مارکس در سوهو

34
Copyright © 2015 Khameneh Multimedia All rights reserved.

Upload: exit-theatre

Post on 29-Jul-2016

260 views

Category:

Documents


8 download

DESCRIPTION

 

TRANSCRIPT

Page 1: مارکس در سوهو

Copyright © 2015 Khameneh Multimedia All rights reserved.

Page 2: مارکس در سوهو

1

مارکس در سوهو

ای درباره تاریخپردهمونولوگ تک

اثر هاوارد زین

ای و شیرین میرزانژادترجمه مهرداد خامنه

ترجمه از متن اصلی کتاب به انگلیسی:

Howard Zinn, Marx in Soho, A play on History, South End Press, Cambridge (Ma), USA, 1999.

و

2102در سال Brian Jonesای تطبیق داده شده با اجرای صحنه

Page 3: مارکس در سوهو

2

درباره نویسنده

نویس مورخ، نویسنده، استاد دانشگاه، نمایشنامه Howard Zinnهاوارد زین

مسائل ای ازو فعال حقوق مدنی در آمریکا بود. فعالیت وی بر طیف گسترده

است و ، جنگ و تاریخ متمرکز بودهاز جمله نژاد، عدالت اجتماعی اجتماعی

در 0222است. وی در سال شماری را تحت تاثیر کار خود قرار داده افراد بی

سالگی 01متولد شد. در سن نیویورک کارگر در بروکلینِ وای مهاجر خانواده

آمریکا به نیروی هواییبه عنوان کارگر بندر مشغول به کار شد. سپس

ها به افکن بود. این تجربهپیوست و در طول جنگ جهانی دوم خلبان بمب

گیری مخالفتش با جنگ و نیز اعتقادش به اهمیت مطالعه تاریخ کمک شکل

شایانی کرد.

همزمان با جنگ،سابق پس از تحصیل در کالج از طریق سهمیه سربازان

تا 0291ونقل انبار شد. از سال دانشگاه کلمبیا، مشغول به کار در بخش حملی تاریخ در ی دکترگذراندن دوره

جا فعالیت در جنبش حقوق ، در کالج اسپلمن در آتالنتا در ایالت جورجیا مشغول به تدریس شد و در آن0211

تا هنگام مدنی را آغاز کرد. وی در پی حمایت از اعتراضات دانشجویی، از کالج اسپلمن اخراج شد و پس از آن

، در دانشگاه بوستون به تدریس علوم سیاسی پرداخت. 0211اش در سال بازنشستگی

ایاالت مردمیتاریخ "توان به ها میآن ترینمهمکتاب و مقاله تالیف کرد که از 22زین در طول حیات خود

اشاره کرد. وی "شینینویتنام: منطق عقب"و "مارکس در سوهو"، نمایش "تا امروز 0222از آمریکامتحده

Lannan) ی ادبی بنیاد لنن ها جایزهاست که از جمله آن همچنین جوایز متعددی را دریافت کرده

Foundation Award)برای بهترین اثر غیرداستانی، جایزه یوجین وی.دبز(Eugene V. Debs Award) برای

گویی نهور برای حفاظت از روح حقیقتمجموعه آثار و نیز فعالیت سیاسیش، و همچنین نشان شجاعت رید

(Ridenhour Courage prize) باشدمی .

در سانتامانیکای کالیفرنیا دیده از جهان فروبست. 2101وی در سال

امیدوارم در آینده از من به عنوان کسی یاد شود که تالش کرد تا "های خود گفت: او در یکی از آخرین مصاحبه

"ها و برابری نشان دهد .ی جهان، جنگ، حقوق انسانرا دربارهنوع متفاوتی از تفکر

Page 4: مارکس در سوهو

3

ینمقدمه مترجم

زندگی اریخ و تی ای دربارهپردهنمایش مارکس در سوهو مونولوگی تک

نوشت را آلمانی است. زین این نمایش 02کارل مارکس، فیلسوف قرن

-میی کمی ای که تنها عدهمارکس را از زاویه"تا به تعبیر خودش

کند همسر و فرزندانش را شناختند، به عنوان مرد خانواده که تالش می

نشان دهد. "حمایت کند

ی حیثیت مارکس در سوهو به شرح بازگشت کارل مارکس برای اعاده

های غیر انسانی از عقایدش در جهان استفادهءدفاع در برابر سوخود و

ند که وقتی که از او کپردازد. مارکس در بخشی از نمایش اشاره میمی

های لندن سخنرانی تاسیس مارکسیستخواسته بودند که در انجمن تازه

کند، او این دعوت را رد کرده و گفته است: من مارکسیست نیستم! از

داری از دوران وی تا سوی دیگر او همچنان معتقد است که نظام سرمایه

ده است. او معتقد تر شگسیختهکنون تغییر چندانی نکرده و تنها لجام

تواند همچنان مورد داری در کتاب کاپیتال کامالً به روز بوده و میهای وی از نظام سرمایهاست که تحلیل

استفاده قرار گیرد.

خوانند ممکن است از کسانی که نمایشنامه مارکس در سوهو را می"نویسد:در پیشگفتار کتاب می هاوارد زین

شده در آن از نظر تاریخی چقدر صحت دارد. قسمت اعظم وقایع زندگی مارکس خود بپرسند که مطالب عنوان

طور وقایع سیاسی و تاریخ آن دوره واقعی است: ازدواج او با جنی، تبعیدش به لندن، مرگ سه فرزندش و همین

که از آنان اروپا، کمون پاریس و غیره. اشخاصی 0121های آن دوران مانند مبارزه ایرلند با انگلستان، انقالب

اش، دوستش انگلس و رقیبش اند، همچون اعضای خانوادهسخن به میان آمده نیز در واقعیت وجود داشته

ی اشخاص وفادار باشم. گرچه در و اندیشه ام به شخصیتی تخیل من است، اما کوشیدهباکونین. گفتگوها زاده

ام. در آفرینشی قائل بودهبرای خود آزادی های بین جنی و النور از یک طرف و مارکس از طرف دیگر بحث

ام. امیدوارم این مواردی مانند شرحی که از ناپلئون سوم داده شده، از سخنان خود مارکس استفاده کرده

Page 5: مارکس در سوهو

4

اش را ببینیم، بلکه دوران خود را نیز بتوانیم با نگاهی ای باشد که در آن نه تنها مارکس و زمانهنمایشنامه آینه

"نیم و جایگاه و وظایف خود را در آن بیابیم.متفاوت تحلیل ک

Brianبرایان جونز 2102ایِ سال با اجرای صحنهمتن اصلی انگلیسی و نیز منطبق ی حاضر، از روی ترجمه

Jones نوشته شده است. وی این نمایش را از زمان تبار( آفریقایی-)هنرپیشه، معلم و فعال سندیکایی آمریکایی

تا امروز در سراسر ایاالت متحده آمریکا به روی صحنه برده 0222ری هاوارد زین از سال انتشار آن با همکا

است.

مارکس در "توان نمایش کارانه میحتی با نگاهی محافظه" Library Journalی الیبرری ژورنال به نوشته

"طبعی خواند.ی هاوارد زین را اثری هوشمندانه، چندبعدی و آمیخته به شوخ"سوهو

0122فروردین

چابکسر، استان گیالن

شیرین میرزانژاد -ایمهرداد خامنه

Page 6: مارکس در سوهو

5

صحنه

کند.وسط صحنه را روشن میاز باال آویزان صندلی. المپیتعدادی یک میز و

شود. ساکی در دست دارد. از یک مارکس با فراک، جلیقه سیاه، پیراهن سفید و کراوات پهن وارد می)

(رسد.زده به نظر میکند. راضی، اما کمی هیجانرود. رو به جمعیت میگوشه صحنه به گوشه دیگر می

!خدارو شکر! تماشاچی

کارساز نشده. " رده!مارکس مُ"گن که می ابلهاییده که ادعای اون این نشون میکه اومدید. خوب شد

.هدیالکتیکدیگه نمردم. این... و هم البته من مُردم

آورد: تعدادی کتاب وسایلش را از درون ساک بیرون میکند و زیر لب سرود انترناسیونال را زمزمه می)

آید.(میگردد و به جلوی صحنه میو روزنامه، یک شیشه آبجو، یک لیوان. بر

با وسیله نقلیه )لبخندی زیرکانه بر لب دارد.( جوری اینجا اومدم! چه من پرسیداز خودتون می شاید

عمومی.

لندن توش زندگی در ای که. همون محلهسوهو برم خواستم... میخواستم اینجا برگردمراستش نمی

کشد.( )آه میبینم که به سوهوی نیویورک برگشتم. ، میبوروکراتیککردم. اما به خاطر یه اشتباه می

نوشد، لحنش تغییر زد، میری)برای خودش آبجو میخواست نیویورک رو ببینم. می البته من همیشه دلم

کند.(می

تا از اسمم اعاده حیثیت کنم! )خشمگین( چرا برگشتم؟

Page 7: مارکس در سوهو

6

های من دیگه زنن که اندیشهجا جار میهاتون رو خوندم. اینا همهروزنامه دارد.(ای را برمی)روزنامه

کنن. که همینو دائم تکرار می ها بیشتر از صدوشصت سالهای نیست. این دلقکالبته این چیز تازه مرده!

که مرگ منو بارها و بارها اعالم کنن؟ الزمهشما تاحاال از خودتون نپرسیدین که چرا انقدر

که برگردم، حتی شده برای یه مدت این حقو بهم بدنتا . تقاضا کردم به اینجام رسیدخب منم دیگه

اجازه اره. بوروکراسیه دیگه. نیست. حساب و کتاب دکه اما خب، به همین سادگی هم خیلی کوتاه.

من اعتراض کردم و چندتایی هم طرفدار پیدا طبیعتاً ، نه!. اما سفر کردنداری بخونی، حتی نگاه کنی

گاندی روزه گرفت. مادر ".ارزش زندگی کردن نداردزندگی بدون سفر "کردم... سقراط بهشون گفت:

العمل نشون داد. عکس "موواو"بودا با طنین ه. اندازجونز تهدید کرد که یک تجمع اعتراضی به راه می

من های عجیب خودش از من دفاع کرد. اما بقیه سکوت کردن. مارک تواین هم با همون روشحتی

اونجا هم من به ترسن چی رو از دست بدن؟! بله دیگه.میدیگه دونم تو اونجایی که هستننمی

یک ساعت توتونی بری. باشه، می". باالخره گفتن:دهاعتراض جواب میاونجا هم و م. آشوبگری مشهور

تو یه اما... اعتقاد دارناونا به آزادی بیان "بدون اغتشاش!، اما یادت باشه: که حرفتو بزنی وقت داری

لیبرالن.زند.( )پوزخند می. چهارچوب مشخص

رگشته!ب جا پخش کنین که مارکستونین این خبر رو همهمی پسریزد.()آبجو برای خودش می

یپر گفتم. نزدیک بود من اینو یه بار به پخندد.( )می اما متوجه یه نکته باشین: من مارکسیست نیستم!

