت محمدی و صلوة محمدی زداید و این را باید باور کرد کھ نزول قرآن تا پ در دلھا.

است. و قرآن کریم بھ ما » مریض کن«را از اسماء الھی قرار داده است کھ بمعنای » مرضی«در دعای جوشن کبیرش، (ع) علی -٩شر است و شفای دل ھم ایمان است و حکمت و می آموزد کھ مرضی جز در دل نیست کھ ریشھ ھمھ امراض جسمی و روانی ب

را بھ خداوند نسبت داد. و عالوه بر » مرضی«معرفت قلب! از آنجا کھ فرموده بر مرض قلوب کافران می افزاید پس می توان اسم جانب خداوند این بسیاری از عذابھای قرآنی آشکارا بھ صورت امراض بیان شده اند مثل عذاب علیم و سعیر و مریب و غیره کھ از

نازل می شوند. پس مرضی و شافی ھر دو خداست.

از آنجا کھ برای آدمی بعنوان خلیفھ خدا، حیات خاکی حیات کاملی نیست پس در عالم خاک سالمتی کامل ھم مقدور نیست -١٠ه و مورد قضاوت قرار وگرنھ مرگ حادث نمی شد! پس مھمترین مسئلھ برای اھل ایمان اینست کھ بیماریھایش را چگونھ فھم نمود

دھد و با آن برخورد نماید. درک بیماریھا و حکمت آنھا از ارکان معرفت دینی است و لذا مؤمنان برای شفای امراض خود جز بھ خدا و اولیای الھی رجوع نمی کنند و با امراض جدال فیزیکی ندارند و آن را امری از جانب خدا دانستھ و لذا در ارتباط با خدا با آنتعامل می کنند. یعنی بیماری را وجھی از دین و رشد معنوی خود تلقی می کنند و آنرا بھ خدمت توبھ و تزکیھ و اخالص قلبی و

عقیدتی خود می گیرند.

ع�ی

Page 116: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٧

یکصد و سی و ھفتمفصل

١٣٧

پس و پیش انداختن - »قدمت و آخرت«حضرت آخراالخرین) - اقدم المقدمین -مؤخر -آخر -مقدم -(قدیم

Page 117: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٨

میا ر قدیم یا مقد یا اخیر یا مؤخ

نیز ھمچون برخی از اسماء الھی در کتاب خدا بھ لفظ آشکار نیستند ولی در بطن آیات حضور دارند. مثال » مقدم«و » قدیم«اسم -١یعنی در ھر امری » ندارید و پیشی نگیرید.ای اھل ایمان خودتان را بر خدا و رسول مقدم «این مضمون مکرر در آیات کثیری کھ:

حکم خدا را از رسولش قرار دھید. چرا کھ خداوند قدیم است پس حق تقدم دارد و بھ تبع آن رسولش. چرا کھ حامل حکم قدیم است. لیت و اولیت و این حق تقدم ھمان حق قدمت است. قدمت نھ بمعنای کھنگی و گذشت زمان و دھریت و تاریخیگری، بلکھ بمعنای از

و ابداء. آنھم قدیمی کھ کامال جدید و حی و حاضر است. و زنده ترین و حاضرترین است و موجودترین. پس ھیچ اثری از کھولت و کھنگی در آن پدید نیامده است. پس حق قدمت الھی از بابت کمال جوانی در جان است. یعنی قدمت خدا عین اکنونیت و اآلنیت

از جنس تاریخ و دھر و گذشت زمان نیست. و اینست حقیقت قدمت خدا و نیز رسوالنش کھ عین اوست. پس قدمت الھ ی مطلقا معنای آخر و اخیر است: قدیمی کھ جدید است و بھ این گونھ مقدم بر ھر امری است.

ساعھ بودنش کھ ھمان قدیم پس مقدم بودن خدا یعنی از ھمھ جلوتر و تازه تر و اخیرتر بودنش، از قدیم بودنش می باشد و ال -٢بودنش می باشد. و این بیانی دیگر از اسم اول و آخر است. کھ در اینجا بمعنای حاضر بودن است یعنی مقدم بودن. کھ علتش اول

بودن و قدیم بودن است.

ی و اجتماعی و مدنی بھ این ترتیب طبق ھمین اسم الھی بھ راز حق تقدم در بشر ھم پی می بریم کھ اساس ھمھ حقوق اقتصاد -٣ است. و ھمھ دعواھا و ستمھا برای تقدم جستن است یعنی اول بودن در ھر امری.

(اول) نزدیکتر باشد کھ بی تردید رسوالن الھی » قدیم«پس درک می کنیم کھ در ھر امری حق تقدم با کسی است ک بھ حضرت - ۴حق را ھیچ قدرت ظالمی ھم نمی تواند از آنھا بگیرد. زیرا اصوال ھر و خلفای خدا در صف مقدم این حق تقدم قرار دارند کھ این

حقی ذاتی است. یعنی یا ھست و یا نیست. پس نھ گرفتنی است و نھ دادنی و نھ خوردنی.

م« -۵ م«و » مقد ر کھ ھر دو از یک ریشھ است ھمچون دیگر اسماء بیانگر ماھیت وحدت اضدادی اسماء الھی در عرصھ ظھو» مقدم بھ معنای پس انداز! کھ ھر دو صفات الھی ھستند کھ ھمان بیانگر جدید و می باشد. زیرا مقدم بھ معنای پیش انداز است و مقدقدیم است و اول و آخر، پیش رو و پس سر! کھ ھر دو یکیست. یعنی آنکھ ھم اکنون در کمال حضور و حیات و خالقیت است ھمان

ه است. چون چنین است حق با اوست.است کھ در آغاز و ازل بود

در فرھنگ بشری نیز این قاعده الھی مصداق دارد مثال در حریم یک خاندان برحق ترین فرد در صورتی قدیم ترین و کھن -۶سالترین فرد خاندان است کھ نوترین و زنده ترین و بھ روزترین فرد باشد. وگرنھ یا این قدمت فقط موجب بطالت است کھ در ھر حقی نفر آخر است و یا یک نمایش و تعارف دروغین در میان است کھ یک پیرساالری نفرت انگیز است. و در اقوامی ھم کھ ھنوز

پیرساالری حاکم است دچار اشد انحطاط می باشد.

ین فقط مختص پس فرد قدیمی تر در صورتی در امری مقدم است و حرف اول را می زند کھ براستی از ھمھ جدیدتر باشد و ا -٧م و یا قدیم و جدید و اول و آخر انسانھای الھی است کھ ھر چھ پیرتر می شوند جوانتر می شوند و الساعھ تر. زیرا مقدم و مقد

خداست و ملحقین بھ او.

خدای جھان ھستی پیش روی ما کھ حی و حاضر است و از ھر انسانی زنده تر و بھ روزتر و بھ لحظھ تر است ھمان حضور -٨قدیم است. پس تاریخ و دھریت فقط یک توھم و ضاللت ویژه بشر کافر است ھمانطور کھ جھان ھستی ھرگز پیر و کھنھ نمی شود خدا ھم چنین است و این ھمان است. پس پیری و کھنگی مربوط بھ اندیشھ و احساس دھرزده و مفلوک ماست. زیرا حتی افالک ھم

است کھ بھ دام افالک افتاده است و مفلوک گشتھ است و ھالک.فلک زده نیستند بلکھ بشر کافر

Page 118: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٥٩

کھنگی نیست زیرا خداوند قدیم بی آغاز است و اگر آدمی بواسطھ قدمت پیر و کاھن می شود بھ این دلیل است کھ » قدیم«پس -٩تاریخی. ولی آنکھ ھرگز در عرصھ دنیا از یک جائی حادث شده است و آغازی معلوم و معین دارد چھ بھ لحاظ عمر فردی و چھ

آغاز نشده است، قدمتش موجب کھولتش نمی شود و جھان ھستی ھم کھ مظھر اوست چنین است و اتفاقا مستمرا جوانتر می شود و در اوج مطلق جوانیش رخ می نماید کھ آن قیامت جھان است کھ قامت جوانی جان است.

او جوان جاودان می شود و اینست معنای احادیثی کھ وجود ازلی پیامبر و انسانی ھم کھ بھ حضرت قدیم ملحق می شود چون -١٠امامان را بیان می کند کھ قبل از حادث شدن جھان وجود داشتھ اند و نوری بوده اند کھ جھان بواسطھ آنھا حادث گردیده است. یعنی

قدمت حق پیوستند در اکنونیت حضورش. یعنی بھ الھی شده اند و چون او دیگر مرگ و پایانی ندارند چون آغازی ندارند یعنی بھاولیت پیوستھ اند از درب آخر و اخیرش. و از این منظر معنای آخرت را ھم در قرآن کریم بھتر درک می کنیم کھ ھمان معنای آخر

در آنچھ کھ خدا «بودن خداست یعنی اخیر بودن و الساعھ بودن. و لذا آخرت بخصوص در آخرالزمان امری الساعھ و حاضر است: پس آخرت در بطن و متن دنیا حضور دارد کھ باید جستجو و کشف گردد بھ - ٧٧قصص» بھ تو داده (دنیا) دار آخرت را جستجو کن.

نور معرفت حق و تأویل و تعین قرآن!

ی کنیم کھ چرا بھشت در معنای قرآنی بھ قلمروی در آینده ناکجای دھر نمی گویند و از این منظر است کھ درک م» آخرت«پس -١١و جھنم و اھالیش در بیان قرآنی معطوف بھ زمان مستقبل نیستند بلکھ بھ زمان حال استمرار بیان شده اند مثال: پاکان در جنات نعیم

تبدیل پروردگارند... و کافران در دوزخند... و لذا کسانی کھ این حقایق را درنمی یابند در ترجمھ و تفسیر این نوع آیات ھم دست بھ و تحریف می زنند تا منطبق بر ادراک خودشان باشد.

در قلمرو روابط انسانی و » والیت«و اینک بر ھمین اساس حق قدمت و اکنونیت الھی، می توان بھ تعریفی بنیادین از -١٢می کند کھ حق والیت در اجتماعی رسید کھ این والیت ھمھ حقوق روابط انسانی را از قلمرو خانواده تا حکومت و کل بشریت تعریف

نزد خدا بر حق قدمت حی و حاضرش در نزد بشر واقع شده است. یعنی بین دو تا انسان، آنکھ بھ خدا نزدیکتر است و بھتر می تواند حق قدیمش را در اکنونیت حی و حاضر زندگی جاری و سرپرستی کند ولی و موالی آن دیگری است و آن دیگری ھم بمیزانی

این والیت متعھد است از حق وجود خود برخوردار شده و حق قدیم خدا را در اکنونیت زندگیش جاری می سازد. کھ بھ حق

پس آنکھ اول است ھموست کھ آخر است و آنکھ قدیم است ھموست کھ اخیر و جدید است. پس کیست کھ مقدم می دارد ھر -١٣پس مقدم ھمان مؤخر است ھمانطور کھ اول ھمان آخر است و ھمانطور حقی را؟ ھموئی کھ قدیم است و مقدم است یعنی قدیم دار!

کھ باطن ھمان ظاھر است. و ظاھر ھمان اخیر و مؤخر است کھ باطن ازل و قدیم را آشکار کرده است! در این معانی اسرارآمیز و سراسر حیرت و توحیدی و ھدایت بخش بمان!

بھ تأخیر می اندازد تا حق ابدی و اخروی و -۴نوح» گشان را بھ تأخیر می اندازد...خداوند گناھان مؤمنان را می بخشد و مر« -١۴در آنچھ کھ خدا بھ تو داده، دار آخرت را «جاودانھ دنیای خود را دریابند و آخرت را در اکنونیت حیات دنیا جستجو و کشف نمایند:

-٧٧قصص» جستجو کن.

مده است و ایمان بھ آن از ارکان معرفت مؤمنان است کھ ھر کسی بھ آن باور داشتھ دھھا مرتبھ در کتاب خدا آ» یوم اآلخر« -١۵باشد رستگار است. و این یوم اآلخر ھمین آخرین روز تاریخ بشر در آخرالزمان است یعنی روز پنجاه ھزار سالھ ای کھ در آن بسر

کشف و باور کند آخرت را در دنیایش یافتھ و رستگار می بریم. و ھر کھ اسرار و حقایق دین و کتاب خدا را در این روز درک و از قصص ذکر شد. ٧٧است. و این ھمان جستجوی دار آخرت در دنیاست ھمانطور کھ در آیھ

آخرت و حق آخرت و باور و یقین بھ آخرت در قرآن کریم تماما برخاستھ از حقیقت یوم اآلخر یعنی آخرالزمان است. و آخرت -١۶از آنچھ کھ در دنیا بھ تو داده شده «و اخیر بودن و حی و حاضر بودن اسرار غیب جھان در آخرالزمان می باشد. بمعنای الساعھ

م است. -قرآن» آخرت را جستجو کن. و این یگانگی قدیم و اخیر و اول و آخر و مقدم و مقد

ع�ی

Page 119: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٠

یکصد و سی و ھشتمفصل ١٣٨

جلوگیری - »منع«حضرت امنع المانعین) -خیرالمانعین -منیع -(مانع

Page 120: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦١

مانعیا

خداوند واجد و موجود، ھیچ چیزی جز نابودی را بر مخلوقاتش منع و ممنوع نساختھ است، ھمانطور کھ بر خودش! و این -١ جھنم آخرین مانع نابودی عطای «بشر است: اساس اخالق هللا و اخالق خلق است کھ از رحمت مطلقھ اوست. کھ عذابھا و نھایتا

یعنی وجودی را کھ خدا بھ بشر اعطا نموده ھرگز پس نمی گیرد و آنرا منع نمی -٢٠اسراء» پروردگارت ھرگز منع شدنی نیست. کند.

و بلکھ خداوند گام بھ گام کھ بھ بندگانش اخالق وجودیابی را تعلیم می دھد و وجودشان کامل می گردد و بھ بھشت می رسند، در -٢بھشت دارای اراده کن فیکون می شوند یعنی ھر ممنوعیتی نابود می گردد و بلکھ در آنجا بھ انسان امکان آفرینش دیگری داده می

و در بھشت ھر چھ خواھند ھست و ھیچ چیزی قطع و «ی کھ خود خواھد، خود و جھانش را بیافریند: شود کھ بھ ھر گونھ دیگر -٣٠- ٣۵واقعھ» ممنوع نمی شود... و بلکھ ما آنھا را امکان آفرینشی نوین بخشیدیم.

را بر خود گزیده و درجھ و اما قلمرو منع و ممنوعیت الھی برای بشر ھمان قلمرو تقوای الھی است. تقوائی کھ خداوند مطلقش -٣بسیار اندکی از آن را ھم برای بشر قرار داده است تا بشر را از خود وجود بخشد و خدائی کند. پس متقی مطلق ھمان خداست و آن تقوایش از خودش می باشد. از خود ازلی و عمائی و عدمیش. زیرا جھان ھستی حاصل این تقوای خدا از خودش می باشد کھ مطلق

گذشتگی اوست کھ ما را واجد وجودش ساختھ است. و لذا انسان را ھم از منش برحذر داشتھ است. منی کھ دو جلوه و اسم از خوددارد: خود و خدا! و لذا در کل قرآن کریم ھمھ جا پیروی از تقوای الھی است کھ معنای تحت اللفظی آن یعنی اینکھ از تقوای خدا

تش نکنید. خودی کھ تقدیس شده اش خدا نام دارد. پس تقوا یعنی پرھیز از خود و خدای خود و پیروی کنید و خود را تبعیت و پرسخود خدائی و خدای خودی! زیرا مکررا بھ ما فھمانده است کھ: اکثر مردمان نفس خود را بھ نام خدا می خوانند کھ این شرک و ظلم

و این حذر و منع عدمیت -قرآن» را از خودش برحذر داشتھ است. خدا شما«و اینکھ -عظیم است و خدا نمی بخشد. (سوره یونس) است.

زیرا اگر خدا می خواست ھمواره خودپرست باقی بماند ما ھنوز بوجود نیامده بودیم پس وجود ما مخلوق تقوای خداست از -۴د بایستی از ھر چھ خود و خودش. پس ما ھم برای ادای حق وجود خود و ابقای وجود خود و رسیدن بھ کمال وجود خدائی خو

خودی بپرھیزیم بخصوص خدای خود. کھ در ذھن ما تولید می شود و خدا نامیده می گردد کھ ھمان ابلیسیت ماست کھ تنھا دشمن وجود ماست.

پس تنھا موضوع ممنوع -٣٠آل عمران» خداوند شما را از خودش برحذر می دارد زیرا او رئوف و مھربان است بھ بندگانش.« -۵بشری، پیروی و پرستش از خود و ھمھ فرآورده ھای خودی است کھ خطرناکترینش خدای ذھنی است. چرا کھ در سوره یونس و آیات دیگری مکررا بھ ما ھشدار می دھد کھ ھرگز نمی توان بواسطھ ذھنیت بھ حق رسید. پس تنھا موضوع ممنوع بشری من

آنانکھ از خود «قیقت و ھدایت ھمان ذھن محوری و ظن پرستی است: خویش است و تنھا روش ممنوع بشری در جستجوی حاز خدا حذر کنید و ما را پیروی نمائید! کھ این »: اتقوهللا و اطیعون«پس چھ باید کرد: -قرآن» پیروی می کنند مریدان شیطانند.

کھ از خدای ذھنی و شخصی خود حذر نکند عصاره پیام ھمھ رسوالن الھی است کھ تنھا راه رعایت تقوای الھی می باشد. یعنی ھر بھ دام شیطان و عدمیت می افتد کھ ھمان دوزخ است.

و اما آیا ھر گاه کھ رسول و نور ھدایتی برای نجات مردم از نابودی بسویشان می آید چھ چیزی مانع ھدایتشان می شود؟ کھ -۶ھیچ چیزی مردم را از ایمان آوردنشان منع نکرد آنگاه کھ «ست: خداوند در کتابش چند عامل محوری را از این بابت ذکر فرموده ا

و این -٩۴اسراء» ھدایتی بسویشان آمد اال اینکھ گفتند آیا خدا بشری ھمچون ما را بھ سوی ما فرستاده است تا ما را نجات دھد.خالفت اللھی خود را باور ندارد و بیان ذات کفر و جھل بشر نسبت بھ خودش می باشد کھ قدر وجود و اشرفیت خلقت خود و مقام

بلکھ از انسانیت خود منزجر است کھ این ذات ھر کفری است. و این آیھ بارھا در قرآن کریم آمده است. کھ خداوند در پاسخ بھ این

Page 121: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٢

ان بھانھ فرموده است کھ اگر فرشتھ ای ھم بھ سوی شما بفرستم بصورت بشری بر شما آشکار می شود و اگر نردبانی از آسمفرود آید و از آن برای دیدارم عروج کنید باز ھم بھانھ می آورید و آن را سحر و جادو می خوانید. کھ در تکمیل این کالم الھی باید افزود کھ کفر بشر نسبت بھ خودش آنقدر است کھ حاضر است ھر چیز غیر انسان را بعنوان خدا بپرستد مثل ستاره پرستی، آتش

پرستی و درخت پرستی و امروزه ھم ماشین پرستی یعنی آھن پرستی.پرستی، گاوپرستی و بز

و اما ممانعت دیگر بشری جھت ایمان و نجاتش از نابودی مسئلھ ھمیشگی نژادپرستی و آباء و اجدادپرستی یعنی مرده پرستی -٧کھ سنت گذشتگان خود را مطالبھ می آیا چھ چیزی مردم را پس از آنکھ ھدایتی آمد از ایمان و مغفرت الھی منع نمود جز آن«است: کھ این مضمون از آیھ نیز از مکررات قرآنی است کھ در جائی می فرماید: آنگاه کھ رسولی می آید کافران می -۵۵کھف» کردند.

گویند پس پدران خود را چھ کنیم. کھ در این باره سخن فراوان گفتھ ایم.

مان و ھدایت و تبعیت رسوالن محروم کرده است ھمانا مردم پرستی و پیروی از و اما ممانعت دیگری کھ ھمواره بشر را از ای -٨آرای اکثریت است کھ بھ زبان امروزه یعنی دموکراسی! کھ خداوند مکررا در کتابش رسول و مؤمنان را از چنین پیروی و وسوسھ

موسی گفت ای «را مبتال ساخت: (ع)ادر موسیای اخطار نموده است. این مسئلھ آنقدر شدید است کھ حتی کسی چون ھارون نبی برھارون چھ چیزی تو را منع کرد کھ از من پیروی کنی (و گوسالھ را بپرستی) ھارون گفت ای برادر ترسیدم مرا بھ تفرقھ در قوم بنی

یعنی نژادپرستی موجب شد کھ ھارون نبی ھم گرد گوسالھ بچرخد! -٩٢طھ» اسرائیل متھم کنی.

عوامل عمده منع بشری از ھدایت مسائل باطنی دیگری ھم وجود دارند کھ جملھ نتایج کفر بشر نسبت بھ عظمت عالوه بر این -٩وجود خویش است کھ از جملھ آن قشری گری و ظاھرپرستی است. مثال اینکھ چرا رسوالن الھی دارای قدرت و ریاست مادی نیستند

و خداوند فرمود ای ابلیس چھ چیزی تو را مانع شد تا از امر ما سرپیچی « و زرق و برقی ندارند کھ این ھمان منطق ابلیس است:و قبال نشان داده ایم کھ تنھا راه نجات از -١٢اعراف» کنی؟ گفت چون من بھترم زیرا از آتش ناب ھستم و آدم از جنس گل است.

بائی ھای وجود آدمی در روح اوست. و لذا این قیاسی گری قشری و ظاھرپرستی ھمانا معرفت نفس است زیرا ھمھ عظمتھا و زی انسان بی معرفت ھمواره در خطر وسوسھ ھائی احمقانھ است.