نوشد.( )آبجو می. بگمیپر یفته. باید براتون از پپس ب

گربه و دوتا پرنده، به سختی توی یه ها، با دوتا سگ و سه تا و بچه. من و جنی اون موقع لندن بودیم ما

رفته کردیم.فاصله زیادی تا مخزن دفع فاضالب شهر نداشت، زندگی میخیابون دین، که درمان آپارت

لتشم این ع ، محل تولدم!راینسرزمین از بله!بودیم لندن، چونکه منو از قاره اروپا اخراج کرده بودن.

ی راستش روزنامهه بودم. من سردبیر یه روزنامه بودم. راینیشه زایتونگ. کردبود که کارای خطرناک

شه انجام داد... گفتن حقیقته. توی منطقه ترین کاری که میکنم انقالبیای هم نبود. اما فکر میانقالبی

Page 8: مارکس در سوهو

7

کردن رو دستگیر کرده بود. من هایی رو که از زمین پولدارا هیزم جمع میراین، پلیس فقیر بیچاره

ردن مارو سانسور کنن. منم یه سرمقاله دیگه ای در اعتراض به این کار نوشتم. اونا هم سعی کسرمقاله

نوشتم که در آلمان آزادی مطبوعات وجود نداره. اونا هم در جواب، با ممنوع کردن روزنامه، ثابت

جوریه، نه؟ آخرین ود که ما رادیکالیزه شدیم. همیشه همینجا بردن که من حق داشتم. از همینک

و این به حضرات خیلی برخورد. منو ..."شورش!"تشر شد: ما با تیتر درشت و قرمز من زایتونگشماره

ای هم میرن؟ ها مگه جای دیگهم. تبعیدییبه پاریس رفت برای همینراین اخراج کردن. سرزمین از

کشوری که درگری خودتون و در وصف انقالبیو شراب خورد نشست هاشه تمام شب توی کافهکجا می

، حتماً پاریس رو انتخاب کنین. پاریس تبعیدی باشین قرار باشهاگه ؟... کنینازش اومدین دروغ سرهم

اونجا درپیدا کرده بود. اون چندماه زندگی های التینیارتمان نقلی توی محلهعسل ما بود. جنی یه آپماه

پلیس خیلی قبل از کارگراظاهراً برامون مثل بهشت بود. تا اینکه پلیس آلمان به پلیس پاریس خبر داد.

داده بود. از پاریس هم اخراج شدیم. از اونجا به بلژیک رفتیم. از توسعه انترناسیونالیستی شو آگاهی

جای دنیا های همهاونجا هم اخراجمون کردن. تا آخر سر خودمونو به لندن رسوندیم. جایی که پناهنده

ای که از این بابت و افاده ان... اما به خاطر فیسها تو مدارا کردن نمونهاندازن. انگلیسیاونجا لنگر می

که تا چند هفته دکترها گفته بودندهد.( کند و سرش را تکان می)سرفه میدارن، غیر قابل تحملن.

بود. 0191ام بند میاد. این در سال دیگه سرفه

وآمد ا رفتهای سیاسی تمام اروپا با متو لندن پناهنده، دونید. میخواستم از پیپر براتون بگمها، میآ

عادت کرد. مث مگس دوروبرم وزوز مییپر بود. آدمی بود متملق و چاپلوس. داشتن. یکی از اونا پ

کنم. دائم هم از ئن بشه از دستش فرار نمیسانتی من کشیک بکشه که مطم 21صله داشت که تو فا

نقل قول نکن. مبه خود یپر لطفاً از منگفتم پکرد. منم همش بهش میل میهای خودم برام نقل قونوشته

ست اخورو به انگلیسی ترجمه کنه. مثالً می "کاپیتالداس "خواد میکه گفت انقدر پررو بود که می

تونست تلفظ کنه. نمی سالخیش کنهخودشو برام شیرین کنه. این بابا یه جمله انگلیسی رو بدون اینکه

جوری انگیسی یپر چهشنید که پیاگه شکسپیر یه بار م انگلیسی زبون خیلی قشنگیه. زبون شکسپیره.

Page 9: مارکس در سوهو

8

برای شام سوخت و هیکشت. اما جنی دلش براش میخورد و خودشو میزنه، درجا سم میحرف می

رو اعالم کرد. های لندنانجمن مارکسیست تاسیسیپر تا وارد شد . یه شب پکرددعوتش می

مارکسیستی؟ این دیگه چیه؟ یه انجمنازش پرسیدم

های شما بحث کنیم. اونو با صدای بلند شیم تا درباره یکی از نوشتهجمع میدور هم ما هر هفته ":گفت

دونیم و عمیقاً بی به خاطر همین هم خودمونو مارکسیسیت میکنیم. خونیم و جمله به جمله تحلیل میمی

"معتقدیم. تا حاال نوشتید به هرچیزی که چون و چراییهیچ

؟اییچون و چرعمیقاً و بی هیچ پرسیدم

دکتر آقایاون همیشه منو – (Herr Dr Marx)ما خواهد بود هِر دکتر مارکسافتخار باعث بله! و -

کنید... سخنرانیها اگر شما در جلسه بعدی انجمن مارکسیست -کردمارکس صدا می

تونم همچین کاری بکنم. من نمی -

چرا؟ -

خندد.(چون من مارکسیست نیستم. )از ته دل می -

بود که طرز تفکرش ایناما نقص نیست.د. انگلیسی خودم هم بیکرانگلیسی بدش اونقدر اذیتم نمی

شده چرخید و بعد اونارو به شکل تحریفدور حرفای من می شد. مثل یه ماهوارهباعث خجالت آدم می

سیر کرد. با هرکسی هم که تفها دفاع میکرد. بعد هم با تعصب از همین تحریفپخش میدر دنیا

کرد. ای داشت شدیداً مخالفت میدیگه

یه بار به جنی گفتم:

ترسم؟دونی من از چی بیشتر از همه میمی-

که انقالب کارگری هیچ وقت اتفاق نیفته؟-

Page 10: مارکس در سوهو

9

ترسم آدمایی مثل پیپر اونو قبضه کنن. آدمایی که تا قدرت افته، اما مینه! انقالب اتفاق میگفتم

و دگماتیزمشن. می قلدرکنن و وقتی که قدرت به دستشون افتاد خودنما و دستشون نیست چاپلوسی می

کنن. های منو برای دنیا تفسیر میزنن. اندیشهپرولتاریا و طبقه کارگرحرف می از طرف. اونا ییگراجزم

های سازن. با چماق تکفیر و لیست سیاه، تفتیش عقاید و جوخههرم قدرت جدید با تقدس جدید می

کمونیستی هایداری و امپراتوریسرمایه های. دنیا رو به امپراتوریکمونیزمی اینا به نام و همهاعدام،

ها انقالب جدیدی کنن.برای پاک کردن اونزیر پاشون له میرویای زیبای ما رو اونا . کننمیتقسیم

ترسم.الزمه. شاید دو سه تا! این چیزیه که من ازش می

(.دارد)کتاب کاپیتال را برمیبه انگلیسی ترجمه کنه، من رو "لداس کاپیتا"یپر خواستم پنه! من نمی

شرایط زندگی در سوهو. توسال تالش و کار، 09ثمره

شدم، تا به بودن رد میکه الی آشغاال خوابیده ییگداها رفتم و از بغلکنار فاضالب راه میهر روز صبح

-خستهخوندم. هیچ کاری خوندم و میکردم. میتا غروب کار میکتابخونه باشکوه موزه بریتانیا برسم.

خیابونای تاریک با توی از ،تر از خوندن اقتصاد سیاسی هست؟ بله! نوشتن اقتصاد سیاسی! بعدکننده

-گشتم. در راه به حرفای کهنهزدن، به خونه برمیسروصدای دستفروشایی که قیمت جنساشونو داد می

دادم. بعضیاشون کور بودن، بعضیاشون پاهاشونو بریده بودن و برای یه می سربازای جنگ کریمه گوش

کردن. توی فضای مسموم با بوی مشمئز کننده فقر و فالکت لندن. پنی گدایی می

زدن که همون حرفی رو می "داس کاپیتال"و تاثیر بعضی از منتقدای من برای کوچیک جلوه دادن کارم

"حتماً توی زندگیش تجارب شخصی هولناکی داشته.آه! "گن: دیکال میهای رادرباره همه نویسنده

داس "من تو سوهو به خشمی که در کنین، همینطوره. زندگی معلومه که داشتم! حاال که اصرار می

خب آره، اون موقع اینطوری بود. این موضوع مال "شنوی که : بعد ازشون می بینید دامن زد.می "کاپیتال

فقط اون موقع؟ ".قرن پیشهیه

Page 11: مارکس در سوهو

10

رفتم که پر از آشغال و هوای تو راه که داشتم میومدم اینجا، تو خیابونای شهر شما راه می صبح امروز

بودن و از سرما به همدیگه چسبیده بودن. به جای مسموم بود. زن و مردایی که کنار خیابون خوابیده

"...قهوه یه لیوان ل خرد برایآقا، یه کم پو")با ناراحتی( های زیر لب، شنیدم:صدای آواز

گین پیشرفت؟ چون ماشین و هواپیما دارین؟ هزار جور معجون مختلف برای شما به این می)با خشم(

خوابن!اینکه بوی بهتری بدین؟ اونوقت مردم توی خیابونا می

سال گذشته تولید ناخالص ملی "یک گزارش رسمی: ( :خوانددارد و از روی آن میای برمی)روزنامه

"هزار بیلیون دالر بوده است. بالغ بر هفت -الحق ناخالص و آلوده–ایاالت متحده

بره؟ کی دستش بهش اوه! باریکال! آفرین! حاال به من بگو این همه کجا هست؟ کی داره ازش سود می

رسه؟ نمی

در دارایی بازرگانی در قالب را زاربیلیون دالرنفر دوه 911کمتر از "( :خواند)دوباره از روی روزنامه می

"دارند.دست

تر، پرکارتر و ارزشمندتر برای جامعه هستند؟ آیا اونا از شریف از دیگران حاال یه سوال: آیا این افراد

ش رو کنه بدون اینکه بتونه پول قبض گاز خونهش تو چله زمستون نگهداری میمادری که از سه تا بچه

داری ثروت رو به میزان امعه ارزشمندترن؟ نشنیدین صدوشصت سال پیش گفتم که سرمایهبده برای ج

شه؟ ده اما همین ثروت در دست تعداد هرچه کمتری از افراد متمرکز میعظیمی افزایش می

کارگر کار خود را از 02111چیس منهتن. ادغام عظیم کمیکال بنک و بانک": خواند(می)از روزنامه

گن افکار من مرده! بازم می "رود.خواهند داد... و قیمت سهام باال میدست

(:خواند)شعر را میاون شعر الیور گلدسمیت رو شنیدین؟ دهکده متروک.

مزمن در وضعی رقت انگیز امراضیکشوری بیمار با "

"پوسندها میشود و انسانها انباشته میچرا که ثروت

Page 12: مارکس در سوهو

11

هایی که شدم به چشم دیدم. خونهوقتی از خیابونای شهر شما رد می این همون چیزیه که امروز صبح

بعدش یه کم جلوتر رفتم. یه دفعه اما پوسن. پوسن، آدمایی که میهایی که میپوسن، مدرسهمی

صدای یه دفعه زنایی با جواهرات و پالتوهای خز.دوروبرم آدمایی رو دیدم که مشخص بود ثروتمندن.