و اما عنصر دیگری از ممانعت بشری کھ مختص برخی از اھل ایمان است بخل ایمانی می باشد کھ موجب می شود راه ھدایت -١٠کھ این یکی -٢١معارج» ه کھ بھ خیری رسید مانع دیگران می شود.و آنگا«را بر دیگران سد کند و نھایتا خودش ھم ھالک شود:

پروردگارا دلھای ما «از بزرگترین آفتھای ایمان است کھ بسیاری را ساقط کرده است و لذا بھ ما این دعا را تلقین فرموده است کھ: - قرآن» را از بخل و کینھ نسبت بھ سائر مؤمنان مصون فرما.

رھا بطور مطلق متذکر شده است کھ جز شرک ھمھ گناھان را می بخشد و شرک را حتما عذاب می کند و خداوند در کتابش با -١١لذا شرک را ظلم عظیم نامیده است کھ بمعنای نابودسازی عظیم است و دانستیم کھ شرک طبق تعریف الھی خودپرستی تحت عنوان

صریح فرموده آنان را کھ از امر رسول سرپیچی می کنند و در خداپرستی است حتی اگر عبادات و خیرات باشد. و لذا آشکارا تعوض مسجد عمارت می کنند و خیرات می دھند شدیدا عذاب می کند زیرا عبادات مشرکانھ از فسق و فجور مشرکانھ ھم نابود کننده

ن معنای ظلم عظیم است. و راز ترند زیرا آدمی در این عبادات خودش را پرستش و سجده می کند یعنی عدمیتش را. و این بارزتری واویالی الھی بر چنین نمازگزارانی کھ رسول و امام را انکار کرده اند و دعوی ارتباط مستقیم با خدا را دارند.

در عصر ما ادعای ارتباط مستقیم با خدا تبدیل بھ یک مذھب شرک جھانی گشتھ است کھ جملگی بسرعت بھ شیطان پرستی -١٢ وا می شوند.علنی می رسند و رس

ولی آیا براستی ارتباط مستقیم با خدا منع شده است و یک ممنوع الھی است؟ عقال درک می کنیم کھ برای ارتباط مستقیم با -١٣خداوند باید او را شناخت. و دانستیم کھ ذھن برای چنین شناختی کفایت نمی کند کھ علتش را قبال و در سائر آثار روشن کرده ایم.

ین دلیلش ھمان مسئلھ علییت است. زیرا شناخت ذھنی در عالی ترین حدش شناخت علیتی است و خداوند ھم بھ لحاظ کھ مھمتروجودش و ھم خلقتش بی علت و فوق علت است چرا کھ قدیم است یعنی بی آغاز است زیرا علت العلل کھ یکی از صفات خداوند

داشتھ باشد کھ ندارد. و از ھمین جا بھ راز اطاعت بی چون و چرا از است در صورتی حاصل می شود کھ وجودش آغاز و پایانی

Page 122: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٣

رسوالن پی می بریم کھ نور وجود بی آغاز خداوند را در دل برمی افروزند و تازه آنگاه ذھن آدمی می تواند بھ سمت علت العلل خداوند مبدأیی ندارد. یعنی ذھن خالصانھ علیتی تأویل شود و در حرکتی بی پایان قرار گیرد کھ البتھ ھرگز بھ مبدأ آن نمی رسد چون

ھم حاصل قلبی است کھ بھ نور ازلیت منور شده باشد کھ این نور اجر اطاعت بی چون و چرا از رسوالن است و بھ اینگونھ انسانی عارفانھ و -عالمانھبھ ارتباط مستقیم با پروردگارش نائل می آید کھ این حصولی مطلق ھم نیست و بلکھ بی پایان است در مسیری

المتناھی. و چنین کسانی علیین و خلفای الھی ھستند و الغیر.

و لذا ھیچ کسی در ھیچ مرتبھ ای از الحاق بھ حق و خداشناسی اش در کل تاریخ بشر پیدا نشده کھ ادعای شناخت کامل خدا را -١۴و حجت این ادعا سخن خود امام امامان است کھ فرمود: نموده باشد و بلکھ حتی دعوی عام خداشناسی کھ: من خدا را می شناسم!

و این بھ آن معناست کھ ھر چھ کھ علم و عرفان و شھود عارف نسبت بھ » من خدای را از این روی شناختم کھ نشناختم.«نھائی بھ لحاظ پروردگارش بیشتر می شود بھ ھمان درجھ ابعاد و عمق جھل خود را نسبت بھ خداوند در خود می یابد و لذا نتیجھ

عددی و ادعائی صفر است. و اینست کھ بقول قرآن کریم خاشعان درگاه حق فقط عالمان ھستند درست بدلیلی کھ ذکر شد. و این سخن دال بر عظمت و کبریائی بی انتھای وجود است. پس اگر علم و معرفت نسبت بھ خداوند اینگونھ است پس چگونھ کسی می

یم و کامل با خدا را داشتھ باشد.تواند دعوی ارتباط مستق

و اینست کھ ما خداوند را جز بواسطھ علیین و عارفان واصلش نمی شناسیم کھ آنھا نیز بواسطھ ائمھ معصوم و رسوالن -١۵ اولوالعزم وصل شده اند کھ آنھا خود بواسطھ مالئک مقرب و قلمرو ملکوت و جبروتش وصل شده اند و الی آخر.

وان گفت کھ شناخت کامل خداوند بر بشر ممنوع شده است؟ پاسخ کلی بھ این سئوال طبق آیات و روایات کثیری آیا اینک می ت -١۶منفی است. ولی مسئلھ اینست کھ شناخت قلمرو حیات خاکی ھر چقدر عالی و معراجی باشد باز ھم محدود است پس بایستی بھ

ت. چون خداوند اراده کرده است کھ خودش را در عرصھ آفرینش ھای شناخت پس از مرگ و جھانھای مابعد قیامت کبرا امید داشجدید و جدیدترش بھ ما بشناساند و می شناساند. پس نھ تنھا شناخت کامل خدا و الحاق بھ وجودش ممنوع نیست (مگر از روشھای

می دارد. و ھمھ ممنوعیت ھای مشرکانھ) بلکھ عرصھ علم و معرفت هللا قلمرو تحقق ھر محالی است کھ ھر منعی را از میان بربشری حاصل بی معرفتی و خودنشناسی اوست و بھشت عرصھ تحقق مطلق ھر امری است کھ در آنجا ھیچ چیزی ممنوع نیست

-)٣٠- ٣۵حتی آفرینشی جدید و دگر. (واقعھ

ع�ی

Page 123: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٤

یکصد و سی و نھمفصل

١٣٩

روزی بخش - »قوت«حضرت اکرم المقیتین) -المقیتین اقوت - خیرالمقیتین -(مقیت

Page 124: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٥

مقیتیا از قوت است بمعنای رزق و غذائی کھ در وجود ھر موجودی جذب و حاصل می شود. پس خداوند است کھ این مقدار » مقیت« -١

و او در «مورد نیاز ھر مرزوقی را می داند و نازل می کند. پس مقیت بھ معنای وجھ باطنی و جذبی رزق است و نھ ظاھریش! اد و مواد غذائی (قوت) ھمھ عالمیان را مقدر فرمود در چھار روز درست بھ اندازه نیاز زمین کوھھائی قرار داد و برکاتی در آن نھ

ھر کسی وساطتی نیکو کند او ھم سھمی از آن خواھد داشت و اگر وساطتی بد نماید باز ھم « -١٠فصلت» درخواست کنندگانش. -٨۵نساء» ت است.بھره ای از بدیش خواھد داشت و خدا بھ ھر چیزی قوتش را می رساند و مقی

از دو آیھ فوق درک می کنیم کھ منظور از قوت ھمان قوت و قوه حاصل شده از انواع ارزاق مادی و معنوی است کھ خداوند -٢مقیت آن است و بھر کسی بھ اندازه نیاز و درخواستش می بخشد! و البتھ فقط خداست کھ میزان و مقدار نیاز درخواستی ھر کس و

داند کھ آن لزوما بمعنای درخواست کالمی و ادعائی نیست بلکھ نیاز درون وجودی و حیاتی است کھ جان تقاضا می مخلوقی را می کند وگرنھ درخواستھای کالمی بشر را حسابی نیست.

یب حس«بمعنای حسابرس رزق و روزی و نیازھای وجودی خلق است و نازل کننده مقدار نیاز! و این غیر از اسم » مقیت«پس - ٣ است.» و رزاق

ایمان و تقوا و علم و عرفان و یقین و شکر و عبودیت، قوتھای قلبی و روحانی بشرند کھ مقیت آنھا خداست کھ مقدار نیاز ھر -۴ بنده ای را بر حسب طلبش می داند و نازل می کند.

قوت ھستند و قوتھا! و خداست کھ اندازه قوای جسمانی و توانائیھای فنی و ھنری و استعدادھای معیشتی بشر ھم انواع دیگر -۵ نیاز وجودی ھر بنده ای را در ھر یک از این قوا می داند و نازل می کند بھ قدرت اسم مقیت!

بدان کھ ھر یک از اسمای الھی بیانگر و عامل و فاعل نیازھای درجھ ای از عالم وجود و موجودات مقیم در آن قلمرو می باشند -۶مربوط بھ اعالئیت و علویت » علی«بھ قلمرو تعینات و ظھور ناسوتی و مادی خلق است ھمانطور کھ مثال اسم و اسم مقیت مربوط

وجود و عالم اعلی العلیین و موجودات قلمرو این خطھ است.

را خداوند زی -٢١حجر» خزاین عالم در نزد خداست و خداست کھ بمقدار نیاز ھر مخلوقی از این خزاین بسویش نازل می کند.« - ٧و این در - بر اسرار قلوب خلق شنوا و بیناست و می داند کھ ھر کسی چھ می کند و چھ نیازی دارد و بھ چھ مقدار. (قرآن کریم)

است. » مقیت«قلمرو اسم

و ادعاھا، بی تردید ھمھ آدمھا مطالبھ قوت و قدرت ھر چھ بیشتر را دارند در امور و اھداف زندگیشان! ولی آیا این مطالبات -٨براستی مطابق بر نیازھا و شرایط و ظرفیت ھای وجودی آنھاست؟ ھرگز چنین نیست و لذا اھل معرفت ھرگز نیازھا و مقادیر قوت خود را بھ درگاه الھی نمی برند بلکھ از او صالح و رضای او را طلب می کنند کھ ھر چھ کھ بھ رضایت اوست ھمانقدر رزق و

ید اال در امر علم و ایمان و معرفت و اخالص کھ خود حضرتش مطالبھ اینھا را از درگاھش بھ ما تلقین روزی و قوت اعطا فرمانموده است ولی در عوض ھرگز طلب رزق و قوت دنیوی را از درگاھش بھ ما امر نکرده است اال درباره ماھیت و پاکی رزق و نھ

کمیت آن!

ند است و نور وجودش! و لذا بھ ما تعلیم داده کھ از او جز خودش را مطالبھ نکنیم و اما باید دانست کھ برترین قوت خود خداو -٩اگر اخالص و رضایش را می خواھیم: بخواھید مرا تا اجابت کنم شما را! یعنی انسان بھ جای طلب قوت و رزق، خود حضرت رزاق

بش را بھ ما اعطا می کند کھ ھمان نور وجود اوست و مقیت را بخواھد! کھ در اینصورت نور علم و ایمان و عرفان و حکمت و کتازیرا ذات حق، جز علم او نیست! یعنی قوت ذات حق، علم اوست پس باید کھ قوت خود حضرتش را از وی مطالبھ کنیم چرا کھ بھ ما

ع�ی آموختھ تا پیرو اخالق هللا باشیم!

Page 125: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٦

یکصد و چھلمفصل ١۴٠

زیان - »مضرت«حضرت اوجد الضارین) -انفع الضارین -خیرالضارین - اضر الضارین -مضر -ضار -(ضر

Page 126: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٧

ضار یا

خداوند ھستند کھ در عرصھ غیر آفرینش ھم بوده اند. و ما بر این باوریم و اثبات نموده ایم کھ ھمھ اسمای الھی اسمای ذات ازل - ١عالوه بر این ھمھ اسماء و صفات حق حتی آنانکھ بظاھر خطابی جز خلق ندارند مثل رزاق و ھادی و مضل، ھم شامل این قاعده

نتقم نشان دادیم. پس توحیدی ھستند و قبل از آفرینش خلق شامل خود حضرت حق است ھمانطور کھ مثال درباره اسم ذوانتقام و ماسم ضار (زیان رسان) ھم چنین است و خداوند نخستین ضررش را بخودش زده است در عرصھ آفرینش انسان! ھمانطور کھ فرموده: اینقدر خدا و رسول را آزار و اذیت نکنید! پس کافران قلمرو ضرر الھی بخود حضرت ھستند و این ضرر آنجا بھ غایت می

ھیت می کنند. و لذا ابن عربی این اسم را در قلمرو رابطھ خداوند و انسان کامل می داند کھ جای بس حیرت و رسد کھ ادعای الوتردید است زیرا انسان کامل در قبال پروردگارش دعوی الوھیت ندارد بلکھ الوھیت و ربوبیت او ھمان خالفت اوست کھ خداوند

سد کھ ابن عربی در این بیانش بیشتر نظری ذوقی و شاعرانھ ابراز نموده تا نسبت بھ خلقش بھ او اعطا فرموده است. بنظر می رعرفانی! کھ بنظر ما چنین نظریات شاعرانھ ای در شأن چنین بزرگی آنھم درباره اسماء الھی، نمی باشد. زیرا آنگاه -نظری علمی

این کتاب شعر نیست بلکھ کالم پروردگار «می کند! اتھام کافران را درباره شعر بودن و اساطیری بودن قرآن کریم بھ نوعی تصدیق -قرآن کریم» حکیم و علیم است کھ بھ رسولش وحی می شود.

ھمانطور کھ در باب سائر اسماء هللا نشان دادیم کھ مثال اسم ذاکر و مذکر قبل از خطاب خلقش، خطاب بھ خود حضرت است کھ - ٢ سرمد می سازد. و لذا ذکر حق نسبت بھ خودش، بھ مثابھ ذات الذات وجود اوست!دائما ذات خود را بھ یاد می آورد و در خود

ما اخالق هللا را در بنیادی ترین تعلیمش از اسمای الھی می آموزیم یعنی اسماء هللا، ارکان و الفبای اخالق هللا ھستند کھ ستون -٣ فقرات کتاب خدا را تشکیل داده اند و غایات آیات او شده اند.

زاقیت خداوند نیز چنین است و خداوند قبل از ھر چیزی، رزاق خویش است کھ رزق حضرتش علم و حکمت و آفرینش نو بھ ر -۴نو و فرارونده است. ھمانطور کھ در کتابش مستمرا بھمراه آفرینش ھر خلقی می فرماید کھ: تبارک هللا... یعنی خداوند باز ھم افزون

می آید و علوم برتر و نوتر و بدیعی را از ذات خود پدید می آورد. و این مطلقا بمعنای نقص علمی آمد. پس علم او نیز دمادم فزون خداوند نیست زیرا علمش از خود اوست و نھ غیر خود! ھمانطور کھ اسم رشید و متعال ھم دال بر این است کھ خود حضرت مستمرا

د و بھ اینگونھ ذات خود را از خلقش تسبیح و منزه و تعالی می بخشد و در حال رشد و تعالی است و کبریائی خود را فراتر می بر لذا ھرگز بھ کنھ ذات و علمش پی نخواھیم برد حتی اگر کل خلقش را بشناسیم!

پس اسم ضار ھم چنین است کھ البتھ از رحمت مطلقھ او بھ انسان است. ھمانطور کھ اصال آفرینش او سراسر از خودگذشتگی -۵ری کھ سراسر کبریائی او را فراتر می برد پس ضرری اسمی است و نھ رسمی! ھمانطور کھ مکررا می فرماید کھ: اوست. ضر

بی اذن خداوند بھ سائر مؤمنان ھم نمی «و بلکھ حتی -۵٧ھود» کافران با انکارشان ھرگز ضرری بھ خداوند نمی توانند برسانند.« -١٠مجادلھ» توانند ضرری رسانند.

میان را چون ضرری رسد کھ البتھ بھ اذن اوست، روی بھ او می کنند و چون نعمتی رسد از او روی برمی گردانند. ولی آد -۶یعنی این رفع ضرر را بھ غیر او نسبت می -)۵۴و چون ضرری را از کسی رفع می کند بھ او شرک می ورزند. (نحل -)٨(زمر

دھند و برایش شریک قائل می شوند.

چھ بسا آنچھ را کھ مضر می دانید بھ نفع «کسی ضرری نمی رساند اال اینکھ ممانعت از خطری بزرگتر است: ولی خداوند بھ -٧و یا اینکھ بواسطھ اعمال خود بشری، مضراتی بھ او بازمی گردد کھ عمده اش را خداوند -قرآن» شماست و شما درک نمی کنید.

-)٢۵عفو کرده است. (شوری

Page 127: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٨

ھم بھ تبعیت از اخالق هللا، جھت بیداری و اعتالی دیگران، کاری انجام دھند کھ ضرری آشکار بخودشان چھ بسا مخلصین الھی - ٨ است و این ھمان بالجوئی اولیای اوست.

ولی شری کھ بواسطھ اعمال خودمان برمی خیزد و دامن خودمان را می گیرد و خداوند -قرآن» خیر و شر ھمھ از اوست.« -٩ مده ای را دفع نموده است.بواسطھ عفوش، بخش ع

در اینجا سئوالی قابل طرح است و آن اینکھ پس اگر ھمھ اسماء و صفات و افعال الھی برای بشر، خیر مطلق است چرا اصال -١٠مھ چنین اسماء و صفاتی منفی پدید آمده و بھ ما عرضھ شده است مثل منتقم، ضار، معذب و غیره! قبال بارھا نشان داده ایم کھ ھ

اسماء و صفات الھی زیرمجموعھ و معلول اسم احد ھستند و واحد! و این ادعائی کامال معقول است کھ اثباتش کرده ایم. ولی کثرت متناقض اسماء هللا جھت شناخت خودش بھ بشر است بشری در سلسلھ مراتب ایمان و ادراک! ھمانطور کھ علت کثرت المتناھی

ت. و حضرت حق مالحظھ سلسلھ مراتب ایمان و فھم بشری را نموده است زیرا کلیھ اسماء و خلقش نیز برای معرفیش بھ ماسصفاتش در ھر یک از خلقش موجود و حاضر است و برای اھل معرفت کفایت می کند کھ فقط و فقط یکی از آیات و نشانھ ھایش را

، ھمھ اسرار قرآنی در نقطھ تحت بای بسم هللا، (ع)لیمد نظر و تفکر قرار دھد تا او را بشناسد! ھمانطور کھ برای کسی چون ع آشکار است.

و مسئلھ دیگر اینست کھ معرفت رب جز از طریق معرفت نفس ممکن نیست و ھر طبقھ و عنصری مثبت یا منفی از نفس -١١ات این اسماء، در خود نقب آدمی، دال بر اسمی از اسماء هللا است. و لذا ما بر محور اسم توحیدش مجبوریم تا برای شناخت ماھی

زنیم و از نردبان تعالی توحیدش باال رویم تا بھ اصل حق ھر عنصری از نفس خود در اسمی از او نائل آئیم! و این کل راز نگارش فاق و این کتاب است. و لذا مطالعھ دقیق و مراقبھ ای این کتاب از آغاز تا پایانش بھ مثابھ یک دور کامل سیر و سلوک عرفانی در آ

انفس است و ختم یک دوره کامل حکمت قرآنی!

پس انسان کامل و خلیفھ اش (برخالف نظر ابن عربی) نھ تنھا ضرر رسان و ھووی خدا نیست کھ سپر بالی ضررھا و آزارھا -١٢از آتش و عداوتھا و تھمتھا و شرکھای خلق نسبت بھ پروردگار خویش است و محنت کش وادی محبت او بھ خلق می باشد! و

و -قرآن» پس بسوز اینک کھ بسیار کریم و عزیزی!«عداوت و شرک خلق می سوزند و اینست خطاب الھی بھ این خلفایش کھ: در دعای جوشن کبیرش کھ: از آتشم برھان ای خدا! (ع)نیز راز فریادھای علی

عربی در کتاب اسمای حسنی ابراز نموده است.مربوط بھ انسان کامل می شود ولی بمعنائی خالف آنچھ کھ ابن » ضار «پس -١٣

ع�ی

Page 128: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٦٩

یکصد و چھل و یکمفصل ١۴١

بی نیازی - »غنی«حضرت اغنی المقیتین) -اغنی الخالقین - مغنی -(غنی

Page 129: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٠

غنی یا مغنییا

کمبودی ندارد و بلکھ فخر ھم می کند غنی یعنی بی نیاز نھ ثروتمند! یعنی فقیر و بی چیز و محرومی کھ بی نیاز است و احساس -١ھمچون رسول خاتم کھ بواسطھ غایت فقرش خود را سرور و برتر از ھمھ خلق عالم خواند و کسی چون او ھرگز مباھات بھ فقرش

ای «نکرده بوده است! و خداوند غنی مطلق است چون فقیر مطلق است و با این حال ھمھ خلق عالم در نزد و بسویش فقیرند: و خدا فقیر مطلق است زیرا بالانقطاع سبوح و قدوس -١۵فاطر» دمان بدانید کھ شما فقرای سوی اوئید و او غنی و حمید است.مر

است و از آفریدگانش فراتر می رود بواسطھ تسبیح خود و خلقش! زیرا عرش اعالی او فقر مطلق و تنزیھ مطلق اوست از خلق و خلفایش اعطا نموده است و کل خزائن خود را و کل اسماء و اقتدارش را! و این جلوه ای از ھر آنچھ کھ ھست زیرا کل خلقش را بھ

صمدیت و احدیت اوست. پس او ذوالفقر است و ذوالفقارش در دست خلیفھ اوست!

واسع و علیم خداوند غنی و بی نیاز می سازد فقراء و تنھایان (بی ھمسران) را از فضلش اگر قناعت و عفت پیشھ کنند کھ او« -٢زیرا خودش بی نیاز است. پس ھر کھ با او باشد بی نیاز می -۴٨نجم» اوست کھ بی نیاز می کند.« - ٣٢- ٣٣نور» و غنی است...