یه کسی سعی کرده بخشی از تولید آژیر شنیدم. چی شده؟ جرمی اتفاق افتاده؟ خشونتی در جریانه؟

-)با صدای بلند میکش بره؟ شناخالص ملی رو به صورت غیرقانونی از اونایی که قانوناً دزدیده بودن

کنه، و ال تقلیل پیدا میانسان به کا()با هیجان بیشتر و بیشترانگیز نظام تجاری! دنیای شگفت( .خندد

شود، او به باال )چراغ صحنه خاموش و روشن میگیره. در کنترل کاالی برتر یعنی پول قرار می وجودش

آد!کمیسیون زیاد از این حرفا خوشش نمیگوید:( کند و آهسته به تماشاچیان مینگاه می

(نشیند.ریزد. پشت میز میجو میو برای خودش در لیوان آب کندشود و موضوع را عوض می)آرام می

از نون تازه که ، با پز داشتیمزمینی آبسوپ گرم و سیبمعموالً خیابون دین، درمون تو آپارتمان نقلی

-نشستیم و درباره مسائل روز صحبت میدور میز شام می. گرفتیمدوست نونوامون از سرکوچه می

ای جنگ، حماقت رهبران کشورها، اپوزیسیون سیاسیها برای آزادی، آخرین کردیم. مبارزه ایرلندی

زنم که این چیزا کرد، مطبوعات بزدل... حدس میوویغ و چسناله محدود میکه فعالیتش رو به جیغ

م. با یه شدمشغول کار میجا همونکردیم و من امروز دیگه فرق کرده، نه؟ بعد از شام میز رو جمع می

ها روی هم و طرف دیگه صبح. یه طرفم کتاب 2-1ه، کار! تا ساعت دستم. بل لیوان آبجو و سیگار دم

کرد. دستخط من غیرقابل شست و پاکنویس میروبروم هم جنی پشت میز میهای پارلمانی. گزارش

تر از نوشت. کاری قهرمانانههای منو از اول تا آخر دوباره با خط خوانا میخوندن بود. اون تمام نوشته

صور کنین؟ تونین تمی این

گفتم جنی! کردم. یه بارنی نه ها! یه کتاب گم میاومد. بحران جهابعضی وقتا هم بحران پیش می

"منظورت اصول اقتصاد سیاسیه؟":گفت ریکاردوی منو ندیدی؟

ده گرو گذاشته! از کوره در رفتم.فکر کرده کارم باهاش تموم شده و بر

Page 13: مارکس در سوهو

12

! تو ریکاردوی منو گرو گذاشتی؟ ی منریکاردو -

"ساکت باش! مگه همین هفته پیش انگشتری که مادرم بهم داده بود رو گرو نذاشتیم؟ ":گفت

گرفتیم. هایی که از خانواده جنی میذاشتیم. بخصوص هدیهچی مون رو گرو میاینجوری بود. ما همه

دونید زمستونای لندنو که می –ال، زمستون رو . یه سذاشتیمگرو می شد، لباسامونوونا تموم میکه اوقتی

زنه. برف یخ میداره بدون پالتو گذروندم. یه بار رفتم تو خیابون، یه دفعه دیدم پاهام تو -جوریهچه

روز قبل گرو گذاشته بودیمشون. دیدم کفش پام نیست.

یه مقدار پول بهمون وقتی کتاب سرمایه چاپ شد، با یه شام مفصل جشن گرفتیم ولی قبلش انگلس

ای دیگه داده بود که بتونیم رومیزی و ظرفامونو از گرو دربیاریم. انگلس، یه فرشته بود. با هیچ کلمه

شدیم، شد، افسرده مییا گاز قطع بود، یا خونه تاریک میقطع بود، شه وصفش کرد. هر وقت آب نمی

داری آره، سرمایه)با طعنه(دار بودن. خونهش توی منچستر کارخانواده پرداخت. ها رو میانگلس قبض

مارو نجات داد.

مونو نداشتیم، اونوقت اون برامون ولی خب اونم از همه نیازهای ما خبر نداشت. ما خوردوخوراک اولیه

همون نداشتیم... (Weinachtsbaum) س باماد. یه سال کریسمس، وایناختفرستصندوق شراب می

. انگلس با شش بطری شامپاین از راه رسید. ما هم درخت کریسمس گمرو می درخت کاج کریسمس

خوندیم. رو کریسمس هایرو فرض کردیم، دورش حلقه زدیم و آواز

خدا و درخت کریسمس! درسته. من کنن. مارکسِ بیدونم دوستای انقالبی من االن چی فکر میآره می

مذهب، آه و ناله موجود :"گراف توجه نکردهاست. اما هیچ کس به کل پاراگفتم که مذهب افیون توده

طبیعتاً افیون ممکنه " هاست.روح. افیون تودهستمدیده است. قلب دنیایی که قلب ندارد. روح شرایط بی

مگه کنم. های خودم درک میراه حل نباشه، اما گاهی برای تسکین درد ضروریه. من اینو به خاطر دُمل

یست؟ های وحشتناک ندنیا خودش مثل دُمل

Page 14: مارکس در سوهو

13

رد مون از کانال مانشبچهدوتا بست و با ی باروبندیلمونو کنم. اینکه چطور همههمش به جنی فکر می

خیابون دین زایمان کرد. از اون دربعد سه بار توی اون آپارتمان داغون . شد و خودشو به لندن رسوند

از دیگری به چشم دید. نوزادا مراقبت کرد و سعی کرد گرم نگهشون داره و مرگشونو یکی بعد

گوئیدو، هنوز راه نیفتاده بود. فرانچسکا، یک سالش بود. مجبور شدم سه پوند برای تابوتش پول قرض

کنم. موش، تقریباً هشت سال زندگی کرد. از همون اول یه مشکلی داشت. سر بزرگ و زیبایی داشت،

جونش روی زمین خوابیدیم. وقتی یوقت رشد نکرد. شبی که مرد، همه دور بدن باما بقیه بدنش هیچ

شانس بود که دو خواهر بزرگتر از ترسیدیم. اما کوچولوی سرسختی بود. خوشالنور به دنیا اومد، ما می

شن توی پاریس به خودشون شانس آوردن که زنده موندن. جنیهم شن و لورا. اونا خودش داشت: جنی

فکر کنم یه ربطی به هواش داره. لورا، ها افتضاحه. چهدنیا اومد. پاریس برای عشاق عالیه، ولی برای ب

بچه دوممون توی بروکسل به دنیا اومد. هیچ کس نباید توی بروکسل به دنیا بیاد.

رفتیم تا به دهات نیک. یک ساعت و نیم راه میرفتیم پیکها مییم، اما یکشنبهپول نداشت لندنتوی

گوساله لترو همیشه لنشنگم. لنشن. حاال براتون از لنشن میها با جنی و بچهمن و اطراف برسیم.

تر بود، ولی آبجو کرد. چای و نون کشمشی و پنیر و آبجو هم داشتیم. النور از همه کوچکدرست می

مون فرستادم ها نیاز به تفریح داشتن. یه بار اونارو با پول اجاره خونهبچه خب خورد. پول نداشتیم امامی

انوس اطلس تو فرانسه. یه بار دیگه هم براشون پیانو خریدم، با پول خرجی خونه. آخه به ساحل اقی

دخترا خیلی موسیقی رو دوست داشتن.

انتظار ":هاش فرق بذاره، اما النور! یه بار به جنی گفتم این النور بچه عجیبیه. گفت آدم نباید بین بچه

رو تر بود. یه انقالبیتر و از همه باهوشوچکالنور از همه ک "داری بچه کارل مارکس عادی باشه؟

ها قیام بود. لهستان علیه حاکمیت روس 0111که فقط هشت سالش باشه. این در سال فرض کنید

ش در حال این اسمی بود که ما به انگلیسی روش گذاشته بودیم، چون همه- "تاسی"کرده بود و

به "رزمان کوچولوی شجاع لهستانیاین هم"به قول خودش یبارهای درنامه -بود دعوابگومگو و

Page 15: مارکس در سوهو

14

مریکا خطاب به پرزیدنت لینکلن نوشت تا بهش توصیه کنه که ای به آانگلس نوشت. در نه سالگی نامه

های اینهمه رون اتحادیه پیروز بشه. عالوه برهای دچطور در جنگ علیه ایالت

این حال یه دختر کوچولو بیشتر نبود، که از طرفی لباس خورد. با کشید و هم مشروب میهم سیگار می

. وقتی ده سالش بود باهاش شطرنج بازی کردمزه میه شراب مزهکرد و از طرف دیگتن عروسکاش می

قانونی که هرگونه نقدر ازواای نبود. چهارده سالش که بود، کردم و شکست دادنش اصالً کار سادهمی

عصبانی شده بود که جنجالی به پا کرد. کرد، های یکشنبه ممنوع میدر روزجز عبادت فعالیتی رو

. توی سالن سنت مارتین یه سری نوازنده "عصر یکشنبه برای مردم"ای سازماندهی کرد به نام برنامه

کامالً هم غیرقانونی . سالن پر شد. دوهزار نفر! آورد تا موسیقی هندل و موتزارت و بتهوون رو بنوازن

ن حال هیچ کس هم دستگیر نشد. بود. با ای

موتزارت انجام سیقیکنید، این کارو با دوهزارنفر آدم و مو خواید کاری غیرقانونینتیجه اخالقی: اگر می

بدید.

خوندم. اون خیلی دوست همیشه برای اون و خواهراش با صدای بلند شکسپیر و دانته و آشیل میمن

کرد که شعر اون مئو و ژولیت رو از بر بود و همیشه اصرار میداشت. اتاقش مثل موزه شکسپیر بود. رو

بینه براش دوباره و دوباره بخونم:قسمتی رو که رومئو برای اولین بار ژولیت رو می

کردمی، ستارگان را خجل های اوگونه روشنایی "

که نور آفتاب چراغ را گونهآن

افکندپرتو میچنان در آن فضای گسترده ها چشمان او در آسمانو

".گویی که شب نیست کردندسرایی مینغمه پرندگان چنانکه

های ش ضعفکشه وقتی که بچهچقدر آدم خجالت می نیدونخالصه زندگی با اون آسون نبود. اصالً! می

مسئله "کرد. مثالً مقاله من درباره های خودم با من بحث میکنه؟ در مورد نوشتهمنطقش رو پیدا می

Page 16: مارکس در سوهو

15

. قبول دارم متنی نیست که به راحتی بشه درکش کرد. اما النور اونو خوند و بالفاصله ایراد گرفت "ودیه

دارها معرفی کردی؟ اونا تنها کسایی نیستن که مرض کاسبکاری سرمایه نمادها رو تو چرا یهودی "که:

فقط به عنوان یه چیزی معرفی نکردم. نمادها رو به عنوان که من یهودی گفتممن "و حرص دارن.

من "ش زد: جواب زرتی ورداشت یه ستاره داوود به سینه در. استفاده کردم ونازشنمونه برجسته

"یه کار کامالً یهودیه!ن آها! ای ":گفتهامو باال انداختم. بعد ؟ شونهتونستم بگمدیگه چی می "یهودیم!

خردکن باشه.اعصابتونست که چقدر می آخ

دونست که پدرم به مسیحیت تغییر دین داده بود، چون یهودی بودن در آلمان اونقدرها هم تاسی می

ساده نیست... البته جایی هست که ساده باشه؟ پدرم منو در هشت سالگی غسل تعمید داد. همینم برای

ب شمال اعراام مثل خونوادم منو به خاطر رنگ پوست تیره – (Maur)ببین مور! "النور مسئله شده بود.

"ن، اما قبل از اون ختنه شدی نه؟دونم که تورو غسل تعمید دادمن می -کردناینجوری صدا می آفریقا

طرف دیگه مثالً،هایی بود که تحملش واقعاً غیرممکن بود. حیا رو؟ تو یه همچین موقعبینی بیاِ اِ اِ! می

کنین عاشق مسیحیت باشه. عاشق ایرلند کرد. نه که فکر صلیب به خودش آویزون می یه ستاره داوود،

یه عالمه اطالعات درباره مبارزه ایرلند ،انگلس عشق ا علیه انگلستان بود. از لیزی برتس،و شورش اون

جارو گوش کنید. لیزی یه کارگر ساده ریسندگی بود که سواد هم نداشت. انگلس حاال اینگرفته بود.

کنین اینا اصالً حرفی با هم ندارن بزنن. اما اشتباه حتماً فکر میزد. حاال به نه زبون زنده دنیا حرف می

سی مبارزه مردم ایرلند بود. وقتی تا کنین. این دو تا عاشق همدیگه بودن. لیزی شدیداً درگیر جریانمی

خوندن تا روی زمین خوردن و آوازهای ایرلندی میشستن اونقدر شراب میرفت، هردو میپیشش می

اون اتفاق وحشتناک افتاد. دو تا جوون ایرلندی رو درست تو ه. درست همون زمان بود که خوابشون ببر

های ظریف، با چای کردن، دار زدن. بله، همین انگلیسیسوهو درحالیکه جمعیت مست تشویق می

از با گ االن فقطکنین. کارو نمیبعدازظهرشون و دارزدنشون در مال عام. اگه اشتباه نکنم شما دیگه این

. خیلی کنیدیجزغالشون ماتصال برق ن، یا باکنیکنین، سم تو رگاشون تزریق میخفه میآدما رو

تر! بله، اونا دوتا جوون ایرلندی رو دار زدن، فقط برای اینکه به دنبال آزادی کشورشون متمدنانه

Page 17: مارکس در سوهو

16

زوده که تو این سن زد. بهش گفتم تاسی، تو فقط پونزده سالته. هنوز خیلی طور زار میبودن.النور همین

"دلیل مور! من پونزده سالمه! دقیقا! درست به همین ":خودتو انقدر درگیر فجایع دنیا کنی. گفت

-شد که پاشون به آپارتمان ما میتیپی میای عاشق جوونای خوشبله. پونزده سالش بود. به هر بهانه

مسائل توسیاست باهوش بود، توتونم براتون یه لیست بلندباال بنویسم. النور هرچقدر که رسید. می

بود. یه بار عاشق لیساگاری، یکی از قهرمانای کمون پاریس شد. دست کم این یکی خنگعشقی

مونن. الزمه شن انگلیسی بود. مردای انگلیسی مث غذای انگلیسی میفرانسوی بود. اما دوست پسر جنی

پسر لورا، الفاژ. ابراز احساساتش رو نسبت به لورا در مال عام طرفم دوستبیشتر توضیح بدم؟ از اون

ترین کار روی زمینه. رفت. انگار که این طبیعیشد توجیه کرد. جلوی همه باهاش ورمیهیچ جور نمی

خونوادش از کوبا دونی کهئه. می"کریو"به خاطر فرهنگ "گفت :کرد. میهم ازش دفاع می تازه جنی

دست به کفل همدیگه راهابون که مردم کوبا تو خی گفت انگاریه جوری می " مهاجرت کردن فرانسه.

رن. می

)درحالیکه آبجو هام. کرد منو آروم کنه. تو این کار با من موفق بود، ولی نه با دُملجنی همیشه سعی می

اشتین؟ هیچ مرضی بدتر از دمل شما تاحاال دُمل دشود.( نوشد، به سختی روی صندلی جابجا میمی

ها همه عمرم منو شکنجه دادن و باعث شد بعضی آدمای احمق سعی کنن منو از طریق نیست. این دمل

-قاه می)قاه "کنن.هاش اذیتش میداری خشمگینه چون دملمارکس از نظام سرمایه"اونا تحلیل کنن:

که دمل ندارن توجیه کنن؟! البته رو ایدیگه هاییتونن همه انقالبشعورهایی! چطور میعجب بیخندد.(

خورده. اون یکی از دست باباش سالگی شیر مادرشو میکنن: این یکی تا دههمیشه یه چیزی پیدا می

ی باشه . انگار حتماً آدم باید غیرطبیعمستراحیی بره ی بهش یاد نداده تنهاخورده. اون یکی کسکتک می

داری بنابر گن جز اونی که واضحه و اون هم اینه که نظام سرمایهچی می. همهدش بیادشی بکتا از بهره

کنه، آفریننده شورشه. طبیعت خودش و بنا به ضرباتی که به روح انسانی وارد می

-توی روزنامه -همین چند سال پیش تر از دوره من شده. جدی؟داری امروز انسانیگن نظام سرمایهمی

رولینای شمالی، درهای کارخانه مرغداری را به روی زنان قفل کردند تا داران کاکارخانه" -هستها

Page 18: مارکس در سوهو

17

سوزی شد. دلیلش چی بود؟ اینکه سود بیشتری گیرشون بیاد. آتیش "همانجا بمانند و بیشتر کار کنند.

کارگر که اون تو حبس بودن، توی آتیش سوختن. 29

ان کنین. سعی کنین با دمل روی باسنتون، های من واقعاً به آتش خشمم دامن زده باشه. امتحشاید دمل

ها مال من فهمیدن، برای اینکه دملبشینین و بنویسین. حرف دکترارو که اصالً نزنین! اونا هیچی نمی

-به همین سادگی. حوله خیس آسا کشف کردم: آب! تونستم بخوابم، تا اینکه یه نسخه معجزهبود. نمی

بخش رطوبِ گرم و آرامحوله مکردم، میبیدار رو جنی ا فریادب شبگرم. وقتی که نصفهخورده توی آب

کرد.کارو میبعضی وقتا که جنی مریض بود، لنشن این ذاشت.هام میآوردو اونو روی دملرو می

بله، لنشن. رود(کند و به فکر فرو می)سکوت می

گیره که لنشن رو بفرسته پیش ما جنی تصمیم می ردیه دفعه ما سوهو، تا فقیرانه درما بودیم و زندگی

مونو تازه گرو گذاشته بودیم که یه دفعه ها بهمون کمک کنه. ما اثاثیه خونهکه تو نگهداری از بچه

شه. براتون پول جوری میکنین اینها ازدواج میزادهخبردار شدیم که خدمتکار داریم. وقتی با اشراف

وظروف نقره و های مرغوب و ظرفارچهبراتون پجاش به فرستن. که انقدر بهش محتاجین نمی

رو های مرغوب و ظروف نقرهتونه پارچهفرستن. درواقع فکر بدی هم نبود. خدمتکار میخدمتکار می

جنی نبود. مونوقت واقعاً خدمتکارببره گرو بذاره و پول بیاره. لنشن بارها این کارو کرد. لنشن هیچ

جنی مریض بود، لنشن تمام مدت کنارش بود و ازش طور. وقتیها هم همینخیلی دوستش داشت. بچه

-ای یادم میاد که از پلهوجود آورده بود. صحنهجنی تنش بهمن و کرد. البته حضور اون بین پرستاری می

فهمم گفتم نمی "کردی.دیدم امروز صبح به لنشن نگاه می"ومدم که جنی بهم گفت:اپایین می داشتم ها

فهمم. از اون گفتم بازم منظورتو نمی "کنه.مرد به زن مییه ه که منظورم نگاهی"منظورت چیه. گفت :

وقت نتیجه خوبی نداره. همه این داستانا توی آپارتمان نقلی ما در خیابون دینِ صحبتایی بود که هیچ

تصور 0191 خیابونای لندن رو در سالتونین میافتاد. تصور کنید بیرون، شهر لندن بود. اتفاق می

ی سازهاهای هنوازند گِردی،های هِردینوازنده، گرفتبرای چند دور چند پنی میکه وفلکیچرخ کنید؟

ارگ کوکینوازنده ،هافاحشهدادن، گیرهایی که آتیش از دهنشون بیرون میها، معرکهبازبادی، شعبده

Page 19: مارکس در سوهو

18

من هر شب سر خوند. اینا چیزایی بود کهایرلندی می هایآوازِ بالهگدایی که دختر همیشه و عنترش با

شنیدم تا به خیابون دین دیدم و میهای گازی تازه روشن شده میی بریتانیا زیر نور چراغراهم از موزه

سنگفرش کردن ی که بهذاشتم و در عین حال به اهمیتپا می گِل و فاضالببرسم. از اونجا به بعد، توی

کردم. فکر میدادن میخیابونای محله ثروتمندا

خودش تو نویسه، داری میمحکومیت نظام سرمایهکه در "داس کاپیتال"مولف شاید متناسب باشهالبته

کرد. کردم، جنی همدردی نمیوالی شکوه میوپا زدن تو گلهم راه بره. وقتی از دست گه و کثافت اون

ترین اون همیشه جدی "ده.این همون حسیه که من از خوندن داس کاپیتال بهم دست می"گفت:می

-آورتر از منتقد صادق وجود داره؟ کتاب براش مسئلهرحم، صادق. هیچ چیزی خشممنتقد من بود. بی

معتقد بود که من از همون اول با زند.(گیرد و ورق می)کتاب را در دست میساز بود. بله، کاپیتال.

گفت می بردم.رو سر می، حوصله مردم ارزش مبادله مباحثم درباره کاال، ارزش اضافی، ارزش مصرف و

کرد. فکرشو بکنید! استفاده می "ثقیل"که کتاب بیش از حد طوالنییه و به جرئیات پرداخته. اون از کلمه

سندیکالیست هدیه کرده بودم سِتِ کرد که وقتی که کتاب رو به دوستمون پیتر فااون بهم یادآوری می

بله! دقیقاً یه "جنی گفت: "ه داده باشن.کنم مثل کسی هستم که بهش فیل هدیحس می "گفته بود:

کردم بهش توضیح بدم که این مانیفست نیست که برای مخاطب عام نوشته شده باشه. سعی می "فیله.