خدا با پاکان «و بی نیازی در عین فقر و تنھائی در صورت عفت و عزت نفس و صبر کھ: اشود پس قلمرو معیت اوست عرصھ غنی -یمقرآن کر» و صابران است.

و اما در سوره عبس شاھدیم کھ خداوند رسولش را از بابت اینکھ، فردی را کھ در حضورش تظاھر بھ بی نیازی می کرد -٣(استغنی) و رسول بھ او توجھ بیشتری نمود، سرزنش کرده است. و می فرماید بیشترین توجھ تو بایستی بھ کسانی باشد کھ تالش و

نند و نیازھایشان را بر زبان می آورند. در واقع این استغنی از استکبار بوده است و نھ بی تمنای بیشتری در نزدت عرضھ می کنیازی! از تکبر و ناز بوده است. کبر و ناز بھ رسول عین کبر و ناز بھ خداوند است و خداوند فرموده کھ اگر نیازھایمان را بھ درگاه

ر نیازھایمان برطرف شده باشد کھ فقط بر کبر و غرور و انکارمان می او و رسولش بر زبان نیاوریم ھدایت نمی شویم حتی اگ افزاید و شرک!

و کم نیستند بھ اصطالح اھل ایمانی کھ بھ درگاه رسول و امام، نیازھای خود را بیان نمی کنند کھ این از استکبار است و نھ - ۴ولیای الھی نیازھای مردمان برآورده می شود کھ این امر اخالص! و این امر موجب رشد شرک می شود زیرا عموما در رابطھ با ا

را بھ حساب خودشان می آورند و این شرک است کھ جز گمراھی نمی آورد. بر زبان نیاوردن نیازھا از کبر و مکر است تا بھ خدا و نیازشان را برآورده نمی رسولش متعھد نباشند و اطاعت نکنند. ولی این مکر بھ زودی گریبانگیرشان می شود و دیگر خداوند

سازد و لذا عداوتشان رسوا می شود.

وقتی خداوند فقر ما را بدرگاھش ھشدار می دھد امر بھ درخواست نیازمان می نماید کھ البتھ بھترین درخواست ھمان درخواست -۵حریص تر می سازد و نھ غنی بی نیاز شدن یعنی غنی شدن است و نھ پولدار شدن! زیرا ثروت و مکنت ھمواره نفس را فقیرتر و

تر!

اگر اسم حمید (ستوده شده) در کنار غنی است بسی قابل تأمل است زیرا ستایش ذاتی و خودبخودی حاصل غنای ذاتی و بی - ۶نیازی است. در حالیکھ بی نیازی ناشی از ثروت و مکنت و قدرت مادی ھرگز موجب ستایش و عزت ذاتی نمی شود و لذا صاحبان

مواره دربدر بھ جستجوی کسانی ھستند کھ در وصفشان مدح و چاپلوسی کنند کھ اگر چنین نکنند از آنان انتقام می ستانند ثروت ھحتی از عزیزان خود. جباران و حکام جور نیز چنین می باشند! و لذا جوامع استبدادی، جوامعی سراسر متملق و چاپلوس و مداح و

شاھان ھمواره مملو از شاعران و مداحان بوده است کھ در ثروت شاھان سھیم بودند و در غارت منافق ھستند. بھ ھمین دلیل دربار مردم!

و لذا وجود انسانھای غنی (فقرای مفتخر) در جامعھ ھمواره بزرگترین جھاد بر علیھ حکام جور و ثروتمندان و طاغوت است -٧ ر شده اند.زیرا مظاھر عدل الھی ھستند یعنی بر جایگاه الھی خود مستق

Page 130: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧١

پس برخالف فرھنگ رایج، انسان غنی، فقیر مفتخر را گویند و نھ ثروتمند را، یعنی انسان محمدی! و ھر چھ کھ تعداد این -٨انسانھا در جامعھ ای بیشتر شود، ربا و تبھکاری و ثروت اندوزی و تورم و مفاسد اقتصادی ھم کاھش می یابد. و آنانکھ بی نیازی

می کنند دشمنان خدا و رسولند و دین خدا! یعنی آنان کھ با فقراء و یتیمان (تنھایان) ھمنشینی و دوستی نمی کنند. ) را تحقیر ا(غنی (سوره ماعون)

ع�ی

Page 131: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٢

یکصد و چھل و دومفصل

١۴٢

شکوه - »مجد«حضرت اغنی -اخلق الماجدین -امجدالفاطرین -اوجدالماجدین -جدید -مجید -ماجد -مجد -جاد -(جد

الماجدین)

Page 132: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٣

یا مجد یا مجید یا جدید ماجد یا

از جملھ صفاتی است کھ ھمھ انسانھا شبانھ روز بھ جستجویش ھستند و آن حق است اگر بھ صفت باشد و نھ ریا و » مجد« -١و ماجد، خداست. یعنی کسی کھ بھ ذاتش ارجمند و نمایش! زیرا انسان بایستی مستمرا در کسب صفات خدا و اخالق هللا باشد و مجید

باشکوه و عزیز است (مجید) و این صفتش را بھ ھر کھ طالب و الیقش باشد اعطا می کند بھ درجات (ماجد).

کل جھان ھستی مظھر مجد و شکوه و ارجمندی خداست کھ کمالش در قیامت کبرا رخ می نماید و لذا در حدیث قدسی آمده است -٢بھ مالئک می گوید: بنده ام مرا تمجید نمود! و این بھ یک معنا » مالک یوم الدین«اوند وقتی کھ بنده اش بر نمازش می گوید کھ خد

معقول است و بھ معنائی دیگر حیرت آور می باشد زیرا چگونھ بنده ای تواند خالق خود را تمجید نماید و مجدش بخشد: مجدنی است کھ سوره ای تماما مائی است یعنی انتاناھوئی! عبدی! کھ این از ویژگی سوره حمد

مجید نیز ھمچون حمید، بیانگر مجد ذاتی است یعنی خداوند در ذاتش و قبل و ماورای آفرینش خود، دارای مجد است. پس او -٣ک اسمای ویژه ذات بدون جھان ھستی ھم مجید است ھمانطور کھ حمید و غنی است زیرا وحید و احد است. و باید متذکر شد کھ در

حق کھ جملھ بر وزن فعیل ھستند (علیم، حکیم، حمید، غنی و...) بدون حداقل درکی از احدیت و واحدیت او ممکن نیست! و این ادراک برای نخستین بار در حد امکان در این کتاب بطور معقول بیان شده است ولی تا این معقوالت احدی، بھ حداقل احساس قلبی

احدی محال است. نرسد درک ذات

مناسب ترین شرایط وجودی برای انسان جھت درک اسم مجید و حمید و امثالھم ھمانا تنھائی و تفرید با عزت و غنا می باشد! -۴زیرا در چنین موقعیت نفسانی می توان تا حدودی با جھان ھستی مربوط شد اگر قدرت ذکر و مراقبھ داشتھ باشیم! ھمانطور کھ

آیا تعجب می کنی از امر خدا و رحمت خدا و برکاتش «ت ابراھیم خلیل در تنھائی و محزون ترین شرایط می فرماید: خداوند بھ حضر - ٧٣ھود» بر شما اھل بیت. براستی کھ او مجید و حمید است.

فقر و تنھائی ھی مظاھر مجد خدا بر روی زمین ھستند و مجد الھی ھمچون غنی بودنش از غایت لبدان کھ انبیاء و اولیای ا -۵ مفتخرانھ برمی خیزد زیرا آدمی در چنین شرایط روحی است کھ بھ احدیت حق متصل می گردد و نور احدی را متجلی می سازد.

ولی خداوند در کتابش ھیچ چیزی را ھمچون کتابش تمجید نکرده است و آنرا مظھر مجد خود خوانده و مجید نامیده است: -۶چرا کھ ھمھ انواع و درجات مجد خداوند از کتابش ظھور و بروز کرده است پس کتابش امجد -١ق» سوگند بھ قرآن مجید.«

این معنا را بھ ما خاطرنشان می کند: اوست ابداع کننده و بازگرداننده. و بخشنده و «الماجدین اوست ھمانطور کھ خودش صریحاست بھ ھر چیزی. و بلکھ آن قرآن مجید است در لوحی دوستدار. و صاحب عرش مجید. و کننده ھر کاری کھ خواھد و محیط ا

یعنی یکجا حدود ھفت تا از اسماء و صفات ذاتش را معطوف و خالصھ در قرآن مجید می کند کھ ھمھ این -١٣- ٢٢بروج» محفوظ. ا می شناختیم!اسمایش در حقیقت بیانگر مجد او ھستند کھ در مجد قرآن خالصھ شده اند! زیرا ما بدون کتابش چگونھ مجد او ر

و اما این عصاره مجد الھی و امجدالماجدین او از وجود محمدی، رخ نموده است و از زبانش جاری شده است. و اما شأن نزول - ٧قرآن ناطق و زنده است و اوست انسان مجید کھ امجدالماجدین حق را بھ کمال ھاین کتاب و مظھر غیر نبوی آن علی مرتضی است ک

و جالل و جمالش، متجلی کرده است و پس از او علیین او کھ مظاھر تجلی نور غیرنژادی اویند!

ور کھ سوره اوی پروردگار رخ می نماید یعنی انتاناھو! ھمانط -تو - پس ظھور امجدالماجدین الھی از وجود مظاھر جامع من - ٨حمد، گل سرسبد مجد قرآن مجید است و بنده ای کھ حق آن را در اقامھ صلوة ادا نماید نیز مظھری از مجد الھی است و خدای را بھ

زیرا سوره حمد، کالم مشترک خدا و بنده و امام است کالم خدا کھ از زبان -سخن می آورد کھ: مجدنی عبدی (بنده ام مجدم بخشید) ی شود در خطاب بھ امام!بنده جاری م

Page 133: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٤

کھ در این آیھ با -٣جن» براستی کھ برتر است (تعالی) عظمت پروردگار ما (جد ربنا) از اینکھ ھمسر و فرزندی اختیار کند.« -٩است بمعنای عظمت و جالل و شکوه! ھمانطور » جد «است کھ » مجد«صفتی دیگر از ربوبیت حق روبرو ھستیم کھ از ھمان مصدر

و اجداد برای کافران عامل و نشانھ شکوه و عظمت آنھاست ولی برای مؤمنان فقط خداوند است کھ جد آنھاست و این ھمان کھ جد معنای آل هللا و آالء هللا می باشد. این ھمان فرق نزادپرستی و نژادپرستی است.

ید است کھ رخ می نماید. و خدای حی و حاضر ھمان جدید است. و لذا مجد و عظمت الھی در خلق جد» جد«مشتق دیگری از -١٠ در خلق جدیدش بھ مجد و اعالئی و کبریایی اش شناختھ می شود کھ کانون این خلق جدید ھم آل هللا و آالء هللا ھستند یعنی علیین!

خود قرار داده اند پس مجد الھی و خلق جدید الھی و خدای حی و قیوم از وجود مؤمنانی رخ می نماید کھ خدای خود را جد -١١ چرا کھ جد ھم بھ عنوان علت تاریخی و قدمت و دھریت در حد کمالش خداست کھ قدیم است و در قدیم بودن ھر آن جدید است.

بھ معنای جدی بودن و جدیت خداست. یعنی فقط در خلق جدید الھی می توان خدای را بطور حی و » جد «مشتق دیگری از -١٢ حاضر و خالق شناخت و جدا پرستش و عبادت نمود و در عبادات دچار سھویت و بازی و ابتالی شیطانی نشد.

قدیم و جدید بیانی دیگر از اول و آخر »! جدید«مای الھی است و ھمچنین بمعنای عظمت آفرین و جدی ھم از اس» مجد«پس -١٣ است بعنوان اسماء هللا!

ع�ی

Page 134: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٥

یکصد و چھل و سومفصل

١۴٣

مرگ و زندگی - »حیات و ممات«حضرت امت المحیین) -احی الممیتین - خیرالممیتین -ممیت -(محی

Page 135: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٦

محی یا ممیتیا مکررا در قرآن کریم می خوانیم کھ خداوند بھ امرش ھر چیزی را گفت باش پس بوده شد. و نیز ھر چیزی را بدینگونھ زنده می -١

را می شنود و اطاعت می کند و بھ وجود می » کن«کند و نیز می میراند. مسئلھ اینست کھ آنچھ کھ ھنوز وجود ندارد چگونھ امر مردگان را «یست چگونھ امر بھ زنده شدن را می شنود و زنده می شود. مگر نھ اینکھ می فرماید آید؟ و یا چیزی کھ ھنوز زنده ن

»نتوانی کھ بشنوانی و اھالی قبرستان را شنوائی نیست.

باز ھم برمی گردیم بھ ھمان ادعا کھ مخاطب ھمھ امور الھی، ذات حضرت حق است و ھمھ اسمایش از خودش حرف شنوی - ٢را از خودش آفریده است و آفریدن از عدم، یک استعاره غیرواقعی است کھ در قرآن ھم ھرگز چنین بیانی نیامده دارند و ھمھ چیز

است. و عدمیت ھمان ھستی عمائی پروردگار قبل و ورای آفرینش جھان است. پس مخاطب امر خدا بھ وجود آمدن و یا زنده شدن و ماء یا عدم است. یعنی خداوند بھ ھر آنچھ کھ در نظر و ذھن و ذاتش داشتھ امر بھ یا حتی مردن، ھمان ذات الھی یا ذھن الھی در ع

بودن و زنده شدن نموده است پس آنکھ اجابت کرده ذات حضرت ایشان بوده است. و از آنجا کھ کل خلق از ذات و متصل بھ ذات و ! در این معنا بمان! و لذا بارھا متذکر شده است ملحق بھ ذات اوست پس تا ابد ھم امرش مطاع و مجاب می شود ھمچون امر اول

لفظ تذکر و یتذکرون کھ ترجیع بند ھمھ » آیا آفرینش دوباره و جدید مشکلتر از آفرینش نخستین است؟ آیا متوجھ می شوید؟«کھ: اینصورت ھیچ درکی آیات است فقط ما را متوجھ بھ ذات حق می کند تا ھمھ امور را از منظر وحدت وجودش درک کنیم کھ در غیر

معقول و ایمانی ممکن نیست! یعنی ھمھ تذکرات الھی در کتابش جھت متوجھ ساختن ما بھ امر ذات و وحدت وجود است. و لذا فقط اھل ذکر متوجھ این تذکر می شوند یعنی آنانکھ خود اھل استغراق و روی بھ ذات حق در خویشتن می باشند و لذا پیام ذاتش را در

یعنی آیا کسی خداوند را در خود بھ یاد می آورد؟ -آیات کثیری از قرآن کریم» آیا ھیچ اھل ذکری ھست؟«یابند: قرآن درمی

پس در حقیقت خداوند خطاب بھ اسم محی و ممیت در ذاتش امر بھ زنده شدن و مردن می نماید ھمچون خطاب بھ اسم مکون و -٣نماید. پس آمر و مأمور ھر دو ذات پروردگار است. زیرا عدم ھمان عدم ظھور کاین و مبدی و خالق امر بھ پیدایش چیزی می

اسماء و صفات خود اوست کھ اینک امر بھ ظھور و وجود و حیات می دھد. پس اراده می کند و می شود. پس کن و فیکون ھر دو او از خودش صفر است فاصلھ آمر از خود اوست. و اینست کھ بھ آنی و بھ کمتر از نظری اراده اش محقق می شود زیرا فاصلھ

مأمور!

و اینست کھ بھ رسوالنش مکررا متذکر می شود کھ: شما بگوئید و مابقی کار با من است و منم کھ ھدایت یا گمراه می کنم و بھ -۴ت خداوند رسوالنش نور حق زنده می کنم. و نیز راز این امر کھ چون یکی بھ دین حق زنده شود گوئی ھمھ زنده شده اند. در حقیق

نموده است: باش، زنده شو! ایمان آور! کافر شو! بمیر! و... و سپس خداست کھ فیکون را در ھر مرحلھ » کن«را خلیفھ امر بھ و امری محقق می کند!

ه می کند و می حال اینک دریائی از این آیات را بھ نور وحدت وجودی، درک می کنیم: خداست کھ می آفریند و برمی گرداند، زند -۵میراند، ھدایت یا گمراه می کند، می بخشد و یا عذاب می کند و... . رسوالن الھی این امرھای الھی را بھ مردمان امر می کنند و خداوند بر قلوبشان نظر می کند کھ چھ قضاوتی می کنند و چگونھ اند و آنگاه بھ قلوبشان امکان فیکون در ھر موردی را اعطاء می

مان آوردن، احیاء روحانی، ھدایت، کافر شدن، بخشوده یا پاک شدن، عذاب شدن و... . کھ البتھ غایت این فیکون الھی ھم در کند: ای رسوالن کاملش و بھ زبان و اراده آنان محقق می شود کھ در مقام خالفت کاملند کھ ھم خلیفھ خدا و ھم خلیفھ مردم می باشند!

ھ دو قلمرو از حیات الھی می باشد کھ در ھر مرگی، زندگی دگری پنھان است و در ھر زنده مرگ و زندگی در آدمی بھ مثاب -۶شدنی، مرگی جاریست! و انتقال از قلمروی بھ قلمرو دیگریست ھمچون بھ دنیا آمدن کودک کھ بھ مثابھ مرگ حیات جنینی (نباتی)

اشد و لذا برای دیدار با خدا بایستی این مرگ حیوانی را است و از دنیا رفتن ھم مرگ حیات حیوانی و آغاز حیات روحانی می بآرزوی مرگ می «تجربھ کرد کھ البتھ عارفان آنرا در حین حیات دنیا، تجربھ می کنند و سپس بھ لقای پروردگار نائل می آیند:

مرگ نفسانی است کھ منجر بھ کھ در اینجا منظور» کردی در حالیکھ ھنوز او را دیدار نکرده بودی حال آنکھ او را دیدار نمودی. - قرآن» ھر نفسی موت را می چشد و سپس بھ دیدار پروردگارش می رود.«لقای رب شده است.

Page 136: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٧

پس از (ع)انسان بمیزانی کھ بھ حیات روحانی در خود رسیده در حقیقت الاقل یکبار بھ لحاظ اراده نفسانی مرده است و بقول علی -٧ص شده و الیق لقای پروردگار می شود. کھ این حیات روحانی کھ درجھ ای از حیات الھی است چھار موت اراده است کھ نفس خال

اگر براستی خدای را دوست «موجب چنان محبتی از خداوند در دل مؤمن می شود کھ در شوق دیدارش ھمواره مشتاق مرگ است: کھ بھ نور ایمان و محبت الھی زنده شده است از مرگ یعنی آدمی بمیزانی -قرآن» داشتھ باشید مرگ را مشتاقانھ آرزو می کنید.

-٢١جاثیھ» یکسان نیست مرگ و زندگی مؤمنان و کافران...«نمی ترسد زیرا قبال مرده است.

باید دانست کھ ھر مرحلھ و جھشی از ایمان و معرفت و حیات روحانی مستلزم یک موت است موت ارادی و حیوانی! مؤمنان در -٨یای خود چندین درجھ از حیات را تجربھ می کنند بواسطھ مرگھائی کھ می یابند. ولی کافران حتی حیات حیوانی و طول حیات دن

غریزی خود را ھم تجربھ و درک نمی کنند.

کھ البتھ چندین نوع و درجھ آب داریم: آب حیوانی، آب نباتی، آب جمادی، -قرآن» خداوند ھر چیزی را بھ آب زنده کرده است.« -٩آب روحانی، آب عرفانی و آب نوری کھ عرش خدا بر آن مستقر است. کھ برخی آبھای بیرونی ھستند و برخی ھم آب باطنی و

- قرآن» خداوند از آسمان آبی نازل می کند کھ قلوبتان را از ھر ناپاکی و وسوسھ ھای شیطانی پاک می سازد...«نامرئی!

نمی «کھ در پرستش دھر و نژاد و آباء و اجداد خود بھ مثابھ قبرستانی متحرک ھستند: خداوند کافران را مرده می خواند چرا -١٠ -قرآن» توانی مردگان را بشنوانی!

بسیاری از کسانی کھ تجربھ احیای روحانی و عرفانی داشتھ اند اعتراف می کنند کھ بخصوص در آغاز واقعھ مستمرا در خود -١١و طوفان دریا را می شنیدند کھ مصداق ھمان آبی است کھ بقول قرآن از آسمان نازل می صدای جوشش چشمھ ھای آب و نھرھا

شود و قلوب را از شقاوت و مرگ و ناپاکیھا می زداید و نجواھای شیطانی را پاک می کند. کھ خود این بنده نیز در دوره ای این را خواندم و دانستم!تجربھ را درک کرده ام کھ در فھمش حیران بودم تا این آیھ از قرآن

تمام ھم و غم قرآن کریم حیات و ممات دل انسان است. و ایمان و ھمھ درجات معنوی را ناشی از حیات ھای قلبی می داند -١٢ھمانطور کھ کفر و شقاوت و دوزخ را ھم ناشی از مرگھای دل می خواند و آیات کثیری این حقیقت را تشریح کرده اند. کھ میراننده

ه کننده اش خداوند است.و زند

در قرآن کریم حیات و ممات فیزیکی نھ چندان اھمیتی دارد و نھ درباره اش سخن زیادی از جانب خدا نازل شده است زیرا فقط -١٣نمادی از حقیقت مرگ و زندگی است ھمچون ھمھ حقایق دیگر! و لذا کسی کھ معارف و اسرار باطنی و تأویلی را نمی داند از قرآن

بکلی بیگانھ و مھجور است.

آفرینش ھم چنین است و مسئلھ خلق قدیم و جدید ھمچون مرگ و زندگی است کھ پایانی ندارد بھ لحاظ تعدد و انواع و درجات -١۴و مقامات! و از آیات درک می کنیم کھ حیات و مماتھا و آفرینش ھای جدید و جدیدتر تا خدا خداست ادامھ دارد و ھمھ طبقات بھشت

و در بھشت نعماتی است کھ ھرگز قطع نمی شود و پایانی ندارد... و «و دوزخ، درجات و انواع حیات و ممات و آفرینش ھا ھستند: - ٣۴- ٣۵واقعھ» ما آنھا را آفرینش نوینی بخشیدیم.