اروپا را تسخیر خب بذار تحلیل باشه، اما مث مانیفست فریاد بزنه. شبحی "گفت:این یه تحلیله. می

شبحی اروپا را تسخیر "چسبه: جوری به دل خواننده میه اینگفت کدونین، میمی ".کمونیزم، شبح کرده

-که لج منو دربیاره، از روی کتاب کاپیتال برام میبعد برای اینآورد.( )اداهای ترسناک درمی "کرده!

فرض کنیم ارزش کتان تغییر کند، اما " (:خواند)از روی کتاب سریع و با لحنی یکنواخت میخوند.

خیزی د حاصلی مثالً کاهش متزایمدت کار الزم برای تولید کتان در نتیجهارزش کت ثابت بماند. اگر

این برابر شد، ارزش آن نیز دوبرابر خواهد شد. در اید دوی کتان در آن به عمل میخاکی که بوته

متر کتان، زیرا یک کت 21= دو کت خواهیم داشت: نمتر کتا 21= صورت به جای تساوی یک کت

متر کتان جایگزین است. حال اگر برعکس، مدت کار 21اکنون حاوی نصف مدت کاری است که در

Page 20: مارکس در سوهو

19

گاه ارزش کتان نیز به کتان بر اثر مثالً پیشرفت دستگاه بافندگی به نصف تقلیل یابد، آنالزم برای تولید

اگر متر کتان. پس 21=کت 2/0آید: نتیجه تساوی به این صورت درمی. در لیل خواهد یافتقنصف ت

-بیان می Bکه بر حسب کاالی A، یعنی ارزش کاالی Aثابت بماند، ارزش نسبی کاالی Bارزش کاالی

"ترقی یا تنزل خواهد کرد. Aشود، به نسبت ستقیم ارزش

دارم یه کمی خسته کننده است. اینو پرسم، این خسته کننده است؟ خیلی خب، قبول حاال من از شما می

"چیزی به عنوان کمی خسته کننده وجود نداره.". گفت:مپیش جنی هم اعتراف کرد

-دونست. اون متوجه بود که این کتاب نشون میاشتباه نکنید. جنی واقعاً کاپیتال رو دستاوردی عمیق می

بایست باعث رشد دی ضروری بوده که میای از تاریخ فرآینداری در مرحلهداد که پیدایش نظام سرمایه

که برده، و بعد اینسابقه باال میشده و ثروت رو در جهان به شکلی بیعظیم نیروهای مولد اجتماع می

کنه که انسانیت رو به نابودی بکشه. چطور بنا به طبیعت خودش لزوماً ثروت رو به نحوی توزیع می

دار رو، و چطور باز بنا به طبیعت خودش، گور خودشو با ایهیعنی نه فقط کارگر رو، بلکه حتی خود سرم

سوال اینه که "پرسید:اما جنی همیشه میکنه. باز می کنه و راه رو برای نظامی جدیددست خودش می

دونی چرا می"یه روز حتی گفت: "؟ خوایم، ارتباط برقرار کنیمتونیم با مخاطبایی که میمیآیا

زنن که کتابت رو دادن؟ چون خودشون هیچی ازش نفهمیدن و حدس میها اجازه چاپ سانسورچی

های خیلی خوب و مثبتی از من بهش یادآوری کردم که نقد "آره!کس هم چیزی ازش سر در نمیهیچ

ها رو انگلس نوشته! گفتم شاید علت اونم به من یادآوری کرد که اغلب این نقدوبررسیکاپیتال شده.

... شماما مرداآه.. ش". گفت: مون راضی نیستیکنی اینه که از زندگیکار من انتقاد مینقدر از یکه تو ااین

کنین هیچ انتقادی به کارتون وارد نیست و هر کی هم که ازتون انتقاد کنه، مسئله رو شخصی فکر می

" .رم، ولی بحثش جداستکنین. بله مور! من احساسات شخصی دامی

زنم تقصیر من بود. گذروند. حدس میی سختی رو میجنی اون موقع دورهبله... احساسات شخصیش...

سالم 01دونستم چطور نگرانیشو برطرف کنم. باید متوجه باشید که وقتی ما عاشق هم شدیم، من نمی

چشمای تیره. خونوادش بالفاصله از من بلند شرابی وموهای ا بود. باده زیباالعساله. فوق 02بود و اون

Page 21: مارکس در سوهو

20

خاصی نسبت به روشنفکرا دارن. من و پدرش عالقهاومد. آریستوکرات بودن. اشراف همیشه خوششون

مو درباره دموکریت و شدیم. من داشتم تِزهای طوالنی درباره فلسفه یونان میهمیشه وارد بحث

سنده م که تا اون موقع فالسفه فقط به تفسیر جهان به بودکردم و به این نتیجه رسیدهراکلیت تموم می

که مسئله اصلی، تغییر جهانه. وقتی که عروسی کردیم، جنی همراه من به پاریس اومد کردن، درحالیمی

کردیم. شن و لورا رو به دنیا آورد. در پاریس خوشبخت بودیم. با هیچی زندگی میو اونجا جنی

-باکونینِ عظیمبی بودیم. ی عجیدیدیم. اونا هم مثل ما هیچی نداشتن. دارودستهها میدوستامونو تو کافه

تیپ، هاینه شاعر پرهیزگار، اشترنر آدمی که کالً با خدای خوشالجثه، آنارشیست ژولیده، انگلس بی

گفت مالکیت یعنی دزدی، اما دنبال سهم خودش بود! هیچ جمعی جور نبود، پرودون که می

تیم و یکی دیگه هم تو راه بود. فقیر بودن تو پاریس یه چیزه و تو لندن یه چیز دیگه. دوتا بچه داش

هامونو توی آپارتمان سرد و کنه. به خاطر اینکه مجبوریم بچهکردم جنی منو سرزنش میگاهی حس می

ها رو مرطوب بزرگ کنیم و دائم هم یکیشون مریض بود. جنی آبله گرفت. خوب شد اما اثر زخم

تونستین جنی رو ری نداشت. کاش میگفتم که هنوزم زیباست، ولی تاثیهمش بهش میصورتش موند.

-وقت نمیکرد که من هیچحدوحسابه. اون درک میبی ن. ارزش کاری که اون برای من کردبشناسی

آهن نامه درخواست کار به مثل مردای دیگه داشته باشم. سعی هم کردم. یه بار به راه شغلی تونستم

دکتر مارکس، تقاضای شما برای کار در "دادن: طور جواب عنوان کارمند دفتری نوشتم. اونا هم این

موسسه ما باعث افتخار است. ما هرگز در بین کارمندان دفتریمان دکتر فلسفه نداشتیم. اما از آنجا که

اش )شانه "بایست خطی خوانا داشت، متاسفیم که ناگزیر به رد تقاضای شما هستیم.برای این شغل می

دهد.(نوشد. ادامه میآبجو میای از اندازد. جرعهرا باال می

غرور آکادمیک گفت میهای من ایمان داشت. اما تحمل چیزی رو که خودش بهش جنی به ایده

-خواست من نظریهمثالً می " (Herr Doctor) دکتر! برگرد روی زمین هِر "زد:نداشت. به من طعنه می

-کس نمیگفتم هیچفهمن. من بهش میی ارزش اضافی رو طوری توضیح بدم که کارگرای ساده بتونن ب

تونه اونو بفهمه مگر اینکه قبلش نظریه ارزش کار رو فهمیده باشه، و اینکه نیروی کار یه کاالی ویژه

Page 22: مارکس در سوهو

21

شه و خودش در عین حال منشا ارزش است که ارزش اون توسط هزینه وسائل تامین معاش تعیین می

نه نه "گفت:از ارزش نیروی کاره. اون وقت جنی میست. ارزشی که همیشه باالتر ی کاالهای دیگهکلیه

ده تا ی بخور و نمیر مزد میشه. تو فقط باید بگی کارفرمای شما بهتون فقط به اندازهطوری نمینه! این

-مزدیه که به شما میخیلی بیشتر از داره، ی کار شمااز نتیجهدرآمدی که بتونین براش کار کنین. ولی

"مونین.شه و شما فقیر باقی میکه اون روز به روز ثروتمندتر میبرای همینه پردازه.

تئوریه ارزش اضافی منو فهمیدن، خب، قبول. بذار فرض کنیم در کل تاریخ بشریت فقط صد نفرخیلی

کنه. همین چند روز پیش داشتم گزارش وزارت کار آمریکا رو ولی این چیزی از درست بودنش کم نمی

کنن و کمتر و کمتر مزد کارگرا بیشتر و بیشتر تولید میوسفید اونجا گفته. سیاهخوندم. همه چیزو می

ها بینی کرده بودم. یعنی از این به بعد یک درصد از آمریکاییگیرن. نتیجه: درست همونی که پیشمی

که ثروتمندترن، چهل درصد ثروت کشورو تو دست خودشون دارن. و این وضع تو کشوریه که نماد

کنه، بلکه ثروت بقیه جهان داری در دنیاس. کشوری که نه تنها مردم خودشو غارت میرمایهبزرگ س

مکه. رو هم می

کرد که قبل ن رو ساده کنه. همیشه منو به این متهم میکرد افکاری که ذاتاً پیچیدهجنی همیشه سعی می

و فراموش کن! کارگرارو مخاطب های روشنفکرتخواننده"گفت:از اینکه یه انقالبی باشم، دانشمندم. می

مغرور و متعصبی. برای چی به انقالبیون دیگه با خشونت بیشتری تو ":گفت به من می "خودت قرار بده!

"کنی تا به بورژوازی؟می حمله

داری ممنون باشیم که صنایع رسید که باید از سرمایهن! این آدم شعورش نمیمثالً خب پرودون رو ببینی

ای کرد که باید به جامعهبقاپیم. پرودون فکر می چنگشاونارو از بتونیم بعد تاداده بزرگ رو توسعه

"فقر فلسفه"رو نوشت، من با نوشتن کتاب "فلسفه فقر"تر برگردیم. برای همین وقتی کتاب ساده

که توهین کردفکر می. اما جنی بودزیرکانه خیلی این به نظرم ( .زند)پوزخند میجوابش رو دادم.

اون منو تونستم برسم. وقت به گردش هم نمیکنم جنی انسان واالیی بود که من هیچفکر می آمیزه.

کرد که به خودم یه تکونی بدم و در مسائل کارگرای لندن مستقیماً شرکت کنم. وقتی که منو تشویق می

Page 23: مارکس در سوهو

22

بود. 0112. پاییز اومدی انترناسینال اول سخنرانی کنم، همراهم دعوت کردن که در اولین جلسه

آید، انگار با جمعیت کثیری روبروست و )به جلو میدوهزار نفر تو سالن سنت مارتین جمع شده بودن.