حیاتھا و جھان ھا باید دانست کھ ھمھ مراتب و وادی ھا و مقامات معنوی و عرفانی چیزی جز انواع و درجات آفرینش ھا و -١۵نیستند کھ برای ارتقاء بھر درجھ ای از آن بایستی یکبار مرد! محی و ممیت بودن خداوند فقط مربوط بھ قلمرو حیات خاکی نیست و این فقط یک نماد و آیھ از حقیقت درجات آفرینش جدید و مرگ و حیات نوین است. ھمانطور کھ ھمھ موجودات عالم در زمین ھا و

نشانھ ھای این حیات ھا و مماتھا ھستند کھ باید درباره آنان تفکر و تحقیق نمود ھمانطور کھ کل قرآن کریم فقط ما را آسمانھاو ما مرگ و زندگی را آفریدیم و «متوجھ و دعوت بھ این تفکر درباره نشانھ ھا می کند. کل حیات دنیا نیز یک آیھ و مخلوق است:

- قرآن» ئیم.خیر و شر را، تا شما را بیازما

و اما رسوالن و اولیای الھی مأموران و القاء گران و بشارت دھندگان و مجریان این حیات و ممات الھی در بشریت ھستند -١۶اطاعت کنید از خدا و رسول تا شما را « - می فرماید: منم کھ زنده می کنم و می میرانم بھ اذنش! خطبھ بیان (ع)ھمانطور کھ علی

Page 137: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٨

یعنی بسیاری از مردمان در حین زندگانی دنیایشان بھ لحاظ قلبی و روحانی، مرده محسوب می شوند. -اتی از قرآنآی» زنده کند...آیا پنداشتید کھ مرگ یا زندگی کافران و «پس میزان مرگ و زندگی در قرآن کریم آن میزانی نیست کھ در نزد عامھ مردمان است:

- ٢١- ٢٢جاثیھ» مؤمنان یکسان است.

و این نیز وضع بسیاری از مردمان منافق و ریاکار است در حیات دنیا و آخرت -١٣اعلی» می میرند و نھ زنده اند.نھ « -١٧ھمانطور کھ ھرگز بین کفر و دین و حق و باطل و راست و دروغ انتخاب نمی کنند تا بھ گمان خود ھر دو را داشتھ باشند، از ھر دو

یعنی حتی بین وجود و عدم ھم سرگردانند و ھنوز بر آفرینش انسانی وارد نشده -قرآن» ند.نھ ھستند و نھ نیست«محروم می مانند: » بنگر بھ آثار رحمت خدا کھ چگونھ زنده می کند مردگان را...«اند ھر چند کھ ظاھرا ھستند و راه می روند و نفس می کشند!

-۵٠روم

زنده ھستند و در نزد خدایشان «هللا کشتھ شده اند ھنوز زنده می خواند: مثال قرآن کریم کسانی را کھ در مسیر جھاد فی سبیل -١٨یعنی بھ حیات اخروی منتقل نشده اند و در این دنیا دارای حیات برتری شده اند و با مردمان زندگی می -قرآن» روزی می برند...

نیوی و زمینی ما، چھ ابعاد و اعماق و درجاتی کنند و از رزق برتری برخوردارند. و این نشان می دھد کھ ھمین حیات خاکی و دباطنی و نھان دارد کھ از آن بکلی بیگانھ ھستیم و متقین و مخلصین قبل از مرگ خاکی بھ آن وارد شده و در آن زیست می کنند:

- قرآن» براستی کھ پاکان در جنات نعیم ھستند و...«

آداب ورود بھ ابعاد و باطن حیات در ھمین دنیاست کھ عامھ بشری فقط با و ایمان و اطاعت از رسوالن زنده و تقوا و انفاق، -١٩بیجان ترین سطح این حیات سر و کار دارند. و حیات طیبھ، در قرآن کریم کھ حیات پاکان است درجھ ای از باطن ھمین حیات

ین درب ھم ایمان و اطاعت خالصانھ دنیاست کھ درب ورود بھ آن وجود پاکان و اولیاء و رسوالن عرفانی است. و روش گشایش امی باشد! یعنی پیامبران خدا، پیام آوران حیات برترند کھ مردم را دعوت بھ آن می کنند و انکار کنندگانش را وعده بھ از دست دادن

حیات پست ھمین حیات مادی و سقوط در دوزخ می نمایند کھ تجربھ مرگ و نیستی است. یعنی کفر و ایمان، دو راھی حیات برتر وتر (مرگ) است. و خداوند آفریننده حیاتھا و مماتھای بیکران است و خود اساس و مظھر حیات مطلق می باشد! و راھیان حیات ھای برتر در صعود بھ ھر درجھ ای از حیاتش با سیمائی از حیات خود حضرت حی روبرو و دیدارش می کنند و زنده تر می شوند.

لی جمالش، بھ مثابھ جمالی واحده از حیات و ھستی اوست در درجات! ورود بھ بھشت ھای الھی نیز در ھر وجھی از خداوند و تج - قرآن» خدای زنده را بپرستید!«ھر درجھ ای بھمراه دیداری از وجھ حی و قیوم پروردگار است:

ام حی و حاضر است کھ در دوران غیبت و بدان کھ محی الدین و محی الزمان و محی االنسان و محی الحق در ھر عصری ام -٢٠امام زمان، علیین ھستند. کھ شناخت ھر یک از آنان بھ تمام و کمال بھ مثابھ زنده شدن است زیرا وجودشان کانون علم زنده و

بدیع پدید می آفریننده است و خالق جدید، بیانگر وجود اینان است. زیرا احیاگران خلقت قدیم ھستند و ھر بار حیاتی جدید و برتر وآورند زیرا خودشان بدیع ھستند و لذا شناخت علیین نیز مستلزم شناختی بدیع است یعنی از طریق شناخت تاریخی و روائی نمی توان علیین دورانھا را شناخت زیرا این شناختی دھری است و اگر شناخت دھری برای ھدایت بشر در ھر عصر کفایت می کرد

بود. نیازی بھ امام حی نمی

در خطبھ ھای نادره اش تأکید کرده کھ در ھر عصری و از ھر انسانی کھ بخواھد ظھور می کند کھ ھر ظھوری از او (ع)علی -٢١نیز مطلقا جدید و بدیع و بی سابقھ است کھ ھر کھ این حقیقت را انکار کند بر او مرتد است و ھر کھ بر او مرتد باشد بر خدا مرتد

رشناسی و علی شناسی تاریخی و روائی ب. کھ این سخن علی بیانگر کل ادعای ماست کھ امام شناسی و پیغماست پس مرتد خداستاز (عج)کمترین کمکی بھ شناخت امام حی کھ نمی کند بلکھ بزرگترین حجاب این شناخت است ھمانطور کھ درباره ظھور جھانی امام

ھستند کھ وی را متھم بھ بدعت می کنند و می گویند آنچھ کھ او آورده رسول خاتم نقل است کھ نخستین منکرانش علمای اسالمی ربطی بھ اسالم ندارد و دین تازه ای است.

پس احیای حیات الھی در انسان خصمی مھلکتر از معارف دھری و روایی ندارد. یعنی تاریخی گری و اخبار پرستی! در این -٢٢

ع�ی رجوع کنید.» راز دھر«باب بھ کتاب

Page 138: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٧٩

یکصد و چھل و چھارمفصل ١۴۴

»وفا«حضرت اخلق الوافین) -خیرالوافین -اصدق الوافین -وافی -(وفی

Page 139: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٠

وافییا

دانیم کھ محور و اول و آخر ھر عھد و عھد چیست و وفا یعنی چھ؟ و می -۴٠بقره» وفا کنید بھ عھدم تا وفا کنم بھ عھدتان.« -١وفائی از رابطھ انسان و خداست و عھد بین خلق ھم ناشی از عھدی است کھ بین خالق و مخلوق است و نیز وفا! عھد، پیمان و

دھائی کھ قرارداد است و وفا ھم تعھد بھ مفاد این قول و قرار! عھد بین انسان و خدا ھمان حیات و آفرینش اوست و وفای بھ قراردادر این حیات و ھستی نھفتھ است و مفادش بواسطھ رسوالن الھی برای بشر مکررا قرائت شده و بھ یادشان آورده شده است کھ کل متن این قرارداد ھمان دین خداست. و انبیای الھی ھم نویسندگان و شاھدان بر این عھد و وفا بوده اند. و بھشت و دوزخ و اجر و

بھ این عھد است بھ تمام و کمال! کھ بخش ھائی از آن در حیات دنیا و مابقی در حیات اخروی محقق می شود جزا ھم عرصھ وفایکھ پس از مرگ رخ می دھد کھ بھ مثابھ تحقق تمام و کمال اجرای این موافقت نامھ بین انسان و خداست. و بیھوده نیست کھ فوت و

آدمی، عرصھ وفای بھ عھد بین انسان و خدا تماما رخ می نماید. زیرا وفات بھ وفات ھم در لغت از مصدر وفا است زیرا با وفاتمثابھ رویداد وفای زندگیست و ھر آنچھ کھ در زندگی رخ نموده و عمل شده است. پس وفات سرآغاز وفای بھ عھد زندگی می باشد

گذرد! پس وفات ما، وفای او با ماست! پس بمیزانی عھدی کھ بین انسان و خدا منعقد شده است: عمر، یار است کھ بر ما بھ وفا می کھ بر خود و او جفا کرده ایم از این وفایش ھراسانیم!

بھ مثابھ - ٢ پس خدا بھترین و مھربانترین و بخشنده ترین وفاکننده بھ عھد خویش است با خلقش! و این وفای بھ عھد نیز تمامااست بطور متقابل! پس بمیزانی کھ اسماء و صفاتش را در جان و حیات خود وفای بھ اسماء و صفات او در حیات و ھستی بشر

درمی یابیم و می شناسیم از آن برخوردار شده و حقوقشان را ادا می کنیم و این ھمان وفای ما بھ خداست زیرا خداوند در ما و اسماء و صفاتش پاسخگو باشیم پس بایستی آنھا زندگی ما از راه اسماء و صفاتش حضور دارد و عمل می کند. و ما ھم باید بھ این

را بھ خوبی بشناسیم. زیرا خداشناسی جز از راه شناخت اسماء هللا ممکن نیست. پس این کتاب ھم کتاب وفای بھ عھد است و عھدنامھ بین انسان و خدا!

رزقی کھ می بریم عھد خدا و قولنامھ او کل تن و دل و جان و روان و زندگی بیرونی ما و جھانی کھ پیرامون ماست و نعمات و -٣با ماست. پس عھد خدا با ما المتناھی و ورای حساب است و بمیزانی کھ بر خود و حیات و ھستی معرفت داریم عھدنامھ الھی را با

بھ آن وفا می نمائیم! و اما وفای ما بھ عھد او ھمان دین اوست کھ ھم در فطر ت ماست کھ خود قرائت و درک می کنیم و طبعااسمای اوست و ھم در بیرون از ما بواسطھ ھزاران رسولش بر ما خوانده شده و آنرا از بر می دانیم کھ ھمان اخالق الھی است و

شریعت ھا!

پس بی عھدی و بدعھدی ما بھ خداوند یعنی بی توجھی و انکار دینش مصداق کمال جفا و خیانت ما بھ اوست ولی این جفا بھ او - ۴ی نمی رساند بلکھ کل لطمھ اش بخود ما بازمی گردد در دنیا و آخرت: آنکھ با تو (رسول) بیعت کرده، براستی کھ با خدا لطمھ ا

بیعت نموده و دست خدا باالی دستھای شماست. و آنکھ عھدش را شکست براستی کھ بر خود شکست و آنکھ وفا کرد پس او را - ١٠فتح» اجر عظیمی است.

عین وفای ما بخودمان است و جفای ما بھ او عین جفای ما بخودمان است چرا کھ او فطرت و جان ماست کھ بھ وفای ما بھ او -۵ما اعطا نموده و منزه از آن شده است. ولی اگر بھ او و فطرت و ناموسش وفا کنیم با ما ھمنشین و یگانھ می شود و اینست اجر و

لکھ خود آنھا را تباه می کنیم و بھ دوزخ مرگ و نیستی دچار می شویم! پس وفای فوز عظیم! وگرنھ چیزی از ما بازپس نمی گیرد ب او با ما در ھر صورتش، عین وفای ما با او و با خودمان است.

و کسی کھ بھ عھد خود «اگر بھ او وفا کنیم بھ وفاھای فوق حساب و قراردادش نائل می آئیم و آن محبت و ھمنشینی با اوست: -۶ - ٧۶آل عمران» دوستش دارد. وفا کند خدا

و اما برترین وفایش، لقای اوست در دو جھان! کھ وفائی فوق برنامھ و حساب است بخصوص اگر در این جھان باشد! و لذا - ٧فوق وفایش بایستی وفات کرد از برای ھر لقایش! و گاه حتی بدون این وفات ھم وفای فوق وفایش را ادا یبرای حصول بھ این وفا

- قرآن» آرزوی مرگ می کردی قبل از آنکھ دیدارش کنی حال آنکھ دیدارش کردی!«می کند:

بھ عھد خدا وفا کنید تا شاید اھل ذکر بھ مال یتیم نزدیک نشوید... پیمانھ را عادالنھ وزن کنید... بھ عدل سخن نمائید... و« - ٨یعنی با وفای بھ عھدنامھ ام (دین) شاید مرا در دلتان بھ یاد آورید کھ این یکی از بزرگترین وفای برتر فوق -١۵٢انعام» شوید.

Page 140: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨١

کران است کھ کھ این مقام ذا -قرآن» ھر کجا باشید او با شماست.«حساب خدا بھ متقین است کھ عین وقوع ھمنشینی با آنھاست: - قرآن» درباره وحی از تو می پرسند بگو از ذاکران بپرسید!«حامالن وحی وحی ھستند و لذا دارای علم وحی می باشند:

پس وفای بھ عھد خدا دو نتیجھ کلی دارد: یکی اینکھ نعمات او را درمی یابیم و از آن برخوردار می شویم و دوم اینکھ بھ محبت - ٩ - قرآن» بھ چیزھائی از خدا می رسید کھ در گمان شما نمی گنجد.«و لقای اوست: او می رسیم کھ ذکر

پس وفای ما بھ او بسیار ناچیز است و وفای او بھ ما کل حیات و ھستی المتناھی اوست کھ وجھی از آنرا بی آنکھ بخواھیم بھ -١٠ عھدش می یابیم. ما بخشیده است کھ ھمین حیات دنیوی ماست و وجوه برترش را در وفای ما بھ

کتاب خدا، عھدنامھ او با ماست پس تا مفاد این عھدنامھ را نخوانیم چگونھ بھ آن وفا کنیم! -١١

در قیامت کل نفس شما بھ تمام و کمال وفا می شود... و ھمھ اعمالتان وفا می شود... و بھ صابران در ورای حساب وفا می « -١٢ - ١٠زمر -١١١ھود -١۶١آل عمران» شود...

ع�ی

Page 141: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٢

یکصد و چھل و پنجمفصل ١۴۵

راستی - »صدق«حضرت اخلق الصادقین) -اصدق الصادقین -مصدق -صدیق -(صادق

Page 142: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٣

یا مصدقصادق یا

لفظ صدق و کذب ھمچون ایمان و کفر، فراوانترین لفظ قرآنی است و مترادف ھمدیگرند یعنی کذاب، کافر است و صادق ھم -١مؤمن! و خدا صادق و مصدق است ھمانطور کھ مؤمن است. و کتابش، صدق اوست و پیامبران و اولیایش ھم صدیق کنندگان او و

صادقان کسانی ھستند کھ بھ خدا و رسول و «کتابش ھستند. و بزرگترین موضوع صدق الھی در کتابش ھمین کتاب اوست و آیاتش: کھ این مضمون در قرآن فراوان است. پس نشانھ صدق بنده ایمان او بھ خدا و رسول -١٩حدید» کتابی کھ آورده، ایمان آورده اند...

و کتاب است و نشانھ ایمان ھم اطاعت از رسوالن زنده است و دین زنده! زیرا کافران و کذابان ھمواره حامی خدا و رسول مرده و ده و حاضر را انکار می کنند. و لذا اشد فریاد و واویالی الھی بر دین قدیم و سنت پدران ھستند یعنی خدا و رسول و کتاب و دین زن

این کذابان است کھ در جای جای قرآن حضور دارد: فویل للمکذبین!

و اما صدق الھی قبل از رسول و کتاب و دینش، حیات و ھستی ماست کھ بما اعطا فرموده است و صدق ما در قبال صدق خدا ھم -٢آیا براستی چند درصد مردمان این امر را - ٨واقعھ» ما شما را آفریدیم پس چرا تصدیق نمی کنید.«تی است: تصدیق این حیات و ھس

قلبا تصدیق می کنند و باورش دارند و با این صدق و ایمان زندگی می کنند؟ بسیار اندک! اگر مکررا فرموده کھ فقط اندکی ایمان مان و تصدیق است کھ حیات و ھستی ما از اوست و او ما را آفریده و دمادم ھم می دارند و بھ یاد می آورند معطوف بھ ھمین ای

آفریند و خلق جدیدی برپاست!

منافقان حداکثر خلقت قدیم را از او می دانند یعنی واقعھ بھ دنیا آمدن و خلقت حضرت آدم را. ولی اندکند کھ آفرینش او را در -٣ - قرآن» شما و اعمالتان را آفریدیم.«و درک و تصدیق کنند: لحظھ بھ لحظھ امیال و افعال خود باور

سرچشمھ ایمان و صدق، ایمان و تصدیق حق در لحظھ بھ لحظھ حیات و ھستی ظاھری و باطنی خویشتن است و اینست صدق! -۴شتی و نعیمی یعنی اھل صدق در دو جھان حیات بھ -١١٩مائده» امروز صادقان از صدقشان برخوردارند و آن بھشت خداست.«

دارند! پس بزرگترین نشانھ و دلیل صدق آدمی حیات و ھستی جاری و زنده اوست. بھشت اجر صدق است و دوزخ عذابھا ھم جزای - ٨٧نساء» کیست صادقتر از خدا در سخن.«تکذیب خدا در آفرینش است. بدان!

- قرآن» چون عذاب ما نازل شد کافران باور می کنند...«ھمھ بھ صدق خدا باالخره ایمان می آورند و کافران بوقت نزول عذاب: -۵

آنچھ کھ ایمان و مؤمن خوانده می شود ھمان صادق و مصدق است. تصدیق خدا و رسول و کتاب و دین زنده بھ زبان و ذھن و -۶وبھ نموده و بھ مال آنانکھ بھ خدا و رسول ایمان آورده و ت«دل و عمل! و عمل اطاعت از رسوالن زنده، آخرین حجت صدق است:

- ٨حشر -١۵حجرات» و جان و خانمان جھاد کردند... و ھجرت نمودند و... اینان صادقانند.

پس ادعای صدق و راستگوئی و بی ریائی در کافران یک دروغ محض و آشکار است. بی تقوایانی کھ فحشاء و بی حیائی و بی -٧صادق نیستند و بیش از ھمھ دروغ می گویند و ریا می کنند. کسی کھ آفرینش ادبی خود را صدق می خوانند حتی در بی تقوائی خود

الھی خود را باور ندارد و قوانین خدا را در زندگیش درک و تصدیق نمی کند چگونھ می تواند اصال با خودش صادق باشد! زیرا ین قوانین عملی و جاری را درک و تصدیق آنچھ کھ در زندگی آدمیان عمل می کند حقوق و قوانین الھی در فطرت است و آنکھ ا

ندارد پس صدقش چھ معنائی دارد!

کافران، کسانی را کھ تقوا پیشھ اند ریاکار می خوانند چرا کھ حاضر نیستند بھ شیطان پاسخ دھند و تبعیت کنند. آنانکھ در بی -٨نیستند و لذا شیطان آنھا را رسوا می کند: تقوائی خود را صادق می دانند مریدان شیطان ھستند و حتی با شیطان ھم صادق

- قرآن» شیطان بھ امر خدا بسراغ کذابان می رود تا رسوایشان سازد.«

فقط خداست کھ صادق است. پس ھر کھ بھ او و رسولش ایمان آورد و اطاعت کرد اصال می تواند صادقانھ زندگی کند و بدون -٩! زیرا ھمھ حیات و ھستی و نعمات ما از اوست پس صادق بودن و مؤمن بودن بھ او و دروغ و ریا اموراتش را اراده و اداره نماید

Page 143: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٤

اطاعت از او و رسولش بھ ما امکان صادق بودن با خودمان را می دھد! کافران مطلقا توانائی صادق بودن با خود را ندارند و این اس و جنون می کشاند و رسوائی!بزرگترین عذابشان است کھ آنان را بتدریج بسوی پریشانی و اختالل حو

بزرگترین دروغ کافران و بی تقوایان و مریدان نفس خود دعوی راستگوئی و بی ریائی آنھاست. چگونھ کسی کھ خود را نمی -١٠شناسد می تواند صادق باشد با خود و دیگران؟ و خودشناسی حقیقی فطرت و نیازھای خویشتن، اجر صداقت است و صداقت اجر

از خدا و رسول است. پس کافران را ھیچ خودشناسی نیست اال توجیھ توھماتشان کھ جز رسوائی بھ بار نمی آورد! ھمچون اطاعت مکاتب دروغین خودشناسی روانکاوانھ این دوران کھ توجیھ و تقدیس جنون و جنایات و مفاسد اخالقی است.

زنده و دین زنده است و برترین صفت الھی در بشر است پس عرفان نفس اجر صدق است و صدق ھم اجر اطاعت از رسول -١١ کھ موجب اتصال و اتحاد انسان با جھان ھستی می شود و این بھشت است.

صادق کسی است کھ با حیات و ھستی خود صادق باشد یعنی قوانین عالم وجود را بشناسد و آنرا تبعیت نماید. و این مستلزم -١٢ وری و ایمان بھ خدا و رسول و اطاعت از دین اوست.عرفان نفس و خداشناسی و خدابا

صادق بودن، بزرگترین ارزش و اجر انسان در زندگیست و صدیقین در کتاب خدا در کنار انبیاء ھستند. زندگی صادقانھ ھمان -١٣قان از صدقشان سود امروز صاد«زندگی بھشتی است اگر انسان بتواند! پس صدق، قدرت و اراده الھی می طلبد و کار کبیری است.

- ١١۵مائده» می برند و آن بھشت نعمات است.

و این وقتی -قرآن» و در آنجا ھر چھ اراده کنند ھمان می شود.«غایت صدق ظاھر و باطن آدمی در بھشت واقع می شود: -١۴و این مقام صدیقین محقق می شود کھ آدمی با فطرت الھی خود متصل شده باشد کھ حضرت حق است و کانون قدرت کن فیکون!

است یعنی یکی شدگان و موحدین!

پس مپنداریم کھ صدق و بی ریائی و راستگوئی کار سھل و ساده ای است بلکھ سخت ترین و بزرگترین کار ممکن است. -١۵ صادق جز خدا نیست زیرا ھر چھ کھ اراده می کند ھمان می شود و ھر وعده ای کھ بھر کسی می دھد وفا می شود!

صادق بودن یعنی یگانھ بودن! و یگانھ خداست کھ اول و آخر و ظاھر و باطنش یکی است. -١۶

پس صدق برخاستھ از اشد قدرت جان و اراده است کھ انسان ھمان باشد کھ می خواھد باشد و باید باشد و ھست! پس صادق -١٧صادق نمی توانیم بود. واجد وجود شدن ھمان بودن یعنی موجود بودن و صاحب وجود بودن است چون صاحب وجود خود نیستیم

شرایط دین خداست! دین خدا راه و روش وجود یافتن و صادق شدن است یعنی الھی شدن!

ع�ی

Page 144: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٥

یکصد و چھل و ششمفصل ١۴۶

باال بردن - »تعالی«حضرت العلیین) ااعلی -متعال -علی -ااعلی -(عالی

Page 145: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٦

متعالیا

است کھ آن نیز از » علی«اسمای الھی در قرآن کریم و در لغت بمعنای باالرونده و باالبرنده است و اسم و صفت فاعلی متعال از - ١اسمای الھی است. و می دانیم کھ علی ھمچون هللا و رب ھمھ اسمای دیگر را با خود داراست کھ بیشترین قرینھ اش عظیم و کبیر

براستی عالیترین اسم خداست و ھر کھ بھ آن تمسک و توسل و توصل یابد متعال می شود است کھ در آیات کثیری آمده است. پس یعنی عالی می گردد و در روند تعالی المتناھی قرار می گیرد ھمچون ھمھ علیین و علی واران تاریخ کھ در حیات و مماتشان این

ذکر ھمھ عارفان علیینی است.» علی«لذا اسم تعالی در پیروانشان ادامھ دارد و تا عرش اعلی الھی باال می روند! و

اسم علی و متعال، اسم فرارونده خداوند است و لذا آن اسمی است کھ ھمھ سائر اسماء هللا و ذات احدیش را از ھر نسبتی کھ -٢ت مکرر قرآنی در یشرکون! کھ یکی از آیا عمابندگانش بھ او می دھند مبرا می سازد و ھر شرک و شریکی را می زداید: و تعالی

عرفانی خداوند در میان خلق است: او برتر است از ھر آنچھ کھ بھ او نسبت می دھند و توصیفش می کنند و ھمتایش -تسبیح علمی قرار می دھند! و بھ اینگونھ عارفانش را مستمرا بسوی اعالئیت ذاتش باال می برد و می گوید: تعالوا! باز ھم باالتر!

و عارفان واصل ھمان -۶٠نحل» براستی کھ برای خدا مثل اعلی است.« -٣۵محمد» تید چون خدا با شماست.شما اعالء ھس« -٣و لذا علیین در آخرالزمان مظاھر تجلی دوگانھ » رسول در شماست.«مثل اعالی خدا بر روی زمین ھستند! و این علیین ھستند کھ

لی است.علی ھستند! باطنشان محمد و تجلی بیرونی آنھا ع -محمد

علی و عظیم و کبیر سھ اسم پیوستھ و متحد الھی در کتابش ھستند کھ -٩رعد» دانای پنھان و عیان و کبیر و متعال است.« - ۴عرش اعالئیت و عظمت و کبریائی خدا را حمل می کنند و تشخیص منطقی معنای این اسم کاری بسیار کبیر است و محال! شاید

بزرگی افقی، عمودی و عمقی است کھ عظیم بیانگر وسعت آفاق است و کبیر بیانگر وسعت عمودی و بتوان گفت کھ بیانگر سھ نوع ارتفاعی است و علی و متعال ھم بیانگر وسعت عمقی و باطنی و انفسی! کھ این بیان و تشخیص کمابیش عرفانی و قرآنی است

است در آیة الکرسی کھ ھمان عظمت آفاق است. و ھمانطور کھ بزرگی کرسی الھی کھ کائنات است بھ اسم عظیم تعریف شدهکبریائی حق در آسمانھای ھفتگانھ است کھ بزرگی و رفعت ارتفاعی است. و اسم علی ھم ھمواره برای امر شفاعت و خلق جدید

عال نامیده است.از سوره رعد ھم دانای پنھان و عیان را کبیر و مت ٩آمده است کھ امری باطنی و انفسی است. ھمانطور کھ در آیھ

معطوف بھ رجعت و عظمت و بزرگی باطنی و روحانی و عرفانی و علمی است -۵ پس متعال و علویت و اعالئیت حق اساساھمانطور کھ در بسیاری از آیات دعوت بھ تعالوا (باال بیائید) دعوت بھ جھادھای بزرگ معنوی و باطنی و عرفانی است کھ قدرت

ی کند زیرا ھر جھادی حتی بیرونی مثل قتال با کفار نیز مستلزم تعالی روح است و از جان گذشتگی کھ روح را طلب یا امتحان ممی باشد زیرا کل دین خدا جز امر بھ » تعالوا«موجب تعالی برتر می شود. و لذا در قرآن کریم بسیاری از امور الھی بھ خلق امر بھ

تعالی روح نیست.

لھی علیین ھستند کھ مظھر کتاب هللا و ام الکتاب و علم لدنی می باشند کھ در قرآن تعریف شده است برترین عالین و اعالھای ا -۶ کھ نشان می دھد اعالئیت و متعال بودن امری باطنی و علمی و عرفانی است کھ تماما از کتاب خداست.

می دھد کھ بزرگیھای آفاقی و آسمانی ھم ناشی ولی در عین حال اسم علی در ھمھ جای قرآن با عظیم و کبیر است و این نشان -٧می گوید کھ راھھای آسمان (ع)از بزرگی باطنی و علویت روح است و علی و متعال بودن اساس عظیم و کبیر است ھمانطور کھ علی

را بھتر از زمین می دانم!

است مقدم بر ظاھر و اساس بزرگیھای و دیگر اینکھ جھان ھستی ظاھر در ازل باطن و نھان بوده است پس باطن کھ اعالء - ٨ -قرآن» شما اعالء ھستید زیرا خدا با شماست.«عرصھ ظھور می باشد!

Page 146: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٧

نشان می دھد کھ کبیر و متعال، ظاھر و باطن یکدیگرند یعنی کبریائی آسمانھا، مظھر » دانای غیب و شھود کبیر و متعال است.« - ٩ت و کبیر ھم ظھور متعال می باشد و عظمت و عظیم بودن کرسی ارض و کائنات اعالئی باطنی حق است. پس متعال، باطن کبیر اس

ھم بھ مثابھ آفاق این کبریائی و اعالئی است!

ولی امر خدا در دینش بھ خلق نھ امر بھ عظیم و کبیر شدن کھ امر بھ علوی و متعال شدن است یعنی عظمت باطنی و روحانی -١٠ مت و کبریائی را طلب می کنند کھ عرصھ ظاھر است، کافرانند!و علمی و عرفانی است. و آنانکھ عظ

یعنی مؤمنان -٣۵محمد» شما اعالترید چون خدا با شماست پس ھرگز از کافران مھراسید و تسلیم کفر و ستمشان نشوید.« -١١راس و تسلیم نشوند. یعنی بایستی متکی بھ عظمت باطنی و روحی و ایمانی خود باشند تا در قبال عظمت ھای مادی کافران دچار ھ

مؤمنان بایستی علوی باشند اگر مؤمنان ھستند! تعالوا!

می فرماید کسی کھ امروزش چون دیروز باشد از ما نیست! یعنی علوی نیست یعنی اھل تعالی و متعالی نیست! پس (ع)علی -١٢الی، باطن است و روش آن عرفان نفس! این تردیدی نیست کھ برای علوی بودن بایستی اھل باطن و معرفت نفس باشیم. راه تع

و امامیھ است. کسی کھ امروزش ھمطراز دیروز باشد بطرز اجتناب ناپذیری دچار شرک می شود زیرا خداوند (ع)ھمان مکتب علیھر آن «زیرا دائما در حال تعالی است زیرا متعال است پس اگر با او نباشیم ظن دیروز خود از خداوند را می پرستیم کھ دیگر نیست

یعنی ما ظن خود از او را بجای او می پرستیم و شرک یعنی ھمین! پس فقط علویان مشرک نیستند! -قرآن» در شأن دگرست. علویان متعالی نھ تاریخی!

ع�ی

Page 147: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٨

یکصد و چھل و ھفتم فصل

١۴٧

سیطره - »تسخیر«حضرت ر -(سخیر اوحد المسخرین) -اخلف المسخرین -المسخریناکل -اسخرالمسخرین -مسخ

Page 148: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٨٩

ار و یا مسخرسخ یا

احاطھ و تسخیر الھی نسبت بھ عالم و آدم را ھمھ اسمایش معنا و تصدیق و تفھیم کرده اند چرا کھ ھمھ از ذاتش و در ذاتش و با -١ان محول کرده و رحمانی ھمھ قلمرو تسخیرش را بھ انسذاتش و بھ سوی ذاتش و برای ذاتش ھستند. ولی عجب است کھ حضرت

چھ در آسمانھا و زمین است مسخر شما نمود و نعمات ظاھری و باطنی را آیا ندیدی کھ خداوند ھر« آورده است:بھ تسخیر آدمی درو آنگاه پس از -١٣اثیھو ج ١٢کھ این مضمون بارھا در آیات دیگری نیز آمده است از جملھ نحل -٢٠لقمان» ...بر شما کامل نمود

تذکر این رحمت و سخاوتش ما را بھ تفکر و تعقل امر نموده است تا حقیقت این امر را فھم نمائیم!

ین این تسخیر جھان ھستی بواسطھ انسان بھ امر الھی را تنھا کسی کھ در تاریخ اسالم معنا نموده کسی است کھ خود نخست -٢و مختصر را انسان کبیر و انسان را جھان صغیر خوانده است و این نابترین وھستی کھ جھان )ع(مظھر این تسخیر است. یعنی علی

ن آیات الھی است. مفیدترین تأویل و تعین ای

می باشد کھ ھمھ اسماء الھی در فطرت آفرینش ازلی انسان نھاده » علم االسماء کلھا«بیان دیگر این آیات تسخیری قرآن ھمان -٣فعالیت این تسخیر بایستی درباره این اسماء احیاء و و شده است و کل جھان ھستی مظاھر این اسمای او می باشند پس برای درک

کرد و خالق جھانھای )ع(و استخراج کنیم ھمانطور کھ علی ءبواسطھ عرفان نفس آنھا را در خود احیا هللا در فطرت خود علم یابیم و برتر شد و خلیفھ خدا!

تفکر و تعقل نمایند آنھائی کھ درباره مقام خالفت اللھی انسان در قرآن تردید دارند کافی است کھ درباره این آیات تسخیری -۴او شب و روز و ماه و خورشید را مسخر شما ساخت و عالم ستارگان بھ «امر بھ این کار نموده است: ھمانطور کھ خداوند ما را

- ١٢لنح» .بزرگ برای اھل تعقل می باشد ئیفرمانش در تسخیر شمایند در این نشانھ ھا

می یابیم کھ چرا فورا این ل راز یکی از بزرگترین سوگند الھی بھ مواقع نجوم را بھتر در پس از منظر این آیھ در سوره نح -۵منشأ نجوم است کھ نور اسماء هللا بر جان مؤمنان می تابد و ام الکتاب را در از سوگند را معطوف بھ قرآن کریم می نماید. زیرا

نسان: لق جدید اجانشان احیا و برپا می کند کھ این اساس اقتدار الھی و مقام خالفت اللھی انسان و قرآنی شدن جان است و اساس خماه و خورشید ھم در و «و سپس می فرماید: ١- ٣رحمن ».ن تعلیم داد قرآن را و آفرید انسان را و آموختش بیان راخدای رحم«

از سوره نحل می باشد.١٢کھ این ھمان راز آیھ -۴رحمن» .کارند

الھی انسان نیست چرا کھ ھمھ اسماءدر حقیقت کتاب حاضر از این منظر چیزی جز تبیین و تصدیق این تسخیر الھی جھان در -۶زیرا در آیھ ،از منظر عرفان نفس شناختھ می شوند و اسماء الھی را در اھلش احیا می کند بھ میزان طلب و تقوا و مجاھده نفس

ان ھ نعمات پنھان و آشکارش را بھ انسماز سوره لقمان پس از مسخر نمودن آسمانھا و زمین برای انسان، می فرماید کھ ھ ١٠سمانھا از راه دریافت نعماتش و ادای حقوق آن است. و اینکھ طبق آبخشیده است. پس درمی یابیم کھ درک و کشف و فتح زمین و

از نعماتش روی گردان است. زیرا انسان بواسطھ نعماتش از ظلمات عدم و خودپرستی و وسوسھ ھای کالمش، آدمی عموما استحقاق فتح این تسخیر را می یابد بھ تمام و کمالش! )ع(علیون رھا می شود. و لذا کسی چ یشیطان

و بدان کھ ھر مؤمن عارفی بھ درجھ ای از طریق استعالء و پاالیش نفس امکان فتح این تسخیر را داراست و الاقل در یکی از - ٧ھ ای از معیت الھی جبھ معنای در این فتح تسخیرای از اسمایش بھ وجھی از این تسخیر نائل می شود. و باید دانست کھ ھر درجھ

ھوی پروردگار کھ بھ معنای کمال این انتاناو جلوه ای از تجلی وجھ اللھی است در قلمرو ھواللھی، انت اللھی و انا اللھی و نھایتا تسخیر و خالفت است.

Page 149: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٠

می گردد و فطرت هللا را در فطرت بشری و بدان کھ اسماء هللا در نھایت بھ نور لقای تجلی پروردگار است کھ در دل و جان احیا -٨باشد می کھ این لقای رب حاصل کمال ذکرهللا کثیرا حاصل می آید کھ دین خالص خدا در قرآن کریم است.» دین قیم«و برپا می سازد

کھ ھمان ذکر اسماء هللا است کھ بمعنای عرفانی کردن این اسماء در فطرت است.

د منور می شوند زیرا دارای نور ذات پروردگارند. و این بھ ھمت ذکر نظ کلمات ھم چون بر دل نشینزیرا اسمای الھی حتی بھ لحا -٩قرآن را برای اھل ذکر سرگشائی کرده ایم. آیا اھل ذکری «کھ ترجیع بند کل قرآن است. زیرا کھ » تا شاید مرا بھ یاد آورید«است. - قرآن ».ھست

ھمان اسم در آفاق بھ رؤیت ذاکر می رسد و این لقای رب است و چون جمالی ھر اسمی از اسماء هللا چون بر دل نشیند تجلی -١٠نور جمال و جمال نوری این اسم دیدار شود بھ جان باز گردد و وجود ذاکر را تسخیر و فتح کند و بدینگونھ تسخیر وجھی از جھان

ی ذاکر فتح می شود. این واضح ترین بیان ممکن از فتح تسخیر آسمانھا و زمین در انسان است کھ ھستی در زمین و آسمانھا برا !برای نخستین بار آشکار شده است. و این بیان وقوع خالفت نیز می باشد

سلموا تسلیما در حقیقت بمیزانی کھ آدمی دل و جان و تن و اعمال و اراده خود را بھ تسخیر امر الھی و رسولش درمی آورد و -١١ می شود جھان ھستی ھم بھ تسخیر وجود آدمی درمی آید. پس این تسخیر عین خالفت است.

پس انسان بمیزانی کھ مسخر اراده پروردگارش می شود جھان ھستی ھم بھ تسخیر اراده اش درمی آیند و این ھمان است. پس -١٢ والئی است. -حبی -شھودی -این تسخیر تماما عرفانی

و امام معصوم کسی است کھ مصداق تمام و کمال آیات مربوط بھ تسخیر است و لذا او را خلیفھ خدا و مظھر ھمھ اسماء هللا -١٣آمده است. و این دعا را بایستی، دعای خالفت اللھی امامان » زیارت جامعھ کبیر«می دانیم کھ شرح این حقایق بھ تمام و کمال در

مخلص کھ در والیت معصومی زیست می کنند بھ درجات مشمول این تسخیر و والیت می شوند یعنی دانست. و لذا فقط شیعیان خلیفھ امام می شوند.

ن شده ھمانا استخاره است یعنی توھم و یولی متأسفانھ از روح و قدرت خالفت تسخیری خداوند آنچھ کھ نصیب عامھ مسلم -١۴و بھ نظر می رسد ماھیت این تسخیر مشرکانھ بھ رگردانی بھ قصد رفع حاجات آنی! گمانی از تسخیر الھی آنھم بھ وقت اضطرار و س

آنانکھ خدا و رسول و آیات الھی را بھ تمسخر می گیرند «ھمانطور کھ فرموده: سمت و سوی مسخرگی و تمسخر الھی می رود.گی وجدان فردی ھستیم کھ می خواھد بھ مسخر - نوعی خودو در جریان استخاره بوضوح شاھد » خدا ھم آنھا را مسخره می کند.

دینی تصمیم و عمل خودش تبرئھ کند. این ھمان تمسخر خدا نسبت بھ مشرکان -واسطھ استخاره کردن، خودش را از مسئولیت عقلی رجوع فرمایید.» حضرت سخره«است کھ معارف الھی را بھ بازی می گیرند. در این باب بھ فصل

ع�ی

Page 150: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩١

ھشتم فصل یکصد و چھل و١۴٨

پوچ سازی و ریشخند - »سخره«حضرت اسخرالساخرین) -خیرالساخرین -(ساخر

Page 151: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٢

یا ساخر

دو صفت و فعل متضاد بر می خیزد کھ یکی تسخیر نمودن جھان ھستی برای انسان است بھ امر و اراده الھی » سخر«از مصدر -١ر«و آن اسم اعطا شده از اسماء و حقوق الھی کھ بھ بشر معکوس است یعنی سلب کردن ھر آنچھو دیگری واقعھ ای است. » مسخ

یعنی مسخره کننده کافران!» ساخر« است و این ھمان واقعھ مسخره شدن بشر بواسطھ خداوند است بھ فعل

و صبور و مھربان ھستند و ت و تسخیری کھ در جھان دارند آرام و قانع فمؤمنان و اولیای الھی کھ بھ درجاتی بدلیل قدرت خال -٢کنند با سالم و متانتی ءای اھل ایمان چون کافران و جاھالن شما را استھزا«حتی عداوت کافران را ھم با ادب برگزار می کنند:

و لذا کافران بخصوص آنگاه کھ نشانھ و کرامت و قدرت الھی از مؤمنان می -١١حجرات» بگذرید و شما آنھا را مسخره نکنید...تا از این طریق بھ گمان خودشان این -١۴صافات» .چون آیھ ای می بینند مسخره می کنند« نند بیشتر بھ تمسخرشان می پردازند:بی

را با کفرشان تسخیر نمایند با مسخرگی! پس تمسخر کردن ھم نوعی تسخیر کافرانھ و تالش مؤمنان تسخیر و فتح و کرامت الھی خود خداوند از کسی شرم و «ذا خداوند بھ مؤمنان می فرماید کھ شما مقابلھ بھ مثل نکنید بلکھ تسخیر الھی است و ل برای تسخیر

و آیات دیگر! ٧٩توبھ» حیا ندارد و بھ موقع آنھا را مسخره می کند...

دانیم کھ جنب هللا می -۵۶زمر» .کافران در آنروز (قیامت) می گویند: دریغا بر ما کھ در حق جنب هللا، غفلت و مسخرگی کردیم« -٣ھم چون وجھ هللا از القاب امامان و کامالن الھی است کھ بھ درجاتی دارای فتح تسخیر جھان ھستند پس دارای کرامات بزرگی می

و آیات و معجزاتی از آنان بروز می کند کھ مورد انکار و تمسخر کافران قرار می گیرد. و خدا ھم می فرماید کھ آنان را بھ باشندیم در اینجا نمی بینیم؟ آیا دیم و مسخره می کرداھل دوزخ می گویند چرا کسانی را کھ ما اشرار می شمر« مسخره خواھد کرد: یدزو

انی است کھ مؤمنان و اولیاء را مسخره می رتمسخر الھی نسبت بھ کاف زاین یک نمونھ ا -۶٣ص» چشمان ما نابینا شده است؟! کنند!