(:گویدبا قدرت سخن می

-هایی که پیشهای خارجی جنایتکارانه متحد شوند. سیاستی کشورها باید علیه سیاستکارگران همه

های جهان را تلف ها و ثروتها خون خلقسازند و در جنگهای ملی را ملعبه دست خویش میداوری

-ما باید بدون دغدغه مرزهای ملی به هم بپیوندیم تا قانون ساده اخالق و عدالت را در امور بین کنند.می

کند()نفس تازه میی کشورها متحد شوید! الملی حاکم کنیم. کارگران همه

-شد یا گاز قطع میچرخوند، حتی اگر آب قطع میرو می اومد. اون چرخ خانوادهجنی از این خوشش می

فعالیت زنان به خاطر موندنشون که گفتکرد. میوقت مسئله رهایی زنان رو فراموش نمیشد، اما هیچ

وقت حاضر نبود تو ی اساسی دیده. برای همین هیچپینه کردن جورابا صدمهتوی خونه و آشپزی و وصله

کرد که در تئوری، طرفدار رهایی زنان هستیم اما در عمل به انگلس رو متهم میخونه بمونه. اون من و

نویسین اما در عمل اونارو درباره برابری جنسیتی می تو و انگلس ":گفتکلی از مسائل اونا غافلیم. می

خب، در این رابطه من نظری ندارم. "کنین.چندان رعایت نمی

این "کرد. وقتی ملکه ویکتوریا اعالم کرد:د رو پشتیبانی میاون با تمام وجود مبارزه مردم ایرلن

"های متمدن ندارن.انگیزی هستن و هیچ وجه مشترکی با دیگر ملتها واقعاً مردمان نفرتایرلندی

-خواهی به دار میانگلستان مبارزان ایرلندی را به جرم آزادی"های لندن نامه نوشت:جنی به روزنامه

"ن ملتی متمدن است؟آویزد. آیا انگلستا

تونم اینو به شما بفهمونم؟ بله، روزای سختی هم من و جنی به شدت عاشق همدیگه بودیم. چطوری می

با هم داشتیم، هم تو سوهو هم تو پاریس. اما عشقمون سرجاش بود. از یه جایی به بعد، اوضاع عوض

کرد از ی رو که منو جذب خودش میگفت به خاطر اینه که زیبایی چشمگیردونم چرا. جنی میشد. نمی

Page 24: مارکس در سوهو

23

کرد. گفت به خاطر لنشنه. این منو بیشتر عصبانی میمی کرد. بعدبود. این منو عصبانی میدست داده

شدم. وقت دیگه من دیوانه میگفت علت عصبانی شدنت اینه که حقیقت داره. اونوقت میاون

دارد.(ها را برمیآن از اندازد و یکیها مینوشد. نگاهی به روزنامهرود. آبجو می)به سمت میز می

( .دهد)سرش را تکان میاست. مرده کمونیزم. مرده کمونیزمکنند که با فروپاشی اتحاد شوروی، ادعا می

کنن نظامی که در راسش یه آدم وحشی قرار گرفته چیه؟ فکر می کمونیزمدونن معنی این ابلها اصالً می

)آدمای کثافت( Scheiß- leuteشایسه لویته ه؟ کمونیزمرسونه، به قتل می و همرزمای انقالبیش رو

اینا اصالً مانیفست ؟دارن. اینا چه جور تحصیالتی گنمزخرفاتو می سیاستمدارا این نگارا وروزنامه

ساله، نوشتیم؟ 11ساله بود و من 21رو که من و انگلس نوشتیم خوندن؟ همونی که وقتی اون کمونیزم

(:خوانددارد و میابی را از روی میز برمی)کت

اش، اجتماعی مشارکتی از ناپذیر طبقاتیی کهن بورژوازی با طبقات و تضادهای آشتیبه جای جامعه"

شنوید؟ می "ی همگان است.ی هر فرد شرط تکامل آزادانهآید که در آن تکامل آزادانهافراد پدید می

-چیه؟ آزادی فردی! که هرکس بتونه به عنوان انسانی نوع کمونیزمکنن هدف مشارکتی! اینا فکر می

ذاره اما در کنید کسی که اسم خودشو کمونیست یا سوسیالیست میدوست خودشو پرورش بده. فکر می

کسایی که با تو موافق نیستن که رو درک کرده؟ کمونیزمعمل یه گانگستر بیشتر نیست، سرسوزنی از

ی باشه که من زندگیمو در راهش صرف کردم؟کمونیزمتونه همون ن اصالً میایرو به گلوله ببندی؟

اون هیوالیی که تمام قدرت رو تو روسیه قبضه کرده بود و اصرار داشت که افکار منو مثل یک متعصب

کشید، به مذهبی تفسیر و تعبیر کنه، وقتی که همرزمای قدیمیشو جلوی جوخه اعدام به صف می

ای که توش گفته بودم رو داد که نامه من به نیویورک تریبون رو بخونن؟ نامهمردمش این اجازه

های حماقت سوسیالیزمقرار نیست )باخشم(پذیر نیست. ی متمدنی توجیهمجازات اعدام در هیچ جامعه

کاپیتالیسم رو بازتولید کنه.

Page 25: مارکس در سوهو

24

اتونه؟ فقرا. بله، مطمئناً هطور نیست؟ کی توی زندانهای شما تو آمریکا دیگه جا نداره، اینزندان

-بر و خردهدزد و جیبآمیزی مرتکب شدن. بیشترشون آفتابهبعضیاشون جرائم وحشتناک و خشونت

دارا کنن که سرمایههای مواد مخدرن. اونا همشون به بازار آزاد معتقدن. اونا همون کارایی رو میفروش

تر. کنن، اما در مقیاس کوچکمی

به جای مجازات افراد به خاطر جرمشان، باید آن "ها چی نوشتیم؟ درباره زندان دونین من و انگلسمی

ی نیازهای شود از میان برد و برای هر فرد همهشرایط اجتماعی را که موجب پدید آمدن این جرائم می

"در جامعه فراهم کرد. اشاش را در جهت تکامل زندگیضروری

یا صحبت کردیم. ولی نه از دیکتاتوری یک فرد، یا یک حزب، یا بله، درسته. ما از دیکتاتوری پرولتار

تونن در راس دولت قرار ما از دیکتاتوری موقتی طبقه کارگر حرف زدیم. توده مردم میکمیته مرکزی.

فایده بشه و تدریجاً که دولت خودش اساساً بیطور که به نفع همگانه، حکومت کنن تا زمانیبگیرن و اون

بشه. کنار گذاشته

کرد که یه دولت، حتی دولت کارگری، اگه ارتش و پلیس و زندان اون فکر میباکونین البته موافق نبود.

شناسیدش؟ باکونینِ شه. اون دوست داشت که با من جروبحث کنه. میداشته باشه، خودکامه می

چنین ندارهگفتین امکان کرد، مینویس یه همچین شخصیتی رو خلق میآنارشیست؟ اگه یه رمان

-که من و باکونین تفاهم نداشتیم، یه حسن تعبیر اغراقوجود خارجی داشته باشه. گفتن این شخصی

نوشتیم، چی آمیزه. مثالً ببینین درباره من و انگلس وقتی که داشتیم توی بروکسل مانیفست رو می

-ا، بورژواهای اصالحم "ناپذیر هستن!خصوص مارکس، بورژواهای اصالحمارکس و انگلس، و به":گفته

همه بورژوا بودن. چون خودش زندگی کردن مثل یه خوک رو انتخاب در نظر اونناپذیر! طبیعیه که

تازه نون گاهی از خوردن کردین، سقفی باالی سرتون داشتین، اگه اگه مثل خوک زندگی نمیکرده بود.

قبول دارم که آدم یه بورژوا بودین. بود، حتماً تو اتاق نشیمنتونیا یه پیانو بردین، و شراب لذت می

گذاشته بود شجاعی بود. زندانی شده بود، به سیبری تبعیدش کردن، از اونجا فرار کرد و دنیا رو زیرپا

موفق شده که اما تنها جایی هخواست جامعه آنارشیستی به وجود بیارا کنه. اون میتا همه جا انقالب به پ

Page 26: مارکس در سوهو

25

تیر پا کنه چیزی نمونده بود با هفت خواست در بولونیا شورش بهمیبود، تو سر خودش بود. وقتی که

ای بود که پیشهخورد. مثل عاشقجا با بیچارگی شکست میخودش، خودشو بکشه. انقالبای اون همه

پیکر با کرد. تاحاال عکسی ازش دیدین؟ یه آدم غولمی جریهای عشقیش اونو بیشتر و بیشتر شکست

پوشوندش. که با یه کاله کوچیک خاکستری می یی تاسکله ا ادا و اصول ترسناک وبیه تپه ریش بلند،

رژیم غذایی زندان از دست داده بود. به نظر ناشی ازاسکوربی شو به خاطر بیماریدون نداشت. همهدن

ور بود. پول براش اهمیتی کرد. توی دنیای تخیلی خودش غوطهنیا زندگی نمیدومد که تو این امی

که به فکر گرفت بدون اینکرد. وقتی هم نداشت قرض میاشت. وقتی داشت، بذل و بخشش میند

-رفت میش بود. وقتی خونه رفیقی میبرگردوندش باشه. خونه نداشت، یا بهتره بگیم که همه دنیا خونه

سوهو شد. یه بار تو خونه مییک ساعت نگذشته صاحب "من اومدم. کجا بخوابم؟ غذا چی داریم؟"گفت:

دفعه باکونین خودشو پرت کرد تو خونمون. برای چی زحمت در زدن سر میز شام نشسته بودیم که یه

کردیم یه جایی وند. ما غافلگیر شدیم چون فکر می رسبه خودش بده؟ همیشه هم سر شام خودشو می

کرد. ب به پا میای داشت انقالرسید، یه جای دورافتادهتو ایتالیاست. هر وقت که خبری ازش به ما می

دندونش شروع کرد به خندیدن و گفت: درو از پاشنه کند، اومد تو و با اون دهن بیاین دفعه رسماً

های بزرگ گوشت و که منتظر جواب بمونه شروع کرد به بلعیدن تکهعصر بخیر رفقا! بعد بدون این

خوای رهم. بهش گفتم میسهای کنیاک پشتسوسیس. بعد هم افتاد به جون پنیر و سرکشیدن گیالس

و خور، زیاد داریم. کنیاک گرونه. یه جرعه شراب خورد و بالفاصله همه رو تف کرد بیرون بشراب هم

بازیای بعد شروع کرد به مسخره "تر فکر کنم.کنه که روشنس. کنیاک کمکم میمزهبی"گفت:

. من دیگه از کوره در رفته وقال کردن و تشویق کردنرد دادن، قیلهمیشگیش. موعظه، جروبحث، اُ

"بس کن دیگه میخائیل، همه هوای اتاقو مصرف کردی!"بودم. جنی پادرمیونی کرد و گفت:

خواستم از وپالی آرمانی. من میی باکونین پر بود از چرندیات آنارشیستی، رمانتیسم و حرفای پرتکله

شه دادش از شش نفر بیشتر میکه تعچرا هر گروه انقالبی "گفت:انترناسیونال اخراجش کنم. جنی می

ی کشورای اروپایی دنبالش بود. برای همین قیافشو پلیس تو همه "کنن؟رو تهدید به اخراج می یکی

Page 27: مارکس در سوهو

26

کم خودش ها درآورده بود، یا دستکرد. وقتی پیش ما اومد، خودشو به شکل کشیشصدجور گریم می

پیش ما موند. یه شب بیدار موندیم و مشروب ش مضحک شده بود. یه هفتهکرد. قیافهطور فکر میاین

کدوم روی پا بند نبودیم. راستش من خوردیم و با هم جروبحث کردیم. بعد بازم خوردیم تا اینکه هیچ

هنوز "خوابم برد. اونم انقدر منو تکون داد تا از خواب بیدار شدم و گفت:هاش وسط یکی از موعظه

"حرفمو به نتیجه نرسوندم.

بود. کمون، قدرت رو در پاریس به دست داشت. بله، کمون پاریس. 0110مستان باشکوه این در ز

داشتن که المثلی کردن. یه ضربدرکش میخوب ها پا پریده بود تو این انقالب. فرانسویباکونین جفت

"مونه. روز دوم باید با تیر بزنیش!باکونین مثل یه گنج می روز اول انقالب"گفت: می

دونید؟ داستان با یه حماقت شروع انگیز تاریخ بشریت، کمون پاریس رو میی شگفتین دورهداستان ا

داد، حویل مردم میتلبخند دائم ه دلقک ی بناپارته. مث یشه. منظورم ناپلئون سوم، برادرزادهمی

از هاشونکردن و بچهزده زندگی میهای تاریک و فالکتمیلیون دهقان توی زاغه درحالیکه که شش

اما چون هنوز مجلس رو حفظ کرده بود و مردم هم رای داده بودن، فرض همه بر مردن. گرسنگی می

جا مرسومه، نه؟ دموکراسی برقراره. اشتباهی که همه که این بود

خواست افتخار کسب کنه. برای همین به ارتش بیسمارک حمله کرد. چه اشتباه بزرگی! ناپلئون سوم می

روبرو تراز تفنگکشندهسربازای فاتح آلمانی وارد پاریس شدن. اونجا با چیزی سریع شکست خورد و

ای بزرگ سیاه پوشونده بودن. مقاومتی عظیم و نامرئی ههای پاریس رو با پارچهمجسمهشدن: سکوت!

Arc)ای گرفتن، سریع زیر آرک دو تریومفخردمندانه، تصمیم ها با دیدن این صحنهدر سکوت. آلمانی

de Triomphe) .نظام قدیمی فرانسه، یعنی جمهوری یا به رژه رفتن و برگشتن به مملکت خودشون

ترسیدن وارد شهر بشن. چون لرزیدن و میهای فرانسه از ترس به خودشون میتعبیر خودشون لیبرال

ندای فکرا، شهرودار، کارمندا، روشنزنای خونه ت کارگرا،با رفتن سربازای آلمانی، شهر به دسحاال

تر از اون تشکیل دادن، نه که بگیم دولت، بلکه یه چیزی باشکوهاونا مسلح، مردم پاریس افتاده بود.

ارتش فرانسه ای از نیروهای مردمی. ترسن: کمون، مجموعهجا ازش میهای همهچیزی که تمام دولت

Page 28: مارکس در سوهو

27

پاریس اولین شهر در اون لحظهکنه. کرد که هر لحظه حمله میپاریس رو محاصره کرد و تهدید می

خوای گفتم میمن به باکونین می استبداد. زیر سلطهقلمرو آزادی در دنیای نخستین. بودآزاد جهان

بدونی که منظور من از دیکتاتوری پرولتاریا چیه؟ به کمون پاریس نگاه کن. این دموکراسی واقعیه، نه

جایی که انتخاب مردم بین این یا نه یرکه. ستان و آمریکا که انتخاباتشون فقط یه سهای انگلدموکراسی

-اون پاسدار نظام حاکمه و هرکسی هم که سرکار بیاد، در نهایت این ثروتمندان که کشور رو اداره می

کنن.

ی فقرا گذاری تاریخ بود که نمایندهقانون یبدنهکمون پاریس فقط دو ماه دوام آورد، اما اولین که با این

رو عقب هاشوناجارههاشون رو لغو کرد و پرداخت شد. کمون بدهیاونا وضع میبود. قوانینش برای

ضروری زندگی مردم رو گرفتن رو وادار کرد تا وسایل می هایی که وسایل مردم رو گرومغازهانداخت.

. ساعت کار نانواها رو کم کردن. حتی در فکر این بودن که چطور تئاتر رو برای همه نبهشون پس بد

ی کنن. اعضای کمون نپذیرفتن که بیشتر از کارگرا حقوق بگیرن. کمیسیونی برای آموزش زنان مجان

زنان! اونا از آخرین برای شد کرد، آموزشهم نمیرو تشکیل دادن، چیزی که تا اون موقع تصورش

دهقانا رو خطاب به هاییاعالمیهیه بالون رو از پاریس هوا کردن تا استفاده کردن ودستاوردهای علم

دنیا رسونده یامی که باید به کارگرای همهقدرتمند، پی و، با یه پیام ساده هشهر پخش کن در اطراف

دوستی و احترام باید آموزش نوعکمون اعالم کرد که هدف مدارس "ما همه منافع واحدی داریم."بشه:

به کودکان باشه. به همنوعان

خوندم. چه مزخرفاتی! شما هرچیزی رو که و پرورش ه آموزش انتهای شما رو درباربیهای من بحث

دین که دین، اما آیا بهشون یاد میهاتون یاد میداری الزمه رو به بچهبرای موفقیت در دنیای سرمایه

نه تنها در گفتار، که در برای عدالت مبارزه کنن؟ کمون اهمیت این مسئله رو به خوبی درک کرده بود و

از بین بردن. بعد ،اونا گیوتین، این ابزار استبداد از جمله استبداد انقالبی رو .داددرس میعمل هم اینو

کردن و ساختمونا با ابریشم سرخ تزئین شده سرخ درحالیکه پرچم سرخ عظیمی رو حمل می هایبا شال

باالی ناپارت ئون بناپل یبرنز عظیم بود در میدون واندوم که نماد قدرت نظامی بود جمع شدن. مجسمه

Page 29: مارکس در سوهو

28

ای رو وسط اون میدون قرار داشت. با مته قالبی رو به سر مجسمه فرو کردن، زنجیر قرقرهستون بزرگی

های از ویرانه زن و مردبه اون وصل کردن و با یک چرخش اون رو به زمین انداختن و متالشی کردن.

ملتتعلق به یک که دیگه ممی برافراشتند. پرچباال رفتن و پرچم سرخ رو بر روی اون ستون مجسمه

این بود ریختند. نبود بلکه به بشریت تعلق داشت. زن و مرد، با دیدن این صحنه از شادی اشک می

شتر خنده . مهربونی حکمفرما بود. انگار بینکردکمون پاریس. مردم همه چیزشونو با هم قسمت می

این بود. سوسیالیزمسی باشه. بله، کامالً امن بود، بدون اینکه پلی روی لباشون بود. خیابونا

ای قابل تحمل نبود. برای همین ارتش فرانسه به شهر حمله کرد و دست به قتل عام طبیعتاً همچین نمونه

مردم زد. رهبرای کمون رو به قبرستان پرالشز بردن، کنار دیوار به صف کردن و تیربارونشون کردن.

ها( )خوک !Schweineپاره کردن. ا کمون رو تیکهههزار نفر رو کشتن. گرگرفته سیهمروی

( .نوشد)آبجو میترین دستاورد زمان ما بود. پیروزمندانهکمون پاریس اما با این حال،

گفتم میخائیل تو کردیم. دیروقت بود. بهش میخوردیم و هی بحث میهی مشروب میمن و باکونین

ی باشکوه جوری گذشته رو به خاطر یه لحظهتونی همیننمی فهمی. تواصالً مفهوم دولت پرولتاریا رو نمی

های نظام قدیمی بسازیم. اینم زمان پرشور، دور بندازی. ما باید جامعه نوین رو با استفاده از بازمانده

داشت "دن.بالفاصله آزادیشون رو بدست بیارن یا از دستش می نه! مردم یا باید"گفت:ره. اون میبمی

تر احمقشد. گفتم میخائیل تو م سر رفته بود. بحثمون دیگه داشت شخصی میمنم حوصلهشد و دیر می

تر از اونی تو خودت احمق "شته بود. جواب داد:یاک رو اونم تاثیر گذاکنفهمی. از اونی که این چیزارو ب

کارگرا کنن؟های تو انقالب میکنی کارگرا بر اساس تئوریزاده! تو فکر میکه بفهمی. مغرور حروم

-ی انقالبی توی خونشونه. بدون کمکِ بهکنن. اونا غریزهجاشون حساب نمیهای تو رو به هیچتئوری

بعد تا اینو گفت، واقعاً تف "اندازم!های تو تف میکنن. من روی تئوریاصطالح علمِ تو هم انقالب می

تف کنی اما نه روی زمین تونی های من میکرد روی زمین! عجب خوک کثیفی! گفتم تو روی تئوری

منم گفتم من "دیکتاتوری! دونستم که تو یه بیا! من همیشه می"گفت:م. زودباش پاکش کن! خونه

یه ای! اون یه دفعه غرش کرد، یه چیزی مثل حیوانات ماقبل تاریخ. بعد دونستم تو یه اختههمیشه می

Page 30: مارکس در سوهو

29

م اما یگرفتکشتی میزمین ما روی ش!هالجثبا اون هیکل عظیم ،دفعه جست زد روی من. تصورشو بکنین

مست تر از اونی بودیم که به هم آسیبی برسونیم. آخرش دراز کشیدیم رو زمین تا نفسمون جا بیاد.

های بعد اون مثل یه اسب آبی که از توی رودخونه میاد بیرون بلند شد و به طرف پنجره رفت، دگمه

":کنی؟ گفتادرار کردن تو خیابون. گفتم چی کار داری میشلوارشو باز کرد و از اون باال شروع کرد

گفتم عجب آدم حال به هم زنی هستی. بعد "شاشم به بیرون.کنی؟ دارم از پنجره میتو چی فکر می

گفتم نه، تو داری "شاشم، به سرتاسر امپراتوری انگلیس.من دارم رو لندن می ":قاه خندید و گفتقاه

های شلوارشو بست، برگشت روی زمین و شاشی. جواب نداد. دگمهنه من میروی جلوی خوروی پیاده

-شروع کرد به خرخر کردن. منم چشمامو بستم و بیهوش شدم. صبح که جنی بیدار شد، ما رو همون

(کند.های روی میز را جابجا می. روزنامهنوشد)آبجو میوسط اتاق پیدا کرد. درازکش جوری

ن که کمون وجود داشته باشه. بیش از حد خطرناک بود. ممکن بود برای دنیا تونستن اجازه بدنه، نمی

افته، مگه نه؟ هروقت مردم یه بخش و نمونه بشه. پس غرقه به خونش کردن. هنوزم اتفاق میالهام

-گوشه دنیا به دور از ایدئولوژی خاص و فقط به خاطر اینکه از وضعیت زندگیشون عصبانی هستن و می

-شن. میدن، دست به کار میجدیدی از زندگی داشته باشن، وضع همینه. اونا اجازه نمیخوان تجربه

آمیز، این دونین که منظورم از اونا چه کساییه؟ گاهی زیرکانه و مخفیانه، گاهی هم مستقیم و خشونت

خواند.(ای را می)روزنامهکنن. ها رو سرکوب میجور تالش

-پیروز شده؟ چرا؟ چون بازار سهام تا عرش باال رفته و سهام "شده.داری پیروز سرمایه"گن :مدام می

وپا ستپیروزی! یک چهارم کودکان آمریکا توی فقر د)با پوزخند( دارا بیشتر از پیش ثروتمند شدن؟

در نیویورک"( :خواندای می)روزنامهمیرن. قبل از یک سالگی می هزارنفرشونزنن. ساالنه بیستمی

"درحالیکه تنها برای دوهزارنفر کار وجود داشت. ار نفر برای یافتن کار صف کشیدندامروز صبح صدهز

های هزارتای دیگه که کار پیدا نکردن میاد. برای همینه که شما زندان21من موندم چی به سر اون

کسی؟ داری پیروز شده، اما بر چهسازین؟ بله، سرمایهبیشتری می

Page 31: مارکس در سوهو

30

آساست. انسان رو به فضا فرستادین. اما چی به ر تکنولوژی معجزههاتون ددرسته، بعضی از پیشرفت

ان؟ چرا به مواد مخدر و الکل رو زدهسر اونایی که اینجا روی زمین ول کردین میاد؟ چرا انقدر وحشت

ها همه اینارو توی روزنامه( .کندای را بلند می)روزنامهکنن؟ کشی میشن و آدممیارن؟ چرا دیوونه می

نوشته.