مسخرگی -تمسخر خدا نسبت بھ مسخره کنندگان مؤمنان و اولیای حق در حیات دنیاست کھ آن خودترین و اما یکی از واضح -۴کافران ظاھرا در صفوفی متحدند ولی قلوبشان از یکدیگر « چرا کھ !آنان بخودشان و بھ یکدیگر و در جمع ھای کافرانھ است

-قرآن» .منزجر است

- قرآن» خود را در ھدایت محض می دانند و در آن تردیدی ھم ندارد.« نافق کھدر حقیقت کافران و بخصوص کافران مشرک و م -۵مسخرگی آنھا را -در عواقب زندگی دنیوی و اخروی خود چنان بھ ھمان تسخیر معکوس الھی (تمسخر) دچار می شوند کھ گاه خود

مسخرگی جباران در تاریخ حضور -ین خودآشکار می بینیم و مسخره شدنشان بواسطھ یاران و پیروانشان! کھ یکی از نمادھای امی کنند و شاھان ھم از این مسخره شدن نوعی لذت ملیجک ھا و دلقکھای درباری است کھ بھ طرزی حیرت آور شاھان را مسخره

مسخرگی مشھور رضاشاه را بھ ھنگام تبعیدش ھمھ می دانند کھ قدم زنان با-دوزخی و شیطانی می برند و ارضاء می شوند. خودخود چنین می گفت: رضا شاه کبیر شاه شاھان! ای زکی! و می دانیم کھ او در تمسخر و لگد مال کردن مقدسات و بزرگان دینی

آنھائی کھ مؤمنان را مسخره «: الھی نسبت بھ مسخره کنندگان ایمان مؤمنان است ھایبسیار قھار بود. این نمونھ دیگری از تمسخر - ٧٩توبھ» .مسخره می کند و برای آنان عذاب الیم استمی کنند خدا ھم آنھا را

نویسان و مفسران قرآن انکار و کتمان شده اند کھ علت بسیاری از اسماء و افعال و صفات الھی در قرآن کریم بواسطھ اسماء -۶ است. » ساخر«اصلی آن فھم نشدن بر حق این افعال الھی است کھ از جملھ آن ھمین اسم

یکی از معجزات اسماء هللا کھ برای خود ما ھم بھ تدریج در نگارش این کتاب مبارک کامال رخ نمود ظاھر ساختن باطن متضاد - ٧الفاظ و صفات است کھ در اکثر اسماء هللا در این کتاب رخ نموده است کھ سراالسرار کلمھ است کھ راز واژگونساالری بشر در وادی

برمال کرده است و ما بھ قدرت این سر موفق بھ کشف بسیاری از معماھای وجود انسان شده را و مذھب زبان و ادبیات و فرھنگ ایم. از جملھ اینکھ چرا و چگونھ شیطان بھ اھل ایمان و ذکر و نماز و قرآن و معرفت نزدیک شده و آیات و حقایق الھی را در ذھن

Page 152: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٣

اھشان می کند. پس کشف این تضاد ذاتی جوھره کلمات بھ مثابھ بزرگترین و روانشان تبدیل و وارونھ می سازد و بدینگونھ گمر کشف در شیطان شناسی است و شیطان زدائی از نفس خویشتن!

یکی دیگر از تمسخر خدا نسبت بھ مشرکان و منافقان و مسخره کنندگان آیات و بینات و اولیای الھی ھمان پدیده مشھور بھ -٨دینی است. مثال فرد استخاره کننده جھت اتخاذ تصمیمی مھم و سرنوشت ساز در -مسخرگی عقلی -داست کھ نوعی خو» استخاره«

زندگیش، آنقدر استخاره می کند تا آن تصمیم مدنظر خودش، تأیید شود و بدینگونھ اراده و انتخاب خودش را کھ می داند ناحق است دیگری از بازی و مسخرگی نسبت بھ مقدسات است کھ وجدان و عقل ت الھی بگذارد. و این نوعئبھ حساب خدا و سرنوشت و مشی

مسخرگی در استخاره می شود. -خود چنین افرادی دچار خود

پس ھر تصمیم و انتخاب بشری اگر صادقانھ و مسئوالنھ باشد » اراده نمی کنید اال اینکھ خدا اراده می کند.« :خداوند می فرماید -٩مورد اراده الھی قرار می گیرد و خداوند آن انتخاب بشری را حمایت می کند حتی اگر انتخابی نادرست باشد. ولی فرد صادق و

و این معنائی از تسخیر اراده الھی در بشر است و اده و عقل برتری می رسد.مسئول در انتخابش ھمواره رشد می یابد و بھ ارمسخرگی در انواع استخاره ھا و تفأل -بیانی از خالفت اراده است. ولی آنانکھ با این حق بازی و مکر می کنند دچار جنون و خود

گری از مسخره شدن بواسطھ خداوند ین نمونھ دیمی شوند و در این بازی دچار استھالک و پریشانی عقل و اراده می شوند. و ا -قرآن» و خداوند کافران را مسخره می کند.«است.

پس تمسخر و تسخیر دو روی این اسم و فعل الھی در بشر است کھ بیانی دیگر از وحدت اضداد در قلمرو صفات الھی می باشد -١٠ از منظر ادراک بشری!

ع�ی

Page 153: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٤

نھمیکصد و چھل و فصل

١۴٩

ورود و پیروزی - »فتح«حضرت )اوحد الفاتحین -افتح المسخرین -مفتح -اسخرالفاتحین -افتح الفاتحین -فتاح -فاتح(

Page 154: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٥

اح یا فاتحفت یا بھ معنای گشودن، آغاز کردن، مسلط شدن و پیروز گشتن است و بھ معنای جدا کردن و حکم نمودن ھم آمده است کھ » فتح«- ١

ھمھ این کاربردھا در قرآن کریم بھ کار رفتھ است.

خداوند فاتح و فتاح است چون بر ھمھ خلقش از درون و برون احاطھ و اقتدار دارد زیرا خلقش پرستنده اویند و مفتوح! -٢

ید دار ھمھ دربھای خزائن جھان است و افتتاح کننده آنست! اح است زیرا کلخداوند فاتح و فت -٣

دربی دارد و کلیدی! و خداست کلید دار و گشاینده ھر دری! و درب ھر چیزی بر روی زمین در آسمان است ولی ھرچیزی - ۴» .و در آن روز آسمان گشوده می شود از دربھای متفاوتش« کلیدش در دل انسان است. کھ در قیامت ھمھ درھا گشوده می شود:

- ١٩نبأ

درھای دنیا بر روی زمین بھ سویشان گشوده می شود کھ ھمان دربھای دوزخ و آتش ،ولی آنان را کھ نھ دلی است و نھ ایمان -۵آنانکھ ما را فراموش کردند دربھای اشیاء را بھ روی آنان می گشائیم و مھلتی می دھیم تا مدتی شادی کنند و بناگاه آنھا را « است:

ون مادی است. ھمانطور کھ ھمھ علوم مادی و بغی از ھمین و این ھمان درب دنیا و دنیاپرستی و علوم و فن -۴۴انعام» .می گیریم طریق گشوده شدن دربھای اشیاء حاصل می شوند و این فتحی دوزخی است.

کلیدھای غیب نزد اوست «ولی علوم حقیقی از دربھای آسمان گشاده و فتح می شوند کھ کلیدش در نزد خدا و در دل مؤمنان است -۶... آنچھ کھ وعده داده شدید در و آنان را تعقل و علمی نیست زیرا دلھایشان قفل است« -۵٩انعام ».و جز او کسی آنرا نمی داند

- آیاتی از قرآن» آسمان است و سوگند بھ رب مشرقھا و مغربھا کھ آن در خود شماست اگر نگاه کنید.

ولی بدان کھ اساس ھر فتح الھی برای انسان کھ فتحی آسمانی و روحانی وبھشتی است ھمان فتح درب دل و فطرت است کھ گنج - ٧اسمای الھی در آن است تا با فتح کردنشان آن تسخیر الھی حصول یابد. و ھریک از اسمایش بھ مثابھ یک کلید دربی از آسمان است

از دل انسان مؤمن!

!ا فتحنا لک فتحا مبیناسرآغاز سوره فتح است: ان حیم کھ بزرگترین و مشھورترین فتح الھی برای بشر در قرآن ھمان فتمی دان - ٨و آنکھ با او است یعنی درب خدا بھ سوی بشر!» باب هللا«واقعھ والیت و امامت و بیعت با امام است چرا کھ امام بیان کھ آشکارا

!وی گشوده و فتح می گردد و لذا بھ نصرت و عزت الھی بر صراط المستقیم الی هللا قرار می گیرد بیعت می کند این درب الھی بریعنی خداوند ھر دری از آسمان رحمت و نعمت و ھدایتش را در وجود . پس فتاح خدا بر روی زمین خلیفھ اوست )١- ۴سوره فتح (

ی از این آسمان رحمت و ھدایتش از وجود امامش بر حسب بکھ ھر در است. خداامام قرار داده است کھ دست و چشم و کالم و اراده پس مذھب امامیھ، مذھب بر مؤمنان گشوده می شود کھ این استحقاق جز میزان ایمان و ارادت و اطاعت خالصانھ نیست! ستحقاقا

فتح و تسخیر جھان است بھ نور ایمان و عشق عرفانی!

نامیده شده است. و سوره حمد عصاره قرآن و » فاتحھ«حمد است کھ بھ ھمین دلیل می دانیم کھ درب فتح قرآن کریم سوره - ٩این درب کتاب خدا را گشود و اھل صلوة شد و بھ خداوند تقرب حی نمی توان یستون نماز ھم ھست کھ بدون اذن و ارادت بھ امام

دیدار و دریافت نور جمالش، خالفت آغاز و فتح می زیرا ھر فتحی بھ لقائی از پروردگار می رسد کھ با این یافت و دیدارش کرد! دریافت می گردد و ھمھ دربھای زمین و آسمان فتح می شود. درک و ،شود و با این فتح است کھ تسخیر الھی در جان مؤمن

و مذھب ان انسان است و این تسخیر فطری را فتح می نماید. جپس اسم فاتح و فتاح، تحقق بخش تسخیر آسمانھا و زمین در -١٠ و مسلک این فتح و تسخیر ھم جز مکتب امامیھ نیست نھ بقدرت شمشیر کھ بقدرت ایمان و عرفان و علم اسماء و عشق الھی!

ع�ی

Page 155: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٦

یکصد و پنجاھمفصل ١۵٠

شناخت و دریافت - »ادراک«حضرت ک ادرک -اخلق المدرکین -ابصرالمدرکین - المدرکیناعلی -ادرک المدرکین -(مدر

الخالقین)

Page 156: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٧

کدر یا م

مشرکان درک علمی درستی از « فھم باطنی و کشف حقایق نھان! واست رسیدن و در لغت بھ معنای گرفتن، دریافتن» درک «- ١یونس نعمتی از پروردگارش را در شکم ماھی درک نمی اگر « -۶۶لمن» .آخرت ندارند زیرا در اصل آن مرددند و بلکھ بر آن کورند

و بلکھ این خداست کھ دیده ھا را درک می کند و او لطیف و دیده ھا خداوند را درک نمی کنند...« -۴٩قلم» کرد رھائی نمی یافت... ١٠٣انعام» آگاه است.

درک الھی در باطن خویشتن ممکن نیست یعنی آدمی از سوره انعام در می یابیم کھ درک کردن بشری جز بھ ١٠٣در ھمین آیھ -٢بھ تحقیق شما را دیده ای « بایستی از نوری از جانب خداوند برخوردار باشد. یعنی شنوائی و بینائی و علمی از نزد خدا داشتھ باشد:

- ١٠۴انعام »ند.اینصورت کور می مابینا شد بینائی یافتھ است و در غیر خودکھ بھ آمد پس ھر تاناز جانب پروردگار

ھمھ تفاوتھای بین انسانھا از و خوانده می شود. » ادراک«در فرھنگ قرآنی، فھم اسرار عالم غیب و حقایق نھان جھان ھستی - ٣آیات الھی است کھ کافران منافق دارای پست ترین درکھا از جھان و باطنی و قلبی و روحانی یست کھ فھمآنھادرجھ و میزان درک

-١۴۵نساء ».براستی کھ منافقان در پست ترین ادراک ھستند« ھستند:

و بر عالیک می شود یعنی تا خداوند آدمی را نگرفتھ باشد و انسان بھ خدا نرسیده باشد دارای درکی در م ،آدمی از درک الھی -۴و -١٠٣انعام ».را درک می کند دیده ھا خداوند را درک نمی کنند بلکھ این خداست کھ دیده ھای شما«حق از جھان نمی شود:

سپس دیده ھای ما او را دیدار می کند از طریق دیده ای کھ از سوی او بما رسیده است کھ اگر از این دیده الھی جھت خودشناسی و ».و آنگاه ھر کھ بر خودش بینا شد بیناست و در غیر اینصورت کور می ماند«عرفان نفس بھره نگیریم آنرا از دست می دھیم:

زیرا بسیاری از اھل ایمان کھ از نزد امام خود نور و بصیرتی می یابند بھ جای معرفت نفس بھ تجسس در احوال دیگران -١٠۴انعامسس را عرفان می نامند در حالیکھ ابتالی بھ شیطان است. ما در رابطھ با جبر می آیند و لذا این نور را از دست می دھند. و این ت

ین طریق خود را برای ھمیشھ کور و د کثیری از این جماعت ھستیم کھ بھ انی ما را مطالعھ می کنند شاھد تعداکسانی کھ آثار عرفاآنانکھ از میانھ راه ھدایت بھ سراغ شیطان رفتند خداوند آنھا را کور و کر و « کر و گنگ می سازند و این عذاب عظیم الھی است.

-قرآن ».گنگ می سازد و این عذاب عظیم است

ھ کبگوئید «درک اصلی خداست. تا او ما را درک نکند و درنیابد ما او و عالم غیب او را درک نتوانیم نمود: پس درک کننده و م - ۵این ھمان دیده الھی است کھ بھ سوی ما می آید. بھ شرط آنکھ از این دیده جھت شیطنت و -قرآن »پروردگارا بر ما نظر فرما! -قرآن» .اگر آنان را خیری بود کور و کرشان نمی ساختیم« دستش ندھیم.تجسس بھره نگیریم تا از

پس کانون درک ھمان دل است. دل شقی و کور و کر درکی -قرآن» می بیند...و آنرا کھ دلی است و بھ گوش دل می شنود « - ۶ سیمای خدا را نمی یابد.صدا و ئی از جھان دارد و دل زنده و لطیف و بینا و شنوا ھم جز اشقیانھ و ظلمانی و غوغ

مانی، درک رحیمی،سفل دو غایت ادراک بشرند: درک رحبھ تعداد اسماء و مدارج الھی، ادراک داریم کھ درک اعلی و درک ا -٧ درک برزخیدرک شھودی، درک حقیقی، درک مکاشفھ ای، درک ایمانی، درک کافرانھ، درک بھشتی، درک دوزخی، درک حکیمی،

و...

کھ درک اعلی در دست علیین است کھ نور علی عظیم و علی کبیر را بھ سمت مؤمنانشان می فرستند. و درک اسفل ھم در دست -٨ ن وسیلھ ھدایت می کنند بھ سوی دربھای دوزخ!ھ آکھ پیروانشان را ب بغیامامان کفر و نفاق است و علما و فالسفھ

ن چیزی جز قلمرو انواع و درجات ادراک بشری نیستند. بھشت و دوزخ ھرکسی، و بدان کھ بھشت و دوزخ و برزخ و طبقاتشا - ٩ ھمان ماھیت از ادراک او از خود و جھان است و خدایش!

Page 157: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٨

، فھم و مکاشفھ باطنی از حقایق عالم غیب است کھ برترین ادراک ھم ادراک شھودی است کھ حاصل نزول و »درک«پس -١٠ با این نگاه امکان رسوخ در آیات و پدیده ھا را می یابند و راسخون در علم می شوند. القای دیده الھی بر مؤمنان است کھ

حواس پنجگانھ ھر یک دارای نوری از رسوخ در عالم غیب است بشرط -قرآن» ست، می شنود و می بیند.و آن را کھ دلی ھ« -١١نمی شود و ایمان جز بھ نور والیت و امامت، حاصل نمی آنکھ آدمی دارای دلی زنده بھ نور حق باشد. و دل جز بھ نور ایمان زنده

شود، بھ نور کسی کھ زنده بھ حق است و مظھری از حق!

درک سمعی، بصری، چشایی، بویایی و لمسی! ولی پس پنج درب ادراک برای بشر وجود دارد تا در غیب جھان رسوخ کند: -١٢نیست کھ در جھان رسوخ کنند و لذا در سطح اشیاء زیست می کنند و این آنان را کھ دلی زنده بھ حق نیست حواسشان را نوری

درک اسفلی و اسفل ادراک بشری است.

ع�ی

Page 158: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٦٩٩

فصل یکصد و پنجاه و یکم

١۵١

وحدت و دوستی - »صالح«حضرت حین)احی المصل -اوحد المصلحین -اصلح الصالحین -خیرالمصلحین -مصلح -(صالح

Page 159: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٠

مصلحیا صالح یا

» .خداوند عمل مفسدین را اصالح نمی کند« -۵محمد» و بھ صلحشان می کشاند. هخداوند بزودی اھل توبھ را ھدایت کرد« -١ھر کھ خدا و رسول را اطاعت کند خدا ھم اعمالشان را اصالح کند و گناھشان را بیامرزد و این رستگاری و پیروزی و « -٨١یونس

در سراسر قرآن کریم ھر جا کھ سخن از توبھ و ایمان است بالفاصلھ سخن از عمل بھ صالحات است و -٧١احزاب» عظیمی است.کھ بی تردید اجر و نصرت خدا بھ توابین و مؤمنین است تا بتوانند زندگیشان را ساماندھی کنند و صلح و سالمت ،اصالح زندگی

تالشھایش بھ ھمین قصد می باشد، بھ قصد صلح و اصالح. ولی آیا براستی بخشند. کھ این آرزوی فطری ھر انسانی است کھ ھمھو آنگاه کھ بھ کافران گفتھ می شود در زمین «اصالح و عمل بھ صالحات بھ چھ معنائی است. زیرا ظاھرا ھمھ چنین ادعائی دارند:

-١١بقره» فساد نکنید می گویند براستی این مائیم کھ اصالح کنندگانیم و مصلحیم.

منان کامال متفاوت و بلکھ متضاد است و خداوند ھمھ ؤپس معلوم می شود صلح و اصالح و مصلح بودن از منظر کافران و م - ٢ولی تنھا معنای مشترک اصالح فعالیتھای کافران را فساد بر روی زمین می خواند و فساد را در نقطھ مقابل اصالح قرار داده است.

ن، ھمان معنائی است کھ در مصدر این لغت حضور دارد و آن صلح است. و صلح را ھمھ می فھمند کھ بھ در اندیشھ کافران و مؤمنانفس خودشان است یعنی ھمھ ،معنای آشتی و ھمسوئی و برادری و دوستی و ھماھنگی است. ولی میزان صلح در نزد کافران

بلکھ ھمھ بیائیم ،بایستی با امیال و افکار آنان در صلح و مطیع باشند و نھایتا خدمتگزارشان. ولی مؤمنان می گویند نھ ما و نھ شما این اساس بھ صلح برسیم. و خدای واحد را پرستش کنیم و از امر رسوالن پیروی نمائیم و بر

ن صورت کل جھان آا توصیھ می کند کھ برای اصالح جھان، بھ اصالح شخص خودمان بپردازیم کھ در قرآن کریم بھ ما مکرر - ٣آنانکھ ایمان « -»!الصالحاتاامنوا و عملو«ھستی با ما بھ صلح می رسد و دوست ما می شود و این ترجیع بند کتاب خداست کھ:

رار می دھد... برایشان مغفرت و رزق با کرامت فراھم می شود... آورده و خود را اصالح کردند خداوند برایشان دوستی و الفت قکھ این ھمان زندگی -١٠٧و کھف ٨فصلت -۵٠و حج ٩۶مریم »ات نعیم منزل می یابند...جنزندگی بی منتی پیدا می کنند... و در

و « را خداوند ممکن می سازد:آرمانی و فطری آحاد بشری می باشد کھ اجر و نتیجھ طبیعی ایمان و عمل بھ صالحات است کھ آن -۵محمد» آورد.می خداوند بزودی زندگیشان را بھ صلح

باید بدانیم کھ اساس اصالح و عمل صالح و صالحات، ایمان است کھ ھمان آرام و قرار گرفتن در خویشتن است و بھ تدریج کل -۴در عمل منجر بھ صلح با آوردن است یعنی بھ صلح با خدا کھ نور ایمان است کھ ب زندگی را بھ خدمت این ایمان درروابط و آداشود. زیرا تمام جدالھا و بخلھا و عداوتھا با دیگران حاصل بی قراری انسان در خویشتن و زندگی خویش است. زیرا خویشتن می

بھ دری و خودگریزی با ھمھ درگیر در این در را درک کرده و شاکر است، قراری دارد و نھ نعمات زندگی خودکسی کھ نھ در خود می شود و مدعی زندگی دیگران می گردد و برای جبران این بی قراری و پریشانیش دست بھ ھر ستم و فسادی می زند و زمین را

دیگران بھ فساد می کشد. زیرا کسی کھ در خود و با خود نیست ھمچون دزدی نسبت بھ عالم و آدمیان است و برای غصب زندگی نقشھ ھا و فتنھ ھای علمی، فنی، اقتصادی، سیاسی، فرھنگی، ھنری، عاشقانھ، مذھبی، عرفانی و... ،نقشھ می کشد و فتنھ می کند

و امروزه زمین بھ واسطھ ھزاران و میلیون ھا از این نوع فتنھ بھ فساد کشیده شده است و آنگاه کھ بھ آنھا گفتھ می شود فساد - )١١(بقره .مصلحان ھستیم و قصد نجات بشریت را داریمنکنید می گویند ما

کھ این آیھ نشان می دھد کھ سمت و سو و ماھیت عمل -١۵جاثیھ» .کسی کھ عملش را اصالح کرد برای خودش می باشد« - ۵صالح و صلح در عمل، خود فرد است یعنی صلحش با خودش. و در حقیقت عمل بھ صالحات یا عمل صالح، آن اعمالی ھستند کھ

باید دانست تا زمانی کھ در انسان را از جدال و درگیری ھای درونی نجات می دھند چھ با خود چھ ھمھ کسانی کھ در او ھستند. ولی

Page 160: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠١

کسی اقامت دارد صلحی ممکن نیست و صالحانھ ترین اعمال آدمی در ظاھر ھم بھ تشنجات درونی ،دل آدمی جز خدا یا ولی خدا انسان دامن می زند با ھمان کسانیکھ دلش را تسخیر کرده اند.

مھ مفاسد بشری از بابت این دل از غیر حق است زیرا ھمی خیزد و ایمان بھ معنای پاک شدن زیرا عمل صالح از ایمان بر - ۶ کھ مقیم در خویش نباشد خواه ناخواه اھل فساد است و ستم. ر کرده است و ھرت کھ صاحبش را از خانھ بھ دشدگی باطنی استسخیر

و کسی می تواند مقیم در خویش باشد کھ دلش خانھ حق باشد تا بھ او حق وجود دھد.

و می دانیم کھ طبق توصیف قرآنی، - ١٠٧کھف» .آورده و عملشان را اصالح کردند مقیم در بھشت ھستندآنان کھ ایمان « - ٧کھ قوانین بھشت در وجھ دنیوی و اخرویش قلمرو سالمت و آرامش و دوستی است. و این نتیجھ طبیعی ایمان و عمل صالح است

بر روی زمین است کھ متقین و مصلحین باطن اخرویش را نیز عمل صالح ھمان احکام دین خداست. و بھشت ھمان طبیعت بکر خدا . ولی آنانکھ در طبیعت خدا ددرک کرده و در آن با محبت و شکر نعمات خدا زندگی می کنند و برای سعادت ھیچ چیزی کم ندارنخود آتشین کنند تا ظاھر و احساس آرامش و سعادت ندارند و بیقرارند، آن را بھ فساد می کشند تا بتوانند آن را ھم ھمچون باطن

ر بچون بھ آنان گفتھ می شود کھ «باطنشان ھمسان و صالح گردد. و این تبدیل بھشت بھ جھنم است، بھ جھنم صنعت و تکنولوژی: -١١بقره» .زمین فساد نکنید می گویند ما خود مصلحان ھستیم

و تسلیم و مرید وجود انسان است کھ این مقامی بسیار برتر ھر چھ در آن است بھ امر خدا مسخر دانستیم کھ کل جھان ھستی و -٨از صلح است بلکھ اتحاد کامل است. پس این انسان است کھ با خدایش در جدال و انکار است پس با کل جھان در تضاد افتاده و بلکھ

مسبب آن می داند پس زمین را وجود خودش ھم او را طرد و انکار و بیرون انداختھ و لذا با ھمھ عداوت دارد چون دیگران را ؟کردن خانھ وجودش بھ فساد می کشد و میل نابودی آن را دارد بھ اسم اصالح و پیشرفت و مدنیت و نجات جھان! جھت پیدا

پس صلح و صالح و اصالح انسان در جھان ھستی حاصل صلح انسان با خود است کھ ناشی از صلح با خدا در خود است کھ این - ٩ھر کھ ایمان آورده و خود را در عمل اصالح کند و «سی عرفانی است کھ اجر اطاعت از رسول است، رسولی زنده! حاصل خداشنا

-قرآن» بھ صلح برسد خدای رحمن برایش دوستی قرار می دھد.

ع�ی

Page 161: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٢

فصل یکصد و پنجاه و دوم

١۵٢

»اثبات«حضرت اثبت الثابتین) -اسخرالمثبتین -ق الثابتینحا -خیرالمثبتین - مثبت -(ثابت

Page 162: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٣

یا ثابت یا مثبت

خداوند اھل ایمان را ثابت می گرداند « - ٧۴اسراء» .کافران اندکی مایل شویبھ اگر تو را ثابت نگردانیده بودیم نزدیک بود کھ « -١ھم شما را یاری کند و قدمھای شما را ثابت می ای مؤمنان اگر خدا را یاری دھید خدا « -٢٧ابراھیم» .بھ گفتار ثابت در دنیا و آخرت

- ٣٢فرقان» .قرآن را تدریجا بر دلت نازل کردیم تا دلت را تثبیت کنیم« -٧محمد» .گرداند

در عامھ فرھنگھای جھان شخصیتیثابت قدم بودن، ثابت رأی بودن و ثابت سخن بودن یکی از فضائل و آرمانھای اخالقی و - ٢است کھ جز از طریق ثابت قلب بودن و ثبات دل ممکن نمی شود کھ آن از ایمان است کھ بھ دل احساس امنیت و ثبات و قرار و

ی در بشر است کھ ھمھ آنرا دوست می دارند آگاه یک ارزش فطری و ام س ایمان خواه ناخواه و آگاه و نااعتماد بھ نفس می بخشد. پ ھکاران و مفسدین کھ مظاھر اشد بی قراری و بی ثباتی ھستند.جز تب

ھر چھ کھ غیر خدا مقیم جان و دل آدمی باشد موجب بیقراری و عدم ثبات عمل و اندیشھ و ایمان است. -٣

ر می سازد: دنیا عرصھ بی ثباتی و تباھی و مرگ و نیستی است و بمیزانی کھ دل را احاطھ می کند آدمی را ھم بھ این وضع دچا -۴ -قرآن ».کھ دل بھ دنیا دھد آتش را مھیا کرده است آنان کھ بھ لقای پروردگارشان میلی ندارند دل بھ دنیا می دھند و ھر

اگر بھ آنان حکم بھ خودکشی می دادیم و یا اینکھ خانھ و دیارشان را ترک کنند جز اندکی اطاعت نمی کردند و اگر می کردند « -۵آدمی بھ میزانی کھ در دنیا راکد می شود و بھ تنبلی می پردازد - ۶۶نساء» .بھتر می بود و بھ اشد ثبات می رسیدندبرایشان بسیار

ثبات درونی خود را از دست می دھد. یعنی آسایش و آرامش مادی و دنیوی و فقدان تحرک و ھجرت و خالقیت در دل اثری معکوس یا بھ کلی افسرده ساختھ و می میراند. و لذا حیات ایمانی مستلزم انواع مجاھدتھا و می گذارد و دل را بیقرار و متوحش می کند و

تالشھای ایمانی و بحرانھای عرصھ معرفت بیشتر می شود آدمی در کھ انفاقھا و ھجرتھا و امتحانات و بالیای الھی است و ھر چھ ون کربالست کھ چعلما آیھ فوق الذکر بیانگر واقعھ ای ھمو کالم خود ثابت قدم تر می شود. بھ تفسیر بسیاری از دل و اندیشھ

ی الھی آفریدند و آنھائی کھ بھ این حکم الھی تسلیم شدند و امام را تنھا نگذاشتند شاھد بودیم کھ در کربال چھ اقتدار و ثبات و عظمت ات را در تاریخ بھ اثبات رسانیدند. ثببراستی کھ اشد

بات و قدرت و عمق می بخشد مجاھدت و خطر کردن در راه آنست بھ امر خدا و رسول و امامان! آنچھ کھ ایمان و معرفت را ث -۶ان نھالی است کھ ھوا و ممؤمنی کھ کل ایمانش را صرف آرامش و آسایش و عافیت نماید بتدریج ایمانش را از دست می دھد. ای

رای خدا و مجاھدت برای چیزھاست و آبش خطر کردن بنورش ذکر و اخالص و معرفت است و خاکش زکات و انفاق از محبوبترین و این عناصر ثبات دل و دین است. جوئی برای خدمت و نجات دادن طالبان استو بال اشاعھ دین

ثبات و اثبات و تثبیت ایمان و عرفان و عشق الھی در دل و جان آدمی اجر طلب تعالی مستمر و اخالص بیشتر و طلب خدمت در -٧نھ شیاطین روزافزون است وگر تدا و رسول! بخصوص در آخرالزمان کھ حفظ حداقل ایمان نیازمند مراقبھ و مجاھددین است از خ

در این دوران آدمی ی(امواج تلفنی و ماھواره ای) ھر آن ایمان را بھ غارت می برد و بھ روایتن آریل اطانس و جن و نجواھای شیو این جز بواسطھ شیطان آریل قابل توجیھ نیست کھ شبانھ روز امواجش از آسمان بر مؤمن می خوابد و کافر از خواب برمی خیزد!

ھای ارتباطی صاب و روان را حتی در خواب متأثر می سازد حتی بدون اینکھ از ابزارارد امواجی کھ تا اعماق مغز و اعھمھ جا می ب استفاده کرده باشیم!

و خود -آیاتی از قرآن» گردان...بخدایا قدمھای ما ثابت .منحرف شویم..کھ مگذار فرمودی نکھ ما را ھدایتآخدایا پس از « - ٨فرموده کھ اگر او را یاری کنیم ما را یاری می کند و قدمھای دل و جان ما را تثبیت و مستحکم می سازد. و اما یاری خدا چیست

بجز یاری کردن رسوالن و مؤمنانش جھت احیای دین خالص و زنده!

Page 163: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٤

گونیھا و انقالب است طور کھ از نامش پیداست قلمرو دگرحقایق الھی در قلب است و قلب ھمانعرفان و ایگاه عشق و ایمان و ج - ٩ در حال تعالی و تکبیر و تسبیح است و اھالی « چرا کھ منظر و خانھ خداست و خدا ھم دائما ھر آن در شأن دیگریست زیرا دائما

پس ثبات و تثبیت دل و ایمان آدمی اجر انقالبات پی در پی است زیرا قلب جز انقالب کاری -رحمن ».آسمانھا از او تقاضائی دارندبایستی ھر روزی قلبیسی اندارد و لذا در رکودش می میرد و و یا بی بنیاد و بیقرار می شود زیرا بنیاد قلب، خداست. و خداشن

می )ع(زیرا آن ظن ماست و اینست کھ علی روز پرستیده شود شرک استتعالی یابد زیرا خدا متعال است یعنی اگر امروز خدای دی فرماید آنکھ امروزش چون دیروز است از ما نیست!

امری جدید و جھاد جدید و امتحانی جدید دارد تا ایمان ھمواره بھ روز و جدید اینست کھ خداوند و رسول برای مؤمنان ھر روز -١٠ باشد! اینست کھ صدھا آیھ از قرآن امر جھاد و انفاق و زکات و تالش و سیر معنوی بھ مؤمنان بماند تا دارای ثبات باشد و اصال

آدمھای راکد و بیحال و افسرده و عافیت طلب را ایمانی نیست بلکھ فقط بر گردش افالک می چرخند و در ظلمات گم می شوند .است و روز را شب می کنند کھ اینان دھرزدگان و خاسرین ھستند!

پس فقط قلوب انقالبی و -قرآن» .منقلب می شوید و روی بخدا می کنید«وجودیت و حیات و ثبات قلب در انقالب است! م -١١» .را برایت نقل می کنیم تا دلت تثبیت گردد ءسرگذشت انبیاما « قلوب مؤمن و با ثبات و پایدارند در ایمانشان! ،طوفانی و سیار

راسر جھاد و ھجرت و بال و انقالب است.زیرا سرگذشت انبیاء س -١٢٠ھود

و اھل تفکر -١٠٢نحل» .م سازدحکانب حق نازل کرده تا افراد با ایمان را ثابت قدم و مستجبگو کھ قرآن را روح القدس از « -١٢کند تا بھ ذات حق و تدبر و تذکر و تحقیق در قرآن می دانند کھ چگونھ آیات الھی دل را دم بھ دم تعمیق و تلطیف و ریشھ دار می

برساند. بھ خدائی کھ این قلم را تدبیر می کند ھرگز در ھمھ عمرم ھمچون این ایامی کھ مشغول نگارش این کتاب ھستم، قلبم دارای آیا ندیدی کھ خداوند «چنین ریشھ و عمق و ثبات و اقتداری نبوده کھ براستی ریشھ اش در اعماق زمین و شاخھ ھایش در ثریاست.

- ٢۴ابراھیم ».یبھ را بھ درخت طیبھ ای تشبیھ کرده کھ ریشھ در زمین دارد و شاخھ در آسمانھاط ھکلم

!می یابیمدر» حضرت غیرت«در فصل بعدی یعنی تکمیل حق اثبات و ثبات الھی را -١٣

ع�ی

Page 164: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٥

فصل یکصد و پنجاه و سوم

١۵٣

تغییر و دگرخواھی - »تغیر«حضرت اوجد الغایرین) -ن الغایرینام -اثبت المغیرین -خیرالمغیرین - المغیرین اغیر -مغیر -(غیر

Page 165: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٦

یا غیور یا مغیر

عجبا کھ این تنھا فعل و صفتی از -١١رعد» .خداوند تغییر نمی دھد سرنوشت قومی را مگر آنکھ نفوس خود را تغییر دھند« - ١ ی است: هللافندارد و ھمھ کاربردھایش سلبی و من ثبوتیابی و جدر قرآن است کھ تاکنون با آن روبرو شده ایم کھ حالت ای وندخدا

» .خدا ھیچ نعمتی را تغییر نمی دھد مگر آنکھ خود مردم تغییر و تبدیل کنند«الیغیر! یعنی خدا ھیچ چیزی را تغییر نمی دھد! خداوند تا چھ حدی بخود و اعمال و آفرینش خود یقین دارد و دارای ثبات و اثباتی مطلق است و و این نشان می دھد کھ - ۵٣انفال

لذا در آن تغییری راه ندارد اال آنچھ کھ در آفرینش ازلی خلق است.

ات و این غیرت مطلق الھی را نسبت بخود و آفرینش خود می رساند! و این ثابت می کند کھ تا چھ حدی خداوند در ذات و صف - ٢خودش می باشد از ازل بی آغاز تا ابد بی پایان! و لذا این عبارت در کتابش دھھا خود اراده و علم و افعالش، خودی است و خود

غیر خدا را برگزیده اید؟! زیرا اصال غیری وجود ندارد تا برگزیده شود و این توھم و جھل مشرکان است کھ اکھ: آی بار آمده استاضافھ می کند کھ: و او شنوا و بیناست! و بالفاصلھ » .ھیچ چیزی مثل او نیست«غیر اوئی سراغ دارند ھمانطور کھ می فرماید: بیھ و ھمتای اویند!؟ در حالیکھ می دانیم طبق قول الھی در کتابش حتی سنگ و کوه پس آیا ھمھ جاندارانی کھ شنوا و بینا ھستند ش

و جمادات ھم می شنوند ھمانطور کھ با حضرت داوود ذکر و تسبیح می گفتند یعنی او را ھمراھی و ھمصدائی می کردند! و بنده این حقیقت را درک و تجربھ کرده ام!

ھمتای او نیست زیرا اصال چیزی غیر او نیست و ھمھ عین او و آیھ او و مظھر اوست. پس مسئلھ اینست کھ ھیچ چیزی مثل و -٣ این را بدانیم شرک را نابود کرده ایم! اگرو

(تغییر یعنی غیر سازی) زیرا اصال غیری نیست و ھمھ اوست. پس خداوند ھیچ چیزی را تغییر نمی دھد یعنی غیر نمی سازد -۴در جھان سراغ دارند بایستی اندیشھ و عمل » دون هللا«و اصال توحیدی را نمی دانند و شرک می ورزندبلکھ آنانی کھ این حق

١١خود را تغییر دھند تا خودی و خدائی شوند و آنگاه خدا ھم آنھا را در این شرک زدائی و غیرزدائی یاری می کند بھ مصداق آیھ - از سوره رعد

دھنده) امری غیر حقیقی است و مربوط بھ توھم و جھل مشرکان است کھ اگر بخواھند توبھ کنند و (تغییر ر بودن خداوندپس مغی -۵این باور مشرکانھ را تغییر دھند خدا ھم یاریشان می دھد و شرکشان را می زداید یعنی از آنھا غیرزدائی می کند یعنی تغییر زدائی!

تغییر! در این معنا بمان! ر بودن خداوند ضد تغییر بودن اوست: تغییر ضدپس مغی

خداوند چنان خود خود است کھ در عرصھ آفرینش کھ خود را بی خود و غیر نموده است نھ تنھا ھیچ تغییری نکرده کھ اتفاقا - ۶ل و نظر کنی باز ھم اندک است زیرا أمبیش از قبل خود خودش شده و جمال ذاتش رخ نموده است! در این معنا ھرچھ بیندیشی و ت این توحیدی ترین حقیقت ذات حق است کھ برای خود بنده نیز این اھمیت ھم اکنون رخ نمود!

و مؤمنان نیز بایستی اینگونھ خدائی و خودی باشند و این بیان کامل امر ثبات و تثبیت وجودی و روحانی در اھل ایمان است کھ - ٧نشان دادیم حق ھر اسمی از اسماء بحث قرار گرفت کھ کمالش در اینجا رخ نمود زیرا ھمانطور کھ قبال در فصل اثبات الھی مورد

هللا در ضد معنایش بھ تمام و کمال رخ می نماید ھمانطور کھ حق اثبات الھی در غیرتش! و از آنجا کھ خدا ضدی ندارد پس ضد اگر این وحدت اضداد را در ھر کلمھ و معنا و اسمی از اسماء هللا درنیابیم ھر ی ھر اسم و کلمھ ای کامل کننده آن معنا است کھ امعن

آن در خطر نجوای ابلیس ھستیم تا حقیقتی را در ذھن و دل ما نعل وارونھ زند و ما را واژگون سازد بطوری کھ ھیچ متوجھ این واژگونی نشویم اال در جھنم! لعنت خدا بر او!

ی پنداریم پلھ یا درجھ مپس ذات غیر و غیور حق جز تعالی و رشد و آفرینش و خالقیت بی پایان او نیست. یعنی آنچھ را کھ غیر - ٨ یا جلوه و آیھ ای ماقبل و یا مابعد است. پس دون هللا (غیر خدا) یک توھم و جھل است و اینست کھ شرک محکوم بھ فناست.

Page 166: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٧

اوند نیز دارای دو مفھوم بھ ظاھر متضاد است کھ امری واحد است. او ھر دمی خود را دگر می سازد پس غیر و غیور بودن خد -٩ر تجلی فرارونده و نو بھ دکھ ھمھ غیر اویند و عین اویند و غیر می کند زیرا غیر او نیست. این غیرتش ھمان خلقت مخلوقات است

بسیار غیور است زیرا غیرش بھ او نزدیکتر » غیر«و لذا او نسبت بھ جدید می شود در جلوه ای برتر! یعنی او در غیری، نو!است ھمانطور کھ خداوند غیرترین خویش است و خویش ترین غیر! خویشی کھ ھر دم در آدمی، غیر می شود و غیری کھ ھر دم

حق برتری از خویش نائل می آید. ھخویش آدمی است. و لذا آدمی ھمواره در غیر خویش است کھ ب

دیالکتیک غیر و خویش، از لطیف ترین حکمت و راز وجود است در عرصھ عرفان نفس و معرفت رب! و اصال دیالکتیک -١٠ بعنوان عرش معرفت چیزی جز دیالکتیک خویش و غیر نیست. در این معنا بمان!

ع�ی

Page 167: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٨

فصل یکصد و پنجاه و چھارم

١۵۴

داوری و سرنوشت - »قضا«حضرت اخلق القاضین) -اقدر القاضین -احق القاضین -خیرالقاضین -مقضی -(قاضی

Page 168: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧٠٩

ییا قاضی یا مقض

و ھمھ شما مردمان بر دوزخ وارد « -١١٧بقره» .و ھماندم می شود» باش« وقتی کھ امرش را قضا نماید (حکم کند) می گوید -١درک می کنیم کھ خلقت ازلی و قدیم -٧١مریم» .نجات می دھیمرا می شوید و این قضای الھی است و سپس آنانکھ تقوا می ورزند

ھمان بحث کھن جبر و ری رخ نماید! و این تماما بر قضا و قضاوت و حکم و امر حتمی خداوند پدید آمده و ادامھ دارد اال اینکھ قد اختیار است کھ جبرش قضای ازلی اوست و اختیارش ھم کھ بھ انسان محول نموده قدر اوست کھ بر اھل ایمان و تقوا نازل می شود

ینگونھ وی صاحب اختیار است و می تواند ھ ادر شب قدری کھ کل امر خدا بر دل مؤمنی نازل می گردد بھمراه روح و مالئک! و بی مالئک و ارفت کھ چگونھ غوغگرا تغییر دھد کھ این ھمان قدرت شفاعت است کھ قبال در فصلش مورد بحث قرار قضای الھی

آسمانھا را بھمراه داشت!

پس می بینیم کھ طبق آیھ مذکور، امر ایمان و تقوا، قضای الھی را می شکند بھ اذن و رحمتش! و این مختص بنی آدم است و - ٢ بس!

الھی نیز جملھ ناشی از ھمان قضای ازلی او در امر آفرینش است کھ فقط متقین و مخلصین از آن مستثنی ھستند و قضاوتھای - ٣کھ آیات فراوانی در این باب در قرآن وجود دارد از جملھ اینکھ متقین در حیات دنیا در بھشت زیست می کنند و اصال از دوزخ خارج

ل خود نیستند و خدا مسئول آنھاست زیرا مظھر اراده و اختیار اویند یعنی خلیفھ اویند و می شوند و نیز اینکھ مخلصین مسئول اعما و استثنای از قضا! عتصاحب شفا

و خدا «آنچھ کھ طبق قضای الھی ھمھ بنی آدم را بر دوزخ وارد ساخت چھ حکمتی بود؟ زیرا خداوند بی حکمت امری نمی کند: -۴ -٧٨نحل» .و علیم استبھ حکمت قضاوت می کند و او عزیز

راز قضای الھی در دوزخی کردن کل بشریت از حیات دنیا، ھمان راز خالفت او در بشر است یعنی صاحب اختیار کردنش و کل -۵اسمایش را در او نھادن و از فطرت خود بھ او فطرت و جوھره بخشیدن و از صورت و روح خود بھ او صورت و سیرت اعطا

ی خود را بھ بشر داد بھ تمام و کمال: ھر چھ در آسمانھا و زمین است بھ تسخیر شما درآوردیم و ھمھ نعمات خدائ کردن! یعنی من ولی بشر ھمھ اینھا را منی و تنفیس نمود و تسبیح ننمود و شد یک - ٢٠لقمان» عالم غیب و شھود را در حق شما تمام نمودیم...