-ما داریم به سمت نظام بازار آزاد می"گن:اندازن و با افتخار میبعد سیاستمداراتون باد به غبغب می

دونین؟ دورانی که دولت هیچ های بازار آزاد رو نمیچتونه؟ همتون احمق شدین؟ مگه تاریخ نظام "ریم.

آهن میلیون هکتار زمین رو به راه 11که کرد و فقط در خدمت ثروتمندا بود،کاری برای مردم نمی

کندن آهن جون میساعت برای ساختن راه 02تا 01بخشید و کارگرای مهاجر ایرلندی و چینی روزی

-وقتی هم که کارگرا شورش یا اعتصاب میمردن و دولت هم عین خیالش نبود. گرما می از سرما یاو

ونارو سرکوب کنه و به زور وادار به اطاعتشون کنه. فرستاد که اکردن، همین دولت شما ارتش رو می

رویکنین دیگه چه مرگم بود که بودم، فکر میاگه من فالکت ناشی از نظام بازار آزاد رو به چشم ندیده

های نههای کوچیک رو توی کارخوبچه انگلستان دربنویسم؟ رو "داس کاپیتال" و هام بشینماین دمل

ریسی رو بچرخونه. های نختونست دوکهای ظریفشون میون انگشتن چکشیدریسندگی به کار می

-ها رو از سن ده سالگی تو کارخونه آرد به کار میاینجا توی آمریکا تو ایالت ماساچوست دختربچه

شهرها، چاه فاضالب هرزگی و فقر بود. اینه مردن. سن بیست و پنج سالگی می تا ها، همین بچهگرفتن

ه دیروز و چه امروز. داری، چسرمایه

. اون چیه که صفحه تصویر داره... تلویزیون... دیدم..بله، البته من تمام تبلیغای لوکس توی مجالتتون و.

-)خشمگین میکنید. بینید اما چقدر کم درک میهمه جا پر از اوناس. یه عالمه تصویر. شماها چقدر می

چه مزخرفاتی رو تو این سیستم آموزشیتون به تر( ن)خشمگیخونه؟ کسی اصالً دیگه تاریخ رو می( .شود

( .کندشود. او به باالی سر خود نگاه می)چراغ به نشانه تهدید خاموش و روشن میدین؟ ها درس میبچه

نوشد.()آبجو میخب. اونا خیــــــــلی حساسن! باشه باشه خیلی

Page 32: مارکس در سوهو

31

حرفا داشت که بزنه. من مردنشو با چشمای اون حتماً درباره این اوضاع خیلی اینجا بود. کاش جنی

های شادی و خودم دیدم. مریض بود. اون اواخر خیلی ناتوان و افسرده شده بود. البته مطمئناً سال

شیفتگی در پاریس و حتی در سوهو. دلم برای دخترام تنگ شده. خوشیمون رو هم یادش بود،

"جنگ خلیج، یک پیروزی سریع و شیرین سالگرد"( :خوانددارد و میای برمی)روزنامه

شناسم. همونایی که هزاران جسد تو میدون جنگ باقی های سریع و شیرین رو میآره، منم این پیروزی

میرن. در اروپا، آفریقا، فلسطین، مردم همدیگه هایی که از نبودن مواد غذایی و دارو میذارن و بچهمی

نیدین من صدوشصت سال پیش چی گفتم؟ این مرزهای ملی کشن. مگه نشهاشون میرو سر مرزبندی

بدون حدنصاب مهاجرت، بدون بدون پاسپورت و ویزا، بدون نگهبانای مرزی،. رو پاک کنینمسخره

ساختگی موسوم به ملت. کارگران سراسر جهان، متحد قلمروهایبدون سوگند تعلق به این پرچم،

شوید!

کشه. این درد کمر داره منو میشود( بلند میگذارد و )دستانش را روی کمرش می

ی حیات داره. فکر ادامهبرای داری چه توان عجیبی کردم سرمایهکنم که من حساب نمیاعتراف می

ی کردم که برای سرپا نگه داشتن یک نظام بیمار، این همه دارو وجود داشته باشه. جنگ برای ادامهنمی

پرستی تا حدی که فالکت خودشون رو از یاد ببرن، متعصبین ای میهنکار صنایع، دیوانه کردن افراد بر

-من مسیح رو می( .دهد)سرش را تکان میدن. مذهبی که بازگشت مسیح رو برای نجات مردم نوید می

گرده. ها برنمیشناسم، به این زودی

بندی من اشتباه زمان داری در حال انحطاطه.کردم که سرمایهاشتباه می 0121در سال که منقبول دارم

-ها تحول پیدا میکنه. همه نظامولی در نهایت تحول پیدا می( .زند)پوزخند میسال! 211بود، حدود

همه مردم رو "گفت:میافتم که میجمهورتون لینکلن رئیس همش یاد حرف. آدما احمق نیستن. نکن

عدالت باعث همبستگی اونها احترام وها برای عقل سلیم و عطش انسان "شه برای همیشه گول زد.نمی

و وقتی این اتفاق بیفته، حکمرانان جامعه با همه ثروتشون و با همه ارتششون، در مقابلش ناتوان شهمی

Page 33: مارکس در سوهو

32

کنن. کشن و سربازاشون از اطاعت سرپیچی میشن. نوکراشون از خدمت کردن بهشون دست میمی

تونه اتفاق بیفته، در ابعاد بزرگتر. افتاده و باز هم می گم. قبالً اتفاقاینو شوخی نگیرید. دیدم که می

نظیری در علم و تکنولوژی در تاریخ انجام داده. اما در عین حال داری معجزات بیسرمایه درسته که

کنه. اشتهای سیری ناپذیرش برای سود بیشتر و بیشتر و بیشتر، باعث گور خودشو با دستای خودش می

چیز رو از ادبیات گرفته تا هنر و موسیقی و حتی خود زیبایی رو شه و همهمی زدهایجاد دنیای آشوب

ط کارگرای فقکنه. منظورم کنه تا خریدوفروش بشه. انسان رو تبدیل به کاال میتبدیل به کاال می

ی حیات باید کارخونه نیست. همه رو: پزشکا، دانشمندا، حقوقدانا، شعرا، هنرمندا، همه برای ادامه

شون یه دشمن کارگرن و همههمشون شه وقتی درک کنن که چی میبعد ونو بفروشن. خب خودش

داری به چون سرمایهشن تا حقشونو پس بگیرن، و نه فقط تو یه کشور، مشترک دارن؟ با هم متحد می

زنه تجارت آزاد! چون برای گردش آزادانه در سراسر کره یه بازار جهانی احتیاج داره که فریاد می

ین و سود بیشتر و بیشتر و بیشتر بردن به یه همچین بازاری احتیاج داره. اما در عین حال با چنین زم

ذارن که تاحاال آره. آدما مرزها رو طوری زیر پاشون میکاری، ناخواسته یه فرهنگ جهانی بوجود می

ی اینا بیرون میاد. تو همهاز داره شن. یه چیز جدیدی ها از مرزها رد میها و اندیشهسابقه نداشته، ایده

که در نظام ی اینمن مطلبی نوشتم درباره سالم بود. 29 با جنی تو پاریس بودم، 0121وقتی در سال

-که براشون ناخوشاینده. چون از طبیعت بیگانهان، برای اینصنعتی جدید، مردم از کار خودشون بیگانه

ذارن پیشرفت. اونا از شه. اسمشو میور میشون حملهست. ماشین، دود، صداها و بوها به حواس پنجگانه

ان. همه علیه همدیگه علم شدن تا برای بقای خودشون بجنگن. و حتی از خودشون هم همدیگه بیگانه

خواد. کنن که واقعاً دلشون نمیای دارن که متعلق به خودشون نیست. جوری زندگی میان. زندگیبیگانه

طور باشه. هنوز پذیره. اما لزوماً نباید ایندگی خوب فقط توی رویا امکانبرای همین به نظرشون یه زن

هیچ قطعیتی در کار نیست. این االن برام روشنه. ، ه احتمالهاحتمال انتخاب وجود داره، قبول دارم فقط ی

چی مطمئن بودم. من قبالً بدجوری به همه

ه خودشون بدن.هرچیزی ممکنه اتفاق بیفته. اما مردم باید یه تکونی ب

Page 34: مارکس در سوهو

33

انداختن به ریشه مسائل این به نظرتون زیادی رادیکاله؟ یادتون باشه رادیکال بودن چیزی جز دست

شینین به طرز که شما دمل دارین و وقتی که می نیست، و ریشه ماییم. یه پیشنهادی دارم: فرض کنین

بشین. وحشتناکی دردتون میاد. پس باید بلند شین، حرکت کنین و وارد عمل

استفاده از ثروت هنگفت درباره حرف نزنیم. بیاین فقط سوسیالیزمداری و ی سرمایهبیاین دیگه درباره

ها حرف بزنیم. به مردم اون چیزی که نیاز دارن رو بدیم: غذا، دارو، هوای تمیز، آب زمین برای انسان

پاک، درخت و سبزه، خونه خوب، چند ساعت کار و ساعتای بیشتری برای استراحت و سرگرمی.

لیاقتشو داره. نپرسین کی لیاقت این چیزا رو داره. هر انسانی

کند. قصد نال را زمزمه میوند و زیر لب سرود انترناسیک)وسایلش را جمع میدیگه وقتشه که برم.

گوید:(گردد و رو به تماشاچیان میرفتن دارد. برمی

نگاه کنید. مسیح خودش ااز برگشت من ناراحت شدین؟ عصبانیتون کردم؟ بهش مثل بازگشت مسیح

تونست بیاد، مارکس اومد...نمی

شود.()صحنه تاریک می