و فقط آنانکھ تقوا گزیدند از « د شیطان گردید و بھ رھبری او وارد جھنم شد!جھانخوار و دیوانھ و خصم خدا و خودش و مری من است و ابلیس ھم » من«تقوا ھم یعنی برحذر بودن و پرھیز کردن از من خود! پس جھنم قلمرو -٧١مریم» .جھنم خارج می شوند

لذا عاقبت ھمھ را می بخشد زیرا نخستین من مخالف خداست پس رھبر ھمھ من ھاست! و دوزخ ذوب کننده منیت بشر است! وبگو آنھائی کھ بھ خود اسراف کرده اید « مقصود از آفرینش بشر رسانیدن او بھ مقام خالفت خود بوده است نھ انتقام و نابودیش!

-قرآن» .(یعنی خیلی خود را پرستیده اند) از رحمت من نومید نشوند کھ خدا ھمھ گناھان شما را می بخشد

جبرھای جھنمی را اختیار می سازد، توبھ و ایمان و تقوا و و را قدر می کنند طبق کالم و قول الھی، قضای خدا پس آنچھ کھ - ۶ -۴احزاب» .ینگونھ ھدایت می کندھ اخدا سخن حق می گوید و بو « برحذر شدن از من و منیت و خودپرستی و مریدی خود است.

آری براستی اگر آدمی معنا و حقیقت قضا و قدر را می شناخت و می فھمید -٩١عامان» .قدر خداوند و حق این قدر را نشناختند« -٧کھ بھ چھ آسانی می توان از قضا و جبرھای تاریخی و ژنتیکی و آسمانی و زمینی و مادی و فرھنگی و... رھا شد اینقدر کافر

قضای اوست و او قدرش را برای آدمی بسیار اگر می دانست کھ قدر خدا برتر از وشقی و دوزخ پرست و جبار و قاضی نمی شد.بیشتر دوست می دارد اینقدر جبرپرست نمی شد و بھ آن افتخار نمی کرد و نمی گفت: تسلیم قضای الھی ھستم!؟ حال آنکھ نیست و

(این تقواست) بھ قدر می رسید و از دوزخ نجات می یافت! دروغ می گوید! زیرا اگر براستی تسلیم قضا می شد

Page 169: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١٠

این آیھ در آن واحد ھم بیانگر قضا و جبر الھی بر بشر است و ھم قدر و -قرآن» اراده نمی کنید اال اینکھ خداوند اراده می کند.« - ٨قلب دیالکتیک اراده و ضد اراده در بشر را آشکار می کند کھ اختیار بشری کھ خداوند ھم مرید اراده اوست. تفکر و تأمل در این آیھ

بر الھی را گردن نھد بھ قدر و اختیار می رسد. در این معنا تا توانی بمان و فکر کن!آنکھ قضا و ج

و اما جز خلفای الھی کھ مصدر حکم و قضاوت اویند مابقی مردمان در قلمرو قضاوت دچار اشد جبر و شقاوت شده و بھ شقی - ٩ضاوت می کند جبری را تقدیس و تحکیم و اجتناب ناپذیر ترین قضای الھی در زندگی دچار می شوند. زیرا کسی کھ درباره دیگران ق

مگر اینکھ قضاوتی حقوقی بر مبنای احکام الھی باشد کھ قاضی آن خود خداست. می سازد بخصوص قضاوت در جرم و گناه!

ع�ی

Page 170: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١١

فصل یکصد و پنجاه و پنجم

١۵۵

یکدلی و فدا - »اخالص«حضرت اعرج -اوحد الخالصین -اعرف الخالصین -اخلص الخالصین -خالص -مخلص -(خالص

الخالصین)

Page 171: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١٢

ص یا خالص یا مخل

گردانیدیم و آن ، صاحبان دستھا و دیده ھا. کھ ما آنھا را با خلوص خاصی خالص بھ یاد آور بندگانم ابراھیم و اسحاق و یعقوب« - ١کھ ھمھ مترجمین » ذکرالدار« -۴۶ص» .ما برگزیدگان و صاحبان خیر و اختیارنداوید (دار) بود. و آنھا در نزد یاد حیات و ھستی ج

آنرا یاد آخرت تعبیر کرده اند نیز از جملھ تحریف ھای ناشی از فقدان علم است وگرنھ ذکر آخرت کھ در قرآن بسیار آمده است از د کھ از یاد مرگ ناشی می شود ولی لزوما منجر بھ ذکر دار متفاوت است و اکثر مردمان و ھمھ اھل ایمان کمابیش بھ یادش ھستن

اخالص نمی شود.

کھ عنصر خالص شدن مؤمنین در نزد خداست کھ برترین مقامات معنوی است و مقام ابراھیمی است، ذکر » دار«بھ نظر ما ذکر -٢ھ نوعی بیان دگری از دھر است ب» دار« دھر است و چھ بسا و آخرت و زندگی پس از مرگ نیست بلکھ ھمان فکر و ذکر جاودانگی

بھ معنای جاودانگی کھ » دار« کھ از این نوع مخففات در ھر زبانی از جملھ ادبیات قرآنی بھ وفور یافت می شود ولی بھ ھر حال این مترادف دھر است حیات اخروی را ھم در بر می گیرد زیرا حیات اخروی عرصھ جاودانگی است.

ایت دھر است کھ در قرآن بھ کرات بھ کار رفتھ است و از آن مخلصین است بھ معنای نتیجھ و غ در» عاقبت دار«ھمانطور کھ -٣لصان منجر بھ بھشت جاودانگی می شود ولی برای کافران کھ مبتال بھ دھر افالکی و نجومی ھستند کھ ھمان گذشت زمان نزد مخ

این ھالکت است. کھ تجربھ نابودگی می باشد ھمانطور کھ است جز ھالکت و فالکت بھ بار نمی آورد کھ دوزخ اخروی مظھر غایت در قرآن کریم کافران می گویند این دھر است کھ ما را ھالک می کند.

از سوره ص جز این استنباط نمی شود کھ آن کارگاه خلوص و اخالص، ھمان فکر و ذکر شناخت ماھیت دھر ۴۶پس از آیھ -۴نشان » راز دھر«در کتاب افالکی دھر را برای این ذاکران تبدیل بھ دھر نوری می کند و قبال است کھ خداوند این فکر و ذکر ظلمات

دادیم کھ دھر دو وجھ دارد کھ نوری و ظلمانی است کھ اھل معرفت بھ نورش می رسند کھ ھمان خداوند است. ھمانطور کھ رسول دھر را از اسمای خدا نامیده است. (ص) اکرم

تفکر در ذات دھر کھ ریشھ ای ترین تفکرات است عارف را بھ خدایش می رساند از مستقیم ترین و خالص پس دھراندیشی و -۵کھ این حقیقت از ارکان حیات معنوی این جانب بوده است و ھمانطور کھ در سائر آثارم شرح داده ام اصال شاھراه !ترین وجھش

ن ھ آبوده است کھ از دوران نوجوانی با من است. و این ب ورود من بھ حیات عرفانی و قرآنی تفکرات مستمر من در راز دھرلمات دھر را می شکافد و قیامت را آشکار می کند و لقاء پروردگار را موجب می معناست کھ فکر و ذکر دھر ھمان نوری است کھ ظ

شود. زیرا بزرگترین حجاب بین انسان و خدا کھ اساس ھمھ خسرانھاست ھمان دھر یا دار و یا عصر می باشد و براستی کھ دھر ی مخلصان است.و خیرش از برا(دھر) ظلمانی برای جاھالن ھمان دار فناست. ولی حق و عاقبت دار

- پس آن ذکری کھ خداوند بواسطھ اش برخی از بندگانش را خالص و محض می سازد از برای خودش، فکر و ذکر دھر (دار -۶فلسفی و فنی و ریاضیاتی و نجومی و کیھانی یعصر) است و اندیشھ و تحقیق و استغراق در راز دار (دھر) است. و این تحقیق

اکرانھ یعنی باطنی و استغراقی است. نیست بلکھ تفکر و تحقیقی ذ

کھ از این قلمرو خارج شد و بھ دھر افالکی و نجومی از جنس ظلمات و آتش است و لذا قلمرو فعالیت شیاطین می باشد و ھر -٧بندگان خالص و ابلیس گفت ھمھ را گمراه می کنم اال «نور فکر و ذکر این ظلمات را نور یافت از قلمرو شیطان ھم خارج شده است:

ھمانطور کھ ھیزم جھنم ھم از ناس و مردم پرستی است و حجر! و قبال نشان دادیم کھ حجر بر خالف ترجمھ و - ۴٠حجر» .شده را تفسیر عامھ، بمعنای سنگ نیست بلکھ بھ معنای قدمت و زمان زدگی است کھ ھمان دھر افالکی می باشد.

ھمھ بھ اعمالشان جزا داده می «المخلصین) در ھمھ امور از سائر مردمان مستثنی ھستند: (عبادهللا و لذا بندگان خالص شده -٨» .ھمھ در قیامت در محضر عدل الھی حاضر و مؤاخذه می شوند اال بندگان خالص« -۴٠صافات ».شوند اال بندگان خالص شده

Page 172: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١٣

گوئی کھ سوره صافات، سوره -١۶٠صافات» .لصخداوند منزه و مبراست از آنچھ کھ وصفش می کنند اال بندگان خا« -١٢٨صافات صاف شدگان از ظلمت دھر است.

چون ظلمت دھر از میان برود قیامتی کھ فرا رسیده است و خداوند آن را بواسطھ دھرش از مشرکان پنھان داشتھ، رخ می نماید -٩پدید نمی آورد و این ھمان دین خالص است کھ کھ بی تردید این دیدار جز عشق الھی را و لذا نور تجلی پروردگار دیدار می شود

(روی خدا) کنید کھ اینست دین خالص و روی خود را تسلیم وجھ هللا« بنایش را ابراھیم حنیف نھاده است. کھ دین وجھ هللا است:کھ این آیھ نیز از مکررات قرآنی است. و لذا ما عبادهللا المخلصین را از بابت لقای پروردگارشان عشاق الھی می ».پاک و زنده

»ست.عاشق بر آنھا بزودی گروھی پدید می آوریم کھ عاشق بر خدایند و خدا نیز« نامیم کھ مصداق این کالم خدا ھستند:

فان دھر در نزد خدا خالص شده اند: و برگزیدگان و صاحب اختیاران الھی بھ ھمین دلیل است کھ این مخلصین بھ نور عر -١٠است و لذا وصفشان درباره خداوند مبرای از شرک است و اعمالشان ھستند و مظھر اراده و فعل او می باشند، کالمشان سبوحی

عاشق خداست پس در روز قیامت برای لھی است و لذا بواسطھ اعمالشان مؤاخذه و جزا داده نمی شوند و باطنشان نیزاتماماو آنھا را بھ ذکر دار خالص نمودیم و آنھا نزد ما برگزیدگان و صاحب «. )آیاتی از قرآن کریم(حساب و کتاب احضار نمی شوند.

کھ این تعقل و علم معطوف بھ ذکر دار است. -۴۶ص» .اختیارانند. باشد کھ درباره اش تعقل و علم یابید

این آیھ نشان می دھد ھمانطور -١۴غافر» .را در دین خالصانھ بخوانید و بپرستید حتی اگر کافران ابراز نفرت کنندخداوند « -١١کھ در آیات کثیر دیگری نشان داده ایم کھ کافران در فرھنگ قرآنی مردمان المذھب و منکر خدا و رسول و دین نیستند و بلکھ خود

تردیدی ھم ندارند ولی ماھیت کفرشان فقط در قبال ظھور دین خالص است کھ آشکار می مدعی دین ھستند و در ھدایت شدن خود آنھم تحت عنوان دفاع از دین. ھمانطور کھ در طول تاریخ مخلصین یعنی علمای ربانی و عارفان ھمواره از جانب اکثر ،شود

متھم بھ ارتداد و بدعت شده اند کھ البتھ منظورشان از بدعت آنست کھ چرا دین مخلصان ادامھ سنت مردمان و رھبران مذھبیشانپدران و دین موروثی نیست. چرا کھ اتفاقا راه اخالص حاصل دھرزدائی از دل و دین است کھ در عمل اجتماعی ھمان نبرد با مذھب

حنیف کھ آئین مخلصین است. ذھبی است یعنی ھمان آئین ابراھیم منژادی و نژادپرستی

دین خالص کھ در آخرالزمان اساس پیدایش جامعھ امامیھ و جنات نعیم است در قلمرو فکر و اعتقادات دینی عبارت از دینی -١٢است کھ دین را بھ خودی خود بر حق بداند: صدق برای حق صدق، عفت و عصمت برای حق پاکی جان، قناعت از برای عزت نفس

منافع و مضرات و بھشت و دوزخش! یعنی اطاعت و پرستش خدا از روی عشق بھ خاطررستش خدا از برای حقش و نھ و... و پ کھ تماما عرفانی و علمی است. عشق عرفانی ھمان دین خالص است والغیر!

ع�ی

Page 173: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١٤

فصل یکصد و پنجاه و ششم ١۵۶

»قھر«حضرت -اخلق القاھرین -اوجدالقاھرین -ارحم القاھرین -اقھرالقاھرین -مقھر -قھار -(قاھر

اخلص القاھرین)

Page 174: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١٥

اریا قاھر یا قھ

ار است ولی این قھر بھ معنای غضب و لعن و نفرتش از خلق نیست بلکھ بھ و از جملھ اسمای بارز الھی در کتابش قاھر و قھ - ١وحی است و آن اساسا مربوط بھ عرصھ ظھور و قیامت ھاست کھ سب معنای تمایز شدید و غایت سلطھ و چیرگی و غلبھ اش بر خلق

روزی کھ زمین و آسمان تبدیل می شوند بھ غیر آنچھ کھ ھستند و رخ می نمایند از برای خدای «و قدوسی ذاتش رخ می نماید: » .خداوند واحد قھار است روزی کھ خالیق از برای پروردگارشان بارز می شوند فرمانروائی از آن« -۴٨ابراھیم» .واحد قھار

و او بر بندگان مسلط و قاھر است و او حکیم و آگاه «کھ این قھرش از حکمت اوست کھ حکمت ظھور باطن ھستی است: -١۶غافر -١٨انعام» .است

ر اریتش برای مؤمنانش سراسر رحمت و کرامت و لطف و محبت است زیرا دیدارش می کنند از منظکھ البتھ این قھر و قھ -٢اتش. ولی برای کافران روزی سخت و شقاوت بار و آتشین است بخصوص از برای کسانیکھ حتی آفرینش او را منکرند و چھ جن

خالق ھر داو امر بر آنھا مشتبھ شد و آفرینش خدا را بخود نسبت دادند. بگو کھ خ« بسا خود را بھ جای او عوضی گرفتھ اند:زیرا کسی کھ اصال آفرینش خود از عدم را فراموش می کند آفرینش خود و جھانش -١۶عدر» .چیزی است و او واحد و قھار است

را از خودش می پندارد یعنی خود را خدا می داند.

اگر اسم قاھر و قھارش اکثرا با اسم واحد ھمراه است جز ظھور جمالیش را تداعی نمی کند چون ظھور جمال واحدیت و فردیت -٣بیان شده است کسی جدای ھر » کسی«و لذا در سراسر قرآن، وجود خداوند ھم بھ عنوان منزه از سائر خلقش! را می طلبد جدا و ی ندارد علیرغم ھر شباھتی کھ خلقش بھ او دارد زیرا از اوست چرا کھ ھر رنگی، رنگ اوست و ھر روئی، ائکس دیگری کھ ھمت

بتواند منزه و بی شباھت بھ خالقش باشد. بلکھ خالق است کھ ھیچ روئی از اوست و ھر چیزی، از بودن اوست پس چگونھ خلقش » .برترین رنگھا خداراست« شباھتی بھ خلقش ندارد. و لذا از ھر نشانی کھ در خلق وجود دارد بھترین و برترینش از برای اوست:

برای ھمین آفریده است. پس درک این اینست کھ می گوئیم بھترین انسان خداست و لذا در انسان کامل رخ می نماید! و اصال - بقرهخدای را در «، از لطیف ترین و عالیترین ادراک است کھ اشقیاء را بھ این ادراک راه نیست! خلقشباھت و بی تائی بین خالق و

کنند. پس خدا در جھان ھستی مثل و مثال و شبیھ ھم دارد کھ عارفان واصل دیدارش می -قرآن» .است امثل اعلی ،زمین و آسمانولی او بازھم برتر و سبوح و قدوس تر است و لذا ھرگز ھیچ دیداری در تجلی تکرار نمی شود و لذا عارفان واصل ھمواره در فراق ابدی رویش بھ سر می برند چون می دانند کھ دیگر آن تجلی را دیدار نخواھند کرد زیرا او متعال و قھار است و سبوح و

بخدا سوگند کھ این عین احساسی بود کھ این بنده در -و٢٨قیامت ».دانستند کھ این فراقی ابدیستو چون دیدارش کردند «قدوس! قدوسی و قھاریت و متعال بودن ھر دیداری داشتم و لذا بھ محض وصالش فراقی ابدی را درک نمودم در ھمان دم! و این سبوحی و

اوست کھ ھر آن در شأنی دگر و برتر است.

قھار و متعال و رشید بودن پروردگار و سبوح و قدوس بودنش را جز عارفان واصل درنمی یابند کھ قیامتشان در و لذا واحد و -۴ این دنیا برپا می شود بھ قدرت نور عرفان دھر کھ ظلمت را می درد بھ ذکرالدار در نزد پروردگار!

بر بندگان مخلص است و البتھ تنبیھی بر منکران و پس می بینیم کھ قاھریت و قھاریت خداوند ھم عین رحمت مطلقھ اش - ۵خود را با صورت در آتش می افکنند یعنی خود را ،ایدمچون واحدیت و قھاریتش رخ می ن یمدعیانش! و لذا در روز قیامت کبر

را جمال ذات ھمان خاکی کھ ھمچون ابلیس، سجده اش نکردند زی -قرآن ».ای کاش خاک می بودیم«می گویند: و تنبیھ می کنند ) می دانند کھ خاکش عآنانکھ در سجده بر خاک دیدارش می کنند و می میرند(علیالھی قرار بوده از ھمین خاک رخ نماید. و لذا

زیرا ربوبیتش را از ترابش بھ تمام و کمال می یابند و می فھمند کھ کل حضرت رب و ربوبی در تراب مشغول تربیت خلق چیست! ز قھاریتش بر کسانی سخت و آتش است کھ خاکش را انکار می کردند و لذا ربوبیتش را انکار نمودند. و کل است! و لذا در آنرو

ھدف از این تربیت تراب در انسان، رخ نمودنش از تراب آدمیزاده است ھمانطور کھ از بوترابش رخ نموده است و بوترابیان!

Page 175: خداشناسی امامیه جلد چهارم از آثار منتشر نشده استاد علی اکبر خانجانی

٧١٦

وئی از خاک عذر تقصیر می خواھند... و آنانکھ در حین راه رفتن لگد گو آنانکھ با کمال خشوع و حرمت بر خاک گام برمی دارند « -قرآن »دارد...ی را دوست نم یمی کوبند و خداوند متکبرین از خود راض

و لذا ظھور قھر واحده و فردیتش برای خاکیان و خاکساران، رحمت مطلق است و بر کسانی کھ بھ خاک تکبر می کنند و سجده -۶اش نمی کنند و بلکھ خاک را بواسطھ علوم و فنون بغی بھ فساد و تباھی می کشند تحت عنوان اصالح و توسعھ، سراسر آتش است

گون می شوند ھمانطور کھ در آتش تکنولوژی سرنگونند! اینان ھمان کسانی ھستند کھ و در این آتش با صورت سرن و ذلت! بھ آنان بگو: پنداشتند...و امر بر آنھا مشتبھ شد و خود را آفریننده «آفرینش را از خود می دانند و خود را ھم آفریننده می پندارند:

و خدا افعال و « عنی حتی خالق صنعت و تکنولوژی ھم خداست:ی -١۶رعد» خالق ھمھ چیزھا خود خداست و او واحد و قھاراست. بدستان کافران پدید می آید! و ه خدا و این آفرینش جھنم زمینی است کھ بھ اراد -آیاتی از قرآن» .مصنوعات شما را می آفریند

قھر و قھاریت خدا در حیات دنیا نیز ناشی از اشد رحمت اوست کھ برای مؤمنین، لقای وجھ رب را بھ ،و اما از منظری دگر -٧کھ وجود علیین است کھ مظھر واحدیت قھار ھمراه خود وجھ هللا استبھ و مشرکان ھم اکثرا و برای کافران . ھمراه داردمشرکین است کھ این برای شفاعتی برتر است و نیز اتمام حجت. کھ بھ معنای رفتن امامان و علیین بھ سمت کافران و پروردگارند

برای این گروه از مردم بھ ناگاه دریائی از رحمت خدا بھ سویشان می آید بھمراه حجت خدا تا دیگر ھیچ بھانھ ای برای انکارشان کھ پشت ھ سر آمد اشد قھرش رخ می نمایدشقاوتشان می افزایند و چون مھلت خدا بو کھ متأسفانھ اکثرشان نھایتا بر کفر نباشد.

اه منجر بھ اشد عذاب می شود کھ این عذاب نیز جھت مھار کردن کفر و فسادشان است. پس گکردن حجت خدا بھ آنھاست کھ بھ ناو نھ در کدیگرند یبھ ظاھر متضاد نھفتھ است کھ بھ مثابھ ظاھر و باطن درک می کنیم کھ در این اسم الھی نیز دو مفھوم و تجلی

دو تا برنمی آید. و لذا واحدش بی نھایت تجلی دارد کھ ،تضاد یکدیگر. زیرا ھر آنچھ کھ از واحد برمی خیزد واحد است. از یگانھ جملگی در مراتب ظاھر و باطن یکدیگرند در حقی واحد.

کبری! کھ برای اھل ایمان و تقوا ھمان ظھور واحد قھار حق در عالم ارض است قبل از قیامت (عج)ظھور جھانی ولی عصر -٨سمانھا بھ غیر از آسراسر رحمت و شفاعت است و برای معاندان حق ھم سقوط در آتش است! و با این ظھور است کھ زمین و

آنچھ کھ ھستند تبدیل شده و برای پروردگارشان بروز می کنند. و این ھمان ظھور جنات نعیم و ارض واسع الھی در جامعھ امام زمانی است.

ع�ی